مدرس : استاد یزدی زید عزه
شماره جلسه: 124
موضوع: فقه
بسم الله الرحمن الرحیم
و أوّل وقت صلاة الصبح، طلوع الفجر الصادق المعترض المنتشر في الأُفق المبان به الخيطان، دون الكاذب الصاعد. و هذا بحسب الفتوىٰ و النصوص من المسلّمات، فلا تترتّب الأحكام المعهودة من الصلاة و الصوم قبل ذلك.[1]
فرمودند که وقت نماز صبح طلوع فجر صادق است که «المعترض المنتشر فی الأفق المبان به الخیطان دون الكاذب الصاعد.» که فجر کاذب عمودی است. نمیدانم شما هر کدام راجع به عرضهای دیروز من پیجویی کردید یا نه؟ چیز جدیدی اگر دیدید به ما بگویید که فجر کذب چگونه است؟ مسأله محو شدن فجر کاذب هم صاحب جواهر هم اشاره کردند در نصوص هست که بینش تا فجر صادق محو میشود ولو در عبارت عروه نبود و برنمیآمد این در نصوص هست و صاحب جواهر هم گفتند. فقط در این چیزهایی که رنگ بحثهای فقهی ندارد دیگر نشد من ادامه بدهم که ببینیم آنهایی که سپیده کاذب را مطرح کردند ZoDICAL LIGHT نور منطقة البروجی را گفته بودند این دیگر نشد من مراجعه کنم و سروقتش یادم میرفت که ببینم خود آنها این مسأله محو شدن را و این که وقتی که این نور منطقة البروجی دیده میشود خورشید چقدر زیر افق است؛ این خیلی مهم است. اگر یک دفعه یک نیم ساعتی فرصت کردید من گاهی میخواهم اما دوباره یادم میرود که آن ZoDICAL LIGHT نور منطقة البروجی که دیده میشود قبل از طلوع خورشید چند درجه خورشید زیر افق است که این دیده میشود؟ فجر نجومی که همان فجر شرعی است که ما میگوییم هجده درجه است؛ هجده درجه که خورشید زیر افق هست فجر صادق است، خبر اگر مثلاً ببینیم نوزده درجه، بیست درجه روی حساب این که بعداً هم معلوم میشود خورشید در هر وقتی چند درجه بالا میآید حدود میشود حساب کنند که بگویند فاصله بین فجر کاذب با صادق چقدر میشود؟ آیا جایی گفتند که این نور منطقة البروجی چقدر خورشید زیر افق است؟
شاگرد: چند دقیقهای که این را پژوهش کردم آن جایی که ملاک ساعات شرعی کشور است در دانشگاه تهران است، آن جا هفده و هفت دهم گفته بود.
استاد: آن برای این است که طلوع فجر را ده دقیقه این طرف آوردند. هجده درجه همان طلوع فجر نجومی قدیم بوده بعد گفتند هجده درجه دیده نمیشود مقداری بالا آوردند؛ این که شما میگویید درست است یعنی روی حساب محاسبه میگویند وقتی خورشید هفده و مثلا سه دهم دقیقه کم کردند که همین حدود نه دقیقهای میشود که من عرض کردم. چون نه دقیقه را عقب آوردند دیگر از آن هجده درجه مرسوم قدیم کم نشده است. این برای فجر صادق است و این هم به این جهت است که نه دقیقه کم کردند.
شاگرد: آن جا هم یکسری توضیحات برای فرق بین فجر صادق و کاذب داده بود که این قدر شبیه روایت بود که من واقعًا شک کردم که شاید این را از روی روایت گرفتند.
استاد: بله من این را در چیزهای سنیها هم جلوتر دیدم. در تابستان بود آن آقا از کپنهاگ پایتخت دانمارک میفرستاد میخواست برای روزهشان …
شاگرد: ظاهراً فنلاند هست که خیلی بالاست.
استاد: دانمارک و فنلاند و سوئد یکی از اینها بود که ظاهراً یک فیلمی از کپنهاگ فرستاده بود که نزدیک به هم بودند و سوالات خوبی داشت و خیلی مبتلا بودند. آن وقت بعضی آدرسهای سنیها را میداد که آنها هم راجع به اینها بحث کرده بودند که مثلاً مراجعه بشود؛ من که مراجعه میکردم آنها هم در چند تا از بحثهای مختلفی بود و تاکیدشان صبغه نصوص و سر رساندن آنها داشت. یک بحثهایی که تطبیقی کامل باشد اگر هم من دیدم الان یادم رفته است که نصوص را با این بحثهایی که کاملاً با این بحثهایی که بعضی نظر به نصوص ندارند و اصلاً مسلمان نیستند که تطبیق بدهند که تجربیاتشان چیست و با نصوص چطور تطبیق پیدا میکند من یادم نمیآید که آنها هم داشتند یا نه.
شاگرد: قاعدةً گفته بود فجر کاذب عمودی است، فجر صادق افقی است، فجر کاذب از بین میرود، فجر صادق از بین نمیرود و این طوری چیز کردند.
استاد: من در مرجعهای غیرفقهی از بین رفتنشان را من برخورد نکردم؛ اصل این که نور منطقة البروجی به صورت کمربند کل آسمان را میگیرد، آن نقطه مقابلش که یک دایره بیضیمانندی نور مخالف هست، نور مخالف یعنی درست نقطه مقابل خورشید یک خورشید خیلی کم نور هست؛ مثلاً خورشید زیر کره زمین نیست؟ درست نقطه مقابل آن جایی که خورشید زیر کره زمینِ ماست، در آسمانِ ما نقطه مقابلش دقیقاً یک نقطه گرد مانند کوچکی درست 180 نور مخالف …
شاگرد: یعنی نورش را از خورشید میگیرد؟
استاد: بله. یعنی بازتاب نور خورشید در غبار کیهانی است؛ غباری که در منظومه شمسی موجود هست … حالا این غبار چیست و چطوری است؟ نمیدانم. برای آن سیارهای که بین زمین و مریخ میگویند متلاشی شده آن هم علی ای حال باید یک انعکاساتی داشته باشد، این غیر از غبار است. آن دیگر حالا چطوری است نمیدانم.
برو به 0:06:47
شاگرد: بین مریخ و مشتری میگویند …
استاد: بین مریخ و مشتری از بین رفته یا بین مریخ و زمین؟
شاگرد: آن که من میگویم نگفته بود یک سیارهای … نه! آن سیارکهایی که بین مریخ و مشتری هستند …
استاد: بین زمین و مریخ!
شاگرد: آن چه که من دیدم بین مریخ و مشتری گفته بود. وقتی در مدارشان به خورشید که نزدیکتر میشوند حرارت خورشید هر بار که اینها در مدارشان به خورشید نزدیکتر میشوند یک مقدار یخها و گازها از اینها جدا میشود؛ یعنی همین طور در فضا منتشر میشود. نوشته بود یک عامل مهمی در غبار کیهانی یا همین چیزی که در منظومه هست .
استاد: شاید اینها از آنهایی باشند که پس نزدیک خورشید میشوند و دور میروند شبیه مدار این ستارههای دنبالهدار. ستارههای دنباله دار در یک مدار بیضی خیلی با قدرت وسیع سالها میروند و برمیگردند حتی بیرون از منظومه شمسی میروند؛ از عجائب کار است.
شاگرد: وارد منظومه هم میشوند؟
استاد: بله دیگر، ستاره های دنباله دار چند طور هستند؛ نزدیک خورشید میآید دور میزند، آن قدر نزدیک میشود که گاهی از ستاره عطارد نزدیکتر میرود، دور میزند ولی بعد که برمیگردد میرود میرود با فاصله بسیار دور از منظومه بیرون میرود.
شاگرد: تعبیر دنبالهدارها هم نوشته بود.
استاد: دنباله دار هالی یکی بود که ما کوچک بودیم آمد؛ نشد من بروم ببینم؛ میگفتند مثل مثلاً یک تیرک ده سانتی میرود. آمد نزدیک شد، نزدیک زمین که شد معلوم شد همه جا گفتند که تا 76 سال طول میکشد تا دور بزند. از عجائب است.
شاگرد: همین طوری بعضی شبها آدم از اینها میبیند. تا حالا ده بیست بار در شبها دیدم که تکه کوچکی حرکت کرد.
شاگرد2: شهاب مانند بوده است.
استاد: شهاب که آن … نیازک! نیازک سنگ هایی هستند که وقتی وارد این میشوند اکسیژن موجود است، زیاد داغ که شدند آتش میگیرند و میسوزند. دنبالهدار ستاره است که از دور دراز است مثل یک لامپ مهتابی است، آن وقت که نزدیک میشود یک سر دارد، بقیهاش هم که یک گازهایی در دنبالهاش هست و آن رفت و برگشتش عجیب است و از مسائل مهمی که دانشمندان در این مسائل نجوم داشتند این است که از نظر قواعد علمی هم ثابت کنند که این چطوری است و چه کار میکند که این قدر نزدیک میآید و دوباره دور میزند تا آن دور میرود؛ اینها فرق میکند. ستاره دنبالهدار با آن چیزهایی که شما میفرمایید دو باب است.
شاگرد: این که میفرمایید این نور منطقة البروج است، منطقة البروج در هیئت قدیم بوده، الان هم مطرح میشود؟
استاد: بله. هیئت قدیم با حالا از حیث رصد خانهها هیچ تفاوتی ندارد؛ فقط تحلیل این که واقعیتش چطوری است تفاوت دارد. آن وقت میگفتند که زمین مرکز است و در آن مدار شمسی که خورشید در دوازده صورت فلکی یک دور، دور میزند این را منطقة البروج میگفتند یعنی کمربند دوازده تا برج که خورشید سالیانه در این دوازده تا صورت فلکی دور میزند؛ صورت فلکی خیلی بود، 50 – 60 تا بود که خورشید در آنها نمیرفت، خورشید سالیانه در دوازده تا از اینها حمل و ثور و جوزا تا جدی و دلو و حوت این طوری در این دوازده تا دور میزند که این منطقة البروج میشود. الان چه میگویند؟ الان میگویند خورشید مرکز است و سیارات به دور خورشید در یک صفحهای دور میزنند؛ یعنی در همان صفحهای که زمین دور میزند، در همان صفحه ناهید هم دور میزند، تیر هم دور میزند، عطارد و زهره هم دور میزند، مشتری هم دور میزند فقط با کمی تفاوت و الا اصل آن سیاراتی که دارند دور میزنند، این صفحه را صفحه منطقة البروج میگویند یعنی همانی که در رصدخانه میبینیم، میبینیم خورشید دارد در این دور میزند و حال آن که این زمین است که در این صفحه دارد دور خورشید میگردد؛ پس آن سطحی که زمین در یک سال دور خورشید میگردد اسم این سطح دایره کمربند بروج است. چرا؟ خورشید این وسط هست و وقتی ما داریم دور خورشید میگردیم، خورشید در هر برج یعنی چه؟ این جا زمین است، این جا هم خورشید است ما که نگاه میکنیم میبینیم خورشید در آن صورت فلکی، صورت فلکی در بیرون منظومه شمسی هستند، آنها ستارگانی هستند که صور فلکی تماماً بیرون منظومه شمسی هستند که میگوییم خورشید در آن صورت است بعد ما داریم دور میگردیم که به خیالمان خورشید از این صورت به این صورت آمد. ما این جا آمدیم بعد نگاه میکنیم و میگوییم خورشید در آن صورت بود بعد در این صورتی آمد که پشتش یک صورت فلکی دیگری پیدا شد لذا ما به تعبیر خودمان میگوییم خورشید در صورت فلکی گشت و حال آن که خورشید ثابت ماند و ما به دور او میگشتیم و خورشید را در صورتهای پشت سر او میدیدیم. علی ای حال پس این صفحه و این مسیری که دور میزند این ثابت است؛ قدیم و جدید ندارد که این را منطقة البروج میگویند که یک چیز ثابتی است الان هم هست و همان اسم قدیمی موجود است و اصطلاحات امروز هم روی همان اصطلاحات دور میزند.
برو به 0:12:35
شاگرد: آن وقت در این مِنطقة هست که بازتاب نور در این دایره اتفاق می افتد.
استاد: غبار همه جا هست اما نه این که زمین در شبانهروز که دارد دور میگردد و انتقالی میرود و دور خورشید هم میگردد در این مسیر است که کأنه خورشید برای او دارد دور میزند؛ وقتی در این مسیر خورشید دور میزند … البته باز شبانهروز روی حساب محور زمین که کج است، زاویه حدود 23 درجه با این صفحه منطقة البروج تشکیل میدهد. این صفحه منطقة البروج در منظومه شمسی کل منظومه را پوشش میدهد اما هر سیارهای برای خودش یک محور حرکت وضعی دارد که برای او حرکت شبانهروزی را تشکیل میدهد. محور زمین 23 درجه کج است فلذا الان طلوع و غروب خورشید نسبت به این 23 درجه برای ما تفاوت میکند که چه وقتی از سال هست. روی این حساب وقتی میخواهد نور خورشید انعکاس پیدا کند از آن ذراتی که مساوی دید ما هستند، نور خورشید به همه ذرات منظومه شمسی به عنوان یک تابش کروی دارد میتابد اما خودش در این صفحه منطقة البروج برای منظر ما سبب انعکاس میشود. ماه روبروی ما قرار میگیرد و نور برمیگردد چون این طوری میشود اینها در مقاطع مختلفی این غبار زمینه انعکاس پیدا میکند و الا همهشان در همه شرایط زمینه انعکاس ندارند.
شاگرد: اگر این طور بود باید یک زمانی ما این را میدیدیم آن را و گاهی نمی دیدیم.
شاگرد2: همین هم هست گاهی می بینیم و گاهی نمی بینیم.
استاد: اما زمانش منظم هست و طبق ضابطه است.
شاگرد: بسته به این است که زمین در مدارش وقتی دارد دور خورشید میچرخد کجا قرار گرفته است؟
ممکن است آن جا آن پشت غباری باشد که بتواند انعکاس بدهد یا نباشد.
استاد: غبار که هست.
شاگرد: به آن شکل نباشد که بتواند انعکاس چنان نوری بدهد یا نه همه جا واقعا …
استاد: نه هست! آن چیزی که من میگویم غبار هست این طور نیست که یک جایی … الان دیدید که گاهی میآیند در اخبار میگویند که زمین دارد به یک منطقهای میرسد که شهابباران میشود؛ آن درست است یعنی میدانند وجود بسیاری از این سنگهای آسمانی در این منطقه هست که زمین در حالی که دارد حرکت میکند در این فضایی میآید که این سنگهای آسمانی زیاد هستند لذا مدام وارد جو میشوند اما غبار کیهانی ظاهراً این طوری نیست، غبار کیهانی پخش است؛ شاید پخشش یک مقداری تفاوت بکند ولی این طوری نیست که بگوییم یک جا مثل این شهاب سنگها زیاد باشد. شهاب سنگ با غبار خیلی تفاوت دارد؛ غبار ذرات بسیار ریزی هستند که خودشان را این طوری نشان میدهند.
شاگرد: شبیه ماه میماند که ماه همیشه هست منتها در هر زوایهای یک طور دیده میشود؛ خود ماه بزرگ است و غبارهای کیهانی کوچک هستند. درست است؟
استاد: بله. آنها ذرات ریزی هستند که از اجتماعشان این صبح کاذب را …
شاگرد: همان هم در یک حالت خاص هست دیگر؛ همان طوری که ماه را همیشه نمیشود دید این غبار را هم همیشه نمیشود دید و در یک موقعیتهای خاصی انعکاسش این طوری است که میبینید.
استاد: یعنی باید یک شرایطی بشود که نور از آنها برای ما منعکس بشود. بعضی از این عکسهایش را در تاریکی بسیار شدید انداخته بودند نقطه نقطه بود یعنی مثل این که نوری که نقطه نقطه هست با نوری که ثابت است فرقش روشن است؛ میدیدی این صبح کاذب خیال میکنی که مجموعه از نقاط بود.
شاگرد: در کتابهای فقهی فکر میکنم گفته بودند ذنب السرحان هم یک رنگ نیست. در تشبیهش گفتند خود ذنب السرحان هم یک طوری است که سفید آمیخته به رنگهای خاکستری هستند چون سیاه رنگ نبودند و این طوری هستند و لذا رنگش یکدست نیست.
استاد: خلاصه رنگش سفیدِ سفید است اما صبح کاذب اصلاً سفید نیست و رو به تیرگی است کما این که رنگ مریخ با مشتری هم همین طوری است؛ مشتری شبها در آسمان هست. مریخ اصلاً زرد است. اگر بخواهید مریخ را ببینید فوری میفهمید که این مریخ است و اصلاً سفید نیست، نقرهای نیست کاملاً رنگش زرد است اما مشتری و زهره ستارههای پر نور و براقی هستند، رنگ نقره هستند، سفید هستند. خلاصه آن سیارکهایی که گفتید من یادم است که بین زمین و مریخ بود؛ میگفتند سیارهای که میخواهد از زمین برود باید از اینها رد شود؛ من این طوری در ذهنم هست. شما فرمودید بین کدام هست؟ بین مشتری و مریخ یا بین …؟ من این طوری در ذهنم هست و در حافظهام این طور هست که میگویند یک کرهای بین مریخ و زمین بوده است حالا اگر بین مریخ و مشتری هست ممکن است حافظهام … میگویند این کره از هم پاشیده و بعد سنگهای بزرگی که از هم متلاشی شده در همان مدار خود سیاره به سیر خودشان ادامه دادند؛ این یکی از فرضیههایی است برای توجیه این که … ولی خیلی بزرگ هستند لذا سفینههایی هم که میخواهند از این منطقه رد بشوند خیلی فن و فنون میخواهد که به اینها برخورد نکنند؛ تعدادشان زیاد است و در حال حرکت هستند. حالا این سنگها انعکاسی دارند یا ندارند را نمیدانم.
شاگرد: ذنب السرحان چه ربطی به دم گرگ دارد؟ وجه تسمیهاش چیست؟
استاد: نمیدانم؛ شاید وقتی گرگ در تاریکی حمله میکند دمش را بالا میگیرد و در حالت غضب و مهاجم و حملهکننده این دم را بالا میگیرد؛ آن حالتی که دمش را بالا گرفته و شعوراتی که دارد و در اطرافش نشان میدهد این سفیدی هم یک خط سفیدی مثل لامپ مهتابی نیست، اگر نگاه بکنید همین طور مثل یک خوشه گندم، مثل یک چیزی که یک خط مستقیمی نیست مثل دم گرگ هست یعنی بالا میآید و برافراشته همان رنگ خود گرگ هم هست چون گرگ رنگ خاکستری دارد؛ رنگ این هم همین طور است و این حالت صاف نبودن و حالت نقطه نقطه بودن و حمائل داشتن به صورتی که مثل موهایی که آن را احاطه کرده شاید وجه تسمیه باشد.
برو به 0:19:48
شاگرد: این جا گفته «لدقته و استقامته»
استاد: دقت یعنی باریک و طولانی هست؛ دم گرگ هم باریک و طولانی است، مقابل سپیده است.
شاگرد: حاشیه مرحوم کلانتر در شرح لمعه هست «تشبيها بذنب الذئب رافعا له إلى السماء، حيث إن وسطه أبيض، و كل من طرفيه أسود.»[2]
استاد: این دیگر از آن قبلی خیلی موافقتر است. «رافعاً» یعنی همان طوری که عرض کردم که دمش را بالا میگیرد؛ اگر دمش افتاده باشد هم دم گرگ است اما آن وقتی که دمش را برای حمله بالا میگیرد آن میزان است. گرگ که دمش را بالا گرفته، دم گرگ طوری است که وسطش سفید و دو طرفش سیاه هست پس نشان میدهد همان چیزی را که صاحب جواهر هم فرمودند که وسطش و زیرش یک انمحاءٌ است. یعنی بین دم گرگی تا افق یک تاریکی است، وسطش هم دوباره … تعبیر جواهر این است «على سواد يتراءى من خلاله و أسفله»[3]. و لا زال يضعف حتى ينمحي أثره إلى طلوع الشمس
شاگرد: یک جایی ترجمه به گوش گرگ کرده بود.
استاد: ممکن است چون گرگ هم باز وقت خیره شدن و حمله کردن دو تا گوشهایش را برای حمله کردن بالا میگیرد. این حیوانات ظاهراً همه گربهسانان هستند، گرگ هم جزء گربهسانان هست.
شاگرد: گرگ سگ است.
استاد: پس پلنگ و گربه و شیر و اینها گربهسان هستند. پس آن جزء سگها میشود. بله خود سگ و گرگ گوششان و حرکاتشان عجائبی در آن هست که خدای متعال برای اینها چه کار کرده است. [4]
یک سوال ماند که اگر فرصت کردید ببینید؛ وقتی که این نور منطقة البروجی در افق مشرق ظاهر میشود خورشید چند درجه زیر افق است؟ اگر درجه این را پیدا کنیم بعداً چون میدانیم که فجر صادق که در کتابهای نجومی بوده وقتی است که خورشید هجده درجه زیر افق است و میتوانیم حدس بزنیم که فاصله بین این چقدر است. چرا؟ چون بعداً هم آثار فقهی دارد؛ مثلاً افضل اوقات نافله فجر بعد از طلوع صبح کاذب تا طلوع صبح صادق است؛ اگر طلوع صبح صادق شد آن افضلیت بالای نافله فجر دیگر رفته است. خب آدم این را بداند خوب است که چقدر فاصله است.
شاگرد: طلوع فجر قبل از اذان صبح است.
استاد: بله؛ حالا بعداً هم میآید. من از حافظهام دارم عرض میکنم؛ تازه مراجعه که نکردم.
شاگرد2: برای نماز وتر هم شاید …
استاد: ثلث آخر لیل، کل نماز شب است، نماز وتر هم …
شاگرد2: اگر اشتباه نکنم آقای فاضل هم در یک مقالهای درباره همین فجر کاذب …
استاد: که فضیلت وتر آن وقت است؟
شاگرد3: فضیلت نافله لیل برای وقت طلوع فجر کاذب است.
استاد: این آثار فقهی را دارد و خوب است که آدم بداند که هجده درجه آن چقدر است؟ نوزده درجه است؟ الان ایشان نه دقیقه فرمودند حدود سه دهم درجه باشد پس شاید آن هم اگر یک درجه باشد… یک درجه بعید است. یا اگر بیست دقیقه باشد حدود پنج دهم درجه میشود. [5]
فرمودند که «و هذا بحسب الفتوىٰ و النصوص من المسلّمات، فلا تترتّب الأحكام المعهودة من الصلاة و الصوم قبل ذلك.» یک مواعدهای کردیم قبل از این که وارد بحث حاج آقا در لیالی مقمره بشویم، یک فرمایشی بود که یک وجهی در روایت هست به نحوی راوی خدمت حضرت عرض میکند بعضی هستند فجر اول یعنی فجر کاذب که شد نماز را میخواندند پس این که حاج آقا میفرمایند «بحسب الفتوی و النصوص من المسلّمات» یعنی نصوص معمولٌ بها، نه این که در سوال یک نصی راوی گفته که بعضی اصحاب. خب حالا روایتی که در جواهر آورده شده است این است:
خبر ابن مهزيار قال: «كتب أبو الحسن بن الحصين إلى أبي جعفر الثاني (عليه السلام) معي جعلت فداك قد اختلف موالوك في صلاة الفجر، فمنهم من يصلي إذا طلع الفجر الأول المستطيل في السماء، و منهم من يصلي إذا اعترض في أسفل الأفق و استبان، و لست أعرف أفضل الوقتين فأصلي فيه، فان رأيت أن تعلمني أفضل الوقتين و تحده لي، و كيف أصنع مع القمر و الفجر لا يتبين معه حتى يحمر و يصبح؟ و كيف أصنع مع الغيم؟ و ما حد ذلك في السفر و الحضر؟ فعلت إن شاء الله، و كتب بخطه و قرأته الفجر يرحمك الله هو الخيط الأبيض المعترض، و ليس هو الأبيض صعدا، فلا تصل في سفر و حضر حتى تبينه، فان الله تبارك و تعالى لم يجعل خلقه في شبهة من هذا، فقال «كُلُوا وَ اشْرَبُوا حَتّٰى يَتَبَيَّنَ لَكُمُ الْخَيْطُ الْأَبْيَضُ مِنَ الْخَيْطِ الْأَسْوَدِ مِنَ الْفَجْرِ» فالخيط الأبيض هو المعترض الذي يحرم به الأكل و الشرب في الصوم، و كذلك هو الذي توجب به الصلاة»[6]
«خبر ابن مهزيار قال: «كتب أبو الحسن بن الحصين إلى أبي جعفر الثاني (عليه السلام) معي» معی یعنی «مع مَن ابن مهزیار» توسط خود ابن مهزیار خدمت حضرت فرستاده شده است. «معی» یعنی ابن مهزیار میگوید همراه من فرستاد «جعلت فداك قد اختلف موالوك في صلاة الفجر، فمنهم من يصلي إذا طلع الفجر الأول المستطيل في السماء» یعنی بعضیهایشان فجر کاذب که تازه شد نماز صبح را میخواند. صلاة الفجر یعنی نافله صبح؟ یا صلاة الفجر یعنی صلاة خود صبح؟
شاگرد: استعمال بیشتر صلاة الصبح در نافله است؟
استاد: خیلی جاها صلاة الفجر به معنای نافله فجر به کار میرود.
شاگرد2: اولاً خود روایت که ذیلش امام به آن آیه شریفه …
استاد: حالا همین را میخواهم بگویم؛ این به عنوان سوال مطرح است که کدام منظور است و بعد دنباله روایت برویم ببینیم کدام مناسب میشود.
شاگرد: عرض ما این است اگر قرینهای نباشدو مثل این روایت ما صلاة الفجر را دیدیم، انصراف به نماز نافله فجر دارد؟
استاد: در آیه شریفه که ظاهراً نه؛ «إنّ قرآن الفجر کان مشهوداً» قرآن این جا به معنای صلاة است؛ یکی از اسماء نماز قرآن است چون قرائت در آن هست. آن جا فجر یعنی نماز صبح اما در روایت خیلی زیاد به کار رفته است؛ صلاة الصبح و صلاة الفجر که صلاة الفجر کأنه نافله صبح است و …
شاگرد: صلاة الغداة در یک روایت مقابل صلاة الفجر به کار رفته است.
استاد: بله؛ صلاة الصبح هم مقابل آن به کار رفته یا نه، نمیدانم.
برو به 0:28:32
این جا «موالوک فی صلاة الفجر فمنهم من يصلي» یعنی آن صلاة فجر را «إذا طلع الفجر الأول المستطيل في السماء و منهم من یصلی إذا اعترض في أسفل الأفق و استبان» اسفل الافقی که الان دارد میگوید معلوم میشود که خود طرف کاملاً وارد است و این را دیده است، فجر صادق را به أسفل الأفق تعبیر میکند یعنی یک خط افقی روی افق چسبیده است اما قبلش را چه گفت؟ «المستطیل» یعنی چسبیده به افق نیست، بالاست؛ این فاصله داشتنش کاملاً از این حرفِ او برمیآید. «المستطیل فی السماء» هم عمودی است و هم بالاتر است اما او چه میگوید؟ میگوید «إذا اعترض فی أسفل الأفق» کلمه أسفل را به کار میبرد یعنی همان پایین افق پیدا میشود «و استبان و لست أعرف أفضل الوقتين فأصلي فيه» یعنی او مشکل نداشته که وقت همان اولی است؛ میخواهد ببیند افضل کدامش هست؟ «فان رأيت أن تعلمني أفضل الوقتين و تحده لي، و كيف أصنع مع القمر و الفجر» که لیالی مقمره! قمر در آسمان است، نمیدانم فجر طالع شده یا نه. «لا يتبين معه حتى يحمر و يصبح؟» یصبح یعنی کاملاً نورانی بشود تا این طوری نشود وقتی مهتاب است فجر را نمیبینم؛ چه کار بکنم؟ «و كيف أصنع مع الغيم؟» وقتی ابر هست چه کار کنیم؟ «و ما حد ذلك في السفر و الحضر؟» در سفر و حضر هم این فضیلت فرق میکند یا نه؟ «فعلت إن شاء الله، و كتب بخطه و قرأته» یعنی ابن مهزیار میگوید؛ حضرت نوشتند، من هم خودم خواندم بعد هم بردم به آن ابن الحصین دادم. «و کتب علیهالاسلام بخطه و قرأته الفجر يرحمك الله هو الخيط الأبيض المعترض» فجری که دخول وقت شرعی است، آن خیط ابیض افقی است «و ليس هو الأبيض صعدا» آن رنگ سفیدِ عمودی.[7] «فلا تصل في سفر و حضر حتى تبينه» تبیّن یعنی «حتی تتبیّن» تاء افتاده است.[8] «فان الله تبارك و تعالى لم يجعل خلقه في شبهة من هذا، فقال «كُلُوا وَ اشْرَبُوا حَتّٰى يَتَبَيَّنَ لَكُمُ الْخَيْطُ الْأَبْيَضُ مِنَ الْخَيْطِ الْأَسْوَدِ مِنَ الْفَجْرِ» فالخيط الأبيض هو المعترض الذي يحرم به الأكل و الشرب في الصوم، و كذلك هو الذي توجب به الصلاة»» صلاة بر او واجب میشود. تا این جا روایت تمام شد. چیزی که بحث ما بود این است که یک فجری او گفت و گفت بعضی اصحاب ما فجر را در آن وقت میخوانند؛ آیا به قرینه جواب که حضرت فجر را توضیح دادند میشود بگوییم که آن فجر یعنی نماز صبح و عدهای بودند که نماز صبح را در وقت طلوع کاذب میخواندند؟ این را میشود بگوییم یا نه؟ حاج آقا فرمودند «بحسب الفتوىٰ و النصوص من المسلّمات» پس چطور اینها قبلش میخواندند؟ حضرت فرمودند که «هو الذی توجب به الصلاة» از کلمه «توجب چه میفهمیم؟ نماز واجب منظور است.
برو به 0:36:20
شاگرد: منافاتی ندارد که آن یک چیز دیگری باشد ولی حضرت بخواهند بگویند آن چه که … همان موقع هم صلاة فجر را بخوانید.
شاگرد: قبلش صوم هم گفتند؛ «یحرم به الأکل و الشرب فی الصوم و توجب به الصلاة» دو تا ویژگی گفت؛ چرا صوم را گفتند؟
استاد: فجر را داشتند توضیح میدادند.
شاگرد2: سوال از صلاة الفجر است و حضرت دارند میگویند صلاة الفجر آن موقعی هست که فجر صادق باشد؛ حالا فجر کی صادق میشود؟ همان لحظهای که اکل و شرب حرام میشود، همان لحظهای که نماز صبح واجب میشود.
استاد: یعنی قبلش افضل نیست یا جایز نیست؟
شاگرد2: جایز نیست.
استاد: ولی سائل گفت میخواهم ببینم کدامش افضل است؟ یعنی کأنه این در ذهنش … پس روی این روایت تأملی بفرمایید در این که آیا هیچ دلالتی دارد که حاج آقا فرمودند «بحسب الفتوی و النصوص من المسلمات» میشود اشارهای در این باشد که یک عدهای بودند که نماز صبح را با فجر کاذب میخواندند و حضرت تخطئهشان کردند. آیا این ممکن است و یا باید طور دیگری راجع به این روایت حرف بزنیم؟
والحمدلله رب العالمین وصلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین
تگ: فجر صادق، فجر کاذب، وقت نماز صبح، ذنب السرحان، لیالی مقمره، قرآن الفجر،
[1] بهجة الفقیه، ص 36
[2] الروضة البهية في شرح اللمعة الدمشقية (المحشى – كلانتر)، ج1، ص: 486، پاورقی 1
[3] جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام، ج7، ص: 96 (و ما بين طلوع الفجر الثاني الصادق الذي كلما زدته نظرا أصدقك بزيادة حسنه و نحوه المستطير في الأفق و المعترض المنتشر فيه الذي هو كالقبطية البيضاء، و كنهر سوري، لا الأول الكاذب المستطيل في السماء المتصاعد فيها الذي يشبه ذنب السرحان على سواد يتراءى من خلاله و أسفله، و لا زال يضعف حتى ينمحي أثره إلى طلوع الشمس.)
[4] شاگرد: ذنب ربطی به گوش دارد؟
استاد: ذنب که دم است.
شاگرد: چون این را گوش ترجمه کردند.
استاد: شما کجا دیدید؟ فقط ترجمه را دیدید یا عربیاش هم بود؟
شاگرد: فقط فارسی بود؛ سایت برای دانشگاه تهران بود، کجا بود. تعجب کردم که سوادشان …
استاد: نمیدانم؛ اگر از مسامحه و اشتباه باشد که انسان محل همین است اما اگر از دقت بوده و توسعه اطلاعات ممکن است که در بعضی جاها مثلاً به جای دم گرگی، گوش گرگی هم گفته شده باشد.
[5] شاگرد: لزوماً یکنواخت است؟ اگر نه دقیقه باشد هفت دهم درجه میشود؟
استاد: نه فرق میکند. میل خورشید که دارد بالا میآید …
شاگرد2: سه دهم درجه یا سه درجه کامل فرمودید نه دقیقه میشود؟
استاد: آن طوری که در تقویمها و در آن دفترچهها آوردند هفده درجه و هفت دهم یعنی سه دهم درجه حدود نه دقیقه شده است.
[6] جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام، ج7، ص: 97
[7] شاگرد: ما «صعداء» الف ممدوده داریم.
استاد: جواهر که تنوین گذاشته است. در همه نسخهها صعداء است؟
شاگرد: چاپ دارالحدیث …
استاد: صعداء جمع صاعد؟ جمعِ فُعلاء که روشن است، فُعلاءِ غیر جمع داشتیم؟ من که یادم نیست. بله خُیلاء هست. خُیلاء ظاهراً به معنای تکبر بود.
شاگرد: ظاهراً راه رفتن با تکبر است.
استاد: پس مفردش را که داریم و صعداء هم یعنی همین چیزی که خیلی حالت برافراشتگی دارد. اگر این طور باشد و ضبط لغوی اگر برای آن کردند که برایش زحمت کشیدند.
شاگرد: چاپ جدید از سه تا نسخه، در نسخه مرآت …
استاد: صعداء ضبط کردند؟
شاگرد: آن چه که خودشان در بالا اختیار کردند صعداء هست، ممدود است.
استاد: در چه نسخهای؟
شاگرد: کافی دارالحدیث. صعداء را در بالا ضبط کردند ولی در پاورقی از سه تا نسخه و مرآت صعداً ضبط کردند البته حرکتگذاری نکردند.
استاد: من احتمال میدهم صعداً مناسب باشد(منظور ازتناسب ازحیث حرکات فتحه صاد و عین) صعد یعنی صاعد؛ صفت مشبهه است.
شاگرد: صعداء برای تنفس به کار میرود!
استاد: تنفس الصعداء یعنی نفس خیلی عمیق کشیدن.
شاگرد2: در خطبه حضرت امیر هم دارد که کمیل را میگیرد بعد «تنفس الصعداء».
استاد: حضرت دستش را گرفتند آن جا بردند بعد «تنفس الصعداء ثم قال يا كميل بن زياد إن هذه القلوب أوعية» در خطبه همام هم «تنفس الصعداء» بود؟
شاگرد3: المحیط صعداء را ترجمه کرده «ارتقی مُشرفًا»
استاد: چیزی بالا رفت به صورتی که بر پایین خودش مشرف شد.
شاگرد: این صعداً هم احتمالاً صفت مشبهه نباشد و شاید همان مصدر باشد.
استاد: «صَعَدَ صَعَداً»
شاگرد: خود آن نسخه دیگر هم که صعداً هست با صعداء یکی میشود؛ هر دو تا مصدر میشوند که در معنای وصف به کار رفته است.
استاد: در معنای اسم فاعلی به کار رفته باشد یعنی ««صاعداً»؛ مانعی ندارد.
[8] شاگرد: برای ما نیفتاده است.
استاد: چه نسخهای است؟ کافی است؟
شاگرد: بله کافی چاپ اسلامیه است.
شاگرد2: البته چاپ جدید هم این «تبیّن» را اختیار کرده است.
استاد: در جواهر «تبیّن» هست.
دیدگاهتان را بنویسید