1. صفحه اصلی
  2. /
  3. شرح
  4. /
  5. تبیین تحلیلی عذر (٢)

تبیین تحلیلی عذر (٢)

و النصوص الداله علی عدم قضاء الصلاه علیها لو فرض شمولها للفرد.
    |
  • لینک کوتاه : https://almabahes.bahjat.ir/?p=2273
  • |
  • بازدید : 91

بسم الله الرحمن الرحیم

جلسه ۴: ١٣٩۵/٠۶/٢٩

ادامه توضیح وجه هفتم

روایت دیروز در مستمسک جلد سه ص357 بود. ایشان فرمودند:

و النصوص الداله علی عدم قضاء الصلاه علیها لو فرض شمولها للفرد.

آن روایاتی که میگوید قضا ندارد اینکه بعد از مضی وقت هم حتی حائض شده یا مغمی علیه شده یا مجنون شده است، این مقیّده بما ذکر. یعنی به این ادله ای که گفته باید قضا بکند مقید می شود. به عبارت دیگر آنکه میگوید قضا ندارد  حمل میشود برآن حائضی که وقت پیدا نکرده است، زوال شده ولی فرصت پیدا نکرده است در نتیجه قضا ندارد. ادله دیگر می‌گوید اگر فرصت داشت که یک نماز مختار خوب بخواند قضا دارد. اینجا بود که با یک روایتی برخورد کرده بودند که دیروز صحبتش شد که ظهورش خلاف این است.

و اما ما قد یظهر من موثق فضل بن یونس عن ابی الحسن الاول علیه السلام فی حدیث وَ إِذَا رَأَتِ‏ الْمَرْأَةُ الدَّمَ‏ بَعْدَ مَا يَمْضِي‏ مِنْ زَوَالِ الشَّمْسِ أَرْبَعَةُ أَقْدَامٍ فَلْتُمْسِكْ عَنِ الصَّلَاةِ فَإِذَا طَهُرَتْ مِنَ الدَّمِ فَلْتَقْضِ الظُّهْرَ لِأَنَّ وَقْتَ الظُّهْرِ دَخَلَ عَلَيْهَا وَ هِيَ طَاهِرٌ وَ خَرَجَ عَنْهَا وَقْتُ الظُّهْرِ وَ هِيَ طَاهِرٌ فَضَيَّعَتْ صَلَاةَ الظُّهْرِ فَوَجَبَ عَلَيْهَا قَضَاؤُهَا.[1]

در این روایت یک استدلال به کبرای کلی وجود دارد که حضرت فرمودند دخل و خرج فضیّعت فوجب. وجوب در جایی آمد که تضییع باشد و تضییع در جایی بود که در دخول وقت طاهر باشد ، در خروج وقت طاهر باشد.

یک روایت دیگر فرموده اند. و قریب منه روایه ابی عبیده عن ابی عبدالله علیه السلام. این روایت در وسائل، ابواب الحیض باب 48 حدیث دوم آمده است.

عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ زَيْدٍ عَنْ أَبِي عُبَيْدَةَ (عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع) فِي حَدِيثٍ قَالَ: وَ إِذَا طَهُرَتْ‏ فِي‏ وَقْتٍ‏ فَأَخَّرَتِ الصَّلَاةَ حَتَّى يَدْخُلَ وَقْتُ صَلَاةٍ أُخْرَى ثُمَّ رَأَتْ دَماً كَانَ عَلَيْهَا قَضَاءُ تِلْكَ الصَّلَاةِ الَّتِي فَرَّطَتْ فِيهَا.[2]

اخّرت حتی یدخل وقت صلاه اخری، نه صرف اخّرت بلکه نماز دیگری هم وقتش داخل شد. ثم رأت دماً…. تفریط کرده باید قضا کند.

این هم روایت دومی که نظیر روایت دیروز است.

این هم قولی که می‌گوید اصلا قضا واجب نیست اگر در بخشی از وقت حائض شد و یا مغمی علیه شد و یا مجنون شد.

حالا متن بهجه الفقیه را بخوانیم با چیز های اضافه ای که حاج آقا فرمودند. ص 149 بودیم فرمودند:

مساله: اذا حصل احد الاعذار المانعه من التکلیف.

خب در مورد مانعه من التکلیف دیروز بحث کردیم. کالحیض و الجنون و الاغماء بعد مضی مقدار من الزمان یتمکن فیه من اقل الواجب الصلاتی. مندوبات کنار رفت. مع التطهر، طهارت شرط شد( طهارت مائیه). و سائر الشروط. تحصیل قبله و ستر و هرچیزی که شرط نماز است.

شاگرد: تطهر هم انصراف به طهارت مائیه دارد و اگر طهارت ترابیه باشد باید ذکر می‌کرد.

استاد: ترابیه هم می‌تواند باشد اگر مریض است. یعنی خانمی که وظیفه اش تیمم بوده است و مقداری از وقت گذشته که با تیمم وظیفه فعلی خودش می‌توانست نماز بخواند و نخواند، قطعا این تطهر حاج آقا شامل آنجا می شود. ولی این غیر از قول دیروز است. قول دیروز می‌گفتیم با اینکه آب دارد ولی بخاطر ضیق وقت تیمم کند. لذا اصلا دو فضا هستند.

پس تطهر ایشان شامل موارد تیمم( فقدان ماء، عذر از استعمال ماء، ضیق وقت) میشود. قول دیروز در خصوص ضیق وقت بود که عرض کردم.

تفصیل مرحوم آیت‌الله بهجت در مورد نماز ذوی الاعذار و اختلاف با نظرمشهور

 

برو به 0:06:52

اینجا میگویند واجب است نماز را بخواند. مع عدم الاداء وجب القضا .

اینجا، وجب القضا یک فرد قدر متیقنی را فرموده است. قدر متیقن این بود که مثلا این خانم بطور یقین می‌توانست نماز را با وضو و همه تشکیلات بخواند ولی نخواند مثلا با فاصله دو ساعت، این فرد اولش است. ولی میفرمایند: و لا یجب، از اینجا مشهور یک چیزی گفته اند و حاج آقا در حرف مشهور تشقیقی می‌کنند که احتیاطش می‌شود وجوبی. چونکه احتیاطی که در همان مورد فتوا داده شود و صاف شود، احتیاط ندبی می شود ولی اگر مفتی یک فرضی را دو شق کرد و در یک شق احتیاط کرد و در شق دیگر فتوا داد در آن شقی که احتیاط کرده است احتیاط وجوبی است و یعنی در این شق حاضر نشده است فتوا بدهد. اینجا ظاهرش این است که احتیاط وجوبی است. من می‌خوانم شما ببینید.

شق بعد چیست؟ و لا یجب القضا مع ادراک الاقل. در وجب القضاء حاج آقا با مشهور همراهی کردند و بر طبق آن فتوا دادند ولی در گام بعدی میخواهند از مشهور جدا بشوند به یک تشقیقی.

و لا یجب القضاء مع ادراک الاقل من ذلک، مثلا سائر شروط را ندارد. مثلا طهارت دارد ولی ستر ندارد یا اینکه به همان نحوی که گفتم تیمم ضیق وقتی، ممکن است ولی طهارت مختار خودش که باید وضو بگیرد ندارد. اقل از اینها اگر برایش وقت ماند و لا یجب القضا. برای چنین حائضی، مجنونی قضا واجب نیست .

علی المشهور لا یجب القضا مع ادراک الاقل، وقت کمتر داشت لا یجب. شما هم قبول دارید؟ می‌فرمایند: و الاحوط. الاحوط یعنی مشهور را باطلاقه قبول ندارم و میخواهم آن را دو قسم کنم. می‌گویم این چه حرفی است که شما می‌گویید خانمی اول ظهر اگر به اندازه یک نماز مختار وقت پیدا نکرد قضا بر او واجب نیست، نخیر یک فرضی هست که قضا بر او واجب است در جایی که از قبل علم دارد به اینکه مثلا با مقدار کمی از صلاه بسیار مختصر او حائض خواهد شد. مع العلم بطروّ العذر. یا جنون یا اغماء.

بیهوشی های امروز منضبط می شود. فلان لحظه قرار است بیهوش بشود و ساعتش را هم معین کرده اند و تزریق می‌کنند و او در حال اغماء می‌رود. حالا که در حال اغماء می‌رود مع العلم بطرو العذر شما باز هم به او می‌گویید مختار و همه شرایط او مثل آدم متمکن است یا اینکه برای او می‌گویید فرق می‌کند؟ این احوط.

پس تطهر مورد قبل، ضیق وقتی، نبود حالا میخواهند یک احتجاجی بکنند برای این احتیاط. اگر اقل شد ولی علم به طرو عذر هم داشت میفرمایند: و الاحوط.

پس معلوم می شود اینجا احتیاط وجوب است. من اینطور می‌فهمم که احوط در اینجا وجوبی است چونکه قول مشهور مطلق بود و حاج آقا تفصیل در آن دادند. بخشی از قول مشهور را به فتوای لا یجب القضاء قبول کردند. بخشی از آن را مع العلم بطرو العذر قبول ندارند. اگر علم دارد که با وقت کمتری می‌تواند این ها را بصورت اضطراری انجام بدهد و انجام نداد باید قضا کند. اگر علم دارد اتیانش چطور است؟ می‌گویم باید انجام بدهد. اتفاقا من گمانم است که نظر شریفشان بر قضا  هست، چون الان اداء با علم بر آن با فرض عجله کردن لازم است قضایش هم لازم است.

خب فرضش چیست؟ الان کسی میخواهد برود اتاق عمل و می‌خواهد در حال اغماء برود. او علم دارد ولی می‌تواند نماز را سریع بخواند با اقل واجبات، هرچه بدل دارد به بدل اضطراری اش انجام دهد. که اینجا از آن جاهایی است که طهارت هم به طهارت اضطراریه ترابیه منتقل می شود البته فقط مع العلم نه آن مورد قبلی. پس با این احتیاط مشخص می شود تطهر قبلی طهارت ترابیه منظور نبوده است. اینجا فقط احتیاط دارند.

منظور، خب روی این حساب الان اگر می‌داند تیمم کند نمازش را می‌خواند و بعد در حالت اغماء می‌رود واجب است تیمم بکند یا نه؟ باز هم فتوا نمی‌دهند و می‌گویند احوط این است که این نماز را بخواند. مشهور گفته اند لازم نیست چونکه الان که ضیق وقت نیست بلکه الان اول وقت است و او هم علم دارد که در حالت اغماء می‌رود. خب علم داشتن که وقت را برای او مضیّق نمی‌کند که بگوییم تیمم کن و نماز بخوان. چه لزومی دارد تیمم بکند. من زمانی برای گرفتن وضو ندارم زیرا علم دارم در فلان دقیقه به اغماء میروم. بسیار خب قضا بر من واجب نیست زیرا به دلیلی که مشهور گفتند من متمکن نبودم. اینجاست که حاج آقا احتیاط می‌دهند و میفرمایند اگر علم دارد که عذر طارئ  می شود باید سریع نماز را بخواند و وظیفه الان او نماز اضطراری است. شروط اضطراری، ابدال اضطراری هرکدامش ممکن است. اگر الان روی تخت بیمارستان است و بخواهد بایستد و شرایط را محقق کند زحمت دارد ولی اگر همین‌جا نماز مستلقی بخواند مانعی ندارد و اگر نخواند قضا دارد. الان این شرایط اضطراری برای او امرش بالفعل شده است.

 

برو به 0:13:03

شاگرد: الان با توجه به این که ما تمکن از وقت بصورت عادی نداریم، مضطر به حساب می‌آییم؟

استاد: با علم مضطر است عین ضیق وقت. شما می‌گویید من برای غروب آفتاب فقط پنج دقیقه وقت دارم، اگر این را بگویید میگوید مگر شما علم دارید؟؟!! شاید دنیا بهم خورد و اصلا خورشید غروب نکرد. نه دیگه…

الان هم با همین علم مثل این است که میگوید برای من پایان وقت است و همانطور که علم دارم پنج دقیقه دیگر خورشید غروب می‌کند همینطور علم دارم پنج دقیقه دیگر در حالت اغماء هستم.[3]

اگر به هوش نیامد چند تا مبنا هست که بعدا عرض می‌کنم. اگر ایشان میخواهند بگویند چون الان امرش بالفعل است امر اضطراری قضا دارد، این کسی که روی حساب خودش علم دارد که یک ساعت دیگر به هوش می آید و می‌گوید بعدا میخوانم این اگر به هوش نیامد قضا ندارد حتی طبق این احتیاط چونکه امر برای او بالفعل نشده بود و امر که بالفعل نشد لازم نبود بخواند و وقتی که لازم نبود بخواند همان قول مشهور می شود.[4]

حالا وجه احتیاط چیست؟ یک وجه احتیاط که الان عرض کردم این است که ایشان می‌فرمایند شرایط مکلف برای هر مکلفی نسبت به حال او تکلیف بالفعل می شود. کسی‌که می‌داند الان بیشتر از این وقت ندارد و در حال اغماء می‌رود برای او ضیق وقت است. چرا فتوا نمی‌دهند؟ بخاطر اینکه مشکل است بگوییم ادله ضیق وقت قطعا اینجا را می‌گیرد. ضیق وقتی که مسلم است آخر وقت تعیین شرعی است نه الان. کسی نمی‌گوید الان ضیق وقت است. برای شخص او الان وقت نماز ضیق است لذا این احتمال قوی بوده است در نظرشان که بگوییم برای او بالفعل است. خب پس نماز اضطراری بخواند و چه فرقی می‌کند ضیق وقت فردی با ضیق وقت نوعی. ضیق وقت جعلی با ضیق وقت مکلفی. برای تو الان ضیق وقت است پس مثلا با تیمم بخوان…

 

برو به 0:19:59

عبارت کلی ای هم فرمودند. فرموده اند: والاحوط مع العلم بطرو العذر، الاتیان بصلاه العاجز. الاتیان محل فتوایشان است که یعنی بجا بیاور. نماز را بخواند. چطور: بصلاه العاجز فی الکمیه و الکیفیه و التنزل الی البدل فیما له بدل لا یطول وقته. بدلی که طولانی نمی شود مثل تیمم.

و اسقاط ما یسقط بالضروره و العجز. هرچه با ضرورت و عجز ساقط می شود در اینجا هم ساقط کند.

و کذا القضاء مع عدم الاداء المذکور. اگر علم داشت و نخواند، خب تکلیف بالفعل شده بوده و احوط این است که بعدا همین را قضا کند. و القضاء یعنی والاحوط. والاحوط حتما سر این والقضاء در می آید.

بررسی قول عدم قضاء نماز شخص معذور

این یک سوال مهم است برای تقریر آن قولی که می‌گفت اصلا واجب نیست. ایشان تا اینجا هم احتیاط کردند. یک قول دیگر می‌گفت اصلا بر او واجب نیست که انجام بدهد ولو اینکه متمکن بود. دو سه ساعت هم فرصت داشت ولی به جا نیاورد واجب نیست بر او.

آن قول چه گفت؟ گفت که باید فوت صدق بکند و فوت هم نسبت به کل وقت بود و شاهد هم از روایت داشت که خرج، باید هم وقت داخل بشود با شرایط تکلیف و هم خارج بشود با شرایط تکلیف. خب اگر اینطوری است برای آخر وقت هم بعدا شبهه اش می‌آید. خب با اینکه الان اول وقت داخل شده است این لازم نیست کل وقت تکلیف نداشته است، وقتی کل وقت مستوعبا تکلیف برای او بالفعل نشده است دیگر لازم نیست بخواند. نمازش را فوت نکرده بود، تقصیر نداشته است. بخش اول را که حتما نگفته اند بخوان خودشان اجازه داده اند نخوان و بخش بعدش را هم خودشان گفتند نخوان.

اولش را گفتند نخوان زیرا واجب موسع است و دومش را هم گفتند نخوان زیرا عذری آمده که الان وقت اتیان نیست. خب در هردو، خود شارع اجازه داده است که نخوان. دو ساعت اول نخوان زیرا واجب موسع است و ساعات بعدی هم نخوان زیرا عذر داری.[5]

قدر متیقن از اقض ما فات کجاست؟ ما فات، فوت به معنای خاص. نه  اینکه هرجور فوتی باشد. کل وقت اگر مستوعب بود فوتی است که محل بحث ما نیست. فوت به معنای خاص قدر متیقنش آنجایی است که کل وقت عذر نداشته و انجام نداده است در اینصورت می‌گویند فات. ای کسی که تمام وقت رسید تا جایی که تکلیف منجز حتمی را انجام ندادی و «فات» پس حالا قضا کن به تکلیف جدید.

خب این مال این قول. حالا ببینیم اشکالاتش کجاست.

شاگرد: این شخص تکلیف را انجام داده است در واقع شارع تکلیفی به او کرده است که قضا ندارد. یعنی می‌تواند نماز بخواند و نماز را که خواند بعد می‌گوییم حالا خواند.

استاد: نماز با فضیلت خوانده است. اتفاقا این قول نمی‌گوید بعدا اگر نماز را قضا کردی بدعت کردی، کار حرام کردی.

شاگرد: این قول می‌گوید واجب نیست.

استاد: بله حتی فضیلتش هم می‌تواند بپذیرد. بگوید شما اول وقت بود و ملک موکل یک ساعت بعد وقت به تو می‌گفت الان نماز نخوانی فضل نماز از تو فوت می شود. میگوید خب همین فضلی که از تو فوت شده را قضا کن. بعدا وقتی پاک شدی فضل را قضا کن و فضل این است که قضا بکنی. منافاتی ندارد با این قول. صحبت بر سر وجوب است.

بله این ملک میگوید افضل این است که قضا کنی چونکه میتوانستی بخوانی و نخواندی چرا این فضیلت را از دست خودت به در کردی پس قضا کن و قضا می شود افضل. ولی ملک ساعت یک می‌گوید حتما باید قضا کنی. چرا؟ چون من به تو نمی‌گفتم حتما بخوان بلکه می‌گفتم افضل این است که بخوانی. همان حرفی که این ملک با مخاطب می‌گفت، ملک موکل او می‌گفت این نماز را بخوان الان یعنی امر لزومی مضیق؟ خیر. بخوان الان وقت موسع فضلی. همین هم به او می‌گوید اگر من را انجام ندادی قضا کن. قضای فضل.

 

برو به 0:27:01

شاگرد: در قسمت وجود علم ظاهرا باید یک کسی که میداند الان نماز است و مثلا یک ساعت دیگر میخواهد وارد جایی بشود که دیگر نمیتواند نمازش را بخواند. در اینجا آن ملک به او میگوید واجب است بر تو که نمازت را بخوانی. یعنی آدم در مقام امتثال می‌داند الان باید نمازش را بخواند زیرا اگر الان نخواند یک ساعت دیگر وارد شرایطی می شود که دیگر نمیتواند بخواند و علم دارد.

استاد: این اگر جزء انشاء توقیت باشد حرف شما قبول است. یعنی شارع فرموده است من برای مکلفین نماز ظهر را قرار دادم از زوال تا غروب مگر آن کسی که تا غروب فرصت ندارد.

شاگرد: متشرعه که مسلماً همینطور عمل می‌کنند. یعنی وقتی که می‌بنید قرار است در جایی وارد بشود و می‌داند این جلسه تا مغرب طول می‌کشد نمی‌تواند بگوید که الان که به من اجبار نشده است و به جلسه می‌روم و در جلسه هم که امکانش وجود ندارد پس اصلا نماز نمی‌خوانم.

استاد: در مقدمات مفوته چه می‌گویید؟ می‌داند ظهر شد نمی‌تواند نمازش را با وضو بخواند و الان هم آب دارم می‌خواهم آن را بریزم ساعت ده صبح است.

شاگرد: این جا یک فرقی دارد و آن این است که هنوز وجوب نیامده است ولی در مثال ما وجوب آمده است برای آن شخص.

استاد: وجوب مضیق؟

شاگرد: مطلق وجوب

استاد: انشاء را دارید می‌گویید. الان برای او چه انشائی آمده است؟ انشاء وجوب نماز موسع، مضیق برای او نشده است که از کجا تضییقش را گردن انشاء می‌گذارید.

همینطور که برای مقدمات مفوته می‌گویید هنوز وجوب نیامده است من هم عرض می‌کنم برای آن وجوب موسع آمده است. در همان مقدمات مفوته خلاف ارتکاز متشرعه است. ساعت یازده است آب دارد و می‌داند بعدا هم آب پیدا نمی‌کند و این آبی را که دارد بریزد. لذا من عرض می‌کردم که فعلیت امر اگر دفعی نباشد یعنی تدریجی باشد یکی از وجوهی که می‌توانیم در مقدمات مفوته بگوییم آن است که نه شرعا الزام برایش می آید مانند آنجایی که ممکن است حفظ کند شرایط تکلیف را برای خودش مثل استطاعت که شرط الوجوب است- تنظیر میکنم-پس چطور میگویند خودت را نمیتوانی از استطاعت خارج کنی؟! _با اختلافی که در آن هست_ اینجانیز  همینطورمیگوییم، الان آب داری نمیتوانی آن را بریزی و بعد تیمم کنی. بله میتواند معاتبه بشود برایش در مقدمات مفوته.

توضیحی درباره دفعی یا تدریجی بودن فعلیت وجوب

خب حالا اگر آن را بگوییم فرمایش شما درست است. در اینجا هم چون فعلیت به تناسب مکلف و امری تدریجی به شئونات موضوع حکم است برای او میگوید باید نماز را بخوانی زیرا میدانی بعدا دیگر فرصت پیش نمی آید بخوانی. الان برای تو موسع نیست.

شاگرد: در مقدمات مفوته این علم را ندارد که حتما عصیان میکند. شاید مرد و این تکلیف اصلا برایش نیامد. لذا وقتی این آب را میریزد علم ندارد که حتما عصیان برایش حاصل می شود. ولی این شخص که نماز برای او واجب شده است میداند اگر این کار را بکند علم برای او حاصل می شود…

استاد: یعنی کسی که الان میخواهد نماز بخواند میگوید الان باید نمازم را بخوانم. علم دارد که چهار رکعت را تمام میکند علم دارد که چهار رکعت را تمام میکند و نمی‌میرد. الان میخواهد برود مجلس طبق فرمایش ایشان. میگوییم خب نمازت را بخوان میگوید خب من که نمیدانم ممکن است در اثناء نماز بمیرم چونه علم ندارم پس نمیخوانم.

شاگرد: اراده ای نیست در مردنش ولی آنجایی که به مجلسی میرود با اراده خودش میرود.

استاد: مجلس رفتن بله ولی علم ندارد که میتواند بخواند.

شاگرد: یعنی مردن بین نماز فعل او نیست. ما در مورد فعل خودش صحبت میکنیم.

استاد: خب فعل خودش، مقدمات مفوته هم فعل خودش است و میداند که بعدا محتاجش می شود.

شاگرد: نه در آنجا برایش علم حاصل نمی شود که عصیان کرده است.

استاد: اگر فعلیت وجوب تدریجی باشد چرا عصیان نکرده است. یعنی الان مولی نسبت به حفظ آب وضوء به او میگوید حفظ کن. تو میدانی که نیم ساعت دیگر میخواهی نماز بخوانی. اگر وجوب دفعی باشد همین بحث ها قبلا…

اگر فعلیت وجوب را دفعی گرفتیم فرمایش شماست. اصلا هیچ وجوبی نیامده است ولی اگر بگوییم موضوع حکم شرعی که شئونات دارد به تناسب فعلیت هر شانی از او، به همان اندازه وجوب شرعی بالفعل است. امر مولی می اید. نظیرش که من مثال هم میزنم یک چیز های عرفی است. الان مثلا ساعت ده صبح است و پدر مادر شخصی یاداشت کرده اند ساعت 10 صبح تولد اوست و نزد فرزندشان میروند و میگویند الان نماز بر تو واجب شد. هیچ کس ابا نمیکند و میگویند صبر کنید تا ظهر بشود نماز بر او واجب می شود. چرا؟ چونکه آنها منظورشان این نیست که ساعت ده نماز بخوان. منظورشان این است که الان ساعت ده بالغ شدی ونماز بر تو واجب شدی. یعنی یکی از شئونات وجوب تکلیف که بلوغ است برای تو آمد. اطلاق عقلائی هم به آن میگویند. یعنی الان ساعت ده نماز بر تو واجب شد یعنی تو یکی از شئونات موضوع برایت آمد نه اینکه همین الان نماز بخوان. آدم بالغ نماز بر او واجب است. واجب یعنی اینکه شأن بلوغ را واجد است و بالفعل است برای او. خب همینطور چیزی برای موارد دیگر هم میگوییم هر شانی از شئونات موضوع بالفعل است تکلیف میتواند برای آن حرف بزند. شما آب دارید و علم هم دارید که ده دقیقه دیگر باید وضو بگیرید بگویید نه هنوز که وجوب نیامده است من آب را اختیاراً میریزم چونکه وجوب ندارم و بعدش هم تیمم میکنم این خلاف ارتکاز است.

چرا خلاف ارتکاز است که بگویند شارع به تو اجازه نمیدهد نه اینکه صرفا یک مقدسی باشد. اما اگر بگوییم ارتکاز دال بر کشف امر شارع است آن شاید یکی از تحلیلاتش این باشد که فعلیت حکم به تدریج است.

برای تدریج بیشتر هم صحبت شده است. همین را هم که عرض کردم نماز را شروع میکند ولی نمیداند آن را تمام میکند یا نه این یکی از توضیحات این است که فعلیت حکم تدریجی است. یعنی همان نماز را که می‌بندید فعلا برای کسیکه تکبیر میگوید امر بالفعل او همان تکبیر است و الان سلام برای او بالفعل نیست. با یک خصوصیاتی بعدا بالفعل میشود که یادم می اید چند بار در مورد آن صحبت شده است. بحث خوبی است.[6]

 

استاد: علی ای حال این بحث خوبی است گسترده هم هست ولی این چیزی که من میخواهم عرض کنم این است.

اصلی که قول عدم قضاء به آن تمسک میکند

الان اگر به سراغ اصل برویم، در اینجا اصل با اشتغال است یا با برائت است. اصل با کدام است؟ این قولی که میگوید اگر تا کل وقت عصیان کرد و عمدا انجام نداد و عذر برایش پیش نیامد او باید قضا کند ولی اگر در بخشی از وقت عذر شرعی برایش پیش آمد نباید قضا کند اصل، برائت اینها؟ موافق او هست یا نیست؟

دیروز عرض کردم که برائت موافق اوست. به چه بیان؟ به این بیان که قضا فرض گرفتیم به امر جدید و فوت اینجا باید صدق بکند. اطلاق در اینجا نداریم در اینجا باید قطع پیدا کنیم به صدق مطلق. خیلی تفاوت دارد اینجا نمی شود گفت تمسک به اطلاق میکنیم. اینجا باید قطع پیدا کنیم فوت صادق است بعد این دلیل بیاید. وقتی مشکوک شد اینجا کلا عموم و اطلاق کنار میرود و نوبت به برائت میرسد.

صدق عرفی فوت در عدم اتیان واجب موسع

اما الان میخواهم بیانی عرض کنم اینجا ببینیم عام داریم نداریم.[7]

 

برو به 0:38:39

فوت صدقش عرفی است. اقض ما فات، فوت عرفی است. اگر در مورد مغمی علیه، مجنون، حیض مستوعب وقت میگویید قضا ندارد تخصیص زده اید. از او فوت شده است و اقض ما فات شامل آن می شود. عرف میگویند کل وقت مجنون بودی نمازت فوت شد خب اقض ما فات. کل وقت مغمی علیه بود نمازت فوت شد، اقض ما فات. بله دلیل خاص می آید تخصیص میزند. خب وقتی تخصیص زد پس اقض ما فات، مطلق بود عام بود. ما نحن فیه را از اول گرفته، شک در شمول مطلق نداریم بلکه در تقیید مطلق داریم.

وقتی شک در تقیید مطلق داشتیم، اصاله الاطلاق می شود محکّم. فوتش قطعی است در مواردی که تخصیص خورده است که جنون و اغماء و… کنار میرود و ما بقی میماند. شاهدش هم نوم است. نوم و سکر و اینها. کسی تمام وقت در حال سکران بود باید قضا کند.

به چه دلیل میگویید قضا کند خدشه کنید. خدشه ندارد. اقض ما فات به وضوح موضوعش در اینجا محقق است میگوید نمازت فوت شد کل وقت خواب بودی خب اقض ما فات کما فات. حالا در این خواب قانونش چیست و آیا خلاف قاعده است و… در بحث صلاه قضا مطرح می شود.

فعلا روی این بیان اینکه شخص در خواب مانده را باید نماز قضا کند مشمول آن شد و طبق قاعده شد. قاعده خودش شد و این ها خلاف قاعده شدند.

اشکالاتی مبنی بر اینکه خواب و مغمی علیه و… خطاب متوجه آن ها نیست و لذا فوت صدق نمیکند دیگر باید در آنجا بررسی کنیم و به این فضا کاری نداریم. در آنجا چنین اشکالی هست لذا عده ای میگویند خواب باید قضا کند، به دلیل خاص باید قضا کند نه به دلیل اقض ما فات. و الا مافات مربوط به موارد عمد است و قدر متیقن ما فات همان فوت خاصی است که نخوانده است و الا کسکیه کل وقت مورد خطاب نبوده است چه بگوییم ما فات!!

شاگرد: قدر متیقن نداریم، نص داریم.

استاد: اگر در اینکه بگوییم ما فات، یعنی فوت با عمد. با دلیل خاص گفتیم آقایی که خودت را مست کردی یا آقایی که خواب رفتی و بیدار نشدی، شما نمازت را قضا کن ولی اگر خودمان بودیم میگفتیم اقض ما فات برای آدم هوشیاری است که نماز نخوانده است و خواب هم نمازش قضا ندارد مثل مغمی علیه. خیلی از این خواب ها غشی است و مغمی علیه با این خواب غشی فرقی ندارد پس چطور است نسبت به خواب میگویید قضا کن (هیچ فرقی ندارد از حیث تعلق خطاب) پس معلوم می شود ما فات مربوط به تعمد است و اینها برای آنجا فعلا اینجا کاری با آن بحث ها نداریم.

اینجا الان به تعبیری که شما فرمودید ما برائت را از دست این قول میگیریم به این بیان. میگوییم فوت یک فوت عرفی است (دو جور فوت نداریم که بگویید فوت خاص و عام) و نماز از نائم سکران و مغمی علیه و… فوت شده و دلیل اقض ما فات میگوید کل این ها را قضا کن و دلیل مخصص آمده است میگوید ارفاق کردیم در حق مغمی علیه و مجنون و حائض مستوعب به اینکه قضا نکن. یک تخصیص ارفاقی زده است برای سه مورد و دلیل ما فات باقی ماند برای بقیه موارد.

خب وقتی اینچنین شد دیگر نمی شود بگوییم اصل برائت است. اینجا اطلاق داریم و با این اطلاق اقض ما فات می آییم به میدان اینکه در اینجا خلاصه این حائض تا ساعت سه که عمدا نخوانده است تا غروب هم که عذر حیض داشته است پس فوت صادق است و مصداق قطعی اقض ما فات است.[8]

 


 

[1] تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان) / ج‏1 / 389 / 19 – باب الحيض و الاستحاضة و النفاس ….. ص : 380

[2] وسائل الشيعة / ج‏2 / 359 / 48 – باب حكم قضاء الحائض الصلاة التي تحيض في وقتها و حكم حصول الحيض في أثناء الصلاة ….. ص : 359

 

[3] شاگرد: به او تاکید کرده اند پنج دقیقه دیگر مغمی علیه می شود.

شاگرد: عذری که اینجا میگویند احوط بودن مستوعب است؟ عذرش این است که الان پنج دقیقه دیگر می آید و قطعا تا آخر وقت هست.

استاد: یعنی میخواهد بگوید بعدا به هوش می آید در وقت

شاگرد: مثلا ساعت دوازده است و علی القاعده ساعت دو به هوش می آید.

استاد: بله اگر به هوش می آید..

[4] شاگرد: چرا بالفعل نشد؟

استاد: چونکه همینطور که علم دارد نیم ساعت دیگر به حال اغماء میرود علم هم دارد یک ساعت بعد به هوش می آید روی حساب عادی. چرا الان بخواند میگوید بعد از اغماء میخوانم مثل سایر اعذار که میگویید اگر عذر داری عقب بینداز که آخر وقت که عذرت برطرف شد نمازت را بخوانی.

شاگرد: اگر کسی مثلا فرض کنید میگوید من که وقت دارم ولی بعد از داخل شدن وقت و انجام عمل فوت نمود، این چطور می‌شود؟

استاد: خدا رحمت کند علویه ای بود مکرر ناراحت بود و میگفت نزدیک زوال بود و اذان گفتند و شوهر من دل درد شد و خیلی مقید به نماز بود و خواست نماز بخواند ولی من گفتم چند لحظه دراز بکش من آب نباتی چیزی به شما بدهم بعدا میخوانید نماز را.میگفت ایشان هم خوابید و با فاصله نیم ساعت به رحمت خدا رفت. همینطور ناراحت بود که من نگذاشتم نمازش را بخواند. مکرر هم قضا کرده بود برایش ولی همینطور ناراحت بود.

بله دیگر الان باید برای او قضا بکنند یا نه؟

استاد: روی حساب این اعذاری که گفته شد چونکه تکلیف بالفعل شده بوده مشهور آن را هم میگیرد و لذا حاج اقا و سایر مفتی ها فرموده اند: کالحیض. اذا حصل احد الاغذار المانعه کالحیض و الجنون و الاغماء. یعنی ما تابع نص نیستیم بگوییم بالجنون و الحیض و الاغماء. خیلی تفاوت است بین کالحیض و الجنون با بالحیض و الجنون. لذا این جا هم باید قضا کند.

شاگرد: اگر اینجا باید قضا کند چرا نمی‌گوییم این عذر مستوعب شد اول میتوانست بخواند.

استاد: نخیر فرض ما در اینجا تمکن نیست. اولی که همینطور شد ما هم قبول داریم، شما رفتید فرض اول.

شاگرد: نخیر. همان فرضی که علم دارد پنج دقیقه دیگر بیهوش می شود.

استاد: بیهوش میشود ولی وقت ندارد. یعنی فرض مشهور اینجا محقق نیست. او فقط میتواند با تیمم…

شاگرد: شرط دوم

استاد: بله لذا عرض کردم احتیاط حاج آقا دقیق است. اول که حاج آقا همراه مشهور فتوا دادند که وجب القضاء . همین هم که شما میگویید اینجا فرض اول تمام شد. فرض بعدی این است که علم دارد که وقت ندارد. یعنی وقت ندارد در حال اختیار، فقط میتواند تیمم کند. در اینجا تکلیف تیمم بالفعل است یا نیست؟ این صحبت ماست. حاج آقا فتوا نیمدهند احتیاط میکنند.

شاگرد: احتمالی که به ذهن قاصر ما رسید که شاید آن برخی از امور، چیزهایی هستند که ابتدایش شاید دست خود آدم باشد ولی انتهایش دست خود آدم نیست مثل این هست که کسیکه سوار هواپیما می‌شود و فاصله میان اول وقت و اخر وقت در نماز صبح بسیار کم می‌شود گاهی!

استاد: که الان هم مثلا با تیمم باید بخواند. حالا او در هواپیما میتواند بعدا وضو بگیرد مراعات بکند مناسب همان وضعیت هواپیما و در هواپیما بخواند.

شاگرد: شرایطی دارد مثلا برای پیدا کردن قبله، علمش را هم پیدا بکند.

استاد: آنها همه اش مساله دارد. کسکیه قبله را بلد نیست چکار بکند طبق وظیفه فعلیه عمل میکند. الان نمیتوانیم بگوییم تیمم بکند و در فرودگاه بخواند.

استاد: بله این احتیاطش هست که اگر میداند بعدا در هواپیما نمی تواند و وقت وضو هم دارد نگوید که موسع است و فعلا نمیخوانم و بعدا در هواپیما…

ولی اگر وقت ندارد نمی شود بگوید الان در فرودگاه تیمم کن و بعدا در هواپیما بخوان.

شاگرد: (19:00؟)

استاد: نه آن اغماض…

شاگرد: مانعه عن التکلیف

استاد: من التکلیف. صاحب جواهر هم آورده اند ولو بحث های طلبگی ما بود ولی موضوعا با آنچه شما میفرمایید دو بحث است.

[5] شاگرد: در صورت عدم العلم است؟

استاد: حتی در صورت علم هم. قول کافر ماجرایی دیروز را دارم تقریر می‌کنم. او میگوید علم داشتی داشته باش و علم شما جعل شارع را که عوض نمی‌کند که. شارع گفته است در این فاصله نماز بخوان و بخشی از آن وقت را خودش اجازه فرموده که نخوان و بخشی از آن را هم من نتوانستم بخوانم آن آخر کار در حال اغماء بوده است.

شاهدش را ببینید: مثلا کسی مسافرت می‌رود و ساعت سه بعد از ظهر در منزل بود و نماز ظهر را نخواند و به مسافرت رفت و نزدیک غروب آفتاب اگر نماز می‌خواند باید شکسته می‌خواند ولی عصیاناً نماز را نخواند و یا عذر داشت در اینصورت باید شکسته قضا کند.

شاگرد: کما فات

استاد:  میزان فوت آخر وقت است. اگر فات، مطلق فوت بود می‌گفتیم ساعت سه هم از او فوت شد پس چرا می‌گویید نماز را شکسته قضا کن. می‌گویید ببینید وقت فوت ملائکه به او چه گفتند. وقت غروب آفتاب ملائکه موکل به غروب گفتند: اقض ما فات. حالا برو قضا کن چیزی را که الان از تو فوت شد و الان نماز شکسته از تو فوت شده است. اما ملائکه ساعت سه می‌گفتند فضیلت از دستت رفت و نمی‌گفتند اقض. میگفتند که فات منک الفضل. فوت نماز نبود بلکه فوت فضل نماز بود.

شاگرد: کسی وسط وقت بمیرد همان فرمایش شماست چون فوت نیست که قبلش شارع به او اجازه داده است و بعد مرده است و نتواسته است…

استاد: بله این استدلال در آنجا نیز می آید. همه این ها را ‌می‌رود.

[6] شاگرد: شاید مثلا منظورشان نمیدانم چقدر درست باشد در این قضیه مثلا فرض کنید میته ای در اینجا هست و من هم غذا دارم ولی الان گشنه نیستم و فقط هم همین غذا را دارم و این غذا را دور بریزم چونکه الان گرسنه نیستم و زمانیکه گشنه شدم میته بخورم.

استاد: میگوید الان که غذا خوردن بر من واجب نیست.

شاگرد: نیاز من الان بالفعل نیست.

[7] شاگرد: آن چیزی که اول وقت بر عهده شخص می آید چیست؟ واجب موسع است یا… یعنی دو تا چیز هستند یا یک چیز؟ نمیخوام روی تعدد مطلوب ها بروم میخواهم بگویم الان یک وجوب زمان داری آمد که یک مقدارش رفت، خب آن وجوب چطور از این شخص ساقط شد؟

استاد: چون متعلق وجوب یک امر موسع بود بر او ایجاب قضا نمیکند چونه فوت بر او صدق نکرد چونکه موسع بود.

شاگرد: بالاخره این وجوب بر عهده اش آمده است

استاد: بر عهده او آمده است موسّعاً. یعنی میتوانست نخواند. چون میتوانست نخواند حالا که عذر پیش آمد فوت نشده است چونکه میتوانست نخواند.

شاگرد: این کاری به قضا ندارد، میتوانست آن لحظه نخواند.

استاد: خب قضا موضوعش فوت است و وقتیکه فوت صدق نکرد موضوع که نشد و تکلیف جدید هم نمی شود.

دیروز عرض کردم اگر قضا تابع ادا باشد فرمایش شما صحیح است ولی اگر قضا به امر جدید باشد خب امر جدید موضوعش فوت است و اینکه فوت نشده است.

شاگرد: چرا فوت نشده است؟

استاد: چونکه فوت میزانش آخر وقت است و اگر آخر وقت میتوانست انجام بدهد و نداد میگویند نمازش فوت شد ولی اگر وسط کار بود و عذر برای او پیش آمد نمیگویند نماز از او فوت شد.

شاگرد: ما اگر به خود نص نگاه کنیم بنظر میرسد بین فوت عرفی و فوت شرعی نمی شود فرق گذاشت همین ابتدای کار. میگوید اقض ما فات کما فات. شما هم قبول دارید اگر کسی از ساعت ده صبح تا ده شب بیهوش بوده است عرف میگوید نماز از او فوت شد. بنابر این اگر ما بودیم و همین روایت که میگوید اقض ما فات کما فات حتی کسیکه از قبل از اذان تا بعد از مغرب بیهوش بوده ما میگوییم نماز او فوت شده است. بالاخره بیهوش شده و گناه نکرده است ولی همانطور که از او فوت شده باید آن را بخواند. حالا یک وقتی دلیل شرعی دیگری داریم که اقض ما فات کما فات را تخصیص بزند خب بگوید نه، مربوط به جایی است که وجوب وارد شده است ولی بقیه موارد تحت این اطلاق باقی میماند.

استاد: فرمایش شما خوب است در توضیح اینکه برگردیم اطلاق را زنده کنیم که اصلا نوبت به برائت نرسد در این قول. توضیحش هم همین است که فرمودید.

[8] شاگرد: با این بیان کسی که می‌رود مسافرت و نماز از او با عذر قضا می شود باید دو تا قضا کند. یک فوت که در واجب موسع داشت و یک فوت که در واجب مضیق داشته است؟

استاد: حالا آنجا روایات هم از حیث ادله دو مدل است. بعضی روایات میگویند تمام قضا کن بعضی میگویند شکسته قضا کن که بحث خاص خودش را دارد. در آنجا هم شما میگویید دو تا قضا کن و دو تا قضا کردنش مثلا با امتنان صلاه قصر منافات دارد. صلاه قصر میگویند که چون سختت است. صدقه الله از مواردی که برای نماز قصر است صدقه الله. خدا هم بر تو اسان گرفته است. حالا معنای آسان گرفتن که گفته اند چون آخر وقت مسافری دو رکعت بخوان معنایش این است که فقط دو تا بخوان وقتی میخواهی قضا بکنی؟؟ این با آن ریخت امتنان و تسهیل در صلاه مسافر با صدقه منافات دارد.

آن را از بیرون میدانیم اجماعا دو تا نماز بر کسی واجب نیست ولو قضا کند. آن حرفی که گفتند این بود جوابش ولی خواستم روی حساب استدلال غیر اجماعی هم حرف بزنیم. و آن این است که ولو حرف شما هم بیاید از بیرون اجماع هست که بیشتر از یک نماز بر مکلف واجب نیست و یک نماز بیشتر قضا ندارد در یک وعده و تکلیف یکی است. اینها برای آن کسی هم که در هواپیما میرود این را گفتند. مثلا اینجا صبح بود و نماز را خواند و سپس سوار هواپیما می شود و زمانیکه پیاده می شود بین الطلوعین است خب در اینجا دوباره واجب است بخواند یا نه؟ نخیر لازم نیست بخواند چونکه اجماع داریم در یک روز دو تا نماز صبح بر کسی واجب نیست.

شاگرد: احتیاط چطور؟

استاد: احتیاط که بله، توسعه دارد، احتیاط که مانعی ندارد.

استاد: نماز اول وقت تمام بود و در آخر وقت قصر بود. این دو تا تکلیف است یا دوتا فرد از مکلف به است؟ اگر دو تا تکلیف است شما میگویید احتیاط، دو تا فوت است. من میخواهم عرض کنم که این دو تا فرد مکلف به هستند دو تا فوت صادق نیست. شما اگر بگویید به گردن ما بگذارید اینجا چون اول وقت حاضر بود و آخر وقت مسافر بود پس دو تا فوت صدق میکند. میگوییم نخیر چنین نیست چونکه این دو تا فرد یک طبیعت هستند. دو تا فوت نیست برای آن طبیعت و چون آن طبیعت دو تا فوت برایش صادق نیست قضا هم برایش نیست به‌صورت احتیاط وجوبی.

 

درج پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

The maximum upload file size: 10 مگابایت. You can upload: image, audio, video, document, text, archive. Drop files here

هیچ فایلی انتخاب نشده است