مدرس : استاد یزدی زید عزه
شماره جلسه: 20
موضوع: فقه
بسم الله الرحمن الرحیم
و أنّ شرط المکلف به اعم من وقت الرکعة فمازاد بنحو تعدد المطلوب فوقت الرکعة شرطٌ و الزائد واجب فقط.(بهجه الفقیه ١۵٠)
این جمله تحلیل و تنقیحی در آن حیثیتی که قاعده من ادرک متکفل بیان آن است میباشد که صحبت شد.
برخی از فروعاتی که مربوط به این قاعده است را خدمتتان عرض میکنم. یکی از این فروعات که تازه برخورد کردم و برای من جالب بود و زمینه ای هم می شود برای فکر در خود قاعده این است که عروه (جلد 2 صفحه 183) در بحث تیمم مرحوم سید فرمودند:
برو به 0:01:00
السابع: ضیق الوقت لاستعمال الماء بحیث لزم من الوضوء أو الغسل، خروج الوقت ولو کان لوقوع جزء منها خارج الوقت.
همین بحث ما میباشد. یکی از شرائط وجوب تیمم تنگی وقت است؛ اگر وضو بگیرد یا غسل کند وقت خارج می شود پس باید تیمم کند؛ خارج شدن وقت یعنی چه؟ یعنی کل وقت؟ می فرمایند نه. و لو کان لوقوع جزء من الصلاه خارج الوقت یعنی حتی باید کاری کند که یک سلام نماز هم بیرون وقت واقع نشود. اگر می بیند قرار است وضو بگیرد حتی یک سلام بیرون واقع میشود باید تیمم کند.
(ادامه عروه)ربما یقال انّ المناط عدم ادراک رکعة من الصلاه فی الوقت. فلو دار الامر بین التیمم و ادراک تمام الوقت أو الوضوء و ادراک رکعة أو ازید ربما یقال قدَّم الثانی لکنّ الاقوی ما ذکرنا و القاعدة مختصة بما اذا لم یبق من الوقت فعلا الا مقدار رکعة فلا تشمل ما اذا بقی بمقدار تمام الصلاه و یوخرها الی أن یبقی مقدار الرکعة
اگر تیمم کند کل نماز در وقت واقع میشود . اگر وضو بگیرد یک یا دو رکعت از نماز را درک می کند. باید چه کار کند؟ وضوء بگیرد و یک رکعت را در وقت بخواند؟! قاعده برای جایی است که وقتی نمانده، بله یک رکعت را درک کرد کافی است ، نه آن جایی که چهار رکعت وقت دارد و خودش سراغ وضو گرفتن میرود و نماز را بیرون وقت میبرد؛ این را کسی نمی گوید ؛بلکه تیمم کن که تا تمام نماز را در وقت بخوانید.
فالمسألة من باب الدوران بين مراعاة الوقت و مراعاة الطهارة المائية و الأول أهم و من المعلوم أن الوقت معتبر في تمام أجزاء الصلاة فمع استلزام الطهارة المائية خروج جزء من أجزائها خارج الوقت لا يجوز تحصيلها بل ينتقل إلى التيمم. لكن الأحوط القضاء مع ذلك خصوصا إذا استلزم وقوع جزء من الركعة خارج الوقت .
وقت را محافظه کاری کنم تا کل نماز در وقت باشد؟ یا نه، وضو بگیرم و بخشی از نماز بیرون وقت باشد ؟ باید چه کنم؟ و الاول اهم. یعنی مراعات وقت اهم از وضو است؛ نماز را در وقت بخوان زیرا تیمم بدل وضو است. و من المعلوم أنّ الوقت … ؛ وضویی که سبب بشود نماز بیرون از وقت برود، وضوء نیست . باید وقت را تحصیل کنید: بل ینتقل الی التیمم لکن الاحوط القضاء .
یک چیزی در ذهن سید بوده ؛ فتوا داده که اقوی، تیمم کردن و واقع شدن تمام نماز در وقت است . اما وظیفه ات وضوء بود یا نه؟ وضوء هم طهارت مائیه است منتقل به تیمم شد یا نشد؟ می گوید که لکن الاحوط القضاء با تیمم بخواند اما احتیاطاً با وضوء قضا هم بکند. لکن الاحوط القضاء مع ذلک خصوصا اذا استلزم وقوع جزء من الرکعة خارج الوقت؛ یعنی در جایی که تیمم میکند نیز اگر بخشی از نماز بیرون وقت واقع شود اینجا نیز باید احتیاطاً قضا کند . چون یک دفعه می بینید وظیفه اش وضو بوده است؛ این مطلب متن بود.
نادرا اتفاق می افتد که مرحوم سید در فروعات وارد استدلال شوند. این جا از آن جاهایی است که وارد استدلال شده اند.
برو به 0:06:15
در همین مساله در صفحه 483 یکی از مبرز ترین شاگردهای خود او، مرحوم شیخ محمدحسین کاشف الغطاء یک حاشیه استدلالی دارند و جالب این است که فتوایشان هم نقطه مقابل استادشان هست. استاد می گویند که تیمم کن نماز را بخوان و بعدا به احتیاط ندبی قضاء نیز بکن. ایشان بر عکس استدلال می کنند که اگر تیمم کردی نمازت باطل است! اینجا جای تیمم نیست. اینجا جای وضو است حتما باید وضو بگیری و با وضو نماز بخوانی. حاج آقا تخییر می گویند که حرف دیگری است. عبارت کاشف الغطاء برای تدقیق در بحث خیلی خوب است. استدلال ایشان چیست؟
برو به 0:07:04
الأصح أنّ قاعدة «من أدرك» حاكمة على أدلّة التيمّم، لأن مفاد أدلّة التيمّم جوازه عند ضيق الوقت، و القاعدة تقول لا ضيق في الوقت، فمن أدرك ركعة أو أكثر بالطهارة المائيّة فقد أدركها بالمائيّة في تمام الوقت فلا يشرع له التيمّم. و بالجملة فمشروعيّة التيمّم عند العجز عن أداء الصلاة بالطهارة المائيّة في الوقت كاملة، و القاعدة ترفع العجز و تصيّره متمكّناً من أدائها في الوقت كاملة. و بهذا البيان قد اندفع ما ذكره السيد الأُستاد قدس سره من أنّ الوقت معتبر في تمام أجزاء الصلاة … إلى آخره. فإنّا نقول إنّ الصلاة وقعت بتمام أجزائها في الوقت و لم يقع شيء منها خارج الوقت و حصل مراعاة الوقت و مراعاة الطهارة المائية، فالتيمّم غير مشروع لعدم تحقّق موضوعه، فاغتنم هذا و تدبّره. (كاشف الغطاء).
این همان استدلالی است که ما کارش داریم. قاعده من ادرک بر ادله تیمم حکومت دارد. ادله تیمم می گوید اگر وقت تنگ است تیمم کن. کسی که وقتش تنگ نیست تیمم کند یا نه؟ نه. باید وضو بگیرد. خب من ادرک چه می گوید؟ می گوید ای مکلّفی که الان یک رکعتت در وقت است، وقتت ضیق نیست. پس وقتی ضیق وقت نیست اگر تیمم کند باطل است. و القاعدة تقول لا ضیق للوقت.
و من ادرک رکعة أو أکثر بالطهارة المائیه فقد ادرک بالمائیه فی تمام الوقت؛ مثل این است که کل وقت را ادراک کرده است. می گوید اگر یک رکعت خواندی بالحکومه کل نمازت با وضو در وقت است. فلا یشرع علیه التیمم و بالجملة فمشروعیة التیمم عند العجز عن اداء الصلاة بالطهاره المائیه بالوقت کاملة و القاعده ترفع العجز و تسیره متمکنا من ادائها فی الوقت کاملة و بهذا البیان یندفع ما ذکره السید الاستاذ قدس السره من أنّ الوقت معتبر فی تمام اجزا الصلاه الی آخره. بله وقت در تمام اجزای صلات معتبر است اما قاعده می گوید الان وقت در تمام اجزایش محافظت شده است. حکومت این کار را کرده است. فإنا نقول ان الصلاه وقعت بتمام اجزائها فی الوقت ولم یقع شیء منها خارج الوقت و حصل مراعات الوقت و مراعات طهارت المائیه فالتیمم غیر مشروع لعدم تحقق موضوعه فاغتنم هذا فتدبر. خب پس ببینید یک برداشت از قاعده سبب شده است که دو فتوای استاد و شاگرد مخالف هم باشد.
علی ای حال دیگران اینجا احتیاط دارند ؛ در حاشیه هایی که نگاه کردم کسی همراه مرحوم کاشف الغطاء نیست.
تفاوت حکومت و ورود اصطلاحی؛ورود، رفع موضوع بالتعبد و حکومت، رفع تعبداً
شاگرد : در عبارت ایشان حکومت یعنی مطلق اینکه یک دلیل بر دلیل دیگر مقدم بشود؟
استاد : بله ممکن است . خیلی جاها حکومت اعم از ورود است. ورود؛ یک دلیلی می آید موضوع حکم دلیل دیگر را رفع می کند بالتعبد نه تعبداً. بالتعبد بگوییم ورود است. اگر این جور باشد خب حق با ایشان است. اما اگر تعبداً خارج کند حکومت میشود. مثلا یکی از مثال هایی که برای ورود می زنند این است که می گویند دلیل وضو بر دلیل تیمم وارد است؛ یعنی می گوید ان لم تجدوا ماءً فتیمموا.این دلیل تعبدی است_ تکوینی و عقلی نیست_ اگر آب داری وضو بگیر و اگر آب نداری تیمم کن. وقتی آب هست موضوع وجوب تیمم تکوینا بالتعبد مرتفع میشود. یعنی امری که دارد که وقتی آب داری باید وضو بگیری. اگر این جور بگوییم ایشان درست می گویند حکومت است نه ورود.
شاگرد : حاج آقا با این فرمایش شما اینجا ورود است . شما فرموده بودید که اینجا کبری است واقعا وقت را توسعه داده است .
استاد : خب این حکومت است نه ورود. آن جا در بدل اضطراری دو دلیل شرعی وجود دارد؛ یک دلیل وقتی محقّق شد، سبب می شود موضوع حکم دیگری رفع بشود.
شاگرد : بله بر ادله وقت حکومت دارد ولی بر ادله تیمم ورود دارد. عرض ما این است. اگر ما یک وقت بگوییم حکومت به معنای مطلق تفوق هر دلیل بر چیز دیگر است این درست است. ظاهرا مراد ایشان هم همین بوده است اما اگر بخواهیم اصطلاحی بحث کنیم این روایت من ادرک نسبت به ادله وقت حکومت دارد ، نسبت به ادله تیمم که می گوید ضیق وقت این می آید ضیق وقت را بر می دارد و میگوید این ضیق وقت نیست اصلاً پس ورود دارد.
استاد : الان شما می گویید ضیق وقت نیست. الان که به یک تعبدی می گویید ضیق نیست واقعا ضیق نیست؟ ضیق تکوینا هست. شما تعبدا می گویید ضیق نیست. کدامش هست؟ یعنی که کسی یک رکعت را می گوید تکوینا، واقعاً وقت ضیق ندارد؟ چرا دارد. ضیق وقت که عوض نشد.[1]
کاشف الغطاء می گوید لازمه حاکم شدن من ادرک این است که تیمم باطل است. استادشان می فرمایند: نه، اینجا با اینکه من ادرک داریم در عین حال تیمم لازم است و وضو باطل است؛ کدام یک صحیح است؟ آن هایی که می گویند دوران، چه می گویند؟ مقام دوران یعنی چه؟ وظیفه ما وضو یا تیمم است؟ تخییر یعنی چه؟ دو امر وضو و تیمم بر هم مترتب هستند . من باید تیمم کنم؟ وضو بگیرم ؟تخییر به چه معناست؟ اینجا فضا ، فضای خوبی است. حالا آن ها ربطی به فضای بحث ما ندارد فقط برای این گفتم که تدقیقی بکنیم در این که لازمه قاعده چیست ؟
برو به 0:18:37
عبارتی را از مرحوم آقای حکیم خواندم[2] که فرمودند ظاهر نص و فتوی این است که این برای وقت است.
ثمَّ إن الظاهر من النص و الفتوى تنزيل الصلاة الواقع منها في الوقت ركعةً، منزلة الصلاة الواقع تمامها فيه، و مقتضاه ترتيب أحكامها عليها، لا تنزيل خارج الوقت المساوي لثلاث ركعات مثلا منزلة نفس الوقت، ليكون مفاده ترتيب أحكامه عليه[3]
نمازی که یک رکعتش در وقت بوده گفتیم این نماز را نازل منزله نمازی قرار دادم که چهار رکعتش در وقت است پس احکام نماز فی الوقت جاری است اما نه اینکه شارع بفرماید من یک رکعت وقت را نازل منزله کل وقت قرار دادم لا تنزیل خارج الوقت؛ سه رکعت بیرون وقت را به منزله داخل وقت قرار دادم و کل وقت را برای صلات قرار دادم .
مساله دوم در جلد هفتم صفحه ۴٢٧ شاید ناظر به اینجا باشد(خودشان چیزی نگفته اند) میفرمایند: اگر در حالی که وقت باقی است شک کند که نماز را خوانده یا نه ؛ اصل اتیان نماز را شک کند باید نمازش را بخواند اما اگر وقت خارج شده و سپس شک کرد ، اعتنا نکند. نصی هم نیست؛ حالا اگر در فرضی شک کند که نماز را خوانده یا نه و تنها یک رکعت از وقت باقی مانده است آیا نازل منزله فرضی که به اندازه چهار رکعت وقت دارد و فراموش کرده میشود یا نه؟
(مسألة 2): إذا شك في فعل الصلاة و قد بقي من الوقت مقدار ركعة فهل ينزل منزلة تمام الوقت أو لا؟ وجهان ، أقواهما الأول. أما لو بقي أقل من ذلك فالأقوى كونه بمنزلة الخروج.
آیا شارع در مورد نمازی که یک رکعتش در وقت واقع شده می گوید چهار رکعتش در وقت واقع شده است؟ خب احکام نماز فی الوقت را دارد اما در اینجا حکم شک برای نماز نیست بلکه برای خروج وقت و دخول وقت است. اگر وقت هنوز هست باید بخوانی. اگر وقت نیست نبایست بخوانی. پس حکم لزوم خواندن نماز عند الشک فی اتیانه از احکام خود نماز است یا از احکام خروج و دخول وقت است؟ ظاهرش برای وقت است. حالا مناقشه اش را بگذریم. خب وقتی این طور است فهل ینزّل منزلة تمام الوقت. ببینید سید برده است آن طرفش. آیا شارع فرموده آن سه رکعت بیرون هم مثل این است که داخل وقت است ؛ وقت انجام یک رکعت را داری ، آن سه رکعت را هم به منزله داخل وقت حساب کن. این حکومت ، است پس وقت خارج نشده باید نماز را بخوانی و لو یک رکعت وقت داشته باشی.
[فهل ينزل منزلة تمام الوقت ] أو لا، وجهان اقواهما الاول ؛ ایشان می گویند که ینزّل منزلة تمام الوقت؛ حالا که یک رکعت وقت دارد زمانی که شک کرد باید نماز را بخواند.
اقواهما الاول اما لو بقی اقل من الرکعه فالاقوی کونه بمنزله الخروج؛ اگر کمتر از یک رکعت مانده باشد و شک کند نماز را خوانده یا نه، در اینجا دیگر قاعده من ادرک نداریم زیرا قاعده من ادرک یک رکعت را می گوید . برای این نماز هم که وقتی نمانده است؛ نماز ، چهار رکعت وقت می خواهد. اینجا دیگر کأنه وقت خارج است؛ فالاقوی بمنزلة الخروج؛ دیگر وقت گذشت به شک اعتناء نکن.
اینجا فرض قشنگی است؛ آیا وقت واقعا توسعه پیدا کرده و این از احکام وقت است؟ یا شارع کاری به وقت نداشته است؟ شارع نفرموده است من وقت را توسعه دادم و گویا هنوز وقت خارج نشده است، بلکه وقت هیچ تغییری نکرده است ولی شارع یک رکعت نماز را چهار رکعت فرض کرده است. با این فرض، در یک رکعت وقت خارج شده و وقت گذشته است. پس بگو ان شاء الله نمازم را خوانده ام .
مرحوم آقای حکیم همان جا فرموده اند:
مبنيان على إطلاق قوله (ص): «من أدرك ركعة من الصلاة فقد أدرك الصلاة» بنحو يشمل حيثية الشك و عدمه. و الأول أوفق بإطلاق التنزيل، و لذا كان أقوى عند المصنف (ره).لصدق الشك بعد خروج الوقت، الذي هو موضوع لعدم وجوب الفعل في النص المتقدم. اللهم إلا أن يكون المراد منه الشك بعد خروج تمام الوقت. لكنه غير ظاهر.
ایشان حدیث نبوی را به همان تعبیر المعتبر آورده اند . میفرمایند من ادرک اطلاق دارد ؛ من ادرک رکعه من الصلاه شاکا أو غیر شاک و الاول اوفق باطلاق التنزیل. اطلاق را نازل منزله کردند و لذا کان اقوی عند المصنف. حالا نرسیده اند اگر نظری داشتند بنویسند، گاهی می شود ، فقط میگوید اقوی عند المصنف و ادامه نداده است. بعد فرمودند لصدق الشک بعد خروج الوقت. هنوز که می تواند مثلا نصف رکعت را در وقت بخواند میگویند : فرمایش امام ع در نص صدق می کند که خرج الوقت؛ وقت گذشت و دیگر نمی تواند نماز بخواند. اللهم الا أن یکون المراد منه الشک بعد خروج تمام الوقت. دیگر کل وقت گذشت لکنه غیر ظاهر.
این یک فرع خیلی خوبی است که اهمیت قاعده من ادرک را بیان می کند که خلاصه صحبتِ وقت است یا نه. نمیدانم چطور شده که آن جا، آن حرف خودشان را تذکر ندادند آنجا میفرمایند ظاهر نص و فتوی کاری با وقت ندارد. فرمودند احکام وقت -خروج و عدم خروج وقت- بر او وارد نمی شود . گفتند تنزیل الصلاه منزلة صلات چهار رکعتی، نه این که سه رکعتِ بیرون وقت به منزله داخل وقت باشد تا آن وقت بگوییم احکام وقت بر آن مترتب میشود.
این جا احتمالا یکی از مواردی است که تفاوت می کند؛ اگر بگوییم قاعده مربوط به وقت است حرف [4]مرحوم سید درست نمی شود( آن جا هم خرج الوقت چطور برای نصف رکعت می گویید لصدق خروج الوقت ،برای یک رکعت هم بگویید لصدق خروج الوقت؛ دیگر وقت گذشت ، وقت خارج شد پس بگو ان شا الله من خواندم)
برو به 0:26:40
مرحوم حکیم برای عبارت سید تعلیلی ذکر کرده اند که ظاهر ادله و فتاوا در مورد زمان نماز این است که وقت موضوعیت ندارد لذا اگریک رکعت در وقت واقع شد گویی تمام رکعات در وقت واقع شده و آنچه موضوعیت دارد رکعت است نه وقت؛ یعنی یک رکعت گویی سه رکعت است. اما در عبارت دیگر از سید در این مساله که اگر مصلی شک کند که نماز خوانده یا نه و تنها یک رکعت از وقت باقی مانده باشد آیا او باید نمازش را اداء کند یا نه؟ در این مساله سید فرموده است آنچه خصوصیت دارد وقت است لذا مفاد قاعده من ادرک این است که سه رکعتی که در بیرون وقت واقع میشود به منزله ی این است که در وقت واقع شده است نه این که رکعت موضوعیت داشته باشد و یک رکعت به منزله ی سه رکعت دیگر نیز باشد.پس با این بیان اگر یک رکعت از وقت مانده باشد گویی تمام وقت باقی مانده است و باید نمازش را بخواند اما اگر کمتر از یک رکعت باقی مانده باشد لازم نیست نمازی بخواند.بنابراین دو مساله با هم تهافت دارند. اگر رکعت مهم است در مساله دوم باید گفت چه یک رکعت باقی مانده و چه کمتر از یک رکعت وقت خارج شده و توسعه ای در وقت نیست.و درنتیجه نمازی بر عهده او نیست.
شاگرد : اگر این قاعده وقت را توسعه و تنزیل می دهد، اصل ادله توقیت را تحت تاثیر نمی گذارد؟ خب توقیت شده برای چه؟ اگر یک رکعت هم در وقت باشد همان اول باید همین جور جعل میشد.
استاد : بحث شد نوعا ادله ای که لسانش لسان حکومت است با مکلف در فضای امتثال یک امر سابق کار دارد. مولا یک امری کرده است ؛ تو هم از آن خبر داری، حالا که آستین بالا زدی که آن امر را امتثال کنی شرائط مختلف و متنوعی پیش می آید ؛ این جا دلیل حکومت می آید ناظر می شود روی آن دلیل اصلی. می گوید: ای مکلفینی که نماز میخوانید، نمازتان گاهی بیرون است، داخل است پس فعلا به حکومت و ادعا می گویم این نماز تو هم مثل نمازی است که داخل در وقت است. یعنی با تعبد در فضای امتثال چیزی را که تکوینا طبق آن امر اولی نبود، امتثال تو را تحت آن اولی میبرم.
شاگرد : تقریبا همه موارد را شامل می شود اگر من ادرک را به معنی داخل در عمل بودن نگیریم بلکه یک رکعت مانده به ادراک وقت نیز مجوز دارد که شروع کند.
استاد : لذا می گوید که مجوز ندارد که نماز را عقب بیاندازد ؛ اگر حکومت بود میگفت عمدا هم میخواهید تا یک رکعت … کار حرام نکردید؟ و حال ان که الان میگویند نه حق ندارد کاری کند که عمدا بخشی از نماز بیرون واقع شود نمی تواند. تکلیفا واجب است نمازش را در وقت بخواند اما اگر فرمایش شما بود یعنی در اصل انشاء اولی توسعه داده، آنگاه حرام نیست که عقب بیندازد. توسعه پیدا کرده انشاء اولی. چرا میگویید حرام است؟
شاگرد : انشاء تکلیفی و وضعی اش با هم متفاوت است . همان انشاء اولی اش وضعش به یک رکعت باشد و تکلیفش به چهار رکعت یعنی حکومت نباشد بلکه همان کبری باشد .
استاد : خب حکومت نیست. آن للظاهر است. آن یک حرف دیگری است که الان میخواهم بگویم. این فرمایش شما را الان میخواهم بگویم که ما اگر شبیه سبک کبری جلو رفتیم اگر هم لسان ظاهرش حکومت است اگر آن را به انشاء اول ناظر گرفتیم یعنی در فضای امتثال بنده نیست که بخواهد حالات مختلف امتثال او را مدیریت کند و نمیخواهد یک تعبدی در فضای امتثال به عبد بدهد؛ ظاهر لسان ممکن است حکومت هم باشد اما وقتی تحلیل کنیم حکومت نیست. همه آثارش را هم در آن بار میکنیم که یکی آثار وضعی آن است. یعنی صحبت سر این است که آن انشای اولی را چطور تحلیل کنیم الان آن سوال دیروز مطرح می شود یعنی در انشای اولی وقتی میفرمایند من ادرک رکعة من الوقت و فرض گرفتیم که ذهن از مَن و از ادرک عبور کرد رفت سراغ وقت و رکعت، محور کدام است؟
شارع انشاء ثبوتی حتی در مقام وضع یا تعدد مطلوب_ به فرمایش حاج آقا _ را چطور در نظر گرفته است؟ گفته که وقت را طوری قرار دادم که وضعا یک رکعت در آن کافی است و آن سه رکعت بیرون هم مانعی ندارد ؛نه حکومتا اگر حکومتی هم هست همان حکومت مناسب با انشاء میشود. وقت یک رکعت آخر به منزله وقت برای چهار رکعت است؟ یا نه، فرموده اند یک رکعت نماز در وقت به منزله چهار رکعت است یعنی رکعت محور بوده و طبیعت وقت به او مرتبط شده است ؟ یا نه، محور وقت بوده و تمرکز روی وقت بوده ؟ وقت طوری است که یک رکعت را سامان میدهد مثل اینکه همه اش در خودش بوده است؛ کدام یک از اینها است یا چیز ثالثی است؟
برو به 0:31:53
آن تعبیری که محور باشد را دیروز عرض کردم حالا وجه سومی را امروز عرض میکنم ؛ بگوییم محور نه وقت است و نه رکعت است. بلکه جدا جدا؛ یکی بشود محور، آن یکی طرف هم باشد؟ نه. بعد که محور توزیع افراد طولی صلات بر قطعات وقت یعنی وقتی مولی میخواسته افراد طولی که از نماز متصور است را از اول ظهر تا غروب بر قطعات زمانی توزیع کند؛ نماز ظهری که اول زوال الله اکبرش را گفتی. نماز ظهری که لحظه بعد گفتید تا بروید غروب که چهار رکعت وقت اختصاصی اول برای ظهر و چهار رکعت وقت اختصاصی آخر برای ظهر میشود. درست شد؟ مولا دارد توزیع میکند افراد طولی را بر قطعات زمانی تطبیق میدهد در این تطبیق دادن چگونه انشاء کرده است؟ یعنی این خودش وضع است؛ غیر از احکامی که برای تطهیر، وقت فضیلت، خروج فضیلت و امکان مزاحمت نافله قرار داده است. مولی در انشایش این احکام را قرار داده است. یکی از احکام هم این است که وقتی رسیدیم چهار رکعت اخر دیگر زمان ظهر تمام میشود. در وقت اختصاصی عصر دیگر ظهر را نخوان. بلکه آن هشت رکعت آخر وقت توزیعی ظهر است . اگر قاعده من ادرک نبود در کمتر از هشت رکعت مانده به غروب وقت نماز ظهر میگذشت. ولی قاعده من ادرک میگوید پنج رکعت هم به غروب مانده باشد کافی است. علی ای حال این توزیع است. مقام توزیع تطبیق یک چیزی بر چیز دیگر است. خب! حالا من ادرک چه کار کرده است؟ اگر من ادرک نبود واحد توزیع چهار رکعت بود. چون نماز چهار رکعت است همان جوری که مفاد وقت اختصاصی است. چرا روایت وقت اختصاصی می گوید چهار رکعت اول برای ظهر است و چهار رکعت آخر برای عصر؟ چون واحد توزیع چهار رکعت است؛ نماز واجب چهار رکعت است. چهار رکعت چهار رکعت قطعات زمان نمازها توزیع می شود. افراد طولی صلات ظهر و عصر بر قطعات چهار رکعتی از زوال تا غروب توزیع میشود . قاعده من ادرک می آید می گوید نه! واحد توزیع انشاء ثبوتی در مقام وضع ، رکعت بوده است نه چهار رکعت _همین که فرمودند شرطٌ_ در مقام ثبوت وقتی توقیت میشده است ، وقتی افراد طولی نماز توزیع میشده، واحد توزیع ،رکعت بوده است.
خب اگر اینجوری است قاعده من ادرک کبری می شود؛ کبرای ثبوتی خیلی روشن؛ احکام خاص خودش را هم دارد؛ همه جا هم می آید؛ هم وقت توسعه پیدا کرده است و هم نماز. یعنی مشکلی نداریم که بگوییم آیا وقت نازل منزله تمام میشود یا نه. اصلا اینجا نازل منزله نیست. اینجا کشف ثبوتی است از این است که در مقام انشاء، واحد توزیع افراد بر قطعات رکعت است. لذا من ادرک رکعة به نحو همان مطابق جعل واقعی است، نه حکومت عالم امتثال. چون توزیع واحدش رکعت بوده است پس شما وقت را ، وقت را به عنوان شرط درک کردی. آن چیزی که میزان درک وقت بوده است ،رکعت بوده است. شما یک فردی از وقت را به عنوان واحدی از وقت درک کردی.
شاگرد : گفتید هر دو توسعه پیدا میکنند؟
استاد : اینجا اصلا توسعه نیست؛ توسعه لسان ، از فضای حکومت می آید . اینجا دیگر توسعه ای در کار نیست واحد توزیع را پیدا میکنیم، واحد توزیع گاهی چهار رکعت چهار رکعت است که یک جور احکامی دارد و گاهی واحد توزیع رکعت است .
شاگرد : پس رکعت اول ملاک توزیع است ؟ از اذان شروع بکند به نماز آن جا من ادرک بگوییم بیاید دیگر چون رکعت چهارم را درک کرده است در حالیکه ملاک توزیع رکعت اول است که بعد دو رکعت شد و چهار رکعت شد
استاد : ببینید منظور شما رکعت اصلی هست اول؟ آن که رکعت اول نبوده که. الرکعة. یک رکعت که رکعت اول ندارد که وقتی بهش ضمیمه کردند تازه متصف می شود به اول و بعد به دوم .آن رکعت دارد آن هم
شاگرد : آن روایتی که می فرماید که در سه و چهار اگر شک کردید اینهاست
استاد : آن نه. به خاطر اینکه فرض النبی است و لذا در دوم می گوید اگر شک کردید باید اعاده کنید روایاتی که میگفت شما هر گاه پای یک در میان باشد یا دو رکعتی باشد که به یک برگردد یا دو رکعتی واجب باشد که در فرض النبی نباشد شما باید اعاده کنید چرا ؟ چون فرض الله است شک در آن آمد شبیه طواف واجب است اما رکعت سوم و چهار چی؟ آن فرض السنة است چون فرض السنة است پس شک در آن اخف است کاری میکنیم که انجام بشود و شما هم مجبور به اعاده نشوی و ربطی ندارد به ما نحن فیه . فضا ، فضای دیگری است.
شاگرد :اگر واحد توزیع را وقت بگیریم آن موقع یک رکعتش را در وقت درک کرده است رکعات بعدی را چه کار میکند؟
استاد : ما میگوییم وقتی توقیت صلات صورت میگرفته، افراد طولی صلات روی قطعات زمان توزیع میشده است. حتی کمترش هم میشده است . من کاری که الان کردم از فضای توسعه آمده ام بیرون و رفتیم در فضای یک حکم و توقیت ثبوتی که واحد توزیع چه بوده است؟ فضا عوض شد. واحد توزیع را شما می توانید یک لحظه بگیرید ؛ آن چیزی که دیروز عرض میکردم که اگر وقت محور باشد یعنی مسمای وقوع کافی است خب این یک جور تحلیل است شما باید ببینید در توزیع چی مراعات شده است. اگر رکعت میزان توزیع قطعات بوده است نمی شود بگویم مسما کافی است بلکه مسمای همان یک رکعت کافی است.
شاگرد : هر دو مطلب؟
استاد : بله هر دو احسنت. هم وقت مدخلیت دارد هم رکعت. اما رکعت متعارف یک بحث خیلی خوبی دارد بعدا که حالا من اشاره عرض میکنم چون وقت رفت شما فرمودید زمینه بشود برای بعد.
میزان درتعیین مقدار یک رکعت
آیا رکعت متعارف یا غیر او، مراد شارع است؟
از چیزهایی که خیلی فضا را یک دفعه مغبّر می کند، میزان نداشتن رکعت است. مکلف و حال او ، بطیئ خواندن او و … هم پیش می آید. من عرضم این است که در این توزیع اصلا حال مکلف میزان نیست. حال اختراع خود شارع از طبیعت رکعت است و اتفاقا مطابق ارتکازات ذهن همه ما هم هست ؛ حالا شما برگردید به ذهن خودتان، وقتی تا می گویم من ادرک رکعة فوری ذهن شما می رود سراغ اینکه یک رکعت را چگونه می خواند؟ یک رکعت را یواش یواش میخواند؟زبانش کند است؟ تند است؟ ذهن من که تا بحال سراغ این ها نرفته است.
شاگرد : چه طور طبیعت رکعت را اختراع کرد؟ ما که در فضای اختراع نبودیم ؟
استاد : سر جایش مباحثه کردیم محال نیست حالا اتفاقا اون موقع هم همین خوب بود. در اینکه جامع صحیحی صحیح است. صاحب کفایه گفتند: لااشکال فی جامع صحیحی و جامع اعمی فی غایة الاشکال.
مرحوم مظفر برعکس گفته اند که اعمی به راحتی جامع دارد والذی هو الحق این است که صحیح محال است و اصلا تعبیر استحاله آورده اند. خب حالا سر جایش ما یک مباحثه ای هم کردیم نمی دانم چقدر هم طول کشید. چون حاج آقا شصت صفحه حدودا این بحث ها را طولش داده بودند ؛ شاید بیش از یک سال شد. هر چی بود این ممکن است، خیال میکنیم میشود.
علی ای حال در این چنین فضایی رکعتی که قاعده من ادرک می گوید، رکعت مجعوله از طرف مخترع طبیعت صلات است . طبیعت رکعتی که شارع به عنوان طبیعت اختراع کرد و روی حساب ضوابط خودش یک زمان به نحو متعارف دارد. چون فعل تدریجی است مجبور است در زمان انجام بشود لذا متعارف و غیر متعارف دارد.
آن چیزی که فعلا در ذهنم است این است که من ادرک رکعة اصلا ناظر به تعارف یا مکلف یا اتیانش نیست. تا رکعت می گوییم ذهن سراغ رکعت نماز میرود . وقتی میگوییم نماز ظهر چهار رکعت است؛ وقتی این رکعت را تعریف می کنیم، نحوه اتیان مکلف و این که مکلف فردی از رکعت را ایجاد می کند در ذهن شما نمی آید. شما در مقام تعریف رکعت نماز، میگویید باید با قطعات زمان تطبیق بدهم . چه مکلفی را در نظر بگیریم؟ باید حتما یک مکلف در نظر بگیریم یا نه؟
مولی میخواهد ثبوتا افراد صلات مخترعه را بر قطعات زمان توزیع کند ؛ مثلا فرض بگیرید نماز تعلیمی جبرئیل را بگویید بهترین وجه نماز بود که اداء کرد یا آن نحوی که امام معصوم در اقل مراتب خواندند یا اینکه شما با آن بحث هایی که شد اساسا صحیح را تام الاجزا و الشرایط نگیرید ؛ تعریف میرزا درست بود ، بعد از میرزا خراب کردند و گفتند صحیح یعنی تام الاجزا و الشرایط. نه ! صحیح یعنی تام الاجزا ، و الشرایطش برای بعد است.
و الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و اله الطیبین الطاهرین
[1] . شاگرد : تعبدی باشد دیگر. مثلا بحث ادله را وقتی مطرح میکنیم غیر از تعبد جایی نداریم؟
استاد : تعبدا موضوع نباشد. بوسیله یک تعبد ، واقعا تکوینا موضوع نباشد. شما اگر وقتی به ادله حکومت، متعبد بشوید تکوینا دیگر ضیق وقت نداشته باشید تکوینا این، ورود می شود .
شاگرد : شما چهار رکعت فرصت دارید یک رکعتش باشد کافی است.
استاد : تکوینا فرصت داری یا تعبدا
شاگرد : ببینید تکوینا قرار است فرصت برای یک رکعت داشته باشیم . الان فرصت برای چهار رکعت داریم. تکوینا فرصت ضیق نیست چون قرار است یک رکعت را بخواند
استاد : خورشید غروب می کند چطور ما تکوینا 4 رکعت فرصت داریم
شاگرد دوم : نه ، دارند کبری می گیرند اشتباه میشود کبری بگیرند تکوینا می شود.
استاد : کبری یعنی ؟
شاگرد دوم: ایشان دارند قاعده من ادرک را کبری میگیرند.
شاگرد سوم : اگر حکومت بگیرد تکوینی نمی شود.
استاد : کبری هم بگیرند باز نمی شود خلاصه چون سه رکعت نماز بیرون وقت است.
شاگرد : وقتی هفت رکعت فرصت داشته باشم قرار است هفت رکعت فرصت داشته باشم چهار رکعت در آن بخوانم یا چهار رکعت فرصت داشته باشم یک رکعت در آن بخوانم
استاد : ببینید مثلا بگوییم دلیل اماره وارد بر دلیل اصل است اینجا ورود خوب است. عده ای هم گفته بودند حکومت. چه جور می گفتید وارد است؟ می گفتید وقتی که اماره شما حجت شد تکوینا دیگر متحیر نیستید نه اینکه متحیر هستید ولی به زور تعبد به خودتان می قبولانید که تعبد نیست. نه دیگر اماره آمده است. می بیند انسان وجدانا. وقتی که …
شاگرد : آن جا هم ممکن است بگوییم ظن است 60 درصد 70 درصد است
استاد : ولی ظن معتبر داریم، ظن معتبر متحیّر است یا نه تکویناً؟
شاگرد : نه.
استاد : یعنی در تکوین می بیند الان کسی که ظن معتبر دارد اصلا در نفس او تحیر نیست نه اینکه بگویید که چرا الان در نفسش هم تحیر است شارع می گوید اعتنا نکن. من می گویم که متحیر نیستی.
شاگرد : حجیت دارد
استاد : اگر ورود را این طور معنی کنید در مانحن فیه می گویید که الان تکویناً دیگر ضیق نیست. یک خورده الان تصورش به ذهن من نمی اید که بگویم تکوینی اش. اگر بیان بهتری برای فرمایش به ذهنتان آمد بگویید
شاگرد : تکوین را دراعتباریات متوجه نمی شویم یک چیزی که اعتباری است چطور بحث تکوین مطرح میشود؟ وقت را خب مولا اعتبار کرده است حالا دارد می گوید من اعتباری که کردم بک رکعت شرط است.
استاد : آیا امکان ندارد یک تکوینیاتی،بر اعتباریاتی متفرع بشود؟
شاگرد : خب این طور نکرده مولا. مولا فقط آمده یک رکعت را شرط قرار داده است.
شاگرد : تکوینیات را اگر بخواهی در نظر بگیری اصلا جا ندارد مثل بحث ارتباط بین لفظ ومعنا جوش خوردگی اش دیگر تکوینی است . اینجا هم بگوییم بین متشرعه این گونه شده است که در ذهنشان مثلا وقت ، برای چهار رکعت است می گویم این طور تکوینی منظور شریفتان باشد شاید این بحث جا نداشته باشد.
[2] اشاره به انتهای جلسه قبل.
[3] المستمسک فی شرح العروه الوثقی،ج ۵، ص ١٠٢
[4] ثمَّ إن الظاهر من النص و الفتوى تنزيل الصلاة الواقع منها في الوقت ركعة منزلة الصلاة الواقع تمامها فيه، و مقتضاه ترتيب أحكامها عليها، لا تنزيل خارج الوقت المساوي لثلاث ركعات مثلا منزلة نفس الوقت، ليكون مفاده ترتيب أحكامه عليه
دیدگاهتان را بنویسید