1. صفحه اصلی
  2. /
  3. شرح
  4. /
  5. اصول فقه(۶١)- ادله استحاله جزء لایتجزی

اصول فقه(۶١)- ادله استحاله جزء لایتجزی

معنای مستضعف، شیعه تقدیری، معنای شیعه و سنی، مسألۀ سرعت و بُطء در حرکت، حرکت دایرۀ کبیره و صغیره
    |
  • لینک کوتاه : https://almabahes.bahjat.ir/?p=32908
  • |
  • بازدید : 2

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

 

معنای مستضعف و بررسی آن

….. لذا  روایتی که می‌گویند «جدّتنا فاطمة حجة اللّه علينا»[1] یکی از وجوهش این به ذهن من می‌آید که ببینید، معصومین از خود اميرالمؤمنين که وظیفه الهی بود، تقیه کردند و پیامبر فرموده بودند و «عهدٌ من الله» بود، به گونه‌ای رفتار کردند که می‌شود گفت احتمال حرف شما صفر نیست، که یک سنّی یک عمر زندگی کند و واقعاً باور او این باشد که اینها با هم خوب بودند، اینها سنّی مهم بودند ائمه شیعه، شیعه‌ها این را خراب کردند، در بین این معصومین که دوازده امام بودند حضرت زهرا -سلام‌الله‌علیها- کاری کردند که این نمی‌تواند بگوید که با هم خوب بوده اند…

شاگرد: به شرطی که رفته باشد بخواند، در مورد اینها  هم دقت کرده باشد.

استاد: آخر می‌تواند کسی نشنود؟

شاگرد: چرا نمی‌شود نشنیده باشد، اصلاً در فرهنگ عمومی آنها بحث حضرت زهرا-سلام‌الله‌علیها- مطرح نیست، فقط می‌گویند دختر پیامبر و آدم خوبی بود، ولی اینکه ایشان به شهادت رسیده اصلاً مطرح نیست. من با یک وهابی در عربستان بحثم شد، از این تاجیکی‌ها بود خیلی متعصب نبود، با او بحثم شد، وهابی که معلوم بود کار کرده است. بحث کردم اولین بار بود داشت می‌شنید، برای من واضح بود که فیلم بازی نمی‌کند. گفتم حضرت زهرا اینطور بوده، گفت دروغ می‌گویی، گفتم در صحیح بخاری هست، گفت دروغ می‌گویی. برای من خیلی واضح شد در این حوزه مطالبش از این گزاره‌ها یک بار هم به گوش او نخورده بود. کسی که بخواهد عادی دنبال کند در کتب آنها مثل صحیح بخاری در مورد حضرت زهراء و فضیلت‌‌های ایشان چیزی پیدا نمی‌کند. شما خودتان دیده‌‌اید روایت را جایی گذاشته‌‌اند که هیچ کسی پیدا نکند، الان در نرم‌افزار است که ما پیدا می‌کنیم.

استاد: یعنی طوری باشد که وقتی روایت را دید [طبق روال گذشته‌‌اش] ادامه ندهد.

شاگرد: همان فرمایش شما حق آشکار است این روایت را می‌بیند اما را در محمل‌های دیگر قرار می‌دهد.

استاد: نه، حضرت زهرا-سلام‌الله‌علیها- نمی‌گذارند بگذارد، نکته‌ای که دارم می‌گويم همین است. روایت را می‌بیند بقیه را نمی‌تواند. ولی اینجا یک اختصاصی است که حضرت کاری کرده اند و لذا در جزوه توضیح داده‌‌ام، علمای دیگر می‌گویند من مانده‌‌ام، مدام می‌خواهند این طرف آن طرف چیزی پیدا کنند که صلحی بدهند، صلحی که ممکن نیست، اما ابن کثیر حسابی وارد است، لذا محکوم می‌کند، می‌گوید شما چرا کاری کردید بهانه دست شیعه دادید.

شاگرد: ابن‌کثیر به تاریخ مسلط بود و کسی است که مقابل حق ایستاده و امر برای او واضح شده است.

استاد: اگر شما همان ابن‌کثیر را ببینید در فضای ذهنی خودش نمی‌خواهد عناد کند، خیلی هم خودش را مقدس می‌داند. من کتبش مثل تفسیر را مفصل [مطالعه کرده‌‌ام] یک وقت می‌گویید این فهمیده می‌خواهد روی حرفش بایستد، نه، روی حسابِ دید سنّی‌گری‌اش معتقد به اینهاست اما مراحلی طی شده برای او إتمام حجت کرده  اند، منظورم این است. شما می‌گویید می‌شود یک جایی در دو راهی برسد، بله، حضرت زهرا او را در دوراهی می‌گذارند ، حضرت را محکوم می‌کند، امیرالمؤمنین -علیه‌السلام-  او را در دو راهی می گذارند، اميرالمؤمنين را محکوم می‌کند، تمام شد.

شاگرد: این را قبول دارم ولی آنهایی که سعی کردند جمع کنند، دیدید برخی‌ها سعی می‌کنند یک نحو جمع کنند که…

 استاد: در زندگی‌اش می‌رسد، من همین را می‌خواهم بگویم.

شاگرد: یعنی حتماً می‌رسند؟

استاد: بله اگر نرسیده آن  تقدریری است که اول عرض کردم.

شاگرد: آن  تقدیری درست، امّا از نظر میدان خارجی‌اش یعنی ما می‌توانیم این احتمال جدی را در مورد خیلی‌ها بدهیم که به آن دوراهی نرسیدند یا خیر؟

استاد: شیعه آنها را رسانده است. امام باقر -علیه‌السلام- فرمودند مستضعف کیست؟ فرمودند: «فَإِذَا عَرَفَ الِاخْتِلَافَ‏ فَلَيْسَ‏ بِمُسْتَضْعَفٍ‏»[2] آن سنّی‌ای که سردربیاورد سنّی و شیعه سر چه چیزی اختلاف دارند دیگر مستضعف نیست.

شاگرد: بحث در مورد همین سردربیاورد است.

استاد: یعنی مجبور است بکوبد، شما ببینید الان اگر بخواهید از خوارج سردربیاورید و بکوبید، یک وقت صرفاً روی موضع خودتان هستید که آن [کار] عوام است، یک چیزی شنیده و می‌گوید.

شاگرد: نه همان علمایی که خوارج را می‌کوبند، رفتند کار کردند، این کوبیدن خوارج که خیلی عادی است، یعنی چند دسته از آدمها رفتند خوارج را آنطور که شایسته است بشناسند.

استاد: آنطور چطور است؟ همه چیزهایی که الان از بچه شیعه از خوارج می‌شنوند مگر نیست، مگر نمی‌گویند پیشانی ابن‌ملجم پینه داشت؟ بالای منبرها می‌گویند یا نمی‌گویند؟

شاگرد1: می‌گویند دوست و یار اميرالمؤمنين بود.

شاگرد: انسان سراغ خود خوارج برود، متون خوارج را بخواند، یک درصد امکان ندارد آنها یک توجیهاتی داشته باشند؟الان ما چون این طرف نشستیم خیالمان راحت است، آنها هم یک توجیهاتی برای خودشان دارند.

استاد: بله، اما صحبت سر این است یک وقت می‌خواهیم حرف آنها را آب و رنگ دهیم، آرایش کنیم به نحوی که شعرگونه مخاطب را تحت تأثیر قرار دهند، اینطور که بنا نیست.

شاگرد: نه الان دیدگاه ما درباره خوارج مبتنی بر کتاب‌های علمای خودمان است، با این تلقی خوارج را می‌شناسیم، خود من هیچ وقت نرفتم یکی از کتاب‌های خودشان را بخوانم ببینم اینها چه می‌گویند، حرف حساب اینها چه بوده است. آنها هم با تلقی که ابن‌‌حنبل برای آنها درست کرده حضرت زهرا و امیرالمؤمنین -علیهما‌السلام- می‌شناسد. اینکه همه اینها دستشان یکجا بوده، حضرت علی گاهی ناراحت می‌شدند اما بخشیده و دعا کرده از قلبش بیرون بیاید، این فضای معرفتی برای شخص سؤال ایجاد نمی‌کند، می‌کند؟

استاد: بببنید اهل بیت -علیهم‌السلام- کاری کرده اند که طرف را در دوراهی می‌گذارند.

 شاگرد: این حتماً رخ می‌دهد.

استاد: بله، مثلاً سیدالشهداء -علیه‌السلام- که البته من خیلی شواهد دارم، یکی دیگر از مهمترین اشخاص حضرت سیدالشهداء -علیه‌السلام- هستند. حضرت سیدالشهداء کاری کردند که مثل غزالی و سایرینشان می‌گویند:«یحرم علی الواعظ أن یقرأ للناس مقتل الحسین» ببینید چون می‌داند عوام این را بشنوند در دوراهی قرار می‌گیرند، اینکه متخصص است می‌گوید نخوانید. اگر حضرت سیدالشهداء در دو راهی قرارشان نمی‌دهند چرا می‌گوید «یحرم علی الواعظ ذکر مقتل الحسین» الان سنّی‌های بیرون ایران خیلی دلشان می‌سوزد برای سنّی‌های داخل ایران به خاطر اینکه اینها در فضایی هستند که چیزهایی می‌شنوند که آنها اصلاً میل ندارند بشنوند، و لذا سنّی‌های در ایران آنهایی که دنبال کار باشند خیلی سر دو راهی قرار می‌گیرند. حالا طول کشید  و الّا من یک شواهدی دارم. یک شخصی آمده بود در سایت مهمی آنها دارند بنام «شبکة الدفاع عن السنة»  خیلی سایت مهمی است اگر دیده باشید، یک سنّی آمده بود، مرتب هم الان هم دوباره می‌آید به قول خودشان «للرفع» [یعنی] موضع خودش را ترفیع می‌کند، چیزی که بود عنوانش این است -الان بگردید پیدا می‌کنید- «أغرب قصة فی العالم یا فی التاریخ»

شاگرد: با غین؟

استاد: بله، غریب‌تر، اصل حرفش همین است که یک چیزهایی که نبوده درست کرده‌‌اند، اینطور می‌خواهد بگوید که نزاعی که بین صحابه نبوده شیعه درست کرده اند و حالا قاضی بیاید قضاوت کند. یک وقت هم می‌شد چیزی نوشت، من این را نوشتم و گفتم که بالاترین دلیل بر آن چیزی که آنها نتوانستند محوش کنند، همین وجود شيعه‌هایی هست که دارید برعلیه آنها اینها را می‌نویسید، مرتب آنها را می‌کوبید ولی هستند، یعنی دارند می‌گویند با اینکه این همه اغرب است، با این اغرب به آنها  نگاه کنید غریب از بین می‌رود. من حالا یادم نیست چند سال پیش بود، می‌دانم این خیلی شواهد خوبی دارد که «عَرَفَ الِاخْتِلَافَ» نکته کمی نیست، لذا به این سادگی‌ها نیست. الان شبیه همین چیز در موارد دیگری برای آنها پیش  بیاید چه کار می‌کنند؟ ولی عجیب است که وقتی دائرمدار بین اهل البیت و صحابه می‌شود صحابه را غلبه می‌دهند. دارد می‌بیند دائر مدار شد  وقتی ببیند دیگر تمام، و لذا از تعریف‌هایی که من جلوترها شوخی یا جدی می‌گفتم که شیعه و سنی را تعریف کنید، سنّی این است که عند دوران بین اهل بیت و صحابی، صحابی را ترجیح می‌دهد، شیعه آن است که بین دوران بین صحابی و اهل بیت، اهل بیت را ترجیح می‌دهد، تمام شد؛ تعریف خیلی کوتاه. آنکه فهمید دوران شد صحابه را ترجیح می‌دهد سنّی می‌شود. آنکه فهمید دوران شد اهل بیت را ترجیح می‌دهد [شیعه است.]  تمام. الان میاید می‌گوید امام حسین خروج کردند، چرا بر علیه  آن حکومتی که به پا بود بیعتی شده بود، چرا خروج کردند؟ ببینید تمام شد و مقابل این. می‌گوید اميرالمؤمنين با ابوبکر بیعت نکردند، خلاف شرع انجام می‌دادند، چند بار برایتان خواندم و نظیر اینها.

شاگرد: بهتر است بگویید اموی یا عامی به جای سنّی.

استاد: أَموی یا أُموی؟

شاگرد: هر دوتای اینها.

استاد: شما واو گفتید، باید کمی تعیین حرف بشود بله اَموی فرمایش شما درست است از لحاظ فرهنگ‌سازی که آنها کردند، اما فعلاً اینکه به حمل شایع هست دیگری است.

 

برو به 0:10:04

اصطلاح اهل سنت و عامه

شاگرد: تا مدت‌ها تا آنجایی که من اطلاع تعبیر سنّی به کار نمی‌بردند و می‌گفتند عامه.

استاد: یعنی خود اهل سنّت؟

شاگرد: خیر، شیعه.

شاگرد1: آنها سنّی می‌گویند اینها عامّه می‌گویند.

استاد: یعنی شیعه برای سنّی‌ها می‌گفتند.

شاگرد: تعبیر سنی و اهل‌‌سنت ظاهراً متأخر باشد.

استاد: اهل‌السنة و الجماعة را خودشان گفتند.

شاگرد: خودشان گفتند، مثل اينکه در فضای تقریب این اصطلاحات وارد شده است.

استاد: می‌شود بگردیم که ببینیم از چه زمانی [این اصطلاحات شایع شده است.] عامه که گفته می‌شود در روایات هم دارد، خود آنها هم می‌گویند. اصطلاح عامه را خود آنها هم دارند به معنای عوام مردم و خواص یعنی علما، من دیدم آنها هم به کار می‌برند.

شاگرد: منظور خودشان نيستند.

استاد: خودشان کلمه عامه را تقسیم می‌کنند.

شاگرد: سنّی که می‌گویند منظورشان سنّت شیخین است یا سنّت نبوی؟

استاد: خیر، منظورشان سنّت نبوی است، آنها که این را می‌گویند اما واقعیت امر چیست آن حرف دیگری است. باید برایشان ثابت کرد که اینطور [نیست.] لذا آن مستبصرینی که تازه شیعه شدند کتاب نوشتند «الشیعة هم أهل السنة» چون آنها سنت نبوی [را می‌گویند] آقای تیجانی این را دارد و نظیر اینطور کتاب‌ها.

شاگرد: انصافاً سنّتی که بزرگان آنها تا مدتها ممنوع کرده بودند چه ادعایی است، واقعاً خیلی حرف است.

استاد: می‌گفتند جایز نیست بنویسند، نقل کنند.

نمایه ها: مستضعف، ابن کثیر، اتمام حجت، دوراهی بین صحابه و اهل بیت، شیعه تقدیری، شبکة الدفاع عن السنة، من عرف الاختلاف، تعریف شیعه و سنی،

 

 

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

استدلال از طریق سرعت و بطئ بر استحاله جزءلایتجزی

وثانيهما: أن نبيّن أنّ هاهنا حركة سريعة  و بطيئة  متلازمین، بحيث يستحيل انفكاك إحداهما عن الأُخرى، فيستغني عن الاستعانة، بأنّ البطء ليس بتخلّل السّكنات .

وذلك في خمسة صُور:

الأُولى: أنّ الطّوق الأعظم من الرّحى أسرع من الدّائرة الصّغيرة الّتي عند قطبها، كما سيأتي .

الثّانية: فرجار ذو شعب ثلاث، فيثبت واحدة، وتدار اثنتان حتّى يرسما دائرتين كبيرة وصغيرة تتمان معاً، فهما متلازمتان لا محالة .

الثّالثة: من وضع عقبه على الأرض ويدور على عقبه، فإنّه يرسم دائرتين إحداهما، وهي أصغر بعقبه، والأُخرى وهي الأكبر بأطراف أصابع القدم .

وإن شئت فرضت الدّائر مادّاً باعَهُ فرأس أصبعه يرسم دائرة أكبر بكثير من الدّائرة الّتي يرسمها عقبه، ونحن نعلم بالضّرورة أنّه لا ينقطع جزءاً جزءاً، كيف؟ وإلاّ لأحسّ بالتقطّع وتألّم به .

وإن شئت فافرضه في الفلك في كوكبين يدور أحدهما عند ا لقطب، والآخر على المنطقة، فحركاتهما متلازمتان، وإلاّ لزم تخرق الأفلاك الموصوفة بالشدّة والإحكام اتّفاقاً .[3]

 رسیدیم به اینکه فرمودند که مسائل سرعت و بُطئ یکی از انواع ادله‌ای است که زیاد دلیل آوردند، قسم اول آن دو وجه داشت؛ دو حرکتی بودند که متلازم نبودند -دیروز خواندیم- دو حرکتی که متلازم نبودند یک مقدمه‌ای نیاز داشت و آن اینکه بُطئ، تخلل سَکَنات نیست. [به این مقدمه] نیاز داشت. حالا می‌خواهند دو حرکت متلازم سریع و بَطئ فرض بگیرند که دیگر محتاج مقدمه “بُطئ، تخللِ سکنات نیست” هم نباشند، چرا؟ چون این دو حرکت با هم هستند، ممکن نیست یکی بایستد، متلازم یعنی این.

 

 

مثال حرکت دایره‌‌ی صغیره و دایره‌‌ی کبیره

مثالی می‌زنیم که ممکن نیست یکی بایستد، حالا این مثال‌ها چیست؟ پنج تا مثال خوب می‌زنند، تصورات ذهنی ما، آن دقت‌هایی که در آن به خرج داده اند، جلو می‌برد. فرمودند که «وثانيهما: أن نبيّن أنّ هاهنا حركة سريعة، وبطيئة متلازمتين، بحيث يستحيل انفكاك إحداهما عن الأُخرى، فيستغنى  عن الاستعانة، بأنّ البطء ليس بتخلّل السّكنات» دیگر با این کاری نداریم «وذلك في خمسة صُور» نسخه شما «خمسة» است؟

شاگرد: «خمس» داریم.

استاد: «خمس» بله، بعید می‌دانستم صاحب شوارق بگویند «فی خمسة صور» «صورة» مؤنث است باید بگوید «فی خمس صور» نسخه ما «خمسة» است. آن نسخه هم «خمسة» است؟

شاگرد: بله «خمسه» است، «ذلک» را هم یکبار تکرار کرده است.

استاد: بله «ذلک» هم تکرار شده است. عرض کنم که «و ذلك في  خمس صُور الأُولى: أنّ الطّوق الأعظم من الرّحى أسرع من الدّائرة الصّغيرة الّتي عند قطبها، كما سيأتي» بعداً بحث این می‌شود و به طور کلی در بحث کره دوّاره یا دایره دوّاره و امثال اینها، این بحثها مفصل مطرح می‌شود. روشن‌ترین فرض آن که بعداً هم می‌گويند در یک کره است، اگر شما یک کره را دور بدهید یک نقطه روی آن هست که طولانی‌ترین مسیر را طی می‌کند و دایره‌‌ی عظیمه را تشکیل می‌دهد که این کره را نصف می‌کند. دو نقطه روی کره هستند که درجا فقط دور می‌زنند، ذره‌ای تکان نمی‌خورند، طیّ مسافتی نمی‌کنند و نقاط دیگری که روی این کره هستند دوائر صغار تشکیل می‌دهند. این یک مطلب خیلی واضحی است. شما دو انگشتتان را روی دو طرف توپ بگذارید و آن را دور بدهید، آن دو جایی که انگشت شما گذاشته شده قطبین حرکت می‌شود، یعنی دو نقطه‌ای هستند که اصلاً تکان نخوردند، درجا چرخیدند. نود درجه از این دو نقطه خودتان جلو بروید، به دایره عظیمه می‌رسید، کمربند حرکت، می‌گویند «منطقة الحرکة»، کمربند وسط آن است. وسط آن حرکت، بزرگترین دایره‌ای است که نقطه‌ای که روی آن قرار گرفته طولانی‌ترین مسیر را رفته و دور زده است، و موازی با این خط دایره عظیمه، بی‌نهایت دایره صغیره هست که تا قطب می‌رود و همه‌‌ی اینها نقاط‌‌شان سیر می‌کنند اما مسافتی کمتر رفته‌‌اند. حالا اگر این را باز کنید، نقطه‌ای که روی دایره عظیمه هست و نقطه‌ای که روی دایره صغیره هست در زمان واحد مسافت‌های مختلف را رفتند، لازمه‌اش چیست؟ لازمه‌اش این است که سرعت اینها یکی نباشد. سرعت‌ها یکی نبوده چون زمانی که این کره دور می‌زند می‌گوییم مثلاً در یک دقیقه دور زد، همه‌‌ی این نقاط با هم دور زدند‌، فرقی ندارد. در زمان واحد، آن نقطه‌ای که روی دایره‌‌ی عظیمه بود مثلاً صد کیلومتر رفته -صد کیلومتر مسافت- آن نقطه‌ای که نزدیک قطب بود، یک متر رفته، نزدیک قطب است. در یک زمان، در یک دقیقه، دو نقطه حرکت کردند یکی از آنها صد کیلومتر رفته، دیگری یک متر رفته، تفاوت این دو تا به چه بوده است؟ آن سریع می‌رفته و دیگری کند می‌رفته. این یک مطلب خیلی روشنی است. اگر می‌خواهید تجربی این را در نظر بگیرید، شما یک توپ فلزی را دور بگردانید -روی یک محوری بگذارید که به سرعت دور بگردد- شما دست‌تان را نزدیک وسط آن توپ بیاورید می‌بينيد توپ به سرعت زیر دست شما دور  می‌گردد و دستتان داغ می‌شود، اما همین انگشت را نزدیک محوری که دور می‌گردد ببرید می‌بينيد خیلی آرام می‌رود و دست شما هم داغ نمی‌شود. دور زدن توپ در یک زمان واحد است همه نقاطش، اما سرعت حرکت دایره‌‌ی عظیمه با صغار فرق می‌کند. اصل خود این یک چیز بدیهی است و درست هم هست. عین همین در دایره‌ها می‌آید، حالا ایشان در سنگ آسیا مثال می‌زنند. سنگ آسیا در قدیم زیاد بوده اما الان نه سنگ آسیایی هست و نه الان آن آسیایی که هست را کسی می‌بیند، در کارخانجات است. ولی قدیم فراوان بوده است تنوره و آسیا داشتند ….. تنوره‌ها را دیده‌اید؟

شاگرد: گردی‌ها در زمین کار می‌گذاشتند؟

استاد: بله الان اینها خیلی کم است ولی قدیم زیاد بوده است. در محل مسیر آب بوده و آب با سرعت زیادی به آن چیزی که سنگ آسیا را می‌گردانده می‌خورده، در یزد تنوره می‌گفتند، شما هم تنوره می‌گویید؟

شاگرد: من گمان کردم تنور را می‌گویید.

استاد: آهان، شما تنور را گفتید؟ تنور که بله.

شاگرد: اصلاً اصطلاح تنوره به گوش ایشان نخورده است.

شاگرد۱: در کتاب‌ها خوانده بودیم و در افسانه‌ها می‌گفتند تنوره‌کشی که آنجا نمی‌دانستیم تنوره چیست؟

استاد: آن هم چیز دیگری است. ببينيد یک تنور هست که نان در آن می‌پزند، در آیه‌‌ی شریفه هست که «وَفَارَ التَّنُّورُ»[4] آن منظور ما نیست. یک فضایی مثلاً چاه نیست، دهنه‌ی وسیعی دارد. اگر فرض کنید قطر دهانه‌‌ی چاه یک متر باشد، مثلاً دهنه‌‌ی تنوره دو متر است، این پایین می‌رود، شاید بیش از ده متر یا حدوداً ده متر.

 

برو به 0:20:02

شاگرد: ده متر پایین می‌روند؟

استاد: بله، آنهایی که می‌خواهد خوب بگرداند و خوب آرد کند، قدرت داشته باشد، هرچه بیشتر آب روی هم سوار شود، قدرت آن آبی که به پره آسیا می‌زند بیشتر می‌شود، کمتر از اینها هم بود.

شاگرد: هرچه ارتفاع آن بیشتر باشد بهتر است.

استاد: بله، این پر از آب می‌شود، در آن را می‌بندند بعد در آن باز می‌شود، معمولاً آسیا‌ها پایین است، به آن پره می‌خورد و به آن سنگ بسیار بزرگ آسیا -که دو تا هست- می‌خورد، روی همدیگر گذاشته شده است، گندم از یک طرف وارد می‌شود و از طرف دیگر خارج می‌شود. من خود آن آسیا سنگی را از نزدیک ندیدم، یعنی زمان ما هم برقی و جدید آمده بود و دیگر آنها نبود ولی سنگ آن را دیده بودم که سنگ‌های بسیار بزرگی است. شما سنگ‌های آسیا را ندیدید؟

شاگرد: کوچک‌هایش را دیده‌‌ایم ولی بزرگ خیر.

استاد: بله بزرگ‌ها هست که خیلی بزرگ است، دو تا هم روی هم گذاشته می‌شود با محور می‌چرخیده، باید تنوره خیلی قوی باشد که بتواند این سنگ‌ها را روی هم بگرداند و آرد کند. این چاه عمیق را تنوره می‌گويند، پس باید لغت فرنگی هم داشته باشد، چون خیلی مرسوم بوده است. در مورد آسیا و سنگ آسیا و اینها جستجو کنیم چه بسا در فرهنگ‌ها باشد که به این تنوره‌ای که آب را می‌برده چه می‌گفتند؟ علی‌ای‌حال شاید خود کلمه تنوره هم در مثل فرهنگ عمید و اینها باشد. آنجا که زیاد به کار می‌برند، تعجب کردم که شما اصلاً نشنیدید.

شاگرد: یک چیزهایی از نسل ما هم گذشته، ندیدیم که بخواهیم بشنویم.

شاگرد۱: در زمان ما فقط یکسری سازه‌ها در رودخانه به جا مانده که به آن‌ها آسیا می‌گفتند.

استاد: حتماً همین دیواره‌ها و اینها.

شاگرد: فقط به اصطلاح آن سازه بوده که درواقع در مسیر آب بود.

استاد: چرخ‌ها نبود؟ برده بودند.

شاگرد: خیر، حالا برده بودند یا چه شده بود نمی‌دانم.

استاد: علی‌ای‌حال این سنگ آسیا به صورت یک استوانه‌ی [فشرده شده] با ارتفاع کم هست، سنگ بزرگ و گردی است -استوانه چگونه هست؟- وسط آن هم سوراخ است، ولی خیلی بزرگ نیست، مثلاً شاید ضخامتش پنجاه سانتی‌‌متر است یا کمتر، هرچه بزرگتر باشد آردی که بیرون می‌دهد با کیفیت بهتری بیرون می‌آید، این دیگر معلوم است، این سنگ آسیا می‌شود.

شاگرد: فرق می‌کند که هرچه سنگ آسیا بزرگتر باشد آردش را بهتر می‌کند؟ در فیلم‌ها دیدیم اینهایی که کوچک هست و با دست می‌چرخند.

استاد: آنها خوب آرد نمی‌کند.

شاگرد: کوچک می‌کند ولی پودر نمی‌شود.

استاد: الان هم در آسیا‌های صنعتی امروز که بالاترین حد را می‌آورند، کاملاً گندم را به عالی‌ترین درجه دقّت -دقتی که می‌گویم یعنی کوبیدن «دقیق»- می‌رسانند و بعد جدا می‌کند، این کار را می‌کنند برای اینکه جدا کنند. گندم را از درجات مختلف آرد جدا می‌کنند. امروزه از یک دستگاه آرد چند مدل آرد بیرون می‌آید، سبوس می‌آید، آرد شیرینی می‌آید، آرد نان‌های مختلف که آردهای خاصی دارد از دستگاه بيرون می‌آید که هرکدام یک درجه‌ی خاصی دارد [و بستگی دارد] از کدام قسمت گندم باشد و تفاوت می‌کند. یک مطلبی هم منسوب به اميرالمؤمنين هست که می‌فرمایند اگر بخواهم از مغز گندم، تعبیر عربی آن چیست؟[5]

شاگرد: «لُباب»

استاد: «لُباب»، ببینید همان وقت هم این بوده، می‌دیدند که خود گندم را چند مدل می‌توانند آرد کنند، آن نانی بهتر می‌شود -از حیث آن خوشمزگی و کیفیت- که از آن مغز باشد، و الّا از حیث خاصیت اگر با سبوسی که خداوند متعال برای گندم قرار داده  باشد خوب است. خدا رحمت کند مرحوم آقای سعیدی یزد بودند می‌گفتند یک آقایی بود یک عمر کارش این بود، آرد بهترین جای گندم را تهیه کرده بود، خودش کیسه می‌آورد آرد به دست خودش به نانوا می‌داد که برای من بپز و می‌خورد، یعنی بهترین نان که مرغوب باشد. جزء مرفهین شهر بود. بعد یک عمر اینها را خورد آخر عمر مریض شد. دکتر رفت گفت داروی تو این است که نانی بخوری که فقط سبوس باشد. ایشان می‌گفت همان سبوس‌هایی را که یک عمر نخورده بود، دوباره باز به دستور دکتر مجبور شد بخورد، نانی می‌پخت که صرفاً سبوس بود و می‌خورد، خود سبوس خیلی نافع است. منظور حالا سنگ آسیا را که می‌خواستم توضیح بدهم، این لازمه‌‌ی فلسفه و کلام ما این است، بهره‌ای که ما از فلسفه بردیم همین می‌شود. اگر اینها هم نباشد که دیگر هیچ.

 

 

تبیین چرخش سنگ آسیا و مسأله‌‌ی جزءلایتجزی

پس «رحی» سنگ آسیا هست. سنگ آسیا یک سنگ استوانه‌ای است که با دایره‌ای که روی خودش دارد دور می‌گردد، وقتی دور می‌گردد یک قطب حرکت دارد، محور حرکت دارد، یکی هم دوائری که روی آن دور می‌زنند. دورترین دایره‌ای که روی سنگ است آن است که روی محیط آن قرار گرفته است، و آنکه نزدیک محور است کوچکترین دور را می‌زند. می‌گویند که «أنّ الطّوق الأعظم» «طوق» یعنی آن گِردی که به گَردن هر چیزی می‌افتد «الطّوق الأعظم من الرّحى أسرع» از حیث حرکت «من الدّائرة الصّغيرة الّتي عند قطب» الرحی «كما سيأتي» چیز واضحی هم هست، عرض کردم؛ چون زمانی که این سنگ آسیا یک دور می‌زند، زمان، زمان واحد است، اما مسافتی که اگر آن دایره‌‌ی کوچک را باز کنید با آن دور رحی را اگر باز کنید، می‌بينيد آن دور رحی، پنج متر رفته، آن دایره صغیره ده سانت رفته است، پس معلوم است در یک زمان واحد اینقدر پیمودن، حرکت‌ها متفاوت است. این یکی.

حالا بحث‌های دیروز را پیاده کنیم دیگر نیازی به تخلل سکونات ندارید. می‌گویید که سنگ آسیا دارد دور می‌گردد، روی طوق بیایید، طوق آسیا آنجا بیایید، آن نقطه‌ای که روی طوق است دارد حرکت می‌کند، فرض می‌گیریم یک جزء لایتجزی برود؛ چون نقطه‌ای که روی طوق است با نقطه کوچکی که نزدیک قطب است هر دو دارند می‌روند، نمی‌توانید بگویید آنهایی که نزدیک قطب است فعلاً ایستاده است. اینکه می‌رود یک سنگ است، سنگ که تکه نمی‌شود، سنگ دارد می‌رود. چون سنگ تکه نمی‌شود و همه‌‌ی اجزاء آن با هم دارد می‌رود، پس آنکه یک جزء رفته معلوم می‌شود آن دایره صغیره کمتر از یک جزء لایتجزی رفته است، پس جزء لایتجزی تقسیم شد، روشن است؟

شاگرد: بله، اما آن اشکال ایشان همچنان وارد است که اینها درواقع می‌گویند کوچکترین حرکت ممکن برای همین دایره کوچک است، آن دایره بزرگ حتماً چند جزء دارد می‌رود.

شاگرد۱: اگر دایره بزرگ یک حرکت دهد چه می‌شود؟

شاگرد: ممکن است پاسخ دهد کوچکترین حرکت ممکن در عالم، حرکت آن کوچکترین دایره است.

استاد: که اینجا داریم یا نداریم؟

شاگرد: این همان جزء می‌شود.

استاد:  کوچکترین که ایشان گفتند رفتند در  کوانتوم حرکت، اینجا در سنگ آسیا داریم یا نداریم؟

شاگرد: معلوم نیست.

شاگرد۱: جزء اولی یعنی  اولین جزء که وسط وسط قرار گرفته، آن کوچکترین می‌شود.

شاگرد: کوچکترین هم که بگیرید ممکن است به این نتیجه برسیم که یک میلیون جزء در کوچکترین واحد زمان رفته است.

استاد: ببینید علی‌ایّ‌حال نکته بر سر این است که می‌گویید برود یا نرود، وقتی دارد حرکت می‌کند روی قطب که ما اجزاء لایتجزی داریم، نمی‌توانیم بگوییم نداریم، ما همان جا را حساب می‌کنیم، شما می‌گویید سریع می‌رود تا صدتا، می‌گوییم نمی‌گذاریم برود.

شاگرد: یکی را می‌گذاریم برود.

استاد: یک لحظه‌ای نیست که بپرد صدتا جلو برود.

 بعداً می‌گویند سنگ آسیا را منظومه شمسی کنید، شما وسط منظومه شمسی، می‌خواهد کل منظومه بگردد، وقتی آنجا بروید اگر آن نقطه مرکز منظومه شمسی یک تکان بخورد، صدها کیلومتر قطر آن طرف دارد می‌چرخد،  آنجا که بایستید جزء لایتجزی دارید که می‌بینید دارد می‌رود و دارد از اینها رد می‌شود. در ذهن خودتان این را متوقف کنید، اینطور نیست که بگویید بسیط است.

 

برو به 0:30:04

شاگرد: نمی‌تواند بایستد.

استاد: چرا نمی‌تواند بایستد؟

شاگرد: پرش می‌کند.

استاد: یعنی منظومه‌‌ی شمسی را نمی‌توانید؟ فقط برای صدها کیلومتر پرش می‌کند؟ اینکه خلاف حسّ است. همان را ما فرض می‌کنیم بایستد. می‌بینیم می‌تواند بایستد، شما می‌گویید خیر.

شاگرد: در آن کسر از زمان نمی‌تواند بایستد.

استاد: در یک ثانیه شما ….

شاگرد: یک ثانیه نیست، بحث ما سر کسر خیلی کمی از ثانیه است که اصلاً ما نمی‌توانیم آن را ببینیم.

استاد: در همان کسر ثانیه.

شاگرد: کسر ثانیه نمی‌گوییم، مثلاً یک میلیاردم ثانیه در نظر بگیرید، در یک میلیاردم ثانیه اصلاً شما نمی‌توانید بگویید وسط آن من نگه‌‌می‌دارم.

شاگرد۱: چند کیلومتر است، شما دایره را خیلی بزرگ بگیرید درست می‌شود. درواقع اول مثل یک اپسیلون می‌ماند، ولی اپسیلون در بی‌نهایت ضرب شده است، چون در بی‌نهایت ضرب شده آنجا عدد دارد پیدا می‌شود.

شاگرد: شما اصلاً نمی‌توانید این وسط را مشاهده کنید.

 استاد: چرا، دور که شد می‌توانیم.

شاگرد1: در دورش می‌شود مشاهده کرد، چرا نتوانیم مشاهده کنیم؟

شاگرد: پرش در کسری از ثانیه است که شما اصلاً واقعه‌ای که در آن فاصله اتفاق افتاده را نمی‌توانید ببینید.

استاد: چرا؟ دیگر الان نسبت به آنکه شما می‌گویید، یعنی وقتی در محیط دور رفتیم، وقتی آنجا رفتیم می‌بینیم در آن ثانیه می‌پرد و می‌ایستد، لازمه‌اش اینطور است. پرشی صدها کیلومتری و حال اینکه ما در همانجا می‌گوییم این پرش -که صدها کیلومتر است- را می‌خواهیم نگه داریم. شما می‌گویید نمی‌توانیم آن را نگه داریم، نمی‌توانم که بحث ما در وهم است، در وهم که می‌توانیم.

شاگرد: در وهم بله.

استاد: بحث ما سر وهم هم هست. ما در وهم خودمان آن را نگه می‌داریم چون صدها کیلومتر است؛ پس از اینجا که آن را نگه می‌داریم معلوم می‌شود چون حرکت هم واحد بود، آنجا در آن نقطه کوچک را هم نصفه کرد.

شاگرد: کل بحث‌‌های بنده ناظر به واقع بود نه وهم.

استاد: خیر الان فضا وهم است.

شاگرد: حاج‌آقا همین مثال در واقع نمی‌شود؟ در واقع می‌شود. وقتی اینطور شد، نمی‌شود آن را نگه داشت؟

استاد: که نگه بداریم؟

شاگرد: در یک میلیونم ثانیه می‌خواهید چکار کنید؟

استاد: چه چیزی را؟

شاگرد: آنجا که خیلی بزرگ شد، آن پرش را نمی‌شود در واقع نگه داشت؟

استاد: اگر بزرگ شود…

شاگرد2: ایشان می‌خواهند بگویند وهمی نیست.

شاگرد۱: می‌خواهم بگویم  واقعی هم هست، این مثالی است که خوب رد می‌کند.

استاد: اینها مثال‌های قوی‌ای هست.

شاگرد: الان شما چه اشکالی به این می‌گیرید؟ اشکال آن را بگویید.

 

 

مغالطه چرخ بزرگ و چرخ کوچک

 استاد: ببینید کسی که جزء لایتجزی قائل می‌شود آیا اینطور است که می‌گوید تمام اجزاء سنگ، حرکت که می‌کنند باید حتماً بایستند؟ یا خیر، اجزائی هستند که می‌روند، یک جزء دیگر ایستاده است. در زمان می‌گویید دور زده، مانعی ندارد؛ آن جزء ایستاده بود و آنها رفتند. برای اینکه مثال‌‌هایش را عرض کنم شبهه‌ای بود در همان کتاب اشتباهات استدلالات هندسی که چند روز پیش عرض کردم، یکی از شبهاتی که داشت -که نمی‌دانم چه کسی اولین بار این را گفته است- چرخ بزرگ و کوچک است که اثبات می‌کند محیط دایره صغیر با محیط دایره بزرگ یکی است، چطور اثبات می‌کند؟ امروزه دیده‌‌اید خیلی چرخها هست که در ماشین‌ها به کار می‌رود. یک تاب بزرگ دارد یک چیز کوچکتری هم در آن است، حالا همین چرخ اتومبیل را در نظر بگيريد که مثلاً روی لاستیک ماشین یک چیز در نظر بگیرید، رینگ ماشین هم بیرون زده باشد. بعد دو تا سطح درست کنید، یک سطح تایر را جایی بگذارید.

شاگرد: که این بر آن مماس باشد.

شاگرد۱: پله‌ای باشد.

استاد: پله‌ای باشد احسنت، انتهای آن چرخ روی آن پایین پله بچسبد، خود رینگ هم درست مماس با پله بالایی شود.

شاگرد: چیزی شبیه ریل قطار مثلاً فرض کنی….

استاد: آن هم یک چیزی داشت. الان ریل قطار مثال خوبی است، زیر آن لایه‌‌ی ریل قطار چیزی فرض بگیرید، به جای اینکه الان روی ریل قرار می‌گیرد هوا و زمین باشد، اینطور نباشد بلکه آن لایه‌‌ی خود ریل قطار هم روی یک آهن مثل یک پله بگردد. در اینجا شما یک دور این چرخ را می‌گردانید، مسافتی را رفته است، همراه همان دایره‌‌ی کوچک هم تا آنجا رفته و محیط‌های اینها برابر است، روشن است؟

شاگرد: آیا واقعاً اینطور می‌شود؟

استاد: اشکال ندارد شما یک دور زدید.

شاگرد: نه اشکال را فهمیدیم. امّا از لحاظ فیزیکی اینطور می‌شود؟گاهی مخلوط می‌شود و نمی‌تواند برود.

شاگرد1: کوچک می‌شود.

شاگرد: نه مساحت که همان می‌شود، شما ماشین در نظر بگيريد، ماشين همان مسیر را رفته، ولی آیا فیزیکال آن واقعاً اینطور می‌شود؟ باید بگذاریم امتحان کنیم.

استاد: واضح است اینطور نمی‌شود.

شاگرد1: لیز می‌خورد.

شاگرد: آن جلوتر قرار گرفته است.

استاد: اگر میزان را آن وسطی قرار بدهید، آن باید….

شاگرد: در هوا می‌چرخد.

شاگرد۱:  نه، باید لیز بخورد .

استاد: دو تا است تا کدام را اصل قرار دهید.

شاگرد: غلت نمی‌خورد، غلت خالص نیست، غلت همراه….

استاد: برعکس است اگر او اصل باشد، او بوکس و باد می‌کند، اگر آن یکی اصل باشد آن  می‌لیزد. اما این از شبهاتی هست که آورده‌‌اند که این دو تا محیط دایره صغیره با کبیره یکی هست -این منظور من است- که واقعاً این دو محیط با حرکتش این شبهات را ایجاد می‌کند. حالا ببینید الان در این چیز خارجی شما می‌بينيد شد و حال آنکه لیز خورد و شد؛ یا چرخِ لغو داشت. در کتاب‌های لغت به جای بوکس و باد چه می‌گویند؟ همین بوکس و باد می‌گویند؟ چیز دیگری در کتاب لغت‌‌ ندارند؟ در کتاب‌های درسی بخواهند بگویند.

شاگرد: درجا زدن.

استاد: مثلاً درجا چرخیدن. علی‌ایّ‌حال این حالی هست که پیش می‌آید. حالا آن کسی که جزء لایتجزی قائل است چه کار می‌کند؟ شبیه همین چیزی که شما می‌گویید دارد می‌لیزد، آن هم برای آنها به کار می‌برد. می‌گوید من قبول ندارم که تمام اجزائی که روی سنگ هستند همه دارند می‌روند، آنهایی که آنجا هستند دارند می‌روند، بخشی ایستاده‌ا‌ند. شما می‌گویید این تقطع اجزاء می‌شود؟ اجزاء آنقدر ریز است که شما نمی‌بینید؛مثل این می‌ماند که شما مثلاً بخواهید یک پاکت پر از عدس را دور برگردانید، می‌گوید همه که گشت، خیر بعضی‌ از دانه‌‌ها هست که در حین گشتن می‌رود و بعضی‌ها نمی‌رود. بعضی‌ها ایستاده‌‌اند، چون کوچک هستند همه با هم هستند. بعضی‌ها نمی‌رود و بعضی دارد می‌رود. این فعلاً توضیح برای اینکه شما روی مبنای ارسطو دارید او را محکوم می‌کنید، و او را گیر می‌اندازید. روی مبنای ارسطو می‌گویید جسم صلب متصل یکپارچه همه دارند می‌روند. او می‌گوید من اصلاً این را قبول ندارم، این را مثل سنگ آسیا درنظر بگیرید اجزاء کوچکش مثل دانه‌های ارزن باشند، حالا بگردانید، همه با هم دارند می‌روند؟ خیر، می‌گوید بعضی ایستاده‌‌اند و او دارد می‌رود، و آن کمی می‌رود؛ پس در زمان برابر حرکاتی انجام دادند که آن یکی بین آنها می‌توانسته بایستد. جسم صلب درنظر نگیریم که مصادره به مطلوب شود.

شاگرد: دوباره به نحوی تخلل سکونات وارد می‌شود.

استاد: بله می‌آید، تخلل سکونات می‌آید به خاطر اینکه اجزاء قائل هستند.

شاگرد: اگر دایره کوچک یک جزء حرکت کند، بالاخره همه حرکت می‌کنند.

استاد: آن قسمت این برهان که خیلی خوب است این است که علی‌ای‌حال در نظام پیوستار ثابت می‌کند که ما جزء لایتجزی نداریم، این خیلی خوب است.

شاگرد: مادام که شما پیوستار فرض بگیرید.

استاد: بله، در محیط پیوستار ما جزء لایتجزی نداریم، این جهتش خیلی خوب است که این را ثابت می‌کند.

شاگرد: که بخواهد وهماً هم قابل تجزیه نباشد.

استاد: هرکس این را تصور کند دلش آرام می‌گیرد که تا بی‌نهایت از نظر محیط پیوستاری به یک جایی برسیم که بگوییم دیگر عقلاً و وهماً قابل تقسیم نیست این معنا ندارد؛ و لذا من در همان جزوه هم بود گفتم واقعاً حق است، یعنی آن چیزی که مرحوم سبزواری گفتند که استحاله جزء لایتجزی من البدیهیات شده الیوم همین است. اینها بدیهی است، جزء لایتجزی محال است امّا در فضای پیوستار. لذا بعداً که در یک فضای دیگری آنها دلیل می‌آورند می‌بينيم دلیل آنها به قول اینها شبهات است‌، البته باید برای شبهات حرف زد. از یک طرف اینها وقتی بخواهند یک چیزهایی را انکار کنند می‌گویند حرکت را که یشهد الحس،  شما می‌خواهید انکار کنید، از آن طرف چیزهایی را که اینها می‌خواهند انکار کنند آن دیگر مانعی ندارد، برهان می‌گوید حرکت در حال وجود ندارد، یعنی لازمه‌‌ی این طرف هم این است که چیزهای واضح و خلاف ارتکازیات‌‌مان انکار می‌کنیم، چرا؟ چون برهان گفته است. این است که فضا خیلی سنگین می‌شود، ان شاءالله زنده بودیم بعداً.

«و الحمد لله رب العالمین و صلّی الله علی محمّد و آله الطیبین الطاهرین»

 

 

کلیدواژه:حرکت، سرعت، بطئ، سکون، زمان، منطقة الحرکة، کمربند حرکت، دایره عظیمه، دایره صغیره، سنگ آسیا،

 


 

[1] عوالم العلوم، جلد۱۱،صفحه۱۰۳۰

[2] الکافی،ج2،ص406

[3] شوارق الالهام،ج3،ص76

[4] مؤمنون،آیه‌ی27

[5] تعبیر حضرت در نهج‌‌البلاغه (صبحی صالح) ص418:«وَ لَوْ شِئْتُ لَاهْتَدَيْتُ الطَّرِيقَ إِلَى مُصَفَّى هَذَا الْعَسَلِ وَ لُبَابِ هَذَا الْقَمْحِ‏ وَ نَسَائِجِ هَذَا الْقَزِّ وَ لَكِنْ هَيْهَاتَ أَنْ يَغْلِبَنِي هَوَاي‏ الخ»

 

 

 

درج پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

The maximum upload file size: 10 مگابایت. You can upload: image, audio, video, document, text, archive. Drop files here

هیچ فایلی انتخاب نشده است