مدرس : استاد یزدی زید عزه
شماره جلسه: 86
موضوع: فقه
بسم الله الرحمن الرحیم
قبل از این که عبارت را بخوانیم، یک روایتی را میگویم، شما روی آن تأمل کنید. من روایات را مرور داشتم، یک احتمالی در ذهنم آمد، در باب هجدهم ابواب المواقیتِ وسائل، روایت سیزدهم. این روایت سیزدهم به خیلی از روایتهای دیگر مربوط میشود. متعدد روایت دارد که «لکل صلاةٍ وقتان»، «إنّ اللّه جعل لکل صلاةٍ وقتین». یکی از آنها روایت سیزدهم است، که باید ببینیم چیزی از آن استفاده میشود یا نه؟ در چند روایت دارد که هر نمازی دو تا وقت دارد، الا مغرب که یک وقت بیشتر ندارد. اما در بعضی روایات دارد که مغرب هم دو تا وقت دارد و منظور از این دو تا وقت هم این نیست که اوّل زوال و غروب آفتاب، منظور از دو وقت یعنی اوّل زوال و مثل ذراع مثلاً برای ظهر. این روایت سیزدهم عبارت خیلی کوتاهی دارد. این را باید چطور معنا کنیم؟ «عن ذریح»؛ ظاهراً ذریح محاربی منظور است، « عن أبي عبد الله علیه السلام أنّ جبرئيل أتى النبي صلّی الله علیه و آله و سلّم – في الوقت الثاني في المغرب قبل سقوط الشفق»[1]. خیلی کلمات کلیدی در این روایت است. «فی الوقت الثانی» یعنی چه؟ یعنی این روایت دارد میگوید مغرب هم دو تا وقت دارد. «قبل»، زیر کلمۀ «الثانی» و «قبل» خط کشیدم، خیلی مهم است. وقت ثانی با این که دوم است، چه زمانی است؟ قبل از سقوط، نه بعد از سقوط.
قبل از سقوط شفق مغربی شما بخواهید نماز مغرب بخوانید، متعارفش همان حرف مرحوم کلینی نمیشود؟ مرحوم کلینی در کافی میگویند من متعدد رصد کردم وقتی بعد از زوال حمرۀ مشرقیه که از بالای سر تجاوز کرد و حمرۀ مغربیه تشکیل شد، من تا نماز مغرب را با نوافل آن بخوانم، سقوط شفق شده است. پس قبل از سقوط شفق مغربی، وقت دوم نماز مغرب است. احتمالی که میخواهم عرض کنم این است که اصلاً یکی از محملهایی که برای روایات ذهاب حمرۀ مشرقیه هست، این است که وقتِ دوم مغرب است. چون وقتی «جواز حمرة من قمة الرأس» میشود، این طرف بالای افق حمرة تشکیل میشود. شفق مغربی را همه میبینند، پس حالا قبل از سقوط شفق است. الآن شروع میکنند نماز خواندن، نماز هم که تمام شد به تعبیر مرحوم کلینی شفق ساقط میشود. این وقت دومِ نماز مغرب است. یعنی جمع میشود بین بسیاری از روایات، که آنهایی که میگفتند استتار شمس یعنی وقت اوّل، آنهایی که میگویند ذهاب حمرة، دارند بیان میکنند وقت دوم را.
شاگرد: وقت دوم یعنی انتها؟
استاد: باید در مورد وقت دوم یک بحث گسترده بشود. این که عرض کردم مختصری روی آن تأمل کنید، برای همین است. «لکل صلاة وقتان». این در باب هجدهم بود، روایات باب دهم را هم مرور کنید. «باب اوقات الصلوات الخمس و جملة من احکامها». یکی از روایات این است[2]، اصلاً در این روایت حالت اجمال برگزار شده است. «عن أبی عبد اللّه علیهالسلام»؛ هر دو تا وقت را ذکر میکنند. جلوتر هم این روایت را خواندیم، اما اینطور دقت نکرده بودیم. یک روز جبرئیل علیه السلام خدمت حضرت آمد، «بمواقيت الصلاة فأتاه حين زالت الشمس فأمره فصلّى الظهر ثم أتاه حين زاد الظل قامة فأمره فصلّى العصر»؛ اول وقت، «ثم أتاه حين غربت الشمس فأمره فصلّى المغرب ثم أتاه حين سقط الشفق فأمره فصلّى العشاء ثم أتاه حين طلع الفجر فأمره فصلّى الصبح»؛ در روز اوّل، لحظۀ اوّل وقت معلوم شد. خُب، حالا فردا، «ثم أتاه من الغد»؛ دَم زوال نه، «حين زاد في الظل قامة»؛ یک ذراع شده بود، «قامة» شده بود؛ حالا آمد و عرض کرد نماز ظهر را بخوانید، نماز ظهر. «ثم أتاه من الغد حين زاد في الظل قامة فأمره فصلّى الظهر ثم أتاه حين زاد من الظل قامتان فأمره فصلّى العصر ثم أتاه حين غربت الشمس»؛ باز هم غروب شمس. یعنی فردا وقت نماز ظهر و عصر تغییر کرد، اما مغرب همان «غربت الشمس». «فأمره فصلّى المغرب ثم أتاه حين ذهب ثلث الليل فأمره فصلّى العشاء»؛ شب قبل چه زمانی آمده بود؟ وقت سقوط شفق گفت نماز عشا بخوانید. اما فردا، «ثلث اللیل». مدتی از سقوط شفق گذشته بود که گفت نماز عشا بخوانید. «ثم أتاه حين نور الصبح»؛ هوا روشن شده بود که گفت نماز صبح بخوانید، روز دوم. «ثم قال ما بينهما وقت»؛ یعنی چه؟ یعنی وقت اضطراری؟ ابدا. وقت اضطراری که تا غروب است، تا نصف شب است. «ما بینهما وقت» یعنی وقت فضیلتی. پس هر نمازی یک سعۀ وقت فضیلتی دارد، این وقت فضیلتی هم اوّل دارد و آخر دارد. این روایت به وضوح دارد بیان میکند.
شاگرد: مغرب که نداشته است.
استاد: حالا نکته این است. راجع به مغرب در این روایت بود: «غربت الشمس». باید در خصوص وقت مغرب، روایات را جمع کنیم. بعضی روایات میگویند نماز مغرب هم دو تا وقت دارد. بعضی روایات دارد که چون وقت نماز مغرب خیلی کم است، یک وقت بیشتر نیست. جمعش چیست؟ من احتمالی که میخواهم عرض بکنم این است: وقتی بین اوّل و آخر وقت لااقل یک ساعت و نیم فاصله هست، به عرف میشود بگویند این اوّل و این آخر. اما وقتی نماز مغربی که اوّلش تا آخرش چهل دقیقه میشود، اگر اینرا برای او دو تا بکنید، یک دفعه میبینید نماز فوت میشود. باید بگویند وقت تنگ است، لذا بعضی روایات میگویند مغرب دوتا وقت دارد، اما خیلی تنگ است. در باب مغرب سه جور روایت داریم. یکجا فرمودند مغرب دو تا وقت دارد. یکجا فرمودند مغرب یک وقت بیشتر ندارد. یکجا هم امام رضا علیه السلام فرمودند: مغرب دوتا وقت دارد، «لکنّ وقت المغرب ضیِّق»[3]. از این چه میفهمیم؟ میفهمیم اینکه دو تا وقت دارد، درست است؛ اگر هم فرمودند یک وقت دارد، گفتند چون خیلی کم است، کأنّه یک وقت است. ظرافتکاریهایش را عرف عام سر در نمیآورند. فقیه سر در میآورد. اما در این فاصلۀ کم نمیشود بگویند ای عرف عام مغرب دو تا وقت دارد، اینجا تا اینجا. تا عرف بفهمد، وقت گذشته است. یک وقت است برای آنها. فاصله کم است، نمیتوانند برایش حسابِ دو تا وقت باز کنند. لذا بعضی روایات گفتند مغرب یک وقت دارد. از آن طرف واقعاً مغرب هم دو وقت دارد، ولی چون ضیِّق است، کأنّه یک وقت دارد. شاهدش هم فرمایش خود مرحوم کلینی است. ایشان به وقت دوم مغرب عمل میکردند، دقیقاً طبق روایت سیزدهم. یعنی خودشان فرمودند: وقتی حمرة از بالای سر میرفت، «تفقدُّت غیر مرّة»[4].
برو به 0:08:57
شاگرد: یعنی ایشان ذهابی بودند.
استاد: عملاً بله. این کار را میکردند. ایشان میگفتند: «تفقدتُ غیر مرّة» که از بالای سر که رد میشد، من یک نماز مغرب معتدل میخواندم – نه سریع – نافلههایش را هم که میخواندم، میدیدم سقوط شفق شده است.
شاگرد: «قبل سقوط الشفق» را شما حمل میکنید به ذهاب حمرۀ مشرقیه؟
استاد: بله. احسنت.
شاگرد: در ذهنم هست که در بعضی روایات که گفتند مغرب هم دو وقت دارد، وقت دوم مغرب را میگویند قبل از سقوط شفق.
استاد: من هم همین را میخواهم عرض کنم.
شاگرد: یعنی به اندازهای که سه رکعت مانده است به سقوط شفق …
استاد: این را هم گفتند؟
شاگرد: خیر.
استاد: مرحوم کلینی همین حرف شما را میزنند. میفرمایند من حساب کردم عملاً سه رکعت مانده است.
شاگرد: سه رکعت با نافلههایش.
استاد: بله. نافلهها سریعتر خوانده میشود. نماز مغرب را میگویند با آرامش.
شاگرد: همین که فرمودید با آرامش و نوافل، این ظاهراً این است که ایشان اوّل وقت را ذهاب حمرة میدانسته است.
استاد: مرحوم کلینی تصریح ندارند و لذا در ظهر بحث مفصلی داشتیم، عدهای بودند که به حضرت میگفتند: یابن رسول اللّه من میدانم ظهر شده، اما نماز ظهر نمیخوانم. چرا؟ صبر میکنم تا ذراع بشود، چون در روایات آمده است که فضیلت آن وقت است. برای ظهر عدهای همین کار را میکردند. برای مغرب مانعی ندارد که یک فقیه و محدث بزرگی مثل کلینی، مثل اینکه عدهای روایات ذراع را شنیده بودند، با این که اوّل وقت بود، نمیخواندند، مترصد ذراع بودند. که امام صادق علیه السلام فرمودند اینطور نمیخواهد.
شاگرد: «ابین».
استاد: بله. «ابین». که آن روایات، فقه روایات قبلی را قشنگ توضیح میداد. اینجا هم همین است. البته من به صورت احتمال عرض میکنم.
شاگرد: یک احتمال هم الآن به ذهن من رسید، که فرمایش صاحب وسائل است. صاحب وسائل دارد: «یحتمل النسخ»، نمازهای دیگر، وقتهایشان نسخ نشد، به همان حال خودش ماند. اما در مغرب، وقت ثانی، وقت اوّل را نسخ کرد.
شاگرد 2: زمان پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم دارد که یک وقت است.
شاگرد: صاحب وسائل هم نکتهاش همین بود که نسخ اگر باشد، زمان خود پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است. مثلاً ده سال بعد فرض کنید نازل شده و وقت ثانی نماز مغرب را اینطور قرار داده است.
استاد: وقت ثانی نیست دیگر، تغیّر الوقت. أتی جبرئیل بالوقت ثانی یعنی بالوقت الناسخ؟
شاگرد: بله.
استاد: آخر روایات باب را ببینید. لکل صلاة وقتان، الوقت الاول …
شاگرد: الا وقت المغرب. وقتی که استتار بوده، تیراندازی میکردند و جای تیرهایشان را میدیدند، یک وقت بوده است و آن استتار بوده است. بعد نسخ شده است و ذهاب، وقت مغرب شده است. جمع میشود بین «کان رسول اللّه»هایی که داریم و ذهابی که ائمه علیهم السلام فرمودند.
استاد: اینکه میفرمایید، نمیشود.
شاگرد 2: روایت هشتم از باب دهم، وقت اوّل و دوم مغرب را دارد. با این روایتِ باب هجده، جور در میآید.
استاد: روایت هشتم را بخوانیم[5]. آن هم از ذریح است. مفصلتر است: «عن ذريح عن أبي عبد الله علیه السلام قال: أتى جبرئيل رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فأعلمه مواقيت الصلاة فقال صلّ الفجر حين ينشق الفجر»؛ اولِ اول، «و صلّ الأولى إذا زالت»؛ أولی یعنی ظهر، «الشمس و صلّ العصر بعيدها و صلّ المغرب إذا سقط القرص و صلّ العتمة إذا غاب الشفق»؛ عتمة، همان عشاء است، «ثم أتاه من الغد»؛ نسخ نیست، تعیین وقت است. «فقال أسفر بالفجر»؛ اسفار یعنی روشن شدن هوا، أسفر الصبح یعنی هوا روشن شد. أسفر یعنی پرده از صورت برداشتن. أسفرت المرئة عن وجهها. «فأسفر ثم أخر الظهر حين كان الوقت الذي صلّى فيه العصر»؛ در آن وقتی که دیروز نماز عصر را خوانده بودند، امروز نماز ظهر را در آن وقت خواندند. «و صلّى العصر بعيدها»؛ یک مقداری بعد از آن، عصر را خواندند. «و صلّى المغرب»؛ نه دیگر حین سقوط القرص، «قبل سقوط الشفق».
شاگرد: یعنی ذهاب نیست، آخر وقت است.
استاد: باید شما بروید در خارج ببینید. صبر کنید تا ذهاب حمرة بشود، از بالای سر رد بشود، همان که مرحوم کلینی فرمودند. من نمیگویم این طرف پیدا شود، همین که رفت، میخواهم وقت را حتی وسیعتر بگیرم، وقتی از بالای سر رفت، ساعت را نگاه کنید، تا آن وقتی که میبینید سرخی طرف مغرب رفت. ببینید این فاصله چقدر میشود؟ که شما اگر میگویید آن سه رکعتِ آخر ماندۀ به شفق، با آن که مرحوم کلینی میگویند من آرام نماز میخوانم، تفاوتش چیست؟ حرف مرحوم کلینی خیلی واضح است. روایات متعدد دیگری دارد، پایان وقت نافلۀ مغرب چه زمانی است؟ سقوط شفق. پس مغرب هم نافله دارد، یعنی باید اگر نماز مغرب را قبل از سقوط شفق میخوانید، طوری بخوانید که به آخر وصل نباشد. پس باید قبل سقوط الشفق چهار رکعت وقت برای نافله بگذارید.
شاگرد: وقت دومی که برای پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم آمد، چون برای تعیین وقت بود، ممکن است بگوییم در آن موقع پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نماز نافله نمیخواندند.
شاگرد ۲: یا نافله نمیخواندند یا اینکه بگوییم اوّل وقت آن سقوط شفق باشد.
استاد: از کجا بگوییم؟ آخر وقتِ فضیلتیِ فریضه، جلوی وقت نافلۀ مغرب را بگیرد؟
شاگرد: انگار ایشان دو مرز را تعیین حد میکنند. اوّل و آخر مرز است.
شاگرد: «بُعیدها» مرز چیست؟ نماز ظهر را خواندند، کمی بعد عصر را خواندند. اینجا هم «قبل سقوط الشفق»، روز دوم میگویند نافله نخوانید، آیا اشارهای در آن هست که حضرت یک روز نافله نخواندند، به خاطر این که جبرئیل میخواهد آخر وقت را تعیین کند؟!
برو به 0:17:08
شاگرد: بعد میفرماید: «ما بینها وقتٌ»، یعنی اوّل و آخر را میخواهد مشخص کند.
استاد: بله. اما آخر با بند و بیل مغرب. مثل این که بگویند نماز مغرب را قبل از شفق بخوانند، یک رکعتش بشود بعد از شفق، میشود؟ نه دیگر. همهاش باید در وقت باشد. خُب، در روایاتی میگویند نوافل مغرب وصلِ نماز مغرب است، برای خودش است. اینجا از جاهایی است که باید نوافل مغرب را هم ببینیم. من مطرح کردم برای این که شواهدش را پیدا کنیم. باید در باب نوافل نگاه کنیم که آیا نوافل را خواندند یا نخواندند؟ این احتمالی که من گفتم، آنهایی که حوصله دارید و دنبال کار هستید، خیلی باید روایت ببینید. تعداد بسیار زیادی روایت در جاهای مختلف دیده بشود، تا ببینیم این احتمال محملی دارد یا نه؟ که اساساً یک محمل دیگری است، اگر سر برسد یعنی روایات استتار با روایات ذهاب هر دو درست هستند، علامیت و اینها هم دیگر اصلاً نخواهد بود. باب جدیدی است که «لکلّ صلاة وقتان». ولی چون وقت مغرب ضیّق بوده است، تبیین نکردند این دوتا را، چون عرف نمیفهمد. اما برای فقها، برای آنهایی که از دقائق موضوعات فقهی سر در میآورند، توضیح دادند. و روایاتی هم که ذهاب حمرة را گفته است، برای این بوده که معصومین علیهم السلام میخواستند آن وقت دوم را که جبرئیل آورده، جا بیندازند.
شاگرد: حالت استحبابی که حاج آقا فرمودند که همۀ اینها مراتب فضیلت است.
استاد: استحباب هم دیگر نمیشود مسألۀ احتیاط و … تا این احتمال به ذهنم آمد، دیدم کل بیانات عوض میشود. یعنی وقت دوم میشود برای تشریع یک وقت فضیلتی، وقت اختیاری. استتار اوّلش، آخرش هم قبل سقوط الشفق به نحوی که به فرمایش کلینی نماز مغرب و نافلههایش که تمام شد، وقت هم تمام شده است. وقت اختیاری مغرب، مقابل وقت اضطراری که در روایات بود.
شاگرد: روایتی بود که «اذا تغیّرت الحمرة و ذهبت الصفرة قبل ان تشتبک النجوم»[6]. آن هم میتواند مؤید حرفتان باشد؟
استاد: وقت دوم است. اگر این احتمال سر برسد، همۀ این بیانات مبیّن وقت دوم میشود. تا روایات را میبینیم، میگوییم وقت دوم را بیان میکنند. آن روایات وقت اوّل را بیان میکنند.
شاگرد: اگر اشتباک نجوم را با سقوط شفق یکی بگیریم، این را مکرر داریم که «وقت المغرب حین تجب الشمس الی ان تشتبک النجوم» …
استاد: صحبت سر «بین» است. این «بین» یعنی دقیقاً اوّل و آخر. ما میخواهیم ببینیم این بین که ذهاب حمرۀ مشرقیه پیش آمد چیست؟ کل وقت فضیلتی، اوّل و آخرش را دارند، میگویند. این ربطی به روایت ذهاب حمرة پیدا نمیکند. ما میخواهیم بگوییم این کل وقت، مشتمل بر دو وقت است. وقت اوّل که لحظۀ دخول وقت است، وقت دوم که وقتِ تحقق قبل الشفق است.
شاگرد: وقت دوم چه خصوصیتی دارد؟ در نمازهای دیگر وقتی میگوییم دوتا وقت دارد، یکی اجزاء است، یکی فضیلت است.
استاد: آن اجزاء و فضیلت یعنی بعد از مثلین. آنکه دو وقت نشد. مثلاً برای ظهر دو وقت داریم، میگوییم از زوال تا مثل وقت فضیلت است؛ از مثل تا غروب، وقت اجزاء است. برای مغرب هم از ذهاب شفق مغربی تا نصف شب، وقت اجزاء است. ما مشکلی نداریم، وقت اجزاء را کنار بگذارید. بلکه در محدودۀ خود وقت فضیلتی، دو وقت داریم.
شاگرد: یعنی وقت فضیلتی بقیۀ نمازها یکی باشد، وقت فضیلتی مغرب دو تا باشد؟
استاد: خیر. وقت فضیلتی همه دو تاست. این همه روایات را برای همین خواندیم. «لکلّ صلاة وقتان». ظهر چه بود؟ یکی اوّلِ اوّل زوال، یکی قدم – یک ساعت بعد از آن حدوداً -. این ربطی به اجزاء ندارد.
شاگرد: تصور من این بود که از زوال تا قدم …
استاد: اشاره کردم، ما که میگوییم: «لکلّ صلاة وقتان» غیر آن بحثی است که بعداً در شرایع، در جواهر، در جاهای دیگر هست که هر صلاتی یک وقت اختیاری دارد، یک وقت اضطراری، که حتی عدهای گفتند: قضا شده است. این «وقتان»، آن دو وقت نیست. این دو وقت این است که در محدودۀ وقت فضیلتی، یکی اوّل دارد، یکی آخر؛ مراتب فضیلت. جبرئیل علیه السلام آمده و معین کرده است. برای این احتمالی که من عرض میکنم، باید سه باب را در وسائل ببینید؛ باب دهم و باب هجدهم، و اینکه پایان وقت نوافل مغرب چه زمانی است.
شاگرد: لازمهاش این است که ذهاب حمرة را مساوی بگیریم با قبل سقوط شفق.
استاد: ذهاب حمرة به معنای تجاوز عن قمة الرأس. همین را میخواهم عرض کنم. شما صبر کنید تا از بالای سر رد بشود، بعد ببینید از وقتی که رد شد تا وقتی که شفق محو میشود، چقدر زمان میبرد؟ اصلاً چیزی نمیشود. مرحوم کلینی خودشان صریحاً میگویند؛ چرا مرحوم کلینی این را فرمودند؟ میخواهند بین دو طایفه روایت جمع کنند. مرحوم کلینی فرمودند یک روایت میگوید وقت مغرب دو تاست – اما با این بیانی که من گفتم، نیست – یک روایت هم میگوید وقت مغرب یکی است. فرمودند جمعش این است که اگر هم دو تا باشد، دوتایش یکی است، چون در این فاصله، بیشتر از وقت یک نماز مغرب نیست. ایشان اینطور حمل کردند.
شاگرد: ولی بیان شما این است که بین روایات استتار و ذهاب میخواهید جمع کنید؟ نه بین …
استاد: احسنت. یعنی من از مطلب مرحوم کلینی فاصله میگیرم، ولی از آن حرفی که ایشان میزنند، شاهد میآورم. ایشان میگویند بعد از جواز از قمة الرأس تا سقوط شفق، اندازۀ یک نماز مغرب است. خُب، روایت هم میگوید قبل از شفق، وقت دوم است.
شاگرد: شما میفرمایید از استتار تا ذهاب حمرة هم میشود یک نماز مغرب با نوافل خواند، که این میشود وقت اوّل فضیلت. آن میشود وقت دوم فضیلت.
استاد: احسنت. من عرضم این است. یک محملی است که کاملاً با بحثهای قبلی – علامیت و احتیاط و … – فرق دارد. میرود در فضای روایاتی که «لکلّ صلاة وقتان». دقیقاً این روایات ذهاب حمرة، مبیّن یک بخشی از تشریع هستند که جبرئیل علیه السلام آورده است و لذا، زمان حضرت هم این بوده است. قبلاً مدام میگفتم که روایتی پیدا کنیم که خود اهل البیت علیهم السلام کار جدشان را بگویند، این روایات خوب است. خود اهل البیت علیهم السلام دارند کار جدشان را میگویند که روز دوم، قبل از شفق جد ما نماز را خواندند. قبل از شفقی که با توضیح مرحوم کلینی، درست همان وقتی است که ذهاب حمرة از قمة الرأس میشود. روز اول عند غروب الشمس، روز دوم قبل سقوط الشفق.
شاگرد: اگر بین ذهاب و سقوط شفق هم فاصلۀ معتنابهی باشد، باز هم فرمایش شما شاید از این جهت درست باشد که قبل از شفق، در یک بازۀ زمانی منظور باشد. همانطور که بین ذراع و ذراعان، یک ساعت وقت فضیلت ظهر است.
استاد: همین فرمایش شما اصلاً در ذهنم آمد. آن که شما قبلاً فرمودید، من در ذهنم نیامده بود؛ که وقتی میگویند قبل سقوط شفق یعنی دقیقاً سه رکعت چسبیده به سقوط. این اصلاً در ذهنم نیامد.
و الحمد للّه ربّ العالمین و صلّی اللّه علی محمد و آله الطیبین الطاهرین.
پایان
تگ:
ذهاب حمرة، استتار قرص، لکل صلاة وقتان، وقت فضیلتی نماز، دو وقت مغرب.
[1]. شيخ حر عاملى، وسائل الشيعة، ج 4، ص 190، ح 13.
[2]. همان، ص 157، ح 5.
[3]. همان، ص 186، ح 14: «و عن علي بن محمد و محمد بن الحسن جميعا عن سهل بن زياد عن إسماعيل بن مهران قال: كتبت إلى الرضا علیه السلام ذكر أصحابنا أنه إذا زالت الشمس فقد دخل وقت الظهر و العصر و إذا غربت دخل وقت المغرب و العشاء الآخرة إلا أنّ هذه قبل هذه في السفر و الحضر و أن وقت المغرب إلى ربع الليل فكتب كذلك الوقت غير أن وقت المغرب ضيق» الحديث.
همان، ص 188، ح 4: «كتبت إلى الرضا علیه السلام إلى أن قال فكتب كذلك الوقت غير أن وقت المغرب ضيق و آخر وقتها ذهاب الحمرة و مصيرها إلى البياض في أفق المغرب».
[4]. كلينى، الكافي (ط – الإسلامية)، ج 3، ص 280: «و ليس هذا مما يخالف الحديث الأول إنّ لها وقتا واحدا لأنّ الشفق هو الحمرة و ليس بين غيبوبة الشمس و بين غيبوبة الشفق إلا شيء يسير و ذلك أن علامة غيبوبة الشمس بلوغ الحمرة القبلة و ليس بين بلوغ الحمرة القبلة و بين غيبوبتها إلا قدر ما يصلّي الإنسان صلاة المغرب و نوافلها إذا صلاها على تؤدة و سكون و قد تفقدت ذلك غير مرة و لذلك صار وقت المغرب ضيقا».
[5]. شيخ حر عاملى، وسائل الشيعة، ج 4، ص 158، ح 8.
[6]. همان، ص 176، ح 12.
دیدگاهتان را بنویسید