1. صفحه اصلی
  2. /
  3. شرح
  4. /
  5. درس فقه(٣٢)- بررسی حمل بر تقیه در جمع روایات استتار

درس فقه(٣٢)- بررسی حمل بر تقیه در جمع روایات استتار

رد معروف بودن شیعه نزد اهل تسنن به اعتبار حمره مشرقیه ، تفسیر زوال حمره‌ی مشرقیه
    |
  • لینک کوتاه : https://almabahes.bahjat.ir/?p=20849
  • |
  • بازدید : 7

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

 

 

بررسی حمل بر تقیه در جمع روایات استتار

حمل روایات الاستتار علی التقیّه و المناقشه فیه و لا یخفی: أنّ وجه الجمع من «الجواهر» و «المصباح» هو حمل روایات الاستتار علی التقیّه، لموافقتها لما علیه العامّه، حتّی أنّ العامّه یعرفون ذلک من الشیعه[1].

 

صفحه چهل و دو بودیم. قسمت بالای صفحه تمام شد. یک مقدار صحبت از بحث تقیه شد  و حالا که مدتی فاصله شده است از بالای صفحه مروری روی عبارت وبر مجموع حرف‌هایی که قبلا زدیم ،خواهیم داشت.بالای صفحه فرمودند: «ولایخفی أنّ وجهَ الجمع من الجواهر و المصباح»این صحبت‌هایی که ما قبلا پی‌جوئی کردیم خوب شده است وجه جمع از جواهر و مصباح ؛ یعنی حمل بر تقیه تا بعد از شهید ثانی اصلا در کتاب ها نبود . خیلی مهم است کهاحتمال تقیه در کلمات فقهاء نبوده است. زمان مثل وحید بهبهانی است که این وجه جمع خیلی قوی شده است. وحید اصلا طرفدار استتار شدند.عده‌ای دیگرخواستند بعض الاساطین به تعبیری بعضی از اساطین فقه را مقابل وحید قرار دهند. این حرف‌های احتمال تقیه به عنوان یک حمله و حربه‌ایدر برابر قول وحید به پا شده است و قبل از آن اسمی از آن نبود. لذا الان هم ایشان فرمودند: جواهر و مصباح.

«وجه الجمع هو حمل روایات الاستتار علی التقیة».چرا؟ «لموافقتها لما علیه العامة حتی أنّ العامة یعرفون ذلک من الشیعه»این‌ها در جواهر بود همین‌هایی که ما تا آن‌‌جایی که بحث کردیم دیدیم این‌ها سر نرسید. چرا؟ به خاطر این که «لموافقها لما علیه العامة حتی أنّ العامة یعرفون ذلک من الشیعه»اثری در آثار آن نبود. عامه فقط قول خطابیه را می‌شناختند، عامه که می‌گفتند :شیعه می‌گویند: زوال حمره‌ی مغربیه.تنها چیزی که عامه از قدیم می‌دانستند این بود،. چرا؟ چونشما می‌خواهید در آخر بگویید:روایات استتار حمل بر تقیه شود «لموافقتها مع العامة»پس باید در همان فضای تقیه هم موافقت و مخالفت عامه را مطرح کنیم.

 

برداشت عامه از شیعه نسبت به وقت مغرب

 

در آن فضا عامه ، شیعه را فقط به عنوان خطابیه میشناختند که زوال حمره‌ای بودند و اشتباک نجومی.

شاگرد : یعنی زمان صدور روایات…

استاد : بله، یعنی چیزی که خود شیعه هم آن را قبول ندارند، خود ائمه هم با آن مخالفت کردند.ایشان (یکی از شاگردان) گفتند من کتاب های سنی را مفصل نگاه کردم در این که آنها راجع به نقل قول روافض و شیعه چه می‌گویند؟ گفتند : فقط همین تذکر را می‌دهند که شیعه قائل به اشتباک نجوم هستند. می‌گویند :شیعه می‌گوید : صبر کنید تا اشتباک نجوم. اینبرای ما مسلّم است که اینحرف برای خطابیه است.

شاگرد : ظاهرا روایت از رسول الله است که اقوامی می‌آیند که مغرب را عقب می‌اندازند.

حضرت اینها را مورد مذمت قرار می‌دهندو عامه با این می‌خواهند بر ما حمله کنند شاید…

استاد : بله، از باب این که حضرت مذمت کرده‌اند می‌گویند:شما مورد مذمت حضرت هستید که با اشتباک نجوم نماز می‌خوانید.

 

 

بررسی تقیه‌ای بودن عمل به استتار قرص برای وقت مغرب

 

شاگرد : یعنی الان بررسی شد و فهمیدیم که عامه این‌طور می‌گویند؟

استاد : عامه اصلا «یعرفون العامة الشیعة بذلک»برای این که تقیه را اثبات کنیم. ببینید یک وقت است در فضای بغداد و عراق و وقتی که جواهر نوشته‌شده است اینها را می‌گویید:«إنّ العامة یعرفون الشیعة بذلک»خُب،این مشکلی ندارد، الان در عراق سنی ها زودتر اذان می‌گویند و نماز می‌خوانند، شیعه‌ها نمی‌گویند، این که موجب تقیه نیست. ما می‌خواهیم صدور روایات را تقیةً بگوییم، پس باید آن فضای آنجا را بگوییم که عامه می‌دانستند این‌ها این‌طور هستند، تقیه می‌کردند، عقب نمی‌انداختند نماز را تقیةً، برای این که «عامه یعرفون»که اگر عقب بیندازند این شیعه است و حال آن که اثری از آثار این‌طور برخوردی نیست. حتی بالاتر عرض کردم که از لسان و کلمات مبسوط شیخ طوسی این برمی‌آید که خود آن زمان، عملکرد شیعه در زمان شیخ طوسی و این‌ها ، عملکرد استمرار بر این حالت نبوده است و لذا شیخ در مبسوط فرمودند:استتار، مغرب است«و فی أصحابنا من شَرَطَ زوال الحمرة المشرقیة و هو أحوط»مگر این‌طور لسان برای زمان شیخ این را می‌رساند؟امر مسلّم مستقر خارجی که ایشان این‌طور بگویند و فی أصحابنا من…؟! لذا این که ما اصلا کشف کنیم که زمان صدور روایات ،«عامه یعرفون من الشیعه مراعات زوال حمره‌ی مشرقیه»را، اثری از آن در آثار نیست.

شاگرد : این‌ها صحیح ولی خلاف این هم ثابت نمی‌شود؟

استاد : بله، هرکدام از این‌ها حساب دارد، ما قدم به قدم جلو می‌رویم. نمی‌خواهیم چیزی بیشتر ادعا کنیم. ما این اندازه می‌خواستیم پیدا کنیم که در یک نقلی، در یک فضایی، در یک شرائطی ، عامه بفهمند که اینکه اینطور نماز می خواند شیعه هست.حتی من یک روایت در آن روز که روز آخر بود خواندم که راوی می‌گفت:من همراه سنی ها هستم  و وقت نماز مغرب می‌شود رد می‌شوم به خانه بروم اینها نماز مغرب می‌خوانند، بروم با اینها بخوانم یا بروم خانهسر صبرنمازم را بخوانم؟ می‌گفت:اگر بروم با اینها بخوانم اذان و اقامه‌ی من فوت می‌شود، نگفت:وقت داخل نشده چه کار کنم؟

سُئل أبی عبدالله علیه السلامأکون مع هولاء أنصرف من عندهم عند المغرب فأمُرّ بالمساجد فاُقیمت الصلاة، فإن أنا نزلتُ اُصلّی معهم لم أتمکّن من الأذان و الاقامة و افتتاح الصلاة فقال :ائت منزلک و انزع ثیابک و إن أردتَ أن تتوضّأ فتوضّأ و صلّ فإنّک فی وقتٍ إلی ربع اللیل. [2]

استاد : روایت یازدهم باب نوزدهم؛باب مواقیت وسائل است. این‌طور که خودم می‌خواهم مسائل فقه شیعه را رعایت کنم من نمی‌توانم ، باید با تقیه به همراه اینها بخوانم همان‌طور که آنها می‌خوانند.«فقال :ائت منزلک و انزع ثیابک و إن أردتَ أن تتوضّأ فتوضّأ و صلّ فإنّک فی وقتٍ إلی ربع اللیل. »فرصت داری، برو با دل جمع در خانه بخوان! چرا الان با اینها بخوانی؟

ببینید این فضا ، فضایی است که طرف در آن فضا مشکلی در وقت نداشت. حالا مشکل او این بود که می‌گوید :اذان و اقامه و اینها را نمی‌توانستم اقامه کنم، بگوییم می‌ترسم مثلا؟ باید با آنها بخوانم؟خُب ،اگر تقیه بود که باید بخواند. چرا می‌گوید:أمرّ، رد می‌شوم نمی‌خوانم و به منزل خودم می‌روم.

 

برو به 0:07:42

این‌ها فضاهایی را می‌رساند که این‌قدر نزد خودشان معروف نبود و این‌طرف که حتماً فضا ، فضای تقیه بود برای خصوص حمره‌ی مشرقیه، این را تأکید می‌کنم. برای حمره‌ی مغربیه بله، نقل هم کرده‌اند که عامه هم می‌دانستند، کما این‌که حتی کس دیگری با خود حضرت همراه شد.آن مصاحب حضرت گفت : من صبر می‌کنم تا حمره‌ی مغربیه هم برود.

شاگرد : این روایت اذان و اقامه ،همین دلیل نمی‌شود که وقت داخل نبوده است ؟ که من نمی‌رسم اذان و اقامه را بگویم، یعنی آنها زود می‌خواندند، من بخواهم اذان و اقامه بگویم نمی‌شود، لذا به منزل خودم می‌روم. حضرت می‌فرمایند : به منزل خودت برو. اگر دیرتر می‌خواندند، وقت شیعه می‌خواندند خُب ، این به اذان و اقامه خودش می‌رسد.

استاد : اذان و اقامه اگر خودش می‌خواست بگوید.

شاگرد : می‌دانم، اگر دیرتر می‌خواندند می‌رسید، این معلوم می‌شود که آنها زود می‌خواندند، حالا این از باب تقیه یا هر چیزی می‌خواست با این‌ها بخواند ولی اذان و اقامه را نمی‌رسید، حضرت هم فرمودند : به خانه خودت برو.

استاد : مشکل او در رابطه با اذان و اقامه،چون وقت نشده بود به اذان و اقامه نمی‌رسید؟

شاگرد : اگر تقیه باشد که اذان و اقامه او هم اشکال ندارد، از باب تقیه اشکال ندارد.

استاد : او می‌خواهد بگوید من می‌خواهم بگویم : حیّ علی خیر العمل، اینها نمی‌گویند.

شاگرد : نه حالا منظور من این است که اینها این‌قدر زود می‌خواندند که دیگر اذان و اقامه را نمی‌رسید بگوید،حالا این را از باب تقیه ممکن است می‌گفتیم باشد می‌خواند ولی حضرت اجازه می‌دهد به خانه خودش برود بخواند.

می‌خواهم بگویم این نشان دهنده‌ی این است که آنها زود می‌خواندند؟

استاد : عبارت این بود: «أکون مع هولاء أنصرفُ من عندهم عند المغرب فأمرّ بالمساجد فاُقیمت الصلاة فإن أنا نزلتُ اُصلّی معهم لم أستمکن، یک نسخه این است و یکی هم لم أتمکّن، من الأذن و الاقامة و افتتاح الصلاة،»یعنی چون وقت نشده است «لم أتمکّن»؟اگر وقت شده بود «أتمکّن»؟خُب ، چه طور در مسجد سنی ها با نماز جماعت آنها اذان و اقامه می‌گفت؟

شاگرد : این لم أتمکّن برای این است که آنها زود می‌خوانند.

شاگرد2 : خُب ،این هم زود بخواند.

شاگرد : نمی‌تواند دیگر، اینقدر زود می‌خواندند نمی‌شود.چرا نشود؟برای چه فرمود:لم أتمکّن؟

استاد : می‌گوید:نمی‌توانم با آنها خودم اذان بگویم، هرچه آنها گفتند، اقامه آن اقامه، اذان مؤذن آنها است، اقامه آن هم اقامه سنی ها است، نمی‌توانم اذان و اقامه مطابق شیعه بگویم.

‌شاگرد : به خاطر این؟

استاد : بله، «افتتاح الصلاة»، می‌خواهم تکبیرات بگویم، دعا بخوانم، برنامه دارم برای خودم. آنها یک الله اکبر می‌گویند و نماز را شروع می‌کنند، نمی‌رسم به این چیزهایی که مربوط به خودم است نه مربوط به دخول وقت یا زود خواندن و دیر خواندن.

شاگرد : مربوط به این است؟

استاد : بله، و الا درست نبود که اصل دخول وقت را در بیان خودش نیاورد و لوازم آن را بگوید، بگوید : نمی‌توانم اذان بگویم، نمی‌توانم اقامه بگویم.

شاگرد : یعنی اگر این برای او سؤال بود این را مطرح می‌کرد، واجب را مطرح می‌کرد.

استاد : بله، آن اصل کاری؛ شرط وجوبی ضروری را می‌گفت، می‌گفت : هنوز وقت نشده است چه کار کنم؟ حضرت هم اتفاقا وقتی وارد می‌شوند نمی‌گویند:اول وقت نبود، می‌گویند:تا ربع لیل وقت داری، یعنی عجله نکن. حاصل فرمایش حضرت هم این می‌شود که ناراحت نباش که حتما فضیلت اول وقت را شنیده بودی و دارد  می‌گذرد، گفت: با اینها بخوانم نمی‌توانم اذان و اقامه بگویم ولی اول وقت است،بروم به خانه، اذان و اقامه دارم ولی اول وقت من فوت شده است. حضرت می‌فرمایند:این مشکلی نیست. به هر حال اول وقت یک نحو فضیلت است، تو برای درک اقامه و اذان و حتی می‌گویند : توضّأ، در بازار بودی، کارداشتی، «أکون مع هولاء»، برو تجدید وضو کن، حضرت اشاره می‌فرمایند که «ائت منزلک و انزع ثیابک،»پیراهن خودت را دربیاور. ببینید صحبت وقت و دخول وقت و این‌ها نیست، صحبت اول و آخر وقت است و نحوه‌ی عملکرد او در خارج است.

به هر حال فرمودند: «حمل روایة علی التقیة لموافقتها»،این سؤالات برای ما مانده است، بررسی کردیم آن را تا این‌جا که آیا فضای حمره‌ی مشرقیه برای زمان صدور روایات ،یک فضای تقیه بوده است یا نبوده است؟ باید شاهدی برای آن پیدا کنیم اگر شاهدی دارد، چرا که هنوز پرونده آن باز است.

شاگرد : ، حالا به«حتی یعرفون»هم کاری نداشته باشیم«موافقتها» را هم قبول نمی‌فرمائید که «لموافقتها علیه العامة» موافق با عامه بوده است؟

استاد : نه، «موافقتها» هم صحبتش شد، من فتوای کنونی آنها را آوردم و خواندم. همان زمان خود روایات آنها تعبیر حمره‌ی مشرقیه نداشتند، اما خودشان روایت صحیح و غیر صحیح مفصلا دارندکه حضرت فرمودند: «إذا أقبلت الظُلمة یا إذا أقبل اللیل من هاهنا و أدبر النهار من هاهنا فقد حلّ الافطار.»«أقبل اللیل من هاهنا»یعنی اسم مسئله‌ی اقبال تاریکی از طرف مشرق در روایات آنها هم است، لذا خود آنها مطرح کردندکه یک مقدار صبر کنید. در یکی از این کتاب‌هاروایت نبوی بودکه خواندم، می‌گوید:استصحاب روز داریم، یک مقدار صبر کنید تا قطع پیدا کنید آن چیزی که شارع می‌خواهد شده است. ببینید بیانات آنها این‌طور نیست. بله حمره‌ی مشرقیه را با این عنوان ندارند، هرچه ما گشتیم به عنوان حمره‌ی مشرقیه هیچ کجا ندارند ، این درست است. اما محتوای آن را که در روایات ما هم بود که راوی می‌گوید :من دیدم امام رضا نماز می‌خواندند،«إذا أقبلت الفحمة من المشرق»، می‌گفت :«فحمه.»[3] این تعبیر را داریم.

 حتی در قراری از قرارهای مجمع الفقه الاسلامی برابطة العالم الاسلامی نقل کرده‌اند.عرض کنم در آنجا،  یعنی در دسته‌ای از فتاوا ، القرار السادس من الدولة التاسعه، سال هزار و چهارصد و شش ماه رجب المرجب. می گوید : پنجاه دقیقه‌ی زاویه‌ی قرص خورشید باید زیر افق برود. می‌گوید : خورشید وقتی پنجاه دقیقه‌ی هیوی در قوس برود زیر افق، تازه دو دقیقه‌ی دیگر هم صبر کنید برای تمکین و تمکین اضافه کردن دو دقیقه‌ی زمانی به این پنجاه دقیقه‌ی هیوی است. اینها در فتوای آنها آمده است.

 

برو به 0:15:03

یعنی این‌طور بگوییم که خود عامه اساس کار آنها بر این است که می گویند : به محض استتار شروع کنید، نه اینطور نیست، آنها هم حساسیت خودشان را دارند.

شاگرد : الان معروف این نیست که واقعا همان استتار را می گویند.

استاد : آن آقا حالا تشریف نیاوردند، ایشان بیشتر آنجا بودند، ایشان گفتند که من دیدم صبر می‌کنند، استتار که شد.

شاگرد : صبر می کنند بخاطر احتیاط، این حرف دیگری است، فتوا چیست؟

استاد : خیلی خب.

شاگرد : برای تقیه همین کفایت می کند.

استاد : بنای آنها بر صبر کردن و احتیاط باشد، این دیگر با زوال حمره‌ای که با فاصله‌ای که در کتاب آقای بحرینی دیدم[فاصله ای ندارد]که دوازده دقیقه إلی پانزده دقیقه، ایشان این‌طور گفته بود. ایشان طرفدار خیلی شدید مشهور بودند، خیلی شدید، قول مشهور و ذهاب حمره را شرط می‌دانستند.

تفاوت استتار را با این هم دوازده إلی پانزده گفته بودند، حالا یک مقدار بیشتر احتیاط کنند بیست دقیقه و بیست و پنج دقیقه و اینها.

شاگرد : همین الان هم که آنها وقتی اذان می‌گویند تقریباً یک مقدار فاصله می‌افتد بعد اقامه را می‌گویند و شروع می‌کنند.

استاد : بله طول می دهند، یعنی عملاً.

شاگرد : ملاک پس اذان آنها شده است، می‌گویند مغرب شده است و مثل ما.

شاگرد 2: بحث این است که فضا از تقیه خارج می شود.

شاگرد 2: آنجا که بلند داد نمی‌زنید استتار شد، الله اکبر. آنها عمل شما را می‌بینند.

شاگرد : نه، فتوا را می خواهیم نگاه کنیم، شما خلاف فتوا را می‌خواهید.

شاگرد : نه، فضا را.

استاد : ما می‌خواهیم فضای احتمال تقیه را ببینیم چه اندازه است؟

شاگرد : الان ممکن است به این نتیجه رسیده باشند که خب حالا به خاطر احتیاط است ولی این را از آن می‌شود بفهمیم که به هرحال مغرب را آنها استتار می‌دانند، چه اشکالی دارد و ما ممکن است…؟

استاد : مغرب را استتار نمی‌دانند، مغرب را غروب می دانند.

شاگرد : حاج آقا مغرب خودمان، همین حمره‌ی مشرقیه که ما الان می‌گوییم، من سنجیدم، این اذانی که می‌گویند چهار پنج دقیقه بعد از حتی همین حمره‌ی مشرقیه است. در بعضی از شهرها که من نگاه کردم همین اذان را حالا به خاطر احتیاط یا هر چیزی وقتی مؤذن اذان می‌گوید، حدود چهار إلی پنج دقیقه بعد از حمره مشرقیه است.

استاد : این که خوب است.

شاگرد: یعنی می‌گویم بخاطر احتیاط است، با فتوا فرق می کند.

استاد : این که تازه شما شروع آن را می‌گویید، من وقتی مترصد بودم اذان که تمام می‌شود و می‌خواهند نماز را ببندند، آخر وقت مغرب، فضیلت آن هم گذشته است، یعنی شفق مغربیه هم گاهی تمام شده است، این اندازه دیر می‌شود.

شاگرد : می‌گویم شاید  به خاطر فتوا یک چیز است، می‌گویند آقا فتوا ، همان اذان است که ما می‌گوییم، همان موقع اذان است.

استاد : من چهار پنج تا قطعی گفتم، دوباره هم تکرار کردم. یکی از قطعیات این بود که شیعه ، سنی، همه فقهاء مُجمِع هستند بر این که وقت نماز مغرب ، غروب الشمس است نه حمره، این اجماع است و گیری ندارد، غروب است، فقط بر سر ما به الغروب بحث بود، آنها هم همین را می‌گویند، آنها چون این تفاوت بحث‌های ما را ندارند، می‌گویند :وقت صلاتنا غروب الشمس، نمی‌گویند :استتار. استتار را بعد از این که می‌خواهند غروب را توضیح بدهند، در توضیح آن می‌گویند :خب استتار این است. خود آنها اتفاقا می‌گویند:وقتی از چشم تو هم رفته هنوز نشده است، بگذار یک مقدار زیر افق برود تا به افق حقیقی برسد و اصطلاحاً وقت التمکین.

شاگرد : منظورم این است که مثل روزه است که فتوا عبارت است از این موقع تا این موقع ولی به خاطر مقدمه‌ی علمی شما یک مقدار از آن‌طرف نخورید و یک مقداری از این‌طرف نخورید، فتوا آن است، این احتیاط کردن به خاطر عمل است.

استاد : فتوای عامه هم استتار نیست، فتوای عامه غروب است.

شاگرد : این به خاطر عمل است. نه، آن سنی ها را می‌گوییم، همان غروب، از آنها معروف نیست که این‌ها غروب را استتار می‌دانند؟ الآن آن چیزی که ما قبلا دیدیم در کلاس، معروف بود، حتی عمل کسانی که با سنی ها بودند برای من نقل کردند در خلیج و اینها، می‌گفتند آنها غروب که شد این کار را می‌کنند.

شاگرد2 : معروف است همین الان؟

شاگرد : بله همین حرف الان است.

شاگرد2 : به چه درد تقیه‌ی آن موقع می‌خورد؟

شاگرد : نه، فعلا با این کار داریم که حاج آقا فرمودند حتی الان هم صبر می‌کنند. اگر حرف الان درست شد بعد آن موقع باید بگویید که الان، یعنی نظر اینها استتار است قبلاً نظر آنها چیز دیگری بوده است ولی الان آن چیزی که معروف است و ما شنیدیم حتی کسانی که با آنها دم خور بودند، می‌گویند :این‌ها غروب آفتاب که شد روزه‌ی خودشان را افطار می‌کنند.

شاگرد2 : یکی از چیزهایی که همین بحث تقیه را مطرح کردند همین است که به نظرم الان را خیلی نگاه کردند که علمائی که تقیه را مطرح کردند باز الان است نظرات شیعه را نگاه کردند که اکثراً…

استاد : بله، می‌گویم فضای عراق، در بغداد هر کسی برود واقعا این حرف درست است که «العامة یعرفون الشیعة بذلک»، خُب ،این درست است.

شاگرد : یعنی این بحث تقیه هم با توجه به این که کثرت فتوا به ذهاب حمره شد بعداً محمل تقیه الان پیدا شده است.

استاد : حالا پیدا شده است.

شاگرد : تا زمان صاحب جواهر هم که ایشان می‌فرمایند: «یعرفون». تا زمان صاحب جواهر هم به نقل صاحب جواهر این بوده است که آنها آن‌طور بودند و ما این‌طور بودیم. حالا قبل از آن را باید نگاه کنیم.

شاگرد2 : تا قرن دهم است.

شاگرد : می‌خواهم بگویم اگر الان معروف باشد که این هست، یعنی اینها…

استاد :بهترین جا برای این فتاوای شیعه و سنی و اینها مراجعه به همین تاریخ های آن موطن هایی است که شیعه در آنها به قدرت می‌رسیدند. بغداد یکی از آنها است، بغداد تاریخ خیلی جالبی دارد.

بغداد خُب، مقرّ حکومت خلفای عباسی شد، بعد آمدیم تا صحاح اهل سنت نوشته شد، این کارها شد، غیبت صغری تمام شد، غیبت کبری که شروع شد، در طلیعه‌ی غیبت کبری ، آل بویه سر کار آمدند، قدرت پیدا کردند و اینها شیعه بودند. بعد چه کار کردند؟ یک مدتی که در ایران قدرت گرفته بودند ، رفتند بغداد را فتح کردند، اما چطور فتحی؟ فتحی که گفتند:ما نمی‌خواهیم بگوییم : ما خلیفه‌ی مسلمین هستیم، خلیفه‌ی‌مسلمین همان خلیفه‌ی عباسی است ولی همه‌ی قدرت دست این‌ها بود، تاریخ این را اگر ببینید، معز الدوله و رکن الدوله. خلیفه مثل الان در بعضی از کشورها است که رئیس جمهور دارند و بعد نخست وزیر همه کاره است، او فقط یک عنوان است. خلیفه‌ی عباسی تا آل بویه در بغداد بودند این‌طور بود. خود ابن کثیر را ببینید، کامل را ببینید، همه‌ی تواریخ اهل سنت را ببینید، خودشان می‌گویند :خلیفه هیچ کاره است، همه‌ی قدرت حکومتی دست آنها بود و لذا بعد از این که آمدند سالسیصد و پنجاه بود آمدند به بغداد وارد شدند، سال 352معز الدوله در بغداد جلوی چشم سنی‌ها رسماً اعلام کرد برای حضرت سیدالشهداء سلام‌الله‌علیه عزاداری کنید. یعنی مرتب در تاریخ‌ها هم می‌گویند:اولین سال اعلان رسمی عزاداری عاشورا توسط معز الدوله سال سیصد و پنجاه و دو است. کجا؟ در دربار خلیفه‌ی عباسی!!

خُب، این‌ها را شما بگردید، حالا هم با این نرم افزارها آدم زود می‌شود کلیدهایی را پیدا و جستجو کند. مکرر می‌گویند در فلان جا شیعه ها غالب شدند، در و دیوار لعن صحابه نوشتند، در اذان حیّ‌علی‌خیرالعمل می‌گفتند. این را خود سنی‌ها می‌آورند می‌گویند : الصلاةخیرٌمن‌النوم را برداشتند. یک جا بیاورید بگویند: وقتی شیعه حاکم شدند نمازهای مغرب را عقب کشیدند، این‌ها خودش شواهد است، نمی‌گویم :دلیل است، ولی شاهد است به عنوان این که جو آن زمان‌های قبل را به دست بیاوریم. 

بله الان می‌دانیم با این فضای الانِ عراق و آن که بزرگان مراجع شیعه و این‌ها بودند، الان سنی ها از شیعه این را می‌دانند و هیچ مشکلی نداریم، اما آیا سنی‌های بغداد در زمان آل بویه که حکومت مرکزی با شیعه بود، شیعه‌ها آزادانه در اهلکرخ. بغداد دو بخش شده بود، یکی اهل الکرخ بودند و یکی هم سنی‌ها. اهل کرخ عزاداری می‌کردند، چه عزاداری و رسم هایی هم داشتند که الان خیلی بین ما نیست، می گویند : تعلیق المسوح[4]. عزاداری زمان معز الدوله بوده است در بغداد. مسح به معنای لباس‌های خاص و قمیص‌های خاصی به کار می رود، به معنای پلاس و فرش هم بکار می رود. این‌ها را به یک مناسبتی که حالا وجه آن الان خیلی معلوم نیست چرا این کار را می کردند؟ آن لباس یا آن فرش را آویزان می‌کردند به عنوان عزا. تعلیق المسوح که این‌ها خیلی می‌گویند :این بدعت است،«من البدعة تعلیق المسوح»که این رافضی‌ها به این صورت عزاداری می‌کنند. این یکی از رسم‌های آنها بود.

 

رد معروف بودن شیعه نزد اهل تسنن به اعتبار حمره مشرقیه

 

منظور این که ما پی‌جویی کنیم ببینیم مورّخینی که عملکردهای شیعه را می‌گویند؛ حیّ‌علی‌خیرالعمل گفتن، کجا شیعه وقت نمازخواندن آنها متفاوت بود و دیگر وقتی اذان را می‌گفتند، وقتی هم بود که وقت مغرب گذشته بود؟ ممکن است یک جا به این مناسبت یک مورخ دیگری بگوید شیعه ها صبر می‌کردند، اهل سنت می‌خواندند، شیعه ها نماز مغرب خودشان را عقب می‌انداختند. یک جایی آدم دنبال آن باشد پیدا می‌کند که اگر پیدا شود خیلی خوب است. یعنی ببینید خود عملکرد شیعه هم به عنوان حتی عمل به فتاوا در زمان غیبت کبری استقرار عملی آن‌ها بر چه چیزی بوده است؟ آن‌وقت این عبارت مبسوط بیشتر جای خودش را باز می‌کند که شیخ می‌فرمایند:

و وقت الإفطار سقوط القرص، و علامته زوال الحمرة من ناحية المشرق، و هو الذي تجب عنده صلاة المغرب، و متى اشتبه الحال للحوائل وجب أن يستظهر إلى أن يتيقن دخول الليل، و متى كان بحيث يرى الآفاق و غابت الشمس عن الأبصار و رأي ضوءها على بعض الجبال من بعيد أو بناء عال مثل منارة إسكندرية في أصحابنا من قال يجوز له الإفطار، و الأحوط عندي أن لا يفطر حتى تغيب عن الأبصار في كل ما يشاهده فإنه يتيقن معه تمام الصوم[5].

غروب است فی أصحابنا، من قال بالإستتار و هو أحوط، خُب،اول هم از احتیاط شروع می شود، بعد هم باحثین بعدی می‌آیند یک بار دیگر روی این احتیاط فکر می‌کنند و بحث می‌کنند، می‌گویند:ائمه فرمودند :تا ذهاب نشده است نمی‌شود، روایات این‌طرف قوی می شود و استقرار پیدا می‌کند فتاوای بعدی. این جای این معنا را دارد.

به هر حال عرض من این بود که ما آن‌چه که می‌خواهیم ببینیم این است که این که می‌فرماید:احتمال تقیه-احتمال تقیه برای صدور روایات -ما می‌خواهیم ببینیم آیا فضای صدور روایات ، فضای حساسیت عامه نسبت به این عمل بوده است یا نبوده است؟ کسی که این کار را می‌کرد به عنوان شیعه او را می‌شناختند؟ حمره‌ی مشرقیه،البته مغربیه را بله، این را که خود ائمه هم مخالفت کردند.

این کلمه‌ی اول که «حتی أنّ العامة یعرفون ذلک من الشیعة»ثابت نشد که عامه از شیعه حمره‌ی مشرقیه را به عنوان وقت مغرب بشناسند، الان هم بروید یک جا، من دنبال این هم رفتم، یادم است که ببینیم الان حتی سنی‌ها در حرف‌های خودشان می‌گویند:شیعه به حمره‌ی مشرقیه قائل هستند یا نه؟ نه. یعنی طوری نیست که در کتاب‌ها و مباحث علمی خودشان این را به عنوان یک چیز عجیبی برای شیعه ببینند.

شاگرد : یک اتهامی مثلا.

استاد : یک اتهام یا چیز عجیبی بینند. من دنبال همین بودم که چرا این‌طور نیست؟ بعد برخورد کردم که خودشان می‌گویند: که حضرت در روایت فرمودند: «أقبلت اللیل من هاهنا.»یعنی یک «إقبال الظُلمة» در فتاوای آنها ظُلمة دارد،«إقبال الظلمة من المشرق»، این را بگردید زیاد می‌آید. پس کلمه مشرق دارند، «إقبال ظلمة» آنجا را نگاه می‌کنند، برمی‌گردند به طرف مشرق، منتظر اقبال ظلمت هستند، خُب ، این‌طور چیزی که داشته باشند دیگر حساس نمی‌شوند روی شیعه که بگویند:از اینجا حمره‌ی مشرقیه زائل شود. عملاً که این‌طور نیست در کتاب ها، حالا شما بگردید پیدا کردید حتما به ما بگویید.

 

برو به 0:26:50

شاگرد : ظاهراً اینها پذیرفتند که فرمودند «ولکن فی الاکتفاء بذلک.»

استاد : بله ما هم دنبال همین ها بودیم، اول هم که خواندیم ما هم به عنوان یک امری که این‌طوری است روزهای اول گفتم، وقتی یقینیات را ردیف می‌کردیم، یکی از یقینیات این بود که زوال حمره از مختصات شیعه است، بعد که رفتیم دنبال آن، این‌ها پیش آمد که این از مختصات شیعه باشد اصلا محو شد.

شاگرد : الان هم من این را شنیدم که کسانی که به مکه می روند یک مشکلی این‌طور دارند که آنها با این که صبر هم می‌کنند، حالا شنیدم، مثل این که باز از لحاظ وقت شیعه باز هم جلوتر است یک مقداری، یکی دو دقیقه انگار نسبت به حمره مشرقیه یا نسبت به استتار.

 

تفسیر زوال حمره‌ی مشرقیه

 

استاد : بله، حمره‌ی مشرقیه چندتا تفسیر داشت، یک تفسیر را مرحوم آقای خوئی در التنقیح احتمال آن را دادند که اصلا با همان استتار یکی می‌شد، گفتند : «زوال حمره من نقطة المشرق،»یعنی حمره از آن افق کنده شود بالا بیاید. دیدید درمی‌آید؟ گفتند:بیاید بالا، ایشان این‌طور معنا کردند

یکی دیگر زوال داریم که می‌گویند : یعنی بیاید بالا محو شود.

شاگرد : یعنی قمة که در روایت داریم.

استاد : یکی دیگر مخصوصاً این احتیاط را دادند، قمة الرأس یک روایت است که الان دیگر کاملاً این روایت مستقر شده است. نه این‌که اصل روایت زوال حمره بوده است، به عنوان مفسِّر و مفسَّر، قمة الرأس را آخرین مفسِّر دیدند برای آن که حالا که زوال است قدر یقینی زوال چیست؟ این روایت توضیح می‌دهد آن را. حضرت فرمودند : کاملاً باید صبر کنید حمره از بالای سر شما برود. آن هم بعداً در همین کتاب های متأخر دارند که زوال از بالای سر هم کافی نیست.

شاگرد : بیاید به طرف…

استاد : یعنی کل حمره از تمام نیم کره شرق برود، گاهی از بالای سر می‌رود اما از کنارها نرفته است. یعنی باید طوری شود که تمام حمره از طرف مشرق نیم کره برود آن‌طرف. این را هم عده‌ای گفتند. این همین‌طور احتیاطات مسئله می‌شود که «مابه الغروب»مشکوک است، مستصحبین باید قطع پیدا کنند که محقق شد.

منظور این که شما می‌گویید :شیعه ها آنجا آن‌طور می‌خوانند، این‌طور احتیاطات که می شود خُب، معلوم است دیگر می‌رود تا فاصله ها زیادتر می‌شود.

به هر حال باز وقتی در فکر باشیم یک‌دفعه می‌بینیم شواهدی پیدا می‌کنیم خیلی جالب است. این دیدن تاریخ هم خیلی خوب است، اگر بتوانید در کتاب های تاریخی، در نرم افزارهای نور یک نور السیره دارند ، خیلی کتاب تاریخی دارند ولی باز مستوعب نیست. الشاملة نسخه‌های تاریخی بیشتری دارد، مفصل، شاید صد، صد و پنجاه کتابش ، بخش تاریخ باشد. آنجا مثلا بگردند باید یک کلیدواژه‌هایی ببینیم مثل«الحمرة المشرقیة»،«ذهاب الحمرة»یک چیزی به مناسبت که آدم پیدا کند مثلا در تاریخ یک جایی گفتند :که روافض چون خود روافض و کارهای آنها حساس است، آدم به بعضی چیزها برخورد می‌کند خیلی عجیب است. خودشان در ابن کثیر من دیدم، بعد رفتم در تاریخ های دیگر هم پیدا کردم. در کجا؟ قیروان، یک جایی در آفریقا خودش می‌گوید، عجیب هم است، راحت می‌گوید، فقط بخاطر این که شیعه بودند، می‌گویند یک منطقه ای را تماماً قتل عام کردند و نسل کشی، مگر کسی را نشناختند و نمی‌دانستند برای آنها است و الا آنهایی که شناخته بودند را خیلی راحت در فلان سال تمام آنها؛صغیر و کبیر را  کشتند،. اینها الان باید بیایند جلاء بدهند، بگویند:شما اینها هستید، اگر قدرت پیدا کنید فلان عده را به صرف عنوان این که رافضی و سابّ شیخین و از اینها هستند،چه خواهید کرد؟

شاگرد : رد هم نمی کند؟

استاد : هیچ نمی‌گوید،من در کتاب های دیگر هم پیدا کردم، مفصل همه‌ی این‌ها را یادداشت برداری کردم. منظور این که چیزهای عجیبی در شواهد تاریخیمی‌تواند پیدا شود که کمک باشد برای بحث فقهی.

پس این قسمت اول.

بعد حاج آقا جواب تقیه را طور دیگری دادند که عبارت ایشان را هم خواندیم.

رسیدیم به اینجا که«و قد یُجمع بالتفسیر و الشرح»، این هم در جواهر بود ولی در زمان ما بیشتر دیدم آن که برّندگی دارد احتمال تقیه است. چون بحث های فقهی دقیق شده است، الان باحثین ، من نگاه می‌کردم دیدم، کسانی که خیلی می‌خواهند برش دهند به بحث می‌گویند:ائمه فرمودند: «إنّ الرشد فی خلافهم،»این استتار حرف آنها است، این حرف شیعه، شما به درِ خانه چه کسی می‌خواهید بروید؟ الان این‌طور مطرح شده است و حال آن که این که می‌فرمایند: «و قد یُجمع» که در جواهر هم این مطلب را دارند، خود «قد یُجمع»هم اول نبوده است.در کلمات علامه، محقق اول نه احتمال تقیه است و نه مجمل و مبیّن و این‌ها، در کلمات شیخ هم همین‌طور. این‌طور به یادم آمد. اول کسی که گفتند در ذکری شهید بود که فرموده بودند:مطلق و مقید را حمل می‌کنیم به یکدیگر، یعنی حتی به عنوان معارض برای سابقه مطرح نبوده است، خیلی عجیب است، در دید شیخ طوسی، در دید محقق تا زمان محقق و علامه اینها را دو طایفه متعارض نمی‌دیدند که بگویند:مطلق را حمل بر مقید می‌کنیم. یک نحو احتیاط می‌دیده‌اند و بس‌.

شاگرد : طبق این نظر مشهور می‌شود مشهور متأخر.

استاد : بله، یعنی خود این مشهور یک بحث خوبی است. حاج آقا بعداً می‌آیند یک فصل مفصلی دارند راجع به بررسی اقوال، حالا آنجا بیشتر ان شاء الله می‌رویم دنبال آن که معلوم نیست تحقق خود این شهرت چطور منظور آنها بوده است . صاحب جواهر اول می‌گویند،:یک عده‌ای برای استتاری‌ها می‌گویند بعد که می‌خواهند مشهور را تقویت کنند، برمی‌گردند همه‌ی آنها را تک تک دوباره همراه خودشان می‌کنند می‌گویند:آنها همراه ما هستند. نحوه بیان ایشان این‌طور است.

 

 اول زمان جمع عرفی بین روایات استتار و ذهاب

 

به هر حال تاریخ تفسیر و شرح هم مبتنی بر یک نحو جمع عرفی است، زمان جمع عرفی تا زمان شهید اول را در کلمات متقدمین اگر پیدا کردیددر کلمات متقدمین برای من هم بفرمائید ، بعد از آن دیگر مانعی ندارد، از زمان شهید اول این جمع عرفی شروع می‌شود، یک نحو معارضه‌ی صوری و جمع. می‌آید تا زمان احتمال تقیه پسر صاحب معالم. که پسر صاحب معالم بود که ایشان احتمال تقیه را مطرح کرده بودند. خُب ،تا این وقت این‌طور بوده است. زمان قبل از آن اخبار را می‌آوردند و می‌گفتند:خب این مثلا موافق احتیاط است یا این‌طور است. استبصار و تهذیب، استبصار را شیخ برای چه نوشتند؟ «فیما اُختلف من الاخبار»، اینجا اختلاف نمی‌دیدند، نیامدند بگویند :این دوتا باهم اختلاف است پس این تقیه است، این فلان است. خودشان می‌فرمایند:احوط است.

شاگرد : پس این که شیخ می‌فرماید:فی أصحابنا من یقول به ذهاب… روی چه حسابی این را می‌گفته‌اند؟آیا احتیاط بوده است؟

استاد : آن کسانی که می‌گفتند؟

شاگرد : بله.

استاد : آنها از روایت، علامیت فهمیده بودند، علامیتی که علامیت تیقن یا نفس غروب است، بعداً می‌آید، آنها علامیت فهمیده بودند. یعنی واقعا این روایاتی که در کافی و جاهای دیگر بود، این‌ها را…

شاگرد : تا علامتی که مفهوم دارد

استاد : بله یعنی قبل از آن مغرب نشده است.

شاگرد : این علامت است ولی قبل از آن مغرب نشده است.

استاد : مغرب نشده است، یعنی همان که می‌گوییم : علامت است برای نفس غروب، این‌طور فهمیده بودند. منتها همین هم مسلّم نیست، باید ببینیم، مراد شیخ از «فی أصحابنا»آیا ابن عقیل و ابن جنید و آن کسانی که، مثل ابن جنید مخالف بود هست یا کس دیگری؟ چه کسی را می‌گویند؟ ببینیم منظور ایشان کیست و عبارت ایشان را باید ببینیم، ان شاء الله می‌بینیم.

فقط چیزی که برای فردا می‌خواهم عرض کنم روی آن تأمل کنید، «دعوی الحکومة»، این «الحکومة»چطور حکومتی است؟ چه کسی این ادعا را کرده است و این حکومت موسِّع است ،مضیِّق است یا قسم ثالثی است؟ این سؤال صحبت خوبی است. در مانحن‌فیه توسعه داریم و تضییق.یک حکومت دیگری هم در باب دیات است، آنجا هم حکومت داریم. اتفاقا کلمه‌ی حکومت در فقه یکی از موارد بسیار شایع آن در کتاب دیات است، حکومت یعنی چه؟ یادتان است در دیه؟ می‌گفتند:اینجا دیه دارد، مقدّر دارد، آنجا حکومت است، حکومت یعنی ارش، مرادف ارش است. ارش یعنی دیه دارد مثلا می‌گویند:اینقدر دینار، دیه، مقدّر ندارد حکومت است، پس حکومت یعنی ارش، یعنی باید بروند تقویم کنند روی حساب قیمت کردن، آنجا هست.

 

و الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین.

 

 

کلیدواژگان :

خطابیه-آل بویه-تعلیق المسوح-ذهاب حمره‌ی مشرقیه – علامیت ذهاب حمرة – علامت نفس غروب – علامت تیقن غروب – تقیه – جهت صدور

 


 

[1]محمدتقی بهجت، بهجة الفقیه، ص 36.

[2]شیخ حر عاملی، وسائل الشیعة(چاپ اسلامیة)، ج 3، ص 143، ح 11.

[3]فَحْمَةُ العِشاءِ أيضاً: ظُلْمَتُهُ. يقال: أفْحِموا من الليل، أي لا تسيروا في أول فَحْمَتِهِ، وهي أشدُّ الليل سواداً. والتَفْحيمُ مثله. وشعرٌ فاحِمٌ، أي أسود. ( منتخب صحاح الجوهری)

[4]حوادث سنة اثنتين وثمانين وثلاثمائة: فمن الحوادث فيها أنَّ أبا الحسن علي بن محمد بن المعلّم الكوكبي كان قد استولى على أمور السلطان بهاء الدولة كلّها، فمنع أهل الكرْخ وباب الطاق من النَّوْح يوم عاشوراء، ومن تعليق المُسُوح، كان كذلك يُعمل من نحو ثلاثين سنة. تاریخ الاسلام ج۲۷ ص ۷

أحداث سنة سبع وخمسين وثلاثمائة الاحتفال بعاشوراء: عملت الرافضة يوم عاشوراء بالنّوح وتعليق المسوح، وعيّدوا يوم الغدير، وبالغوا في الفرح.تاریخ الاسلام،ج۲۶ ص۱۹

[5]شیخ طوسی، المبسوط ، ج 1، ص 269.

درج پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

The maximum upload file size: 10 مگابایت. You can upload: image, audio, video, document, text, archive. Drop files here

هیچ فایلی انتخاب نشده است