مدرس : استاد یزدی زید عزه
شماره جلسه: 39
موضوع: فقه
بسم الله الرحمن الرحیم
[مسألة] استحباب الإتيان بكلّ صلاة في أوّل وقتها، إلّا في بعض المواضع
مسألة: الأفضل في كلّ صلاة أن يؤتىٰ بها في أوّل وقتها، إلّا في مواضع تقع الإشارة إلىٰ بعضها، و ذلك لما ورد من أنّ فضل الوقت الأوّل على الآخر، كفضل الآخرة على الدنيا و أنّ الأوّل رضوان اللّٰه، و آخره عفو اللّٰه. و من تلك المواضع تأخير العشائين إلى المزدلفة للمُفيض من عرفات. و الظاهر أنّه لأهمّية الوصول في أوّل زمان الإمكان في الليل إلى المشعر، و لو انتهى التأخير إلىٰ ثلث الليل.
و قد مرّ الفضل في تأخير العشاء إلىٰ سقوط الشفق المغربي، بناء على المختار من جواز إيقاعه قبله.
و كذا المتنفّل يؤخّر الظهرين إلىٰ أدائها كما قدّمناه؛ فإنّه مقتضى الترغيب الأكيد في إيقاع النوافل قبل الفريضتين و بعد الزوال.
و المستحاضة الكبرى تؤخّر الظهرين إلى آخر الوقت لتأتي بهما فيه بغسل واحد. و الفضل فيه مختلف، فقد يكون، في التفريق و تعدّد الغسل؛ فالاستثناء من الأفضل، لعلّه لعدم اطّراد الأفضل فيها في أوّل الوقت.
ثمّ إنّهم ذكروا مواضع للاستثناء، أنهاها في محكيّ «شرح النفليّة» إلىٰ خمسة و عشرين؛ و وجه الفضل في الاستثناء في الجلّ واضح و في بعضها قابل للخدشة.[1]
صفحهی صد و شصت و هشت «مسألةٌ» مسألهای است که یک فرع است اما در دل خودش دهها مسأله دارد. لذا بخواهد تک تکش جدا جدا بررسی شود خیلی طول میکشد و از یک طرف هم این جا، جای آن نیست؛ لذا من این فرع را سریع میخوانم، هر چه خصوصیات و تفسیراتش است با اشاره [بیان میکنیم.] آنهایی که خود حاج آقا اشاره میفرمایند یا مرحوم صاحبجواهر بخشی از آن را نسبتاً با تفصیل بیشتری هم گفتند در یک جلسه اگر الان توفیق باشد تمامش کنیم.
میفرمایند «مسألة: الأفضل في كلّ صلاة أن يؤتىٰ بها في أوّل وقتها» حاصل این فرع این است که خدای متعال برای هر نمازی یک وقتی قرار داده واجب موقت شده افضل این است که اول وقت به جا بیاورد و مبادرت کند الا در مواردی. اساس این فرع این است. پس این جا هم خود اول وقت و تاکیدش محور فرع است ولی نظر اصلی بیشتر بر روی مستثنیات بحث است؛ آدم میخواهد این را به خصوص در فضای فقه بداند. نماز اول وقتی که این قدر فضیلت دارد کجاهاست که در فقه میگوییم الان وقت نماز نیست؛ با این که اول وقت است نماز را نخوان و عقب بینداز. لذا میفرمایند «الأفضل في كلّ صلاة أن يؤتىٰ بها في أوّل وقتها إلّا في مواضع تقع الإشارة إلىٰ بعضها، و ذلك» در اصل مطلب که میگویند افضلیت است مطلب زیاد داریم «لما ورد من أنّ فضل الوقت الأوّل على الآخر، كفضل الآخرة على الدنيا» معکوس است؛ آن اول است، آخرت آخر است اما این جا فضل اول کفضل الآخرة است. آخرت چه فضیلتی بر دنیا دارد؟! دنیا دار غرور، دار گذر، دار فناست و آخرت همه چیزهایش مقابل این جاست دار بقاء، دار قرار، دار سلام، دار رضوان است و همهی خیرات آن جا جمع است. این قدر تفاوت بین دنیای فانی با دار باقی است. همین نسبت را اول وقت با آخر وقت دارد. اول وقت این قدر افضل است.
«و أنّ الأوّل رضوان اللّٰه، و آخره عفو اللّٰه.» آخر وقت یک اسقاط تکلیف است و همین عفو الله است از این که بخواهد عقاب کند ولی اول وقت «رضوان من الله اکبر» رضوان الله با آن بحثهای تفسیری خاص خودش است که راجع به «رضی الله» و رضوان دارد. در جای خودش هم مفصلتر در وسائل شاید چند باب به مناسبت در وسائل راجع به همین فضیلت اول وقت باشد. همان اوائل باب مواقیت یادم نیست باب چندم است یک باب مستقل راجع به فضیلت اول وقت با روایات متعدد آمده است.
«و من تلك المواضع» حالا سراغ استثنائات اول وقت برویم؛ با این که این همه اول وقت فضیلت دارد کجاست که در آن موضع و در آن موطن و در آن مورد اول وقت فضیلت ندارد؟! اشاره میفرمایند. من عبارت را میخوانم که بهجة الفقیه تمام شود بعد هم تک تک را از صاحب جواهر که اشارهای بیشتری کردند عرض میکنم. «مِن تلک المواضع تأخير العشائين إلى المزدلفة» کسانی که در عرفات وقوف کرده بودند؛ واقفین در عرفات همین که غروب شد «فَإِذا أَفَضْتُمْ مِنْ عَرَفات»[2] افاضه چیست؟ افاضه این است که یک دفعه ریزان شدند؛ «فاض أی سال» فیضان این است. واقعیت هم این طوری است که کل جمعیت تا لحظه غروب یک نفر از عرفات پا بیرون نمیگذارد، همین که غروب آفتاب شد صحرای عرفات که مثل یک اقیانوس پر از جمعیت است، موج جمعیت در این مسیری که دیگر هنگامهای میشود همه راه میافتند. شاید یکی از بالاترین تعظیم شعائر حج این است که این تصویر افاضهی عرفات را برای دنیا پخش کنند. آنهایی که ولو یک دفعه دیدند میدانند من چه میگویم؛ دستگاهی دارد! هنوز هوا روشن است یک دفعه میبینید یک صحرایی که همه سفید است به حرکت میآید، دارند میروند؛ این جمعیت فشرده است همه هم محرم هستند با لباسهای سفید و در حال حرکت در طریقالمشاة میآیند. ماشینها هم میآیند؛ آنهایی که در ماشینها بودند دیدند میدانند طریق المشاة بهتآور است. خب حالا بخواهد آن جا در عرفات صبر کند نماز مغرب را بخواند برای رفتنش دیگر چنان شلوغ میشود که باید برود مشعر وقوف کند؛ چه زمانی برسد؟ معلوم نیست. الان بخواهد اول وقت را مراعات کند دو تا مشکل سر راهش است یکی مشکل زحام و جمعیتی که با آن مواجه میشود که عُسر خارجی است؛ یکی دیگر این که بعد از وقوف عرفات وقوف مشعر … چون مشعر سه تا وقوف دارد؛ اضطراری اول، دوم و وقوف اختیاری. وقوف اضطراری اول که واجب هم هست، واجب تکلیفی است ولو رکن حج نیست. الان باید خودش را به مشعر و مزدلفه برساند؛ پس هم زحام برای او عسر خارجی میآورد، هم علاوه بر عسر بعد از عرفات، واجب بعدی است که با این ازدحام باید خودش را آن جا برساند جا پیدا کند، در مشعر بیتوته کند و خود بیتوتهی در مشعر یک واجب است؛ واجبی برای خودش است. در این شرایط میگویید: نماز مغرب هم حتی نخوان، عشاء که برای بعدش است، حتی مغرب را هم نخوان؛ نماز مغرب را عقب بینداز و تا غروب آفتاب شد سریع از عرفات به سوی مشعر افاضه کن. حدود 8 کیلومتر 10 کیلومتر است تا به مشعر برسد. وقتی وارد مشعر شد وقتی جای برای بیتوته معلوم شد سریعاً نماز مغرب برا میخواند. میگوید: شاید تا ربع لیل عقب بیفتد؛ ربع لیل مقدار حسابی است آن هم برای مغرب که آن قدر وقتش ضیِّق بوده است میفرمایند: مانعی ندارد. ولو تا ربع لیل هم عقب بیفتد برو افاضه کن و بین راه دیگر نماز را نخوان.
برو به 0:07:41
حاج آقا میفرمایند: ربع که هیچ، حتی تا ثلث … چون روایت دارد. در متن شرایع این طور آمده و مرحوم محقق کلمهی ربع را دارند فرمودند: «الأفضل في كل صلاة أن يؤتى بها في أول وقتها إلا المغرب و العشاء لمن أفاض من عرفات فإن تأخيرها إلى المزدلفة أولى و لو صار إلى ربع الليل»[3] ولو تا ربع لیل هم طول بکشد. اگر ربع لیل مثلا مجموع شب تا طلوع آفتاب هم دوازده ساعت حساب کنید، ربعش حدود سه ساعت میشود ولی تا طلوع فجر باید حساب کنید. این که ربع لیل میگویند یعنی لیل من الغروب الی طلوع الفجر الصادق، نه إلی طلوع الشمس؛ فرق میکند. اگر طلوع آفتاب تا غروب آفتاب را به طور متوسط دوازده ساعت فرض بگیریم، یک ساعت و نیمش حدوداً میرود ولذا کمتر میشود یعنی از سه ساعت حدود سه ربعش میرود و دو ساعت و ده دقیقه یک ربع میشود. لذا محقق فرمودند: «و لو صار إلی ربع اللیل» صاحبجواهر همان جا میگویند: «بل» بل یعنی چه؟ یعنی دو ساعت و ربع که ربع اللیل است که هیچ، ثلث اللیل! ثلث اللیل که بیشتر میشود یعنی باز تا سه ساعت و خردهای هم بیشتر شد مانعی ندارد. «بل بإجماع أهل العلم كما عن المنتهى، و للنصوص بل فيصحيح ابن مسلم عن أحدهما (عليهما السلام) النهي عن الصلاة قبل ذلك و لو إلى ثلث الليل قال: «لا تصلي المغرب حتى تأتي جمعا و إن ذهب ثلث الليل»»[4] جُمَع اسم دیگر مزدلفه است. مشعر الحرام، مزدلفه، جُمَع؛ ممکن هم هست در اسمهایی که اهل آن جا دقیقاً نامگذاری میکردند اینها فرق هم داشته باشند که جُمَع این جاست، مشعر این جاست؛ این محتملات هم هست ولی فعلاً در فضای فقه اینها یکی است؛ فوق فوقش یک اختلافی بین مشعر و منا در وادی محصر باشد که آیا جزء مشعر است؟ یا جداست که تا طلوع شمس باید از مشعر بیرون نرود و وارد وادی محصر نشود؟ خب این الان معلوم است؛ الان هم به خاطر این که در فقه مطرح بوده … مأزمین مثلا در فقه آمده، جای اینها معلوم است. مأزمین جایی بین دو کوه بوده که رد میشوند که وارد مشعر شوند. اینهایی که در منابع فقهی آمده معلوم است اما جُمَع با مزدلفه با مشعر که من در کتب فقهی مراجعه نکردم، فرق اینها و آن چه موضع خاص اینهاست آمده یا نه، یادم نیست. یک چیزی از سابق یادم است که میشود اینها محلهایی باشد ولی فعلاً همه حکم یکدیگر را دارند.
پس فرمودند «و من تلك المواضع تأخير العشائين إلى المزدلفة للمُفيض من عرفات. و الظاهر أنّه» چرا اول وقت کنار میرود؟ «و الظاهر أنّه لأهمّية الوصول في أوّل زمان الإمكان في الليل إلى المشعر» این دو وجهی که الان عرض کردم، حاج آقا یکی را میفرمایند. من گفتم: چه بسا خودش عُسر زحام است، وقتی بدانید الان نماز بخوانید در عُسر قرار میگیرید، شارع اجازه میدهد میگوید: برای این که در عسر قرار نگیری نماز مغرب را اول وقت نخوان؛ ایشان این را نفرمودند. ایشان بیشترصبغهی تکلیف را فرمودند. فرمودند: درست است الان نماز مغرب میخوانی اما سریعاً بعد از وقوف به عرفات، وقوف مشعر تکلیف است، تو باید خودت را سریع به آن جا برسانی لذا نماز مغرب با وقوف مشعری که الان تکلیف است مزاحم نمیشود. تو سریع از عرفات برو به مشعر برس، هم داری وقوف انجام میدهی هم عبادت نماز مغرب میکنی اما اگر در عرفات نماز مغرب را بخوانی، وقوف عرفاتت که تمام شد، الان دیگر وظیفه نداری در عرفات بمانی، نمازت را در جایی میخوانی که وقوف در آن جا وظیفهات نیست اما وقتی در مشعر میخوانی، نماز مغربت را در جایی خواندی که دو تا حیث دارد؛ هم داری فریضه میخوانی هم در جایی واقف هستی که الان واجب است واقف باشی لذا میفرمایند: «و الظاهر أنّه لأهمّية الوصول» الان وظیفهی عرفات تمام شده، باید در اول زمانِ امکان به وقوف مشعر برسی؛ خب به آن جا برس؛ یعنی دو کار داری میکنی، هم وقوفت عبادت است هم نمازت عبادت است.
شاگرد: الان که کاروانها میروند ساعتبندی میکنند مثلا یک کاروانی ساعت ده میافتد که به مشعر برسند.
استاد: حالا که غالبا هم میخوانند چون ماشین است و ماشینها سریعتر میروند در همان عرفات نماز را میخوانند به خاطر این که یک لوازمی آن طرفش دارد.
شاگرد: مسألهام این بود که آنهایی که تا ساعت ده آن جا میمانند حرام انجام میدهند؟ یک عدهای که بلد هستند، چند بار رفتند خودشان پیاده میروند، یک عده که بلد نیستند باید صبر کنند و دیر میرسند.
استاد: اگر اختیاری باشد خلاف احتیاط است. اصل این که اصلاً وقوف اول مشعر یعنی از اول شب تا طلوع فجر صادق واجب است یا افضل است، ممکن است محل کلام باشد که یک نحو فضل است تا وقت اختیاری برسد. وقت اضطراری مشعر است نه وقت اختیاری. اضطراری برای آنهایی است که میخواهند بروند، وقوف در مشعر برای خانمهایی که میخواهند بروند که بین الطلوعین در مشعر نیستند برای آنها رکن حج است باید انجام دهند اما برای دیگران خوب است ولی مشهور میگویند: واجب است. به نظرم حاج آقا هم بالاتر از احتیاط وجوبی دارند به نظرم فتوایشان است که حالا الان فتاوا یادم نیست. ظاهراً میگویند واجب تکلیفی است، وضعی نیست. نکته سر این است که کسی واهمه نکند که حالا ماشین دیر شد، کاروان ما را دیر برد حج ما اشکال پیدا میکند، فوقش این است که اگر عمداً ترک کرده خلاف تکلیف کرده، کسی در این هم مشکل ندارد حتی در بین الطلوعین هم مسمی، رکن حج است. وقتی هم اذان صبح گفتند الان دیگر وقوف اختیاری است، نه اضطراری و این حرفها را ندارد ولی باز اگر عمداً ترک کرد ولی مسمای وقوف را ولو پنج دقیقه بین الطلوعین انجام داد آن هم حجش مشکلی ندارد. چون رکن حج فقط ترک عمدیاش موجب بطلان میشود. آن هم مسمی، رکن است.
برو به 0:15:41
ایشان میفرمایند: «و الظاهر أنّه لأهمّية الوصول في أوّل زمان الإمكان» پس اگر کاروانی هم میتواند زمانبندی کند که هر چه زودتر برسد باید عمداً تاخیر نکند؛ حالا او سعی خودش را کرد نرسید آن حرف دیگری است.
شاگرد: مقداری با این بیان انگار اصلاً ایستادن و نماز خواندن اشکال پیدا میکند.
استاد: صاحب جواهر نهی هم گفتند. گفتند: «بل بإجماع أهل العلم كما عن المنتهى، و للنصوص بل فيصحيح ابن مسلم عن أحدهما (عليهما السلام) النهي عن الصلاة قبل ذلك» یعنی حالا اول وقت مستحب نیست یا حتی مکروه است؟ ایشان روی کلمه نهی تاکید کردند. امام فرمودند: «لا تصلي المغرب حتى تأتي جمعا و إن ذهب ثلث الليل» شاید به معنای دفع توهم فضیلت اول وقت است نه نهی به معنای این که مکروه است؛ خیلی فرق میکند. ما میدانیم اول وقت این قدر فضیلت دارد نخوان؛ نخوان یعنی داری توهم میکنی خیلی فضیلت دارد، این فضیلتی که تو توهم میکنی نیست؛ نه این که الان مکروه است. اما آن هم که باید برسد منافاتی ندارد بعدا در رفتن موانع پیش میآید، مرکب است، راه است، مریضی است چه بسا خیلیها نمازشان عقب میافتد و از ثلث لیل هم آن طرفتر میرود؛ حدود ده کیلومتر راه رفتن در بیابانِ آرامش سخت است و خستگی میآورد چه برسد به این همه شلوغی بعد وقتی میرسد بیحال میشود؛ این موانع هم دارد لذا بگوییم نماز را در عرفات خواندن مکروه است، آن هم خودش از مجموع ادله دور است. علی ای حال ایشان وجهش را اینگونه فرمودند: «لأهمّية الوصول في أوّل زمان الإمكان في الليل إلى المشعر في أوّل زمان الإمكان في الليل إلى المشعر و لو انتهى التأخير إلىٰ ثلث الليل.» که در صحیحهی ابن مسلم بود، زمانش هم در ایام سال فرق میکند و محاسبه نکردند شاید ثلث اللیل حدود سه ساعت بشود.
یک مورد دیگر استثناء: «و قد مرّ الفضل في تأخير العشاء إلىٰ سقوط الشفق المغربي، بناء على المختار من جواز إيقاعه قبله.» فرع دیگر این است آیا به محض این که غروب شد یا به محض این که زوال حمرهی مشرقیه شد و نماز مغرب را خواندید میتوانید سریع نماز عشاء را ببندید؟ قبلاً بحثهایش گذشت. عدهای طبق بعضی روایات میگفتند وقت نماز عشاء نشده است؛ تا شفق مغربی زوال پیدا نکند اصلاً اول وقت عشاء نیامده است. حاج آقا میفرمایند: که ما بحث کردیم که این طور نیست؛ شما اول لحظهی غروب نماز مغرب را در سه دقیقه بستی؛ معمول مردم نماز را سریع میخوانند، به فتوای ایشان سه دقیقه نماز مغرب خواندی، لحظهی بعدش میتوانید نماز عشاء را شروع کنید ولو حتی شفق مشرقی هم نرفته باشد. به فتوای مشهور لحظهای که حمرهی مشرقیه زوال پیدا کرد شما نماز مغرب را در سه دقیقه بستید، سه دقیقه بعدش هنوز هوا کاملا روشن است، حمرهی مغربیه زوال پیدا نکرده، شما میتوانید نماز عشاء را بخوانید. سوال این است خب به محض این که نماز مغرب با سه دقیقه تمام شد اول وقت عشاء افضل است که بخواند یا نه؟ فضیلت هم همین است که نماز عشاء را سریع ببندد؟ لذا میفرمایند: «و قد مرّ الفضل في تأخير العشاء» این جا اول وقت از آن جاهایی است که نمیشود بگویند چون اول وقت است افضل است؛ الان هوا روشن است و هنوز وقت عشاء نشده است. وقت عشاء إجزایی شده، وقت عشاء فضیلتی نشده است. میگویند: «للعشاء إجزائان» هر نمازی دو تا وقت دارد، وقت إجزاء و وقت فضل اما عشاء یک وقت فضل دارد، دو تا وقت إجزاء دارد. إجزاء قبلی و إجزاء بعدی؛ از بعد نماز مغرب تا زوال حمره مشرقیه نشده إجزاء اولی است که فضیلت ندارد، وقتی حمرهی مغربیه زوال پیدا کرد وقت فضیلتش است تا زوال صُفره شود و آن زردی طرف مشرق هم از بین رود ربع لیل یا ثلث لیل؛ در این فاصله فضیلت عشاء است، از این به بعد هم اجزاء دوم است. پس عشاء مختص به این است که دو إجزاء دارد. «و قد مرّ الفضل في تأخير العشاء» که اول وقت نخوانید؛ تا چه زمانی تاخیر بیندازید؟ «إلىٰ سقوط الشفق المغربي»
شاگرد: چقدر تقریبا میشود؟
استاد: از خود استتار قرص تا زوال حمره مشرقیه از دوازده دقیقه تا حدود هفده دقیقه بیست دقیقه میشود. دوباره از زوال حمره مشرقیه که حمره به طرف مغرب میآید تا این که طرف مغرب هم برطرف شود بیست دقیقه این جا و شاید بیست دقیقه هم این طرف میشود. چهل دقیقه بعد از استتار قرص میشود.
شاگرد2: زمانهای مختلف سال فرق میکند.
شاگرد: فرقش دو سه دقیقه است، بیشتر از این نمیشود.
استاد: بله ولی حمرهی مغربیه با اصفرار و صفرهی مغربیه و بیاض مغربیه باید جدا شود؛ سه چیز در طرف مغرب داریم؛ یکی قرمزی مغرب، یکی زردی طرف مغرب و یکی هم سفیدی طرف مغرب است؛ مرحوم شهید هم در شرح لمعه توضیح اینها را دادند. «حمرة المغربیة، صفرة و بیاض» آن حالت سفیدی که آخر کار بعد از صفرة میآید. «بناء على المختار من جواز إيقاعه قبله.» جواز ایقاع عشاء قبل از حمره مغربی. بعضی گفته بودند: اصلاً بعد از حمرهی مغربیه نماز عشاء را نمیشود خواند.
شاگرد: سنیها میگویند.
استاد: عشاء را؟ در خود این کتاب هم بحثش …
شاگرد: عشاء.
استاد: هنوز وقت عشاء نشده، آن را که همه میگویند؛ اگر شما بعد از مغرب عشاء بخوانید روی حساب فتوایشان میگویند باطل است ولو روایتشان این طور نیست؛ در روایاتشان «جَمَعَ رسول الله صلیاللهعلیهوآلهوسلّم بین الظهر و العصر» و همچنین «بین المغرب و العشاء بلا عذر و لا علة» در صحیح مسلم است «بلا مطر، بلا …» نمیدانم در صحیحهی مسلم هر چهار تا هست یا فقط ظهر و عصر است؟
شاگرد: «ثمانیاً جمعاً» دارد. «سبعاً و ثمانیاً» مغرب و عشاء، ظهور و عصر.
استاد: سبعاً هفت رکعت مغرب و عشاء است و ثمانیاً هشت رکعت ظهر و عصر است.
پس نماز اول وقت برای عشاء به این نحو افضل نیست. افضل این است که عقب بیفتد و عشاء دو وقت إجزائی داشته باشد و وقت فضل عشاء بین الإجزائین باشد.
«و كذا المتنفّل يؤخّر الظهرين إلىٰ أدائها كما قدّمناه» بحث همهی اینها هست؛ جواهر هم مرور بفرمایید همهی اینها را صاحب جواهر با یک تفضیل بیشتری از حاج آقا اشاره میکنند. مثلا ایشان در نصف صفحه گفتند، صاحب جواهر با اشارات بیشتری حدود پنج شش صفحهای شده است.
برو به 0:24:32
«المتنفّل يؤخّر الظهرين» «إذا زالت الشمس دخل وقت الصلاتین» هم وقت ظهر است، هم وقت عصر. خب اول الوقت افضل است؛ نماز ظهر را سریع بخوانیم؟ میگویند: نه. با این که اول الوقت است افضل این نیست که الان سریع نماز ظهر را بخوانیم باید فریضه را از اول وقت عقب بیندازید «حفظاً للنافلة» لذا میگویند: «المتنفل» هر کسی نه، کسی که قرار نیست نافله بخواند نمیگوییم: افضل است، برای او اول وقت افضل است اما کسی که میخواهد نافله بخواند الان اول وقت برای او فضیلت ندارد، او باید نافله بخواند. «المتنفّل یؤخر الظهرین إلىٰ أدائها» یعنی اداء نافله. این «أدائها» فتوای خودشان بود؛ قبلاً هم بحثهایش مفصل بود. در فضای بحث نافله این بود که حتماً فضیلت وقت ظهر این است که تا ذراع صبر کنیم یا نه؟ ادله این طور بود که ظهر را عقب بیندازید همان طوری که سنت حضرت بود یعنی اگر نافلهتان را هم خواندید حدود سیوپنج دقیقه، چهل دقیقه بعد از زوال صبر کنید تا قدمان شود تا ذراع شود. نظر ایشان این بود و مفصل هم بحث شد. صاحب جواهر این جا در عصر ترجیح میدهند که صبر کنید. لذا حاج آقا این جا مختصر رد شدند برای این است که در درس هم اینها را … «حتی عصر» نظر ایشان این است به محض این که نافله را خواندید، شرعاً افضل این است که عصر را بخوانید. پس همین که زوال شمس شد شما اگر همه نافله ظهر را خواندید، افضل این نیست که تا ذراع صبر کنید، افضل این است که اول وقت فریضه را شروع کن. خب فریضهی ظهر را خواندم حالا وقت نافله عصر است، الآن عصر را جلو نینداز، صبر کن نافله بخوانی؛ خب کسی که نافلهی عصر را تمام کرد، شاید نافلهی عصر را خوانده هنوز ذراع ظهر هم نشده حالا عصر افضل است؟ میفرمودند: بله. چرا؟ چون همه این تاخیرها برای نوع مردم است که نافله بخوانند. کسی که نافلهی عصرش هم بعد از ظهر تمام شده، افضلِ اول وقتی برای این است که عصر را هم جلو بیندازد. در عصر هنگامهای است! جواهر را نگاه کنید مرحوم سید بحرالعلوم و دیگران از ادله به این نتیجه نرسیدند؛ نتیجهای که حاج آقا بعد از مدتی [به آن رسیدند] بحث را خیلی طول دادند، آن زمان در آن بحث بودم. نتیجهی بحث ایشان این شد ولی الان جواهر را ببینید میفرمایند: «لا اشکال فی استحباب تأخیر الظهر» بعد میرسند به «أمّا العصر» که بیش از دو صفحه بحث میکنند و نتیجهی بحثشان این میشود که کسی که نافلهی عصر را خواند افضل این نیست که سریع عصر را بخواند لااقل تا ذراعان یا مثل صبر کند ولی اصل تفریق را میگویند: افضل است. بعد از بحثهای زیاد حاج آقا این را نپذیرفتند. الان هم این جا میبینید میگویند حتی عصر هم شما نافله خواندید «أتدری لم جعل الذراع و الذراعان؟ لمکان النافلة» یعنی هر دو تا، عصر را هم که عقب میاندازید «لمکان النافلة» است. وقتی برای نافله است دیگر چه دغدغهای داریم؟! نافلههایش را خوانده باز هم عقب بیندازد؟! به چه دلیلی عقب بیندازد و حال آن که هیچ مانعی نیست، نافله را انجام داده الان هم فضیلت اول وقت است. لذا ببینید چطور میفرمایند: «و كذا المتنفّل يؤخّر الظهرين إلىٰ أدائها» این «إلی أدائها» خیلی مهم است یعنی نافله را خواند دیگر استثناء و تأخیر تمام شد، الان فضیلت اول وقت آمد. پس با وجود این همه بحثهای چند صفحهای جواهر، ایشان با یک کلمه نظرشان را گفتند که قبول نداریم در عصر تفریق باشد، همین که نافله را خواندی افضل این است که عصر را شروع کنی. «كما قدّمناه» قبلاً گفتیم که عصر هم این طوری است. «فإنّه مقتضى الترغيب الأكيد في إيقاع النوافل قبل الفريضتين و بعد الزوال.» زوال که شد شروع کن «إلا إنّ بین یدیها سُبحة» حضرت فرمودند: به محض این که زوال شد مبادا چیزی تو را بازدارد از این که نماز بخوانی. بله «إلا إنّ بین یدیها سُبحة» یعنی نافله ظهر زوال که شد مجوز این است که فریضه را عقب بیندازد. بعد هم فرمودند: «خفِّف ما استطعت» همین نافله هم تا ممکن است سریع بخوان، طولش نده. از این تأکیدات میفهمیم «خفِّف ما استطعت» یعنی نافله تمام شد ظهر را سریع بخوان، همین حرف برای عصر هم هست. «فإنّه مقتضى الترغيب الأكيد في إيقاع النوافل قبل الفريضتين» قبل ظهر، نافلهی ظهر و قبل عصر، نافلهی عصر «و بعد الزوال.» همه هم بعد از زوال باشد. بعد از زوال هم باز آن فتوای مشهور، نمیدانم این بحث را انجام دادیم یا از آنهایی بود که رد شدیم! حالا یک صفحهی دیگر مانده، یک بحث است، ان شاء الله فرعی بعدی را مباحثه میکنیم اگر از آن قبلیها فروع مناسبی بحث نشده و شما مراجعه کردید بفرمایید که تا وارد بحث قبله نشدیم فلان فرع را بحث کنیم خوب است. خودم هم نگاهی میکنم. یکی همین است که آیا نوافل ظهر قبل از ظهر میشود خواند یا نه؟ این فرع خوبی است و محل ابتلاء میشود. چرا؟ به خاطر این که خیلی جاها انسان میرسد اذان نگفتند و امام جماعت هم مهلت نمیدهد؛ از یک طرف انسان میخواهد جماعت بخواند، اذان ظهر هم گفتند امام مهلت نمیدهد که نافله بخوانیم، بیایم نافله بخوانیم جماعت فوت میشود. بخواهیم جماعت بخوانیم به نافله نمیرسیم اما اگر در بحثش مطمئن شدیم که افضل اوقاتش زوال است اما قبل از زوال بشود جایز باشد، وقت غیر افضلش است «خلافًا للمشهور»؛ مشهور این نیست، مشهور این است که وقتی زوال شد تازه ابتداء وقت نافله است. منظور این که این هم از فروعات خوبی است.
شاگرد: ایشان نفرمودند ابتدای وقت نوافل بلکه فرمودند: ترغیب اکید است.
استاد: آن ترغیب را برای این میگویند که اول وقت فریضه چرا میخواهید استثناء بزنید؟ میگویند: «مقتضی الترغیب» الان زوال شده، اول وقت ظهر است، اول وقت هیچ چیزی نمیتواند معارضه کند پس چرا میگویید: ظهر را عقب بینداز؟ میگویند: «الترغیب الأکید فی النافلة» آن قدر ترغیب در نافله شده که این ترغیب میآید جلوی شدت فضیلت اول وقت ظهر را میگیرد.
شاگرد: میخواهید بفرمایید ترغیب برای بعد از زوال نیست؟
استاد: نه! برای استثناء است. نگفتند: «إلا فی موارد»؟ «فإنّ» تعلیل آن است. همانطور که «فإن» قبلی و «الظاهر» قبلی هم تعلیل بود. فرمودند: اول وقت افضل است «إلا فی موارد» هر موردی را میگویند میخواهند تعلیلش را هم ذکر کنند. چرا استثناءست؟ در مزدلفه میخواهی به مشعر بروی وظیفه داری؛ در تاخیر عشاء به خاطر ادلهی دیگر به سابق اشاره کردند؛ در مانحن فیه ترغیب به نافله اقوی از ترغیب به اول وقت برای خصوص ظهر است.
شاگرد: ترغیب ایقاع فی الوقت.
استاد: درست است ولی من «فإنه» را تعلیل کذا میگیرم. «و کذا المتنفل … فإنّه»
شاگرد: درست است دلیلش آن است ولی میفرمایند: مقتضای ترغیب اکید است میسازد با این که بفرمایند: قبل از زوال هم میشود خواند اما ترغیب شده که در این فاصله خوانده شود.
استاد: خب دیگر؛ «بعد الزوال و قبل الفریضة» پس لازمهاش این است که فریضهی اول وقت را عقب بیندازد.
شاگرد: بحث ما که آن نبود؛ فرمودید: یک فرعش این است که آیا میشود قبل از زوال هم خواند، عرض کردم با عبارت میسازد.
استاد: به نظرم در رساله ایشان هم آمده که قبل از زوال میتوانید بخوانید اما قصد وظیفهی فعلیه کنید شاید این طور تعبیری داشتند که در رساله هم هست که قبل از زوال مثلا به رجاء بخوانید.
شاگرد: احتیاط داشتند؟
استاد: یادم نیست؛ در رسالهی فارسی هست.
شاگرد: با این عبارت که میسازد با این که قبل از زوال هم مشکلی ندارد فقط ترغیب شده در آن فاصله بعد از زوال .
استاد: ترغیب یعنی منافاتی با جواز و فضیلت ندارد و این که عزیمت نباشد.
شاگرد2: تأخیر به این که بعد از نماز ظهر بلافاصله نوافل عصر را بخواند هم ایشان میفرمودند؟ که یعنی بلافاصله کامل هشت رکعت نوافل عصر را بخوانند بعد هم بلافاصله نماز عصر را شروع کنند.
برو به 0:34:49
استاد: بله آن هم داشت که به نظرم یک روایت از زراره بود که میگفت: من کارم این طور است که روزه هستم، میگفتم آن وقت هم خسته شدم اگر بعد از نماز ظهر بروم بخوابم دیگر طول میکشد؛ رسم من این طور شده که نافلهی ظهر، نماز ظهر، نافلهی عصر و بعد نماز عصر؛ حضرت چه فرمودند؟!
شاگرد: «عادة»
استاد: «وقتاً دائماً» این طور چیزی فرمودند. این را داشت اما حاج آقا اینها را طور دیگری حمل میکردند اما نظر خودشان این بود همین کاری که زراره میکرد از نظر واقعِ مطلب، افضل است. این که حضرت گفتند: عادت نکن به خاطر این است که آن جهاتی که برای عموم متشرعه است سبب میشود این کارها آخرش وقتی عادت شد نافلهها از دستشان برود. الان در مسجدها عملاً میبینید کم کم نافله خواند و نخواند جماعت بعدی هم به پا میشود، عصر هم که خواند دیگر یادش میرود یعنی خود این روالها سبب فوت نافله میشود. لذا شارع از اول کاری کرده یک فرجهای بین نمازها بگذارد که نوع مردم ولو موانع و هر چه هم پیش میآید ببیند اندازهای که نافله از او فوت نشود وقت دارد؛ این اجازه را شارع داده است.
شاگرد: نماز ظهرو عصر خواندن این خیلی در نافلهها مهم نیست؛ یعنی نافله اگر بعد از نماز ظهر و بعد از نماز عصر هم شد باز نافله هست؟
استاد: آن حرف دیگری است که آیا بعد از نماز بخواند یا نه و اگر خواند اداء هست یا نیست؟ از بعضی داریم که بعد از عصر نافله نخوان. این یک دسته هستند. یکی دیگر این است که مانعی ندارد بخوان اما قضاء شده یعنی وقتش گذشته است. یکی دیگر این است که نه ممنوع است و نه وقتش قضاء شده است بلکه وقت افضلش فوت شده است. در این فرض سوم که وقت افضل گذشته شما میتوانید قصد اداء کنید ولی به نظرم در رساله ایشان است که بعد از نماز عصر نه اداء بکن نه قضاء.
شاگرد: بله همین طور است.
استاد: که بعد از آن قصد اداء و قضاء نکن و از خود فضای بحث هر کسی فوری میفهمد که نظر ایشان به چه بوده است؛ خود همین قید مشعر به این است که میخواهند بگویند: هنوز میتواند وقت باقی باشد. قبلاً هم راجع به تنظیم شارع نسبت به وقتها که در انشاء توقیت مراتبی طی شده عرض کردم که اول در شبانهروز روایاتِ پنجاهویک رکعت برای کل شبانهروز بود، بعد توقیتی بعد توقیت بود که عزیمتی بود اما در مرحلهی انشاءهای طولی بود که منافاتی با همدیگر نداشت، آنها را قبلاً بحث کرده بودیم این جا هم به درد میخورد. نوافل، در یک بخشی از کار نوافل نهاریه است مشهور میگویند: عزیمتی شد؛ درست است که نوافل نهار است اما بعداً عزیمةً وقتش از زوال تا ذراعان شده است؛ یک جمع دیگرش هم این است که بعداً چرا عزیمتی شد؟ انشاء اول نوافل نهار است و از زوال تا ذراع انشاء وقت فضیلتی شده است. این هم تمام شد.
«و المستحاضة الكبرى تؤخّر الظهرين إلى آخر الوقت لتأتي بهما فيه بغسل واحد.» در روایت دارد وقت فضیلتی نماز عصر نرسیده میتواند «تؤخّر الظهرین إلی آخر الوقت» آخر الوقت یعنی دم غروب یا آخر وقت ظهر؟! چون حالا بحث اشارهای هست، تفصیلش را فقط اشاره میکنم. آیا «تجمع بین الظهرین» یعنی وقت مثلا ساعت دو و نیم که پایان وقت ظهر حساب میشود؟ نزد قدمای اصحاب مثل امثال شیخ الطائفة یکی اجزاء و فضیلت داشتیم و یکی اختیار و اضطرار بود که میگفتند: هر نمازی دو تا وقت دارد؛ وقت اختیاری و وقت اضطراری، نه وقت فضیلتی و وقت اجزائی. وقت فضیلتی و اجزائی الان هم مانده است؛ الان در همین رسالهها آنهایی که مسأله میگویند با این مأنوس هستند اما وقت اختیاری و اضطراری الان در فضای مسألهگوها رخت بربسته است؛ الان فقط در فضای کتب فقهی قدیم بوده و در فضای بحثهای فقهی شما به آن میرسید. این که میگویند: «إلی آخر الوقت» کدام آخر الوقت است؟ ظاهر این کتاب ایشان و این چیزی که ما الان میخوانیم یعنی غروب شمس اما از نظر فضای استدلال اگر منظور از آخرالوقت، در فضای وقت اضطرار و اختیار، ظهر باشد آن جا بحث فرق میکند. حالا ما فعلا عبارت ایشان را میخوانیم. «و المستحاضة الكبرى» مستحاضةی متوسط که در روز یک غسل دارد؛ غسل نباید بکند. مستحاضة کثیرة و کبری باید برای هر نمازی یک غسل کند. منظور من از دفعات نماز یکی صبح و ظهرین و عشائین است که سه تا غسل در روز دارد. برای مستحاضةی کبری اول وقت مستحب نیست. ظهر را از اول وقت عقب میاندازد «إلی آخر الوقت» «لتأتي بهما فيه بغسل واحد.» آدم عبارت را میخواند سوال به ذهن میآید. «تؤخّر الظهرین»! چرا ظهرین؟! او که باید نماز بخواند، حالا اول وقت بخواند! چرا ظهرین را بگذارد دم غروب آفتاب بخواند؟!
شاگرد: با مغرب و عشاء یکپارچه کند.
استاد: با مغرب و عشاء نمیتواند؛ نمیگویند با مغرب و عشاء بخواند. اگر این را میگفتند، میگفتیم خب جمع کند.
شاگرد2: «بهما» دارد.
استاد: بله یعنی ظهرین. این سوال فوری به ذهنتان میآید منتقل به این میشوید که خاستگاه این بحث برای پایان وقت ظهر اختیاری اضطراری است، نه وقت اجزاء فضیلتی که زمان ما معروف است. در جواهر هم نگاه کنید روشن است.
شاگرد: یعنی در واقع این کار را میکند که هم نماز صبحش در وقت فضیلت باشد و هم نماز عصرش در فضیلت باشد. روی حساب این که بگوییم ابتداء به فضیلتش بعد از ذراعین است.
استاد: طبق بعضی روایات هنوز وقت فضیلت عصر به این معنا داخل نشده است. لذا کاری میکند که هم ظهر در وقت خودش است هم عصر؛ آن وقت حدود ساعت دو و نیم میشود، نه «إلی آخر الوقت» یعنی در وقت …
برو به 0:41:57
شاگرد: آن موقع فضیلت ظهر است؟
استاد: بله پایانِ بالا بالای وقت فضیلت ظهر، مثل است و پایان وقت فضیلت عصر، مثلین است.
شاگرد: آخر فضیلت شد یا آخر اختیار را دارد؟
استاد: آن اندازهای که ما عبارت میفهمیم منظور ایشان از آخر وقت، غروب شمس است. چرا؟ چون مختار خودشان است. ایشان که آخر وقت ظهرین را ذراعان نگرفتند ولی این سوال مطرح میشود که چرا «یؤخّر بهما إلی آخر الوقت»؟ چه وجهی به ذهن شما میآید؟ «المستحاضة الکبری یؤخّر بهما» چرا «یوخّر»؟ خب اول وقت بخواند! او که قرار است آخر کار با یک غسل بخواند، چه فرقی میکند که اول بخواند یا آخر بخواند؟ هم اول وقت را درک کرده هم آخر …
شاگرد: غسل واحد!
استاد: خب به غسل واحد اول ظهر غسل کند سریع هر دو تا را بخواند. چرا میگویید: اول وقت استثناءست؟
شاگرد: به خاطر این که استحاضه است و ممکن است خوب شود، عقب بیندازد که عذرش تا آن موقع شاید برطرف شد.
استاد: شاید هم بدتر شود مخصوصاً این که شروع …
شاگرد: از استحاضهی کبری که بدتر نمیشود.
شاگرد2: چون آخر وقت تنگی وقت است با یک غسل باید انجام دهد.
استاد: تنگی وقت میزان نیست؛ استحاضه پنج تا بود و اگر تفریق کند باید پنج تا غسل انجام دهد. اگر با هم بخواند که مشکلی ندارد. در با هم خواندنش چرا اول وقت از او فوت شود؟ سوال این است.
شاگرد: ولو بینش این خون خارج شود.
استاد: وضو را باید بگیرد، یک غسل میکند و سریع بخواند؛ تحفظ هم باید کند. این که میگویند: مستحاضه بیشتر نمیشود، چرا بیشتر نمیشود؟ مستحاضهی کثیره آن است که از قطنة به خرقة میآید، خب باز خود این هم درجاتی دارد، واجب هم هست تحفظ کند که تا ممکن است این صورت نگیرد ولی میآید. خب وقتی میآید درجات دارد ممکن است بدتر شود ولی در حکم بدتر نمیشود.
شاگرد: در حکم که بدتر ندارد لذا این چیزی ندارد. در حکم بدتر باشد خیلی وجهی ندارد.
استاد: من برای حرف ایشان میگویم؛ ایشان میگویند شاید بهتر شود.
شاگرد: این جا که بدتر ندارد.
استاد: بدتر به معنای این که نمیتواند تحفظ کند. الان اگر اول وقت بخواند خودش را میگیرد بیرون نمیآید اما آخر وقت تازه شروع شده حالش بدتر میشود هر چه هم تحفظ کند …
شاگرد: بالاخره استحاضهی کبری هست یا نیست؟!
استاد: کبری هست ولی تحفظ هم که میکند محدِث میشود یعنی دم بین الصلاتین بیرون میآید اما اول وقت هم مستحاضهی کبری است اما وقتی تحفظ میکند بیرون نمیآید. واقعاً این فرض مطرح شود از نظر فقهی معلوم است که از همان اول باید بخواند یعنی اول وقت تحفظ میکند بدون این که چه شود
شاگرد: پس آخر وقت اختیاری شد؟
استاد: الان این که ایشان فرمودند: «إلی آخر الوقت» از فضای ادلهی آخر فاصله گرفته یعنی برای بعض شرایط مستحاضه آخرش، آخر غروب شده است که برای مستحاضه چرا آخر رفته است؟
والحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین
کلیدواژگان: جهة مماثلة در قضاء نوافل/ جهة مسارعة در قضاء نوافل/مستحاضهی کبری/انواع استحاضه/وقت فضیلت ظهرین/ وقت نافلهی عصر/ وقوف عرفات/ وقت اضطراری مشعر/ وقت اختیاری مشعر/ وادی محسّر/ انشاءات طولی/ حمره،صفره و بیاض مغربیه.
[1] بهجة الفقيه، ص: 168
[2] سورة بقرة، آیة 198
[3] شرائع الإسلام في مسائل الحلال و الحرام، ج1، ص: 54
[4] جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام، ج7، ص: 306
دیدگاهتان را بنویسید