مدرس : استاد یزدی زید عزه
شماره جلسه: 79
موضوع: فقه
بسم الله الرحمن الرحیم
و أمّا ما أشار إليه في المعتبر من الاعتبار فلعلّه ما ارتكز في الأذهان من الفرق بين صلاة الليل و النهار بالاسوداد المعتبر عند العرف في الليل. و يشهد له رعاية ما بين الفجرين في صلاة الصبح التي هي من صلاة النهار، لكنه ليس بحدّ يوجب ضعف إطلاقات الغروب؛ مع أنّ السواد يحصل على التدريج الذي أوّله استتار القرص[1].
«و أمّا ما أشار إليه في المعتبر من الاعتبار»، «من الاعتبار» مسألهی کجا بود؟ صفحهی شصت و یک بود، سطر آخر. چند سطر بالاتر از سطر آخر، مرحوم محقق فرمودند: «و الثانیة اذا ذهب الشفق المشرقی». قول دوم این است که شفق مشرقی برود. شفق یعنی حمرة. اگر قید بشود شفق مشرقی، همان حمرهی مشرقیه است. ولی در غالب استعمالات، وقتی شفق مطلق گفته میشود، شفق مغربی منظور است. لذا جناب محقق چنین قید زدهاند: «الشفق المشرقي و هو اختيار الشيخ» فی النهایة. در بهجة الفقیه کلمهی «فی النهایة» افتاده بود، قبلا عرض کردهام.
«اختیار الشیخ فی النهایة» نه مبسوط. مبسوط که اینطور نبود.
«و عليه عمل الأصحاب و رواه جماعة … و في رواية ابن أشيم عن بعض أصحابنا» که مرسل ابن اشیم بود. دنبالش محقق در سطر آخر فرمودند: «و ابن أشيم ضعيف و الرواية مرسلة» پس سند اینطور است.
«لكنّها مطابقة للأحاديث الكثيرة» که للاحادیث الکثیرة در معتبر «ال» ظاهراً ندارد. «مطابقة لأحاديث كثيرة يعضدها عمل الأصحاب» که مشهور است «و الاعتبار».
خُب، حاصلش چیست؟ مرسل ابن اشیم ضعیف است اما دو چیز همراهش است: یکی عمل اصحاب، که اصحاب به حمرهی مشرقیه عمل کرده و فتوا دادهاند و یکی هم موافق اعتبار است. موافق اعتبار یعنی چه؟ مرسل ابن اشیم چه بود؟ حضرت فرمودند که وقت مغرب «اذا ذهبت الحمرة من المشرق»[2] است. بعد فرمودند: «و تدری کیف ذلک»، میدانید چرا وقت مغرب این است؟ فرمودند: «لأن المشرق مطل علی المغرب». بعد فرمودند: «و رفع یمینه فوق یساره فاذا غابت هاهنا ذهبت الحمرة من هاهنا».
محقق فرمودند: این مرسل موافق اعتبار است، که باید وقت مغرب صبر کنیم تا ذهاب حمرة بشود. محقق نگفتند: این اعتبار چیست. برداشت حاج آقا از کلمهی «الاعتبار» محقق این است که محقق میخواهند بگویند اعتباراً صلاة مغرب، صلاة لیل است یا نهار؟ صلوات اللیل و النهار. مغرب کدامش است؟ صلاة اللیل. میگویند همین که قرن الشمس رفت زیر افق، میگوییم شب شد؟ اعتباراً نمیگویند لیل. لیل صادق نیست. چون لیل صادق نیست، پس مرسل ابن اشیم خوب است که یک مقدار صبر کنید تا خورشید بیشتر زیر افق برود، حمرهی مشرقیه بیاید بالا، از بالای سر هم رد بشود – مرسل ابن ابی عمیر – که صدق بکند شب شد. عرف بگویند شب شد. موافق اعتباری که در کلام محقق آمده است را حاج آقا اینطوری معنا میکنند. لذا بعدا میفرمایند یک نحو اشعار است، برای این اعتبار، وارد جواب استدلالی نمیشوند.
میفرمایند: «و أمّا ما أشار إليه في المعتبر من الاعتبار فلعلّه ما ارتكز في الأذهان من الفرق بين صلاة الليل و النهار بالاسوداد المعتبر عند العرف في الليل»، بین لیل و نهار فرق است. و برای شب شدن یک سیاهی، یک اسودادی را عرف شرط میدانند.
«و يشهد له» نباد اینجا سر سطر برود، مطلب عوض نشود. «و يشهد له رعاية ما بين الفجرين في صلاة الصبح التي هي من صلاة النهار» صلاة صبح، صلاة فجر، صلوات النهار است یا صلوات اللیل است؟ صلاة النهار است. صلاة روز است. قبل از طلوع قرص خورشید از افق خوانده میشود. پس معلوم میشود قبل از اینکه خورشید از زیر افق در بیاید، میشود نهار صادق باشد. چون هوا روشن شده است. وقتی که هوا روشن است، خُب، روز است. این را شاهد میآورند برای این اعتبار. یشهد لاعتباری که محقق گفتند، رعایت کردن ما بین فجر صادق و طلوع شمس.
برو به 0:06:26
شاگرد: فجرین را فجر صادق و فجر کاذب بگوییم. چون رعایت میشود و در آن وقت نماز خوانده نمیشود، چون هنوز افق سفید نشده است. اصطلاحاً به طلوع خورشید فجر گفته نمیشود. یشهد للمحقق …
استاد: شاهد برای محقق است که چون صلاة لیل است، باید صبر کنید یک مقداری تا تاریک بشود. میفرمایند: «یشهد له» که صلاة صبح چون صلاة نهار است، پس باید صبر کنید تا روشن بشود. یعنی میخواهید بفرمایید که فجر اوّل کافی نیست؟
فجر دوم که «حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَكُمُ الْخَيْطُ الْأَبْيَضُ مِنَ الْخَيْطِ الْأَسْوَدِ».[3] آیا این نزد عرف صدق میکند نهار؟
شاگرد: بالأخره یک روشنیای هست.
استاد: «و یشهد له رعایة ما بین الفجرین». من یک احتمال قویای در ذهنم است که منظور از فجرین یعنی مابین الطلوعین. منظور از طلوعین یعنی چه؟ طلوع فجر صادق و طلوع قرص خورشید و الا بین ده دقیقه، بین طلوع فجر کاذب و فجر صادق، چه «یشهد له»؟
شاگرد: یک شب در جاده بودیم، خوابم برد، بیدار که شدم دیدم همهجا سفید است، فکر کردم نماز صبح شده و بین الطلوعین است. بعد رسیدیم به یک مجتمع رفاهی، دیدم تازه دارد قرآن میخواند. خیلی سفید شده بود.
شاگرد ۲: بحثی که الآن مطرح است، این است که بین الطلوعین که قبل از طلوع قرص خورشید است، این را شب حساب نمیکنیم، روز حساب میکنیم. حالا شما میفرمایید بین فجر صادق و کاذب. منظورتان چیست؟
شاگرد: باید رعایت بشود یعنی نباید نماز خوانده بشود.
شاگرد ۲: چطور برای مغرب استشهاد میکنید؟ ربطی به هم پیدا نمیکند.
استاد: اینکه شما میفرمایید که رسیدم هنوز داشت قرآن میخواند، مهم این است که ببینیم مسافرت کجا بودید؟ مثلاً اگر مشهد مشرف بودید و برمیگشتید، ماشین رسیده مثلاً شاهرود، رادیوی تهران دارد قرآن میخواند.
شاگرد: طرف قم بود.
استاد: پس این یک احتمال که شما مطمئن باشید که آن قرآنی که میخوانده است، از رادیویی بوده که برای همان افقی بوده که شما آنجا بودید، نه برای جای دیگر.
نکتهی دوم این است که این سفید شدن افق، خیلی وقتها، برای انعکاس نور است و مقطعی است، که باید وجهاش را ببینید. گاهی میشود مثلاً یک ابرهایی هست با بازتاب نور ستارهها خودش را سفید نشان میدهد، شبهایی که حتی مثلاً ماه نیست، محاق است، اگر آسمان را ابر کامل بگیرد، هوا روشن است. خود وجود ابر باعث انعکاسات زیاد نور ستارهها میشود و آسمان قشنگ روشن میشود. در روز، همان ابرها جلوی خورشید را میگیرد اما همان ابرها وقتی شب میآید میبینید آسمان را روشن نگه میدارد. منظور اینکه باید ببینید روشن شدن فجر واقعی از افق بوده است یا نه.
شاگرد 2: توصیفی که دارند میکنند، میگویند انتشار در سطح افق داشته است، بیشتر با فجر صادق میخواند و احتمالش هم هست که رادیو دیرتر اذان بگوید.
استاد: در هر حال، خود فجر هم وقتی پیدا شد، قبل از اذان بهخصوص، خیلی کوچک و باریک است. قرار نیست که افق را روشن کند. فجر کاذب یک دفعه، به صورت دم گرگی طلوع میکند. به صورت عمودی در قسمت بالای فضا، آن یک نحو تابشی دارد و تمام میشود. اما فجر صادق، کم کم [پخش میشود]، اول «خیط الابیض» است. بعد شبیه پارچههای یمنی قبطی … یا مثل رودی است که در عراق بود – این تعبیرات در وسائل بود – مدام این وسیعتر میشود. یعنی خیلی روشن شدنش قلیل است، اینطور نیست که یک دفعه نزدیک طلوع فجر بگوییم آن چنان نورانی بشود. آنطوری که شما میگویید، نیم ساعت حدوداً از اذان که میگذرد، آنطوری میشود.
برو به 0:13:45
در هر حال، بنده حدود نود درصد احتمال میدهم که منظورشان از ما بین الفجرین، ما بین الطلوعین است. چرا؟ چون روز صدق بکند. نه اینکه مابین الفجرین یعنی فجر کاذب و صادق. چون بعداً در همین کتاب هم میآید، یکی از بحثهایی که نسبتاً از نظر استدلالی سنگین است، ولو از نظر فتوا حالا دیگر جا گرفته و همه میگویند، این است که بین الطلوعین جزء شب است یا جزء روز است؟ طلوع آفتاب که شد نهار است، قبلش شب بود یا نه؟ این بحث از نظر استدلالی یک مقدار سنگین است، ولو الآن معروف است که بین الطلوعین جزء روز حساب میشود از حیث استقرار فتاوا.
شاگرد: الآن هم اختلاف هست ظاهراً.
استاد: اختلاف، موردی گاهی میشود. مثلاً در بعضی موارد میگویند اینجا منظور از روز، بعد از طلوع است. چون دیگر نمیشود کاری بکنند. ذبح قربانی باید روز باشد، نهار عید باشد. خُب، حالا قبل از طلوع میشود کسی برود قربانی بکند یا نه؟ یا مثلاً نماز عید که میخوانند باید نهار باشد، اگر تصریح به طلوع نباشد. طلوع آفتاب نشده، میشود بخوانند یا نه؟
شاگرد: نماز جعفر طیار را صدر نهار میگویند.
استاد: آن صدر نهار، به معنای چاشت است. چاشت و نیم چاشت. مثلاً حدود ساعتهای نه الی ده. این حدود میشود. صدر نهار بعد از طلوع منظور نیست. بعد از طلوع، سریعاً نمیشود صدر نهار. صدر یعنی اوّل، اما صدر النهار نه یعنی فوری بعد از طلوع، صدر النهار یک کمی میگذرد. صدر یعنی آن قسمت اوّل روز است. اگر چهار – پنج قسمت بکنیم، آن قسمت اوّلش است.
در هر حال، ایشان عبارتشان این است: «و يشهد له رعاية ما بين الفجرين في صلاة الصبح التي هي من صلاة النهار» فجرین یعنی طلوعین. میفرمایند از آن طرف، مغرب صلاة اللیل است، باید یک مقدار تاریک بشود تا شب صدق کند. از این طرف صلاة الصبح، صلاة نهار است. خُب، باید روشن بشود تا صدق بکند نزد عرف که نهار است و الا، تاریک باشد که نهار صدق نمیکند، صلاة النهار است. لذا رعایت ما بین الطلوعین، از آن وقت تا این وقت، وقت صلاة صبح میشود تا بتواند صدق کند که هذه صلاة النهار.
شاگرد: یا به عبارت دیگر بایستی قبل از طلوع فجر صادق باشد تا بتوانیم بگوییم نهار نیست، لیل است. یعنی فاصلهی فجر صادق تا طلوع خورشید را جزو روز حساب کردیم. قبل از فجر صادق باید باشد تا بگوییم که جزو شب است. از این طرف، ملازمه بگیریم برای سمت غروب، همانطور که به محض اینکه خورشید طلوع کرد، نمیگوییم جزو روز است، قبل از آن را هم میگفتیم جزو روز هست، حالا از آن طرف هم باید بگوییم از غروب از افق حسی باید بگذرد تا بگوییم که صدق شب میکند. کأنّ اگر بخواهیم تناظری به کار ببریم، آنجا یک فاصلهای داشتیم که جزو روز بود، اینجا هم یک فاصلهای داریم کأنّ مثل اینکه باز هم جزو روز است، هنوز شب نشده است. منظور این است که به هر حال یک فاصلهای را قبل از طلوع خورشید جزو لیل حساب نمیکردیم، جزو نهار حساب میکردیم.
استاد: با این که غروب شده بود.
شاگرد: خیر. با اینکه طلوع خورشید نشده بود.
استاد: طرف صبح؟
شاگرد: بله. طرف صبح. اینطور ظاهراً میخواهند استشهاد کنند.
استاد: با اینکه طلوع نشده است …
شاگرد: ولی میگوییم جزو روز است. از این طرف هم به نظر میرسد که به محض اینکه پایین رفت، نمیگوییم شب است. کماکان جزو روز حساب میشود، اگر بخواهیم تنازل برقرار کنیم. نه تناظر دقیق وقتی، بلکه تناظر اعتباری.
استاد: یعنی همینطوری که قبل از طلوع قرص، روز صادق است و صلاة صبح، صلاة نهار است، همینطور هم یک کم بعد از غروب قرص، هنوز روز صادق است و شب نیامده است. اینطور خوب است. من هم میگویم فجرین یعنی طلوعین. خورشید هنوز طلوع نکرده، اما روز است. صلاة صبح، صلاة روز است، صلاة النهار است. خُب، اگر اینطور باشد، پس بعد از غروب هم با اینکه غروب کرده است، ولی هنوز روز است، صلاة اللیل که صلاة المغرب است هنوز وقتش نیست. اینطور مقابلهای و لذا فجرین را طلوعین بگیریم خوب میشود از حیث مطلب. اما اگر فجرین را فجر صادق و کاذب بگیریم، من نمیتوانم تقریر کنم.
شاگرد: تقریرش این است که این فاصلهی میان استتار تا ذهاب حمرة، مشخص نیست که شب است یا روز. شارع نماز را بعد از ذهاب حمرة قرار میدهد که مؤکداً شب باشد. در طرف صبح هم همینطور است. چون بین طلوع فجر صادق و طلوع فجر کاذب، نهار محقق نشده است، شارع رعایت میکند لزومِ رعایت این دو تا را، تا نهار محقق بشود. لذاست که میگوید بعد از طلوع فجر صادق. یعنی حتماً روز آمده است بعد از طلوع فجر صادق کما اینکه حتماً شب آمده است بعد از ذهاب حمرة.
استاد: شما میگویید فجر صادق که طلوع کرد، دیگر روز است. این طرف هم وقتی غروب شد، تا یک ذره روشنایی طرف مغرب هست، هنوز روز است.
شاگرد: بله. ایشان هم همین را میخواهند بگویند.
استاد: شما میگویید با ذهاب حمرهی مشرقیه شب آمد.
شاگرد: خیر.
استاد: چطور طرف صبح وقتی یک ذره طرف مشرق روشن شد، میگویید روز آمد، این طرف هنوز روشن است، یک ذره حمرة رفت میگویید روز رفت؟! یک ساعت و نیم مانده تا طلوع قرص خورشید، میگویید طلوع فجر شد و روز است. خُب، این طرف هم خورشید رفته است زیر افق، اما حدود یک ساعت و نیم بعدش هنوز افق روشن است که در شرح لمعه شهید فرمودند که حمرهی مغربیه، صفرهی مغربیه، بیاض مغربیه. نماز عشا خواندیم هنوز این طرف روشن است، مخصوصاً اگر جایی تاریک باشد.
شاگرد: بحث فنی نیست، بحث عرفی است. ذهاب حمره که بشود، عرف میگوید که شب شد. دیگر منتظر نمیماند که حمرهی مغربیه و بیاض مغربیه و این چیزها بشود.
برو به 0:23:00
استاد: مگر عرف آن طرف میگوید روز شد؟ میگوید نهار؟
شاگرد: عرف وقتی فجر کاذب را میبیند …
استاد: خیر. صحبت ما سر آن طرفش است. فجر صادق را که عرف میبیند میگوید الآن نهار است؟
شاگرد: چه بسا.
استاد: چه بسا یا حتما؟
شاگرد: اگر بخواهیم عبارت ایشان را درست کنیم، عرضم این است که اینطور باید بشود، که وقتی این در میآید، میگویند نهار شد. اقبل الصبح شد مثلاً.
استاد: صبح شد، نهار هم شد؟ آیا الصبح من النهار؟ یا نه؟ «و يشهد له رعاية ما بين الفجرين» آن وقت میگویند رعایة؟ ما بین الفجرین؟
شاگرد: نماز صبح آن موقع تشریع نشده است، چرا؟ چون صدق نهار هنوز معلوم نیست. شارع رعایت کرده است بین این دو تا فجر را چون صدق نهار معلوم نیست.
استاد: این عدم رعایت است، نه رعایت. ما بین الفجرین رعایت کرده است یا ترک کرده است توقیت آن را؟
شاگرد: رعایت به معنای منفی است اینجا.
استاد: رعایت به معنای رعایت در توقیت نکردن.
شاگرد 2: در عبارت شیخ داشتیم «فی اصحابنا من یراعی زوال الحمرة».
استاد: یراعی زوال الحمرة، یعنی برای مغرب شدن.
شاگرد 2: یراعی ما بین فجرین را …
استاد: یراعی ما بین فجرین را در نماز یا یراعی زوال حمرة را؟ یراعی زوال الحمرة.
شاگرد 2: یعنی یراعی ذهاب ما بین الفجرین. یک چیزی در تقدیر میخواهد.
شاگرد 3: آن چیزی که شما میفرمایید، رعایت فجر صادق میشود نه رعایت ما بین الفجرین.
استاد: خُب، الحمدللّه وجوه که گفته شد. فجرین یا به معنای فجر صادق و کاذب که فجرین است، چون بر طلوع آفتاب فجر اطلاق نمیشود. ولی من میخواهم از باب تغلیب، بگویم. از باب تغلیب، همینطوری که میگویند طلوعین، اینجا هم فجرین یعنی طلوعین، مابین الطلوعین تا روز بشود. یا فجرین یعنی فجر کاذب و صادق که جزو او اصلاً نباشد. فجر صادق و کاذب به منزلهی بین غروب شمس تا ذهاب حمرهی مغربیه. مراعات به این بیان و حال آنکه از نظر عرفی، یک ساعت و نیم بین این دو تا فاصله است. یعنی بین استتار قرص در مغرب تا ذهاب حمرة با ظهور فجر صادق تا طلوع قرص شمس، یک ساعت و نیم تفاوت است. اگر ذهاب حمرة را هم بیست دقیقه فرض بگیریم، باز هم یک ساعت و ده دقیقه بین پایان آن با ابتدای آن تفاوت است.
شاگرد: یعنی بین فجر صادق و کاذب یک ساعت و نیم تفاوت است؟
استاد: خیر. بین طلوع فجر صادق تا طلوع قرص و اینجا، بین غروب قرص تا زوال حمرة، اینجا فاصلهاش یک ربع الی بیست دقیقه است، اما آن طرف بین طلوع فجر صادق تا طلوع قرص، یک ساعت و نیم است.
شاگرد: تفاوت فجر صادق و کاذب چقدر است؟
استاد: حدود ده دقیقه، یک ربع است. نافلهی فجر صبح، افضل اوقاتش این است، بین الفجرین، وقت افضل نافلهی فجر است. «کان رسول اللّه صلّی الله علیه و آله و سلم یغلّس بصلاة الفجر»[4]. تغلیس یعنی اوّل وقت، هوا کاملاً تاریک بود. خود کلمهی «یغلّس»، عرف میگوید نهار شد؟!، در قرآن که دارد: «إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ كانَ مَشْهُودًا»[5].
شاگرد: یک چیزی از قرآن میگویند که «يُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهَارِ»[6] و بین لیل و نهار اگر بخواهیم واسطهای قرار بدهیم، خلاف این آیه از قرآن میشود.
استاد: در روایت دارد که ساعت بین الطلوعین من ساعات الجنة، جزو این حساب میشود. حالا بحثهایش بعداً میآید. خود آن، یک حساب خاص خودش را دارد که لیل است یا نهار. از نظر حکمی برای نماز خواندن … آیهی شریفهی «وَأَقِمِ الصَّلَاةَ طَرَفَيِ النَّهَارِ وَزُلَفًا مِنَ اللَّيْلِ»[7]، طرفی النهار یعنی بیرون نهار؟ یا دو طرفی که برای خود نهار است؟
شاگرد: سید مرتضی و ابن ادریس گفتهاند: داخل، بعضیها گفتهاند: خیر.
استاد: خُب، اگر اینطور باشد، نماز مغرب هم صلاة النهار است.
شاگرد: چرا؟
استاد: همانطوری که صلاة صبح، صلاة النهار است. اگر صلاة صبح طرف است و صلاة نهار است، خُب، مغرب هم طرف است و صلاة نهار. صلاة صبح مگر قبل از طلوع نیست؟
شاگرد: طرفی النهار را میگویند صلاة عصر و صلاة صبح و زلفاً من اللیل هم نماز مغرب و عشا.
استاد: عصر میشود طرف نهار؟
شاگرد: بله. چون میگویند طرف الشیء از خود شیء حساب میشود، خارج شیء نیست.
استاد: این برای توجیه این است که بین الطلوعین جزو روز باشد. از استدلالاتی که بعداً باید برسیم و قوی بود، این است که گفتهاند: خدای متعال طوری قرار داده است که ختم نهار به وتر بشود، ختم لیل هم به وتر بشود. ختم نهار به وتر فریضه است، ختم لیل به وتر نافله است. روایتی بود در تعداد صلوات که میخواندیم … یعنی خود مغرب وتر است، وتر بودنش هم به این است که ختم نهار به وتر میشود. «لا یبیتنّ احدکم الا بوترٍ»[8]. آن طرفش هم «لا یختمن احدکم نهاره الا بوتر». اینطور باشد، صلاة مغرب هم میشود صلاة النهار. چطور طرف صبح، بین الطلوعیناش نهار است، طرف شب بین الغروبین میشود شب؟ تفاوتی نمیکند. اگر بین الطلوعین، نهار صدق میکند، طرف مغرب هم بین الغروبین است؛ غروب قرص و غروب آخرین روشنایی که از آن مانده است. حالا این مسأله باید آنجا بحثش بشود، از نظر استدلالی هم عرض کردم سنگین است، وجوه مختلفی دارد، ولو از نظر حکم فعلاً مشکلی نداریم و مستقر است.
برو به 0:30:58
یادم رفت عرض کنم، «یشهد له الاعتبار» شما فرمودید این را شارع قرار داده است. اعتبار یعنی دیگر فعلاً کاری با شارع نداریم و یشهد لمرسل ابن اشیم عمل الاصحاب و الاعتبار، اعتبار یعنی ما هستیم و عرف و صدق و اینها. نه اینکه دوباره بگوییم شارع چه کار کرده است. اگر صدق و اعتبار است، عرف طرفین را فرق نمیگذارد. اگر طلوع فجر که شد، میگوید روز شد، خُب، این طرف هم به محض اینکه غروب شد، نمیگوید شب شد. صبر میکند و تا آنجا که نور خورشید هنوز هست، میگوید روز است.
شاگرد: شارع اصل صلاة را تشریع میکند، کما اینکه در نماز مغرب هم میگوید نماز مغرب را بخوانید در شب.
استاد: شبش عرفی است؟
شاگرد: بله.
استاد: خُب، اگر شب عرفی است، طرف صبح مگر نمیگویید وقتی فی الجمله نور آمد، روز است، حالا هم که هنوز خیلی بیش از فی الجمله نور موجود است، چطور میگویید شب است؟ ذهاب حمرهی مشرقیه که میشود، ذهاب حمرهی مغربیه هنوز نشده است. [در هنگام بقای] حمرهی مغربیه، کاملاً همه جا روشن است.
شاگرد: فی الجمله اسودادی باید بیاید. چند روز پیش فرمودید که اینقدر صبر کنیم که یک نوع سیاهی بیاید.
استاد: لیل است یا نهار؟
شاگرد: اقبال اللیل شد دیگر.
استاد: اقبالش قبول است. این طرف هم وقتی فجر پیدا شد، اقبال النهار شده است، صدق نهار میکند یا نه؟
شاگرد: شاید صدق نهار نشود.
شاگرد 2: صدق صلاة در نهار میکند.
استاد: با همان تغلیس؟ خیلی وقتها دو رکعت نماز صبح که خوانده بشود، میبینید کاملاً هوا تاریک است. حدود نیم ساعت بعد از طلوع فجر صادق، تازه در طرف مشرق، یک روشنایی پیدا میشود که آدم نگاه میکند و میبیند و الا قبل از آن، هوا تاریک است.
شاگرد: مخصوصاً در شهرها.
استاد: در دهات هم فرقی نمیکند. در دهات هم طلوع فجر که شد تا حدود نیم ساعت، خانه روشن نیست، فضا روشن نیست. امیرالمؤمنین صلوات اللّه علیه در نهج البلاغه هست که به مالک فرمودند یا به ابن عباس که چه زمانی نماز بخوان. فرمودند: وقتی نماز بخوان که همدیگر را ببینید. اتفاقاً حضرت امرش میکنند که نماز را اوّل وقت نخواند. حالا میگوییم گرگ و میش، هوا گرگ و میش است یعنی نه تاریک است و نه روشن. تاریک – روشن است. یعنی وقتی همه راه بیفتند به سمت مسجد که اگر کسی بخواهد از تاریکی استفاده کند و کار ناجوری بکند، نتواند. در وقتی نماز بخوان و مردم بیایند برای نماز که مردم همدیگر را میبینند، تا کسی یک کاری کرد، همه میبینند کیست. منظور اینکه قبلش اصلاً نمیشود دید. واقعاً اینطور است که در دهات هم که باشد، طلوع فجر شده است اما صورت افراد تشخیص داده نمیشود، هوا تاریک است. خُب، اگر اینطوری صدق نهار بکند، آن طرفش هم باید …
شاگرد: «وَالنَّهَارِ إِذَا جَلَّاهَا»[9] هنوز نشده است.
استاد: یا «وَاللَّيْلِ إِذَا يَغْشَاهَا»[10]. خُب، در هر حال من حرفی ندارم، چون کلمهی فجرین از حیث خود لفظ، مؤید فرمایش شماست، فجرین است. آن را میگویند طلوعین و نمیگویند فجرین. طلوع شمس، خودش فجر نیست به این معنا، اما من روی حساب اعتبار، روی حسابی که میخواهم مقابله کنم برای آن طرف، از حیث مطلب میگویم که نود درصد منظورشان از فجرین که به قلم آمده، طلوعین بوده است.
«لکنه» جوابی است که حاج آقا میفرمایند برای اعتبار محقق. بله این اعتبار هست که صلاة لیل است و خلاصه، تاریکی باید باشد. میفرمایند لکنّ این اعتبار «ليس بحدّ يوجب ضعف إطلاقات الغروب» به تعبیر شیخ، به صورت متواتر روایت بوده است، این مقدارش هم که به دست ما رسیده، شاید دهها میشود. در روایات استتار اطلاقاتی دارد که غربت الشمس. شما میگویید غربت الشمس صادق است اما لیل هنوز اعتباراً صادق نیست. میفرمایند این نوعی اشعار است به اینکه باید صبر کنید، شب بهتر است. اما اینکه بگوییم منظور از این همهی روایاتی که گفت غروب، اصلاً غروب یعنی شب و شما هم صبر کنید تا عرف صدق شب بکند، میفرمایند اینطور کاری را ما نمیتوانیم بکنیم.
ایراد دیگرش این است که: «مع أنّ السواد» در طرف شب «يحصل على التدريج الذي أوّله استتار القرص» خورشید که رفت زیر افق میگویند شب شد، خورشید غروب کرد. ده دقیقه بعدش حمرهی مشرقیه میرود. خُب، آن هم کمی اسوداد آمده است.
شاگرد: غروب شمس مصادف با اسوداد افق بوده است.
استاد: با احمرار افق همراه است.
شاگرد: یعنی از طرف مشرق، سیاهی بالا نمیآید؟
استاد: به محض اینکه خورشید برود زیر افق، این طرف چسبیده به افق قرمز است. لحظه به لحظه که خورشید میرود زیر افق، این قرمزی هم میآید بالا. زیر قرمزی یک نوار آبی خیلی پر رنگ بالا می آید. اسوداد هم که میگویند همین است.
برو به 0:39:22
شاگرد: «اوّله استتار القرص» یعنی اوائل غروب خورشید مصادف با همان آبی پر رنگ است؟
استاد: آن که در ذهن بنده است، خیر، یعنی اوّل غروب به افق چسبیده است، همینکه لحظه لحظه غروب بیشتر میشود آن نوار بسیار باریک آبی هم از زیر حمره، خودش را نشان میدهد. یعنی خورشید که این طرف میرود پایین، حمره میآید بالاتر به نحوی که اقبلت الفحمة، باید یک مقداری غروب بشود تا اقبال او باشد.
شاگرد: مقصود از سواد چیست؟ مقصود همان نوار آبی رنگ است؟
استاد: خیر، سواد یعنی تاریکی شب.
شاگرد: خُب، پس چطور با استتار حاصل میشود؟
استاد: ایشان دارند اشکال میکنند به اعتبار محقق. محقق گفتند که باید طوری باشد که صدق شب بکند، ایشان میفرمایند که صدق شب، خرد خرد است، لحظهای نیست. خُب، اوّلی هم که استتار قرص شد، آن هم یک نحو اسوداد است. اسوداد یعنی شب آمدن.
شاگرد: نه رنگ سواد.
استاد: بله. رنگ سواد منظورشان نیست، یعنی تاریکی شب. خُب، وقتی قرص پررنگ خورشید میرود، اولین درجهی تاریکی شب آمد. هر چه بیشتر زیر افق میرود، این تاریکی قوی میشود تا وقتی که دیگر کاملاً خالص میشود.
شاگرد: ظاهر عبارتشان خود رنگ سیاهی است. «یحصل علی التدریج» آن سواد به تدریج فرا میگیرد، اما اوّلین لحظهی سواد، همان استتار قرص است.
استاد: یعنی «سواد فی طرف المشرق» این فرمایش شماست. اینکه من میخواهم بگویم یعنی سواد اللّیل.
شاگرد: یعنی عدم وجود النور.
استاد: بله. احسنت.
شاگرد: «الذی» صفت تدریج نیست؟
استاد: بله. درست است.
شاگرد: اوّل اسوداد نیست، اوّل تدریج است.
شاگرد 2: اول تدریج هم که باشد، سیاهی به تدریج فرا میگیرد.
استاد: سیاهی مشرق؟ یا سیاهی لیل؟
شاگرد 2: فرقی ندارد.
استاد: به فرمایش شما، حتماً باید طوری باشد که «عند استتار القرص»، سیاهی طرف مشرق داشته باشیم. اما اینطوری که من در ذهنم است، لحظهی اوّل سیاهی نداریم. همینکه خورشید میرود در افق، حمرهی مشرقیه، چسبیده به افق است.
شاگرد: پس چطور میشود سواد اللیل؟
استاد: سواد اللیل یعنی نورِ محورِ روز رفت؟
شاگرد: خلاف ظاهر عبارت است. شاید مراد حاج آقا این بوده که مصادف با غروب خورشید یک سیاهی یا لبهی سیاهی آشکار میشود …
استاد: اگر [در واقع] عملاً چنین باشد، من حرفی ندارم که بگوییم طوری است که وقتی قرن الشمس رفت زیر افق و غروب کرد، یک کمی حمره از افق بالاتر است.
شاگرد: قرینهی قطعیه شاید مؤید این است که در سواد باید یک توجیهی بکنیم.
استاد: «علی التدریج» یعنی تدریجِ اینکه حمرة بیاید. به فرمایش شما تا حمرة در طرف مشرق است، این سواد نیست، چون دارد سواد را میآورد. او خودش دارد میرود و آن سواد را دارد میآورد؛ تدریج یعنی این. به خلاف اینکه من میگویم سواد اللیل، یعنی کل فضا را در نظر بگیرید، روز روشن بود. محورِ نورِ روز که خورشید بود رفت زیر افق. خُب، این تاریکی است. لحظه به لحظه هم دارد تاریکتر میشود. در عرف هم که توجه به حمرة ندارد، همین است. میگوید: خورشید غروب کرد، خرد خرد هوا تاریک میشود. بیش از این نمیگوید. معنای عرفی خیلی واضح، قطع نظر از اینکه توجه کند به آن نوار زیر حمرة و رفتنش. خیلی از عرف اصلا نمیدانند حمرة چیست.
الحمد للّه ربّ العالمین و صلّی الله علی محمّد و آله الطیبین الطاهرین.
پایان
تگ:
محقق حلی، صلاة النهار، الفجرین، سواد اللیل، غروب شمس، حمرهی مشرقیه.
[1]. بهجة الفقیه، ص ۷۰.
[2]. وسائل الشيعة، ج 4، ص 173، ح 3: «و عن محمد بن يحيى عن أحمد بن محمد عن علي بن أحمد بن أشيم عن بعض أصحابنا عن أبي عبد الله علیه السلام قال سمعته يقول : وقت المغرب إذا ذهبت الحمرة من المشرق و تدري كيف ذلك؟ قلت : لا قال : لأن المشرق مطل على المغرب هكذا و رفع يمينه فوق يساره فإذا غابت هاهنا ذهبت الحمرة من هاهنا.
[3]. سورهی بقره، آیهی 187.
[4]. بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج 80، ص 135.
[5]. سورهی اسراء، آیهی 78.
[6]. سورهی فاطر، آیهی 13.
[7]. سورهی هود، آیهی 114.
[8]. وسائل الشيعة، ج 4، ص 94: «محمد بن الحسن بإسناده عن محمد بن أبي عمير عن حماد عن حريز عن زرارة قال: قال أبو جعفر علیه السلام: من كان يؤمن باللّه و اليوم الآخر فلا يبيتن إلا بوتر».
[9]. سورهی شمس، آیهی 3.
[10]. سورهی شمس، آیهی 4.
دیدگاهتان را بنویسید