1. صفحه اصلی
  2. /
  3. شرح
  4. /
  5. جریان قاعده من ادرک

جریان قاعده من ادرک

    |
  • لینک کوتاه : https://almabahes.bahjat.ir/?p=2461
  • |
  • بازدید : 72

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

 

شاگرد : چند روز پیش مطرح شد در دار غصبی اگر بخواهد نماز بخواند، چهار رکعت وقت دارد ولی اگر بیرون برود یک رکعت  وقت دارد؛ آن وقت در آن صورت رکوع و سجده حالت بدل اضطراری پیدا میکند مثلا اشاره و اینها. شما ترجیح دادید که برود بیرون از دار غصبی که بتواند رکوع و سجده را انجام دهد و در این صورت بدل اضطراری پیش می آید برای رکوع و سجده؛ من در ذهنم ترجیح را دادم به این سمت؛ من در ذهنم این آمد که از آن طرف هم ما یک وجوبی داریم، آن هم وجوب سه رکعت دیگر. درست است که من ادرک شامل نماز بیرون دار میشود و هیچ مشکلی هم ندارد فقد ادرک الوقت. ولی از آن طرف هم نسبت به سه رکعت داخل زمین غصبی نیز یک وجوبی داریم که باید آنها را داخل وقت انجام دهیم؛ یعنی شما فرمودید آن چیزی که رکن است یک رکعت در وقت میباشد. یعنی به عنوان شرط  یعنی به عنوان یک حکم وضعی است. آن چیزی که تکلیف است این است که واجب است این سه رکعت دیگر را هم داخل وقت بخوانید. خب  یک امر این جا داریم یک امر هم آن طرف داریم. اینها ظاهرا با هم تعارض می کنند.

استاد : فی الجمله با اصل تعارض حرفی نداریم. تعارض هم تعبیر نمی کنیم.

شاگرد : تزاحم

استاد : تزاحم؛ یک نحو دوران در امتثال بین دو امر تزاحم می آید. من نمیتوانم انجام بدهم یا این را یا دیگری را تنها میتواند انجام دهد؛ دوران است. شاید بعضی موارد دوران با تزاحم اصطلاحی در برخی موارد کمی شاید بعضی وقت ها فرق بکند. علی ای حال مرحوم سید فرمودند: بین اینکه نماز در کل وقت باشد _و برخی ابدال اضطراری_ یا بخشی از نماز خارج وقت واقع شود _ رکوع و سجود اختیاری انجام دهیم_ دوران شده است. فرمودند: الوقت اهم؛ چون وقت اهم است ما باید در همان حالت خروج نماز بخوانیم. عرض من این بود که ما منکر دوران نیستیم اما صحبت سر اهمّ بودن آن است.

 

برو به 0:02:23

وجود قاعده تخییردرفضای اختلاف فقهاء

با وجود قاعده من ادرک ، باز هم وقت اهم است؟ من ادرک دارد می گوید بروید بیرون از زمین غصبی یک رکعت را درک کردی همه را درک کرده ای. رکوع و سجود  را انجام میدهی، باز هم وقت اهم است؟ نه نه!! شما همان اشاره بکن نمازت را در وقت بخوان. علاوه بر اینکه خود مرحوم آقای حکیم در اصل اهم بودن به طور مطلق هم شاید فرمودند فیه نظر.

ولی حالا یک چیز مهمتر هست که من فقط به صورت اشاره عرض میکنم در امتثال مکلف در خیلی از موارد بین فوت این و درک دیگری یا حتی بیشتر دوران میشود.  خیلی سراغ دارم که اصلا در فضای تک گزینه ای، مدتها بحث سنگین(میان فقهاء) طول کشیده است ؛ خب اینجا چه کار میکند؟ شاید یکی از کبریات مهم در فقه باشد و باید برایش شواهد پیدا کنیم به طوری که ناظرین به اطمینان برسند که بسیاری از این فضاها که این چنین میشود ، قاعده بر  تخییر است ؛ اگر میخ اهمیت در شرع کوبیده نشده باشد_شارع در اهمیت حرف نزده باشد_ و بین فقها اختلاف باشد، می تواند کسی إن قلت بکند؛ که شارع آنچنان در اهمیت حرف نزده است، در چنین فضایی قاعده تخییر است. اینجور نیست که بگوییم الوقت اهم پس اگر نمازت را آن گونه خواندی باطل است .

اگر آن جور خواندی. ملاحظه میکنید؟ همان روایتی که علی بن حمزه بود با برادر زراره ابن اعین خدمت امام صادق سلام الله علیه رسیدند

عَنْ عَبْدِ الْأَعْلَى بْنِ أَعْيَنَ قَالَ: دَخَلْتُ أَنَا وَ عَلِيُّ بْنُ حَنْظَلَةَ عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فَسَأَلَهُ عَلِيُّ بْنُ حَنْظَلَةَ عَنْ مَسْأَلَةٍ فَأَجَابَ فِيهَا فَقَالَ عَلِيٌّ فَإِنْ كَانَ كَذَا وَ كَذَا فَأَجَابَهُ فِيهَا بِوَجْهٍ آخَرَ وَ إِنْ كَانَ كَذَا وَ كَذَا فَأَجَابَهُ بِوَجْهٍ آخَرَ حَتَّى أَجَابَهُ فِيهَا بِأَرْبَعَةِ وُجُوهٍ فَالْتَفَتَ إِلَيَّ عَلِيُّ بْنُ حَنْظَلَةَ قَالَ يَا أَبَا مُحَمَّدٍ قَدْ أَحْكَمْنَاهُ فَسَمِعَهُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فَقَالَ لَا تَقُلْ هَكَذَا يَا أَبَا الْحَسَنِ فَإِنَّكَ رَجُلٌ وَرِعٌ إِنَّ مِنَ الْأَشْيَاءِ أَشْيَاءَ ضَيِّقَةً وَ لَيْسَ تَجْرِي إِلَّا عَلَى وَجْهٍ وَاحِدٍ مِنْهَا وَقْتُ الْجُمُعَةِ لَيْسَ لِوَقْتِهَا إِلَّا وَاحِدٌ حِينَ تَزُولُ الشَّمْسُ وَ مِنَ الْأَشْيَاءِ أَشْيَاءَ مُوَسَّعَةً تَجْرِي عَلَى وُجُوهٍ كَثِيرَةٍ وَ هَذَا مِنْهَا وَ اللَّهِ إِنَّ لَهُ عِنْدِي سَبْعِينَ وَجْهاً[1]

 علی بن حمزه از امام علیه السلام ، جواب دادند. خب اگر إن کذا موضوع را یک کمی تغییر داد، حضرت جواب دیگری  دادند؛  چهار مرتبه پرسید إن کان کذا. حضرت جواب دیگری دادند. این هم رو کرد به برادر زراره و گفت قد احکمناه. یعنی حضرت را گیر انداختیم مجبورشان کردیم حرف های متهافت  بزنند. حضرت فرمودند که یا ابا الحسن إنک رجل ورع إنّ من الاشیاء  أشیاء مضیقة ولیس یجری الا علی وجه واحد منها وقت الجمعة لیس لوقتها الا واحدٌ ضیق است اما آن بخشش مهم است. چرا من چند جور جوابت را دادم؟ چون و من الاشیاء أشیاء موسعة اینجایش مقصود حضرت است. تجری علی وجوه کثیرة یعنی شما باید تشخیص دهید؛ در فضایی که تجری علی وجوه کثیره است، اینگونه نیست که در پاسخ به سوال های متعدد چند گونه جواب بدهم، بعد بگویید مختلف جواب دادید. آن وقت هم مختلف جواب ندادم! تجری علی وجوه کثیرة !

خیلی نکته مهمی در این روایت است. کلا خیال میکنم در فضای منطقی این‌گونه مطرح است؛ در بشر تا وقتی که نفسش ضعیف است، تک گزینه گرا است.

تک گزینه گرایی میگوید بگو ببینم آیا این است؟ اگر هم نیست بقیه اش که دیگر هیچ، اصلا این جوری نیست. این دید واحد گرایی، تک گزینه گرایی این جور چیزها خیلی جاها حاکم است. و حال آن که واقعیت این طور نیست. در واقعیت، خیلی از موارد راهگشا است.

یکی از فضاهای بسیار سنگین در فقه _ حاج آقا می فرمودند سید بحرالعلوم از فقهای ذهن صاف است، صاحب جواهر هم در بحث رویت هلال میگفتند مع استقامة طریقته ، در الدره النجفیه هم می بینید که چه شعرهای زیبایی سروده است_  با این ذهن مستقیمش وقتی می رسد به وجوب نماز جمعه در زمان غیبت میگوید: ابهم معتاص علی الافهام[2]؛یعنی چه کار کنیم؟ چه بگوییم؟

اما الان در زمان ما ابهم معتاص هست یا نیست؟ چقدر فقها و بزرگان ما کار کردند تا در زمان ما غالب فتاوی میشود وجوب تخییری. یعنی ابهم معتاص معلوم است که تک گزینه گراها این است یا این است یا نه؟

یکی از بهترین موارد و مثال هایی که سال ها در ذهن من طلبه بوده همین مثال است که فضا  بین بزرگان و اذهان قوی اینگونه است اما واقعیت امر چیز دیگری است. لذا مواردی نظیر این ها باید کار شود.

اینجا هم که شما فرمودید، دوران شد و اهمیت هم به حد صد درصدی نبود.سید فرمودند و الوقت اهم پس اگر بیرون از مکان غصبی بروید و یک رکعت بخوانی نماز باطل است. چرا؟ چون وضو در آخر وقت امر نداشت پس نماز باطل است؛ سید فرمودند باید تیمم می کرد، شاگردشان گفتند نه؛ طبق قاعده من ادرک باید بروید بیرون وضو بگیرید و تیمم امر ندارد.

در این موارد ؛ مواردی که کمی مُغَبّر و دقیق است و از طرفی شریعت ،شریعتی سهله و سمحه است که ملقی الیهم عرف عام هستند، در اینجا شریعت موارد اینچنین دقیقی پیش می آید امر در امتثال سعه دارد. چرا می گوییم فقط اینجور است و خلافش هم باطل است!

علی ای حال نمی خواهم این مطلب را کبری کنم ؛ نمی خواهم بگویم همه جا اینجوری است اما نباید مغفول بماند؛ به عنوان یکی از ضابطه های استنباط در نظر باشد خیلی خوب است.

 

برو به 0:09:50

تزاحم مصالح و مفاسد نفس الامری منشاء تعدد وجوه واقعی و عدم صحت تک گرایی

شاگرد : اصل در تقنین را بر تک گزینه ای نمی گذارید؟

استاد : این اصل از کجا می آید؟ تقنین یعنی انشاء و بُرِش در حکم. اما برشی که خروجی کسر و انکسارات در تزاحمات مصالح و مفاسد نفس الامری است. یعنی مولی صد ها مصلحت و مفسده نفس الامری دارد که با هم متزاحم هستند؛  خروجی این کسر و انکسار تقنین میباشد. می گوید خلاصه این کار لولا أن اشق علی امتی لأمرتهم بالسواک، اما امر نکرد ؛ ببینید کسر و انکسار شد؛ اقتضای امر کردن خیلی قوی بود اما از آن طرف مشقت است؛ مجموع کار امت را در نظر می گیرد و امر نمی کند بلکه می گوید مستحب است ؛ خروجی اش استحباب میشود لا الوجوب.

یک وجوب و انشائی که مبادی اش کسر و انکسار مصالح و مفاسد است و در عالم ملاک متزاحم است، می فرمایید اصل در آن تک گزینه ای است؟! ببینید اصلا این اصل را از کجا می آورید؟ انشائی که مبادی اش تزاحم صدها مصلحت و مفسده است، نمی شود بگویند اصل در آن این است که تک گزینه ای است. نه. اتفاقا در مواردی است که می بینید خروجی مناسب است چند تا باشد هیچ مانعی ندارد که بعد از کسر و انکسار گزینه های متعددی آن مصالح و مفاسد و آن مقصود را انجام دهد.

در جلسه صبح عرض کردم ،‌در این نرم افرازها ،‌مقدمه کتاب های خوب را حذف می کنند؛ کار عجیبی است؛ مرحوم کلینی در مقدمه کافی عبارت خوبی را در مقدمه دارند. مکرر این عبارت در لسان حاج آقا می آمد؛ مرحوم کلینی در مورد اخبار متعارض ، آن جایی که گیر بیفتیم میفرماید لاَ نَعْرِفُ مِنْ ذَلِكَ إِلاَّ أَقَلَّهُ . زیاد این جمله را مرحوم آیت الله بهجت می گفتند لا نعرف من ذلک الا اقله. خیلی این مطلب بزرگی است.

بأیهما أخذت من باب التسلیم وسعک. کلینی در مقدمه فرمودند. خیلی این مطلب مهمی است؛ واقعا علو علمی جناب کلینی چیزی است که برای آن هایی که دنبال کار باشند معلوم میشود؛ ایشان تنها یک محدث نبوده است ؛ به تمام معنا یک ذهن قوی داشته اند و بالا، همه جهات کمال در او جمع بوده است. رضوان الله علیه!

شاگرد : در روایت ها به تبع افراد وقتی مساله فرق میکرده به هر شخصی یک حکم گفته اند ؛ می گوییم کف آن تخییر است و در مقام خطاب بنظرم قاعده عقلایی وجود یک حکم است.

استاد : آن فرمایش شما جواب این سوال بسیار مهم است. یعنی ما اگر بخواهیم آن حرف را جا بیندازیم باید این سوال را جواب بدهیم که اگر این‌طور است که تو می گویی پس چرا خود شارع همه جا نفرموده؟ بیاید بگوید از اولی هاست. اصلا نحوه بیان شارع و القای احکام به متشرعه یک نحوه خاصی است که سر جای خودش بحث میکنیم.

 

برو به 0:13:45

بررسی فروعات  طبق مبنای اشتراک و اختصاص

برگردیم به متن کتاب بهجه الفقیه

و لو أدرك قبل الغروب مقدار أربع، تعيّن الوقت للعصر علىٰ الاختصاص المختار، و اشتغل بالأُولىٰ علىٰ الاشتراك. و لو أدرك مقدار الأربع قبل الانتصاف، فكذلكيشتغل بالعشاء على المختار، و بالمغرب قبل العشاء علىٰ الاشتراك.[3]

رسیدیم به ولو ادرک این عنوان اذا ادرک که در دستخط حاج آقا نیست. این عناوین را محقق کتاب مرحوم آقای تهرانی زحمت کشیدند. در دستخط نیز همان فرع بعدی است که و لو ادرک قبل الغروب مقدار اربع تعین الوقت للعصر علی الاختصاص المختار. می فرمایند اگر قبل از غروب آفتاب  چهار رکعت را درک کرد، متعین است نماز عصر را بخواند . وقت برای عصر میشود. یعنی دیگر وقت ظهر تمام شده است.

صاحب مصباح الفقیه با این که قائل به اشتراک هستند اما گفته بودند در چهار رکعت آخر حتما باید عصر را بخواند. حاج آقا از مصباح الفقیه همین را نقل کردند.

و يظهر من «المصباح» الميل إلى عدم الاختصاص في ما لا يفيد الاشتراك خلاف الترتيب، مع حكمه بتعيّن العصر في آخر الوقت لو لم يبقَ إلّا مقدار إحداهما، مع أنّه لا وجه له إلّا الاختصاص.و شرطيّة الترتيب إن كانت محفوظة هنا، فهي إلىٰ عدم تعيّن العصر، بل إلى تعيّن الظهر أقرب.[4]

یظهر من المصباح المیل الی عدم الاختصاص اشتراک؛ فی ما لا یفید الاشتراک خلاف الترتیب. اشتراک خلاف ترتیب نباشد مع حکمه اینجایش منظور من بود.  خب اگر می گویید علی الاشتراک اول باید ظهر را بخواند. صاحب مصباح با اینکه قائل به اشتراک هستند مع حکمه بتعین العصر فی آخر الوقت لو لم یبق الا مقدار إحداهما و همین جور هم بود، دقت در مبنای اشتراک همه را می‌آورد هیچ مانعی ندارد.

اگر شما پذیرفتید که چهار رکعت به غروب برای عصر است، میگوید لا نرید من الاختصاص الا هذا، قبول؛ اما صحبت سر این است که مشهور میخواهد آن را وضعی هم بکند. بگویند طوری این چهار رکعت برای عصر است که حتی اگر جاهل محض بود یا سهو کرد و شریکه را در این چهار رکعت خواند، باطل است. دلیل این مطلب چیست؟! شما قضاء نماز صبح را در این وقت بخوانید باطل نیست؛ هر نماز دیگری را در این وقت بخوانید باطل نیست؛ جالب تر اینکه اگر در وقت مشترک نماز عصر را سهوا خوانده باشید و در چهار رکعت مانده به آخر وقت  فهمیدید ظهر را نخوانده اید ، در وقت مختص عصر میتوان ظهر را خواند یا نماز ظهر باطل است؟ بعضی طبق ضابطه احتیاط میکنند ولی نماز ظهرش باطل نیست. بطلان ظهر تنها در فرضی است که نماز عصر اداء نشده باشد و در وقت اختصاصی عصر ، شریکه دیگر یعنی ظهر را بخواند.[5]

شاگرد : عن اعتقاد ترتب می شود؟

استاد : نه سهو. مطلقا باطل است. برای آن که سهوا خوانده را می فرمایید؟ یا برای سهو مطلق که هنوز نخوانده ظهر را؟

شاگرد : طبق مبنای حاج آقارضا اگر ملتفت نباشد که الان وقت اختصاصی است و ظهر را بخواند،حکمش چیست؟

استاد : در مبنای حاج آقا رضا با اینکه وقت مختص عصر است اگر ظهر را عمدا هم بخواند و قائل به ترتب هم باشیم، می توانیم نماز ظهر را تصحیح کنیم ؛ امر به عصر را در این وقت عصیان کرده ولی وقت برای ظهر هم بوده است. حتی اگر ظهر را به امر ترتیبی خواند اداء است. یادم نمی آید خود حاج آقا رضا این را فرموده اند یا نه، ولی قابل تصحیح است و هیچ مشکلی ندارد.

اصلا ما وقتی وضع آوردیم که اینها دست دیگر خیلی باز است. چه کار کنیم؟ مشهور گفته اند که نه. شاید در تاریخ فقه اولین نفر صاحب جواهر است به بطلان آن تصریح کرده باشد.

و قد بان لك مما ذكرنا أن ثمرة الاختصاص هي عدم صحة العصر مثلا لو وقعت فيه و إن كان سهوا، بخلاف الوقت المشترك، ضرورة وقوع الأولى في غير وقتها، و النسيان غير عذر في مثل ذلك على الأصح كما ستعرفه في محله إن شاء الله، بخلاف الثانية و ان فات الترتيب، إلا أنه قادح مع العمد لا السهو، فمن صلى العصر حينئذ ناسيا و قد ذكر بعد الفراغ و كانت في المختص بطلت، و المدار في معرفته حينئذ على التقدير[6]

 

می فرمایند: و قد بان لک مما ذکرنا أنّ ثمرة الاختصاص هی عدم صحة  العصر مثلا لو وقعت فیه یعنی در وقت اختصاصی ظهر اول ظهر و إن کان سهوا سهو محض بود ،وقتی در وقت اختصاصی قرار گرفت، نماز باطل است. عدم الصحة این از چه زمانی آمده؟ از روز اول که مشهور فتوا به وقت اختصاصی دادند و لو کان سهوا آن را هم گفته اند خب بسیار خب. مشهور ثابت است اما متعلَّق این شهرت چیست؟ شهرت پشتوانه حکم وضعی است. یعنی بطلان صلاة و لو سهوا به صورت حکم وضعی در وقت اختصاصی.

اما اگر در تاریخ فقه کلمه سهوا با استنباط و لازم گیری آمده باشد، نمیشود این چنین اختصاصی را به مشهور نسبت داد. نهایتا حکم وقت اختصاصی تکلیفی است. اگر حتما فرصت کردید زمینه تاریخی عبارت و لو سهوا را ببینید. جواهر اولین کتابی است که در وقت اختصاصی شریکه ، حکم به بطلان کرده است و لو سهوا خوانده باشد.

برای بطلان در عمد میتوان وجهی پیدا کرد ؛ مولی گفته این کار را نکن ، تو داری با مولی لجاجت می کنی؛ نهی در عبادت داری و امثال اینها که بحث های اصولی است. اما اینکه بگوییم هرچه باشد و لو سهوا، وضعا باطل است، و لو قصد قربت متمشی شده باشد وضعا باطل است، محل تامل است.

ادامه عبارت بهجه الفقیه

و لو أدرك قبل الغروب مقدار أربع، تعيّن الوقت للعصر علىٰ الاختصاص المختار، و اشتغل بالأُولىٰ علىٰ الاشتراك.

 می فرمایند علی الاشتراک باید نماز عصر را شروع کند و در صفحه 33 علی الاشتراک مبنای حاج آقا رضا را آوردند؛  با این که چهار رکعت مانده گفتند اشتغل بالعصر.

 فکذلک یشتغل بالعشاء علی المختار ( علی الاختصاص) و بالمغرب قبل العشا علی الاشتراک

طبق اشتراک باید اول نماز مغرب را بخواند. در مغرب و عشاء عبارت حاج آقا رضا یادم نیست. در عشاء وقتی چهار رکعت مانده احتمال دارد که ایشان طبق نص عمل کرده باشند. چون حضرت فرمودندکه عشاء را بخواند_ مرسله داود بن فرقد_  و لو اینکه می تواند سه رکعت هم بخواند و من ادرک در یک رکعت باقی مانده جاری شود اما بخاطر نص خاص در این مورد و  بیان حضرت، نماز مغرب را به آن اجازه نمی دهیم.

 

برو به 0:22:42

عدم وجوب اداء وقضاء برای ذوی الاعذار

و يتعيّن الأداء و القضاء في ما يختصّ به الوقت، و هو الأخيرة في الفرضين؛ فكما لا أداء لغيرها، لا قضاء في غيرها المصادف للعذر من جنون أو حيض أو إغماء علىٰ ما ذكر في محلّه.

 

در مورد بعد می فرمایند که و یتعین الاداء و القضا ببینید این یتعین قدری عبارت ممکن است سنگین جلوه بکند چون بحث طول کشیده یادمان رفته از مغمی علیه و مجنون و حائض و اینها الان یتعین دقیقا ذهن شما برگردد به این ذوی الاعذار خاص. ذوی الاعذار مثل حائض و مجنون که تا آخر وقت عذر داشتند و تکلیفی برای آنها نبود ، آخر وقت میخواست که قضا برایشان بیاید لذا می فرمایند برای حائض در چهار رکعت به غروب فقط وقت نماز عصر را دارد یتعین الاداء یعنی فقط عصر را بخوان این مغمی علیه و این حائض. که فقط چهار رکعت دارد به آخر غروب. یتعین الاداء و القضاء یعنی اگر نخواند. یتعین الاداء فقط عصر و القضاء عصر اگر نخواند فی ما یختص به الوقت در آن جایی که وقت اختصاص به او دارد و هو الاخیر فی الفرضین؛ در هر دو فرض نماز دوم است ؛ دو فرض ادرک الاربع قبل الغروب و ادرک الاربع قبل نصف اللیل در این دو فرض باید نماز دوم را بخوانی ؛ فکما لا اداء لغیرها لا قضاء فی غیرها. همین جور که در خود وقت که چهار رکعت را درک کردی لا اداء لغیر عصر؛ یعنی حائضی که پاک شد فقط باید نماز عصر را قضا کند و در غیر اخیره _ غیر نماز عصر قضا ندارد_ چون نماز ظهر اصلا بر او واجب نبوده است.

نگویید چه عصری است که ظهر ندارد زیرا فرض گرفته او فقط چهار رکعت را درک کرده است و اداء نخوانده و حالا که اداء نخوانده فقط قضاء برای همین است. پس یتعین الاداء و القضا در اخیره است. پس اختصاصی است به این معنا که به هیچ وجه فعلیت تکلیف برای ظهر در این وقت اصلا معنا ندارد وقتی معنا ندارد دیگر قضا هم معنا ندارد.

فکما لا اداء لغیرها چون ادائی برای غیر عصر دراین وقت اختصاصی معنا نداشت پس ظهر که غیر نماز عصر است،  قضا ندارد و برای او واجب نبوده است . زیرا در ما نحن فیه صحبت سر مغمی علیه و حائض و مجنون است نه غیر از اینها. اگر ذهن سراغ غیر این سه برود ، عبارت بد فهمیده میشود. دیگران_غیر این سه نماز اول را باید قضا کنند. چون نماز ظهر بر آنها واجب بوده است. بله کسی که هم ظهر و هم عصر برایش واجب بوده، در وقت اختصاصی باید عصر را بخواند اما علیه القضاء فی غیر الاخیرة  چون تکلیف هر دو نماز فعلی بوده است. اما در مانحن فیه، نه! لا قضاء فی غیرها. چون برای حائض نماز ظهر واجب نبوده است و فقط در وقت اختصاصی پاک شده پس فقط عصر واجب است.
شاگرد :در بحث صلاه مغرب، در فرضی که  چهار رکعت وقت دارد می تواند سه رکعت مغرب را بخواند و یک رکعت عشاء را در وقت درک کند اما  در این بحث فرمودید وقت اختصاصی عصر است یعنی قاعده من ادرک تخصیص خورده است؟

استاد : بله، یعنی دلیل خاص داریم؛ الان تفصیل آن می آید.

لا قضاء فی غیرها یعنی نماز ظهر المصادف للعذر؛ نماز ظهری که مصادف بود با عذر؛ من جنون أو حیض أو إغماء علی ما ذُکر فی محله تکلیف نداشته چرا قضا داشته باشد؟! و دعوی امکان الجمع علی الاختصاص؛ یک کسی می گوید حتی بنابر وقت اختصاصی، در نصف شب که می توانید جمع کنید. خود نماز مغرب سه رکعت است، چهار رکعت که مانده سه رکعت نماز مغرب بخواند طبق قاعده من ادرک یک رکعت هم عشا را درک می کند بقیه اش را هم بخواند ؛ و دعوی امکان الجمع علی الاختصاص باعطاء مقدار الثلاث للمغرب و اعطاء رکعه للعشاء یمکن دفعها؛ این جور جمعی را قبول ندارد.

 

برو به 0:27:50

کیفیت  تعامل با فقه اهل‌سنت در فضای اجتهاد

به نظرم در همین جاست که صاحب جواهر به خرافات تعبیر می کنند . بسیار شده است که این را میگویم: ما الحمدلله به برکت فقه اهل بیت از این خرافات نجات پیدا کرده‌ایم:

 و لایخفی علیک أنّ هذه الخرافات لا تناسب المذهب الامامیه المهتدین بانوار الائمة الهداة علیهم‌السلام[7]

؛ اعتراض می کنند که چرا فقهای ما در فقه شیعه حرف آن ها را آورده‌اند؟! اصلا فقها چرا حرف آن‌ها را در فقه ذکر میکنند؟ اصلش را نباید بیاورند چه برسد به اینکه همه این احتمالات را ذکر کند.

کان الحری بأصحابنا عدم ذکرها منصوبة الیهم فی کتبهم فضلا عن ذکرها فیما له من الاحتمالات.  

البته معلوم نیست که این چنین فضایی برای کیان و آینده فقه شیعه نفع داشته باشد؛ اصلا اینجور نیست. من که اینطور گمان می کنم. و لذا بزرگانی مثل آقای بروجردی و دیگران سبک شان این‌گونه  نبوده است. خب فضای نجف _ آن هم زمانی که جواهر نوشته میشد_  با سابقه ی اجتماعی خاص خود فی الجمله در این حالت دخیل است؛ فقهایی مانند علامه حلی و محقق که در محیط باز شیعه و سنی مثل بغداد و عراق بودند یا فقهایی مانند شهید که در محیط بسته تر بودند و اصلا سنی ها غالب بر محیط بودند و شیعه هیچ کاره بوده است، آن فقهاء می دیدند که خیلی بیشتر می توانستند برای حفظ و صیانت فقه شیعه تصمیم گیری کنند. آن ها این کار را کردند؛ شیخ الطائفه در بغداد بودند و با چه بلاهایی ایشان را بیرون کردند؛ کتاب هایشان را آتش زدند؛ کسی که در آن فضا بوده باشد این ها را می آورد یعنی میفهمد که فقه اینجور نیست که درِ خودش را ببندد و کتاب ها را از همه آن ها تخلیه کند که در آینده کسانی که با این کتاب ها انس می گیرند در یک فضای باز دیگر می بینند کم دارند. گمان نمی کنم فرمایش ایشان درست باشد.

شاگرد : آوردن این احتمالات در کتب ارتکاز را کم کم خدشه دار نمی کند؟ یعنی یک چیزی که اصلا بین فقهای شیعه محتمل نبوده را کسی در کتاب هایش بیاورد و ممکن است بعدا به عنوان یک احتمال تقویتش کنند.

استاد : فرمایش شما نکته خوبی است؛ اصلا به طور کلی آیا درس خواندن ارتکاز را خدشه دار می کند؟ آیا نباید درس خواند؟ این گونه  نیست . حاج آقای علاقه بند می‌فرمودند:  در اوایل طلبگی بنده، جملات کوتاهی میفرمودند_ حالا هم نمی فهمم ولی این اندازه میفهمم که خیلی مطلب خوبی است _  استاد بزرگوار حفظه الله می گفتند: حکیم آن کسی است که برگشته به فطرت اولی، مثل یک چوپانی که در بیابان گوسفند می چراند ؛ شده است. فقط آن چوپان اجمالا دارد و خودش علم به علم ندارد؛ این حکیم همانی را دارد که چوپان دارد اما برای او بالفعل و تفصیلی شده است. لذا اگر بین راه ماند دیگر حکمت واقعی را ندارد. یعنی فطرت بین راه دست خورده است و برنگشته. خیلی عبارت بزرگی است. همان اوایل از ایشان شنیدم و هر وقت فکرش را می کنم بسیار مطلب درستی است. نمی شود درس نخواند و الا میگوییم حکیم همان چوپان است؟ حکیم تا درس نخوانده بود حکیم نمی شد . ولی وقتی درس خواندن درست سر برسد، بار را درست زمین بگذارد،  بر میگردد به اول کار و چیزی دست نمی خورد؛ درس را باید خواند. در بین راه هم_ حرفی نیست_ ارتکازات بهم می خورد اما کسی که درست درس خواندن را ادامه میدهد، به همان ارتکازات که صاف و صادق است، برمیگردد. به تعبیر آن استاد معقول سر ازکتاب بلند می کند و میفهمد که باید سر از کتاب هم بلند کند. یک مدتی سر در کتاب است یک وقتی هم سر از کتاب بر می دارد. لذا این فقره سر دراز دارد من طولش ندهم. حتی جای دیگری  حاج آقا فرمودند صاحب جواهر چند بار می گفتند_ شاید خود من هم دیدم_ چرا هر احتمالی به ذهنتان می آید فوری در فقه می گویید. این ها کارهای غلطی است. احتمال را می گویید پشت سر شما یکی دیگر می آید می گوید له وجهٌ . پس فردایش می شود من الاقوال. نکنید این کارها را. یک احتمال میگویید و آینده می شود من الاقوال . اما واقعا هر احتمالی را نبایست بگویند؟ نمی دانم! اینجور نیست که بگوییم ما هر احتمالی که به ذهنمان رسید را نگوییم چون بعدا تبدیل به وجه میشود و بعد تبدیل به اقوال می شود.

شاگرد : بعضی ذهنها واقعا کج است.

استاد : ببینید اگر احتمالات ناجور باشد خیلی مزاج عقل جمعی آن را بر نمی دارد، دفعش می کند؛ اینجور نیست چیزی را که خلاف فطرت ذهن نوعی است، بگوییم و بعدا تبدیل به قول شود. آن طرفش را هم بخواهید تقریر کنید من حرفی ندارم؛ در مجموع چیزهایی که در ذهنم می آید می گویم و الا اگر بخواهیم از آن طرف تقریر کنیم میتوانیم آن را تقویت کنیم ؛ عقل جمعی بالاتر از بدن های جمعی که نیست ؛ یک ویروس می آید همه را نابود می کند مواظبت می کنند که دیگر این ویروس نیاید؛ خب بعضی احتمالات هم به فرموده صاحب جواهر مثل ویروس است. وقتی بیاید کار را خراب میکند . اما من گمانم این است که همیشه این طور نیست و کسی شکی ندارد که هر احتمالی فی الجمله بد باشد. اما سد باب و اینکه احتمالات را نگویید درست نیست. حتما باید علم پیشرفت کند و پیشرفت علم به همین است. نمیشود ارتکازات آن جوری که هست پیاده شود؛ باید فکرها با یکدیگر کار کنند بعد کم کم به نحو صحیح مدون شود.

اگر این حرف ها درست باشد ما که مقابل حرف صاحب جواهر بینی و بین الله نمی خواهیم که چیزی بگوییم ولی از باب اینکه در مباحثه خودشان اجازه دادند عرض میکنم. مثالی که برای این موارد در ذهنم می آید تکامل گندمی است که در خاک می ریزند؛ گندم اگر در انبار بماند همیشه گندم است و برای آرد کردن و نان خوب است. گندم بخواهد  خوشه شود؛ «مَثَلُ الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ كَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنَابِلَ فِي كُلِّ سُنْبُلَةٍ مِائَةُ حَبَّةٍ وَ اللَّهُ يُضَاعِفُ لِمَنْ يَشَاءُ وَ اللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ»  باید زیر خاک برود. اولین قدم برای گندم که زیر خاک رفت ،تعفن و پوسیدن است اصلا کیانش عوض می شود؛ اگر گندم را دو روز در آب یا زیر زمین بریزید ،متعفن میشود و بدترین بو را پیدا میکند. گندم به این خوبی را در مسیری که متعفن میشود میاندازید؛ میپوسد و میگندد. خب تا نپوسد بعدا خوشه نمی دهد؛ باید بپوسد، چاره ای نیست یعنی مسیر تکامل علم این است که از روی پل جهنم رد شود. این هم یک جور صراط است. شوخی میکردند میگفتند طلبه که میشود ، اولین گامش این است که می گوید أنا رجل؛ تا نگوید انا رجل که نمیتواند بفهمد، نمی تواند انتخاب نظر کند. به دیگران تعارف کند که آیا می تواند مختار داشته باشد؟! می تواند بگوید این صحیح یا غلط است؟! ممکن نیست. اگر بخواهد بگوید این درست است آن غلط است باید در یک فضا، استقلال فهم خودش را حاکم کند. وقتی بخواهد استقلال فهم خودش را حاکم کند صدمه می خورد؛ چوب در سرش می آید. اشتباه های بزرگ می کند. اما اگر مسیر و قصد او درست باشد، اشتباهاتش مغفور است؛ زیرا در مسیر این است که برود بفهمد و هر کجا هم که برایش مشکوک است ، مقام او نیست ؛ اقتحام نمی کند و بی گدار به آب نمی زند.

شاگرد : پرداختن به نظرات عامه در حد تاسیس احتمال است یا حظ بیشتری برای آن در فقه قائل هستید؟

شاگرد 2 : با توجه به اینکه آقای بروجردی فرمودند که فقه شیعه حاشیه بر فقه اهل سنت بوده است.

استاد : فحل میدان فقاهت مثل صاحب جواهر در یک وادی است و آقای بروجردی هم فحل میدان فقاهت در وادی دیگری است. مثل بنده ای که درس نخوانده برای قضاوت کردن بین دو بزرگ غلط است. من خدایی به اندازه ای که در ذهنم می آید_که آن هم دست خودم نیست_ عرض میکنم؛ نه از باب قضاوت روی حساب و میزان. آن اندازه ای که به ذهن می آید همین فرمایش آقای بروجردی است . در مواردی چندین سال روی یک بحث و نتیجه رسیده بودیم ؛ برای مثال سالها بود در مساله ای به احتیاط کردن جواب میدادیم تا روزهای آخر که حاج آقا یک مقابله انداختند و بیان کردند که این ناظر به آن حرف سنی هاست. احتیاط شان تمام شد و فرمودند این احتیاط دیگر نیست. یعنی گاهی در یک فضا وقتی مجرد_ بدون اینکه ناظر به اهل سنت باشد_ نگاه می کنیم، میگوییم حتما باید احتیاط کرد ؛ بعد یک دفعه در یک شرایطی می بینیم این اصلا ناظر به سخن اهل سنت است و دیگر جای احتیاط نیست.

در موارد این چنینی حرف آقای بروجردی درست است. یعنی ما باید محیطی که این حرف در آن زده شده را ببینیم؛ بدانیم ناظر به چیست؛ چه چیزی را میگوید و چه چیزی را نفی میکند؛ حرف آن ها چه بود و این سخن چه می گوید؟ بعد از این بررسی مقصود گوینده را کاملا می فهمیم. اما اگر آن فضا در دست ما نباشد؛ حرف آن ها را نبینیم بعد در یک فضای طلق و تجریدی فقط مدلول تصوریی که از قرائن خراجیه قیچی شده را از قرائن حالیه خارجیه  نگاه کنیم ، چیز دیگری می شود .

 

برو به 0:40:06

 حکم نماز شریکه در وقت اختصاصی

ادامه متن بهجه الفقیه

و دعوىٰ إمكان الجمع علىٰ الاختصاص بإعطاء مقدار الثلاث للمغرب و ركعة للعشاء، يمكن دفعها بأنّ مقتضى الاختصاص عدم صحة الشريكة أداءً و لو بغير الاختيار، كالساهي و المعذور إذا لم يؤدّ العشاء بنحو صحيح في الوقت المشترك سهواً و غفلةً؛ و إن كان لو فعل ذلك، صحّ العشاء الواقع ركعة منها في الوقت، و قضى المغرب لعدم صحّتها، كما لو أخّر العشاء عصياناً أو عن غفلة.[8]

 

یمکن دفعها عبارت روشن است اگر محتوا و خصوصیاتش را توجه کنید سریع تا آخر عبارت صاف است به شرط اینکه متعلقات هر گوشه عبارت روشن باشد…. بأنّ مقتضی الاختصاص؛ اگر به وقت اختصاصی قائل شدیم عدم الصحة الشریکۀ مقتضایش این است که شریکه، یعنی ظهر چرا؟ چون وقت اختصاصی برای عصر است . چرا شریکه میگویند؟ چون نزد مشهور واضح است که نماز های دیگر در این وقت اشکال ندارد و فقط شریکه باطل است؛ عدم الصحة الشریکة اداءً. آن هم به نحو اداء درست است؟ در این وقت و لو بغیرالاختیار. ولو اختیار نداشته باشد و سهو باشد؛ کالساهی و المعذور اذا لم یود العشاء بنحو صحیح فی الوقت المشترک سهوا و غفله؛سهوا و غفلت آخر، به آن ساهی اول برنمی‌گردد بلکه سهواً به لم یود مربوط می شود.

اما معذور؛ یک ساهی داریم که سهوا در وقت اختصاصی عشاء، مغرب را میخواند یا در وقت اختصاصی عصر، ظهر را می‌خواند. یک معذور هم داریم؛ آن کسی که چاره ای ندارد؛ مثل ما نحن فیه که در وقت اختصاصی طاهر شده است؛و لو بغیر الاختیار و المعذور. معذور بگوییم حالا تقصیری نداشت که وقت آن به آخر وقت افتاد! بلی معذور است اگر تقصیر نداشته باشد اما وقت اختصاصی می گوید اگر ظهر بخواند باطل است.

عدم الصحة الشریکة اداءً ولو بغیر الاختیار. یعنی اداء بدون اختیار کالساهی و المعذور . معذور چه زمانی؟ اگر عشاء اذا لم یودی العشاء یعنی اگر خوانده باشد ما  قبول داریم شریکة صحیح است؛ اگر عشاء را نخوانده باشد شریکه در وقت اختصاصی عشاء باطل است اما اگر ادّ العشاء سهوا عشاء را در وقت مشترک بخواند(ترتیب در حال سهو ساقط است) میتواند نماز مغرب را در وقت اختصاصی نماز عشاء بخواند.

حالا در وقت اختصاصی عصر ، چون عصر را خوانده دیگر ، می تواند بخواند پس عدم الصحة شریکة اداءً ولو بغیر الاختیار مثل ساهی و معذوری که عشا را نخوانده این ها به طور مطلق نمازشان باطل است. و إن کان لو فعل ذلک… ؛درست؟ می گوییم که وقت اختصاصی برای عشا است. خب حالا اگر آمد خواند سهوا و غفلة چی شد؟ و إن کان لو فعل ذلک یعنی اول در وقت اختصاصی  4 رکعت عشا مغرب را شروع کرد صح العشاء. عشائش که صحیح است چرا؟ چون یک رکعت را درک کرد. و نماز مغربش باطل است چون در وقت اختصاصی عشاء بوده است و باید مغرب را قضاء کند. لعدم صحتها کما لو أخّر العشاء عصیانا أو عن غفله؛ مثل این که عصیانا عشاء را تا یک رکعت به آخر وقت عقب بیندازد و در یک رکعت آخر وقت آن را بخواند؛ این شخص نمازش صحیح است چون ادرک رکعه اما گناه کرده است. اینجا هم سهو او سبب شد که عشای او صحیح باشد ولی مغرب او باطل شود.

 

 

شاگرد : در جایی که سهوا عشاء را میخواند  مغرب را در وقت اختصاصی  عشاء میخواند، نماز مغرب قضاءً صحیح است؟

استاد : بله صحبت در صحت نماز است؛ اگر عشاء را نخوانده باشد، مغرب باطل است و باید دوباره قضاء کند اما اگر عشاء را خوانده باشد و در وقت اختصاصی آن(عشاء)، مغرب را بخواند قضاءا صحیح است.

 

چون دیگر وقت مغرب تمام شده و خرج وقت المغرب.

شاگرد : کجا می فرمایند قضاء هست؟

استاد : در همه این بحث ها محورش مرسله داود بن فرقد است.

دَاوُدُ بْنُ فَرْقَدٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِذَا غَابَتِ الشَّمْسُ فَقَدْ دَخَلَ وَقْتُ الْمَغْرِبِ- حَتَّى يَمْضِيَ مِقْدَارُ مَا يُصَلِّي الْمُصَلِّي ثَلَاثَ رَكَعَاتٍ- فَإِذَا مَضَى ذَلِكَ فَقَدْ دَخَلَ وَقْتُ الْمَغْرِبِ وَ الْعِشَاءِ الْآخِرَةِ- حَتَّى يَبْقَى مِنِ انْتِصَافِ اللَّيْلِ- مِقْدَارُ مَا يُصَلِّي الْمُصَلِّي أَرْبَعَ رَكَعَاتٍ- وَ إِذَا بَقِيَ مِقْدَارُ ذَلِكَ فَقَدْ خَرَجَ وَقْتُ الْمَغْرِبِ- وَ بَقِيَ وَقْتُ الْعِشَاءِ الْآخِرَةِ إِلَى انْتِصَافِ اللَّيْلِ.

 

 

فرمودند: اذا بقی مقدار ذلک فقد خرج وقت المغرب. مغرب تمام شد . وقتی وقت المغرب خارج شددیگر قضا است . مشهور هم طبق این نص عمل کردند و لو مرسله است اما پشتوانه اش به عمل مشهور است.

 

 

شاگرد : اداء صحیح نمیشود ولی چرا قضاء صحیح نیست؛ در فرضی که عشاء را هم قبلا نخوانده باشد باید قضاء مغرب در وقت اختصاصی عشاء صحیح باشد. چرا مشهور میگویند باطل است.

استاد : خاصیت اختصاص این است که وضعا آن زمان مختص عشاء است. قوام حرف مشهور این است. در

 

چهار رکعت به آخر وقت، نماز مغرب امشب را قضاء بخوانید باطل است اما قضاء مغرب دیشب را بخوانید صحیح است. این فتوای مشهور است.[9]

 

 

والحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین.

 


 

[1] بحارالانوار؛ ج2، ص:197

[2] و حكمها في غيبة الإمام                    أبهم معتاص على الافهام. الدرة النجفیة؛ ص:168

[3] بهجه الفقیه؛ ص:1۵٠

[4] بهجه الفقیه؛ ص: ٣٣

[5] البته این بطلان طبق نظر مشهور است و الا طبق بیان استاد اشتراط ترتیب صرفا تکلیفی است.(مقرر)

[6] جواهرالکلام، ج١، ص90

[7] جواهرالکلام؛ ج:٧، ص:260

[8] بهجت الفقیه؛ص: 151

[9] البته در جلسات گذشته جناب استاد نسبت به سخن مشهور ان قلت هایی داشتند.(مقرر)

درج پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

The maximum upload file size: 10 مگابایت. You can upload: image, audio, video, document, text, archive. Drop files here

هیچ فایلی انتخاب نشده است