1. صفحه اصلی
  2. /
  3. شرح
  4. /
  5. درس فقه(٨)- انواع ساعت

درس فقه(٨)- انواع ساعت

احتیاط در اوقات نماز/ بنای تعالیم دینی بر سهولت/ اندازه قامت
    |
  • لینک کوتاه : https://almabahes.bahjat.ir/?p=19347
  • |
  • بازدید : 27

بسم الله الرّحمن الرّحیم

 

 

 

«القول بعدم بظهور زيادة الظلّ‌ إلّا بعد ساعة والمناقشة فيه ثم إنّه حكي عن «المقاصد العليّة»:«أنّ‌ زيادة الظلّ‌ بعد نهاية النقص، لا تظهر إلّا بعد ساعة زمان السير في دقيقة مثلاً بمقدار من الظلّ‌ لو كان…»  

 

مقصود از «ساعت» در کلام شهید ثانی

صفحه 39 بودیم. «القول بعدم بظهور». ظاهراً  «باء» در «بظهور» زیادی است. عنوان هم تازه برای حاج آقا نیست. بعد در تصحیح کتاب اضافه کردند. «القول بعدم ظهور زيادة الظلّ إلّا بعد ساعة و المناقشة فيه ثم إنّه حكي عن «المقاصد العليّة»: «أنّ‌ زيادة الظلّ بعد نهاية النقص، لا تظهر إلّا بعد ساعة  من اول الوقت

مرحوم شهید ثانی رضوان الله علیه در المقاصد العلیة می‌فرمایند. «حُکی» یعنی خود حاج آقا ندیدند.

اما چرا؟ من مراجعه کردم. خود کتاب را ندارم. نرم افزار را دیدم. عبارت همینطور بود که شهید فرمودند حدود ساعة من النهار، قریب ساعة من النهار. حالا «قریب ساعة» بود یا اصلاً همین عبارت بود.

شاگرد: نحو ساعةٍ

استاد: بله. نحو ساعة. نحو آمد در لغت بر پنج نوع. نحو اینجا به معنای همان قریب بکار می‌رود. نحو ساعة یعنی حدود یک ساعت. ساعت در لغت به چه معناست که شهید فرمودند؟ ظاهراً زمان شهید ثانی، ساعت همین ساعت متعارفی بوده است که روز را تقسیم می‌کردند و شب را تقسیم می‌کردند. کل شب تقسیم می‌شد به دوازده. روز هم به دوازده. شاید در کلمات خود جناب شهید ثانی همین تازگی‌ها هم دیدم. فرمودند کل روز دوازده. کل شب هم دوازده. ولی چون طول و قِصَر روز و شب در بلاد فرق می‌کند پس طول و قِصَر ساعت‌ها هم فرق می‌کند. یعنی طبیعتاً روزهای تابستان، ساعاتش هم یک مقدار بزرگ است. مثلاً وقتی شانزده ساعت، پانزده ساعت را شما به دوازده تقسیم کنید، زمان قطعات ساعت بیشتر از این است که مثلاً روز یازده ساعت و دوازده ساعت زمستان را تقسیم کنید. می‌گفتند «ساعت غروب کوک». من که یادم نیست؛ ولی من کوچک بودم، این اصطلاح هنوز رایج بود. ساعت غروب کوک یعنی هر روز وقت غروب آفتاب، به تعبیر خودشان می‌آوردند روی دسته. یعنی عقربه‌ی ساعت را می‌گذاشتند روی دوازده. می‌گفتند حالا آفتاب غروب کرد. الان اول وقت است. بعد هم ساعت را به شب می‌گفتند. الان هم بین خیلی از عوام این اصطلاح مانده است. می‌گویند دو ساعت از شب رفته است. این اصطلاح قدیمی است. چطور ما می‌گوییم دو ساعت بعد از ظهر، آن‌ها هم اول دوازده‌شان اول غروب بوده. دو ساعت از شب رفته است یعنی از دوازده رفته و دو شده است. به این صورت و مشکلی هم نداشتند.

یکی از علماء که سن ایشان از ما بیشتر است. ایشان می‌گفتند ما هر روز ساعت خودمان را با غروب تنظیم می‌کردیم. یک مقدار آن را اینطرف و آنطرف هم می‌کردند. بعد از چند روز اختلاف می‌شده دیگر. بعد از چند روز که اختلاف می‌شد، پنج دقیقه اینطرف و آنطرف می‌شد، دوباره می‌آوردند روی دسته، به تعبیر خودشان.

شاگرد: کاری که ما شش ماه یک بار می‌کنیم، آن‌ها هر دو سه روز یک بار می‌کنند.

استاد: این یک ساعتی که جلو می‌آورند ظاهراً نحوه‌ی این فرق دارد. این یک ساعت اینطرف آوردن است. اما آنها همان کل روز را بجای این که یک خورشید متوسط در نظر بگیرند و ساعتی که الان ما داریم و اینها حساب کنند، ساعت اینطوری نبوده است. این ساعت مقدماتی دارد. بهترین ساعت ساعتی بوده است که شبانه روز را تقسیم می‌کردند به دوازده ساعت مساوی. همین که کل روز را دور را بزند و ساعت دوازده معین باشد، زوال تغییر کند، غروب تغییر کند، اینطور نبوده است. الان غروب گاهی ساعت شش است و گاهی ساعت پنج است.

شاگرد: این ساعت‌ها نبوده است؟

استاد: نه. این ساعت نمی‌دانم از چه زمانی شروع شد. علی أی حال مقدماتی داشته است.

شاگرد1: مثلاً موقع غروب را بگذارند روی دوازده. در تابستان که شب مثلاً هفت ساعت است …

استاد: عرض کردم هر چند روزی می‌آوردند روی غروب. یعنی خرد خرد همیشه روی دوازده بوده است.

شاگرد1: از آنطرف هم صبح که می‌شد می‌آوردند روی دوازده.

استاد: نه. دور می‌زد تا دوازده ساعت بعد.

شاگرد2: منظور ایشان این است که آن وقت شب هفت ساعت بوده است. دوازده ساعت نبوده است.

شاگرد1: یعنی به این ساعت‌های ما دوازده ساعت نبوده است.

استاد: بله. ظاهراً ساعت‌ها دوازده بودند. همان ساعت‌هایی که روی دسته می‌آوردند. اما دوتا دوازده که دور می‌زده می‌شد غروب فردا.

 

برو به 0:05:33

شاگرد: چطور حرکت می‌کرده؟

استاد: مثل همین ساعت‌های ما. هیچ تفاوتی نداشته است.

شاگرد: یعنی با چرخدنده و اینها حرکت می‌کرد؟ چون می‌گوییم دوازده ساعت قرار بود شب باشد. دوازده ساعت روز.

استاد: نه. تقسیم دقیق ساعت آن بله. اما بعد از این که ساعت‌های مکانیکی آماده بود. ساعت‌های الکترونیکی که بعداً درآمد. ساعت‌ها همه مکانیکی بودند و ساعت سازهای خیلی خوب در همینجا هم بودند. ساعت‌های خیلی قدیمی را مثلاً می‌گفتند برای شصت سال قبل است. اینطور ساعت‌های قدیمی ساعت بوده است. در موزه‌ها هم چه بسا باشد از آن نحو ساعت‌های مکانیکی که بوده است. فقط صحبت بر سر این است که گشتن آن هم همین بود. آنها هر روز تنظیم آن را وقت غروب می‌کردند. یعنی می‌گفتند دوازده، غروب است. می‌رفت شش صبح و بعد هم می‌آمد تا دوازده بعدی می‌شد حدود مثلاً شش. اینطور می‌شود. نزدیک ظهر. حدوداً می‌شد شش. مثلاً نزدیک طلوع آفتاب می‌شد دوازده. ظهر می‌شد شش. پایان شش، دوازده می‌شد همان نزدیک غروب. فقط گاهی می‌دیدند که باید وقت غروب تنظیم کنند. می‌دیدند الان غروب شده است و ساعت آن‌ها هنوز دوازده نشده است . مثلاً ده دقیقه می‌آوردند جلو . چون چند روز فاصله شده است. من این را خودم ندیدم. این را شنیدم.

شاگرد: یعنی این که مرحوم شهید ثانی فرمودند، یک ساعت دیگری است. با این ساعت غروب کوک فرق می‌کند.

استاد: این غروب کوک با آن تقریباً هماهنگ‌تر است.

شاگرد: در ایام اعتدالیه تقریباً برابر است.

استاد: بله. یعنی منظور ما از آن این است که خلاصه مبدأ، غروب بوده است. شما برای تقسیم بندی، ابتدای غروب را اول می‌گذاشتید. خب حالا یک کار این است که یک ساعتِ دوتا دوره ای درست کنیم که از اول غروب تنظیم شود که تا طلوع آفتاب دوازده ساعت بشود. از اول طلوع هم تقسیم شود تا غروب دوازده ساعت شود که به این نحو، ساعت می‌گفتند. حالا زمان شهید چطور بوده است؟ نمی‌دانم. بیشتر باید تحقیق کنیم.

شاگرد: یک ساعت‌های شنی بوده که برای قبل از این دوره است.

استاد: ساعت شنی، ساعت آبی.

شاگرد: یک ساعت هم بوده است که آفتابی بوده است. ساعت‌های آفتابی با آن دوازده ساعت شاید برابر باشد.

استاد: بله. این یکی از تقسیم‌های ساعت است. صحبت ساعت آفتابی شد. الان هم در کجا بود؟ گفتم حدود شانزده یا شصت متر. پارسال عرض کردم. یادم رفته است. ولی یک جایی ظاهراً انواع ساعت را ضبط کردن. ساعت آفتابی در یکی از شهرها بود که گفتم آن مناره‌اش که قرار شد مایل باشد. به طرف نقطه شمال بود. درست سر شاخص آفتابی، یک لوله ای مثل لوله توپ تانک‌ها درست می‌کنند که به این صورت می‌رود به طرف نقطه شمال. لذا عرض جغرافیایی بلد هم دخالت می‌کرد. به این می‌گفتند ساعت آفتابی و زیر این ستون به طرف نقطه شمال، سایه از صبح تا غروب دور می‌زند و با این دور زدنش دقیقاً ساعت‌ها را معین می‌کند. چندتا ساعت آفتابی بزرگ در دنیا است. خیلی بزرگ. در این دائرة المعارف های عمومی است. عکس آن هم است.

خلاصه این ساعتی که شهید فرمودند به ظن قوی همین است که عرض کردم که یک جا هم تازگی‌ها به نظرم در کلمات خود ایشان دیدم که فرمودند ما کل روز را دوازده ساعت می‌کنیم. کل شب را هم دوازده ساعت. فقط در ایام سال چون روز و شب کوتاه و بلند می‌شود، مقدار ساعت کم و زیاد می‌شود. ساعت ما کم و زیاد میشود. به ظن قوی منظور ایشان از ساعت این است.

شاگرد: آنوقت روی چه حسابی گفتند دوازده؟

استاد: اما این که پایه ساعت به دوازده است به خیلی قدیم برمی گردد. در روایات هم است. الان در مفاتیح و در ادعیه ببینید. برای شبانه روز دوازده ساعت و هر ساعت برای یکی از معصومین دعا دارند. از قدیم بوده است. در کلمات شیخ ببینید. این مبنای دوازده ریشه طولانی دارد. حالا آیه شریفه که «إن عدة الشهور عند الله اثنا عشر شهرا في كتاب الله يوم خلق السماوات و الأرض‏»[1]. «اثنی عشر شهر» که مضمون آیه خیلی مضمون مؤکدی است نسبت به مطالب آن. «فی کتاب الله»، «عند الله»، «یوم خلق السماوات و الارض»، «منها أربعة حرم». شاید مضمون آیه می‌گوید اینها را می‌گویم و با این تأکیدات یک چیز دیگر هم می‌خواهم بگویم.

پس این «حُکی» در مقاصد العلیه است.

شاگرد: صفحه 176.

استاد: بله. فرمودند: «کنحو من ساعة». عبارت همینطور است؟ عبارت را بخوانید، اگر پیدا کردید.

شاگرد: «فإنّ تحقّق الزيادة بعد انتهاء النقصان لا يظهر إلّا بعد مضي نحو ساعة من أوّل الوقت»

استاد: این که حاج آقا فرمودند: زیادة الظلّ به این صورت است، نه این که یعنی مختار شهید است. منظور این نیست. مختار شهید اصلاً این نیست. فرمودند زوال شمس زوال است. شناسائی زوال دو راه دارد. راه دقیق، راه واضح جلیّ و سهل. یعنی یک راهی که آسان است و همه بلد می‌شوند، یک راهی که دقیق است و برای اهل فن خوب است. بعد فرمودند این راه واضح حدود یک ساعت تفاوتش است. حاج آقا هم با ایشان بر سر همین «لاتظهر إلا بعد ساعة من اول وقت» بحث دارند که آیا اینطور است یا نه؟

 

برو به 0:11:51

مرحوم شهید در همین المقاصد العلیة یک بحثی دارند که مباحثه مفصلی است. در شرح لمعه هم بود. اینجا هم از جاهایی است که شهید ثانی یک مقدار قلم ایشان تند می‌شود. نمی‌دانم یادتان است یا نیست؟ به علامه و به شهید اول و اینها به نظرم یک مقدار قلم ایشان تند می‌شود که آنها مثلاً یک انعدام برای مکه در کل سال قائل شدند که به نظرم می‌گویند: وقع فی هذا العضدی و تبعه المصنف و غیره نمی‌دانم مثلاً. در المقاصد العلیة هم دوباره همین را دارند. بعد می‌گویند اگر بحث مفصل‌تر این را بخواهید در شرح ارشاد خودمان گفتیم. شرح ارشاد شهید، همان روض الجنان که نمی‌دانم چاپ جدید هم شده است یا نه. خوب است. راجع به همین دائره هندیه هم به نظرم می‌آید درس رسیده بود به اینجا، حاج آقا آن نسخه خودشان را دادند و صفحه دائره هندیه و قبله را فرمودند شکل این را بکش. شاید الان نسخه و کاغذ لای کتاب باشد. همانطور من گذاشتم لای آن و خدمت ایشان دادم. منظور این که در روض شهید مفصل وارد می‌شوند و راجع به این مسائل بحث می‌کنند. در روض همینجا وارد می‌شوند و بحث با علامه و قبل از آن و یک بحث نسبتاً مفصلی دارند.

منظور این که در روض هم همین را می‌گویند. بجای «ساعة» شاید تعبیر می‌آورند به «مدة طویلة».

شاگرد: اینجا هم بزمان کثیر بود.

استاد: در روض؟

شاگرد: نه. در المقاصد العلیة.

استاد: آنجا هم بزمان کثیر نحو ساعة. درست است؟

شاگرد: نه. تعبیر ایشان این بود. «و أمّا ما ذكره الأصحاب عن علمه بزيادة الظلّ بعد نقصه، أو حدوثه بعد عدمه، فلا يتوقف إلّا على نصب الشاخص كيف اتّفق، لكن تبيّن الزوال بالأوّل قبل الثاني بزمان كثير»

استاد: «تبین الزوال بالاول» یعنی دائره هندیه و این‌که سایه بیاید روی خط.

شاگرد: میل.

استاد: بله. ثانی که «زیادة الظلّ بعد نقصه» باشد، «بزمانٍ کثیر».

شاگرد: «فإنّ تحقّق الزيادة بعد انتهاء النقصان لا يظهر إلّا بعد مضي نحو ساعة من أوّل الوقت، بخلاف ما لو اخرج خط نصف النهار على سطح مستو، كما لا يخفى على من مارس ذلك».

استاد: «مارس ذلک». این را فراموش کرده بودم. شهید بخصوص در همین مقاصد العلیه معلوم می‌شود این «لایخفی علی من مارس» بعید است که خودشان ممارست نکرده باشند و این را بگویند. یعنی می‌گویند من مرتب و مکرر در مکرر بر این ممارست کردم. دیدم اینقدر طول می‌کشد که این خودش چیزی است. لذا «حُکی» که حاج آقا فرمودند، خود مقاصد العلیة پیش ایشان نبوده است. شاید مثلاً در جواهر عبارت نقل شده است. اما تأکید شهید در مقاصد العلیة به این که «علی من مارس ذلک»، یعنی این که من می‌گویم حدود یک ساعت می‌شود، ممارست کردم متعدد. این چیزی است. حالا تا ببینیم.

شاگرد: شما خودتان دیده اید

استاد: نه. این که ببینیم به غایت نقصان که رسید، چقدر طول می‌کشد تا … حالا راجع به رکود شمس و اینها، یک بحث‌هایی الان داریم و مطرح می‌شود. اما زماناً نه. الان هم وسائل طوری است که زودتر می‌شود اینها را حساب کرد و دقت کرد و نصب کرد. حالا تا توفیقی بشود.

شاگرد: منظور ایشان این است که آن بالدقة جلوتر است یا آن دیگری؟

استاد: آن که دقیق است، جلوتر است. زیادة الظلّ، یک ساعت بعد از آن است. یعنی آن که ظاهر بعض روایات است و ظاهر فتوای اصحاب است این است که می‌گویند یک ساعت طول می‌کشد. ولی کلام شهید معلوم است. نمی‌خواهند مثل صاحب جواهر بگویند. صاحب جواهر گفتند احتیاطاً بگذارید اینطور شود. ایشان ابداً. الان عبارت را خواندم. معلوم است که شهید می‌خواهند بگویند دقیق همان است. فتوا هم به این دادند. ولی سخت است عمل به آن. این‌که بخواهیم یک ساعت صبر کنیم تا بعد از آن زوال خط شمال و جنوب، یک ساعت بعد نماز بخوانیم که زیادة الظلّ بعد نقصه باشد.

شاگرد: متوجه نشدم. این که دقیق است که جلوتر از آن دیگری نمی‌شود. یعنی شما می فرمائید سخت است که بخواهیم به آن یکی عمل کنیم؟

استاد: شهید می‌گویند. بله. بخاطر این‌که باید یک ساعت صبر کنند. همین هم است که حاج آقا می‌گویند بعید است. بر فرض هم که زیادة الظلّ، دیگر نبایستی یک ساعت صبر کنیم. من هم نمی‌دانم از کدام کسانی که احتیاط می‌کردند شنیدم حدود یک ربع صبر می‌کنند. مثلاً بعد از اذان، یک ربع، بیست دقیقه صبر می‌کنند. بیش از بیست دقیقه من نشنیده بودم. اما خب شهید می‌فرمایند «ساعة» و «لایخفی علی من مارس ذلک». لذا معلوم می‌شود بیشتر باید …

شاگرد: پارسال فرمودید یکی از علمای یزد چیزی ساخته بودند. آن را شما فرمودید نیم ساعت قبل از اذان معمول است.

استاد: بله. آن در مدرسه خان یزد است. الان هم ظاهراً باید باشد.

شاگرد: خراب شده است.‌ محور آن از بین رفته است.

استاد: خب عمده همان سنگش هست. چون سنگی که باید دقیقاً آن صفحه‌ی سنگ رو به نقطه جنوب باشد، زحمت آن را حاج آقا کشیده بودند. دم حجره‌ی خودشان هم بود. مرحوم حاج آقای کازرونی از علمای بزرگ یزد بودند. تحصیلات ایشان در اصفهان بود. بعد به یزد آمده بودند. این شاخص را درست کرده بودند. یک آقا شیخ حسن مرحوم بودند که ناظم مدرسه بودند. خدمت به طلاب می‌کردند. ایشان طبق این شاخص اذان می‌گفتند. به ساعت الان ما مثلاً ساعت دوازده، اذان مساجد بود. ساعت یازده و نیم صدای اذان ایشان بلند می‌شد. ما می‌گفتیم یعنی زوال واقعی مثلاً نیم ساعت قبل از این اذان‌های متعارف است؟! این بود. ولی ما دیگر نرفتیم پی‌جویی کنیم و از آقای آقا شیخ حسن متأسفانه سؤال و تفحص نکردیم. فقط یک میله بود. همان سنگ اگر باشد، یک سوراخی در این بود. یک میله ای را … همان است که شهید هم در دروس فرمودند. در مقاصد ظاهراً نگفتند. شاید آنجا هم گفته بودند. فرمودند «ظلّ منکوس»، «ظلّ مستوی».ظلّ مستوی برای شاخص قائم است و عمود است و ظلّ منکوس برای شاخص موازی است. یعنی گاهی شاخص را عمود بر زمین می‌گذارید. گاهی شاخص را به صورت موازی افق رسم می‌کنید. آنجا همینطور است. یعنی یک سنگ، پایه شاخص است و این سنگ را سوراخ کردند. یک میله آهنی را در این سنگ بیرون برده بودند. یعنی یک مقداری، شاید حدود پنج سانت بود. سر این میله آهنی از سنگ بیرون بود. ولی موازی زمین بود. سنگی را گذاشتند به این صورت، موازی زمین بود.

 

برو به 0:19:19

اول صبح، کوتاه‌ترین سایه را دارد اگر ملاحظه شود به طرف خورشید. توضیح آن را دادم، اول بحث که رسیده بودیم. کوتاه‌ترین سایه را اول صبح دارد. برعکس ظلّ مستوی است. ظلّ مستوی، اول طلوع آفتاب، بلندترین سایه را دارد. هرچه می‌گذرد، کوتاه می‌شود. این برعکس است. اول صبح کوتاه‌ترین سایه را دارد. هرچه خورشید بالا می‌آید سایه آن بلند می‌شود. غایت نقصان آن ظلّ، غایت طول این مقیاس است. لذا بعد از این که شروع می‌کند به کوتاه شدن، اول زوال است. این را هم می‌گویند ظلّ منکوس برای شاخص موازی.

شاگرد: دو وقت دیگر آن فرق داشت اذان معمول یا فقط زوال شرعی فرق داشت؟

استاد: ظاهراً از نظر مقیاس، نباید ظهر تفاوت کند.

شاگرد: یعنی می‌گویید آقایی که اذان ظهر را می‌گفتند، مغرب و صبح را چطور؟

استاد: مغرب و صبح ربطی به شاخص نداشت.

شاگرد: همینطوری می‌گفتند؟

استاد: بله. ایشان مغرب را همان مثل معمول اذان می‌گفتند. شاید مغرب و صبح اصلاً منزل داشت و می‌رفت. بعد از طلوع آفتاب، ساعت هشت صبح می‌آمد. نزدیک غروب آفتاب هم می‌رفت منزل. پیرمردی بود. منزل او در مدرسه نبود. شاید هم اگر وقتی بوده است، من یادم نیست.

شاگرد: احتیاط حاج آقا آقای کازرونی سازگار نیست.

استاد: چرا سازگار نیست؟ آقا شیخ حسن اذان خودش را یازده و نیم می‌گفت. حاج آقا هم یک و نیم نماز می‌خواندند. ما اول اذان می‌رفتیم. چون خیلی نماز باحالی داشتند. خدا ایشان را رحمت کند. می‌آمدند همان اذان دوازده، می‌نشستیم یک ربع کم، یک. پیرمرد بودند. باید از منزل بیایند. طول می‌کشید. غالب یک و نیم، دو ربع کم و اینها می‌شد. اذان گفتن که ربطی به نماز ایشان ندارشت.

شاگرد: اگر این شاخصی که ایشان تنظیم کرده بودند همان دقیق باشد، بعید نیست حدود یک ساعت فاصله داشته باشد.

استاد: این حرف خوبی است. یعنی واقع زوال اگر خط بکشیم، یازده و نیم است. الان ما که نماز می‌خوانیم، حدود نیم ساعت، سی و پنج دقیقه از زوال آقا شیخ حسن گذشته است. اینطرف هم بیست دقیقه دیگر صبر کنند می‌بینند شروع کرد به زیاده. یعنی حدود نحوٌ من ساعة که شهید گفتند می‌شود. این قبلاً در ذهن من بود.

شاگرد: الان این اذان متعارف با نصف النهار زمانی است. یعنی اگر شاخص بگذارید بعضی از آقایان هم امتحان کرده بودند. تا ده دقیقه بعضی مواقع با همین اذان فعلی فرق می‌کند. یعنی اگر آن ده دقیقه را بگیریم و این نیم ساعت چهل و پنج دقیقه می‌شود.

استاد: یعنی نصف النهار زمانی فرمودید قبل است یا بعد؟ بعد از آن است؟

شاگرد: بعضی مواقع قبل می‌شود.

استاد: تفاوت می‌کند.

شاگرد: تا ده دقیقه هم ممکن است بعد از این اذان معمولی بشود.

شاگرد: الان این را با زمانی می‌گویند. یعنی فاصله تقسیم بر دو. بعضی مواقع ممکن است – آقای شاهرودی فرموده بودند – که ما امتحان کردیم، تا ده دقیقه فرق می‌کند. یعنی بعد از آن می‌شود. مکانی بعد از این زمانیِ فعلی می‌شود. اگر آن ده دقیقه را به این اضافه کنید، چهل و پنج دقیقه ممکن است تمام باشد. یعنی همان یک ساعت.

استاد: نحو من ساعة که شهید فرمودند. چون قرار هم شد این ساعتی که ما می‌گوییم، ساعت‌های دقیق الان نباشد. روز را دوازده ساعت می‌کردند.

احتیاط در وقت نمازهای یومیه

شاگرد: ظهر را هم باید احتیاط کرد؟

استاد: صاحب جواهر که گفتند.

شاگرد: از لحاظ فتوائی می‌گویم نه علمی‌اش را. الان راجع به صبح، آقایان می‌گویند بیست دقیقه ای صبر کنید. می‌گویند این اذان زود است. برای ظهر هم همین کار را بکنیم؟ یعنی مثلاً دوازده که اذان می‌گویند ما تا دوازده و نیم صبر کنیم؟

استاد: برای نماز صبح هم من قبلاً خدمت آقایان گفتم. من سال 56 مشرف شدم. یک دفتری است، من الان دارم که نوشته است به تأیید مرحوم آقای مرعشی رسیده بود. در مقدمه آن نوشتند. پخش کردند. می‌دادند. من گرفتم. اذان صبح آن وقت، 9 دقیقه از اذان الان جلوتر بود. 9 دقیقه تهران. قم هم 9 دقیقه بود. الان باز دوباره پنج شش سالی است که 11 دقیقه یا 12 دوازده دقیقه کردند.

شاگرد: الان عوض کردند.

استاد: یک مقدار دیرتر می‌گویند. اذان صبح قم را حتی از تهران هم چند دقیقه دیرتر می‌گویند.

شاگرد: مثلاً فرض کنید 15 سال یا 14 سال قبل آمدند 10 دقیقه اذان صبح را عقب بردند.

استاد: 9 دقیقه. این کامل یادم است. 9 دقیقه اذان صبح را آوردند عقب. اعلام رسمی هم بود.

شاگرد: دیرتر گفتند.

استاد: عقب‌تر.

شاگرد: یعنی اگر 4 می‌گفتند، حالا 4 و 9 دقیقه می‌گویند.

استاد: بله، این از آنهایی است که عقب و جلوی آن به حیثیت است.

شاگرد: یعنی دیرتر.

استاد: بله. منظور این است خلاصه آوردند دیرتر. آنوقت این 9 دقیقه را آوردند دیرتر. ولی خب اگر اینطور باشد آن بحث دیروز که شما گفتید مسلمان‌ها باید خیلی از روزه‌هایشان را … این را از کسانی که بودند، از پیرمردها بپرسید. چهارتا نماز در حرم خوانده می‌شد. مرحوم آقای مرعشی که همیشه حدود یک ساعت قبل از اذان در حرم بودند. یک محراب کوچکی نزدیک بالاسر بود. شما باید یادتان باشد. ساختمانی بود. محرابی بود. دم در همین بالای سر که وارد می‌شدید، اینجا دیوار بود. اینجا که الان باز است، باز نبود. اینها بسته بود. یک محراب کوچک هم اینجا بود. می‌رفتیم جلو، می‌پیچید به آن طرف، قبر مرحوم آقا شیخ عبدالکریم و اینها. مرحوم آقای گلپایگانی هم روی سجاده خودشان، آن جلو نشسته بودند.

شاگرد: قبل از اذان؟

استاد: قبل از اذان.

شاگرد: برای نماز شب می‌آمدند؟

استاد: بله. هردو نشسته‌بودند. این را بپرسید. این اذانِ 9 دقیقه قبل از آن، به محض این که این اذان بلند می‌شد، هنوز تمام شده نشده، داشت می‌گفت لا إله إلا الله، مرحوم آقای مرعشی نماز را می‌بستند. یعنی یک عمر نماز قبل از وقت! و حال آن که اینطور نیست.

آقازاده حاج آقا می‌گفت آمدند به آقای من می‌گفتند این اذان زود است. ایشان گفتند شما بد نگاه می‌کنید. آنطور نگاه کنید و اینطور با چشم نگاه کنید، می‌بینید. یعنی خود دیدن هم یک تخصصی می‌خواهد.

شاگرد1: همین که بالاخره الان این آقای سمیعی هست که رفته بود کوه سفید و می‌گفت اذان واقعی دیرتر است.

شاگرد2: خیلی‌ها رفتند و گفتند دیرتر است. می‌گویند حتی از همین اذانی هم که الان می‌گویند دیرتر است. می‌گویند از این که الان هم می‌گویند ده دقیقه دیر تر است.

شاگرد3: ما درس آقای سید احمد خاتمی بودیم. ایشان خودشان تعریف می‌کرد. گفت آقایی خیلی اصرار کرد که هنوز هم به قول فرمایش آقا زود می‌گویند . گفت من را برد کوه سفید. گفت تاریک تاریک بود و همه چراغ‌ها را خاموش کرد و رادیو را روشن کرد. گفت نگاه کردیم و گفت أشهد أنّ علیاً ولی الله بود که تازه فجر شد.

استاد: او هم می‌گفت حی علی خیر العمل. آن آقایی که رفته بود کوه سفید و من نشد همراه او بروم. می‌گفت وقتی به حی علی خیر العمل رسید، افق را دیدیم.

شاگرد: پس یعنی هنوز هم زود است.

استاد: یزد هم 9 دقیقه، نمی‌دانم دو سه سالی عقب آوردند. دوباره برگرداندند به همان جدول قبل. الان به یزد بروید، می‌بینید همان جدول قدیمی است. چندتا از علمای معروف یزد، مرحوم آقای صدوقی و دیگران،  سر وقت نماز می‌خواند. حتی آن کسی که سال‌ها پشت سر ایشان نماز می‌خواند اول صبح، می‌گفت من خودم رفتم بالای مناره مسجد، دیدم فجر طالع می‌شود. همان اول وقت نماز می‌خواند.

شاگرد: حاج آقای مشفق اصفهانی؟

استاد: بله. همان که یک برگه ای بود، قدیم‌ها در یزد بود. بعد از این اعلام رسمی، آنجا هم 9 دقیقه عقب‌تر آمد. من خودم یادم است. چند سالی عقب آمد. بعدها، سال‌های بعد که رفتم دیدم نه. آنجا برگرداندند. حالا چطور شده بود و چه کسی گفته بود؟ من نمی‌دانم. الان به نظرم باز طبق همان، اذان صبح می‌گویند.

خلاصه آن چیزی که من دیدم مرحوم آقای مرعشی …  شاید چون نماز ایشان طولانی نبود.

شاگرد: مشهد به این ساعت خودمان، مثلاً آبان و آن موقع‌ها، اذان یازده و ربع است. به همین ساعتی که الان داریم. اگر این درست باشد و آن نیم ساعت ، مثلاً یعنی یک ربع به یازده مشهد ظهر می‌شود؟!

 

برو به 0:27:58

استاد: آنجا زودتر می‌شود. ولی در صحن حضرت سلام الله علیه، یک شاخص همین ساعت آفتابی را درست کردند. یعنی اگر ببینید، اینطور چیزی به طرف نقطه شمال دارد. آن وقتی که من دیدم زیر شیشه بود. تازگی‌ها نرفتم. زیر شیشه ای است. یک میله فلزی هم با آن هست.

شاگرد: فکر می‌کردند قبر کسی است. فاتحه می‌دادند. زیارت می‌کردند. به همین خاطر برداشتند.

استاد: پس الان نیست؟

شاگرد:  ساعت هست. آن شیشه نیست.

استاد: منظور این‌که آنجا هست. می‌شود عملاً به حساب ساعت آفتابی و ظلّ خارجی، نصف النهار مکانی. چون اینها برای نصف النهار مکانی است. این شاخص خارجی، ربطی به زمانی ندارد. اینها خیلی زود می‌شود که آدم مترصد بشود به آن.

شاگرد: مثلاً اگر ظهر بوده است، آدم باید طبق این قاعده قضا کند؟ مثلاً اگر کسی دوازده و پنج دققه نماز خودش را خوانده است؟

استاد: یعنی قبل از وقت.

شاگرد: نه. به همین ساعت خودمان. مثلاً الان ساعت دوازده اذان است. مثلاً دوازده و پنج دقیقه خوانده است. با این فرمایش شما باید بیست دقیقه ای صبر می‌کرد.

استاد: «باید» ندارد. گمان نمی‌کنم. این «باید» را به نحو منجّز بگوییم اعاده کند، باید معلوم نیست. من که اینطور خیالم می‌رسد. با این که من خودم معمولاً کأنّه ده دقیقه را دیگر حتمی صبر می‌کنم. بعد شرائطی می‌شود که عرف عام و اینها نمی‌شود این احتیاط‌های شخصی را کرد و موارد خاصی که پیش می‌آید. این احتیاط‌ها، کارهای فردی می‌شود. اما غیر از آن، همان که من از آقا شیخ حسن هم دیدم، همین اذانی که الان گفته می‌شود، تمام که شد، خوب است. فقط مؤذن‌ها، مثل بعضی مؤذن‌هایی که اذان آنها پنج دقیقه طول می‌کشد که خیلی خوب است. بعضی مؤذن‌ها هستند، کسانی که در اینها وسواس دارند، دو دقیقه اذان را تمام می‌کنند. این دیگر کار برای آن کسی که می‌خواهد یک جایی امامت کند سخت می‌شود. این احتیاط و آن حرف‌هایی که مردم می‌زنند و لوازمی که بر آن بار می‌کنند، سخت می‌شود. معمولاً اذان‌ها پنج دقیقه گفته می‌شود. این خوب و متعارف است. اما بعضی‌ها دو دقیقه.

شاگرد: در حرم اقامه نماز اول صبح، تقریباً ده دقیقه تقریباً طول می‌کشد. با این وجود آقای زنجانی وقتی می‌آمد، به مؤذن گفته بود – شاید بیست دقیقه بعد از اذان صبح بود – باز می‌گفتند طولانی بگو. من حتی به او گفتم خیلی طولانی است. اینقدر فاصله می‌شود که شاید خارج شده باشد. گفت نه. آقای زنجانی گفتند همین را بگو. همین خوب است.

استاد: خود ایشان نماز سوم را می‌خواند. ایشان نمی‌آمدند. آقای گلپایگانی نماز دوم را می‌خواندند و می‌رفتند. یک فاصله حسابی می‌شد بین این دوتا نماز تا ایشان می‌آمدند. نماز چهارم را هم آقا سید مصطفی خوانساری رحمت الله علیه می‌خواندند. خود آقا سید مصطفی شاید دیرتر می‌آمدند از نماز آقا موسی.

شاگرد: نماز پنجم هم یک کسی قضا می‌خواند.

استاد: حاج آقای علاقه‌بند آن نماز را می‌فرمودند «نماز لب طلائی».

شاگرد: خود حاج آقای بهجت در مسجد خودشان خیلی دیر نماز می‌خواندند.

استاد: نه حاج آقا آن وقت‌ها اینطور نبود. این اواخر به عللی اینطور شده بود. آن وقت‌ها من یادم است. هوا به تعبیری گرگ و میش بود. یعنی شاید با نماز آقای آقا سید مصطفی باهم بودند. یعنی معمولاً وقتی حاج آقا از مسجد بعد از نماز جعفر خودشان و اینها به حرم می‌رسیدند، تعقیبات آقا سید مصطفی هم تمام شده بود. من یادم است، مکرر دیده بودم، باهم می‌رسیدند. یعنی هر روز یک حال و احوالی باهم داشتند. همین حدود. نماز ایشان آن وقت‌ها زود بود. این اواخر دیگر به عللی،  بعضی چیزها می‌گفتند. من نمی‌دانم چطوری بود.

بنای نوع تعالیم دینی بر سهولت

شاگرد:  اگر ملاک را ما خود زوال بگیریم، بعد این بحث زیاده را فرمودید خود عمل مکلف باشد. فرمودید استصحاب. آن وقت تا یک ساعت نماز او تأخیر بیفتد؟

استاد: نه.

شاگرد: اگر این ادعای شهید صادق باشد، نحو ساعة…

استاد: یکی از چیزهایی که بعد از انس به انواع و اقسام احکام شرع و تعلیمات شارع را ما می‌بینیم، معلوم است در نوع تعالیم، بنا بر سهولت است. یعنی مکلف در امتثال امر خدا، کارش راحت باشد. حتماً مراجعه کند، گیر باشد، اینها را نخواستند. و لذا از ناحیه او سبقت و استباق را خواستند. اینها را خواستند. اما از ناحیه چیزی که مربوط به او نیست، او را به کلفت بیندازند که منِ شارع اول وقتی می‌گویم که حتماً هم باید بروی و شاخص نصب کنی و اینها. نه. به این صورت که همان زوال سهل آسانی که خود عرفِ آن وقت می‌فهمیدند. برای احراز زوال به بیش از این مکلف نبودند. برای درک فضیلت وقت.

شاگرد: مگر همان زوال را تعریف نکردند؟ که مثلاً گفت «متی وقت الصلاة»؟ حضرت فرمودند که یک عودی نصب کنید و این کار را بکنید.

استاد: نه. این یکی از آنها است. روایات متعدد فرمودند «إذا زالت الشمس».

شاگرد: بله. می‌خواهم بگویم همان «إذا زالت الشمس» را حضرت تفسیر فرمودند. چیز دیگری که نخواستند بفرمایند

استاد: تفسیر زوال نکردند. علامتی برای زوال ارائه دادند.

شاگرد: یعنی این علامتی که ارائه می‌دهند، یک ساعت با آن زوال متفاوت است؟

استاد: وقتی آسان باشد. عرفی که دنبال یک کار راحتی است، یک علامتی را به او ارجاع می‌دهند. در بیابان است، رفته است جایی، یک چیز راحتی را برای او بگویند.

شاگرد1: خود زوال هم آسان بوده است. چون در بعضی از روایات هست که می‌گوید ما با ذراع حساب می‌کردیم. حضرت به ما گفتند می‌خواهید أبین من هذا را به شما معرفی کنم؟ گفتند بله. فرمودند زوال. خود زوال آسان‌تر از علامات دیگر بوده است.

استاد: نه. آن روایت را شما نبودید. مفصل بحث اینها شده است. ما ذراع حساب می‌کردیم یعنی به روایات ذراعی که از زمان پیامبر بود. «أبین» یعنی ذراع را برداشتند. نه این که زوال گفتند. همان روایت پارسال مفصل بحث آن شده است.

شاگرد2: این‌که چه أبینیتی دارد؟

استاد: بله، بر سر این أبینیت چند جلسه صحبت شد. «أ لا أنبئكم بأبين من هذا»[2] . آنجا هست که آن، این نیست. این که الان منظور شما بود ظاهراً مقصود روایت، آن نیست.

شاگرد: ولی می‌گویم زوال مطرح شده است، چهارتا روایت تفسیر کرده است. در همه آنها هم استبانه زیاده آمده است. این مسئله که آمده است یک مقداری دلالت نمی‌کند یک ساعت بعد را فرموده باشند؟

استاد: نه دیگر. بخاطر این که وقتی می‌گویند دارد کم می‌شود و به غایت نقصان می‌رسد، در این غایت نقصان اگر مسامحه شود، او به قبل از وقت می‌افتد. یعنی در جایی رسیده است که به خیالش این سایه تمام شد. نگفتند هم که استبانه زیاده بشود. می‌گویند دیگر نماز را می‌خواند. بعد می‌بیند که اگر خط کشیده بود، پایین‌تر رفته بود. اما دیگر چه کسی می‌آید سر سایه را خط بکشد تا ببیند کمتر شد یا نشد. اما اگر یک کسی رأس سایه را خط کشیده بود، می‌گفت این دیگر آخر کار است. می‌رفت نمازش را می‌خواند. برمی گشت می‌دید سر سایه از خط پایین‌تر رفته است. یعنی هنوز به غایت نقصان نرسیده بود. برای این که مطمئن شویم به غایت نقصان رسید. قرار نیست یک لحظه دیگر هم کمتر شود. حضرت فرمودند چه زمانی می‌فهمید؟ یک مقدار صبر کن تا وقتی که ببینی حالا دیگر دارد برمی گردد. این ساده‌ترین راه است برای این که کاری را به او یاد بدهند تا محتاج اعاده نماز نشود. اگر بگوییم غایت نقصان و مواظبت هم بکند، خیلی از نمازهای او می‌افتد قبل از وقت. به خیال خودش غایت نقصان است، بعد می‌آید می‌بیند سایه کمتر هم شد. اما به غایت نقصان که رسید، صبر کند ببیند کمتر می‌شود یا نه؟ وقتی صبر می‌کند می‌بیند حالا شروع کرد به برگشتن. وقتی شروع کرد به برگشتن، دیگر مطمئن است که نماز ظهر او قبل از وقت نیست و محتاج اعاده نیست. در شکوک و اینها هم حضرت فرمودند می‌خواهی به تو راهی یاد بدهم که هیچوقت محتاج اعاده نشوی؟ خب اینها راه‌های خیلی خوبی است برای این که بعداً طوری نباشد که مدام محتاج اعاده شود.

خود علامه حلی شاید حاج آقا می‌گفتند. خب اینطور فقیهی. من «دوازده» یادم است. فرمودند اینطور نقل می‌شود که علامه حلی دوازده بار نمازهای عمر خودشان را اعاده کردند. فتوای ایشان عوض می‌شده، مجزی هم نمی‌دانستند. نمی‌دانم چطور بود. اعاده کرده بودند. خیلی است! دوازده بار نمازها را اعاده کنند.

می‌دانید تصنیفات علامه چه خبر است؟ آن هم تصنیفات فکری. الان گفتم تصنیفات ایشان یادم آمد. خیلی چیزها را می‌بینم، می‌خواهم عرض کنم، فراموش می‌کنم.

اندازه قامت در نصوص

آن قامت نبود که فرمودید ستة أقدام؟

شاگرد: مؤید دارد اتفاقاً.

استاد: بله، من دیدم. حالا غیر از این که در منتهای علامه…

شاگرد: در یکی از روایات آمده «تأخذون عودا طوله ثلاثه اشبار». بحث زوال شمس شد. تقریباً همان سه تا قدم می‌شود.

استاد:نه. ستة. آن را حضرت فرمودند که یک مقداری بیشتر باشد تا فرو کنید در زمین. آن نه. من می‌خواهم ستة اقدام را حفظ کنم. علامه را گفتم، یادم آمد. این چون بین حرف بود. نکات خوبی است. یادداشت کردنی است.

 

برو به 0:37:38

علامه در منتهی فرمودند: «و الإنسان طوله ستّة أقدام و نصف بقدمه»[3].  فیض گفته بودند: «سبعة أقدام»[4]. در کلام فقهاء که بگردید، نمی‌دانم قبل از فیض سبعة أقدام پیدا کردید یا نه؟ اگر بود من الان یادم نیست. ولی در منتهای علامه ستّة اقدام و نصف آمده.

شاگرد: در بحار ظاهراً  آمده

استاد: بحار که بعد از فیض است. آن که بعد از آن است. همینطور است. در بحار آوردیم و خواندیم. درست می فرمائید. قبل از فیض هم در کلمات فقهاء بوده است که قامت یعنی سبعة أقدام؟ بعید نیست باشد. ولی آنچه که در منتهی الان من امروز دیدم، ستة أقدام و نصف بود.  

حالا چرا این ستة أقدام و نصف؟ چون در روایات آمده است. من دیروز عرض کردم در روایات، دال بر این نیست. بله، در روایات هم قامت در کنار ستة أقدام نیامده است. اما در روایات متعددی آمده است که اگر کسی عصر را مثلاً تا ستة أقدام و نصف عقب بیندازد این دیگر مضیع است. در بعضی از آنها دارد که حالا دو سه تا بود. ستة أقدام هم در روایت دارد. به نظرم «مضیّع» همان ستة أقدام است. این خیلی خوب بود. این حتماً یادداشت کردنی است. پس در نصوص، ما «ستة أقدام» داریم.

خب بگویید ستة أقدام چه ربطی به قامت دارد؟ روایات دیگر، قامت یعنی کل شاخص. در روایات دیگر وقت عصر که مضیّع می‌شود، شد مثل. قامت و مثل، اینجا حضرت می‌فرمایند عصر را عقب بیندازد تا ستة أقدام. می‌شود مرادف همان کل قامت شاخص. روی حساب این استظهار. ولو تنصیص در روایت همانطور که دیروز گفتم نیست. اما این اشاره به آن است. حالا بیشتر تأمل کنید ببینید این چندتا روایت که در فقیه است. اگر «ستة أقدام» بزنید، در کتب روائی سریع برای شما می‌آورد. «ستة أقدام» که هم در فقیه بود. «ستة أقدام و نصف» دو سه تا بود. «ستة أقدام» هم در روایت بود که مضیّع است. خب این می‌تواند قرینه ای باشد برای صحیحه عبدالله سنان که حضرت که فرمودند «نُه قدم و نیم»، این قدمی است که قامت آن شش قدم است؛ نه هفت قدم. لذا با آن محاسبه ای که ایشان فرمودند، حدود 48 درجه می‌آمد و نزدیک می‌شد به آن حسابی که دیگر دلالت روایت خیلی خوب می‌شد در داخل خود روایت؛ از حیث نسبت‌های ملاحظه شده.

این را هم شما فرمودید. صحبت علامه شد. یکدفعه منتهی یادم آمد که علامه در منتهی فرمودند قامت، ستة أقدام و نصف است.

حال بحث ما بر سر چه چیزی بود که من آن را دیدم یادم آمد؟

شاگرد: در روایت برخی موارد داریم که آخر وقت العصر ستة أقدام و نصف. یک جاهایی هم داریم که ستة أقدام.

استاد: آمد دیدید؟

شاگرد: بله.

استاد: در روایت، ستة أقدام و نصف هم است. ستة أقدام هم است.

شاگرد: آخر وقت العصرستة أقدام و نصف.

استاد: ببینید صریحاً. آخر وقت العصر ستة أقدام و نصف.

شاگرد: ولی برای مضیّی…

استاد: مضیّع ستة أقدام. و لذا احتمال دارد که همان آخر یک مقدار فرجه داده شده است. و الا خود ستة أقدام، همان مضیّع. یعنی آن وقتی است که روی حساب قامت رسیده است. نصف آن هم یک مقداری بیش از نصف باشد. این هم در معرفة الوقت و القبلة در این نرم افزار فقه فرموده بودند که «القامة سبعة أقدام أو ستة أقدام و نصف». معلوم می‌شود که ایشان هردوتا را برخورد کرده بودند. هردوتا را نوشته بودند. شما هم که فرمودید در لغت صریحاً نوشته است «ستة أقدام»، خلاص.

شاگرد: این روی مقیاس‌های امروزی احساس کردم است. نگفتند برای قبل.

استاد: این لغت‌ها برای منابع قدیمی است. ولی من در تاج العروس و لسان،همه را نگشتم. نبود ظاهراً.

شاگرد: آن جاها من عدد پیدا نکردم.

استاد: شما در المعجم الوسیط فرمودید؟

شاگرد: ولی قامت را گفته بودند «أقل من الباع بشبر»

استاد: قدم یا قامت؟

شاگرد: قامت.

استاد: قامتف أقل من الباع. باع، این دست خودش را که به این صورت باز می‌کند می‌شود باع. قامت از این کمتر است؟! یعنی اگر کسی دست‌های خودش را به طور متعارف باز کند از هفت وجبش بیشتر می‌شود یا شش؟

شاگرد1: أقصر من الباع بشبر ولی این برای معجم الوسیط است.

شاگرد2: دست‌های خودش را کسی باز کند، برابر قامت خودش می‌شود. چند بار هم امتحان کردم. دست را کامل باز کند، اندازه قامت خودش می‌شود. کسی هم خواست امتحان کند می‌تواند این کار را انجام بدهد. باز کند، علامت بگذارد، بعد می‌بیند به اندازه قد خود آن شخص می‌شود. یا می‌گوید فقط یک شبر کمتر از آن است.

شاگرد1: آنوقت می‌شود ستة أقدام.

استاد: بله، ستة أقدام و نصف.

شاگرد1: نه. می‌گویم اگر أقصر من الباع شود.

استاد: یعنی باع می‌شود ستة أقدام و نصف. اینطور می‌گویید. قامت می‌شود ستة أقدام که أقصر از یک وجب است که قامت همان وجب است. اینها هم نکاتی است که قبلاً به این صورت برخورد نکرده بودیم. یادداشت‌های این برای بحث‌های بعدی دیگران خیلی سر جای خودش نافع است که کسانی که می‌خواهند، سریع همه جمع آوری شده باشد.

شاگرد: تجربه شده چند قدم متعارف… تجربةً می‌شود چند قدم قامت هر کسی.

استاد: قامت هر کسی به قدم خودش است. فیض فرمودند سبعة. هفت تا.

شاگرد: ما خودمان هم می‌توانیم امتحان کنیم ببینیم کدام یک از اینها به اعتبار نزدیک‌تر است.

استاد: کدام اولویت دارد.

شاگرد: من برای خودم امتحان کردم دیدم شش و نیم است.

استاد: یعنی همان ستة أقدام و نصف.

شاگرد: بله. اینها بالاخره یک چیزی سوای این مسائل عرفی که نبوده است که مثلاً چیز شرعی داشته باشد.

استاد: یکی از آقایان بود. در این مباحثه نبود. در بحث کر و اینها آمد اینجا نشست و پای خودش را آورد و اندازه گرفت. من فراموش کردم. ولی ایشان خیلی مصرّ بود در تدقیق این معنا. ایشان می‌گفت که وجب، یک مقدار از قدم کوتاه‌تر است. اگر اینطور باشد، این خوب می‌شود.

شاگرد: قدم را هر کسی می‌تواند این کار را بکند. کوتاه‌تر است.

استاد: بله. من گاهی خدشه می‌کردم به بعضی از حرف‌های او. اما خب خیلی ایشان مصر بودند در این که اینها سر برسد. اگر اینطور باشد حرف شما هم خوب است. یعنی اگر قدم را که یک مقدار بزرگ‌تر از وجب است حساب کنیم، قامتش می‌شود شش قدم و نیم. اما اگر قامت را وجب بگیریم که یک مقدار وجب کوچک‌تر از قدم است، آنوقت می‌شود هفت قدم. هفت قدم یعنی قدمی که وجب است. نه قدمی که دقیقاً خود قدم است. لذا اینها هم می‌شود که شش قدم و نیم درست باشد به قدم. هفت قدم هم درست باشد؛ یعنی قدمی که برابر شبر بگیرند. ممکن است.

ادامه بحث از وقت زوال

خب حالا قبل از این بحث قامت کجا بودیم؟

شاگرد: یک ساعتی بود که شهید فرموده بودند.

استاد: بله. نحو ساعة من اول الوقت که در روض فرموده بودند: «زمان طویل».

شاگرد1: در مقاصد العلیه هم داشت. آنجا هم دارد زمانٍ کثیر.

شاگرد2: صحبت بر سر قضاهای نماز بود.

استاد: بله. صحبت بر سر این بود که گفتم ایشان نمازهای خودشان را قضا کردند.

شاگرد: این که فرمودید در روض الجنان هم است. و احترزنا بالمفهوم عن الظلّ المنکوس.

استاد: این که هست. در روض خیلی مفصل است. فی زمان طویل یا کثیر فرموده بودند که اینطور طول می‌کشد.

شاگرد: پارسال بر سر کیفیت شاخص ما عرض کردیم و شما هم تأیید کردید که آن کیفیت شاخص اگر بخواهد دقیق باشد باید یک حالت مخروط‌های دقیقی داشته باشد. همان حالتی که در مشهد است. وگرنه یک چوب خاص یا یک میله خاص ظاهراً آن دقت را ندارد.

استاد: همینطور است. اگر یادتان باشد تشریح الافلاک شیخ بهائی را آوردم، راجع به دائره هندیه عبارت شیخ را که خواندم، ایشان فرمودند که حتماً یک شاخصی بردار مخروط مانند. خود شیخ گفتند. چرا؟ بخاطر این که می‌خواهد آن سر سایه ای که وارد دایره می‌شود، پهن نباشد. روی قوس می‌خواستیم علامت بزنیم. برای این که دائره هندیه را رسم کنیم باید سر مخروط آنقدر تیز باشد که نقطه‌ای شود. یعنی مدخل الظلّ یک نقطه شود. آن نقطه را علامت بگذاریم. بعد مخرج الظلّ یک نقطه باشد. و الا اگر به فرمایش شما یک میله بگذاریم، مدخل الظلّ آن می‌شود یک قوس. قوس کوچک که دقیقاً نقطه شمال را برای ما معین نمی‌کرد. در جواهر هم بود. صاحب جواهر نقل فرموده بودند که مقیاس شما مخروطی شکل باشد، کله قندی باشد.

 

برو به 0:47:06

شاگرد: این قرینه نیست که در هیچکدام از روایات نگفتند شما بروید با یک چنین کیفیت خاصی… یک چوبی بیاور. یک میله ای بزن و با همان نماز را… یعنی قرینه نیست که شما دقت کنید؟

استاد: چرا. اتفاقاً این حرف خوبی است. چرا حضرت نگفتند مخروط بیاور؟ سر باریک بیاور؟ بخاطر این که حضرت می‌خواستند آخر کار به زیادی … زیادی هرطور باشد کافی است. اگر می‌خواستند دقیق آن زوال را بگویند مجبور بود در آن دقت که کار را نقطه ای کنند. اما حضرت می‌خواستند کار را آسان‌تر کنند. می‌گویند صبر کن ببین! شروع کرد به بلند شدن، دیگر تمام است. خب این، چه یک ستون یک متری باشد با عرض یک متر، تا یک میله باشد، تا یک مخروط باشد. برای این مقصود امام علیه السلام تفاوتی نمی‌کرد.

شاگرد: تازه همان مخروط هم ظاهراً قواعد خاصی دارد برای این که بخواهد نقطه دقیق را نشان بدهد. باید ظاهراً یک درجه خاصی باشد . چون اگر در مشهد را ملاحظه کرده باشید، یک طرف آن صاف است و یک طرف آن …

استاد: نه. این دو بحث شد. شاخص مخروطی حتماً باید عمود باشد. سه طرف باید زاویه‌های آن برابر باشد. عمود. زاویه ندارد. زاویه‌ها قائم باشد.

شاگرد: یک طرف آن قائم است. بعد اینطوری و بعد انحنا دارد.

استاد: نه، آن چون ساعت آفتابی است اینطور است. پارسال صحبت این شد. شما نبودید. شاخص عمود همان است که به صورت مخروط، انتهای آن را می‌گذارید وسط دائره، به صورت چهارتا زاویه قائمه، رأس مخروط. آن که در مشهد است، ساعت آفتابی است به اضافه کارهای دیگر. هم کار این شاخص از آن می‌آید. چندتا کار از آن می‌آید. یعنی از صبح تا شب برای شما می‌تواند ساعت معین کند. در ضمن آن، زوال را هم می‌توان معین کند و لذا آن چیزی که شما دیدید، مثل یک مثلثی است که خوابیده باشد روی زمین.

شاگرد: انحناهای خاصی هم دارد.

استاد: بله، و آن سرِ گِردش هم که آمده است، خیلی قشنگ سایه را می‌اندازد. یعنی طوری است که زیر آن که خط مشرق و مغرب رد شده است …، زیر آن خالی است. چرا خالی است؟ برای این که شما ببینید سایه زیر آن افتاده است. برای این که ببینید این سایه زیر آن افتاده است و دقیقاً روی خط است. اینها می‌خواهند از یک وسیله، چندتا کار عمل بیاید. برای این است.

شاگرد: اگر بخواهیم واقعاً به دقت عمل کرده باشیم زاویه این مخروط دخالت ندارد؟

استاد: چرا. زاویه آن دخالت دارد. سفارش کردند حتماً سه تا زاویه قائمه. یعنی این مخروط را که گذاشتید، یک زاویه، دو زاویه، سه زاویه. چون سه تا که شد، قطعاً چهارمی هم است. لااقل سه زاویه قائمه حتماً باید ترسیم شود. بله زاویه می‌خواهیم؛ اما لازمه‌اش این است که عمود باشد بر سطح. خب حالا وقت هم رفت. دنباله‌اش مناقشه ایشان ان‌شاالله زنده بودیم برای فردا.

 

الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین

 

نمایه‌ها:

وقت زوال، ساعت، احتیاط در اوقات شرعی، اندازه قامت، بنای تعالیم بر سهولت.

 


 

[1] توبه، 36

[2] «عن الحارث بن المغيرة و عمر بن حنظلة و منصور بن حازم قالوا كنا نقيس الشمس بالمدينة بالذراع فقال أبو عبد الله ع أ لا أنبئكم بأبين من هذا إذا زالت الشمس فقد دخل وقت الظهر إلا أن بين يديها سبحة و ذلك إليك إن شئت طولت و إن شئت قصرت». الكافي (ط – الإسلامية)، ج‏3، ص: 276

[3] منتهی المطلب في تحقیق المذهب، جلد: ۴، صفحه: ۴۳

[4] «قد تقرر أن قامة كل إنسان سبعة أقدام بإقدامه و ثلاث أذرع و نصف بذراعه و الذراع قدمان فلذلك يعبر عن السبع بالقدم و عن طول الشاخص الذي يقاس به الوقت بالقامة و إن كان في غير الإنسان»، الوافي، جلد: ۷، صفحه: ۲۱۶

درج پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

The maximum upload file size: 10 مگابایت. You can upload: image, audio, video, document, text, archive. Drop files here

هیچ فایلی انتخاب نشده است