1. صفحه اصلی
  2. /
  3. شرح
  4. /
  5. توسعه قاعده من ادرک

توسعه قاعده من ادرک

    |
  • لینک کوتاه : https://almabahes.bahjat.ir/?p=2439
  • |
  • بازدید : 45

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

 

عبارتی را فرمودند که تنقیح مناط به اصطلاح خاص .

و فیه زیادة الدلالة علی ادائیة الکل بوقوع رکعة فی الوقت و أنّ شرط المکلف به اعم من وقت الرکعة فمازاد بنحو تعدد المطلوب فوقت الرکعة شرط و الزائد واجبٌ فقط

که یک رکعت شرط است بقیه اش تکلیف است .

بحث سر این شد که ما فعلا کار به تعبیر روایات نداشته باشیم. فعلا فرض میگیریم که تعبیری که مرحوم محقق در معتبر آورده اند حدیث است ؛ همان طوری که مشهور طبقش فتوا داده اند نص است؛ بنابر اینکه نص باشد مفاد این نص چیست؟ مدلول تصوری و تصدیقی آن را از هم جدا کردیم و برای توضیح مدلول تصدیقی و انواعش چند سوال را مطرح کردیم .

 

برو به 0:01:47

مدلول تصوری و تصدیقی «من أدرک»

برای توضیح انواع مدلول تصدیقی، محل صدور کلام مهم است ولی مدلول تصوری قطع نظر از قرائن صدور و قرائن خارجیه بود و صرفا نظر بر قرائن داخلیه کلام  بود . در مدلول تصوری حتی حال متکلم و سائل را در نظر نمی گیریم. در مدلول تصوری قاعده بیان شد که آیا  ادرک به معنای فعل ماضی است یا مضارع؟ عده ای گفته بودند من ادرک  یعنی کسی که نماز را خواند و وارد عمل شده بود آن وقت یک رکعت را خواند بعد وقتی خارج شد فقد ادرک الوقت. مدلول تصوری من ادرک بیشتر ذهن را سراغ ماضی میبرد یا مضارع یعنی و لو صورت آن ماضی است اما با «مَن» شرطیه به معنای مضارع میرود. به معنای عام یعنی من یدرک رکعة من الوقت فقد ادرک یعنی فقد یدرک هر کس درک بکند درک میکند . آن چیزی که به ذهنم می آید این است که در قضیه شرطیه اگر فعل ماضی بخواهد معنای ماضی داشته باشد مئونه زائده می خواهد. من قتل زیدا امس قُتل که برای آن معنای ماضویت، در کلام قرینه ذکر شده است. اما اگر متکلمی در مدلول تصوری محو باشد و قرینه اضافه ای دال بر ماضویت نیاورد_ نفس جمله شرطیه  با فعل ماضی_ فعل ماضی به معنای فعل مضارع می باشد.

بنابراین ما باشیم و من ادرک ، من ادرک در معنای فعل ماضی نیست؛ مدلول تصوری آن معنای مضارع می باشد .  چنانچه سوال، جواب و قرینه خارجیه بر معنای ماضویت دلالت کند حرف دیگری است و ربطی به مدلول تصوری ندارد. اما آنچه مهم است مدلول های تصدیقی این جمله است که در چه مقامی صادر شده است. پشتوانه بحث ما از نظر توسعه، اجماع یا شهرت کالاجماع میباشد.

اگر ادله، مربوط به غداه یا عصر بوده، اجماع منقول یا شهرت بسیار قویی داریم که من ادرک را در همه نمازها جاری کرده اند؛ اگر قرینه ی خارجیه _سوال یا جواب_ باشد یا نباشد بالاخره در فضای فقه با اجماع منقول و یا شهرت مواجه هستیم. فضایی حاکم است که قاعده من ادرک را در همه نماز های یومیه حتی نماز آیات جاری کرده اند. چیزی که الان مطرح است این است که مشهور چه کرده اند؟ درست و غلطش هنوز فضایمان نیست ممکن است قرائنی بوده که به همه نمازها سرایت داده اند. مهمتر این که مشهور نسبت به حائض نیز این قاعده را جاری کرده اند. گفته اند همین که پاک شد اگر بتواند با انجام وظیفه طهارت، یک رکعت نماز بخواند، واجب است بخواند. اگر نخواند باید قضا کند، یعنی قاعده من ادرک را برای حائض هم اجرا کرده اند که تفاوت ظریفی دارد توضیحش را بعدا عرض میکنم.

قبل آن چند فرع را مطرح کنیم تا به فضای بحث برگردیم. مشهور در مورد کسی که تنها چهار رکعت تا نیمه شب فرصت دارد چه بیانی دارند؟  آیا میتواند سه رکعت از نماز مغربش را بخواند و در آخر یک رکعت نماز عشاء بخواند؟ مشهور میگوید نمیتواند. درست است که میتواند سه رکعت مغرب را بخواند و یک رکعت را هم عشاء بخواند اما قاعده من ادرک در اینجا جاری نمیشود. به این خاطر که نماز مغرب در وقت اختصاصی عشاء انجام میشود. نماز مغرب وقتش تمام شده و چهار رکعت باقی مانده تا نیمه شب برای عشاء است.

روی این مبنای مشهور می توان به سرعت جواب این مساله را داد . حائضی نصف شب پاک شده و با طهارتش تنها چهار رکعت تا نصف شب فرصت دارد، نماز مغرب بر او واجب نیست زیرا زمانی که پاک شد وقتی برای نماز مغرب نمانده بود و وقت اختصاصی عشاء شروع شده بود. نماز مغربی که بر او واجب بود وقتی برایش نماند پس واجب هم نیست. و لو این حائض می تواند با غسل سه رکعت مغرب را بخواند بعد من ادرک می گوید یک رکعت عشاء را بخوان.حائض باید حداقل پنج رکعت را درک کند تا بتواند نماز مغربش را بخواند و دو رکعت باقی مانده را نماز عشاء بخواند. من ادرک برای عشا و مغرب جاری میشود.

به بحث خودمان برگردیم ؛ فرض بگیریم تعبیری که محقق داشتند روایت و نص باشد. بین شیعه و سنی و در زمان محقق این بحث مطرح بوده است کسی که یک رکعت از وقت را درک کرد نماز او اداء می‌‌باشد یا قضا؟ و یا تنها رکعاتی که بیرون وقت قرار گرفتند تنها قضاست؟

اگر تمام رکعات قضا باشد به این معناست که وقت را درک نکرده است و فقط نماز صحیح است و دیگر نبایست اعاده کند. اگر تلفیقی است یعنی بخشی که در وقت است اداء است و بقیه رکعات قضا است؛ مشهور کل نماز را اداء می دانند.

شاگرد : کسانی که تمام رکعات را قضا میدانند، ذیل همین عبارت می گویند؟! یعنی ذیل من أدرک می گویند؟! اصلا این را قبول نمی کنند.

استاد : چرا قبول دارند فقط می گویند قضا

شاگرد : معنی این روایت را چگونه تفسیر می کنند؟

استاد : جواهر جلد 7 صفحه 258 نقل میکند که سید مرتضی کل نماز را قضاء می داند. چرا؟ تعبیر کرده که لان خروج الجزء یوجب خروج المجموع.

می گویند وصف قاعده، وصف قضا است[1] ولی کسی که یک رکعت را درک کرد نباید نمازش را اعاده کند . به خاطر آن روایتی که در مقابلش است ؛ حضرت فرمودند اگر قبل از اینکه رکعت نماز تمام شود خورشید طالع شد نماز را قطع کن و وقتی خورشید بالا آمد بقیه نماز را بخوان. مقابله را در نظر بگیرید. اینجا می گوید یک رکعت که خواندی بقیه نماز را هم بخوان. یعنی ادامه بده صحیح است نه اینکه اداء هم هست .

این سه قول از قدیم مطرح بوده است.

خب دقت کنید چه میخواهم عرض کنم .

 

برو به 0:13:17

تحلیل عمل مشهور درتوسعه مفاد قاعده من ادرک نسبت به ایجاب صلاه

اگر مشهور قاعده من ادرک را قبول کردند و یک گام هم برداشتند و از نماز غداه و عصر به سایر نمازها نیز سرایت دادند و بعدا هم بحث کردند که کل نماز اداء است ، سوالی که هست این است ؛ خانمی که با طهارت ،چهار رکعت به غروب یا نیمه شب مانده پاک شود، این قاعده برای ظهر و مغرب شامل او نمیشود زیرا وقت آنها گذشته است. اگر پاک شد و با شرایط تا غروب سه رکعت وقت داشت ، مشهور می گوید نماز عصر بر او واجب است ؛ اما مگر قاعده من ادرک زور دارد که احداث تکلیف کند؟ نماز عصر بر دیگران (غیر حائض) واجب بود و در همین حالت قاعده میگوید  ای کسی که نماز عصر بر تو واجب بود! تو سه رکعت، دو رکعت، یک رکعت از عصر را درک کردی نمازت را اداءا بخوان ، اگر هم نخواندی چون تکلیف بر تو بود باید قضا بکنی. اما حائضی که تنها سه رکعت به غروب وقت دارد، نماز ظهرش که رفت نماز عصر او هم وقتش مضیق است و نمی تواند نماز عصر بخواند زیرا در اصل توقیت تکلیف بما لایطاق است _در اصل تشریع نمیتواند نماز چهار رکعتی را سه رکعت بخواند و قبلش هم بر او واجب نبود، آیا قاعده من ادرک میتواند در سه رکعت ، در دو رکعت، در یک رکعت برای حائض احداث تکلیف کند؟ بگوید ای حائضی که قبلا بر تو نماز واجب نبود وقتی سه رکعت دو رکعت یک رکعت را درک کردی نماز بر تو واجب شد! حال آن که این یک توسعه ای در قاعده من ادرک میباشد.

بحثی که مشهور در مورد این قاعده کرده اند به این ناظر بود که نماز او اداء است یا قضا ، ناظر به این نبود که اگر یک رکعت خواندی بر تو ایجاب نماز می شود.

به نظرم اجماع و شهرت اینجا را هم شامل میشود و هیچ مشکلی ندارد یعنی با این که قبل از پاک شدن او نمازی بر او واجب نبوده اما اگر حائض با طهارت یک رکعت از نماز عصر را درک کرد بر او واجب است نماز عصر را بخواند و اگر نخواند باید آن را قضا کند. اما سوال این است که قاعده من ادرک احداث تکلیف نمی کند از کجا مشهور فهمیده اند که قاعده من ادرک برای این حائض احداث تکلیف هم می کند. این توسعه ی عجیبی است ؛ شبهه ی قیاس در این مورد از تسری دادن قاعده به سایر نماز ها قوی تر است؛ آنجا از نماز صبح و عصر به ظهر و مغرب و عشاء الغای خصوصیت کردیم اما در اینجا از نمازی که در یک رکعت(در وقت) و سایر رکعاتش اداءا تکلیف بود به آن جایی که نماز بر او واجب نبود قیاس می کنید؛ وقتی که پاک شد اصلا برای نماز وقت موسع ندارد . باید چهار رکعت وقت داشته باشد چطور خدای متعال به او بگوید در یک رکعت، چهار رکعت نماز بخوان؟! اصلا تکلیفی نبوده است . چطور مشهور گردن این خانم گذاشته اند؟

جالب تر این است که در ادله باب حائض[2] اسمی از این قاعده نیست ؛ ادله متعدد در مورد حائض وجود دارد اما هیچ جایش صحبت از قاعده من ادرک نیست که اگر یک رکعت وقت داشت وظیفه ی او چیست. این  ادله در آن باب وجود دارد، ای کاش یک جایش بود که به این حائض نصی بیاید که اگر این یک رکعت هم وقت داشت باید بخواند هیچ کدام از اینها نیست.اگر حائض میتواند نماز ظهر و عصر را بخواند هر دو را بخواند، اگر فقط یکی را می تواند بخواند یکی را بخواند اما اصلا اسمی از من ادرک نیست ؛ با اینکه روایات متعدد است و محل ابتلاء هم بوده چون  گاهی نزدیک غروب پاک می شود. پس به چه وسیله سرایت داده اند؟

شاگرد : در جلسه قبل بیان شد که لسان من ادرک می تواند لسان کبری باشد ؛ در توضیحش فرمودید با صرف اینکه یک رکعت در وقت باشد ملاک در وقت بودن وجود دارد خب طبیعتا اینجا مانع از بین رفته است چون حیض از بین رفته است لازم نیست من ادرک اثبات تکلیف بکند به خاطر اینکه معلوم است باید نماز بخواند وقتی مانع رفت طبیعتا وجوب صلاة هم می آید به شرطی که وقت باشد.

استاد : اصلا حرفی در فرمایش شما نزدم ؛ میخواهیم ببینم مشهور چه کار کرده اند؟ الان که فضای بحث خوب است برای این است که پشتوانه بحث بسیار قوی است؛ این تحلیلی که می فرمایید چه حکومت باشد و چه کبری باشد همان نظریه مشهور است اما میخواهم توجیهش را ببینم چگونه است. فرض بگیریم مشهور نگفته بودند الان ما چه طور گام بر میداریم؟ مشهور در فضایی که بحث می کنند من ادرک را به این معنا میگیرند که یا تمام رکعات اداء است یا طبق بیان برخی از آنها می گویند تمام رکعات قضا است ؛ یعنی فضای بحثشان فضای ایجاب تکلیف نیست.  وقتی من ادرک به اداء و قضا ناظر شد چگونه از این دو حیث به ایجاب تکلیف تسری پیدا میکند؟ جز اینکه بگویید اداء و قضا یک حیثی است که محوریت ندارد. اداء و قضا اگر محوریت ندارند، چه چیزی محوریت دارد؟

اگر بر فرض دلیلی داشتیم؛ مثل سوالاتی که قبلا پرسیدم ؛ از حضرت سوال میکند مثلا یک رکعت از وقت را درک کردم بقیه رکعات را در بیرون از وقت نیت قضا کنم یا نه؟ فرمودند من ادرک رکعة من الوقت فقد ادرک الوقت چه چیزی از این می‌‌فهمید؟ یعنی لازم نیست نیت قضا کنی. از این نمی فهمیم اگر حائضی یک رکعت را درک کرد در حالی که در حال حیض نمازی بر او واجب نبود، باید نماز به عنوان وجوب نماز بخواند . چراکه حضرت می گویند قضا نیست، نیت قضا نکن. این عرض من است. میخواهیم این حیث را جلو ببریم و ببینیم آن کبرایی که ایشان می فرمایند چه جور استفاده کرده اند؟

شاگرد : قاعده به حکومت بیان میکند که حائض قدرت دارد.

استاد : باید حاکم ناظر به ایجاب باشد؛ شما میخواهید یک حکومت مطلق درست کنید همین کبرایی که ایشان می فرمایند. کبرای ایشان با حکومت مطلق هم سازگار است. حکومت می گوید یک رکعت در وقت به منزله این است که کل نماز در وقت است. حالا بیان کبری یک جور است و حکومت جور دیگر است ولی خروجی هر دو یکی است.  خروجی این است که یک رکعت کار همه را میکند یا به تحلیل کبروی در مبادی تقنین یا به تحلیل حکومتی در ادعایی که بعدا بر تقنین قبلی جاری می شود. هر کدام از اینها باشد باید یک نحو تجریدی بکنید؛ باید یک حیثیتی را وسط بگذارید و بگویید اداء و قضا میزان نیستند و محوریتی نداشته اند؛ حالا که آنها محور نیستند پس این حائض نیز یک رکعت را درک کرده است، چه فرقی میکند؟

شاگرد 1: از خود واژه ادرک توصیه می فهمید یا توصیف؟ خود واژه ادرک اینطور است که اگر چنین چیزی رخ داد   نسبت به مابقی اش نگرانی نداشته باشید و این را اداء حساب می کنیم. یا نه میخواهد توصیه کند اگر دیدی میتوانی یک رکعتش را در وقت درک بکنی برو جلو اداء بکن. واژه ادرک با کدام سازگار است؟ توصیف یا توصیه؟

استاد : حرف آقای حکیم در مستمسک همین بود؛ فرمودند اشکالی که در اینها هست این است که دارم می گویم وقتی که نماز را خواندی یک رکعت را خواندی. شروع کردی و یک رکعتش واقع شد ادامه بدهید.

 

برو به 0:27:22

تحلیل تصوری و بیان محتوای قاعده من ادرک

اتفاقا میخواهم توصیه به معنایی که شما می گویید را تقویت کنم . پشتوانه اش هم فهم مشهور است. آن اولی که شما می فرمایید اشکال را قوی میکند یعنی حضرت به تعبیر شما دارند توصیف میکنند؛ می گویند وقتی نماز را شروع کردی اگر یک رکعت آن بیرون واقع شد مانعی ندارد یک رکعتش را که خواندی ادامه بده . خب این اصلا ربطی به حائض پیدا نمیکند حائض که سه رکعت مانده به غروب پاک شد نمی تواند نماز را شروع کند؛ بر او واجب نبوده است و حالا هم یک رکعت بیشتر نمانده است. علی الفرض توصیه هم که نیست. به تعبیری که شما میگویید توصیف است. این کار اشکال را قوی تر می کند. اما من میخواهم عرض کنم که اصلا خود ریخت جمله آن یکی است.

اگر بگوییم واجب نبوده است کشف می شود حائض نمازی که واجب نبوده را خوانده است؛ خیال می کرده واجب است. تخیل تکلیف میکرده و حال آن که ما میخواهیم بگوییم من ادرک تکلیف می آورد ؛همان طوری که مشهور گفته اند؛ چطور شده که همه اذهان در اینکه به فرمایش شما توصیف نباشد و توصیه باشد معیت کرده است . حالا در اینجا تعبیر توصیف و توصیه گمان نمی کنم دقیق باشد.

من عرضم این است؛ من ادرک رکعة من الوقت فقد ادرک الوقت وقتی این جمله را نگاه میکنیم ، فی حد نفسه یک «مَن» شرطیه دارد که هرکسی درک کند رکعتی از وقت را فقد ادرک الوقت ؛ طبیعت ذهن سر و کارش با طبایع و مفاهیم است نه با الفاظ ؛ اگر ذهن بخواهد سر و کارش با اشخاص و جزئی حقیقی باشد یعنی اشاره مستقیم به یک وجود شخصی کند ، مئونه اضافه میخواهد یعنی یک اشاره گر در ذهن او نیاز است؛ اشاره گر چیست؟ هذا، اعلام ،زید، عمرو، بکر. اگر مئونه زائده در کلام نداشته باشید ذهن فی حد نفسه ابتداءً سراغ طبیعت میرود و با فرد کار ندارد. لذا علما بسیار بحث کرده اند که امر به طبیعت میخورد نه به فرد چون سر و کار شما با فرد نیست؛ یک قانون ابتدائی است. خب اگر این قانون درست است جمله را باز کنیم.

مَن فرد است. ادرک به عنوان کار یک فرد ، فرد است یا طبیعت ؟ فرد است. در این جمله تنها چیزی که میتواند طبیعت باشد و ذهن برود سراغ طبیعت او دو کلمه رکعت و وقت است . یعنی تا می گویند مَن ادرک ( کسی که درک کند) ذهن ناخودآگاه از مَن و درک کردن عبور میکند زیرا به فرد به عنوان فرد کاری نداریم؛ ذهن از این دو فرد فورا عبور میکند و سراغ دو طبیعت دیگر میرود . فوری ذهن شروع می کند این دو تا طبیعت را بهم وصل میکند.

و مقصود گوینده را  در ارتباط برقرار کردن بین این دو تا طبیعت یعنی همان کبرایی که ایشان فرمودند.

شاگرد : ادرک هم طبیعت را می فهمیم. قضیه حقیقیه است.

استاد : ادرک فاعل دارد. مَن ادرک

شاگرد : مطلق شخص را میگوید؛ کاری به شخص خاص ندارد!

شاگرد :   طبیعت درک کردن

استاد : مَن مثل یک متغیر می ماند یعنی اشاره به فرد دارد. طبیعت باید یک مفهومی باشد که آن را درک کنیم؛ هذا طبیعت نیست. هذا یک اداتی است که ذهن به وسیله او به یک مشار الیه اشاره میکند. خود هذا طبیعت نیست. خود مَن اینجور است. مَن یک عنصر زبانی است که بوسیله محتوایی که دارد ذهن شما را می کشاند و سراغ یک فرد خارجی میبرد. وصف من چیست؟ مَن مرد است، زن است،ایستاده است کار ندارید ولی فرد است و طبیعت نیست.  أدرک به عنوان صله ی من نیز کار آن من است یعنی به تبع فردیت آن أدرک هم فرد میشود .

تحلیل اینکه چطور مشهور به کبری یا حکومت رسیدند اینگونه است؛ فرمودند اگر در جمله شرطیه در مقام تقنین قرینه و مئونه بر جزئیت بود فبها اما اگر مئونه نداشت ذهن به طبایع عناصر دخیل در کلام که از سنخ طبیعت هستند توجه میکند و آنها را پر رنگ میکند . می گوید گوینده میخواهد بین این ها رابطه برقرار کند. رکعه من الوقت؛ رکعت با وقت رابطه ای دارد؛ نمی گوید مَن با رکعت نقشی دارد؛ نمی گوید آن ادراک با صلاه رابطه ای دارد. من ادرک رکعة من الوقت دقیقا جمله کاری که انجام میدهد ذهن او را آنچه را که پر رنگ می کند در ذهن او و عبور نمی کند از آن  ، این دو تا عنصر است، مشهور هم همین کار را کردند ؛ گفتند آن چیزی که طبیعت است و رابطه میان آنها برقرار میشود _ کبرویا یا حکومتا_ دو عنصر رکعت و وقت است. پس رکعت با وقت به هم مربوط هستند.

حالا شروع کنید تحلیل کردن؛ اگر بخواهد بین دو طبیعت رکعت و وقت ارتباط برقرار شود از آن چه می فهمیم ؟  حکومت ؛ یک رکعت ادعاءا به منزله چهار رکعتی است که در وقت واقع میشود. یا نه!‌ اصلا آن چیزی که شرط و میزان نماز است این است که یک رکعت در وقت باشد ؛ یعنی شارع می فرماید من که در مقام تقنین طبایع را که ملاحظه میکردم وقتی توقیت می کردم محور توقیت را یک رکعت قرار دادم. مسمی وقوع صلات به رکعت محقق میشود. مسمای وقت تطابق این دو میشود پس اگر از زوال تا غروب بخواهید افراد طولیه رکعات را در نظر بگیرید یکی از اینها برای توقیت بس است.

و لذا جالب است که روی این تحلیل لازم نیست ادراک در آخر وقت باشد؛ هر کجا باشد؛ حتی در وقت نماز آیات هم میرود. چون گوینده بین وقت و رکعت رابطه برقرار می کند. میگوید وقتی یک طبیعت وقت داریم؛ نمازی هم داریم که رکعات دارد، طبیعی است که یک رکعت با طبیعت وقت به هم مربوط هستند و کفایت می کند. اتصال این دو برای مقصود مقنن کبرویا یا به منزله کبری(حکومت) میباشد. اگر کبری باشد مطلب دقیق تر و قوی تر و حساب شده تر از حکومت است.

شاگرد : ظاهرش حکومت است .

 

برو به 0:37:06

تفاوت بین بیان کبروی و بیان حکومتی

استاد  : ببینید یک چیزی در تفاوت بین این دو عرض می کنم . وقتی عبارتی در فضای اتیان و امتثال امر می آید حکومت در آن قوی است اما وقتی یک عبارتی در فضای قبل از اتیان یعنی تشریع و تقنین می آید فضای آن، حکومت نیست. یعنی شما واقعا بروید در فضای امتثال می گویید ای کسی که زیاد شک میکنی من برای شاک یک احکامی  تقنین کرده ام اما کثیر الشک لیس بشاک ؛‌ اینجا چون مکلف زیاد شک میکند میخواهم بگویم این مکلف کانه او نیست. در فضای امتثال ذهن فورا به سمت منزله قرار دادن؛ توسعه و تضییق کردن می‌‌رود اما اگر عبارتی ناظر به قبل الامتثال باشد فضای کبرویت جاری میشود.

با تحلیلی که الان ارائه دادیم. اگر شما بگویید مَن ادرک ناظر به امثتال است همینی که اقا فرمودند به نحو توصیه و اینها خب درست است. سریع هم حکومت در ذهن می‌آید.

شاگرد : نظیرش هم همان طور که آقای حکیم گفتند.

استاد: اگر لسان من ادرک را ناظر به امتثال بگیریم لسانش حکومت میشود اما اگر بگوییم لسانی است که ذهن سراغ ارتباط برقرار کردن بین وقت و رکعت میرود و می گوید شارعی که تقنین می کرده وقوع رکعت را کافی میدانسته است. در مقام انشاء (تقنین و توقیت) وقوع رکعت کفایت بکند با کسی که فعلا در خارج گرفتار اتیان است متفاوت است. اگر در آن فضا بگوییم من ادرک فقد ادرک این تبیین تقنین است و لسانش حکومت نیست. زیرا لسان حکومت آبی از این است که در تقنین بیاید. تقنین حکومت بردار نیست. تقنین ابتدای کار است. تازه دارند تقنین می کنند حکومت چه؟ و لو محال نیست نمی خواهم بگویم محال است اما … .

شاگرد : عرفا خیلی می آید در لسان امتثال به عنوان یک امر اضطراری جمع میکند.

استاد : این که گفتم ظهور ما قوی است؛ پس چرا مشهور از دو نماز به پنج نماز بردند؟ چرا به حائض هم سرایت دادند؟ چرا همه این کارها را کردند؟

شاگرد : با حکومت این کار را انجام میدهند و بعد تنقیح مناط میکنند.
استاد : خب آن یک حرف دیگری است.

شاگرد : وقت های اختصاصی را چرا چهار رکعت قرار دادند؟ اختصاصی را یک رکعت می گفتند! اینها فهمیده اند که نماز چهار رکعت است ولی اگر اضطرارا یک رکعت وقت بود در حکم آن چهار رکعت میشود.

استاد : شما وقتی تنقیح مناط میکنید چاره ای ندارید سراغ طبیعت بروید. درست است که لسان بدواً سراغ کسی که الان أدرَک است میرود اما اگر طبیعت را در کار آوردید، تنقیح مناط را شروع کرده اید. طبیعت که به کار آمد دیگر صحنه، صحنه ی امتثال نیست.

شاگرد : ما الان با فرد کار نداریم.

استاد : دارید تنقیح مناط می فرمایید. وقتی رفتید لسان حکومت را از آن تنقیح مناط کنید یعنی حکومت صوری بود از باب اعطاء الحکم بالمثال بود. درست است که لسان من أدرک در نماز خارجی آمد اما در دل این مثال چه چیزی بود این یعنی تنقیح مناط.[3]

 

شاگرد : حاج اقا این فرمایش که اگر عقب بیندازد دیگر معصیت هم نباید بگوییم معصیت کرده است مثلا عقب بیندازد فقط یک رکعت از وقت باقی بماند میتواند دلیل باشد

استاد : با رویکردی که من عرض کردم ؟! این ها فروضات بعدی است که  پنج شش تا فرض بود که عرض کردم که آیا می تواند بگذارد من ادرک یا نه. آن ها را حاج آقا جوابش را دادند. جوابش  این بود که  فرمودند که شرطیت با تکلیف دوتاست. قاعده من ادرک می گوید شرط نماز. برای اینکه نماز بشود و وقت رکنی را درک کند یک رکعت بس است. مانعی ندارد که اضافه بر این شرط یک تکلیفی باشد که واجب است چهار رکعتش را بخوانی یکی را شرط قرار دادند یکی را تکلیف. این را حاج آقا فرمودند فوقت الرکعة شرط و الزائد واجب فقط. حالا بیشترش را زنده بودیم ان شاء الله.[4]

و الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین.

 


 

[1] (قاعده‌ای که از روایت فهیمده می‌شود در مورد بحث قضای صلاه هست نه اداء زیرا  خروج سه رکعت از داخل وقت،‌موجب خروج کل از وقت می‌شود پس باید با نیت قضاء نماز را بخواند )  مقرر

[2] جواهرالکلام: ج3، ص 213

[3] . شاگرد : نه استاد. بحث ما بحث من ادرک رکعة من الوقت بود. اصلا بحث نماز صبح و نماز عصر نبود. اصلا ما تنقیح مناط هم نکردیم. من ادرک رکعة من الوقت …

استاد : نه. برای حائض.

شاگرد : اینجا تقریر دیگری میشود که اصلا اینجا وجوب برداشته نشده بود مانعی پیش امده بوده حالا که مانع رفع شده  …

استاد : پس چرا قضا ندارد؟  پس چرا حائض قضا ندارد؟ اگر این جور بود باید  حائض قضا بکند، حائض اصلا قضا ندارد ولذا گفتم نماز چهار رکعت مانده معلوم میشود نماز مغرب گذشت. قضا ندارد حائض. چه مانعی؟

[4] . شاگرد : استاد می بخشید اگر کمتر از یک رکعت وقت مانده باشد از باب اینکه صلات به هیچ عنوان برداشته نمی شود و آن مانع هم برای حائض بود آن هم برداشته شده است از باب صلاه غریق وصلاه مضطر، حتی اگر به اندازه  یک تکبیر هم وقت داشته باشد باید بگوید.

استاد : گفتم قول دارد. قول دارد اینها. در اهل سنت دارد بین شیعه هم دارد . قول دارد اما اینکه حالا دلیلش چیست و دلیلش سر برسد یا نه حرف دیگری هست، اما اصل اینکه قول دارد حتی در صحیح بخاری هست ظاهرا من ادرک سجدة خود روایت  ابوهریره سجدة بعضی ها هم گفته اند که این رکعة هم یعنی مقدار اداء رکوع است.

 

 

درج پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

The maximum upload file size: 10 مگابایت. You can upload: image, audio, video, document, text, archive. Drop files here

هیچ فایلی انتخاب نشده است