مدرس : استاد یزدی زید عزه
شماره جلسه: 3
موضوع: فقه
بسم الله الرحمن الرحیم
جلسه ٣: ١٣٩۵/٠۶/٢٨
مسألة: إذا حصل أحد الأعذار المانعة من التكليف كالحيض و الجنون و الإغماء بعد مضيّ مقدار من الزمان يتمكّن فيه من أقلّ الواجب الصلاتي مع التطهّر و سائر الشروط، مع عدم الأداء، وجب القضاء، و لا يجب القضاء مع إدراك الأقلّ من ذلك على المشهور؛ و الأحوط مع العلم بطروّ العذر الإتيان بصلاة العاجز في الكميّة و الكيفيّة، و التنزّل إلى البدل في ما له بدل لا يطول وقته، و إسقاط ما يسقط بالضرورة و العجز، و كذا القضاء مع عدم الأداء المذكور. و لا فرق في ذلك بين أن يكون زمان التمكّن أوّل الوقت، أو وسطه، أو آخره في غير ما يذكر.[1]
کلمه ی المانعه و التکلیف را دقت بفرمائید. آیا جنون و حیض و اغماء رافع تکلیف هستند یا مانع مکلف به؟ مقصود اینجا خیلی روشن است. مقصود کتاب و ظاهرا فتاوی در کتب دیگر نیز همینطور است. در عروه اینگونه است: ثم حصل احد الاعذار المانعه من التکلیف.[2] در متن شرایع که جواهر هم فرمودند: و اما النظر فی احکامها ففیها مسائل، الاولی اذا حصل احد الاعذار المانعه من الصلاه[3]. این عبارت محقق است. تکلیف را صاحب جواهر اضافه کردند:اذا حصل للمکلف احد الاعذار المانعه من التکلیف،کالجنون المانعه من الصلوه، کالجنون و الحیض.[4]
خب حالا عبارت محقق با توضیح صاحب جواهر معادله و مساوات کامل دارد؟ یا ممکن است که فرق بکند؟ اذا حصل احد الاعذار المانعه من الصلوه. مانعه از اتیان صلوه یا مانعه از تکلیف [کردن] به صلاه؟
خلاصه آیا برابر هستند یا نیستند؟ علی ای حال نمیدانم صاحب جواهر، التکلیف را خودشان به عنوان شرح آورده اند و در عروه و اینها هم آمده است؟ عبارت بهجه الفقیه هم ناظر به جواهر است. یا اینکه نه، در مفتاح الکرامه و کتب سایر فتاوی هم، در اصل من التکلیف، بوده است. که محقق المانعه من الصلوه تعبیر کردهاند. باید ببینیم این التکلیف در جواهر و تاریخ قبلش چطور است.
خیلی کتاب های فقهی آنهایی که خبیر میشدند، متضلع میشدند، در فقه جا افتاده میشدند سعی میکردند عین عبارات نصوص و فتاوی باقی بماند حتی در جامع المسائل که حاج آقا، برای فقه فتوایی نوشتند مدتی که مانوس بودم به جواهر و … نیز مراجعه میکردم این نکته را دیدم که اصلا خود حاج اقا گویا متعمد هستند وقتی میخواهند فرع را بگویند، دقیق عبارت شرایع و عبارتی که فتاوای دیگر هست را ذکر میکنند. یعنی غیر از محتوا ،عین خود عبارت فتاوی هم در فقه منضبط و ثابت مثل هم بماند. دیدم که تعمد داشتند فتاوی، یک وزان و یک نحو داشته باشند.
الان در اینجا نیز،آیا التکلیف از کلماتی هست که صاحب جواهر اضافه کرده اند یعنی در جاهایی دیگر بوده و ایشان اضافه کرده اند یا نه؟ در مختصر النافع مثلا متن ریاض، نمیدانم. منظورم از متن ریاض یعنی مختصر که متن ریاض است (ریاض شرح مختصر است). در آنجا چطور است و سایر کتاب ها.
المانعه را بعدا کار داریم حالا میخواهیم بدانیم مراد تکلیف یا مکلف است که بعدا به درد میخورد.
بعد مضی مقدار من الزمان یتمکن فی من اقلّ الواجب الصلاتی مع التطهر و سائر الشروط.
بعد از اینکه مقداری بگذرد. این مقدار چه مقدار است؟ یک مفهومی است که در اینجا حالت ابهام دارد.
یتمکن در آن مقدار از زمان، اقل واجب صلاتی. مستحبات را کنار بگذارید. صاحب جواهر وقتی بحث تمام میشود، میفرمایند مندوبات را باید استثناء کنیم و بد هم نیست. عده ای گفته اند و بد هم نیست. حاج آقا هم به همان چیزی که صاحب جواهر در آخر کار میگویند نه اول کار، ظاهرا در جواهر، در ابتداء که بحث احکام را میگویند حاج آقا آن را نفرموده اند. البته این که از جواهر خواندم ج7 ص 257 بود ولی خودشان اشاره میکنند همین بحث ما را نباید جواهر ج7 نگاه کنید بلکه در ج3 ص208 و 209 مشاهده کنید آنجا راجع به قضای حائض فرموده اند که:
وجب علیها القضاء بحسب حالها من القصر و الاتمام مقدار ما یجب علیها فیه من الصلوه والطهاره.
یجب علیها هم دارند. یجب علیها را صاحب جواهر دارند.
بله عرض کنم که یجب دارند ولی آخر کار میفرمایند که ذیل ج3 ص211 فلا عبره بالمندوبات. خب پس زیر کلمه، مانع و تکلیف و مقدار، خط کشیدیم تا برسیم.
بعد مضی مقدار یتمکن فی من اقل الواجب الصلاتی مع التطهر (که طهارت است) و سائر شروط (هرچه دیگر که ممکنش باشد از چیز هایی که باید تحصیل بکند) مع عدم الاداء متمکن بود ولی اداء نکرد. میتوانست بخواند این مجنون یا مغمی علیه یا حائض و نخواند، وجب القضاء. قضاء بر او واجب است.
در همان جا اگر جواهر را نگاه کنید میگویند بلا خلاف… بعد آخر کار اقوالی هم که می آورند یک تعبیری دارند که خیال همه را راحت کنند. میفرمایند:
و کیف کان فقد استقرّ المذهب الان علی خلاف هذه الاقوال.
مذهب مستقر بر همین است که حاج آقا فرمودند. یعنی هرکه از شما بپرسد حائضی اول زوال یعنی همینکه اذان گفتند پاک بود و با فاصله بیست ثانیه، سی ثانیه، یک دقیقه حائض شد باید قضا کند یا نه؟ در اینجا استقرّ المذهب که قضاء لازم نیست. باید حتما از زوال یک مقداری که میتواند وضوء بگیرد (یا غسل کند،اگر حائض قبلا استحاضه ای بوده که الان حکم به حیضیت آن میشود) ، طهارت و سایر شروط مثل قبله را باید تحصیل کند و لباسش را باید تطهیر کند به اندازه طهارت واجب ستر و سائر شرایطی که نماز دارد همه اینها اگر فراهم بود و نماز نخواند، وجب القضاء. و اگر هم خواند که خوانده است.
و لا یجب القضاء مع ادراک الاقلّ من ذلک علی المشهور و الاحوط مع العلم لطروّ العذر الاتیان بصلاه العاجز فی الکمیه و الکیفیه و التنزل الی البدل فی ما له بدل لا یطول وقته و اسقاط ما یسقط بالضروره و العجز و کذا القضاء مع عدم الاداء المذکور و لا فرق فی ذلک بین أن یکون زمان التمکن اول الوقت أو وسطه أو آخره فی غیر ما یذکر. (بهجه الفقیه)
وجوه را که عرض کردم روشن تر می شود که چرا این احتیاط را فرموده اند.
ببینید پس حالا ما هستیم و این بحث. موضوع بحث روشن است. سه تا چیز است که در فضای قضای نماز برابرند. حیض و جنون و اغماء. ولی نوم و سکر اینها باید قضاء بشوند و مانع از تکلیف نیستند.
در این فضا، آنهایی که مانع از تکلیف هستند از اینجا نمیتوانیم بگوییم رافع تکلیف هستند. اگر رافع تکلیف بودند میگفتیم خب چیزی که رافع تکلیف است تکلیفی ندارد. تکلیفی بوده است برداشته است شما چطور میخواهید بگویید نماز بخوان!!
کلمه رافع نیاورده اند ولی فضای بحث طوری است که ذهن را سراغ رفع هم میبرد. یعنی شما دارید میگویید ظهر شد میتوانست نماز را بخواند، عذر مانع تکلیف آمد. در اینجا کانّه چون آمده دیگر نمیگوییم مانع بلکه میگوییم رافع تکلیف. باید تکلیف را ببرد. تکلیف مثلا تا یک ساعت بود میتوانست بخواند و بعد عذر آمد. عذر مانع تکلیف که تکلیف را نمیگذارد بیاید؟ یا رافع تکلیف؟
خب اگر عبارت شرایع باشد دیگر حرف من نمیآید( المانع من التکلیف) در آنجا المانع من الصلاه. همانی که فقها گفتند. من التکلیف را دیدیم صاحب جواهر اضافه کردند و ممکن است آن مفتیانی که اول فرمودند منع از اتیان منظورشان بوده است نه تکلیف. المانع من الصلوه یعنی المانع من اتیان الصلوه. اعذار که می آید نمیگذارد نماز را بخوانیم نه اینکه المانع من التکلیف بالصلاه.
پس کلمه مانع در ما نحن فیه اگر تکلیف صاحب جواهر را اضافه کنیم ذهن سراغ این میرود که اگر رافع هم باشد طوری نیست ولی اگر تکلیفی که صاحب جواهر فرمودند را نیاوریم و در عبارت اتیان را مقدر بگیریم دیگر مانع،کاملا مانع است و دیگر رافع در اینجا معنا ندارد. المانعه من الصلاه، مانع از اتیان صلاه.
حالا همین نکته ای که الان عرض کردم در وجوه هم معنا دارد. در اینجور فرضی که عذری آمد که مانع من التکلیف بالصلاه است به تعبیر صاحب جواهر چه کاری باید انجام دهد؟ چندین وجه است که هر کدام دلیل خاص خودش را دارد و اتفاقا قول هم دارد. هم قول دارد و هم دلیل خاص خودش را دارد. از سخت ترین کار بگیرید تا آسانترین کار. این وجوه را سریع عرض میکنم و وجوهش هم قابل بحث است ولو صاحب جواهر فرمودند استقرّ المذهب… خب مانعی ندارد استقرار مذهب یعنی اینکه در خروجی بحث در مقامی که یک فقیه فتوا میدهد از این ها عدول نمیکند ولی از باب وجوه و بررسی وجوه و بررسی فقهی مساله هنوز خیلی کار داریم.
برو به 0:16:16
اگر وجوه را ردیف کنیم سخت ترین وجه این است که اول عرض کردم همین که زوال شد، لحظه زوال حتی با فاصله یک ثانیه اگر پاک بود و ثانیه بعد حائض شد او باید قضاء کند. یا اینکه به حالت اغماء رفت. این اولین و سخت ترین وجه است که همین لحظه زوال به اغماء رفت ولی لحظه زوال و لحظه بعدش هوش داشت و لحظه بعد از زوال مجنون شد بعد از اینکه به حال آمد باید قضا کند. به چه دلیل؟ دلیل و وجهش این است -به غیر از اینکه روایت هم دارد- در ما نحن فیه ببینید روایتی که ایشان نقل میکنند خبر عبد الرحمن بن الحجاج: عَنْ شَاذَانَ بْنِ الْخَلِيلِ النَّيْسَابُورِيِّ عَنْ يُونُسَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْحَجَّاجِ قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الْمَرْأَةِ تَطْمَثُ بَعْدَ مَا تَزُولُ الشَّمْسُ وَ لَمْ تُصَلِّ الظُّهْرَ هَلْ عَلَيْهَا قَضَاءُ تِلْكَ الصَّلَاةِ قَالَ نَعَمْ.[5]
این ظاهری دارد که بعدا عرض میکنم.[6]
خب این وجه اول را تخریب کنیم حالا دلیل میخواهد دالۀ بر آن ظهور باشد یا نباشد.
بیان دلیل این است که تکلیف در لحظه زوال بالفعل می شود و در بحثی قبلا داشتیم و مکرر هم صحبت شد و بحث خوبی هم هست ولی فعلا میخواهیم برای بیان این وجه مقابل آن را بگوییم.
من عرض میکردم که این بحثی که میگویند تکلیف در یک لحظه ای بالفعل می شود این حرف جور نیست. واقعا بالفعل شدن تکلیف شرعی مرحله مرحله است و اصلا بالفعل شدن تکلیف دفعی نیست بلکه تدریجی است. دفعی است نسبت به هر کدام از فعلیت شئونات آن، برای آن فقط همان شرط. فعلیت مطلقه اینطور نیست که دفعی باشد. حالا این حرفی بود که شاید یکی دو جلسه راجع به آن صحبت شد. راجع به انواع نمازها و خصوصیات و اینها که توضیحاتش را عرض کردم.
ولی حالا روی فرض اینکه فعلی شدن تکلیف مطلق است یعنی در یک لحظه واجب می شود. این دیگر مشکلی ندارد بگوییم اول زوال تکلیف برای اوبالفعل می شود. ایتها المراه صلّ دخل وقت الصلاتین. تکلیف تو برای هردو بالفعل شد. الا انّ هذه(الظهر) قبل هذه(العصر) هم منافاتی ندارد که تکلیف به عصر هم بالفعل شده باشد ولی تو نخوان.
خیلی خب تکلیف شده است بالفعل و حالا مانع پیش آمده است. میگوید اینکه نمیتوانست بخواند تکلیف ما لا یطاق است. این چه حرفی است که میگویید. نه تکلیف ما لا یطاق [در صورت اتیان] در همان وقت است. اولا طهارت شرط واجب است نه شرط وجوب. اگر وضو و… شرط وجوب باشد میگفتید ظهر شده اما او که طهارت ندارد، تکلیف نیامده است و هنوز بالفعل لحظه ای نشده است ولی چون میدانیم طهارت شرط واجب است نه شرط وجوب پس لحظه زوال هیچ مانعی نداریم برای تکلیف بالفعل دفعی قطعی تمام شد. تکلیف آمد. آقای مصلی، خانم مصلی بعد هم برو به عنوان شرط واجب وضوء را بگیر. خب حالا من که امروز نمیتوانم شرط واجب را تحصیل کنم. خب حالا هم که ما با تو حرفی نداریم بعدش برو قضا کن. وقت قضای آن میتوانید اتیان شرط واجبش کنید؟ بله خب قضا کن.
تکلیف ما لا یطاق یعنی چه؟ یعنی اینکه بگوییم الان بخوان. به زور طهارت را حاصل کن و بخوان و در عین حال هم باطل است.
اینجا در اتیانش اشکال تکلیف ما لا یطاق می آید. برای قضایش چرا بیاید با فرض اینکه عند الزوال تکلیف مطلق شده است. تکلیف فعلی شده است بطور مطلق. نماز ظهر و عصر بخوان، اذا زالت الشمس دخل وقت الصلاتین. برای تو تکلیف شده است حالا اگر نمیتوانی بخوانی خب مانعی ندارد قضای آن را بخوان. دیگر بیشتر طولش ندهم. این وجه بود برای اولین وجهی که میگوید به محض اینکه زوال شد باید نماز را قضا کند.
برو به 0:22:08
قول بعدی این است که اینجور نیست که لحظه اول شما باید نماز را بخوانی، ولی اصلا ما شرط نمیکنیم باید وقت طهارت و غسل و… داشته باشد. همینکه زوال شد لحظه زوال قضا بر او واجب نمی شود ولی باید اندازه ی معظم صلاه را وقت داشته باشد. پس از لحظه زوال تا سه رکعت برای کسیکه نماز چهار رکعتی ظهر میخواهد بخواند، اگر تا سه رکعت وقت از زوال گذشت و حائض شد باید قضا کند چونکه از اول صلاه تا معظم صلاه وقت داشته است. وقتِ وضو و.. نیاز نیست. این قول شاید برای مرحوم صدوق باشد نسبت به روایت.[7]
قول منسوب به مرحوم صدوق ظاهرا در جواهر هست که معظم صلاه. یعنی نماز ظهر مثلا اگر میخواهد بخواند اگر سه رکعت نسبت به ظهر وقت پیدا کرد می شود معظم.
شاگرد: وجه این چیست؟
استاد: روایت. روایتی بوده است چون مرحوم صدوق و… گاهی طبق روایت فتوا میدادند. مثلا حضرت فرمودند: اگر در نماز ظهر بود و دو رکعت را خوانده بود و حائض شد برود ولی اگر دو رکعت از نماز مغرب را خوانده بود و حائض شد بعدا نماز را قضا کند. یعنی حضرت بین معظم نماز در نماز مغرب دو رکعت که خوانده معظم نماز را خوانده است و درک کرده است ولی وقتی دو رکعت از نماز ظهر را خوانده است فقط نصف نماز را درک کرده است نه معظم آن را. این هم یک قول که اگر معظم را درک کرد باید قضا کند.
شاگرد: شاید هم برای مردان خصوصیت داشته باشد.
استاد: فرمایش شما این است که صرفا اقتصار بر نص نشده است بلکه یک نحو حیثیت گیری شده است. تنقیح مناط به آن اصطلاحی که من عرض میکردم نه مناط. مناط یعنی تنقیح موضوع که دقیقا موضوع حکم مغرب و ظهر نبوده است. مساله، مساله ی معظم بوده است و صغری و فرد آن شده است نماز مغرب در روایت.
بله این هم نکته ای است که کجاست که این ها نباشد؟ در همین شرایع که قبلا بحث میکردیم واضح و آشکار همین تنقیح های موضوعی از محقق اول فراوان که خیلی از آنها قابل بحث است در اینکه این تنقیح موضوعی که ایشان انجام دادند همینجور هست یا نه.
[وجه سوم با توجه به سوال شاگرد از استاد این شد که براساس من ادرک رکعه من الوقت ادرک الوقت کله، در غیر معظم اجزاء هم قضاء ثابت میشود].
برو به 0:27:35
وجه چهارم را ابتدا مرحوم آقای حکیم در مستمسک انتخاب میکنند. میگویند ما قبلا گفتیم که همینکه به اندازه چهار رکعت وقت داشته باشد کافی است.
قد عرفت فی مبحث الحیض الاشکال فی اعتبار مضی مقدار من الوقت یسع المقدمات فی وجوب القضاء و انّ الظاهر وجوبه بمجرد سعه الوقت لنفس العمل.[8]
نفس العمل یعنی چهار رکعت حتی بدون طهارت.
این هم یک وجه دیگری است که باید قضا کند در صورتی که از زوال تا چهار رکعت وقت داشته و بعد از چهار رکعت حائض شده است. معظم نماز نه بلکه کل فعل نماز.
برو به 0:28:42
وجه بعد این است که فقط طهارت ضمیمه می شود به قول قبل. یعنی باید برای کل نماز و فقط طهارت ترابیه وقت داشته باشد.وجه آن چیست؟ حائض یا مغمی علیه که اول زوال چهار رکعت وقت داشت با یک تیمم کافی است برای اینکه قضاء کند. میگوییم چرا؟ میگوید تیمم برای ضیق وقت است و او الان در ضیق وقت است و برای او ضیق وقت است مخصوصا اینکه بداند الان مانع برای او پیش می آید. وقت تو ضیق است یعنی تو بیشتر فرصت نداری تیمم کن. خب وقتی تیمم برای ضیق وقت است، کسیکه یک تیمم و یک نماز وقت داشته است پس این هم وجه پنجم که اندازه یک نماز کامل با یک طهارت ترابیه. که حاج آقا هم احتیاط کردند دیدید که عبارت را الان خواندم. ذیلش فرمودند: کما انّ الاحوط.
برو به 0:30:20
وجه ششم این است که باید به اندازه یک نماز با فقط طهارت (غسل یا وضوء) اگر غسل نیاز دارد غسل و اگر نیاز به وضوء دارد که وضوء هم باید بگیرد.
مانع ندارد که نیاز به وضوء یا غسل داشته باشد. این هم وجه دیگری که باید اندازه طهارت وقت داشته باشد. این مختار متن شرایع است و خیلی دیگر. جواهر را نگاه کنید کتاب ها را همه به تفصیل گفته است. این هم وجه ششم.[9]
شاگرد: آن کسی که وضوء دارد چطور؟
استاد: بله آنها هم صریحاً گفته اند اگر وضوء داشته است دیگر طهارت شرط نیست. یعنی حتی کسی که میگوید طهارت وقتش برای وجوب قضاء شرط است همان شخص میگوید به حسب حال او. اگر قبل از زوال وضوء داشت و زوال شد به اندازه وقت نماز و طهارت در اینکه دیگه طهارت نمیخواهد چونکه طهارت داشت. برای کسی که طهارت داشت دیگر فقط اندازه وقت نماز شرط وجوب قضاء است. و این هم صریحا گفته اند که در فرضی که نیاز داشته باشد. این هم یک قول.
بعد از قول صاحب شرایع و… سائر شروط هم می آید. نه زوال شد و شرایط را نداشت باید تحصیل کند مثلا قبله را نمیدانست کدام طرفی است، مجبور بود بپرسد و این تحصیل قبله وقت میگیرد و وضوء هم ندارد. مجموع وقتش اگر میرفت تحصیل قبله میکرد و وضوء میگرفت نمیرسید که نماز را بخواند بر چنین حائضی قضای نماز واجب نیست چونکه شرایط را نداشت و مجموع شرایط نیاز است که وقتش برای او باشد تا اینکه قضاء بر او واجب بشود.
برو به 0:33:02
مرحله بعد تفاوت بین ظهر و عصر است که آیا عصر هم اول همان ظهری که هشت رکعت بود عصر هم باید بخواند یا نه؟ اگر اول ظهر هشت رکعت بعلاوه زمان وضو وقت داشت ولی هنوز وقت عصر نشده است( آن وقت انشائیه اصلیه )لذا فقط ظهر را قضا میکند دون العصر. لذا اگر نظرتان باشد روایت هم داشت و مرحوم شیخ الطائفه هم در تهذیب آن را بر استحباب حمل کردند.[10]
برو به 0:41:34
اگر حائض اول وقت پاک بود و خیلی هم وقت داشت و تا نزدیک غروب نماز را عقب انداخت به امید اینکه نزدیک غروب بخواند و حائض شد اصلا قضا ندارد. اصلا قضا ندارد. چرا؟ چون وقتی قضا دارد که فوت فی مجموع الوقت صدق کند. (اقض ما فات) نماز که از او فوت نشده است او میخواست بخواند. گفت که من ضوء میگیرم و نمازم را میخوانم. هیچ کس نمیگوید نماز از او فوت شد. چرا؟ چونکه وقت نماز موسع است. وقتی خود واجب موسع الوقت است فوت او هم نسبت به این وقت موسع صدق میکند. بسیار در جواهر تکرار میکنند لصدق الفوت. صدق الفوت کجا بود!!
نماز که از او فوت نشده است بلکه مانع برایش پیش آمده و حائض شده است نماز که از او فوت نشده است و چون صدق فوت نکرده است یک توسعه ای بوده که خدا به او داده است و او هم که میخواسته نمازش را بخواند ولی نشد. خب حالا که نشد چه؟ نه او گناه کرده و نه قضا بر او واجب است.[11]
استاد: یک کسی قبل از زوال به حال اغماء رفت و بعد از غروب به حال آمد در اینصورت میگویید نماز از او فوت شد یا نشد؟ این فوت را اگر میخواهی بگویی خب بله فوت شد. اینجور فوت ،عرفی است . بله از این مغمی علیه هم فوت شد در مجموع وقت هم بود ولی بحث ما این نیست. بحث ما سر فوت خاص است که، اقض ما فات کما فات، با موضوع خاصی که در مجموع وقت میتوانستی انجام بدهی و انجام ندادی. حائض اینطور نیست که میگوید من در مجموع وقت نمیتوانستم انجام بدهم. میخواستم انجام بدهم ولی نشد خب چرا قضاء کنم. قضا هم علی الفرض، به امر جدید است و این امر جدید را وقتی شک کنیم برائت جاری می شود. شک میکنیم که فوت هست یا نیست و وقتی شک در فوت کنیم شک داریم در اصل فعلیت تکلیف، برائت جاری میکنیم و میگوییم لازم نیست قضا بکنی. این آخرین وجهی است که…[12]
عرض کردم مکرر حاج آقا میفرمودند که احتیاط کردن مرحوم آقا میرزا محمد تقی شیرازی محسوس است. میگفتند یک حاشیه دارند مرحوم میرزا بر عروه من دیدم. میگفتند اول تا آخرش هیچی نیست جز اینکه هرکجا سید فتوا داده است شروع کرده است احوط. یعنی اینطور در فتوا ایشان احتیاط میکردند. و استادشان که شاگرد میرزا بودند ظاهرا مرحوم آمیرزا کاظم شیرزای رضوان الله علیهم میگفتند از استادمان پرسیدم که آقای میرزا که اینطور در فتوا احتیاط میکنند تو بحث علمی هم لسانشان و جهت گیری اشان احتیاط بود؟ فرمودند خیر در درس کافر ماجرایی میکردند. کافر ماجرایی یعنی حرف هایی میزد که به مرز…
خیلی عجیب است احتیاط در فتوا اینطور در بحث هم آنطور بروند که دیگر محتملات.
علی ای حال این وجه هم روایت دارد. بیان این وجه این است که اصلا فوت صدق نمیکند. اگر برخلاف مشهور بگوییم قضا تابع اداست این وجه در مبنا دچار مشکل می شود. از کجا میگویید؟! قضا که تابع ادا نیست.
این امر آمده بود ولی در وقت مانع پیدا شد که بجا بیاورد خب فقط حیثیت وقت فوت شده است و بعد از وقت بجا بیاور. این قضاء بنابر این است که قضا تابع ادا باشد. یعنی امر قضایی همان امر صلّ در آن وقت است. غروب نخواندی و بعدش هم مانع پیش آمد بسیار خب وقت موسع صلاتی از تو فوت شد بدون عقاب. خب امر که فوت نشده است بلکه منحل بوده است به وقت و غیر وقت. امر قضا تابع اداست و باید بخوانی.
این وجه با تبعیت قضاء از اداء مبنایی خراب می شود اما بر مبنای مشهور که قضا تابع ادا نباشد این وجه دوباره زنده می شود به اینکه امر جدید میخواهیم که اصل در فعیلت آن برائت است و در فعلیت آن محتاج صدق فوت هستیم. اقض ما فات. و چون واجب موسع است باید در کل این وقت موسع بتواند انجام بدهد و فعلیت قضایی این تکلیف که فوت مترتب بر آن است این است که در کل وقت متمکن باشد و انجام ندهد. اگر در برخی از وقت نتواست انجام بدهد این دیگر تکلیف نبوده است.
به عبارت عرفی که بخواهم بگویم، او تقصیری نکرد که عقب انداخت و بعدش هم تقصیری نداشت که بجا نیارود پس چرا قضا کند.[13]
شاگرد: مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ يُونُسَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ الْأَوَّلَ ع قُلْتُ الْمَرْأَةُ تَرَى الطُّهْرَ قَبْلَ غُرُوبِ الشَّمْسِ كَيْفَ تَصْنَعُ بِالصَّلَاةِ قَالَ إِذَا رَأَتِ الطُّهْرَ بَعْدَ مَا يَمْضِي مِنْ زَوَالِ الشَّمْسِ أَرْبَعَةُ أَقْدَامٍ فَلَا تُصَلِّي إِلَّا الْعَصْرَ لِأَنَّ وَقْتَ الظُّهْرِ دَخَلَ عَلَيْهَا وَ هِيَ فِي الدَّمِ وَ خَرَجَ عَنْهَا الْوَقْتُ وَ هِيَ فِي الدَّمِ فَلَمْ يَجِبْ عَلَيْهَا أَنْ تُصَلِّيَ الظُّهْرَ وَ مَا طَرَحَ اللَّهُ عَنْهَا مِنَ الصَّلَاةِ وَ هِيَ فِي الدَّمِ أَكْثَرُ قَالَ وَ إِذَا رَأَتِ الْمَرْأَةُ الدَّمَ بَعْدَ مَا يَمْضِي مِنْ زَوَالِ الشَّمْسِ أَرْبَعَةُ أَقْدَامٍ فَلْتُمْسِكْ عَنِ الصَّلَاةِ فَإِذَا طَهُرَتْ مِنَ الدَّمِ فَلْتَقْضِ صَلَاةَ الظُّهْرِ لِأَنَّ وَقْتَ الظُّهْرِ دَخَلَ عَلَيْهَا وَ هِيَ طَاهِرٌ وَ خَرَجَ عَنْهَا وَقْتُ الظُّهْرِ وَ هِيَ طَاهِرٌ فَضَيَّعَتْ صَلَاةَ الظُّهْرِ فَوَجَبَ عَلَيْهَا قَضَاؤُهَا.[14]
استاد: لانّ وقت الظهر دخل علیها، محل استدلال ما اینجاست که حضرت هردو را کنار هم ذکر میکنند و میگویند باید نماز را قضا کند. چرا؟ لانّ وقت الظهر دخل علیها و هی طاهر و خرجت و هی طاهر. یعنی فقط نمیگویند دخلت و میتوانست انجام بدهد. میگویند اول طاهر داخل شد و طاهر خارج شد پس در مجموع وقت طاهر بود پس باید قضا کند.
ببینید اربعه اقدام گذشته وقت واسعه داشته و حالا خون دیده است. نماز را که دیگر نمیخواند معلوم است. وقتی که پاک شد باید قضا کند چونکه خرجت فضیّعت، یعنی فوت خاص با صدق تضییع. [15]
استاد: صحبت سر این است که چرا حضرت، خرجت را فرمودند. اگرصدق فوت میکرد بدون خروج وقت، حضرت میفرمودند دخل علیها الوقت و نخواند. متمکن بود و نخواند. چرا قید کردند که دخل. خرج و هی طاهر در کل وقت. چکار به خروج داریم و چرا حضرت آن را فرمودند؟ پس معلوم می شود خروج هم کاره ای است چونکه صدق فوت برای واجب موسع باید کل آن را در نظر بگیرید تا فوت صدق کند.
[1] بهجه الفقیه ١۴٩
[2] مسألة ١۴: إذا مضى من أول الوقت مقدار أداء الصلاة بحسب حاله في ذلك الوقتمن السفر و الحضر و التيمم و الوضوء و المرض و الصحة و نحو ذلك ثمَّ حصل أحد الأعذار المانعة من التكليف بالصلاة كالجنون و الحيض و الإغماء وجب عليه القضاء و إلا لم يجب. العروة الوثقى (للسيد اليزدي)، ج1، ص: 536
[3] شرائع الإسلام في مسائل الحلال و الحرام، ج1، ص: 53
[4] جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام، ج7، ص: 257
[5] تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان) / ج1 / 394 / 19 – باب الحيض و الاستحاضة و النفاس ….. ص : 380
[6] شاگرد: و لم تصلّ الظهر، ظهور ندارد در [اینکه در هنگام زوال حائض شده است]؟
استاد: و لم تصلّ الظهر با فرض اینکه قول دارد [مورد بررسی قرار گرفته است]. در بین اهل سنت هم بنظرم قول دارد شاید من الان ندیدم و از سال ها در ذهنم است که در اینجا قول دارد که درلحظه زوال اگر طاهر بود یا در حال افاقه بود باید قضا کند. خب با این قول، لم تصلّ الظهر یک نحو قید توضیحی است که وقت زوال پاک بود اما نماز را نخوانده و حائض شد. خلاصه نخوانده نه یعنی اینکه تفریط کرده میتوانست بخواند و نخواند. یعنی ظهر شد و نخوانده است نماز را عملاً چونکه حائض شده است. میتواند و تاب این را دارد ولی ظهوری که شما گفتید هست و ظهور بدی نیست. روایت بعدی اش هم هست و صاحب جواهر هم فرموده است.
[7] شاگرد: اقوال را میفرمایید یا وجوه؟
استاد: وجوه و اقوال با هم. الان فعلا اقوال هم هستند. یعنی اینها وجوهی هستند که قول هم دارند.
شاگرد: نماز عصر هم داخل همین میکند
استاد: نخیر ظهرش فعلا مسلم است و عصر هم من بیانش را گفتم چجوری. وجوه خیلی متعددی در اینجا هست و همه اینها هم بیانات خوبی دارد که از نظر ذهنیت فقاهتی کمک میکند برای جاهای دیگر که آدم بتواند بحثی را بازش کند.
شاگرد: من أدرک رکعه… چه می شود …
استاد: فقد ادرک الوقت کله. ورودش برای آخر وقت است. ادرک آخر وقت را.
شاگرد: ادرک الوقت یعنی چه؟ یعنی تکلیف برایش می آید؟
استاد: بله دیگه. تکلیف که آمد، اذا زالت الشمس دخل وقت الصلاتین. این هم ضمیمه کنید و من أدرک رکعه من الوقت فقد أدرک الوقت کله، با لسان حکومت.
تو کسی هستی کانه کل وقت را ادراک کردی خب پس یعنی کانه چهار رکعت را ادراک کردی پس تو باید قضا کنی. اینم یک وجهی. من توجه نداشتم و الان تا گفتند دیدم درست است این.
[8] مستمسک ج5 ص 168
[9] شاگرد: این مواردی که طهارت حساب می شد به حسب حالت شخص تغییر میکند
استاد: بله این در همه وجوه بعد از شرایط می آید که ما همه این ها را به حسب حال مکلف میگوییم. حتی این سوال بود که وقتی میگوییم لنفس الفعل، باید وقت کل نفس فعل را داشته باشد؟ یعنی نفس فعل مکلف به حسب متعارف که انجام میداده است یا نفس فعل مکلف فقط واجباتش.
برخی هستند مخصوصا عوام ده ها بار میپرسند که من قنوت نخواندم. قنوت عادت اوست و اصلا آن را واجب میداند.
شاگرد: یعنی با تمام این احوال حال خودش شخص میزان است؟
استاد: بله حال خودش میزان است.
شاگرد: اگر بطیء اللسان است…
استاد: بله یا بطیء الاغتسال است، وطیء التوضیء است، حال خودش میزان است.
[10] شاگرد: در مورد نماز عصر؟
استاد: در مورد نماز عصر بین دو تا روایت جمع کردند و گفتند جمع بین این دو روایت این است که مستحب است عصر را بخواند و واجب نیست.
شاگرد: عصر پاک شده بود؟
استاد: نه فرض این است که اول زوال زن پاک بود به اندازه ای که هم وضو بگیرد و هم هشت رکعت نماز بخواند و بعد از اینکه نماز نخواند با اینکه میتوانست هشت رکعت را با طهارت بخواند ولی نخواند. حالا وقتی پاک شد باید قضا بکند یا نه؟
الان طبق این استقراء ما میگوییم باید عصر را هم بخواند اما طبق آن وجه نه ولو اینکه هشت رکعت وقت داشته است ولی آن چهار رکعت بعدی هنوز وقتش داخل نشده است که قضا را الزام بکند بلکه مستحب است که بخواند.
بله روایتش این بود که لم تدخل علیها وقت العصر حاضت. حیض شده بود و حال آنکه وقت عصر هنوز بر او داخل نشده بود.
دو تا روایت بود لذا مرحوم شیخ حمل کردند بر اینکه مستحب است. خب این هم یک وجه تفاوت بین ظهر و عصر.
شاگرد: قبل از اینکه وارد عصر بشویم چند تا وجه دیگر یکی اینکه معظم بعلاوه طهارت ترابیه و یا طهارت مائیه باشد… دوم اینکه مسلم جزء وجوه است کسی یک رکعت بعلاوه طهارت ترابیه یا یک رکعت بعلاوه طهارت مائیه یا یک رکعت بعلاوه همه شروط.
استاد: یعنی تلفیقی بین تفصیل در ماهیت صلاه با شروط صلاه. ما فعلا ماهیت و تفصیلش را گفتیم بعد وارد ضمیمه شروط شدیم. شما میگویید این شروط را با آن تفصیل در ماهیت هم هرکدام را به هم ضمیمه کنیم یک وجهی در می آید. بله درست میفرمایید.
خب این تا اینجا. ظهر و عصر هم معلوم شد.
شاگرد: تولید کردن وجوه [اشکالی ندارد؟]
استاد: بله یعنی اگر روایت دو تا باشد و یکی مربوط باشد در محدوده طبیعت کار و یکی هم شروط و جزای ار و فقیه بخواهد بین این دو تا جمع کند گاهی میبیند روایت کل برایش درست نیست و روایت ادراک رکعت برایش درست است ضمیمه میکند با شروط. این وجوه اگر منبع، دلیل هر کدام دو تا دلیل باشد در یک لسانش هم ممکن است و در دو تا روایت باشد روشن تر است در اینکه در مقام جمع یکی از این دو را میتواند در آن خدشه بکند و اشکالی به ذهنش بیاید بین این و آن جمع بکند. یعنی تلفیق بین تفصیل در طبیعت با تفصیل در شروط اگر در برخی از آنها خدشه بکند در نظریه فقیه، بعضی را با بعضی دیگر تلفیق میکند. مانعی ندارد از نظر علمی خوب است.
اصلا بطور کلی تفصیل در علم ابتدایش خوب است که برگردد به اجمال. این چیزهایی است که مطلوب در علم است. علم اول مجمل است بعد توسط تفکر محققین و متفکرین به تفصیل می آید و کمال تفصیل این است که دوباره برمیگردد و مجمل می شود. اجمال بعد التفصیل همه چیز های قبلی را در دلش دارد و معمولا هم آن تحقیقاتی خوب برای بشر میماند که کل تفصیلات قبلی را بشر خلاصه کند بگذارد در اجمال بعدی. یعنی اجمال بعدی طوری نباشد که آسیب پذیر باشد. طوری اجمال مجمل شده باشد که سرب باشد. یعنی تا کسی بخواهد اشکال کند پشتوانه اش آنها هست و فوری میفهمد که اشتباه کرده است. معمولا علومی هم که چکش خورده است اینطوری است یعنی تا آدم می خواهد اشکال کند میبیند چقدر روی آن کار کرده اند. و اشکالی که الان او میخواهد کند وارد نیست.
این عبارت را نمیدانم حاج آقا یا دیگری شنیده بود از محروم سید ابوالحسن نقل میکردند همینی را که گفتم. مرحوم سید ابوالحسن میفرمودند: علم به تفصیل میرود برمیگردد و تبدیل به اجمال می شود.
شاگرد: [بحث مدیریت امتثال در اینجا چگونه مطرح میشود]
استاد: بحث امتثال در دخول وقت هم درست است ولی یک چیزی قبلش بود و آن این بود که تقنین بدوی برای عصر متداخل با ظهر نبوده است. وقت تسهیلی توسعه ثانوی ایجاد شده و آن وقت آن مدیریت امتثالی که شما می فرمایید آمده است. لذا این سه مرحله خیلی مهم است. اول یک تقنین بدوی بوده است اوقات پنج گانه غیر متداخل. مشترک نبودند. بعد از باب توسعه متداخل شدند و بعد از متداخل شدند روایات مدیریت امتثال آمد. پس ما میتوانیم بگوییم قضا مال مرحله اول است چونکه قضا جایش، جای تکلیف است.
ببینید مگر تداخل برای تسهیل نبود؟ خب تسهیل برای امتنان بر امت است. این چه تسهیلی است که حائضی که اصلا آن وقت اصلی غیر امتنانی برایش نبوده است بگوییم واجب است قضا کند. پس مانعی نداشت که برای حائض حکم قبل الامتنان جاری بشود چونکه برای او امتنان موضوعیت ندارد ولی برای سایرین امتنان است جاری بشود. تسهیل بشود و آن مدیریت امتثال در مرحله سوم بیاید. پس اصلا برای حائض مسائل مدیریت امتثال موضوعیت ندارد.
[11] شاگرد: فوت شد یعنی چه؟
استاد: یعنی یک واجبی در مجموع وقتی که خدا برایش انجام داده، انجام نده. تکلیف بالفعل شده و در این بازه زمانی باید انجام دهی. فات، یعنی در این مجموعه زمانی انجام نداد.
شاگرد: فوت داد یا فوت شد؟
استاد: فوت از بین رفتن است.
شاگرد: تفویت است یا فوت؟
استاد: تفویت هم نیست. فوت هم نیست. میخواهم بگویم اصلا فوت هم نیست روی این وجه.
شاگرد: تفویت هست ولی شاید فوت نباشد.
استاد: تفویت هم نیست. وقتی فوت نیست تفویت متعدی آن هم معنا ندارد.
شاگرد: تفویت نیست ولی ممکن است فوت باشد.
استاد: فوت هم نیست. لم یفت منه الصلاه. چرا؟ چونکه میخواست بخواند.
شاگرد: میخواست بخواند ولی نخواند.
استاد: میدانم نخواند.
شاگرد: فوت شد ولی تفویت نکرد.
[12] شاگرد: نامفهوم
استاد: روایت این است، امام علیه السلام توضیح میدهند. ابوالصباح کنعانی، جواهر ج3 ص213. قوله (عليه السلام) أيضا في خبر أبي الصباح الكناني: «إذا طهرت المرأة قبل طلوع الفجر صلت المغرب و العشاء، و ان طهرت قبل ان تغيب الشمس صلت الظهر و العصر»
علی ای حال روایت دارد در اینکه حضرت فرمودند چرا باید قضا کند؟ چونکه دخلت علیها الوقت و هی طاهر و خرجت و هی طاهر. یعنی هم دخول را حضرت فرمودند هم خروج را. یعنی این زنی بود که کل وقتی که میتوانست بخواند نخواند خب باید قضا کند.
شاگرد: اگر اصلا قصد نداشت که بخواند
استاد: آن دیگر اکفر است.
شاگرد: یعنی این را اصلا به آن اعتنایی نیست؟ وجهی دارد که ما اصلا اعتنا به همچنین حالتی نکنیم؟ او قصد نداشته است ولی شاید بعدا اتفاقی می افتاد و قصد میکرد.
استاد: فرمایش شما جا دارد. یعنی خانمی بوده در یک ایامی اصلا نماز نمیخوانده است حالا توبه کرده و میخواسته قضا کند. میگوید من اصلا نمیخواستم نماز بخوانم. در عین حال روی این وجه آخر از او میپرسیم که شما نزدیک غروب حائض شدی یا نه؟ اگر نزدیک غروب حائض شدی آن روز نماز بر تو واجب نیست و قضا هم ندارد روی این وجه آخر.
چرا؟ چونکه باید کل وقت میتوانستی بخوانی ولو اینکه قاصد بودی و نخواندی. این وجه آن را هم میگیرد.
[13] شاگرد: قضا مگر تابع تقصیر است؟ تابع تقصیر شخص نیست. حالا مانعی پیش آمد نتوانست بالاخره فوت بر او صدق میکند.
استاد: نه این بیان آخر یک بیان عرفی بود.
شاگرد: میخواهم بگویم فوت صدق میکند بالاخره نشد. یا مثلا فرض کنید این وسط یک ساعت بیهوش شد و دوباره بهوش آمد.
استاد: شما که کلمه فوت را بکار میبرید همان فوت است که برای کل وقت هم بکار میبرید؟ میگویید امروز نمازم فوت شد. یعنی از ساعت ده صبح تا ده شب مغمی علیه بود، عرف میگوید دیگر. این معنا را اگر بخواهید بگویید خب از بحث ما خارج است و ما چنین فوتی را کاری نداریم و مطمئینم چنین فوتی موجب قضا نیست. مطمئنیم و اجماع است. مغمی علیه غیر از خواب و سکران که قضا دارند او قضا ندارد و هیچ کس هم دغدغه ای ندارد. پس آن فوت که بحث ما نیست بلکه فوت خاص است که تکلیف برای ما می آورد. فوت خاص میگوید در وقت میتوانستی، در کل وقت ولو در بعض وقت هم میتوانستم خب فوت است پس چرا اجازه میدهید من عقب بیندازم. اگر میخواهید فوت خاص را به میدان بیاورید باید بگویید تو میتوانستی و نکردی پس شد فوت خاص. من در کل وقت که نمیتواستم بخشی از آن رفت. همینکه شک هم بکنید در صدق فوت خاص بس است برای برائت، نمیدانم آن فوت خاص آمد یا نه و فوت عام که محل بحث ما نیست.
[14] الكافي (ط – الإسلامية) ؛ ج3 ؛ ص102
[15] شاگرد: الان این موضوع اولش سوال این بود که وقت داشته است و بعد از چهار قدم، بخاطر اینکه خارج شده است سؤال شده است.
استاد: یعنی خارج شده است وقت ظهر طبق آن روایات خاص.
شاگرد: از ظهر خارج شده است نه از مجموع ظهر و عصر.
استاد: از خصوص وقت ظهر. چون روایت مال ادله اوقات است.
شاگرد: البته این ظهرش در آن فاصله ای که زمان ظهر بوده هیچ مانعی پیش نیامده است طبق این روایت. ظهر آمده است طاهر بوده و از ظهر طاهر خارج شده است.