مدرس : استاد یزدی زید عزه
شماره جلسه: 15
موضوع: فقه
بسم الله الرحمن الرحیم
دیروز دو تا نکته را بعد مباحثه آقایان تذکر دادند که حالا من مراجعه کردم؛ یکی این بود که این روایت حسینبنمسلم یا حسینبناسلم که مورد بحث ما بود در وسائل معنون به یک بابی کردند که به فرمایش آقا که هنوز تشریف نیاوردهاند، گفتم هر چه فکر کردم که این روایت به این باب و این عنوان چه ربطی دارد، نفهمیدم. حالا من محضر شما هم عنوان باب و هم روایتی که ایشان در تحت آن آوردند را بخوانم.
وسائل ابواب المواقیت باب سی و نهم ، عنوان باب این است «بَابُ عَدَمِ كَرَاهَةِ الْقَضَاءِ فِي وَقْتٍ مِنَ الْأَوْقَاتِ وَ كَذَا صَلَاةُ الطَّوَافِ وَ الْكُسُوفِ وَ الْإِحْرَامِ وَ الْأَمْوَاتِ»[1] در این باب مرحوم صاحب وسائل نوزده روایت یا هجده روایت به شمارهای که این جا گذاشته شده، آوردهاند. روایت هشتم این باب، روایت ما نحن فیه بود.
8- وَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ رَاشِدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي الْحَسَنِ الثَّانِي أَكُونُ فِي السُّوقِ- فَأَعْرِفُ الْوَقْتَ وَ يَضِيقُ عَلَيَّ أَنْ أَدْخُلَ فَأُصَلِّيَ- قَالَ إِنَّ الشَّيْطَانَ يُقَارِنُ الشَّمْسَ فِي ثَلَاثَةِ أَحْوَالٍ- إِذَا نَحَرَتْ وَ إِذَا كَبَّدَتْ وَ إِذَا غَرَبَتْ فَصَلِّ بَعْدَ الزَّوَالِ- فَإِنَّ الشَّيْطَانَ يُرِيدُ أَنْ يُوقِفَكَ عَلَى حَدٍّ يُقْطَعُ بِكَ دُونَهُ.[2]
«عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ أسْلِمٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي الْحَسَنِ الثَّانِي أَكُونُ فِي السُّوقِ- فَأَعْرِفُ الْوَقْتَ» در بازار هستم، وقت را میفهم و میشناسم «وَ يَضِيقُ عَلَيَّ أَنْ أَدْخُلَ فَأُصَلِّيَ» بر من تنگ میشود که داخل شوم پس نماز بخوانم. «قَالَ إِنَّ الشَّيْطَانَ يُقَارِنُ الشَّمْسَ فِي ثَلَاثَةِ أَحْوَالٍ- إِذَا نَحَرَتْ» در نسخهی وسائل این طور آمده، در نسخهی کافی دیدید إذا ضرت یا اذا ضرّت آمده است. «وَ إِذَا كَبَّدَتْ وَ إِذَا غَرَبَتْ فَصَلِّ بَعْدَ الزَّوَالِ فَإِنَّ الشَّيْطَانَ يُرِيدُ أَنْ يُوقِفَكَ» یا «یوقعک» در پرانتز نسخه بدل آوردند «عَلَى حَدٍّ يُقْطَعُ بِكَ دُونَهُ.» خب حضرت در جواب سه تا وقت را فرمودند که شیطان «یقارن الشمس» بعد فرمودند: وقت زوال نمازت را بخوان که شیطان میخواهد تو را جلوگیری کند و پیش خودش از آن چیزی که مرضیّ اوست همان جا تو را نگه دارد و نگذارد تو به مطلوب خدای متعال و آن چه شرع از تو میخواهد برسی.
خب حالا سوالی که دیروز فرمودند این بود که باب سی و نهم ، «بَابُ عَدَمِ كَرَاهَةِ الْقَضَاءِ فِي وَقْتٍ مِنَ الْأَوْقَاتِ وَ كَذَا صَلَاةُ الطَّوَافِ وَ الْكُسُوفِ وَ الْإِحْرَامِ وَ الْأَمْوَاتِ» عدم کراهت قضاء در وقتی از اوقات که نوزده روایت یا هجده روایت برای آن آوردند،بین راه این روایت هشتم چه ربطی به این عنوان دارد؟ «أَكُونُ فِي السُّوقِ فَأَعْرِفُ الْوَقْتَ وَ يَضِيقُ عَلَيَّ أَنْ أَدْخُلَ فَأُصَلِّيَ قَالَ إِنَّ الشَّيْطَانَ يُقَارِنُ الشَّمْسَ فِي ثَلَاثَةِ أَحْوَالٍ إِذَا نَحَرَتْ وَ إِذَا كَبَّدَتْ وَ إِذَا غَرَبَتْ فَصَلِّ بَعْدَ الزَّوَالِ» اصلاً این روایت ربطی به قضا ندارد. نه به صلاة طواف، کسوف، خسوف و احرام ربطی دارد و نه به قضاء ربطی دارد، اصلاً مربوط به قضاء نیست، چطور شده که این جا آوردند؟! آیا مثلا نسخههایی جمعآوری میکردند، روایت در کاغذهایی نوشته شده بود که این بین آنها قرار گرفته است؟ یا واقعا تلقی ایشان از این روایت شریف یک چیزی بوده که تحت این باب داخل بوده است، حالا نمیدانم با این عنوانی که الان خواندم و این روایتی که دو روز پیش راجع به آن داریم صحبت میکنیم، شما با این چند وجهی که با وافی و مرآة و حدائق و جواهر خواندیم، این عنوان که این هم یک تلقی دیگری است، نزد ذهن شما وجهی برای این میآید؟ «عَدَمِ كَرَاهَةِ الْقَضَاءِ فِي وَقْتٍ مِنَ الْأَوْقَاتِ» هجده تا هم روایت است، آن آخر کارها هم نیست تا بگوییم: یک جای دیگر بوده اتفاقی آمده، بین راه است، روایت هشتم چه ربطی به قضاء دارد؟
اصلا صحبتِ قضاء، طواف یا احرام نیست. الان چند روز است ما داریم مضمون این روایت را میخوانیم، این همه وجوه برای این فکر کردیم، هیچ کدام از اینها تا اندازهای که ما این همه عبارت را مرور کردیم ببینید به عنوان ایشان مصادمت یا دلالتی دارد که بگوییم: ایشان «عدم کراهة القضاء فی وقتٍ من الاوقات» را از آن فهمیدند. روایت چه ربطی به قضا داشت؟! یا بگویید: صلاة طواف و کسوف و احرام و اموات، روایت چه ربطی به اینها دارد؟! خب فرمودند که در ذیل این آمده و چه باید بکنیم؟! عرض کردم: روایت هشتم است و آخرهای باب نیست.
شاگرد: ممکن است وجهش این باشد که روایت را برای تضعیف خلاف دارند میگویند. از اطلاقش هم استفاده میکنند یعنی قضاء یکی از افرادش است و این را برای قول مخالف میآورند.
استاد: «أعرف الوقت» کأنه صریح در خلاف است. قضاء یعنی آن که «مضی وقته»؛ «فأعرف الوقت یعنی فأعرف الوقت». وقتی روایت «الوقت» میگوید ما بگوییم: برای قضاء است؟! این را چه کار کنیم؟
شاگرد: روایت برای وقت است ولی کراهتِ اداء را دارد ثابت میکند و از آن میخواهد به مفهومِ وصف یا غیره، عدم کراهت قضاء را نتیجه بگیرد یعنی میخواهم بگویم: امام فرمودند: چون «تعرف الوقت» هستی، این جا مکروه است اما غیرش باشد، در خارج وقت کأنه اشکال ندارد این استفاده را بکنیم.
استاد: کجای روایت هست اداء که شد … اتفاقاً دلیل امام علیهالسلام این است «إنّ الشیطان یقارن» از این دلیل، ایشان چطور فهمیدند که قضاء کراهت ندارد؟!
برو به 0:08:01
شاگرد: چون حداقل مورد سوال، مورد اداء است. آن روز میگوید: من در بازار هستم، وقت میشود، میگوید: وقت. یعنی جواب امام هم ناظر به سوالِ سائل است.
استاد: خب آن وقتی یعنی کراهت در قضاء نیست؟ روایت این را میگوید؟
شاگرد: یعنی میگوید: کراهت در اداء است پس عدم کراهت قضاء.
استاد: از سوال یا از جواب؟!
شاگرد: سوال در اداء است، جواب …
استاد: مربوط به اداء است و اثبات شیء، نفی دیگری نمیکند.
شاگرد: مفهوم دارد.
استاد: وقتی مفهوم دارد که ناظر به سوال نباشد. اتفاقاً این نکتهی خوبی است. سوال سائل که بین این دو تمییز نمیداد، برای او پیش آمده بود، محل ابتلاء خودش «أکون فی السوق» بود، خب وقتی از محل ابتلاء خودش سوال میکند، امام هم ناظر به سوال او جواب میدهند آیا یعنی قضاء نه؟!
شاگرد: اگر استفاده کنیم که این کراهت برای اداء است، عدم کراهت قضاء را میشود استفاده کرد.
شاگرد2: به عکس بگوییم از تعلیل امام برای دلیل بر خلاف نظرشان روایت بیاورند.
استاد: یعنی خواستند بر خلافش بیاورند؟!
شاگرد2: گاهی نظر فتوایی خودشان را صاحب وسائل آن بالا میدهند اما تمام ادلهای که حول این …
استاد: اگر میخواستند بیاورند چندین روایت دلالتشان از این روشنتر است. خب اطلاق که خیلی واضحتر است، آنها را میآوردند! نه این که این یکی را آن هم به عنوان روایت هشتم بیاورند و هیچ توضیحی هم ندهند. معمولا وقتی مخالف عنوان باب است یک توضیحی میدهند که تقیه است، شیخ این طوری حمل کردند، وجهش این است، نه این که هیچ چیزی نگویند.
شاگرد: این قضای نوافل است، پایینش هم چند تا روایت برای قضای نوافل است. اگر قضای نوافل باشد به آن معنایی که آخر جلسه پیش فرموید نزدیک میشود که اصلا مراد در مورد نوافل است.
استاد: خب نوافل، نه قضاء آن. آن هم وجهی که صحبتش شد راجع به اداء نوافل بود، نه قضاء که باز ایشان «عدم القضاء» عنوان فرمودند. حالا علی ای حال این وجوهی که شما فرمودید همه در این فضای عنوان ایشان با روایت قابل فکر است. آیا مثلا نسخهی اصلی نگاه شود، یک چیزی است که اصلاً این بحث ما جا ندارد؟ آن یک نحو پیجویی نسخه است اما فعلا آن چیزی که در دست ماست، البته چاپ من اسلامیه است، چاپ آلالبیتِ وسائل را نمیدانم که تذکر دادند یا نه.
شاگرد: یک وجهی ممکن است باشد که روایتهای مخالف که تصریح بیشتری دارند را نیاوردند ولی این روایت را آوردند که در آن یک تصریحی به وقت است و میخواستند بگویند: آن کراهت مربوط به نماز نافله و قضاء نیست، نماز اداء است و این هم نشانهی این است که وقت است یعنی در مقابل خواستند …
استاد: همان مفهومگیری که ایشان فرمودند؟
شاگرد: مفهومگیری برای قضاء نه، یعنی بگویند: روایاتی هم که مخالفین برای مکروه قضاء آوردند در آن قید وقت وجود دارد لذا آن روایت کار نمیکند. میخواستند برای تضعیف قول مخالف این را بیاورند.
استاد: یعنی ولو مفهوم نگیریم و فرمایش ایشان باشد همین اندازه که این روایت مربوط به وقت است میخواهیم بگوییم: قضاء کراهت ندارد.
شاگرد: دلالت بر اداء میکند ولی دلالت بر قضاء نمیکند. این میتواند روایات مصرحهی دیگری که کراهت را مطرح کرده را قید بزند که آن کراهتها برای اداء است، نه برای قضاء.
استاد: اگر روایت معلوم بود که موضوع در آن اداء است، نه این که موردش اداء است! درست است که مورد سوال اداء است اما ما باید استظهار کنیم که موضوع روایت اداء است، آن وقت فرمایش شما خیلی خوب بود. صاحبوسائل میفرمایند: این روایت، کراهتی را که مطرح میکند موضوعش اداء است، پس برای آنها دلیلی نداریم اما یک روایتی که فقط مورد سوال آن اداء است، چطور برای نفی کراهت در قضا بیاوریم استفاده کنیم؟
شاگرد:«یوقفک» ؛تاخیر بیندازید …
استاد: یک طور دیگری من … نه آن طوری که دیروز صحبت شد که حالا عرض میکنم و آقا هم در کافی فرمودند. یک وجه همین طور از کلمهی «یضیق» به ذهنم آمد که احتمال خیلی دوری است که شاید منظورشان بوده است که ایشان روایت را حمل بر قضاء کردند، نه فرمایشات آقایان که مفهوم میگویند. اصلا منظور ایشان از کلمه «یضیق علیّ أن أدخل» یعنی «یفوت». در بازار هستم نمیتوانم نماز بخوانم «یضیق علیّ أن أدخل فأصلی فتفوت صلاتی» ایشان از «یضیق علیّ أن أدخل فأصلی» نتیجه گرفتند «لا أصلی» تنگ میشود، نمیتوانم یک جایی بروم نمازم را بخوانم چون در بازار بودم، وقت هم میدانم شده اما چون در بازار هستم مشغول هستم در مضیقه قرار میگیرم «أن أدخل فأصلی» پس قضاء میشود. حالا که قضاء شد چه کار کنم؟ کأنه گفتم یک احتمال به ذهنشان این آمده است که «یضیق علیّ أن أدخل» نمیتوانم بروم یک جایی نماز بخوانم به تعبیر عرفی خودمان در بازار هستم، یک جایی که بتوانم نماز بخوانم پیدا نمیکنم «یضیق علیّ أن أدخل فأصلی فتفوت صلاتی» حالا چه کنم؟ حضرت در جواب فرمودند: شیطان مهمترین موتور اضلال خودش را در سه وقت نماز روشن میکند؛ چرا عقب میاندازید؟ همین اول وقت که شد نمازت را بخوان، شیطان میخواهد تو اول وقت نخوانی «یقطع بک دونک» مدام عقب بیندازد بعد تو را از خواندن نماز باز دارد بعداً «تفوت صلاتک» شود.
شاگرد: باز به این باب مربوط میشود؟ عدم کراهت چه شد؟
استاد: عدم کراهت این است که حضرت فرمودند: شیطان میخواهد تو را نگه دارد، نگذار که قضاء عقب بیفتد یعنی تشویق اوست به این که حالا که فوت شد، بخوان ولو مکائد شیطان را نشان دادند اما از تعلیل این که میگویند: شیطان میخواهد تو را از اطاعت خدا بازدارد یعنی وقتی قضاء شد هیچ چیز دیگر رادع تو نیست برای این که هر چه سریعتر قضاء را به جا بیاوری لذا عدم کراهت است.
شاگرد: بعد از زوال چه میشود؟ و چه نمازی فوت شد؟
استاد: این یک وجه برای توصیه بر اول وقت است.
شاگرد: این نماز صبح قضاء شده، باید بگویند بلافاصله بعد از طلوع آفتاب قضاء کن.
استاد: حالا میخواهید بخندید،بخندید ولی به ذهنم میآید این احتمالات . من گفتم: چه بسا در ذهن شریف ایشان زوال را زمان فوت گرفتند. «فصل بعد زوال صلاتک» یعنی «بعد فوت صلاتک» این هم در ذهنم آمد. فرمایش شما در ذهنم بود.
شاگرد: اشتغال به بازار هم شامل نماز صبح و نماز مغرب نمیشود.
استاد: بله معمولا بین روز است که در بازار سرگرم است. این کلمه هم خیلی عجیب است که اگر ایشان این جا بودند با من دعوا میکردند که اینها چیست به من نسبت میدهی که «فصلّ بعد الزوال» یعنی «صلّ بعد الفوت»؟! خب زوال که به معنای فوت ممکن است باشد؛ تأویلی آن مانعی ندارد اما خیلی دور است.
شاگرد: ممکن است فرمایش حضرت اصلاً ناظر به قضاء نباشد؛ این میگوید: الان قضاء شده است؛ حضرت توصیه میکنند که این کار را نکن، حواست را بیشتر جمع کن.
استاد: آن همان وجه ابتدایی بود که من گفتم «لولا» دنبالهی فرمایش ایشان بود.
شاگرد: چه ربطی به قضاء پیدا میکند؟
استاد: میگویند «فصلّ بعد الزوال» توصیه به این است که همان سروقت نمازت را بخوان؛ نگذار عقب بیفتد تا فوت شود. این هم زوال مناسب بوده حضرت فرمودند اما چرا سه وقت را میگویند؟ برای این که بعد بگویند: شیطان برای وقتهای واجب فعال میشود، شما وقتی هم فوت شد درنگ نکن، سریع بخوان. چرا؟ چون «یرید أن یوقفک علی حدٍّ یقطع بک دونه».
شاگرد: آن وجهی که فرمودید اولی چطور میشود؟ «إذا حرّت» شما … نوشته «إذا نحرت»
استاد: نه! «إذا» را «إذ» نوشته است. نگاه کردم دیدم الف دارد. توجه نداشتم که «إذ» الف ندارد. معلوم میشود «إذا» بوده در ماشیننویسی الف «إذا» آمده خورد «إذا نحرت».
شاگرد: حالا این جا، این طور ثبت کردند.
استاد: آن چاپ آل البیت است. این جا اسلامیه است نوشته «إذ انحرت» الف اذا را کاملا به آن چسبانده و لذا من «إذا» میخوانم اما نمیدیدم که الف ندارد و فقط الف چسبیده به آن را میدیدم. حالا هیچ کدام از منابع این را ندارد نمیدانم صاحب وسائل در منابع این روایت که در کافی است، آیا در غیر کافی هم آمده است؟ اصلا در غیر کافی نیامده است. کافی پانزده جلدی «نحرت» نسخه بدلی دادند؟ کافی هشت جلدی همه نسخهها ندیدند اما این کافیهای پانزده جلدی را ملاحظه بکنیم ببینیم نسخهی دیگری دارد؟ این نسخهی وسائل چطور شده که از کلمه «ضرت» یک دفعه «نحرت» شده است؟
شاگرد: این جا گفته یا حاشیه فلان «إذا بحرت، إذا نحرت و إذا تحرّت»
شاگرد2: در خود وسائل است، در نسخهی دیگری نیست. اشتباه خود صاحب وسائل است.
شاگرد3: اگر «بحرت» باشد، دیگر «نحرت» هم ممکن است احتمال بدهیم.
استاد: بله؛ «تحرّت» هم خوب است؛ آن هم باشد همین است. این کافی پانزده جلدی همهی اینها را دیدم. برای کافی هشت جلدی خیلی زحمت کشیدند، آن زمان ممکن نبود. لذا هر وقت این طور چیزها پیش میآید به این پانزده جلدی مراجعه کنید، اینها را میگویند.
برو به 0:19:53
علی ای حال باز این سوال هست، در ذهن شریفتان باشد مرحوم صاحبوسائل از این حدیث چه فهمیدند که تحت عنوان «عدم کراهة القضاء» آوردند؟!
شاگرد: یک احتمالی هم است. ابتدای باب که شروع شود و روایتها دیده شود بعضاً سوال از این مثلا قید پیش آمده که حالا اگر آن موقع یادمان آمد و قضاء شد بخوانیم؟ حضرت فرمودند: بخوانید؛ اول زمانی که یادتان آمد بخوانید، مدام اینها تاکید شده است بعد هر کس اینها را بخواند به ذهنش میآید آن اوقات چه خصوصیتی داشته است؟! مدام میآمدند میپرسیدند که اگر آن موقع یادم آمد قضاء بخوانم یا نخوانم ولذا این روایت آورده شده برای این که معلوم شود که اصلا در مورد قضاء نیست؛ این چیزی که در ذهن بوده، آن چیزی که فرمودند مربوط به اداء میشده ولی اینها برداشت کردند چون تعلیل، عام است مربوط به قضاء هم میشود بنابراین آن روایت دیگر آورده شده برای این که معلوم شود کراهت ندارد.
استاد: صاحبوسائل برای همین مطالب چند باب قرار دادند؛ اینها را جدا جدا کردند؛ وقتی خودشان جدا جدا کردند نیازی نبود روایت هشتم را بین یک بابی به عنوان روایت هشتمی که ربطی به باب ندارد صرفاً به عنوان توضیحی که در ذهن آنها چه بود، این را بیاورند. این طوری از حضرت بعید است. علی ای حال هر کدام از این وجوه خوب است چه بسا متأید به همدیگر شوند و از مجموع اینها یک وجه خوبی هم به ذهن کسی بیاید. بعداً هم به ذهن شریف شما آمد حتماً بفرمایید که وجه این چه ممکن است باشد. این یک نکته بود.
نکتهی دیگر آن وجهی است که دیروز آخر کار یکی دیگر از آقایان فرمودند و اشارهی خوبی بود؛ فرمودند: مرحوم کلینی رضوان الله علیه در کافی شریف که این روایت مانحن فیه را آوردند، به یک باب عنوان دادند و این را ذیلش آوردند. تلقی مرحوم کلینی از روایت چه بوده که تحت این باب آوردند؟! عنوان باب این است «باب التطوع فی وقت الفریضة» در وقت فریضه نماز مستحبی بخوانید «و الساعات التی لا یصلی فیها» و آن وقتهایی که نماز در آن خوانده نمیشود. خب این عنوان ترکیبی است، آیا میخواهند دو دسته روایاتی که به همدیگر ربطی ندارند این جا بیاورند؟ یا نه «و الساعات التی لا یصلی فیها» که مربوط به این تطوع فی وقت الفریضه است؟ اگر دومی باشد، آخرین روایت باب یعنی روایت نهم بحث ماست که «أکون فی السوق فأعرف الوقت و یضیق علیّ أن أدخل فأصلی قال علیه السلام إنّ الشمس یقارن» تا آن جا که «فصلّ بعد الزوال». «فصلّ بعد الزوال» یعنی چه؟ یعنی اگر مقصود این باشد که از تطوع خودش سوال میکند که «أعرف الوقت» نافله را بخوانم برای این که وقتی سراغ نماز فریضه میروم نافله از من فوت نشود؟! حضرت میفرمایند: تطوع در وقت فریضه مانعی ندارد؛ این سه وقت را پرهیز کن اما بعد از این که زوال شد شروع به خواندن کن که دیگر مانعی نداشته باشد. به عبارت دیگر، فرمایش ایشان این بود آن احتمال آخری که دیروز صحبت شد تلقی مرحوم کلینی هم از روایت همان بوده است یعنی «فصلّ بعد الزوال» اصلا ربطی به نماز واجب ندارد، ربطی به قضاء و امثال اینها ندارد. دقیقاً به سوال او ربط دارد که از تطوعی بود که در سوق هم تا میآیم میروم «أدخل فأصلی نافلتی یضیق علیّ» یعنی «یضیق علیّ أن أدخل فی المصلی فأصلی النافلة» آیا در راه بخوانم؟ در وقت زوال بخوانم؟ حضرت فرمودند: این سه وقت را پرهیز کن، بعد از زوال که شد سریعاً بخوان، شیطان میخواهد جلوی تو را بگیرد و نافله نخوانده وارد فریضه شوی بعداً هم دیگر فوت شود و نافله را اصلا هم نخوانی. این هم باز برای ذهن من صددرصدی نشد. وجوه و محتملات رادعش بود در این که تلقی مرحوم کلینی آیا این بوده یا نبوده ولی علی ای حال خیلی نکتهی خوبی است تذکر دادید که این در کتابهای دیگر فرق کرده است. خود عنوان کافی برای آن احتمال اخیر میتواند مظنهی خوبی از برداشت ثقة الاسلام کافی از روایت شریف باشد.
و يمكن أن يقال بعد التسامح في الكراهة، فلا حاجة في جميع الأحوال الخمسة إلى الرواية الصحيحة-: إنّ المستفاد ممّا دلّ على الكراهة مع التعليل في بعضها المحمول عليه غيره، و بعد نفي الحرمة و البطلان عندنا قطعاً، و إلّا لتبيّن و اتّضح، بل يمكن قيام الإجماع علىٰ نفي الحرمة و البطلان، و بعد الحمل علىٰ أقليّة الثواب في الكراهة في العبادة أنّ رجحانها بمعنى غلبة مصلحة فعلها علىٰ تركها، و مرجوحيّتها بمعنى غلبة مصلحة البدل الزمانيّ علىٰ مصلحته، فلا داعويّة لهذه الأوقات إلى الصلاة، بل الامتياز و الداعوية لغيرها، و لا صارفية لها عن الصلاة، لكفاية رجحان الفعل على الترك.[3]
حالا به متن کتاب برگردیم که میفرمایند «و یمکن أن یقال» از این جا شروع میکنند در منابع و احادیثی که ذکر شد فقه الحدیثش را بیان میکنند که ما ببینیم از اینها به ترتیب چه استفاده میشود؟ اول در یک فقره «یمکن أن یقال» شان این است؛ یک معنای خیلی زیبایی برای کراهت در اوقات ارائه میدهند؛ چون نماز، نماز است، ذکر خداست یعنی چه مکروه است؟ یعنی بخوانیم یا نخوانیم؟ حاجآقا میفرمایند: میدانید معنای این چیست؟ معنایش این نیست که نخوانید، همین الان هم در همین وقت مکروه فی حدنفسه امر دارد بخوانید پس کراهتش یعنی چه؟ یعنی شارع میگوید: ببین، این را میخواهی بخوانی؟! من میگویم: بخوان اما بدل هم دارد. دو تا بدل را که در نظر میگیری ارجحیت با آن بدلش است پس کراهت یعنی این. کراهت این اوقات یعنی ارجحیت برای بدلش؛ به جای اینکه در این وقت بخوانی، همین را برو در وقت دیگر بخوان. این حاصلِ این فقرهای است که ایشان میفرمایند و حالا با مطالب و چیزهایی که بین عبارت هست میخوانیم.
شاگرد: تقلیل در ثواب مگر معنایش همین نیست؟
استاد: یعنی حتی اگر این جا یک نحو اقلیت ثواب را به این معنا میخواهند بگیرند که نه یعنی این نماز خودش ثوابش پایین میآید. اقلیت، نسبی است. نماز اگر بیست درجه دارد، شارع میگوید آن بدل بیست و پنج درجه دارد پس اقلیت نسبی است، نه اقلیت نفسی. «یمکن أن یقال» این است.
شاگرد: چرا ندارد؟ چون نهی به آن خورده است. چه مشکلی در این صلاة است؟
استاد: ایشان میگویند: این نهی، نهی مقایسهی ثوابهاست، نه نهی مشکل. میگویند: این نهی، اصلاً نهی مشکل نیست. نخوان! نخوان نه یعنی مشکل دارد.
شاگرد: مثل قرائت حائض که ثوابش کمتر است.
استاد: حالا قرائت حائض مثالش است. شاید پارسال بود چند جلسه راجع به کراهت در عبادات صحبت شد که انواعش بحث شد.
شاگرد: بعضی مواقع دعا و قرآن مقایسه میشود که اگر دعا بخوانیم افضل است یا اگر قرآن بخوانیم افضل است.
استاد: بله روایات حسابی داریم که «الدعاء أفضل مِن …»
شاگرد: مثل همین قضیه است. نمیخواهد ثواب آن را پایین بیاورد و تقلیل دهد؛ میخواهد افضل را معرفی کند.
شاگرد2: این قیاسها واقعا سنگین است.
استاد: میگویند: چون قرائن عقلیه و لبیه داریم، مجموع قرائن، ظهور خروجی به آن میدهد.
شاگرد3: این که در روایت شیطان کذا میکند فقط این که دارد آن را بالا میبرد را متوجه نمیشود.
استاد: حالا میرسیم. فعلاً عبارت ایشان را بخوانیم. اول مقصود ایشان را بفهمیم، بعد که فهمیدیم هر چه سوالات داریم مطرح میکنیم و هر چه بتوانیم روی آن مباحثه میکنیم.
میفرمایند بعد از چند مفروضی که در نظر میگیریم بعد از «التسامح فی الکراهة» همین چیزی که صاحبجواهر هم اشاره کردند مانحن فیه شبههی وجوبیه داریم بعد هم ملاحظه میکنیم حاج آقا میخواهند یک طوری شبههی وجوبیه را خیلی کمرنگ کنند ولی در بعضی کتب شبههی وجوبیه این جا قوی است یعنی ترک واجب است؛ حرام است و نهی، نهی تحریمی است.[4]
«بعد التسامح فی الکراهة» در مانحن فیه حکم، کراهت است و در حکم کراهت، تسامح میشود. یعنی چون خود کراهت به تفاوت حیثیات شدت و ضعف پیدا میکند بلکه به تعبیر خودشان میفرمودند: آن قدر شرایط میتواند در کراهت تاثیر بگذارد که کلا منتفی شود یعنی با تغییر شرایط امر مکروه مسلّم در یک موردی فرض میگیریم اصلاً کراهت ندارد. خب آن حرف دیگری است. بلکه در اصولالفقه شاید بود که مثلا امام معصوم علیهالسلام در یک جایی وجوباً کراهت را انجام میدهند، نه تنها مکروه نیست، مستحب هم نیست بلکه واجب بر امام است. چرا؟ چون میخواهند اعلام کنند که این مکروه است. در جامعه دارد جا میگیرد که این مکروه، حرام است. حضرت میآیند جلوی همه انجام میدهند «وجوبا علیه» که به همه بگویند: من انجام دادم، دلتان جمع شود که این کار، حرام نیست. در اصل اثبات کراهت هم تسامح هست. این تسامح سبکی است که حاجآقا در کل بهجةالفقیه دارند و حتی در سایر کتب فقهای پیشین هم بوده است. یعنی اصلاً ابایی ندارند ولو در بعضی کتب فقهی زمان ما، این تسامح را حاضر نیستند این طور اجرا کنند. در اینها هم حسابی دقت به خرج میدهند. حالا آیا تسامح هست یا نیست در جای خودش باید جدا بحث شود ایشان فعلاً میفرمایند این مبناء را ما پذیرفتیم که وقتی حکم، لزومی نیست در آن تسامح صورت میگیرد و در استدلالات و مطالب مداقه نمیشود.
برو به 0:30:28
شاگرد: همان طوری که در مثال ایشان بود این شرایط فقط طوری است که امام میتوانند مرتکب شوند یا مکلف هم میتواند تشخیص دهد؟
استاد: بله؛ اصلاً مقصودشان مکلف بود. میگفتند: گاهی است امر مکروه برای یک مکلف خاص شاید به خاطر تغییر شرایط و چیزهایی که برای شخص او پیش میآید کراهت، ضعیف میشود، ضعیف میشود تا جایی که اگر از مقلَّدش استفتاء کند او میگوید: الان در شرایطِ تو اصل کراهت هم منتفی است. این منظورشان بود. یعنی کراهتِ نفسی ثابت است، آن را که نمیشود تغییر داد. برای موضوعات خارجیه و افراد چون مجمع حیثیات مختلف میشوند کراهت، ضعیف میشود.
شاگرد: موازین و اصولی هم برای آن ذکر شده است؟
استاد: این که از خودشان چیزی شنیده باشم یادم نیست ولی میشود به فکر باشیم و بهصورت متعدد به دست بیاوریم.
«فلا حاجة في جميع الأحوال الخمسة إلى الرواية الصحيحة» در استدلال نیازی نیست وقتی میخواهیم بگوییم: نماز مکروه در پنج وقت است، برای تک تک این پنج تا یا مجموعش روایت صحیح داشته باشیم؛ تسامح در کراهت، تسامح در ادلهی سنن که کراهت هم سنت در آن طرفش است، روایت ضعیف هم کافی است.
شاگرد: چرا تعبیر به احوال کردند؟
استاد: یعنی اوقات. بعداً میآید.
شاگرد: احوال که میفرمایند ذهن به طرف کراهت و استحباب میرود.
استاد: در دو تا از اینها منظور از «بعدالعصر» نماز خواندن خود ماست ولذا این حال است و وقت نیست. وقتی شمای مکلف نماز عصرت را خواندی، نه این که «بعدالعصر» یعنی وقتی صلاة عصر وقتش گذشت ولذا بعداً میگویند: اگر شما نماز عصرت را نخواندی ولی عقب افتاده، وقت صلاة عصر خیلی گذشته اما شما عصر را نخواندی، برای شما از بابِ این کراهت، مکروه نیست که نافله بخوانید؛ از باب «تطوع فی وقت الفریضة» حرف دیگری است. از این باب برای شما مکروه نیست لذا احوال میگویند. یعنی دو تا از اینها مربوط به حال مکلف است «بعد أن یصلی صلاة العصر»خودش پس یک وقت خارجی نیست. «في جميع الأحوال الخمسة إلى الرواية الصحيحة» بعد از این که روایت صحیح نیاز نداریم «یمکن أن یقال إنّ المستفاد ممّا دلّ على الكراهة مع التعليل في بعضها المحمول عليه غيره»
این هم نکتهی قشنگی است. میگویند: بعضی روایات مطلق است یعنی یک نحو لسان تعبدی دارد که حکم را ثابت میکند؛ در بعضی روایات، تعلیل دارد. آیا آن تعلیل را غض نظر کنیم و به اطلاق آن غیر معلل أخذ کنیم؟ یا چون بعضی روایاتش تعلیل دارد آن غیر معلل را بر آن معلل محمول کنیم؟! پس «کما أنّ العلة تعمّم و تخصص» این تعمیم و تخصیص معلل را به ادلهای و روایاتی هم که علت در آن ذکر نشده سرایت میدهیم؛ ایشان این طرفش را اختیار میکنند. میفرمایند: «مع التعلیل فی بعضها المحمول علیه غیره» یعنی در آن چیزی هم که تعلیل در آن نیست، حمل بر این میکنیم که این تعلیل را دارد پس ادله یکدست میشوند. یعنی طبق علتی که «تعمم و تخصص» همه معلل میشوند.
«مع التعليل في بعضها المحمول علی التعلیل غیر معلل» هم؛ آن که علت ندارد هم معنایش همین میشود «و بعد نفي الحرمة و البطلان عندنا قطعاً» ظاهر «عندنا» یعنی در فقه امامیه ولی ایشان میفرمایند: «قطعاً» قائل دارد ولی بعداً که میخواهند بفرمایند چنین عبارتی دارند « و أمّا نفي التحريم فهو و إن وقع الاختلاف فيه، إلّا أن المحكيّ عن «كشف الرموز» الاتفاق علىٰ نفي التحريم.»[5] یعنی آن قطع را از نقل عدم الاتفاق میخواهند بگویند که کأنه یک اختلاف صوری است. از کراهت تعبیر به حرمت شده است. این طوری میخواهند بگویند ولذا «بعد نفی الحرمة و البطلان» که اگر خواند «عندنا قطعاً» از باب این که اگر اختلافی هم هست، نفی اتفاق شده و این اختلاف صوری است.
شاگرد: از سیرهی متشرعه کشف میکنیم که اصلاً فقها هم نگفتند: حرام است و کراهت منظورشان بوده است و از این طرف دارند میآیند.
استاد: شاید کلمهی سیره هم همان جا فرمودند. «لو کانت لبانت مع عموم البلوی» این جا هم اشارهای دارند. «و الا لتبین و اتضح» میگویند: این یک چیزی است که حالا در کتابهای فقهی باید دنبالش بگردید، خب میگوییم: «خَفِی» اما نمازی که این همه محل ابتلاء است و همهی مکلفین در اوقات مختلف هر روزه مبتلا میشوند را بگوییم: حرام است!! و در عین حال بین فقهای امت هم اختلاف است؛ میگویند: نمیشود؛ این اختلاف در مراتب تنزیه بوده است. در مرتبهی عالیهی نهی تنزیهی تعبیر به حرمت شده است. «بل يمكن قيام الإجماع علىٰ نفي الحرمة» که بعدًا هم دوباره میفرمایند «و البطلان» که اگر نماز هم خواند باطل نیست. این هم دو.
بعد سه؛ «و بعد الحمل علىٰ أقليّة الثواب في الكراهة في العبادة» وقتی یک عبادت، مکروه است منظور این نیست که این عبادت الان مبغوض است بلکه مقصود این است که ثوابش کمتر است. وقتی همهی اینها را در نظر بگیریم حالا یمکن أن یقال. همان چیزی که عرض کردم به معنای ارجحیت بدل است. «أنّ رجحانها» این که میگوییم: این عباددت در این اوقات است رجحان ذاتی دارد و باز هم مستحب است ولی ثوابش کم است یعنی چه؟ «بمعنى غلبة مصلحة فعلها علىٰ تركها» پس رجحانش همین است که مصلحت فعلش بر ترکش غلبه دارد. خب در عین حال میگویید: مکروه است، مرجوحیتش یعنی چه؟ مرجوحیتش به خودش برنمیگردد، مرجوحیتش قیاسی است «و مرجوحيّتها بمعنى غلبة مصلحة البدل الزمانيّ علىٰ مصلحته» اگر سراغ آن بدل زمانی بروید و در وقت دیگر بخوانید مصلحتش بیشتر است پس اقلیت هم اقلیت نسبی شد. این نکتهای است که در این «یمکن أن یقال» اضافه فرمودند.
اگر نظرتان باشد عرض کردم: معمولاً آن جایی که ایشان میگویند: «یمکن أن یقال» یک چیز جدید میخواهند بگویند. تفحص کنید ببینید که «یمکن أن یقال» یک نکتهی جدید است؛ وارد کردن بحث در یک فضای جدیدی است. الان اقلیت ثواب تا به حال چه اقلیتی بود؟ تلقی ما از اقلیت ثواب در عبادت مکروهه نفسی بود؛ این جا کاملاً این تلقی را عوض میکنند. میگویند: اقلیت، نفسی نیست، اقلیت، قیاسی است. بالقیاس به مصلحت بدل، آن بالاتر است نه این که خودِ این یک چیزی کم دارد.
شاگرد: در همهی عبادات این را میفرمایند یا در خصوص مقام است که اقلیت ثواب را این طور تحلیل میکنند؟
استاد: البته کلمهی زمانی دارند. «مصلحة البدل الزمانیّ» ولی تا آن جایی که من به ذهنم میآید کلمهی زمانی حالت حیثیت تقییدی ندارد، موردی است، در مانحن فیه بدل، زمانی است مگر این که یک نکتهای در ذهن شریفشان بوده که هنوز ما نفهمیدیم و الا اصل استدلال ایشان برای موارد دیگر هم میآید.
شاگرد: مواردی که مثل قرائت حائض مطرح شد، آن سنخ دیگری است …
استاد: حالا آن یک حساب دیگری است که الان عرض میکنم. دو سه دقیقه سریع عرض میکنم.
شاگرد2: بدلش این جا چیست؟
استاد: بدلش این است که شما وقت طلوع میخواهید بخوانید صبر میکنید «بعد انتشار ضوئه و زوال الحمرة» میخوانید.
شاگرد2: بدلش همان ترک است.
استاد: نه! ترک این است که نماز را نخوانی. من میخواهم یک نماز بخوانم، از خیرش گذشتم. حاجآقا میگویند: نگو از خیرش گذشتم، خب صبر کن نیم ساعت بعد بخوان. شما میگویید: چون مکروه است نمیخوانم چون شارع گفته: نخوان، نمیخوانم، تمام! رفتم. رفتم در مغازهی خودم مشغول شدم. میگویند: نه همان جا مغازه هم هستی به یاد خودت نگه دار، کنار مغازه بعد از این که طلوع فجر یک ساعت گذشت، شروع به نماز خواندن کن؛ این خیلی تفاوت میکند. این جا مصلحت زمانی را داریم.
برو به 0:39:45
شاگرد:ممکنه منظور دعا باشد که سفارش هم شده ؟
استاد: بله چون دعا افضلیت دارد مصلحت بدل زمانی …
شاگرد: بدل را خود نماز نگیریم، کاری که مثل دعا بگیریم، بدل در آن زمان …
استاد: این هم خوب است. من عبارت را خواندم این احتمال شما در ذهنم نیامد ولی این هم خوب است. «مصلحت البدل الزمانی» در همین زمان، کار بهتر هست انجام بدید که مثلا چیست؟ البته روی فرض این که چنین استحبابِ وقتیِ بدلی، ثابت باشد. در نماز فجر تعقیب برای آن ثابت است اما این که عند الطلوع هم …
شاگرد: هم عند الطلوع و هم عند الغروب اعمال زیادی است.
استاد: بله دعاهایی هست قبل الغروب یا عند الطلوع هم هست.
شاگرد: هم عند الطلوع داریم، هم نزدیک غروب داریم؛ اعمال زیادی، اذکار و اورادی نقل شده است.
استاد: شاید در همان کتاب الدعاء کافی یک باب است، «ادعیه الصباح و المساء» برای «عند الطلوع» فراوان است.
شاگرد2: فقط اگر بخواهیم دعا بگیریم، اگر فرد نخواهد دعا بخواند و بگذارد بعداً نماز نافله را بخواند یعنی این که رجحان را انجام نداده است.
استاد: منافاتی ندارد؛ فرمایش ایشان مانعة الجمع نیست. حاج آقا بدل زمانی میفرمایند. بدل زمانی در همین زمان نماز نخوان، فعل غیر صلاتی را انتخاب کن یا بدل زمانی، زمان دیگری را برای همین نمازی که میخواهی بخوانی انتخاب کن. این فرمایش ایشان با این احتمال مانعة الجمع نیست حتی ممکن است هر دو منظور حاج آقا باشد و با این عبارت هر دو را گفتند. بدل زمانی چند نوع است؟ دو نوع است؛ بدلی در همین زمان از غیر صلاة و بدلی در غیر این زمان از همین صلاة. کلمهی «البدل الزمانی» هر دو را میتواند بگیرد.
شاگرد: بدل زمانی فارغ دارد. مثل صوم یوم عاشوراء بدل به معنای اول ندارد ولی بدل این چنینی دارد که مثلاً عزاداری باشد.
استاد: برای مطلق مکروهات میفرمایید.
شاگرد: بله برای همه جا دیگر نمیشود.
شاگرد2: بدل زمانی در مقابل بدل مکانی است که مثلا فرض کنیم صلاة در حمام یک مکان …
استاد: این موید همان عرض من است.
شاگرد2: احتمالش کمی دور نیست؟
استاد: درست است حرفی نیست، من عرض کردم. ولی باز احتمال ایشان صفر نیست. این مقصود من است مگر یک دلیلی پیدا کنیم.
شاگرد3: بعد ایشان فرمودند: «بل الامتیاز و الداعویة لغیرها» داعویت برای نماز نیست.
استاد: ایشان که فرمودند من سریع دنبالهی عبارت را نگاه کردم. در دنبالهی عبارت هم چیزی در نفی احتمال ایشان نداریم؛ همچنین بر اثباتش هم نیست.
ببینید «فلا داعويّة لهذه الأوقات إلى الصلاة» خب چون این اوقات، مکروه است یعنی «الداعویة لغیر هذه الصلاة، الداعویة لغیر هذه الاوقات» این احتمالی میشود که ما دادیم. «الداعویة لهذه الاوقات لغیر الصلاة» احتمال ایشان میشود. با هر دو سازگار است. «بمعنی فلا داعویّة لهذه الاوقات إلی الصلاة» یعنی «فلا داعویّة لغیر هذه الأوقات إلی الصلاة».[6]
ان شاء الله همین عبارت را با احتمال ایشان یک مقداری روی آن فکر میکنیم زنده بودیم برای فردا بحث میکنیم.
والحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین.
کلیدواژگان:کراهت اداء/کراهت قضا/قضای نوافل/تطوع در وقت فریضه/کراهت در عبادت/تسامح در کراهت
[1] وسائل الشيعة، ج4، ص: 240
[2] همان، ص 242
[3] بهجة الفقيه، ص: 162
[4] شاگرد: وجوب ترک منظور است.
استاد: بله وجوب ترک؛ همان موقعی که داشتم میگفتم متوجه شدم ولی دیدم مقصودم میرسد اصلاح نکردم.
[5] بهجة الفقيه، ص: 163
[6] شاگرد: شما داعویة را با دقت میگویید و با ضمهی عین ؟!
استاد: بله چون واو قبلش، مفتوح میشود … من با دقت نگفتم، اصلا توجه نداشتم ولی چون منصوب میشود مثل قبل از آن واو، داعَوِیة …
شاگرد: آن صارفیت بعدش، آن داعویة را هم معنا میکند.
استاد: داعویة، دائم؟! نه! ایشان به خاطر واو میگویند قبل از آن واو مفتوح میشود ولو کسره بود. قاعدهاش همین بود.
دیدگاهتان را بنویسید