1. صفحه اصلی
  2. /
  3. شرح
  4. /
  5. درس تفسیر(٨)-٠۵ -٠٧ -١٣٩۵- استاد یزدی زیده عزه

درس تفسیر(٨)-٠۵ -٠٧ -١٣٩۵- استاد یزدی زیده عزه

    |
  • لینک کوتاه : https://almabahes.bahjat.ir/?p=20635
  • |
  • بازدید : 18

     بسم الله الرحمن الرحیم

 

استاد: برای این که دیگران هم بشنوند عرض می‌کنم که آقا [شاگردی که سؤال پرسید] فرمودند که در قرائت «مالک» و «مَلِک» از قُرّاء سبعة، دو نفر، عاصم و کَسائی «مالِک» خوانده‌اند، که مراجعه کردند، دیروز [دو جلسه پیش] گفتند: چهار [نفر مَلِک] و سه [نفر مالک خوانده‌اند]، امروز فرمودند: پنج [نفر ملک] و دو [نفر مالک خوانده‌اند]، از عشَرة هم دو تا ضمیمه می‌شود؛ لذا در قرائات عشرة چهار نفر «مالک» و شش نفر «مَلِک» خوانده‌اند، با همان توضیحاتی که ذکر شد.

شاگرد: حسن بصری هم «مالک» خوانده است.

استاد: یک نکته‌ای هم دیروز، پس از مباحثه، یکی از دوستان که الآن تشریف ندارند گفتند که نکتۀ خوبی بود. فرمودند: در روایتی که آمده بود أبی عَمرو، «قالوا قلوبُنا غُلُف» به ضمّ لام خوانده است، مراد ابو عَمرو بصری است که از قرّاء سبعة می‌باشد، لکن قرائت رایجش این نیست، بلکه در یکی از روایاتِ از او، این‌گونه نقل شده است. چون هر کدام از این قرائات، راویان متعدّدی دارد. این دو راوی معروف، همان «غُلْفٌ» – به سکون لام – خوانده‌اند. لذا در قرائات سبعۀ معروف، که حافظ می‌گوید چهارده روایت، در چهارده روایت حافظ، «غُلُف» – به ضمّ لام – نیست، بلکه یکی از راویان از أبی عمرو بن العلاء بصری «غُلُف» – به ضمّ لام – نقل کرده است و اتفاقاً امام عسکری علیه السلام هم در تفسیر منسوب به آن حضرت، اول همان را گذاشتند.

شاگرد: تعبیر مجمع البیان این است: «و رُویَت الشواذ عن أبی عمرو»[1].

استاد: «رُوی فی الشواذ» یعنی این دو تا راوی معروف و این قرائتی که در دست‌ها می‌باشد، نبوده است. مثلاً خود عاصِم، حدوداً سی نفر راوی دارد. ولی نزد ما دو نفرشان معروف هستند. می‌گوییم حفص و ابن عیّاش. در حالی که سی نفر راوی از عاصم هستند.

شاگرد: ابن مُحَیصِن هم «غُلُف» به ضمّ لام خوانده‌ است.

استاد: او هم «غُلُف» به ضمّ لام خوانده است؟ بله. او از چهارتای شواذ می‌باشد.

شاگرد 2: پس دربارۀ [بحث] «مَلِک» و «مالک» یک نکتۀ دیگر هم می‌توان گفت. خَلَف وقتی راویِ یکی از سبعة است، «مَلِک خوانده است، [امّا] برای قرائتِ خودش «مالک» خوانده است.

استاد: بله. چنین مطلبی زیاد بوده است. این‌ها همه شواهد روشنی است بر این که قاریان در فضای نقل، برایشان واضح بوده است که تمام این قرائات مختلف را ملک وحی آورده است. در فضای نقل این‌چنین بوده است. مثلاً وقتی می‌گفته است: «سمعتُ عن فلان»، می‌گفته است که او برای من گفت که استادش گفته است. استادش تا برسد به اصلِ منبع وحی که این تعدّدها بوده است. این نکتۀ مهمی است.

عدم امکان تحریف در قرآن

شاگرد: شما دیروز در آخر فرمایشتان فرمودید که اساساً دربارۀ قرآن، امکان تحریف معنا ندارد.

استاد: بله.

شاگرد: حالا اگر یک چاپخانه‌ای بیاید و قرآن را به اشتباه چاپ کند، ربطی به قرآن ندارد.

استاد: کما این که قاریانی غلط می‌خوانند [و این خدشه‌ای به قرآن وارد نمی‌کند و گفته نمی‌شود که قرآن تحریف شده است].

شاگرد: بله. خُب، این یعنی مسألۀ تحریف، اساساً دربارۀ مسائل حقیقی و نفس الأمری معنا ندارد.

استاد: خیر، این بالاتر از آن است.

شاگرد: یعنی مثلاً علامۀ حلی هم کتابی دارند. خُب، حالا ممکن است که چاپخانه به‌ صورت اشتباهی این کتاب را چاپ کرده باشد یا این‌که یک شخصی این کتاب را اشتباه نوشته باشد. اصلاً شأن تحریف، شأن کتابت است. در واقع بحث ما این است که آیا این نُسَخی که در دست ما هست، کسانی که این‌ها را نوشته‌اند یا کسانی که این‌ها را گفته‌اند، آیا این‌ افراد در آن تحریف انجام داده‌اند یا نه؟ و الّا حقیقت قرآن سر جای خودش است، حقیقت تورات سر جای خودش است و اصلاً امکان تحریف در آن حوزه معنا ندارد.

استاد: فرمایش شما مطلبی را تأکید می‌کند که من ده‌ها بار گفته‌ام و الآن باز می‌گویم؛ ببینید چرا من گفتم بحث تحریف بدون [صحبت و بحث و شناخت] این که جوهر قرآن چیست، بی فایده می‌باشد؟ به خاطر همین حرف شما که خلاصه تحریف برای چیزی است که پیاده می‌شود، حقایق هم که قابل تحریف نیستند، پس همه جا همین است. تمام عرض من این است که اصلاً جوهر قرآن با سایر حقایق در این فضای تحریف متفاوت است.

شاگرد: اصلاً شأن تحریف در کجا می‌تواند ورود پیدا کند؟ شأن تحریف در کتاب و این جور چیزها می‌تواند باشد دیگر.

استاد: مثالی که دیروز بیان کردم، بگویم شما بیایید بخشی از بدن یک انسان را تحریف کنید، یک بدن دیگری را بردارید قالب بزنید، بگویید این دست زید است. حتماً دیده‌اید که یک ترفندهایی می‌زنند و دست یک انسانی را مخفی می‌کنند. مثلاً دست از زیر عباء بیرون آمده است درحالی‌که دست دیگری است و اصلاً دستِ خودش نیست و اگر عباء را کنار بزنند، می‌بینند که دست برای زید نیست. زید دست خود را پنهان کرده است و یک دست دیگری زیر این در آمده است. دیگر تحریف از این روشن‌تر می‌شود؟! شما می‌گویید این دست، برای زید نیست، پس تحریف شد! مثالی که دیروز عرض کردم چه بود؟ شما وقتی یک [سلول یک] عضو را از او می‌گیرید، می‌بینید می‌تواند کلّ آن عضو را از آن [سلول و خزانه ژنی او] استخراج کنید. بله اگر کسی [این علم را] بلد نیست، این بدین معنا نیست که آن تحریف شد، بلکه فقط کسی بلد نیست، کما این که وقتی کتاب به چاپ غلط، از چاپخانه بیرون آمد، به معنای تحریف آن کتاب نیست، ولو کسی که خبر ندارد [این کتاب را بردارد و بخواند،] غلط می‌خواند. اگر یک آیه به صورت غلط از چاپخانه بیرون آمد، کسی که خبر ندارد و آگاه نیست، به‌صورت بی‌اطلاع و بی خبر، غلط می‌خواند. امّا چون او غلط می‌خواند، پس قرآن تحریف شده است!! نه، معنای تحریف این نیست. شما وقتی جوهر قرآن را بفهمید، با سایر کتب مثل قواعد علامه و … خیلی فرق می‌کند. وقتی فهمیدیم جوهر قرآن منحصر به فرد است، در تمام کتب، بلکه در [تمام] حقایق دارهای وجود [منحصر به فرد است]. چرا قرآن وقتی در صحنه قیامت می‌آید، آن را آن‌طوری [که در روایات توصیف شده است] می‌بینند؟ به خاطر این است که قرآن نسبت به سایر کتب، امتیازی دارد و ما برخی از آثار این امتیاز را در روایات دیده‌ایم. لذا تأکید من این است که اصلاً امتیاز قرآن است. مثال‌هایی هم که ذکر کردم برای استیناس این بود که می‌شود یک چیزی باشد که هر کجا می‌رود، جزو کوچکترین جزء او، همۀ جنودش، کلّ‌اش با او بیاید.

 

برو به 0:06:05

شاگرد: ما در این فرمایش شما اشکالی نداریم، این فرمایش شما درست است.

استاد: پس اگر این‌طوری است، هر کجا شما بخواهید بگویید تحریف، تحریف نیست، «أخطَأَ الکُتّاب» که الآن دسته بندی‌اش را عرض می‌کنم.

شاگرد: این مطلب را خود شما فرمودید که حالا اگر چاپخانه، اشتباه هم که چاپ کند به قرآن ربطی ندارد. فرمایش شما این بود، درست است؟ شما می‌خواهید بفرمایید که امکان اشتباه چاپ شدن آن هم نیست؟ این را می‌خواهید بفرمایید؟

 

قرآن، نسخه ای متمایز از سایر کتب و برخوردار از خود ترمیمی در بحث تحریف

استاد: خیر!!! عرض من این است که قرآن یک گونه‌ای است که وقتی هم در چاپخانه، اشتباه چاپ شده و بیرون می‌آید، بخش دیگری از قرآن را که دارید می‌بینید [و فاقد اشتباه است]، می‌گوید این‌جا [که غلط چاپ شده است، درستش] این‌گونه است و این اشتباهی را که شما الآن دارید می‌بینید، اشتباه چاپی است.

شاگرد: خُب، این تشخیص و تمییز کار هر کسی نیست و فقط اهل این کار یعنی اهل‌بیت علیهم‌السلام هستند که می‌توانند این اشتباه یا اشتباهات را تشخیص بدهند. یعنی الآن ما می‌توانیم اشتباهات این‌چنینی را تشخیص بدهیم؟!!

استاد: ما جوهره را بفهمیم. این را که من عرض کردم. ما چه کار داریم که ما بدانیم یا ندانیم.

شاگرد: یک کسی ممکن است بگوید که کتب آسمانی قبلی هم همین‌گونه است. یعنی مثلاً کتاب حضرت موسی علی نبیّنا و آله و علیه السلام را به دست پیامبر ما صلی ‌الله علیه‌ و آله بدهید، از خود تورات می‌فهمد که کدام بخش آن اشتباه است.

استاد: خیر. الآن تفاوتی که در بحث ما هست، همین است که قرآن کریم این‌طور است که وقتی شما از این‌جا شروع می‌کنید، اشتباه چاپی را خودش نشان می‌دهد و خود قرآن، خود ترمیم است. خودش نشان می‌دهند که این‌جا اشتباه چاپی است. چطور نشان می‌دهد؟ ما که نگفتیم هر کسی از همه جای قرآن، سر در می‌آورد. ما داریم می‌گوییم: ثبوتاً این‌طور است. شما این را تصور کنید. شما می‌گویید تورات هم [این‌طوری] می‌باشد، صبر کنیم ببینیم این‌طوری است یا نیست. فعلاً به عنوان یک ایده و فکر، حرف ما این است. البته با مثال‌هایی که عرض کردم، می‌گوییم یک چیزی داریم که هندسۀ وجودی‌اش، هندسۀ بَرخالی است، نه هندسۀ صحیح. مثلاً به ‌صورت ضرب یک در یک نیست، بلکه مثلاً حاصل ضرب سطح آن، یک و نیم است. وقتی می‌فهمیم هندسه‌اش این‌گونه است، خُب، ما هم بینش جدیدی پیدا کرده و چشم جدید باز می‌کنیم، می‌گوییم عجب، [قرآن] این طوری است! پس اگر یک تکه‌اش را بریدند، آن تکّه‌ی بعدی، کلّ هندسۀ کل را دارد نشان می‌دهد. شما اگر یک مربع را تکه کردید [به شکل و صورت یک مثلث]، حاصلش مثلث است و مربع نیست، امّا در هندسه برخالی هر چه را تکّه کردید [باز هم‌چنان به شکل اولیّۀ خودش باقی است] و به‌عنوان مثال مربع را نمی‌توانید مثلث کنید.

شاگرد: جدول‌هایی وجود دارند مثل جدول سُودوکو که یک سری اعداد را می‌نویسند، مثلاً هشتاد و یک خانه [در جدول] وجود دارد. یک سری اعداد را می‌دهند. مثلاً این‌که هشتاد و یک است، نه [ردیف] در نه [ردیف] درست می‌شود. در هر [ردیف] نه تایی باید [اعداد] از یک تا نه باشند، هم [ردیف] افقی، هم عمودی. بعد هنگام طراحی، برخی اعداد جدول را می‌نویسند، می‌گویند بقیه‌اش را باید خودت با توجه به این اعداد پیدا کنی. بعد اگر کسی اشتباه هم بکند، کسی که قاعده را می‌داند که در هر ردیف عمودی و افقی، عدد نباید تکرار شود، می‌فهمد اشتباه شده است.

استاد: [این جدول] خود ترمیم است، این جدول نشان می‌دهد که این‌جا، جای [درست] این [عدد] نیست.

این فرمایش شما دارد اهمیت مطلبی که من ده‌ها بار تأکید کرده‌ام، نشان می‌دهد و بیان می‌دارد که نباید از آن مطالب رد شویم. این‌که من این مطلب را خیلی تکرار کردم، برای این است که این در ذهن من خیلی مطلب مهمّی است.

شاگرد: ولو خیلی از مخاطبین اشتباه بکنند؟

استاد: بله، عرض می‌کنم.

شاگرد: از فرمایش شما این‌طور می‌فهمم که اگر فقط یک سورۀ «والعصر» درست باشد، امّا بقیۀ سوره‌های [قرآن] اشتباه گفته شده باشد، همین سورۀ «والعصر» تمام قرآن را به فرمایش شما ترمیم می‌کند.

استاد: بله. امّا «والعصرِ» در فضای کلام ابوفاخته [ترمیم می‌کند و کارساز است].

شاگرد: بله.

استاد: «والعَصر» در فضای کلام ابوفاخته یعنی چه؟

شاگرد: «یُستَخرَج منه کلُّ القرآن».

استاد: یعنی شما با «والعصر» در یک فضایی سر و کار پیدا می‌کنید که همه‌اش می‌شود مقطَّع و دیگر «والعصر» نیست. واو است و الف است و لام است و عین، تعداد حروف به عنوان عدد اصلی، یک چیز است، همین آیۀ شریفه یک مجموعه‌ای از حروف است، عدد اصلی دارد، عدد ترتیبی دارد. عدد ترتیبی‌اش یک جور آیه درست می‌کند، عدد اصلی‌اش [یک جور درست می‌کند]. آن‌ها هم آیۀ «والعصر» است. فعلاً والعصری که در یکی از سبعة أحرف با این عدد اصلی که عدد اصلی تکان نخورده است، بلکه عدد ترتیبی‌اش تغییر کرده است. عدد اصلی را چه می‌گفتند؟ به نظرم کاردینال می‌گفتند. کاردینال، اُردینال، این واژه‌ها را برایش به کار می‌برند. هر آیه‌ای شما در نظر بگیرید، الآن همین آیۀ شریفه، یک عدد اصلی دارد که شاید همان کاردینال می‌گفتند، یک اردینال دارد که برای ما الآن در این فضا که توسط ملک وحی آورده شده است «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ وَالْعَصْرِ، إنّ الْإِنْسَانَ لَفِي خُسْرٍ»[2]. با این فضا یکی از نظم‌هایی شده است که ابوفاخته برای ما می‌گوید که می‌شود این‌ها از قرآن استفاده بشود. بنا بر این شما فوراً با آن نظمی که او گفته است، اگر مطلع شوید، [می‌توانید آن اشتباهات را استخراج کنید]. حالا ما که نگفتیم همه از این نظم مطلّع هستند. ولی جوهرۀ قرآن این است. این خیلی مهم است، ثبوتاً هم سبعة أحرف را تصوّر کنیم و هم این که ریختِ قرآن، ریختِ خود ترمیم است. مثال‌های متعددی دارد ولی اصل قرآن، در عالم وجود، یکتاست و نظیر ندارد. لذا آن بخشی از تورات که از شئونات قرآن است، مُهَیمِناً علیه و نسبت به آن‌ها مانعی نیست، امّا آن‌گونه نیست که تورات، [نسخۀ اصلیِ] خودش باشد.

 

برو به 0:12:04

شاگرد: این مطلب چه ثمره‌ای در خود دعوای تحریف دارد؟ در دعوای تحریف، دعوای ما با ادیان دیگر است. می‌گوییم این کتابی که در دست شماست، کتاب تقلّبی است، نسخۀ اصلی نیست امّا کتاب ما اصلی است.

استاد: الآن اگر بیایند بگویند جدول لوگاریتم طبیعی، الآن ما نمی‌دانیم این جدول اصل هست یا نیست، می‌گوییم خیلی خُب، ناسخ‌ها بلد نبودند، امّا آن چیزی که او [مخترع جدول] در لگاریتم به دنبال آن چیز بوده است و جدول آن را نوشته است [فرمول دارد و با آن می‌توان درست را تشخیص داد] یا مثلاً در نسبت‌های مثلثاتی، می‌خواهید تنظیم کنید که مثلاً تانژانت زاویه‌های هرکدام چقدر است. جدولش هم خیلی زحمت دارد تا به دست بیاید. یا محاسبه آن عدد پی [در همۀ این موارد همین طور است] … .

غیاث الدین جمشید کاشانی اول کسی بود که امتیاز او از ارشمیدس و دیگران [در تعیین فرمول عدد پی است]، ارشمیدس عدد پی را حساب کرد که (7/22) شده بود، امّا فرمول نداشت. او فقط محاسبه می‌کرد و جلو می‌رفت. این مطلب را یا در لغتنامۀ دهخدا خواندم یا در اصول الحساب که غیاث الدین جمشید کاشانی اول کسی بود که فرمول ارائه داد و گفت: عدد پی را طبق این فرمول حساب کن، جلو می‌روی. خودش هم تا شانزده رقم بعد اعشار حساب کرد، تا چهارده یا دوازده رقمش را درست حساب کرده بود، امّا نسبت به بقیه‌اش را اشتباه کرده بود. آیا می‌شود که بگویند او عدد پی را تحریف کرد؟!! غیاث‌الدین تحریف نکرده است، فرمول عدد پی، فرمولی است که نزد همه روشن است. شما هم اگر جلو بروید و محاسبه بکنید به آن می‌رسید. خود فرمول دارد خودش را نشان می‌دهد، ولو خود همین غیاث‌الدین که این را به ما ارائه داده و راه را برای همه باز کرده است، در یک جایی اشتباه کرده باشد. ناسخی که برای ما [نسخه را] می‌آورد، «بُنیّ، أخطَأ الکتّاب»[3]. یکی از جاهایی که دیگر آلوسی به میدان عائشه می‌رود همین‌جا است. می‌گوید: نه، ما این حرف‌ها را قبول نداریم. «بنیّ، أخطأ الکتّاب» [یعنی چی؟!]. خُب، کاتب وحی که معصوم نبوده است، اشتباه نوشته است. آیا «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ»[4] یعنی کاتب را هم حفظ می‌کنیم از این که خطا نکند؟! چنین چیزی ممکن است یا نه؟ «أخطأ الکتّاب». حالا این هست یا نیست؟ نمی‌دانم، این بحث جای خودش است [که باید مطرح و بحث شود]، چون سندش هم  صحیح است[5]، [آلوسی] نمی‌تواند [به آن پاسخ بدهد و آن را رد کند].

شاگرد: این حرف علی المبنا درست است. یعنی ما باید به قول شما قرآن را بر اساس قول پیامبر و اهل بیت علیهم‌السلام قبول کنیم. یک بار شما می‌گویید این هندسه برخالی و لوگاریتم، خود لوگاریتم این اقتضا را دارد.

استاد: این مطالبی که در مباحثۀ امروز دو تا خط کشیدم، مطالبی که دیروز گفتم، ادامۀ همین مطالب می‌باشد.

شاگرد: حالا می‌خواهید بفرمایید.

مهندسی اطلاعات و داده‌ها یک امر بسیار ضروری

استاد: بله، من خلاصه‌اش را ظرف ده دقیقه بگویم. چون مباحثه طول می‌کشد، من خلاصه کنم. بعداً هم اگر مطالعه کردید، صلاح دیدید که همین بحث ادامه پیدا بکند، ادامه می‌دهیم. چون بحث خوبی هم هست، ولی چون طولانی شده است، اگر خسته شده‌اید و دیدید کافی است، [گذر می‌کنیم] و به ادامۀ بحث می‌پردازیم. حتماً برای خودتان این کار را بکنید. دو جدول درست کنید، ستون دست راست و ستون سمت چپ. دیروز این‌ها را به شما گفتم و وقت تمام شد. مطلب دیگر هم این که پل بزنید. یک ستون بین این دو ستون باشد به عنوان پلی بین این دو ستون. اگر این‌طور کاری انجام شد [به این نحو که] اول منابعش را جمع آوری کنید، سپس اطلاعات را مهندسی کنید [کار خیلی خوب پیش می‌رود و درست می‌شود].

الآن امروزه فنّ مهمی وجود دارد که به آن مدیریت اطلاعات می‌گویند. مدیریت اطلاعات این است که دسته‌بندی کنید. دسته‌بندی کردن در مدیریت اطلاعات، بسیار مهم است. امروزه هم خیلی روی آن تحقیق انجام می‌دهند. امّا یک کاری دیگری که از مدیریت اطلاعات مهمتر است، مهندسی اطلاعات می‌باشد. پارسال [یا یک زمان دیگر سابقاً] یک بخشی در فضای بحث محافظت بر تبرّی و از طرف دیگر بحث تقیّه بود که چه طور این دو را جمع کنیم، اگر یادتان باشد مطالبی را آن‌جا عرض کردم. امروزه مهندسی اطلاعات بالاترین حرف را می‌زند و یک امری ضروری برای شیعه است. شیعه هم می‌خواهد کیان اعتقادی خودش، تبرّی را حفظ کند هم وظیفه دارند که تقیه را مراعات کنند، اختلافی به وجود نیاید. چه کار بکنند؟ بعد از مدیریت اطلاعات، بهترین کار، مهندسی صحیح و عقلانی اطلاعات می‌باشد. مهندسی اطلاعات چیست؟

صرفِ دسته‌بندی اطلاعات نیست. شما با منابع اولیه، گاهی با برچسب زنی، مهندسی می‌کنید. این کار غلطی است. آن‌ها [اهل‌تسنن] هم مقابله می‌کنند و در نتیجه نزاع می‌شود. یک حدیث می‌آورید و می‌گویید این حدیث این مطلب را می‌خواهد بگوید. عنوانی که شما به حدیث می‌زنید عنوان شماست. آن‌ها هم می‌گویند از کجا این مطلب را می‌گویی، این حدیث این مطلب [دیگر] را می‌خواهد بگوید؛ انجام این کار و رفتن این راه غلط است. مهندسی کردن اطلاعات به برچسب زنی خود مفسِّر، امری غلط است.

بهترین راه مدیریّت اطلاعات

بهترین مدیریت این است که شما وقتی اطلاعات را جمع‌آوری کردید، ذهن مخاطب را با نفس عبارات منبع، ولی با کنار هم قرار دادن [عبارات مختلف، درگیر کنید]. نگویید صحیح بخاری می‌خواهد بگوید…، این کار را نکنید؛ شما عینِ عبارت صحیح بخاری را بیاورید، بگویید: نگاه کنید، این مطلبی که مشاهده می‌کنید عین عبارت این کتاب است. خودم هم هیچ چیزی نمی‌گویم. این مطلب را کنار یک مطلب دیگر بگذارید [تا ذهن خود مخاطب به نتیجه برسد و بفهمد مثلاً صحیح بخاری چه می‌خواهد بگوید]. این کار بهترین راه مهندسی اطلاعات است. [کاری] حکیمانه است و فطرت تمام بشر می‌گوید که این کار خوب است، ولی در عین حال، مهندسی در این کار دخیل است. یعنی [این مهم است که] شما چه چیزی را کنار چه چیزی بگذارید. مطمئن باشید اهل‌سنت هم می‌روند همین کار را می‌کنند، ولی آنچه را که در مآل، وقتی دو سه مهندسی صورت گرفت، مثل خانه‌هایی که می‌روید و مشاهده می‌کنید که نقشه‌هایشان فرق می‌کند، شما که ناظر هستید می‌گویید: نه، این نقشه بهتر از دیگری است. فطرت بشر بعداً قضاوت می‌کند. شما[ی شیعه، اطلاعات] را کنار هم قرار می‌دهید، او[ی اهل‌سنت] هم  اطلاعاتش را کنار هم می‌گذارد و هر کدام، یک بناء و یک ساختمانی را ایجاد می‌کنید. امّا انسان‌ها که با فطرتشان نگاه می‌کنند می‌گویند: این چه خانه‌ای است [که شمای اهل‌سنت احداث کرده‌اید!!!]. این چه است که در کنار این گذاشته‌اید؟!! بعداً می‌فهمند کدام صحیح است. در هر حال مهندسی، مهندسی است. این پیشنهادی که به ذهن من آمده و دیگران هم گفته‌اند، این است و اگر عده‌ای هم متکفّل آن شده‌اند که چه بهتر.

 

برو به 0:18:24

آن وقت اگر خاطرتان باشد، استناددهی معجمی می‌گفتم. شما عین عبارت را کنار عبارت دیگر قرار می‌دهید، امّا این که چه چیزی را کنار چه چیزی قرار بدهیم، این خیلی مهم است.

شاگرد: این کار هم تا حدودی ممکن است مبتنی بر برچسب زنی مفسّر باشد.

استاد: بله، من به آن مستندات پشتوانه می‌گویم. ما حتماً برای مهندسی خودمان باید یک سری مستندات پشتوانه داشته باشیم. برای خودمان عنوان زنی بکنیم و تمام این‌ها در سر جای خودش هست و باید انجام بشود. امّا برای برخورد با دیگران چرا ذهن و برداشت خودمان را به آن‌ها تحمیل کنیم؟! ما تحمیل نمی‌کنیم. خودش هرچه می‌خواهد بفهمد، بفهمد. امّا مهندسی می‌کنیم به این معنی که او که مطلع نیست، دو منبع خام را در ذهنش کنار هم قرار نداده است، ما [این کار را برای او می‌کنیم] و کنار هم قرار می‌دهیم. می‌گوییم این هست، این هم هست.

یادتان هست که عرض می‌کردم، در صحیح بخاری بگردید. سنّی که با این دیدگاه به دنبالش نمی‌رود، امّا شما باید این کار را انجام بدهید. می‌گویید در کلّ صحیح بخاری در دو جا این یک عبارت آمده است. کدام عبارت؟ «هذا الحیّ مِن قریش»، این گروه از قریش. خُب این دو در کجا آمده است؟ یکی جایی که حضرت فرمودند: «يُهلِكُ الناسَ هَذا الحيُّ مِنْ قُرَيْشٍ»[6]، مردم را این گروه از قریش هلاک می‌کنند.

یک مورد دیگر هم در خطبۀ ابوبکر در سقیفه است که گفت: «انّما یُعرَف هذا الأمر لهذا الحیّ مِن قریش»[7]؛ خلافت فقط برای این گروه از قریش است که سزاوار است. خودتان [این‌ها] را کنار هم بگذارید. در یک کتاب [یک مورد می‌گوید: این گروه از قریش، مردم را هلاک می‌کنند، یک مورد می‌گوید: خلافت فقط برای این گروه از قریش است که سزاوار است.] این دو را کنار هم بگذارید، ما به این مهندسی صحیح و سالم اطلاعات می‌گوییم. ما این‌ها را در کنار هم جمع‌آوری می‌کنیم، بعد می‌گوییم: اگر هم می‌گویید به هم ربطی ندارند، بعداً خودتان مهندسی‌اش را خراب کنید. ولی ما چیزی را در متن نگذاشتیم. دو قطعه از متن را می‌آوریم و کنار هم قرار می‌دهیم. البته این مهندسی، غلط هایی را هم دارد، [ولی] ما که نمی‌خواهیم واقعاً مهندسی غلط انجام دهیم. کسی هست که مهندسی غلط انجام می‌دهد و کسی هم هست که مهندسی درست انجام می‌دهند. ما اگر می‌گوییم حق و حقانیت، می‌گوییم مهندسی منابع اصیل برای رهنمون کردن ذهن مخاطبین به حقایق و لذا شاهدش هم این است بعد از این‌که مخاطب، مهندسی ما را دید، مهندسی دیگران را هم دید، مآلاً وقتی خواست بین همۀ این‌ها قضاوت کند، آن منطقِ فازیِ ذهن را که همه بشر دارند، حاکم می‌کند و خودش می‌فهمد که این مهندسی درست می‌گوید یا دیگری. این [مهندسی] بی‌خودی، الفاظی که ربطی به هم نداشته‌اند را به هم چسبانده است یا دیگری. این در دراز مدّت نتیجۀ خودش را نشان می‌دهد.

 

طریقۀ طبقه‌بندی و جمع‌آوری صحیح اطلاعات برای تحقیق در مورد تحریف در قرآن

خُب، الآن در بحث تحریف که ایشان فرمودند، ببینید ما سه ستون داریم. ستون سمت راست و چپ و یک ستونِ پل که بین این دو ستون دیگر می‌باشد. من الآن شماره زده‌ام که خلاصۀ همه بحث‌های ماست. ستون سمت راست منابعی از خود ثقلین، از روایات و از آیات که می‌گوید قرآن چیست و خاصیت قرآن چیست و  جوهر قرآن را تعریف می‌کند. من تا اندازه‌ای که دیده بودم شماره گذاشتم، بیست مورد شد که در مباحثه هم گفتیم. مواردی که وقتی درباره‌ی آن‌ها بحث می‌کنی به وضوح نزدیک می‌شوی به این که جوهر قرآن کریم چیست.

ستون سمت چپ، ادلّه‌ای است که مربوط به مَصاحف است که مصاحف چطور تدوین شده‌اند که همین مطالبی است که بحث تحریف قرآن را پر می‌کنند که در خلاصه‌ای هم که قبلاً گفته شده بود…، پارسال یک کتاب این‌جا داشتیم کتاب خوبی بود، مدّتی خواندیم، «مَرویّات نَسخ التلاوة». ببینید چقدر کارها کلاسیک است. اسم کتاب «مرویات نسخ التلاوة» می‌باشد. هر چه که بین این دفّتین است، برای نسخ التلاوة می‌باشد. به این می‌گویند کار فنّی. امّا وقتی وارد کتاب می‌شوید، اصلاً بعضی مواردش ربطی ندارد، در می‌یابید که به سختی [مربوط به] نسخ التلاوة می‌شود. بعضی موارد هم اصلاً ربطی نداشت که قراءةٌ شاذّة. دیگر [موردی که] نسخ التلاوة به هیچ وجه نمی‌توانست بر آن صدق بکند [می‌گوییم] قراءة شاذة و آن را کنار می‌گذاریم. این که نشد! ولی کتاب خوبی بود. مجموع روایات این کتاب بیست و چهار روایت بود که سند همۀ روایات را ایشان به تفصیل به صورت فنی بررسی کرده است. یعنی واقعاً نویسنده در فنّ سندشناسی، قوی، سختگیر و آگاه است، رشته‌اش حدیث بوده است. غیر از آن بیست و چهار مورد، شانزده مورد روایت هم من عرض کرده بودم که حالا اگر شما دنبال این مطلب باشید، این شانزده مورد را پیش می‌برید. اسم این کار ما مدیریت است و دسته بندی نیست. مدیریّت یعنی دسته‌بندی کردن صحیح اطلاعات. می‌دانیم این مورد را در آن ستون سمت راست بگذاریم، مورد دیگر را در ستون سمت چپ و عده‌ای را هم در ستون وسط یا پل قرار بدهیم.

ستون وسط کجاست؟ همین بحثی که ما الآن مطرح کرده بودیم که جوهرۀ قرآن کریم، بفهمیم چگونه خودش را در مصحف نشان می‌دهد. همین مطلبی که ایشان فرمودند و شما هم می‌فرمایید فایدۀ بحث چیست. ستون وسط چیست؟ از سبعة أحرف شروع می‌شود و مطالبی که از این قبیل است. یعنی می‌خواهد بگوید این جوهره که یک سری منابعی می‌گفت قرآن این است، چطور می‌خواهد در مصحف پیاده شود؟ این، یک سری منابعی است که این پل را برقرار می‌کند. یعنی نحوۀ ظهور ظاهر در مَظهر را برای ما تبیین می‌کند. قرآن یک جوهری است که ظهور می‌کند. در چه چیزی؟ در مصحف ظهور می‌کند. چطور ظهور می‌کند؟ به چه نحوی؟ محور این پل، قضیۀ إقراء و وحی بیانی و سبعة أحرف و … است. پس بیست و چهار تا و شانزده تا، چهل تا در ستون دسته چپ شد. بیشتر از بیست مورد برای ستون سمت راست و موارد متعددی هم برای ستون وسط داریم. مثلاً روایتی که دیروز خواندیم که در تفسیر الامام منسوب به حضرت عسکری علیه السلام بود که «وَ كِلَا الْقِرَاءَتَيْنِ حَقٌّ، وَ قَدْ قَالُوا بِهَذَا وَ بِهَذَا جَمِيعا»[8] برای ستون وسط می‌باشد. این مورد از مطالبی است که نشان می‌دهد اصل تعدّد قرائت در قرآن کریم، ثبوتی است. آقا [یکی از شاگردان] هم فرمودند که چطور می‌شود که آن آمده است؟ اوائل که این بحث شروع شده بود، شاید قریب به بالای ده جلسه روایتی خوانده شد و توضیح ثبوتی این مطلب را دادیم که چند وجه ممکن است؟ وقتی حضرت جبرئیل علیه السلام می‌آمد کدام یک از سبعة أحرف را می‌خواند؟ این که در قرآن داریم «إنّا أنزلناه فی لیلة القدر»، کدامِ این سبعة أحرف نازل شد؟ راجع به این مطلب مفصّل صحبت شد.

 

برو به 0:26:14

در یک کلمه اگر بخواهیم بگوییم: «نزل القرآن فی لیلة القدر جملةً واحدة مِن السماء السابع الی السماء الرابع»[9]، از سماء رابع به بعد، تقسیم شد. «وَإِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلَّا عِنْدَنَا خَزَائِنُهُ»[10]. خزائن قرآن کریم وقتی نزول می‌کند، «ما نُنَزّله الّا بقَدر»[11]. هر خزینه‌ای نسبت به ما دون خودش خزینه است. نسبت به مافوق خودش قَدَر است. با یک نظم خاصی پایین می‌آید، بسط پیدا می‌کند، به صورتی که «نُثَبِّتُ بِهِ فُؤَادَكَ»[12].

وجود تفاوت بین وحدت در کثرت با کثرت در وحدت

«نُثبّت به فؤادک» یک مفهوم عرفی دارد که یک چیز است. امّا یک مفهوم وحیانی دارد به معنای تثبیت فؤاد. تثبیت باب تفعیل است. در تفعیل [معنای] تکثیر است، ثَبات با تکثیر. در بعضی اصطلاحات کلاسیک می‌گوییم تفاوت است بین وحدت در کثرت با کثرت در وحدت. تثبیت، وحدت در کثرت است، امّا یک مقام دیگری داریم که کثرت در وحدت است و برعکس است. محوریت با بساطت است، شئونات جمعی دارد، این می‌شود کثرت در وحدت. امّا یک وقت هست که محوریت با بسط است. وقتی محوریت با کثرت است، وحدتِ ساریِ در او می‌شود وحدت در کثرت. وقتی روح شما داخل بدن شما می‌آید، این مقامِ وحدت در کثرتِ روح است. دستِ شما با این دست فرق دارد! امّا وقتی می‌گویید من، هم شنونده‌ام و هم گوینده‌ام، می‌خواهید قوّۀ باصره و سامعه را در جانِ خودتان یک جا ببینید، این می‌شود کثرت در وحدت. این‌ها مقاماتشان فرق می‌کند. همۀ این‌ها به بهترین وجه در مراتب نزول وحی الهی وجود دارد. روایات هم که هنگامه است. وقتی شروع به دسته‌بندی روایات بکنید، توضیح این مطالب هنگامه در روایات است.

حالا اگر وقت هست بعضی موارد را سریع اشاره کنم، مواردی را که مربوط به ستون سمت راست می‌باشد را اشاره کنم؛ مثلاً آیۀ شریفه‌ای که در ذهن من خیلی مهم است، همان اولین آیۀ سورۀ مبارکۀ شوری می‌باشد: «حم عسق كَذَٰلِكَ يُوحِي»، با تأکید بر کلمه «کذلک» که راجع به آن صحبت کردیم.

آیه بعدی «الر ۚ كِتَابٌ أُحْكِمَتْ آيَاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ»[13]. چرا این‌ها مهم هستند؟ به خاطر این که ریختِ این کتاب [قرآن کریم] را نشان می‌دهد که چیست. إحکام و تفصیل، «کذلک یوحی». مقطّع بودن را اصل قرار دادن چیز کمی نیست!

آیۀ شریفۀ دیگر، «وَلَوْ أَنَّ قُرْآنًا سُيِّرَتْ بِهِ الْجِبَالُ»[14]، در این فضا تنوین «قرآناً» منظور ماست.

مورد دیگر «هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ»[15]، سپس با تفسیری که آن صحابی خاص امیرالمؤمنین علیه السلام: سعید ابن علاقه، ابوفاخته ارائه داد که گفت امّ الکتاب چه است؟ گفت امّ الکتاب، حروف مقطعة می‌باشد. چرا؟ «چون یُستَخرج منه القرآن»، از حروف مقطعه می‌توان کلّ قرآن را استخراج کرد. خیلی حرف عظیمی بود! این مورد هم در توضیح این که ریختِ قرآن چطوری است.

مورد دیگر آیۀ شریفۀ «اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِيثِ كِتَابًا مُتَشَابِهًا»[16]، تشابه در این‌جا برای فهم این معنی خیلی مهم است. «وَإِنَّهُ فِي أُمِّ الْكِتَابِ لَدَيْنَا لَعَلِيٌّ حَكِيمٌ»[17]، «هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ»[18]، «وَإِنَّهُ فِي أُمِّ الْكِتَابِ لَدَيْنَا لَعَلِيٌّ حَكِيمٌ». وقتی «لدینا» است، «أمّ الکتاب» است، امّا وقتی می‌خواهد «أَحْسَنَ الْحَدِيثِ»[19] بشود، حدیث بشود، می‌شود «كِتَابًا مُتَشَابِهًا»[20]. این‌ها وقتی همه با هم در یک مجموعه قرار بگیرند و توضیح بدهید که جوهرۀ قرآن چیست، سپس حدیثی که در کافی بود را ضمیمه کنید که «لَهُ‏ نُجُومٌ‏ وَ عَلَى‏ نُجُومِهِ‏ نُجُوم‏»[21]. چه تعبیر عجیب و عمیقی!!! چه خبر است دستگاه این کتاب!!!، این‌ها روایات بسیار مهمی است. «فَلْيَجْلُ جَالٍ بَصَرَهُ وَ لْيُبْلِغِ الصِّفَةَ نَظَرَه‏»[22]، این صفت چه بود که حضرت فرمودند باید برود این‌جا. «وَ عَلَى‏ نُجُومِهِ‏ نُجُوم». این از روایات بسیار مهم بود.

شاگرد: این آیات هم می‌شود اضافه کرد؟ مثلاً «وَإِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلَّا عِنْدَنَا خَزَائِنُهُ»[23].

استاد: بله؛ این را الآن خواندم ولی یادداشت نکردم. آیۀ شریفۀ دیگر «فِي كِتَابٍ مَكْنُونٍ»[24]، مناسب این آیه را در روایات داشتیم، حضرت فرمودند: «لَهُ‏ نُجُومٌ‏ وَ عَلَى‏ نُجُومِهِ‏ نُجُوم». همین‌جا وقتی قرآن می‌خواهد صحبت کند، می‌فرماید: «فَلَا أُقْسِمُ بِمَوَاقِعِ النُّجُومِ. وَإِنَّهُ لَقَسَمٌ لَوْ تَعْلَمُونَ عَظِيمٌ. إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِيمٌ. فِي كِتَابٍ مَكْنُونٍ».[25] این نجوم چه مناسبتی دارد که این قسم به این بزرگی در کنار «فِي كِتَابٍ مَكْنُونٍ» بیاید؟ حدیث چه فرمود؟ «لَهُ‏ نُجُومٌ‏ وَ عَلَى‏ نُجُومِهِ‏ نُجُوم». «وَإِنَّهُ لَقَسَمٌ لَوْ تَعْلَمُونَ عَظِيمٌ». یعنی نجومی که مرتبط با قرآن است، واقعاً عظیم است. بله، ولو نجوم کهکشان‌ها هم عظیم است. امّا آن نجومی که مربوط به این کتابی است که همۀ کهکشان‌های عالم مُلک و همۀ کهکشان‌های عالم ملکوت را تدوین کرده است، آن نجوم عظیم‌تر است و این است که مهم است.

«مَن أراد العلم فلیُثَوّر القرآن»[26]، در لسان العرب آمده است، در کتب دیگر هم هست. «فلیُثَوّر القرآن». تثویر یعنی چه؟ تثویر یعنی برانگیختن. اثاره یعنی یکی چیزی را که جمع است، بزنید برود، باز بشود. «فلیُثَوّر القرآن».

مورد دیگر حدیث معروف ابن عبّاس است که اگر کسی حتی بند پای شترش، «عِقال بعیرٍ»، آن افسار پای شترش را هم گم کرده باشد، «لوجدتُه فی کتاب الله»[27]. من از قرآن آن را به او نشان می‌دهم.

حدیث کافی که حضرت فرمودند: هیچ چیزی در آسمان و زمین جنت و نار نیست مگر این که در کتاب خداست. «لَوْ أَتَاكُمْ مَنْ يُخْبِرُكُمْ عَنْ ذَلِكَ لَتَعَجَّبْتُمْ»[28]، «تعجّبتم» آن خیلی مهم بود. فرمودند اگر کسی بیاید همین چیزها را در قرآن به شما نشان دهد، تعجب می‌کنید. عرض کردم که اگر تعبّدی بود که تعجبی نبود. «تعجّبتُم» یعنی چه؟ یعنی فعلاً نمی‌دانید، امّا اگر بدانید می‌فهمید که این کتاب محال است تحریف بشود. «لتعجّبتم»، کتابی که کلّ را به این وضوح نشان می‌دهد. لذا حاجی آقا مکرّر می‌فرمودند: قرآن برای اهلش – این را هم فقط ضمیمه‌اش می‌کردند که دیگر تخصص برای ما می‌شد – خودش را نشان می‌دهد. خیلی تعبیر مهمی است. حتی یک دفعه من یادم هست، مثال زدند به تلویزیون، فرمودند بلا تشبیه مثل این تلویزیون [با این تفاوت که] این تلویزیون عکس را نشان می‌دهد، قرآن کریم خودش را نشان می‌دهد!!! خودش را نشان می‌دهد!!! این‌ها تعبیرات کمی نیست برای این روایات. «لَا تَفْنَى‏ عَجَائِبُهُ‏ وَ لَا تَنْقَضِي غَرَائِبُهُ».[29]

یک مطلب دیگری هم که قبلاً عرض کرده بودم، اشارتاً عرض بکنم و جلسه را تمام کنیم. اگر یادتان باشد راجع به سورۀ «ق» که الآن مشغول بودیم و مباحثه‌اش می‌کردیم، – با توجه به این که خداوند متعال برای هر حرف این قرآن حساب باز کرده است – گفتیم که در جاهای مختلف قرآن کریم حدود هجده موضع دیگر نام قوم لوط آمده است. در کلّ قرآن از قوم لوط با تعابیر «قوم لوط»، «آل لوط» یاد شده است. تنها فقط در سوره ق «إخوان لوط» آمده است و در هیچ جای دیگر از قرآن نیست. خُب، خداوند در همین‌جا هم «قوم لوط» می‌آوَرد! صحابی‌ها بیایند تبدیل کنند و مرادف بگویند. اگر از پیامبر صلّی ‌اللّه ‌علیه ‌و آله می‌گویید، خُب باید «إخوان لوط» بگویید. امّا اگر خودتان می‌خواهید مرادف بگویید، خب هیچ، برای خودتان بگویید. خب وقتی مرادف از خودت نمی‌گویید، نتیجه چه می‌شود؟ می‌شود عجائب، دو سوره است که حرف مقطعۀ «قاف» در اولش قرار دارد. در این دو سوره وقتی بررسی می‌کنید می‌بینید که تعداد «قاف» به کار رفته در هرکدام از دو سوره پنجاه و هفت عدد است. یعنی چه؟ یعنی اگر در سورۀ ق، مرادفش را برای عبارت إخوان لوط بیاورید و بگویید قوم لوط [نظم] به هم خورد و پنجاه و هشت تا می‌شود. این‌ها یک مطالبی است که وقتی دنبال آن می‌روید می‌بینید [هستند و چقدر جالب و دقیق هستند!]

 

برو به 0:35:59

[نکتۀ دیگر] در هر کدام از دو سوره پنجاه و هفت تا قاف است، دو تا پنجاه و هفت می‌شود صد و چهارده. اولین حرف از لفظ قرآن و خود کلمۀ قرآن چه حرفی است؟ قاف است. قاف حرف مقطعه است. در دو تا سوره آمده است. در هر سوره‌ای هم که این حرف آمده است، پنجاه و هفت بار آمده است. صد و چهارده تا تعداد قاف‌های به کار رفته در هر دو سوره است. مناسب با خود حرف قافی که اول کلمه قرآن هست. این مطالب برای من نیست و این مطالب را در آن کتاب خوانده بودم. بعد هم حالا کوه قاف و این که حدید چه ربطی به کوه قاف دارد یا نه، محتملاتی است که ظاهراً آن نویسنده دیگر نگفته بود؛ منظور این است  که این دستگاهی است که خداوند متعال به پا کرده است؛ «لکلّ کتاب صفوة و صفوة القرآن حروف التهجّی».[30] یعنی عصارۀ قرآن وقتی جمع می‌شود این است. عصاره یعنی چه؟ یعنی اگر آن را باز بکنید، آن می‌شود. «آيَاتُ‏ الْقُرْآنِ‏ خَزَائِنُ‏ فَكُلَّمَا فَتَحْتَ خِزَانَةً يَنْبَغِي لَكَ أَنْ تَنْظُرَ مَا فِيهَا».[31] مورد دیگر این است که «فَإِنَّ دَرَجَاتِ الْجَنَّةِ عَلَى‏ عَدَدِ آيَاتِ الْقُرْآنِ»[32] چه تعبیر عجیبی! بهشتی که نظمِ تکوین است، تعداد درجاتش به اندازۀ درجات آیات قرآن است. ببینید، مطابقۀ کامل، تا آخر که دیگر ان شاء الله پیگیری بکنید.

شاگرد: آیا می‌شود این دو آیه را به آیات‌شان اضافه کرد؟«لَا يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَلَا مِنْ خَلْفِهِ»[33] و «قُرْآنًا عَرَبِيًّا غَيْرَ ذِي عِوَجٍ لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ».[34]

استاد: بله، این‌ها هم هست. «وَتَفْصِيلَ كُلِّ شَيْءٍ»[35] و این‌ها [که گفتید] هم هست. ان شاء الله در این سه تا ستون، موارد را به بالای صد تا برسانید.

الحمد للّه ربّ العالمین و صلّی اللّه علی محمد و آله الطیبین الطاهرین.

 

 

کلید واژگان: تحریف قرآن – نظم قرآن –  نظم هندسی قرآن – نظم ریاضی قرآن – خود ترمیمی قرآن – طبقه‌بندی اطلاعات – مدیریّت اطلاعات.

 


 

[1]. مجمع البیان، ج 1، ص 296.

[2]. سوره عصر، آیات 1و 2.

[3]. زرقانی، مناهل العرفان فی علوم القرآن، ج  1، ص 271. البته در اصل نقل چنین آمده است: «فقالت : يا بن أخي هذا من عمل الكتاب قد أخطئوا في الكتاب».

[4]. سوره حجر، آیه 9.

[5] . سیوطی پیرامون این نقل گفته است: «إسناده صحيح على شرط الشيخين». زرقانی، مناهل العرفان فی علوم القرآن، ج  1، ص 271.

[6] . صحیح بخاری، ج 3، ص 1319 (طبعة دار ابن کثیر).

[7]. همان، ج 6، ص 2506.

[8]. التفسير المنسوب إلى الإمام الحسن بن علي العسكري عليهما السلام، ص390.

[9]. روایت به این شکل پیدا نشد. ولی بودند روایاتی که تکه به تکه این مضمون را داشتند. تفسیر طبری، جامع البیان، ج 3، ص477.

[10]. سوره حجر، آیه 21. «وَإِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلَّا عِنْدَنَا خَزَائِنُهُ وَمَا نُنَزِّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ»

[11]. همان.

[12]. سوره هود، آیه 120. «وَكُلًّا نَقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنْبَاءِ الرُّسُلِ مَا نُثَبِّتُ بِهِ فُؤَادَكَ ۚ وَجَاءَكَ فِي هَٰذِهِ الْحَقُّ وَمَوْعِظَةٌ وَذِكْرَىٰ لِلْمُؤْمِنِينَ».

[13]. سوره هود، آیه 1. «الر ۚ كِتَابٌ أُحْكِمَتْ آيَاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِنْ لَدُنْ حَكِيمٍ خَبِيرٍ».

[14]. سوره رعد، آیه 31. «وَلَوْ أَنَّ قُرْآنًا سُيِّرَتْ بِهِ الْجِبَالُ أَوْ قُطِّعَتْ بِهِ الْأَرْضُ أَوْ كُلِّمَ بِهِ الْمَوْتَىٰ ۗ بَلْ لِلَّهِ الْأَمْرُ جَمِيعًا ۗ أَفَلَمْ يَيْأَسِ الَّذِينَ آمَنُوا أَنْ لَوْ يَشَاءُ اللَّهُ لَهَدَى النَّاسَ جَمِيعًا ۗ وَلَا يَزَالُ الَّذِينَ كَفَرُوا تُصِيبُهُمْ بِمَا صَنَعُوا قَارِعَةٌ أَوْ تَحُلُّ قَرِيبًا مِنْ دَارِهِمْ حَتَّىٰ يَأْتِيَ وَعْدُ اللَّهِ ۚ إِنَّ اللَّهَ لَا يُخْلِفُ الْمِيعَادَ».

[15]. سوره آل عمران، آیه 7. «هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ ۖ فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاءَ تَأْوِيلِهِ ۗ وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّهُ ۗ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنَا ۗ وَمَا يَذَّكَّرُ إِلَّا أُولُو الْأَلْبَابِ».

[16]. سوره زمر، آیه 23. «اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِيثِ كِتَابًا مُتَشَابِهًا مَثَانِيَ تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ ثُمَّ تَلِينُ جُلُودُهُمْ وَقُلُوبُهُمْ إِلَىٰ ذِكْرِ اللَّهِ ۚ ذَٰلِكَ هُدَى اللَّهِ يَهْدِي بِهِ مَنْ يَشَاءُ ۚ وَمَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ».

[17]. سوره زخرف، آیه 4. «وَإِنَّهُ فِي أُمِّ الْكِتَابِ لَدَيْنَا لَعَلِيٌّ حَكِيمٌ».

[18]. سوره آل عمران، آیه 7. «هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ ۖ فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاءَ تَأْوِيلِهِ ۗ وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّهُ ۗ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنَا ۗ وَمَا يَذَّكَّرُ إِلَّا أُولُو الْأَلْبَابِ».

[19]. سوره زمر، آیه 23. «اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِيثِ كِتَابًا مُتَشَابِهًا مَثَانِيَ تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ ثُمَّ تَلِينُ جُلُودُهُمْ وَقُلُوبُهُمْ إِلَىٰ ذِكْرِ اللَّهِ ۚ ذَٰلِكَ هُدَى اللَّهِ يَهْدِي بِهِ مَنْ يَشَاءُ ۚ وَمَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ».

[20]. همان.

[21]. الكافي (ط – الإسلامية)، ج‏2، ص 599.

[22]. همان.

[23]. سوره حجر، آیه 21. «وَإِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلَّا عِنْدَنَا خَزَائِنُهُ وَمَا نُنَزِّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ».

[24]. سوره واقعه، آیه 78. «فِي كِتَابٍ مَكْنُونٍ».

[25]. سوره واقعه، آیات 75 تا 78.

[26]. لسان العرب، ج‏4، ص 110.

[27]. موسوعه عبدالله بن عباس، ج 7، ص165. «لو ضاع لأحدكم عقال بعير لوجده في القرآن».

[28]. الكافي (ط – الإسلامية)، ج‏2، ص 599، ح 3. «عَلِيٌّ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْمُغِيرَةِ عَنْ سَمَاعَةَ بْنِ مِهْرَانَ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع‏ إِنَّ الْعَزِيزَ الْجَبَّارَ أَنْزَلَ عَلَيْكُمْ كِتَابَهُ وَ هُوَ الصَّادِقُ الْبَارُّ فِيهِ خَبَرُكُمْ وَ خَبَرُ مَنْ قَبْلَكُمْ وَ خَبَرُ مَنْ بَعْدَكُمْ وَ خَبَرُ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ وَ لَوْ أَتَاكُمْ مَنْ يُخْبِرُكُمْ عَنْ ذَلِكَ لَتَعَجَّبْتُمْ‏».

 

[29]. بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج‏2، ص 284. «نهج، نهج البلاغة ج، الإحتجاج رُوِيَ عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع أَنَّهُ قَالَ: تَرِدُ عَلَى أَحَدِهِمُ الْقَضِيَّةُ فِي حُكْمٍ مِنَ الْأَحْكَامِ فَيَحْكُمُ فِيهَا بِرَأْيِهِ ثُمَّ تَرِدُ تِلْكَ الْقَضِيَّةُ بِعَيْنِهَا عَلَى غَيْرِهِ فَيَحْكُمُ فِيهَا بِخِلَافِ قَوْلِهِ ثُمَّ تَجْتَمِعُ الْقُضَاةُ بِذَلِكَ عِنْدَ الْإِمَامِ الَّذِي اسْتَقْضَاهُمْ فَيُصَوِّبُ آرَاءَهُمْ جَمِيعاً وَ إِلَهُهُمْ وَاحِدٌ وَ كِتَابُهُمْ وَاحِدٌ أَ فَأَمَرَهُمُ اللَّهُ سُبْحَانَهُ بِالاخْتِلَافِ فَأَطَاعُوهُ أَمْ نَهَاهُمْ عَنْهُ فَعَصَوْهُ أَمْ أَنْزَلَ اللَّهُ دِيناً نَاقِصاً فَاسْتَعَانَ بِهِمْ عَلَى إِتْمَامِهِ أَمْ كَانُوا شُرَكَاءَ لَهُ فَلَهُمْ أَنْ يَقُولُوا وَ عَلَيْهِ أَنْ يَرْضَى أَمْ أَنْزَلَ اللَّهُ دِيناً تَامّاً فَقَصَّرَ الرَّسُولُ ص عَنْ تَبْلِيغِهِ وَ أَدَائِهِ وَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ يَقُولُ‏ ما فَرَّطْنا فِي الْكِتابِ مِنْ شَيْ‏ءٍ وَ فِيهِ تِبْيَانُ كُلِّ شَيْ‏ءٍ وَ ذَكَرَ أَنَّ الْكِتَابَ يُصَدِّقُ بَعْضُهُ بَعْضاً وَ أَنَّهُ لَا اخْتِلَافَ فِيهِ فَقَالَ سُبْحَانَهُ‏ وَ لَوْ كانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلافاً كَثِيراً وَ إِنَّ الْقُرْآنَ ظَاهِرُهُ أَنِيقٌ وَ بَاطِنُهُ عَمِيقٌ لَا تَفْنَى‏ عَجَائِبُهُ‏ وَ لَا تَنْقَضِي غَرَائِبُهُ وَ لَا تُكْشَفُ الظُّلُمَاتُ إِلَّا بِهِ».

[30]. بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج‏88، ص 11.

[31]. الكافي (ط – الإسلامية)، ج‏2، ص609، ح 2. «عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ وَ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ جَمِيعاً عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ سُلَيْمَانَ بْنِ دَاوُدَ عَنْ حَفْصِ بْنِ غِيَاثٍ عَنِ الزُّهْرِيِّ قَالَ سَمِعْتُ عَلِيَّ بْنَ الْحُسَيْنِ ع يَقُولُ‏ آيَاتُ‏ الْقُرْآنِ‏ خَزَائِنُ‏ فَكُلَّمَا فَتَحْتَ خِزَانَةً يَنْبَغِي لَكَ أَنْ تَنْظُرَ مَا فِيهَا».

[32]. بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج‏8، ص 186. «الأمالي للصدوق مَاجِيلَوَيْهِ عَنْ عَمِّهِ عَنِ الْبَرْقِيِّ عَنْ أَبِيهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ عَنِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع أَنَّهُ قَالَ وَ سَاقَ الْحَدِيثَ إِلَى أَنْ قَالَ: وَ عَلَيْكُمْ بِتِلَاوَةِ الْقُرْآنِ فَإِنَّ دَرَجَاتِ الْجَنَّةِ عَلَى‏ عَدَدِ آيَاتِ الْقُرْآنِ فَإِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ يُقَالُ لِقَارِئِ الْقُرْآنِ اقْرَأْ وَ ارْقَ فَكُلَّمَا قَرَأَ آيَةً رَقِيَ دَرَجَةً الْحَدِيثَ».

[33]. سوره فصّلت، آیه 42. «لَا يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَلَا مِنْ خَلْفِهِ ۖ تَنْزِيلٌ مِنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ».

[34]. سوره زمر، آیه 28.

[35]. سوره یوسف، آیه 11. «لَقَدْ كَانَ فِي قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِأُولِي الْأَلْبَابِ ۗ مَا كَانَ حَدِيثًا يُفْتَرَىٰ وَلَٰكِنْ تَصْدِيقَ الَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ وَتَفْصِيلَ كُلِّ شَيْءٍ وَهُدًى وَرَحْمَةً لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ».

درج پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

The maximum upload file size: 10 مگابایت. You can upload: image, audio, video, document, text, archive. Drop files here

هیچ فایلی انتخاب نشده است