مدرس : استاد یزدی زید عزه
شماره جلسه: 38
موضوع: فقه
بسم الله الرحمن الرحیم
مع أنّ التأخير إلى المماثل، لا يظهر له وجه إلّا رعاية المماثلة و الأقربيّة إلى الفائت، بخلاف التقديم في النهار؛ فإنّه يحتمل فيه عدم خصوصيّة للتعجيل هنا، و أنّه إنّما يؤتىٰ به فيه لمكان عدم الصارف الذي هو النوم؛ فله في النهار الاشتغال بجميع ما يعنيه، و منه القضاء.[1]
عبارت به آن جا رسید که فرمودند: یک فرقی بین مماثلت با تعجیل است؛ در مطالعهی فرمایش آقا[2] در ذهنم بود ولی دیروز در مباحثه هیچ چیزی یادم نیامد که اشاره کنم. حالا به صورت اشاره عرض میکنم یادآوری آن نکاتی که فرمودید باشد. آخرین تاییدی که آوردند «مع أنّ» کأنه ریخت «مع» آخری با قبلیها یک تفاوت ظریفی داشت که از آن جا میشد فتح بابی برای مباحث دیگری باشد. آخری را فرمودند «مع أنّ التأخير إلى المماثل، لا يظهر له وجه إلّا رعاية المماثلة» اما تعجیل چه؟ «عدم خصوصیة للتعجیل». مماثلت فقط خصوصیت برای خودش است، چون مماثل است امر … اما تعجیل میتواند صرفاً به خاطر تعجیل نباشد، به خاطر این باشد که «فی التأخیر آفات»؛ تأخیر برای شب، نوم میآید. اشاره کردند به خاطر «عدم خصوصيّة للتعجيل هنا، و أنّه إنّما يؤتىٰ به فيه» چرا میگویند روز به جا بیاورید؟ «لمكان عدم الصارف» در روز صارف کمتر است، سر حال است دارد کارهایش را انجام میدهد، شب خسته است خوابش میآید؛ میافتد. مخصوصاً جاهایی که برق نیست؛ حالا برق است کالیوم و کالنهار است اما در گذشته که چراغی نبوده باید یک چراغی آمده کنند و یک نور مختصری بدهد؛ خود تاریکی یکی از چیزهایی است که برای کسی که روز کار کرده به شدت موجب غلبه خواب میشود. خود تاریکی خیلی مهم بوده لذا «عدم الصارف الذي هو النوم؛ فله في النهار الاشتغال بجميع ما يعنيه، و منه القضاء.» پس این که روایات «عجّل» گفتند نه یعنی به خاطر صرف «عجِّل» به خاطر این که اگر عقب بیندازی شب خواب میمانی.
خب تفاوت این با قبلیها چه بود؟ قبلیها یک نحو جمع صناعی بود، جمع دلالی بود، دو طرف دلیل را میخواستند با همدیگر جمع کنند. ورای صرفاً جمع دلالی دو تا دلیل، از این جا میشود استیناس کرد و بیاییم بگوییم: یکی از جمعهایی که ممکن است این است که سنخ روایت مماثلت، سنخ انشاء است؛ انشائی است که به ابتدای نماز و قضائش برمیگردد اما سنخ تعجیل، سنخ مدیریت امتثال است یعنی شارع خودش میآید برای امر قبلی خودش مدیریت میکند و دستور میدهد. برای این که کاری کند که جیب مکلف از بهترین مصالح پر شود. میگوید قبلاً امری کردم، نه این که الان میخواهم چیزی بگویم، قبلا گفتم حالا میخواهی به حرف من گوش بدهی بیا همین گوش به حرف دادن را هم من به تو یاد میدهم؛ من به تو یاد میدهم این طوری انجام بده، این بهترین نحو گوش به حرف دادن است. خب وقتی شارع گوش به حرف دادن را به ما یاد میدهد نباید از این حکم انتظار آن احکام اولیه را داشته باشیم؛ دو جور است. اگر گفتیم تعجیل، «استبقوا الخیرات»، «بادروا الی اتیان الصلوات» و استحباب تعجیل از اوامر مدیریت امتثال است، نه از انشائات اولیه. به راحتی این دو دلیل با همدیگر جمع میشوند. یعنی همانی که صاحبجواهر هم فرمودند «الاوجه» این که هر دو به صورت جهتی مستحب هستند، یک بیان جهتی این است که ایشان ذاتی و خارجی فرمودند. همان ذاتی و خارجی که ایشان فرمودند برگردید؛ یک بیانی پیدا میشود که در کل فقه بسیار نافع میشود که یکی اولی است و یکی مدیریتی است. یکی برای این است که به ما یاد بدهند چطور امتثال کنیم و یکی چیزی ورای امتثال به ما یاد میدهد. حالا به لسان دلیل نگاه کنید که میگویند: «اقض صلاة اللیل باللیل، النهار بالنهار» میخواهند نحوهی امتثال به من یاد بدهند؟ نه میخواهند بگویند: در مماثلت یک خصوصیت است. مماثلت یک چیزی دارد اما میگویند: امر خدا را میخواهی به جا بیاوری هر چه زودتر انجام بده، معطل نکن؛ « اول الوقت رضوان الله، غفران الله» زود باش؛ نمیخواهند بگویند: در این زود باش چیزی هست، میخواهند امتثال را به تو یاد بدهند که وقتی میخواهی امر صلاة را انجام دهی هر چه زودتر انجام بده که از آفات دور است. اگر این طور حرفی زدیم که اصلاً ریخت امر تعجیل، ریخت مدیریت امتثال است دراینصورت این ردهی دوم و گام دوم انشائیات شارع است.
برو به 0:05:53
شاگرد: احتمال داشت امر به تعجیل به خاطر «خلفةً لمن أراد الله» ذاتی باشد.
استاد: بله من بر اساس مبنای عبارت ایشان میگویم.
شاگرد: یک نکتهی بالاتر این است که شاید در کتب قدماء هم باشد این است که وقتی کسی از بیرون نگاه میکند مخصوصاً با فضای متأخرین خیال نمیکند یک نوع استحسان است؟ یعنی مدام احتمالات است که در مراحل مصالح و مفاسد میآید، چقدر بر اساس این احتمالات جعل صورت گرفته است که ما از این طرف داریم اثباتی نگاه میکنیم و اینها را جمع میکنیم؟ استحسان نمیشود؟ چون وقتی دو تا احتمال آمد که انشاء باشد یا مدیریت امتثال باشد یا اصلاً عرضی دیگری باشد، چطور از این احتمالات میتوانم حکم را مقید کنم یا توسعهاش بدهم؟
استاد: وقتی میخواهیم جمع عرفی کنیم، جمع عرفی این است که به عرف عام عقلاء با یک مقدمات و توضیحاتی عرضه میکنیم بعد میگویید: حالا شارعی که گفته است شب برای قضاء یک خصوصیتی دارد، چون نماز شب بوده، شب بخوان و همان شارعی که فرموده معطل نکن، مسامحه نکن، هر چه زودتر بخوان؛ شما بگویید: ریخت این دو یک رتبه است؟ یک انشائی است که هر دو در یک رتبه است؟ اگر در یک رتبه است تعارض میشود؛ دو تا انشاء از یک مُنشِئ،پس یکی درست میشود. خلاصه مستحب است یا نیست؟! وقتی در یک رتبه میبینید دچار تعارض میشوید. اما وقتی بگویید رتبههای این دو، در یک رتبه نیست.
شاگرد: صرف دو احتمال است.
استاد: اول ما احتمال را بگوییم. این توضیح را دادیم بعد بیایم آن چیزی که قبلاً مفصل بحث شد؛ عرض کردم اول حرف را در مفاهمات عقلائیه، تناسب حکم و موضوع میزند. شما الان به تناسب این که نماز را زود بخوان با این که در شب بخوان، کدامش برای امتثال است؟ با فعلِ تو کار دارد. تعجیل دارد میگوید: تو که میخواهی انجام بدهی معطل نکن اما آن جا درست است که مربوط به این است که تو میخواهی شب به جا بیاوری اما به جا آوردنِ تو فعلاً گام دوم است. شب و مماثلت بین قضاء و مقضیّ مد نظر دلیل است.
شاگرد: من همین جا یک ترمز بزنم بگویم: یک مقدمه اضافه کنم که کلاً اداء نمازهای روز، روز است، قضائش شب است؛ اداء نمازهای شب هم، شب است، قضائش روز است.
استاد: اگر این لسان شد دیگر برای مدیریت امتثال نیست. چرا؟ چون دارید میگویید روز، شب. برای صرف به جا آوردنِ من حرف نمیزنید من چه چطوری به جا بیاورم، دارید میگوید: وقتها، طبیعة الصلاة، قضاء آن امر به طبیعت با شب این طور جوش خورده است.
شاگرد: دلیل که نسبت به الف یا ب زبان ندارد صرفا داریم با احتمال میرویم میگوییم: اگر این باشد، این طوری است. اگر ب باشد این طوری است. کدام است؟ دلیل قاصر از بیانش است.
استاد: دو تا احتمال را برای تصورش گفتیم؛ در ادامه که احتمال نیست، در ادامه استظهار است.
شاگرد: استظهار را به نحوی باید استناد دهیم؛ تناسبات مختلفی که آقایان باید از مناسبات دربیاورند، عرف میتواند چنین چیزی را از کلام دربیاورد؟!
استاد: بله حتما باید در بیاوریم که عرف نسبت به لفظ بدهد اما با زمینهسازی عرف که عرض میکردم بین ظهور با استظهار فرق دارد و هر دو حجت است. ظهور این است که عرف تا خودش به کلام نگاه میکند میفهمد، استظهار این است که عرف تا نگاه میکند نمیفهمد اما اگر شما در عرف عام عقلاء دو سه تا مقدمه گفتید بعد گفتید: آی عقلاء همهی شما حالا به این جمله نگاه کنید، همه شما را تایید میکنند. اول نمیفهمیدند …
شاگرد: آدم ظهور میفهمد.
استاد: استظهار است یعنی «استظهرنا». مقدمه را چیدیم، برای اذهانشان مُمهِّد آوردیم گفتیم حالا ببینید.
شاگرد: با مقدمات واقعاً ظهور میفهمند.
استاد: ما میگوییم آی عقلاء شارع دو نوع حکم دارد. یک وقتی آستین بالا میزند امتثال به من یاد میدهد، یک وقتی است با طبایع کار دارد، کار ندارد من الان دارم میخوانم چه کارهام؟! آیا شک دارم.آیا برای من آفت پیش بیاید، با اینها کار ندارد، با طبایع کار دارد. میگوید: این نماز برای این وقت است، خب بعداً شما میخوانید، نماز شب برای شب است، با شمای مکلف کار ندارد با طبایع کار دارد. انشاء در جایی رفته که شارع در حوزهی طبایع رابطه برقرار میکند. وقتی به عرف این را بگویید، میگوید: شارع کار ندارد من شب یا روز میخوانم ولی میگوید: نماز شب در شب خوانده شود اما این جا علی الفرض میگوید: آی مکلف! آفت پیش میآید فعلا فرض گرفتیم استظهار ما از دلیل تعجیل این است که آفت پیش میآید، عقب میافتد، فراموش میکنی، میمیری لذا هر چه زودتر بخوان.اینجا نمیگویند: با طبایع سر و کار دارد، دارد انشاء ابتدایی میکند. میگویند: انشائی که قبلاً کردم به تو یاد میدهم انشاء من را این طوری به جا بیاور؛ این دو ریخت است. اگر شارع هر دو را انجام داد در عرض هم نیست که بگویید: دلیلش تعارض کرده است، از باب درجه انشاء هیچ ربطی به هم ندارد لذا کاملاً با همدیگر متوافق هستند. البته راجع به این هم مکرر در این مباحثه بحث شده است. در جمع بین ادلهی صلاة ظهور و نوافل، مکرر بحث مدیریت امتثال شده است. حالا الان گفته بودند و اشاره کردم که اگر تعجیل را که ایشان فرمودند: خصوصیتی برای تعجیل نیست، شارع با طبیعت تعجیل کار ندارد، تعجیل را از آن بابی که شمای مکلف میخواهید به جا بیاورید، تو مبتلا میشوی، تو خواب میروی، تو شک میکنی …
شاگرد: خود تعجیل را ممکن است این طور احتمال بدهیم که فی حد نفسه یک ذاتیتی دارد؛ تعجیل یعنی آدم این قدر عبادت خدا را دوست دارد نمیخواهد عقب بیندازد. معنای تعجیل این است که در بندگی نمیخواهد عقب بیفتد. یعنی ذاتیِ تعجیل حکم پیدا میکند مثل مماثلت؛ یعنی خود طبیعت تعجیل هم یک حظی پیدا میکند.
استاد: بعضی ادلهی تعجیل هست که حتی از این فرمایش شما اقوی است.
شاگرد: پس این احتمال میشود؛ آن احتمال را آن طرف میدهیم، این احتمال را این طرف میدهیم. پس نمیشود به لفظ استناد پیدا کند.
استاد: مثلا یک روایت میگوید: شما نماز ظهر را تعجیل کن. چرا؟ به خاطر این که وقت زوال، الان وقتی است که «هبّت الریح»، «تُفتَح ابواب السماء» این دارد به یک چیزی پیوند میزند، نمیگوید: فقط میخواهم تو این طور امتثال کنی. میگوید این وقت، «عَجِّل». این جا را که من عرض نکردم اما یک وقتی میگویم: وقتی میخواهی قضاء کنی هر چه زودتر …
شاگرد: چرا؟ چون بندگی این است. چون آدم کاری کرده، زود برای مولایش بیاورد.
استاد: حالا من همین فرمایش شما را باز کنم؛ یک بار دیگر جملهتان را بگویید.
شاگرد: به خاطر این که اقتضای بندگی این است که سریع انسان برای مولا بیاورد.
استاد: اقتضای بندگی این است که سریع برای مولا به جا بیاورد؛ این امتثال است یا انشاء است؟
شاگرد: خودش فی حد نفسه ملاک دارد.
استاد: ندارد؛ امتثال را توضیح میدهد میگوید: تو بندهای، امری هم که از ناحیهی مولا آمده میخواهی امتثال کنی، بندگی میگوید زود بیاور؛ این دارد امتثال یاد میدهد یا انشاء میکند؟! به عرف عقلاء عرضه کنید.
شاگرد: خود این فی حد نفسه یک ملاکی دارد.
استاد: ملاکش چیست؟ ملاکی است که مربوط به امتثال توست؛ برای تو که بندهی خوب است این طور امتثال کنی. یکی از میزانهای اینها این است که تا یک امری نباشد این حرف لغو میشود. شما الان جمله خودتان را تکرار کنید؛ اگر امر صلاة قبلاً نبود انشاء بدوی برای این معنا ندارد. خب بندگی این است که زود به جا بیاورد؛ خب اگر مولا امری نکرده چطور به جا بیاورد؟!
شاگرد: اگر قبلش یک صلاة لیلی نباشد، خوشش نمیآید که در همان لیل هم قضاء شود.
برو به 0:14:38
استاد: بله ولی مماثلت وقت لیل با صلاة کار دارد. شما هم باید به جا بیاوری؛ این که معلوم است هر تکلیفی باید به جا بیاورید اما با حال تو کار ندارد، نمیگوید: تو بندهای زود به جا بیاور، میگوید: صلاة لیل در لیل. اگر آن نکته را دقت بفرمایید میبینید کاملاً عرف عقلاء میفهمند، نمیگوید: تو چه کارهای، میگوید: صلاة لیل در لیل، پیوند بین طبیعی الصلاة که ماهیت مخترعهی شارع است با طبیعی الوقت است که میگوید: این دو با هم تناسب دارند پس شمای مکلف هم به جا بیاور اما این جا میگوید: تو بندهای، میخواهی امری را اتیان کنی این طور به جا بیاور، تو بندهای شک کردی این طور کن، تو ظانّ هستی این طور کن، همهاش با حال تو کار دارد. وقتی حال تو را کار دارد یعنی قبلاً من یک انشایی کردم حالا دارم به تو یاد میدهم که چطور امتثال آن انشاء قبلی را بکنی.
شاگرد: در یک سری مراتب جعل عام استغراقی ناظر به حال افراد نگاه میکند و جعل میکند.
استاد: این راه دور رفتن است؛ قبلاً صحبت شد محال نیست. این راهی است که محال نیست ولی لقمه را دور سر چرخاندن است. اگر دقت کنیم بهترین راه انشاء، اقصرالطرق است؛ اقصرالطرق که مثال رایجش عرض میکردم این است؛ شارع میگوید: این کتاب را معامله کردی؟! خب حالا مال تو باشد. مال تو یعنی چه؟ یعنی الان من هزار تا حکم تکلیفی انشاء کردم. «یجوز لک بیعه، یجوز لک أکله، یجوز لک …» هزار تا «یجوز» که از آن مالکیت انتزاع میشود. تکالیف، انشاء بود؛ این أقصرالطرق است؟! این همه تکلیف … اقصر الطرق عقلاء این است که بگوییم: ما حکم وضعی نداریم انشاء کنند؟! این را همهی عقلاء میفهمند اول عقلاء یک حکم وضعی بین خودشان انجام میدهند و میگویند: تو مالک هستی؛ پس هزار تا حکم خودش دنبالش آمد؛ آن طرف هم محال نیست هزار تا تکلیف انشاء کنید بعد بگویید: از باب انتزاع پس مالک هم هستید. محال نیست اما لقمه دو سر گرداندن است، حکیم این کار را نمیکند.
شاگرد: بدترین مثالش را انتخاب میکنید.
استاد: مگر شیخ نفرمودند: اصلاً ما در انشاء شارع حکم وضعی نداریم؟! وقتی شیخ این طور میفرمایند، برای این که آن سدّ فرمایش ایشان شکسته شود مجبور هستیم این مثالها را بزنیم؛ این سدّ شکسته شود بعد سراغ گامهای بعدی برویم. همیشه چند بار عرض کردم از جاهایی که صاحب کفایه گردن همهی ما طلبهها حق دارند همین جاست که شاگرد شیخ بودند نگذاشتند این حرف منعفد شود. از عجائب و غرائب ایشان فوری فرمودند: نه؛ و جالب این جاست که شیخ ادعای یک چیزی هم مثل شهرت و اجماع کردند. صاحب کفایه این سدّ را شکستند گفتند: حکم وضعی سه نوع است بعضی خودش انشاء میشود. منظور این که ما هم در مقابل اول باید أجلی الافراد را مثال بزنیم تا معلوم شود که این طور چیزی میشود بعد که راه افتادیم جلو میرویم تا هر کجا که مبهم است روی آن مباحثه کنیم. الان هم در مانحن فیه به گمانم این طوری است که اگر همینهایی که داریم بحث میکنیم بیانات بهتری پیدا کنیم در این که عرف عقلاء ذهنشان این نکته را بگیرد که «تعجیل» با طبیعیالصلاة کار ندارد، با امتثال مکلف بعد الانشاء کار دارد. بعد الانشاء در مرحلهی امتثال دارد حرف میزند اما «قضاء صلاة اللیل فی اللیل» امتثال بعداً میآید ولی انشائش در ظرف امتثال نیست؛ انشائش برای قبل الامتثال است، بین طبایع است. هر کجا بین طبایع رابطه برقرار میشود نگاه کنید ببینید دارد بین طبایع رابطه برقرار میشود؟! مکلف بعداً انجام میدهد؟! یا الان با خود مکلف کار داریم؟! یا أیّها الشاک! افعل کذا. با طبایع دارید کار میکنید؟ نه. با مکلف کار داریم، در مقام امتثال است.
شاگرد: با طبایع کار میکند چه کار داردکه کدام افضل است ؟!
استاد: آن حرف دیگری است. چیزی که من عرض کردم این شد: این اندازه فهمیدیم در تحلیل، تعارض دلیلین نیست، اصلا دو تا دلیل موطنش دو تاست؛ شبیه جمع بین حکم ظاهری و واقعی. ابتداء همه سرگردان هستند؛ یادتان است در اصول بود؟! خب چطور حکم واقعی با ظاهری را جمع کنیم. هر چه جلوتر میرویم میبینیم چه تنافی بین این دو تاست؟! آن یک حکم است، آن یک حکم است، با هم به راحتی جمع میشوند. الان هم مقصود من این است که ما فضا را از تعارض بیرون ببریم. ببینیم دو نوع انشاء است، وقتی دو نوع است، آن وقت فرمایش شما پیش میآید. منافاتی هم ندارد، من قضاوت نکردم کدام افضل است. گفتم وقتی این تفاوت را فهمیدیم آن وقت میآییم بین این دو جمع میکنیم؛ یکی برای مدیریت امتثال است و یکی برای طبیعت است. چه کار کنیم؟ میگوییم: آن که برای مدیریت امتثال است معلوم است میخواهد بهترین امتثال را به ما یاد بدهد ولذا نمیتواند با طبایع معارضه کند. اگر من بتوانم طبیعت را بیاورم بدون این که این مقصود مدیریت امتثال به هم بخورد، آن مقدم است؛ آن برای طبایع بوده است.
شاگرد: درباره نماز مغرب هم همین را فرمودید.
استاد: خیلی جاها این احتمال میآید و احتمال خوبی در فضای جمع میشود. بسیاری از تعارضها از این ناحیه است که دو دلیل مثل حکم ظاهری و واقعی ریخت انشائشان در دو مرحله است بعد شما در یک مرحله میآورید میگویید: متعارض هستند در حالی که تعارض نیست. این هم برای بحث دیروز بود.
شاگرد: این که یکی ریختش برای مدیریت امتثال باشد باعث میشود ما در نهایت چه کار کنیم؟
استاد: در نهایت آن که برای طبیعت است به خودش نگاه میکنیم؛ اگر مدیریت امتثال طوری است که میدانیم در همان شبش هم در معرض آفت است، من میخواهم انتظار پیدا کنم در شبی که اعلی احتمال حسابی میدهم که شب نمیرسم، خب مولا میگوید پس زودتر بخوان فوت نشود.
شاگرد: ماحاصل فتوای نهایی و گزارهی نهایی را در یک عبارت بیان کنیم ….
استاد: گزارهی نهایی این است: هر چه مربوط به طبایع است رتبهاش سابق بر ادلهی مدیریت امتثال است.
شاگرد: در مثال ما چه طور میشود؟
استاد: در مثال ما شارع میفرماید: نماز شب یک تناسبی با شب دارد. خب ما تا بتوانیم این را مدیریت کنیم این افضل است؛ این در عالمِ قبل از امتثال است اما بعداً وقتی میخواهید به جا بیاورید مسامحه نکنید، نمازها را زود بخوانید. خب حالا من بیایم این مماثلت را راعایت کنم اصل نماز میرود، پس زودتر بخوان.
شاگرد: اگر مماثلت را رعایت کنم و آدم بداند یا احتمال دهد که شب میتواند رعایت کند …
استاد: در این صورت انتظار افضل است؛ یعنی دقیقاً متنی که حاج آقا فرمودند و در عروه بود همین بود. به نظرم در عروه یک نفر هم حاشیه نزده بود؛ یعنی این ارتکاز را همهی محشین عروه هم فهمیدند که «یستحبّ التعجیل و الانتظار افضل». هیچ مشکلی ندیدند؛ همین ارتکاز را این طور جمع میکنیم.
شاگرد: اگر «خلفة» را بیاوریم باز این خراب میشود.
استاد: اما «خلفة» خود استظهارش محل کلام است؛ اصلا ما آن جا قبول نداریم که «خلفة» یعنی این یا «دائمون حافظون» یعنی این. چون فقط میخواستیم حرفها را بگوییم رفتیم و الا اصل خود آن استدلال حسابی مخدوش بود. چرا؟ چون شما میگویید «وَ هُوَ الَّذي جَعَلَ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ خِلْفَةً لِمَنْ أَرادَ أَنْ يَذَّكَّرَ أَوْ أَرادَ شُكُورا»[3] یعنی جایز است نماز را به جا بیاوری اما این که افضل است حتما در روز باشد، اصلا دالّ بر این نیست. «لِمَنْ أَرادَ أَنْ يَذَّكَّرَ أَوْ أَرادَ شُكُورا» نمیگوید بهتر این است شب که در قضاء شد در روز باشد، بهتر بودن از کجا در آمد؟! «لِمَنْ أَرادَ أَنْ يَذَّكَّرَ أَوْ أَرادَ شُكُورا» یعنی در روز باشد. «صلاتهم دائمون» چیست؟ دیشب که نخوانده، فردا که میخواند دائم میشود؟! میگویند: دیشب نمازت را نخواندی، خب روزش بخوان که بر نماز دائم باشی! چه دائمی است که اول نداشته است؟! بله به معنای یک نحو استظهار استیناسی که بخواهند ترغیب کنند بخوان، روز و شب تو از نماز پر باشد این خوب است اما این که بخواهد جلوی آن حکم طبایع بایستد نیست؛ اصلاً ریخت تعجیل، ریخت رابطه برقرار کردن رابطهی بین روز و نماز نیست. «وَ هُوَ الَّذي جَعَلَ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ خِلْفَةً» یعنی بین صلاة با نهار که «خلف اللیل» است رابطه برقرار کردند؟ نه! میخواست «لمن أراد أن یذّکر» شما که میخواستید امتثال کنید روز هم ظرف امتثال قرار دادم انجام دهید. این غیر از این است که من قبل از این که به تو امر کنم بین طبیعی النهار و با طبیعی الصلاة یک تناسب میدیدم. اگر روی اینها تأمل بفرمایید میبینید آن جا اصل استظهارش مخدوش است لذا در فرمایش ایشان خیال میکنید ریخت تعجیل … البته این را به عنوان احتمال دارم عرض میکنم.
شاگرد: شبیه بحث صاحب جواهر در ذاتی و خارج از ذات میشود.
برو به 0:25:19
استاد: بله فقط تفاوت آن این است که ذاتی آن حرفی بود که در همین فرع ما میآید. قاعدهی اصولی چیست؟! قاعدهی اصولی برای یک کتاب فقه نیست، همه جای فقه میآید. ما فرمایش ایشان را به یک نحوی بیان کردیم که یک قاعدهای شد باید در سراسر فقه چشممان را باز کنیم. وقتی مدام میگوییم: معارض است چه بسا یکیاش دارد مدیریت امتثال میکند. این با فرمایش ایشان خیلی فرق میکند؛ موردی در یک فرع حرف نزدیم، طبق یک ضابطهی بسیار خوبی میخواهیم تعارضات را حل کنیم. واقعا این طور میشود؛ خیلی از تعارضاتی که در کلاس فقه است تعارض واقعی نیست.
شاگرد: حاج آقا ظاهراً هر دو تا را انشاء میدانستند.
استاد: ظاهرش همین طور است. مکرر این جا میرسد عرض میکنم یکی از مهمترین جاهایی که الی الآن محل ابتلاء ماست. تعارض بین چه میباشد؟ بین «صوم للرؤیة و أفطر للرؤیة» و تطوق تعارض دیدند، از روایات تطوق اعراض کردند و به روایات «صُم للرؤیة» عمل کردند. خب وقتی جلو میروید میبینید «صم لرؤیة» استصحاب را میگوید، اصل عملی است. تطوق اماره را دارد میگوید؛ اصلا این دو تا با هم تعارض ندارند تا از آن اعراض کنیم و به این عمل کنیم. اگر برای شما واضح شد، این تعارض کنار میرود ولو سرتاسر فضای مشهور را گرفته است. یک روایت صحیح در این باب داریم که حتی سید بحرالعلوم به روایت «رئی قبل الزوال و رئی بعد الزوال» عمل کردند. صاحب جواهر ناراحت میشوند میگویند: این جا مشهور اصحاب اعراض کردند؛ میگویند: از سید «مع استقامة طریقته» تعجب است که به این روایت عمل کردند. روایت صحیح است، نباید عمل کنند چون اصحاب اعراض کردند و حال آن که اگر تعارض است و اعراض از تعارض بوده بله اما اگر برای ما واضح شد که اصلا تعارض نبوده، مشهور تعارض دیدند؛ خب از چه بابی تعارض کردند؟ از باب توهم تعارض نه از باب این که مطلب آنها کاشف از یک چیزی در بدنهی فرهنگی فقه اهل البیت نزد شیعه است. اگر از این بوده، شما هیچ مشکلی ندارید؛ سید هم که به این روایت صحیح عمل کردند از استقامت طریقت خارج نشدند. خیلی است؛ یکی از سنگینترینش این است که تعارض دیدند، خیال میکنید تعارض نیست دو مرحله است. خیلی مباحث تغییر میکند.
شاگرد: این جا اگر آن روایتی که میگفت: در روز بخوانید این طوری میآمد مثلا آن روایت میگفت: مماثل مناسب است، این روایت هم میگفت: «یجوز» که در روز خوانده شود. در این صورت خیلی فضا روشن بود، جای شبههای نمیموند. میتوانستیم بگوییم: مدیریت امتثال است به این معنا که چون شارع دیده مناسبتر بوده که در شب بخوانیم ولی چون شارع دیده که در شب مشکلاتی وجود دارد لذا آمده برای این که شما در امتثال هم راحت باشید روز را هم جایز کرده است اما ما الان با یک مسألهای به عنوان استحباب تعجیل روبرو هستیم، این دو تا، دو تا استحبابِ در مقابل هم است؛ از یک طرف میگوید: تعجیل مستحب است و از یک طرف هم میگوید: أنسب مماثل است.
استاد: تعجیل چه طبیعتی است؟ میخواهیم در عالم انشاء بین چیزی با چیزی رابطه برقرار کنیم؟! وضعی؟! تکلیفی؟! تعجیل چیست؟ وقت، وقت است؛ نماز هم نماز است. تعجیل چیست؟
شاگرد: عمل من است.
استاد: تمام شد! عمل من است. وقتی من میخواهم زود انجام دهم آفت میگیرد. پس حیث انشاء تعجیل در انشاء نرفت؛ انشایی صورت گرفته که فقط با عمل من کار دارد میگوید: زود باش؛ زود باشی که حکمتش دور نیست، انسان خیلی زود میفهمد. لذا عرض کردم اگر بگوید: «عجِّل»، چون اول وقت «تفتح ابواب السماء» آن یک چیز تکوینی است، خودت را با آن سازگار کن. آن در حال برقرار کردن رابطه بین فتح ابواب السماء با نماز است که این دو با همدیگر تناسب دارند. اما یک وقتی میگوید: اگر نماز میخوانی اگر شک کردی این کار را بکن، بنا بر صحت بگذار.
شاگرد: در اقسام حکم پایینتر از حکم انشائی هم قرار میگیرد. در حالی که یک چیزی نیست همین طوری باشد، خود شارع گفته است.
استاد: بله حتما.
شاگرد: ولی این مدیریت امتثال را خود شارع حکم میکند.
استاد: حتما درست است.
شاگرد: این در اقسام حکم در چه مرحلهای قرار میگیرد؟
استاد: ما یک مراتب حکم داریم؛ آن مراتب اصلاً ربطی به این ندارد. خود این هم مراتب دارد. یعنی همان مراتبی که آن جا میگفتیم یک طور دیگری خود این دارد. موطن این دو موطن است نه اینکه مراتب یک حکم است. ایجاب صلاة یک مرتبهای از آن نیست بلکه آن حکم انشاء شد، مراتبش طی شد به انشاء رسید فعلیت پیدا میکند باید انجام دهد بعد در حوزهی امتثال میآید؛ الان در حوزهای که امر قبلی را میخواهد امتثال کند یادمان میداد چطور امتثال کنیم. این یاد او وا میدهد، اگر هم نمیداد طوری نمیشد، خودمان طبق ضوابط عقلایی امتثال میکردیم. مرتبهای از او نیست که آن پایین بیاید این حکم بشود. آن تمام شد ما باید امتثال کنیم.
شاگرد: این جا مخالفت هم کنیم عقاب ندارد.
استاد: اگر مخالفت با آن امر اصلی شد عقاب دارد؛ اگر نه، نه.
شاگرد: ولی اگر این طور گفتیم ما بدانیم …
استاد: یک تجری هست.
شاگرد: مدیریت امتثال است، چرا تجری باشد؟!
استاد: این خوب است.
شاگرد: این نتیجهی عمل من است، من دلم نمیخواهد …
استاد: یک مثال بزنم؛ اگر انشاء اولی باشد نماز را طبق انشاء اولی نخوانید مأتیٌ به با مأموربه مطابق نیست اما اگر یک جا شارع میگوید استصحاب کن، شما نکردید ولی واقعاً این استصحاب غلط بود. نمیتوانیم بگوییم: مأتی به با مأمور به مطابق نیست؛ وظیفهی فعلیه اصل عملی شما این بود، واقع، میزان است.
شاگرد: حکمی که در مرحلهی امتثال است لزوما حکم ظاهری نیست، این استصحاب از باب حکم ظاهری است.
استاد: نه من نگفتم؛ یکی از انواعش ظاهری است. مدیریت امتثال چند نوع است، یکیاش احکام ظاهریه است.
شاگرد: منتها بما این که در محلهی امتثال است باز همان داستانها را دارد میتواند ظاهری باشد و میتواند واقعی باشد لذا تنها حرف فقط این است که دو تا موطن دارد.
استاد: بله این نکتهی مهمی است؛ معنایش این نیست که وقتی گفتیم :برای مرحله امتثال است یعنی ظاهری است؛ اصلا این مقصود نیست؛ ما فقط همین را درک کنیم که یک وقتی است یک امری شارع فرموده دوباره وقتی بندهی خودش میخواهد بیاید امر قبلی را امتثال کند باز خود شارع آستین بالا میزند، یادش میدهد چطور امر قبلی من را امتثال کنید؛ ما میخواهیم بگوییم این دو تا دلیل شارع، شارعی که اول انشاء کرده با شارعی که وقتی بنده میخواسته انشاء قبلی را امتثال کند حالا آستین بالا میزند به او یاد میدهد. این دو تا دلیل معارض نیستند در یک رتبه نیستند که بگوییم :بینش تعارض شده است. اگر شارع میفرماید: «صم للرؤیة و لا تصومنَّ بالتظنی» یعنی اصل عملی استصحاب که همه میدانید. یک روایت دیگری میگوید: وقتی هلال تطوق دارد این برای دو شب است کجا تعارض است؟! گفته است «صم للرؤیة» رویت برای این است که استصحاب قطع شود، آن روایت هم دارد میگوید: یکی از قواطع استصحاب همان طوری که رویت است، یکی از قواطعش هم تطوق است؛ اصلا لسان، لسانی است که با همدیگر جمع میشود.
شاگرد: این درست است اما عرض من این است که شما فرض کنید میگوید: حضور در فلان مجلس واجب است بعد خود صاحب مجلس در کارت، نقشه را برای آنها میکشد که از این خیابانها بیایید. حالا اگر ما از این خیابانها نرفتیم با مشقت بسیار و زحمت زیاد راه را اشتباه … هیچ کدام اینها عصیان ندارد. من میدانم شما این مدیریت را گفتید از این خیابان بیا من دلم نمیخواهم از این خیابان بیایم. این عقاب نباید داشته باشد.
استاد: مثال که خیلی مثال خوبی است اما آن چیزی که بر آن متفرع کردید برگردیم وقتی شما با سختی به آن جا رسیدید به قول شما خلاف امر آمدن که نشده، رسیدید اما صاحب مجلس حق ندارد بگوید: من که گفتم از این راه بیایید چرا این طور آمدید؟! حق دارد بگوید یا نه؟! میگوییم حق ندارد. چرا حق ندارد؟! میگوید من راه را یادت دادم.
شاگرد: اگر اعتراض بکنید حق دارد اما اگر اعتراض نکنید میگوید من برای خودم …
استاد: اعتراض نکنید ولی او خودش حال شما را ببیند، در مسیر دیده با چه سختی رسیدید … همین است که میگفتیم اوامری که در امتثالات میآید ثواب دارد اما نه از سنخ ثواب انشائات اولیه، از سنخ این است که زودتر میخوانید. ثوابی که برای نماز اول وقت است، خود اول وقت ثواب دارد اما ثوابی متفرع بر امر شارع به تعجیل امتثال است. مثال خیلی خوبی بود اما لازمهاش این است که عقاب ندارد درست است. بعضی مدیریتیها هم عقاب دارد مثلا اگر او یک ملاحظهای در امتثال کرده که مهم بوده، شما رفتید آن طرف کسی در چاه افتاد. میگوید: چاه بود، من که گفتم از این راه بیاید به خاطر این بود که در چاه نیفتید؛ آن جا دیگر عقاب هم دارد، خودش هم خودش را ملامت میکند؛ لذا گفتم کلیت ندارد.
برو به 0:36:06
شاگرد: اگر در یک راهی چاه باشد و شارع آمده باشد گفته باشد از آن یکی راه برو باز این جا هم شما میگویید شکلش، شکل مدیریت امتثال است؟
استاد: شکلش که فرقی نمیکند؛ من نگفتم: عصیان مدیریت امتثال جایز است، شما الان متفرع کردید. من میخواهم بگویم باید درک کنیم مدیریت امتثال … این مثال خیلی مثال خوبی بود، این که دارد یاد میدهد راه را چطور بیایم ریختش فرق دارد با این که آن جا بیا ولی معنایش این نیست که هر چه گفت ما اگر لج کنیم عقاب نکند. شما آن را متفرع کردید. تا اندازهای که من از مدیریت امتثال تصورم هست هرگز معنایش این نیست اگر مدیریت امتثال را لج کردید عقاب ندارد باید نگاه کنیم جا دارد؛ خیلی جاها مدیریت امتثال عقاب دارد ولی تعارض نیست یعنی ما همین طور فکر کلاس خودمان هستیم؛ در کلاس تعارض پیش میآید گیر میافتیم، وقتی این فکر جلو میآید میبینیم تعارض کنار رفت؛ این که عقاب دارد یا ندارد بعد به آن میرسیم؛ فعلاً تعارض حل شود در کلاس گرفتار قواعد تعادل و تراجیح نباشیم، با یک راه بسیار راحت برای حل تعارض جلو میرویم.
شاگرد: مثالی که آقا سید زدند آن راهی که انتخاب میکند ناظر به آن امری که برای اصل جعل قرار داده شده، هست یعنی در این مثال این دیده نشد. اگر از یک مسیر دیگر می رود به خاطر آن مصلحتی است که در اصل جعل بوده است. منتها این که بگوییم این عصیان حساب میشود کمرنگتر باید بشود به خاطر این که اصل جعل را میگویید دارای … میگوید من بگذارم شب بخوانم.
استاد: گاهی است همین مدیریت امتثال به مراتب از جعل اولی بالاتر است. همین مثالی که ایشان زدند همین طور است؛ اگر میگوید از این راه بیاید برای این که مثلا بچه در چاه نیفتد بالاتر است یا در یک مجلس جشنی شرکت کردن بالاتر است؟! او میگوید به مراتب این مدیریت امتثال من که گفتم این را بیاور بالاتر از این بود که مجلس من بیای؛ مجلس من آمده بودی شرکت کرده بودی، گفتم از این راه بیا به خاطر این که بچه نیفتد وفات کند.
شاگرد: با این بیان مدیریت امتثال حاکم بر لسان اصلی است.
استاد: نه هیچ کدام اینها لازمهاش نیست. ما فقط میگوییم: دو موطن دارد اما این که پس، این پس را باید ببینیم.
شاگرد: یعنی هر موردی جداگانه بحث کنیم.
استاد: بله احسنت! باید در هر موردی دلیل را ببینیم، لسانش را نگاه کنیم، تناسب حکم و موضوع را نگاه کنیم سپس آثار بار کنیم. این که ما میگوییم فقط این است که این دو موطن در ذهن ما جدا شود. قبل از این که آدم کفایه و رسائل بخواند حکم ظاهری و واقعی در ذهنش از هم جدا نبود، میگفت: حکم شرعی رساله این است. وقتی که اصول میخواند حکم واقعی و ظاهری در ذهن ما جدا میشود. الان هم تلاش ما این است که در ذهن ما ریخت انشائات اولیه با انشائات مدیریت امتثالی جدا شود؛ لازمهاش چیست؟ لازمهاش این است که بسیاری از تعارضها برطرف شود اما این که عقابش چیست، آثار چیست هنوز ما چیزی نگفتیم؛ ما فقط میخواهیم بگوییم این دو موطن با همدیگر تفاوت میکند.
شاگرد: ولی تقدم مقام انشاء بر مقام امتثال را فرمودید.
استاد: بله این تقدم طبیعی است اما این که پس عقاب او بالاتر است، در مانحن فیه برای صلاة این بود نه این که در همه جا این باشد.
شاگرد: همه جا تقدم ندارد؟
استاد: نه! مثلا برای دفع خطر از نفس محترمه مدیریت امتثال میکند، این جا میتوانیم بگوییم این مدیریت او مرجوح است و رده دوم انشاء اولیه است با این که این احتمال معلوم است اقوی است از آن چیزی که … همین مانحن فیه را برگردیم؛ اگر صبر کند نماز را در شب بخواند احتمال دارد یک درنده او را هلاک کند؛ شما بگویید: تو که گفتی جهت آن که افضل است؛ الان کجا افضل است؟ الان معارض شد با این که در این جا نفس محترمه است پس اینجا اولویت پیدا میکند. من صرفاً خود آن جهت طبیعت را عرض کردم مقدم است. چرا؟ چون انشاء رابطهی بین طبایع بر اوامر امتثالیه مقدم است.
شاگرد: اگر چیز دیگری در کار نباشد همیشه طبیعت مقدم است.
استاد: بله چون فی حدنفسه رتبهاش مقدم است. شارع اول طبایع را در نظر میگیرد، بین طبایع رابطه برقرار میکند، انشاء احکام وضعی و تکلیفی میفرماید. رده اول تمام میشود بعد میآید از باب نه «أنّه شارع»، از باب «أنّه» کسی است که امرش امتثال میشود؛ آمری که امرش امتثال میشود، از این باب میآید به بندهاش یاد میدهد میگوید: حالا که میخواهی آن جا بیایی این طوری بیا، این طوری بکن، این طوری برو. این دو سنخ است و به فرمایش ایشان منافاتی هم با هم ندارد. اگر هم در امور عادی باشد هرگز عتاب و خطابش نمیکند که من گفتم: از این خیابان بیا، چرا از آن طرف آمدی؟! همه اینها در امور عادی یکی است. در شرایط عادی هیچ تفاوتی نمیکند.
روایات بسیار زیاد بود، جا گرفته بود، به حسب ظاهر، سنتی بود که برای امتثال بود؛ چقدر بحث کردیم. سنت جا گرفتهی پیامبر خدا بود اما حضرت به عنوان امام معصوم فرمودند: «النصف من ذلک أحبّ إلی» همان جا یک سوال جدی مطرح شد که یعنی چه؟! سنت پیامبر روایات هم این همه ذراع آمده، حضرت بگویند: نصفش برای من محبوبتر است! همهی اینها را آن جا شاهد میگرفتیم به این که جد ما انشاء نکردند که من مقابل حرف ایشان بایستم؛ جدّ ما برای مصالح مراعات نافله که فوت نشود ذراع قرار دادند خب حالا نافله در یک شرایطی تسهیلاً للأمة ذراع است، هر چه زودتر بهتر «النصف أحبّ إلیّ» به راحتی با این بیان جمع میشد اما اگر این بیان نمیآمد چه هنگامهای بود! انشائات با هم متعارض میشد و تکاذب میکرد اما با این بیان من تکاذب کنار رفت. تکاذب الدلیلین یعنی او میگوید این دروغ است، او هم میگوید این دروغ است. با این بیان تکاذب محو شد. تکاذب نیست، هر کدام موطن خودش را دارد و قابل اجتماع است.
شاگرد: پس با این صورتی که گفتید هر موردی باید جدا بررسی شود پی احکامی که برای مدیریت امتثال است در موردی که از این جواب به مقدم دادیم اصلا آن لغو میشود. چرا شارع این مدیریت امتثال را بیان کرده است؟
استاد: خب آن هم باز فرق میکند. بعضی جاها برای این که ثواب بیشتر گیرمان بیاید، خود مولا میگوید: من به نحو افضل مدیریت میکنم. مدیریت امتثال معنایش این نیست که حتما واجب است میتواند واجب باشد، میتواند حرام باشد، میتواند مستحب باشد؛ جورواجور است. همان جا خیلی موارد مدیریت امتثال افضلیت است. طبق روایت فقه الرضا حضرت فرمودند شارع میآید کف مکلفین اضعف مکلفین را درنظر میگیرد حکم را برای آنها ترسیم میکند خب آن بیچارههایی که عذر نداشتند چطور مصالح از دستشان در رفت؟! آنها را با استحبابها جدا میکند میگوید من برای آنها مراعات کردم این طور گفتم؛ ای کسانی که آن عذر را ندارید این طور، این طور، این طور، مدام مستحبات را به آنها عرضه میکند. این مستحباتی میشود که انشاء استحباب برای آنها نشده است. چرا؟ چون در اصل حکم، کف را ملاحظه کردند. منظور از استحباب این است که مکلف تا میتواند در مقام امتثال جیبش را از مصالحی که معذورین از کسبش معذور بودند پر کند؛ شارع هم نمیتوانست برای همه یک طور آن کار سخت را انشاء کند پس بنابراین در مقام امتثال همه نوعش میشود.
والحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین
کلیدواژگان: جهة مماثلة در قضاء نوافل/ جهة مسارعة در قضاء نوافل/مدیریت امتثال/جمع عرفی/ انواع جمع عرفی/ رتبهی احکام طبایع/ حکم وضعی و تکلیفی.
[1] بهجة الفقيه، ص: 168
[2] یکی از شاگردان
[3] سورة فرقان، آیة 62
دیدگاهتان را بنویسید