مدرس : استاد یزدی زید عزه
شماره جلسه: 19
موضوع: اصول فقه
بسم الله الرحمن الرحیم
الثّامن: أنّ إقلِيدس برهن في الشّكل الخامس عشر من المقالة الثالثة من كتاب “الأُصول ” على أنّ الزّاوية الحادثة بين عمود أخرج من طرف قطر الدائرة وبين المحيط أحد من جميع الحواد المستقيمة الخطين فإذا تحرّك العمود: فإمّا أن يقطع هذه الزّاوية في آن، أو في زمان.فعلى الأوّل: يكون قد قطع جزءاً لا يتجزّأ .وعلى الثّاني: يلزم تحقّق حادة مستقيمة الخطين في اثناء الحركة أصغر من تلك الزّاوية.[1]
«الثامن ان اقلیدو س برهن فی الشکل الخامش عشر من المقالة السادسه من کتاب الاصول علی انّ الزاویة الحادثة بین عمود اخرج من طرف قطر الدائرة و بین المحیط احد من جمیع الحواد المستقیمة الخطین» از عبارتِ «فاذا تحرک العمود» دنبالهی استدلال شخصی است که میخواهد از آن حرف اقلیدوس استفاده کند نه اینکه دنباله رو حرف اقلیدوس باشد.
این هشتم و نهم و دهم سه تا استدلالی است که اصحاب جزء لایتجزا آوردهاند و خیلی هم جذاب و جالب و سنگین است و جواب به اینها هم مشکل است که در آخر کار میگویند لصعوبة هذا الاشکال و جوابش هم سنگین میباشد، مباحث آن هم خوب و جالب است.
کتاب اصول اقلیدوس هم از کتابهای قدیمی معروف بوده که مال پیش از میلاد یا بعد از میلاد است. دویست سال قبل از میلاد است علی ای حال این کتاب نوشته شده و بعد از فیثاغورث و افلاطون و ارسطو بوده است. حرفهای آنها در این کتاب آورده و کتاب خیلی عجیبی است و مرحوم خواجه هم تحریر اصول اقلیدوس دارند و تحریر ایشان درسی بوده است و از کتابهای درسی معروف بوده است که قبل از خواجه هم ابن ندیم در الفهرست وقتی کتابهای هندسه را میخواهد بگوید کتاب هندسه مقدماتی را میگوید اصول اقلیدوس است به این صورت یادم هست.
شاید خود ابن ندیم میگوید هندسه که معرّب اندزن هست او میگوید یونانیها میگویند جیومتریا، جیوگرافی، جیومتریک و جیو زمین است دیگر و مسّاحی ارض را میگویند. هندسه علم مسّاحی زمین بوده است و اندازهگیری زمین بوده به نظرم در الفهرست هست ولی حافظه ام یاری نمیکند ولی دارد ابن ندیم لغت یونانی هندسه را همین ذکر میکند و امروزه همین است و در لغت های دیگر هم ببینید همین است مساحی زمین، متریک اندازهگیری است و جیو هم زمین میباشد و بهمعنای اندازهگیری زمین و مساحی زمین، مساحی ارض، عرض کنم که این اصول بهعنوان هندسه ای که پدید آمده بود خیلی هم روی آن فکر شده بود و آمد روی یک نظام اصل موضوعی استدلالی بسیار عجیب و عظیم واین کتاب را بنا کرد و قبلترها چند بار عرض کردم کتابهای امروزیها گفتهاند و درست هم گفتهاند که اگر کل علوم بشری که خداوند متعال بشر عادی را به آن هدایت کرده بخواهند کل شاهکارهای علوم بشری را و کتابها را دستهبندی کنند، یادم میآید در کنار این چیزهای مهم مهم بشری یکی از آنها کتاب اصول اقلیدوس است یعنی گفته بود در کنار جاذبیت نیوتن که یک انقلابی به پا کرد، در کنار کشف دی اِن اِی[2] که باز خودش یک دستگاهی را برای خودش داشت، سرآمد اینها کتاب اصول اقلیدوس میباشد و همینطور هم هست و خیلی کتاب مهمی میباشد درحوزهها هم این کتاب درسی بوده ولی خب دیگر چیزهایی داردکه جلوترها هم گفتم که کتابی که برای حوزهها بوده چطور برای امثال من طلبه مثل اینکه قهر هستیم با اینها حالا دیگر سرتان را در قضایای قبلش درد نیاورم.
برو به 0:05:07
علی ای حال بعدها دیدیم مثل مرحوم صاحب وسائل هم منظومهای در اصول هندسه دارند این محدث بزرگ اصول هندسه را به شعر در آوردهاند اتفاقاً این جوری هم نیست که کار فرعی باشد خودشون در شرح حال خودشان از این کتاب اسم بردهاند که من دو منظومه دارم؛ یک منظومه دارم در مدائح اهلبیت علیهمالسلام و یک منظومه در اصول هندسه دارم کتاب امل الآمل برای ایشان است در تراجم در توضیح خودشان فرمودند یعنی علما به این صورت توجه داشتند. البته قبل از خواجه هم که تحریر نوشتهاند ترجمه شده بود، از یونانی به عربی در زمان هارون الرشید ترجمه شده بود که اصول اقلیدوس نسخه هارونی و نسخه مامونی دارد بعد از آن ثابت ابن قره، وضع و خصوصیات خاص خودش را داشته که خواجه از آن اسم میبرد و روی این کتاب کار شده بود به این طول و تفصیل اما بعد میبینیم که فضای علمی با اینها قهر میکنند حالا همین برهانی که از ایشان نقل میکنند و بحث های جالبی هم به دنبالش میآید که خیلی دقیق و خوب است.
مرحوم میرداماد یک رسالهای به نام الاعضالات دارند که مختصر بوده ولی در مصنفات میرداماد آمده و در این نرمافزارها هم هست درنرم افزار حکمت این آمده است. ببینید میرداماد چهارصد سال و بیشتر گذشته اینطور کارها را انجام میدادند تا ادامه پیدا کرد مرحوم میرداماد چهارصد سال قبل این کارها را انجام میدادند الآن تازه طرف غربی این کارها را انجام میدهد و چقدر هم قدرش را میدانند. رساله الاعضالات بیست تا از معضلات مهم فضای علم را ردیف کردند واین کار بسیار خوبی برای محصلین ابتدایی و کسانی که اهل فکر هستند یعنی یک ذهن جوان خوش فهم در روزهای اولیه تحصیل، بگویند که نوابغ مهم بشر این مشکلات را دارند و در ذهنتان باشد و روی آن فکر کنید در هر مناسبتی روی آن فکر میکند حالا یک عمری ازش برود و آخر عمر ببیند که این حرفها هم بود. منظور میرداماد آمدند و رساله الاعضالات را نوشتند تا این معضلات را حل کنند؟ نه، خیر. برای اینکه فهرست کنند که بیست تا اینها را بدان و جوابش را در کتابهای دیگر ما ببینید. در همین رساله کوچک جوابش را نمیدهند. فقط فهرست میکنند.
غربیها میگویند پرابلم problem بهمعنای مشکلات. نمیدانم پرابلم … که او در ریاضیات بیست و سه تا از مشکلات را نوشته که در فضای ریاضیات معروف است و کار علمی میکردند؛ ولی چهارصد سال قبل مرحوم میرداماد این کار را انجام دادند و ما قدر نمیدانیم این رسالهها اصلاً هیچ است، ایشان فهرست کردند و ببینید نگاه کنید و مرور کنید اگر مشکلاتی هست روی آن فکر کنید و حلش کنید اما غربیها یکی از علمایشان بیست و سه تا معضلات را میگوید ببینید چقدر روی آن کار شده است در تکتک آن بروند و برگردند و کتاب و رساله بنویسند. آن یک فهرست مینویسد که این جور قدرش دانسته میشود و میرداماد هم فهرست میکند و ما خبری ازآن نداریم خلاصه اصل این کتاب هست.
شاگرد: اصل خواندن هندسه مثل تحریر در نظام فکری یک طلبه بود و نبودش چه تاثیری دارد؟
استاد: خیلی خوب است و نمیدانم به چه صورت عرض کنم برای خود من یک روالی طی شده است اندازه سی ثانیه اگر بخواهم بگویم. رفیقی داشتیم دو نسخه از تحریر اقلیدوس را داشت. حاضرم نبود که کتاب بفروشد ولی محتاج پول شده بود و با من هم بحث بود و به من گفت بیا این کتاب را بخر. این کتاب از دست برود حیف است. من پول نیاز دارم تو بخر منم گفتم که طلبه نشدم که هندسه بخوانم. طلبه شدم که فقه و اصول و منطق و این ها بخوانم. مدرسه هم میرفتم و خیال میکردم وقتی طلبه شدم ریاضیات و اینها برای مدرسه است. یک اشتباهاتی بود و خیلی وقت از آن گذشته است و آن رفت و کتاب را فروخت و تمام شد و چندین سال بعدش که در مباحث طلبگی و علمی همیشه میدیدم که هندسه های نااقلیدوسی را قبول ندارند و آنها چه کردند و انقلاب کردند و از این حرفهایی که زده میشود یعنی زمینهای شد که در بحثهای علمیِ طلبگی هم نیاز بود که تفاوت این هندسه های اقلیدوسی و نا اقلیدوسی که چه کار کرده اند و برای ذهن ما معلوم شود. یادم میآید در کتابخانه مرحوم آقای مرعشی رفتم و کتابی بود که ترجمه شده بود. هندسه های اقلیدوسی و نا اقلیدوسی. اسم کتاب بود الآن هم دوباره چاپ شده است این کتاب را گرفتم و شروع به خواندن کردم که ببینیم این هندسه های نااقلیدوسی چه میگویند.
بعد شروع کرد که از دو هزار سال پیش علمایی که میخواستند هندسه اقلیدوسی که اصل پنجم که اصل توازی است را جا بیندازند به عنوان یک امر برهانی و یا اصل موضوعی که ثابت شده باشد. اصل موضوعی که جای دیگر ثابت شده باشد، نیست و میخواستند ثابت کنند و تلاشهای علما را آورده بود. یک و دو و سه و الآن یادم نیست ولی در آن کتاب که چاپ شده است موجود است و رسیده بود به یک جایی و گفته بود که یک تلاش دیگری هم صورت گرفته از یک حکیم مسلمان ایرانی یادم نیست خواجه نصیر الدین طوسی که چون مقدمه دارد و مفصل است در اینجا متعرض آن نمیشویم.
این را بینی و بین الله میگویم که چقدر ناسپاس هستیم و دور از زحمات علمای خودمان هستیم، من آن جا در یک صندلی که در کتابخانه آقای مرعشی بود نشسته بودم و حالی که برای من پیش آمد یادم هست گفتم ببینید کانّه خداوند متعال به من طلبه میگوید آن روز کتاب خواجه را یکی گفت بیا گفتی نمیخواهم. امروز محتاج میشوی و یک خارجی رفته کتاب خواجه را خوانده و به زبان خودش بیان کرده یکی دیگر به فارسی ترجمه کرده، اینجا چند دست گشته به تو میگویند: تازه نمیگوییم خواجه شما چه گفته است. حالانگفته بود. چرا که اگر میگفت میگفتم نظر خواجه هم همین است. خیلی عجیب است که یک خارجی به ما میگوید که خواجه شما هم یک چیزی گفته که به شما نمیگویم و مفصل است. علی ای حال ببخشید که اندازه چند لحظه گفتم شما میگویید لازم هست یا نیست به این صورت لازم میباشد.
برو به 0:13:16
بعد آمدیم و دیدیم که کتاب را باید ببینیم، رفتیم که نسخه آن هست یا نیست. یک دانه در بازار نبود عزیزان رفتند کتابخانه و برای ما زیراکس گرفتند و این 200 صفحه زیراکس این کتاب است؛ بعد مباحثه آن را شروع کردیم و قبل از آن هیئت را بحث کرده بودیم آقایون میآمدند و از من میپرسیدند که مباحثه را تازه شروع کردید بیاییم یا نه؟ فایدهای دارد یا نه؟ میگفتم هیئت در علوم طلبگی به آن نیاز است. مثل قبله و وقت و میتوانم بگویم در علوم طلبگی به آن نیاز است اما این هندسه است حالا هر کسی حوصله دارد بخواند و به علوم طلبگی نمیتوانم بگویم که مربوط میشود الآن دارم سیر آن را میگویم یک مدتی مباحثه کردیم و گذشته بود نمیدانم به چه مناسبتی ظاهراً اولین بار در جامع المقاصد محقق ثانی آنجا برخورد کردم که در کتاب فقهی میگویند اقلیدوس در اصول این را ثابت کرده است پس لازمه اش این است یک بحث فقهی را متفرع بر بحث تناسب کرده بودند که اقلیدوس ثابت کرده است.
شاگرد: در بحث ارث؟
استاد: نمیدانم در معاملات و در جاهای مختلف میآید ولی ظاهراً در معاملات باشد خیلی باز برای من عجیب بود که اصول هندسه ای که به آقایون میگفتم که ربطی به علوم طلبگی ندارد حالا میبینیم که در قواعد علامه و در جواهر و غیره هم پیدا شد، در کتابهای فقهی فضلاً از غیرش و کلامی و …که جای خودش دارد و اسم از این کتاب میبرند و نیاز است که خوانده باشد و بداند که به چه کتابی ارجاع میدهند آخه من چرا به این آقایون میگفتم که این کتاب ربطی به علوم طلبگی ندارد بعد هم تازه هنوز هم منظومه صاحب وسائل را ندیده بودم بعد از اینها دیدیم که صاحب وسائل محدث بزرگ در هندسه منظومه دارند. علما و حوزهها کارشان به این صورت بوده، آن وقت اینجوری ما میگوییم کانه طلبه شده که هندسه نخواند. حالا شما میفرمایید چه اندازه؟ این اندازه سهم من و تجربه شخصی بنده است.
کتاب که شروع شد و مباحثه کردیم میبینید که واقعیت این است که این کتاب مقدماتی بوده ولی برای ساماندهی ذهن، منظم شدن ذهن مثل اینکه منطق کاری که انجام میدهد در بعضی از جهات این کار بیشتری انجام میدهد و کار به حمل شایع از آن می آید منطق به حمل اولی تصحیح فکر میکند و برای تصحیح فکر است ولی هندسه برای تصحیح فکر نیست ولی عملاً کارایی آن برای تصحیح فکر از منطق بهتر است. شما یک اصول موضوعه بگذارید واز دل این چند تعریف اصول موضوعه سیصد تا قضیه از آن در بیاورید که هیچ چیزی بیرون از آن نباشد.
شاگرد: اینجا قانون را دقیق حس میکند که از یک چیزی بیرون نزند.
استاد: بیرون نباشد این کتاب برای خودش دستگاهی است و منظورم عنایت این علما است و شهید ثانی در احوالات خودش میگوید من اصول هندسه را فلان وقت خواندم و میگفتند و صاحب وسائل در شرح حال خودشان میگویند من منظومه در هندسه دارم یعنی هم میخواندند و ترویج میکردند بعد کمکم اینها ضعیف شده است عرض کردم میرداماد در الاعضالات فهرست معضلات علوم را آوردهاند یعنی بخوانید روی آن فکر کنید و به کتب مراجعه کنید اما آنها را ببینید که چطور چیزی که هست را با چه آب و تابی بیان میکنند.
علی ای حال من اینها را گفتم که عرض حال کرده باشم که ما این اندازه قدر میدانیم و شما این جور نیستید و نخواهید بود.
شاگرد: الآن یک دلیل شما این شد که ذهن را منظم میکند و یک مقداری قوت از لحاظ فکری بدهد و غیر از این هم میشود از ادلهای که ضرورت دارد لیست کنید.
استاد: بله، وقتی انسان نمیداند لیست هم بخواهد بکند سخت هست اما وقتی میداند میبیند که چه قدرجا به درد میخورد. من الآن عرض کردم که گفتم چه ربطی به فقه دارد بعد می بینید که در فقه و کلام همه و اینها چه قدر به این کتابها آدرس میدهند و مطالبی که درآن کتابها ثابت شده را در آن کتابها بحث میکنند مثل استدلالات فلسفی و کلامی و هر کدام که دارد یعنی حتی در ذهنی هم میخواهد در فلسفه کار کند. عرض کردم مسیری بوده که بعدها دیدم وقتی اینها را از قبل خوانده باشد طور دیگری حتی فکر فلسفی را جلو میبرد تا آن وقتی که اینها را اصلاً بلد نباشد مثل ما دور و پشت خط باشد.
کلاسهای امروز و کسانی که ذهنشان خوب است با ما فرق دارند و از ما جلو هستند الحمدلله اما این سفارشی است که هم برای آنهایی که تو را ه بودند و هستند و هم برای کسانی که متصدی تدریس علوم میشوند یا برنامههای آموزشی حوزه را مدون میکنند باید بدانند که این مسائل برای طلاب ضروری است و از همان جوانی این ها را بشنوند این اعضالات میرداماد فهرست بیست تا از معضلات علوم است چطور دیگران با آب و تاب بگویند و یک بزرگی مثل میرداماد بنویسد و اسمی از فهرست بندی ایشان نباشد و اصلاً ندانیم واولین اعضال ایشان همینی است که میخوانم و الآن میگویم علی ای حال اینها مباحث خیلی جالب و زیبا و جذابی است و قابل فکر است.
شاگرد: این مقدار بیان یعنی برای خود ما این مقدار شناختی که از شما داریم قانع کننده میباشد اما برای دیگران را بخواهیم قانع کنیم خیلی موونه میبرد. یعنی این مطلب که ذهن را قوی میکند برای خودم کافی است اما اگر بتوانید کاربردی تر بگویید که مثلاً اگر الآن به هر کسی بگویید که ادبیات به درد نمیخورد راحت میتوانید برایش توضیح دهید که اگر ادبیات نداشته باشید راجل هستید اگر بشود که زوایای مختلف مسئله را بگویید که اگر انسان بخواهد جا بیندازد امکانش باشد.
استاد: مثلاً ببینید یکبار دیگر عرض کردم که نظریه نسبیت در قرن بیستم مطرح شد و داد و فریاد و مباحث علمی روی آن شد و خودش آمده است و کتابی نوشته که این نظریه را برای عموم مردم هم گفته باشد نه فقط یک نظریه فیزیک در پشت دربهای بسته باشد و مردم هم آشنا بشوند، نظریه نسبیت، نظریه خصوصی و عمومی به فارسی هم ترجمه شده و آقای غلامرضا اسجدی که از اساتید حساب و فیزیک و اینها بودند ترجمه کردهاند. شاید مثلاً حدود سی سال پیش گرفتم این جور که درحافظه بنده میباشد چون خیلی وقت پیش خواندم این است که ابتدای کتابش را اینگونه میگوید که من اول این کتاب باید از هندسه دانهای صدو پنجاه سال اخیر خودمان تشکر کنم. چرا؟ چون اگر زحمات اینها در این صد و پنجاه سال اخیر در هندسه نبود من امروز نمیتوانستم نظریه را ابراز کنم یعنی تماماً مبتنیبر زحمات آن هاست و آنها راه را هموار کردند و من الآن بهراحتی صحبت میکنم یعنی آنها گفتند که هندسه اقلیدوس داریم یا نداریم اثبات و دو هزار سال زحمت کشیدند و در صد و پنجاه سال اخیر به اطمینان رسیدند و مباحث برایشان صاف شد و بحث به جایی رسید که پلهای پشت سر خراب شد و ثابت شد که هندسه اقلیدوسی مطلق نیست و نظامهای اصل موضوعی و جورواجور، سه نوع اصلی هندسه که یک روز دیگر عرض کردم.
خب ببیند حتی کسی که میخواهد یک نظریه را بفهمد اگر هندسه را نخوانده باشد و نداند که هندسه اقلیدوس چیست چطور میخواهد این نظریه را بفهمد. حالا کلمه نسبیت را بگوید. فایده ندارد و کلمه را تکرار میکند اگر بخواهد کمی سر در بیاورد که در این فضا چه میگویند؟ تا آن ها را نفهمیده باشد اینها را نمی فهمد. خب نسبیت را نمی فهمد و در بسیاری از مباحث فلسفی مطرح میشود که نسبیت اینطور میگوید و آن شخص میگوید بی خود میگوید خب به آن شخص میگویند که اگر نسبیت را بفهمی میبینی بحث رنگش تغییر میکند و نسبیت را بخواهید بفهمید. باید هندسه را بفهمید به یک معنا یکی از پایهای ترین علوم هندسه میباشد یعنی حتی هندسه به یک معنا از حساب هم پایهای تر است. حساب هم وقتی میخواست پیشرفت کند آمدند محور و خط را در کم متصل پیادهش کردند، علوم کمّ متصل قار پایهای ترین مسائل است. چرا؟ همینطوری مبصر و به حواس مربوط است هم قار است میشود. شکارش کنید و غیر قار یوجد ینعدم می باشد باید از وهم کمک بگیرید. عدد کم منفصل است و باید معروض و چیزهایی است که محسوس نیست و اما کم متصل قار سراپا مبصر است و با قوای باصره به شما کمک میکند که شکل بکشید و فکر کنید و کشیدن شکل، قوه خیال را در درک معانی کمک میکند و پی درپی قوه عاقله شما قوه دراکه عاقله یک مهندسی که با هندسه کار میکند با کمک آن قوی میشود و شکل این صورت را دارد لذا یکی از پایهای ترین علوم همان هندسه میباشد.
برو به 0:23:55
علی ای حال من یک مثال به یادم آمد و گفتم و واقعاً به این صورت هست که در خیلی از جاها به درد میخورد الآن در مباحثه تفسیر هفته قبل عرض کردم. نمیدانم خود شما یا کس دیگری بود که فی الجمله یک تصویری بود که کعبه معظمه و مکه مکرمه در آن نقطه طلایی است. خب نسبت طلایی و نقطه طلایی را تا کسی هندسه نخوانده باشد. چیزی نمی فهمد اما وقتی خوانده باشد برایش دو دو تا چهارتا میباشد. نقطه طلایی و نسبت طلایی هر خطی نقطهای در آن هست و آن نقطه طلایی نسبت میباشد اینها همه اش در اصول اقلیدوس در مقاله دومش ظاهراً مطرح کرده است. خیلی مطالب در این کتاب است و اصلاً عجایب دارد و اعداد اول بینهایت است که در این کتاب ثابت میکند و صفحه اول را نیاوردم ولی یک بخشی از چیزهایی که در این کتاب به درد میخورد را آن جا ردیف کردم یکی نسبت طلایی، یکی بینهایت بودن اعداد اول و یکی از آنها دایره حُدبیه است که راجع به آن میخواهیم صحبت کنیم مربوط به بحث ما میباشد علی ای حال این بحث را طول دادم برای این است که معلوم باشد که این کتاب به این صورت است و درسی بوده وعلمای قدیم روی آن زحمت می کشیدند ولی الآن فراموش شده است.
شاگرد: چه اتفاقی میافتد که یک علم فراموش میشود مثالی دارید مثلاً قرائت را هم شما میگویید اینها بوده و تدریس می شده الآن در بعضی از حوزهها هست و در یک فضای دیگری که میرود همه این علوم هست و مطرح می باشد ولی اینجا به این صورت نیست.
استاد: مثلاً ما طلبه شدیم و مکرر میگویم که ای کاش اینگونه نبود. علم تجوید در حوزهها درسی بوده و طلبهها میخواندند و ما که آمدیم نبود و من مکرر میگویم که ای کاش بود با اینکه ما یاد گرفتیم اما غیر از این درس تجوید خواندن است ما که وارد شدیم نصاب هنوز بود اما الآن اسمی از نصاب نیست نصاب یک کتاب زیبا و شعر بوده و مبتدی را هم با لغت فارسی و عربی و هم با علم عروض آشنا میکند. نصاب الصبیان هم فعول فعول فعول بود من ده ساله بودم و من را در مدسهای گذاشتند و نتوانستیم خوب بخوانیم. کتاب را کانه من نخواندم ولی مرسوم بود و ما که آمدیم فراموش شد که شد خب این کتاب را حاج آقای حسن زاده تعلیقه زدهاند وچاپ کردند.
شاگرد: اینکه میفرمایید تا زمان ما سال 73 و 74 ما در یکی از مدارس مشهد بودیم تدریس میشد.
استاد: نصاب تدریس میشد، خوب است.
شاگرد: الآن هم میشود اما گوشه و کنار است .
استاد: بله این جو رسمیت داشته باشد یعنی واقعاً طول هم نکشد. اساتید خوب و مطالب خوب و فایلهای درسی نافع مختصر جذاب کارا، باشد که شخص همان ابتدای تحصلیش با اینها آشنا شود، بهرهای را که باید ببرد من اگر استاد خوبی بود که اینها را گفته بود الآن ذهن من از روز اول با عروض و اوزانش آشنا بود ولی من بخشی از نصاب را خواندم و از عروض هیچ نمیدانم. چرا؟ چون استاد هیچ نمی گفت و خواندش را هم شاید بهصورتی دیگر میخواند. خب ایشان کسی بودند در یزد و مشغله زیادی داشتند ولی علی ای حال چه شد که به سمت این حرفها رفتیم.
شاگرد:چه جور میشود که بعضی از دروس حذف میشود.
استاد: چند وجه را جلوتر فکر کرده بودم و بعضی از آنها را نمیشود گفت ولی آن مواردیکه میتوان گفت مثل اینکه آن کسی که یک چیزی را که بلد است. نمی فهمد کسانی که بلد نیستند به چه صورت میباشند.
شاگرد: بهصورت هولوگرامی بفرمایید که آن مواردیکه نمیشود گفت چه چیزهایی است.
استاد: از همین که میگویم بهصورت مقابله میتوانید بفهمید. ببینید شما بحث قرائت را یک عمر کار کردید و آن کسی که بلد نیست حال او را نمیتوانید درک کنید که چه چیزی را میداند و چه چیزی را نمیداند. مثل کسی که رانندگی را خیلی خوب میداند وقتی کسی می نشیند کنار دستش تا یادش دهد الآن چون خیلی بلد است نمیداند چه چیزی را باید بگوید و کلیاتی را میگوید و یک نکاتی برای او ملکه است و کالشمس میماند. چون اینگونه است به ذهنش نمیآید تا برای طرف مقابل بگوید و بدیهی برای او میباشد و آن کسی که بلد نیست یادش نداده و میرود و میزند و میگوید که به من نگفتی و آن شخص میگوید که این واضح است دیگر. من اصلاً یادم نبود که به تو بگویم پس این طرفش هم گفتم.
عدهای که این علوم را خودشان بلد بودند. وقتی مراجعه میشد به آنها میگفتند خب اینها را بخوانید یعنی گاهی یک علومی برای آنها مطرحتر بوده و می گفته اینها را بخوانید چون برای خودش مطرح بوده است.
شاگرد: معاضدت شد با یک عدهای دیگری که اسم آنها را نمیآورم.
استاد: حالا نمیدانم علی ای حال طوری میشود که سوق داده میشود که یک کتابهایی خوانده نشود و کتابهای دیگری خوانده شود. اما سابقه علم اینگونه نبوده است. علامه حلی که کتاب قواعد را دارند و فقهی میباشد و چند جای قواعد مسئله جبر را مطرح میکند که مهمتریت مسئله در آن زمان بوده است و از قواعد جبری برای حل یک مسئله فقهی استفاده میکنند زمان علامه تازه علم جبر، پیدا شده بوده و سنگین ترین علم زمان خودشان بوده بلد بودند که هیچ و در حل مسائل فقهی هم استفاده میکردند.
شاگرد: استاد یک چیزی را ما تابستان شنیدیم که فکر میکنم حرف شما این باشد. میگویند در نجف اجازه اوج گرفتن فلسفه را نمیدانند چون نمی خواستند مثلاً حرفهای ارسطو حوزه را فرا بگیرد و نجف حرفهای ارسطو بشود که این را تابستان ما شنیدیم.
استاد: خب حالا حرفهای فلاسفه صبغه دیگری دارد. فقها و متدینین میدیدند که این حرفها غلط و مخلوط است چرا بگذاریم اینها بیاید و سیطره پیدا کند.
شاگرد: شکل حوزه را میخواستند مواظب باشند که شکل ارسطویی به خودش نگیرد یا شکل یونانی ها یا هر شکل دیگر را نگیرد.
استاد: این غیر از بحثهای ما میباشد.آن جا مرحوم شیخ انصاری در مطارح الانظار مطلبی دارند که از جاهای جالب این کتاب است که این کتاب تقریر بحث شیخ میباشد. یکی کلمه الفیلسوف در مطارح الانظار شیخ وجود دارد ونرمافزار را اگر ببیند (این مطالب هست). میدانید به چه کسی فیلسوف گفتهاند؟ شیخ انصاری میگویند الشیخ الفیلسوف اینگونه که من در حافظهام هست که به شیخ جعفر کاشف الغطا میگفتند و اصلاً فلسفه نخوانده بودند و خودشان معروف هم هستند اما شیخ انصاری همین که شما گفتید که اگر یک کسی را میشود فیلسوف گفت که ایشان میباشد. خب این یک حساب دیگری دارد. لذا معروف است که رفت اصفهان و شاید به همین عنایت باشد که شیخ فیلسوف گفتند یعنی آشیخ جعفر حوزه اصفهان رفت و حوزه اصفهان هم هنگامهای در فلسفه بود، بزرگان فلسفه آنجا چند سؤال سنگین نوشتند که حاج شیخ جعفر [ به جایگاه حوزه اصفهان واقف شوند و وزنی براش قائل بشوند] همه را جواب داد و خود علمای صاحب فلسفه اصفهان تعجب کردند و این احتمال هم هست که مرحوم شیخ به ایشان میفرمایند الفیلسوف یعنی فلسفه نخوانده بود اما سؤالات و معضلات فلاسفهی اصفهان را که از او در بدو ورودش به حوزه اصفهان پرسیدند جواب داد و جوابی که آنها هم ایراد نگرفتند یک وقت هست که سابقه تاریخی به بحث میافتد و یک وقتی هم که نه. بعد میگویند از ایشان سؤال کردند که شما رشته درسیتان این نبوده و اینها از سنگین ترین مباحث است. چطور جواب خوب و قانعکننده دادید؟ ایشان میگویند که من در اثر انس به روایات اهل البیت علیهمالسلام ذهنم واقعبین شده است. و ما بینی و بین لوح محفوظ الا هذه الا قبضی للحیتی. معروف است و حاج آقا هم زیاد میفرمودند.
شاگرد: این جمله برای ایشان است؟
استاد: بله حاج آقا هم زیاد میگفتند .
شاگرد: چندین جا حاج آقا فیلسوف القوم دارد.
استاد: همین برای حاج شیخ جعفر؟
شاگرد: بله
استاد: پس معلوم میشود که عنایت داشتهاند که فیلسوف القوم بگویند این قضیه موید این است و کنار هم بنویسند این قضیه اصفهان.
برو به 0:33:06
شاگرد: سنگ قبر آقای بروجردی هم نوشته فقیه الفلاسفه فیلسوف الفقها.
استاد: خوب آقای بروجردی اصفهان بودند و شروع تحصیلاتشان اصفهان بوده است و شاگرد فلاسفه اصفهان بودند و فلسفه را کلاسیک خواندند؛ حاج شیخ جعفر در نجف بود و اصلاً فلسفه را نخوانده بودند. همین هم بوده که حوزه اصفهان گفته بودند که در فقاهت ایشان اعلم هست و باید متوجه باشد که همه چیز فقه نیست. ملاحظه میکنید که کانه فضا به این صورت بوده است و لذا که شیخ انصاری که میگویند فیلسوف القوم شاید ناظر به همین قضیه اصفهان باشد.
شاگرد: شش هفت جای مطارح الانظار این را مطرح کردهاند.
استاد: اصل مدعا را عرض کنم تا زیبایی خود بحث را ببنید تا بقیه مطالب ان شاالله پس فردا.
«برهن الاقیدس فی شکل خامس عشر الی المقالة السادسه» پانزده مقاله است مال خود اقلیدوس ظاهراً ده یا دوازده تا بوده و سه تا دیگران و شاگردان بعداً به آن اضافه کردهاند الان تحریر اقلیدوس مرحوم خواجه پانزده مقاله است؛ در مقاله سوم چون میدانید که هر مقالهای هم اَشکالی دارد در شکل پانزدهم که میشود شکل «یَه» با حروف ابجد مینوشتند یا یعنی ده و ها هم یعنی پنج یعنی شکل پانزدهم: مدعا این است و خیلی ساده میباشد «العمود الخارج من طرف القطر یقع خارج الدائره» یک دایره در نظر بگیرید که خیلی واضح است از مرکز آن به محیط یک خطی را رسم کنید این میشود شعاع آن نقطهای که روی محیط دایره از این شعاع است و هر شعاعی از مرکز به محیط میرود آن نقطهای که روی دایره و روی محیط است از رأس شعاع یک عمود بر آن وارد کنید که با خود شعاع زاویه نود درجه را تشکیل دهد خیلی روشن است یک زاویه قائمه ای که یک ضلعش بیرون دایره و مماس بر رأس شعاع دایره میباشد، این شکل به این سادگی که یک شعاع است و چیزی که مماس شده و از این نقطه گذشته و عمود بر رأس شعاع شده است یک هنگامهای در علوم است و فکرهای بزرگان و نوابغ از بشر که چه کارها بر سرش آوردهاند.
اولین چیزی که او میگوید که اگر چنین کاری کردید اولاً به شما بگوییم که کل این خط که عمود بر آن نقطهی سر شعاع دایره، بیرون از دایره است و هیچ ذرهای از این خط در این دایره نیست بیرون دایره بوده و لو مماس باشد که مماس از بیرن دایره است خب میگوید «العمود الخارج من طرف القطر یقع خارج الدائره» بعد «ولا یقع بینه و بین المحیط خطٌ آخر مستقیم» این همه بحثها سر این است که میگوید این خطی که عمود بر رأس قطر است، محال است یک خط مستقیم دیگری بین او و دایره رسم شود که بیرون از دایره باشد و دیگر نمیشود «ولا یقع بینه و بین المحیط خط آخر مستقیم» و این آخرین خط است «و یکون زاویة نصف الدائره اعظم من کل حاد» میگوید وقتی دایره را در نظر میگیرید و قوس دایره و خطی که مماس بر آن است دو زاویه اینجا میبینید یک زاویه در دایره و یک زاویه حدبیه در پشت دایره میباشد پس یک توپی را در نظر بگیرید و یک کاغذ روی آن بگذارید این قوس دور توپ وقتی میگویند مماس به این صفحه کاغذی که روی آن گذاشتید، میشود یک زاویه بین خود توپ با کاغذ دارد و یک زاویه هم بین محیط توپ با مرکز توپ و با آن چیزی که از خود توپ رد میشود میگویند این دو زاویه رویهمرفته نود درجه است و این روشن است چون عمود رسم کردید اینکه درون دایره است بزرگترین زاویه حاده است که رسم کردیم و آنی که پشت آن است که زاویه حدبیه میباشد که بین قوس دایره و خط مماس است کوچک ترین زاویه حاده است یعنی این حاده مستقیمة الخط است پس شما کوچک ترین زاویهای پیدا کردید که از هر زاویه مستقیمة الخطین خیلی کوچکتر است چون اقلیدوس گفته است که یک خط دیگری بین آنها نمیتوانید رسم کنید پس شما یک قوس برای دایره دارید و یک خط مستقیم که این دو بر هم مماس است بین این خط منحنی با این خط مستقیم هیچ خط دیگری رسم نمیشود پس یعنی این زاویه کوچک ترین زاویه است و دیگر نمیتوانید خط دیگری رسم کنید چون خط دیگری را نمیتوانید رسم کنید آن طرفش که درون دایره است بزرگترین حاده است چون هیچ ذرهای نمیتوانیم بزرگتر کنیم و مباحث آن به ترتیب جلوتر میآید پس این مدعای اقلیدوس بود.
شاگرد: این صفحه هم عمود باشد، دیگر هیچ زاویه کوچک دیگری را نمیشود تصور کرد که عمود هم باشد و هیچ کاغذ دیگری بین عمود دایره نمیتوان گذاشت درحالیکه کاغذ عمود باشد.
شاگرد: عمود نه.
استاد: غیر عمود هم حتی ولی بیرون توپ باشد و بیرون دایره باشد. چه عمود و چه غیر عمود باشد بله اصلاً میخواهیم غیر عمود باشد اما بیرون دایره باشد نه اینکه دایره را قطع کند و بیرون دایره باشد چون دایره یک ضلع زاویه ما شد، ما یک زاویهای داریم دو ضلع دارد یک ضلع خط مستقیم است و ضلع دیگرش خط منحنی است میخواهیم یک زاویه کوچک تر از او درست کنیم، کوچکترین زاویه حاده نسبت به زوایای مستقیمة الخطین است آن وقت اجزای لا یتجزا از اینجا، حُسن استفاده یا سوء استفاده میکنند و میآیند و میگویند که می خواهیم به شما نشان دهیم و یک خط منحنی و یک خط مستقیم کوچکترین از نداریم خب جزء لا یتجزا یعنی همین. دیگر نمیتوانیم کوچکترش کنیم.
اعضالی که میرداماد فرمودند چه چیزی است؟ اولین معضلات ایشان این است و سریع بگویم. خب خود این مهم نیست و خود اقلیدوس گفته است. معضلی که فضای بحث را بحرانی میکند این است که شما این خط مستقیمی که با دایره مماس بود و این دایره حدبیه میگوییم اگر دایره را کوچکتر کنیم همین دایره حدبیه بزرگتر میشود یا نمیشود خیلی واضح است که بزرگتر میشود بله یک توپ بزرگ یک کاغذ روی آن بگذارید و یک توپ کوچکتری را درون توپ بزرگتر بگذارید و در همان نقطه تماس بگذارید خب زاویه حدبیه این توپ کوچک خیلی بزرگتر از زاویه حدبیه توپ بزرگ است درست شد پس زاویه حدبیه هر چه دایره کوچکتر شود زاویه حدبیه بزرگ میشود.
شاگرد: فرض اینجا این است که چیزی نداریم.
استاد: نه خیر از آن طرف زاویه مستقیمة الخطین ما برهان آوردید که مستقیمة الخطین هر چه کوچک شود یعنی تا بینهایت هر چه این دو ضلع زاویه مستقیمة الخطین به هم دیگر نزدیک شوند این دو به هم نمیرسند هر چقدر زاویه کوچک شود این دو خط هنوز به هم نرسیده باشند میگویید باز این حُدبیه از این کوچکتر است. پس معضل این شد که زاویه حدبیه تا بینهایت که این دایره ها که کوچک میشود بزرگ میشود از آن طرف زاویه حاده تا بینهایت کوچک میشود یک چیزی که تا بینهایت بزرگ میشود و یکی دیگر تا بینهایت کوچک میشود تازه تو بینهایت بزرگ از آن بینهایت کوچک باز کوچکتر است ملاحظه فرمودید. این معضل خیلی جالب است و این را گفتم فکر کنید تا سهشنبه. این معضلی است که غیر از خود اصل مسئله است این ربطی به جزء لایتجزا ندارد این زاویه حدبیه بینهایت بزرگ میشود و زاویه مستقیمة الخطین بینهایت کوچک میشود درعینحال همینی که بینهایت بزرگ میشود باز از آنی که بینهایت کوچک میشود کوچک تر است این دیگر از عجایب امر است و این همان اعضال اولی است که مرحوم میرداماد در رساله الاعضالات فرموده و بیست تا هست که این اولین اعضال است.
برو به 0:43:13
والحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین .
شاگرد: بعد ازنماز ….؟
استاد وارد نشده است، خود خواندن آیه هم وارد نشده چه برسد به سه صلواتی که بعدش میفرستند بعضیها که خیلی مقید به این موارد هستند میگویند: نخوانید، در تعقیبات چنین چیزی نداریم. حالا حرف آنها به چه صورت باشد معلوم نیست بهعنوان امری که مرجوح باشد ممنوع باشد یا حرام باشد یا مکروه باشد، معلوم نیست ولی علی ای حال سه تا را شاید به اعتبار همان اقل کثرت میخواهند بهصورت کثیر صلوات فرستاده باشند. عرب میگوید یک و دو و مثنی برایش دارد دو را کثیر نمیگوید دو همان دو میباشد وقتی جمع بخواهد بیاورد و کثیر شود دیگر از دو به بالا یعنی سه به بالا که رسید کثیر میشود شاید وجهش این باشد که مشمول کسانی باشند که به نحو کثیر صلوات فرستادهاند چیز دیگری الآن بهخاطر ندارم.
شاگرد: صلوا علیه و سلموا تسلیما دارد و کثیرا که ندارد و کثیرا را می اورند تا یعنی بگویند که ما خیلی محبت داریم .
استاد: خودشان نه از باب امتثال این امر از باب خود اصل عنوان کثیر نه اندراج تحت کثرت سلموا دال بر تعظیم کمی هم باشد سلموا تسلیما یعنی تسلیما معظّما من حیث الکثرة الکمیة
شاگرد: در راستای همین سؤال چه بسا آدم در بعضی مکانها و زمانها میرود که قبل از نماز دستشان را روی سینه میگذارند و سلام به امام زمان عجلاللهتعالیفرجهالشریف میدهند از باب اینکه حضور قلب بیشتری پیدا کنند یا سلام میدهند به امام حسین علیهالسلام از آن جایی که مثلاً فرض بگیرید از باب اینکه [الاسلام نبوی الحدوث و]حسینیة البقا باشد اینها هیچ گونه شبهه بدعت ندارد؟ که رواج پیدا کند بهگونهایکه کسی غریبه باشد بگوید اینها چه کاری انجام میدهند؟
استاد: بله معمولاً چیزهایی را که خود شخص میداند که این را اسناد به شارع نمیدهد و نمیگوید من نظیرش را بگویم که شما دیدید که خیلی از مردم مصحف را میبوسند برای اینکه مستحب است ببوسم بلکه میگوید اصلاً من به فکر مستحب نبودم و به خدا نسبت نمیدهم و چون احترام دارد بوسیدم این یک کار عرفی کردن است احترام هم عرفی میتواند باشد نه احترام یعنی اینکه مستند است و شارع گفته است ببوسید ملاحظه میکنید خیلی از کار هست عرف متشرع انجام میدهد از باب حضور و ادب خودش میباشد و عرفی است که انجام میدهد.
شاگرد: این دست دادن هم به همین صورت است؟
استاد: بعد از نماز؟ بله همان هم علمایی بودندکه میگفتند دست ندهید حاج آقا این موارد را وقتی ازشون میپرسیدند میفرمودند که این موارد را مدام نکنید که تلقی استحباب شود ملاحظه میکنید گاهی انجام بدهید و گاهی انجام ندهید برای خیلی از ما ها به این صورت است یک چیزهایی که
شاگرد: سلام به حضرت حجت را قدیمی ها قبل از نماز سفارش میکردند درست است؟
استاد: من سلام را یادم نیست توسل هم بود که از حضور قلب سؤال شده بود آن هم یک نحو توسل در حاجت است هر حاجتی که دارید چه مادی و یا معنوی؟ یک حاجت معنوی حضور قلب است که اول نماز الآن یک حاجت معنوی دارید توسل بر ان حاجت معنوی انجام بده و ربطی به مسئله سلام هم نداشت شاید مکتوب هم باشد منظورشان اینگونه بود که دائماً انجام نده که تلقی استحباب شرعی و سنت شرعی نشود و گاهی انجام بده و گاهی انجام نده که معلوم باشد که برا خودشان است.
شاگرد: ممکن است یک روحانی معمم این را رعایت کند و گاهی انجام بده و گاهی انجام ندهد ولی مردم که یکبار دیدند تا آخر خط میروند.
استاد: این چیزی که به ذهن من میآید باز خود این رجحان دارد والا مدام هم انجام دهد و معلوم است که کار عرفی انجام میدهد باز اشکال ندارد. چرا؟ چون در زمانی هستیم که خبرههای فقه و شریعت هستند و خود فقه هم جا گرفته و مستقر است لذا اگر عرف یک کاری انجام دهد و تا کسی برایش سؤال شود که این برای دین است یا برای اوست من حیث هو احد من العرف؟ سؤال برایش آسان است و جوابش هم دم دست میباشد .
شاگرد: در رسالهها هم هست و اول رساله نوشتهاند.
استاد: الآن شما ببینید واضحتر ازدستدادن در مردم هست و در همه مسجد ها هم دست میدهند ولی در مسجدی نیست که هفته ای یکبار این بحث مطرح میشود که این وارد نشده و از باب استحباب جماعت نیست مسئله جا گرفته است و فقه هم معلوم میباشد و اگر شک هم میکنند در روایت دارد که در پشت ستون گشتی سلام کن و مصافحه کن حالا عرش هم رفتی و برگشتی کانه یک ملاقات جدید است.
شاگرد: استاد نمیشود یک سنت خوب مثلاً فرض کنید حسینیه در زمان ائمه علیهمالسلام نبوده است ولی الآن هست امیرالمؤمنین به مالک فرمود اگر رفتی یک جایی یک سنت خوبی بود با آن مقابله نکن که آن وبال آن برای تو می شودو خوبی آن هم برای دیگران میشود حال بعضی از اینها مثلاً دست دادن بالأخره ازدیاد محبت بین مؤمنین ایجاد میکند مثلاً بگوییم یک سنت خوبی است.
استاد: آن سنت و روایت مربوط به عبادات و حوزه عبادات نیست همینطور سنتهایی پدیدمی آید و عرفی است و سنتی که خوب است اما یک وقتی در یک تمر عبادی یک چیزی صبغه کار عبادی را تغییر دهد ان جاست که بدعت میشود و خیلی متفاوت است.
[1] شوارق الالهام، ج3، ص133
[2] DNA
دیدگاهتان را بنویسید