1. صفحه اصلی
  2. /
  3. شرح
  4. /
  5. درس فقه(٣١)- کراهت سجده هنگام طلوع شمس

درس فقه(٣١)- کراهت سجده هنگام طلوع شمس

    |
  • لینک کوتاه : https://almabahes.bahjat.ir/?p=27431
  • |
  • بازدید : 6

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

 

تعبیر اهل‌سنت از نماز مبتدئه و ذات السبب

شاگرد: … ولی حالا این تعبیر هم نباشد، تعبیری نظیر این یعنی کأنه ادله‌ی مجوزه را جمع می‌کنند و آخرش چیزی که ته کاسه می‌ماند دقیقا مثل شیعه مبتدئه می‌ماند.

استاد: در دلیل خود آن‌ها مبتدئه نبوده است.

شاگرد: بله آن‌ها هم در جمع‌بندی به این رسیدند.  آن چیزی که می‌بینیم هیچ مشکلی ندارد این است.

استاد: بله یعنی آن چه را که بدون مشکل برای ادله‌ی ناهیه می‌ماند.

شاگرد: خود آقای ابن قدامه می‌گوید «لا اعلم خلافا فی المذهب أنه لا یجوز أن تبتدأ صلاة غیر ذات السبب بل هو قول الشافعی و اصحاب الردّ»

استاد: تعجب است! موسوعه‌ی کویتیه تمامش را کراهت می‌گوید. شما دیدید؟!

شاگرد: ابن قدامه تعبیر به لا یجوز کرد.

استاد: حالا خلاصه‌ی فرمایشتان که مطالعه فرمودید را بفرمایید.

خلاصه‌ی فرمایش شما این شد که اهل سنت هم مبتدئه را با همین تعبیر مبتدئه دارند.

شاگرد: «لا یجوز أن یبتدأ» دارند.

استاد: «ذات السبب» هم به همین عنوان دارند. روایات آن‌ها هم همین وزان است؛ نهی‌اش مطلق است، روایات خاص هم برای مجوز هست و جمعی که آن‌ها کردند نتیجه‌اش همین شده که مبتدئه ؛ابتداء النافله برای ناهیه مانده است.

كما لا وجه للمنع عن السجود و لو كان لا لسبب، لأنّه ليس صلاة مشتملة على السجود، و هو مورد المنع بعد ملاحظة المستفاد من تعليل «العلل».[1]

«كما لا وجه للمنع عن السجود و لو كان لا لسبب»  فرعی که در جواهر و حدائق مطرح کردند بنابر این شد که فتوای اصحاب بر این است که نافله‌ی مبتدئه در پنج وقت مکروه است. نوافل ذات السبب مکروه نیستند ولو صاحب جواهر میلشان به این شد که ذات السبب نگویید مکروه نیست، هر کجا دلیل خاص داریم طبق همان دلیل می‌گوییم مکروه است و اگر نداریم مکروه نیست ولی در بهجةالفقیه ملاحظه کردید تعمیم دادند و بحث را این‌چنین پیش بردند که همان طوری که متن شرایع بود نظر ایشان شد که ذات السبب مطلقاً کراهت ندارد.

بحث در کراهت سجده عند طلوع الشمس

فرعی که مطرح کردند این است بعد هم شروع و ابتداء را فرمودند که جلسه قبل گذشت؛ الان محض سجده است؛ سجده ،نماز نیست. سجده یکی از افعال نماز است که بیرون از نماز مستقلاً می‌توانید به عنوان یک عمل عبادی انجام دهید. این سجده خودش انواعی دارد؛ همین تقسیم‌بندی که الان داشتیم در سجده هست؛ سجده‌ی مبتدأ، سجده‌ی ذات السبب. سجده‌ی مبتدئه این است که همین طور به خاطر این که عبادیت نفس عمل سجودّ ذاتی است. شاید در کتاب اصولی نهایة الدرایة‌ی مرحوم اصفهانی بود که توضیح می‌دادند عبادیت سجده ذاتی است یعنی نمی‌شود تعبد و تذلل را از آن گرفت، در ذاتش خوابیده است. اگر هیچ سبب دیگری جز ذاتش نداشته باشد کافی است برای این که عبادت باشد. آیا در این اوقات پنجگانه، سجده مکروه است یا نه؟! انواع سجده، سجده‌ی مبتدئه که عرض کردم بدون هیچ علت و سببی یا دلیل خاصی فقط بخواهد سجده کند.سجده‌ی شکر؛ الان نعمتی برای او متجدد شده می‌خواهد برای نعمت متجدد نزد او سجده کند، آیا وقت طلوع شمس و وقت غروب مکروه است؟ هم‌چنین سجده‌های دیگر ذات السبب مثل سجده‌ی سهو؛ سجده‌ی سهو نماز می‌خوانده سهو کرده، آیا در وقت طلوع هم مکروه است یا نیست؟ و سایر سجده‌های ذات السببی که مثلا نمازهایی است که می‌گویند: بعد از نماز سجده کن، آن چیزی که به خصوص امر دارد، ذات السبب به معنی أوسعی که حاج آقا فرمودند می‌شود. سوال این است که آیا سجده هم مثل نماز در این اوقات مکروه است؟ می‌فرمایند: نه؛ چرا مکروه باشد؟! سجده که ربطی به نماز ندارد. «کما لا وجه» قبلش فرمودند: «لا وجه للمنع عن سوی الشروع» شروع فقط مکروه است. ادامه‌اش در بحث جلسه‌ی گذشته مکروه نبود، حالا هم «کما لا وجه للمنع عن السجود» محض سجده کردن در این اوقات پنجگانه مکروه نیست. «و لو کان سجود لا لسبب» یعنی محض ذاتیت خودش و عبادت ذاتی خودش و بدون این که هیچ سببی از شکر و از سهو و از امثال اسبابی که برای سجده می‌تواند باشد … سجود القرائة، آیه‌ی قرآن می‌خواند سجده‌ی واجبه است، سجده‌ی منفرده است اما واجب است؛ سجده‌ی سور اعاظم واجب است. سور سجده‌های ندبی، پانزده تا است، چهار تا سور اعاظم است که واجب است، یازده سوره‌ی دیگر هست که سجده‌های مستحب دارد. خب می‌فرمایند: این‌ها مکروه نیست. چرا؟ می‌گویند: آن دلیلی که این پنج وقت را مکروه کرده بود فقط مربوط به نماز است؛ نمازی که سجود دارد و سجودی که جزء نماز است؛ ما به چه وسیله برویم بگوییم: محض سجود مکروه است.

 

برو به 0:08:16

بررسی احتمالات مقصود از علل در تعبیر «من تعلیل العلل» در بهجة الفقیه

 «لأنّه» یعنی سجده‌ی محض ولو مبتدئه باشد «ليس صلاة مشتملة على السجود» باید نماز باشد تا مکروه باشد، این نماز نیست، محض سجود است «و هو مورد المنع» یعنی آن نماز مشتمل بر سجود مورد منع است «بعد ملاحظة المستفاد من تعليل «العلل».» تعلیل روایت علل. آدرسی که برای تعلیل علل در پاورقی دادند را ببینید «الوسائل 2، أبواب صلاة الجنازة، الباب 21، ح 7.»[2]

مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ فِي عُيُونِ الْأَخْبَارِ وَ فِي الْعِلَلِ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ عَنِ الرِّضَا ع قَالَ: إِنَّمَا جَوَّزْنَا‌ الصَّلَاةَ عَلَى الْمَيِّتِ بِغَيْرِ وُضُوءٍ- لِأَنَّهُ لَيْسَ فِيهَا رُكُوعٌ وَ لَا سُجُودٌ- وَ إِنَّمَا هِيَ دُعَاءٌ وَ مَسْأَلَةٌ- وَ قَدْ يَجُوزُ أَنْ تَدْعُوَ اللَّهَ وَ تَسْأَلَهُ عَلَى أَيِّ حَالٍ كُنْتَ- وَ إِنَّمَا يَجِبُ الْوُضُوءُ فِي الصَّلَاةِ الَّتِي فِيهَا رُكُوعٌ وَ سُجُودٌ.[3]

روایت را از علل بخوانم؛ روایت همان روایت علل معروف بود که قبلاً بحثش را داشتیم؛ «عن الرضا صلوات‌الله‌علیه قال وَ إِنَّمَا جَوَّزْنَا الصَّلَاةَ عَلَى الْمَيِّتِ بِغَيْرِ وُضُوءٍ لِأَنَّهُ لَيْسَ فِيهَا رُكُوعٌ وَ لَا سُجُودٌ» نماز میت رکوع و سجود ندارد. «وَ إِنَّمَا هِيَ دُعَاءٌ وَ مَسْأَلَةٌ وَ قَدْ يَجُوزُ أَنْ تَدْعُوَ اللَّهَ وَ تَسْأَلَهُ عَلَى أَيِّ حَالٍ كُنْتَ»  نماز میت دعاء است، سجده و رکوع که ندارد، در پیشگاه الهی در هر حالی می‌توانید دعا  کنید ولو وقت طلوع شمس باشد. «وَ إِنَّمَا يَجِبُ الْوُضُوءُ فِي الصَّلَاةِ» من گمانم این است مقصود آن‌ها که آدرس دادند این کلمه الصلاة دومی این جاست. «إنّما جوّزنا الصلاة علی المیت» مقدمه است که تا این جا رسیده است. «إِنَّمَا يَجِبُ الْوُضُوءُ فِي الصَّلَاةِ»  پس باید نماز باشد آن وقت «یجب الوضوء» در الصلاة؛ صلاتی که فیها رکوع و سجود.

شاگرد: وصف مشعر به علیت نیست خصوصاً با توجه به روایاتی که وقتی طلوع می‌شود شیطان می‌گوید: این‌ها عبده‌ی من هستند چون دارند عبادت می‌کنند؛ عبادتشان همان رکوع و سجده است.

استاد: بله حالا عرض می‌کنم؛ عبارت حدائق را می‌خوانم ببینید. فعلا مقصود، عبارت ایشان از روایت را بررسی کنیم تا فرمایش شما هم برسیم.  

پس این جا الان تنها چیزی که به ذهنم آمد این بود که «إنّما یجب الوضوء فی الصلاة التی فیها رکوع» پس باید نمازی باشد تا «فیه سجودٌ و رکوع» وقتی نماز نیست، سجود محض است، اصلاً روایت علل آن را نمی‌گیرد؛ باید نماز باشد تا روایت علل بگیرد. این روایتی که این جا آدرس دادند، روایت عللی هم که بحث ما در آن بود یعنی باب بیست حدیث چهارم که ملاحظه کردید آن جا اشاره به بحث ایشان نداشت، در روایت بود که «إِنَّمَا جَوَّزْنَا الصَّلَاةَ عَلَى الْمَيِّتِ قَبْلَ الْمَغْرِبِ- وَ بَعْدَ الْفَجْرِ لِأَنَّ هَذِهِ الصَّلَاةَ- إِنَّمَا تَجِبُ فِي وَقْتِ الْحُضُورِ وَ الْعِلَّةِ» با عباراتی که دنبالش آمد که کاری به اختیار انسان ندارد، حق است و هر وقتی می‌تواند اداء شود. آن جا اشاره‌ای به مسأله‌ی سجود نبود. پس چون تنها روایت عللی که اشاره به سجودش بوده، دیدند این است. پس این که حاج آقا فرمودند «مِن تعلیل العلل» آن روایت شده است. آیا العلل یعنی روایت علل یا «مِن تعلیل العلل» یعنی عللی که در این باب آمده است؟! آن هم ممکن است علل، عنوان اسم کتاب علل نباشد.

مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ أَبِي عَلِيٍّ الْأَشْعَرِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى عَنِ الْعَلَاءِ بْنِ رَزِينٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: يُصَلَّى عَلَى الْجِنَازَةِ فِي كُلِّ سَاعَةٍ- إِنَّهَا لَيْسَتْ بِصَلَاةِ رُكُوعٍ وَ سُجُودٍ- وَ إِنَّمَا تُكْرَهُ الصَّلَاةُ عِنْدَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَ عِنْدَ غُرُوبِهَا- الَّتِي فِيهَا الْخُشُوعُ وَ الرُّكُوعُ وَ السُّجُودُ- لِأَنَّهَا تَغْرُبُ بَيْنَ قَرْنَيْ شَيْطَانٍ- وَ تَطْلُعُ بَيْنَ قَرْنَيْ شَيْطَانٍ.[4]

 شاهدش هم یک روایت دیگری در همان باب بیستم است که روایت دوم است؛ آن روایت چطوری است؟! روایت دوم این طوری است که ذکر رکوع و سجود در آن آمده ولی برای علل نیست، روایت برای کافی است. سند این است «عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: يُصَلَّى عَلَى الْجِنَازَةِ فِي كُلِّ سَاعَةٍ- إِنَّهَا لَيْسَتْ بِصَلَاةِ رُكُوعٍ وَ سُجُودٍ» اقوایی که روی حساب ذهن طلبگی به ذهنم  آمد، مقصود حاج آقا این روایت دوم است؛ این خیلی مناسب است. چون آن راجع به وضو بود، در وجوب وضو رفت ولو سجود و این‌ها در آن ذکر شده بود اما مسأله، مسأله‌ی اوقات نبود، مسأله‌ی وجوب وضوء بود؛ یک اشعارٌ مّا بود اما این روایت درست متن فرمایشی که می‌خواهند بگویند، می‌گوید که حضرت فرمودند: «إِنَّهَا لَيْسَتْ بِصَلَاةِ رُكُوعٍ وَ سُجُودٍ وَ إِنَّمَا تُكْرَهُ الصَّلَاةُ عِنْدَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَ عِنْدَ غُرُوبِهَا الَّتِي فِيهَا الْخُشُوعُ وَ الرُّكُوعُ وَ السُّجُودُ» امام علیه‌السلام در این روایت کافی نمی‌گویند: صرف سجود، می‌فرمایند: «یکره الصلاة التی فیها» این خیلی مناسب فرمایش ایشان در بحث است. لذا انسب است که آدرس دهیم وسائل همان باب بیست حدیث دوم به جای وسائل باب بیست و یکم. این از حیث مطلب خیلی به مقصود ایشان مناسب است اما از علل نیست، این روایت در علل نیامده است. «مِن تعلیل العلل» یا حالا روایت علل باشد که اشاره در آن وضوء بود یا یعنی «مِن تعلیل العلل المذکورة فی روایات الباب» نه این که اسم کتاب باشد و مقصود علل فضل‌بن‌شاذان باشد.

شاگرد: خلاف ظاهر عبارت کتاب نیست؟

استاد: که علل به معنای کتاب است؟

شاگرد: یعنی منظور، کتاب نباشد.

استاد: ظاهر، کتاب است.

شاگرد: ظاهر همین است که کتاب علل باشد.

استاد: ظاهر این است یعنی بدواً وقتی به ذهن می‌آید العلل، همین کتاب است و لذا هم آقایان که کتاب را تحقیق کردند آدرس به باب بیست‌ویک و روایت هفتم دادند که کاملا با این جا مناسب است اما اگر ملاحظه کنید از حیث مطلب، گاهی شده که ظاهر یک چیز است که بحث جلو می‌رود اما در مجموع قرائن و حرف‌ها اظهر آن است یعنی بعد از ملاحظه‌ی همه ظاهرها این از حیث مطلب، اظهر می‌شود.  آن نمازی که وضو در آن واجب است رکوع و سجود دارد، این را بخواهید وصل کنید به این که بخواهید بفرمایید اشاره به این دارد که وقت طلوع شمس، رکوع و سجود باید نماز باشد، این خیلی موونه‌ی بیشتری می‌برد تا روایت کافی که …

شاگرد: منعقد نمی‌شود. اصلاً مناط وجوب چیزی است و مناط وقت چیز دیگری است.

استاد: یعنی آن طهارت می‌خواهد، این یک بحث بیرونی است که طلوع شمس است.

علی ای حال این را داشته باشید تا به آن فرمایشی که آقا فرمودند برگردیم.

بررسی نظر صاحب حدائق درباره‌ی سجود عند طلوع الشمس

(الحادي عشر) [السجود للتلاوة و الشكر و السهو في هذه الأوقات]

قال في الذكرى ايضا: ليس سجود التلاوة صلاة فلا يكره في هذه الأوقات و لا يكره التعرض لسبب وجوبه أو استحبابه، و كذا سجود الشكر.

اما سجود السهو‌ ففي رواية عمار عن ابي عبد الله (عليه السلام) «لا يسجد سجدتي السهو حتى تطلع الشمس و يذهب شعاعها». و فيه إشعار بكراهة مطلق السجدات.[5]

در مانحن فیه ایشان که الان نظرشان را فرمودند، درحدائق وقتی این فرع را مطرح کردند یک نکته‌ای دارند که جالب است که صاحب‌جواهر هم اشاره کردند، در حدائق وقتی این بحث ما را می‌خواستند بگویند دوازده تا بحث آوردند؛ «(الحادي عشر)قال في الذكرى ايضا: ليس سجود التلاوة» تلاوت قرآن «صلاةً» چون سجده‌ی تلاوت، صلاة نیست «فلا يكره في هذه الأوقات» مکروه هم نیست. چون باید نماز باشد. یعنی دقیقاً شهید همین را که حاج آقا فرمودند، بیان کردند که باید نماز باشد؛ این که نماز نیست. «لیس سجود التلاوة صلاةً فلا یکره فی هذه الاوقات و لا يكره التعرض لسبب وجوبه أو استحبابه» عمداً آیه را بخواند که وقت طلوع سجده کند، مانعی ندارد. به سبب وجوبش یا استحبابش آیه‌ای بخواند که مثلاً مستحب است سجده کند. «و كذا سجود الشكر.» که نعمتی متجدد شده و برای آن شکر کند. «اما سجود السهو» یک امّایی دارند که دوباره کمی انسان را به فکر می‌اندازد. دلیلی که داشتیم این بود که باید نماز باشد. خب سجده‌ی شکر و تلاوت که نماز نیست، سجده‌ی سهو هم که نماز نیست؛ مکروه است یا نیست؟ می‌گویند: «اما سجود السهو ‌ففي رواية عمار عن ابي عبد الله (عليه السلام) «لا يسجد سجدتي السهو حتى تطلع الشمس و يذهب شعاعها».» یعنی روایت خاصه در این که سجده‌ی سهو هم وقت طلوع انجام ندهد وارد شده است. «و فيه إشعار بكراهة مطلق السجدات.» اشعار است به این که اصلاً سجده کراهت دارد. این حرف ایشان است.

شاگرد: شاید چون متمم صلاة است باز حکم صلاة را پیدا کرده است.

استاد: چون سجده‌ی سهو کالجزء للصلاة است، روایت در آن باب وارد شده است.

 

برو به 0:18:40

بررسی نظر جواهر الکلام

و لا يندرج مطلق السجود في الصلاة المنهي عنها قطعا، و لذا صرح الفاضل فيما حكي من تذكرته بعدم كراهة سجدة الشكر و سجدة التلاوة معللا ذلك بأنهما ليستا بصلاة، و بأن لهما أسبابا، و قد يشكل بالنظر إلى الكراهة في الوقت بشمول التعليل المزبور، و بأنه لا دليل على خروج كل ذي سبب، إذ قد عرفت ما فيه في النافلة فضلا عن غيرها، على أن مقتضاه الكراهة في الابتدائي من السجود، و بأن الموجود في رواية عمار النهي عن فعل سجود السهو حتى تطلع الشمس و يذهب شعاعها، و إن كان العمل به لا يخلو من إشكال بناء على الفورية في السجود، و لأنه موافق للعامة.[6]

اما در جواهر می‌فرمایند «و لا يندرج مطلق السجود في الصلاة المنهي عنها قطعا» سجود ربطی به نمازی که از آن نهی شده ندارد. «و لذا صرح الفاضل فيما حكي من تذكرته بعدم كراهة سجدة الشكر و سجدة التلاوة معللا ذلك بأنهما ليستا بصلاة، و بأن لهما أسبابا» ربطی به این جا ندارد. «و قد يشكل بالنظر إلى الكراهة في الوقت بشمول التعليل المزبور» اشکال همین است که شما فرمودید. تعلیل این بود که چون نمازم مشتمل بر رکوع و سجود است مکروه است. یعنی اصلاً خود نماز هم اگر این را نداشت مکروه نمی‌شد؛ اصلا نماز هم چون سجود را دارد مکروه شده است. شما می‌گویید باید نماز باشد و اگر خودش تنهایی آمد، مکروه نیست. این طور نیست! تعلیل می‌گوید: همین که تشبه به آن است، سجود للشیطان حساب می‌شود یا سوء استفاده می‌کند، این حرف‌ها را که ما در این فضا نمی‌توانیم بگوییم: متقوم به صلاة است. به عبارت دیگر وقتی شما تناسب حکم و موضوع را نگاه می‌کنید، موضوع، حکم و تناسب را تحلیل می‌کنید، شما می‌بینید آن چیزی که کراهت برای صلاة آورده، نه از آن حیثی است که ذکر الله است، نه از آن حیثی است که تکبیر می‌گویید، این‌ها نیست؛ در روایت هم که در کافی بود همین بود، این سجود و رکوعش است که خضوع و سجود رکوعی و تخضع و تخشعِ سجودی رکوعی متناسب این وقت نیست، نماز هم این را دارد مکروه است، پس حیثیت تقییدیه به صلاة ندارد، برعکس است، صلاة حیثیت تقییدیه به رکوع و سجود دارد. امام می‌فرمایند: صلاة میت ذکر الله است، چه مانعی دارد؟! چون آن چیزی که مکروه است، صلاتی است که رکوع و سجود دارد، یعنی از این طرف صلاة مکروه متقید به رکوع و سجود است، شما می‌گویید: پس صلاة محور شد؛ اگر صلاة نبود، چون این متقید به آن است، پس آن هم مقید به این است! نه! اگر آن می‌آورد دیگر مقید به آن نیست. سجود دارد چون می‌آید، کراهت در نماز را با خودش می‌آورد، نه این که وقتی هم تنها شد آن وقت دیگر کراهتِ او رفت؛ چون صلاة هیچ حیثی ندارد از حیث امتیاز به خاص خودش که … لذا فرمودند «و قد يشكل بالنظر إلى الكراهة في الوقت بشمول التعليل المزبور و بأنه لا دليل على خروج كل ذي سبب» قبلاً گفتند، کلّ ذات السبب را قبول نکردند، بنابراین سجده چه مبتدئه باشد، چه ذات السبب باشد وقتی از ناحیه‌ی خود شارع دلیلی نداریم که سجده شکر را عند طلوع الشمس امر کرده باشند، تجویز کرده باشند ما هم قرار شد تابع دلیل باشیم، نه کلی ذات السبب؛ خب سجده ذات السبب هم این جا دلیل می‌خواهد، وقتی نداریم مکروه می‌شود. «و بأنه لا دليل على خروج كل ذي سبب إذ قد عرفت ما فيه في النافلة» حتی در خود نافله‌، ذات السببش را قبول نداشتیم مطلقاً مکروه نباشد، باید دلیل بیاید «فضلا عن غيرها على أن مقتضاه الكراهة في الابتدائي من السجود» لااقل اگر ذات السببش هم مکروه نیست، سجده ابتدائی که به همان ذاتیتِ ابتدائیتش اکتفاء کنیم، خب آن باید مکروه باشد «و بأن الموجود في رواية عمار النهي عن فعل سجود السهو حتى تطلع الشمس و يذهب شعاعها» باید ذهاب شعاع بشود، محض سجده ولو متمم صلاة هم باشد ممکن است فراموش کرده باشد؛ وقت طلوع فجر در تاریکی، طلوع شمس هم نبود، نماز صبح صبر کرد یادش رفت، سجده‌ی سهو مؤقت نیست ولی فوراً ففوراً واجب است، الان وقت طلوع شمس است یادش آمد، روایت شاملش هست یا نیست؟! می‌گوید الان به جا نیاور که عقب افتاده صبر کن وقت بگذرد.

«و إن كان العمل به لا يخلو من إشكال بناء على الفورية في السجود» چون سجود، فوری است، سریع باید این را انجام دهد پس عمل به روایت عمار مشکل است. خب فوریت ممکن است با جمع بین دو تا روایت این شود که فوریت فوت نشود به اندازه‌ای که این دلیل می‌گوید: صبر کن مثل این که شما رکعت اول نماز صبر می‌کنید، فوریت هم دارد اما خود شارع می‌گوید صبر کن نمازت تمام شود، سلام که دادی سجده‌ی سهو به جا بیاور؛ می‌گوید: من رکعت اول سهو کردم، فوری هم هست، خب خود دلیل شرعی می‌گوید: این فاصله صبر کنید، حالا هم سجده‌ی سهو فوری است، دلیل می‌گوید: وقت طلوع شمس انجام نده، «العمل به لا يخلو من إشكال بناء على الفورية في السجود و لأنه موافق للعامة.» که در این جهت موافق با آن‌هاست؛ این حاصل بحث‌هایی است که صاحب‌جواهر مطرح کردند وهمین جا هم ختمش کردند. معلوم می‌شود به حالت احتیاط برگزار کردند که بهتر این است که سجده را مکروه حساب نکند؛ احتیاط، آن طرفش است. «قد یشکل» که می‌فرمایند، به معنای سررساندن بحث نیست، در رسمی که فقهاء دارند، «یشکل» ختم به احتیاط می‌شود. «یشکل» این نیست که بحث تمام شد؛ معمولاً اگر اشکال بیاورند، بعد هم نتیجه‌گیری و یک قول جازمی را بگویند، انتخاب نظر را به ایشان نسبت می‌دهیم و الا صرف «قد یشکل» احتیاط وجوبی است؛ در رساله‌ها هم همین طور است. اگر بگویند: محل اشکال است نه یعنی حرام است، یعنی ما فتوا ندادیم، احتیاط وجوبی است.

شاگرد: اشکال دارد چطور؟

استاد: همین احتیاط وجوبی است. در مواضعی هم برای مقلدین خوب است که مثلا مفتی خیلی میل ندارد انجام دهند از آن طرف هم نمی‌خواهد فتوا دهد، کلمه‌ی اشکال دارد، محل اشکال است القائش به مقلد این است که انجام نده ولو وقتی دقیق شوید می‌بینید فتوا ندادند.

شاگرد: یعنی فتوا به احتیاط است یا احتیاط در فتواست؟

استاد: احتیاط در فتواست؛ محل اشکال است یعنی فتوا صاف نشده است، نه این که لزوم احتیاط صاف شده است؛ صاف شدن لزوم احتیاط با صاف نشدن فتوا فرق دارد. فتوا که صاف نشده می‌گویند: محل اشکال است احتیاط کنید. به نظرم ایشان هم نظرشان به یک چیز قطعی نمی‌رسد. البته ایشان از فاضل در تذکره نقل کردند و صاحب حدائق از ذکری شهید نقل کردند و این هم عبارتی که ما از بهجة الفقیه خواندیم.

بررسی شمول موضوع کراهت برای رکوع و انواع سجده

شاگرد: بالاخره اگر ما سجده را قبول کنیم در رکوع هم همین طور است .وقتی خورشید می‌خواهد طلوع کند، سجده یا رکوع به جا بیاورد این‌جا هم آن حرف‌ها می‌آید.

استاد: حالا تشبه در رکوع خیلی مسلم نیست؛ آیا عبده‌ی شمس رکوع داشتند؟! در آن آیه شریفه دارد «وَجَدْتُها وَ قَوْمَها يَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ مِنْ دُونِ اللَّهِ»[7] سجده می‌کردند؛ آیا این سجده یک معنای عامی دارد که رکوع را هم می‌گرفت؟! خیلی صاف نیست. اگر سجود بوده، بگوییم: صرف رکوع تشبه هست و ادله‌ی آن را می‌گیرد قطعی نیست؛ وقتی اصل شمول ادله‌ی ناهیه مشکوک شد دیگر نمی‌توانیم این حرف‌ها را بزنیم. در سجود ما دستمان بازتر بود که اشکالات صاحب‌جواهر را سان بدهیم، برای این است که شمول ادله برای سجود و اشتمال نماز قطعی بود ولی در ادله‌ای مثل روایت کافی امام علیه‌السلام کلمه‌ی رکوع هم به کار بردند «المشتمل علی رکوعٍ و سجودٍ» این مشعر به این است که رکوع هم بهره‌ای از کراهت دارد حالا کراهتش از باب تشبه است؟ شاید آن عبده‌ی شمس هم انواعی داشته باشند، شاید هم صرف تخضع مقابل شمس در آن وقت، مکروه باشد.

 

برو به 0:27:59

شاگرد: تعلیلی که در روایت است، می‌شود از آن تعدی کرد؟ مثلا برای خمر تعلیل می‌آورند به خاطر اسکار، آن خیلی روشن است ولی این تعلیل خیلی با حکمت سازگار است.

استاد: همان چیزی که شما می‌فرمایید: روشن است معارج محقق را نگاه کنید، مرحوم محقق اول در معارج الاصول می‌گویند که «الخمر حرام لأنّه مسکر» ایشان می‌گویند که قبول نداریم این علت معمم است؛ چرا؟ چون دارد می‌گوید «لأنّه مسکر» یعنی خمر اسکار می‌آورد پس معلوم می‌شود که اسکارِ خمر است که دلیل حرمت است؛ می‌گویید: اسکار چیزهای دیگر هم دلیل حرمت می‌گیرد؛ از کجا می‌گویید؟! در معارج به همین خدشه کردند یعنی قیاس منصوص‌العلة را هم به این نحو اشکال کردند. بله منصوص العلة به معنای تصریح به تعمیم علت قبول است اما صرف این که این حکم را… ایشان می‌گویند: اسکار مقید به اوست «لأنّه مسکر» پس خمر مسکر حرام است و شما بگویید: هر چیزی که مسکر است حرام است؛ این طور نیست؛ ممکن است اسکار آن‌ها فرق داشته باشد، اسکار خمر یک نوع اسکاری است که شارع با این موافق نیست، یک اسکارهایی باشد که نوع اسکارش، نوعی است که شارع حرام نکرده است. شما گفتید: واضح است، این احتمالات را ایشان دادند. دنباله‌ی فرمایش شما چه بود؟

شاگرد: این تعلیل که در عبده‌ی شمس ذکر شد گویا تعلیل نیست بلکه آن به عنوان حکمت است؛ در تعلیل تصریحی باید باشد، محدوده‌اش مشخص باشد.

شاگرد2: تعلیلی که در روایت محمدبن‌مسلم چطور رکوع را نمی‌گیرد؟

استاد: در آن جا رکوع بود؟

شاگرد2: می‌گوید «التی فیه الخشوع و الرکوع و السجود» مطلق خشوع را به نحوی دارد چیز می‌کند ولی خب رکوع و سجود را قشنگ اسم آورد.

استاد: ولی می‌دانیم که این رکوع و سجود ناظر به طلوع و عبده‌ی شمس و سایر روایت است؛ این بود که لذا عرض کردم: کلمه‌ی رکوع این جا هست اما ناظر به رکوع باشد  یعنی رکوعی که مقدمه‌ی سجود است؛ روایت، رکوع منفرد محض را می‌گیرد؟

شاگرد2: در خشوع تصریح به آن کردند یعنی مصداق خشوع است.

استاد: خشوع خاصی که رکوع می‌رود و از رکوع به سجده می‌رود. همان کار عبده‌ی شمس که روی خاک می‌افتند می‌شود

شاگرد2: اگر کسی رکوع کند و روی خاک نیفتد، خشوع هست یا نیست؟

استاد: خشوعی که مشتمل بر رکوع است و روی خاک بیفتد نیست.

شاگرد2: یعنی رکوعی که متصل به سجود شود.

استاد: ولی علی ای حال فرمایش شما را من قبول دارم که وقتی کلمه‌ی رکوع آمد، خیلی کار آسان‌تر می‌شود اما باز این دقت‌هایی که قید همدیگر باشد ممکن است که بگوییم: واو عطف … منشأ عرض من هم این شد که می‌خواهیم تشبه را درست کنیم، این باید مسلم باشد اما مانحن فیه اگر دو تا انشاء باشد یکی از صغریات قیاسِ محرم است. قیاس حرام است، یعنی حکمی را که شارع برای موضوعی فرموده، بدون دلیل به صِرف مشابهت از این دلیل به آن طرف برویم، فرموده صلاة مشتمل بر رکوع و سجود عند الاوقات الخمسة مکروه است، ما بگوییم: پس سجود هم مکروه است؛ این دو موضوع است؛ کراهت آن جا را به صرف مشابهت بخواهیم به آن جا بکشانیم این قیاس می‌شود اما در موردی ما داریم از دلیل استظهار می‌کنیم که شارع اگر برای سجود هم بگوید: مکروه است، دو تا انشاء نیاز ندارد، اصلاً کراهت صلاة در اوقات خمسة حتی اگر سجود هم جزئش باشد یک انشاء است، تخشع و تشبه به عبده‌ی شمس عند الطلوع الشمس مکروه است؛ اگر این طور باشد قبلاً عرض کردم: این دیگر قیاس نیست یعنی ما دقیقاً داریم تنقیح موضوع فقهی می‌کنیم، می‌گوییم: آن موضوعی که شارع کراهت را برای آن آورده، صلاتیتش حیثیت تقییدیه در موضوع نداشته است؛ موضوع، آن بوده و لذا شامل سجود هم می‌شود. اگر از یک موضوع به موضوع سجود ببریم ممنوع است، قیاس محرّم است، اگر از دلیل استظهار کردیم که شارع بخواهد هم سجود را مکروه کند، نیاز به انشاء جدید ندارد، اصلاً همان انشاء قبلی اوست که از باب یک صغرای دیگری اسم از سجود می‌برد، اگر این طور استظهار شد دیگر قیاس نیست. صاحب جواهر هم از همین جا جلو رفتند و فرمودند: «یشکل بالنظر الی الکراهة فی الوقت لشمول التعلیل المذکور» تعلیل چه کار می‌کند؟ ما را از قیاس نجات می‌دهد. تعلیل می‌گوید: شارع یک انشاء کرده که این هم مصداقش است. از این باب دیگر حرفی نیست.

شاگرد: یک نافله‌ای را شروع کند و طولانی‌‌اش کند تا سجود و رکوعش بعد از ارتفاع شمس باشد.

استاد: این هم فرض خیلی خوبی برای آن بحث‌هایی که پریروز صحبت شد، است. نماز طولانی را شروع کرده، سوره‌ی بقره دارد می‌خواند، معلوم است، بطیء اللسان هم اگر باشد روشن‌تر است، تا بیاید این سوره را تمام کند خورشید طلوع کرده گذشته، او فقط در حین طلوع شمس داشته قرائت قرآن می‌کرده، می‌توانیم بگوییم: در آن مقطع، آن نیست.

چند ارزشی بودن احکام در شریعت اسلامی؛کمالی فوق‌العاده

شاگرد: قانون‌گذار باید یک قانونی بگذارد که همه عمل کنند.

استاد: قانون‌گذاری‌ها چند نوع است؛ از کمالات واقعاً کمالِ نفس‌الامری برای شریعت اسلامیه این است که شرع را دو ارزشی قرار نداده است؛ همین الان در فضای فلسفه‌ی اخلاق خیلی مطالب کلامی مثل حسن و قبح، باید و نباید، می‌بینید همه‌اش دو تاست، این از نقص کارشان است. واقعیت مطلب این است که در فضای حقوق، در فضای سایر امور اعتباریه به آن معنایی که برهان‌پذیر است، دو ارزشی مشی کردن واضح البطلان است. وقت‌هایی هم که دو ارزشی جلو می‌روند از سر ناچاری است یا اقتضائش دو تا ارزش است از چند تا ارزش است. بله ما نمی‌گوییم این دو ارزش نباشد، وجوب جزمی و حرمت جزمی هست اما استحباب، کراهت، جواز بالمعنی الاعم و بلکه بیش از این پنج تا که قبلاً بحثش شد، در شرع واقعاً بین مستحب و مباح چند رتبه‌ی دیگر داریم که ادله‌ی واضح شرعی هم بر آن ناطق است. شما می‌گویید: این اشدّ استحباباً است، آن أشدّ کراهةً است، هر دو مکروه است اما اسمش را چه می‌گذارید؟! اسم «أشدّ کراهة» چیست؟ همین «أشدّ کراهة» است. ولی واقعاً یک عنصری برای خودش است، ارزشی است که بین جواز مطلق با حرمت مطلق شما دو عنصر دارید؛ عنصری که هر دو را جامع‌گیری می‌کنید و کراهت می‌گویید اما با هم‌دیگر فرق دارند؛ حکم هر دو یکی نیست ولی زیر جواز، مرجوح است. این خیلی پرفایده است کما این که برای استحباب هم همین طور بود. قبلا هم تقریباً مفصل این را بحث کردیم.

الان فضا، فضای مستحبات است، در فضای مستحبات چون خروجی قانون کسر و انکسارش به الزام نبوده، شما آن حیثیاتی که مبادی آن حکم است دخالت می‌دهید، در آن چیزی که می‌خواستید یک منفعتی گیر مقلد شما و متشرع بیاید، چرا کاری کنید که از حیثیات دیگر محرومش کنید؟! خروجش که حکم الزامی نشد؛ بله وقتی الزامی است حرف شما درست است، یعنی قانون الزامی این طور نیست که مدام راه فرار برای آن بگذارند، آن نقض غرض از حکمت الزامش می‌شود اما وقتی قانون‌گذاری دو ارزشی نباشد، مکروه و مستحب و امثال این‌ها با درجات متعددش باشد، چرا در آن درجات ما بگوییم: حتماً مقتضای قانون این است که نشود فرار کنند.

شاگرد: یک جاهایی از قانون‌گذاری این که می‌فرمایند، هست و باید برش باشد. باید همه ملاحظه کنند، همه باید مراعات کنند.

شاگرد2: اجتماعیات و فردیات فرق می‌کند.

شاگرد: در خود فردیات هم جاهایی است که باید برش باشد.

 

برو به 0:37:21

استاد: منظور این‌که خیلی ظریف است. واقعاً این‌ها را آدم در نظر می‌گیرد می‌بیند چقدر فقه از ابتداء کارش برای بقاء خودش الی یوم القیامة چقدر کامل پایه‌ریزی شده است. بسیاری از چیزها را شرع با این که اقتضاء وجوب داشته واجب نکرده «لولا أن أشقّ علی أمتی لأمرتُهم» اما امر نکرده یعنی بسیاری از چیزها در نظر گرفته شده بالاترین مستحب است، دم به دم واجب است اما واجب نیست.

نعم قد يناقش بأنه لا دلالة في الحث على نفي الكراهة، و إلا لنفاها بالنظر إلى أصل النافلة التي ورد فيها أنها خير موضوع، و ان صلاة ركعتين تدخل الرجل الجنة، إلى غير ذلك، و بما في الحدائق من أن الخبر المزبور عامي و كذب صريح، لتضمنه‌ دخول بلال الجنة قبل النبي (صلى الله عليه و آله)، و قد بينا ما فيه من المفاسد في مقدمة كتاب السلاسل، فعدها حينئذ من ذوات الأسباب لذلك لا يخلو من نظر.[8]

حالا شما هم که فرمودید یک مناقشه‌ای از صاحب جواهر بود الان یادم آمد. صاحب جواهر برای ختم این بحث، در آن بحث که کسی وضو می‌گیرد ولو وقت طلوع شمس است آیا مستحب است نماز بخواند؟ مناقشه‌ای از صاحب حدائق نقل کردند؛ صلاة بعد التطهر عند طلوع الشمس، ذات السبب است و مکروه نیست یا مکروه است؟! ادله‌ای را آوردند و از کشف اللثام جواب دادند اما مناقشه‌ی صاحب حدائق را پذیرفتند. «نعم، قد یناقش» جوابی هم ندادند. «یناقش» اولش هم برای صاحب حدائق است. در سطر بعدی می‌گویند: «و بما فی الحدائق»، اولی هم «بما فی الحدائق» است چون ظاهر صاحب حدائق این است که خودشان اشکال می‌کنند، نه این که صاحب حدائق از دیگری نقل می‌کنند مگر این‌که  صاحب جواهر از قبل از صاحب حدائق هم دیده باشند که آن حرف دیگری است.

« نعم قد يناقش بأنه لا دلالة في الحث على نفي الكراهة» می‌گویند: تا وضو گرفتی نماز بخوان اما وقت طلوع مکروه هم هست. «لا دلالة فی الحث» یعنی حثِّ نماز خواندن بعد التطهر» علی نفی الکراهة که مکروه نیست، کجا دلالت دارد؟! «و إلا لنفاها» یعنی لنفی حث و برانگیختن، کراهت را  «بالنظر إلى أصل النافلة» خب خود نافله را هم تحثیث کردند، گفتند: همیشه نماز بخوان «خیر موضوع علی صلاتهم دائمون» به یک معنای وسیعش که نوافل را می‌گیرد «التي ورد فيها أنها خير موضوع» پس باید کراهت در نماز مبتدئه هم نفی شود. «و ان صلاة ركعتين تدخل الرجل الجنة، إلى غير ذلك، و بما في الحدائق» که خبر مزبور باطل است. آن دومی بود. این قبلی هم برای صاحب حدائق است.

تفاوت تحثیث بر اصل‌الطبیعة با تحثیث بر فرد

من یک چیز طلبگی در ذهنم هست که فرمودند: «لا دلالة فی الحث علی نفی الکراهة» اولاً خود این روایت علی المبنا می‌تواند سبب درست کند؛ اگر درست کند که نمی‌گوییم: دلالت بر نفی کراهت ندارد؛ تکویناً دارد کار انجام می‌دهد یعنی خودش دارد سبب درست می‌کند، سبب که شد دیگر تمام است؛ نه این که خودش بگوید: مکروه نیست تا شما بگویید: «لا دلالة علی نفی الکراهة» خودش می‌آید نماز بعد التطوع را ذات السبب می‌کند پس مکروه نیست.

دوم این که می‌گویند: چرا پس اصل النافلة را دلالت ندارد؟

عرض می‌کنم که حثّ بر یک چیزی به خاطر یک سببی کنند  یا حثّ بر نفس الطبیعة خیلی فرق می‌کند؛ حثّ در نمازهای مبتدئة می‌گویند: نماز خوب است، انجام بده، تحثیث بر اصل‌الطبیعة است. در تحثیث بر اصل‌الطبیعة می‌توانند بگویند: در این وقت خوب نیست. چرا؟ چون محض الطبیعة بود، این طبیعت با عنوان وقت مقارنت پیدا می‌کند اما یک وقتی می‌گویند: ما کار با طبیعت نداریم، وقتی تطهر می‌کنی حالا نماز بخوان، این تحثیث می‌آید آن را با چیزی که حث بر نفس الطبیعة دارد، فرق می‌گذارد؛ دارد می‌گوید: این سبب است که نماز را می‌آورد؛ وقتی سبب نماز می‌آورد دیگر نمی‌توانند بگویند: با این که این سبب آورد باز هم مکروه است؛ این هم تفاوتی است که شما فرمودید و در ذهن من بود.

شاگرد: طبق آن‌چه که خود شما در بحث فوریت سجده‌ی سهو فرمودید چه بسا جمع شود بدین صورت که بگوییم: فوریت در هر جایی به حسب خودش است کما این که مثلاً فصل به اجنبی به چه چیز حاصل می‌شود چیزهایی که شارع خودش فرموده . این جا هم در واقع بگوییم: این مقدار صبر کردن بر این که زمان بگذرد آن در واقع مخل به فوریت و اتصال به طهارت نیست.

استاد: در روایت عمار دیدید صاحب جواهر هم صریحاً رد نکردند؛ حالا نشد در باب سجود سهو ببینم که آیا آن جا دوباره گفتند یا نه. صاحب جواهر می‌فرمایند: «یشکل» یعنی این طور نبود بگویند: معلوم است به این روایت نمی‌شود عمل‌کرد بلکه فرمودند: «یشکل العمل» با ادامه‌اش؛ یعنی باز این احتمال در ذهن شریف ایشان هم مطرح بوده است.

خب الحمدلله این بحث تا این جا هر چه بود تمام شد و اگر شما الان یا بعداً در ذهن شریفتان آمد بفرمایید که همه بهره‌مند شویم.

شاگرد: پس ملاک سجده شد؟

استاد: اگر کسی بخواهد در این جا احتیاط را این طرف قرار دهد یعنی وقتی می‌خواهد به کراهت عمل کند، سجده هم انجام ندهد. اولویت با این است و احتیاط این طرفش است که سجده را در این وقت‌ها قرار ندهد به خاطر این که ذهن عرف با تنقیح مناط و کشف موضوع معیت می‌کند و عرف خیلی از این اباء ندارد.

شاگرد: رکوع هم همین طور است.

استاد: بله بحث رکوع هم شد که در روایت کافی هم بود؛ حالا آیا رکوعی که تشبه هست یا نیست، آن هم دیگر … ولی رکوع هم هست. یعنی این احتیاطی که من عرض کردم کاملاً در رکوعی که می‌فرمایید می‌آید.

شاگرد: صلاة بدون سجده و رکوع هم شامل است. یعنی هر چیزی که عبادت باشد.

استاد: صلاة میت که چقدر روایت داشتیم شامل نیست.

شاگرد: اصلاً صلاتیتش محرز نیست و آن صلاة عبادتِ آن‌چنانی نیست.

استاد: آن وقت فرمایش ایشان که اگر طوری باشد که همین نماز است اما وقت طلوع و غروب هیچ رکوع و سجودی ندارد، سوره‌ی بقره دارد می‌خواند ولی رو به قبله ایستاده تکبیر می‌گوید؛ این هم می‌گیرد؟!

شاگرد: عرف می‌گوید: الان در این ساعت دارد عبادت می‌کند یا دارد راه می‌رود؟! معلوم هم نیست.

استاد: عبادت می‌کند.

شاگرد: عبادت باشد شاملش می‌شود.

استاد: میزان عبادتی بود که تخشع للشمس و شیطان باشد.

شاگرد: این مثلا به طرف قبله ایستاده …

استاد: اگر الان قرائت قرآن کند، نماز نخواند مثلا سوره‌ی بقره بخواند، عبادت است یا نیست؟! عبادت است اما می‌گویید: مکروه است؟! اصلاً احتمالش در ذهن می‌آید؟! از روایات باب نمی‌آید.

شاگرد: اگر سوره‌ای از قرآن را بخواند که سجده هم داشته باشد؛ آیا خواندن این سوره هم مکروه می‌شود به همان نحوری که گذشت؟! وضویی که بعدش بخواهد نماز بخواند همان عنوان را دارد؟

استاد: این که می‌فرمایید روی مبنای فتوای اصحاب چون ذات السبب شد دیگر مکروه نیست، ذات السبب است. همه‌ی حرف‌ها این جا هم می‌آید و در اصل ذات السبب بودن فرقی نمی‌کند به معنای این که کلی شده باشد؛ روی مبنای صاحب جواهر خودشان هم گفتند: ذات السبب هم بشود ما قبول نداریم؛ چون ذات السبب مطلق، مستثنی نبود، ذات السبب صاحب دلیل خاص ،مستثنی بود اما روی آن مبنایی که احتمال بدهیم اساساً خود وقت یک چیز نفسی را با خودش دارد که با حیثیات دیگر حالت کسر و انکسار پیدا می‌کند؛ روی آن احتمال تمام آن حرف‌های قبلی این جا هم می‌آید. چرا؟ چون گاهی است که شرایط طوری است که همین سجود، راجح بالفعل است، شرایط طوری است که رجحان این غلبه می‌کند و الان وقتش نیست عقب بیندازد.

شاگرد: روایت می‌گوید: شیطان وقتی دارد می‌گوید نگاه کنید، یعنی به ظاهرش نگاه کنید یا به باطن سجده‌اش نگاه کنید؟

استاد: یعنی آن فرعی که ایشان می‌فرمایند توسعه هم دارد مثلا کسی صرفاً در حال استلقاء است یا صلاة عاری یا خوابیده است، رکوع و سجود او فقط به اشاره است، آیا ادله‌ی ناهیه‌ی از نماز خواندن در این وقت، با این که الان او تشبه به آن‌ها ندارد، یک اشاره‌ای به آن سجود صلاتی می‌کند، آیا شامل او هست یا نیست؟ شاید اصل این که این علامت آن است و بدل آن است، خود بدل کافی است برای این که ادله آن را بگیرد یعنی چنین نمازهایی هم یعنی نافله در راه یا نماز مستلقی و امثال این‌ها هم مکروه باشد. چون این هم بدل آن است یعنی این دارد می‌گوید: چون نمی‌توانم و الا اگر می‌توانستم همان کار را انجام می‌دادم و از این باب شاید این‌ها هم شامل ادله‌ی ناهیه باشد.

شاگرد: ما دلیلی برای خروجش از آن دلیل نداریم؛ این کفایت نمی‌کند؟ ما دنبال دلیل نمی‌گردیم که این‌ را وارد کنیم و به صورت اولی داخل در همان‌هایی است که می‌گوید: نماز مکروه است و ما دلیل برای خروجش نداریم

استاد: شبهه‌ای که اینجا داریم این است که علت، معمم و مخصص است؛ همین طوری که علت تعمیم می‌دهد، علت تضییق هم می‌کند که اگر ما در نص، علت داریم، همین طوری که علت می‌توانست به غیر این مورد سرایت بدهد، در مورد هم اگر علت شاملش نیست، می‌تواند تضییق کند.

شاگرد: به شرط این که ما به علییت برسیم.

استاد: بله حکمت نباشد؛ اگر حکمت باشد که درست است.

 

والحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین.

کلیدواژگان:سجده‌ی مبتدئه/سجده‌ی ذات‌السبب/ کراهتِ نفسیه‌ی وقت/نوافل مبتدئه/تعمیم در علت/فضای چند ارزشی/فرد و طبیعت/سجود و رکوع عندالطلوع.

 


 

[1] بهجة الفقيه، ص: 166‌

[2] همان، پاورقی1.

[3] وسائل الشيعة، ج‌3، ص: 111‌ – 112

[4] وسائل الشيعة، ج‌3، ص: 108‌

[5] الحدائق الناضرة في أحكام العترة الطاهرة، ج‌6، ص: 321‌

[6] جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام، ج‌7، ص: 300‌

[7] سورة نمل، آیة 24

[8] جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام، ج‌7، ص: 298-299

درج پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

The maximum upload file size: 10 مگابایت. You can upload: image, audio, video, document, text, archive. Drop files here

هیچ فایلی انتخاب نشده است