مدرس : استاد یزدی زید عزه
شماره جلسه: 54
موضوع: فقه
بسماللهالرحمنالرحیم
… تراث قدیمی از روایات دارد. آن کتب روایی اصلی که اینها در آن بودند در دستها نیست؛ سینه به سینه مانده و مکتوبش مفقود است. مواردی که این طوری است که حسابی هم هست فلذا حاج آقا هم که میگویند: فتوای فقیه … شهرت فتوایی که جای خودش، حتی میگویند: فتوای فقیه هم برای قاعدهی تسامح خوب است نظر به همین دارند.
شاگرد: به مدرک التزام داشتند. این طیف التزام به مدرک نداشتند. خیلی وقتها ذوقیات بوده، مجربات بوده است. این دلیل نمیشود که حتما دلیل شود برای چیزی که به دست ما نرسیده است.
استاد: نمیگویم: دلیل میشود.
شاگرد: در فقهاء میشود چنین حرفی زد.
استاد: من عرض نکردم: کاشفیت دارد. عرض کردم: چون تلقی متشرعه این طوری است دلیلی بر منعش نداریم. این که بخواهیم به اینها اعتبار بدهیم، ابدا [اعتبار نمیدهیم؛] فضا، فضای این نبود که بخواهیم اعتبار بدهیم … کلام ایشان هم سر اعتبار نبود، صحبت سر شبههی تحریمیه بود. من این طور فهمیدم. شبههی تحریمیه است. میخواهیم بگوییم ممنوع است. این جا جبههی بحث ما این بود که تحریم حرام است یا نه؛ شبههی تحریمیه را به این بیان که تا به حال عرض کردم که حرام نیست. اما این که بگوییم: این معتبر است آن یک فضای دیگری است و خیلی مؤونهی بیشتری میخواهد. آن فتوای فقیه همان طور که میفرمایید درست است. فقیه به عنوانِ فقیه، فتوایش کاشفیت داشته از این که به تعبیر حاج آقا دست به جیبش نمیکند یک چیزی در بیاورد، بلکه چیزی دیده بوده که برای ما نقل میکرد.
شبههی تحریمیه/ کاشفیت فتوی/ تلقی متشرعه/ قاعدهی تسامح/ شهرت فتوایی.
برو به 0:02:05
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع جلسه : تصحیحِ صلاة عصر و عشائی که سهواً مقدم خوانده و در اثناء بعد از اتمام رکعت چهارم ملتفت میشود از منظر مستمسک
(مسألة 3): يجب تأخير العصر عن الظهر، و العشاء عن المغرب، فلو قدم إحداهما على سابقتها عمداً بطلت، سواء كان في الوقت المختص أو المشترك. و لو قدم سهواً: فالمشهور على أنه إن كان في الوقت المختص بطلت، و إن كان في كما سيأتي في المسألة اللاحقة.
بلا خلاف، لما يستفاد من قولهم (ع) في النصوص المتقدمة: «إلا أن هذه قبل هذه» الظاهر في اعتبار الترتيب بينهما، فلو تركه عمداً بطلت الصلاة، لفوات المشروط لفوات شرطه.
لفوات الوقت الذي هو شرط مطلقاً، كما تقتضيه الأدلة الأولية، و رواية أبي بصير عن أبي عبد اللّه (ع): «قال: من صلى في غير وقت فلا صلاة له»، و حديث: «لا تعاد الصلاة ..» الوقت المشترك، فان كان التذكر بعد الفراغ صحت، و إن كان في الأثناء عدل بنيته إلى السابقة إذا بقي محل إذ ليس الفائت إلا الترتيب و ليس هو بشرط مع السهو، لإطلاق حديث: «لا تعاد الصلاة». و عن كشف اللثام: الإجماع على عدم قدح مخالفة الترتيب نسياناً.
وجوباً إجماعاً كما عن حاشية الإرشاد للمحقق الثاني و غيرها، و يشهد له جملة من النصوص، كصحيح زرارة عن أبي جعفر (ع)- في حديث-: «و إن ذكرت أنك لم تصل الأولى و أنت في صلاة العصر و قد صليت منها ركعتين فانوها الأولى، ثمَّ صلّ الركعتين الباقيتين و قم فصل العصر .. إلى أن قال: و إن كنت ذكرتها- يعني: المغرب- و قد صليت من العشاء الآخرة ركعتين، أو قمت في الثالثة فانوها المغرب ثمَّ سلم ثمَّ قم فصل العشاء الآخرة»، و حسن الحلبي قال: «سألت أبا عبد اللّه (ع) عن رجل أمَّ قوماً في العصر فذكر و هو يصلي بهم أنه لم يكن صلى الأولى. قال (ع): فليجعلها الأولى التي فاتته و يستأنف العصر، و قد قضى القوم صلاتهم»، و خبر الحسن بن زياد الصيقل قال: «سألت أبا عبد اللّه (ع) عن رجل نسي الأولى حتى صلى ركعتين من العصر. قال (ع): فليجعلها الأولى و ليستأنف العصر. قلت: فإنه نسي المغرب حتى صلى ركعتين من العشاء ثمَّ ذكر. قال (ع) فليتم صلاته ثمَّ ليقض بعد المغرب. قال: قلت له: جعلت فداك قلت حين نسي الظهر ثمَّ ذكر و هو في العصر: يجعلها الأولى ثمَّ يستأنف، و قلت لهذا: يتم العدول، و إلا- كما إذا دخل في ركوع الركعة الرابعة من العشاء- بطلت (1) و إن كان الأحوط الإتمام و الإعادة بعد الإتيان بالمغرب. و عندي فيما ذكروه إشكال، بل الأظهر في العصر المقدم على الظهر سهواً صحتها و احتسابها ظهراً إن كان التذكر بعد الفراغ لقوله (ع): «إنما هي أربع مكان أربع» في النص الصحيح، لكن الأحوط الإتيان بأربع ركعات بقصد ما في الذمة من دون تعيين أنها ظهر أو عصر، و إن كان صلاته بعد المغرب. فقال (ع): ليس هذا مثل هذا إن العصر ليس بعدها صلاة، و العشاء بعدها صلاة».
و ما فيه من حكم نسيان المغرب مطروح، لضعفه في نفسه، و معارضته لما سبق، و هجره عند الأصحاب فلا بد من تأويله إن أمكن، أو إيكال معرفة المراد منه إلى قائله (ع) كما أمرنا بذلك.
كما هو ظاهر الجواهر- في مبحث قضاء الصلوات- لاختصاص اغتفار فوات الترتيب بما بعد الفراغ. و فيه: أن النصوص المتقدمة و إن كانت مختصة بما ذكر، لكن حديث: «لا تعاد الصلاة» شامل لصورة الذكر في الأثناء، و لا مانع من التعويل عليه. و يأتي في المسألة السادسة من ختام خلل الصلاة ما له نفع في المقام. فما في محكي كشف اللثام من الجزم بالصحة في محله، و إن كان في بعض أدلته عليها نظر.[1]
یک تذکر دیروز یادآوری فرمودند که آن فرمایش مرحوم آقای حکیم در مستمسک را بخوانیم. مسالهای که آن جا مطرح بود و فرمایشی که ایشان داشتند، فرمایش ظریف خوب و قشنگی است. مساله این است که سید فرمودند: «يجب تأخير العصر عن الظهر، و العشاء عن المغرب» اول باید ظهر خوانده شود، تاخیر عصر از ظهر و تاخیر عشاء از مغرب واجب است. «فلو قدم إحداهما على سابقتها عمداً بطلت» تا این جا روشن است. «سواء كان في الوقت المختص أو المشترك. و لو قدم سهواً:» مسالهی سه از صفحهی هشتاد و هشتم را دارم میخوانم، تعلیقهی مرحوم آقای حکیم که منظور من است در صفحهی نود است. «و لو قدم سهواً» عصر را سهواً بر ظهر مقدم داشت؛ همان بحثی است که قبلاً داشتیم. «فالمشهور على أنه إن كان في الوقت المختص بطلت» اگر در وقت مختص است باطل است. چرا؟ چون وقت، صالح برای عصریت نبوده است. این مشهور است. قبلاً هم صحبت کردیم که مشهور این هست یا نیست، موافقت با همهی کتب نداشت. حرف ایشان را فقط تذکره فرموده… علی ای حال ایشان مشهور را این طور معنا میکنند. «إن کان فی الوقت المختص بطلت» چه ظهر که سهواً عقب بیفتد و چه عشاء.
«إن كان في الوقت المختص بطلت و إن كان في الوقت المشترک» اگر سهواً در وقت مشترک، ظهر را جلو انداخت یا عشاء را جلو انداخت «فان كان التذكر بعد الفراغ» نماز تمام شده «صحت» چه عصر باشد و چه عشاء باشد. عصر اگر باشد، عصراً صحیح است و ظهر را باید بخواند. اگر عشاء باشد، عشاءً صحیح است. چهار رکعت بعد از فراغ از عشاء در وقت مشترک، عشاء تمام شد من مغرب را نخواندم. چه مانعی دارد؟! ترتیب فوت شده، شده باشد؛ در وقت مشترک بوده است. عشاء صحیح است، مغرب را بعد از عشاء میخواند بدون این که عشاء را تکرار کند. «فان كان التذكر بعد الفراغ صحت و إن كان في الأثناء عدل بنيته إلى السابقة» اگر در اثناء است عدول میکند. اثناء عصر است میفهمد ظهر را نخوانده است، به ظهر عدول میکند. این هیچ مشکلی ندارد اما در مغرب و عشاء اگر در اثناء بخواهد عدول کند مشکل داریم. چه میفرمایند؟ لذا میفرمایند: «إذا بقي محل العدول» سهواً نماز متأخر است میبیند متقدم را نخوانده است، حالا هم در اثناء است خب چه کار میکند؟ میخواهد عدول کند. اگر محل عدول باقی است عدول میکند مثل این که در نماز عشاء در رکعت سوم است؛ رکعت سوم است، در رکوع رکعت سوم است، یک دفعه میبیند مغرب را نخوانده، به نماز مغرب عدول میکند به جای این که عشاء چهار رکعتی بخواند، سه رکعتی سلام میدهد. این مانعی ندارد. «عدل إلی السابقة فی الاثناء». اما آمدیم حالا رکوع رکعت چهارم رفت. سهواً نماز عشاء مقدم است، موضع عدول در اثناء هم گذشت، در رکعت چهارم رکوع رفت که رکوع تام شد. تا رکوع رفت حالا فهمید من مغرب را نخواندم سید میفرمایند: «إذا بقی محل العدول و إلا كما إذا دخل في ركوع الركعة الرابعة من العشاء» عشاء را جلو انداخت و رکعت چهارم هم رفت، این جا دیگر محکم، «بطلت» این نماز دیگر باطل است. چرا؟ خب وجهش روشن است. در اثناء بخواهد عدول کند وقتش گذشته است، نماز چهار رکعت شد، بخواهد عشاءً صحیح باشد دلیل نداریم ولو در وقت مشترک است. چرا؟ چون دلیل میگفت: وقتی فارغ از نماز شدی، نماز عشاء تو درست است، این که در اثناء است. یک فردی است که نه تحت ادلهی عدول داخل است نه تحت ادلهی فراغ. وقتی از عصر فارغ شدی «فأنوها الاولی» طبق مشهور وقتی از عصر فارغ شدی «صحت عصراً» فقط ظهر را بخوان. طبق مشهور وقتی از عشاء فارغ شدی «صحت عشاءً» مغرب را دوباره بخوان. و اگر در اثناء بود، عصر را مقدم کردی به سابقه عدول کن و در عشاء هم اگر بر مغرب جلو انداختی عدول به سابقه کن. یک مورد این وسط میماند که موضع عدول گذشته است. نه عدول معنا دارد چون نماز عشاء چهار رکعت است و طبق فرض دیگر محقق شده است، نه دلیل عدول او را میگیرد چون گذشت، نه دلیل فراغ او را میگیرد چون فارغ نشده است. در بین نماز عشاء هستی فهمیدی پس «بطلت» این وجهِ بطلانی است که مشهور فرمودند.
مرحوم آقای حکیم در صفحهی نود که عرض کردم و بحثش خوب بود به این جا میرسد میفرمایند: «كما هو ظاهر الجواهر- في مبحث قضاء الصلوات- لاختصاص اغتفار فوات الترتيب بما بعد الفراغ.» کجاست که ترتیب، ذُکری است و دیگر تمام شد «صحت عصراً، صحت عشاءً»؟ آن وقتی که نماز تمام شده باشد. وقتی نماز تمام شد سهواً خواندید ترتیب، ذُکری بوده و شرط ترتیب صدمه نمیزند اما الان که در اثناء عشاء هستید، در اثناء عشاء فقط میتوانید به سابقه عدول کنید. محل عدول هم که گذشته پس این نماز کلانماز است، این نماز باطل است.
برو به 0:09:29
«و فيه: أن النصوص المتقدمة و إن كانت مختصة بما ذكر» این جا از آن مصادیق خیلی قشنگِ آن روایت بود که «لا یعید صلاته فقیه، یحتال» این هم یک احتیالی در شبههی حکمیه است. فضا، فضای بحث فقهی است نه صرفاً شبهات موضوعیه. الان هم ایشان میخواهند بگویند: این «بطلت» را از کجا میگویید باطل است؟! چهار رکعت نماز خوانده در اثناء نماز است، درست است عدول هم نمیتواند بکند چون نماز مغرب سه رکعت است، فارغ هم نشده بعد چرا بگویید: باطل است؟ وقتی نه تحت ادلهی فراغ داخل بود، نه تحت ادلهی «عدول در اثناء» داخل بود چه کارش کنیم؟ نماز لانماز است. میفرمایند: بله ما قبول داریم؛ تحت آنها نیست. «و فيه: أن النصوص المتقدمة و إن كانت مختصة بما ذكر» اثناء با بقاء عدول و فراغ. «لكنحديث: «لا تعاد الصلاة» شامل لصورة الذكر في الأثناء، و لا مانع من التعويل عليه.» میگویند: الان شما چهار رکعت نماز خواندید، علی الفرض در وقت مشترک هم هست ولی چون در اثناء است نمیتوانید عدول کنید میگویید: باطل است. باید دلیل هم داشته باشید که باطل است. «لا تعاد» میگوید: نماز تا مشکلی از وقت و طهور و پنج تا ندارد صحیح است. این خیلی قشنگ است! این از آن «بطلت»هایی است که ایشان خیلی زیبا تصحیح کردند. چرا باطل باشد؟ در وقت مشترک، وقت ندارد که دارد. علی الفرض عشاء را در وقت مشترک خوانده فقط سهواً بر مغرب مقدم کرده است حالا هم فارغ نشده اما از محل عدول هم که رد شده است. این نمازی که الان چهار رکعتِ آن ماسید، دیگر نمیشود کاریش کنند. نماز عشائی است که چهار رکعتش تمام شد تا حالا هم صحیح بوده الان فهمید سهواً مغرب را نخوانده و مقدم کرده، چه دلیلی بر بطلان این داریم؟ مگر شما نگفتید: ترتیب، ذُکری است، این هم که متذکر نبوده و اگر عمداً بود نمیکرد. «لا تعاد» هم میگوید: باید وقت فوت بشود، وقت فوت نشده است. طهور و قبله و «الا من خمس»، هیچ کدام از آن خمس در این نمازی که الان شما رکعت چهارمِ آن انجام دادید هیچ کدام از آن خمس نیست، «لا تعاد» میگوید: «لا تعاد» نماز صحیح است.
از آن مصداقهای خیلی زیبای «لا یعید صلاته فقیه» است، این جا خیلی قشنگ برای عدم اعاده بیان کردند. حالا دیگران هم غیر از ایشان فرمودند یا نه، نمیدانم ولی من این را این جا دیدم، دیدم خیلی خوب و ظریف در سر رساندن و احتیال دقت کردند که سریع نگوییم: «بطلت». تا بین اثناء است نه فراغ است نه عدول ممکن است پس «بطلت». نمازش را تمام کرده، الان هم ولو در اثناء است اما ما باید این جا به شارع نسبت دهیم باطل است به صرف این که این دلیل و آن دلیل را مندرج نبوده به شارع نسبت میدهیم که «بطلت» و این نماز دیگر بیفایده است. با این مضامینی که تا حالا آمده از کجا نسبت دهیم؟ به خصوص اگر آن حرفهای دیروز یک طور دیگری تقریر شود که فضا هم ممکن است فضای دیگری شود که اساساً چهار رکعت عشائی که الان رکعت چهارمش است این تاب این را که آن طبیعت بر آن منطبق باشد را دارد مگر همان مسألهی «أربع مکان أربع» که این جا جاری نیست اما این که «أربع» مکانِ خودش؛ در وقت هم هست، این چه مشکلی دارد؟ با آن بیانی که عرض کردم «أربع مکان أربع» یکی از طرق تصحیح باشد. طرق این است که ظهر قرارش بدهید نه این که همان جا اگر بگویید: عصر است دیگر همه چیز به هم خورده است. نه! توهم مقام حظر بود حضرت فرمودند: «فأنوها الاولی» یعنی همان جا هم آن روایت نافی قول مشهور و قول محقق نبود که عرض کرده بودم. اگر آن جا آن طور حرف بزنید حرف آن جا سر برسد و به اشکالی برخورد نکند، این جا همین فرمایش ایشان را راحتتر هم میتوانیم جلو ببریم و بگوییم: چهار رکعتی است که الان تمام شرایط صحت را دارد. موضع عدول هم که یکی از طرق بود گذشته، «أربع مکان أربع» نیست اما از صلاتی که در محل خودش صحیحاً واقع شده و شرط ترتیب که ذُکری است نداشته، این هم مانعی ندارد. این برای فرمایش ایشان در این جا بود.
شاگرد:در روایات خلل هست که از رکعت چهارم رد میشود. میگویند حکمش چیست؟ روایت داریم میفرماید: اگر رکعت سومش اندازهی یک جلسهی استراحت نشست که نشست؛ اگر ننشست به رکعات مستحبی تبدیل میشود، آن سهو تصحیح میشود.
استاد: حالا فتوا بر طبقش نیست اما خود این که لسانِ روایت و فقه الحدیثِ منابع فقه یک چیز است، فتاوا و خروجی بحثهای فقهی یک چیز دیگری است، همه بهتر از من میدانید. یک بحث فقهی آخر کار میخواهد چه باشد یک چیز است اما این که در فضای بحث چه چیزها گفته میشود، هر حدیثی را بفهمیم که مفادش چیست و چطور باید معنا کنیم این هم یک فضای دیگری است؛ بله آن هم چیز خوبی است.
شاگرد: با آن فرمان برویم باز این جا هم یک مسیرهایی ممکن است بگوییم باشد.
استاد: که اگر بینش به اندازهی این که یک انفصالی صورت گرفته نشسته اصلا خود استفصالِ امام و استفسار امام دلیل بر این است که دارند احتیال میکنند؛ خودش احتیال به حمل شایع است که بگو ببینم نشسته یا نه؟ اگر نشسته مغربش اداء شده و ترک تشهد هم سهوی بوده و دو رکعت نماز را میخواند و به صورت خیلی خوب نماز تصحیح میشود. الحمدلله رب العالمین این بخش تمام شد.
وقت مشترک/ احتیال به حمل شایع/ شبههی حکمیه/ قاعدهی لاتعاد/ قاعدهی فراغ/ شرط ذکری ترتیب.
برو به 0:16:14
المقدمة الثالثة في القبلة
مسألة في القبلة و وجوب الاستقبال في الصلاة و غيرها و في أحكام المستقبل بالكسر و تعيين المستقبَل بالفتح و هو المراد بالقبلة و في أحكام الخلل.
الفصل الأوّل تبيين القبلة
«القبلة»، الكعبة عيناً أو جهةً علىٰ أحد القولين؛ أو الكعبة لمن في المسجد، و المسجد لمن في الحرم، و الحرم لمن خرج عنه.
و قال بكلّ جماعة يعتدّ بهم من الأصحاب، بحيث لا يستراب في الروايات من جهة الصدور، مع اعتمادهم على الطائفتين منها على البدل.
و الظاهر أنّ كون الكعبة قبلة لمن في المسجد متّفق عليه بين الطائفتين؛ كما أنّ الأظهر التزام القائلين بالحرم للخارج بالجهة أيضاً للبعيد بما يخرج عن مساحة الحرم.
دلالة الروايات و يدلّ علىٰ أنّ القبلة الكعبة بلا تفصيلٍ، جميع الروايات المذكور فيها: «كون الكعبة قبلة، و تبديل القبلة الأُولىٰ بها»، و في بعضها مضافاً إلىٰ ذلك ذكر الآية الشريفة. و منه يعرف ما نذكره في الجمع بين الطائفتين.
و علىٰ أيّ، فذكر الكعبة فقط في كثير من الروايات، لا يناسب ثبوت البدل له.[2]
صفحهی صد و هفتاد و سه رسیدیم، البته صفحهی صد و هفتاد و یک این دو سطری که در عنوان نوشتند، این دو سطر برای حاج آقاست و در دستخط ایشان هست که «مسألةٌ». فقط ایشان «مسألةٌ» را «مسائل» کردند. «مسألة في القبلة و وجوب الاستقبال في الصلاة و غيرها و في أحكام المستقبِل بالكسر و تعيين المستقبَل بالفتح و هو المراد بالقبلة» تمام شد «و في أحكام الخلل.» یعنی «مسألةٌ فی أحکام الخلل» چون چند تا بوده حاج آقا مسألةٌ نوشته بودند؛ چون رسمشان بود که بهجة الفقیه را مسألة مسألة مینویسند ولی دیدند این چند تا شد آقایانی که کتاب را تحقیق نکردند مسأله را مسائل کردند ولی عبارت برای خود حاج آقاست. این عنوان «الفصل الأوّل تبيين القبلة» برای حاج آقا نیست. آن سطری که از کلمهی «مسألة» تا آن جا برای ایشان بود بعد عناوینی که در فصل اول است دیگران اضافه فرمودند.
««القبلة»، الكعبة عيناً أو جهةً علىٰ أحد القولين؛ أو الكعبة لمن في المسجد، و المسجد لمن في الحرم، و الحرم لمن خرج عنه. و قال بكلّ، جماعة يعتدّ بهم من الأصحاب، بحيث لا يستراب في الروايات من جهة الصدور» این جا اشاره دارند در بحثهایی که صورت گرفته عدهای روایات طرف مقابل را تضعیف کردند؛ این طرف روایتش ضعیف است یا آن صحیح است. حاج آقا میفرمایند: فضا، فضایی نیست که آن قدر این اختلاف از قدیم مشهور بوده که ما از جهت روایات یکی از احد طرفین و اقوال بخواهیم خدشه کنیم؛ نه! «لا یستراب فی الروایات من جهة الصدور» فقط باید از حیث دلالت بحث کنیم جمعش کنیم. «مع اعتمادهم على الطائفتين منها على البدل.» عدهای این را گرفتند قائل به این شدند، عدهای هم آن را گرفتند و قائل به این یکی شدند چه بسا ما بفهمیم این دو دسته روایاتی که هر دو صدورش به خاطر این اختلاف ریشهدار صاف است، هر دو قابل جمع هستند اصلا لازم نبوده دو دسته بشوند، هر دو به همدیگر برمیگردند، منافاتی با همدیگر ندارند، تعارض نیست تا شما بفرمایید: کدام اینها … ولی خب از قدیم بوده …
شاگرد: «لا یستراب» را چه معنا کردید؟
استاد: یعنی شک نمیشود «لا یشکّ». «استراب أی شکَّ». «راب» داریم، «ارتیاب» داریم و «استرابة» داریم. خود مسترابة هم در فقه بود. شاید در فقه به نظرم دو سه جا بود.
شاگرد: ظاهراً ایشان میخواهند بفرمایند: خود روایت ممکن است فی حد نفسه ضعیف باشد منتها آن جماعتی که به آن عمل کردند دلیل میشود …
استاد: نه! کلمهی صدور دارد. کلمهی صدور اصلا نمیخواهند جبر بگویند؛ جبر یک چیز دیگری است. میگویند: چون این اختلاف قدیمی و ریشهدار است میفهمیم روایات از معصومین صادر شده است نه این که فقط حجت داریم. جبری که شما میفرمایید در فضای حجیت یک روایت است، میگوییم: سندش ضعیف است چون اصحاب و مشهور عمل کردند «یجبر ضعف سنده». این یک فضاست …
شاگرد: «بحیث» که در روایت آوردند چطور معنا کنیم؟ «قال بكلّ جماعة يعتدّ بهم من الأصحاب، بحيث لا يستراب في الروايات من جهة الصدور»
استاد: این جا کلمهی جهت در جهت صدور، جهت اصطلاحی نیست، این جا یعنی از ناحیه، نه از صدور و جهت صدور. جهت صدور و صدور یک اصطلاحی است.
شاگرد2: اگر آن را میخواست بفرماید باید میگفت: «من حیث جهة الصدور».
استاد: بله؛ این جا جهت، جهتِ لغوی است، نه جهت اصطلاحی. و لذاست که میگویند: «مِن حیث الصدور» از حیث صدور مشکلی نداریم. پس یک فضایی که بگوییم از حیث حجیت جبرِ ضعف سند به عمل اصحاب شود یک چیز است یعنی حجت است اما باز هنوز ضعیف است به خلاف این که بگوییم: اصلا طوری است که از جهت صدور از آن حیث صدور مشکلی نداریم، دلمان جمع است. چرا؟ چون یک چیز قدیمی و ریشهدار است. مقصود ایشان این است یعنی میگویند: ضعف سند را در این فضا مطرح نکنید. یعنی از ابتدا جهتگیری باید با جمع باشد، با فهم باشد. این که آیا این دو دسته روایاتی که معصومین فرمودند، معصومین دو چیز میخواستند بگویند؟ بگوییم شاید بخشی از آن را نگفتند، میگویند نه آن قدر این اختلاف بین خود اصحاب گسترده و عمیق است که میفهمیم معصومین فرموده بودند. فرمایش ایشان فعلاً این است. البته در این دو تا قول، قول اصلی است. از قدیم بین اصحاب این دو تا قول مطرح بوده است. یک قولی هم بعد از زمان محقق اردبیلی پدید آمده که صاحب جواهر وقتی این جا میرسند شاید حدود سی صفحه بحث کردند. حاج آقا در بحث قبله کار حدوداً بیست صفحه شده که حالا ان شاء الله سریع بخوانیم ولی مرحوم صاحب جواهر سی صفحه بحث کردند. خودشان هم میگویند: به این خاطر طول کشید که بعد از محقق اردبیلی عدهای از علماء مرتب تابع او شدند و به حرفهای اول پر و بال دادند، من دیدم نیاز است که جواهر را این قدر به تفصیل بحث کنم تا کاملا حرف محقق اردبیلی را از میدان به در کنم و بگویم: این حرف درست نیست. علی ای حال منظورم بعد از محقق اردبیلی سه قولی هستیم ولی فعلا قبل از جناب محقق دو قولی هستیم.
این دو قول چیست؟ قول اول که مشهور است همان است که قبله، عین الکعبة للقریب و جهةالکعبة للبعید است. پس قبله کعبه است. این قول مشهور است که صاحبجواهر هم حسابی جا میاندازند. یک قول دیگر برای عدهی دیگری از اصحاب است که مختار شرایع این شده، محقق این دومی را علیالاظهر میفرمایند که کعبه مطلقاً قبله نیست «الکعبة قبلةٌ لمن فی المسجد و المسجد قبلة لمن فی الحرم و الحرم قبلة لمن هو خارج الحرم» پس قبله طبق روایت این است. نگویید: قبله برای خارج حرم قبله است، نه! برای کسی که از حرم خارج است خود حرم قبله است. این قول دوم است.
برو به 0:23:30
البته در بعضی از روایاتش است که آن اصحاب به این روایت عمل نکردند. آن تعبیر این است «الْكَعْبَةَ قِبْلَةٌ لِمَنْ فِي الْمَسْجِدِ وَ الْمَسْجِدَ قِبْلَةٌ لِمَنْ فِي المکة و المکة قبلةٌ لمن فی الحرم و الحرم قبلة لمن خارج فی الحرم» این هم در بعضی روایات هست ولی این فعلاً قول ندارد و این فعلا از باب یک روایتی در آن باب است. اتفاقا دیگران میآیند خود همین روایت را شاهد میگیرند برای این که دو طائفه روایات میشود جمع شود. چرا دو تا قول شد؟ قبله علیالاظهر این است. عبارت محقق در شرایع این طوری است: « القبلة هي الكعبة لمن كان في المسجد و المسجد لمن كان في الحرم، و الحرم لمن خرج عنه علی الاظهر»[3] مختار صاحب شرایع این است. ولی در مختصر النافع و کتابهای دیگرشان این طور نیست و همان قول را گفتند؛ گفتند که قبله للقریب عین کعبه است و للبعید جهةً کعبه است. محقق اردبیلی بعدا به تعبیر صاحب جواهر بحثهایی که کردند این جهة الکعبة را یک معنای وسیعتری گرفتند. به تعبیر صاحب جواهر ایشان جهة الکعبة را جهةالجهة کردند. حالا ان شاء الله به تفصیل بحثش میآید.
این عبارتی که ایشان گفتند دو تا قول پدید میآورد که از قدیم بین فقهاء بوده است. مرحوم خواجه نصیرالدین طوسی در عتبات که بودند به حله میروند و درس محقق اول حاضر میشوند، رضوان الله علیهما. بحث قبله بوده حالا یا خود خواجه مطرح میکنند یا خود محقق داشتند بحث تیاسر اهل عراق را میگفتند. بحث در آن جا بوده خواجه یک جملهی کوتاهی اشکال میکنند، اشکالی به سبک خواجهگونه میگویند این تیاسری که میگویید: برای اهل عراق مستحب است یعنی اهل عراق از قبله یک کمی به دست چپ بایستند تیاسر کنند. «یستحبّ لاهل العراق التیاسر» ایشان فرمودند: این تیاسر «من غیر القبلة إلی القبلة أو من القبلة إلی غیر القبلة» اگر «مِن غیر القبلة إلی القبلة» خب واجب است مستحب نمیتواند باشد، اگر «من القبلة إلی غیر القبلة» باشد خب حرام است علی ای حال این مستحب مصداق ندارد. ایشان یک عبارت کوتاه اشکال کردند که این تیاسر که میگویید: مستحب است تیاسر از چه به چه است؟ «من غیر القبلة إلی القبلة أو من القبلة إلی غیر القبلة» آن جا دارد که محقق سریع جواب داد: «من القبلة إلی القبلة». ظاهراً در اینها دارد که خواجه این جواب ایشان را نپذیرفت، طوری نبود که جواب را بپذیرد و محقق سریع جواب دادند. بعداً محقق اول نشستند و یک رسالهی نسبتاً خوبی نوشتند. این رسالهی ایشان یعنی کل جواب محقق اول را مرحوم ابن فهد حلی در المهذب البارئ آوردند که این جواب را نوشتند برای خواجه فرستادند که خواجه هم دارند که خواجه آن جواب و رسالهای که محقق فرستاده بود پسندید. من هم از کتاب معرفت وقت و قبله پشت شرایعم استنساخ کردم. آن وقت این نرمافزارها نبود، کتابها را نوشتم و پشت کتاب محقق اسنتساخ کردم. رسالهای از خود محقق اول خیلی جالب از محقق به سوی خواجه هر دو بزرگوار … این هم قبلش بگویم که در فضای بحث بخواهید مطالعه کنید این رساله و اینکه کجاها آمده، در غیر مهذب هست یا نیست تحقیقش کنیدخوب است. یک کمی هم اختلاف نسخه دارد.
برو به 0:28:00
حالا ان شاء الله اگر زنده بودیم هم عبارت ایشان را بخوانیم؛ این کلی بحث بود که خدمت شما گفتم؛ ایشان در صدد هستند که اختلاف را بردارند، جمع دلالی کنند، طوری نباشد که بگوییم: اینها با همدیگر مختلف هستند لذا فرمودند: «قال بكلّ» یک دفعه دیگر عبارت را بخوانیم، احد القولین مقداری حرف دارد. ««القبلة»، الكعبة عيناً أو جهةً علىٰ أحد القولين» این احدالقولین یعنی یک قول همین است و یکی آن چیزی است که بعد میآید؟ یا احد القولین یعنی عیناً یک قول است، جهةً یک قول دیگری است؟
شاگرد: همان که اول فرمودید.
استاد: بله روی حساب تاریخ بحث احد القولین یعنی احد القولین بین الاصحاب؛ چون بعدش هم میگویند: «و قال بکلّ جماعة علی الطائفتین منها علی البدل» کلمهی طائفتین و بکل جماعة ناظر به آن میتواند باشد اما در عین حال آن طرفش هم عبارت مرحوم سید در عروه این طوری است.
[فصل في أحكام القبلة للصلاة]
<و هي المكان الذي وقع فيه البيت شرفه الله تعالى من تخوم الأرض إلى عنان السماء> للناس كافة القريب و البعيد لا خصوص البنية و لا يدخل فيه شيء من حجر إسماعيل و إن وجب إدخاله في الطواف و يجب استقبال عينها لا المسجد أو الحرام و لو للبعيد و لا يعتبر اتصال الخط من موقف كل مصل بها بل المحاذاة العرفية كافية غاية الأمر أن المحاذاة تتسع مع البعد و كلما ازداد بعدا ازدادت سعة المحاذاة كما يعلم ذلك بملاحظة الأجرام البعيدة كالأنجم و نحوها فلا يقدح زيادة عرض الصف المستطيل عن الكعبة في صدق محاذاتها كما نشاهد ذلك بالنسبة إلى الأجرام البعيدة و القول بأن القبلة للبعيد سمت الكعبة و جهتها راجع في الحقيقة إلى ما ذكرنا و إن كان مرادهم الجهة العرفية المسامحية فلا وجه له و يعتبر العلم بالمحاذاة مع الإمكان و مع عدمه يرجع إلى العلامات و الأمارات المفيدة للظن و في كفاية شهادة العدلين مع إمكان تحصيل العلم إشكال و مع عدمه لا بأس بالتعويل عليها إن لم يكن اجتهاده على خلافها و إلا فالأحوط تكرار الصلاة و مع عدم إمكان تحصيل الظن يصلي إلى أربع جهات إن وسع الوقت و إلا فيتخير بينها.[4]
در عروه وقتی ابتدا برای قبله شروع میکنند میفرمایند: «القبلة و هي المكان الذي وقع فيه البيت شرفه الله تعالى» قبله آن جای کعبه است نه بیت «من تخوم الأرض إلى عنان السماء» که مفاد روایت است؛ آن جایی که کعبه است پایین بروید همه اینها شطر است، از آن جایی که هست بالا بروید الی عنان السماء همه شطر است «شطر المسجد الحرام» یعنی شطر الکعبه؛ مقصود از مسجد هم اماریت و طریقیت برای بیت دارد؛ بنابراین این بیت است «للناس كافة» یعنی قریب و بعید «القريب و البعيد لا خصوص البنية و لا يدخل فيه شيء من حجر إسماعيل» حجر را رد شویم تا این جایی که مقصود من است؛ بعد میفرمایند «و يجب استقبال عينها» دیگر کلمه «جهة» را نمیآورند. این را خواندم برای این که ببینیم «القولینی» که حاج آقا این جا فرمودند یعنی یک قول دیگری داریم یا نه؟! یعنی عدهای ممکن است گفتهاند یعنی چه؟! قبله، کعبه است و خلاص! چه چیز کعبه قبله است؟ عین الکعبة! عین کعبه خودش قبله است، نه این که اگر نزدیک هستی، عین کعبه، قبله است، اگر دور هستی جهت کعبه قبله است. نه مطلقاً قبله، خود خودِ کعبه است لذا میفرمایند: «و یجب استقبال عینها» نمیگویند: «أو جهتها». «و یجب استقبال عینها لا المسجد أو الحرام و لو للبعيد» ولو برای بعید هم باشد حرم و مسجد … این دفع قول شرایع است. نه! «لا المسجد أو الحرام» آن قول نیست «عینها» باید استقبال کنند «و لو للبعيد» بعد میفرمایند: «و لا يعتبر اتصال الخط» حالا بعد از این که گفتند: عین کعبه قبله است، سراغ این میروند که بعید چه کار کند؟ اگر عینش باشد که باید از پیشانی بعید یک خطی که میکشند برود به کعبه بخورد. پس چه نماز صحیحی میتوانید پیدا کنید که قبله داشته باشد؟ «و لا یعتبر اتصال الخط من موقف كل مصل بها» به کعبهی مشرفه! «بل المحاذاة العرفية كافية» این تفاوت کرد. الان باز یک قول دیگری شد که قبله، مطلقا عین الکعبه است نه این که «عینه للقریب و جهته للبعید» مطلقا عینش است. بله نسبت به بعید، محاذاة، متسع میشود. یعنی محاذاة همان عین که در هر حالی قبله است محاذاة إنّ للبعید تتسع جهة المحاذاة» محاذاة، وسعت پیدا میکند نه این که عین کعبه از قبله بودن خارج میشود و جهت دیگری میشود. لذا این طور قولی هم هست.
شاگرد: وقتی میگویند: به طرف کعبه نماز بخوانید، آمدند در کعبه تصرف کردند چون آمده در به طرف تصرف کرده است. عرفیِ به طرف بودن، اینها آمدند گفتند نه کعبهاش بزرگ شود.
استاد: دیگر عین کعبه منظور نیست، مقصود جهتش است که بزرگتر است.
شاگرد: این مسجد و حرم معرفاتش است.
استاد: حاج آقا هم الان از همین مسیر فرمایش شما میروند میگویند: اینها تنافی ندارد، معصومین هم که فرمودند حالا غیر از معرف بودن مسائل دیگری حدود بیست صفحه مطرح میکنند که مسیر جمع است ولی آن چه که فعلا در فضای فقه است دو تا قول حسابی است. محقق اول فقیه بزرگی هستند، کم کسی نیستند ایشان آن را میگویند: علی الاظهر یعنی من آن را قبول ندارم؛ آن قول که کعبه باشد قبول ندارم. کسی که بیرون مسجد است قبلهاش مسجد است نه کعبه آن وقت اینها را بحث میکنند و با محقق ادامه میدهند. علی ای حال این یک قولی بوده است.
«بل المحاذاة العرفیة کافیة غاية الأمر أن المحاذاة تتسع مع البُعد و كلما ازداد بعدا ازدادت سعة المحاذاة كما يعلم ذلك بملاحظة الأجرام البعيدة كالأنجم و نحوها» میگویند: به طرف ستارهی جُدی بایست. چه کسی احتمال میدهد یعنی از پیشانی شما یک خطی بالا برود به آن کره بخورد؟! «فلا يقدح زيادة عرض الصف المستطيل عن الكعبة» که بحثهای گسترده دارد ان شاء الله عرض میکنم «في صدق محاذاتها كما نشاهد ذلك بالنسبة إلى الأجرام البعيدة و القول بأن القبلة للبعيد سمت الكعبة و جهتها راجع في الحقيقة إلى ما ذكرنا» یعنی بر خلاف فرمایش ایشان، سید میگویند این را میخواهند بگویند: «و إن كان مرادهم الجهة العرفية المسامحية» که به تعبیر ایشان کعبه را بزرگ کرده باشند، این طوری بخواهند بگویند: «فلا وجه له» سید این را به عنوان یک وجهی قبول ندارند. شاید در متن لمعه همین طور بود. در متن لمعه این طور بود: «القبلة عینها للقریب و جهتها للبعید»؟ این عبارات هم حسابی هست که نمیگویند: قبله مطلقا کعبه است فقط محاذات به بُعد اتساع پیدا میکند. اصلا برای قبله دو عنصر میآورند، به فرمایش شما تعبیر «در کعبه» میکنند که این طوری است که خود عین برای قریب و جهت عین برای بعید است. خب این هم برای عبارت سید بود.
حالا به بهجة الفقیه برگردیم. در این قولین پس یک احتمال دیگر هم میآید. «القبلة» کلمهی «أو» منظورم است …
شاگرد: باید «علی القولین» میفرمود چرا فرمود: «علی أحد القولین»؟
استاد: علی أحد القولینِ کسانی که کعبه را قبله میدانند، نه کسانی که کعبه برای مسجد و مسجد برای حرم و حرم برای بیرون حرم را قبله میدانند. احد القولینِ خود این کسانی که کعبه را قبله میدانند. در این عبارت این احتمال چطور رد شود؟ بر کلمهی «أو» بیشتر تاکید کنم. «القبلة، الکعبة عیناً» مثل حرف سید، همه جا عین است «أو جهةً» خب این «أو» نمیخواهد باید بشود «القبلة الکعبة و جهةً» یعنی «عیناً للقریب و للبعید جهةً» کلمهی «أو» به ذهن میزند که پس دو قول است. کعبه یا خودش کما این که متن عروه بود یا جهتش برای بعید که قول عدهی دیگری بود. ولی باز من قبول دارم که این احتمال مرجوح است. هر چه رفت و برگشت میکنید علی أحد القولین بیشتر ناظر به قول اول است و قول دومِ خود اصحاب، نه احد القولین که عرض کردم تا به حال چهار تا قبول الان مطرح شد.
اگر بخواهیم در عبارات جدا کنیم، قبله عین کعبه است مطلقا ولو للبعید تتسع جهة المحاذاة. این اول. دوم این که قبله عین کعبه است للقریب و جهت کعبه است للبعید. سوم این که قبله عین کعبه است لمن فی المسجد، مسجد است لمن فی الحرم، حرم است لمن خارج الحرم. چهارم این که للبعید جهت به معنای وسیع قبله است که محقق اردبیلی گفتند یک قول چهارمی است ان شاء الله بعدا میرسیم. فعلا این چهار قول است. ولی ایشان که فرمودند: علی احد القولین اظهر در عبارت ایشان بلکه ظاهر این است که قولین یعنی همین دو تا قول شرایع و مقابلش؛ آن چیزی که بین اصحاب قدیماً مطرح بوده، نه آن چه که حرف سید بود که حرف دیگران را به خودشان برگرداندند، محقق اردبیلی هم نظری دارند که بعداً باید بررسی شود. لذا قولین همان دو تا قول اصیلی است که مطرح بوده است. در آن نامهای هم که محقق اول برای خواجه نصیر نوشتند، ایشان هم همین دو تا قول را محور قرار میدهند. اگر آن نامه را بخوانید میبینید میفرمایند: دو تا قول است، علی کلا القولین بر مبنای هر کدام بحث را توضیح میدهند که تیاسر یعنی چه؟! میفرمایند طبق یکی اصلا تیاسر معنی ندارد، آن یکی هم مقصود این است.
برو به 0:38:23
«و قال بكلّ جماعة يعتدّ بهم من الأصحاب، بحيث لا يستراب في الروايات من جهة الصدور، مع اعتمادهم على الطائفتين منها» از آن روایاتی که پیششان بوده «على البدل.» عدهای این را گرفتند و عدهای آن را. «و الظاهر أنّ كون الكعبة قبلة لمن في المسجد متّفق عليه بين الطائفتين؛» دو طائفه اصحاب قبول دارند که عین کعبه، قبله برای کسی است که داخل مسجد است یعنی در مسجد الحرام مثل کعبه نیست که بگویند: کل مسجد الحرام قبله است مثل این که اگر در جوف کعبه بروید به هر طرف نماز بخوانید رو به قبله است، چون مسجد الحرام قبله است، در مسجد الحرام که هستید لازم نیست رو به کعبه بایستید، هر طرف مسجد الحرام حتی پشت به کعبه هم بایستید درست است؛ نه! نه! ظاهر این است که «کون الکعبة قبلة لمن فی المسجد متّفقه علیه بین الطائفتین كما أنّ الأظهر التزام القائلين بالحرم للخارج بالجهة أيضاً للبعيد» آنهایی که ملتزم هستند «القائلین بالحرم» میگفتند «الحرم قبلةٌ لمن هو خارج الحرم» سوال این است، ولو حرم هم وسیعتر از کعبه است اما علی ای حال کره زمین بسیار است وقتی خیلی از حرم دور شدید همان حرفهای عدهای از اصحاب را باید برای من بزنید. یعنی باید بگویید مثلا اگر پنج هزار کیلومتر آن طرفتر از حرم هستید جهت محاذاة متسع میشود یا نمیشود؟ یا لازم است حتما از پیشانی شما یک خطی برود به یک جایی از حرم بخورد؟ ممکن نیست. حرم ولو بزرگ است اما شما که دور هستید به اندک تکانی صد کیلومتر بیشتر کمتر آن خطی که از شما میرود، از حرم بیرون واقع میشود. پس آنها هم مبتلا هستند. میفرمایند: «كما أنّ الأظهر التزام القائلين بالحرم للخارج» که حرم برای خارج از قبله است، التزام به چه؟ «بالجهة أيضاً» یعنی چارهای ندارند برای بعید بگویند که جهة الحرم «بالجهة أیضاً للبعيد بما يخرج عن مساحة الحرم.» وقتی خطوطی میرود و از مساحت حرم بیرون بود چارهای ندارند جهت را هم بگویند. چرا این را فرمودند؟ چون میخواهند مشترکاتی از قول دربیاورند بگویند پس عین کعبه یک محل اشتراکی بین هر دو قول است. خلاصه جهت هم برای دور، باید هر دوی آن را حل کنند پس قبله و جهت هر دو عنصری است که هر دو طرف به آن نیاز دارند. خب مگر آن یکی قول چه بود؟ میگفت: کعبه و جهت! آن قول هم حرم و اینها را اضافه کرده اما باز به این دو تا نیاز دارد. مشترکات را میگیرند بعداً این دو تا را با هم دیگر جمع میکنند.
شاگرد: آن کسی که نزدیک به مسجد است ولی در حرم است میتواند طوری بایستد که رو به مسجد باشد ولی رو به کعبه نباشد.
استاد: یکی از چیزهایی که صاحب جواهر به عنوان ردّ محقق قرار میدهند همین است که میگویندک خود شما قبول دارید که همان که میگویید: «و المسجد قبلة لمن هو خارج المسجد» اگر بیرون مسجد است اما کعبه را مشاهده میکند، نمیتواند طوری به جهتی به سمت مسجد الحرام بایستد که خلاف کعبه باشد. ایشان این را دلیل بر معرفیتی که ایشان فرمودند قرار میدهند؛ میگویند پس آن جا مسجد معرفیت دارد نه این که موضوعیت داشته باشد و لذا خود شما میگویید اگر کعبه را مشاهده میکند ولو خارج مسجد است نمیتواند کاری کند که رو از کعبه برگرداند بگوید: من به طرف گوشه مسجد الحرام میایستم. بله این را دارند.
«و يدلّ علىٰ أنّ القبلة الكعبة بلا تفصيلٍ، جميع الروايات» از این جا شروع میکنند از چیزهای واضح جلو بروند. در فقه، استدلالاتی که پیش آمده و اختلافاتی که بوده سر رساندن این اختلافات بهترین وجهش تکیه بر مشترکات و واضحات است. «و يدلّ علىٰ أنّ القبلة الكعبة بلا تفصيلٍ» یعنی همانی که سید در عروه فرمودند: «عین الکعبة» تمام شد. «جميع الروايات المذكور فيها: «كون الكعبة قبلة، و تبديل القبلة الأُولىٰ بها» قبلهی اول را که مسجد الاقصی بوده به کعبه تغییر دادند. خود کعبه منظور است «و في بعضها مضافاً إلىٰ ذلك ذكر الآية الشريفة.» که «َ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرام» با این که آیه میفرماید: « فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ» باز روایت میگوید: جبرئیل حضرت را الی الکعبة تولیة کرد. پس معلوم میشود آیه مسجد الحرام میگوید یعنی کعبه. چون مسجد الحرام دور بود معرفیت داشت. «و منه يعرف ما نذكره في الجمع بين الطائفتين.» بعداً بین اینها که جمع میکنیم از این جا معلوم میشود. شاید صاحب جواهر هم دارند میگویند: «یلقّنون موتاهم» اصلا معلوم است مسلمین تلقین موتی میکنند، کارهای دیگر انجام میدهند و هر چیز میخواهند بگویند برایشان واضح است که «الکعبة قبلتی» به متوفی چه میگویند؟! چرا الکعبة گفتی؟ چون دور است باید بگویی الحرم قبلة. قم داری دفنش میکنی، قول اصحاب این است که چون دور است «الحرم قبلة لمن هو فی الخارج» غلط است بگو: الحرم!!! … اصلا به ذهن کسی نمیآید. این واضحات کافی نیست برای این که ما همراه محقق اول نشویم که بگوییم: القبلة عین الکعبة لمن هو المسجد و المسجد قبلة لمن هو خارج فی المسجد؟ همراه ایشان نشویم. خود این واضحات کافی است در این که این را باید یک طوری بفهمیم نه این که از واضحات دست برداریم. فرمایش آن استاد خیلی جملهی کوتاه و خوبی بود. انسان نباید به واسطهی مجهولات دست از معلومات بردارد. چون یک اشکال برای من پیش آمد هر چه هم بلد هستم میگویم: بیخود داری میگویی چه حرفی میزنی. اصلا این طور نیست. فطرت هم این طور نیست ولی گاهی در فضای پیشرفت خیلی افرادی که رشتهای را تحقیق میکنند جلو میروند خیلی پیش میآید. چون این را نمیداند میگوید: اگر این اشکال برای من حل نشد دیگرهیچ و حال آن که وقتی فکرش کند میبیند خود یک اشکالی است و ربطی به معلومات ندارد و به وسیلهی مجهول آدم معلوم را از دست نمیدهد. اگر توانست به وسیلهی معلوم، مجهول را به دست میآورد و اگر نتوانست صبر میکند. منظور این چیزی که معلوم است این است که کعبه قبله است چه کسی در این شک میکند؟! میگوید: روایت آمده، خب وقتی روایت خلاف یک امر واضحی میآید باید مقصودش را فهمید. مدلول تصوریِ ظاهر بدوی آن روایت منظور نیست، چون خلاف واضحات است باید ببینیم مقصود چیست. معرفیت یک وجهش است که آقا فرمودند. «و علىٰ أيّ، فذكر الكعبة فقط في كثير من الروايات، لا يناسب ثبوت البدل له.» این روایاتی که کعبه را قبله میکند ابا دارد از این که بگوییم: کعبه قبله است و بدل هم دارد. «لا يناسب ثبوت البدل له.» بدل ندارد؛ خودش تنها و تنهاست.
«و البدل العرضي غير محتمل …» که ادامه میدهند. مفصل است و حدود بیست صفحه است شما عبارات را نگاه کنید ان شاء الله سریعتر پیش رویم.
شاگرد: این که فرمودید سریعتر بخوانیم به داعی انشاء است یا اخبار است؟
استاد: به داعی انشاء باشد که صدق و کذب ندارد. به داعی اخبار هم که کذب است معلوم است مقطوع الکذب است.
الحمدلله رب العالمین.
کعبه/ قبله/ حرم/ مسجدالحرام/ تلقین/ محاذاة/ خواجه/ محقق حلی/ ابن فهد حلی.
[1] مستمسك العروة الوثقى، ج5، ص: 88-90
[2] بهجة الفقيه، ص: 171-173
[3] جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام، ج7، ص: 320
[4] العروة الوثقى (للسيد اليزدي)، ج1، ص: 538-540
دیدگاهتان را بنویسید