1. صفحه اصلی
  2. /
  3. شرح
  4. /
  5. درس فقه(٧٧)- نگاهی به روایات صریح در استتار و شرح...

درس فقه(٧٧)- نگاهی به روایات صریح در استتار و شرح روایاتی همچون روایت علی بن حکم (1)

    |
  • لینک کوتاه : https://almabahes.bahjat.ir/?p=19402
  • |
  • بازدید : 8

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

 

و رواية أبي أُسامة الشحّام بضميمة ما ورد من أنّه يبدو ثلاثة أو غارت و رواية صلاته صلى الله عليه و آله و سلم ثلاثة أنجم مع غروب الشمس، فيكون سقوط القرص في قبال استبانة النجوم، فلا يمكن دعوى ملازمة ذهاب الحمرة لاستبانة النجوم و إن كان لا يخلو عن تأمّل من جهة رمي الخطّابية الظاهر في إرادة اشتباك النجوم بذهاب الحمرة الغربية. و رواية «عمر بن أبي نصر» في تواري القرص، فإنّ‌ الحمل لمثله و لمثل سقوط القرص على ما يقارن الذهاب لا لعلامتيته مع الجهل، لا يخلو بعده جدّاً. و بالجملة، فنفي التصريح في روايات الغروب، كما في «الوسائل» كما ترى و مثله ما صنعه العلّامة الأنصاري قدس سره.[1]

ظهور ثلاثة انجم با سقوط قرص

شاگرد: همراهی ظهور ثلاثة انجم با سقوط قرص برای شما روشن است؟

استاد: نه صرف ثلاثة انجم. این‌جا ایشان فرمودند: «و روایة ابی اسامة الشحام»، در صفحۀ شصت و یک که از صفحۀ هفتاد آمده بود این‌جا.

«و روایة ابی اسامة الشحام بضمیمة ما ورد من أنّه یبدوا ثلاثة انجم مع غروب الشمس» زیر کلمۀ غروب خط بکشید. در آن نقلی که از مرحوم صدوق داشت، معیت دارد ثلاثة انجم با غروب شمس. بنابراین اگر آمدیم مقابل سه تا ستاره که آشکار می‌شود گفتیم استبان النجوم، استبان می‌شود بعدش. پس ما یک سقوط قرص داریم که همراه سه تا ستاره است، یک استبانة النجوم داریم که همراه ذهاب مشرقیه است و یکی هم اشتباک النجوم داریم که همراه ذهاب حمرۀ مغربیه است.

شاگرد: سقوط قرص که می‌شود، این سه تا مشخص می‌شود؟

استاد: بله؛ مع غروب الشمس سه تا ستاره آشکار است. در این فرضی که «مع غروب» را اضافه کردند، و الا جایی بود که ثلاثة انجم بود و «مع غروب الشمس» را هم نداشت.

شاگرد: عبارت مرحوم صدوق این بود که «و هی تطلع مع غروب الشمس».

استاد: «و هی تطلع مع غروب الشمس»، همراه است. با این حاج آقا کار دارند. نه با محض ثلاثة انجم. لذا می‌فرمایند: «بضمیمة ما ورد انّ ثلاثة انجم مع غروب الشمس فیکون سقوط القرص» سقوط قرصی که لااقل همراه بُدوّ سه تا نجم است، این در قبال استبانة النجومی که با غروب شمس نیست. فیکون سقوط القرص با ثلاثة انجم در قبال استبانة النجوم که بعدش است. «بل یمکن» که عرض کردم «فلا» نیست. در نسخه لامِ «بل» کشیده شده بوده، ناسخ خیال کرده است که «فلا» است.

«بل یمکن دعویٰ ملازمة ذهاب الحمرة» یعنی مشرقیه، «لاستبانة النجوم». چرا؟ چون با محض سقوط، سه تا ستاره پیداست. بعد که یک مقدار گذشت و ذهاب حمرۀ مشرقیة شد، استبانة النجوم محقق می‌شود. بعد که گذشت و ذهاب حمرۀ مغربیة شد، اشتباک النجوم است.

بعد می‌فرمایند: «و ان کان لا یخلو عن تأمل»، این‌که بگوییم استبانة النجوم همراه با ذهاب حمرۀ مشرقیة است، خالی از تأمل نیست. «من جهة رمي الخطّابية» می‌گویند خطابیه، استبانة النجومی بودند، اشتباک النجومی بودند. «الظاهر في إرادة اشتباك النجوم بذهاب الحمرة المغربية»، خطابیه قائل بودند به اشتباک النجوم که با ذهاب حمرۀ مغربیة بود. می‌بینید در ادامه، اشتباک را با استبانة یکی حساب می‌کنند. لا یخلو عن تأمل یعنی می‌گویند: تفاوت استبانة النجوم با اشتباک النجوم را قبول نداریم. استبانة النجوم همان مطلب خطابیه است که می‌شود ذهاب حمرۀ مغربیة. اگر آن‌طور شد، ذهاب حمرۀ مشرقیة با ثلاثة انجم سازگار است. آن وقت معنا می‌کنیم «مع غروب الشمس» یعنی «مع ذهاب الحمرة». دیگر مناسبت دارد.

شاگرد: مراد از «مع غروب الشمس» ملازمۀ زمانی نیست، یعنی نزدیک هم باشد، کافی است.

استاد: یک مطلبی بود که آن روز عرض کردم و معنا را خیلی عوض می‌کرد. نمی‌دانم از کدام یک از شرّاح بود که نقل کردم که «ثلاثة انجمٍ تطلع مع غروب الشمس» یعنی «بخلاف الانجم التی طلعت قبل غروب الشمس». یعنی یک ستاره‌هایی هست که قبل از غروب هم می‌شود دید. این سه تایی که در این‌جا می‌گوییم، باید طوری باشد که بعد از غروب پیدا شود.

شاگرد: مطلق سه تا ستاره نیست، سه ستارۀ خاص. قائل به این بیان، یعنی نه این‌که هر ستاره‌ای دیده بشود، سه ستاره‌ای که کاشفند.

استاد: کاشف هستند و همراه با غروب شمس هستند. در هر حال سه تا ستاره، معیتی دارند با غروب شمس. چشم‌هایی که قوی است، حدید البصر است، ممکن است قبل از غروب شمس هم ستاره ببینند. در مورد هلال که اصلاً روایات متعدد دارد. «اذا رؤی قبل الزوال، اذا رؤی بعد الزوال». یعنی چشم‌هایی بین عرب‌ها بوده که حدید البصر بودند، قبل از زوال در آسمان هلال را می‌دیدند و می‌گفتند ما دیدیم. بعد از زوال در بعد از ظهر با وجود شمس، هلال را می‌دیدند که می‌گفتند رؤی بعد الزوال. ستاره هم همین‌طور است که این‌ها دیده می‌شده است. اما این سه ستاره، باید همراه غروب شمس باشد.

 

برو به 0:06:52

شاگرد: فرمایش ایشان عکس آن چیزی است که مرحوم شیخ انصاری فرمودند. این‌جا فرموده بودند: «الغالب أنّ‌ بدوّ ثلاثة أنجم لغير من يدقّق النظر من أوساط الناس إنّما يحصل مع زوال الحمرة و لو فرض حصوله بعده بيسير لم يكن به بأس من جهة رجحان الاحتياط في الصوم»[2].

استاد: بله همین‌طور است. ایشان فرموده بودند: ثلاثة انجم غالباً همراه زوال است. حتی ممکن است زوال حمرة بشود و سه تا ستاره هم هنوز پیدا نشده باشد. الآن هم اگر به ما بگویند، همین فرمایش شیخ به ذهن‌مان می‌آید که زوال حمرة که می‌شود، ستاره‌ها هنوز به چشم نمی‌آید. ولی احتمال خیلی زیاد دارد که به خاطر غبارآلود بودن فضای شهرها یا روشن شدن چراغ‌ها باشد که خود وجود نور ممانعت می‌کند. در یک جایی باشد که هوا صاف باشد، غبار آلود نباشد و هم این‌که چراغ هم روشن نباشد، چه بسا زود ستاره‌ها پیدا بشود.

شاگرد: سیاراتی مثل زهره، مثل عطارد را ظاهراً خیلی زود بعد از غروب خورشید می‌شود دید. یعنی در گزارش‌هایی که در موردشان هست چند تا ستاره داریم که می‌گویند بلافاصله بعد از غروب خورشید این‌ها طلوع می‌کنند.

استاد: طلوع نمی‌کنند. طلوع از زیر افق بیرون آمدن است؛ بلکه ظاهر می‌شوند. طلوع غیر از ظهور و بدوّ است. طَلَعَ یعنی از زیر افق بیرون می‌آید، مثل خورشید که طلوع می‌کند. زهره از صبح تا شب همراه خورشید بوده، خیلی وقت‌ها پشت سرش است، خیلی وقت‌ها هم جلوی روی خورشید. هیچ وقت فاصلۀ مثلاً نود درجه‌ای برای دید ما از خورشید نمی‌گیرد، ممکن نیست. همیشه نزدیک است. لذا آن وقتی که جلوی خورشید است، وقت طلوع آفتاب که نگاه کنید اوّل می‌آید بیرون و بسیار پر نور است، بعدش خورشید می‌آید. مردم به آن می‌گویند ستاره صبح. آن در ایامی است که جلوی خورشید است. وقت‌هایی که پشت سر خورشید است، ستارۀ صبح نداریم، خورشید طلوع می‌کند. بعد از طلوع خورشید، آن هم طلوع می‌کند، با فاصله مثلاً نیم ساعت، ده دقیقه، ولی چون روز شده است، پیدا نیست. همراه خورشید در روز می‌آید، تا وقتی خورشید غروب کرد، فورا خودش را نشان می‌دهد به نحوی که اوّلین ستاره است.

شاگرد: همیشه هم سرخ است؟

استاد: خیر؛ زهره سرخ نیست، سفید رنگ است. ستارۀ سرخ، مریخ است. مریخ چون مدارش بعد از کرۀ زمین است، صد و هشتاد درجه هم از شمس فاصله می‌گیرد. یعنی کاملاً در آسمان دور می‌زند به طوری که از خورشید کامل فاصله می‌گیرد. اما زهره نه، مدار ما محیط بر او است. هم تیر و هم زهره، هیچ وقت از منظر دید ما از خورشید فاصله نمی‌گیرند. نمی‌شود که خورشید این‌جا غروب کرده باشد اما ستارۀ تیر هنوز طرف نیمۀ شرقی آسمان باشد.

شاگرد: در نجعة المرتاد می‌فرمایند: «إنّ ظهور ثلاثة من الكواكب ليس من الامور المقارنة لزوال الحمرة غالبا ليكون كناية عنها، إذ مع صفاء الجوّ و طلوع الكواكب الدريّة كالسعدين من السيّارات، و الشعرى و نحوها من الثوابت ترى قبل زوال الحمرة»[3].

استاد: سعدین: زهره و مشتری است. این دو تا سعدین از کواکب سبع سیار هستند.

شاگرد: بعد می‌فرماید: «الثلاثة و أكثر».

استاد: یعنی این سه تا و بیشتر از این سه تا ستاره هم قبل از زوال دیده می‌شود.

شاگرد: بعد می‌فرماید: «و مع عدمها و كدورة الجوّ لا ترى إلّا بعد زوالها بمدّة».

استاد: الآن هم غالباً این‌طور است. چشم‌ها هم که ضعیف باشد، این ضعف سبب می‌شود که دیده نشود.

شاگرد: در گزارش‌ها هم گفته‌اند که زهره و عطارد بلافاصله بعد از غروب خورشید دیده می‌شود. مریخ را گفته‌اند اندکی بعد از غروب خورشید دیده می‌شود. در بعضی نقل‌های دیگر، ستاره‌ای هست به نام ستارۀ مهمان، چون می‌گویند بلافاصله طلوع می‌کند و زود هم غروب می‌کنند. گزارش شده است که این ستاره‌ها، زود بعد از غروب خورشید در آسمان مشخص می‌شوند.

استاد: فاصله‌ای که عطارد – تیر – از خورشید دارد، باز کمتر از زهره است. مدارش پایین‌تر است. یعنی وقتی زهره را مثلاً یک مقداری در آسمان بالاتر ببینید، همان وقت بخواهید که تیر را ببینید، پایین‌تر از آن است.

 

برو به 0:13:16

شاگرد: می‌شود که متغیر باشد؟ یعنی بعضی وقت‌ها وقت سقوط قرص سه ستاره یا کمتر و بیشتر دیده بشود، یک وقت هم دیده نشود، اما نه به خاطر غبار و این‌ها.

استاد: یعنی خود ستاره‌ها نباشد.

شاگرد: بله.

استاد: من عرضم همین بود، ستارۀ زهره بخشی از سال وقت غروب نیست. طلوع صبح بروید، می‌توانید آن را ببینید. هر وقت که ستارۀ زهره پر نور را وقت غروب ندیدید، صبحش نگاه کنید، نیم ساعت قبل از طلوع می‌بینید که ستارۀ پر نور می‌آید و بعداً هم کم کم دوباره سیر می‌کند، مدام نزدیک می‌شود. مثلاً یک وقتی اگر نیم ساعت قبل از طلوع پیدا بود، مدتی بعد که می‌بینید حالا یک ربع قبل از طلوع بیرون می‌آید. تا این‌که می‌رسد همراه خورشید، بعد دوباره عقب می‌افتد که آن وقت، وقت غروب دیده می‌‌شود. ثوابت هم همین‌طور است. منظور از ثوابت هم نه یعنی ستارۀ قطب شمال، آن ثابت مطلق است، به آن ابدی الظهور می‌گویند، نمی‌گویند ثوابت. آن‌ها را می‌گویند ابدی الظهور، یعنی شب و روز پیداست، مثل ستارۀ جُدَیْ. اما ثوابت یعنی برای فلک هشتم است به تعبیر خودشان. یعنی برای منظومۀ شمسی نیستند، ستاره‌های بیرون منظومۀ شمسی هستند. ستاره‌های بیرون منظومۀ شمسی هم باز ثابت نیستند. آبان ماه، اسفندماه، خردادماه هر کدام فرق می‌کند. یعنی وقت غروب، ثوابت صحنۀ آسمان، همه یکسان نیستند، ماه آبان خود خورشید در برج عقرب است. شما نمی‌توانید در آسمان، برج عقرب را ببینید. برج‌های دیگر و ستارگانی که همراه آن‌ها هست را وقت غروب می‌بینید. همین‌طور بیایید تا ابدی الظهورها. جُدَیْ که ابدی الظهور است و ستارگانی که نزدیک او هستند، دب اکبر و دب اصغر، آن‌ها همیشه هستند، فقط دور می‌گردند.

روایت عمر بن ابی نصر صریح در استتار

«لا يخلو عن تأمّل من جهة رمي الخطّابية الظاهر في إرادة اشتباك النجوم بذهاب الحمرة المغربية» که استبانة برای آن وقت است. «و روایة»، یکی دیگر، «و رواية عمر بن أبي نصر في تواري القرص» حدیث سی، باب شانزده است: «عن عمرو بن أبي نصر قال سمعت أبا عبد الله علیه السلام يقول‏ : في المغرب إذا توارى‏ القرص‏ كان وقت الصلاة و أفطر»[4]. «کان» را تامه بخوانیم، یعنی وَقَعَ وقت الصلاة و افطر، یعنی افطار جائز است.

«فإنّ الحمل لمثله و لمثل سقوط القرص على ما يقارن الذهاب لا لعلامتيته مع الجهل، لا يخلو بعده جدّاً». لا یخلو یا لا یخفیٰ؟ شاید منظور چنین بوده است: «لا یخلو عن بُعدٍ جداً»، «و لا یخفیٰ بُعده جداً»، جای هم‌دیگر گذاشته شده است. پس تواری القرص نمی‌تواند همراه ذهاب باشد، تواری القرص یعنی استتار. پس ذهاب می‌شود علامت تواری مع الجهل. درست به خلاف این‌که بگوییم لحظۀ تواری، لحظۀ ذهاب است. تا ذهاب حمرة نشده است، تواری قرص هم نشده است. تواری یعنی اختفاء. قبلش اختفاء شده است.

شاگرد: این‌طوری همۀ روایات دال بر استتار را بفرمایند جزء صراح است. چون یکی‌اش تواری القرص است، یکی‌اش غاب القرص است، همه‌اش همین است دیگر، خیلی روایت داریم. در روایات قبلی تصریح ویژه بود، این‌جا به صرف عبارت تواری، دارند استناد می‌کنند. اگر تواری صریح است، غاب القرص هم صریح است. چه فرقی بین غیبوبت قرص با تواری قرص است؟ آن هم جزو صراح می‌شود، یعنی صراح را باید ادامه بدهند.

 

برو به 0:19:43

استاد: خیر؛ یک کمی فرق می‌کند. سقوط یعنی رفتن زیر افق. برای خود قرص است. رفت که برود زیر افق. غروب، بُعد است. غَرُبَ یعنی رفت به نحوی که مثلاً دیگر بالای آسمان نیست. اما کلمۀ «واریٰ» و «تواریٰ» به معنای اختفاء است، مخفی شدن. می‌شود بگوییم من نمی‌بینمش اما هنوز مخفی نیست. کأنّه منظورشان این است. کلماتی که بیشتر مربوط به «من» می‌شود، به دیدِ من می‌شود، به حسّ من می‌شود. سقوط القرص را می‌شود حملش کنیم به یک چیز علمی و بگوییم یعنی رسیدن به درجۀ افق. اما تواری که برای حسّ من است …

شاگرد: غیبوبت، غایب شدن از من است.

شاگرد 2: سقوط را هم این‌جا فرمودند: «و لمثل سقوط القرص».

استاد: «فإنّ الحمل لمثله و لمثل سقوط القرص على ما يقارن الذهاب لا لعلامتيته مع الجهل» علامت نیست، مقارن محض است با ذهاب، «لا يخلو بعده جدّاً».

شاگرد 2: یعنی بین این دو تا، آن یکی بعیدتر است. نه این‌که بخواهند بگویند صراحت دارد.

شاگرد: دارند در ادلۀ صراح ذکر می‌کنند: «و روایة أبی اسامة و روایة عمر بن أبی نصر».

شاگرد 2: می‌گویند بین این و آن کدام را حمل بکنیم؟ این اولیٰ است. درست است که ذیل آن، بحث‌ را مطرح می‌کنند، ولی شاید منظورشان این نباشد که این‌ها صراحت داشته باشند.

استاد: بله؛ شاید خود صراحت مراتبی دارد، یک مرحله هست که عرف با آن معامله صریح می‌کند. یعنی احتمال مقابلش آن‌قدر بعید است که کأنّه معدوم است.

شاگرد: مرحوم فیض در وافی اسم باب را گذاشته‌اند: «تحدید اوّل المغرب باستتار القرص»[5]. در چند روایت نخستی که می‌آورند،  همین تعبیر غاب القرص است. یکی‌ هم که «حیث یغیب حاجبها» دارد که همان روایت علی بن حکم است و روایت عمر بن حنظله را می‌آورند که دارد: «وقت المغرب اذا غاب القرص».

شاگرد 2: ظهور «غاب» را در استتار که می‌پذیریم.

استاد: عبارات مرحوم شیخ را دیروز خواندیم. شیخ بعد از این‌که مجمل و مبین را فرمودند، فرمودند: لکنّ الانصاف این است که ظهور این‌ها را نمی‌شود کاری کرد. فرمودند: فقط صریح نیست؛ چون نص و ظاهر می‌شود. بعد از نص و ظاهر فرمودند: آن طرف هم نص داریم و بحث را ادامه دادند.

شاگرد: یا مثلاً «کان رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله، یصلّی المغرب حین تغیب الشمس حیث یغیب حاجبها». فرمایش حضرتعالی این است که علی بن حکم را أصرح بگیریم، بقیه هم با یک اختلاف مرتبه، جزو صراح باشند.

شاگرد 2: «حیث یغیب حاجبها» صراحت دارد.

شاگرد3: شاید منظور حاج آقا این است که در تعبیر سقوط القرص، ممکن است بگوییم که یقین، خود شمس و غیبوبت قرص شمس فرق داشته باشد. یعنی آن نورهای بعدی شمس هم فرق دارد. خلاصه حمرة را از ادامۀ خورشید حساب می‌کند، اما یغیب سقوط القرص مراد خود قرص شمس است. شاید فرمایش ایشان از این باب باشد.

شاگرد: «غاب قرصها» است.

استاد: حاجب برای این است که لحظۀ استتار را بگویند؟ یا حاجب، یعنی طوری باشد که نور مغرب برود؟ این‌جا هم می‌فرمایید صریح است؟ رفته بودند معنای لغوی حاجب و البته حرف‌های دیگر هم زده بودند.

شاگرد: این طرف تقویت شد که به معنای اعلی الشمس باشد.

استاد: تقویت شد یعنی ظاهر شد یا نص شد؟ تقویت یعنی ظاهر.

شاگرد: یعنی حاجب به معنای شعاع شمس باشد؟

استاد: عده‌ای این‌طور معنا کرده بودند. [در برابر فرمایش ایشان عرض کردم] که می‌گویند این تعابیر هم صریح است؛ در حالی که در بحث‌های علمی این‌طور است و سخت می‌توان نص پیدا کرد.

شاگرد: اشیاء ثنایی در بدن، مؤنث مجازی هستند. این‌جا دارد «یغیب»، فعلش مذکر است. با حاجب [برگرفته از تعبیر حجاب] بیشتر می‌سازد تا با حاجب [به معنای ابرو]. اگر بالای قرص خورشید که ابرویش است را حاجبِ خورشید بگیریم، یعنی خود قرص. اما اگر شعاعش را بگیریم، یعنی حاجبها، یعنی آن چیزی که مثل حجاب می‌ماند برای قرص.

شاگرد 2: خود حاجبِ ابرو را هم می‌گویند مذکر است.

شاگرد: ثنایی را مگر نمی‌گویند مؤنث مجازی است؟

شاگرد 2: صد درصدی نیست.

استاد: سماعی است. باید ببینیم عرب حاجب را چطور می‌گوید. علاوه ‌بر این‌که خود لغت حاجب را هم بحث کردیم. جوهری بود یا فرد دیگری که نقل کرده بود آن زن عرب نان آورد برایش. گفت «کُلْ من حواجبها». داشت جای خوب نان و وسطش را جدا می‌کرد و می‌خورد، گفت از همه جایش بخور، «کُلْ من حواجبها».

شاگرد: به پرده شبیه‌تر است. حواجب یعنی اطرافش، آنچه که حجابش است. حاجب دو تا استعمال دارد. یکی به معنای ابرو است که استعمال مجازی است. یکی هم حاجب سلطان را می‌گویند. مثلاً فضل بن ربیع که حاجب منصور بود.

استاد: آن حاجب یعنی دربان.

شاگرد: یعنی پرده را کنار می‌زند. کسی که می‌خواهد منصور را ببیند باید از این آقا اجازه بگیرد.

استاد: حاجب به معنای مُحدِث الحجاب؟

شاگرد: یک منصبی بوده در دربار سلاطین.

استاد: حاجب که در نصاب هم بود. نصاب شعر خوبی دارد. حاجب به معنای دربان، اما حاجب به ‌معنای …

شاگرد: از حجاب.

استاد: باب یکی از چیزهایی است که ناحیة الشیء است. هیچ وقت وسط خانه در نیست. در، برای ورود، کنار خانه قرار دارد.

شاگرد 2: خود حاجب هم حاشیة الامیر است. خودش حاشیه است برای آن رئیس.

استاد: بله؛ کنار او است.

در هر حال می‌فرمایند: «و بالجملة، فنفي التصريح» حالا کأنّه خواستند این‌ها را به صراحت نزدیکش کنند. چون «لا یخلو بُعده»، صراحت نمی‌شود، ولی می‌خواهند بگویند دیگر کأنّه صراحت عرفیه است.

«فنفي التصريح في روايات الغروب» نسبت به استتار «كما في الوسائل كما ترى و مثله ما صنعه العلّامة الأنصاري قدس سره».

نفی تصریح به استتار در کلام صاحب وسائل

وسائل [ذیل روایات وقت صلاة مغرب] در دو جا صحبت کرده است: یکی ذیل همین روایت عمر بن ابی نصر است که بعد از روایت عمر بن ابی نصر می‌فرمایند:«أقول: قد عرفت وجهه و ليس في شي‏ء من الأحاديث كما ترى‏ تصريح‏ بأن وقت المغرب يدخل قبل ذهاب الحمرة المشرقية».هیچ روایتی نگفته است: «إن وقت المغرب یدخل قبل ذهاب الحمرة المشرقیه»، ایشان صریح را این می‌دانند. می‌گویند این‌طور چیزی را ما پیدا نکردیم. «و كلها تحتمل الحمل على ذلك» یعنی بر ذهاب حمرة، «لما مرّ فهذا ظاهر و ذاك نص صريح» همان که شیخ هم فرمودند، «و هذا يحتمل التقية أيضا» که زمان ایشان احتمال تقیه هم مطرح شده بود[6].

مفصل‌ترش را در ذیل حدیث پانزدهم فرمودند[7]: «و اعلم أنّه يتعين العمل بما تقدم في هذه الأحاديث و في العنوان أما أولا فلأنه أقرب إلى الاحتياط … ثانیاً فلأن فيه جمعا بين الأدلة و عملا بجميع الأحاديث من غير طرح شي‏ء منها» خُب، دیگران هم جمع می‌کنند. شما جمع می‌کنید می‌گویید که غروب یعنی یک مقداری برود زیر افق تا با ذهاب همراه باشد. خُب، حاج آقا هم جمع می‌کنند و خلافش را می‌گویند، می‌گویند این برای احتیاط و علامیت است. طرح نکردند که شما بگویید که اگر روایت استتار را بگیرید، مجبورید روایت ذهاب حمره را طرح کنید. ولی ایشان می‌فرمایند طرح دیگری نشده است. «أما ثالثا فلما فيه من حمل المجمل على المبين و المطلق على المقيد» که دو تایی مجمل و مبین است. خُب، مبیَّن باید مبیِّن مجمل باشد نه این‌که بین آن‌ها تعارض بیندازیم. «و أما رابعا فلاحتمال معارضه للتقية و موافقته للعامة و أما خامسا فلعدم احتماله للنسخ» ذهاب حمرة، «مع احتمال بعض معارضاته له» که نسخ شده باشد. «و أما سادسا فلأنه أشهر فتوى بين الأصحاب» شهرت فتوایی برای ذهاب هست. «و أما سابعا فلكونه أوضح دلالة من معارضه إذ لم يصرح فيه» مقابلش، این هم دو تا. فرمودند: در وسائل گفتند تصریح نشده است، این آخری است. «و أما سابعا فلكونه أوضح» چرا اوضح است؟ «إذ لم يصرح فيه» یعنی در روایت استتار «بعدم اشتراط ذهاب الحمرة فما دلّ على اعتباره أوضح دلالة و أبعد من التأويل‏ و ما تخيله بعضهم من حمله على الاستحباب» که مرحوم مجلسی این را محمل قرار دادند. «يرده ما تقدم‏ و ما يأتي من عدم جواز تأخير المغرب طلبا لفضلها و غير ذلك» جواز تأخیر مغرب برای خطابیه است.

 

برو به 0:31:14

خُب، این هم فرمایش ایشان که حاج آقا فرمودند: «كما في الوسائل كما ترى و مثله ما صنعه العلّامة الأنصاري قدس سره» که عبارت‌شان را دیروز خواندیم.

بررسی روایت علی بن حکم

شاگرد: استناد شیخ به روایت علی بن حکم در «قال اذا نظرت الیها فلم تره» است. یعنی این است که صراحت را درست می‌کند و مستندشان این است که اگر ما سقوط قرص را بگیریم، سائل می‌گوید: «متی تغیب قرصها»، یعنی برای سائل هنوز مبهم است که سقوط قرص چطوری است؟ بعد جواب دادند: «اذا نظرت الیها فلم تره». یعنی شیخ هم خیلی دور نمی‌روند. شیخ می‌گویند سقوط قرص برای سائل هنوز مبهم بوده است، نتیجه این می‌شود که ظاهر است، نص که نیست، اگر نص بود، نمی‌پرسید: «متی تغیب قرصها».

استاد: این چند تا احتمال دارد. می‌گویند چرا سائل تکرار می‌کرد؟ چون می‌دانست که مذهب اهل‌بیت علیهم السلام این نیست، می‌خواست که آن مقصود اصلی را، آن که تقیه در آن می‌کنند را، به دست بیاورد. مدام سؤال را تکرار می‌کرد. تا آن‌که بگویند: «یغیب قرصها» یعنی همان که زوال حمرة می‌شود. طرفداران مشهور هم می‌گویند شرایط مناسب نبود، شرایط تقیه‌ای بود و لذا امام، تا آخر هم جوابش را ندادند. یعنی آن مطلب تقیه‌ای را که مقصود از غیاب القرص، درجۀ خاصه‌ای از زیر افق است که مقارنت حدوثی دارد با ذهاب حمرة، این را نفرمودند. پس برایش مبهم نبود، او می‌دانست که سقوط القرص یک مفهوم عرفی واضحی است. او با این سؤال‌ها دنبال یک چیز دیگری بود.

شاگرد: فضای تقیه را قبول بکنیم یا نکنیم؟ ما فعلاً وارد فضای تقیه نشدیم.

استاد: آن را هم الآن می‌رسیم. پس این یک فضا. بپذیریم که فضا، فضای تقیه است. در این فضا برای سائل مبهم نبود که سقوط قرص چیست. او می‌خواست از امام، خلاف تقیه را تصریح بگیرد؛ برای این‌که خودش مطمئن بشود. باب شانزدهم، روایت بیست و پنج[8] این طور داشت: «عمن حدثه» که مرسل علی بن حکم بود. مرسل علی بن حکم سه جور نقل دارد: یکی در تهذیب و استبصار است که مرسل است. یکی در علل صدوق است که سندش ضعیف است. یکی هم در مجالس صدوق است که سندش صحیح است. این‌که شیخ فرمودند: تصریح دارد اماضعیف است، گویا برای مجالس را اصلاً ندیده‌اند و حال آن‌که نقل مجالس، در وسائل هم آمده است: «و رواه الصدوق في المجالس عن محمد بن الحسن عن الصفار عن العباس بن معروف عن علي بن مهزيار عن الحسين بن سعيد عن علي بن النعمان عن داود بن فرقد»[9]. سائل داود بن فرقد است. داود بن فرقد هم جلیل‌القدر است.

شاگرد: می‌گوید «سمعتُ أبی یسأل». سائل خود داود بن فرقد نبوده است.

استاد: بله؛ می‌گوید که پدر من داشت سؤال می‌کرد از امام صادق سلام الله علیه. معلوم می‌شود که پدر داود بن فرقد، مفهوم برایش واضح بوده است. آن اصل کاری را که شنیده بود، [این بود که] یک مطلب دیگری در اهل‌بیت علیهم السلام هست که تقیه می‌کنند، آن را می‌خواست به دست بیاورد. این روی فضای تقیه.

اما روی فضای دیگر که بگوییم هیچ کجا اسمی از تقیه نیست و تا قرن دهم، آثری از تقیه جایی ذکر نشده است، قبلاً هم عرض کرده بودم که ظاهرش این است که به هیچ وجه مبهم نیست، اصلاً ابهام عرفی ندارد.

اوقات مشهوره

در روایت قبلش حضرت امام رضا سلام الله علیه فرمودند غیر از نماز عصر، بقیه وقت‌ها را خدای متعال طوری قرار داده که «یعرفه الکل»، اوّل هم شروع کردند به نماز مغرب. جالب است که در روایت حضرت امام رضا علیه السلام، شروع حضرت به نماز مغرب است. فرمودند: «الأوقات المشهورة المعلومة التي تعم أهل الأرض فيعرفها الجاهل‏ و العالم‏ أربعة غروب الشمس‏ مشهور معروف تجب عنده المغرب‏»[10]. اتفاقاً در این همه ادلۀ استتار، اصلاً اسمی از این نمی‌برند. من زیاد عرض کردم، اما در ادله‌ای که کتاب‌ها دارند، اصلاً این نیامده است، با وجود این دلالت قشنگی که حضرت می‌فرمایند: معروفٌ مشهورٌ.

شاگرد: ذهابی‌ها می‌گویند: عرف همان ذهاب را می‌فهمد.

استاد: به کسی که هشتاد سال عمر کرده است ولی مسأله‌دان نباشد، بگویید حمرۀ مشرقیه چیست؟ این مساله اصلاً در فکرش نیست. غروب شمس را می‌داند، اما این‌که وقتی غروب می‌کند طرف مشرق یک سرخی پیدا می‌شود، اصلاً در فکر او نیست. کجا عرف از غروب شمس، ذهاب حمرة می‌فهمد؟ سنی‌ها عرف نیستند؟ در تمام کتب فقهی‌شان الحمرة المشرقیة جست‌وجو کنید، یک دانه نمی‌آید. اصلاً این کلمه را ندارند. اسوداد افق و اقبال لیل و این‌ها را دارند، اما خصوص حمرۀ مشرقیة را ندارند. حالا وجه‌اش چه می‌شود؟ وجه‌اش این است که پدر داود بن فرقد که سائل بود، روایات جور و واجور پیشش آمده بود. بعداً هم فتنه خطابیه به پا شد، عده‌ای می‌گفتند: امام صادق علیه السلام به ما چنین گفته است. اوّلاً محیط‌ها دور بود. ثانیاً بعد که فتنه شد، می‌گویند چه بسا حضرت گفته بودند اما بعد از این که کشتار شد، حضرت بیشتر تقیه می‌کردند. زمینه این‌که او مدام سؤال می‌کرد که غیبوبت چیست، به خاطر این است که روایات مقابل به گوشش رسیده بود. فقه الحدیثش هم در آن بالاترین درجه نبود که بگوید موضوع این است، این هم عند الجهل علامیت دارد. این نبود، او می‌خواست خود موضوع را عوض کند. مطمئن بشود که موضوع عوض شده یا نشده است. لذا مدام تکرار می‌کرد ومی‌گفت: «وقت المغرب»، حضرت فرمودند: «اذا غاب کرسیّها، قلت و ما کرسیها، قال قرصها، قلت متی یغیب قرصها، قال اذا نظرت الیه فلم تره». به آن نگاه کنی و دیگر نبینی. غیبوبت مبهم نبود، اما به خاطر روایاتی که او شنیده بود از افواه، می‌خواست از خود حضرت تصریح بگیرد که غیبوبت یعنی استتار. این روی فضایی که تقیه نباشد. چرا پس از امر واضح سؤال می‌کرد؟ به خاطر این‌که ذهن او مشغول شده بود. فضا، فضایی بود که عده‌ای در کوفه می‌گفتند باید صبر کنید. «قلت لهم مسوا بالمغرب قلیلاً» این‌که بود دیگر. مسّویی در کار بوده، خیالش بود که شاید اصلاً وقت نماز مغرب نشده است. لذا حضرت تصریح می‌کنند موضوع این است. اگر ما چیز دیگر گفتیم یا برای ندب و استحباب است، یا برای احتیاط و علامیت است و امثال این‌ها.

 

برو به 0:40:27

شاگرد: منظور از اوقات مشهوره‌ای که «یعرفه الکل» این است که همه می‌دانند مثلاً نماز ظهر را باید عند الزوال خواند؟ یا این‌که زوال را همه می‌دانند؟

استاد: نه، همه می‌دانند که نماز عصر را هم باید بخوانند.

شاگرد: عصر وقتش اختلافی است.

استاد: وقتش مبهم است. حضرت دنبالش توضیح می‌دهند. فرمودند «الا العصر». عصر را با چشم نمی‌شود دید که چه زمانی عصر شد.

شاگرد: خُب ظهر هم …

استاد: ظهر را سایه می‌گذارید، می‌گویید ظهر شده است.

شاگرد: یادش می‌دهند. از حضرت می‌پرسد که زوال را چطور بفهمم؟ یعنی این‌طور نیست که تعرفه الجمیع. این‌که بگوییم نماز ظهر موقع زوال است، این خیلی خوب است. اما این‌که بگوییم زوال را همه می‌دانند …

استاد: می‌فرمایند: «و زوال الشمس مشهور معلوم یجب عنده الظهر»، یعنی مشهورٌ وجوب الظهر عنده؟! قبلش حضرت فرمودند «تعمّ اهل الارض فیعرفها الجاهل» یعنی متشرعه؟!

شاگرد: پس یعنی خود زوال معلوم است.

استاد: بله؛ نصف النهار از قبل از دو هزار سال در کتاب‌ها بوده است.

شاگرد: پس چرا از حضرت می‌پرسد که چطور زوال را بفهمم؟

استاد: اصل این‌که خورشید می‌آید وسط آسمان، این یک مفهوم عرفی خیلی واضح است.

شاگرد: غروب هم همین است. اصل این‌که قرص سقوط می‌کند، واضح است ولی این‌که چطور بفهمم …

استاد: یعنی وقتی غروب می‌کند، نمی‌توانند بفهمند چطور غروب کرد؟ نمی‌توانند بفهمند چطور خورشید آمد وسط آسمان؟

شاگرد: دغدغه هست که گاهی اوقات به‌ خاطر غبار و جبال و …

استاد: احسنت، رفتید سراغ جهل. پس غروب را می‌دانند، گاهی است که جاهلند. اشتباه مفهومی در غروب ندارند، ابهام مفهومی در غروب ندارند. ابهام تحققی دارند. یعنی اگر جبال نباشد، هرگز در مفهوم غروب ابهام ندارند. اما ذهابی‌ها می‌گویند اگر کوه هم نباشد، باز هم غروب قبول نیست، غروب باید برود تا وقتی که ذهاب حمرة هم می‌شود. این‌ها تفاوت می‌کند. دنبالش حضرت می‌فرمایند: «فاذا کان نصف النهار»، وسط روز یک امر خیلی واضح و روشنی است. می‌گویند روز که نصفه شد. حالا شما می‌گویید آن لحظه‌اش که می‌خواهم سر وقت نماز بخوانم چه وقتی است؟ یادش می‌دهند لحظه‌اش را تعیین کند.

شاگرد: یک ربع یا شاید نیم ساعت بعد از اذان بشود.

استاد: آن هم بحثش شد، برای علامیت است. مثل صاحب جواهر بود که می‌گفتند: احتیاط این است که سایۀ شاخص زیاد بشود، احتیاط جا نداشت. چون نصف النهار مفهومش روشن بود، علامتی بود برای این‌که مضی آن را کشف کنند. برای عصر فرمودند: «و لم یکن للعصر وقت معلوم مشهور من مثل هذه الاوقات الاربعة». وقتی وقت مشهوری ندارد که عرف عام سر در بیاورند، وقتش چه زمانی است؟ «فجعل وقتها عند الفراغ من الصلاة التی قبلها». ظهر را که خواندید، عصر است. ریخت عبارات حضرت را ببینید می‌خواهند بگویند آن چهار نماز واضح است. نه این‌که نماز خواندن برایش واضح است، خود وقتش مفهوماً نزد همه واضح است.

فيمكن أن يكون الصراح من المستفيضة لا من الآحاد، مع إمكان دعوى الاكتفاء بإرسال مثل «عليّ‌ بن الحكم». و ممّا ذكرناه سابقاً و آنفاً يظهر وجه النظر في ما أفاده الشيخ الأنصاري في المقام[11].

خُب، رفتیم صفحۀ هفتاد که فرمودند: «فيمكن أن يكون الصراح» یعنی صراح در ذهاب حمرة، «من المستفيضة لا من الآحاد». «و ممّا ذكرناه سابقاً و آنفاً يظهر وجه النظر في ما أفاده الشيخ الأنصاري قدس سره في المقام» که دیروز خواندیم و بحثش هم شد.

و الحمد للّه ربّ العالمین و صلّی اللّه علی محمد و آله الطیبین الطاهرین.

پایان.

 

تگ:

استتار قرص، ذهاب حمرة، ظهور ثلاثة انجم، استبانة النجوم، اشتباک النجوم، روایت عیون الاخبار، علی بن حکم، شیخ انصاری.

 


 

[1]. بهجة الفقیه، ص ۶۱.

[2]. کتاب الصلاة (انصاری)، ج ۱، ص  ۷۹.

[3]. نجعة المرتاد، ص 421.

[4]. وسائل الشيعة، ج ‏4، ص 183.

[5]. الوافي، ج ‏7، ص 257.

[6]. وسائل الشيعة، ج ‏4، ص 183.

[7]. همان، ص 177.

[8]. وسائل الشيعة، ج ‏4، ص 181.

[9]. همان.

[10]. وسائل الشيعة، ج ‏4، ص 159.

[11]. بهجة الفقیه، ص ۷۰.

درج پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

The maximum upload file size: 10 مگابایت. You can upload: image, audio, video, document, text, archive. Drop files here

هیچ فایلی انتخاب نشده است