مدرس : استاد یزدی زید عزه
شماره جلسه: 49
موضوع: فقه
بسم الله الرحمن الرحیم
شاگرد: آن عنوانی که حضرتعالی فرمودید که همین مقدار هم که قصد وظیفه در ارتکاز باشد محل تامل است مثلا در نماز جماعت هم طرف قصد امام حاضر را کرده است. همه میکنند. این نشان میدهد عنوانی که قصد وظیفه میکند باید یک عنوان مشیر باشد ارتکاوزی که درونی باشد و یک ارادهی ناخوداگاه مثلا به آن تعلق گرفته کفایت نمیکند.
استاد: چون فرمایش شما مربوط به همان بحث دیروز است … فقط برای این که فرمایش شما را دیگران بشنوند در این جا امام جماعت که میگویید: قصد کرده،آیا مأموربه را دارد انجام میدهد؟ داعی دارد؟
شاگرد: بله داعی دارد. عنوان را قصد کرده است. قصد عنوان میکند به امام حاضری که زید است و پشت سرش نماز خوانده است.
استاد: زید مأموربه اوست؟
شاگرد: مأمور به عنوان نیت یعنی امام جماعت. در جماعت باید بگوید که پشت سر چه کسی نماز میخوانم.
استاد: در حکم متعلق و متعلقالمتعلق داشتیم. فرق دارد.
شاگرد: بله از این جهتش فرق دارد. عنوانی که نیت کرده عنوان مشیر است. به همین مقدار کفایت میکند. در آن جا هم به همین عنوان تاثیر میگذارد که نیت کرده باشد و از باب امام حاضر نماز جماعتش را تصحیح کند تا این که زید عادل بوده و حالا نمازش اشکال ندارد و عنوان خاص آمده باشد.
استاد: در افعالی که متعلق دارد مثل اکرام ، به یک شخص خاصی صدقه بده، پولی را برای شخصی نذر میکند، اینها یک شخص دیگری در کار است که آن شخص مأموربه نیست، او خودش بدون ارتباط با امر مولا میخواهد پشت سر زید نماز بخواند؛ این ربطی به مأموربه ندارد. بحثی که ما داشتیم که الان هم من عباراتش را به تفصیل میخوانم، آن مثالی که شما میزنید خارج است. علاوه بر این که همان جا هم ما این طور جواب میدهیم. اگر زید را تعیین کرده بعد فهمید زید نیست، همان جا مسلم است که نماز جماعتش باطل است؟ !
شاگرد: نه دیگر؛ اگر عنوان مشیر …
استاد: اگر امام حاضر گفته هیچ، صحیح است.
شاگرد: یعنی به عنوان مشیر امام حاضر را اراده کرده است.
استاد: مثلا شما این جا پنج شش کیلومتر راه میافتید میروید مثلا ظهر مسجد فاطمیه نماز آیت الله بهجت برسید، بعد میروید نماز هم میبندید میبینید آن روز آقا نیامدند؛ کدامش را میگویید؟ میگویید: امام حاضر؟! خب امام حاضر که بود پنج کیلومتر راه نمیرفتید. نماز درست است یا نیست؟ حالا بعد از نماز میفرمایند: امروز آقا نیامده بودند. شما میگویید: این باطل است.
شاگرد: میگوییم: اگر عنوان امام حاضر را اراده کرده بود اشکال ندارد.
استاد: در این فرض بفرمایید؛ در این فرض الان کدام آن دوتایی است که در مسأله میگوییم؟ امام حاضر هم بعدها دقتش شده است. این هم خودش جالب است. همان تفکیک بین حاضر … بروید تاریخش را ببینید. همه میگویند: باید قصد بکنی و اگر نکردی تمام! بعد میبینید یک دقت تحلیلی میشود.
شاگرد: پس اگر هنوز قصد نکردید، چه چیزی را قصد کردید؟ یک عنوان مشیر است. عرض کردم که عنوان مشیر است و دیگر ارتکاز درونی نیست البته ارتکاز درونی همیشه هست؛ همیشه هم پشت سر یک کسی نماز میخوانیم میگوییم: امام حاضری که زید است.
استاد: یعنی به نحوی که بدانم هم او نیست، اقتدا میکنم. عدهای این را میگویند؛ میگویند: اگر طوری است که اول نماز میفهمید میگفت: خب زید نیست، عمرو است، خب الله اکبر.
شاگرد: عنوان امام حاضر در ارتکاز ناخودگاه وجود دارد.
استاد: همه جا؟
شاگرد: در همه جا.
استاد: اگر بعد انکشاف شد پس در همه جا صحیح است.
شاگرد: اگر فتوا میدهیم صحیح نیست.میگوییم: چه چیز را اراده کردی؟ امام حاضر اراده کردی یا امامت زید را تعیین کردی؟ پس معلوم است آن عنوان، عنوان مشیر باید باشد، نه ارتکازی. ارتکازی اگر باشد همه جا درست میشود و نمازها تصحیح میشود.
استاد: خود همان فرعی هم که شما میفرمایید میشود متنش را بخوانیم تا ببینیم. خلاصه فرمایشتان چون مربوط به بحث است یک بار دیگر بفرمایید.
شاگرد: عرض بنده این است که اگر عنوان وظیفه، ارتکازی باشد، بحث این است که همه جا درست میشود؛ معلوم است در این نیت امام جماعت هم خطای در تطبیق دارند. اگر طرف امام حاضر را قصد کرده باشد بعد به زید تطبیق کرده بعد انکشف که عمرو بوده که عمرو هم عادل است گفتند: چون امام حاضر را قصد کرده و در تطبیق اشتباه کرده اشکال ندارد نمازش درست است اما اگر تعیین کرده باشد و امام حاضر را به عنوان زید تعیین کرده، نه امام حاضر که قصد کرده باشد نمازش باطل است. عرض میکنیم که این عنوانِ امامِ حاضر به عنوانِ عنوانِ مشیر است. چرا؟ چون عنوان امام حاضر در همهی جماعتها وجود دارد. همهی جماعتها در ارتکاز من هست که پشت این آقا نماز میخوانم بهعنوان امام حاضر که زید است دارم نماز میخوانم. در ارتکازم وجود دارد. اگر این طور باشد دیگر نباید بین فتواها فرق بگذارم چون همه جا نماز درست است. چون امام حاضر را طرف قصد کرده است و در ارتکازش وجود دارد.
شاگرد2: مشکلش این است که در ارتکاز یعنی نکتهای دارد که فارق میشود و آن این است که در ارتکازش این نیست که هر کس باشد من اقتداء میکنم؛ بعضی امامها را عادل میدانم بعضیها را …
شاگرد: همه عادل هستند.
شاگرد2: امام حاضر عادل مساله نیست؛ مسالهای که جواب میدهند همین است لذا میپرسند اگر بود اقتداء میکردی؟! میخواهم بگویم اگر بود اقتداء کردی که مشکلی ندارد، این ردی بر آن مقام نیست. ارتکاز وقتی رد میشود که شما بگویید اگر در ارتکازتان امام حاضر باشد. در ارتکاز همه این باشد که امام حاضر هر کس بود کسی فتوا بدهد که کافی نیست اما اگر در ارتکاز اصلا امام حاضر نیست، بین امامها فرق میگذارد و هر کسی که امام باشد اقتداء نمیکند. لذا از او میپرسیم.
برو به 0:07:20
استاد: آن چیزی که دنبالهی فرمایش شما عرض هم کردم در مانحن فیه که دیروز بحث میکردیم، این جا آن چه که مأمور به است کار خود مکلف است، کارِ صدوری به تعبیری که بعضی دارند نیست که «یصدر منه و یقع علی غیره». این جا متعلقالمتعلق نداریم. کاری است به بعضی طبایع حالا هر چه هست حلولی یعنی خودش انجام میداد یا اگر هم صدوری است، صدوری لزومی است نه متعدی. در چنین جایی بحث بود. آن جا بود که میگفتیم: وقتی مولا فرموده: یک کاری بکن، این کار برای خودش است خودش انجام میدهد؛ نماز بخوان، روزه بگیر، حتی راه برو، طواف بکن، این یک کاری است برای خودش است. این بحث بود که ارتکاز او در چنین کارهایی چیست؟ اما در آن مثالی که شما میفرمایید یک چیزی زائد بر امر مولا، خود مکلف با یک ملاحظاتی که نسبت به متعلق دارد قصدی میآورد؛ امام جماعت باید عادل باشد؛ تمام شد! اما عرض کردم او نظر دارد. پنج شش کیلومتر از راه را آمده است برای این که پشت سر یک عالم بزرگی نماز بخواند اما حالا هم جمعیت زیاد بوده به خیالش همان عالم است، نماز را خوانده و قصد هم بوده که اقتداء به آن عالم کرده بعد میبیند اتفاقا آن عالم نیامده یکی دیگر بوده است. الان این جا دقیقاً جواب او را چه میدهیم؟ میگوییم: این عالم را تو خودت قاصدی، مولا که نگفته پشت سر او نماز بخوانی، مولا گفته: پشت سر امام عادل باشد، شما قصدت را تحلیل کن؛ اگر گفتی: امام حاضر ولو غیر آن عالم که پنج کیلومتر ده کیلومتر برای او راه آمدم، باشد نماز جماعتت صحیح است اما اگر تقیید کرده بودی که من دارم میآیم میخواهم او باشد حتی اگر میدیدم غیر اوست به یک جماعت دیگری میرفتم و پشت سر یک عالم دیگری که ردهی دوم آن عالم بود میرفتم، نه این که این جا بمانم. این جا این نماز درست است یا نیست؟ میگویید: جماعتش باطل است. اگر میگوییم: باطل است به چه دلیل باطل است؟ اولی با آن فرضی که فرمودید خطأ در تطبیق بود یعنی او عنوان مشیر را به امام حاضر قصد کرده و خیالش میرسد زید است، میگوید: مقتدای من که امام حاضر بود، خیالم میرسید زید است بعد هم که فهمیدم زید نیست فبها؛ او هم یکی از مصادیق امام حاضری بود که علی الفرض عادل هم هست اما یک وقتی قید کرده فلان عالم. اگر میفهمیدم اول مثلا شاگرد این عالم آمده میرفتم به یک عالم دیگری که جماعت دیگری دارد اقتداء میکردم. این جا جماعتش صحیح است یا نیست؟ بحثش جای خودش است؛ فعلا میگوییم: باطل است. چرا؟ به فرمایش شما چون قید کرده و این جا قابل انحلال نبوده ولی قیدی است که از ناحیهی خود مکلف نسبت به متعلق فعل آمده است مثل این که نذر یک عالم میکنید یا اکرام یک عالم میخواهید بکنید. اکرام آن عالم میخواستید بکنید، یک عالم دیگری است. خب این، آن که او میخواسته نشده است. او نذر کرده بود زید را بخصوصه اکرام کند یا مال به او بدهد ولی مال به دست دیگری آمده است. این فایده ندارد. این با مانحن فیه فرق میکند. ما نحن فیه یک عملی فقط برای خودش است باید انجام دهد و انگیزهاش هم این است که مولا فرموده این کار را بکن.
برو به 0:11:01
شاگرد: آیا عنوان مشیر را قصد کرده ؟
شاگرد2: ظاهراً میخواهند بفرمایند: این جا کأنه باید یک إعمال نظری کرده باشد، یک لحاظی کرده باشد که مثلا بگویند: امام حاضر. میخواهند این را بگویند شما آمدید فرمودید نه! آن حال خودش را تحلیل بکند؛ تحلیل کردن حال، همان تحلیل کردنِ ارتکازش است. در واقع اصلا نیازی نیست حتی او در ذهنش آورده باشد. ایشان میخواستند این را گردن بگذارند …
استاد: ایشان میخواستند بگویند: در امام جماعت دقیقاً دو فرض روشن دارد آن جایی که ارتکاز او عنوان مشیر است و خطأ در تطبیق در آن واضح است و جایی که که خطأ تطبیق در آن نیست.
شاگرد: میخواستند خطأ در تطبیق را جایی ببرند که لحاظ کرده باشد.
استاد: بله. این درست است.
شاگرد: در صورتی که مثالی که شما فرمودید ظاهرا آن جا نیست. برای همین هم مثال عوض شد. شما ظاهراً فرمودید: حتی نیاز نیست او در ذهنش آورده باشد که به امام حاضر که زید است اقتداء میکنم. نیازی نیست در ذهنش آورده باشد و امام حاضر را لحاظ کرده باشد. همین که گفته: الله اکبر و ارتکازاً قصدش این بوده که حالا این کسی که جلو ایستاده پشت سرش نماز بخوانم.
استاد: ولو میفهمید هم نمیخواند. عادل است اما اگر میفهمید هم جای دیگر میرفت.
شاگرد: «اگرمیفهمید هم جای دیگر میرفت» تحلیل است یعنی این طور نیست که طرف حین النیة لحاظ کرده باشد. ایشان میخواستند لحاظ حین النیة را وسط بیاورند اما قضیه عکس شد.
شاگرد2: این جا فتوا این است که نماز باطل است؟
استاد: قول دارد. مشهور همین است. حتی قبل از امام حاضر اگر قصد کرده که به زید اقتدا کند و انکشف که زید نبوده، جماعتش صحیح نیست. آیا این طور هست یا نیست؟ یک راه برای تصحیحش – که شاید تاریخش هم متأخر باشد – این است که اگر مقصودش امام حاضر بوده و برای زید خطأ در تطبیق کرده، این جا صحیح است اما اگر به شرط شیء بوده گفته حتما میخواهم زید باشد ولو غیر او هم عادل است، من میخواهم فقط زید باشد، الان در رسالهها هست که جماعتِ این باطل است. در عروه همین را دارند. در رسالهها هم هست.
شاگرد: عمرو هم باشد میخوانم منتها از اول قید کرده زید است، اگر عمرو هم باشد عیبی ندارد میخواند اما قسمت آخرش …
شاگرد2: قید کرده یعنی به زبان آورده است؟
استاد: اسم آن که قید نیست. این همان تطبیق است. این است که من میخواهم زید را چون زید هست، چون در خطأ من و در گمان من زید است، من میخواهم به زید بخوانم نه مقیداً به زید.
شاگرد: یعنی عمرو باشد هم نمیخوانم؟
استاد: عمرو باشد عادل است اما فعلا یک عالمی است که از عمرو أعلم است و میخواهم پشت او نماز بخوانم.
شاگرد: حضرتعالی صورت مساله را طوری میفرمایید که طرف اصلا عمرو را نیت نکرده است و در عمرو نمازش از اول باطل میشود.
استاد: در عروه فرعش را پیدا میکنم ان شاء الله بعد میخوانیم.
شاگرد2: در شرع چنین نیتی داریم؟ میخواهد معلوم کنیم زید باشد یا عمرو؟ یا از خودمان داریم اضافه میکنیم؟
استاد: اصل مساله این است که اگر به زید اقتداء کرد ثمّ تبیّن که زید نبوده، جماعت باطل است. امام حاضر به گمانم یک راه تصحیحی بوده برای آن چیزی که جا گرفته بوده است. اصل آن چیزی که جا گرفته بود این است که قصد کرد به امامت زید بخواند بعد روشن شد که زید نبود، «بطلت جماعته». بعد گفتند: مواردی میشود که مقصودش زید بود اما نه از باب «به شرط شیءِ زید» یعنی چون میدانم زید است ولی اگر غیر از او هم بود مانعی ندارد. اتفاقا خود این بحث را نگاه کنید … ان شاء الله اگر زنده بودیم برای فردا مراجعه میکنیم.
و إذ قد ظهر لك المراد من النية علمت أن الأمر فيها في غاية السهولة، إذ لا ينفك فعل العاقل المختار حال عدم السهو و النسيان عن قصد للفعل و إرادة له، و من هنا قال بعضهم: انه لو كلفنا الله الفعل بغير نية لكان تكليفا بالمحال، و هو حسن بناء على ما ذكرنا من معنى النية، بل لعله لذا أغفل المتقدمون ذكرها و بيان شرطيتها، لكن لما كان لا يكفي في صحة العبادة وجود النية بالمعنى المتقدم، بل لا بد من ملاحظة القربة منها و حصول الإخلاص، و هو في غاية الصعوبة، بل هو الجهاد الأكبر للنفس الأمارة بالسوء، كما لا يخفى على من لاحظ الأخبار «1» الواردة في الرياء و الحذر عنه، و انه أخفى من دبيب النملة السوداء في الليلة المظلمة، و كانت القربة في حال الإخلاص من متعلقات النية، إذ يجب عليه قصد الفعل امتثالا لله خاصة صعب أمر النية من هذه الجهة، و صح اشتراطها في العبادات دون المعاملات، و بحث عنها المتأخرون، بل لعل المتقدمين بذكرهم في أوائل كتبهم اشتراط الإخلاص في العبادة و التحذير من الرياء و نحوه اكتفوا عن ذكر النية بمعنى القصد، لعدم إمكان حصول الإخلاص بدونه، و بما ذكرنا ظهر لك مراد من جعل أمر النية في غاية السهولة، و كذا من جعلها في غاية الصعوبة، لاختلاف الحيثيتين، إلا أنه ربما ظهر من بعض عبارات بعض الأصحاب صعوبة أخرى للنية من غير تلك الحيثية، و ذلك لأنه جعلها عبارة عن هذا الحديث النفسي و التصور الفكري، فلا يكتفى بدون الاخطار بالبال للقصد مع ما يعتبر معه من القربة و الوجه و غيرهما مقارنا لأول العمل، فبسببه يحصل بعض أحوال لهم تشبه أحوال المجانين، و ليت شعري أ ليست النية في الوضوء و الصلاة و غيرهما من العبادات كغيرها من سائر أفعال المكلفين من قيامهم و قعودهم و أكلهم و شربهم، فان كل عاقل غير غافل و لا ذاهل لا يصدر عنه فعل من هذا الأفعال إلا مع قصد و نية سابقه عليه ناشئة من تصور ما يترتب عليه من الأغراض الباعثة و الأسباب الحاملة على ذلك الفعل، بل هو أمر طبيعي و خلق جبلي، و مع هذا لا ترى المكلف في حال إرادة فعل من هذه الأفعال يعتريه شيء من تلك الوسوسة و ذلك الاشكال، بل هو بالنسبة إلى العبادات الأخر من الزيارات و الصدقات و عيادة المرضى و قضاء الحوائج و الأدعية و الأذكار و قراءة القرآن و نحو ذلك لا يعتريه شيء من تلك الأحوال بل هو فيها على حسب سائر أفعال العقلاء، فما أعرف ما ذا يعتريه في مثل الوضوء.[1]
حالا این بحثهایی که دیروز کردیم، چیزهایی که پیدا کردم را خدمتتان بخوانم؛ اصل این که نیت، داعی است و در کتب قدیم فقهی فروعاتش یک حسابی داشته اما بعد مباحث مختلف دیگری که مطرح شده مثلا در جواهر راجع به نیت بحث میکنند که بخشی از عبارات را کوتاه کوتاه میخوانم اگر خواستید کلش را خودتان مراجعه کنید ولو مرحوم شیخ در همین طهارتشان آخرین جا دیگر «أضعف ما فی الکل» … البته یک بخشی از حرف صاحب جواهر را به عنوان «أضعف ما فی الکل» میآورند رد میکنند ولی شالودهی بحث صاحب جواهر با آن چیزهایی که به عنوان پایهی بحث قرار میدهند مطالب درستی است و خود مرحوم شیخ هم در طهارت میفرمایند.
صاحب جواهر میفرمایند: «و إذ قد ظهر لك المراد من النية علمت أن الأمر فيها في غاية السهولة» عبارت شرایع این بود که «الاول النیة ارادةٌ تُفعَلُ بالقلب» امور عبادی، فعل مکلف است، واجبات فعل مکلف است، میگویند نیت کن، خب نیت کار نیست! میگویند: «تفعل بالقلب» کار جوارحی نیست، کار جوانحی است. اراده کاری است که باید به وسیلهی قلب انجامش داد. بعد توضیحاتی میدهند تا این که پس «علمت أن الأمر فيها في غاية السهولة» دیگر آسانتر از این نمیشود که نیت این قدر آسان باشد. «إذ لا ينفك فعل العاقل المختار حال عدم السهو و النسيان عن قصد للفعل و إرادة له و من هنا» خیلی جملههای خوبی است. «قال بعضهم» میگویند بعضی از فقهاء چه گفتند؟ یک جملهی خیلی لطیف گفتند. گفتند: «انه لو كلفنا الله الفعل بغير نية لكان تكليفا بالمحال» حرف خیلی خوبی است اگر میگفتند: نماز بخوان اما نیت نکن، این تکلیف محال بود. نمیتواند نیت نکند. این قدر امر نیت ساده است. ببینید بحث به دست علمای بزرگ که میآید چقدر مطلب و حاقّ بحث روشن میشود! «و هو حسن بناء على ما ذكرنا من معنى النية، بل لعله لذا أغفل المتقدمون ذكرها» در کلاس فقه و کتب فقهیِ وسط کار خیلی اینها پر رنگ شده اما کتب پیشینیان غفلت کردند و این را به عنوان یک امری اصلا نمیآوردند. «أغفل المتقدمون ذکرها و بيان شرطيتها، لكن لما كان لا يكفي في صحة العبادة وجود النية بالمعنى المتقدم، بل لا بد من ملاحظة القربة منها و حصول الإخلاص، و هو في غاية الصعوبة» از این باب کارش مشکل شده است. یعنی قربت در آن دخالت دارد نه این که خود اصل نیت سخت باشد. بعد مطالب خیلی خوبی میگویند.
من بعضی عبارات ایشان را میخوانم «و كذا من جعلها في غاية الصعوبة، لاختلاف الحيثيتين» دو حیث را نگاه کردند «فلا يكتفى بدون الاخطار بالبال للقصد مع ما يعتبر معه من القربة و الوجه و غيرهما مقارنا لأول العمل، فبسببه يحصل بعض أحوال لهم تشبه أحوال المجانين» ببینید بحث ایشان تا کجا میرود! میگویند آن کسانی که اخطار به بال و نیت ما را لازم میدانند «احوال لهم تشبه احوال المجانین» یعنی صاحب جواهر این طور تعبیرات محکم و تند برای این میآورند.
شاگرد: این عبارت به کجا مربوط است؟
استاد: برای بحث دیروز بود که نیت، داعی محض است؛ اخطار به بال و اینها که صحبت شد معنای حقیقی نیت نیست، اگر اخطار به بال را کنار بگذاریم نظام فقه عوض نمیشود.
بله بسیاری از کتبی که لوازم و فروعاتی داشتند، رنگ این فروعات عوض میشود. خیلی از چیزهایی که چه بسا کار را مشکل میکرد آن فروعات به راحتی جواب داده میشود. قرار نیست که فقه این طور عوض شود. یک مبنایی بوده روی یک ضوابطی و فروعاتی مطرح میشده شما اگر تحلیل دقیق در نیت بکنید اینها دیگر مطرح نمیشود. این مقصودِ من است.
«و ليت شعري أ ليست النية في الوضوء و الصلاة و غيرهما من العبادات كغيرها من سائر أفعال المكلفين» همان مثال مرحوم آقای کازرونی که بچه میرود نان میگیرد! «من قيامهم و قعودهم و أكلهم و شربهم» همان است، هیچ فرقی ندارد. «فان كل عاقل غير غافل و لا ذاهل لا يصدر عنه فعل من هذا الأفعال إلا مع قصد و نية سابقه عليه ناشئة من تصور ما يترتب عليه من الأغراض الباعثة و الأسباب الحاملة على ذلك الفعل، بل هو أمر طبيعي و خلق جبلي، و مع هذا لا ترى المكلف في حال إرادة فعل من هذه الأفعال يعتريه شيء من تلك الوسوسة» که تعبیر به مجانین کردند. اصلا اینها لازمهاش نیست. «و ذلك الاشكال» بعد چیز جالبی میگویند؛ میگویند: همین کسی که در نیت مشکل دارد و این حالات برای او پیش میآید، عباداتی که روی آن حساس نیست ولی نیت هم میخواهد به راحتی انجام میدهد خب فرقی نکرد.
برو به 0:21:40
میگویند: «بل هو» همین کسی که حالش این قدر عجیب و غریب میشود «بالنسبة إلى العبادات الأخر من الزيارات» میگوید: زیارت بروم و برگردم؛ خب یک عملی مستحبی قُربی است اما مدام نمیایستد ده بار تکرار کند که من دارم زیارت میروم قربةً الی الله. میگویند: هیچ کس این را نمیگوید. «و الصدقات» قید صدقه، قصد قربت است. اصلا این کار را نمیکند که بگوید: «من دارم به فقیر پول میدهم.» خود همین کسی که در نماز … آن وقت شما بروید ملاحظه کنید مثلا «تجب مقارنة النیة للتکبیر» یک بحث دقیق و عظیمی است. نیت باید مقارن باشد. شرط است یا جزء است؟ بعد باید مقارن باشد. شما بگویید: خب اگر صاحب جواهر از این حرفها بزنند که همهی آنها کنار میرود! به نحو شرط و به نحو ضرورت، نه این که اصل بحث برود. من دیروز عرض کردم: همهی این بحثها به عنوان یک چیزهایی که بهرهای از نذر و رجحان را دارد اگر به وسوسه منجر نشود؛ آنها را که منکر نیستیم. به عنوان شرط صحت کار کنار نمیرود؟
شاگرد: البته یک جاهایی سخت میشود، سختتر میشود مثل این که در واقع در قصدش یک چیزهای دیگری دخیل شده باشد فیالجمله یک جاهایی مثل اخلاصش مشکل میشود.
استاد: اگر ما نیت را داعی گرفتیم، نیت باید مقارن با الف الله کبر باشد را چطور تصویر میکنید؟
شاگرد2: هم سنخ نیستند که بخواهیم بگوییم: تقارن داشته باشند.
استاد: شما میگویید: جایی نمیرود، آن بحثها هم باقی است. نیت داعی است اما این داعی را بیاور همان لحظهای که میخواهی الله اکبر بگویی آن وقت …
شاگرد: شاید غافل شده باشد قبلا داعی داشته است.
استاد: میگویند: مقارنت واجب است.
شاگرد: آماده شده به نماز میایستد شروع میکند با این و آن حرف زدن، الله اکبر هم میگوید ولی اصلا حواسش نیست.
استاد: این نماز باطل است. چرا؟ چون داعی ندارد. پس چطور داعی گفتید؟
شاگرد: نه! چون داعی بود که آمد ایستاد الان موقعی که الله اکبر میگوید نیست.
استاد: اخطار به بال نیست، در ذهن او حضور ندارد. اگر گفتید: داعی است، هست. نمیشود بگویند: نیست. اما اگر بگویید: مقارنت شرط است یعنی از آن لبّ معنایی که نیت داعی است فاصله گرفتید. نیت را یک چیزی معنا کردید که به قول شما نیست. آخر نمیشود بگویند: که داعی نیست. داعی هست. الان صاحب جواهر میگویند: نیت چیست؟ میگویند: اگر حتی همین حالی که شما فرمودید دارد تا به او بگویند چه کار میکنی؟ میگوید: «أصلّی الظهر». میگویند: همین کافی است. ذهن او را تحلیل کنید نه نماز ظهر نه هیچچیز دیگری در ذهنش نیست اما اگر سوال کنند سریعا جواب میدهد نه این که «یتردد» مرحوم سید هم در عروه دارند من آماده کردم.
شاگرد: بالاخره سوال را متوجه نشدیم. دیروز بحث بر سر این بود که کسی اگر ظهر بخواند بعد متوجه میشود که این اشتباه دارد میخواند، ظهر نباید میخواند عدول به عصر میخواهد بکند فقهاء گفتند: نمیشود. بعد آمده بودند استثناء زده بودند که اگر از باب خطای در تطبیق باشد میشود از ظهر به عصر عدول کند. بعد سوال این شد که این چه موردی است که خطای در تطبیق نیست و نمیشود؟ نود و نه درصد موارد خطای در تطبیق است، خیال کرده باید ظهر بخواند در رکعت دوم معلوم شده اشتباه کرده و باید عصر بخواند، ربط این مباحثی که داریم میخوانیم به این موضوع چیست؟
استاد: خدمت آقا هم عرض کردم ایشان گفتند: اول تردد کند بعد این … گفتیم بگردیم مواردی را ببینیم که فقهاء خطأ در تطبیق را فرمودند این قیدی که ایشان گفتند از آن درمیآید یا نه؟ در عروه در کتاب الصلاة همان بحث نیت فرع دوم خطأ در تطبیق را سید میفرمایند؛ ببینیم آن قیدی که ایشان فرمودند در آن هست یا نیست؟
فصل في النية و هي القصد إلى الفعل بعنوان الامتثال و القربة و يكفي فيها الداعي القلبي و لا يعتبر فيها الإخطار بالبال و لا التلفظ فحال الصلاة و سائر العبادات حال سائر الأعمال و الأفعال الاختيارية كالأكل و الشرب و القيام و القعود و نحوها من حيث النية نعم تزيد عليها باعتبار القربة فيها بأن يكون الداعي و المحرك هو الامتثال و القربة و لغايات الامتثال درجات أحدها و هو أعلاها أن يقصد امتثال أمر الله لأنه تعالى أهل للعبادة و الطاعة[2]
اولا متن قبل از این مساله را بخوانم که دنبال همین بحث است. این جا عبارات خیلی رساست. «فصل في النية و هي القصد إلى الفعل بعنوان الامتثال و القربة و يكفي فيها الداعي القلبي و لا يعتبر فيها الإخطار بالبال و لا التلفظ فحال الصلاة و سائر العبادات حال سائر الأعمال و الأفعال الاختيارية كالأكل و الشرب و القيام و القعود و نحوها من حيث النية» در اینها هم یکی حاشیه نداریم. سی چهل حاشیه بر عروه است اما یکی این جا حاشیه نزده است. چون این جزء مسلمات الان فقه است. شما اگر میگویید: یک زمانی عوض شده الان دیگر فقه این طوری است؛ این عروه و این هم حاشیههای عروه است.
بعد میفرمایند: «نعم تزيد عليها» بر افعال عادی نماز یک چیزی اضافه دارد «باعتبار القربة فيها بأن يكون الداعي و المحرك هو الامتثال و القربة» چون مولا فرموده، محرّک او و داعی او امر مولاست ولی برای محرک و شرب الماء همان حالت تشنگی بود. اینها را فرمودند بعد مطالبی دارند تا به فرع دوم میرسیم.
مسألة لا يجب قصد الأداء و القضاء و لا القصر و التمام
و لا الوجوب و الندب إلا مع توقف التعيين على قصد أحدهما بل لو قصد أحد الأمرين في مقام الآخر صح إذا كان على وجه الاشتباه في التطبيق كان قصد امتثال الأمرين المتعلق به فعلا و تخيل أنه أمر أدائي فبان قضائيا أو بالعكس أو تخيل أنه وجوبي فبان ندبيا أو بالعكس و كذا القصر و التمام و أما إذا كان على وجه التقييد فلا يكون صحيحا كما إذا قصد امتثال الأمر الأدائي ليس إلا أو الأمر الوجوبي ليس إلا فبان الخلاف فإنه باطل[3]
فرع دوم خطأ در تطبیق است. «لا يجب قصد الأداء و القضاء و لا القصر و التمامو لا الوجوب و الندب إلا مع توقف التعيين على قصد أحدهما» یک جایی است که تعیین باید یکی را قصد کنید، چارهای ندارید. «بل لو قصد أحد الأمرين في مقام الآخر صح» همان جایی هم که تعیین میخواهد اگر یکی را جای دیگری قصد کند «صح إذا كان على وجه الاشتباه في التطبيق» صریحا میگویند اشتباه در تطبیق است. بعد جالبش این است که توضیحش میدهند: «كان قصد امتثال الأمرين المتعلق به فعلا و تخيل أنه أمر أدائي فبان قضائيا أو بالعكس» آن قیدی که شما فرمودید الان در این عبارت هست یا نیست؟ «كان قصد امتثال الأمرين المتعلق به فعلا و تخيل أنه أمر أدائي فبان قضائيا أو بالعكس أو تخيل أنه وجوبي فبان ندبيا» سید فرمودند: اگر یک امر است که اصلا تعیین نمیخواهد؛ فرمودند: وظیفه است. اگر هم دو تاست که تعیین میخواهد او یکی دیگر را تعیین کرد. این جا نمیگویند: تردد کرد. میداند دو تا هست فقط این یکی را که قصد میکند «فبان قضائیا» خیال میکنم آن قیدی که شما میفرمایید از عبارت در نمیآید. یعنی این مصداق خوبی برای این است که خطأ در تطبیق نزد سید با آن قید همراه نبوده است.
شاگرد: حالا این «کأن تخیل» یعنی عنوان مشیر؛ دو تا فرض را لحاظ کرده بعد آمد گفت یکی و آن هم تطبیق؛ الان لحاظ در آن میآید.
شاگرد2: توجه به متعدد دو عنوان هست. توجه به تکثر عناوین هست.
استاد: خب وقتی که نیست، امر اسهل است. سید آن جایی که مشکلتر است میخواهند درست کنند چه برسد به آن جایی که تکثر امر هم نیست که یعنی الان بالفعل، وظیفه و تعیین نبوده است نه این که آن جا مشکلتر شود.
شاگرد2: یعنی در این جا یک لحاظی هست، کثرت را لحاظ میکنیم.
استاد: بله همان ترددی که ایشان میگفتند یک نحو دوئیت در تردد نیست اما دو تا امر است که تعیین میخواهد. حالا سراغ فرمایش آقا[4] بیایم که ببینیم کجاست که خطأ در تطبیق نیست؟ سید آن طرفش را مثال میزنند. از خود مثال سید معلوم میشود که بحثهای دیروز چقدر به جا بود. «أما إذا كان على وجه التقييد» دیگر آن خطأ در تطبیق نباشد. کجاست که خطأ در تطبیق نیست؟ «کما إذا قصد امتثال الأمر الأدائي ليس إلا» فقط اداء! اگر قضاء بود نمیخوانم. «أو الأمر الوجوبي ليس إلا فبان الخلاف فإنه باطل»
شاگرد: یک درصد هم نیست.
استاد: همین چیزی که دیروز صحبت شد معمولا مطابق با این است یعنی معمولا مکلفینی که کارهای خودشان را انجام میدهند این تقیید این طوری را ندارند و اگر یک جایی بود که ورای خطأ در تطبیق چیزی نزد سید بود که از اینها روشنتر بود و بیشتر محل ابتلاء مکلفین بود آن را مثال میزنند نه این که سید سراغ یک فرضی بروند که خیلی نادر است. یا اگر قیدی که آقا[5] فرمودند بود، سید آن طرفش نمیآمدند «لیس إلا» به کار ببرند.
شاگرد: «لیس إلا» ظاهراً مقابل آن «تخیل امرین» باشد. یعنی آن فردی که این دو تا را لحاظ کرده حالا به یکی تطبیق داده و این از اول دو تا را لحاظ نکرده، به یکی تطبیق داده و از اول یکی را قصد کرده است. «لیس الا»عامل آن است. دو تا را لحاظ کرده یکی را تطبیق داده است. «لیس إلا» از اول دو تا را قصد نکرده، لحاظ نکرده، اول گفته بود یکی.
شاگرد2: این شبیه همان حَجة الاسلام که فرمودید است.
برو به 0:31:59
استاد: «لیس إلا» یعنی یک امر بیشتر نبود؟
شاگرد: یعنی یک امر بیشتر لحاظ نکرده است. از اول دو تا لحاظ نکرده بعد بر آن یکی تطبیق دهد. از اول یکی را لحاظ کرده است.
استاد: از اول یکی را لحاظ کرده، این «لیس إلا» میشود؟ یعنی «لیس الموجود فی ذهنه إلا هذاالواجب آن وقت کلمهی تقیید چطوری میشود؟ عبارت را ببینید! «و أما إذا كان على وجه التقييد»
شاگرد: تقیید در لحاظش است. در ملحوظ علیه است.
استاد: اسم آن تقیید نیست. اگر خیلی بگوییم، تقیّد است. یعنی تقید نفس الامری است. یعنی فعلاً یکی بیشتر نیست.
شاگرد: همین را لحاظ کردیم که تقیید میشود. اگر لحاظ در ملحوظ تقیید شود، لحاظ هم تقیید میشود.
شاگرد2: یعنی ایشان میخواهند بفرمایند: اگر شخصی آمده شروع به نماز خواندن کرده، الان که نماز میخواند چون فکر میکند که الان وظیفهی ادائی خود را نخوانده، شروع به خواندن میکند. آدم، آدمی نیست که الان حال این را داشته باشد که قضاء بخواند. اگر میدانست قضاء به گردنش است، نمیخواند و میگفت: یک وقت دیگر میخوانم. الان چطور بگوییم؟ ایشان اصلا لحاظ هم نکرده، همین طور اتوماتیکوار بدون توجه شروع به نماز خواندن کرده است؛ فقط میداند که میخواهد نماز ظهر بخواند ولی حالا قضاء یا اداء است کاری ندارد. فقط فکر میکند الان وظیفهی ادائیِ او ظهر است و نخوانده در صورتی که خوانده بود. الان چون ایشان لحاظ نکرده اشکال ندارد؟ یا شما میفرمایید: چون نزد خودش حالش این طوری است که اگر میفهمید قضاء به گردنش است و اداءً چیزی به گردنش نیست، اگر این را میفهمید نمیخواند. باید بگوییم باطل است؟ یعنی همان «لیس إلا» صدق میکند؟ شاید این جا روشن شود که منظور چیست؟
استاد: همان مثالی که دیروز راجع به عمره مطرح شد، آن که «قصد امتثال الامرین» نیست؛ نمیخواهد هم حَجة الاسلام انجام دهد، هم حج ندبی. قسم اول که نیست. قسم دوم یعنی تقیید به این نحوی که ایشان معنا میکنند، آن فرض را میگیرد یا نمیگیرد؟ یعنی رفته حج ندبی را قرض کرده است، چون میگفت: من مستطیع که نیستم، بدعت و تشریع است که قصد حَجة الاسلام کنم لذا قصد حج ندبی کرده است. این عبارت سید که میفرمایند: «إذا کان علی وجه التقیید کما اذا قصد امتثال الامر» مثلا امر حج ندبی را «لیس إلا» این عبارت، این را میگیرد؟ در توجیه شما باید بگیرد. یعنی شما میگویید: این که دارد میگوید من الان حج ندبی قصد کردم یعنی «قصد الحج الندبی علی وجه التقیید لیس إلا» سید از عبارت این را میخواهند بگویند؟ عبارات تقیید و لیس إلا بیش از این است. و الا قصد الامر یعنی امر معمولی را قصد کرده است.
شاگرد: بالاخره چون سید این طور میفرمایند، آن را باطل میدانند.
استاد: خب الان «قصد امتثال الامرین»
شاگرد: در همان بحث حَجة الاسلام معاصرین و بعضی از محشین عروه همین را فرمودند که شاید آن چه در صفحهی ذهن بیاورد به خاطر اجماعات یا هر دلیل دیگری … شما فرمودید: گاهی اجماعی در کار هست که از روایت یک برداشتی میکنیم.
استاد: الان این عبارت خود ایشان را در نماز عصر پیاده کنید. «قصد امتثال الامرین» او از اول میخواست ظهر و عصر را با هم بخواند. حالا الان نماز را شروع کرد به خیال این که ظهر را نخوانده است. ظهر را شروع کرد بعد معلوم شد ظهر را خوانده است. عدول به عصر میتواند بکند یا نه؟ تخیل و خطأ در تطبیق …
شاگرد: و اگر نمیتواند بکند به چه جهت است؟ اگر خطأ در تطبیق است، به فرمایش شما خود صاحب جواهر فرمودند میشود.
استاد: همان سوال ایشان که مهم است این است که کجاست که خطأ در تطبیق نیست؟ بازش کنید ببینیم برای یک فرض نادر غیر متعارف فقط صدق میکند؟ یا خیلی زیاد میشود؟ خطأ در تطبیق این قیدی است که ایشان میزدند خیلی زیاد میشود. طرفینش مصداق دارد اما اگر خطأ در تطبیق گفتیم یعنی این.
شاگرد: من چند تا کتاب را دیدم در همه یک نوع تعین و تردید و توجه به کثرت و جامع … در مواردی که آورده بودند این بود.
شاگرد2: باید باشد؛ اصلا خطا در تطبیق هیچ وقت نمیشود مگر این که یک چیز دیگری هم باشد. این که مسلم است. بالاخره یک چیز ثالثی باید باشد که کار شما با آن تطابق نکند.
استاد: الان عدول از ظهر به عصر یعنی عدول به لاحقه میگویید: جایز نیست. الان این جا دو تا نماز مطرح است یا نه؟ ظهر و عصر مطرح است که او نیت ظهر کرد. او نیت ظهر کرد حالا میفهمد ظهر را خوانده است؛ میگویید: این نماز را قطع کرد «لا یجوز العدول الی اللاحقة» این را قطع کن و ظهر را از نو شروع کن. خب اگر این طوری است شما میفرمایید: این جا «لا یجوز العدول» قطعش کن، اگر خطأ در تطبیق بوده اصلا خودش از اول عصر بوده است. این طور است؟
شاگرد: یعنی نه این که واقعا این طور بوده که … اگر همان موقع از قصدش بپرسی، میگوید: عصر است.
استاد: به آن که نسیان میگوییم. نسیان غیر از خطأ در تطبیق است. نسیان یعنی میخواست عصر بخواند بعد از باب حالت ذهنی ظهر گفت؛ در ذهنش ظهر آمد ولی وقتی که توجه کرد فهمید ظهر را خواندم. آن با خطأ در تطبیق فرق میکند. خطأ در تطبیق این است که توجه دارد که دارم ظهر میخوانم اما بعد یک دفعه یادش میآید؛ چیزی که فراموش کرده بود یادش میآید، نه این که وقت نیت فراموش میکند ولی میداند میخواست عصر بخواند، ظهر نیت کرده است؛ این نسیان است. نه! با توجه ظهر را شروع میکند بعد یادش میآید که ظهر را خواندم این جا «لا یجوز له العدول». اگر خطأ در تطبیق بوده «یجوز». الان سوال مهم همین است که آن جایی که خطأ در تطبیق است با آن جایی که «لا یجوز له العدول» بازش کنید؛ اگر خطأ در تطبیق همهی موارد متعارف را گرفت خب پس خطأ در تطبیق حاکم شد. فتوای اصحاب، کتب فقهی قدیم که «لا یجوز العدول الی اللاحقة» که این قدر متن فتاوا بوده هیچ چیزی برای او نماند.
برو به 0:40:14
شاگرد: این فرض خیلی نادری است؛ مثلا به فرمایش شما فرض کنید اگر جایی یک شخصی آمده نماز ظهرش را صحیح خوانده بعد الان یک لحظه غافل شده یادش رفته نماز ظهر را خوانده، این شخص نوعاً این طوری است که نماز عصرش را حداقل نیم ساعت بعد میگذارد یعنی فاصلهای بین این دو میگذارد. یعنی الان میدانست که نماز ظهرش را خوانده مشغول نماز نمیشد؛ غافل شد مشغول نماز عصر شد. آدم حالش طوری است که اگر میدانست نماز ظهر را خوانده، الان قطعاً مشغول نماز عصر نمیشد. به خیال خودش شروع به خواندن نماز ظهر کرد، آیا این جا هم میفرمایید که میتواند عدول به عصر کند؟
استاد: عدول که اصلا نمیشود.
شاگرد: بنابر این که بحث خطأ در تطبیق مانعی نداشت، آیا این از مصادیق خطأ در تطبیق است؟ یا این جا باید بگوییم: این واقعا قصد ظهر «لیس إلا» داشته مثل همین چیزی که مرحوم سید میفرمایند که تقیید به ظهرش دارد؟ اگر چه این فرد نمازش تمام شد به او گفتند که میتوانستی نیت عصر بکنی و مانعی نداشت و میتوانستی عدول بکنی از باب «روغن ریخته نذر امامزاده» گفت: خب چه بهتر است که بشود ولی موقعی که برای نماز شروع کرد قصدش این طوری بوده یعنی قصد اولی او را اگر تحلیل بکنیم این طور که حاضر نبود الان عصر بخواند.
استاد: نظیر روغنی که گفتید دیروز پریروز بود یکی از آقایان دیگر هم فرمودند؛ گفتند: مسافرت میرود واجب است نماز را شکسته بخواند، نماز را شروع میکند یک دفعه میبیند فراموش کرد و رکعت سوم رکوع رفت. خب حالا نماز او که دو رکعتی بود، این نماز دیگر گذشت، رکعت سوم رکوع رفت، حالا عدول به قضاء کند؛ این میشود یا نمیشود؟ این جا از جاهایی است که میفرمایند: عدول نمیشود. حالا عدول اصل است یا خلافش اصل است باید برسیم.
شاگرد: این تکه روشن است که خطای در تطبیق نیست منتها این هم باز داستان را حل نمیکند خصوصاً ما با فتواها خیلی مشکل نداریم، با روایات بیشتر مشکل داریم. این همه روایات اگر به این چیزها پرداخته باشد بعد فرض نداشته باشد این خیلی مشکل به نظر میآید.
استاد: یکی از آن روایتهایی که پرداخته را بگویید.
شاگرد: همین «أربع مکان أربع» قشنگ با بحث …
استاد: این که برعکس است، کار را آسان میکند. با این مشکل نداریم. در فقهالحدیثش بحث میکنیم. از حیث این که اعراض کردند و فتوا داده نشده مطلب مشکل شده است.
شاگرد: اصلا بحث سر خطای در تطبیق آن جاها پیش نمیآید. یک روایت بیاورید که این بحث خطای در تطبیق … این لو کان لبان. یک مطلبی که به این راحتی تمام همه چیز را حل میکند، مدام حدیثهایی بیایند بگویند، مدام چیزهایی در جواب گفته شود که انگار از جاهای دیگری، طور دیگری، یک چیزهای دیگری دارد قضیه را حل میکند و الا حضرات یک بار میفرمودند: اینها کلا خطای در تطبیق است دارید انجام میدهید.
شاگرد2: آن «فانوها الاولی» چه میگوید؟
استاد: در این که روایات مطالبی را فرموده، در ادامه هم عدهای که اشکال کردند مثل محقق به شیخ فرمودند: اگر روایت را تصحیح میکنید «لزمه العمل به» باید عمل کنید ولی عملاً از صحنه فتاوای کتب فقهی این روایت هجرت کرده است و معرض عنه شده است. با این خصوصیات الان این روایت معرض عنه است، وقتی کسی مثل صاحب جواهر میآید میگوید: این روایت به این طوری که اصحاب گفتند که هیچ، معرض عنه است، یک طوری معنا کنیم که نه مخالفت اصحاب و اعراضشون کرده باشیم و نه این که روایت را کنار بگذاریم. شما میگویید: روایتها حتما باید بگویند؟ این محملی است برای آن چیزی که روایات گفتند. این خیلی مهم است. شما میگویید: چرا روایات نگفتند؟ روایات یک چیزی گفتند، اصحاب اعراض کردند، ما در مقامی که میخواهیم آن معرض عنه را به یک نحوی احیا کنیم، محملی به نام خطأ در تطبیق برای آن میگوییم. حالا هم که طلبگی این بحث را باز میکنیم میگوییم: اگر خطأ تطبیق به یک نحوی کنکاش شود و تعمیق شود دیگری چیزی برای آن طرف یعنی معرضعنه نمیماند مگر مواردی که به فرمایش ایشان یا تقیید «لیس إلا» باشد یا اصلا نمیخواهد عصر را بخواند و امثال اینها. ته آن چیزی نمیماند.
شاگرد: اگر واقعا این طور باشد که استظهار به روایات همه جا نباشد، بحث ایشان فقط در صلاة هم نیست، خیلی جاهای دیگر میآید. تمام این جاها خطای در تطبیق … تمام حرف این است که اگر خطای در تطبیق را یک طور معنا کنیم همه چیز حل میشود و مشکلی برای بسیاری از چیزها نخواهد بود فقط دو تا مشکل است که یا با فتوا نمیسازد که با فتوا نساختن خیلی مشکلی ندارد، آن جا اشتباه کرد، اشتباه برداشت کردند، فقط با روایت نخواند؛ این مشکل را درست میکند که روایتهای زیادی آمده که هیچ کدام به این نپرداخته در صورتی که این خیلی راه حل سادهای بوده است. لذا این ذهن ما را به این سمت میبرد که یا تردد در خطای تطبیق شرط است …
استاد: آن چیزی که در روایت بعداً میخواهیم بحث کنیم صرفاً به عنوان مباحثهی حدیث و استظهار از حدیث و بحث طلبگی است. فتوا که برای مجتهدین و مفتین است؛ ربطی به منِ طلبه که با هم بحث میکنیم ندارد. آن برای مجتهدین است که فتوایش را بدهند اما ما که مباحثهی طلبگی میکنیم روایت را اگر همین طوری قطع نظر از اعراض بررسی بکنیم شاید به این نتیجه برسیم که حتی از این خطأ در تطبیقی که شما میگویید: خیلی ساده است و چرا نگفتند، امری که در روایت گفتند از خطأ در تطبیق سادهتر است. خب پس اسهل را فرمودند، ما وقتی با یک اشکالی که «الشیء لا ینقلب عمّا هو علیه» اعراض صورت گرفته حالا دوباره در یک فضایی بعد از هزار سال هم بخواهیم با خطأ در تطبیق دوباره آن مفاد را برگردانیم. به آن باید برسیم، آن مانده است. اول باید اشکالات جلوی راه روایت را حل کنیم، بررسی کنیم که فواید خیلی خوبی هم دارد تا اشکالاتش حل شود اما فعلا در این فضایی که …
شاگرد: طبق این روایت، اصلا تطبیق احتیاج نیست، تعیین احتیاج نیست. در امام جماعت هم احتیاج نیست.حالا ایستادی نماز خواندی زید بود حالا عمرو شده، خب شده باشد چه اشکالی دارد؟! روایت میخواهد تطبیق را بزند، اصلا تعیینی احتیاج نیست، تعیین نمیخواهد بکند «أربع مکان أربع». در امام جماعت همین طور است در جاهای دیگر هم همین طور است. تعیین را ما برداشتیم قید و بندش کردیم.
استاد: شیخ فرمودند: مشکل این بود که شما ظهر را نیت کردید، فراغ حاصل شد، نماز ظهر که خواندید یا عصر که خواندید حالا میخواهد برگردد؟ شیئی که تمام شد رفت …
شاگرد: خب ما درست کردیم؟
استاد: نماز ظهر و عصر را ما درست کردیم یا شارع؟ این را باید جواب دهیم.
شاگرد: «أربع مکان أربع»
استاد: «أربع مکان أربع» اول الکلام است. یعنی اگر ما آن چه را که از شارع به طور واضح گرفتیم با مفاد «أربع مکان أربع» تناقض دارد، کدام را میگیریم؟ محکمات شرع را میگیریم یا این روایت را؟ نماز ظهر و عصر تفاوت و تمایزش جزء ضروریات شرع نیست؟ هست. خب این روایت میگوید: این فرقی ندارد. فرق دارد! ما باید توضیح دهیم. همان روز اول عرض کردم که الان در ذهن ما نماز ظهر و عصر دو طبیعت است یا یک طبیعت است؟ این سوال مهمی است. او یک طبیعت را قصد کرده، فردی از یک طبیعت چطور میشود که یک فردی از طبیعت دیگر شود؟!! شما میخواهید انکار کنید دو طبیعت است؟ توضیح دهید.
شاگرد: اگر خدا بخواهد مشکلی نیست. (خندهی حضار) دو طبیعت هست ولی خدا تعبداً میگوید: اشکال ندارد.
استاد: دو و دو چهار میشود، تعبداً بگویید: پنج میشود. آخر در چیزهایی که تکوینی شد، تعبد راه ندارد. تعبد برای آن جایی است که ما یک چیزی را نمیدانیم و این را قبول کن اما چیزی که واضح است هیچ وقت تعبد به آن نمیکنند که دو و دو پنج میشود.
شاگرد: آن جا پنج بوده ما خیال میکردیم چهار است. (خندهی حضار)
استاد: ظهر جزء طبیعت است؛ جزء نیست؟!! مثل این که صاهل بودن، فصل اسب است. شما بگویید: با این که صاهل است و صاهل هم بود حالا ناهق است و متعبد هستیم. خدا رحمت کند مرحوم آقای کازرونی یک چیزی سهواللسان میشد مثلا گفته بودند: گاو، میگفتند: این گاو یعنی خر! خدا رحمتشان کند. میشود گفت؟! گاو یعنی گاو، نه یعنی خر! این یعنی سهواللسان شد. خب در مانحن فیه هم همین است؛ او نماز ظهر قصد کرده است.
شاگرد: امتنانی اگر بگوید بشود، خب چرا نشود؟
استاد: امتنانی این نیست که «فأنوها الاولی». علی ای حال مقدمات خوبی است و باید حتما بحث شود. یک سوالی که فکر کنید این است که نماز ظهر و عصر دو طبیعت است یا یک طبیعت است؟ این فکر بسیار خوبی در این زمینه است.
والحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین.
وظیفهی فعلیه/ما فیالذمه/خطاء در تطبیق/ داعی / اعراض اصحاب/ نسیان/ طبیعت نماز.
[1] جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام، ج2، ص: 78-80
[2] العروة الوثقى (للسيد اليزدي)، ج1، ص: 614
[3] همان، ص:615
[4] اشاره به یکی از شاگردان.
[5] اشاره به یکی از شاگردان.
دیدگاهتان را بنویسید