1. صفحه اصلی
  2. /
  3. شرح
  4. /
  5. درس فقه(۶۴)- بررسی سندی و دلالی روایت أبان

درس فقه(۶۴)- بررسی سندی و دلالی روایت أبان

    |
  • لینک کوتاه : https://almabahes.bahjat.ir/?p=19377
  • |
  • بازدید : 22

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

 

تحدید سحر

شاگرد: در مورد سحر، صاحب جواهر نظرش یک‌ششم است. منتها قائل به یک سوم هم زیاد است.

استاد: ممکن است؛ چون مراتب فضل است.

شاگرد: در روایت هم یک‌سوم آمده است.

شاگرد ۲: صاحب جواهر، اوّل یک‌ششم را مطرح می‌کنند، در پایان می‌گویند: بعید نیست که یک‌سوم را بگوییم و عرف هم شاهد است. می‌فرمایند:

«و تحديد السحر من أحد طرفيه و هو الآخر معلوم، لاتّصاله بالفجر بإجماع العلماء و أما طرفه الآخر و هو الأول المخالط لدجى الليل فربما اكتسى ثوب الاجمال» یعنی آن طرفش مجمل است. «لعدم وقوع التصريح به من أكثر اللغويين و الأدباء كما قيل، غير أن المعلوم من كلماتهم و من محاورات أهل العرف و تتبع الاستعمالات الواردة بطلان ما ظن من التوسعة، و لعلّ أوسع ما قيل في معناه ما عن جامع الشيخ الثقة أبي علي الطبرسي و كشاف رئيس علماء اللغة و البلاغة جار الله الزمخشري و أبي حامد الغزالي و إحياء الفاضل القاساني: السدس الأخير من الليل. بل قال بعض المتبحرين: إني لم أجد لأحد من المعتبرين تحديده بالأكثر من ذلكو لكن العرف يشهد بسعة وقت السحر كما ذكرناه، بل قيل: إن النصوص تشهد أيضا بذلك، بل بأنه الثلث الأخير، و يؤيده ما ورد من الأدعية و غيرها فيه على وجه يستلزم سعته عن ذلك أيضا، فتأمّل».[1]

استاد: «فتأمّل» مشعر به این است که مساله را به نوعی تقویت کرده‌اند، ولی خیلی صاف نبوده است، قبول نداشته‌اند.

شاگرد: حاج آقا همان سُدس را قبول می‌کنند.

استاد: از جامع المسائل من این‌طور یادم است. شما دیدید؟

شاگرد: بله.

و رواية «أبان بن تغلب»؛ فإنّها قابلة للحمل على فضل التفاوت بين مغيب الشمس و صلاة المغرب مع جواز العدم. و كذا أورد أنّه صلّى الله عليه و آله و سلّم كان يصلّي إذا غابت الشمس و لا ينافيه ما في رواية «أبان»، لعدم ذكر عمله صلّى الله عليه و آله و سلّم فيها.[2]

بررسی سند روایت أبان

استاد: بحث بر سر روایت أبان بن تغلب بود که فرمودند: «ما بین مغیب الشمس الی صلاة المغرب». این روایت در وسائل، باب شانزدهم، روایت پنجم بود[3]. حاج آقا تعبیر فرمودند: «روایت أبان بن تغلب». نکات خوبی در سند این روایت است. ظاهراً این روایت، تنها در کتاب کافی آمده است و شاید از چیزهای زیبایی که در این روایت أبان وجود دارد، این است که در سندش اسم «اسماعیل بن أبی سارة» آمده است. تا آن‌جایی که من جست‌وجو کردم، در کل عالَم روایات، همین یک روایت برای اوست. یعنی در سند هیچ روایت دیگری، نامی از وی نیست. ولی ابن أبی عمیر دارد از اسماعیل بن أبی سارة نقل می‌کند و جلالت قدر ابن أبی عمیر هم معلوم است و از اصحاب اجماع به شمار می‌آید و قبل از ابن أبی عمیر هم سند صحیح است. در سند دارد که «عن محمد بن یحیی العطار عن محمد بن حسین بن أبی الخطاب عن ابن أبی عمیر». خُب تا ایشان، سند خوب است، صحیح است. ابن أبی عمیر هم که «لا یروی و لا یرسِل الا عن ثقة» است. بنابراین بر فرض هم که اسماعیل بن أبی ثارة را ثقة نگیریم، خلاصه مصحَّح هست. یعنی این‌جا از موارد روشن «أجمعت العصابة علی تصحیح» است که «تصحیح ما یصحّ عن جماعة» می‌شود. تا صحیح به إبن أبی عمیر رسیده است، اسماعیل بن أبی سارة هم بر فرض که تنصیص بر ضعفش باشد – که نیست – مصحَّح می‌شود؛ چون می‌گوییم: جناب ابن أبی عمیر روی فقاهتی که داشته، می‌دانسته است که این‌جا ابن أبی سارة اشتباه نمی‌کند، درست نقل می‌نماید. بنابراین برای بزرگی مثل ابن أبی عمیر، موثوق الصدور بوده است. این از ناحیۀ سند. حاج آقا هم [در متن] تعبیر به «روایت» کرده‌اند.

شاگرد: ابن أبی سارة ظاهراً خاندان بوده‌اند.

استاد: تا آن‌جایی که من دیدم، ابن أبی سارة، [چند نفر با نام‌های] «حسن»، «حسین»، «علی» و «اسماعیل» داریم. از اسماعیل که همین یک روایت را داریم. اما حسن، حسین و علی، زیاد روایت دارند. حسن بن أبی سارة، حسین بن أبی سارة، علی بن أبی سارة. اما نمی‌دانم طبقه‌شان به ایشان می‌خورد که بگوییم برادر ایشان بوده‌اند؟ به نظرم خیر [نمی‌خورد]. آن وقتی که می‌دیدم، توجه نداشتم که طبقۀ این‌ها به هم می‌خورد یا نه.

شاگرد: در دفعۀ قبل که بحث شد، اگر اشتباه نکنم نقل شد که مرحوم وحید می‌گفتند که بعید نیست این‌ها برادر باشند. بحث دربارۀ توثیق عامه‌ای بود که این‌ها خاندانی علمی‌ بودند.

 

برو به 0:05:53

استاد: بیتِ علم بودند. این‌طور بحث شد؟

شاگرد: بله. یک هم‌چنین تعبیری شد.

استاد: دربارۀ شهاب که در روایت بعدی است، دارند که خاندان علم بودند. دربارۀ شهاب بن عبدربه که در روایت بعد می‌آید، دارند که اهل بیت علم بودند. ایشان را یادم نیست.

شاگرد: یک استادی داشتیم می‌گفت: اصل در آقازادگی بی‌سوادی است!

استاد: خودش از همالن آقازاده‌ها بوده که شوخی می‌کرده است. یکی از رفقای ما نقل می‌کرد از یکی از رفقایش، می‌گفت: «رفتم درب منزل مرحوم آشیخ عبدالنبی عراقی – نه نوری -». دو تا آشیخ عبدالنبی داریم که هر دو جلیل‌القدر هستند. یک آشیخ عبدالنبی نوری که از اجلای علمای تهران بودند. بالای صد سال هم عمرشان بود. یک آشیخ عبدالنبی هم داریم عراقی، اراکی. در قم بودند، مرجعیت داشتند، رساله هم دارند، قبل از حاج آقای بهجت در مسجد فاطمیه نماز می‌خواندند و در تعبیر خواب هم معروف بودند. یک قضیه‌ای هم با آسید ابوالحسن اصفهانی دارند در نجف. رفیق ما می‌گفت که آن آقا نقل کرده بود برایش، گفته بود: «شب بود، رفتم درب منزل مرحوم آشیخ عبدالنبی عراقی، کار داشتم. در زدم، آمدند بیرون. گفتند: بیا داخل، گفتم: نه آقا، شب تحصیلی است باید بروم؛ مطالعه کنم. گفتند: بیا داخل، اوّلین شرطی که عالِمی و این‌ها ندارد، سواد است». شوخی کرده بودند. حالا من جملۀ خود ایشان را نگفتم، ایشان خودشان مرجع بودند، می‌توانستند شوخی کنند.

بررسی دلالی روایت أبان

«و رواية أبان بن تغلب؛ فإنّها قابلة للحمل على فضل التفاوت بين مغيب الشمس و صلاة المغرب مع جواز العدم» که فقط فضیلت است.

«و كذا أورد أنّه صلّى الله عليه و آله و سلّم كان يصلّي إذا غابت الشمس» که آن روایت را دیروز خواندیم. روایت اسماعیل بن فضل هاشمی، که سندش خوب بود، فقط به خاطر حسن بن محمد بن سماعة و میثمی، سند موثقة بود. باب شانزدهم، روایت بیست و هفتم[4].

شاگرد: روایت أبان همان است که آقای خویی و … می‌گویند: «وقت صلاة مغرب» را نگفتند، بلکه «مغرب» گفتند؟

استاد: روایت أبان این بود: «قلتُ لابی عبد الله علیه السلام: أیّ ساعةٍ کان رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم یُوتر». سؤال از «وتر» آن حضرت است در طرف صبح. حضرت پاسخ دادند: «فقال علیه السلام: علی مثل مغیب الشمس إلی صلاة المغرب».

شاگرد: اصحاب استتار جوابی دادند، می‌خواستم ببینم حاج آقا چه جوابی دادند؟ این معنایش همان است که مشهور می‌گویند، که یعنی استتار.

استاد: حاج آقا فضای کلام‌شان در استحباب تأخیر تا زوال بود. «قابلة للحمل علی فضل التفاوت». افضل این است که صبر کنید. ولی نمی‌گویند: «لا یجوز». «مع جواز العدم» یعنی از مغیب شمس که نماز جائز است تا وقت فضیلتش که زوال حمرة است، علی مثل مغیب الشمس الی وقت فضیلت نماز مغرب … .

شاگرد: عبارت، مگر «وقت صلاة مغرب» نیست؟

استاد: خیر، «صلاة المغرب» است. لذا دیروز این احتمالات مطرح بود. ممکن است اصلاً «الی صلاة المغرب» نباشد، بلکه «الی انتهاء صلاة المغرب» باشد. چون وتر سه رکعت است، حضرت فرمودند: چطور مغیب که می‌شود تا سه رکعت، وقت نماز مغرب است، این سه رکعت را می‌گویید وقت اختصاصی است. آن طرف هم سه رکعت مانده به پایان شب، وقتی بود که حضرت آن را برای وتر خودشان انتخاب کردند.

شاگرد: وتر یک رکعت یا سه رکعت؟

استاد: وتر اصطلاحات متعددی داشت؛ اطلاق وتر بر سه رکعت هم می‌شد. یعنی بر مجموع شفع و وتر. هر دو جور بود. اطلاقش بر سه رکعت خیلی فراوان است.

شاگرد 2: این فرمایش شما در حد احتمال است دیگر، چون «الی صلاة المغرب» مناسبش «الی بدایة صلاة المغرب» است. مؤونۀ زائد می‌برد که بگوییم تا تمام شدن نماز مغرب.

استاد: بله؛ هر کس ببیند سریع همان در ذهنش می‌آید. یعنی یک فاصله‌ای بین مغیب تا صلاة مغرب هست.

 

برو به 0:11:49

بحثی پیرامون سیرة پیامبر اکرم در ادای نوافل شب

شاگرد: یک سؤالی هست و آن این‌که صحبت دربارۀ سیرۀ پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم است. یک مقداری هضمش برای ما محال است. پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم که فقط یک رکعت نمی‌خواندند، بلکه با مستحباتش می‌خواندند.

استاد: لذا آن‌طور که من عرض می‌کنم، اگر به رکعت ببریم دیگر زمان نیست، بلکه «زمانی» است. می‌گویند: چطور از اوّل مغیب تا سه رکعت نماز مغرب، وقت مغرب است؟ آن طرف هم پایانش را طلوع فجر قرار بده، سه رکعت به پایانِ شب، وقت وتر رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم بود. این سه رکعت را چطور بخوانند؟ به مناسبت هر کسی فرقی می‌کند، به مناسبت هر کسی، همان‌طوری که می‌خواند. این روی احتمالی است که البته من عرض کردم که با ظاهر عبارت جور نیست.

شاگرد: این طرف مگر محدود نیست؟

استاد: اگر روی حساب ظاهر بگیریم، این‌طور می‌شود که یعنی از غروب آفتاب تا زوال حمرة که نماز مغرب است که حدود یک ربع می‌شود، این وقتی بود که حضرت وتر می‌خواندند.

شاگرد: که با یک رکعت بیشتر سازگار می‌شود، بگوییم پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم همراه با مستحباتی می‌خواندند. یک ربع، بیست دقیقه طول می‌کشید.

استاد: البته دیروز صحبت شد که اصل نماز بر حضرت واجب بوده است، اما مستحباتش دیگر واجب نبوده است. حتی می‌توانستند قنوت را ترک کنند. لکن بنایشان بر ترک مستحبات نبود … .

شاگرد: اگر آموزشی باشد که اصحاب یاد بگیرند، بله. اما پیامبری که روی نوک انگشت بوده و نماز می‌خواندند که بعد آیه نازل می‌شود، چطور ممکن است مستحبات را ترک نمایند … .

استاد: روی نوک انگشت یا روی یک پا؟ «طه * ما أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقى»[5]. البته آن‌ها که ظاهراً سورۀ مکی هست. مثلاً در مدینه هم آیا بود یا نبود؟ همیشه بود؟ خلاصه آن‌ که می‌دانیم، این است که نمی‌توانیم از خودمان یک وقتی را برای نماز حضرت تعیین کنیم. بگوییم حتماً باید کمتر از نیم ساعت نباشد؛ با این استدلال که پیامبر خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم حتماً وترشان نیم ساعت طول می‌کشد. آن که ما می‌دانیم، این است که نماز برای ایشان واجب بوده است. اما سنت‌شان در مستحبات بر چه اندازه بوده است، باید دلیلی بیاید و ثابت کند. صرف این‌که بگوییم مقام ایشان، مقام رسالتی است، پس کمتر از نیم ساعت نمی‌شود نماز وتر بخوانند، معلوم نیست این‌طور باشد. البته یادم است حاج آقا در درس تعبیری داشتند، رسیده بودند به روایتی که حضرت نمازهای شبشان را تقسیم می‌کردند. می‌خوابیدند، بلند می‌شدند و وضو می‌گرفتند، دو تا دو رکعت می‌خواندند، دوباره می‌خوابیدند. دوباره بیدار می‌شدند و دو تا دو رکعت می‌خواندند. باید هشت رکعت باشد. هشت رکعت نماز شب، با این روش، می‌شود دو بار بلندشدن. یک بار هم برای شفع و وتر بلند می‌شدند. ظاهراً این‌طور بود. حاج آقا می‌گفتند: این خواب نیست. کأنّه می‌شود گفت: اصلاً خوابی نبوده است. «إِنَّ ناشِئَةَ اللَّيْلِ هِيَ أَشَدُّ وَطْئًا وَ أَقْوَمُ قيلاً * إِنَّ لَكَ فِي النَّهارِ سَبْحًا طَويلاً»[6].

بازگشت به دلالت روایت أبان

شاگرد: اگر با ذهن خالی و بدون پیش‌فرض به روایت نگاه کنیم، وقتی می‌فرمایند از مغیب شمس تا صلاة مغرب، یعنی این‌که از استتار قرص تا موقعی که … حالا یک سؤال می‌ماند، که تقویت استتار می‌شود، و آن این است که «الی صلاة المغرب» آیا اشاره است به سیرۀ شیعه که با ذهاب حمرة، نماز مغرب می‌خوانند… یا نه، اشاره است به نماز مغربِ خود سنی‌ها. «صلاة المغرب» این‌جا منصرف به کدام است؟ اگر سنی‌ها باشد، باز همان استتار می‌شود.

استاد: راوی که أبان است. خُب، برای أبان طور دیگر حرف می‌زنند.

شاگرد: از اصحاب خاص هم تقریباً بوده است.

استاد: جالبش این است که در آن روایت آمده بود که خود أبان می‌گوید: حضرت را دیدیم که نماز خواندند و فرمودند: صلاة مغرب آن وقتی است که «اذا غابت الشمس فقد دخل الوقت»[7].

شاگرد 2: ثابت هم نشد که سیرۀ خود امامیه در آن زمان هم این بوده که صبر کنند تا ذهاب حمرة برسد و بعد نماز مغرب بخوانند.

استاد: بله، هیچ دلیلی نداشت. ما خیلی دنبالش گشتیم که یک تصریحی باشد که بگویند ما تقیه می‌کردیم و نشد [که نماز را در وقت ذهاب بخوانیم]. بله؛ مرحوم کلینی عبارت‌شان واضح بود. فرمودند: «تفقدتُ غیر مرّة»[8] یعنی از وقت زوال که آن هم تازه می‌رسید بالای سر، دلالت خیلی روشنی دارد که خود مرحوم کلینی این‌طور نماز می‌خواندند و اشاره هم نمی‌کنند در بغداد من در تقیه بودم و مجبور بودم. نه؛ می‌گوید: می‌خواندم. «تفقدت غیر مرة».

 

برو به 0:17:36

شاگرد: می‌گویند چقدر زمانش است؟

استاد: می‌گویند که از وسط سر تا این‌که شفق که برود – پایان نماز مغرب – به اندازه یک نماز متعارف است با نوافلش. مرحوم کلینی این را در پایان وقت مغرب فرمودند.

شاگرد: یعنی از اوّل مغرب تا آخر مغرب، فقط این‌قدر وقت است؟

استاد: دارند جمع می‌کنند بین دو روایت. یک روایت می‌گوید: «لکلّ صلاةٍ وقتان»[9] و یک روایت می‌گوید: «الا صلاة المغرب»[10]. ایشان فرمودند که این دو تا روایت، گویا یکی است. صلاة مغرب هم درست است که دو وقت دارد، اما آن‌قدر وقتش تنگ است که اگر بخواهید کامل بخوانید، تمام می‌شود کل وقت.

شاگرد: یعنی سه رکعت بخواند، چهار رکعت هم نافله.

استاد: و این‌که از مغیب هم حساب نکنید، بلکه از زوال حمرة، از بالای سر حساب کنید. زوال حمرة که شد، نماز مغرب را که شروع کند، با آداب، با «تؤدة» یعنی آرام و متعارف بخواند، سریع نخواند، با نوافلش، ذهاب شفق می‌شود در طرف مغرب.

شاگرد 2: روایت أبان دربارۀ زمانش است یا از ساعت سؤال می‌کند؟ یعنی چقدر طول می‌کشد یا ابتدایش چه زمانی است؟

شاگرد 3: نمی‌گوید: «فی کم مدة»؛ می‌گوید: «أیّ ساعةٍ» یعنی شروعش چه زمانی است.

شاگرد: یعنی چقدر قبل از فجر است.

استاد: بله.

شاگرد 3: وضعیت آسمان شاید منظور بوده است، مثلاً فجر کاذب است.

استاد: «أیّ ساعةٍ کان یوتر». «مغیب الشمس الی صلاة المغرب» که هوا روشن است کاملاً.

شاگرد 3: ولی جواب با سؤال فرق دارد. می‌گوید چه زمانی شروع می‌کردند؟ حضرت می‌گویند: این‌قدر می‌خواندند.

استاد: خیر، «أیّ ساعةٍ» یعنی چه اندازه مانده بود به طلوع فجر صادق. بعید است این‌جا کاذب منظور باشد. البته در روایت دیگری پیرامون نافلۀ صبح حضرت داشت که «کان یُغَلِّس یا یَغْلِس»[11] آن هم افضل وقتش این است که هنوز طلوع فجر صادق نشده باشد. طلوع فجر کاذب شده باشد. بین طلوع فجر کاذب با طلوع فجر صادق، افضل اوقات نافلۀ صبح است.

شاگرد: قبل از اذان.

استاد: بله، قبل از اذان.

شاگرد 2: برای کسی که نماز شب می‌خواند یا برای همه؟

استاد: برای نماز شب که حتی اگر قبل از نیمه شب هم بخواند «ویجوز دسّها فی صلاه اللّیل قبل الفجر»[12]. کسی که نافلۀ شب خواند، می‌تواند نافلۀ صبح هم بخواند ولو ساعت یک بامداد باشد. یعنی هنوز چندین ساعت به صبح مانده باشد، وتر را که خواند «یجوز له دسّه فی صلاة اللیل». آن یک حرف است. یک حرف این است که افضل وقت خودش چه زمانی است؟ ولو نافلۀ شب را خوانده یا نخوانده باشد. افضل وقتش بین الفجرین است.

شاگرد 2: «علی مثل مغیب الشمس الی صلاة المغرب»، منظور صلاة مغرب حضرت رسول صلّی الله علیه و آله و سلّم بوده است؟

استاد: خیر؛ چون روایات دیگر می‌گوید: حضرت وقت مغیب می‌خواندند. پس معلوم می‌شود که یا منظور این است که یعنی الی صلاة مغربی که به خاطر احتیاط، به خاطر تیقن نسبت به وقت، تا زوال حمرة صبر می‌کند؛ یا احتمال دیگر که یعنی علی مثل صلاة مغربی که الآن بین مسلمان‌ها سریعاً وقت غروب نمی‌خوانند، حتی اهل‌سنت هم، یک مقداری صبر می‌کنند. ولو به اندازۀ زوال حمرة صبر نمی‌کنند، اما باز هم دو درجۀ هیوی و دو دقیقۀ کذا که در استفتائاتشان موجود است، صبر می‌نمایند.

شاگرد: خیلی کم می‌شود. در روایات حضرات هم هست که امام کاظم علیه السلام تا غروب می‌شد «وثب من سجدته»[13] شروع می‌کردند به نماز خواندن. در روایات اهل‌سنت هم این است که نمازی که تأکید دارند باید زود خوانده بشود، نماز مغرب است.

استاد: اتفاقاً خود این روایت، مغیب شمس را تفسیر کرده‌ است. قوام این روایت این است که مغیب شمس را عرفی بگیریم. یعنی همراه استتاری‌ها. نه یک مقدار خاص از غیبوبت شمس که در نتیجه بتوانیم معنا کنیم و بگوییم دالّ بر حرف مشهور است. در روایت دیگری می‌گفتیم که مغیب شمس یعنی چه؟ شارع که می‌فرماید مغیب شمس، مراد مغیب عرفی نیست. یعنی آن درجه‌ای از غیبوبت حاصل بشود که زوال حمرة بشود. این‌جا قرینۀ روشن وجود دارد بر این‌که حضرت وقتی می‌فرمایند مغیب شمس، یعنی خود مغیب شمس [عرفی].

شاگرد: این‌جا به قرینۀ مقابله می‌فرمایند. آن‌جا که چنین قرینه‌ای نیست. حاج آقا می‌گویند روبروی مغیب شمس، صلاة المغرب است. به مقابلِ این می‌فهمیم. آن‌جا غابت الشمس است … .

استاد: پس خود این روایت دارد می‌گوید: معنای مغیب شمس، عرفی است. آن‌جا به چه قرینه‌ای می‌خواهید مغیب را به غیر آن حملش کنید؟ با این‌که احتمال علامیت و تیقن و همۀ این‌ها وجود دارد.

شاگرد 2: منظور این است که  غیبوبت در روایات دیگر بیان شده است و در این روایت، معنی پیدا نمی‌کند؟

استاد: یعنی خود واژۀ مغیب این‌جا نمی‌تواند حمل بشود بر آن مجملی که بخواهد تبیینش زوال باشد. به فرمایش ایشان به مقابله، من هم از همین مقابله می‌خواهم بگویم که ببینید واژۀ مغیب در این معنا به کار رفته است. وقتی به کار رفته است، باید در جای دیگری هم که مغیب و غیبوبت و سقوط گفته می‌شود، دلیل روشن‌تری داشته باشیم تا آن را بر خلافش حمل کنیم. در این مورد قرینۀ روشن داریم که مغیب یعنی همان مغیب عرفی.

شاگرد 2: مگر این‌که جواب بدهند: مراد همان اوّل اذان است تا موقعی که نماز بر پا می‌شود.

استاد: یعنی مغیب را مغیب زوال حمرة بگیرند، الی صلاة المغرب هم، یعنی اندازه‌ای که اذان و اقامه و این‌ها گفته می‌شود.

شاگرد: در این صورت از استناد خارج می‌شود.

استاد: بله. از استناد خارج می‌شود.

شاگرد 2: و مفسرش هم می‌شود آن روایت «وقت سقوط القرص» – همان روایت مرسل – که یکی از احتمالات غیر قوی که شما دادید، این بود که این «سقوط القرص» به عنوان مفسِر باشد برای روایات دیگر. یعنی در لسان ائمه علیهم السلام، مراد از وقت سقوط القرص درجۀ خاصی از سقوط باشد.

شاگرد 3: مغیب را اگر اتمام غیبوبت بگیریم، این بحث‌ها پیش می‌آید. اما اگر بگوییم غایب شدن قرص از یک جایی شروع می‌شود و به یک جایی ختم می‌شود. یعنی از همان ابتدایی که اوّلین جزء خورشید رفت پایین، غیبوبت شروع می‌شود. می‌رود پایین تا کل قرص غایب می‌شود.

استاد: مجموعش هم زیر ده دقیقه است؛ یعنی از آن وقتی که خورشید می‌رسد به لبۀ افق تا آن وقتی که کل قرص می‌رود زیر افق.

شاگرد: قبلا خود شما فرمودید که زیر دو دقیقه است و خود ما هم امتحان کردیم و دیدیم کمتر از این زمان است.

استاد: خیلی خوب. این که محاسبه کردیم را یادم بود اما مقدارش را یادم نبود.

شاگرد 2: بنابر فرمایش ایشان، ما باید روایت را این‌طور معنا کنیم که از وقت استتار قرص تا نماز مغربی که شما شیعیان می‌دانید وقت واجبش، استتار است، اما همۀ شما مستحبی عمل می‌کنید و این مستحب برای شما سنت شده است. بنابراین پس شما متوجه هستید که وقتی من می‌گویم از اوّل استتار تا وقت مغرب، یعنی وقت استحباب صلاة مغرب.

استاد: کما این‌که نظیرش برای صلاة عصر است. من الزوال الی صلاة … .

شاگرد 2: خُب، این معنا خلاف ظاهر نیست؟ اگر ما هیچ روایتی نداشتیم جز همین یک روایت، معنای این روایت، ذهاب حمرة بود.

شاگرد: حاج آقا می‌گویند قابلة للحمل، نمی‌گویند ظاهر اوّلیه‌اش این است.

استاد: بله؛ دیروز هم صحبت شد که ایشان نمی‌گویند: «ظاهرٌ فی التفاوت». می‌گویند: به لحاظ ادلۀ دیگری که جمع‌بندی کردیم، می‌گوییم قابل حمل بر این مطلب است … .

شاگرد 2: جمعاً للأدله،از روی جمع میان ادله مثلاً.

استاد: حمل یعنی همین، یعنی یک نحو بردن او از آن چیزی که بدواً به ذهن می‌آید به سوی معنای دیگری، جمعاً [برای جمع کردن].

شاگرد 2: نه دیگر، عبارتی مثل «اعتق رقبةً مؤمنة» این‌قدر مؤونه ندارد. مولا یک بار فرموده است: «رقبة»، یک بار هم فرموده است: «رقبة مؤمنة» و ما می‌فهمیم یکی منظور است. اما این‌جا واقعاً مؤونه دارد؛ خلاف ظاهر است، آن هم برای فهم این شخص برای این که پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم چه موقعی نماز وتر می‌خوانده است.

استاد: «رقبة مؤمنة» واضح نیست؟

شاگرد 2: واضح است.

 

برو به 0:28:28

استاد: شما می‌گویید یکی [امری] آمده است که «اعتق رقبةً»، یکی دیگر آمده است که «اعتق رقبةً مؤمنة». چون می‌دانیم یکی بیشتر نیست، پس اگر غیر مؤمن را عتق کردید، وظیفه انجام شده یا نشده است؟

شاگرد 2: نشده است.

استاد: چرا نه؟ چون حمل کردید. یک حمل دیگرش این است که بگویید شده است، افضل مومنة بودن است. مثبتین‌اند.

شاگرد 2: نمی‌خواهم اصطلاح تبرّعی را به کار ببرم، ولی خیلی نزدیک به حمل تبرّعی است. آن یک حمل معقولی است، حمل صناعی است، رقبة و رقبة مؤمنة. اما این حمل لابدی است. بگوییم چون روایات زیادی داریم برای استتار، ناچاراً باید این‌طور معنا کنیم.

استاد: «قابلة للحمل» یعنی وقتی آن‌ها را ببینید، این روایت را این‌طور معنا می‌کنید، برای این‌که با آن‌ها جمع شود. برای نماز عصر را ببینید. می‌گویند: از اوّل ظهر تا وقت نماز عصر که منظورشان هم «الی المثل» است، تا ساعت دو و نیم عصر [مثلا]. روی حساب این‌ می‌گویند که فضیلت، آن وقت است. «من الزوال الی وقت صلاة العصر». این چیزی نیست که بگویید ذهن از آن ابا دارد. یعنی تا آن وقت فضیلت عصر، ولو قائلید که «اذا زالت الشمس دخل وقت الصلاتین». بعد از نماز ظهر هم می‌توانید نماز عصر را بخوانید. اما چون نظر دارید به وقت فضیلت عصر، می‌گویید «من مثل زوال الشمس الی وقت صلاة العصر» یعنی تا وقت مثل. کجا ذهن ابا دارد در این‌که وقتی می‌گویید «الی وقت صلاة العصر» یعنی وقت فضیلتی که می‌دانیم؟

شاگرد 2: به نظرم در این روایت، یک مساله قطعی است و آن این‌که شیعیان، نماز مغرب را در هنگام ذهاب می‌خواندند، حالا یا وجوباً یا استحباباً. چون سوال‌کننده دارد یک چیز مبهمی را می‌پرسد، حضرت می‌خواهند به یک چیز شفاف پاسخ بدهند. به یک چیزی که نزد فرد سوال‌کننده کاملاً روشن است. با این امر روشن، می‌خواهند بگویند تا وقت فجر چه فاصله‌ای بوده است. او هم در واقع برای نماز فجر خودش می‌پرسیده که من چه زمانی بخوانم که افضل اوقات وتر باشد.

شاگرد: یک روایتی هست که یکی از اصحاب می‌گوید: من با آن طرفی‌ها دارم صحبت می‌کنم، وقت مغرب می‌شود، از کنار مساجد می‌گذرم، من با آن‌ها بخوانم یا به خانه بروم؟ حضرت می‌فرمایند: برو خانه، توضیح هم می‌دهند. می‌گویند وضو بگیر و نمازت را سر فرصت و حوصله بخوان. ولی در ذهن سائل سؤال نیست که به خاطر این که وقت‌ نماز مغرب نزد ما و آن‌ها فرق می‌کند بروم خانه؟ می‌گوید من به اذان و اقامه چون نمی‌رسم و نماز را شروع کردند، من ترک بکنم یا بمانم؟

شاگرد 2: چه نتیجه‌ای می‌خواهید بگیرید؟

شاگرد: یعنی در ارتکاز خودش چنین چیزی نیست … .

استاد: حدیث یازدهم، باب نوزدهم. «عن عمر بن يزيد قال: قلت لأبي عبد الله علیه السلام: أكون مع هؤلاء و أنصرف من عندهم عند المغرب فأمر بالمساجد فأقيمت الصلاة فإن أنا نزلت أصلّي معهم لم أستمكن من الأذان و الإقامة و افتتاح الصلاة فقال: ائت منزلك و انزع ثيابك و إن أردت أن تتوضأ فتوضأ و صلّ فإنّك في وقت إلى‏ ربع‏ الليل»[14].

شاگرد 2: پس اصلاً مسألۀ تقیه هم نیست.

استاد: ایشان هم همین را می‌خواهند بگویند. یعنی مشکل او این نبود که وقت فرا نرسیده است. مشکلش این بود که اذان و اقامه و افتتاح دیگر نیست. برای او مطرح نبود که وقتی «أکون مع هؤلاء یصلّون المغرب»، هنوز از دیدگاه شیعه وقت نماز نرسیده است، بخوانم یا نه؟ اگر مسألۀ اقامه و این‌ها نبود که می‌گفت: می‌رفتم با آن‌ها می‌خواندم؛ و لذا از این‌جا معلوم می‌شود در روایات دیگری که می‌گویند: نمازهایتان را با عامه بخوانید، «من صلّی خلفهم کمن صلّی خلف رسول الله»[15]، در این جهاتش مشکل نداشتند. یعنی اگر او در مقام تقیه بود، حضرت می‌گفتند نرو منزل و با آن‌ها بخوان. حضرت فرمودند: در وسعتی، نمی‌گویند: چون قبل از وقت است حتماً برو خانه.

شاگرد 2: در روایات تقیه، روایت دیگری هم هست که سوال‌کننده می‌پرسد: من در خانه نماز می‌خوانم، سپس می‌روم با این‌ها نماز می‌خوانم.

استاد: برای مغرب؟

شاگرد: نمی‌دانم کدام نماز است.

استاد: نماز عصر می‌تواند باشد یا عشا. یعنی نماز عصرم را خواندم، بعداً هم می‌روم با این‌ها نماز می‌خوانم.

شاگرد: کسانی که می‌خواهند از «الی صلاة المغرب»، حمرة را برداشت کنند، پیش فرض‌شان این است که وتر حضرت یک ربع، بیست دقیقه‌ای طول می‌کشیده است. خود اهل‌تسنن هم یک تعبیری دارند می‌گویند: «تکامل الغروب». به محض این‌که خورشید غروب کرد، حتی اگر اشعۀ خورشید به کوه می‌تابد، خیلی‌هایشان قائل نیستند که غروب محقق شده است.

استاد: آن‌ها صریحاً می‌گویند که وقتی آفتاب سر کوه هست، نمی‌شود نماز را خواند. تکامل را برای کوه‌ها نمی‌گیرند. تکامل را به آن معنا می‌گیرند که یعنی مرکز شمس که روی افق آمد، باید برود تا برسد به آن دائرۀ افق حقیقی. یعنی از غروب تُرسی تا غروب حقیقی.

شاگرد: یکی دیگر هم این‌که خودشان گفته‌اند: در جایی اگر کوهی یا چیزی مانع باشد، تا اقبال الظلام هم صبر کنید.

 

 

برو به 0:35:27

استاد: نماز مغرب محل ابتلای هر روزۀ همه است. اسمی از تقیه در آن نیاید، طوری که واضح باشد، تا قرن دهم. این یک چیز کمی نیست. یک فقیهی نگوید: معلوم است که نزد ما این‌طوری است. خلاف را شیخ نوشتند برای [برشمردن] تفاوت‌های میان شیعه و اهل‌سنت، از این اسم نمی‌برند. خلاف را نوشتند برای این‌که بگویند: مذهب شیعه این‌جا [و در این موارد] با سنی فرق دارد. می‌رسند در وقت مغرب، چیزی نمی‌گویند. اینها شواهد قوی‌ای بود. این روایت هم چه بسا می‌بینیم معنای خیلی واضحی برای خود مرحوم کلینی و … داشته که الآن ما داریم بر آن حملش می‌کنیم. خود ابن ابی عمیر دو تا روایت دارد. یکی مرسلی که می‌گوید حضرت فرمودند: «تقوم بحذاء القبلة»[16]. یکی هم همین روایت که فرمودند: «الی صلاة المغرب». خُب در ذهن ابن أبی عمیر هست که صلاة مغرب باید سرخی بالای سر برسد. به همان نحوی که در ذهن اوست، به همان نحو هم همین را می‌فهمد، «الی صلاة المغرب». تفاوت نیست. ایشان زوال حمرة را لزومی می‌دیده؟ یا خیر، احتیاطی می‌دیده است؟ از باب تیقن می‌دیده است و در مواقع جهل. جایی بود که خود ابن أبی عمیر روایت استتار را نقل کرده باشد؟ در حافظۀ من این‌طور است که خود ابن أبی عمیر جایی نداریم که روایات تصریح در استتار را نقل بکند، که بگوییم خود ایشان هر دو را برای ما گفته است.

شاگرد: یعنی می‌خواهید بگویید تناقضی هم نمی‌دیده است؟

استاد: اگر هر دو تا را ایشان بیاورد که بله، یعنی به عنوان فقیه می‌دیده آن وقت مغرب است، این هم برای جهل است.

شاگرد: روایت هفتم هم باز همین است: «إذا غابت‏ الحمرة من هذا الجانب يعني‏  ناحية المشرق فقد غابت الشمس في شرق الأرض و من غربها»[17].

استاد: خیلی از روایاتی که برای حمرة است و مشهور هم فتوا دادند، برای ابن أبی عمیر است. برای قول طرف دیگر، یعنی استتار، باید جست و جو کنیم که ابن أبی عمیر روایتی دارد یا نه.

شاگرد: این تعبیر از خود امام علیه السلام است. ابن أبی عمیر در برداشت خودش این‌طوری می‌فهمیده است، آیا امام هم مرادشان همین بوده است؟

استاد: در هر حال، برداشت ابن أبی عمیر را ما فعلاً داریم. حالا ایشان برداشتش با منظور امام علیه السلام یکی بوده یا نبوده، حرف درستی است که باید بررسی بشود. اما فعلاً در آن فضایی که ایشان آن روایات را شنیده بوده، این روایت را هم …

شاگرد: چه بسا حمل به وجوب هم می‌کرده است.

استاد: حمل به وجوب بعید است. مگر این‌که بگوییم: مثلاً شیخ الطائفة که در مبسوط فرمودند: «و فی اصحابنا من یراعی [ذهاب الحمرة]»[18] یعنی «من یراعی وجوباً»، اگر آن باشد، مانعی ندارد؛ مثلِ ابن أبی عمیر. «و فی اصحابنا من یراعی»، شیخنا چه کسی است آن «من یراعی»؟ می‌فرمایند ابن أبی عمیر. یعنی یراعی وجوباً.

شاگرد: از ابن أبی عمیر یکی این روایت است که خیلی روشن نیست، یکی همان روایت که باید سرخی رد بشود که آن را هم خیلی‌ها عمل نکردند. حتی خلی از کسانی که ذهابی هم هستند، نپذیرفتند که حتماً باید رد بشود.

استاد: نه، بالای سرش را عمل نکردند. آن هم متأخرین، مفتیین حواشی عروة و این‌ها. جلوتری‌ها این‌طوری نیست. ابن فهد و چند تا از جلوتری‌ها هم تعبیر به بالای سر داشتند؛ طبق روایت ابن أبی عمیر فتوا داده بودند.

شاگرد: عرضم این است که یک خصوصیتی ابن أبی عمیر دارد. درست است که از اصحاب اجماع و این‌ها هست، ولی خُب در احوالات‌شان گفته شده است که کتاب‌هایش از بین رفت و هرچه گفته است، از حافظه بوده است. آیا امکان ندارد در این نقل‌ها اشتباهی رخ داده باشد؟

استاد: در ما نحن فیه، این احتمال شما خیلی بعید است. اوّلاً نماز مغرب محل ابتلای هر روز است. یک چیزی نیست که فراموش کند. دوم این‌که عبارت فقط نمی‌گوید، بلکه آدرس خارجی می‌دهد. رو به قبله بایست، سرخی بیاید. ولو نقل به معنا کرده باشند، اما خود مطلب روی اشیای خارجی و روابط اشیای خارجی دارد دور می‌زند. یک مطلب علمیِ منطقیِ کلی نیست که بگوییم: ایشان از حافظه‌اش دارد می‌گوید و شاید تغییر کرده است.

شاگرد: یکی پیدا شد، «قال رجل لأبي عبد الله علیه السلام أؤخر المغرب حتى تستبين‏ النجوم؟‏ قال: فقال: خطابية؟ إنّ جبرئيل نزل بها على محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم حين سقط القرص‏».[19]بعد ایشان می‌فرمایند: «رواه الصدوق في العلل عن أبيه عن سعد عن يعقوب بن يزيد عن ابن أبي عمير عن إبراهيم بن عبد الحميد مثله‏».

استاد: پس در «علل» از ابن أبی عمیر این بود. آن وقت جواب امام علیه السلام «خطابية إنّ جبرئيل نزل … حين سقط القرص». اتفاقاً زیر کلمه «العلل» نوشتم: صحیحٌ. یعنی سند در علل، صحیح است. اما در تهذیب ضعیف است. در کشی هم صحیح است.

شاگرد: «سقط» هم با «علی» متعدی می‌شود هم با «عن».

استاد: اگر با «عن» باشد، برای مجاوزت از مبداء سقوط است.

شاگرد: اگر با «علی» باشد یعنی از بالا افتاد.

استاد: «سقوط القرص»، این‌جا هیچ‌کدامش نیست.

شاگرد: اگر «سقط القرص عن الافق» بگیریم، آن احتمالی که دیروز ایشان (یکی از شاگردان) گفتند، خوب می‌شود. یا «عن الارض».

استاد: سقوط القرص یعنی: سقط علی الارض. ما در ذهنمان «علی» است؛ یعنی «سقط علی الافق». مثل «و النجم اذا هویٰ» نه یعنی از آن افق پایین برود، «هویٰ» یعنی از بالای فضا بیاید برسد به افق. «هویٰ من السماء الی الافق»، نه این‌که «هویٰ من الافق الی تحت الافق».

شاگرد: «حین سقط القرص» یعنی ملازمش را اخذ می‌کنیم.

استاد: چطور؟

شاگرد: یعنی «سقط» با روی افق بودن هم سازگار است. بر هنگامی  که هنوز کاملاً پایین نرفته باشد هم «سقط» صادق است. شما فرمودید: وقتی که کاملاً ساقط شد و تمام شد، در واقع مقصود روایت بعد از این‌ها بوده است.

استاد: آن که من ارتکازم بوده است، «سقوط القرص» که می‌گفتند، یعنی خورشید از بالای فضا که می‌آید، می‌رود کامل زیر افق. نه این‌که از لبۀ افق برود زیر افق، این به ذهن من نمی‌آمد و هم‌چنین نه این‌که از بالا بیاید و مماس بشود و قرص بیرون باشد، باز هم سقوط است. سقوط قرص همان است که خودمان می‌دانیم که بیاید کامل زیر افق برود. ولی از بالا تعبیر سقوط شده است.

شاگرد: مؤیّدی که برای «عن» هست، در یک روایت دیگر آمده که «حین سقط اللیل عن الافق».

استاد: سقط اللیل عن الافق. یعنی طرف عشاء؟

شاگرد: طرف صبح است فکر کنم.

استاد: باید قبلش را بفرمایید، سقط به مغرب یا مشرق؟

و الحمد لله ربّ العالمین و صلّی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین.

پایان

تگ:

ابن أبی عمیر، سقوط القرص، ابن ابی سارة، وقت صلاة المغرب.

 


 

[1]. جواهر الکلام (ط. الحدیثة)، ج ۴، ص ۱۴۸.

[2]. بهجة الفقیه، ص 66 .

[3]. وسائل الشيعة، ج‏ 4، ص 174: «و عن محمد بن يحيى عن محمد بن الحسين عن ابن أبي عمير عن إسماعيل بن أبي سارة عن أبان بن تغلب قال: قلت لأبي عبد الله علیه السلام: أي ساعة كان رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم يوتر؟ فقال: على مثل مغيب الشمس إلى صلاة المغرب».

[4]. وسائل الشيعة، ج ‏4، ص 182: «عن الميثمي عن أبان عن إسماعيل بن الفضل الهاشمي عن أبي عبد الله علیه السلام قال: كان رسول الله صلی الله علیه و آله و سلّم يصلّي المغرب حين تغيب الشمس حيث‏ يغيب حاجبها».

[5]. سورۀ طه: آیات 1 و 2.

[6]. سورۀ مزمل: آیات 6 و 7.

[7]. وسائل الشيعة، ج ‏4، ص 180، ح 23.

[8]. الكافي (ط – الإسلامية)، ج ‏3، ص 280.

[9]. وسائل الشيعة، ج ‏4، ص 119، ح 4.

[10]. همان، ج ‏4، ص 187، باب  18.

[11]. وسائل الشيعة، ج ‏4، ص 179، ح 22.

[12]. عروة الوثقی ( چاپ موسسة السبطین – 15 جلدی)، ج 6، ص 74.

[13]. همان، ج ‏4، ص 281، ح 2.

[14]. همان، ج ‏4، ص 196.

[15]. الكافي (ط – الإسلامية)، ج ‏3، ص 380، ح  6: «علي بن إبراهيم عن أبيه عن ابن أبي عمير عن حماد عن الحلبي عن أبي عبد الله علیه السلام قال: من صلّى معهم في الصف الأول كان كمن صلّى خلف‏ رسول‏ الله صلّی الله علیه و آله و سلّم».

[16]. وسائل الشيعة، ج ‏4، ص 173، ح 4: «عن علي بن محمد عن سهل بن زياد عن محمد بن عيسى عن ابن أبي عمير عمن ذكره عن أبي عبد الله علیه السلام قال: وقت سقوط القرص و وجوب الإفطار (من الصيام) أن تقوم بحذاء القبلة و تتفقد الحمرة التي ترتفع من المشرق فإذا جازت قمة الرأس إلى ناحية المغرب فقد وجب الإفطار و سقط القرص».

[17]. همان، ج ‏4، ص 175.

[18]. المبسوط في فقه الإمامیة، ج ۱، ص ۷۴.

[19]. وسائل الشيعة، ج ‏4، ص 191، ح 18.

درج پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

The maximum upload file size: 10 مگابایت. You can upload: image, audio, video, document, text, archive. Drop files here

هیچ فایلی انتخاب نشده است