1. صفحه اصلی
  2. /
  3. شرح
  4. /
  5. درس فقه(١٧)- ١٣٩٨/٠٧/١٧ – استاد یزدی زید عزه

درس فقه(١٧)- ١٣٩٨/٠٧/١٧ – استاد یزدی زید عزه

    |
  • لینک کوتاه : https://almabahes.bahjat.ir/?p=2638
  • |
  • بازدید : 49

بسم الله الرحمن الرحیم

جلسه ۱۷: ١٣٩٨/٠٧/١٧

تطبیق بحث اغراض و قیم بر مبحث نهی از منکر

شاگرد: می‌شود به عنوان مثال گفت که در نهی از منکر باید شخص را از منکر نهی کرد، تا منتهی بشود. اما با توجه به اغراض و ارزش‌ها و جهت‌دهی اگر قرار شد که غرض از نهی از منکر انتهاء طرف باشد، چه بسا لازمه رسیدن به این غرض نهی کردن به لسان نهی نباشد.فرض کنید با کنایه گفتن آن مطلب باشد. می‌شود این را به عنوان مثال این‌طور گفت؟

استاد: یعنی ظاهر نهی این است که کسی که ناهی از منکر است الآن وکیل شرع است. اینکه می‌گویند امر به معروف و نهی از منکر، امر از بالاست در آن علو و یا استعلاء است؛ نهی هم اینچنین است. الآن آمر و ناهی وکیل شرع است. می‌گوید من کاره‌ای نیستم، می‌گوید نظر خود من را می‌خواهی، شاید اگر بنا بر عیش و نوش باشد من بیشتر از تو حاضرم بزنم بکوبم. اما خدا اجازه نداده. پس من الآن که می‌گویم نکن، من نیستم، من وکیلم، من نائبم، ناهی هم او است، من فقط منتقل می‌کنم. این طبیعت امر است، درست هم هست.

 

برو به 0:01:29

اهل منبر وکیل حضرات معصومین

مرحوم آیت‌الله بهجت  زیاد می‌فرمودند، نکته خیلی خوبی هم بود. می‌فرمودند آقایانی که منبر می‌روند توجه داشته باشند وقتی روی منبر می‌نشینند، این توجه‌ خیلی آثار دارد. همان اوّلی که می‌نشیند متوجه باشد، اینجا جای من نیست، جای امام صادق صلوات الله و سلامه علیه است. الآن هم من جای آقا نشستم. پس من نیستم منبر رفتم،جای دیگری است. وقتی جای دیگری است هرچیزی نمی‌گویم. باید رضایت او را مراعات کنم. این خیلی نکته مهمی است، اوّلی که می‌نشیند بگوید اینجا جای من نیست، جای امام است. من فعلاً دارم وکالت می‌کنم، قال الصادق می‌خواهم بگویم. به آن نحوی که مقصود حضرت است یا صریح است.

 

برو به 0:02:21

ابهام اغراض در تقنین های کلی؛وضوح اغراض در مدیریت و اجرای این قوانین

پس ناهی و آمر روی طبیعت خودش است. آمر به معروف و ناهی از منکر چون الآن لسان شرع است، لسان آمر و ناهی است.این طبق قاعده است. اما می‌دانیم که این لسان شرع که امر و نهی را می‌خواهد انتقال بدهد، مقصود از این امر و نهی صرف این نیست که بخواهد آمر باشد. مقصود این است که مأمور به شرع انجام بشود، از منهیّ عنه شرع اجتناب بشود. این هم را می‌دانیم. همین که ۲-۳ روز تکرار شد.خیلی از اغراض احکام شرعیه در کلیات و در تقنین‌های کلی را نمی‌دانیم. حِکَمش را می‌دانیم. دیروز هم صحبت شد که بعضی فرمایشات آقایان که گفتند، نکات خوبی بود که تأکید بشود بر عرضم، اینها مخلوط نشوند. اما وقتی حاکم شرع می‌خواهد کبریاتی را که تقنین شرعی است اجرا کند،آن جا نوعاً خیلی از اغراض شارع برایش روشن است؛ مبهم نیست.

دیروز حجر را مثال زدم. یعنی شما بگویید که اصلاً ما نمی‌دانیم دلیل اینکه شارع فرموده جلوی اموال او را بگیرید و به دُیّان بدهید چیست.این یک چیزی نیست که بگوییم ما نمی‌دانیم. اینجا غرض شارع که مبهم نیست. شارع فرموده دُیّان از او طلب دارند پس جلوی پولش را بگیرید تا تصرّف بی‌جا نکند چون این پول برای دیّان است.محجور بشود و اموالش را به طلبکارها بدهید. می‌گوییم ما اینجا چیزی نمی‌دانیم. غرض شارع را در اینجا نمی‌دانیم. اینها را می‌دانیم و نظیر این خیلی است. یعنی اگر یک کسی الآن بخواهد حاکم شرع باشد، یک مجتهد جامع شرایط فتوا و حکم و قضاوت وقتی می‌خواهد مدیریت امور مؤمنین بکند(که به آن مراجعه می‌کنند، قد جعلتُهُ حاکماً)،این شخص بالای ۸۰ درصد در آن محدوده کارهایی که بخواهد انجام بدهد، اغراض شارع را می‌داند.می‌داند که در این کاری که می‌خواهد اقدام بکند مطلوب شارع چیست؟ غیر از فتوای کلی تقنین کبریات است که بگوید حِکَم است و نمی‌دانم. الآن در این اقدامات می‌داند. ممکن است اوّلِ کار وقتی آدم دنبالش نرود سنگین جلوه بکند. اما وقتی دنبالش می‌رود این مطلب خیلی روشن است در صغریات.

 

برو به 0:04:58

فرق مقاصد الشریعة اهل‌سنت با بحث اغراض و قیم

شاگرد: مقاصد الشریعة اهل سنت در این فضا پررنگ نمی‌شود؟

استاد: نه، آن چیزهایی که اهل سنت می‌گویند یک ضوابطی برای خودشان دارند از آن فضای فقهی خودشان. و الا ما در این محدوده‌ای که در واضحات فقه اهل البیت علیهم السلام می‌گوییم، می‌گوییم مثلاً قیاس نکن. قیاس برای چیست؟ برای دو تا حکم است. شما نمی‌توانید از این به آن پی ببرید. یک حکمی را از خودت در نیاور، اینها همه روشن است. اما درجایی‌که شارع مقدس امری فرموده برای حاکم شرع واضح است که این عنوان که معنونش باید بیاید، این عنوان مأمور به است. وقتی عنوان را می‌داند، در این‌که این عنوان را می‌خواهد بیاورد، کارش مبهم نیست.

 

برو به 0:06:00

حل تزاحمات، شاهد وضوح اغراض و مقاصد شرع عند الفقیه

شاگرد: شما که فرمودید اغراض برای فقیه روشن است ،آیا فقیه،تزاحمات اغراض را هم می‌داند، یعنی شاید اوفوا بالعقود آن گستره اغراضش خیلی بیشتر از این باشد که الآن تصور می‌شود.

استاد: مثال خوبی زدید. تزاحم یعنی چه؟ یعنی اجماع امامیه است، تابع مفاسد و مصالح است و می‌خواهد طبق آن حکم کند. به دو امر متزاحم هم امر شده در مقام اعتبار اینجا چه کار کنیم؟ شما چه می‌گویید؟ می‌گویید گاهی اوقات عند الفقیه کالشمس فی رابعة النهار،که اگر «الف» با «ب» متزاحم شد ترجیح با «الف» است. در کلاس می‌گویید یا نه؟ یعنی چه؟ یعنی فقیه می‌داند این اهم است. اهم است یعنی در لسان دلیلش «إنّ» داشته؟ قطعاً این منظور نیست. آنجا در روایتش إنّ دارد و مؤکد است. این در روایتش إنّ نیست، پس آن اهم است. هیچ فقیهی این را می‌گوید؟ به لفظ کار ندارد. عند التزاحم به فقاهت نگاه می‌کند.اگر مقاصد شرع نزد فقیه روشن نبود چطور می‌گوید این اهم است؟ این اندازه‌اش را در فقه داریم و بلکه هم بسیار گسترده تر.بله یک جاهایی می‌رسیم، می‌شود تزاحم‌های غامض. تزاحم‌های غامضی که خود حاکم شرع فقط دنبال منجز و معذر است. خودش می‌فهمد. می‌خواهد قضیه را حل کند به نحوی که پیش خدا حجت داشته باشد. آنجا درست است. با ضوابطی که داریم جلو می‌رویم. ولی ثبوتش به هم نخورد. ثبوتش همان بود.ثبوتش آن غرضی است که شارع می‌خواهد. اما چون تزاحم غامض است ما هم حِکَمْ را فی الجمله می‌دانیم. نمی‌دانیم چه کار کنیم، اینجا خود حاکم شرع طبق حجت جلو می‌رود. می‌گوید من کاری را می‌کنم که فردا دلیل داشته باشم.

شاگرد: یک فضای صرف الفتوا است که در کلاس بحث می‌شود. یک فضای حاکم شرع است که در مقام عمل می‌بیند تزاحمات زیاد است. شما می‌گویید آنجا آن اغراض و مقاصد حاکم است؟

استاد: در حکم حاکم شرع روشن‌تر است.مقصودم همین بود. در فتاوای کلیه که ما مطلوبمان این است که به تقنین شارع برسیم. آنجا خیلی حِکَم را درک می‌کنیم. اما به علت جامعه مستجمع همه دقایق نمی‌رسیم و لذا دیروز عرض کردم ما مجاز نیستیم جهت‌دهی که خود شارع کرده را ما عوض کنیم.

شاگرد: الا بالتزاحم.

استاد: با تزاحم که جهت‌دهی را عوض نمی‌کنیم.

شاگرد:موضوع را عوض می‌کنیم.

استاد: موضوع هم عوض نشده. حتی در تزاحم موضوع هم عوض نشده. اینها دقیق است.

 

برو به 0:08:38

وجود عقل جمعی بی‌طرف،مانع از اعمال سلایق در فقه

شاگرد:در بسیاری از مواقع می‌شود سلیقه و ذوق فقیهی که یک عمر ده تا، صد تا مؤلفه دیگر هم در تکوّن شخصیتش تأثیرگذار بوده،است.یک فقیه خیلی تند است می‌گوید ولو بلغ ما بلغ اصل شریعت باید محکّم بشود. یک فقیهی اهل عقب‌نشینی است می‌گوید  به صرف احتمال کشته شدن دو مؤمن  نباید حکم را اجرا نکنیم.

استاد: ببینید در همانجایی که شما اسم سلیقه برایش به کار می‌برید، ما ناظر ثالث هم داریم. شما اینها را غضّ نظر می‌کنید. یعنی می‌گوییم ناظر در شرع و نظام تقنین شرع. ناظر چند تا هستند؟ هزار نفر از اهل فضل. بعد دو تا شروع می‌کنند حرف زدن. یکی به قول شما که اسم سلیقه بردی، من سلیقه را عوض می‌کنم. می‌گوید اقدام کن. آن یکی می‌گوید نکن. اگر فقط این دو تا باشند، این فقیه آن هم فقیه،چه شد؟

به آقایی گفتم که خیلی خوب است تاریخ مطالعه کنید. گفت هیچ فایده ندارد تاریخ. گفتم چرا؟ گفت فلان مجلس فلان جا تشکیل شده بوده معروف هم است، شاید غالب شنیدید، دو تا عالم بودند هر دو هم مرجع. او از تاریخ شاهد می‌آورده برای مقصد خودش، آن هم از تاریخ شاهد می‌آورده برای مقصد خودش. تاریخی که بخوانیم هر کسی بخشی از آن را بگیرد برای خودش استفاده کند چه فایده دارد؟ من عمرم را صرف کنم برای چه. من هیچ جوابی نداشتم به او بدهم که بگویم در عین حال احتیاطاً بخوان بعداً می‌فهمی. جواب این حرف او چیست؟ فوری می‌گوید که هیچ فایده ندارد. او تاریخ گفت، او هم تاریخ گفت. اینطور نیست که فقط دو نفر باشند که شما بگویید. یک عقل جمعی داریم. عقل جمعی بی‌طرف. نه عقل جمعی رنگ گرفته، جناح‌بندی شده. آن هم نه. عقل جمعی بی‌طرفی که فقط ناظر است. خودش در این مسیر نه این طرف دارد شنا می‌کند نه آن طرف. و لذا هم در تاریخ بیشتر اینها خودشان را نشان می‌دهند. یعنی یک نظری که می‌بینید ۲۰۰ سال، ۳۰۰ سال…

 

برو به 0:11:10

لزوم تدوینِ تجربیات تاریخی، برای جلوگیری از اعمال سلایق در آینده فقه

شاگرد: زمان می‌برد.شاید ۵٠ سال، ١٠٠ سال بعد بگویند آن کار فقیه چقدر خوب بود. آن فضایی که در آن قرار گرفتند گاهی اوقات حجاب معاصریت است یا اغراض یا فضاهای تبلیغاتی است.

استاد: یعنی یک چیزی که بعد از ۲۰۰ سال، ۳۰۰ سال تجربه خودش را پس داد، با ناظرین ثالث بی‌طرف فهمیدند چیست، اگر ما از این تجربه استفاده نکنیم و در کلاس مدوّنش نکنیم،بحث‌هایی که داریم برای آن تلاش می‌کنیم،اگر نکنیم دفعه بعد هم که تکرار می‌شود دوباره همان است. آن سلیقه خودش را می‌گوید و یک عده این طرف می‌روند، یک عده آن طرف می‌روند. به خلاف اینکه ما از تک تک این تجربیات استفاده تدوین بکنیم. یعنی اینها را مدون کلاسیک بکنیم.این تدوین یعنی چه؟ یعنی تا کسی دهن باز می‌کند می‌خواهد طبق آن چیزی که شما گفتید سلیقه، تا می‌خواهد طبق سلیقه رفتار بکند بیان دقیق مدون کلاسیکی که مجاب می‌شود جلویش می‌گذارند. دیگر اعمال سلیقه‌هایی که پشتوانه صحیح ندارد از بین می‌رود. می‌گویند شما الآن داری اعمال سلیقه‌ای می‌کنی که قبلاً تجربه خودش را پس داده.لا یُلدَغُ المؤمنُ مِن جُحرٍ واحدٍ مرتین. مؤمن این‌طور است. اگر ما این مرتین را مدوّن نکنیم، فراموش می‌شود می‌رود. این در این فضا بسیار مهم است. یعنی تدوینِ آنچه که طبق ناظر ثالث، اذهان بی‌طرف محک زده شده. نه اینکه دو تا سلیقه آمد، نزاعی هم در گرفت بعد هم تمام شد. صلوات ختم کنید دعوا تمام شد مثلاً. خب چه شد؟پس فردایش دوباره دعوای جدید.به خلاف اینکه اگر این دعوا پیش آمد نگویید تمام شد، یکی این طرف و یکی آن طرف،بعد هم ختمش کنید. وقتی دعوا پیش آمد بگویید چرا پیش آمد؟ کدام سلیقه درست بود؟ کدام نبود؟ مبادی سلیقه آراء را مستند بکنید. مستندی که فردا نتواند هر کسی ادعای سلیقه بی‌مستند بکند. این چیزی است که در این فضا بسیار مهم است.

شاگرد: قبلاً یک فرمایشی داشتید که دستگاه رفتاری عقلا گاهی طبق عام شکل می‌گیرد. مثلاً ما یک اوفوا بالعقودی داریم، اینجا یک دستگاه رفتاری شکل می‌گیرد، یک حکمی هم داریم در موارد اینکه طرف مفلّس می‌شود حاکم می‌تواند یک حکمی بر منعش بدهد.خب حالا در یک مورد شکی پیدا می‌کنیم. از جمله موارد تزاحم خودش حتی همین است، شاید در ذهن ما این شکل بگیرد ملاک اینکه یک عقدی امضاء بشود، پایین‌تر باشد از ملاک اینکه این دُیّان به حقّشان برسند. ولی منتها آن در سطح بالا، آنکه دستگاه رفتاری به هم نخورد شاید برای خودش یک ارزشی داشته باشد که به همان جهت بگوییم شارع این را نگه داشته باشد. یعنی در مواردش حتی اگر بخواهیم یک ضابطه‌ای بدهیم شما در این مسئله این نکته را تصریح می‌فرمایید؟

استاد: اگر حاکم شرع جایی برسد،همین که شما می‌گویید، این شاید عقلایی باشد من هم می‌گویم پس نمی‌تواند مضیق بکند، باید بایستد. مثالی که دیروز عرض کردم برای حجر و گفتم اشکال در ذهن من است، ولو فتوا نیست، توضیحش را دیروز عرض کردم.همانجا که حاکم شرع می‌خواهدحجر کند،بگوید که الآن حجَرتُه مُنذُ شهرین. که می‌گویند نمی‌شود، حجر الآن امضاء می‌شود و شروع می‌شود. اگر بگوییم جائز است، اینجا مهم است. می‌گوییم وقتی فتوا بر این است که جائز نیست، حاکم حجر می‌کند از این به بعد معاملات باطل است. معامله‌ای که یک ساعت قبل از حجر بوده که درست است. اگر اینجا احتمال می‌دهیم که مستند به  ملاکات واقعی شرع است و همین که می‌فرمایید. اگر این است من هم حرفی ندارم. اما حرف من این بود با توضیحات دیروز. می‌دانیم به خاطر این است که می‌گوییم این نمی‌تواند در قبل تأثیر کند. مشکل ثبوتی داریم. فقط عرض من این است. ولی اگر آن جور شد و لذا این بحث‌هایی که ما پیش می‌رویم خیلی دقیق است.ما می‌رویم در فضای ثبوت، خوشحال می‌شویم از درک ثبوتی، خیال کنیم در اثبات هم دیگر به راحتی درو می‌کنیم، داس برمی‌داریم. اصلاً مقصود این‌گونه نیست.

ورود فقها به بحث اغراض و استفاده از آن در فضای فقه

شاگرد: اینکه فقها وارد این مباحث نشدند به خاطر همین بوده است

استاد: فقها وارد شدند، استیعاب می‌خواهد. شما جواهر را بردارید، یعنی آن جایی که به حمل اوّلی گفتند نکن، نمی‌شود. اینها را که انسان می‌بیند. آن جایی که به حمل شایع خودشان جلو رفتند. اسم اینها را نمی‌بریم. ملاحظه می‌کنید، اصلاً یک رساله مفصلی می‌شود در اینکه خود فقهای بزرگ این کار را کردند. نمی‌دانم چندتایش را من یادداشت کردم، رساله‌ای است که یعنی اگر در این نرم‌افزارها بخواهید با معجم لفظی دنبال این بگردید که فقها کجا این کار را کردند، پیدا نمی‌کنید. چون لفظ به حمل اوّلی ندارد. چرا، اگر بخواهید ببینید فقها کجا منع از قیاس کردند.فوری ماده قیاس را جست‌وجو می‌کنید هر کجا در جواهر قیاس بود برایتان می‌آید. اما آنجایی که عملاً تنقیح مناط صورت گرفته،اسم تنقیح را هم نبردند، ولی هست، وقتی نگاه می‌کنید، خودشان هم دارند می‌گویند، الاصحاب وسّعوا. بخواهید با لفظ دنبالش بگردید نمی‌شود. باید یک دور فقه را ببینید با این دید، با این عینک، بعد می‌ببینید چقدر زیاد است،و همه‌اش مرضیّ فقها، متشرّعه،من بخشی این کار را کرده بودم که اگر جمع‌آوری بشود، مستوعب بشود به ناظر اطمینان می‌دهد که اینجور نیست. ما یک حمل اوّلی را یاد بگیریم بعدش آن طرفش را که به حمل شایع آمده دقت نکنیم؟ فقه را فقها با همین نگه داشتند. الفقهاء حصون الاسلام. حصن حافظ است، نگهدار است. با همین فقاهت بدنه فقه را نگه می‌دارند. این باید حاصل بشود، حصولش هم همین است که ما از بی‌ضابطگی جلوگیری کنیم.اگر واقعاً احتمال این است که ما نمی‌دانیم. شاید شارع می‌گوید نه. یک ساعت قبل معامله کرده. تو چه می‌دانی من چه در نظر گرفتم. یک ساعت قبلش محجور نیست. از حالا به بعد. چون الآن حجر کردم اگر این است ما می‌ایستیم.اما یک وقتی است در فضای بحث کلاس می‌بینیم آن که می‌گوید نمی‌شود می‌گوید چون تأثیر در ماضی نمی‌توانیم بگذاریم. این اشکال ثبوتی علمی را حلش می‌کنیم. آن وقت اشکال را که حل کردیم چه.به نظر شما سر سوزن آن حاکم ابهام دارد به اینکه من که حجر می‌کنم برای این است که حق دُیّان تلف نشود. او دیگر الآن مالی ندارد، من دارم حجر می‌کنم تا مال دیّان که پیش او است به آنها برسد. بگوید نه،ما نمی‌دانیم چرا دارد حجر می‌کند. این دیگر یعنی چشم بستن روی واضحات. نمی‌شود بگوییم حاکمی که دارد حکم به حجر می‌کند نمی‌داند غرض از حکم به حجر چیست. غرض خیلی روشن است. حاصل عرض من این است.

 

برو به 0:19:10

نظر صاحب جواهر در بیع فضولی

البته دیروز هم یک چیزی راجع به کشف حکمی گفتم. جواهر را هم یک نگاهی کردم. مرحوم صاحب جواهر هم یک جور کشف قائلند، خیلی هم جالب است. عبارتشان اصلاً مباحثه کردنی است. بروید برگردید چه می‌خواهند بگویند. آن کشف حکمی شریف العلماء را به آن صورتی که مرحوم شیخ فرمودند، صریح نیاوردند اما توضیح می‌دهند و سه جور کشف را دسته‌بندی می‌کنند، یکی‌اش را می‌گویند تحقیق. تحقیق ایشان هم در آخر زوایایش معلوم نمی‌شود. می‌خواهند با شرط متأخر و آن هم فعلیت شرط و علم به آن عند العقد و… شما مراجعه کنید ببینید ان‌شاءالله. نظراتشان دقیق است. یعنی فضایی هم که صاحب جواهر ترسیم می‌کنند اهمیت آن بحث دیروز و پریروز ما را بیشتر روشن می‌کنند.

و حاصل الكلام أن الوجه في الكشف أحد أمور ثلاثة، الأول انه من قبيل الأوضاع الشرعية على معنى أن الشارع قد جعل نقل المال في الزمان السابق عند حصول الرضا في المستقبل، الثاني أن يكون الرضا المتأخر مؤثر في نقل المال في السابق، كما سمعنا من بعض مشايخنا، الثالث و هو التحقيق أن يكون الشرط حصول الرضاء و لو في المستقبل الذي يعلم بوقوعه من المالك مثلا، أو بإخبار المعصوم أو نحو ذلك، و المراد شرطية الرضاء على هذا الوجه، و كان هذا هو المتعين، بخلاف الأول الذي لا نظير له في الشرع في المعاملات، بل هو مستلزم لمخالفة كثير من القواعد الشرعية. كالثاني المقتضى ذلك أيضا، بل مقتضاه اجتماع المالكين على مال واحد في زمان واحد، بل لا يعقل الثانية في الملك في الزمان الماضي، فتعين الثالث و لكن لا بد فيه من حصول الرضا و لو في المستقبل، و لا يكفي فيه الرضاء التعليقي بمعنى أنه لو علم لرضى، كما أوضحناه سابقا و الله العالم.[1]

می‌گویند سه جور کشف داریم:

حاصل الكلام أن الوجه في الكشف أحد أمور ثلاثة:ما از اوّلی‌اش دفاع کردیم. مباحثه ما اوّلی بود این‌طور که من از عبارتش می‌فهمم. دومی‌اش هم به بعضی مشایخشان نسبت می‌دهند و با یک چیزی ردّش می‌کنند که همین است. این قواعدی که ایشان می‌گویند من خیالم می‌رسد قواعدی است که طبق همین استدلالات شکل گرفته. کشف چیست؟

می‌گویند: من قبيل الأوضاع الشرعية: حکم وضعی شرعی. ایشان قائلند می‌گویند کشف. به شدت از کشف دفاع می‌کنند.بعد می‌گویند: من قبيل الأوضاع الشرعية على معنى أن الشارع قد جعل (جعل وضعی) نقل المال في الزمان السابق عند حصول الرضا في المستقبل: وقتی رضا آمد در مستقبل جَعَلَ،وَضَعَ برای آن وقت.یعنی اعتبار.

الثاني أن يكون الرضا المتأخر مؤثر في نقل المال في السابق: تأثیر در سابق مشکلی ندارد.

كما سمعنا من بعض مشايخنا

الثالث و هو التحقيق أن يكون الشرط حصول الرضاء و لو في المستقبل

۲-۳ صفحه باید رفت و برگشت کنید، مقصودشان غامض است. دقت‌هایی دارد که سریع نمی‌شود مقصودشان را به آنها نسبت داد.سومی را می‌گویم، خودتان مراجعه می‌فرمایید. سومی که ایشان می‌گویند تحقیق است، مشکل‌هایش به نظر من مشکل‌های ثبوتی است.و بعد اوّلی را رد می‌کنند.در رد اوّلی چه می‌گویند؟ خیلی جالب است. می‌فرمایند: بخلاف الأول الذي لا نظير له في الشرع في المعاملات.

شما بگردید ببینید چقدر نظیر برایش پیدا می‌شود. در حالی که در این بیع فضولی خود ایشان  یک تعبیراتی برای صاحب حدائق آوردند،[2]ظاهراً صاحب حدائق گفتند باطل است بیع فضولی از اصل. صاحب جواهر هم می‌خواهند جمع شواهد کنند برای اینکه بیع فضولی از اصل باطل نیست.

و كيف كان فقد ظهر لك أن القول بالبطلان … واضح الفساد، [و ان کذا] … بل أطنب فيه المحدث البحراني إلا أنه لم يأت بشي‌ء، بل مقتضى جملة من كلماته التي‌ أساء الأدب فيها مع مشايخه أنه لم يفهم محل النزاع، و تخيل …

تا ۲-۳ سطر بعد که دیگر بقیه‌اش را نمی‌خوانم. تخیّل را خودتان بخوانید.

خدا رحمتشان کند، همین هم فضایی است،کسی که می‌رسد اینجا یک لبخندی به لبش می‌آید. تفریحی است برای کسانی که به کتب فقه مشغولند. چون انسان می‌داند،من قاطعم، شک ندارم. بزرگوارها همین عبارتی هم که می‌آورند از سر آن همتشان به حفظ فقه و ضوابط و علم و اینهاست.

عبیر حاج آقا این بود که عاشقانه یک عمر، یکی دو روز هم نیست. این عشق‌هایی که پایه ندارد، دو روز تمام می‌شود. سی سال شبانه‌روز بنویسید تا جواهر نوشته بشود. شما یک چیزی می‌گویید،ببینید چه خبر است.کسی که این‌طور است اینها لوازم کارش می‌شود.

 

برو به 0:24:40

کتاب خزائن مرحوم ملا احمد نراقی

مرحوم ملا احمد نراقی صاحب مستند رضوان الله علیه در مقدمه خزائن. نمی‌دانم خزائن را دیدید یا نه. خزائن یک کتاب خیلی عالی است. ظاهرش کشکول است، اما… از آن کشکول‌هایی است که مرحوم ملا احمد چیزها در آن گذاشتند. اینطور که یادم است در مقدمه‌اش می‌گویند. می‌گویند من دیدم طلبه‌ها درس می‌خوانند خسته می‌شوند. معمولاً هم که اهل تفریح نیستند، در حجره مدرسه هستند. خواستم یک کتابی بنویسم که هم علم در آن باشد هم تفریح. آن وقت همین‌طور است. گاهی بود این خزائن ایشان را می‌خواندم_تنها بودم_بی‌اختیار انسان را می‌خنداند به‌طوری که این طرف و آن طرف را نگاه می‌کردم یک کسی نباشد بگوید این رفتارش مشکوک است با خودش دارد می‌خندد. وقت‌های دیگر هم یادتان می‌آید بی‌اختیار می‌خندید. چرا خندیدی؟ باید بگویید که ملا احمد در خزائن یک چیزی آوردند یادم آمد خندیدم. خدا رحمتش کند.

 

برو به 0:25:48

کشف حکمی در بیان شیخ انصاری

صاحب جواهر یک کشفی ترسیم کردند که این مشکلات را دارد. عبارت شیخ انصاری را ببینید واضح‌تر است. مرحوم شیخ در مکاسب می‌فرمایند(بعد از اینکه ادله کشف را به ترتیب بررسی می‌کنند می‌رسند اینجا)

و ثالثاً: سلّمنا دلالة الدليل على إمضاء الشارع لإجازة المالك على طبق مفهومها اللغوي و العرفي أعني جعل العقد السابق جائزاً ماضياً بتقريب أن يقال: إنّ معنى الوفاء بالعقد: العمل بمقتضاه و مؤدّاه العرفي، فإذا صار العقد بالإجازة كأنه وقع مؤثّراً ماضياً، كان مقتضى العقد المُجاز عرفاً ترتّب الآثار من حينه، فيجب شرعاً العمل به على هذا الوجه. لكن نقول بعد الإغماض عن أنّ مجرّد كون الإجازة بمعنى جعل العقد السابق جائزاً نافذاً، لا يوجب كون مقتضى العقد و مؤدّاه العرفي ترتّب الأثر من حين العقد، كما أنّ كون مفهوم القبول رضا بمفهوم الإيجاب و إمضاءً له لا يوجب ذلك، حتّى يكون مقتضى الوفاء بالعقد‌ ترتيب الآثار من حين الإيجاب،فتأمّل:

إنّ هذا المعنى على حقيقته غير معقول؛ لأنّ العقد الموجود على صفة عدم التأثير يستحيل لحوق صفة التأثير له؛ لاستحالة خروج الشي‌ء عمّا وقع عليه، فإذا دلّ الدليل الشرعي على إمضاء الإجازة على هذا الوجه الغير المعقول، فلا بدّ من صرفه بدلالة الاقتضاء إلى إرادة معاملة العقد بعد الإجازة معاملة العقد الواقع مؤثّراً من حيث ترتّب الآثار الممكنة، فإذا أجاز المالك حَكمنا بانتقال نماء المبيع بعد العقد إلى المشتري و إن كان أصل الملك قبل الإجازة للمالك و وقع النماء في ملكه.[3]

می‌فرمایند که و ثالثاً: سلّمنا دلالة الدليل على إمضاء الشارع. ما می‌گوییم شارع امضاء کرده، عقد فضولی را و امضاء کرده اجازه مجیز را به نحو کشف.

سلّمنا دلالة الدليل على إمضاء الشارع لإجازة المالك على طبق مفهومها اللغوي…

بتقريب أن يقال: إنّ معنى الوفاء بالعقد: العمل بمقتضاه و مؤدّاه العرفي، فإذا صار العقد بالإجازة كأنه وقع مؤثّراً ماضياً، كان مقتضى العقد المُجاز عرفاً ترتّب الآثار من حينه. از همان زمان ماضی.

فيجب شرعاً العمل به على هذا الوجه.

لكن نقول بعد الإغماض

بعد الإغماض دارند که من کار ندارم، مراجعه می‌کنید.

لكن نقول … إنّ هذا المعنى على حقيقته غير معقول؛

سلمنا امضاء الشارع. دلالة الدلیل. اما لکن غیر معقول علی حقیقته. چرا؟

لأنّ العقد الموجود على صفة عدم التأثير

سه روز قبل که عقد واقع شد و آن وقت مؤثر نبود، شما چطور می‌توانید با اجازه حالا ماضی را منقلبش کنید؟ماضی وقع علی ما هو علیه و لا یتغیر.

لأنّ العقد الموجود على صفة عدم التأثير يستحيل لحوق صفة التأثير له؛ لاستحالة خروج الشي‌ء عمّا وقع عليه.

ببینید تاثیررا،تاثیر تکوینی می‌گیریم.

فإذا دلّ الدليل الشرعي على إمضاء الإجازة على هذا الوجه الغير المعقول، فلا بدّ من صرفه بدلالة الاقتضاء إلى إرادة…

 

برو به 0:28:20

رد مستحیل بودن کشف حقیقی

تفکیک بین اعتبار «متنافیین» با «اعتبارین متنافیین»

برویم سراغ کشف حکمی و مانند آن،تأویلش کنیم. اینجا دیدم با مداد یک یادداشتی داشتم قبلاً که فکر می‌کردم.چرا ایشان می‌فرمایند یستحیل؟نوشته بودم «محال است که یک ملک در آنِ واحد، دو مالک مستقل منحصر داشته باشد. وقتی که در یک آن،اعتبار مالکیت هر دو بشود». یعنی دو تا اعتبار متماثل، در یک آن، اعتبار مالکیت هر دو بشود، نه در دو زمان.

شاگرد: به خاطر کبرای لغویت؟چون لغو می‌شود اعتبار نمی‌شود کرد و الا باز هم می‌شود اعتبار کرد.

استاد: حالا این از باب، یا واقعاً آن زمان  ذهنم این طور بوده، و یا اینکه از باب مماشات بوده که وقتی در چنین فضایی داریم استحاله را می‌گوییم، لااقل بگوییم همین استحاله هم که شما می‌گویید باز در همان مبنای خودتان هم در آن فضا نیست. چرا؟ چون مستحیل است. مستحیل چیست؟ این است که من در آنِ واحد ،دو تا اعتبار همراه بکنم برای یک مملوک. پس آن که محال است این است که دو مالک مستقل منحصر داشته باشد، با قید انحصار. وقتی که در یک آن اعتبار مالکیت هر دو بشود، نه در دو زمان. من در زمان قبل از اجازه اعتبار می‌کنم مالکیت منحصره با آن مالک اصلی را. بعد الاجازه زمان دیگری است. اما متعلّق اعتبار من همان زمان است. پس اجتماع اعتبارین متنافیین یا اعتبار متنافیین، ممکن نیست، این قبول است. اما به یک معنای دیگر ممکن است. اعتبارین متنافیین یستحیل. آیا اعتبارِ متنافیین هم یستحیل. اما بخلاف معتبرین متنافیین. شما می‌توانید با دو تا اعتباری که خودش در دو زمان است و استحاله هم ندارد دو تا معتبر داشته باشید که معتبرها متعلّقش زمان واحد است اما برای دو زمان است و متنافی. این محال نیست.[4].

 

برو به 0:34:44

اخبار در باب کشف و نقل

حتی ببینید مرحوم شیخ خیلی جالب است، بعد از اینکه می‌گویند معقول نیست، این هم از جاهای خیلی جالب است، فرمودند:

هذا بحسب القواعد و العمومات، و أمّا الأخبار، فالظاهر من صحيحة محمد بن قيس: الكشف كما صرّح به في الدروس و كذا الأخبار التي بعدها، لكن لا ظهور فيها للكشف بالمعنى المشهور، فتحتمل الكشف الحكمي. نعم، صحيحة أبي عبيدة الواردة في تزويج الصغيرين فضولًا، الآمرة بعزل الميراث من الزوج المدرك الذي أجاز فمات، للزوجة الغير المدركة حتّى تدرك و تحلف ظاهرة في قول الكشف؛ إذ لو كان مال الميّت قبل إجازة الزوجة باقية على ملك سائر الورثة، كان العزل‌ مخالفاً لقاعدة «تسلّط الناس على أموالهم»، فإطلاق الحكم بالعزل منضمّاً إلى عموم «الناس مسلّطون على أموالهم»  يفيد أنّ العزل لاحتمال كون الزوجة الغير المدركة وارثةً في الواقع، فكأنه احتياط في الأموال قد غلّبه الشارع على أصالة عدم الإجازة، كعزل نصيب الحمل و جعله أكثر ما يُحتمل.[5]

هذا بحسب القواعد و العمومات که بحث کردیم و گفتیم که کشف ظاهرش نمی‌شود، باید با کشف حکمی درست کنیم.

و أمّا الأخبار، فالظاهر من صحيحة محمد بن قيس: الكشف

کشفی که تاب کشف حکمی را دارد یا ندارد که شما تصحیح کردید؟ می‌فرمایند بله،

كما صرّح به في الدروس و كذا الأخبار التي بعدها، لكن لا ظهور فيها للكشف بالمعنى المشهور،

که آن کشف حقیقی است تاب کشف حکمی هم دارد.

فتحتمل الكشف الحكمي.

این چند تا روایت محتمل الوجهین است.

می‌گویند یک روایت است که تاب کشف حکمی ندارد. یعنی دال است بر کشف حقیقی.

نعم، صحيحة أبي عبيدة الواردة في تزويج الصغيرين فضولًا،

دو تا صغیر را فضولتاً تزویج کرده بودند. بعد زوج، مدرِک شد، بالغ شد اجازه داد، ولی هنوز زن بالغ نشده بود تا اجازه بدهد که این معلوم بشود که زن آن هست یا نیست. در این فاصله‌ای که زن هنوز به تکلیف نرسیده بود تا اجازه بدهد،زوج مرد. حالا باید چه کار کنیم؟ باید صبر کنیم تا این زن بالغ بشود ببینیم آن عقد فضولی نکاح را اجازه می‌دهد یا نه. روایت این است. در آنجا می‌فرمایند که:

نعم، صحيحة أبي عبيدة الواردة في تزويج الصغيرين فضولًا، الآمرة بعزل الميراث من الزوج المدرك الذي أجاز فمات …

عزل‌ المیراث للزوجة الغیر المدرک. اینکه هنوز نمی‌تواند اجازه بدهد صبر کنید. امام فرمودند که ارث باید برایش کنار بگذارید. برایش ارث کنار بگذارید یعنی چه؟ مرحوم شیخ می‌گویند این کشف است.چطور؟ توضیح می‌دهند. می‌گویند:ظاهرة في قول الكشف؛ نه حتی حکمی

إذ لو كان مال الميّت قبل إجازة الزوجة باقية على ملك سائر الورثة، كان العزل مخالفاً لقاعدة «تسلّط الناس على أموالهم»،

برای خودشان است. چرا عزل کنند برای او کنار بگذارند؟ هنوز هم که او به تکلیف نرسیده.

فإطلاق الحكم بالعزل منضمّاً إلى عموم «الناس مسلّطون على أموالهم» يفيد أنّ العزل لاحتمال كون الزوجة الغير المدركة وارثةً في الواقع،

مال الآن برای آنها نیست. لذا گفتند کنار بگذارید تا معلوم بشود. بعد که آمد اگر اجازه کرد کشف می‌شود که اصلاً برای خودش بوده. این را مرحوم شیخ آوردند که از نظر ادله هم فضا اینگونه است.

 

برو به 0:37:48

احتمال تفصیل بین کشف و نقل در بیع فضولی

الاجازه کاشفهٌ بالنسبه الی بعض الآثار ناقلهٌ بالنسبه الی بعضها تبعاً للدلیل

البته یک احتمال دیگر هم من با مداد یادداشت کردم که آن هم احتمال طلبگی است. دیروز هم احتمالش را گفتم که احتمال دارد که تفصیل بدهیم. نه کشف مطلق، نه نقل مطلق. مواردی هست که به تناسب حکم و موضوع می‌فهمیم. ولی روی مبنای همان‌هایی که دیروز عرض کردم. چرا؟ چون می‌دانیم معاملات برای چیست؟ برای اغراض شرعی و عقلایی است که تزاحم پیش نیاید، دعوا نکنند، از اعیان متموّله و مملوکه هم مُلّاک بهره ببرند. در چنین فضایی احتمال هست که ملزمی نباشد در اینکه اجازه یا کاشف باشد نسبت به همه آثار و یا ناقل باشد کذلک.

شاگرد: یعنی اصل را بر کشف می‌گیریم. اگر جایی اختلال بیاید آنجا آثار نقل را پیاده می‌کنیم.

استاد: نه، دیروز هم عرض کردم، بحث‌های ما نمی‌گوید کشف یا نقل. هر دو را مشکل ثبوتی برایش نداریم. ما از این ناحیه خیلی راحتیم که هر چه دلیل بیاید،یا عمومات.مثلاً نسبت به آثاری که متفرّع بر عقد بوده، یک عقد بار شده، بعد ببینید چه آثاری دنبالش آمده. این آثاری که بار شده به هم بخورد مفاسد دارد. در این مفاسدی که می‌دانیم شرعاً لوازمی دارد که مطلوب شارع نیست اجازه را کاشف بگیریم

و اما مثل نمائات منفصله، مثلاً این گوسفند مال او بوده، فضولی فروخته بوده. در همین فاصله زاییده. اینجا چه کار کنیم؟ اگر کشف است کذا. ممکن است در اینجا ضابطه ثبوتی که در نظر بگیریم، یکی از این دوتاست. اما اگر ضابطه را دلیل قرار بدهیم، اگر یک دلیل آمد گفت که مثلاً این گوسفندی که از او متولد شده باشد برای مالک اوّلی. هنوز که اجازه نداده بود که، اما همین دلیل بگوید شیری که خورده مال خودش، لازم نیست پول شیرها را بدهد. خیلی تفاوت است. اگر بگوییم نقل باید پولش را بدهد تا یک ماه شیر دوشیدی از این خوردی، پولش را بده. باید پول اضافه را بدهی. اگر فرض بگیریم دلیل آمد، دلیل می‌گوید اگر بچه زاییده نماء منفصل، فللمالک. اگر نمائی است که مثل امثال لبن است، یا نماء متصل است چاق شده، نه، لیس للمالک،للمشتری الفضولی. اگر دلیل چنین را گفت محال نیست، چرا؟ چون ضوابطی که گفته شد، ما داریم جهت‌دهی می‌کنیم. جهت‌دهی که می‌خواهیم به اغراض صحیحه برسیم، نه اینکه یک ملکیتی را عاشقش هستیم، اینجا به عنوان یک صفت ثبوتی که می‌گوییم حالا معقول نیست، نمی‌شود که.

شاگرد: نمی‌گوییم مالک کیست، فقط روی آثار کار می‌کنیم.اینکه در این دو ماه مالک چه کسی است فعلاً کار نداشته باشد، در این فضا آثار نقل، در آن فضا آثار کشف.

استاد: بله، اگر مالک برای ما دردسر شد همین کار را می‌کنیم. اصلاً به عبارت دیگر عقلا چرا ملکیت را به عنوان یک حکم وضعی اعتبار کردند؟ برای اینکه کارشان جلو برود. کارشان آسان بشود. نمی‌خواستند که یک چیز ثبوتی را ایجاد کنند و نمی‌توانند هم. بنابراین آن جایی که خود مالکیت دست و پاگیرشان بشود، شروع می‌کنند حرف‌های دیگر زدند. حالا شواهدش را هم بعداً می‌بینید.موارد حسابی در فقه داریم از واضحات فقه، چرا گفتم شرکت را بحث کنیم و قسمت را؟ به خاطر این است که شما یک چیزهایی را که جای دیگر خیلی محکم جلو می‌روید وقتی می‌رسید در فضای قسمتی که همه شرع و فقها قبول دارند. می‌رسید در فضای شرکتی که مورد قبول همه است، می‌بینیم آن ضوابط چه می‌شود؟ آن طوری که شما خط‌کشی کرده بودید به هم می‌خورد. چرا؟ چون در مقام شرکت و در مقام قسمت آن اغراض تشریع اعتباریات و جهت‌دهی اعتباری خودش را بیشتر نشان می‌دهد. کاملاً خودش را نشان می‌دهد که الآن باید این کار را بکنید تا به اغراضتان برسید. اگر بخواهید حِفاظ کنید بر آن واقعیات تکوینی ملک ندارد، سنگ روی سنگ بند نمی‌شود، بعد هم می‌رسید به جزء لا یتجزی می‌گویید وای،چه کسی مالک جزء لا یتجزی  است؟ اصلاً نصف هم ندارد. دستمان بسته. کجا دستمان بسته است؟

و الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین

پایان

 


 

[1] جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام؛ ج ‌٢٢، ص: ٢٨٩

[2] جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام؛ ج ‌٢٢، ص: ٢٨٠

و كيف كان فقد ظهر لك أن القول بالبطلان بمعنى سلب قابلية لفظ غير المالك و من قام مقامه عن صلاحية التأثير و إن جمع باقي الشرائط، و مرجعه إلى اعتبار مباشرة غير الفضولي في الصحة واضح الفساد، و إن حكي عن الشيخ و ابني زهرة و إدريس و الفخر و مال إليه جماعة من متأخري المتأخرين، بل أطنب فيه المحدث البحراني إلا أنه لم يأت بشي‌ء، بل مقتضى جملة من كلماته التي‌ أساء الأدب فيها مع مشايخه أنه لم يفهم محل النزاع، و تخيل أن القائل بالصحة يريد حصول أثرها من الملك و التمليك و جواز التصرف و غير ذلك، عدا اللزوم فأبرق و أرعد ثم ترنم و غرد و ساق جملة من النصوص الدالة على خلاف ذلك مبتحجا بالعثور عليها، و الاهداء إلى الاستدلال بها، ستعرف الحال فيها.

[3] كتاب المكاسب (ط – الحديثة)؛ ج‌ ٣، ص: ۴٠۶

[4] شاگرد: آثار اعتبار اوّل را هم برای قبل از اجازه گذاشتید؟ یعنی بعد از اجازه آثارش را نفی می‌کنید؟ شما فرض کنید قبل از اجازه اعتبار کردید برای آن مالک قبلی. آن یک آثاری دارد، مثلاً نماء دارد به مقتضای این ملک وقتی هنوز اجازه داده نشده برای این است. بعد الاجازه که اعتبار می‌شود ، یعنی اعتبار قبلی را از بین می‌برد،چون الآن می‌خواهیم حکم کنیم آن نمائی که قبلاً به خاطر آن ملک برای این بود، الآن برای شخصی است که بعد الاجازه اعتبار می‌شود.

استاد: قبل الاجازه می‌گوییم مالک همان خود مالک است. ولو در دست این مشتری فضولی است، باشد. این مال او است. بعد الاجازه چه؟ همان زمانی که اعتبار کرده بودیم که مال او است، الآن در زمان دیگر، بعد الاجازه،در این زمان اعتبار می‌کنیم همان زمان را ملک او. معتبر ما متنافیین است، اما اعتبار ما در دو زمان است با مصحح اعتبار. این چیزی بوده که آن وقت می‌خواستم فضای استحاله را تغییر بدهم.اینطور نیست که شما بگویید غیر معقول یستحیل. این فرض‌ها معتبرین متنافیین را قبول نداریم به اعتبارین غیر متنافیین. پس معتبرین متنافیین اما به اعتباریین غیر متنافیین، محال نیست. در حاشیه مرحوم محقق اصفهانی قدس سره قول به انقلاب آمده، فراجع صفحه ۱۴۹، که مرحوم آشیخ محمد حسین هم انقلاب گفتند، که یادم نیست چه بوده.[4]

علی ای حال ببینید در چنین فضایی اینچنین نگاه کردن با مطالبی که دیروز عرض کردم، دیگر حتی اینها هم نیاز نیست.با معتبرین متنافیین راحت‌تر می‌شود حرف زد و تحلیل کردشاگرد: من این را به عنوان اشکال عرض کردم، به عنوان اینکه به لازمة فرمایش خودتان عرض کردم که ظاهراً این هم به عنوان تأیید فرمودید، یعنی اشکال ندارد ما آن زمان اعتبار ملکیت کردیم، نماء برای این بود و الآن هم داریم برای همان زمان اعتبار ملکیت می‌کنیم، همان نماء را می‌گوییم برای این باشد.

استاد: بله، انقلاب اینطوری. انقلابی که اصلاً کلمة انقلاب در اعتباریات چیز مشکلی ندارد. مرحوم اصفهانی چی گفتند دوباره نگاه کنم. آنجا چطور انقلاب را تصویر کردند، نمی‌دانم.

شاگرد: این کشف شامل اینجا هم می‌شود که مثلاً زن و شوهر مباشرتی داشتند، عقد فضولی قبلش بوده، بعد که اجازه داده می‌شود کشف می‌شود که اینها زن و شوهر بودند. به این هم ملتزم می‌شوند؟ زن و شوهری بودند که عقد فضولی واقع شده، بعد اجازه می‌کنند، می‌گویند ان کشف که اینها آن زمان زن و شوهر بودند.

استاد: مقصود شما این است که عقد فضولی بوده زوجه مکره بوده؟

شاگرد: به هر جهت مباشرتی داشتند.

شاگرد 2:فرض روشن کلام این است که یک نفر دیگر برایشان خوانده.

استاد: اینها خبر نداشتند.عقد فضولی بین این دو نفر انجام شده. اینها هم خبر ندارند که الآن زوجین هستند و عقد فضولی شده. ولی از غیر طریق علم به آن می‌روند سراغ هم و به خیالشان زناست، تخیل زنا می‌کنند.بعد می‌فهمند که نه زن و شوهر بودند، از قبل عقدشان کرده بودند، حالا اجازه می‌دهند

شاگرد:  بگوییم حد را برمی دارد، به هر قصدی با هم مباشرت کردند، بعد از کشف نه این که این ها  زن و شوهرند واقعاً.

استاد:الان ببینید در روایتی که بعد می آید در نکاح صغیرین،مرحوم شیخ می‌گویند چرا امام می‌گویند مالش را کنار بگذارید؟ چون اگر اجازه می‌دهد الآن نمی‌شود بگوییم واقعاً برای آنهاست، بعد تغییرش بدهیم.قبل از اجازه هم واقعاً مال او است. وقتی اینگونه است، جواب فرمایش شما هم طبق این معلوم می‌شود. یعنی آنها هم که تماس گرفتند واقعاً زوجه بودند، اگر بعداً اجازه بدهند. اگر بعد از اینکه مطلع شدند عقد نکاح را اجازه بدهند طبق این روایت همین‌طوری که مالک هست زوجه هم هست.

شاگرد:تجری بوده؟

استاد:تجرّی بوده و واقعش نبوده. لازمه کشف این است.

[5] كتاب المكاسب (ط – الحديثة)؛ ج‌3، ص: 409

 

درج پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

The maximum upload file size: 10 مگابایت. You can upload: image, audio, video, document, text, archive. Drop files here

هیچ فایلی انتخاب نشده است