1. صفحه اصلی
  2. /
  3. شرح
  4. /
  5. درس فقه(٣٢)- بررسی ادله ی استحباب تعجیل در قضای...

درس فقه(٣٢)- بررسی ادله ی استحباب تعجیل در قضای نوافل

    |
  • لینک کوتاه : https://almabahes.bahjat.ir/?p=27434
  • |
  • بازدید : 6

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

جمع بین روایات استحباب تعجیل با روایات لزوم تاخیر قضاء نوافل

[المسألة السادسة ما يفوت من النوافل ليلا يستحب تعجيله]

المسألة السادسة ما يفوت من النوافل ليلا يستحب تعجيله و لو في النهار، و ما يفوت نهارا يستحب تعجيله و لو ليلا و لا ينتظر بها النهار هنا كما لا ينتظر الليل هناك على المشهور بين الأصحاب نقلا و تحصيلا، للأمر بالمسارعة و ثبوت ذلك في الفرائض على الوجوب أو الندب إن لم نقل بشمول بعض النصوص لهما، و‌ خبر محمد ابن مسلم عن أبي عبد الله (عليه السلام) «ان علي بن الحسين (عليهما السلام) كان إذا فاته شي‌ء من الليل قضاه بالنهار، و إذا فاته شي‌ء من اليوم قضاه من الغد أو في الجمعة أو في الشهر، و كان إذا اجتمعت الأشياء عليه قضاها في شعبان حتى يكمل له عمل السنة كلها كاملة»‌ و خبر أبي بصير قال أبو عبد الله (عليه السلام): «إن قويت‌ فاقض صلاة النهار بالليل»‌ و‌ خبر إسحاق بن عمار المروي في الذكرى «لقيت أبا عبد الله (عليه السلام) بالقادسية عند قدومه على أبي العباس فأقبل حتى انتهينا إلى طراناباد فإذا نحن برجل على ناقته يصلي و ذلك عند ارتفاع النهار، فوقف عليه أبو عبد الله (عليه السلام) و قال: يا عبد الله أي شي‌ء تصلي؟ فقال: صلاة الليل فاتتني أقضيها بالنهار، فقال: يا معتب حط رحلك حتى نتغدى مع الذي يقضي صلاة الليل بالنهار، فقلت: جعلت فداك تروي فيه شيئا قال: حدثني أبي عن آبائه (عليهم السلام) قال: قال رسول الله (صلى الله عليه و آله): إن الله يباهي بالعبد يقضي صلاة الليل بالنهار، يقول: يا ملائكتي انظروا إلى عبدي كيف يقضي ما لم أفترضه عليه، أشهدكم اني قد غفرت له»‌ و‌ خبر جميل المروي عن تفسير علي بن إبراهيم عن الصادق (عليه السلام) أيضا قال: «قال رجل: ربما فاتتني صلاة الليل الشهر و الشهرين و الثلاثة فأقضيها بالنهار أ يجوز ذلك؟ قال: قرة عين لك و الله ثلاثا، إن الله يقول  «وَ هُوَ الَّذِي جَعَلَ اللَّيْلَ وَ النَّهٰارَ خِلْفَةً لِمَنْ أَرٰادَ أَنْ يَذَّكَّرَ أَوْ أَرٰادَ شُكُوراً» فهو قضاء صلاة الليل بالنهار، و هو من سر آل محمد (عليهم السلام) المكنون»‌ إلى غير ذلك من النصوص المشتملة على تفسير الآية المزبورة بذلك، بل في‌ المرسل عن الصادق (عليه السلام) الاحتجاج بها، قال: «كل ما فاتك من صلاة الليل فاقضه بالنهار، قال الله تعالى «وَ هُوَ الَّذِي جَعَلَ» الآية. يعني أن يقضي الرجل ما فاته بالليل بالنهار، و ما فاته بالنهار بالليل، فاقض ما فاتك من صلاة الليل أي ساعة شئت من ليل أو نهار ما لم يكن وقت فريضة، قال: و قال رسول الله (صلى الله عليه و آله): إن الله ليباهي ملائكته بالعبد يقضي صلاة الليل بالنهار، فيقول: يا ملائكتي انظروا إلى عبدي يقضي ما لم أفترضه عليه، أشهدكم اني قد غفرت له»‌ و‌ المرسل الآخر الذي أرسله الحسن عنهم (عليهم السلام) «وَ الَّذِينَ هُمْ عَلىٰ صَلٰاتِهِمْ يُحٰافِظُونَ أي يديمون على أداء السنة، فان فاتتهم بالليل قضوها بالنهار، و إن فاتتهم بالنهار قضوها بالليل».[1]

سید در عروه فرمودند:مستحب و الافضل یعنی بین استحباب تعجیل و افضلیت  مماثل جمع شده است که آن روز عرض کردم چطوری می‌شود. الان فضای بحثش است که ببینیم چطور می‌شود که در عین حال «یستحب تعجیل قضاء النوافل» اما «و التأخیر الی المماثل افضل» جمع بین این و آن استحباب چه می‌شود؟ و چرا؟ پس عرض کردم این عبارتی که الان ایشان فرمودند: «و إن کان الانتظار افضل» در متن شرایع نبود، الان در متن بهجةالفقیه آمده است. مرحوم صاحب جواهر هم بحثی کردند تا به این «و إن کان الانتظار افضل» برسند یا نرسند که حالا می‌بینیم.

مرحوم شهید در ذکری دو دسته روایات را که آوردند فرمودند: تعجیل فضیلت دارد، انتظار افضل است؛ ایشان این طور جمعش کردند حالا چرا این طوری شده است؟ در کلمات محقق که فقط بود «یستحب تعجیله» اسمی هم از مماثل نبود، ایشان هم فرمودند: «علی المشهور بین الاصحاب نقلاً و تحصیلاً» که «ما یفوت من النوافل لیلاً أو نهاراً یستحبّ تعجیله ولو فی النهار ولو فی اللیل» که غیرمماثل است. نوافل اللیل را فی النهار قضاء می‌کند و نوافل النهار را فی اللیل قضاء می‌کند که هر دو غیرمماثل است. «و لا ینتظر» منتظر مماثل نمی‌شود که نوافل لیل را در لیل اداء کند و نوافل نهاریه را در نهار قضاء کند. بعد شروع به آوردن ادله کردند که پنج شش تا خبر هست که سریع مرور می‌کنیم.

ادله‌ی استحباب تعجیل قضاء نوافل

فرمودند: «للأمر بالمسارعة» یکی معلوم است در آیه شریفه آمده، در روایات هم هست، یک چیز واضحی هم هست که «سارِعُوا إِلى‏ مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُم»[2] برای اعمال عبادی کلاً چیزهایی که به درد شما می‌خورد چه برای کمال شما، چه برای تکفیر ذنوب شما سرعت بگیرید «فَاسْتَبِقُوا الْخَيْرات»[3] این‌ها آیاتی است و همچنین روایاتی که دالّ بر مسارعت است.

پس «للأمر بالمسارعة» بعد «و ثبوت ذلک فی الفرائض علی الوجوب أو الندب» در قضاء فرائض دو تا بحث بود؛ یکی مضایقه و یکی مواسعه بود. آیا نماز فریضه که قضاء شد، فوراً باید قضاء شود یا حالا که قضاء شد فرجه دارید؟ یک بحث مفصلی است و بحث مواسعه و مضایقه چقدر هم کتاب و رساله دارد در این که آیا قضاء، مضایقه است و باید سریع بخوانیم یا مواسعه است؟ لذا می‌فرمایند: «ثبوت ذلک» ذلک یعنی اصل تعجیل وجوباً بنا بر مضایقه یا ندباً بنا بر مواسعه «و ثبوت ذلک» تعجیل را که «لا ینتظر» اگر نماز شبت قضاء شده صبر کنی فردا شب قضاء کنی؛ سریع همان روز غیر مماثل را قضاء می‌کنی. پس «ثبوت التعجیل» در فرائض یعنی قضاء فرائض «علی الوجوب» بنا بر مضایقه «علی الندب» بنا بر مواسعه «إن لم نقل بشمول بعض النصوص لهما» که اصلاً بعضی نصوص باب، شامل هم فریضه و هم نافله می‌شود؛ من «لهما» را این طور معنا کردم. حالا مهم نیست، من می‌خواهم سریع روایات را برسیم. بعد شروع می‌کنند شش تا روایت می‌فرمایند که دالّ بر بخش اول کلام است که «یستحب تعجیله»؛ فتوا این شد. محقق فرمودند: «یستحب»، در بهجة الفقیه فرمودند: «یستحب»، در عروه «یستحب» دارد، پس الان یک فتوا به «استحباب تعجیل ما فات من النوافل» داریم؛ شب نماز قضاء شده، روز قضاء کند؛ روز قضاء شده، شب قضاء کند «لا ینتظر المماثل» برای نافله شب تا شب صبر نکند. روایت چیست؟

بحث در اهمیت دادن شارع به مراحل تعجیل در قضاء نوافل

[8] محمد بن الحسن بإسناده عن علي بن مهزيار، عن الحسن يعني ابن سعيد عن ابن أبي عمير، عن أبي أيوب، عن محمد بن مسلم، عن أبي عبد الله (ع) قال: إن علي ابن الحسين (ع) كان إذا فاته شئ من الليل قضاه بالنهار وإن فاته شئ من اليوم قضاه من الغد أو في الجمعة أو في الشهر، وكان إذا اجتمعت عليه الأشياء قضاها في شعبان حتى يكمل له عمل السنة كلها كاملة.[4]

«و‌ خبر محمد ابن مسلم عن أبي عبد الله (عليه السلام) «ان علي بن الحسين (عليهما السلام) كان إذا فاته شي‌ء من الليل قضاه بالنهار» اگر طوری بود که حضرت نافله‌ی شب نمی‌خواندند، قضاء را در غیرمماثل به جا می‌آوردند. «و إذا فاته شي‌ء من اليوم قضاه من الغد» اگر امروز چیزی از حضرت فوت می‌شد، فردا قضاء می‌کردند. «أو في الجمعة» در هفته نمی‌گذاشتند جمعه رد شود «أو في الشهر» گاهی آن قدر موانع پشت سر هم می‌آید برای قضاء فرصت نمی‌شود؛ حضرت نمی‌گذاشتند ماه بگذرد و قضای نوافل این ماه را به جا نیاورده باشند.

 

برو به 0:05:39

حالا آمدیم در ماه هم نشد، شرایط طوری بود که در این ماه نشد نافله‌ای که از من قضاء شده بود قضاء کنم، ماه هم گذشت «و كان إذا اجتمعت الأشياء عليه قضاها في شعبان» دیگر حضرت مترصد بودند ماه شعبان رد نشود مگر این که آن نافله را قضاء کنند. چرا؟ «حتى يكمل له عمل السنة كلها كاملة» این بنا بر آن روایاتی است که اول السنة، ماه مبارک است؛ بنابراین که با حلول هلال ماه مبارک رمضان اول، سال شروع می‌شود حضرت می‌فرمودند: تا شعبان نگذشته، سال تمام نشده من هر چه نوافل قضاء شده داشتم انجام دهم که کل اعمال من در سال کامل شود.

شاگرد: از نظر دلالی روایتش مشکل ندارد؟ با توجه به این که نماز شب بر پیامبر واجب بود، برای حضرات هم همان مقام را باید قائل باشیم!

استاد: یعنی نافله‌ی شب بر ائمه هم واجب باشد؟!

شاگرد: بله.

استاد: در فقه این را نداریم؛ این از اختصاصیات حضرت است که نافله‌ی شب واجب است؛ احتمالش فی نفس الامر باشد، حساب دیگری دارد؛ به عنوان مطلبِ جا افتاده فقط «نافلةً لک»؛ «وَ مِنَ اللَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَةً لَك»[5] اصل وجوبش برای حضرت است؛ الان هم یادم نیست که در روایات برای معصومین دارد یا ندارد؛ الان یک چیزی آمد که یک وقتی روایتی دیدم ولی خصوصیات روایت در ذهنم حاضر نشد.

شاگرد: «طائفةٌ من الذین آمنوا معک»

استاد: بله «طائفةٌ من الذین معک» ولی آن طوری که در ذهن من است در فضای فقه، اختصاصی حضرت است و بر امام معصوم نماز شب واجب نیست. حالا اگر باز پیدا کردید و من هم یادم باشد پی آن را می‌گیریم.

شاگرد: ذهن شیعه‌ی امروز پس می‌زند …

استاد: که نماز شب برایشان واجب باشد.

شاگرد: نه، این که نماز شبشان قضاء شود. تعبیر روایت هم این است که «کان اذا فاته» پس یک بار دو بار نیست.

استاد: نه، نه، نه! «کان» به قضائه می‌خورد یعنی سیره‌‌ی حضرت بر قضاء و تعجیل بود، نه این که سیره‌ی حضرت بر فوت بود؛ خیلی تفاوت می‌کند.

شاگرد: بله ولی از این روایت به دست نمی‌آید که فقط یک مرتبه فوت شده باشد؛ از روایت به دست می‌آید که یک چیز مرسومی بوده است؛ هر وقت صلاة نافله در معصومین آن هم مثلا در امام سجاد که به عبادت معروف بودند خلاصه یک چیز مرسومی بوده است که نافله نخوانند.

استاد: شرایط سفر، موارد مختلف و مریضی؛ چیزهایی پیش می‌آید که باعث فوت می‌شود به علاوه این که من طبق فتوای اصحاب معنا کردم، خود روایت از اول تا آخر کلمه‌ی «شیءٌ» دارد «إذا فاته شیءٌ» اصلاً کلمه‌ی صلاة یک بار هم تکرار نشده، سه بار کلمه‌ی «شیءٌ» آمده است؛ «إذا فاته شیءٌ … إذا فاته شیءٌ … إذا اجتمع الاشیاء» خود همین ممکن است بعداً در پیشرفت معنای حدیث معنای جالب‌تری باشد ولی فعلاً مرحوم صاحب جواهر و سایرین این طور فهمیدند اما این که شیعه بگویند: نماز نافله قضاء نشود، خب این طور نیست که کلاً در شرایط عذر … یعنی از امام معصوم در حال اختیار ممکن نیست مستحبات از ایشان ترک شود، کارشان مستحبات است، واجب هم که باشد، معلوم است امام معصوم واجب را ترک نمی‌کنند اما این که عذری از انجام یک واجب برای معصوم پیش نیاید، نه در کلام ثابت است، نه در فقه.

شاگرد: گاهی هم امام ترک می‌کنند که مردم بفهمند مستحب است.

استاد: بله آن هم حساب دیگری است که قبلاً هم صحبت کردیم؛ گاهی کار مکروه را وجوباً انجام می‌دهند، گاهی کار مستحب وجوباً ترک می‌کنند وجوبا برای این که بفهمانند این مستحب است. علی ای حال این، فضای خاص خودش را دارد. در آن حدیث هم هست که گاهی برای امت این کار را می‌کنند؛ حدیث نوم صلاة صبح که بلال هم خواب ماند که حضرت گفتند: چطور شد؟! قرار بود که بیدار باشید ما را صدا بزنید؛ گفت: «إنّ الذی قبض نفوسکم قبض نفسی» یک عبارتی شبیه همین گفت؛ همان خدایی که شما را خواباند، من را هم خواباند؛ خواب ماندم. آن وقت حضرت فرمودند «إنّما نُمتُم فی واد الشیطان» جا را عوض کنید، جای دیگری برویم بعد نماز جماعت به قضاء خوانده شده و اتفاقاً حضرت، اول نافله را هم خوردند. یادم است همین جا در درس بود حاج آقا این نکته را تذکر می‌دادند؛ چون در روایت دارد که پیامبر خدا با امیرالمومنین صلوات‌الله‌علیهما بلند شدند نماز را خواندند هیچ کس نفهمید بعد این طور تظاهر کردند که نماز ما هم قضاء شده است «تسهیلاً علی الأمة» برای این که بعداً در امت کسی نمازش قضاء شد نگوید: «هلکتُ». بگویند: پیامبر خدا هم نمازش قضاء شد، آن وقت حاج آقا می‌فرمودند: حضرت نگفتند: «إنّما نُمنا فی واد الشیطان»، این اشاره به آن حدیث بود که «نُمتُم» شما خواب ماندید، اما «نمنا» نگفتند. این از چیزهایی است که از درس یادم مانده است.

شاگرد: قضای عذر هم در مستحبات اوسع است.

استاد: خود تزاحم اگر بنا بر خرق عادت است، معصومین علیهم‌السلام رفع تزاحم به خرق عادت می‌توانند بکنند اما چون بنا بر خرق عادت نیست، در تکلیفات عادیه تزاحم که پیش می‌آید برای امام هم تزاحم فقهی است؛ همان ضوابط تزاحم را حضرت اِعمال می‌کنند. علی ای حال این هم یک روایت است. اگر چیزی طبق واضحات اعتقادی که مطالب واضح نزد هر عاقل متدینی که معرفت به اهل بیت علیهم السلام دارد، روایتی آمد خلاف آن‌هاست، آن چه را که مدلولش خلاف آن‌هاست نمی‌پذیرد، معلوم است یک روایت نمی‌تواند مقابل آن‌ چیزهایی باشد که واضحات است؛ صحبت سر این است که ما می‌گوییم: اگر روایت این را می‌خواهد بگوید که مخالف واضحات است مردود است اما اگر یک مقصود یا مراد یا خصوصیاتی در آن هست که ما تخیل می‌کنیم با آن منافات دارد، واقعیت آن با محکمات اعتقادی خلاف ندارد، آن حساب دیگری است و به فقه‌الحدیث آن برمی‌گردد به نحوی که با واضحات و محکمات هماهنگ باشد.

 

برو به 0:13:32

حالا قطع نظر از فرمایشات آقایان ،خود روایت دلالت بر استحباب تعجیل دارد؟ غیر از مسئله‌‌ی این که بر امام واجب باشد یا نباشد، غیر از این مسئله‌ی این که خود فوت برای امام ممکن باشد یا نباشد که الآن مطرح شد، این روایت «یستحب» نمی‌گوید یعنی ما باشیم و این روایت، آیا می‌شود گفت: این دلیل برای فتوای اصحاب به استحباب تعجیل است؟!

شاگرد:دلالتش و استحبابش برعکس نمی‌شود؟

استاد:«إنّ علی بن الحسین علیهما السلام کان إذا فاته شیءٌ من اللیل قضاه بالنهار» تا آخر روایت مجموعش این شد …

شاگرد: زمانی است که این انتها پیدا می‌کند می‌گوید: به محض این که این تمام شد و زمان بعدی شروع شد شروع کن لذا می‌گوید: شب، روز می‌شود؛ امروز، فردا می‌شود.

شاگرد2: حتی نمی‌گوید: نهاری که متصل به آن است، نمی‌گوید: لیلی که متصل به آن است.

استاد: عده‌ای هم فرمودند: در این روایت که بر ضد این است یعنی خود روایت یک نحو هر دو حکم در آن است؛ اول حضرت فرمودند: «إذا فاته شیءٌ من اللیل قضاه بالنهار» بعد «إذا فاته شیءٌ من الیوم قضاه بالغد» باید فی اللیل بگویند.

شاگرد: این جا یوم در مقابل روز نیست، امروز در مقابل فرداست.

استاد: یعنی اللیل و النهار مجموع این‌ها.  بعضی گفته بودند که این «مِن الغد» ضد این حکم استحباب است، آن‌ها یوم را به‌معنای روز گرفتند؛ پس چرا کلمه‌ی لیل مقابل آن قرار گرفت؟! «إذا فاته شیءٌ من اللیل قضاه بالنهار و إذا فاته شیءٌ من الیوم».

شاگرد: یوم یعنی لیل و نهار.

استاد: بله یوم یعنی لیل و نهار.

شاگرد2: جمع کرده است. اگر در یک روز باشد شب و روز و اگر گذشت می‌شود استحباب تعجیل باشد.

استاد: این طوری که مجموع روایت است این طوری به ذهن می‌آید که اساساً روایت در مقام حکم استحباب تعجیل نیست، در مقام این است که وقتی یک نمازی رد شد، مراحلی را در مسارعت به قضاء سیر کند به طوری که مبادا طوری شود یک سال از آن بگذرد و برای نماز یادش نباشد؛ حضرت رده‌بندی می‌کردند و به آن گام‌های قضاء کردن اهمیت می‌دادند. شب بود، فردا صبح، شبانه‌روز بود، فردایش، فردایش نشد، جمعه، جمعه نشد، ماه، ماه نشد، ماه شعبان. چرا؟ چون مبادا کل سال تمام شود و حضرت قضاء نکرده باشند.

شاگرد: فردا نشد، پس‌فردا نمی‌شود.

استاد: از این روایت معلوم است. چرا؟ چون وقتی ده می‌گویید، بعد بیست می‌گویید، بعد ده که یازده است. ابجد هوز چطوری است؟ حطی یاء می‌شود ده ؛ حطی کلمن، کاف بیست می‌شود؛ می‌گوییم: بعد ده که یازده است؛ وقتی این عقود را می‌خواهیم بالا برویم الان شب بود، عِدل بعدی‌اش روز می‌شود، گام بعدی شبانه‌روز است، شبانه‌روز نشد، فردا عقد بعدی است، عقد بعدی پس‌فردا نیست، عقد بعدی کل هفته است، هفته نشد، ماه، ماه نشد، ماه شعبان برای کل سال.

شاگرد: استحباب تعجیل را می‌رساند.

استاد: بله اما مربوط به بحث ما نیست که بین مماثل با غیر مماثل مقابله کنیم. ما می‌خواهیم بگوییم: «یستحبّ تعجیله فی غیر مماثل و التأخیر افضل» اصلاً ناظر به آن نیست. تعجیل را می‌رساند و گام‌های تعجیل را دارد می‌گوید؛ گام‌های تعجیل تا کل سال است.

شاگرد: ما در استحباب چه می‌خواهیم؟! فعل معصوم علیه‌السلام احتمالش را می‌فهمیم که حضرت به تعجیل اهتمام داشتند.

شاگرد2: فی‌الجمله اصل تعجیل را که از خارج می‌دانیم؛ یک نکته‌ی دیگر هم که به نظر می‌رسد این است روایت شاید در مقام دفع توهم این که نمی‌شود یا خوب نیست و امثال این‌ها هم باشد؛ هم به فرمایش شما دارد گام به گام جلو می‌رود، هم این که لیل شد، نهار باشد اشکال ندارد، امروز شد، فردا شود اشکال ندارد؛ اگر برای این ماه شد، ماه بعد بشود اشکال ندارد. این چیزهایی است که می‌خواهد بگوید:اگر می‌خواهید بخوانید اولاً بناء داشته باشید بخوانید، بعد هر موقع توانستید بخوانید، بخوانید یعنی فکر نکنید چون برای شب بوده، نمی‌توانید روز بخوانید. شاید هر دوی این‌ها را با هم دارد بیان می‌کند.

شاگرد: یک سنخ روایت دیگر هست که ناظر به این است که توهم نکنید که مماثل نیاز است؛ این هم یک نوع روایت است که برای دفع توهم لزوم ابقاء قضاء برای مماثل است؛ اگر شب قضاء شده مبادا روز بخواند، تا شب صبر کن؛ برای دفع این می‌گویند: روز بخوان؛ روز بخوان یعنی جایز است نه این که مستحب هم هست یا نیست؛ خیلی تفاوت می‌کند امری که بخوان، مانعی ندارد، در روز بخوان برای دفع توهم لزومِ تا این، ما از این استحباب را استفاده کنیم. برای حیثیت مسارعت حرفی نیست، آیا این روایت هم حیث تعجیل را می‌خواهد نسبت به مماثل بگوید تا بگوییم: این دلیل برای این طرف است یا یکی از ادله‌ی مسارعت است مثل آیه قرآن «فاستبقوا الخیرات»، «سارعوا …» کاری کنید که سال از شما نگذرد و نماز قضاء داشته باشید، تند تند ممکن است عقب نیندازید؛ شب و روز به جا بیاورید، نگذرد، روز شد، نگذارید فردا، پس‌فردا شود، هفته شد، نگذارید جمعه بگذرد. این یک لسانی است که اصل التعجیل را می‌رساند اما استحباب ما نحن فیه که در قبال مماثل است. این به عنوان این طور چیزی مصداقش است، صغرای آن است، یک نحو دلالت موردی است نه این که این روایت برای مانحن فیه باشد.

شاگرد: سیاق روایت دارد ترتیب را بیان می‌کند؛ یعنی روز قضاء می‌شد، شب مقدم بر این که امروز را فردا قضا کند و این یک نوع ترتیب در آن است.

استاد: یعنی مراحل تعجیل را دارد می‌فرماید.

شاگرد: خود این تعجیل در مقابل مماثلت قرار می‌گیرد؛ یعنی در روایت این طور است اگر روز نمی‌رسیدند بخوانند، شب می‌خواندند و مرحله‌ی بعدی این است که اگر یوم نمی‌شد، غد می‌خواندند.

استاد:  «و فی التأخیر آفات»؛ تأخیر آفات دارد. حضرت تأخیر نمی‌انداختند، آفت پیش می‌آید لذا تعجیل می‌کردند. ولی رمز کار آخر روایت می‌آید. رمز کار این عبارت است، چرا «قضاها فی شعبان»؟ «حتی یکمل له عمل السنة کلّها کاملةً» پس اگر هم تعجیل بود برای این که «فی التأخیر آفات» نشود بعد جمع بشود نشود و سال بگذرد قضا نکرده باشد. یعنی محور روایت این است که عمل سنة یک سال کامل شود ولو تعجیل خوب است اما این که الان محوریت برای تعجیل بود، آخر روایت که انسان می‌فهمد مقصود اصلی روایت این طور برای ذهن جلوه می‌کند که کل سنة یک اعمالی دارد نگذارید سال بگذرد شما اعمال ناقصی در آن سال داشته باشید. در این محور تعجیل هم هست اما مقصود محوری روایت نیست، مقصود این است که در یک سال هر عملی دارید کامل کنید، ناقص نگذارید؛ لذا صغرایی برای تعجیل است؛ برای فردا هم هست اما حضرت نمی‌خواهند امشب و فردا بگویند، می‌خواهند اصل التعجیل را بگویند به نحوی که روی هم نماند و آخر سال ببینی سال بر تو گذشت و بسیاری نوافلت را نخواندی.

شاگرد: روایت در مقام ردّ مماثل نمی‌شود؟

استاد: این جا الان قابل جمع است؛ با این بیانی که من عرض کردم چون حضرت می‌خواهند بفرمایند: «فی التأخیر آفات» می‌شود همین جا بگویند: در عین حال اگر قرار است عقب نیفتد و تا آخر سالت عملت ناقص باشد بهتر این است که نافله‌ی شب را در شب به جا بیاوری. با این حیثِ نظر روایت افضلیت تاخیر الی المماثل سازگار است، زود بخوان؛ زود بخوان برای این که تاخیر نگیرد. اگر قرار نیست آفت و تاخیر بیاید تو را از عمل کل سنة باز بدارد و این‌ها تا آخر سال جمع شود، این همه نماز مانده باشد و سال با عمل ناقص تمام شود، خب اگر مطمئن هستی این طور نمی‌شود، شب انجام بده. آن وجهه‌ی نظر روایت با افضلیت منافاتی ندارد که بگوییم متعارض است. بعد می‌گویند این‌ها تعارض دارند، روی این فضا چیزی نیست که بعداً باعث تعارض مستقر حسابی شود.  علی ای حال مفاد این روایت روشن است.

 

برو به 0:23:58

شاگرد:  آیه هست «وَ هُوَ الَّذي جَعَلَ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ خِلْفَةً»[6]

استاد: بله الان می‌رسیم؛ آن هم از خود ائمه علیهم‌السلام است که به این آیه‌ی شریفه به نحو بسیار زیبایی استشهاد فرمودند. بعد به خبر ابی بصیر می‌رسند.

شاگرد: موضوعیت این شعبان بودنش چیست؟

استاد: اگر در اقبال ببینید مرحوم سید بحث مفصلی دارند که آیا ابتدای سال محرم است یا ابتدای سال ماه مبارک رمضان است؛ دور نیست که برای امور اجتماعی و دنیوی ابتدای سال محرّم باشد و برای امور معنوی ابتدای سال ماه مبارک باشد؛ شاید خود سید هم همین طوری جمع می‌کنند، روایتی هم دارد که شب اول ماه مبارک شب اول سال است، سال شروع می‌شود فلذا حضرت می‌خواستند از ماه شعبان نگذرد و ماه رمضان که سال جدید است وارد نشود در حالی که بعضی از اعمال سال قبلی را قضاء نکردند. این محور روایت است.

شاگرد: «کان رسول الله یدأب فی صیامه و قیامه» شهرت پیدا نمی‌کرد اگر حضرت قضاء را به جا می‌آوردند؟

استاد: در دعای شعبان اسم قضا که نیست؛ این جا هم مربوط به رسول الله نبود، آقا[7] فرمودند.

شاگرد: با توجه به این روایت که از امام سجاد علیه‌السلام وارد شده است.

استاد: این که ربطی به حضرت ندارد، آن برای خصوص رسول الله …

شاگرد2: «صیامه و قیامه»

استاد: چقدر مستحبات در ماه شعبان است؛ خود اقبال را ببینید؛ یعنی صیام روزه گرفتن قضا ماه قبلی نیست، روزه گرفتن برای خود ماه شعبان است؛ صیامُ یوم شعبان؛ قیامه یعنی قیام نوافل یوم و لیلة شعبان، نه قیام نوافل که قبلا گفتیم؛ ربطی به قضا ندارد و اصلا اِشعاری هم در دعا نیست به این که حالت قضا ما سبق باشد.

روایت ابی بصیر در تعجیل قضاء نوافل و عدم شرطیت مماثلت

خبر بعدی خبر ابی بصیر است؛ «خبر أبي بصير قال أبو عبد الله (عليه السلام): «إن قويت فاقض صلاة النهار بالليل»[8]» شب‌ها معمولاً همه از کار می‌آیند خسته هستند، وقت استراحت است، حالا وقت آن نیست که الان نماز بخواند، می‌گویند: نگذار شب روز شود، همان شب نماز را قضا کن که «فی التأخیر آفات» این هم روایت دوم بود.

شاگرد: در تعجیل نوافل مثلاً نافله‌ی صبح قضا شد، تعجیلش این است که بعد از طلوع آفتاب بخواند، نه این که شب بخواند. تعجیل نوافل نهاری به این است همان ساعتی که تمام شد بعدش بخواند نه این که تعجیل این باشد که در شب بخواند.

استاد: فرمایش شما به طریق اولی است یعنی اگر نافله‌ی نهار امروز قضا شد، تا ممکن است اولی است در همین امروز به جا بیاورد.

شاگرد: «ان قویت» در روایت چه می‌فرماید؟

استاد: یعنی اگر نمازِ نهار قضا شد ونشد تا شب شد …

شاگرد2: معمولا اشتغال در روز بوده.

استاد: کلمه «قویت» یعنی چه؟ یعنی عقب بینداز؟ یعنی شب وقت خستگی است می‌خواهی بخوابی، نگذار خواب بروی صبح شود.

شاگرد: تعجیل از این در نمی‌آید. یعنی اگر در روز هم بتواند بخواند اشکال ندارد منتها شب بخوان.

استاد: خصوص نافله‌ی‌ فجر مثالی که شما زدید برای نوافل ظهر و عصر در این که برای کل نهار است بحث خاص خودش را دارد؛ نافله‌ی فجر آیا جزء نوافل لیل حساب می‌شود یا نهار؟ این سوال است. شما به احتمال زیاد ممکن است بگویید: نافله‌ی فجر جزء نوافل لیلیه است ولذا «دسّه فی صلاة اللیل» ولو هر چقدر تا صبح مانده است، همه در فتاوا می‌گویند: آن هم جایز است. دو ساعت به اذان صبح مانده، وتر شما تمام شد، همان وقت می‌توانید نافله‌ی صبح را بخوانید به علاوه وقت فضیلت فضیلت نافله‌ی صبح این است که طلوع فجر صادق نشده بخوانید یعنی بهترین نافله‌ی صبح آن وقتی است که فجر صادق نشده باشد، بین فجر کاذب با فجر صادق وقت فضیلت نافله‌ی صبح است البته اگر نخواندید تا وقت طلوع حمره مشرقیه دیگر هوا روشن شده و طرف آن وقت باقی است؛ به صرف این‌که تا وقت طلوع حمره وقتش باقی است یعنی نوافل نهار است؟ نه! تابع نوافل لیل است. پس این که جزء لیلیه شد. اگر نافله‌ی فجر که لیلیه است قضا شد به فرمایش شما بعد از طلوع آفتاب بخواند؛ آن که خیلی خوب شد، با فتاوای اصحاب سازگار شد اما نوافل نهاریه کی قضاء می‌شود؟ یک احتمال حسابی است که تا غروب قضا نمی‌شود؛ پس لذا آن فرمایش شما فرض ندارد که نافله‌ی نهاری باشد و قضا که شد در همان نهار به جا بیاورد؛ در همان نهار قضا نمی‌شود؛ بله در فتوای مشهور که بعد از اربعة اقدام  قضا می‌شود، آن حرف‌ها بود که بعد صلاة عصر می‌توانید بخوانید یا نه؟! بعضی روایات مثل حاج آقا می‌فرمایند: به قصد وظیفه تا غروب بخواند؛ این احتمال، احتمالی است که در فضای منابع مسأله خوب است در این که وقت غیر فضیلتی تا غروب باشد. نوافل، نوافل نهار هستند کما این که احتمالا بعد از طلوع آفتاب می‌توانید شانزده رکعت نافله‌ی ظهر و عصر را شروع کنید بخوانید مثل روز جمعه؛ روز جمعه باید نافله نخوانید گوش دهید، می‌گویند از قبل … روزهای دیگر کار پیش می‌آید، اشتغالات زیاد است، آن حضور قلب را ندارید، بهترین وقتش بعد از زوال است که «تفتح ابواب السماء» این احتمال هست ولی مشهور این را نمی‌گویند؛ همین طور که مستحضر هستید مشهور می‌گویند: تا زوال نشده اصلاً هنوز وقت نافله‌ی ظهر داخل نشده است.

مرسله‌ی ابن ابی قره در مساله

و روى ابن أبي قرة- رحمه اللّٰه- بإسناده إلى إسحاق بن حماد، عن إسحاق بن عمار، قال: لقيت أبا عبد اللّٰه عليه السلام بالقادسية عند قدومه على أبي العباس، فاقبل حتى انتهينا الى طيزناباذ فإذا نحن برجل على ساقية يصلي و ذلك ارتفاع النهار، فوقف عليه أبو عبد اللّٰه عليه السلام و قال: «يا عبد اللّٰه اي شي‌ء تصلي؟» فقال: صلاة الليل فاتني أقضيها بالنهار. فقال: يا معتب حط رحلك حتى نتغدى مع الذي يقضي صلاة الليل. فقلت: جعلت فداك تروي فيه شيئا؟ فقال: «حدثني أبي، عن آبائه، قال: قال رسول اللّٰه صلّى اللّٰه عليه و آله: انّ اللّٰه يباهي بالعبد يقضي صلاة الليل بالنهار، يقول: يا ملائكتي انظروا الى عبدي كيف يقضي ما لم أفترض عليه، أشهدكم اني قد غفرت له».[9]

روایت بعدی «و‌ خبر إسحاق بن عمار» این روایت در منابع اولیه‌ی روایی که در دست ما است نیامده، در کتب اربعه نیست، تنها منبع این خبر اسحاق بن عمار، ذکری شهید قدس سرّه است. شهید فرمودند: ابن ابی قرة در کتاب خودش بإسناده « و روى ابن أبي قرة- رحمه اللّٰه- بإسناده إلى إسحاق بن حماد، عن إسحاق بن عمار» این عبارت ذکری شهید است. ابن ابی قرة از محدثینی است که خیلی کثیرالروایة است، خیلی مفصل است، شیخ نجاشی و خود نجاشی به عنوان کسی که محضرش را دیده ایشان را توثیق می‌کند و خود ابن ابی قرة هیچ مشکلی ندارد، فقط چیزی که این روایت دارد بین شهید تا ابن ابی قرة که شیخ نجاشی بوده، واسطه معلوم نیست. چه کتابی بوده، باز معلوم نیست. بسیاری از روایات ابن ابی قرة را سیدبن‌طاووس برای ما ابقاء کردند. در این مستحبات ایشان خیلی روایت دارد و اسم ایشان اگر نرم‌فزارها بزنید زیاد می‌آید و دیدم سید زیاد از ایشان نقل می‌کنند. علی ای حال اینجا شهید در یک جایی که دست ایشان بوده می‌گویند: «اسناده» ابن ابی قرة با سند خودش به اسحاق بن‌حماد عن اسحاق بن‌عمار، روایت این است «المروي في الذكرى،قال: «لقيت أبا عبد الله (عليه السلام)» اسحاق بن عمار می‌گوید: محضر امام صادق سلام‌الله‌علیه رسیدم «بالقادسية» قادسیه‌ی عراق که نزدیک کوفه است. «عند قدومه على أبي العباس» زمانی بود که حضرت تشریف آورده بودند زمان ابوالعباس سفاح بود، حضرت زمان منصور آمدند، متعدد بوده است. این روایت دارد که زمان ابوالعباس سفاح هم عراق آمده بودند. حالا آیا شواهد دیگری در کتب دیگر هست؟ این قدوم قطعی است؟ فی‌الجمله که گشتم وقت بیشتری می‌خواست، اگر حالا شما می‌دانید یا بعداً برخورد کردید که خصوص تفاوت قدوم امام علیه‌السلام در زمان ابوجعفر منصور با ابوالعباس چیست؟ از چیزهای جالب این است که منصور دوانیقی با ابوالعباس سفاح هر دو برادر بودند ولی اسم هر دو هم عبدالله است. شاید مادرشان دو تا بوده، بعید است از یک مادر هر دو را عبدالله بگذارند. عبدالله بن محمد بن علی بن عبدالله بن عباس معروف؛ نتیجه‌ی ابن عباس معروف حساب می‌شوند. خلاصه «عند قدومه علی أبی العباس» خلافت ابی‌ العباس چهار سال بیشتر نبود، در این چهار سال هم که دیگر هنگامه کرد، بعد از دو سال اولش کوفه بود؛ این که قادسیه و کوفه است شاید همان اوائل امر بوده، حدود دو سال در کوفه ماند، بعد از دو سال گفتند که به الانبار عراق رفت و آن جا یک جایی بنا کرد و می‌خواست پایتختش باشد که زود وفات کرد؛ سنی هم نداشت. بعد منصور ملعون به خلافت رسید. همه‌ی بنی‌العباس از دم از چیزهایی بودند که از من بهتر می‌دانید. «فأقبل»  حضرت تشریف آوردند «حتى انتهينا إلى طراناباد» نسخه‌ی جواهر این طوری است. طراناباد یا طرناباد. ولی در معجم البلدان طرز صحیحش را طیزناباد آوردند. آن هم یک جایی در مسیر حجاج که می‌خواهند حج بروند است که همان نزدیک قادسیه و کوفه است که طیزناباد خیلی فاصله‌ی کمی تا قادسیه دارد. می‌گویند: حجاج از آن مسیر رد می‌شوند.

«حتی انتهینا إلی طراناباد فإذاً نحن برجل» ‌‌‌می‌گوید: محضر امام علیه‌السلام بودیم یک مردی آمد «على ناقته يصلي و ذلك عند ارتفاع النهار»  داشت نماز می‌خواند روز بالا آمده بود و ظهر هم نبود. «فوقف عليه أبو عبد الله (عليه السلام) و قال: يا عبد الله أي شي‌ء تصلي؟» امام از او پرسیدند: در این وقت چه نمازی می‌‌خوانی؟ «فقال: صلاة الليل فاتتني أقضيها بالنهار، فقال: يا معتب حط رحلك» شتر را بخوابان، این جا، جای منزل کردن است. چرا؟ خیلی مهم است. امام فرمودند: من یک کسی دیدم نماز شبش قضاء شده دارد الان در روز قضای آن را به جا می‌آورد، حیف است با این شخص غذا نخوریم، سفره را پهن کن این طور شخصی که نمازش را قضا می‌کند غذا بخوریم. «حطّ رحلک حتى نتغدى مع الذي يقضي صلاة الليل بالنهار، فقلت: جعلت فداك تروي فيه شيئا» به خاطر روایتی است که این کار را با او کردی؟ حضرت فرمودند: بله. «قال: حدثني أبي عن آبائه (عليهم السلام) قال: قال رسول الله (صلى الله عليه و آله): إن الله يباهي بالعبد يقضي صلاة الليل بالنهار»  نماز شبش قضا شده در روز دارد قضا می‌کند. «يقول الله تعالی: يا ملائكتي انظروا إلى عبدي كيف يقضي ما لم أفترضه عليه» با این که بر او واجب نکردم ولی او دارد قضا می‌کند «أشهدكم اني قد غفرت له»  این هم این روایت سوم بود.

 

برو به 0:37:17

شاگرد: باز هم نفس قضا است نه تعجیل

استاد: من هر کدام از این روایات را دیدم خیلی دقیقاً آن دلالت صریح بر آن چیزی که اصحاب گفتند: «یستحب» در مانحن فیه برای مقابله با انتظار به مماثل صریح نشد. در همین هم دارد قضا می‌کند، حضرت هم تشویقش کردند. خب این چیزی است که آیا «یستحب تعجیله»؟ این درنمی‌آید. اصلاً روایت در مقام آن نیست؛ شب قضا شده و حالا که شب قضا شده روز دارد به جا می‌آورد.

شاگرد: با توجه به معنای نتغدی آیا قبل از صبحانه داشت نافله را می‌خواند؟

استاد: غداة یعنی چاشت؟ یعنی قبل از صبحانه؟

شاگرد: «اول وقتٍ من الیوم» ترجمه شده است.

شاگرد2: ریق می‌گویند، غداة، غداة است.

استاد: ریق یعنی ناشتا؛ در آیه شریفه «آتِنا غَداءَنا»[10] غداءنا یعنی صبح بود؟ « قالَ أَ رَأَيْتَ إِذْ أَوَيْنا إِلَى الصَّخْرَةِ فَإِنِّي نَسيتُ الْحُوتَ»[11] غداً به معنای فردا صبح و صبح است. «غُدُوّاً و عشیّاً» غُدُوّاً صبح است، این‌ها معلوم است. آیا «نتغدی» هم یعنی صبحانه؟! شما الان دیدید؟

شاگرد: نه.

استاد: در جای دیگر از لغت یادتان است؟ ایشان می‌گویند: چون مسافر بودند، بین راه بودند هنوز صبحانه نخورده بودند. این طوری در ذهن ایشان آمد که بین راه بودند، مسافر بودند، ارتفاع نهار شده بود حالا وقتی بود که حضرت می‌خواستند صبحانه بخورند فرمودند که «نتغدی» یعنی الان غدوّ است. بُکرة و غدوا هر دو به این معناست ولی از سابق چیزی در ذهن من نیست که نتغدی به معنای خصوص صبحانه باشد.

شاگرد: نهی از غذا خوردن در ظهر هم داریم.

استاد: یعنی چون ظهر غذا نمی‌خوردند آیا در مسافرت هم هم‌چنین است؟ یا مسافرت و خستگی و امثال این‌ها … علاوه بر این که ممکن است صبح فرصت نشده بود.

شاگرد: بهتر نیست به لغت مراجعه شود که این غداة به چه گفته می‌شد؟

استاد: بله؛ یعنی یک بحثی است که فعلاً علی العمیاء است، خیلی مستند نیست، یک بخشی از ارتکازات است.

شاگرد: در لغت دارد «الغداء طعام الغدوة» یا «طعام الغدوة و هی اول النهار»، «وجبة طعام الظهر» هم درباره‌اش آمده است.

استاد: پس هر دو به کار می‌رود. «نتغدی»، «تغدی» هم دارد که خصوص تغدی چیست؟

شاگرد: «تغدی أکل الغدا»

استاد: که باز هر دو محتمل است.

شاگرد: « فتقول ما بی تغدٍ و لا تعشٍ» صبح و شب ظاهرا است.

استاد: بله معلوم است آن جا به معنای صبح است. در عشاء و غدوة مقابل هم قرار می‌گیرد به معنای ظهر نیست.

شاگرد: غذای آن هم قبل از ظهر است. اگر به قول معروف بخواهیم این طور حساب کنیم یک بار ساعت شش صبح صبحانه می‌خورند، یک بار ساعت یازده نهار می‌خورند و یک بار هم ساعت پنج شام می‌خورند که می‌گویند نتقوی، نتغدی، نتعشی. «علی الریح» چاشنی می‌شود.

شاگرد2: در معجم‌الرائد هم  دارد «تغدی أکل الغداء اول النهار»

شاگرد3: ظاهراً اول النهار واضح نیست، مطلق غذا و نفس الطعام …

استاد: خب حالا آن وقت ببینیم در روایت هم فرمایش شما تاثیری داشت؟ مقصود شما در استظهار …

شاگرد: اول وقت بوده، قضائی که انجام داده اول وقت بوده است.

استاد: یعنی تجلیل حضرت از این بوده؟ مقصود شما این بود که حضرت چرا تجلیل کردند؟ چون هیچ مهلت نداد، سریعاً بعد از این که اولین فرصت ممکن قضاء کرد. البته روایتی که حضرت خواندند تاکیدشان بر «ما لم افترض» بود. «انظروا إلى عبدي كيف يقضي ما لم أفترضه عليه أشهدكم اني قد غفرت له» یعنی تاکید بر این که فوری بعد از طلوع آفتاب است در روایت بعدی که نیست. حالا ان شاء الله بقیه را هم می‌بینیم تا عبارت تطبیق شود.

شاگرد: تغدی را به معنای سحری خوردن هم ممکن است ذکر کنند. در ماه مبارک «کنتُ أتغدی عند عمر بن خطاب فی رمضان»

استاد: الان چیزی که ما داریم می‌گوید: غذا بخوریم  معنایی است که خیال می‌کنیم با این سازگار است که بیا غذا بخوریم. الان هم غذا خوردن بین ما جامع همه چیزهایی است که صبحانه و نهار و شام را می‌گوییم بیا غذا بخوریم ولی اصلش غدوة بوده و برای صبح است.

والحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین

کلیدواژگان:غدوة/ابوالعباس سفاح/ قادسیه/ قضاءالنوافل/ قضاءنوافل‌الامام علیه‌السلام/ زمان‌ابتدای‌سال/ معنای‌ یوم و نهار/ نمازقضاء به جماعت/ نمازقضای بلال/ نماز قضای جماعت به امامت پیامبراکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌و‌سلم.

 


 

[1] جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام، ج‌7، ص: 300‌-302

[2] سورة آل‌عمران، آیة 133

[3] سورة بقرة، آیة 148

[4] وسائل الشیعه، ج3، ص201

[5] سورة اسراء، آیة 79

[6] سورة فرقان، آیة 62

[7] یکی از شاگردان

[8] وسائل الشیعه، ج3، ص201

[9] ذكرى الشيعة في أحكام الشريعة، ج‌2، ص: 440‌

[10] سورة کهف، آیة 62

[11] همان، آیة 63

درج پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

The maximum upload file size: 10 مگابایت. You can upload: image, audio, video, document, text, archive. Drop files here

هیچ فایلی انتخاب نشده است