1. صفحه اصلی
  2. /
  3. شرح
  4. /
  5. اصول فقه(٣۴)- ادامۀ بحث مفهوم سازیِ ذهن

اصول فقه(٣۴)- ادامۀ بحث مفهوم سازیِ ذهن

آیا قطع نظر از اعتباریات مفهوم سازی ذهن صورت می گیرد؟، مفهوم سازی در کلمه هایی مثل هنر، مزاحم، تروریست، سرگرمی، تدلیس و اینکه ذهن چیزی روی آن می گذارد، تحلیلی از معانی حرفیه، بررسی دو واژۀ " اشتغل به" و "اشتغل عنه"
    |
  • لینک کوتاه : https://almabahes.bahjat.ir/?p=32830
  • |
  • بازدید : 9

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

 

مفهوم‌‌سازی ذهن

شاگرد: قرار شد در مورد مفهوم‌‌سازی توضیحی بفرمایید.

استاد: بله، راجع به مفهوم‌‌سازی که ایشان هم از کتاب «بیولوژی نصّ» یک بخشی را آورده بودند. من این دو کتاب را که مروری نگاه کردم، گفتم اقتضای سنّ من گذشته، مگر یک کار متمرکزی شروع کنیم و کارهای جنبی را کنار بگذاریم، آن وقت بگوییم یک کاری شد. من یادم نمانده که چطور شروع و به چه چیزی ختم می‌شد، ولی این دو کتاب را که مرور کردم، با توجه به چیزهایی که قبلاً در ذهن من بود، دیدم کتاب‌‌های خوبی در مسیر مبنایی شدن و دقیق شدن در استظهار از نص و فهم نص است. ولی نمی‌دانم مسائل استعمال لفظ در اکثر از معنا و بحث‌‌های دیگر را دارد یا ندارد.

شاگرد: اینها هم دارد

استاد: خیلی خب اینها هم دارد، اینها را من سریع نگاه کرده ام ولی اصلش مطالب خوبی است که در آنجا مطرح است و فنّی پیش آمده و کسی بخواهد در آینده تفسیر را خوب کار کند به اینها نیاز دارد، واقعاً نیاز کلاسیکش است. ولی در مورد این مفهوم‌‌سازی به چیزهایی برخورد می‌کردم می‌دیدم که یک سابقه‌‌هایی در ذهن من دارد، حتّی شاید عنوان مفهوم‌‌سازی در آن کتابشان هم باشد، ولی غیر از این است که الان مقصود من است. مقصودی که من داشتم این بود قطع نظر از مسأله‌‌ی اعتباریات و اینها، آیا این کار را داریم یا نه که ذهن بین خودش و واقعیات، یک معانی را واسطه قرار می‌دهد، این معانی متلقای از خارج نباشد، توصیف نفس‌الامری محض نباشد، بلکه توصیفی باشد همراه با یک چیزی که خودِ موصِف -توصیف کننده- روی معقول می‌گذارد. مثالش را بگویم. مثلاً ببینید بعضی مطالب هست که توصیف محض از واقعیت است، نه بار مثبت دارد و نه بار منفی، مثلاً «خوردن» و «پوشیدن» خوب است یا بد است؟ اصلاً ذهن شما سراغ خوبی یا بدی نمی‌رود. «خوردن» و «پوشیدن» دو کار است، بد است یا خوب است؟ می‌گویید اصلاً ذهن من به سراغ این نرفت که خوب است یا بد است، چرا؟ چون یک مفاهیمی است متلقای از عناوین اولیه، یک کار است، کار اولی هم به عنوان اولی که نمی‌توان گفت که خوب است یا بد است. باید جایش[مکانش] را ببینیم و حسابش را برسیم. مفاهیمی که سنخش، مفاهیم اولی است، بار منفی و مثبت ندارد، امّا بشر مفاهیمی را درست می‌کند که اصلاً بار منفی و مثبت را درونش می‌گذارد، حالا گاهی این بار مثبت یا منفی از انس به مصادیق پیدا می‌شود، آن یک حرف دیگری است، گاهی اینطور نیست بلکه سازنده‌‌ی مفهوم، بار مثبت یا منفی درون آن می‌گذارد.

شاگرد: یعنی مفاهیم ارزشی؟

استاد: بله، مفاهیم ارزشی که دالّ بر یک کار یا یک شخص یا امثال اینها باشد. خود طرف وقتی مفهوم را القاء می‌کند، خود مفهوم در ساختش ارزش منفی یا مثبت دخالت کرده است.

شاگرد: چیزهایی مثل شجاعت، تهوّر و مثال ذلک.

شاگرد1: به نظرم عدل و ظلم.

استاد: عدل و ظلم که جای خودش، خیلی کلی است. مباحث فلسفه‌‌ی اخلاق دور می‌زند و برهانی می‌شود، در بحث اعتباریات ما راجع به اینها بحث کردیم. لذا این در تفاوت مفهوم‌‌سازی مهم است. بعضی مثال‌‌ها ممکن نشد که خوب سربرسد. مثلاً من بعضی‌‌ها را یادداشت کردم، یک واژه‌‌ای که خیلی کاربرد دارد «هنر» است، امّا حالا ببینید یعنی چه و بشر با این لفظی که ساخته چکار می‌خواهد بکند. شما کلمه‌‌ی «هنر» را ببینید یک لغتی است که یک معنایی دارد ولی از چه ساختیم و چه منظوری داریم و از چه چیزی تلقی کردیم؟ حالا گاهی «هنر» را در بعض لغات به معنای حرفه یا فنّ به کار می‌برند، منظور آن نیست. مقصود من از «هنر» یک صنعتی که در دست انسان باشد نیست، صرف اینکه حرفه یا فنّی را بداند نیست، آن مانعی ندارد و ما در فارسی تفاوت می‌گذاریم. کسی که یک فنّی را می‌داند تفاوت دارد با هنری که ما در فارسی به کار می‌بریم با همان ارتکازی که از آن داریم. چنین مفهوم «هنر» چطور مفهومی است؟ استعاری است؟ تکوینی است؟ متلقای از خارج است؟ یا یک مفهومی است که ذهن نو ساخته، -حالا جملات و مفاهیم فردی که جای خودش و یک باب وسیعی دارد- برای توصیف امّا توصیفی که یک چیزی همراهش است. یعنی خود مفهوم یک چیزی اضافه دارد از صِرف مطابَق خودش که متن نفس‌الامر است. و لذاست وقتی مفاهیم اینطوری ساخته می‌شود، در جای خودش افراد با انگیزه‌‌های مختلف، آن مفهومی که یک انگیزه‌‌ی خاصی در ساختش بوده به نفع خودشان مصادره می‌کنند و برمی‌دارند. مثلاً «تروریست» که این به آن می‌گوید تو تروریست هستی و او به این می‌گوید تو تروریست هستی! با اینکه هیچکدام این حالت را ندارند که مخفیانه کسی را  بکشند و الان درگیری است، ولی بازتاب این لفظ است با آن عنوانی که دارد  البته اینها از بحث ما خارج می‌شود چون مقصود مرا نمی‌رساند، ولی اصل اینکه این مفهوم قابلیت سازش دارد در یک فضایی برای تطبیق، استفاده‌‌های فردی   می‌آید، چون ساختن مفهوم در جمله، یعنی مفهوم جملی، با ساختن مفهوم تک واژه در مفردات دو شکل است، این هم باید در جای خودش بحث شود. جملاتی هست که مفهوم‌‌سازی می‌کند، جملات مفهوم‌‌ساز فرق می‌کند با واژه‌‌هایی [مفاهیم را می‌رساند.]

شاگرد: یعنی می‌فرماید این بحث با بحث‌‌های اعتباری تفاوت می‌کند.

استاد: فی‌‌الجمله تفاوت می‌کند. البته «هنر» اعتباری نیست.

شاگرد: در توضیحات شما تفاوت ندیدم، «هنر» از همان حرفه و فنّ شروع شده، بعداً حالا یا بگوییم توسعه دادیم یا به قول سکاکی می‌گوییم از این برداشتیم و روی دیگری گذاشته‌‌ایم. دو قول در بحث اعتباریات بود که البته شما بحث توسعه دادن را بیشتر مطرح کردید. خلاصه آن را در اینجا آوردیم و داریم به کار می‌گیریم، یعنی یک چیزی اول داشتیم و بعد این را آوردیم و در یک جای دیگر هم به کار بردیم.

استاد: من نمی‌گویم که سازندگی مفهوم هیچ مبدئی ندارد.

شاگرد: عرض من این است که در اعتبار همین کار را می‌کردیم، در اعتبار به قول علامه یا کار استعاری می‌کردیم، یا کار توسعه می‌دادیم -مثل سایه‌‌ای که می‌گفتید بیشتر می‌کردیم-

استاد: الان چیزی که مقصود من است بیشتر به استعاره نزدیک است تا بحث اعتباریات. یعنی فضای ذهن بشر در استعارات یک فضای بسیار پیچیده‌‌ای است، در انواع استعاره‌‌هایی که به کار می‌برد چکار می‌کند و خیلی لطایف و عجایب به کار می‌برد، مخصوصاً با فرهنگ‌‌های مختلف. آنجا و در آن فضا یک مبدئی دارد و از یک جایی شروع می‌کند، حرفی نیست، امّا ادامه می‌دهد. در ادامه دادن حتّی در واژه‌‌های تک، مثلاً در فارسی وقتی «مزاحم» گفته می‌شود یعنی چه؟ اینکه «یک شخصی مزاحم است» یعنی چکار می‌کند؟ معقول اولی نیست. نمی‌توان گفت فلان کار این شخص به عنوان یک کار مثل خوردن یا زدن، مزاحمت است، انتزاعی است. به خود شخص می‌گویید «مزاحم»، امّا این چطور مفهومی است؟ مثال‌‌های مختلفی دارد. مثلاً «سرگرمی» چطور مفهومی است که عرف به کار می‌برد؟

 

برو به 0:09:32

 «سرگرمی» از «سر» و «گرم» گرفته شده یعنی سرش به چیزی گرم شود، حالا در لغت ما از این دو کلمه تشکیل شده است، جاهای دیگر هم بحث خودش را دارد. لهو و سرگرمی واژه‌‌هایی است که مقصود مرا خیلی خوب می‌رساند. الان شما دقیقاً تلقی که از کلمه‌‌ی «لهو» دارید با «سرگرمی» در فارسی یکی است؟ بار کلمات یکی است؟ نه، یکی نیست.

شاگرد: البته لهوی که به لحاظ فضای متشرعه منتقل شده، آن بار را با خودش دارد.

استاد: حتّی معنای لغوی‌‌اش، عرف عام لغت که در قرآن هست، قرآن که کلمه «لهو» را برای عرب جاهلی به کار می‌برد که یک چیزی از آن می‌فهمیدند.

شاگرد: در آنجا بله، امّا در فضای ما چطور؟

استاد: در فضای فارسی همان که عرب جاهلی می‌فهمید، ببینیم می‌توانیم ترجمه کنیم؟ اگر به «سرگرمی» ترجمه کنیم فارس‌‌ها می‌گویند اشتباه کردید، چرا؟ ممکن است کار یک کار باشد، امّا کسانی که می‌خواهند این کار را توصیف کنند، یکی می‌گوید «سرگرمی» است و دیگری می‌گوید «لهو» است، به هر معادلی که می‌خواهید بگیرید. منظور من اینطور چیزهاست، یعنی بشر مفاهیمی را می‌سازد که یک چیزی از خودش در توصیف به آن اضافه کرده است، ولو دارد بر یک مصداق  منطبق می‌شود، و مصداقی هم که دو نفر دارند از او مفهوم‌‌سازی می‌کنند، پیکره‌‌ی خارجی آن تفاوت نمی‌کند، امّا دقیقاً توصیف آنها با همدیگر فرق می‌کند. چون دو مفهوم را به کار می‌برند، مفهوم‌‌هایی که ذهن در مقام توصیف آن اوبژه ساخته است. ساختن مفهوم بسیار مهم است.

شاگرد: مکانیزمش همان اعتباریات است. فرق اعتباریات با استعاره در این بود که در استعاره مشبّه و مشبّه‌‌به بالفعل وجود دارد، هم اسد هم شجاع و هم زید وجود داشتند، امّا در اعتبار یک چیزی داشتیم و این را در وادی که نبود وارد می‌کردیم. این مکانیسم همان است، چه تفاوتی دارد؟

استاد: کارهای ذهن الان منظور من نیست، منظور من دستیابی به یک مفاهیمی است که استعاره‌‌ی محض نیست، استعاره این بود که شما یک چیزی را به چیز دیگر تشبیه می‌کردید. منظور من این نیست. منظور من این است که یک مفهوم می‌سازید، که در ساخت این مفهوم، خود شما در توصیف چیزی از خودتان روی آن می‌گذارید.شاگرد: این غیر از اعتبار ارزش است؟ آیا می‌توانیم بگوییم که این همان توصیف به علاوه یک شکل اعتبار ارزش است و این اعتبار ارزش هم ممکن است به نحو وضع تعیینی یا تعیّنی باشد.

استاد: اگر منظورتان از کلمه‌‌ی «ارزش» ارزش بسیار عامّ است همین است، امّا اگر منظورتان ارزش اخلاقی و یا شبیه اینهاست، منظور من اینها نیست. مثلاً کلمه‌‌ی «زیبا» که ارزش اخلاقی نیست، ولی از آن مفهوم‌‌هایی است که مفهوم اولی نیست، ولو -اگر یادتان باشد- زیبایی و حسن و همه‌ی اینها را تحلیل می‌کردیم، امّا در جایی که ذهن عرف شروع می‌کند از آن زیبایی اصلی، جلوتر می‌برد و یک مفهوم‌‌سازی خاص خودش را انجام می‌دهد که درست در مفهوم ساخته شده،  یک چیزی وراء واقعیت از خودش، توصیفی در آن گذاشته است، ولی به او نسبت می‌دهد، نکته‌‌ی ظریف عرض من این است، او نمی‌گوید آن که خودت می‌دانی چیست من این را می‌گویم، «من» نمی‌گوید، دقیقاً به متن واقع نسبت می‌دهد، امّا بخشی از آن مربوط به خودش است. کما اینکه همین جا وقتی دیگری توصیف می‌کند، نسبت می‌دهد به متن واقع، ولی بخشی از خودش است، و آن وقت تحلیل‌‌ها هم متفاوت می‌شود.

شاگرد: می‌توان گفت همانطور که در اعتباریات، عمدتاً اعتباریات حقوقی را بررسی می‌کردیم، اینجا یکسری اعتباریات ارزشی داریم، یعنی همان اعتبار است، واقعاً اعتبار است، فقط اینجا اعتبار ارزش است، اعتبار یک چیز ارزشی است، آنجا اینطور نیست.

شاگرد1: آنجا هم ارزشی نیست، مثلاً وقتی ملکیت را اعتبار می‌کردیم ارزشی نداشتیم.

شاگرد: ارزش نبود، اعتبارات حقوقی بود، اینجا اعتبارات ارزشی است.

شاگرد1: ارزش به معنای عام، حقوقی را هم شامل می‌شود.

استاد: آنطور ارزش منظور من نیست. بار مثبت و منفی که می‌گویم می‌خواهم مقصودم را برسانم.

شاگرد: مفاهیم بارپذیر.

استاد: بله، بار به معنای اعمّ. یعنی دو نفر هستند، یک واقعیت خارجی را توصیف می‌کنند، بدنۀ موصوف در خارج، دو تا نیست، امّا توصیف‌‌های دو توصیف‌‌گر کاملاً متفاوت است، و جالب است که به آن هم نسبت می‌دهند.

شاگرد: در اعتباریات هم همین است. به یک پیکره‌‌ی خارجی به یک اعتبار می‌توان غصب گفت، به اعتبار دیگر می‌توان نماز گفت، و به اعتبار سوم  انقاذ غریق گفت. آنجا هم بحث اعتبار بود.

استاد: آن تعدد حیثیات است. اینجا تعدد حیثیت نیست.

شاگرد: آنجا هم حیثیت نبود و  در واقع اعتبار کرده بودیم، که مصداقش می‌شد. ما یک اعتباری کرده بودیم که این پیکره‌‌ی خارجی مصداق آن می‌شد.

استاد: پیکره‌‌ی خارجی معنون به دو عنوان می‌شد. این با هم مانعة‌الجمع نبودند، امّا این چیزی که ما می‌گوییم مانعةالجمع است، چون از یک جهت دارد توصیف می‌کند. شما از یک جهت به نماز توصیف می‌کنید و از جهت دیگر غصب می‌گویید. مثلاً یک کاری صورت می‌گیرد و قاضی حکم می‌دهد، دقیقاً آن کسی که محکوم شده می‌گوید این ظلم است، کسی که محکوم له شده می‌گوید عدل است، دو چیز نیست.

شاگرد: ممکن است برمبنای دو اعتبار باشد.

استاد: اگر دو اعتبار بود که هم عدل است و هم ظلم است.

شاگرد: مشکلی نداریم.

استاد: مشکل داریم، چون عدل و ظلم با همدیگر جمع نمی‌شوند.

شاگرد: اعتباراتی که آنجا داشتیم و می‌گفتیم امری اعتباری است، ممکن بود که از حیثیات مختلف اعتبارات مختلفی به یک چیز نسبت داد، امّا با ملاک‌‌ها و مناط‌‌های متعدد، ممکن بود که دو اعتبار برای او در نظر گرفت. مثلاً چیزی به اسم «حریم شخصی» داریم، یک اعتبار حقوقی ممکن است یک حریمی برای او تصویر کند و اعتبار دیگر حریم دیگری تصویر کند و با توجه این اعتبارات ممکن است یک امر نسبت به یک شخص به اعتبار اول تعدی باشد امّا به اعتبار دوم اصلاح باشد. او می‌گوید به حریم شخصی تجاوز کرده و دیگری می‌گوید تعدی به حریم شخصی نبوده چون اعتبار من از حریم شخصی چیز دیگری است. بنابراین دو اعتبار داریم. مثلاً فلان رنگ چشم را زیبا اعتبار می‌کنیم و فلان رنگ چشم را زشت اعتبار می‌کنیم، یا مثلاً رنگ پوست اگر از فلان درجه بالاتر رفت اعتبار زیبایی می‌کنیم و اگر از آن حد پایین‌‌تر آمد زشت اعتبار می‌کنیم، اینها بحث اعتبار است، یعنی اگر حاقّش را در نظر بگیریم به دو اعتبار برمی‌گردد. همینطور مثلاً در مورد مزاحم.

استاد: مثلاً می‌گوید این پلیسی که اینجا ایستاده مزاحم است، پلیس که چند نفر نیست، یک نفر است. این راننده می‌گوید این مزاحم را ببین، یعنی او می‌خواهد کاری بکند [که مزاحم او محسوب می‌شود] حالا به نظر شما درست می‌گوید یا نمی‌گوید؟ دارد توصیف را به خارج نسبت می‌دهد، نمی‌گوید من می‌گویم مزاحم است، می‌گوید این واقعاً مزاحم است. معلوم است توصیف او خارجی است.

شاگرد: در واقع با توجه به نظام ارزشی خودش می‌گوید، به خاطر همین این در نظام ارزشی دیگر مزاحم نیست، و چنین شخصی لازم و خوب است.

استاد: نظام ارزشی خودش یعنی آن نظامی که خودش درست کرده یا نه، نظام بین همه‌ مشترک است؟ خودش فقط دارد دخالت می‌کند.

شاگرد: اعتبارات فرقی نمی‌کند. در اعتبارات متعدد نه اعتباراتی که همه دارند، در یک فضا و در یک نظام که خودشان باور دارند مسأله‌‌ای را اعتبار می‌کنند و مسأله‌‌ی دیگری را اعتبار نمی‌کنند، مخصوصاً در حکم وضعی -نه حکم تکلیفی- که در بحث اعتبارات مطرح شده، حکم وضعی کاملاً همین است. مثلاً کلمه «محرم» و «نامحرم» که می‌گویید، یک چیزی را در خارج قرار دادید که در واقع اینطور نیست، یا مثلاً «نجس»، اینها با مانحن‌‌فیه مثل مزاحم چه تفاوتی دارد؟ یعنی شما در یک فضایی، این شیء خارجی را یک کاری کردید، که یک نوع اعتبار برای این است. نکته‌‌ی دیگری که به ذهنم رسید این بود که شبیه آن مشکل که قبلاً شما می فرمودید وقتی “نه” فلانی، تعریف “نه” فلانی می کنیم به نظر همین اعتبارات است، هم آن مفهوم‌‌سازی که شما گفتید هر دو “نه” تحلیلی و “نه” چیز است که “آره” را می خواهد بگوید…

 

برو به 0:19:28

استاد: یعنی مکانیسمی که شما در یک معنای کلّی می‌گویید، همه را می‌گیرد، امّا فقط باید مصادیقش پیدا شود، من از سابق در ذهنم هست مواردی که خود آدم می‌بیند که چه چیز عجیبی است.شاگرد: جایی که خیلی خوب می‌شود اینها را بحث کرد جامعه‌‌شناسی معرفت است که دقیقاً همین است، حرفشان این است که تمام مفاهیم ما اینطوری است، به خاطر همین خیلی روی این مباحث زوم کرده‌‌اند که نشان دهند که یک امر را یک گروه به یک شکل می‌سازند و گروه دیگر به شکل دیگر.

استاد: در این ادبیات فرهنگ‌‌ها، ادبیاتی که در سطح بیان فرهنگ‌‌هاست این خیلی کاربرد دارد، و غیر از ادبیات حقوقی است. اعتباریاتی که شما می‌گویید همه در حقوق خیلی روشن سرمی‌رسانند، بحث‌‌ها جلو می‌رود، امّا آیا همه‌ی حرفهایی که آنجا زدیم، در ادبیات فرهنگ‌‌های مختلف که گاهی با همدیگر در تضاد هستند، همه‌ی آنها اینجا هم می‌آید یا اینطور نیست؟ باید در موردش فکر کنیم. بحث‌‌هایی که برای تحلیل اعتباریات انجام دادیم، در جایی که مفاهیمی در فرهنگ‌‌های مختلف است، یعنی پیکره‌‌ی خارجی یکی است امّا انطباقی که آن واسطه بین شخص با پیکره هست و مفهومی را که انطباق می‌دهد، می‌بینید که مفهوم‌‌سازی آن کاملاً متفاوت است، تفاوتی که مبادی‌‌ای دارد، امّا ربطی ندارد به اینکه بگوییم اعتبار کردن اینطوری است، اعتبار نیست، فرهنگ یک نوع باور است، باورهایی که از عادات و رسوم  -که فی‌‌الجمله تفاوت هم دارند- با یک مبادی ناشی می‌شود.

شاگرد: آن آداب و رسوم خودشان اعتبارات نیستند؟

استاد: قطعاً بعضی جاها هستند، ما خیلی از اعتباریات را با آداب و رسوم ترسیم می‌کردیم، امّا آیا همه جا اعتباریات هستند؟

شاگرد: این چیزی که شما فرمودید از فضای اجتماعی خارج بود، شخصی شد.

استاد: همه‌ی اینها هست. اصل مقصود من این است که ما واقعاً داریم شیء را توصیف می‌کنیم، امّا آن واسطه‌‌ی لطیف ما که مفهوم بود،  که دالّ و معنای واسطه و آن موصوف خارجی بود، این یک چیزی از من روی آن گذاشته شده است.

شاگرد: ملکیت مگر غیر این است؟ وقتی می‌گویم این واقعاً مال من است، من می‌گویم واقعاً مال من است امّا همان ملکیتی است که خودمان روی ملکیت گذاشته‌‌ایم.

استاد: ولی مفهوم ملکیت مرکب از این و یک توصیفی از من نیست، آنجا خود ملکیت اعتباری بود.

شاگرد: اتفاقاً ملکیت اعتباری همینطور بود. یک ملکیت حقیقی داشتیم، مثل نسبت من و دستم.

استاد: منظور من در همین جا در توصیف می‌گویم. وقتی کتاب را توصیف می‌کنم، وصف ملکیت همه مال من است، امّا مقصود الان من این است که مفهوم‌‌سازی مخلوط است، یک بخشی مربوط به این است و یک بخشی را من روی این گذاشتم. آن چیزی که مقصود من و زیبایی و لطافت کار در این است.

شاگرد: مثلاً در «مزاحم» واقعاً من این وصف را روی این شخص بار می‌کنم، ولی واقعاً او مزاحمتی دارد؟

استاد: واقعاً کارهایی در او هست که من او را به مزاحم توصیف می‌کنم.

شاگرد: ما به هر چیزی مِلک می‌گوییم؟

استاد: نمی‌گوییم، ولی مملوک و مِلک را به عنوان توصیف بخشی از یک کتاب که نمی‌کنم. اگر من یک توصیفی درست کنم که واقعاً مثلاً جلد او دخیل در آن مفهوم و جزء آن مفهوم است، جزء موصوف است و در عین حال یک چیزی هم روی آن گذاشته‌‌ام. منظور من اینطور مواردی است. مفهوم‌‌سازی که واسطه است به نحوی که این مفهوم مخلوط است، من با برداشت و انگیزه خودم  و امثال اینها، یک آش و یک مخلوطی درست کردم، بعداً هم بدون اینکه این لطافت خودش را نشان بدهد، به موصوف خارجی صدق می‌دهم.

شاگرد: مفهوم‌‌سازی شخصی نیست، مفهوم‌‌سازی عمومی است و در این مفهوم‌‌سازی اعتبار شده که امور شخصی فرد در آنها دخالت دارد. ما دو تفاوت را می‌توانیم قائل شویم بین اعتباریات و اینگونه مفهوم‌‌سازی. می‌توانیم بگوییم اعتباریات هم مفهوم‌‌سازی است، ولی مفهوم‌‌سازیی که بناء عقلایی است و ساری و جاری در همه است و برای مصداقیتش هم باید عقلاء قضاوت کنند و مورد وفاق جمعی قرار بگیرد، امّا اینجا یکسری مفاهیمی است که عقلایی و ساخت عقلایی دارد امّا برای تطبیق اعتبار شده که شخص قاضی در این هست.

استاد: بله، توصیفش می‌تواند شخصی باشد. تقریباً من این را می خواهم بگویم.     

شاگرد1: به نظر من اینطور نیست. در خود اعتباریات، اعتباریاتی داریم که این جامعه آن را اعتبار می‌کند و جامعه دیگر اعتبار نمی‌کند. در مورد خلق طبیعت که بحث شد، می‌گفتید واقعاً وقتی یک طبیعتی را گذاشتند -مثل موروثی بودن حکومت که اعتباری است- امّا الان هیچ کسی آن را قبول ندارد، و اینطور نیست که وقتی چیزی اعتبار شد همیشه همه با آن همراهی کنند و به دلیل همین است که قوانین با هم مختلف می‌شود.

شاگرد: منظور از همه‌ی اذهان، همه‌ی اذهان یک مجموعه‌‌ی از عقلاست.

شاگرد1: در مورد مزاحم هم اگر همه‌ی رانندگانی که در اینجا عبور می‌کنند، پلیس مزاحم باشد، می‌گویند مزاحم است.

شاگرد: تفاوت زشت و زیبا چطور؟

استاد: علی‌ایّ‌حال این اندازه‌‌ای که برای شروع مباحثه شد، نمی دانم خوب است  دیروز هم عرض کردم اگر به مطلب محکمی رسیدم اینجا عرض می‌کنم، وقتی نشد، نشده است، حالا یا فکر اشتباهی بوده که عندالتحلیل می‌بینیم به جایی نمی‌رسد، یا اینکه ممکن است یک زمینه‌‌ی خوبی داشته باشد امّا الان هنوز بحث پخته نباشد. مهم این است که اگر این در ذهن شما مطرح است که مقصود من هم مطرح شدنش بود، بعداً در یک شرایط خاصّ، یک دفعه یک مثالی را می‌گیرید که با تحلیل‌‌های دیگر کاملاً منطبق نمی‌شود و باید مدام با تکلف همراه باشد، امّا با این تحلیل خوب منطبق می‌شود. وقتی مثال پیدا شد خوب است. قبلاً یادم است که مواردی در ذهنم بود که خیلی زیبا بود ولی الان یادم نیست چه چیزهایی بود، الان هم هر چه فکر کردم فقط همین چیزهایی که عرض کردم یادم آمد ولی اینها هیچکدام تفاوت جوهری با بحث‌‌های اعتباریات و نوع کلّی استعاره و امثال اینها نشان نمی‌دهد، ولی به گمانم باشد. مثلاً همین مفهوم‌‌سازی در کتاب «بیولوژی نصّ» و دو عنوان کتاب که دارند، یکی از چیزهای خوب که مالِ جدیدی‌‌‌‌هاست، تحلیلی است که از معانی حرفیه دارند. تمام معانی حرفیه را به بدن برمی‌گردانند. این را که قبلاً گفته ام Cognitive  که آنها می‌گویند، یعنی کلّا شناختی که آنها می‌گویند یک بدنی. کارشان هم با سیستم شبکه‌‌ی عصبی شروع می‌شود، می‌گویند بچه وقتی به دنیا می‌آید، دِماغش شروع به کار کردن می‌کند، و مبنای کلّ شناخت آنها (Cognitive Science) می‌گویند. وقتی اینها علوم شناختی می‌گویند یعنی بدنی، این در ذهنتان باشد.

شاگرد: دماغی مثلا.

استاد: بله، کلاً دماغی و بدنی. بعد می‌آیند معانی حرفیه را با …. درست می‌کنند، یکی از موارد مهم مفهوم‌‌سازی -که در یکی از همین کتاب‌‌ها (بیولوژی یا دیگری) بود- که در علم نشانه‌‌شناسی به دنبالش هستند، همین طرح‌‌واره‌‌های تصویری است. خود طرح‌‌واره یک چیز است، طرح‌‌واره‌‌های تصویری یک چیزی دیگری است که آنها (Imaging) می‌گویند. طرح‌‌واره همین مفهوم‌‌سازی است. یک نحو تکوینی شبیه چیزی است که من عرض می‌کنم، ولی من این را نمی‌خواهم بگویم، معانی حرفیه نفس‌الامریت دارد امّا مقولیت ندارد، چقدر در مورد نسب و معانی حرفیه بحث می‌شود، طوری که اینها تقریر می‌کنند، ساختن حرف در بشر چطوری است؟ نفس‌الامریت دارد امّا ذهن می‌سازد، همانطور که در مورد معقول ثانی می‌گفتیم که عروضش در ذهن و اتصافش در خارج است، در نسب هم اینها همینطوری جلو رفته‌‌اند. آن هم یک نحو ساخت است، ولی فعلاً آن ساخت منظور من نیست. بله حرف من شامل آن معانی حرفیه وقتی به صورت استعاری به کار می‌رود و ادامه پیدا می‌کند می‌شود.

 

 

بررسی مثال “اشتغل عنه” و “اشتغل به”

 مثلاً یکی از مثال‌‌هایی که در ذهنم می‌آمد اشتغال بود. اشتغال یک مفهوم است، فهم معنای«مشغول بودن» برای شما مبهم نیست. امّا همین«مشغول بودن» با حروفی که – کار حروف ساختن و ساخت‌‌گری و آرایشگری است-، می‌گویید«اشتغال از الف»، «اشتغال به الف» اصلاً کلاً عوض شد. اگر می‌پرسیدند می گفتید که اشتغال دو مفهوم است یا یک مفهوم؟ شخص با همین اشتغال در مقام استعمال، با یک حرف دو شکل مختلف از مفهوم می‌سازد، می‌گوید «اشتغل عنه» و «اشتغل به» کلاً فرق کرد. «اشتغل عنه» یعنی اعراض کرد و روی‌‌برگرداند و رفت، «اشتغل به» یعنی به او مشغول شد.

 

برو به 0:30:09

شاگرد: به عبارت دیگر از چیزهای دیگر روی‌‌گردان شد.

استاد: احسنت، اشتغال دو مفهوم نبود، شخص با به کارگیری معانی حرفیه -که خودش یک نحو ساختاری دارد- عملاً الان در کلام دارد مفهوم می‌سازد. در زبان‌‌شناسی بین (Language) با گفتار تفاوت می‌گذارند، زبان با گفتار تفاوت دارد. این شخص در گفتار وقتی می‌خواهد فردی از کلام تولید کند، مفهوم‌‌سازی می‌کند.

شاگرد: این مفهوم‌‌سازی نیست. دقیقاً دارد دو حصه واقع را که قبلاً ابهام داشت را  جدا می‌کند، یعنی اشتغال پیدا کرده ، یک واقعیتی غیر از [روی برگرداندن است.]

استاد: شما که الان کلمه‌‌ی مفهوم به کار می‌برید، مفهوم منطقی را می‌گویید. ولی الان که من مفهوم گفتم، منظورم مفهوم عرفی و فرهنگی است. یعنی «اشتغل به» الان او دو مفهوم ساخت.

شاگرد: بله ولی هر دو تلقی از خارج است، از این جهت من این را در فضای منطق بردم.

استاد: نه، تلقی را کاری ندارم، الان می‌خواستم نحوه‌‌های ساخت را بگویم. امّا اینکه [نسبت به] یک کار، شخص مشتغل است، می‌گویید این شخص «مشتغل عنه» است یا «مشتغل به» است.

شاگرد: اینها با هم فرق دارد. شما کلامتان را از اینجا شروع کردید که ما یک تلقی دارم، یک تحلیل داریم و یک مفهوم‌‌سازی، الان این مقوله‌‌ی «اشتغل به» و «اشتغل عنه» از مقوله‌‌ی تلقّی است، تلقی از واقع نیست؟ ما از واقع یک چیزی درک کردیم و برای آن کلمه ساختیم، قبلاً فقط اشتغال را می‌گفتیم حالا با «اشتغل به» و «اشتغل عنه» دو درکمان را توصیف می‌کنیم. کاملاً درک است. اینطور نیست؟

استاد: در مفهوم‌‌سازی که منظور من است، نزدیک است، امّا اینکه تلقی و تحلیل عِدل او باشد، الان مقصود من نبود.

شاگرد: این مفهوم‌‌سازی که الان فرمودید، منظورتان تعبیر مفهوم‌‌سازی که در این دو کتاب به کار رفته است؟

استاد: نه، من قبلاً در ذهنم بود، کاری را که ذهن انجام می‌دهد که ببینیم آیا مصداق و صغرایی از آنهاست؟ فقط صغرویاً فرق می‌کند یا نه، یک کاری است که ذهن انجام می‌دهد و حوزه و نوع خاص خودش را دارد. اینها را که الان مثال زدم، برای نحوه‌‌ی مفهوم‌‌سازی شخصی بود و نحوه‌‌ی اِعمال فرد بود که از این مفاهیم لسانی استفاده می‌کند امّا خودش که به کار می‌برد، با قرائنی که خودش در مدلول تصدیقی می‌آورد و با کارهایی که انجام می‌دهد. و لذا شما واقعاً می‌گویید که ما مدلول تصدیقی داریم. مدلول تصدیقی یعنی چه؟ یعنی مفهومی که شما اسمش را مدلول تصدیقی می‌گذارید، مجموعه‌‌ای از قرائن حالی و مقامی و لفظی، آن را آورده است. مفهوم جُملی، غیر از مفهومی است که شما می‌خواهید بگویید. آن مفهوم جملی در این تفاوت می‌کند، حالا تحلیل باشد یا نباشد آنها یک حساب خاص خودش را دارد. مانعة الجمع نیست و ممکن است یک جا با همدیگر جمع هم بشوند. مقصود من روش است که چیزی  که واسطه است بین او و آنجاست را بسازد و در این ساختن صِرف تلقی از خارج نیست، یک چیزی روی آن می‌گذارد.

شاگرد: الان در «اشتغل به» و «اشتغل عنه» همینطور است؟ یعنی صرف تلقی از خارج نیست؟ دو چیز است که در خارج می‌بینیم، یکبار می‌گوییم من دارم به این می‌پردازم، یکبار می‌گوییم از او رویگردان شدم. این دو کار من را با «اشتغل به» و «اشتغل عنه» می‌گوییم.

شاگرد1: یک کار را انجام  می دهید، امّا اینکه کدام را محور قرار  بدهید، ظاهراً کار خودتان است. شما وقتی مثلاً مشغول این کتاب شده اید و آن مقاله را کنار گذاشته اید، یک کار انجام شده، ولی یکبار محور این مقاله‌‌ای است که کنار گذاشته شده قرار دادید [و یکبار محور آن کتابی که به آن مشغول شده اید.]

شاگرد: کار من دو حیث دارد که با لفظ داریم از آن تعبیر می‌کنیم، از خارج گرفتیم، من نفهمیدم که ما چه چیزی را اضافه کردیم که شما می‌گویید این آن نیست.

استاد: ببینید شما الان این کتاب را می‌خوانید، مثلاً دو بحث دارید. مشغول می‌شوید فقه را بخوانید، می‌گویند مشغول به فقه شد از اصول؟ نه، از اصول در اینجا غلط است، چرا؟ طبق تحلیلی که ایشان کردند معنای لغوی‌‌اش درست است، تکوین است، امّا کاربرد «اشتغل عنه» یعنی یک نحو اِعراض قلبی، به یک نحوی بی‌‌اعتنایی کردن. «اشتغِل عنه به» یعنی به او بی‌‌اعتنایی کن، نه صرف اینکه [کنار بگذار] پس صرف یک پیکره‌‌ی خارجی نیست، حال قلبی شما هم هست. مبدأ حال قلبی شما چیست؟ گاهی می‌گویند بی‌‌اعتنا باش، گاهی می‌گویند یعنی جلو خودت را بگیر؛ بی‌‌اعتنایی با کفّ‌‌النفس دوتاست و غیره. یعنی وقتی قرار شد شما یک چیز دیگری را ضمیمه کنید به «عن» غیر از صِرف تکوینی که ایشان مثال زدند، قرار شد یک چیزی اضافه کنید کار دست شخص است. دقیقاً در این اِعراض یک چیزهایی را اِعمال می‌کند که با قرینه می‌فهمید که مقصود او از «اشتغل عنه» انواع و اقسام چیزها بود که اگر مثال‌‌های خارجی آن با قرائن بیاید، می‌بینید عجب چطور متکلم به زیبایی در این کلمه «عن» چیزهایی را اِشراب و تضمین کرده که فقط آن لطافت خود کلام نشان می‌دهد.

شاگرد: اِشراب کرد که مخاطب واقع را به خوبی بشناسد، نه اِشراب کرد مثل مزاحمی که شما می‌گفتید، یعنی واقعاً وقتی من جمله‌‌ی «اشتغل عنه» را به کار می‌برم، دارم می‌رسانم که او حالت روحی‌‌اش هم مدّ نظرم بود، و حالت روحی‌‌اش هم امر نفس‌الامری بود.

شاگرد1: قضاوت شماست. مثلاً فرض کنید الان کسی در یک فضایی است که همه‌ی طلاب مشغول فقه و اصول هستند، طلبه‌‌ای مشغول فلسفه می‌شود، شخصی از بیرون نگاه می‌کند و می‌گوید این از فقه و اصول اشتغال پیدا کرد به فلسفه، این یک بار چیز دارد ظاهراً.

 

 

بررسی مفهومی واژه «تدلیس»

استاد: مثلاً مفهوم تدلیس چطور مفهومی است؟ مقوله که نیست، عنوان اولی که نیست، یعنی مثل اکل و شرب نیست معلوم است. این تاب چه چیزی را دارد؟ محتوای تدلیس چیست، و وقتی موصف -توصیف‌‌کننده- می‌خواهد آن کار را انجام بدهد، بگوید این تدلیس است، چه  ملاحظاتی را در نظر می‌گیرد؟ یک مفهوم حسابی که واسطه قرار می‌دهد، می‌گوید این مدلّس است، مدلّس را به شخص می‌گوید با چیزهای مختلفی که به او ضمیمه می‌کند. الان در همین جا می‌گوید «اشتغل به عنّا تدلیساً» یعنی چه؟ یک کسی است که اینجا نشسته و خودش را مشغول می‌کند، دلش پیش اینهاست، اینها هم شوخی می‌کنند می‌گویند «اشتغل به عنّا تدلیساً» یعنی می‌خواهد بگوید من مشغول درس خواندن هستم امّا دلش پیش ماست، این با آن اعراض فرق ندارد؟ با کفّ‌‌النفس فرق ندارد؟ بله فرق دارد، یعنی دقیقاً گوینده‌‌ی کلام دارد به وسیله‌‌ی «عن» مفهومی را می‌رساند و آن را توصیف می‌کند…

شاگرد: که نفس‌الامریت دارد و از خارج گرفته است.

استاد: شاید اینطور نباشد. یک نحو قضاوت است، اگر اخبار باشد من حرفی ندارم، من جایی کار دارم که خود او می‌گوید  نه،

شاگرد1: به هر حال قضاوت است؛ چه قضاوت حقّ باشد و چه قضاوت باطل.

استاد: اصلاً منظور من از اینکه گفتم مخلوط می‌کند و فضا، همین بود که توصیف او برای خارج است و مخلوط هم کرده است، امّا یک چیزی را از خودش روی آن می‌گذارد. و لذا فضا، فضایی است که دیگری می‌آید، توصیفی می‌کند که با این مانعة‌‌الجمع است، چون هر دو از یک حیث دارند حرف می‌زنند. و لذا گفتم در دادگاه وقتی طرف می‌گوید این حکم ظالمانه است و دیگری می‌گوید عادلانه است، این دو با هم مانعة الجمع هستند. نمی‌شود گفت که هر دو از حیثی درست است، خلاصه خروجی کار یا عدل است یا ظلم است ولی هر دو توصیفی انجام می‌دهند به عنوان تقریب به ذهن. علی‌ایّ‌حال این مطالب به صورت خام است، من نمی‌دانم که اینها سربرسد یا نرسد.

شاگرد: ….. آیا می‌توان گفت منظور از اعتباریاتی که می‌فرمایید این باشد که مفهوم‌‌سازی مفاهیم نسبی است، برخلاف اعتبارات که مفاهیم مطلق است و شدت و ضعف ندارد مثل ملکیت.

استاد: منظور شما از نسبیت همین است، یعنی اعتباریات ملحوظ گوینده در آن دخیل است.

شاگرد: مثلاً زیبایی شدت و ضعف دارد امّا ملکیت شدت و ضعف ندارد، لذا آنجا متأثر از گوینده است. امّا زیبایی که شما می‌گویید ممکن است با زیبایی که من می‌گویم تفاوت داشته باشد.

 

برو به 0:39:49

استاد: تشکیک بودن یک مفهوم با اینکه متواطی باشد، حرف دیگری است. حالا در احکام وضعیه و تکلیفیه و امثال اینها، در ریخت اولیه اش که بلاریب تواطی است، تشکیک ندارد امّا در اصل اینکه در بین‌‌الحدّین هیچ تشکیکی فرض ندارد، آن مطلب قابل فکر هست که مثلاً انحائی داشته باشد. آن کلّی اش نمی شود مثلاً خود ملکیت اعتباری، آیا مثلاً مرتبه‌‌ای برای آن ممکن است یا نیست؟ و شبیه اینها یا حتّی در فضای حقوق و امثال آن، هنوز قابل فکر هست.

«و الحمد لله رب العالمین و صلّی الله علی محمّد و آله الطیبین الطاهرین»

 

 

 

نمایه: پارادوکس، پارادوکس خرمن، ابهام، مفهوم‌‌سازی، مفهوم، مصداق، اعتباریات، استعاره، طرح‌‌واره‌‌های تصویری، علم نشانه‌‌شناسی، نفس‌الامر، مقوله، معقول ثانی، عروض، اتصاف، معانی حرفیه، زبان‌‌شناسی، مدلول تصوری، مدلول تصدیقی، تواطی، تشکیک

 

 

درج پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

The maximum upload file size: 10 مگابایت. You can upload: image, audio, video, document, text, archive. Drop files here

هیچ فایلی انتخاب نشده است