1. صفحه اصلی
  2. /
  3. شرح
  4. /
  5. توضیح و تبیین قاعده من ادرک (١)

توضیح و تبیین قاعده من ادرک (١)

فان ادرک رکعه مع الشروط وجب الاداء تماما و مع الترک القضاء.
    |
  • لینک کوتاه : https://almabahes.bahjat.ir/?p=2289
  • |
  • بازدید : 103

بسم الله الرحمن الرحیم

جلسه ٩: ١٣٩۵/٠٧/٢۵

و لو زال العذر في آخر الوقت بحيث يتمكّن من الصلاة مع الشّروط، فإن أدرك ركعة من الشروط، وجب الأداء تماما، و مع الترك القضاء.

و يدلّ عليه بعد نقل إجماع الأصحاب عليه عن «المدارك»، و نفي الخلاف فيه بين أهل العلم عن «المنتهىٰ»، ما روي عنه صلى الله عليه و آله أنّه قال‌ :من أدرك ركعة من الصلاة، فقد أدرك الصلاة

و عنه صلى الله عليه و آله أيضاً‌ من أدرك ركعة من العصر قبل أن يغرب الشمس، فقد أدرك الشمس

، و من طريق الأصحاب ما رواه «الشيخ» عن «الأصبغ بن نباتة» قال: قال أمير المؤمنين عليه السلام‌

من أدرك من الغداة ركعة قبل طلوع الشمس، فقد أدرك الغداة تامّة و في الموثّق عن «عمّار الساباطي» عن أبي عبد اللّٰه عليه السلام أنّه قال‌ فإن صلّىٰ ركعة من الغداة ثمّ طلعت الشمس، فليتمّ الصلاة، و قد جازت صلاته و الضعف في السند في بعض ما مرّ، مجبور بعمل الأصحاب بالنسبة إلى الدالّ منها؛ مع إمكان استفادة إلغاء الخصوصيّة ممّا في «المعتبر» بالنسبة إلى الغداة، و إن اختصّ البيان بها لأغلبيّة الابتلاء بعدم إدراك تمام الصلاة فيها كما لا يخفىٰ بالنسبة إلى سائر الصلوات. و يخرج ما مرّ شاهداً علىٰ الإلغاء المذكور بحيث لا يرجع إلى القياس.

هذا، مضافاً إلى ما استند في «المعتبر» إليه من قوله عليه السلام‌ :من أدرك ركعة من الوقت، فقد أدرك الوقت‌، و فيه زيادة الدلالة علىٰ أدائيّة الكلّ بوقوع ركعة في الوقت؛ و أنّ شرط المكلّف به أعمّ من وقت الركعة فما زاد بنحو تعدّد المطلوب؛ فوقت الركعة شرط و الزائد واجب فقطّ. و علىٰ الاشتراك يقتصر علىٰ فعل الظهر أو المغرب لاشتراط الأخيرة بالأُولىٰ بلا عكس، مع اشتراك الوقت فرضاً، فيقتصر علىٰ غير المشروط بالأُخرى.[1]

در دستخط حاج آقا صفحه١٠٢ خیلی واضح (مع) است و اشتباها (من) آمده است.

فان ادرک رکعه مع الشروط وجب الاداء تماما و مع الترک القضاء.

اینجا فرض مساله خیلی مشهور واضح و روشنی است که اگر عذری داشت اول وقت همین عذر هایی که ذکر شد (جنون و اغماء و حیض) در آخر وقت عذر برطرف شد یتمّکن من الصلاه مع الشروط. در هردو جا هم (مع) است.

قاعده من ادرک؛ بیان احتمالات در سعه و ضیق قاعده  وادله مثبته آن

 

برو به 0:01:01

فان ادرک رکعه مع الشروط. اکر یک رکعت را با طهارت و… وقت داشته باشد تمامش را باید بخواند؛ یک رکعت در وقت و بقیه هم بیرون وقت. اگر یک رکعت وقت داشت مسامحه کردو نخواند، باید قضا کند.

و یدل علیه بعد نقل اجماع الاصحاب علیه عن المدارک و نفی الخلاف فیه بین اهل العلم عن المنتهی ما روی عنه صلی الله علیه و آله وسلم انه قال: من ادرک رکعه من الصلاه فقد ادرک الصلاه. این یک روایت.

و عنه صلی الله علیه و آله و سلم ایضاً: من ادرک رکعه من العصر قبل ان یغرب الشمس قد ادرک الشمس. این هم این تعبیر. این از طریق عامه است که مرسل نبوی است.

و من طریق الاصحاب_ از طریق شیعه_ ما رواه الشیخ در تهذیب عن الاصبغ بن نباته قال: قال امیر المومنین علیه السلام من ادرک من الغداة رکعه قبل طلوع الشمس فقد ادرک الغداة تامه.

و فی الموثق عن عمار الساباتی عن ابی عبدالله علیه السلام انه قال: فان صلی رکعه من الغداة ثم طلعت الشمس فلیتم الصلاه و قد جازت صلاته. این هم حدیث آخر.

خب حالا این ها سندش ضعیف است ( موثق عمار جای خودش)

و الضعف فی السند فی بعض ما مرّ، موثقش خوب بود ولی قبلی ها خیر.

این ضعف سند مجبور بعمل الاصحاب. عمل اصحاب یعنی چه؟ یعنی همانکه اول فرمودند : و یدل علیه بعد نقل اجماع الاصحاب علیه که مفاد این روایات است و نفی الخلاف عن المنتهی.

و الضعف فی السند فی بعض ما مرّ، یعنی برخی از این روایات غیر از آن روایت موثق، مجبور بعمل الاصحاب بالنسبه الی الدال منها. بعضی از آنها دلالتش بر کل قاعده نیست بر بعض آن است. بالنسبه الی الدال منها؛ آن را که دال بر ما نحن فیه بود. آنهایی که اختصاص به غداة داشت قاعده کلی نبود.

مع امکان استفاده الغاء الخصوصیه مما فی المعتبر. خودمان هم از این روایات باب (این چندتا روایتی که فرمودند) الغاء خصوصیت نکنیم از آنچه در معتبر محقق است که شرح مختصر خودشان است بالنسبه الی الغداة، بشود الغاء خصوصیت استفاده کنیم. چرا؟ در معتبر آمده است من ادرک رکعه من الوقت فقد ادرک الوقت. بعضی جاها ادرک الوقت کله آمده است.

در معتبر غداة ندارد بلکه من ادرک رکعه من الوقت آمده است.

و ان اختص البیان بها. ولو در این روایت بیان اختصاص به غداة پیدا کرده است.

چرا؟! لاغلبیه الابتلاء بعدم ادراک تمام الصلاه فیها. غالبا نماز صبح نزدیک طلوع عقب می افتد؛ غالبا یک رکعت از آن بعد از وقت می افتد ؛چون غلبه ابتلاء داشته،در روایت غداة آمده است و الا خود غداة یک صغرایی و یک مصداقی از  قاعده کلی من ادرک میباشد.

و ان اختص البیان کما لا یخفی بالنسبه الی سائر الصلوات. یعنی الغاء خصوصیت کنیم از غداة نسبت به سایر نمازها که آن را من ادرک میگیرد چه عصر باشد و چه عشاء و چه مغرب باشد و چه ظهر.

یُخرج ما مرّ شاهداً علی الالغاء المذکور. روایاتی که بیان شد ،شاهدی بر این الغاء خصوصیت است ؛ بحیث لا یرجع الی القیاس.آیا الغاء خصوصیت شخص را به قیاس مبتلا میکند ؟

وقتی روایاتی داشتیم _و لو از عامه_ که من ادرک رکعه من العصر یا من ادرک من الصلاه، دیگر مبتلا به قیاس نمی شود.

هذا مضافا الی ما استند فی المعتبر الیه من قوله علیه السلام: من ادرک رکعه من الوقت فقد ادرک الوقت. ففیه زیاده الدلاله علی ادائیه الکل. حالا ادائیت بماند بعدا بحث میکنیم.

فعلا این هایی که تا اینجا خواندیم ضمیمه کار بود مطلب در ذهن شریفتان حاضر شده است  ببینیم تک تک اینها چه مراحل مهمی در آن طی شده است.

اول فرمودند اجماع اصحاب و نفی خلاف. ما روی من ادرک رکعه من الصلاه. یک رکعت از نماز را درک کند، یعنی نماز امام جماعت. همین تعبیر راجع به نماز جمعه وارد شده است من ادرک رکعه من الصلاه، یعنی ادرک رکعه من صلاه الامام فی الجماعه او ادرک رکعه من صلاه یوم الجمعه فقد ادرک الوقت. اگر اینطور باشد که ربطی به بحث ما ندارد.[2]

من ادرک رکعه من العصر قبل ان یغرب الشمس من العصر.

یعنی من وقت صلاه العصر؟ یا اینکه من ادرک رکعه من اتیان العصر. یعنی شروع کرد عصر را خواند بعد فهمید فقط یک رکعتش را توانسته در وقت بخواند.  اتیان یک رکعت در وقت فرق میکند با جایی که  کسی نماز را نخوانده  میبیند فقط یک رکعت وقت دارد. کسی گمان میکرد کل عصر را درک میکند و سپس عصر را خواند و در بین نماز یا بعد از نماز فهمید که فقط یک رکعت او داخل وقت بود این روایت میگوید چنین کسی که ادرک العصر، یعنی صلاه العصر و خواندن نماز عصر، نه اینکه ادرک از چهار رکعت نماز عصر، یک رکعت نماز عصر را درک کند. شبه اینطور استظهارات را می بینید در مستمسک گفته اند. شاهدش هم روایت عمار است .فإن صلّى ركعة من الغداة ثمّ طلعت الشمس، فليتمّ الصلاة.

من ادرک من الغداة رکعه، من الغداة یعنی من وقت صلاه الغداة یا ادرک من الغداة یعنی خواند اتفاقا یک رکعتش واقع شد؟

قبل طلوع الشمس فقد ادرک الغداة، الغداة یعنی نمازش درست است. غداة صبح بوده است تامه. شاهدش هم موثق عمار است.

بعدی را ببینید فان صلی رکعه من الغداة ثم طلعت الشمس. صلی رکعه من الغداة این احتمال دیگر خیلی روشن تر است که روایت به باقی ماندن وقت نماز ربطی ندارد . صلّی رکعه، این شخص یک رکعت را خواند ثمّ طلعت الشمس فلیتم الصلاه و قدأجزات صلاته. شاهدش هم در روایت دیگر دنباله همین است که حضرت فرمودند اما اگر شروع کرد نماز را بخواند و دید که خورشید طلوع کرده است و هنوز یک رکعت را نخوانده است لم تجز صلاته اینجا نمازش را قطع کند. لذا ظاهرا مربوط به کسی است که دارد میخواند ربطی به ادراک رکعت ندارد.

یعنی اگر یک رکعت را خواند و شمس طلوع کرد، تا آخر ادامه بدهد ولی اگر شروع کرد و هنوز یک رکعت تمام نشده شمس طلوع کرد نماز را قطع کند ونگذارد که بقیه نماز را بعد از طلوع بخواند بلکه صبر کند حتی ترتفع الشمس، یرتفع النهار. یک خرده که روز بالا آمد بخواند. این هم استظهارات مختلفی که از روایت عمار شده است که دلالتش را در ما نحن فیه دچار خدشه و ضعف میکند.

ملاک عمل و اعراض اصحاب در جبران ضعف یا تضعیف سند

 

برو به 0:13:27

ضعف سندی مجبور بعمل الاصحاب. مساله جبر؛ آیا عمل اصحاب به روایت ضعیف، جابر سند هست یا نه؟ جبران میکند یا نه؟ ظاهرش این بود که اگر عمل از باب پشتوانه فرهنگ و فقه اهل بیت است جبران میکند اما اگر عمل پشتوانه اش یک استدلال روشن کلاسیک در فضای فقه است جبران نمیکند. اعراض هم همینطور است. آیا اعراض اصحاب سبب می شود روایت از حجیت بیفتد یا نه ؟ صحبت شد اگر اعراض از ظاهر حدیث_ نه تاویلش_ پشتوانه اش یک نوع امر واضح فقهی نسبت به کل متدینین، شیعه و دستگاه فقه اهل البیت علیهم السلام بود حرفی نیست و این اعراض ظاهر را از حجیت می اندازد ولی اگر اعراض اینطور نبود و پشتوانه اش یک استدلال و مدرک بود_ مثل اجماع مدرکی_ این هم اعراض مدرکی بود، اعراض استدلالی بود، در فضای تفقه بود نه در اینصورت باید استدلال را بررسی کنیم و ببینیم آن چیزی که سبب شده اعراض کنند چیست.

شاگرد: آیا فقها در صورت احراز فرهنگ میتوانند به آن استناد یا بوسیله ی آن از روایتی اعراض کنند ؟

استاد: بله مشکل نیست. مثلا بعضی فروض در فقه نادر هستند؛ روایت صحیح دارند اما فقها به آن عمل نکرده اند یا روایت ضعیف دارند و به آن عمل کرده اند. در پنجاه سال ،صد سال یک جا مورد پیدا بکند یا نکند . همه کسانی که اهل تشرع و دین هستند این گونه نیست که فرض نادری را که محل ابتلاء نیست، شنیده باشند؛ اینجا نمیتوانیم بگوییم این عمل یا لاعمل کاشف از یک فرهنگ خاص در همین مورد است که آن فرهنگ سبب شده روایت را کنار بگذارند.ولی یک جا مطلبی هست که شبانه روز عالم و جاهل محل ابتلایشان است ؛ بچه از همان کودکی تا وقتی پیر می شود شنیده است. اینجا اگر روایتی بیاید ، کسانی که اهل تدین بودند با اینکه روایت  تکلیفی را بر مکلف تحمیل میکند اما روایت صحیح را عمل نمیکنند؛ میگوید وظیفه تو این است؛ سند هم صحیح است اما متدینین که یک عمر به همین مبتلا بودند گفتند نه این تکلیف نیست.

اینجا میفهمیم ظهور این روایت صحیح آن اندازه نیست که در مقابل اعراض مشهور قرار بگیرد.

حالا ایشان که الان فرمودند: والضعف فی السند فی بعض ما مرّ مجبور بعمل الاصحاب. اینجا عمل اصحاب خیلی جالب است. چرا؟ مع امکان یک پیشبردی است. مع امکان استفاده الغاء الخصوصیه بحیث لا یرجع الی القیاس.

تشخیص قیاس حرام از قیاس نما

 

برو به 0:17:49

یکی از بهترین موارد تمرین برای ذهن فقهی و کلاس فقه و طلبگی همین قاعده من ادرک است. چرا؟ اگر یادتان باشد یک وقتی بحث قیاس مطرح شده بود عرض کردم که بهترین جا برای دست آوردن معیار تشخیص، قیاسی که حرام است از قیاسی که قیاس نیست و در واقع صورت قیاس است قیاس نما است_ و فقیه مجاز به آن است ، بهترین صورت آنجایی است که خود اصحاب یا مشهورشان یا اجماع این قیاسی را که قیاس نما است انجام داده اند. یعنی شخص دلش جمع است و حالت آسوده خاطر دارد که ما از بچگی تا وقتی بزرگ شدیم، شنیدیم که شرع این است؛ ولی میبینیم که خلاصه اصحاب در این وادی با احتمال اینکه گرفتار قیاس شوند، همه این مطلب را فرموده اند.همه وقوع در قیاس منفردا ندارد بلکه پشتوانه اش عمل طائفه است همه اینها را فرموده اند. خب وقتی که پشتوانه اش این است و همه فرموده اند ولی میبینیم که بوی قیاس میدهد و قیاس هم نیست. چرا قیاس نیست؟ زیرا اگر قیاس بود خیلی بعید بود تمام اذهان متشرعه که اهل تدین هستند اذهان بزرگان فقه و شرع که از روز اول به آنها گفتند لیس من مذهبنا القیاس، بگوییم همه همراه قیاس شده اند باشند. نمیتوانیم بگوییم همه اینها مبتلا به قیاس هستند پس کنارشان میگذاریم.

صاحب حدائق با وجود نقل اجماع همه این ها را خدشه میکند و خیلی محکم میگویند لا یشوب من شوب الاشکال… . زیر بار اجماع و شهرت نمیرود. میگوید روایت مربوط به غداة است؛ چه مجوزی داریم از غداة به جای دیگری ببریم؟!

خب پس اینجا قیاس می شود ولی علی ای حال این مساله جا افتاده است و همینطور در فقه تکرار می شود و فقها دارند از قدیم، من ادرک رکعه من الوقت فقد ادرک الوقت کلّه. کلّه هم هست شاید مثل جواهر و چند تا کتاب فقهی(کلّه) هم دارد و به آن اضافه شده است. خب حالا روی این حساب چطور بفهمیم اینجا قیاس هست یا نیست؟! این سوال مهمی است ؛ محل تمرین خوبی است. هم تمرین است در فقه الحدیثی که اینجا بود و هم تمرین در تشخیص معیار در قیاس که این کاری که اصحاب انجام دادند قیاس بوده است یا نبوده است. عده ای گفته اند اجماع اصحاب مهم است و چکار داریم که من ادرک، سر برسد یا نرسد. خب اجماع اینجا معلوم است که مستند به همین ها است. یک اجماعی است که اگر هم باشد مستند به همین ها است. این روایات را هم شیعه و هم سنی در این باب دارند، اصحاب چکار کردند؟ اجماع و عدم الخلاف در« من ادرک رکعه من الوقت فقد ادرک الوقت کله».

عبارت صاحب حدائق را چند سطر بخوانم ببینید ایشان کجا مشکل دارند. حدائق ج6 ص 275:

لو لم يدرك إلا ركعة مع الشروط فإنه يجب عليه الإتيان بها و ان خرج الوقت.

و قد نقل في المدارك ان هذا الحكم مجمع عليه بين الأصحاب و نقل عن المنتهى انه لا خلاف فيه بين أهل العلم، قال و الأصل فيه‌ ما روى عن النبي (صلى الله عليه و آله) انه قال: «من أدرك ركعة من الصلاة فقد أدرك الصلاة».

و عنه (صلى الله عليه و آله) «من أدرك ركعة من العصر قبل ان تغرب الشمس فقد أدرك العصر».

و من طريق الأصحاب ما رواه الشيخ عن الأصبغ بن نباتة قال: «قال أمير المؤمنين (عليه السلام) من أدرك من الغداة ركعة قبل طلوع الشمس فقد أدرك الغداة تامة».

و في الموثق عن عمار الساباطي عن ابي عبد الله (عليه السلام)  انه قال: «فان صلى ركعة من الغداة ثم طلعت الشمس فليتم الصلاة و قد جازت صلاته».

ثم قال و هذه الروايات‌ و ان ضعف سندها إلا ان عمل الطائفة عليها و لا معارض لها فينبغي العمل عليها. انتهى.

أقول: لا يخفى ان ما ذكره من روايتي الأصبغ و عمار اللتين هما من طريق الأصحاب و ان عمل الطائفة عليهما انما موردهما صلاة الصبح خاصة و المدعى أعم من ذلك، نعم الخبر الأول صريح في العموم [3]لكن ظاهر كلامه انه من طرق العامة كما هو ظاهر الذكرى ايضا، و حينئذ فيشكل الحكم بالعموم الا ان يقال ان العمدة في الاستدلال انما هو الإجماع كما هو ظاهر كلامه و نقله عن المنتهى. و فيه ما لا يخفى[4]. و بالجملة فالمسألة غير خالية من شوب الاشكال لما عرفت.

 

صاحب حدائق میفرمایند: شما به چه مجوزی روایتی که مربوط به صبح است برمیدارید و به سراغ نماز مغرب و ظهر و عصر و عشاء میروید.به چه مجوز برای ظهر هم میگویید من ادرک رکعه من الظهر (یعنی من وقت الظهر) فقد ادرک تمام وقت ظهر . در رساله ها هم هست. میگویید اگر پنج رکعت به غروب مانده بود، میتوانی نماز ظهر را بخوانی، بالاخره سه رکعتش در وقت اختصاصی است؟! خب باشد، مشکلی نیست چون من ادرک جایز دانسته است. همینطور برای مغرب. در مغرب اگر پنج رکعت مانده بود به نصف شب اگر چهار رکعت مانده بود ولو سه رکعت مغرب را میتوانست بخواند اما بنابر وقت اختصاصی مجاز نبود (این ها بحث هایش شد) مجاز نبود چونکه وقتی چهار رکعت مانده است به نصف شب وقت مغرب تمام شد. چهار رکعت دیگر از وقت گذشت چه میخواهی بخوانی یک رکعت هم نماند. اما اگر پنج رکعت به نصف شب مانده باشد یک رکعت مغرب را درک کرده در نتیجه میتواند سه رکعت نماز مغرب بخواند؛ دو رکعت انتهاء وقت میماند که باید عشاء را بخواند اما اگر چهار رکعت مانده باشد، فقط همان عشاء را میخواند.

پس من ادرک، هم برای ظهر و هم عصر و هم مغرب و هم عشاء می آید. قاعده برای همه اشان می آید شما از کجا میبرید به نماز غداة.

نعم الخبر الاول صریح فی العموم. همان خبر اولی که میگفت من ادرک رکعه من الصلاه. که عرض کردم همان هم معلوم نیست که الصلاه یعنی وقت صلاه. باید جایش معلوم بشود.

لکن ظاهر کلامه انّه من طرق العامه کما هو ظاهر الذکری ایضا و حینئذ فیشکل الحکم بالعموم یعنی برای همه نمازها، الا ان یقال ان العمده فی الاستدلال انما هو الاجماع، اجماع داریم دیگر معطل چه هستیم.

کما هو ظاهر کلامه و نقله من المنتهی و فیه ما لا یخفی، اجماع اینجا هم قبول نیست که آن اجماع باشد.

و بالجمله فالمساله غیر خالیه من شوب الاشکال لما عرفت. در دو صفحه بعد ص 279 میفرمایند:

و المساله عندی لا تخلو من شوب الاشکال لعدم وجود نص فی المقام و لیس الا البناء علی ما تقدم من قولهم انّ من ادرک رکعه من الوقت فقد ادرک الوقت کله. و قد عرفت انه لا دلیل علیه سوی روایه عامیه و الروایات الوارده من طرقنا مختصه بصلاه الصبح و لیس الا الاجماع المدعی فی المقام کما تقدم و یمکن القول باختصاص هذا الحکم بالصبح کما هو مورد النص و یوکّده انّه لیس بعدها فریضه.

یوکّده جالب است. مرحوم خویی در موسوعه میفرمایند: الغاء خصوصیت خیلی واضح است. نماز صبح فرد مفضول است؛ فرد خفی قاعده من ادرک است. زیرا وقتی طلوع آفتاب شد بعد از طلوع آفتاب نباید نماز بخواند. میگویند با اینکه نباید بخوانی هنوز یک رکعت دیگر هم بخوان. آن نماز های دیگر که وقت طلوع نیست و به راحتی وقتی یک رکعت را درک کرد بقیه اش را هم میخواند. ایشان به این حد الغاء خصوصیت را قطعی میدانند از باب اولویت میدانند.

در حدائق برعکسش را میگویند. میگویند و یوکّده. یعنی ببینید اولویتی که ایشان اولویت بوده است نزدشان ایشان میگویند شما چرا طلوع شمس را میبینید این طرف را نگاه کنید که فقط نماز صبح است وقتی یک رکعتش را درک کردید رکعت دیگرش مزاحم ندارد ولی نمازهای مغرب ، عشاء ، ظهر و عصر وقتی یک رکعتش را درک کردید سه رکعت بعدی که وقت نماز بعدی است پس مزاحم دارد. برای مثال یک رکعت از نماز عصر درک کردید و یک رکعت را میخوانید اما سه رکعت عصر در وقت اختصاصی مغرب رخ میدهد.

یوکّده انه لیس بعدها فریضه. چرا من ادرک مختص غداة است؟زیرا بعد از نماز صبح نماز فریضه ای نیست.

و يؤكده انها ليس بعدها فريضة يحصل بها المشاركة في الوقت بخلاف غيرها من الفرائض سيما على المشهور من اختصاص الفريضة الأخيرة بمقدار أدائها من الوقت، فإدراك ركعة من الفريضة الاولى في صورة ما إذا أدرك من الوقت خمسا مع كون ما بعد تلك الركعة وقتا مخصوصا بالثانية لا يجدي نفعا في وجوب الإتيان بها.

وقت اختصاصی است باید نماز عصر  را بخوانی میگوید نه چون من یک رکعت از ظهر را خوانده ام وقت اخصاصی این را هم مزاحمت میکنم. ببینید،این اولویت مورد اشاره آقای خویی ، برای ایشان نیز خیلی صاف نیست.

(انتهای بحث صاحب حدائق و ادامه کلام توضیح کلام بهجت الفقیه)

لان ما بعد تلك الركعة مختص بالثانية و مزاحمتها فيها تحتاج الى دليل و ليس إلا الإجماع المذكور و اختصاص الخبرين بصلاة الصبح. و بالجملة فالمسألة عندي لا تخلو من شوب الاشكال و الاحتياط فيها لازم على كل حال

حاج آقا می فرمایند « استند الیه فی المعتبر» ؛ اما تحقیق کتاب معتبر را در نرم افزار دیدم ؛ محقق در پاورقی می فرمایند هرچه گشتیم این لفظی را که محقق در معتبر آوردند پیدا نکردیم؛ نه شیعه نه سنی کلمه الوقت را در من ادرک رکعه من الوقت فقد ادرک الوقت را نقل نکرده اند. آیا روایتی نزد ایشان بوده که دیگران نقل نکردند یا نه؟ احتمال میرود مرحوم محقق نقل به معنا کرده اند و فهم خودشان را از من ادرک بیان کردند و کلمه وقت را اضافه کرده اند.

عبارت در معتبر این است:

مساله: و یستقرّ الوجوب بان یمضی… أما لو أدرك من آخر الوقت ركعة وجبت أداء و مع الإخلال قضاء و لا تجب بدونها، و قال أبو حنيفة: يدركها و لو بتكبيرة الإحرام و هو احدى الروايتين عن أحمد. لنا قوله عليه السّلام: «من أدرك ركعة من الصلاة فقد أدرك الصلاة» و قوله عليه السّلام: «من أدرك ركعة من العصر قبل أن تغرب الشمس فقد أدرك العصر» و التقييد دليل الاقتصار.[5]

اگر تنها یک تکبیره الاحرام را درک کرد_ لازم نیست تمام رکعت را درک کند_ کافی است.

برای رد ابو حنیفه تا جایی که میفرمایند اما لو ادرک من آخر الوقت رکعه وجبت اداءً و مع الاخلال قضاءً و لا تجب بدونها و قال ابوحنیفه یدرکها ولو بتکبیره الاحرام. یک تکبیره الاحرام را هم اگر درک کرد لازم نیست تمام رکعت باشد.

و هو احدی الروایتین عن احمد بن حنبل. چرا اگر یک رکعت را درک کرد؟ میفرمایند :لنا قوله علیه السلام … من ادرک رکعه من الصلاه فقد ادرک الصلاه. و قوله من ادرک رکعه من العصر قبل ان تغرب الشمس فقد ادرک العصر.

فالتقیید دلیل الاقتصار؛ از این که به رکعه قید زده اند معلوم شود کمتر از یک رکعت فایده ندارد و این را برای رد ابوحنیفه دارند میگویند.

فروع: الاول: قال الشیخ فی المبسوط اذا ادرک من الصلاه آخر الوقت رکعه فما زاد کان مودّیاً لجمیع و فی الاصحاب من قال یکون قاضیا و منهم من قال یکون قاضیا لبعضها و الاول هو الحق لقوله علیه السلام من ادرک رکعه من الوقت فقد ادرک الوقت.[6]

 اینطور که یادم می آید تعبیر « فقد ادرک الوقت کله» در کتاب های جلوتر نبود بلکه در کتاب های فقهی متاخر مثل جواهر و… آمده است. مفاد همه اینها خیلی فرق میکند.

الان با این خصوصیاتی که ملاحظه کردید اجرای قاعده من ادرک در نماز ظهر ، عصر ، مغرب و عشاء شوب و قیاس دارد یا ندارد؟! سوال ما این است که قیاس هست یا نیست؟ حاج اقا فرمودند که روایت که مجبور به عمل اصحاب است الغاء خصوصیت هم عمل اصحاب یعنی اجماع که در این بحث هست.

 و يخرج ما مرّ شاهداً علی الإلغاء المذكور بحيث لا يرجع إلى القياس.[7]

موارد الغاء خصوصیت و تفاوت آن با تنقیح مناط

 

برو به 0:31:43

منظور ایشان این شد اما امکان استفاده الغاء الخصوصیه بحیث لا یرجع الی القیاس. قبلا عرض کردم استنباطی که یک فقیه انجام میدهد سه جور میتواند باشد. استدلال غیر مشروع که همین قیاس است. استدلال مشروع که یا استدلال به ادله اجتهادی است یا استدلال به ادله فقاهتی. استدلال به ادله اجتهادی در این فرضی که میخواهیم از قیاس فاصله بگیریم  محل بحث ما میباشد.

گاهی خصوصیتی در دلیل اجتهادی می آید که اصلا نمیتوانیم نام آن را الغاء خصوصیت بگذاریم. زیرا عدم الخصوصیه است . برای مثال  در «رجل شک بین الثلاث و الاربع» شاید احدی شک نکند  وقتی در روایت میبینید رجل شک بین الثلاث و الاربع این نباید الغاء خصوصیت بشود اصلا هیچکس ذهنش نمی رود سراغ خصوصیت تا بگوییم بیا الغاء کن ؛ این عدم الخصوصیه است نه الغاء. الغاء یک کاری است که مئونه دارد و باید کار انجام بدهیم.

گاهی خصوصیت در دلیل هست و با مجوز الغاء خصوصیت میتوانیم آن را الغاء کنیم. یک چیزی زائد بر الغاء خصوصیت بود، تنقیح مناط، تنقیح مناط یک چیز بالاتر از الغاء خصوصیت است و با آن متفاوت است . در ما نحن فیه فقهاء تنقیح مناط کرده اند نه اینکه الغاء خصوصیت کرده باشند.اینگونه نیست که بگوییم نماز صبح با ظهر و … چه فرقی میکند پس الغاء خصوصیت میکنیم از صبح و میگوییم من ادرک رکعه من الوقت برای همه نماز ها میباشد. در اینجا الغاء خصوصیت نیست اینجا از فقاهت خودشان تفقه کرده اند، تنقیح مناط کرده اند. یعنی با مجموعه اموری که در ارتکازشان بوده آن موضوع و مقصود اصلی شارع را از دل کلام و دلیل اجتهای اصطیاد کرده اند؛ نه اینکه الغاء خصوصیت کرده باشند و بگویند اینها هیچ فرقی با هم ندارد.

روش های استنباط از دلیل اجتهادی

 

برو به 0:35:01
  1. استظهار: استظهار آن است که روایتی نزد عرف عام بدواً مطلب را نمیرساند اما با ضمیمه قرائن خارجی یا داخلی ممهّد بیان شما میشود. برای مثال در ابتدای صحبت خود میگویید آقایان به من دل بدهید ؛ این چند مقدمه را در ذهن داشته باشید؛ وقتی روایت را میخوانید[بخاطرمقدمات بیان شده] همه از این روایت یک مطلب واضح و آشکار را میفهمند چون مقدمات شما در ذهنشان هست ؛ این ظهور نیست [تا به گونه ای باشد] که همه ابتداءً فوری خودشان بفهمند ولی استظهار است ؛ استظهار یک استنباط معتبر قوی در ادله اجتهادیه میباشد.
  2. عدم خصوصیت
  3. الغاء خصوصیت است نه علت و نه حیث حکم ولی الغاء خصوصیت هست.
  4. تنقیح مناط
  5. تسریه علت منصوصه
  6. ملازمات عقلیه
  7. اصول موضوعیه
  8. تطبیق کبریات منصوصه به عنوان قواعد

اینها همه روش استنباط از ادله اجتهادی است. استنباط از دلیل فقاهتی هم واضح است. و اما قیاس… .

انواع  قیاس ممنوعه

 

برو به 0:36:17
  1. اجتهاد در مقابل نص: یکی از موارد مهم نهی از قیاس همین بود که کان ابوحنیفه یقول: قال علی و اقول انا ؛ جایی بود که در مقابل نص می ایستد و میگوید من گفتم.
  2. اسناد انشاء دوم به مشابهت انشاء اول : مهمترین مورد قیاس این نوع است ؛ یک انشائی را با یک دلیلی از شارع میگیرد . مورد دیگر را بدون اینکه انشائی داشته باشد با صرف مشابهت به انشاء قبلی به شارع نسبت میدهند. این از سنگین ترین و دقیق ترین موارد قیاس ممنوع است.
  3. علت مستنبطه : علت منصوص نیست اما خودمان یک علتی را استنباط میکینم و بوسیله علت مستنبطه تسریه میدهیم. این ها قیاس هایی است که ممنوع است.

مورد دوم است. بخاطر این که معیار و میزان قیاس برای ما روشن نیست از آن ترس داریم. ترسی عن جهل به معیارش، به میزانش. تا میخواهیم حرف بزنیم میگویند قیاس شد. درست هم هست.

شما از یک جایی میخواهید به جای دیگر بروید از یک چیزی به چیز دیگر بروید قیاس است باید بایستید ولی مواردی هم هست که چاره ای نیست و اصلا ممکن نیست بگوییم فقط همین جا توقف کن بلکه فقهاء توقف نکردند و رفتند. مثل ما نحن فیه که روایت مختص نماز غداة بوده  ولی بطور واضح از قدیم و جدید اجماع است که من ادرک رکعه من الوقت فقد ادرک کله. واجب است اداء کند و اگر اداء نکرد واجب است قضا کند. این حکم تکلیفی را بخاطر دلیلی که مربوط به نماز صبح است به شارع نسبت داده اند. به چه مجوزی؟

لسان قاعده من ادرک؛ کبرای شرعی یا دلیل حاکم

 

برو به 0:39:20

الان بنظر شما من ادرک من الوقت رکعه فقد ادرک الوقت کله، آیا این یک کبرای شرعی است یا یک لسان حکومتی است؟!

اگر خودمان باشیم میگوییم معلوم است که مکلف تمام وقت را درک نکرده است در نتیجه ادعاءً بالحکومه من ادرک رکعه فقد ادرک الوقت کله برای او صادق میباشد. الان مفاد این روایت حکومت است یا کبری؟ بله حکومت است.

بنابراین اگر این قاعده کبری باشد در خود دچار تناقض خواهد بود زیرا من ادرک رکعه قطعا تمام رکعات را درک نکرده است. اگر بخواهیم کبری بگیریم دچار یک تناقضی هستیم در خود این. دارد میگوید من ادرک رکعه، یعنی لم یدرک تمام رکعات را فقد ادرک تمام الرکعات و این تناقض است.

پس قاعده نمیتواند در مورد او بگوید فقد ادرک الوقت کله مگر اینکه لسان آن حکومت باشد.

بیان کبروی بودن لسان روایت و عدم وقوع تناقض

 

برو به 0:41:08

فرمایش ایشان را ببینید _این روایت جلوتر هم بحث شد_ در وسائل ابواب اعداد الفرائض و نوافلها ، باب سیزدهم حدیث 22

عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ عَنِ الرِّضَا ع قَالَ: إِنَّمَا جُعِلَ أَصْلُ الصَّلَاةِ رَكْعَتَيْنِ- وَ زِيدَ عَلَى بَعْضِهَا رَكْعَةٌ وَ عَلَى بَعْضِهَا رَكْعَتَانِ- وَ لَمْ يُزَدْ عَلَى بَعْضِهَا شَيْ‌ءٌ- لِأَنَّ أَصْلَ الصَّلَاةِ إِنَّمَا هِيَ رَكْعَةٌ وَاحِدَةٌ- لِأَنَّ أَصْلَ الْعَدَدِ وَاحِدٌ- فَإِذَا نَقَصَتْ مِنْ وَاحِدٍ فَلَيْسَتْ هِيَ صَلَاةً- فَعَلِمَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَنَّ الْعِبَادَ- لَا يُؤَدُّونَ تِلْكَ الرَّكْعَةَ الْوَاحِدَةَ الَّتِي لَا صَلَاةَ أَقَلُّ مِنْهَا- بِكَمَالِهَا وَ تَمَامِهَا وَ الْإِقْبَالِ عَلَيْهَا- فَقَرَنَ إِلَيْهَا رَكْعَةً أُخْرَى- لِيَتِمَّ بِالثَّانِيَةِ مَا نَقَصَ مِنَ الْأُولَى- فَفَرَضَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ‌        أَصْلَ الصَّلَاةِ رَكْعَتَيْنِ ثُمَّ عَلِمَ رَسُولُ اللَّهِ ص أَنَّ الْعِبَادَ- لَا يُؤَدُّونَ هَاتَيْنِ الرَّكْعَتَيْنِ بِتَمَامِ مَا أُمِرُوا بِهِ وَ كَمَالِهِ- فَضَمَّ إِلَى الظُّهْرِ وَ الْعَصْرِ وَ الْعِشَاءِ الْآخِرَةِ- رَكْعَتَيْنِ رَكْعَتَيْنِ لِيَكُونَ فِيهَا تَمَامُ الرَّكْعَتَيْنِ الْأَوَّلَتَيْنِ… …..

 

فی عیون الاخبار و فی العلل هردو تا باسناد یأتی فی آخر الکتاب عن الفضل بن شاذان عن الامام الرضا علیه السلام قال: انما جُعل اصل الصلاه رکعتین. اصل نماز سه رکعتی و چهار رکعتی نبوده انما وجبت الصلاه رکعتان رکعتان، دو رکعت دو رکعت. ادامه روایـت: انما جعل اصل الصلاه رکعتین و زید علی بعضها رکعه، (مثل نمازمغرب) و علی بعضها رکعتان مثل ظهر و عشاء و عصر، و لم یُزد علی بعضها شیء لانّ اصل الصلاه انما هی رکعه واحده لانّ اصل العدد واحد فاذا نقصت من واحد فلیست هی الصلاه. اگر از یک رکعت کمتر بشود دیگر نماز بر آن صادق نیست.

نماز وتر اگر میخواهد نماز باشد حداقل باید یک رکعت باشد.

فعلم الله عز وجل انّ العباد لا یودّون تلک الرکعه الواحده التی لا صلاه اقل منها بکمالها و تمامها و الاقبال علیها. اگر طوری بود که با همین یک رکعت واقعا آن نماز مورد عنایت شارع را انجام میدادند کافی بود اما خدای متعال میدانسته که آنقدر باید تکرار بکنند تا در تکرار بدنه ی صلاه، صلاه به آن خاصیت اصلی و طبیعی خود نزدیک بشود.

شاگرد: گویا رکعات بعدی وصله می شود .

استاد: بله، همچنین آن چیز هایی که خود شارع تدبیر فرموده است مثل نوافل ؛ خدای متعال میدانسته در نماز خیلی دل ها جمع نیست قلب ها فرار میکند خب بگوید تکرار کنید؟ نه، نفرموده که تکرار کنید بلکه به صورت نافله نماز اضافه کرده است . فرموده این نافله ها را بخوانید که آن نقص حضور قلبی که در فریضه داشتید را جبران بکند. فریضه ای که حضور قلب نداشتید تکرار نکنید (به تعبیر حاج آقا دومی از اولی بدتر می شود) بلکه نافله بخوانید آنچه را  که حضور قلب نداشتید جبران می شود. اینجا نیز همین است یک رکعت نماز اصل است اما حقش را اداء نمیکنید، خب! مکرر بخوانید تا در این تکرار حق آن اداء بشود.

بعد فرمودند چون اینطور بود فقرن الشارع الیها رکعه اخری لیتم بالثانیه ما نقص من الاولی ففرض الله عزّو جلّ اصل الصلاه رکعتین. اصل نماز به عنوان ثانوی رکعتین است. خب پس مانعی ندارد که اصل نماز یک رکعت باشد؛ برای خودش یک قانونی است که اصل نماز یک رکعت است ولو بخاطر مصلحت دیگری که ربطی به مصلحت اصل طبیعی الصلاه نداشته می‌گویند دو رکعت فرض اصلی باشد.

خب با این بیان قاعده بیان کبروی میشود .حالا دیگر میتوانیم با نگاه کبروی به قاعده جلو برویم.

من ادرک رکعه حکومت نیست؛ قانون است ،کبرای شرعی است. من ادرک رکعه من الوقت که اصل کار همان یک رکعت نماز است و وقت هم برای یک رکعت نماز است فقد ادرک الوقت. خب یک رکعت اصل نماز است و تو هم یک رکعت را درک کردی خب بخوان. روی این بیان قاعده کبری میشود.

در روایت « من أدرک » نسبت به وقت تنقیح مناط است یا الغاء خصوصیت؟

من فعلا این ها را مقدمه قرار میدهم که ببینیم در روایت این (الوقت) از کجا آمده است . میخواهم ببینیم آیا الغاء خصوصیت است یا تنقیح مناط ؟

من عرضم این است کلمه الوقت در روایت، از باب تنقیح مناط اضافه شده نه از باب الغاء خصوصیت.

کلمه وقت که اینجا آمد اگر آن حرف محشین درست باشد ما نمیتوانیم چنین چیزی را فعلا بگوییم. روی احتمالی که ایشان گفتند که این کلمه الوقت، مال محقق باشد در هیچ کتاب دیگری نیامده است. اگر مال ایشان است چطور شد در ذهن [متشرعه ] شد و نقل ایشان کلمه صلاه و غداة و  تبدیل به وقت شد؟ الغاء خصوصیت کردند یا تنقیح مناط؟ تنقیح مناط کردند. تنقیح مناط از چه سنخ؟ حالا برسیم.

 

روی همه اینهایی که گفتم فکر بکنید و حیثیات مختلف قاعده را در نظر بگیرید ؛ قاعده من ادرک رکعه من الوقت فقد ادرک الوقت اگر حکومت است_ با فرض اینکه کلمه الوقت را به عنوان یکی از گزینه ها در نظر بگیریم_ متعلق حکومت ممکن است چند چیز باشد؛ من ادرک من الصلاه، من ادرک من الوقت، من ادرک من الغداة. همه اینها را در نظر بگیرید بعد فکر کنید اگر حکومت است متعلق آن حکومت چه چیز هایی متواند باشد و اگر کبری است آن اصل کاری که کبری دارد آن را بیان میکند کدام بخش کار است؟ کبری مربوط به جعل وقت است؟ مربوط به اتیان مامور به در وقت است . فرمایشات دیگران را هم در نظر بگیرید.

 


 

[1] بهجة الفقیه / ص 149

[2] شاگرد: من ادرک الامام یوم الجمعه هو یتشهد.

استاد: بله من ادرک الامام یوم الجمعه، من ادرک رکعه من صلاه الامام یوم الجمعه.

شاگرد: من ادرک من صلاه الجمعه هم دارد.

استاد: بله

خب اگر آن باشد که اصلا ربطی به بحث ما ندارد. در من ادرک رکعه من الصلاه، ال عهد است یعنی نماز جماعت ربطی به بحث ما ندارد.

[3] همان خبر اولی که میگفت من ادرک رکعه من الصلاه. که عرض کردم همان هم معلوم نیست که الصلاه یعنی وقت صلاه. بعدا بحث میشود.

[4] اجماع اینجا هم قبول نیست که آن اجماع باشد.

 

[5] المعتبر  فی شرح المختصر ج٢ ص ۴۶

[6] همان ص ۴٧

[7] بهجه الفقیه ص ١۵٠

 

 

درج پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

The maximum upload file size: 10 مگابایت. You can upload: image, audio, video, document, text, archive. Drop files here

هیچ فایلی انتخاب نشده است