1. صفحه اصلی
  2. /
  3. شرح
  4. /
  5. درس فقه(٩)- ١٣٩٨/٠٧/٠۶ – استاد یزدی زید عزه

درس فقه(٩)- ١٣٩٨/٠٧/٠۶ – استاد یزدی زید عزه

    |
  • لینک کوتاه : https://almabahes.bahjat.ir/?p=2364
  • |
  • بازدید : 29

بسم الله الرحمن الرحیم

جلسه ٩: ١٣٩٨/٠٧/٠۶

جمع‌بندی مطالب گذشته در بحث رجال

مرحوم شیخ داشتند عبارت صاحب سرائر را نقل میفرمودند در بیان معقد اجماع که از معقد اجماع ایشان فرمودند استفاده می شود که هم صغری و هم کبری محل اجماع است. هم بیع عبد من عبدین از باب فرد مردد، بیع مجهول است و هم مطلقا بیع مجهول باطل است؛ این دو تا صغری و کبری ؛مقدمتین. و لذا شروع کردند روایتی را که در خلاف مرحوم شیخ آورده بودند اول صاحب سرائر آوردند بعد میخواهند رد کنند روایت را. بحث ما در مورد این روایت بود که یکی-دو روز بحث های دیگری پیش آمد و مقصود من هم از آنها همین چیزی بود که الآن هم دیدم که بصورت رایگان گذاشته‌اند و کار خوبی شده است. نرم افزار درایه نسخه دوم آن بصورت مستقیم در اینترنت میتوانید ببینید در سایت ابر نور شاید. اگر خواستید استفاده کنید تمام روایاتی که در این کتب هست میتوانید با توضیحات سندی و ارزیابی آنها میتوانید پیدا کنید. روایت ما نحن فیه در این نرم افزار گفته شده ضعیفٌ مهمل است با اینکه خیلی از روایاتی که دیگران میگویند ضعیف است این نرم افزار میگوید با ارزیابی ما صحیح شده است. در عین حال روایت ما نحن فیه را ضعیف و مهمل میداند. خب چرا؟ زیرا اولا ابن ابی حبیب را تصحیح کرده اند و درستش همان عن ابن ابی عمیر بود حتی در سند کافی ولی بخاطر خود ابو حبیب که ذکری از او نشده است در کتب گفته شده ضعیفٌ مهملٌ.

لزوم پیشرفت مباحث رجالی با در نظر گرفتن همه واقعیات

چیزی که عرض میکنم یک کلمه است. ما هرچه که علم را پیشرفت بدهیم، یعنی داریم زوایای خفیّ بحث را که عقلای بشر، تمام بیانات شرع و عرف و عقل آنها را میفهمند و دارند، ما بیاوریم و اسمش ببریم در تدوین و در مقام اعمال ضوابط کلاسیک به آنها ارزش بدهیم و چیزی که هم عرض کردم و طول کشید، مقصود بنده یک کلمه بود و بیش از آن نبود. من بیان کلاسیک را نمیخواهم [تغییر دهم و] حتی من این تقسیم رباعی را خوب میدانم. چرا؟ چون تقسیم رباعی یعنی خلاصه دارد عنوان حرف میزند. وقتی که میگویید این روایت صحیح است با وقتیکه میگویید حسن است یعنی اینها فرقی دارد و طرف باید برود حساب کند که علم پیشرفت کرده است و برای هر یک از خصوصیات سندی ارزشگذاری کرده اند و حاضر نیستند به روایت حسنه بگویند صحیحه. پس چرا باید جلوی پیشرفت علم را بگیریم. اما هر پیشرفتی اینگونه نیست که تمام واقعیت مطلب را بازتاب داده باشد. یک جاهایی را قیچی کرده‌اند و مضیقه هایی پیش آورده‌اند و آنچه که من گفتم و بحث دنباله ی آن ادامه پیدا کرد و شوخی کردم که ابن ابی عمیر آمده پشت دیوار و وقتی صدا آمده، گفته که اسمت چیست؟ و ایشان گفته: ابو حبیب! مقصود من این بود که واقعا وقتی شما میخواهید برطبق موضوع محوری ارزشگذاری کنید، اطلاع ابن ابی عمیر از ابوحبیبی که دارد روایت میکند صفر است و حال آنکه در عرف عقلاء و در عرف محاسبات این باید برایش حساب باز کنیم و اگر این کار را نکنیم بخشی از واقعیت را قیچی کرده ایم و تحقیقات موضوع محور یعنی اینکه هیچ چیز را نباید قیچی کنیم. هرچه را که درجه ای از ارزش دارد باید در کار داخل کنیم. [وقتی می‌گوییم] ضعیفٌ مهملٌ؛ ابن ابی عمیر که دارد روایت میکند آیا می شود که همین‌طور از پشت دیوار شنیده باشد؟ خب پس ما اطلاع او از این را چرا به آن نقش نمیدهیم ولو نقشی که کار را تمام نکند. من نمیخواهم بگویم کار تمام بشود. من میگویم خروجی بحث باید درصد باشد و اطلاع ایشان یک درصدی را دارد تفاوت میدهد و این تمام عرض بنده بود در این کلمه که معلوم باشد.

 

برو به 0:05:00

سه مبنا در تصحیح روایت محمد بن مسلم

بنابراین، این روایت شریفه طبق این مبانی که الآن گفتم که یکی مبنای اخباریین است میگوید روایت محمد بن مسلم با سندی که در کافی و فقیه میبینید در کافی که آمده است قطعی الصدور است و این مبنای اخباریین اولین مبنای معروف است. یکی دیگر از مبانی، مبنای مثل مرحوم صاحب مستدرک در خاتمه است که میگوید این روایت صحیح است بخاطر ابن ابی عمیر. ابن ابی عمیر چونکه از اصحاب اجماع است خود او وقتی از یک روای نقل کرد، علامت توثیقش است و بر مبنای ایشان، روایت صحیح می شود چون که ایشان از او روایت کرده است و حتی اگر روایت دیگری هم در جای دیگری بیاید که ابو حبیب در آن باشد و ابن ابی عمیر نباشد، از همین یک نقل او میفهمیم روایت صحیح است. این مبنای صاحب مستدرک است. یعنی طبق این مبنا روایت صحیحه است نه قطعی الصدور.

مبنای دیگر که قبلا اشاره شد، ما الان که ابن ابی عمیر در روایت حاضر از ابو حبیب نقل کرده است میدانیم این روایت نزد ایشان موثوق الصدور و طبق ضوابط است چونکه فقیه است لذا روایت در اینجا صحیح نمی شود بلکه مُصَحّح می شود. (تصحیح ما یصح عنهم). پس یکی قطعی الصدور و یکی صحیح و یکی دیگر مصحَّح است و مبنای دیگر نیز مبنایی است که از نرم افزار عرض کردم که در نرم افزار گفته شده است ضعیفٌ مهملٌ. ضعیف است چونکه او را نمیشناسیم ولی ضعیفی هم نیست که ابو حبیب را تضعیف کرده باشند بلکه آن را ذکر نکرده اند و مهمل است.

شاگرد: بر مبنای دوم، روایت صحیح می شود یا موثق؟ تصحیح اصطلاح متقدمین است؟

استاد: من تازگی ها مراجعه نکردم که خود مرحوم آقا میرزا حسین در خاتمه مستدرک آن را ختم به صحت می کنند یا نه. بعید نیست که مثلا بگویند اگر عامی باشد غیر او، او نیاز دارد. در خاطر ندارم ولی بنظرم ایشان صحیح می کردند مطلب را و میفرمودند: اجمعت العصابه علی تصحیح و این تصحیح یعنی آنها همه موثقی هستند که صحیح است نه موثقی اند که موثق هستند ولو اینکه اصطلاح آنها رباعی نبوده است، تشقیق رباعی نداشته اند.

عرض من این بود که ما نسبت به اطلاع ابی عمیر از ایشان به تحلیل بیشتری نیاز داریم. چیزی هست که به ما میگویند آنها رسمشان بر این بود ولو اینکه ضعیف بود روایتش را نقل میکردند. اینکه همین حرف را چه کسی به ما گفته است و انعکاس رسمی آنها به چه وسیله است، چیزهایی است که قابل صحبت است و دیگر معطل آن نمی شویم.

کسانی که میگویند او ضعیف است یا یک جای دیگر از او نقل کرده است میگویند این ها رسمشان بوده است. کسی‌ که میخواهد تضعیف کند برای دفاع از موضع خودش میگوید آنها رسمشان بر این بود که روایت میفرمودند. آیا رسم عرف عقلاء بود یا رسم خاص بود؟ رسم خاص را شما بازتاب میدهید چونکه میخواهید از موضع الان خودتان دفاع کنید یا اینکه دارید چیزی را که مستقر بود و دیگران هم استقرار آن را بدست می آورند بازتاب میدهید؟ علی ای حال، ضعیفٌ مهملٌ وصفی است که برای این روایت در نرم افزار نهایی شده است که خیال میکنی این وصف برای روایت کم است و باید از درجه ضعیف مهمل بالاتر بیاید.

با جمیع جوانبی که عرض کردم ارزش گذاری روایت بالاتر از ضعیفٌ مهملٌ است.[1]

بررسی روایت «رجل اشْترى مِنْ رجل عبداً و كان‏ عندَه‏ عبدانِ»

ببینید این روایت شریفه در جواهر ج24 ص237 المساله التاسعه مطرح شده است و مرحوم محقق به تفصیل مطلب گفته اند و صاحب جواهر هم بحث کرده اند. پس اگرخواستید این بحث را ببینید به آنجا مراجعه کنید. در آنجا بحث بخش بیع است و موارد بیع و بیع الحیوان که مطرح شده سر جای خودش که مسأله نهم است.

نکته ای که عرض کردم دو نکته است. اول اینکه مرحوم محقق اساسا این روایت را برده اند در بیع به ذمه و بیع کلی و اصلا از اینجا برده‌اند. لذا با آن بحثی که شما در ص 237 جواهر میبینید این روایت محمد بن مسلم چهار احتمال بدواً در آن مطرح است. سه احتمال را مرحوم شیخ در این فضا بحث کرده اند و یکی هم موردی است که صاحب شرایع در متن شرایع آورده اند و در جلد 24 مطرح است. حال ما این چهار احتمال را سریع بررسی کنیم که مفاد روایت است.

روایت کمی تفاوت نسخه دارد. در کافی اینگونه است: محمد بن مسلم از امام باقر سلام الله علیه:

سَأَلْتُهُ عَنْ رَجُلٍ اشْتَرَى مِنْ رَجُلٍ عَبْداً وَ كَانَ‏ عِنْدَهُ‏ عَبْدَانِ‏ فَقَالَ لِلْمُشْتَرِي اذْهَبْ بِهِمَا فَاخْتَرْ أَيَّهُمَا شِئْتَ وَ رُدَّ الْآخَرَ وَ قَدْ قَبَضَ الْمَالَ فَذَهَبَ بِهِمَا الْمُشْتَرِي فَأَبَقَ أَحَدُهُمَا مِنْ عِنْدِهِ قَالَ لِيَرُدَّ الَّذِي عِنْدَهُ مِنْهُمَا وَ يَقْبِضُ نِصْفَ الثَّمَنِ مِمَّا أَعْطَى مِنَ الْبَيِّعِ وَ يَذْهَبُ فِي طَلَبِ الْغُلَامِ فَإِنْ وَجَدَ اخْتَارَ أَيَّهُمَا شَاءَ وَ رَدَّ النِّصْفَ الَّذِي أَخَذَ وَ إِنْ لَمْ يُوجَدْ كَانَ الْعَبْدُ بَيْنَهُمَا نِصْفُهُ لِلْبَائِعِ وَ نِصْفُهُ لِلْمُبْتَاعِ.

سَأَلْتُهُ عن رجل اشتری عبدا، محقق در متن شرایع می فرمایند این یک عبد موصوف کلی است و حتی کلی در معین هم می‌گویند نیست.

وَ كَانَ‏ عِنْدَهُ‏ عَبْدَانِ‏ [دو تا هم بنده داشت] فَقَالَ لِلْمُشْتَرِي اذْهَبْ بِهِمَا فَاخْتَرْ أَيَّهُمَا شِئْتَ [ببر هر کدام را می‌خواهی انتخاب کن] وَ رُدَّ الْآخَرَ [آن یکی را برگردان] وَ قَدْ قَبَضَ الْمَالَ [ثمن را هم گرفت] فَذَهَبَ بِهِمَا الْمُشْتَرِي فَأَبَقَ أَحَدُهُمَا مِنْ عِنْدِهِ [یکیشان فرار کرد. حالا چه کار کنیم؟ حضرت فرمودند:] قَالَ لِيَرُدَّ الَّذِي عِنْدَهُ مِنْهُمَا [این بنده‌ای که پیش اوست ببرد و به بایع بدهد] وَ يَقْبِضُ نِصْفَ الثَّمَنِ [پولی را هم که داده نصفش را بگیرد] مِمَّا أَعْطَى مِنَ الْبَيِّعِ وَ يَذْهَبُ فِي طَلَبِ الْغُلَامِ [شروع کند دنبال آن عبد فراری بگردد] فَإِنْ وَجَدَ اخْتَارَ أَيَّهُمَا شَاءَ [اگر پیدا شد، برمی‌گردد و هر کدام را که خواست انتخاب می‌کند] وَ رَدَّ النِّصْفَ الَّذِي أَخَذَ [آن نصف ثمنی را هم که پس گرفته بود به فروشنده پس می‌دهد] وَ إِنْ لَمْ يُوجَدْ [اما اگر پیدا نشد؛ نصف ثمن را که گرفت] كَانَ الْعَبْدُ بَيْنَهُمَا نِصْفُهُ لِلْبَائِعِ وَ نِصْفُهُ لِلْمُبْتَاعِ [این یک بنده‌ای که مانده نصف می‌شود و نصفش برای فروشنده و نصفش برای خریدار].

این روایت در کافی و من لا یحضر آمده و در تهذیب نیز در دو جا یا سه جا شاید باشد با کمی اختلاف – مثلاً اختر ایهما و … – که مطلب تفاوتی نمیکند.

مرحوم محقق در مساله نهم فرموده اند:

التاسعة اذا اشتری عبداً فی الذمه؛ این قید فی الذمه از محقق است در توضیح عبداً که در روایت آمده است. البته مرحوم صاحب جواهر فرموده اند: التاسعه، روی ابن مسلم عن الباقر علیه السلام فی الضعیف. ایشان هم میفرمایند ضعیف بخاطر وجود ابو حبیب در سند روایت. إذا اشترى رجل من رجل عبدا أي موصوفا في الذمة و كان عنده عبدان ف‍ دفع البائع إليه عبدين و قال: للمشتري … تا پایان روایت را ذکر میکنند سپس میفرمایند: و قد عمل بها الشیخ فی نهایته. همان که در کلام شیخ انصاری ره میخوانیم که ابن ادریس می گوید شیخ در نهایه به این روایت عمل نکرده است بلکه فقط آن را ایراداً للاخبار آورده اند.

ایشان میفرمایند: و قد عمل بها الشیخ فی نهایته و ابن البراج. قاضی ابن البراج دو کتاب به نام های مهذب و جواهر دارند که نمیدانم در کدام یک از این دو مطرح کرده اند. بل فی الروضه [که همان شرح لمعه باشد] نسبه العمل الی اتباعه. هرکس از فقها که معروف است در سبکشان تبعیت از شیخ است به این روایت عمل کرده اند. بل فی الدروس نسبته الی الاکثر و الیه اشار المصنف بقوله: قیل (این قیل، عمل به روایت است که شیخ و.. عمل کرده اند) یکون التالف بینهما و یرتجع نصف الثمن [آن تالف که فرار کرده]. فان وجده اختار و الا کان الموجود لهما و هو بناءً علی انحصار حقه فیهما. و اگرنه موصوف در ذمه میتواند غیرش را هم انتخاب کند.

سپس ایشان میفرمایند: این قیل را که عمل به روایت است، با ضوابط، محقق اول نمیپسندند. فلذا دنبال عبارت دارند: ولو قیل التالف مضمون بقیمته و له المطالبة بالعبد الثابت فی الذمة کان حسناً، (قبل از الثابت، واو هم دارد ولی به گمانم نیازی به واو ندارد و نمیدانم در شرایع واو دارد یا نه). این نیز مختار محقق در ذیل این حدیث شریف بود.

 

برو به 0:23:49

بعدا هم محقق به بحث ما نحن فیه اشاره میکنند و میفرمایند: و اما لو اشتری عبداً من عبدین لم یصح العقد. اینجا محل بحث ماست، یعنی فرد مردد نه عبد کلی یا عبد مشاع یا عبد کلی در معین. در جایی که فرد مردد باشد عقد باطل است و ایشان روایت را از این محمل بیرون برده‌اند و به جای دیگر برده‌اند.

و فیه قول موهوم. یک قول بیخود در اینجا هست که فرد مردد نیز معامله آن صحیح است.

البته من عبارات صاحب جواهر را نگاه کردم؛ حدود شش صفحه یا پنج صفحه بحث های خیلی خوبی دارند انشاء الله نگاه بکنید و اگر هم خواستید بحث بکنید چونکه مربوط به این حدیث شریف است و وجوه مختلفی را گفته اند و هر وجهی را که گفته اند به آن ایراد کرده اند. برخی از عباراتشان را که نتیجه گیری بحث است به آنجا رسیدند که میگویند اگر این روایت را طرح کنیم خیلی راحت تر هستیم.

سپس میفرمایند: لکن الانصاف انّ جمیع ذلک دعوی مخالفة لاصول المذهب و قواعده بلا شاهد معتبر حتی الخبر المذکور. فطرحه خیر من تنزیله علی ذلک. طرح کنیم آن را بهتر از این است که این محمل ها را برای آن بیاوریم.

انشاء الله مراجعه میکنید. من گفتم که خیال نکنید که چون بحث ما در مورد شرایط عوضین است، بحث این روایت را در جواهر نیز در شرایط عوضین ببینید. بحث ما در مورد شرایط عوضین است و علم به آن عوض، اما روایت مربوط به ما نحن فیه در باب بیع الحیوان است که در جواهر ج24 مساله نهم مطرح شده است. انشاء الله مفصل نگاه میکنید و اگر نکته ای بود به ما هم بفرمائید.

حالا عبارت سرائر را ببینید که صاحب سرائر در باب بیع بعض من جمله متساویه الاجزاء فرموده‌اند.

ما نحن فیه یعنی عنوانی که شیخ شروع کردند، بیع بعضٍ من جمله متساویه الاجزاء ، عبداً فی الذمه را میگیرد یا نمیگیرد؟ محمل محقق اول برای روایت را که لو اشتری عبدا موصوفاً فی الذمة و کان عنده عبدان، آیا محلی در ما نحن فیه دارد یا ندارد؟ ندارد، بخاطر وجود کلمه ی (جمله) در عبارت بیع بعض من جملة. تا اینکه جمله گفته می شود یعنی دیگر از کلی در می آیند. لذا محملی که محقق فرمودند برای خودشان در جای خودشان روایت را اینگونه معنا کردند و در ما نحن فیه، احتمال ایشان برای مساله ما نیست. حتی در جلوتر میرسیم که مرحوم شیخ بی میل نیستند بفرمایند خود این روایت مربوط به همین فرض دوم است ولی خب فعلا آن محمل ربطی به اینجا ندارد. لذا مجموع محتملات روایت چهار مورد است. یکی بیع در ذمه که ایشان فرمودند و سه تا هم ما نحن فیه که غیر ذمه است و شخص است. که یا عبدٌ من عبدین به نحو کلی در معین است، یا عبد من عبدین فرد مردد است و یا مشاع است که عبد من عبدین یعنی نصفهما مجموعا مشاعاً.

برداشت شیخ از معقد اجماعات

فرمودند: بعد نقل الروایة التی رواها فی الخلاف علی جواز بیع عبد من عبدین قال: انما اشتملت علی الروایة، مخالف لما علیه الامّة باَسرِها منافٍ لاصول مذهب اصحابنا و فتاواهم و تصانیفهم لانّ المبیع اذا کان مجهولا کان البیع باطلا بغیر خلاف.

مرحوم شیخ از این عبارت میخواهند این را استفاده کنند و بگویند که از این نقل اجماع معلوم می شود معقد اجماع، تحقق اجماع است هم در صغری و هم در کبری. این روایت میگوید عبد من عبدین یعنی فرد مردد و ایشان هم میفرمایند امت اجماع دارند بر بیع مجهول. پس اجماع است بر اینکه این روایت، خلاصه، خلاف است زیرا صغرای آن بیع عبد من عبدین است (بیع مجهول) و کبرای آن کل بیع مجهول باطل است، می باشد و حال آنکه روایت میگوید صحیح است.[2]

الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آل محمد

پایان

 


 

[1]  شاگرد: شما مُصَحَّح را نپسندیدید؟

استاد: جلوتر که مباحثه کردیم، تصحیح به معنای مصحح اینگونه در ذهنم صاف شد که اساسا قاعده اصحاب اجماع چون تعلیل میکنند به فقاهت و خبرویت و… نمیخواهند بگویند هرکه از او نقل کرده است سندش صحیح رجالی می شود. یعنی نمیخواهند توثیق رجالی بکنند.

اجمعت العصابه علی تصحیح، ناظر به صبغه رجالیت بحث نیست و نمیخواهد بگوید این مرد ها همه موثق هستند. لذا اینگونه به خیالم می‌رسد که این روایت به حساب آن قاعده اینکه بگوییم ضعیفٌ مهملٌ، سر نمی‌رسد بلکه مصحح است به این معنا که وقتیکه ابن ابی عمیر برای ما نقل میکند اینگونه نیست که وقتی سند را برای ما نقل می‌کند بگوید خودتان بیرون را ببینید چه خبر است. اگر ابوحبیب از افرادی بود که چیزی در مورد او گفته شده بود بازتاب داشت و فوری نقل می شد.

شاگرد: ضعیفٌ مهملٌ، قسیم مصحح قرار می گیرد؟ یعنی هر دو ناظر به روند رجالی‌اند یا نه، مصحّح به محتوا هم می‌تواند مربوط باشد و این [ضعیفٌ مهمل] فقط صرف رجال است؟

استاد: ضعیف مهمل؟

شاگرد: ضعیف مهمل را احساس میکنم فقط و فقط ناظر به سند روایت است ولی مصحح شاید نظارتی به محتوا هم داشته باشد. یعنی قسیم هم نباشند این دو اصطلاح.

استاد: من حرفی ندارم. شما میگویید کاری کنیم که این دو از هم جدا بشوند. عرض من هم همین است که وقتی میگویید ضعیف مهمل عملا در فضای بحث صفر می شود برخلاف وقتیکه این دو از هم جدا شوند. چرا فقط سند؟ شما باید یک تابع ارزش برای کل روایت درست کنید. سند و ضعیفٌ مهمل که فقط مربوط به سند است کسر و انکسار بشود با مجموع چیزهایی که از بیرون میدانیم که عبارت باشد از محتوا و سائر امور و از اصحاب رجال و فقها و چیزهایی که می‌دانید و اطلاع [ابن] ابی عمیر و اینکه اگر پیش او ضعیف بود کذا و کذا و سایر امور.

شاگرد: در نرم افزار درایه، گفته است روایت صحیح است.

استاد: نخیر آن مربوط به فقیه است، من دارم در مورد سند کافی صحبت می‌کنم.

شاگرد: ابی حبیب که مشترک است در کافی و فقیه و حال آنکه در فقیه روایت صحیح است، شاید نکته دیگری دارد که کافی روایت را مهمل به حساب آورده است.

استاد: ممکن است دو تا ارزش یاب بوده باشند. الان همین روایت کافی را در نرم افزار ببینید که ضعیف شمرده شده است با اینکه به نظرم در همان نسخه کافی نیز توضیح داده شده است که او ابن ابی حبیب نیست و ابی حبیب است.

شاگرد: ابی حبیب را گفته اند عنوان محرف است.

استاد: با اینکه گفته اند محرف است، من نمیدانم چطور شده است. این چیزی که شما فرمودید را برخورد کردم و دیدم، گفتم چطور شد که یک دفعه صحیح است و یک دفعه ضعیف مهمل، نگاه کردم دیدم در فقیه صحیح است. حتی اگر صحیح هم نگوییم علی ای حال، اصطلاح زیاد کنیم. اصطلاحاتی که در موضوع محوری به آن نیاز داریم. یعنی واقعا اگر انواع حدیث را دویست تا عنوان به آن بزنید و بعدا این دویست تا موضوع را در ارزش گذاری یک حدیث دخالت بدهید، بر فطرت بحث جلو میروید. یعنی همه‌ی این عناصر در احادیث دخیل است. در اینکه بگویید چقدر ارزش دارد و چقدر شما را به اطمینان می رساند. هیچ چیز را نباید قیچی کرد.

شاگرد: ابن ابی عمیر که از اصحاب اجماع بودند نقلی از او پیدا می‌کنید که آمده باشد از یک ضعیف نقل کرده باشد؟ این باعث نمی شود که یک بحثی در سال گذشته داشتیم که لایه های بحث را ما داریم که در بحث اول، لایه‌ی اول سیره عقلاء همین است که کسی از مجهول نقل نمیکند اما اینکه اگر ببینیم ایشان از شخص ضعیفی نقل روایت کرده است لایه دوم این می شود که در جاهای مجهول دیگر به او اعتماد نکنیم.

استاد: میگویند که مراسیلش با مسانیدش فرق می کند. آن حرف را دارند ولی حرفی که فعلا من عرض میکنم، آن فرمایش شما را گسترده صحبت کرده‌اند در موردش. چیزی که عرض من است این است که حالا او آمده از ضعیف روایت کرده است. باید ببینیم خودش هم گفته است که این ضعیف است و در عین اینکه ضعیف است چشمتان را باز کنید من از او روایت میکنم؟ أروی عنه و هو ضعیف؟

 

برو به 0:14:20

شاگرد: نخیر در آنجایی که اشتباه کرده اند و در نظر ایشان یک آدم قابل اعتمادی بوده است ولی در واقع ضعیف بوده است.

استاد: اگر ما الان پیش ایشان برویم قبول میکند از ما که اشتباه کرده؟ وقتی ما تذکر بدهیم قبول میکند یا نه؟ این ها سوالات مهمی است. اگر الان ابن ابی عمیر حاضر شود و بگوییم شما اشتباه کردید از فلان شخص روایت کردید. اگر مطمئن هستید که او می‌گوید ببخشید! [خب این حرف شما می‌شود] ولی اگر شروع به حرف زدن بکند و بگوید شما اشتباه میکنید. اگر این احتمال باشد که دیگر صحیح نیست بگوییم اشتباه کرده است. ما طبق کتب رجالی صد سال بعد، دویست سال بعد میگوییم طبق چیزی که در دست ماست او اشتباه کرده است. ما یک ضوابطی داریم و ایشان هم یک ضوابطی دارد.

شاگرد: شاید او اشتباه نکرده و ما اشتباه میکنیم. یعنی شاید موردی باشد که ذکر شده است مثلا در همان زمان فلان شخص مشهور به کذب بوده است و همچنین شخصی را ببینیم که یکی از بزرگان از او نقل میکند. در اینجا آیا سوال در مورد آن گزارشات تاریخی برای ما بوجود نمی آید که آیا واقعا در آن زمان این شخص مشهور به کذب بوده است یا اینکه یک شخص چنین حرفی در مورد آن شخص زده است و این حرف باقی مانده است؟؟ این موارد جای تامل دارد و به راحتی نمی شود گفت که فلان شخص ضعیف بود و این آقا از آن شخص نقل کرده است بنابراین ما در بقیه نقل های او شک میکنیم.

استاد: مقصود من هم همین است که وقتی به چیزی نگاه میکنیم ما آن بخشی را که مدون شده با آن بخشی را که مدون نشده است ولی هست و همه هم قبول دارند، شناسایی کنیم. همه تاکید من این است. ما بخش حسابی ای را مدون کرده ایم ولی بخشی هست مثل همین موردی که ایشان فرمودند اشتباه کرده است. خب اشتباه کرده است درست ولی آیا اشتباه کرده به نحوی اگر الان خود این شخص بیاید اشتباهش را قبول میکند یا اینکه او به ما میگوید شما اشتباه کردید و این هم محتمل است. اگر آن طرفش باشد صاف است ولی اگر این احتمال باشد که ما نمی‌توانیم سریع نتیجه‌گیری کنیم که ایشان اشتباه کرده و از ضعیف روایت کرده.

شاگرد: مانعه الجمع هم نیست.

استاد: بله

شاگرد: بدتر از آن این است که نتیجه بگیریم که ایشان از ضعفاء هم نقل میکرده است و کاری نداشته است که ضعیف میدانسته و نقل میکرده است. ایشان میخواستند همچنین نتیجه ای بگیرند.

استاد: یعنی واقعا دخالت دادن این جهت ها بسیار مهم است و این حاصل حرف من است.

 

[2] شاگرد: تطبیق صغری و کبری کار خودشان نیست؟

استاد: نعم وقع فی معقد بعض الاجماعات ما یظهر منه صدق کلتا المقدمتین.

صغری از کجا استفاده می شود؟ از کلمه ی (ما) در عبارت «انما اشتملت علیه الروایة مخالف…» این صغری است؛ یعنی دقیقا روایت دارد میگوید عبدٌ من عبدین که بیع مجهول است صحیح است.

شاگرد: منظور من کلام ابن ادریس است

استاد: بنده هم کلام ابن ادریس را عرض میکنم. لانّ المبیع، [هم] کبرای آن است.

شاگرد: بنده الان خود سرائر را دارم میبینم ولی (ما) در آن نیست. میگوید: اورد ذلک شیخنا فی نهایته و هذا خبر واحد لا یصح و لا یجوز العمل به لانّه مخالف لما علیه الامّة باَسرها مناف لاصول مذهب جمیع اصحابنا.

استاد: ضمیر در (لانّه) صغری می شود و ایشان بجای هاء «ما اشتملت» گذاشته‌اند. بعد از لانّه، بیع مجهول هم ذکر شده است؟

شاگرد: لانّ المبیع اذا کان مجهولا

استاد: این خیلی روشن است که کبری است.

شاگرد: تطبیق صغری خیلی سخت است.

شاگرد دیگر: این قیاس مضمر است. کبری وقتی ذکر شده است و چیزی از صغری ذکر نکرده است ضمیر (ه) در لانّه، برمیگردد به صغری.

استاد: بله ضمیر موجود در (لانّه) دقیقا می شود همان عبارت شیخ که فرمودند: ما اشتملت…

عبارت سرائر که میگوید: لانّه مخالف، دقیقا ضمیر در (لانّه) برمیگردد به روایت با محتوایی که الان برای ما گفتند.

مخالف لما علیه الاّمه باَسرها، علیه الامه یعنی علیه الامه که بیع عبد من عبدین بیع مجهول است و این دقیقا صغری است. مخالف لما (ما) صغری است و لانّ المبیع المجهول می شود کبری.

شاگرد: قبل از لانّ المبیع (واو) ذکر نشده است

استاد: فرمایش ایشان است باید صغری و کبری با هم جمع بشوند.

شاگرد: کبری را گرفته است و تطبیق صغری می دهد.

استاد: بله من با فرمایش شما حرفی ندارم من میخواهم ببینم فعلا مرحوم شیخ که فرمودند (یظهر) چه میخواهند بگویند. خود بنده هم سوال فراوان دارم ولی فعلا میخواهیم ببینیم حرف شیخ منظورشان کدام قسمت عبارت است. مرحوم شیخ عبارت صاحب سرائر را آوردند و فرمودند از این عبارت یظهر صدق کلتا المقدمتین. معقد اجماع است. بنده عرض می کنم صغری آن (ما) اول است در لانّه مخالف لما علیه الامة، یعنی الامّة علی انّ بیع عبد من عبدین بیع مجهول. نه اینکه علیه الامّة انّ کل بیع مجهول باطل. این که کبری است و مرحوم شیخ میخواهند هردو را از این عبارت در بیاورند. ما اشتملت علیه الروایة مخالف لما علیه الامّة، اول صغری را جا می اندازند و آن این است که بیع عبد من عبدین، بیع مجهول است. میگوییم خب اجماع امت باشد که بیع عبد من عبدین، بیع مجهول باشد ثمّ ماذا. کبرای آن هم اجماع است که همان لانّ بیع مجهول باطل است.

 

برو به 0:33:28

عبارت شیخ این بود که: نعم وقع فی معقد بعض الاجماعات ما یظهر منه صدق کلتا المقدمتین. هم صغری که بیع عبد من عبدین بیع مجهول و هم کبری که کلّ بیع مجهول باطل. این فرمایش شیخ بود ولی فرمایش شما این است که عبارت مرحوم شیخ ظاهرش این نیست که بخواهد به امت نسبت بدهد که بیع عبد من عبدین بیع مجهول است و ایشان خودش می‌خواهد تطبیق کند کبری را بر صغری.

شاگرد: سخت است نسبت دادن همچنین چیزی به شیخ چراکه ایشان میفرمایند: وقع فی معقد بعض الاجماعات ما یظهر منه صدق کلتا المقدمتین. آیا واقعا هر دو را میخواهند به صاحب سرائر نسبت بدهند یا اینکه بصورت کلی فرمودند و یک مورد را هم دارند میگویند. سیاق عبارت و اینکه میگوید مخالف لما علیه… آیا این امت در یک صغری اتفاق دارند که مثلا همه بگویند این حتما بیع فلان است؟ این یک مقدار قبولش سخت است.

استاد: مبانی ایشان که معلوم است و الّا روایتی که مخالف اجماع امت است اگر در کتاب ها گفته شود در اینصورت میگویند برا وقت تلف کردن… خود این دارد نشان می دهد که چیزی در فرمایش ایشان هست و کم دارد از اصل و واقع مطلب. ولی احتمالی که هست این است که آیا ممکن است تخفیفی در عبارت شیخ بدهیم و بگوییم منظور شیخ این نیست که صدق کلتا المقدمتین یعنی الاجماع فی کلتا المقدمیتن، بلکه صدقش ولو اجماع در کبراست ولی صغری را خودشان تطبیق کرده اند.

شاگرد: بخاطر اینکه این یظهر که فرمودند که آنچه که در روایت هست مخالف است با آنچه که اجماع هست و همه در آن متفق هستند، این نشان میدهد که ایشان از ابتدا، مصداقیت این برای آن سنخ از بیع را واضح گرفته اند. یعنی این را قطعی گرفته اند و بعد میفرمایند حال که اینگونه است بنابراین این می شود همان بیع مجهول و باطل است. اما اینکه بخواهند بگویند مخالف لما علیه الامّه باَسرها، این بخش از عبارت را بخواهیم صغری بگیریم شاید نتوان آن را به مرحوم شیخ نسبت داد.

شاگرد دیگر: اگر صغری میخواستند بگیرند یک (واو) می‌آوردند قبل از (لانّ). ظاهرش این است که ابتدا نتیجه را فرموده اند سپس دلیل آورده اند و کبری را ذکر کرده اند. یعنی انما اشتملت علیه الروایة مخالف لما علیه الامّة، که بیع عبد من عبدین بیع باطلی است چونکه: لانّ المبیع اذا کان مجهولاً…

استاد: یعنی خود صغری که عبارت باشد از مجهولیت بیع عبد من عبدین، این فقط وصف محمول آن است که محور کلام است، نه اینکه مجمع علیه است یا نیست. اصل اینکه بیع عبد من عبدین بیع مجهول است. مرحوم شیخ خدشه کردند در اینکه بیع مجهول باشد و صاحب سرائر میفرمایند خدشه نکنید. از معقد اجماع بر می آید (نه اینکه این معقد اجماع محتوایش هم اجماع بر صغری باشد بلکه برمی‌آید) که صغرا را مفروغ عنه گرفته اند.

شاگرد:در عبارت انما اشتملت…، (ما) اول میخورد به بیع عبد من عبدین و (ما) دوم میخورد به مجهول بودن؟

استاد: بله. این روایت می گوید بیع عبد من عبدین که بیع مجهول است صحیح است و این، مخالف لما علیه الأمّة که بیع عبد من عبدین که بیع مجهول است اجماع امت بر این است که باطل است.

شاگرد: شما فرمودید (ما) دوم، صغری است.

استاد: من تقریر مقصود شیخ را از عبارت کردم. اگر خودمان عبارت را معنا کنیم یک جور می‌شود ولی اینکه مرحوم شیخ فرمودند: یظهر منه صدق کلتا المقدمتین، ایشان چگونه هم صغری و هم کبری را خواستند بدست بیاورند. این منظور من بود. ممکن است بگویید حتی بر مبنای شیخ هم لازم نیست (ما) صغری باشد و الا چیزی که خود عبارت صاحب سرائر میخواهد بگوید حتی روی عبارت شیخ میتوانیم صغری و کبری را یکجا جمع کنیم بدون اینکه معلوم بشود صدق اجماعی او یا اعتبار خود او و فقط تطبیق خود ایشان باشد