1. صفحه اصلی
  2. /
  3. شرح
  4. /
  5. درس فقه(١٢٣)- بررسی فجر صادق و کاذب درهیات قدیم و...

درس فقه(١٢٣)- بررسی فجر صادق و کاذب درهیات قدیم و برخی مباحث جدید نسبت به فجر کاذب

    |
  • لینک کوتاه : https://almabahes.bahjat.ir/?p=19272
  • |
  • بازدید : 85

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

وقت نماز صبح

وقت صلاة الصبح

و أوّل وقت صلاة الصبح، طلوع الفجر الصادق المعترض المنتشر في الأُفق المبان به الخيطان، دون الكاذب الصاعد. و هذا بحسب الفتوىٰ و النصوص من المسلّمات، فلا تترتّب الأحكام المعهودة من الصلاة و الصوم قبل ذلك.[1]

بحث سر وقت نماز صبح بود؛ عبارتی فرمودند که «أوّل وقت صلاة الصبح، طلوع الفجر الصادق المعترض المنتشر في الأُفق المبان به الخيطان، دون الكاذب الصاعد.» بعضی روایاتش خوانده شده، عبارت عروه هم خوانده شد که با جواهر و این‎ها مختلف بود. عبارت عروه را تا آن جایی که من شروحی هم داشت نگاه کردم، غیر از یکی شرح آقای اشتهاردی دیگر کسی اشکال به عبارت عروه نگرفته بودند و حال آن که خیال می‎کنید … یعنی شرح آقای اشتهاردی اول روایت را هم آورده بودند بعد گفته بودند پس از این جا معلوم شد که عبارت متن مسامحه دارد که بگوییم همان صبح کاذب است که باز می‎شود، معترض می‎شود. آن نور عمودی فجر کاذب است «إذ اعترض» وقتی آن نور عمودی باز شد. ایشان گفته بودند طبق روایات … چرا؟ چون در جواهر گفتند و در روایت هم هست که حضرت فرمودند این فجر کاذب محو می‎شود.

مباحث نجومی وقت نماز صبح در بیان شیخ بهایی و منجمین

الفصل الخامس فى الصّبح و الشّفق بيّن فى الاجرام انّ الشّمس مأة و ستّة و ستّون مثلا للارض و ربع و ثمن فالمستضئ اكثر من نصفها دائما، و ظلّها مخروط يلازم رأسه منطقة البروج و ينتهى فى فلك الزّهرة و النّهار مدّة كون المخروط تحت الافق و اللّيل مدّة كونه فوقه، فاذا ازداد قرب الشّمس من شرقى الافق ازداد ميل المخروط الى غربيّة و لا يزال كذلك حتّى يرى الشّعاع المحيطة به  و اوّل ما يرى منه هو الاقرب الى موضع النّاظر و هو موقع خطّ يخرج من بصره فى سطح سمّيته بمركز الشّمس عمودا على الخطّ المماسّ للشّمس و الارض الّذى هو فى سطح الفصل المشترك و بين الشّعاع و الظّلّ فيرى الضّوء مرتفعا عن الافق مستطيلا و ما بينه و بين الافق مظلما و هو الصّبح الكاذب و هذه صورته ثمّ اذا قربت الشّمس جدّا رؤى الضّوء معترضا و هو الصّبح الصّادق، ثمّ يرى محمّرا و الشّفق بعكس الصّبح، يبدو محمرا ثمّ مبيضّا معترضا ثمّ مرتفعا مستطيلا، و قد علم بالتّجربة انّ انحطاط الشّمس اوّل الصّبح الكاذب و اخر الشّفق ثمانية عشر درجة ففى عرض مح ل يتّصل الشّفق بالصّبح الكاذب اذا كانت الشّمس فى المنقلب الصّيفى اذ غاية انحطاطها عنه لا يزيد على ثمانية عشر درجة.[2]

در فصل پنجم تشریح الافلاک مرحوم شیخ بهایی، صبح و شفق را که توضیح می‎دادند آن جا فرمودند «فالمستضیء أکثر من نصفها دائما فظلّها مخروط» استدلالشان این بود که جرم شمس، از جرم زمین بزرگ‎تر است و چون جسم منیر از جسم مستنیر بزرگتر باشد لامحاله سایه‎ای که برای مستنیر تشکیل می‎شود، استوانه‎ای نیست و مخروطی است. استدلال ایشان از این جا آغاز شده است و گفتند طبق محاسبات هندسی جرم خورشید بزرگتر است، جرم زمین کوچکتر است فلذا سایه زمین پشت سایه شمس مخروطی است و تا آخر کار ادامه ندارد و لذا اگر قمر هم در این فاصله مخروط دورتر بود هرگز خسوف صورت نمی‎گرفت یعنی سر مخروط تمام می‎شد، سایه زمین تمام می‎شد و لذا این طور نبود که بگوییم دائماً لامحالة سایه زمین روی ماه بیفتد. چون ماه نزدیک به زمین است به طوری که این مخروط آن را می‎گیرد خسوف صورت می‎گیرد. این‎ها را فرمودند بعد فرمودند که «فظلّها مخروطٌ یلازم رأسه منطقة البروج» سر این سایه دائماً روی منطقة البروج دارد دور می‎زند چون همان طوری که خورشید می‎آید، آن هم سر سایه مقابل مرکز خورشید است «و ینتهی فی فلک الزهرة» که تا فلک زهره هم هست؛ یعنی سایه زمین نمی‎تواند کسوفی برای زهره ایجاد کند «ینتهی فی فلک الزهرة» محاسبات از قدیم را ببینید. برای ماه می‎تواند خسوف درست کند اما خسوفی برای زهره دیگر نمی‎تواند ایجاد کند؛ چون وقتی به زهره برسیم سایه زمین رأس مخروطش پایانش است؛ سایه‎ای ندارد که روی زهره بیفتد؛ حالا روی محاسباتی که خودشان در فواصل داشتند می‎گفتند. فرمودند «ینتهی فی فلک الزهرة و النهار مدة کون المخروط تحت الافق» مدامی که این مخروط زیر افق است روز است «و اللیل مدة کون» این ظل مخروطی «فوق الأفق».

شاگرد: در بحث مخروط بر سایه آن چیزی که در ذهن ما آمده بود این بود که وقتی منبع نورمان آن نقطه باشد که برای این که بخواهیم بفهمیم سایه کجاست، جسم را داریم، یک منبع نور نقطه‎ای هم داریم حالا یک سطحی هم داریم که سایه این جسم می‎خواهد روی آن بیفتد که طبیعةً یک مخروطی درست می‎شود؛ حالا مخروط یا قائم یا محیط؛ منتها این جا بحث کِبَر جرم خورشید را مطرح فرمودند و این که ظاهراً التفات به این دارند که منبع نور نقطه‎ای نیست.

استاد: عرض کنم که مثال خوبی زدید؛ این چیزی که شما فرموید وقتی که یک نقطه نوری و منیر به یک جسمی بتابد، سایه‎ای را که تشکیل می‎دهد مخروطی است اما این …

شاگرد: سایه مخروطی نیست؛ در واقع برای این که بفهمیم سایه چطور هست مخروطی را تشکیل می‎دهیم.

استاد: تشکیل می‎دهیم ولی بالدقة مخروط نیست بلکه رأس مخروط خود جسم است.

شاگرد: رأس مخروط، نقطه منیر، نقطه نورانی …

استاد: بله به آن معنا رأس مخروط خود نقطه است، می‎آید تا می‎رود؛ این درست است و یک بحثی است و ربطی به این مخروطی که ایشان می‎گویند ندارد. این مخروطی است که مجموع اناره و استناره و سایه و همه این‎ها را نشان می‎دهد و اصلاً ربطی به بحث ایشان ندارد. آن نقطه نورانی و مستنیر را به عنوان یک توپ در نظر بگیرید، حالا بیایید آن نقطه نوراندازنده را بزرگ و بزرگ‎ترش کنید و یک توپ مساوی همان توپ بشود ولی دارد نور می‎دهد. این جا آن سایه‎ای که تشکیل می‎شود چه می‎شود و از آن نقطه نوردهنده می‎آید به آن جسم می‎تابد؟

شاگرد: این تا آخر همین طور استوانه می‎رود؟

استاد: وقتی مساوی شدند دو تا توپ مساوی یکی نور پخش می‎کند و یکی هم بی‎نور است، مستنیر است؛ سایه‎ای که پشت سر آن توپ مستنیر تشکیل می‎شود، چه نوع سایه‎ای هست؟

 

برو به 0:06:26

شاگرد: یک سایه‎ای هست که یک مقدار وسطش … در واقع ما یک جایی داریم که سایه‎ای بین …

استاد: آن نیم سایه را می‎خواهید بگویید؟

شاگرد: یک سایه تامّ داریم و یک سایه هم نیم‎سایه است.

استاد: آن‎ بحث درست است ولی مجموع این سایه و نیم‎سایه شکلش چطوری است؟ بحث نیم‎سایه را درست می‎فرمایید اما فعلاً از حیث شکل مجموع این سایه و نیم‎سایه که نور نیست؛ اعم از سایه و نیم‎سایه هست.

شاگرد: البته در نیم‎سایه نور هست ولی کمتر هست.

استاد: ما می‎خواهیم بگوییم که چه سایه چه نیم‎سایه نباشد، چه شکلی را تشکیل داده است؟ منظور ما از ظلّ این است؛ اعم از سایه و نیم‎سایه است.

شاگرد: ظاهرش این است که روی سطحی که سایه افتاده دایره هست.

استاد: نه! سایه‎ای که پشت سر آن جسم تشکیل شد.

شاگرد: یعنی در واقع در سطح صحبت نمی‎کنیم.

استاد: فضای ‎سایه دو تا توپ است یکی نور نمی‎دهد و یکی نور می‎دهد. مساوی هستند!

شاگرد: جایی را داریم تصور می‎کنیم که الان این جسم ماست، این توپ ماست.

استاد: این کدامش هست؟

شاگرد: مستنیر است.

استاد: منیر کجاست؟

شاگرد: این طرف است. طبیعةً این طرفش یک مخروط ناقص تشکیل می‎شود که سایه است.

استاد: چرا مخروط تشکیل بشود؟ مساوی هستند.

شاگرد: به خاطر این که از نقاط مختلفی که دور تا دور هستند، شعاع‎های نوری هم به صورت مایل …

استاد: خب آن نیم‎سایه درست می‎کند.

شاگرد: بله دیگر! فرمودید اعم از سایه و نیم‎سایه. مجموعه سایه و نیم‎سایه مخروط می‎شود اما فقط اگر بخواهیم سایه تامّ را در نظر بگیریم آن جایی که هیچ نوری نیست ظاهراً فقط یک استوانه می‎شود.

شاگرد2: سایه تامّ استوانه می‎شود و مجموع سایه و نیم‎سایه مخروط ناقص به نظرم می‎آید.

استاد: قبلش مقدمتا عرض بکنم زمانی که مرحوم شیخ این‎ را می نوشتند در قواعد نور با آن بحث‎های حکمت طبیعی که بوده، نور را به عنوان یک چیزی که تابش می‎کند اما یک شعاع‎های نوری که مبنای مکانیک نیوتن در ترسیم این مسائل بود … نمی‎دانم مکانیکش هم در این جا دخالت می‎داد یا نه؟! مباحث اپتیکی که نیوتون پایه‎ریزی کرد به مکانیکش ربطی نداشت. آیا ربط داشت؟ یعنی قواعدی از آن جا را در این جا إعمال می‎کرد؟

شاگرد: یک مقداری زیادی ازمباحث اپتیکی، هندسی است.

استاد: بله که ربطی به علت حرکت ندارد.

شاگرد: ولی خب در بحث مکانیک هم یک بخشی‎اش سینماتیک هست که کلاً باز بحث هندسه است.

استاد: بحث هندسه است که به این نور و این‎ها هم مربوط می‎شود.

شاگرد: نه دیگر! شاید در بحث اپتیک فقط جاهایی که بحث منبع نور حرکت می‎کند این‎ها شاید بحث‎های مکانیک هم مطرح بشود.

استاد: یعنی منظورم این است آن ذره نوری که فرض می‎گیرند دارد می‎رود متحرک است؛ مکانیک به معنای علم الحرکات شامل این ذره هم می‎شود یا نه؟

شاگرد: نه ظاهراً.

استاد: همین منظورم بود؛ اگر این طور باشد پس روی ضوابطی که آن جا هست، این جا هم به عنوان یک علم الحرکات مطلق إعمال می‎شود به خلاف این که به معنای جسم بگیریم؛ به معنای جسمی که غیر از آن ذره نوری باشد که می‎خواهد تابش بکند. حالا نکته‎ای که هست این است که در فضایی که آن‎ها می‎فرمودند، این تابش این طوری که از تمام ذرات برای یک نقطه نوری می‎آید و مجموعش را وقتی شما می‎گویید یکی از این طرف دارد می‎آید و از آن طرف رد می‎شود، یکی از آن طرف می‎آید و یک مخروط مجموعی درست می‎کند به این صورت نور را در نظر نمی‎گرفتند یعنی تابش را تابش … یک جسم منیر را به عنوان یک نور، یک کیفیتی که از او می‎آید و این کیفیت نوری به مقابل خودش منتقل می‎شود؛ از نظر فن طبیعیات نور را کیف می‎دانستند. ابن سینا در شفا مفصل این را صحبت می‎کند.

شاگرد: بحث سایه و نیم‎سایه را در مشاهدات نمی‎دیدند؟

استاد: این‎ها حتماً بوده است. از چیزهایی که برایم جالب بود این بود که چطوری همه چیزهایش را حل می‎کردند؟ ولی شوارق مرحوم لاهیجی مفصل از عبارات شیخ آوردند؛ من خودم شفا را نداشتم مراجعه کنم ولی آن جا دیدم. خیلی عجیب بود روی مبنای کیف می‎گویند نور عَرَض و کیف است، حالّ در این است؛ بعد می‎گفتند خب چطور نور می‎تابد؟ می‎گفتند این مقابله معدّ خارجی است برای این که این کیفیت در این هم حاصل شود.

 

برو به 0:11:39

شاگرد: منعکس بشود.

استاد: انعکاس هم نه یعنی انعکاس مأنوس در ذهن ما؛ چون باز شما در فضای انعکاسی بروید که ما امروز می‎دانیم یک چیز دیگری …

شاگرد: تجلی بکند.

استاد: کأنه این طوری! که این هم آن جا پیدا می‎شود. مباحثش را ببینید که در شوارقی که من دارم گسترده مطرح شده؛ مفصل‎ترش هم شیخ بهایی دارند.

شاگرد: پس ذهن را خالی بکنیم بیاییم …

استاد: لذا روی این فرض درست می‎شود که وقتی این کره بزرگ دارد می‎تابد پشتِ او یک سایه‎ای استوانه مانند هست.

شاگرد: همین جا هم در واقع اگر بگوییم سایه تامّ مدنظرمان هست همان استوانه می‎شود.

استاد: که آنها هم همین طور می‎گفتند؛ وقتی می‎گفتند تابش به کیفیت است دیگر به تمام نقاط بیاید نیم‎سایه را گمان نمی‎کنم در کلمات آن‎ها باشد. تفحصی نداشتم.

شاگرد: حالا این بزرگتر می‎شود در واقع به جای استوانه خود مخروط پیدا می‎شود.

استاد: احسنت! سایه مخروطی یعنی این. آن وقت می‎گویند «ینتهی رأسه فی الزهره» یعنی بزرگی زمین و بزرگی خورشید طوری است که ماه در این سایه مخروطی قرار می‎گیرد؛ لذا ماه منخسف می‎شود. چون در سایه می‎رود اما زهره دیگر نه؛ چون سایه مخروطی تمام شده که زهره آن جاست.

شاگرد: چون مدار هم دایره‎ای است.

استاد: بله مدار هم دایره‎ای است و این سایه نمی‎تواند زهره منخسف بکند. این‎ها عباراتی بود که ایشان این جا فرمودند.

شاگرد2: برای این که تا مرز زهره این مخروط ادامه پیدا کند شاهدی داشتند؟

استاد: بله محاسبات داشتند.

شاگرد: محاسباتی مبتنی بر معطیات رصد خانه.

استاد: در این که جرم خورشید چقدر است تاریخی دارید؛ امام علیه‎السلام در توحید مفضل به مهندسین نسبت می‎دهند که عین عبارت یادم نیست؛ حضرت خودشان حرف نمی‎زنند که چطوری است، نسبت می‎دهند؛ می‎گویند مهندسین می‎گویند. در ذهن عرف چیز عجیبی می‎آید که زمینی که راه می‎افتدیم یک ماه در آن مسافرت می‎کنیم هر چه می‎رویم سر نمی‎رسد بعد بگوییم یک چیز کوچکی در آسمان ولو نور می‎دهد اما این از این زمین به این بزرگی بزرگتر است؛ اذهان یک مرتبه سخت باور می‎کنند؛ لذا حضرت می‎‎گویند مهندسین می‎گویند که این خورشید از زمینی که ما روی آن هستیم بزرگتر است. حالا تعبیر حضرت در توحید مفضل یادم نیست. این که چند صد برابر هم می‎گویند یادم نیست؛ در حافظه‎ام این طوری است که حضرت یک عددی را فرمودند.[3]

خلاصه عرض کنم که این برایشان این ثابت بوده است. چند بار دیگر هم عرض کردم که مهندسین خودشان را همه‎کاره می‎دانستند و محور کارشان هم تشابه بوده است. یعنی اساس هندسه و پیشگویی مهندس و این اجرام، یک بخش بسیار مهمی از آن مسأله را تشابه در هندسه سامان می‎داد. مثلث‎های متشابه، اشکال متشابه و آن احکامی که بین متشابه‎ هاحاکم است خیلی از آن استفاده‎های حسابی می‎کردند. نمی‎دانم در خلاصة‎‎الحساب به اندازه‎گیری فاصله رودخانه رسیدیم یا نه؛ یک رودخانه‎ای که اصلاً راه به آن طرف نداریم یک چند قدم می‎رفت و می‎آمد یک چیزی روی زمین می‎کشید و بعد می‎گفت فاصله رودخانه این قدر است؛ حالا بروید ببینید متر کنید ببینید من راست گفتم؛ می‎دیدند درست هم گفتند؛ این از مثلث‎های متشابه استفاده می‎کرد و فوری می‎گفت.

تحلیل هیأت قدیم از فجر کاذب

حالا همان مثلث‎های متشابه رودخانه‎ای که عرضش کم هست جواب می‎دهد چون مثلث‎های متشابه را روی هندسه اقلیدوسی بیان می‎کرد حالا اگر مفصل‎تر می‎شد باز دوباره أُکَر[4] مطرح می‌شد چون روی کره زمین بود و وقتی قوس مفصل می‎شد فرق می‎کرد؛ نمی‎توانست سریعاً آن نتیجه اقلیدوسی را بگیرد. «ینتهی فی افق الزهرة» بعد این هم «تحت اللیل؛ فإذا ازداد قرب الشمس من شرقیّ الأفق إزداد میل المخروط إلی غربیّه» من خلاصه و سریع دارم می‎گویم که فقط تصور کنید که چه چیزی برای فجر کاذب می‎گفتند؛ می‎گفتند حالا که این سایه مخروطی است یعنی از پشت زمین یک مخروطی درست شده که در آن فاصله زیادی سر مخروط تمام می‎شود، شب کی هست؟ آن وقتی که مخروط بالای افق است. روز کی هست؟ آن وقتی که مخروط زیر افق است. پس وقتی که ما الان شب داریم یعنی بالای سر ما این مخروط قرار گرفته است. پس ما در شب هستیم. در شب هستیم یعنی چه؟ یعنی این ظلّ مخروطی بالای ماست. ما تاریکی را به صورت یک استوانه یا کره می‎بینیم ولی واقعیت این تاریکی که بالای سر ماست مخروطی است. بزنگاه حرف ایشان را ملاحظه کردید؟ پس ما که در شب هستیم به خیالمان می‎رسد که همه جا تاریک است، واقعاً همه جا تاریک نیست، ما در یک مخروط تاریک هستیم؛ سر این مخروط دارد می‎رود، هر چه خورشید به مشرق نزدیک می‎شود؛ برای این که از افق بیرون بیاید به مشرق نزدیک می‎شود و سر مخروط هم آن طرف می‎رود؛ دارد همراه خورشید بالا می‎آید و سر مخروط هم دارد می‎گردد. تا کجا می‎آید؟ تا آن جایی که این خط جانبی مخروط مثلاً نیمه شب است؛ خط جانبی این مخروط از افق این طوری بالا رفته و تا آن وسط آسمان به سر مخروط به هم می‎رسد بعد که خورشید که مدام به افق نزدیک می‎شود، این سر مخروط هم دارد می‎رود؛ یعنی خط جانبی این مخروط دارد مدام به دید ما نزدیک می‎شود. با رفتن سر مخروط خط‎های جانبی که روی سطح مخروط رسم می‎شود مدام دارد به دید ما نزدیک می‎شود.

 

برو به 0:18:20

شاگرد: چون قاعده مخروط دارد تغییر می‎کند.

استاد: چون قاعده‎اش دارد تغییر می‎کند و رأسش هم دارد می‎رود و این خط‎های این طرف هم دارند از دید ما دور می‎شوند و خط‎های این طرف شرق دارند به دید ما نزدیک می‎شوند. این خط جانبی سایه یعنی چه؟ یعنی این خط سایه هست که آن طرفش نور هست؛ نیم‎سایه و این‎ها هم کاری نداریم، آن طرفش نور است. ما به خیالمان نور نیست ولی واقعاً هست، ما در مخروط سایه هستیم. می‎فرمایند می‎آید می‎آید تا جایی که مدام دارد نزدیک می‎شود و رأس مخروط دارد پایین می‎رود. اول جایی که ما از این خط جانبی می‎بینیم کجاست؟ کوتاه‎ترین فاصله بین دو نقطه، خط مستقیم است. می‎گوید از این چشم ما اگر به افق یک خط مستقیم پایین افق ببریم، یک خط مستقیم وسط ببریم، یک خط مستقیم بالا ببریم. کوتاه‎ترین فاصله کدام است؟ پایینی هست یا بالایی هست؟ یک خط از پایین به افق می‎رود، این هم خط جانبی سایه هست، یک خط از بالای سرِ من به آن سایه می‎رود و یک خط جانبی مخروط است و یکی هم وسط می‎رود؛ کدامش اقصر است؟ وسطی اقصر است. آن که عمود است اقصر است؛ عمود اقصر الفواصل است ولذاست وقتی اولین جا ما می‎بینیم یک نوری را که بالاتر از افق است می‎گوییم چطور یک دفعه با فاصله از افق ما نور دیدیم؟! آخر نور را اول باید پایین افق ببینیم. می‎فرمایند نه! اولین نوری که از این مخروط می‎توانیم ببینیم در کوتاه‎ترین فاصله هست.

شاگرد: آن فجر کاذب را …

استاد: این تحلیل هیئت قدیم از فجر کاذب بوده است.

شاگرد: در حالی که واقعاً وسط نیست؛ یک طوری هست که بین آن چیزی که عمود بر سر ما می‎شود و آن چیزی که  … این فجر کاذب تمایل به پایین ندارد؟ آدم خیال می‎کند که وسط این دو تا قرار می‎گیرد.

استاد: فرقی نمی‎کند. برهانش می‎گوید هر کجا عمود شد؛ خط مستقیمی که عمود شد؛ عمود بر هر کجا بود. چرا؟ چون عمود اقصر الفواصل است. آن خط جانبی ظل مخروطی یا مخروط ظلّی آن جایی که عمود شد آن جا باید فجر کاذب خودش را نشان بدهد چون نزدیک‎ترین نور به چشم ماست. چرا؟ چون پایینِ افق هنوز به آن حدی نرسیده که چشم ما آن نور را ببیند؛ بالای آن هم باز فاصله دارد و فاصله بیشتر است و ما فقط این جا را می‎بینیم. آن‎ها فکر می‎کردند با زحماتی که یک چیزی را که می‎بینند توجیه بکنند.

شاگرد: البته برخورد ما هم با نیم‎سایه است. از ناحیه‎ای است که نیم‎سایه محسوب می‎شود.

استاد: حالا نمی‎دانم نظر آن‎ها درباره نیم‎سایه چه بوده و باید تحقیق بیشتری بشود.

شاگرد: به هر حال در نیم‎سایه نور هست و شکی نداریم.

حسن بن هیثم بصری و قوانین نور

استاد: حاج آقا حسن‎زاده یک وقتی در درس فرمودند که یک جوانی پیش من آمد و یک مجله‎ای به دست من داد، در این مجله مقاله‎ای بود، حالا من یادم نیست تمام گفتند یا غالب؛ گفتند غالب این قوانین نور که امروز معروف هست را پی‎جویی کرده بود و رفته بود در کتاب‎های قبلی که نیوتون هنوز متولد نشده بود پیدا کرده بود و گفته بود این‎ها اول کسانی نبودند که این‎ها را گفتند. لذا نیم‎سایه هم از کارهای مهمی است که حسن بن هیثم بصری الهازن کرده است. اگر در مرجع‎ها بخواهید بگردید، حسن را هازن می‎گویند. ابن هیثم الهازن. حالا این را یادداشت دارم و اگر این هم ببینید، او خیلی کار کرده است. بسیاری از قوانین نوری که الان هم دوباره هست و برای دوربین هست منسوب به اوست. در مرجع‎ها هست و می‎گویند او قواعد اصلی دوربین و عکاسی را تنظیم کرده بود؛ جعبه سیاهی درست کرده بود و یک سوراخی برایش گذاشته بود؛ رساله‎هایش هم در دست‎ها هست. لذا من نمی‎دانم نیم‎سایه هم حرفش در آن کتاب‎ها بوده است یا نه؟! کتاب معروف ابن هیثم هم المناظر و المرایا هست و چون شیعه هم بود در به در بود. مصر و این طرف و آن طرف می‌رفت. اگر در الذریعه ببینید می‎گویند که تشیعش هم بود و در این مسائل علمی هم اعجوبه‎ای بود که … در خود شرحش هم در زبان‎های اروپایی می‎گویند که این شیعه بود و تشیع داشت. این‎ها را یک وقتی جمع‎آوری کردم و همه هم ظاهراً دارم و باید بگردم پیدا کنم. منظور این که شما نیم‎سایه فرمودید تحقیق بیشتری می‎خواهد و فعلاً در این فضا من خیالم می‎رسد نیم‎سایه مطرح نیست. در فضایی که شفای این سینا هست آن هم خیال می‎کنید نیست. در بحث‎های طبیعیات قدیم با نور این طور برخورد می‎کردند اما حالا ابن هیثم چیزی داشته یا نداشته آن را نمی‎دانم.

برخی اشکالات به تحلیل هیات قدیم ازفجر

شاگرد: اگر فجر کاذب را این طور توجیه می‎کردند، بعد محو شدنشان را چطور توجیه می‎کنند؟ چون مخروط همین طوری دارد پایین می‎آید برای همین زاویه نور دارد تغییر می‎کند و دائماً باید این را ببینیم. چرا محو می‎شود؟

استاد: می‎گویند یک مجتهد بزرگی در عروه گفته که محو نمی‎شود و الا من قبول دارم و این فرمایش شما هست که چطوری است که وقتی نزدیکتر می‎شود شما بعد می‎گویید در افق پیدا می‎شود؟ شیخ هم اشاره به منشأش نمی‎کنند و حال آن که هم تجربه و هم در روایات دارد که این محو می‎شود. حالا چیزهای دیگری هم هست که عرض می‎کنم. ایشان محو شدن را اشاره نمی‎کنند؛ می‎خواهند این طور استدلالی را بگویند. می‎گویند «و لا یزال کذلک حتی یرُی الشعاع المحیط به و اول ما یُری منه هو الاقرب إلی موضع الناظر و هو موضعُ خطٍّ یخرج من بصره فی سطح سمتیة» یعنی دایره سمتیه «تمرّ بمرکز الشمس عموداً علی الخطّ المماس للشمس و الأرض هو الذی فی سطح الفصل المشترک بین الشعاع و الظل فیری الضوء مرتفعاً» چون سایه عمود بالاتر است آن نوری که در فجر کاذب دیده می‎شود «مرتفعاً عن الافق مستطیلاً» به صورت عمودی هم هست. چرا؟ چون خط فقط خط جانبی است و یک خط است، نه سطح. «مستطیلاً و ما بینه و بین الأفق مظلماً و هو الصبح الکاذب و هذه صورته» صورتش را هم کشیدند. بعد دیگر انمحائش را نمی‎گویند. «ثمّ إذا غربت الشمس جدًّا رُئِی الضوء معترضاً و هو الصبح الصادق ثمّ یری محمّراً و الشفق بعکس الصبح» که از سوالاتی که این جا داشتند و نمی‎دانم چطور حل می‎کردند این است که می‎گویند وقتی شمس نزدیک شد، «رُئِی الضوء معترضاً» شفقی که بود به صورت عریض دیده می‎شود. چرا؟ اگر مسائل انعکاس نور در جبر مطرح نباشد اصلاً ما شفق نخواهیم داشت یعنی اگر در کره‎ای برویم که اتمسفر ندارد، انعکاس نور نیست، یک دفعه می‎بینید یک چیزی نوری از زیر افق بیرون می‎آید؛ اصلاً افق روشن نیست. جرم خورشید چه می‎شود؟ همان جا پیدا می‎شود. انعکاس نور است که این فضا را این طوری نشان می‎دهد.

شاگرد: نرسیدنِ شعاع مستقیم نور به وسط هیچ چیز معلوم نمی‌شود.

استاد: مستقیم، دیده نمی‎شود. چطوری این را می‎فرمودند و تصویر می‎کردند نمی‎دانم.

شاگرد: این مخروط را، همین طوری این مخروط نابود بشود، از زمانی که این مخروط نابود بشود همه جا نور است، نه این که فقط یک نقطه‎ای که آن دیده می‎شود نور است. این خورشید در آن فضا کل همه جا را روشن کرده است. کجا؟ نیم‎سایه هم که نداریم، فقط یک مخروط تاریکی داریم.

 

برو به 0:26:22

استاد: ولی عمود یکی‎اش بیشتر نیست یعنی نزدیکترین فاصله. به جاهای دیگر و خط‎های دیگر هم می‎توانید عمود بزنید اما عمود از این چیزی که به …

شاگرد:عمود زدن هم  معنی ندارد.  به خاطر این که شما در واقع ولو نزدیکترین فاصله را به یک شعاع نوری دارید، شعاع نوری به لحاظ فیزیک جدید مرئی شما نیست، مادام که به چیزی نخورد که بخواهد نور را برای شما انعکاس بدهد.

استاد: ولی آن‎ها می‎گفتند چون این نور این جا هست پس می‎بینمش. مثلا می‎گفتند فقط مقابله معدّ است. این‎ها را ابن سینا هم مفصل توضیح می‎دهد. مقابله معدّ است یعنی نزدیک‎ترین فاصله نور است، نوری که کیف است و مدام دارد نزدیک می‎شود، وقتی در نزدیک‎ترین فاصله‎ای که دیدن ممکن است رسید، این باعث می‎شود که من آن را به صورت شیء نورانی ببینم.

شاگرد: به نظرم کاملاً توجیه می‎شود. ما وقتی در مخروط تاریکی هستیم، یک نور را داریم می‎بینیم، خب این تا وقتی که در مخروط تاریکی هستیم یک خط نور داریم می‎بینیم وقتی که این مخروط تمام شد، دیگر ما از مخروط تاریکی درآمدیم و در محیطی هستیم که تمامش روشن است، چون تمامش روشن است دیگر همه جا را روشن می‎بینیم.

استاد: خب خورشید باید درآمده باشد و حال آن که نزدیک طلوع خورشید هنوز درنیامده ولی هنوز روشن هم هست. این نور از کجا آمده است؟

شاگرد2: فجر صادق هم هنوز درنیامده است.

استاد: خلاصه این سوالات کم نیست. ببینید این چقدر کار می‎‎برد و تا حالا چقدر کار برده است که این‎ها توجیه بشوند.

وجه تسمیه فجر کاذب

این که فرمایش ایشان بود و هر کدام اگر کتاب‎های دیگر هم دیدید به من هم بفرمایید. این‎هایی که من پی‎جویی کردم و جلوتر هم آن آقا سوال کرده بود دیده بودم، دیگر از حافظه بالکل رفته بود. لذا دیشب مقداری که ممکنم بود نگاه کردم بخشی‎اش یادم آمد، بخشی را هم که ندیده بودم جدیداً دیدم. چیزهای جالبی هم در آن بود. الان قطع نظر از مسائل شرعی وقتی می‎خواهند بگویند یکی را شفق می‎گویند، لغتشان درباره شفق را هم نمی‎دانم، Twilight شاید این طور چیزی بود. حالا تلفظش را نمی‎دانم، فقط لغتش را دیدم که این را شفق می‎گفتند. سپیده نه، همان شفق با همان اصطلاح خودشان می‎گفتند. این را از نظر فنی سه بخشش می‎کنند. همینی که در این کتاب تشریح الافلاک هست، قدیم بوده هزاران سال پیش بوده است که شفق نجومی می‎گفتند یعنی نجومیین و ستاره‎شناس‎ها می‎گفتند وقتی جرم شمس هجده درجه زیر افق هست یک کمی از نورش در آن می‎تابد. فجر صادق هجده درجه هست، کاذب را دیگر رها کنید. فجر صادق هجده درجه شمس که زیر افق است، این جا فجر صادق دیده می‎شود. بعد از هجده درجه تا دوازده درجه سه تا شش تا، سه شش تا هجده تا؛ از هجده درجه تا دوازده درجه هر چه این افق روشن می‎شود، اسم این شفق نجومی هست. از دوازده درجه تا شش درجه هوا گرگ و میش می‎شود، مردم و عموم هنوز میل ندارند و خوششان نمی‎آید راه بیفتند برای آن حالت ساذجی که خودشان داشتند، نه این که اشتغالات ضروری داشته باشند. آن حالت را دیدید که وقتی است که پرنده‎ها در آن فاصله روی حساب فطرت حیوانی خودشان کم کم دارند آماده می‎شوند که بیرون بیایند. آن‎ها شفق ملوانی می‎گفتند که برای دریانوردی و آماده شدن برای آن اگر شب می‎خواهند نباشد، برای دریا بروند. از شش درجه تا طلوع هم شفق شهری است یعنی وقتی است که دیگر مردم حاضر هستند راه بیفتند و کأنه روز حسابش می‎کنند. این سه تا تقسیم‌بندی را دارند. شش درجه تا صفر درجه که طلوع است، شفق شهری است؛ شفق از دوازده درجه تا شش درجه هم شفق ملوانی است و از هجده درجه تا دوازده درجه هم شفق نجومی است. این‎ها را داشتند اما خب فجر کاذب چه؟ دیروز عرض کردم این بحث شفقش یادم بود که چیزی نبود بعد که مراجعه کردم دیدم قبلاً هم برخورد کرده بودم. آن‎ها دو اصطلاح کنار هم هست؛ یکی‎اش که زیاد به کار می‎برند FALSE DAWN  به معنی سپیده غلط است.؛ به فجر کاذب سپیده غلط می‎گویند. پس آن شفق نجومی سپیده راست است اما آن صبح کاذب سپیده نجومی هم حتی نیست، سپیده دروغ و غلط است. تعبیر دیگری که بیشتر دارند و آن تعبیر دقیق‎تر است که در مرجع‎ها هم مراجعه بکنید اصطلاح ZoDICAL که اسم همان منطقة البروج و کمربند بروج است. این اسمی که الان بعد از کشفیاتی که از سیصد چهارصد سال قبل شده که اگر این درست باشد و ما هم درست تقریب بکنیم و فهمیده باشیم خودش یک کرامتی …

بعد می‎گویند که ZoDICAL LIGHT  یعنی نور منطقة البروج که فجر کاذب می‎شود. حالا چرا؟ مراجعه بکنید خودتان هم ببینید. این یک نحو کرامتی برای تسمیه فجر کاذب می‎شود که همان جا هم در آن‎ها گفتند که این نزد مسلمان‎ها تفاوت گذاشته شده، پیامبرشان گفتند این کاذب است، این‎ را خودشان آن جا تذکر دادند. کذبش از این جهت قشنگ است. جلوتری‎ها که می‎گفتند ما نور را می‎بینیم، می‎گفتند نور را می‎بینیم دیگر چرا کاذب؟! چرا دروغ؟! آن صادق است می‎گفتند یعنی «أصدقک کلّما نظرت إلیه» مدام مرتب می‎بینیش اما این نه؛ و حال آن که عکس‎هایی هم که برای این ذنب السرحان و دم گرگی انداختند این یک چیز کمی نیست، نور حسابی است؛ در جایی که عکس از آن گرفتند یک چیز عمودی پر رنگ و پر نور و حسابی هست، این چطور دروغ است؟ از کجا پیدا می‎شود؟ اگر نور شمس است که در این ظلّ مخروطی نزدیک به ماه شده خب کجایش دروغ است؟ خورشید نزدیک شده دیگر، وجه دروغش چیست؟ خلاصه باید یک چیزی بگوییم که بعدش محو می‎شود و امثال این‎ها.  اما این که از قرن هفدهم به بعد دو سه تا تحقیق گسترده برای این کردند این طوری بود. من مروری نگاه کردم و اگر خواستید بیشترش را خودتان نگاه کنید. حاصلش این است که یک چیزهایی هست که مربوط به اتمسفر زمین است یعنی وقتی نور در جو و فضا می‎تابد و به دید ما نزدیک می‎‎شود و انعکاس در محدوده زمین صورت می‎گیرد این صبح ما می‎شود یعنی نور خورشید در فضای اتمسفری که بالای سرماست دارد کار انجام می‎دهد؛ اسمش را انعکاس یا هر چیز دیگر می‎خواهید بگذارید. این پدیده صبح و فجر می‎شود؛ راست است. یعنی برای افق ماست در فضایی که مربوط به جوّ ماست. خب این فجر کاذب چیست؟ با آن تحقیقاتی که انجام دادند دیدند این اصلاً برای اتمسفر زمین نیست. غبارهایی کیهانی هست که بیرون زمین در کل منظومه شمسی پخش است و پخش بودن آن‎ها هم طوری است که شمس دارد دورش می‎گردد که به دید ما هم خیالمان می‎رسد شمس دارد دور ما می‎گردد، در آن سطح منطقة البروج نور خورشید همین طوری که این‎ها دور می‎زنند این نور در این غبارهای کیهانی با فاصله زیاد می‎افتد ولی این‎ها انعکاس شعاع خورشید به آن غبارهاست چون چطور از دور کهکشان را مثل یک سفیدی می‎بینیم، این‎ها هم چون زیاد هستند و از دور انعکاس بسیار گسترده عددی دارند به صورت یک ستون عمودی نور درمی‎آید. چرا عمودی؟ چون در صفحه منطقة البروج است. از چیزهای جالبی هم که برایش گفتند این است که این‎هایی که نزدیک افق ما می‎بینیم این یک جای پر نورش هست و الا بعداً با رصدهای بسیار دقیق دیدند همین فجر کاذب کمربندی هست دائماً هست یعنی شب تا صبح شما این فجر کاذب را می‎توانید ببینید، فقط خیلی کم نور است، ضعیف است و یک سر نقطه‎ای هم دارد؛ اسم سر نقطه‎ای هم گفتند. یعنی درست نقطه مقابل مرکز شمس است؛ اگر شمس الان  در شب زیر پای ما باشد، این نقطه مقابل این فجر کاذب بالای سر ماست؛ درست نقطه مقابل خورشید است. اگر خورشید دست راست زیرِ زمین ما باشد، سر آن نقطه این طرف است و در منطقه البروج دارد دور می‎زند. سر این نقطه‎ای که مقابل خورشید است و دارد این را تشکیل می‎دهد. این را می‎گویند از چیزهایی است که در این سیصد چهارصد سال به آن رسیدند که اگر این حرف را من درست فهمیده باشم و این حرف هم درست باشد وجه تسمیه کاذب خیلی جالب می‎شود. یعنی اصلاً برای افق و زمین و برای ما نیست، یک چیز بیرون از دستگاه زمین است و مربوط به منظومه شمسی می‎شود. کاذب بودن خیلی واضح است؛ نور شمس الان برای شما نیست، این نور شمس است برای یک چیزهای ریزی… چطور اگر نور شمس به زهره می‎تابد و ربطی به طلوع و غروب خورشید برای شما ندارد، این نوری هم که می‎بینید برای ذراتی بسیار فراتر از زمین شماست و این نور را می‎بینید.

 

برو به 0:37:12

شاگرد: فرمودید نقطه مقابل خورشید است، این فجر کاذبی که مرئی می‎شود پس آن وقت چرا در همان سمت مشرق است؟

استاد: در سمت مشرق است اما در سطح منطقة البروج یعنی یک جای دیگری نیست که … درست کج هم هست یعنی اگر ما یک جایی هستیم که منطقة البروج کمربند و حمایلی هست این طوری زده می‎شود؛ در سطح منطقة البروج است؛ اگر جایی هستیم که آن منطقة البروج هم به صورت عمودی بالا می‎آید اگر برویم مدام عرض جغرافیایی ما بیشتر بشود به طوری که منطقة البروج مدام بخوابد یعنی مثلاً فاصله‎اش با افق 20 درجه بشود، سپیده صبح هم این طوری است؛ در عکس‎هایش هم که بعضی‎ها داشتند این طوری است. من گفتم اول دوربین را کج گرفتند؟ سپیده این طوری است! این سپیده دم گرگی چرا این طوری است؟ علی ای حال اگر این طور باشد پس خودش را در سطح منطقة البروج نشان می‎دهد مثل کهکشان راه شیری که اسم عرفی‎اش راه مکه است؛ چون طرف قبله را نشان می‎داده راه مکه می‎گفتند. خب این الان چطوری است؟ خب هر وقتی از شبانه‎روز نگاه کنید جایی از آن تغییر نمی‎کند چون کهکشان راه شیری معادل همان منطقة البروج است و لذا اگر ما این طرف و آن طرف برویم او هم به تناسب خود ما از باب اختلاف منظر نشان می‎دهد و الا خودِ او در آن سطح همیشه قرار می‎گیرد؛ لذا این ذرات غبارهای کیهانی هم که نور به آن می‎تابد آن‎ها یک جایی هستند روشن است، ربطی به افق‎های عرض و طول بلاد ندارد فقط مهم این است که هر کسی کجای کره زمین است و این را چطوری می‎بیند. یک کسی که مثلاً در استواء هست و در مکه مشرف است این را این طوری می‎بیند، یک کسی که در مسکو هست این را این طوری می‎بیند. مثل هلالی که الان برای ما هست و نرم‎افزاری هست که یک کسی درست کرده بود که یکی از گزینه‎هایش این بود که شما می‎توانید در همه نقاط کره زمین نحوه هلال را ببینید؛ یک هلالی که الان برای ما شکمی دارد و این طوری در یک نقطه دیگری می‎روید می‎بینید درست فرق می‎کند و دیگران همین هلال را طور دیگری می‎بینند. این هم از چیزهایی هست که به دید مربوط می‎شود و جالب است؛ لذا همین فجر کاذب هم این طوری است، یک واقعیتی ورای جوّ دارد اما واقعیت فجر به معنای سپیده‎ای که برای افق است و قاطن در یک نقطه‎ای هست، این به آن مربوط است. همین طوری که او دارد می‎بیند دیگران اصلاً این را نمی‎بینند. اگر ما الان صبح را قشنگ می‎بینیم و نزدیک طلوع هوا روشن است کسانی که در تبریز هستند اصلاً این روشنایی را نمی‎بینند؛ هوا تاریک است اما آن نور فجر کاذبی که پیدا می‎شود آن نقطه خاصی است که برای تبریز بعد صورت می‎گیرد اما آن پر نور شدنش برای آن‎ها بعداً صورت می‎گیرد، نه این که اصل خود ظهورش برای آن‎ها بعداً باشد. این‎ چیزهایی است که فی‎الجمله مراجعه‎ کردم و دیدم؛ حالا اگر بحث بیشترش را خواستید مراجعه بکنید در یک جزوه‎ای جمع‎آوری بکنید که همه چیزها معلوم باشد.

 

والحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین.

 

تگ: ، وقت نماز صبح، توحید مفضل، نیوتون، هندسه اقلیدسی، انعکاس نور، مباحث اپتیکی، فجر کاذب، فجر صادق، تشریح الافلاک، کهکشان راه شیری، حسن بن هیثم بصری،

 


 

[1] بهجة الفقيه، ص: 36

[2] تحفة الأحباب، شرح تشریح الافلاک شیخ بهائی، سیدمحمدجوادذهنی تهرانی،ج1،ص75

[3] شاگرد: به مناسبت آن روایتی که تحدید می‎کند شمس را  چند فرسخ با اندازه‎های مشخص حتماً خاطرتان هست؛ من الان مقدار فرسخش یادم نیست؛ فقط یادم هست آن زمان فرسخ‎ها را هر کاری می‎کردم با این اندازه‎هایی که الان هست جور درنمی‎آمد. خاطرتان هست چند فرسخ گفته بود؟

استاد: الان یادم نیست کدام روایت منظورتان هست. می‎خواهید دوباره ببینید بگویید.

[4] جمع کُره

درج پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

The maximum upload file size: 10 مگابایت. You can upload: image, audio, video, document, text, archive. Drop files here

هیچ فایلی انتخاب نشده است