مدرس : استاد یزدی زید عزه
شماره جلسه: 7
موضوع: فقه
بسم الله الرحمن الرحیم
جلسه ٧: ١٣٩٨/٠٧/٠١
روایتی بود که فرمودند: ففي السرائر بعد نقل الرواية التي رواها في الخلاف على جواز بيع عبد من عبدين. این روایت را در صفحة بعد مرحوم شیخ از خود خلاف شیخ طوسی میآورند. و دیروز هم راجع به روایت و سندش و مطالبی که مذکور بود یک مقدار عرض کردم، فقط میماند آدرس خود روایت.
در کافی هشت جلدی، جلد ۵، صفحة ۲۱۷.[1] علی بن ابراهیم عن ابیه عن ابن ابی حبیب که در کافی دارالحدیث،جلد ١٠ صفحة ۲۲۸ [2] در تعلیقهای توضیح دادند و نمی دانم شما هیچ احتمالی، اشکالی در حرف ایشان به ذهنتان آمد یا نه؟ برای من به عنوان یک ذهن قاصر طلبگی این توضیحی که در تعلیقة کافی دادند مورد اطمینان است. این کاملاً موجب اطمینان است که در سند کافی از چشم ناسخ سقط صورت گرفته است. ابن ابی عمیر، دو تا ابی بوده با یک فاصله که دو تا کلمه بینش بوده. ایشان ابن ابی را که نوشته، ابی در ذهنش بوده که من الآن ابی نوشتم. چشمش را که انداخته دنبالش را بنویسد، آن ابی اوّل را نوشته بوده، چشمش که بعد انداخته رفته روی ابی دوم. دنبال ابی دوم را نوشته. نوشته عن ابن ابی حبیب، و حال آنکه او عن ابن ابی عمیر باید بنویسد، ابی دوم را که دیده دنبال ابی اوّل نوشته حبیب. یعنی ابن ابی عمیر عن ابی حبیب، عمیر عن ابی، این سه تا از چشمش افتاده. به خاطر اینکه ابی مشترک است. کسانی که در استنساخات کار کردند دیدند مواردش را،خیلی متداول است در استنساخات تا چشم برمیدارد بعد که میاندازد دقیقاً میافتد روی کلمهای که الآن در حافظة او موجود بوده ولی در حقیقت چشمش روی کلمه دیگری افتاده. بینش یا تکرار میکند یا سقط. این در کتابهای قدیمی هست. سقط بود کنار کتاب مینوشت، مینوشت صحّ و اگر هم زیادی بود مینوشت «ز الی» یعنی از اینجا تا اینجا چشم من بد دید و تکرار کردم. این از نظر سند خوب است.
برو به 0:02:46
فقط میماند که حالا حکم به ضعف بشود یا نشود. طبق اینکه ابن ابی عمیر وقتی اسناد کرد، دیگر خودمان باید احکام رجالی را اجرا بکنیم، روایت ضعیف السند میشود. چون ابی حبیب مجهول است. در کتب رجال هیچ توصیفی برایش نیامده. پس حدیث ضعیف میشود. اما طبق اینکه بگوییم نه، ابن ابی عمیر طوری از اصحاب اجماع است که غیر از مراسیلش، خود مسانیدش هم معقد اجماع شاملش است و تصحیح ما یصح عنه میشود. وقتی سند تا ابن ابی عمیر خوب است، از ابن ابی عمیر به بعد هم تصحیح. تصحیح یعنی چه؟ یعنی صحیح نیست اما مصحَّح است. تصحیح اسناد الشیء الی الصحة. اجمعت العصابة علی تصحیح، نه علی الصحة. خیلی فرق دارد. اجمعت العصابة علی تصحیح ما یصح. بعد ما،یصح است. یعنی اینجا باید چشمتان را باز کنید. از پیش خود شما که شروع میشود سلسلة سند تا ابن ابی عمیر یصحّ، یعنی باید صحیح باشد. اما وقتی رسیدید به ابن ابی عمیر تصحیح. یعنی از آن به بعدش میشود مصحَّح. مصحَّحی که به خاطر شخصیت ابن ابی عمیر است. لا یرسل عن ثقه یک چیزش است که برای مرسلاتش است، اسناد ایشان هم، کاری میکند که مصحَّح بشود. چرا؟ چون طائفة امامیه میدانند اینها فقیه هستند، اهل فهم هستند، همینطور قرار نیست چیزی را نقل کنند. این یک تقریری بود که حتی مرحوم نوری در خاتمة مستدرک، حرف را بالاتر برده بودند. قبلاً صحبتش شد. ایشان میگویند ابن ابی عمیر وقتی مثلاً اینجا از ابی حبیب نقل کرد، این ابی حبیب اگر یک جای دیگر کس دیگر هم از او نقل بکند در یک روایت دیگر، آنجا هم صحیح است. این نظر اصحاب اجماع را تحلیل کرده است و به یک بیان ،میشود سقف نظریات، بالاترین حد خودش؛ همین که در سندی ابن ابی عمیر به آن اتکا کرد ولو مجهول است، این شد موثق، این شد صحیح، مثل اینکه در کتب رجالی گفته باشند که ثقةٌ. این را مرحوم نوری دارند. حالا مطلب مرحوم نوری خیلی معلوم نیست. عرض هم کردم فرمایش ایشان سر نمیرسد، دلیلش هم عنوانی است که در عبارت اجماع هست. اجمعت العصابة علی فقهٍ، دو سه تا کلمه بود. اقرّوا لهم بالفقه، و انقادوا لهم بالعلم. علم و فقه، غیر از مسئله تحدیث است. لذا ممکن است ابن ابی عمیر اینجا به خاطر آن فقاهت و علم از ابی حبیب روایت میکند و حال آنکه او را موثق مطلق هم نداند. این خیلی ملازمه ندارد.
شاگرد: صحت محتوایی، نه صحت کلاس رجال که راوی بعد ثقه باشد. از جهت محتوا اطمینان کردند
استاد: بله، مصحَّح هست. حتی…
شاگرد: ما یصح در واقع آن محتوای روایت است
استاد: بله. چرا، چون فقه دارد.
شاگرد: از یونس بن ظبیان روایت دارد با اینکه همه گفتند ضعیفٌ.
استاد: بله. و او همه جا حاضر نبوده. او باید آنجایی که میفهمیده که اینجا الآن موثوق الصدور است. از حیث چه؟ مجموع شرایطی که داشته.
شاگرد:. وقتی کسی ضعیف است طبق مبانی رجال که صحیح نمیشود. منتها روایت اعتبار پیدا میکند، ولو اینکه یک راوی ضعیف وجود دارد وقتی بحث تصحیح میآید.
استاد: اگر ابن ابی عمیر اسناد کرد اسم کسی را برده، او که نگفته این ضعیف است. نگفته هم ثقه است. یک رسم بیرونی را اعمال کرده که تحدیث کرده. شاید صد سال بعد در روال رایجش که بیش از صد سال. دیگران گفتند این راوی که ابن ابی عمیر از او روایت کرده ضعیفٌ. اگر ما چیزی هم از خود ابن ابی عمیر داشته باشیم که این ضعیف است ولی من از او روایت کردم، فرمایش شماست. با روایت که موثوق الصدور بودن یک محفوف به قرینه بودن این روایت ،راویاش که از ضعف در نمیآید. این حرف خوبی است. اما اگر ابن ابی عمیر به من نگفت که او ضعیف است. او فقط یک روایتی کرده نه كه گفته باشد: ضعیفٌ، اینجا معلوم نیست کار عملی او با تضعیف آنها یک نحو اصطکاک نداشته باشد. یعنی در ذهن عرف عام، میگویند او از او روایت کرده. اینها هم میگویند ضعیف است. یعنی یک کم فلش تضعیف آنها با عمل خارجی روایت کردن او با همدیگر توافق ندارند. بلکه اصطکاک دارند. حالا شما میگویید درگیر،من از ابتدا نمیخواهم کامل فضای بحث کلاسیک را حادش بکنم. طوری میگویم که گام به گام جلو برویم. توافق ندارند، اوّلين گام عدم التوافق است عملیة الروایة (روایت کردن) بدون اینکه ابن ابی عمیر بگوید ضعیفاً. شما که فرمودید که او که روایت کرده او را از ضعف بیرون نمیآورد، این در صورتی است که خود ابن ابی عمیر در حالی که قائل به ضعف مروی عنه بوده است با این حال از او روایت کرده و آن درست است. یعنی روایت ابن ابی عمیر با اینکه روایت کرده اما راوی او را که از او روایت کرده از ضعف بیرونش نمیآورد. این بسیار حرف خوبی است. اما اگر نه، ما با ابن غضائری با نجاشی با امثال اینها که متأخر آمدند، آن راوی را تضعیف میکنیم، اما واقعاً نظر ابن ابی عمیر را که اقرب بوده به آن راوی، نمیدانیم. یعنی اگر از ابن ابی عمیر میپرسیدیم که شما چرا از او روایت کردی، میگفت با اینکه آن حرفی که ۲۰۰ سال بعد من میزنند این ضعیف است من هم قبول دارم اما به خاطر این روایت. اگر این را میگفت حرف شماست. به صرف روایت راوی از ضعف بیرون نمیآید. اما اگر برای ما مشکوک است، نمیدانم، نظر او دستمان نیست. این طور نیست که بگوییم این الآن عین آن است.
شاگرد: به لحاظ ضوابط کلاس و مدرسه
استاد: اینکه عرض میکنم خودش ضوابط کلاس است
برو به 0:09:29
شاگرد: ضوابط کلاس مثلاً فرض کنید یونس بن ظبیان را ضعیف دانستند هر چند ممکن است نزد یک راوی این جزء اصحاب اجماع باشد ولی یونس بن ظبیان را قبول داشته باشند. ولی در فضای امروز رجال به این ضعیف میگویند. و اگر ایشان آمد از این نقل کرد ما دیگر نمیتوانیم بگوییم این روایت صحیح است، تصحیح شده. اعتبار پیدا کرده. عرضم این است. فضایی که ما امروز داریم.
استاد: آن قبول است. ما فعلاً یک خطکشی کردیم. مجلسی میگوید علی المشهور. ما یک خطکشی کردیم در ضوابط تصحیح و تضعیف. به صرف نقل ایشان ضوابط ما به هم نمیخورد. این را بله ما هم قبول داریم. اگر بخواهید یک اثبات بحث تحقیقی بکنید محل کلام است. این طور نیست که چون او روایت کرده و ما او را تضعیف میکنیم، او را در نمیآورد. این خودش قابل بحث است. وقتی جهت توافق نداشت.
شاگرد: خودش قرینه میشود
استاد: بله. یعنی ما اینجا خود ضوابط کلاس را با این بحثها میتوانیم تغییر بدهیم.
شاگرد: مخصوصاً اگر اکثار روایت از کسی داشته باشیم.
استاد: اینها گفته شده. چیزهایی که الآن میزان قرار میدهند همان اکثار الروایة است.
شاگرد: اگر گفتیم یک جریانی بوده که مادامی که مخالفت نمیدیدند با اصول حدیثی و معارفی،از روات ضعیف نقل میکردند اشکالی نمیدانستند.
استاد: بله این معروفترین چیز است.
شاگرد:و لذا حتی اگر هم قائل به ضعفش هم باشد باز هم نقل میکند،چون با مجموع دادهها مناسبت دارد.
استاد: بله، الآن ابن ادریس هم همین را میگویند. میگویند شیخ الطائفه حتی در نهایه که کتاب فتواست، ابن ادریس میگویند. میگویند اوردها روایةً لا فتواً یا لا اعتقاداً. شیخ طوسی اعتقاد ندارند ولی رسم بوده بین قدما در فضای تحدیث که روایتی را که میدانستند ضعیف است، میدانستند حجیت ندارد، اما نقل میکردند. فضا، فضای تحدیث بوده. اما خود همین حرف ما نبایست به عنوان یک چیزی که گفته شده صحیح علی الاطلاق برای او وصف قرار بدهیم. اینکه فضایی بوده در آن زمان، ما باید با فضای آنها انس بگیریم. این فی الجمله قطعاً درست است که وقتی روایت میکردند مقید نبودند که حدیث ضعیف را نیاورند. آیا حدیثی که خود راوی قاطع بود که موضوعً. میآورد یا نه؟
شاگرد: قطعاً که نمیآورد روایتی از او
استاد: پس این خودش یک ضابطه. مخصوصاً برای اهل سنت و کارهایی که ابن تیمیه میکند که این سؤال من خیلی مهم است. او به راحتی بسیاری از موارد را میگوید موضوعٌ. قبل از او ابن جوزی در الموضوعات. ابن جوزی پدر، ابوالفرج، از بس که دیگر افراط کرده در اینکه موضوعٌ، الموضوعاتش کتاب است. من که به سهم خودم خیلی خدا را شکر میکنم که ابوالفرج ابن جوزی الموضوعات را نوشته. چرا؟ به خاطر اینکه این روایاتی که از آن روایات ناب است، او میخواسته بگوید که اینها دروغ است، همه را یک جا جمع کرده. شما وقتی نگاه میکنی میفهمی دروغ است یا نیست. ولی تو واسطه شدی که ماند. به عنوان الموضوعات،اگر بخوانید کتاب را عرض من را تأیید میکنید. از آن روایات ناب بسیار عالی، این میگوید موضوعٌ، خیلی خب موضوعٌ، شما بگو موضوعٌ، همین که برای ما جا گذاشتی، سندش را آوردی.
شاگرد: به خلاف ابن انباری
استاد: آن کتابش از بین رفت، واقعاً حیف شده. کتاب ابن الانباری خیلی حیف شده که از بین رفته. الموضوعات مانده. سیوطی بعداً دید این خیلی عجیب و غریب شده. آمد کتاب اللئالی المصنوعه فیالاحادیث الموضوعة را نوشت. کتاب عنوان قشنگی هم دارد.اصلاً سیوطی آن کتاب را نوشت برای اینکه کار او را تعدیل کند. گفته هم خیلی جاها بدون دلیل با سرعت میگوید موضوعٌ. منظور من این است که بنابراین این حرف برای امثال ابن تیمیه، و در فضای ما هم که گاهی صورت میگیرد. این حرف، حرف مهمی است،شما که میگویید آنها همینطور روایت کردند، یعنی چشمشان را میبستند، قاطع به اینکه این دروغ است. میگوید رسم است که تحدیث کنیم پس میکنیم. در فضای روایت حدیث،این هم که حدیث هست. من هم قاطعم دروغ است، ولی حدیث میکنم. این را نمیشود پذیرفت.
شاگرد: من یک بیان دیگر داشتم، اینکه، ملاکشان در حجیت دادن به روایات صرفاً سند نبوده، یعنی از مجموعه قرائن میدیدند این روایت با معهود زمان عرفش سازگار است ولو سندش ضعیف باشد. من یقین دارم که صدر عن المعصوم.
استاد: این حرف را من صبح بود عرض کردم، به شدت قبول دارم. یعنی خدای متعال فطرت ذهن تمام بشر را بر این قرار داده که تا یک حدیثی میشنود مگر اینکه ذهنش کلاسیک عوض شده باشد. و الا تا یک حدیثی میشنود اوّل میبیند محتوایش چیست. یعنی اوّل ذهن او هجوم میکند که ببیند چه میخواهد بگوید، نمیگوید چه کسی گفت. الآن حتی از پشت دیوار صدا بیاید، شما اوّل میبینید محتوای حرف چیست، بعد میبینیم میشناسیم گوینده کیست یا نه. چه میخواهد بگوید. به عبارت دیگر الفاظ اوّل مقاصد را، معانی را به ذهن ما پرتاب میکنند. و اوّل تحلیلی که ذهن ما روی محتوای کلام انجام میدهد این است که این صادق است یا کاذب. چقدر با آن معلوماتی که او دارد درصد صدق دارد. این اوّل کار ذهن است. و لذا من جلسه پیش عرض کردم اینجا هم مکرر گفتم. در حدیث کافی شریف است مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِي يَعْفُورٍ قَالَ وَ حَدَّثَنِي حُسَيْنُ بْنُ أَبِي الْعَلَاءِ أَنَّهُ حَضَرَ ابْنُ أَبِي يَعْفُورٍ فِي هَذَا الْمَجْلِسِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع- عَنِ اخْتِلَافِ الْحَدِيثِ يَرْوِيهِ مَنْ نَثِقُ بِهِ وَ مِنْهُمْ مَنْ لَا نَثِقُ بِهِ قَالَ إِذَا وَرَدَ عَلَيْكُمْ حَدِيثٌ فَوَجَدْتُمْ لَهُ شَاهِداً مِنْ كِتَابِ اللَّهِ أَوْ مِنْ قَوْلِ رَسُولِ اللَّهِ صلیاللهعلیهوآله وَ إِلَّا فَالَّذِي جَاءَكُمْ بِهِ أَوْلَى بِهِ.[3]روایت میگوید که یأتی الاحادیث عنکم مختلفین ممن نثق به و ممن لا نثق به که اگر به سند نگاه کنیم فوری میگوییم جواب روشن است خودت میگویی لا نثق به. و حال آنکه امام علیه السلام چه فرمودند؟ با اینکه گفت نثق یکیاش،لا نثق دومیاش، فرمودند ببین کدامش موافق با سائر احادیث ما است. یعنی محتوا را نگاه کن، محک بزن، درصد صدقش را میفهمی چه بسا، بله اگر امر غامض شد مشکل شد، آن وقت سند مرحلة بعد است. که این روایت کافی برای همین چیزی که شما میفرمایید. و این فطرتی که بود آن زمانی هم که حدیث میکردند.حالا به حرف اوّل شما برگردیم، ما قبول داریم که فی الجمله زمان صدرِ اوّل،محدّثین چیزی هم که ضعیف بود میآوردند. اما قبول نداریم که خلاف فطرت خودشان عمل میکردند. یعنی یک محدث چون رسم بود ،خلاف فطرتی که خدا به او داده عمل میکرد. این را قبول نداریم. به چه معنا؟ به معنای اینکه حدیث ضعیف گاهی از یک حیث ضعف دارد. یعنی محدث میدید سند الآن ضعیف است، اما وقتی محتوا و سند و ضوابط و محکمات دین و مذهب، همه را در نظر میگرفت میدید این احتمال صدقش آنجور نیست که برابری بکند با ارزش نفسی سندش. اگر ارزش نفسی سند پایین است، محتوای او را تقویت میکند. خروجی مجموع چیزهایی که او میدانست فطرت میشود. پس اگر در نزد یک محدث یک روایتی خروجیاش هم ضعف مطلق بود. من گمانم اینست که فطرتش این نبود تحدیث بکند.خروجی،نه فقط سند. یعنی همة چیزهایی را که میدید و در مجموع میگفت این چه حدیثی است، اگر میگفت این چه حدیثی است بعد مدام نقد کند. بنشیند وقت خودش را، مخاطبش را، عمر و کتاب خودش را تلف کند و برای همدیگر بگویند با اینکه معتقد است خروجی این حدیث هیچ، پایش جایی بند نیست. این خلاف فطرت بشر است. و لذا با این توضیح آن حرف، با این تکمیل حرف درستی است. بله محدثین بنا نداشتند حدیث ضعیف را نقل نکنند. اما حدیث ضعیف سندی را بنا داشتند نقل بکنند، قبول؛ اما ضعیف علی الاطلاق را باز هم بگوییم بنا داشتند، که ضعیف علی الاطلاق را روایت کنند معلوم نیست، لذا اکثار الروایة هم که الآن فرمودید یعنی همین. اکثار الروایة کاری دارد انجام میدهد. عناوین دیگری برایش متفرّع است.
برو به 0:18:57
شاگرد: ابن ابی عمیر که جزو آن ظاهراً چند نفری است که لا یروون و لا یرسلون الا عن ثقه. یعنی اصلاً کاری به مرسلات هم نداشته باشیم، این عبارت را ظاهراً خیلیها قبول دارند که میگویند مروی عنههای ابن ابی عمیر، از صفوان…
استاد: گفتم مرحوم نوری در خاتمة مستدرکشان مفصل بحث میکنند. حاصل بحثشان این است.
شاگرد: در بحث ما اگر مرسل هم که نیست، ولی آن راوی حتی در روایتهای دیگرش حجت باشد که ثقه باشد.
استاد: بعضی چیزها خود شما بشنوید بس است. مثلاً بشنوید که احمد بن محمد بن عیسی اشعری، احمد بن محمد بن خالد برقی را از قم بیرون کرد که چرا از ضعفا روایت میکنی. این را بشنوید بعد صاف بشود که این چنین بوده. واقعاً ایشان را بیرون کرد، بعد میروید مطمئن میشوید بله این قضیه بوده. ایشان را از قم بیرون کرد ولو بعد رفت و با عذرخواهی و از کاشان برشان گرداند وقتی هم که احمد بن خالد وفات کردحافیاً، سر برهنه، پای برهنه آمد در تشییع او،سؤال من این است، شما که مطمئن شدید این قضیه بوده، بعد هر روایتی سندش میبینید احمد بن محمد بن عیسی اشعری. در سندش است، میگویید کسی که یک کس دیگری را به خاطر اینکه یروی عن ضعیف از قم بیرون میکند خودش همان کار را بکند؟ میآید بکند یا نه؟ آدم میبیند این خلاف است. یعنی شما بعداً کسی را که در سندی میبینید که احمد بن محمد بن عیسی دارد از او روایت میکند، یک نقل مورد اطمینان خود احمد بن عیسی میبینید این مروی عنه را، برای چه کسی؟ برای خود احمد بن عیسی. اگر قبول ندارید بگویید.
شاگرد: کثیراً یا قلیلاً است؟ اگر احمد بن محمد از راوی ضعیفی قلیلاً نقل کند. پس مذاقش بر این بوده که از ضعفا هم نقل میکرده.
استاد: اگر یروی قلیلاً به معنای اینکه با مجموع بیانی که عرض کردم،میدیده که ضعیف علی الاطلاق نیست، آن که همان بحثی بود که صحبت کردیم. اما اگر بخواهد بگوید نه، او با اینکه او را بیرون کرده فقط به خاطر کثرتش است. اگر یک جا از ضعیف با فرض ضعف نقل کرد همان اشکال می آید.قلیل و کثیر چه فرقی میکند؟ بحث شرع است.
شاگرد: بحث این است که ضعیف و صحیح در نزد قدما به این معنای سندی بوده، یا اینکه چون میدیده از ضعفایی نقل میکند که روایتشان مخدوش است. و الا من از ضعفایی نقل میکنم که روایتهایشان مقبول است چه اشکالی دارد.
استاد: دوباره برگشت به همان که من عرض کرد. شما وقتی او چیزی را نقل میکند، با وجود ضعیف در سند نمیتوانید بگویید او دارد ضعیف را روایت میکند. عبارت کلاسیکی است که فضای ضوابط کلاس را پایین میآورد. یعنی عیار نسبتسنجی را پایین میآورد. چه میگویید؟ میگویید آقای احمد بن محمد بن عیسی روایت کرده از زید، اما شاید با اینکه ضعیف بوده از او روایت کرده. یعنی شما الآن جمع کردید بین اطمینانی که به ابن عیسی دارید با اینکه مروی عنهاش هم ضعیف است. وقتی میگوییم پس چطور میشود، شما میگویید ضعیف نزد او تفاوت میکرده. میگوییم پس چرا در کلاس ما اسم این را میگذارید ضعیف، وقتی شما با ضعیف معامله عملتان صفر است. شما ببینید، وقتی شما میگویید آن که احمد بن عیسی از ضعیف روایت کرده، شما میگویید چه؟ میگویید الروایة ضعیفة. ضعیفة هم عملاً در کلاس یعنی چه؟ یعنی صفر. شما هم همان کار او را بکنید. شما چرا وقتی میگویید او روایت کرده، چون ممکن است از ضعیف روایت کند، پس فلانی ضعیفٌ. روایت هم شد ضعیف. مقصود من روشن است؟ یعنی برچسب ضعف کلاسیک عیار روایت را پایین میآورد. بسیاری از روایت را که قابل این است که ضعف واقعی نداشته باشد، یعنی به عبارت دیگر ضعف خروجی که فقط الآن ضعف متفرّع بر سند است نداشته باشد. اما شما برچسب ضعیف را به آن میزنید و میگذاریدش کنار. چرا؟ چون احمد بن عیسی به صرف روایتش لازمهاش این است که او را از ضعف بیرون بیاورد. این نکتة خیلی مهمی در این جهت است. فضای عیارگذاری را تفاوتش میدهد.
شاگرد: اگر یک جایی گفتار نجاشی با عملکرد احمد بن محمد بن عیسی اشعری قمی که رفتارش اینگونه بوده که کثیراً ما از یک نفر نقل میکرد، اینها با هم ناهمگون بود. ارزیابی شما چیست؟
استاد: اگر اکثار روایت باشد که الآن دیگر تقریباً مستقر شده نزد کسانی که بحث کردند. مثلاً سهل بن زیاد.
شاگرد: آقایان قبول ندارند
استاد: اکثار روایت را؟
شاگرد: نه نجفیها قبول دارند، نه آقای شب زنده دارقبول دارند،فقط آقای شبیری قبول دارند، ایشان هم برگشته، یک قید دارد
استاد: ببینید اصلاً بحث من سر همین است. دارم تأکید میکنم نقطة مهم است به خاطر همین. چرا قبول نداریم؟ چون ما یک برچسب ضعف داریم با ضوابطی طبق تعریف خودمان در کلاس برای حدیث و سند. ما نمیتوانیم به صرف اکثار از این برچسب صرفنظر کنیم. من هم اتفاقاً میخواهم بگویم همین برچسبگذاری بر طبق این مبانی است که اگر روی آن بحث بکنیم، دقیق تحلیل بکنیم، اصلاً برچسبگذاری ما عوض میشود. اینکه عرض کردم دوباره برگردید نگاه بکنید. شما میگویید که بعداً این را تضعیف کردند. برچسبگذاری کلاس ما از چه ناشی شده؟ از تضعیف رجالیون قرن پنجم. یا نیمة دوم قرن چهارم. آیا وقتی مثلاً مرحوم کلینی یا آن کسی که از سهل بن زیاد روایت میکند به این زیادی و در کافی هم میآید، شما واقعاً بین این برچسبگذاری ما با این توافق میبینید؟ میگویید چه منافاتی دارد. سهل بن زیاد آدمی است که حدیثش ضعیف. ضعیف یعنی چه؟ یعنی وقتی یک فقیهی، یک کسی که دنبال شرع میرود، میبیند در سند آمد سهل، میگوید صفر. کار نداشته باش. حرف سهل برای من هیچ فایده ندارد. عملاً این است. از چیزهایی که الآن لوازم در کلاس است این است که ضعیف یعنی صفر. از آن طرف شما میبینید این اکثار الروایة را یعنی شما خودتان را ببرید فطرت ذهن آن راوی از سهل و بعد شاگردهای این راوی که کتاب را از این پر میکنند. در مقدمة کافی ببینید مرحوم کلینی میخواهد دین مردم را، روایت اهل بیت را به آنها تحویل بدهد، یا بافتهها و ضعف و موهومات یک کسی را؟ واقعاً دیگر این فطرت بحث است. در چنین فضایی شما خودتان ملاحظه کنید، بگویید این برچسبگذاری کلاسیک ضعیفه ما که صفر شد.
یک مناظرهای بود حدود شاید ۱۷-۱۸ سال پیش در کانال قناة المستقلة دو تا سنی بودند، دو تا از شیعه هم بودند، بحث میکردند. اگر نگاه کنید، یک جایش این کویتی سنی. همین خطاب میکند. میگوید آخر شما دین ما، امام میگوید کافی است. از آن طرف هم میگویید دو ثلثش ضعیف است. ضعیف هم یعنی صفر. بعد چه شد؟ یک جوری هو میکند. هو کردنی از همین برچسبهای کلاس ما. شما میگویید سهل بن زیاد که ضعیف، حدیثش هم هیچ فایدهای ندارد. از آن طرف هم جمع کنید چقدر از کافی میشود روایت سهل بن زیاد. شما میگویید این دین ما، بعد از آن طرف هم میگویید ضعیف. بعد چه کار میکرد، مدام تکرار میکرد. من این تأخذون دینکم؟ دینتان را از کجا میخواستید بگیرید؟ اگر ما یک ضوابطی داریم که این ضوابط خلاف فطرت کاری است که ذهن مرحوم کلینی بوده. ما اوّل باید ذهن مرحوم کلینی را بازنویسی کنیم. برای خودمان باز کنیم. واقعاً ببینیم در دل ایشان وقتی ایشان کافی را تدوین میکردند ایشان دیدگاهشان چه بود؟ بله، با کمال احترام کنار ایشان فرمایش نجاشی و غضائری را هم میگذاریم. اصلاً ما قرار نیست چیزی را قیچی کنیم. اما صحبت این است که در ضوابط کلاس ذهنیت مرحوم کلینی که از عملکردش قابل کشف است،ذهنیت ایشان کنار گذاشته میشود. یعنی هیچ کس اسم نمیبرد از اینکه ایشان چه دیدی داشت. چرا؟ اگر این صفر است، اگر این ضعیف است پس چطور این همه کتاب را از اینها پر میکند. حالا اگر هر کدام از شما چیزی در ذهنتان هست بگویید.
شاگرد: بحثی که اینجا پیش آمده، صحبت این است موازینی که قدما داشتند، برای اعتبارسنجی متفاوت بود با موازینی که از مرحوم علامه آمده.
استاد: میخواهم همین را بگویم. موازین آنها را باید بازنویسی دقیق بکنیم. به نحوی که توان این را داشته باشد که الآن قانع بکند ناظرین مطلع بر ضوابط کلاسیک رجال امروز را. اگر نتواند قانع کند، ضوابط به هم نمیخورد. یک بحثی میشود و باد میبرد.
شاگرد: فرمایش شما کاملاً درست است و مطابق فطرت. ولی یک پیش فرض دارد آن هم این است چیزی را که ما ضعیف میدانیم، آنها هم ضعیف میدانستند ولی آنها خروجیاش را ضعیف نمیدانند. عرضم این است که ظاهراً اینطور نگاه نبوده، یعنی تقسیم اربعهای که مرحوم علامه برای احادیث کردند که مرحوم استرآبادی گفتند در شیعه دو تا واقعه خیلی بد بود، یکی سقیفه بود، یکی تقسیم احادیث به این چهار تا بود. و اصلاً ظاهراً حرف این است که ضعیف نمیدیدند
برو به 0:30:08
استاد: جملة اوّلتان باز عرض من نبود. اگر همان جملة اوّل شما را دوباره بگوییم توان بحث را پایین میآورد. شما فرمودید قدما ولو نزدشان ضعیف بود، اما خروجی را نگاه میکردند.
شاگرد: ضعیف بود یعنی مثلاً یک شخص، داشتم نقل قول حضرتعالی میکردم، یعنی نه اینکه حدیث ضعیف باشد، یک شخص در سند ضعیف بود به عنوان یک جزء، نه اینکه خروجی، آن از فرمایشاتتان روشن شد.
استاد: بله. یک وقتی است قدما در ذهنشان عناوین موجود بود، به نحو تابعِ ارزش خروجی را میدیدند. یک تابعِ رجالی اعمال میکردند خروجی را میگرفتند. اگر این طور بگویید با حفظ عناوین باز توان بحث پایین میآید. آن که من عرض کردم این بود، اصلاً لا یحدّث نفس آن محدّث آن زمان. لا یحدّث نفسه به اینکه این ضعیف است اما خروجیاش صحت است. اگر تحدیث میکرد، آخرش برچسب ضعف میخورد فقط میخواست جبرانش کند. عرض من این بود که ضعف را به صورت ناخودآگاه میدید نه اینکه توجه نداشت این چه کسی است. افراد نزد او شناخته شده بودند، اما لا یحدث نفسه بضعف. این خود تحدیث نفس به ضعف یک برچسبگذاری است برای اینکه این را میآورد.
شاگرد: یک مسئلهای که وجود دارد، جمعبندی در بحث بشود، یک فرهنگی بوده، فرهنگ تحدیث که اصحاب تلقی روایت میکردند و نقل حدیث میکردند بین خودشان. این یک فرهنگ خاصی داشته با ضوابط مشخصی. یک فرهنگی بوده که فرهنگ رجالنویسی و بحث شرح حال و قضاوت در رابطه با روات که در فضای نجاشی و فهرست شیخ طوسی و علامه آن فضا بوده.
یک فضایی هم در فضای تلقیهای امروز ماست که با یک چارچوبهای خاص مدرسة کلاسیک که داریم این دو تا فضا با هم مخلوط شده است شده ، با تلقیهای ذهنی خودمان میخواهیم یک چیزی بفهمیم. به نظر میرسد این میشود یک ملغمه. اگر بخواهیم به لحاظ رجالی و اظهار نظر در رابطه با روات به این نتیجه برسیم، ظاهراً باید این دو تا فرهنگ را از هم تفکیک کنیم. یعنی بدانیم که بحث رجال یک مطالعة درجة دو بر روی فرهنگ تحدیث است. برخی از محققین نظرشان این است، میگویند وقتی که نجاشی میآید در رابطه با یک صاحب اثری نظر میدهد و قضاوت میکند، حکم به وثاقت یا عدم وثاقت میدهد، بررسیهای درجه ۲، مطالعات درجة ۲ روی آثار حدیثی آن راوی است و براساس آن ضوابط، نه بحث شهادت بر عدالت و این طور حرفها. بعضیها این طور تحلیل میکنند.
برو به 0:32:52
استاد: یعنی تضعیف محتوایی.
شاگرد: بله. محتوایی است کاملاً. یک اجتهاد است. ما باید این دو تا فرهنگ، هم فرهنگ تحدیث را بشناسیم هم این فرهنگ فضای رجال را. بعد آن موقع بتوانیم یک کار تحقیقی انجام بدهیم. و تبعاً از فضای اینکه برویم کتاب را باز کنیم. این گفته ضعیفٌ آن گفته قوی، اینها را با هم جمع و تفریق کنیم.
استاد: آن که به ذهن قاصر من هست، شکستن ضوابط غلط کلاس است. یعنی الآن بعد از علامه و ابن طاووس هم که اینها مستقر شده کارهایی برده و همهاش هم جهات حُسن دارد. یعنی تطبیقات کلاسیک، توسعة کلاسیک که بد نیست. خیلی هم خوب است. ما نمیخواهیم ساختار را بشکنیم. میخواهیم طوری باشد که گاهی تدوین، چون ناقص است خروجیاش خلاف فطرت میشود. در حدیث اهل سنت که این فراوان است. و جالب این است من دیدم آنهایی که در اهل سنت اهل کلاس میشوند، اصلاً خودشان قانعاند. اوّل که ما میشنویم فوراً لبخند می زنیم. من مکرر شده به هر کس میگویم ببینم لبانش تکان میخورد یعنی ناخودآگاه فطرتشان لبخند میزنند. اما آن کسی که کلاس را دیده، یکی چیست؟ میگویند که همة مصاحف را باز کنید، حفص عن عاصم. داریم یا نداریم؟ قرآن کریم روایت همه جا حفصٍ عن عاصم. بعد میرود آقای حفص چه کسی است؟ بروید ببینید در کتب رجالی. میگویند کذاب، ضعیفٌ. عجب؟ قرآن ما، قرائتش از حفصِ اینجوری. بعد در کلاس ببینید قانع. میگویند ضعیفٌ فی الحدیث صدوق فی القرآن. مکرر شده تا میگویند میبینی یک کمی لبخندها باز میشود. آخر یعنی چه؟ شما میگویید وقتی حدیث میگوید اهل دروغ است. وقتی میگوید قرائت کرد استاد من این طور، نه اینجا دیگر دروغ نمیگوید. حاضر نیست که. ولی وقتی کلاس شد شخص قانع میشود. این منظورم است. ضوابط کلاس از آن فطرت اوّلیهای که دارد فاصلهاش میدهد. ما هم نمیخواهیم ساختار را بشکنیم. میخواهیم آن جایی که خطکشیهایی است که آن خلاف فطرت ارتکازی ذهن نو را قانع کرده صاحبین کلاس را، آن خطکشیها را توسعه بدهیم. این مقصود اصلی ماست. و لذا آن که شما فرمودید آنچه که باید تلاش کنیم این است که ذهنیت قدمای محدثین را بفهميم .بشویم کأنّه ذهن آنها. ببینیم آنها چه درکی از تحدیث داشتند، همان طور اگر ملاحظه بکنیم فضا فرق میکند.
الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین
پایان
[1] عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي حَبِيبٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ رَجُلٍ اشْتَرَى مِنْ رَجُلٍ عَبْداً وَ كَانَ عِنْدَهُ عَبْدَانِ فَقَالَ لِلْمُشْتَرِي اذْهَبْ بِهِمَا فَاخْتَرْ أَيَّهُمَا شِئْتَ وَ رُدَّ الْآخَرَ وَ قَدْ قَبَضَ الْمَالَ فَذَهَبَ بِهِمَا الْمُشْتَرِي فَأَبَقَ أَحَدُهُمَا مِنْ عِنْدِهِ قَالَ لِيَرُدَّ الَّذِي عِنْدَهُ مِنْهُمَا وَ يَقْبِضُ نِصْفَ الثَّمَنِ مِمَّا أَعْطَى مِنَ الْبَيِّعِ وَ يَذْهَبُ فِي طَلَبِ الْغُلَامِ فَإِنْ وَجَدَ اخْتَارَ أَيَّهُمَا شَاءَ وَ رَدَّ النِّصْفَ الَّذِي أَخَذَ وَ إِنْ لَمْ يُوجَدْ كَانَ الْعَبْدُ بَيْنَهُمَا نِصْفُهُ لِلْبَائِعِ وَ نِصْفُهُ لِلْمُبْتَاعِ.
[2] ورد الخبر في الفقيه، ج 3، ص 148، ح 3543، عن ابن أبي عمير عن أبي حبيب عن محمّد بن مسلم. و قد ورد في الكافي، ح 13982، رواية أبي حبيب، عن محمّد بن مسلم، عن أبي جعفر عليه السلام.
فعليه، الظاهر وقوع السقط في ما نحن فيه بجواز النظر من «أبي» في «ابن أبي عمير» إلى «أبي» في «أبي حبيب».
[3] (الكافي (ط – الإسلامية) ؛ ج1 ؛ ص69
دیدگاهتان را بنویسید