مدرس : استاد یزدی زید عزه
شماره جلسه: 25
موضوع: فقه
بسم الله الرحمن الرحیم
شاگرد: دیروز بحث را که به وادی تخییر کشاندید، خیلی ثمره دارد. ظاهرا سبک قدماء با متاخرین در تخییر خیلی متفاوت است. قدماء خیلی باب تخییر را باز میدیدند ولی الان خیلی وحدت گرا هستند یعنی گویی همه باید یک گونه رفتار کنند.
استاد: مباحثی که انسان در محضر اساتید میشنود و لو خیلی خوب هم درک نکند اما از برخی بحث ها لذت خاصی میبرد. در مباحثه اصول فقه برخی مطالب بود که صاف نمی شد؛ معمولا آنهایی که صاف نمی شد به این خاطر است که ریخت بحث خیلی مهم نبوده است اما بعضی از بحث ها هست که اصلا خود فضای بحث سنگین است. مواردی از این یادم هست؛ وقتی اصول فقه میخواندیم مرحوم مظفر روی حساب مبنایی که پشتوانه شهرت هم داشت فرمودند اصل اولی در تعارض تساقط است. آمدیم درس حاج آقا_ ما اتفاقا این ها را در مباحثه کفایه داشتیم به نظرم ضبط شده است ، دنباله فرمایش حاج آقا ما هم به تفصیل بحث کردیم_ این جهتی که شما میخواهید خیلی آنجا بحث شد. الجمع مهما امکن اصلا یعنی چه؟
در آن بحث من لذت بردم چون حاج آقا در این میدان ایستاده بودند و مفصل بحث کردند که اصل اولی تخییر است ؛ مفصل در میدان رفتند ؛ از اصول فقه و رسائل و… جا گرفته بود که اصل تساقط است و قاعده ثانویه بخاطر روایات تخییر است. حاج آقا به وضوح گفتند که روایات در مقام بیان اصل اولیه هستند نه بیان اصل ثانوی؛ البته بعد ها اشاره کردند که یکی از اساتید ایشان هم در نجف همینطور بوده است؛ مرحوم آشیخ کاظم شیرازی یا مرحوم کمپانی، نمیدانم!
خلاصه مخاطب باید قانع شود ، صرف تعبد هم نیست ؛ ممکن است شاگردی نفهمد و به حرف استادش تعبد داشته باشد وقتی آنجا میگویند تساقط و اینجا میگویند تخییر، میگوید چشم. یکی از رفقای ما در اصفهان از شاگردان مرحوم آقا مجتبی لنکرانی بود. آقا مجتبی از علمای حسابی نجف بودند. از آقا مجتبی نقل میکرد که من همان اوایل فهمیدم مجتهد نمی شوم! میفرمودند وقتی استاد معالم درس میداد ، حرف هایش را تصور میکردم و فکر میکردم، میگفتم ماشاء الله چه مطلب عالیی فرموده اند. بعد آمدیم قوانین، صاحب قوانین معالم را رد میکرد فکرش را میکردم میگفتم عجب رد زیبایی. دوباره میدیدم رسائل حرف قوانین را رد میکرد میگفتم عجب عالی رد کرد. بعدش متوجه شدم هرکس هر حرفی را میزند میگویم احسنت ؛ فهمیدم مجتهد نخواهم شد اگر خیلی بشوم مقرر خیلی خوبی هستم. ایشان حسابی بودند؛ از هم مباحثه های قدیم آقای خویی بودند ولی علی ای حال خودشان اینطور شوخی یا جدی میگفتند.
در شرح حال آقای سید محمد باقر صدر دیدم؛ استاد معالم ایشان گفته بود ایشان خیلی سن کمی داشتند شاید هم ریششان در نیامده بود تا من معالم را تقریر میکردم ایشان اشکال میکرد، من که خوانده بودم دیدم همین اشکال را شیخ در رسائل دارد فهمیدم که این آقا ذهن و خصوصیاتش اینطور است؛ نمیگوید به به. حرف که میزنی اشکال در ذهنش می آید.
منظور و لو اینکه اینطور هم باشد علی ای حال یک سابقه شیرینی در ذائقه من مانده است که جلسات خیلی خوبی بود؛ حاج آقا مخاطبشان را قانع کردند که اصل تساقط نیست و لو مخاطبشان از این سنخ_زود قانع بشود_ باشد.
این روایت خیلی جمله بلندی است. امام علیه السلام فرمودند: لا یُری الجاهل اما مفرط او مفرِّط. افراط و تفریط همه جا غلط است باید روی حساب و ضوابط علمی روشن باشد؛ در اعمالش و در هر چه آخر دخالت میکند، در همه حالات اعتدال فکر و اعتدال تصمیم و اعتدال فهم و… داشته باشد.
برو به 0:09:27
شاگرد: فرض ثبوتی تخییر این می شود که در واقع برای دو مکلف در دو فضا دو حکم داده اند؟
استاد: بله، حتی برای یک مکلف. برای دو مکلف که خیلی روشن است ؛ مفاد همان روایت هم تقریبا همین بود یعنی چون فروض را خود علی بن حمزه عوض میکرد. اما حتی برای یک مخاطب.
وقتی مبادی صدور یک حکم متعدد است، کسر و انکسار صورت میگیرد؛ در مواردی نه با ارزش های یک گزینشی مثل اخلاق _که بایدی ونبایدی است_ بلکه با ارزش های شرعی که خیلی بیشتر از پنج مورد است، شارع سخن گفته است. اگر انسان با لسان و لحن شارع انس بگیرد و ارزش های تقنینی شارع را _ که بیش از پنج مورد است_ هم درک کند، خیلی دور نیست که آنچه را که شارع با لحن های مختلف میفرماید را بفهمد و خودش را به بالاترین مصالح واقعیه در عین حالی که همه را یکجا حفظ هم کرده برساند. مردم در مورد چیزی که نود درصد مصالحش به نکردن است روی هواهای نفسانی و شیطانی خود، بدنبال یک مفتی میگردند که کمی راحت بگیرد؛ همینکه شُل حرف بزند خوشحال هستند و میگویند ما مقلد او هستیم. خب این مفتی اگر متوجه بشود هرگز حاضر به این کار نمی شود و لو فتوایش باشد ؛ از حدود پانزده شانزده سالی که از حاج آقا سوال میپرسیدند یک دفعه هم حاضر نشدند بگویند زن ها رویشان را باز بگذارند.
خیلی بود پانزده شانزده سال! مقلد هم زیاد داشتند؛ حاج آقا میگفتند احتیاطا بپوشید. این را مباشرتا شاهد بودم که بالای ده بار، بیست بار، دائما می آمدند از روبند سوال میپرسیدند و ایشان میفرمودند احتیاطا بپوشانید. نمیگفتند احتیاطا وجه و کفین را باز بگذارند و حال آنکه صد در صد به طور قطع فتوایشان این بود که وجه و کفین مستثنی است. آنقدر این آخر احتیاط گفته بودند که میخواستند جامع المسائل را چاپ کنند گفتند آقا که میگوید احتیاط! در جامع المسائل صریحا آمده است جایز است. میخواستند تغییر بدهند من هم گفتم همان متن را باقی بگذارید در حاشیه تذکر بدهید؛ فتوایشان قطعا آن بود شک نداشتم.
آن آقا در تهران فتوایش این بود که جایز است وجه و کفین باز باشد، او را شهربانی بردند و گفتند این فتوایت را بنویس. گفت حاضرم کشته بشوم ولی نمینویسم. از ایشان پرسیدند چرا نمینویسی؟ گفت الان که بنویسم وجه و کفین مجاز است یعنی حرف رضا خان است. در شهربانی تهران میگویند بنویس , میگویند آقا فتوا دادند وجه و کفین جایز است و کم کم بالا میرود و روسری هم راحت میرود. حاضر نبودند بخاطر لوازمش کاری کنند که به مکلف بگویند وجه و کفین مجاز است. این خیلی مهم است شوخی نیست! لذا گاهی مفتی فتوایش جواز است ولی اگر در شرایطی شُل حرف بزند و بگوید جایز است، بستر اجتماعی از حرف او نتیجه خودش را میگیرد، چه او بخواهد یا نخواهد.
بینی و بین الله یک بار یادم نیست که بگویند احتیاطا بپوشانند این را کنارش نگویند. برای خود من جالب بود این را ول نمیکردند« احتیاطا بپوشانند». آن آقا در تهران با اینکه فتوایش جواز بود ولی حاضر نشد بنویسد.
علی ای حال کلی عرض من این است که انسان هم حرف را بفهمد و همان طور که شارع مقدس با لطیف ترین بیانات _که یدرک و لا یوصف_ شرع خود را واکسینه کرده است، همان طور سخن بگوید. چطور شرعی گذاشته است که در مقاطع مختلف بماند! برای خودش یک دستگاهی است و با یک کلمه تمام نمی شود لذا باید هم انسان بفهمد و هم افراط و تفریط نکند. لا یری الجاهل را هر روز برای خودش بخواند. چون علی ای حال انسان از جهل خالی نیست.
شاگرد: اصل در تقنین همین تخییر است؟
استاد: خیر این را عرض نکردم، در مقابل این سخن که اصل وحدت است، ما گفتیم خیر چنین اصلی نداریم؛ اما دوباره از این طرف بگوییم اصل بر تخییر است، خیر معلوم نیست چون اصل از نظر دلیل علمی خیلی مئونه میبرد؛ چنین چیزی برای من صاف نیست که بگوییم ما دلیلی داریم برای اینکه اصل بر تخییر است. خیر، اصل نمیدانم چیست باید بیشتر فکر کنیم.
شاگرد: در تحلیل عرفی اینطور به ذهن میرسد که همیشه اصل بر این است که عرف چراغ قرمز میگذارند که رد شویم یا نشویم.
استاد: چراغ زرد هم میگذارند؛ سرخ و زرد و سبز. با اینکه قوانین امروز باید و نباید و تک گزینه ای است اما در بعضی موارد اصلا فطرتش قبول نمیکند. مکرر گفتم و اعتقادم هست، وقتی بشر پیشرفت میکند می بینند که تقنین دو گزینه ای نقص دارد مجبور میشوند همانی که خدای متعال در شرعش آورده را بیاورند . مقنن ها با تجربیات صدها ساله در مجالس و پارلمان های آینده به این نتیجه میرسند که دو گزینه ای رفتار نکنند و چند گزینه ای باشد لذا الان چراغ زرد هم گذاشتند؛ زرد یعنی رد شو اما اگر رد نشوی بهتر است و اگر رد شدی خیلی احتیاط کن. در باید و نباید اخلاقی برای زرد چه میگویید؟ در فضای فلسفه میگویید باید و نباید، چراغ زرد چیست؟ باید یا نباید؟ چقدر کلاس برای باید و نبایدها گذاشتند؟ تکلیف و منطق تکلیف. تکلیف به معنای شرعی منظورشان نیست که پنج گزینه داشته باشد. جالب این است که منطق تکلیف میگویند یعنی منطق باید و نباید اخلاقی. نمیدانم در موردش صحبتی شده یا نه![1]علی ای حال، واقعا در فضای عناصر حقوقی_ منظورمان از حقوق یعنی بحث اعتباریات ؛ آن جاهایی که بشر نیاز دارد از روابط نفس الامری برای رسیدن به مقاصد خودش استفاده کند _ چه از حیث موضوع و چه از حیث حکمی که میخواهیم به آن برسیم این عناصر بسیار گسترده تر از دو مورد است (باید و نبایدها) . این عناصر کار خودش را انجام میدهد و لو در تقنین راهنمایی رانندگی کم بیاورند تا مجبور شوند اینطور به آن نظم بدهند؛ اگر پیشرفته تر شد یا خود مردم مراعات کنند_ یعنی آنکه ضروری است برود نه اینکه هر کسی با سلیقه خودش برود، واقعا مردمی عقل مدار، حق مدار(حق نفس الامری) شوند_ وقتی درست رفتار کردند، دیگر نیازی نیست چهار راه را ببندند . علی ای حال، لحن بیان شارع در این جهات خیلی مهم است.[2]
برو به 0:27:19
ادامه بهجه الفقیه
و دعوی امکان الجمع علی الاختصاص باعطاء مقدار ثلاث للمغرب و رکعه للعشاء یمکن دفعها ؛ این دعوی تنها به فرض دوم مربوط میشود ؛ در فرض اول چهار رکعت به غروب مانده بود و در فرض دوم چهار رکعت به نیمه شب؛ در این چهار رکعت ، سه رکعت مغرب بخواند و برای عشاء هم یک رکعت می ماند که قاعده من ادرک بقیه رکعات را تصحیح میکند، یمکن دفعها بانّ مقتضی الاختصاص عدم صحه الشریک اداءً. اگر قبول دارید که وقت مختص است و مشترک نیست، شریکه در این وقت بصورت اداء صحیح نیست ولو سهوا باشد.
شاگرد: جلسه قبل در صحبت ها اینطور مشخص شد که اصلا نماز مغرب در این وقت قضاء میشود، زیرا در وقت اختصاصی عشاء است. البته اگر قضاء هم بخواند باز باطل است.
استاد: بله، در جامع المسائل حاج آقا دقتی دارند که در بهجه الفقیه بازتاب آن دقت نیامده یا من پیدا نکردم؛ از جامع المسائل میخوانم.
برو به 0:28:54
البته قبل از آن از جواهر عرض کنم چون جامع المسائل ناظر به جواهر است، صاحب جواهر (92.7) همین حرفایی که دیروز گفتم را به تفصیل دارند؛ میفرمایند: و لو ظنّ الضیق الا عن العصر… دو صفحه است خودتان مراجعه کنید، از جاهای خیلی لطیف و ظریف جواهر است، معروف بوده بعضی از علما میگفتند یک صفحه از جواهر را بخوانند و معنا کنند، چه میشود؛ این شاید یکی از آنها است که خیلی ظریف است؛ خود صاحب جواهر وقتی بحث را تمام میکنند میفرمایند فتامل جیدا فانه دقیق و ان کان بعد التامل واضحا کوضوحه. ولی همین جا، حاج آقا در جامع المسائل قبول نمیکنند.
فهرست وار سریع عرض میکنم؛ ولو ظن الضیق الا عن العصر ؛ اگر گمان کرد که فقط برای عصر فرصت دارد فصلاها؛ گمان کرد وقت اختصاصی ظهر گذشت و عصر را خواند؛ ثم بان السعه، وقتی نماز را تمام کرد فهمید که هنوز چهار رکعت به غروب مانده یعنی تازه در وقت اختصاصی عصر داخل شد و ظهر را هم نخوانده است، ثم بان السعه بمقدار رکعه او اربعه قیل لا اشکال فی صحه العصر؛ عصری که خوانده صحیح است، یکی از جاهایی که خیلی کار ساز است اینجاست ؛ لان المرء متعبد بظنه ؛ از قواعد است و حتی زمانی که به دنبال این قاعده رفتم یک جایی شاید به نظرم آمد که کما فی المروی، تعبیر روایت هم شاید شده بود که المرء متعبد بظنه، الان بیست درصد احتمال میدهم، میتوانید در نرم افزارها ببینید در روایات هم نسبت داده شده یا فقط به عنوان حرفی در کلام فقها است؛ پس عصر را خوانده ولی ظهر را نخوانده است المرء متعبد بظنه؛ این قاعده یکی از مواردی است که اصل حرمت عمل به ظن با آن درگیر میشود که به چه دلیل این ظن قبول است. لا اشکال فی صحه العصر لان المرء متعبد بظنه، و اما الظهر فیصلیها اداءً فیما بقی من الوقت بناءً علی الاشتراک؛ ظهر بنابر اشتراک صحیح است و اداءا میخواند زیرا وقت مشترک است؛ و قضاء فیه؛ به صورت قضا ظهر را در همین باقیمانده میخواند؛ او ینتظر خروج الوقت ثم یقضیها ؛ یا صبر میکند وقت خارج شود و بعد ظهر را میخواند؛ بناء علی الاختصاص علی اختلاف الوجهین او القولین ؛ بعضی میگویند که نمیتواند ظهر را بخواند چون علی ای حال در وقت اختصاصی عصر میباشد، باید صبر کند تا خارج شود؛ عده ای میگویند میتواند بخواند ؛ علی الوجهین و فیه؛ چرا نتواند بعد از اینکه عصر را خوانده ، ظهر را در همین وقت اختصاصی بخواند؟ انّ المتجه فعل الظهر فیه بعد الجزم بصحه العصر حتی علی الاختصاص.
در اینجا سید(253.2) هم میگوید : المراد باختصاص اول الوقت بالظهر و آخره بالعصر و هکذا فی المغرب و العشاء عدم صحه الشریکه فی ذلک الوقت الاختصاصی مع عدم اداء صاحبته؛ اگر عصر را نخوانده و ظهر را در وقت اختصاصی بخواند ولو سهوا، باطل است اما اگر به یک مجوزی عصر را خوانده ،ظهرش صحیح است؛ اگر عصر را اداء کرده که فلا مانع من اتیان غیر الشریکه فیه کما اذا اتی بقضاء الصبح او غیره من الفوائد و کذا لا مانع من اتیان شریکه اذا ادّی صاحبه الوقت.
صاحب جواهر همین مطلب را ادامه میدهد: حتی علی الاختصاص ضروره انّ المنساق من النصوص و الفتاوی کونه وقت اختصاص للعصر اذا لم یکن قد ادّاها و الا فهو وقت صالح لاداء الظهر. کلمه اداء را حتما یادتان باشد؛ نمیدانم از ارتکازشان یک دفعه آمده است یا واقعا با عنایت میگویند. چون با این کلمه از مبنای خودشان دست برداشتند، وقتی عصر را صحیحا اداء کردید و در وقت اختصاصی عصر، خواندن ظهر اداءا صحیح باشد یعنی وقت خود ظهر است!
شاگرد: شاید منظورش انجامش بوده است؟
استاد: خیر بعدا قضاء را میگویند، صالح لاداء الظهر و قضاء غیره، پس عنایت دارند. در این دو صفحه بحث را دقیق تر میکنند و در آخر میگویند دیگر بحث خیلی دقیق شد. در صفحه نود و سه میفرمایند: و الا لو ارید جریان حکم الاختصاص علیه و ان کان قد ادّاه لم یصحّ فعل الظهر مطلقا لا اداء و لا قضاء اما الاول فظاهر و اما الثانی فلانّ معنی الاختصاص عدم صحه الشریکه فیه قضاءً. معنای اختصاص این است که شریکه حتی قضاءً هم در این وقت درست نیست؛ اذ هی لا تکون الا کذلک؛ ممکن نیست ظهر را در وقت اختصاصی عصر اداءا بخوانید چون وقت برای او نیست؛ لا یمکن الا قضاءً اذ لا تکون فیه کذلک (قضا) ضروره خروج وقتها و الا مضت ثمره الاختصاص؛ در سطر بعدی میگویند و احتمال ان المراد عدم وقوع الشریکه فیه اداءً خاصه لا اداء و قضاءً فمن صلّی کذا لم یکن صلی العصر صح ظهره قضاءً یدفعه.
برو به 0:37:35
همین احتمال اخیر را که ایشان میگویند یدفعه، حاج آقا در جامع المسائل(248.1) بر طبق آن فتوا داده اند_ این پنج جلد جامع المسائل نحوه ای نوشته شده که استفاده استدلالی از آن میشود؛ ظاهرش کتاب فتوا است _ میفرمایند: و چنانچه عصر را مثلا در وقت مختص ظهر بجا آورد سهوا باطل است. و در اثناء اگر ملتفت شد… و اگر به مثل سهو عصر را خواند بعد معلوم شد که از وقت چهار رکعت مانده است احوط اتیان ظهر است به قصد ما فی الذمه ؛ نه اداء و نه قضاء و همچنین اگر از وقت یک رکعت مانده باشد، اگر کمتر مانده است ظهر دیگر قضا است و اما در صورت فوت ظهر تا زمان اختصاصی عصر، مقتضای اختصاص عدم صحت ظهر است؛ ظهر اداءا در آن وقت مطلقا صحیح نیست؛ یعنی اگر کسی ظهر را نخوانده باشد و بخواهد به نحو اداء در وقت شریکه بخواند اینطور اداءً مطلقا باطل است. و احتیاط به قصد ما فی الذمه ترک نشود در اداء یا قضا بودن ظهر اگر خواند. ادامه اش جالب است میگویند و اما اگر قضا نماید نه اداء؛ چهار رکعت وقت اختصاصی مانده است میگوید من که اداء بجا نمی آورم اگر اداء بجا بیاورم و لو سهوا باطل است اما اگر قضا بخوانم، در وقت اختصاصی عصر صحیح است حتی اگر عصرش را نخوانده باشد.
و اما اگر ظهر را قضا نماید. چهار رکعت مانده است به غروب میگوید من که نماز ادائی نیمخواهم بخوانم ، ظهر نیز قضا شده است میخواهم قضاء ظهر را بخوانم. با غفلت از عصر یا با التفات و عصیان به ترک واجب، میگوید نمیخواهم عصر را بخوانم ، میخواهم ظهر را بخوانم ولی نه اداءً چون اداء ظهر سهوا و عمدا باطل است. چون اداء باطل است من میخواهم قضا بخوانم. اینجا از آن چیزهایی است که از صاحب جواهر فاصله میگیرند. میگویند که خب چه دلیلی داریم که اداء باطل است ولو سهوا. اگر با فرض اینکه عصر را نخوانده است عامدا در وقت اختصاصی عصر قصد قضاء ظهر کند میفرمایند قضایش مانعی ندارد.
و اما اگر قضا نماید ظهر را با غفلت از عصر یا با التفات و عصیان به ترک واجب پس ممکن بلکه اظهر تصحیح قضای ظهر است به نحو ترتب. از چیز های خوبی که من اینجا دیدم این است که یک شقّی در مشهوری که معروف شده است به شهرت ایجاد شد.
پس اظهر تصحیح قضای ظهر به نحو ترتب است چنانکه بدون این نحو قضای ظهرین در وقت اختصاصی مغرب صحیح است؛ در همین وقت اختصاصی عصر میتوانید قضای مغرب بخوانید؟ قضای نماز صبح بخوانید یا نه؟ خب این هم قضای نماز ظهر است و میتوانید بخوانید و این را که خود مشهور هم قبول دارند.
شاگرد: اگر نخوانده باشد تکلیف بالفعل آمده باشد..
استاد: نهی از ضد نمیکند . اگر بگویید امر به شیء نهی از ضد میکند آن عبادت می شود منهی عنه ، ثانیا نهی از عبادت من حیث هی عبادت نیست بلکه من حیث هی رادعه عن عباده اخری است. میگوییم نهی نمیکند ؛ نماز مغربی که دیشب قضا شده است ، علی الفرض در وقت اختصاصی عصر منهی عنه نشده است. او وقت عصر را عصیان میکند و نماز مغرب میخواند و به ترتب نمازش درست میشود.
شاگرد: قضاء ظهر دیگر شریکه نیست. مثل بقیه قضاها میباشد.
استاد: احسنت. یک دقتی است، صاحب جواهر رد کرده بودند ولی حاج آقا تقویت کردند و فرمودند ممکن بلکه اظهر این است که اینطور صحیح می شود ولی در بهجه الفقیه این را پیدا نکردم. نمیدانم در یک زمان نوشته نشده؟ ممکن است. تاریخش را نیمدانم ولی حاج آقا برای نوشتن تاریخ میگذاشتند.
علی ای حال اگر اختصاص مربوط به اداء شریک است فقط. اگر کسی ظهر را در وقت اختصاصی عصر اداءا خواند و لو سهوا این باطل است ولی قضاءً بخواند ولو عمدا صحیح است ؛ نظر ایشان در جامع المسائل اینطور شد اما در بهجه الفقیه صفحه سی و سه دوباره مراجعه کردم و به عبارت دقت کردم اما مطلب جامع المسائل در نمی آید یعنی ظاهر عبارت هم اداء و قضاء را میگیرد.
در بهجت الفقیه کلمه اداءً داریم ولی نه با تاکید بر آن. تاکید و خصوصیاتش را باید در جامع المسائل یاداشت کنید و مراجعه کنید. یمکن دفعها بانّ مقتضی الاختصاص عدم صحه الشریکه اداءً. این عبارت در مورد قضایش ساکت است.
و دعوىٰ إمكان الجمع علىٰ الاختصاص بإعطاء مقدار الثلاث للمغرب و ركعة للعشاء، يمكن دفعها بأنّ مقتضى الاختصاص عدم صحة الشريكة أداءً و لو بغير الاختيار، كالساهي و المعذور إذا لم يؤدّ العشاء بنحو صحيح في الوقت المشترك سهواً و غفلةً؛ و إن كان لو فعل ذلك، صحّ العشاء الواقع ركعة منها في الوقت، و قضى المغرب لعدم صحّتها، كما لو أخّر العشاء عصياناً أو عن غفلة.
اذا لم یودّ الاداء، اگر عشاء را خوانده است دیگر مانعی ندارد ؛ وقت اختصاصی کنار رفت.
اذا لم یودّی العشاء بنحو صحیح فی الوقت المشترک سهوا و غفله. این سوال میماند که اگر بخواهد بخواند قضا بخواند یا اداء؟ در جامع المسائل گفتند نه نیت اداء کند و نه قضاء.
و إن کان لو فعل ذلک صحّ العشاء. این تصریح به این است که شروع مغرب در وقت باطل است. فرض روی عصیان و ترتب است؛ چهار رکعت به نیمه شب مانده است؛ الان میداند که در شریکه نمیتواند مغرب را شروع کند چون وقتش گذشته است ؛ مشهور میگویند شروع مغرب در شریکه اداءً عمدا و سهوا باطل است اما قضاء که مشکلی ندارد. چهار رکعت مانده است به نیمه شب الان میخواهم قضای مغرب را بخوانم سه رکعت قضای مغرب را میخوانم یک رکعت هم برای عشاء مانده است عشاء را اداءً میخوانم ولی اینجا میگویند و ان کان لو فعل ذلک، یعنی اگر چهار رکعت به نیمه شب مانده است اول مغرب را خواند و بعد عشاء را، صحّ العشاء الواقع رکعه منها فی الوقت، عشاء که درست است زیرا یک رکعت آن در وقت بوده است. و قضی المغرب، مغرب را قضا میکند لعدم صحتها. اینجا اگر مغرب را اداءً خوانده است، قضی المغرب ولی اگر همین جا مغرب را نیت قضا کرده باشد طبق فتوایشان در جامع المسائل صحیح است. لم یقض المغرب. قضی المغرب لعدم صحتها کما لو أخّر العشاء عصیانا أو غفله.
شاگرد: بالاخره نیت قضا بکند یا ما فی الذمه؟ این دو تا شد
استاد: اگر مغرب را به نیت اداء بخواند یا حتی ما فی الذمه بخواند باطل است. اگر تقید کند خودش را به قضا روی مبنای ایشان صحیح است. اینجا تصریح نکردند ولی از جامع المسائل آوردند. اگر مقیداً به قید قضا بجا بیاورد صحیح است و لو گناه کرده است که عشاء را با تاخیر انداخته است و در وقت بخشی از آن را بجا نیاورده است.
[1] . شاگرد: بله میگویند آنهایی که رد شدند باید بروند و آنهایی که پشت چراغ هستند باید بایستند یعنی تفصیل قائل میشوند، لذا بعضی جاها خط کشی های اینطور است…
استاد: یعنی قانون این است؟ جریمه هم میکنند؟
شاگرد: بله الان قانون است که اگر شما قبل چراغ باشید باید بایستید، جاهای بزرگی است مثلا اینجا چراغ قرمز است تا خیابان آن طرف که شما وسط هستید. وسطی ها باید بروند ….
استاد: درست است، جاهایی که وسیع است یعنی او بخواهد از این پشت برود نمی رسد
شاگرد: الان قانون این است که اگر کسی رد شده باشد باید برود اگر رد نشده باشد باید بایستد. چراغ چشمک زن باید با احتیاط رد شد….
[2] . شاگرد: در متن کتاب مع اشتراک الوقت فرضا را چرا حاج آقا دوباره آوردند؟ و همچنین اینکه اول فرمودند و علی الاشتراک یقتصر علی فعل الظهر و سپس فرمودند مع اشتراک الوقت، من این را متوجه نشدم که چطوری قید میزنند؟
استاد: فرضا یعنی مبناءا
شاگرد: این که گفتند الان گفتند و علی الاشتراک یقتصر علی فعل الظهر او المغرب دوباره میفرمایند مع اشتراک وقت فرضاً…
استاد: من یک احتمال عرض کردم که بلاعکس باشد، چون علی الاشتراک اقتصار میکند علی فعل الظهر أو المغرب. درست شد؟ لاشتراط الاخیر بالاولی بلا عکس، عکس که نیست که اولی به اخیر مشروط باشد. مع اشتراک (؟؟؟) الوقت فرضا تاکید بر اینکه اصلا اصل را نمیخواند یعنی میخواهیم اقتصار بر اولی را بگوییم، چرا بر اولی؟
مرحوم سید در عروه دارند، میگویند مختار سید (در وسط وقت نه تاخیر این است) _یکی از مسائل جالب عروه است_ که یک وجهش را اول قبل از این مطلب فرمودند مرحوم سید دو وجه گفتند در مسئله شانزده که میرسند میگویند فیه وجوه آقای حکیم میفرمایند دو وجهش را بحث کردیم این وجهی که الان مصنف گفتند من نمیدانم وجهش چیست و وجهی برای آن میگویند.
مسئله این است که اذا ارتفع العذر فی اثناء الوقت المشترک. یک مغمی علیه بین وقت مشترک اندازه فقط یکی نماز، هوش آمد از حال رفت. نماز ظهر را قضا کند یا عصر را؟شاید غالب محشین شاید در بیست نفر، خیلی ها حاشیه زدند همه گفتند ظهر را. ترتیب دارد ساعت سه بعدازظهر حال آمد عصر را قضا کند؟؟!! نه اولی را قضا کند. خود سید اول تخییر را انتخاب کردند. اینجا میفرمایند : اذاارتفع العذر فی اثناء الوقت المشترک بمقدار صلاه واحد،ج2/ص290 )اذا ارتفع بمقدار صلاه واحده ثم حدث ثانیا (عذرش) کما فی الاغماء و الجنون الادواری فهل یجب الاتیان بالاولی وقتی چهار رکعتی داشته ظهر را در وقت مشترک بخواند او الثانیه یا اینکه عصر را بخواند، او یتخیّر، وجوه، تخییرش را قبلا خود سید گفته بودند آقای حکیم بحث کرده بودند. نماز ظهر را هم بخواند آن هم به خاطر ترتیب واضح است که خیلی ها هم گفتند و بحث کردند، نماز عصر بخواند دیگر چیست؟ حالا تخییر یک چیزی ولی چرا عصر بخواند آن هم در وقت مشترک؟ اینجاست که مرحوم آقای حکیم میفرمایند من نمیدانم دیگر وجه عصر چیست که سید گفته اند وجوه. بعد یک وجهی را میگویند.
تاکید میکنند که الان میخواهیم بگوییم چه کار کند اینجا؟ میخواهیم بگوییم بنابر اشتراک فقط اولی را بخواند یعنی عصر را کنار بگذارد خب وقتی عصر را کنار بگذارد این حائض یا این مغمی علیه، شما میخواهید بگویید عصر را اصلا نخواند؟ چرا؟ خب اخیر که مشروط است به اولیه، تا ظهر را نخواند که عصر فایده ندارد. پس باید ظهر را بخواند میگوییم ظهر را که رسیدیم به وقت مختص، تاکید بر این، میگوییم وقت برای خودش است علی الاشتراک،(؟؟؟کمی ابهام دارد) وقت برای خودش است هم مشروط است ثانی به این،هم این وقت برای خود ظهر است. پس نیاز به تاکید اینکه وقت برای خودش است دوباره نگویید علی الاشتراک گفتیم رد شویم و برویم. وقت برای خودش است
شاگرد: ولو از ذراع هم گذشته باشد
استاد: خیر چهار رکعت به غروب، کاری به ذراع نداریم، این عبارت که ایشان میگویند برای آنجا بود. دم غروب، چهاررکعت مانده به غروب
شاگرد: اثناء که گفتید فرع سید بود؟
استاد: بله کتاب ها را بستم. الان عبارت بهجه الفقیه صفحه صد و پنجاه را فرمودند که بحث میکردیم
شاگرد: المصادف را میشود بفرمایید.
استاد: و یتعین الاداء عرض کردم که یتعین مربوط است به مغمی علیه و حائض است نه برای جای دیگر. برای این شخص که عذر داشته متعین است، ادا و اگر نکرد قضا. فی ما یختص به الوقت، در آنجایی که وقت اختصاصی برای رفع این عذر پیش بیاید و هو الاخیره فی الفرضین، که چهار رکعت مانده برای غروب یا چهار رکعت به نیمه شب همان فقط خودش را، و کما لا اداء لغیرها، کما اینکه در این چهار رکعت اخیر ادای غیر اخیره نیست برای غیر عصر و اخیره قضا هم نیست چون اصلا بر او واجب نبود، المصادف غیر اخیره لا قضاء در غیر اخیره المصادف للعذر که در وقتی که غیر اخیره می خواست بر او واجب باشد او عذر داشت و بر او واجب نبود
شاگرد: المصادف صفت است؟
استاد: بله، چرا نماز ظهر قضا ندارد؟ چرا لا قضاء فی غیر اخیره، چون میگویید حائض بود، مغمی علیه بود وقت ظهر گذشت و رسیدیم به وقت اختصاصی و در حالی که به وقت اختصاصی رسیدیم او حائض بود، مغمی علیه بود پس لا قضا، المصادف للعذر این به منزله تعلیل است، چرا لا قضا؟ المصادف للعذر. در زمان عذر بود تکلیفی نبود
شاگرد: من ذهنم رفت که مصادف صفت مکلف است
استاد: خیر، وصف غیر است. فی غیر الاخیره المصادف للعذر، لا قضا فی غیره المصادف، غیر اخیره ای که مصادف با عذر من جنون او حیض او اغماء این قضا ندارد چون تکلیفی نبوده.
دیدگاهتان را بنویسید