مدرس : استاد یزدی زید عزه
شماره جلسه: 20
موضوع: فقه
بسم الله الرحمن الرحیم
و ممّا قدّمناه، ظهر أنّ الصلاة ليست ممّا يُصرف عن مطلوبيّتها بأيّ عموم أو إطلاق، و كيف و هي غاية العبوديّة في الأعمال الظاهرة و القلبيّة الباطنة؟
[مسألة] استثناء نافلة الجمعة و ذوات الأسباب عن الكراهة
مسألة: و عليه، فنوافل يوم الجمعة ما كان منها في الانتصاف، و ما كان قبل ذلك ممّا بعد الفجر، و ما كان بعد الطلوع إلى الانتصاف، بل الصلاة الواردة فيها و في الأيّام الشريفة من ذوات الأسباب و الأولى من الرواتب، غير داخلة في عموم المنع حتى تحتاج إلى الاستثناء، و كذا صلاة «جعفر» رضوان اللّٰه تعالى عليه التي أفضل أوقاتها صدر النهار.
مع أنّ السيرة مستمرّة علىٰ عدم المبالاة في ذوات الأسباب بخصوصيّات هذه الأوقات، بل مرّ أنّ الكراهة بمعنى أفضليّة البدل، لا رجحان الترك على الفعل. و مجرّد كون المعارضة عموماً من وجه، لا يوجب التوقّف في الترجيح، مع لزوم حمل الأمر علىٰ موارد نادرة يكون الالتزام بها في غاية الصعوبة، المستلزمة لترك هذه المستحبّات الأكيدة.[1]
قرار شد عنوانی که این جا آمده و مسألةٌ که این جا آمده ظاهرا نه نیاز به آن است بلکه مخلّ هم هست و اصلا باید برداشته شود و خود حاج آقا هم اصلا نیاوردند و «علیه» هم حتی اگر سر پاراگراف هم نرود بد نیست. یعنی باشد «و ممّا قدّمناه، ظهر أنّ الصلاة ليست ممّا يُصرف عن مطلوبيّتها بأيّ عموم أو إطلاق، و كيف و هي غاية العبوديّة في الأعمال الظاهرة و القلبيّة الباطنة؟ و علیه» و علیه کاملا متفرع بر این است. «و عليه، فنوافل يوم الجمعة ما كان منها في الانتصاف» نافلهی زوال روز جمعه روایات هم دارد که قبل از زوال یا عندالزوال خوانده میشود. نوافل روزهای دیگر شانزده رکعت نوافل نهاریه است، نوافل روز جمعه بیست رکعت است؛ در عروه هم هست فقط وقتش همه قبل از زوال است.
«و ما كان قبل ذلك» یعنی قبل از حدود زوال «ممّا بعد الفجر،» از آن که بعد از فجر خوانده میشود. «و ما كان بعد الطلوع إلى الانتصاف» از بعد طلوع روز جمعه تا زوال جمعه. این برای آن نوافل است. «بل الصلاة الواردة فيها» بلکه حتی نمازی هم که از نوافل جمعه نباشد ولی ورودش در روز جمعه است. نماز جعفرطیار علیه السلام این طوری است؛ برای روز جمعه … «و في الأيّام الشريفة من ذوات الأسباب» هر روز شریفی از اعیاد، از جاهایی که نماز خاص در آن روز وارد شده «من ذوات الأسباب» که یک سبب و دلیل خاص شرعی آمده گفته: در این وقت نماز بخوانید. اینها اصلا شامل این روایت نمیشود. «و الأولى من الرواتب» خب یک نافلهی شب داریم، یک نافلهی صبح داریم، نماز مغرب و عشاء و عصر، هیچ کدام اینها در این سه وقت نیست و در وقت خودش است اما فقط نافلهی ظهر است که در این طور وقتی میتواند قرار بگیرد. «و الاولی» یعنی نافلهی نماز ظهر. چرا؟ چون عند الانتصاف است و درست قبل از زوال هم خوانده میشود. لذا «و الاولی من الرواتب» فرمودند: فعلیه پس اینها اصلا «غير داخلة في عموم المنع» عمومِ منع از صلاة در این اوقات «حتى تحتاج إلى الاستثناء» اصلا داخل نیست تا بخواهیم بگوییم: جمع بکنیم.
شاگرد: مراد از الاولی چیست؟
استاد: من «الاولی من الرواتب» را نوافل ظهر فهمیدم. چند تا اسم داشت؟ الزوال اسمش بود، السبحة اسمش بود. یک اسم دیگر هم در روایات داشت که چند تا اسم برای نافلههای … یک واژهی دیگری برای نوافل بود الان در ذهنم نیست.
شاگرد: اوائل.
استاد: همین طور واژهای بود که در روایات برای خصوص نماز ظهر بود. این الاولی من الرواتب چون وقتش انتصاف است، در وقت انتصاف اگر بخوانید مکروه نیست. چرا؟ چون نافله است. بله وقت انتصاف نوافل دیگر را بخوانید مکروه است. حالا آیا میشود قبل از انتصاف خواند؟ آن بحث خودش است. اگر جایز باشد مکروه نیست چون دلیل خاص دارد و الا نافلهی فجر قبل از نماز صبح است و جزء این پنج تا نیست. نافلهی شب و مغرب و عشاء، مغرب برای بعد مغرب است، عشاء هم همین طور است، نافلهی عصر هم برای قبل العصر است نه برای بعد العصر. این پنج تا را که نگاه کنید نوافل تنها نافلهی ظهر است که در یکی از این پنج تا واقع میشود. پس اصلا داخل نیست «حتی تحتاج إلی الاستثناء و كذا صلاة «جعفر» رضوان اللّٰه تعالى عليه التي أفضل أوقاتها صدر النهار.» یا صدر نهار روز جمعه. اینها اصلا در ادلهی ناهیه داخل نیستند.
«مع أنّ السيرة مستمرّة علىٰ عدم المبالاة في ذوات الأسباب بخصوصيّات هذه الأوقات» سیرهی متشرعه مستمر است که مبالاتی ندارند «فی ذوات الأسباب» یعنی آن نافلههایی که یک سببی دارند، یک علت شرعی و یک استحباب خاص دارد سیره این است که مبالاتی ندارند به خصوصیات هذه الاوقات؛ مدام نگاه کنیم ببینیم طلوع شمس هست یا نیست، غروب هست یا نیست، بدانند نماز مستحب است میخوانند. سیره هم دالّ بر عدم مبالات به این است.
«بل مرّ أنّ الكراهة بمعنى أفضليّة البدل» کراهتی هم که این جا هست یعنی بدلش افضل است؛ با آن بحثهایی که جلسهی قبل شد و سوالاتی که مطرح بود. «لا رجحان الترك على الفعل.» که کراهت حقیقی است که مرجوحیت فعل در عبادت نداریم. «و مجرّد كون المعارضة عموماً من وجه» این که در جواهر بود که بین ادلهی ناهیه با ادلهی آمره عام و خاص من وجه است، این «لا يوجب التوقّف في الترجيح» که بگوییم: چون تعارض است و عام و خاص من وجه است حالا باید بایستیم چون در محل اجتماع تعارض پیش میآید. میفرمایند نه! بلاریب در محل اجتماع ادلهی ناهیه مرجوح است یا اصلا شامل نیست یا به سایر چیزها مرجوح است. «لا یوجب التوقف فی الترجیح» چرا؟ «مع لزوم حمل الأمر علىٰ موارد نادرة» مثلا امر میکند نماز جعفر در این چنین وقتی بخوان بعد بگوییم نماز جعفر بخوان اما در پنج وقت نخوان، نماز صبح که خواندی تا طلوع، طلوع شمس هم که بعدش صلاة ضحی دارد، آن هم نخوان، عند الزوال هم نخوان، بعد نماز عصر هم تا غروب نخوان. خب چه برایش ماند؟! یک نمازی را میگویند بخوان بعد این همه استثناء زدند. الامر مثل امر به نماز جعفر، «لزوم حمل الأمر» که میگویند بخوان «علی موارد نادرة» برو یک وقتهایی در روز پیدا کن که در این پنج تا نباشد. پیدا کردنش خیلی سخت است. «يكون الالتزام بها» این که ملتزم شویم به این که این امر برای این است که بگردی آن موارد نادر را پیدا کنی یک نماز جعفر بخوانی که ذات السبب است «في غاية الصعوبة، المستلزمة لترك هذه المستحبّات الأكيدة.» این همه میگویند: مستحبات بخوان اما در این پنج وقت نه؛ خب غالب مردم جا میگذارند میروند. در این وقت به خاطر کراهت نمیخوانند میبینید اصل نماز تمام شد از دست رفت.
«بل ملاحظة السيرة» که متدینین نمازها را میخوانند «توجب القطع بالتقديم» یعنی تقدیم اوامر بر نواهی از این اوقات خمسه. «و لا حاجة إلىٰ ملاحظة الشهرة الفتوائيّة و نحوها لو لم تكن مستندة إلى السيرة و نحوها؛» میگویند: اولا شهرت فتوایی داریم بر این که فقط کراهت در نوافل مبتدئه است و در غیرش نیست، عام و خاص من وجه به نحوی نیست که موجب توقف ما شود؛ میگویند: خب شهرت فتواییه داریم. اگر شهرت فتواییه نداشتیم یا حتی اگر شهرت فتواییه مستند به همین سیرهای باشد که میخواهیم بگوییم میفرمایند سیره کافی بود در این که هیچ توقف نکنیم در این که ادله ناهیه شامل ذوات اسباب نیست، همهی اینها هم اصلا ادله کراهت دورش نمیگیرد.
برو به 0:08:10
شاگرد: سیره میتواند این مدعای ما یعنی نفی کراهت در ذوات اسباب را ثابت کند؟
استاد: بله دیگر؛ میگویند: اصلا متشرعه فکرش را نمیکنند. متشرعهای که فکر کراهت هستند.
شاگرد: ارتکاز میشود؛ سیره به معنای سیرهی عملی متشرعه بخواهیم استفاده کنیم جواز را میتوانیم محل رجحان در عبادت به سیره … اما نفی کراهت به این معنا میشود از این عمل برداشت کرد؟
استاد: نفی کراهت به این معنا که اگر متشرعه میدانستند این نمازی است که کراهت شرعی دارد به هر معنایی باشد ولی اصلا فکرش نکنند و بدون مبالات بخوانند.
شاگرد2: میگویند: این جا فنیاً به جای سیره اصطلاح ارتکاز باید به کار رود. ما از روی یک رفتار تصمیم نمیگیریم یعنی قضاوت حاج آقا از روی یک ذهنیت است؛ میگویند: ذهنیت کراهت ندارند پس این جا باید واژهی ارتکاز به کار برود.
استاد: فعل را میخواهیم بگوییم! یک وقتی میگوییم سیره بر ترک است، این جا بر ترک نیست بر فعل است.
شاگرد: بحث این است که اهتمام داشته باشند، نمیدانم با این مانع بر بخورند یا بر نخورند میگویند …
استاد: الان متشرعهای که دنبال شرع هستند میخوانند. فعل اثباتی است نه این که ترک کنند. درست است که پشتوانهی هر سیرهای یک ارتکاز است اما این جا رفتار اثباتی است.
شاگرد: تاب کراهت را ندارد خب جواز به معنای عام خودش را میشود از روی رفتار کشف کرد.
استاد: بین این علماء و همه کسانی که مسأله دان هستند کارشان این باشد که بخوانند، این کار اثباتی یعنی چه؟ یعنی آنها مبالاتی به این اوقات ندارند و حال آن که اگر کراهت بود متشرعه مبالات داشتند.
شاگرد2: رجحان نسبت به ترک دارد. چون رجحان نسبت به ترک دارد میخوانند اما این که بخواهیم با این دلیل اثبات کنیم که اصلا آن اقل ثواباً هم …
استاد: رجحان به ترک که توجیه کلاس است که قبلاً صحبت شد. الان عرف عام اگر بگوییم مکروه است به ذهنشان اقل ثواباً نمیآید. آن بحث در کلاس است که در توجیه این که چطور میشود هم عبادت میشود و هم مکروه میشد؟ هم بکن، هم نکن! مکروه یعنی نکن، عبادت است یعنی مطلوب است، خوب است، بکن. در این توجیه به اقلیت ثواب کردند؛ توجیهات دیگری هم دارد که پارسال بحثش کردیم که برای کراهت در عبادت تنها راه این نیست. آن جداست ولی صحبت سر این است که فعلا ذهنشان سراغ این اقلیت ثواب هم نمیرود. یعنی اقلیت ثواب را متشرعه ملاحظه میکنند و در رفتارشان میبینیم همین ملاحظهی اقلیت ثواب هم نمیکنند که بگذار جیب من از ثواب پرتر شود. حالا نمیخوانم صبر کن صبر کن بدلش را انتخاب میکنم تا جیب من از ثواب پرتر شود. متشرع است علی الفرض اقل ثوابیت را قائل است ولی میبینیم مبالات ندارد پس معلوم میشود کراهت در نزد آنها شامل این مورد به عملشان نیست ولو پشتوانهی این عمل یک ارتکاز باشد؛ منافاتی ندارد.
شاگرد: ندرتی که فرمودند خیلی درست تفسیر نشد.
استاد: ندرت در اوقات؛ یعنی پنج تا وقت است که زمینهی روز را میگیرد؛ میگویند: نماز جعفر بخوان اما در این پنج وقت نه!
شاگرد: آن پنج تا کوتاه است؛ پنج وقت کوتاه است.
استاد: نه! بعد الفجر الی الطلوع کوتاه است؟ بعد العصر الی الغروب کوتاه است؟! اینها وقتهای کوتاهی نیست. به خصوص اگر ضحی هم بگویید که در آن بخش دیگری از آن است که بعد طلوع الشمس الی الزوال، این هم مکروه است. از طلوع شمس تا زوال این یک وقت دیگر میشود.
آن وقت حاج آقا آن چیزی که میخواهند بفرمایند این است که متشرعه وقتی یک نماز ذات السبب دارند اصلاً فکر کراهت نمیکنند؛ عملا میخوانند. همین که ذهنشان نمیرود ولو پشتوانهاش یک ارتکاز باشد، عمل اثباتی آنها و این سیرهی عملی آنها دالّ بر این است که کراهت در اینها نیست، نه این که هست و جمع کردند.
شاگرد: نیست یا به قول معروف در مقام تزاحم این ارجح است؟ یعنی مثلا آن اتفاق و مفسدهای که فرضاً قرار است باشد در قیاس با این سری از نوافل، این میچربد. این استدلال حاج آقا نفی طرف مقابل را نمیتواند بکند بله رجحان این را میتواند اثبات کند که این همه ثواب اکید را داشته باشد مثل جایی که آدم خسته است ولی نماز را جماعت بخواند.
استاد: آن بزنگاه حرف حاج آقا این است که عموم من وجه را بردارند؛ عموم من وجه این است که ادله این جا را میگیرد ولی جمع میکنیم. حاج آقا میفرمایند: سیره میگوید: عموم من وجه ذات السبب را نمیگیرد اصلا این جا را نمیگیرد و متشرعه به عمل خودشان همهی ادلهی ناهیه را از اینها منصرف میداند.
شاگرد: این به عمل خودشان، این دلیل اعم از مدعا نیست؟ الان ما یک رفتار داریم میبینیم، دارند این کار را انجام میدهند، این تاب دو تا چیز را دارد یکی این که اصلا آن طرف مقابل شاملش نمیشود، آن بحثی که دارد مطرح میشود و اقتضاء کراهت اصلا این جا نیست، تاب این را دارد. تاب این که باز این ارجح میشود هم دارد. یعنی آن قضیهی مفسدهای که سر جایش بوده، نهیای که تعلق گرفته سر جایش هست منتها در خصوص مثل نماز جعفر و سایر این چیزهایی که در روز جمعه مطرح است این چون میچربد و سنگینتر است ما به آن اعتناء میکنیم و عمل میکنیم.
استاد: قبلاً صحبتش شد در این که یک روایتی بود که به امام علیهالسلام گفت نماز را بخوانم یا نه؟ فرمودند: بخوان و این از سرّ آل محمد صلوات الله علیهم است. «علی احتمالٍ» حالا احتمال ضعیف و قوی را نمیدانم، عرض کردم این سرّ یعنی همان چیزی را که سالها بعد توقیع شریف از بخشی از آن پرده برداشت. صاحبجواهر فرمودند: ممکن است محمل توقیع شریف این باشد که کراهت ثابت است ولی تعلیلش درست نیست.
نعم يعارض النصوص المذكورة التوقيع المروي عن الحجة (عجل اللّه تعالى فرجه) كما عن إكمال الدين، و في غيره عن محمد بن عثمان العمري (قده): «و أما ما سألت عن الصلاة عند طلوع الشمس و عند غروبها فلئن كان كما يقول الناس: إن الشمس تطلع بين قرني شيطان و تغرب بين قرني شيطان فما أرغم أنف الشيطان بشيء أفضل من الصلاة فصلهما و أرغم أنف الشيطان» «3».
و عن الصدوق: العمل به و طرح ما سبق «4». و في الوسائل: «أنه الأقرب» «5». لكن رفع اليد عن تلك النصوص الكثيرة التي هي ما بين صريح، و ظاهر، و ملوح إلى الكراهة، المتفرقة في أبواب كثيرة، كقضاء الفرائض، و النوافل، و صلاة الطواف «1»، و الاستخارة «2»، و صلاة الجنائز «3»، و تعداد الصلوات «4»، و غير ذلك، مع اعتماد أساطين الفرقة عليها، و دعوى الإجماع المتكررة على العمل بها صعب جداً، بل الأولى التصرف في التوقيع إما بحمله على إرادة مجرد إبطال المنع، أو الكراهة من جهة التعليل المذكور كما هو غير بعيد. و لذا حكي عن المفيد (ره) في كتاب (افعل و لا تفعل) ما يوافق التوقيع، و مع ذلك بني على العمل بالنصوص كما عرفت. و إما بحمله على إرادة إبطال الأخذ بظاهر التعليل، و أن المراد منه معنى آخر كني بظاهر التعليل عنه. أو نحو ذلك مما يظهر بالتأمل.[2]
مرحوم آقای حکیم در مستمسک این طور تعبیری دارند میگویند: «نعم يعارض النصوص المذكورة» وقتی میخواهند با توقیع برخورد کنند یک عبارتی دارند؛ عبارت از نظر بحثی عبارت خوبی است؛ میگویند: این نصوص ناهیه از نماز خواندن در این پنج وقت را آوردیم «یعارض النصوص المذکورة التوقیع المروی عن الحجة (عجل اللّه تعالى فرجه) كما عن إكمال الدين …» بعد توقیع را میآورند. بعد میگویند: «و عن الصدوق: العمل به … و في الوسائل: «أنه الأقرب». لكن رفع اليد عن تلك النصوص الكثيرة التي هي ما بين صريح، و ظاهر، و ملوّح إلى الكراهة، المتفرقة في أبواب كثيرة» این (المتفرقه) خیلی نکتهی قشنگی است. ایشان میفرمایند: خیلی وقتها دلیل میآید میگوید: در این وقت نخوان. خب این دلیل صریح است میگوید: نخوان. یک وقتی است در یک دلیل دیگر میآید میگوید: نماز جعفر را بخوان اشکال ندارد، قضاء بکن اشکال ندارد. خود همین که دارد میگوید: قضاء بکن اشکال ندارد یعنی یک حرفی مطرح بوده که من میگویم قضای آن اشکال ندارد. بسیاری از ادلهای که رافع کراهت است مثبت کراهت هم هست. دارد میگوید این نوعش اشکال ندارد. یعنی پس یک اصل کراهتی ثبات بوده «و ملوح إلى الكراهة، المتفرقة في أبواب كثيرة كقضاء الفرائض، و النوافل، و صلاة الطواف، و الاستخارة، و صلاة الجنائز» همه اینها دارند میگویند: این اشکال ندارد. خود همین دارد میگوید: یعنی اصل الکراهتی مطرح بوده است. این را که فرمودند بعد فرمودند این همه ادله را چه کار کنیم؟! یک توقیع میآید میخواهد همه اینها را بردارد!
برو به 0:16:28
«و غير ذلك، مع اعتماد أساطين الفرقة عليها» اصحاب از قدیم و جدید همه به کراهت فتوا دادند. «و دعوى الإجماع المتكررة على العمل بها رفع الید عنهم صعب جداً بل الأولى التصرف في التوقيع» در توقیع تصرف کنیم. «إما بحمله على إرادة مجرد إبطال المنع» منع به نحو حرمت نیست یا ابطال المنع نیست. یعنی منع ، مبطل صلاة باشد که نماز در این وقتها باطل باشد. یا این طوری حمل کنیم. «أو الكراهة من جهة التعليل المذكور كما هو غير بعيد.» کراهت هست اما کراهت به خاطر طلوع الشمس بین قرنی الشیطان را توقیع قبول نکرده است. توقیع نمیگوید: کراهت نیست، با کراهت کار ندارد. میگوید: کراهتِ «من جهة التعلیل المذکور» تعلیلِ طلوع و غروب شمس بین قرنی الشیطان، این نیست. خب این را فرمودند و ادامه هم میدهند. «و لذا حكي عن المفيد (ره) في كتاب (افعل و لا تفعل) ما يوافق التوقيع» که جلوتر بحثش کردیم مفید این جا دو تا قول ندارند. یک مسامحهای شده بود که مقنعه مفید میگفت نخوانید و آن رساله محمد بن نعمان مومن الطاق میگفت اشکال ندارد.
این فرمایش ایشان که این جا آمد و آن چیزی که من عرض کردم که آن هم یک احتمالی بود که مطرح شد، حتی کراهت از ناحیه تعلیل هم مانعی ندارد. مشکلی ندارد. چرا؟ چون تعلیلش، تعلیلِ وجدانی نیست که هر کسی سر دربیاورد بلکه تعلیل تعبدی است. تعلیل تعبدی یعنی شارع یک علتی میآورد ما نمیفهمیم یعنی چه؟ وقتی تعلیل تعبدی است، شما میگویید کراهت از ناحیه این تعلیل رد شده، آخر تعلیل تعبدی چطور از ناحیهاش رد شود؟ نه! توقیع نمیخواهد کراهت را از ناحیه تعلیل رد کند بگوید کراهت ثابت است، تعلیلش … آن چیزی که عرض کردم این بود توقیع میخواهد بگوید تلقی شما از تعلیل آن طوری که باید باشد نیست. یعنی کراهتِ متفرع بر نحو تلقی شما از این تعلیل از روزی که بوده این نیست. پس تعلیلِ کراهت به این طلوع الشمس بین قرنی الشیطان ثابت است. آن چیزی که به وسیلهی توقیع رد شده تلقی شما از این تعلیل است نه خود تعلیلِ اصل الکراهة به این تعلیل، آن که تعبدی است، ما چه فهمیدیم که بخواهیم ردش کنیم.
بله حضرت فرمودند که اگر این طوری است که اینها میفهمند خب نماز بخوان؛ نماز مرغم انف همین شیطانی است که میخواهد تو را به سوی خودش بکشد. نماز ضد خود اوست. روی این حساب با این همه فتاوا حالا کراهت هست یا نیست؟ یک چیزی که خیلی ظریف و خیلی جاها کاربرد دارد در هر محدودهای از چیزهایی که یک نظامی را برای خودش تشکیل میدهد، نظام دین یا نظم هر رقم مسائلی مثلا علم فقه، منطق، صرف و نحو و همه اینها را در نظر بگیرید؛ یک عنصرهایی دارد که این را تشکیل میدهد و این نظام و این علم به پا میشود. کسانی که طرفدار این نظام هستند، اهل این نظام هستند مثل ما که به ما متشرعه میگویند، در فضای نظام افکار آنها یک چیزهایی داریم عنصر فرهنگی آنهاست، میخ کارش است و کسی که جزء این است از همان بچگی میبینید با آن سر و کار دارد و با آن آشناست اما بعضی چیزهاست عنصری داخل در این است اما عنصر فرهنگی او به حساب نمیآید لذا اگر هم انکارش کند از آن بیرون نمیرود. کجا بود که تازگی داشتم عرض میکردم که مثل مسألهی اعتقاد به ظهور موعود صلواتاللهعلیه، هر کس در روایات اهل سنت نگاه کند، بزرگانشان هم دارند میگویند؛ همین چندی پیش یک کلیپ چند دقیقهای از مفتی مشهور سعودی به نظرم ابن فوزان بود یا فوزان بن جبرئیل بود که مفتی مهمی است، از او سوال میکنند، طلبهها نشستند یکی میگوید که عقیدهی به ظهور حضرت مهدی چیست؟ میگوید: ثابت و مسلم است. بعد میگوید کسی که رد کند و عقیده نداشته باشد چه؟مفتی میگوید؟ حکمش جاهل است. همین یک کلمه را میگوید. کسی که جاهل است نمیداند عذرش جهلش است. وقتی بداند میبیند ثابت است و نمیشود ردّش کرد.
خب حالا شیعه هم میگویند: موعود هست؛ تفاوت عقیدهی به حضرت مهدی صلواتاللهعلیه با اهل سنت چه میشود؟ وقتی به عالم سنی میگوید کسی که قبول ندارد چگونه است، میگوید: جاهل است اما اگر به یک عالم شیعه بگویند کسی حضرت مهدی را قبول ندارد چه میگوید؟ میگوید: «لیس بشیعیّ». چرا؟ چون مهدویت عنصر فرهنگی شیعه است اما مهدویت عنصر فرهنگی اهل سنت نیست بلکه عنصر حدیثی آنهاست؛ عنصر حدیثی با عنصر فرهنگی خیلی فرق دارد؛ عنصر حدیثی یعنی کسی که در فضای تحدیث میرود با معارف و منابع اصلی دین آشنا میشود میبیند اینها ثابت است اما کسی میتواند اهل سنت باشد سالها هم زندگی کرده باشد اما نشنیده باشد و به انگیزههای مختلف به او نگویند ولی عنصری است یک عنصر حدیثی آنهاست اما عنصر فرهنگی که تا بگوییم کسی که مهدویت را انکار کرد از اهل سنت خارج شد؛ آن را نمیگویند.مولف المنار معروف کیست؟ رشید رضا. رشید رضا عالم مهمی است، شاگرد عبدو است، استاد بزرگ الاظهر است، در المنار به شعر میآید میگوید اصلا این روایت بیخودی است. اصلا کل احادیث مهدی را انکار میکند. یعنی سنی نیست؟ اگر یک شیعه بیاید بگوید: حضرت مهدی نیست چیست؟ خود سنیها میدانند این دیگر شیعه نیست. چرا؟ چون عنصر، عنصریت فرهنگی دارد، مقوم کار دارد اما همین در فضای اهل سنت ثابت است، منکرش به راحتی به او جاهل میگوید اما نمیگوید «خرج من اهل السنة». در فضای فقه هم ما این را داریم. اصل نماز، نماز یک عنصر فرهنگی و برای شرع برای اسلام است؛ یعنی بچه از بچگی میفهمد، با آن آشناست و سر و کار دارد؛ بگوییم استثناء بکند مرتد میشود، چرا میگوییم ضروری دین است؟ واضح است که برای شرع است. اما عنصر این که تطلع الشمس بین قرنی الشیطان، این در شرع، در فقه، در روایات ثابت است یا نیست؟ گمان نمیکنم احدی اینها را ببیند برایش صاف نشود؛ واضح میشود که طلوع الشمس بین قرنی الشیطان عنصرٌ حدیثیٌ؛ یعنی یک چیزی است که در احادیث شرع هست. حدیث موضوع است یا نه؟ حدیث موضوع عنصر حدیثی هم حتی نیست، چون دلیل داریم که کسی دروغ بسته به خلاف حدیث ضعیف؛ حدیث ضعیف در فضای حدیثی عنصر است ولی عنصر ضعیف است، حدیث صحیح هم که در جای خودش است. طلوع الشمس بین قرنی الشیطان یک مفهومی است که شیعه و سنی روایت کردند و بسیار مفصل است. عبارت آقای حکیم را برای همین خواندم که آقای حکیم میفرمایند نمیشود این همه متفرق در جاهای مختلف است و مقابل اینها برویم. پس یک ناظر شک نمیکند که عنصر حدیثی ثابت است و تعلیلِ کراهت است. یعنی شارع از باب این که کراهت هم انواعی دارد، شارع به مطلوب خودش رسیده یعنی یک عنصر حدیثی را در نظام دین و منابع دین و فقه و سایر مسائل دینی برای متشرعه باقی گذاشته است اما طلوع الشمس بین قرنی الشیطان و همچنین کراهت را به عنوان یک عنصر فرهنگی اسلامی شیعی باقی نگذاشته است و خود شارع هم این کار را نکرده است و اتفاقا صدر غیبت کبری این توقیع شریف همین کار را کرده است. یعنی یک چیزی که مدتی جا گرفته بود توقیع شریف میآید میگوید: اینهایی که شما شنیدید اگر اینهاست نماز بخوانید هیچ مشکلی ندارد. این یعنی چه؟ یعنی نگذاشته این توقیع شریف عنصر فرهنگی شود. از این که عنصر فرهنگی شود جلوگیری کرده است و اینطور نشده که مدام به همدیگر بگویند: نخوان، نخوان؛ بچه ببینید مادرش به او میگوید: نخوان، پدرش میگوید نخوان؛ یک چیزی نشده که این طوری جا بگیرد. وقتی این چنین است در چنین فضایی ما الان میگوییم عمل متشرعه بر چیست؟ ما میگوییم: عمل متشرعه دالّ بر این است که آنها معاملهی آن کراهت متلّقاتی که معلل به این باشد به این نحو نمیکنند. اگر بود «لتبیّن و لظهر فی أعمالهم». فقط میماند که چطور از نظر صناعت فقه جمع کردند، خب اصحاب این چنین جمع کردند. جمع اصحاب چه بود؟ فرمودند: در نوافل مبتدئه، در ذوات الاسباب و رواتب مکروه نیست و یک جمع صناعی است که دستهبندی کردند که آن هم چند روز پیش عرض کردم مانعی ندارد اما با آن بحث خیلی روشنی که العلة تعمم و تخصص، به هر سه چهار نحو استفادهی شیطان؛ برای شیاطین سوء استفاده کند؟ تکویناً عبادت او باشد یا ما تشبه به عبدة شمس پیدا کنیم؟ هر طور معنا کنیم این علت حتی نسبت به فرائض هم جاری است. یعنی شما قضاء فرائض بکنید علت که فرق نمیکند. یعنی آن علت تعبدی ابای از تخصیص دارد. این هم یک مشکلی برای حل فضاست. آن روز برای همین عرض کردم. این جمعی که اصحاب به نافله مبتدئهی و غیرش کردند خب با این چه کار کنیم؟ یعنی ریخت ادلهی ناهیه به آن نحو تعلیلی که دارد، ریختی است که از تخصیص ابا دارد. اگر تعبدی بگیریم نه! آن طوری که توقیع به ما میگوید: شما اگر بفهمید که طلوع الشمس بین قرنی الشیطان یعنی چه، میفهمید که العلة تعمم. اگر این طوری خیال میکنی «صلّ أرغم أنف الشیطان». بخوان و هیچ مشکلی ندارد. خب آن چطوری است؟ آن دیگر میماند، یک نحو حوالهای است.
وَ يَسألُونَكَ عَن ذِى الْقَرْنَين قُلْ سَأَتْلُواْ عَلَيْكُم مِّنْهُ ذِكْرًا(83)
إِنَّا مَكَّنَّا لَهُ فىِ الْأَرْضِ وَ ءَاتَيْنَاهُ مِن كل شىءٍ سَبَبًا(84)
فَأَتْبَعَ سَبَبًا(85)
حَتىَّ إِذَا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ وَجَدَهَا تَغْرُبُ فىِ عَيْنٍ حَمِئَةٍ وَ وَجَدَ عِندَهَا قَوْمًا قُلْنَا يَاذَا الْقَرْنَين إِمَّا أَن تُعَذِّبَ وَ إِمَّا أَن تَتَّخِذَ فِيهِمْ حُسْنًا(86)
قَالَ أَمَّا مَن ظَلَمَ فَسَوْفَ نُعَذِّبُهُ ثُمَّ يُرَدُّ إِلىَ رَبِّهِ فَيُعَذِّبُهُ عَذَابًا نُّكْرًا(87)
وَ أَمَّا مَنْ ءَامَنَ وَ عَمل صَالِحًا فَلَهُ جَزَاءً الحسنی وَ سَنَقُولُ لَهُ مِنْ أَمْرِنَا يُسرا(88)
ثم أَتْبَعَ سَبَبًا(89)
حَتىَّ إِذَا بَلَغَ مَطْلِعَ الشَّمْسِ وَجَدَهَا تَطْلعُ عَلىَ قَوْمٍ لَّمْ نجعَل لَّهُم مِّن دُونها سِترا(90)
كَذَالِكَ وَ قَدْ أَحَطْنَا بِمَا لَدَيْهِ خُبرا(91)[3]
تازگیها به یک مناسبتی «کذلک» در سورهی مبارکه کهف راجع به ذوالقرنین خیلی به چشمم آمد؛ کذلک های آیات شریفه از قبل در ذهنم بود، گاهی پیشنهاد میدادم میگفتم: یک کسی اگر یک مقاله راجع به کذلکهای بنویسد یک عجائبی در آن پیدا میکند. حالا اگر جمعآوری کنید میبینید چه چیزهای خوبی در این درمیآید؛ یکی از آن کذلکهایی که الان این جا است که فیالجمله هم به بحث ما مربوط است در سورهی کهف درباره ذوالقرنین است. چون ذوالقرنین یک نحو قرنین دارد ولو مقابل شیطان است، طلوع شمس و غروب شمس هم برای او مطرح است «أتبع سبباً» اول به غروب رسید. اول طرف غرب میروند برگشت به طرف شرق رفت، آیه نمیگوید: برگشت، آیهی ذوالقرنین از عجائب آیات است. «فَأَتْبَعَ سَبَبًا * حَتىَّ إِذَا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ» اول به مغرب الشمس رسید. «ثم أَتْبَعَ سَبَبًا» دوباره جلو رفت. رفت جلو یعنی برگشت و به طرف شرق رفت؟ چطور رفت؟ نمیدانیم. مفسرین گفتند. من میگویم نمیدانیم به عنوان انگیزهی سوال در ذهن شریف عرض میکنم. «ثم أَتْبَعَ سَبَبًا * حَتىَّ إِذَا بَلَغَ مَطْلِعَ الشَّمْسِ وَجَدَهَا تَطْلُعُ عَلىَ قَوْمٍ لَّمْ نجعَل لَّهُم مِّن دُونها سِترا * كَذَلِكَ وَ قَدْ أَحَطْنَا بِمَا لَدَيْهِ خُبرا» این جا کذلک یعنی چه؟ کسانی بودند که هیچ ستر و حجابی با خورشید نداشتند، حالا چطور؟ نمیدانیم. اما کذلک. ببینیم مفسرین کذلک را چطور معنا کردند؛ به چند وجه گفتند. مانعی هم ندارد هر کس کذلک را یک طوری معنا میکند اما آن کذلکهای جای خودش است که کذلک، لم نجعل لهم … کأنه یک وقتی یک سوالی از حاج آقا پرسیدم، گفتند بعضی چیزها را قرآن میخواهد بگوید جز با اشاره نمیشود گفت. خیالم میرسد این را پرسیدم. در سنینی بودم اینها به ذهنم آمده بود سوال مطرح شده بود که آیه شریفه میفرماید: «أَ وَ لَمْ يَرَ الَّذينَ كَفَرُوا أَنَّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ كانَتا رَتْقاً فَفَتَقْناهُما»[4] یا «أَ لَمْ تَرَوْا كَيْفَ خَلَقَ اللَّهُ سَبْعَ سَماواتٍ طِباقا»[5] شاید این دومی بود پرسیدم. یعنی به صورت یک مطلب خیلی واضح که الان هم تفسیرها را میبینید چقدر وجوه مختلف بیان کردند اما آیه میگوید: «أ لم تروا»، «أ و لم یر الذین کفروا». جوابی که ایشان دادند: یک جواب کوتاه بود؛ داشتند زیارتشان را میخواندند فرمودند: کأنه بعضی آیات میفرماید که بعضی چیزها را باید با اشاره فهمید؛ نمیشود گفت. حالا منظورشان چه بود، من مثل ضبط صوت خدمت شما میگویم و فهمش را به شما حواله میدهم. این جا هم شاید یکی از آنهاست که «لَّمْ نجعَل لَّهُم مِّن دُونها سِترا» این یعنی چه «لم نجعل لهم من دون الشمس سترا کذلک» کذلک یعنی توضیح لم نجعل لهم من دونها سترا؟ نمیدانیم. کذلک آن چند تا وجهی است که مفسرین … مجمع و المیزان را نگاه کنید، آن هم وجوه خاص خودش است ولی علی ای حال در مآلش کذلک عجیب است. حاج آقای حسنزاده این حدیث را زیاد میخواندند؛ نمیدانم هم پیدا کردم یا نه؟ یا نزدیکش را پیدا کردم. در درس زیاد میگفتند. میگفتند حدیث دارد که تا روز قیامت هر چه مسلمانها از ردههای مختلف برای آیات شریف قرآن تفسیر نوشتند تازه وقتی قیامت به پا میشود و قرآن کریم جلوه میکند جلو میآید میبیند هنوز بکر است. خیلی عجیب است. میبینند هنوز قرآن بکر است! حالا این کذلک یعنی چه؟ نمیدانیم. منظور خود ذوالقرنین یکی از چیزهای دیگری است که به همدیگر مربوط میشود. قرنینی در کار است و شمس و طلوع و غروب و تشکیلاتی به پا است. منظور توقیع شریف شاید این گونه است؛ شاید عرض میکنم، من نمیدانم؛ بینی و بین الله فقط احتمالی به ذهنم آمده است که توقیع شریف میفرماید: جدی ما چیزی گفتند و میخش هم کوبیدند. عنصر حدیثی معارف دینی شده یا نشده؟ شده است؛ کاری نمیشود بکنند. عنصر حدیثی معارف دین شده پس به مقصود خودشان رسیدند. برای آنهایی که در این جرگه میآیند گفتند: یک قرنینی است و طلوعی است و بینش اینها هست؛ کراهت هم بقاء این است، فتاوای اصحاب هم بقاء همین عنصر حدیثی است اما توقیع شریف چه میفرماید؟ حالا وقت طلوع بخوانی یا نخوانی؟ بخوان کار نداشته باش «مِن سرّ آل محمد» نماز را بخوان. این یک چیزی است که در مجموع اینها به ذهن میآید. لذا حاج آقا میفرمایند: خود شارع طوری رفتار کرده که سیرهی متشرعه که دنبال دین هستند، این طور نیست که با کراهت همین طور معاملهی هیچ کنند؛ متشرعه به کراهت مبالات دارند، حاج آقا میفرمایند عدم مبالات بالکراهة، این جا که میرسد نسبت به این کراهت، مبالاتی به این کراهت ندارند. به راحتی نمازهایشان را میخوانند. در حرم مشرف است نمیگویند: ببینم طلوع هست یا نه، نماز زیارت بخوانم یا نه؛ زیارت کرده بدون این که اصلا فکر این اوقات خمسه باشد نماز زیارت را میخواند. پس معلوم میشود مبالاتی ندارند. بنابراین عبارت ایشان را ببینید: «ملاحظة السیرة توجب القطع بالتقدیم» یعنی تقدیم اوامر بر ادلهی ناهیه.
شاگرد: اگر کسی بگوید این صلاة مبتدئه کلا الان هم خیلی فرد نادری است، صلاة مبتدئه بدون یک ذات السببی کسی همچین نمازی بخواند تا حالا ما ببینیم همین طوری نماز بخواند؛ به هر حال میگوید یا نافله بخوانم یا قضاء نافله بخوانم، جعفر بخوانم.
استاد: عرف صلاة هدیهها خیلی دارند. میگوید یک هدیهای برای اموات میخوانم. حالا این ذات السبب است یا نه؟ بحث سنگینی است که ذات السبب اصلا یعنی چه؟ صاحب جواهر هم بحثش کردند و حاج آقا هم میفرمایند میرسیم.
شاگرد: به یک دلیلی نماز میخوانند.
استاد: مبتدئه یعنی صرفا دلیلش خیر موضوعٍ است که نماز خوب است.
شاگرد: تا حالا ما واقعا ندیدیم کسی صرف خیر موضوع نماز بخواند.
شاگرد2: شاید حاج آقا از این جهت فرموده بودند، فقط بحث ذوات الاسباب مطرح کرده بودند، گفتند در مورد غیر ذوات الاسباب چه بسا سیرهای نداریم، چیزی نیست که بخواهیم بگوییم سیره است.
استاد: یعنی یک سیره متوقف بر فعل نیست؛ این چیزی هم که ایشان میگویند موید همین است اما این که اصلا نباشد این را حاج آقا برای مرحوم شیخ اعظم رضوان الله علیه زیاد میگفتند. میگفتند شیخ در نجف آمدند منزل، هوا گرم بود تشنه بودند گفتند: آب هست؟ کوزهها را هم در سرداب میگذاشتند برای این که آب خنک شود، گفتند: میرویم برای شما میآورم، رفتند که بیاورند فاصلهای میشد، شیخ دید که تا بروند و بیایند چند لحظه میشود میلش کشید دو رکعت نماز بخواند؛ نماز را که بست تا آب را بیاورند در نماز که وارد شد میلش کشید که یک سورهی طولانی شروع کند، یک سورهی طولانی شروع کردند و رفتند و آب آوردند، گرم شد، از استفاده افتاد و شیخ سلام داد که حاج آقا این جا که میرسند همیشه میگفتند: شیخنا شما تشنه بودی چطور شد همه چیز یادت رفت؟ تشنگی یادت رفت؟ آب خنک آوردند یادت رفت؟ بعد میفرمودند در آن نماز یک چیزی آمد که از این آب خنک خوردن خیلی لذتش بیشتر بود. خب ظاهر حرفشان این بود که نافلهی مبتدئه بود. میگفتند که میل شیخ آمد نه این که مثلا نماز خاصی بود.
شاگرد: آدم خودش که در این شرایط قرار میگیرد میگوید خب قضای آن نافلههایی که در بچگی نخواندم است.
استاد: قضاء که بلاریب ذات السبب است.
شاگرد: متوجه هستم؛ میخواهم بگویم که آدم چنین چیزی میگذارد. این فرمایش شما اتفاقا بیشتر سبب میشود که ناظر است، یک شیخی باشد و یک کاری باشد خیلی واقعا نادر است. شما بگویید این همه روایتی که در جای جای فقه الان آمده، از نظر روایی خیلی تعدادش زیاده، همه برای یک نوع ذات السببی آمده که کلا خواندنش بسیار نادر است. این طوری جمع کردن استهجان ندارد؟
برو به 0:37:19
استاد: استهجان برای ادلهی ناهیه دارد یا …؟
شاگرد2: برای این وجه جمع.
شاگرد: فقها فرمودند نتیجهاش این است که از مبتدئه نهی کردند که خودش فی نفسه بسیار نادر است؛ شیخ هم که مطرح کردید اصلا خیلی کمتر شخص خاصی است این طور انجام دهد. این همه روایات بیاید بگویند اگر خاصی انجام دهی این طوری انجام بده. این طور انجام نمیدهند. معلوم است حتما باید یکسری از صلاةها را بگیرد.
استاد: یک وقتی است فقهاء همین طوری خودشان با یک اعتبارات و استبصاراتی میگویند اما یک وقتی است از دلیل موجود به این جا رسیدند یعنی دارد میبیند؛ بثّ کرده، سرد الادلة کرده میگوید این و این و این، چه کار کنیم؟ خب تسهیم کرده است. میگوید این که با تصریح میگوید نماز را بخوان، من از این دست بردارم؟
شاگرد: داریم به همین روش جمعبندی اشکال میکنیم؛ میگوییم چطوری به این جمعبندی رسیدید؟
استاد: برای این که سهم او بیشتر نمانده است. بقیه چه کار کنند؟ میگوید من که نمیتوانم از جیب خودم در بیاورم. من ادلهی شرعی را میبینم، این سهم نماز جعفر، این راتبه، این نماز استخاره، این نماز زیارت؛ تهش برای ادلهی ناهیه مبتدئه میماند.
شاگرد: خب ما از خودشان یاد گرفتیم که در این جمعبندی اگر به یک چیز مستهجن برسیم حتما یک اشتباهی کردید که به این جا رسیدید. بالاخره از خودشان یاد گرفتیم. نمیشود بگوییم اینها را گذاشتیم و آخرش هم به یک چیز نادری رسیدیم. باز هم تاکید میکنم که صلاة مبتدئه بسیار نادر است. صلاة جعفر الان چقدر نادر است! به نسبت همه مردم همین صلاة جعفر خیلی نادر است، فکر کنید صلاة مبتدئه دیگر چطور است؟!
استاد: در این که الان زمان ما این طوری است …
شاگرد2: خود نماز هم نمیخوانند.
استاد: خود حدیث که معروف بوده «الصلاة خیر موضوع من شاء استکثر و من شاء استقلّ» اشتهار این حدیث یعنی چه؟ یعنی عامل به آن نبوده است.
شاگرد: این اعم است؛ اعم از ذات السبب و …
استاد: حالا بعضی چیزهای دیگرش را عرض کنم؛ مثلا میگوید رفتم پیش عباد و زهاد رفتم، میگوید: دیدم از فلان ساعت تا فلان ساعت پشت سر هم «کان یصلی» این همه ذات السبب است؟ اینها در نقلها کم نیست.
شاگرد2: ما الان مفاتیح دستمان است که آن را باز میکنیم و همین طور پشت سر هم صلوات ذات السبب میبینیم. در فضای گذشته این طور نبوده است.
استاد: یعنی خیلیها نمیدانستند ولی نماز میخواندند.
شاگرد: کتابهای سید خیلی بهتر از … نمازهایی که سید آورده یکصدمش شاید در مفاتیح نیست. نماز پنجشنبه شاید دوازده سیزده تا داریم.
شاگرد2: نماز معصومین را باید در نظر بگیریم نه الانی که …
شاگرد: در همان موقع چنین گزارشی به ما نرسیده است. شما میفرمایید پشت سر هم نماز میخواندند خیلی از اینها استیجاری میگرفتند؛ کارشان را این میگرفتند که شغلشان … از آن گذشته داستان این جا این است …
شاگرد3: استیجاری برای سدههای اخیر است.
شاگرد: حکیمانهاش این است که آدم همان را ذات السببش کند. وقتی قضاء نافله دارد علی القاعدهاش این است. بعد بگوییم این همه حکم را رها کن. میخ کوبیدن برای افراد فوقالعاده نادر است.
استاد: برای این که وقت گذشته یک چیزی عرض کنم که هم شوخی و هم جدی باشد؛ فقها به شما میگویند که شما میگویید مستهجن شد، میگویند: شما بیایید این را ببینید یک چیزی غیر از حرف ما جمع بکنید، ما دست از حرفمان برمیداریم؛ شما یک جمع غیرمستهجن انجام بده، ما حرفی نداریم. میخواهم عرض کنم فضای بحث طوری بوده خروجی بحث این شده است. شما میگویید: مستهجن است خب یک راه بیاورید بعد بگویید: مستهجن است. این را که من عرض کردم البته یک فضای دیگری بود و به مبتدئه مربوط نبود. آن هم یک محتملی فقط در توقیع شریف بود که توقیع شریف نمیخواهد بگوید تعلیل الکراهة بهذه العلة مردود است. نه! تلقی تعلیل کراهت بهذه العلة المتلقاة آن است که مردود است.
والحمدلله رب العالمین وصلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین
نوافل مبتدئه-نوافل ذات السبب-توقیع شریف- کذلکهای قرآن- عنصر فرهنگی-عنصری حدیثی-جمع صناعی- فوزان بن جبرئیل
[1] بهجة الفقيه، ص: 164
[2] مستمسك العروة الوثقى، ج5، ص: 146-147
[3] سورة کهف، آیة 83-91
[4] سورة انبیاء، آیة 30
[5] سورة نوح، آیة 15
دیدگاهتان را بنویسید