1. صفحه اصلی
  2. /
  3. شرح
  4. /
  5. درس فقه(١٢٢)- وقت نماز صبح

درس فقه(١٢٢)- وقت نماز صبح

    |
  • لینک کوتاه : https://almabahes.bahjat.ir/?p=19267
  • |
  • بازدید : 38

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

اول وقت نماز صبح

وقت صلاة الصبح

 أوّل وقت صلاة الصبح، طلوع الفجر الصادق المعترض المنتشر في الأُفق المبان به الخيطان، دون الكاذب الصاعد. و هذا بحسب الفتوىٰ و النصوص من المسلّمات، فلا تترتّب الأحكام المعهودة من الصلاة و الصوم قبل ذلك.[1]

صفحه 36 بهجةالفقیه بودیم که فرمودند «وقت صلاة الصبح و أوّل وقت صلاة الصبح، طلوع الفجر الصادق المعترض المنتشر في الأُفق المبان به الخيطان، دون الكاذب الصاعد. و هذا بحسب الفتوىٰ و النصوص من المسلّمات، فلا تترتّب الأحكام المعهودة من الصلاة و الصوم قبل ذلك.» وقت اختصاصی فرمودند، وقت ظهر و عصر هم که ابتدای کلامشان بود، یک گریزی هم به وقت عشائین زدند و به تفصیلش هم بعداً می‎پردازند. الان هم طبق جواهر یک خلاصه‎ای از وقت نماز صبح می‎فرمایند که اول وقت نماز صبح …

ترتیب مباحث اوقات الصلاۀ بهجةالفقیه بر طبق شرایع و جواهر

شاگرد: جهت این ترتیبی که اول وقت ظهرین آمده، بعد صبح آمده، بعد عشائین چیست؟

استاد: در جواهر که این طور نیست؛ «الوقت الاختصاصی و الاشتراکی للعشائین» چون این طبق آن کتاب‎ها نوشته شده، عناوین هم که حاج آقا نزدند، ایشان طبق جواهر نوشتند.

شاگرد: در جواهر هم همین طوری شده است.

استاد: «أمّا الاول» یعنی مقادیر صلوات و احکامها. «فما بین زوال الشمس إلی الغروب وقت للظهر» بعد اختصاصی را هم صاحب شرایع مطرح کردند بعد به تفصیل آمدند در جواهر بحث‎های مفصل اختصاص و فروعاتش را فرمودند، این چیزی که خواندم صفحه 74 بود که تا صفحه 94 آمدند و این دنباله حرف ایشان بود؛ چون صاحب شرایع اسمی از وقت اختصاصی برده بودند، صاحب جواهر هم به تفصیل وارد شدند و 20 صفحه از صفحه 74 تا 94 بحث کردند. بعد آن جا متن شرایع است که «و کذا إذا غربت الشمس دخل وقت المغرب» می‎بینید بعد از ظهر و عصر، وقت مغرب را گفتند. «تختص مِن أوله» باز در اختصاص رفتند که حاج آقا هم که این جا عنوان زدند «الوقت الاختصاصی» محور کلام وقت اختصاصی نبود، وقت مغرب و عشاء هست که اختصاصی هم در ضمنش گفته می‎شود. حاج آقا فرمودند «و یجری فی العشائین»، «مثل ما ذکرناه» یعنی این که وارد آن اصل وقت نشدند ولی توضیح بیشتر این‎ها را بعداً می‎دهند ولی شرایع و این‎ها این طوری نیست و همین طوری که شما می‎فرمایید به وضوح بعد از ظهر و عصر، مغرب و عشاء هست. «ثمّ یشارکها» بعد صفحه 96 جواهر می‎فرمایند «ما بین طلوع الفجر الثانی المستطیر فی الأفق إلی طلوع الشمس وقت الصبح» این اجمال وقت است و بعد در متن همان شرایع شروع می‎کنند «یعلم الزوال» گفتیم ظهر به زوال است، زوال چیست؟ چطور معلوم می‎شود؟ گفتیم مغرب به غروب است؟ غروب چیست؟ استتار است یا زوال حمره هست؟گفتیم طلوع فجر که حالا هر کدام به تفصیلش گفته می‎شود که من الان تازه مراجعه نکردم. منظور که می‎بینید که این کتاب هم بر طبق آن‎ها هست، نظمش محفوظ است.

شاگرد: پس در واقع حاج آقا ابتداءً وقت ظهر و عصر را فرمودند، وقت مغرب و عشاء را هم فرمودند، الان دارند وارد …

استاد: وقت خلاصه آن‎ها را طبق کتب گفتند بعد وقت نماز صبح را هم می‎گویند.

شاگرد: مقداری وارد شدنشان در عشائین ظاهرش این است که ازناحیه اینکه بحث وقت اختصاصی برای آن‎ها هم هست، نه تعیین وقت.

استاد: یعنی این جا عشائین را به چه زدند؟ به همان دنباله بحث اختصاص ولی در کتاب‎هایی که بر طبق آن پیش رفتند این طور نیست. حالا چرا؟ در صفحه 41 همین جا می‎‎فرمایند «مسألة: غروب الشمس، أوّل وقت صلاة المغرب»[2] چون دوباره طبق جواهر به تفصیل این را می‎گفتند حاج آقا آن جا یک اشاره وقت اختصاصی کردند و در صفحه 41 با فاصله پنج شش صفحه صریحاً دوباره وارد در تفصیل این می‎شوند که «غروب الشمس، أوّل صلاة المغرب» این بحث‎ها به تفصیل دیگر می‎آید.

شاگرد: سوال این جا این طوری مطرح می‎شود که اگر بحث سر وقت اختصاصی بود حالا چه مناسبتی دارد که بخواهیم صلاة صبح …

استاد: وقت اختصاصی نبود؛ یعنی کلام حاج آقا را می‎گویید یا متون فقهی را می‎گویید؟

 

برو به 0:06:20

شاگرد: متن بهجة الفقیه را می‎گویم. چون به تناسب وقت اختصاصی سراغ عشائین آمدند.

استاد: حاج آقا این‎ها را بر طبق جواهر درس می‎دادند و آن چه هم که مقتضی حالشان بود و یک چیز خاصی می‎خواستند بگویند طبق همان درس جواهری که می‎دادند می‎نوشتند. این جا که رسیدند دیدند متن شرایع این هست که وقت مغرب را هم گفتند، دیدند وقت مغرب که به صورت تفصیلی چند صفحه بعد می‎آید، این جا آن تتمه بحث اختصاص را اشاره‎ای کردند که در بحث اختصاصی هم ما همان را می‎گوییم. این طوری است، نه این که فقط می‎خواستند وقت اختصاصی را بگویند من باب ابداع و چیزی که خودشان بگویند؛ بر طبق جواهر بوده و فقط آن جا بحث اختصاصی را اشاره کردند اما تفصیلش را برای چند صفحه بعد گذاشتند که در خودِ شرایع می‎آید.

در شرایع می‎گویند وقت نماز ظهر، زوال است؛ وقت نماز مغرب، غروب است؛ وقت نماز صبح طلوع فجر است. این را گفتند بعد حالا می‎گویند «یعلم» یعنی اصل این که وقت کی هست بعد علائمش هست. خب زوال چطور «یُعلَم»؟ غروب چطور «یُعلم»؟ طلوع فجر چطور «یُعلم»؟ لذا بعد از این که غروب را گفتند، می‎گویند «ویعلم الزوال». بعد نماز وقت صبح در متن شرایع در صفحه 97 جواهر هست. وقتی وقتِ صبح را گفتند حالا می‎گویند «یعلم الزوال» دوباره برمی‎گردند به تفصیل [علائم اوقات می‎پردازند.] دوباره در صفحه 106 جواهر می‎فرمایند «و یعلم الغروب» یعنی بعد از زوالی که گفتند، «یعلم الغروب استتار القرص» این در متن شرایع هست. بعد از این که راجع به غروب صحبت می‎کنند، آخر کار نمی‎دانم راجع به علامت فجر هم دارند یا نه؛ باید نگاه کنم.

شاگرد: دارند.

استاد: پس ایشان هم داشتند؛ اگر دارند … می‎گویم روی روالش هم یک چیز مبهمی نیست که این طوری منظور آن‎ها معلوم بوده، بهجةالفقیه هم بر طبق همان‎هاست. خب حالا چه می‎فرمایند؟!

بازگشت به بحث اول وقت نماز صبح

عبارت حاج آقا این طور که وقت صلاة صبح به این تعبیر بود «أوّل وقت صلاة الصبح، طلوع الفجر الصادق» فجر و انفجار شکافته شدن فلق است. «قل أعوذ بربّ الفلق» که فلق را گاهی به همین معنا می‎گویند یعنی فجر به معنای شکافته شدن است مثل این که سفیدی آن سیاهی افق را می‎شکافد. فجر وجه تسمیه‎های مختلف دارد. «طلوع الفجر الصادق» که مقابلش فجر کاذب است که الان می‎فرمایند. «المعترض» طلوع فجر صادقی که افقی است، عمودی نیست. «المنتشر في الأُفق» یک نقطه‎ای هم نیست که به صورت یک خطی باشد، پخش است و در افق پهن است. «المبان به الخيطان» به وسیله این فجر صادق، خیطان روشن و آشکار می‎شود؛ خیطان یعنی خیط الأسود و خیط الأبیض. «كُلُوا وَ اشْرَبُوا حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَكُمُ الْخَيْطُ الْأَبْيَضُ مِنَ الْخَيْطِ الْأَسْوَدِ مِنَ الْفَجْرِ»[3]  این هم «المبان به الخیطان»

شاگرد: این ملاکی که در آیه شریفه ذکر شده، اولاً آن شب‎هایی که مثل لیالی مقمره که مثلاً نصف شب‎ها وقت نماز صبح این قدر تاریک نیست که مثلاً چیز باشد؛ علاوه بر این که در آن شب‎هایی هم که ماه نباشد و قبل از طلوع فجر تاریک باشد به هر حال آن وقت‎ها یک چیزی به عنوان چراغ استفاده می‎کردند.

 

برو به 0:11:15

استاد: همه چراغ‎ها آن موقع روغن‎سوز، پی‎سوز بوده است، نادر بوده که تا صبح روشن بگذارند؛ وقتی بیدار می‎شدند طرف صبح آیا روشن می‎کردند یا نه، معلوم نیست خیلی مرسوم بوده کما این که من یادم است حتی دهاتی که برق نبود و نور کم بود، مرسوم نبود طرف صبح چراغ روشن کنند. اگر امید داشتند که می‎گفتند بلند شدیم تا هوا تاریک است یک نمازی و تشکیلاتی باشد، هوا روشن می‎شود. یعنی چون می‎گفتند الان با فاصله نیم ساعت هوا روشن می‎شود دیگر صرف نمی‎کرد مگر نیاز داشته باشند و یک جای تاریکی بخواهند بروند که آن حرف دیگری بود یعنی به عنوان اضائه بیت و روشن کردن طرف صبح خیلی مرسوم نبود.

رویت فجر صادق و تفاوت تقویم ها دراذان صبح و نظرآیه الله مرعشی و آیه الله بهجت

شاگرد: آن وقت این نور فجر صادق آدم احساس می‎کند این قدر نیست که بشود با آن در اتاق یا حتی بیرون …

استاد: اتفاقاً آن فجر صادق را با دو تا شرط در نظر بگیرید؛ یکی این که هوا تاریک باشد؛ همین که خودتان فرمودید و دوم این که فضا غبارآلود نباشد. غبار از گرد و خاک یا غبار از دود؟ این‎ها نمی‎گذارد که قشنگ روشن بشود. در شهرها معمولاً این طوری است ولی اگر در یک فضای خیلی صاف بروید و هوا هم تاریک باشد خیلی قشنگ … دو سال پیش بود، چه وقتی بود که بعضی رفقای ما که مباحثه چیز می‎آمدند به من هم چند بار گفتند، ما دیگر نتوانستیم؛ گفتند این طرف در حومه قم کوه سفید بهترین جاست و رفتند و گفتند خیلی قشنگ وقتی موذن رادیو به «حیّ علی خیر العمل» یا «حیّ علی الصلاة» رسید، قشنگ دیدم خیلی روشن و واضح افق دلنشین و جذاب [نمایان شد.] منظور این طور نیست که … به خصوص آن‎هایی که وارد باشند. حالا ما از بچگی تا حالا به دیدن فجر و طلوع مأنوس نبودیم اما جلوترها این طور نبوده است و از همان سنین کودکی تجربیات داشتند.

ما که قم مشرف شدیم این دفترچه‎اش را من دارم؛ رایج بود و حتی به نظر مرحوم آقای مرعشی رسیده بود و این جا در مقدمه‎اش هم نوشته و همه ما گرفتیم و در دست‎ها بود و الان هم هست؛ اذان صبح نه دقیقه، ده دقیقه از این اذانی که الان می‎گویند زودتر بود و خود مرحوم آقای مرعشی حدود سه ربع، یک ساعت قبل از طلوع فجر حرم می‎آمدند، کارشان این بود؛ مکرر نقل شده بود که پشت درب حرم می‎آمدند که هنوز درب حرم باز نشده بود؛ حتی برف سنگین هم بود می‎ایستادند تا درب را باز کنند. خیلی کم کسی بود برود ولی هنوز آقای مرعشی طرف صبح مشرف نشده باشند. زودتر می‎آمدند و گاهی هم دیده بودم که یک متکایی هم داخل محراب برای ایشان می‎گذاشتند تکیه می‎دادند و عبایشان را روی عمامه‎شان می‎کشیدند یعنی صورتشان پیدا نبود و مشغول مناجات و دعایی بودند. خدا رحمتشان کند، این کارشان بود ولی اذان صبح که می‎گفتند به سرعت همین که اذان بلند می‎شد، موذن ایشان هم اذان را می‎گفت و ایشان هم اقامه می‎خواندند و خیلی طول نمی‎کشید. متجاوز شصت سال مرحوم آقای مرعشی نمازشان را با همین دفترچه‎ای که ما داریم می‎خواندند؛ یعنی از آن وقتی که اذان می‎گفتند الان رادیو نه دقیقه بعدش می‎گوید. من یادم است چند سالی گذشت عده‎ای آمدند که نه، فجر طالع نمی‎شود، چرا نماز می‎خوانید؟ ما رفتیم تفحص کردیم و با مراجعات مکرر اول پیشنهاد شانزده دقیقه دادند؛ بعداً هم خیلی رفتند و آمدند و من در جریانش نبودم ولی می‎دانم حاصل بحث‎هایشان این شد که نه دقیقه حاضر شدند برگردانند و اذان الان نه دقیقه از آن کمتر است. در یزد هم یک سالی این طور شد و بعد دیگر دوباره آن جا قبول نکردند و الان یزد بر طبق جدولی است که سابق بود؛ حالا شاید به خاطر این است که عرض جغرافیایی‎اش کمتر است. این شمالی بودنِ قم و تهران با یزد فرق می‎کند؟! نمی‎دانم چطور بود ولی من یادم است که یکی دو سال آن جا هم این ده دقیقه را آوردند و سال‎های بعدش که ما رفتیم دیدیم دوباره طبق همان جدولی که زمان مرحوم آقای صدوقی بود برگرداندند. بالای مناره بود، آن آقایی که همیشه پشت سر آقای صدوقی بود می‎‎گفت من خودم بالای مناره می‎روم، اذان را که می‎گویم فجر را می‎بینم؛ آقای صدوقی همان اول وقت می‎خواندند؛ سریع اذان تمام شده بود با فاصله چند دقیقه‎ای نماز را می‎بستند.

 

برو به 0:16:22

شاگرد: آن دفترچه‎ای که از آقای مشفقی اصفهانی چاپ کردند چه به صورت دیواری و چه به صورت دفترچه‎ای خصوص نماز صبح را نوشته که یک ربع صبر کنند. جالبش این است که نوشته احتیاطاً صبر کنید.

استاد: بله چون طرف صبح هم برای روزه می‎خواهیم مراعات کنیم هم نماز،لذا  یک طوری است که می‎گویند اگر برای روزه احتیاط کردیم، شما خودتان برای نماز احتیاط کنید.

شاگرد: بعضی‎ها می‎گویند شاید علتشان این باشد که چون اذان استانی گفته می‎شود، مثلاً در یزد گفته می‏شود، شاید افق ابرقو یا اردکان شاید ده دقیقه یک ربع فرقش باشد.

استاد: ده دقیقه نمی‎شود.

شاگرد: مثل می‎زنم! می‎خواهم بگویم از آن طرف احتیاط می‎کنند زودتر اذان می‎گویند، از آن طرف احتیاط می‎کنند مغرب را زودتر می‎گویند برای اینکه اگر کسی بخواهد روزه بگیرد احتیاط کند. حالا بعضی‎ها دلیلش را این می‎گویند.

استاد: ولی خب برای ده دقیقه خیلی فاصله می‎شود. کل ایران ساعت است؛ یک قارچ جغرافیایی است. قاچ 15 درجه است؛ 15 درجه جغرافیایی یک قاچ می‎شود که یک ساعت می‎شود. از مشهد که مشرف شوید تا تبریز و این طرف را نگاه بکنید حدود یک ساعت تفاوت ساعت می‎شود.

شاگرد: اصفهان تا قم ده دقیقه تفاوت است.

استاد: البته این فاصله به نصف النهارشان مربوط می‎شود، نه صرفاً فاصله خارجی‎شان. حالا چه شد به این حرف‎ها رسیدیم؟

شاگرد: طلوع فجر و دیدنِ …

استاد: برای این در این بحث رفتیم که از آقازاده حاج آقا این را شنیدم؛ بعد می‎رفتند و می‎آمدند که شانزده دقیقه عقب ببرند؛ اول پیشنهاد شانزده بود، طرفدار حسابی داشت. حالا من اسم نمی‎برم از افرادی که مصرّ بودند به این که شانزده دقیقه عقب ببرند. بعد ایشان می‎گفت که من آن وقت پیش آقا آمدم که شما هم بگویید این وقت این طور نیست؛ می‎گفت که ابوی ما قبول نکردند، گفتند آن‎هایی که رفتند فجر را ببینند متخصص نبودند؛ باید مثلاً فلان نحو با فلان خصوصیت به افق نگاه بکنند، می‎بینند، این ده دقیقه که دیرتر می‎گویند به خاطر عدم تخصصشان هست.

شاگرد: آن جدول اولیه را متخصصین تهیه کرده بودند.

استاد: بالاخره حاج آقا معیت نکرده بودند با این که نه دقیقه و ده دقیقه عقب بیاید؛ ایشان این تأخیر را تأیید نکرده بودند. شاید آن سال‎های اول بود وقتی که من یادم است ماه مبارک که اول وقت همه مساجد بود، یک وقت‎هایی خیلی زود خود ایشان هم آمدند؛ وقتی حرم داشتند اذان صبح را می‎گفتند که آمدند وارد مسجد شدند یک نافله فجر خواندند و نماز صبح را خواندند.اینجوری هم من خودم دیدم. خلاصه حالا برای روزه گرفتن که نظرتان باشد این اذانی که الان می‎گویند ولو مستصحب اللیل هستیم، وظیفه شرعی‎اش را نمی‎گویم ولی کسی که می‎خواهد احتیاط بکند این ده دقیقه را خوب است قبل از این اذانی که الان می‎گویند احتیاط بکند.

شاگرد: اگر فتوای حاج آقا این باشد روزه همه باطل می‎شود؛ ملت که تا لحظه آخر می‎خورند ولی خیلی کم هستند افرادی که مراعات کنند. اگر ما جایی برویم بخواهیم پنج دقیقه احتیاط کنیم صدای همه بلند می‎شود بعد با این فتوای حاج آقا اغلب روزه‎ها باطل است. چون فتوای ایشان این بوده یعنی تلقی ایشان این بوده که همان نه دقیقه قبل از اذان درست است.

استاد: این که فتوا نمی‎شود؛ فتوای حاج آقا این است که شمای مکلف مستصحب اللیل هستید تا برای شما به قطع یا به ظن حجت روشن بشود که صبح شده است. فتوای ایشان این است، حالا در این جدول‎ها و چه ولی منظور من این بود که  ایشان فرمودند بعید است پیدا باشد، یادم آمد که حاج آقا توضیح هم دادند که دیدن فجر تخصصی می‎خواهد ؛ لذا ما که از قدیم انسی نداشتیم این برای ما سخت می‎شود که چطور ببینیم و باید چقدر بگذرد تا معلوم بشود اما اگر جای کاملاً تاریکی باشد، افق مشرف باشد و هوا هم صاف باشد و گرد و غبار نباشد، از دود و خاک ظاهراً خیلی خوب خیط ابیض و اسود معلوم می‎شود.

منظور ازخیط ابیض و خیط اسود

شاگرد: این شناختن خیط ابیض و اسود شناختنِ دو تا نخ است یا همین فجر است؟

استاد: خب یک خیطش، خیط فجر است؛ یک خیطش هم زیرش است که افق تاریک است.

شاگرد: یک تلقی این است که در زمانی است که آدم می‎تواند دو تا نخ را تشخیص بدهد که فکر کنم سوال ایشان هم ناظربه این بود.

شاگرد2: من هم این طوری تصور می‎کنم.

شاگرد: دو تا نخ سیاه و سفید جلوی شما بگذارند نمی‎شود. سوال ایشان هم ناظر به همین بود.

استاد: «حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَكُمُ الْخَيْطُ الْأَبْيَضُ مِنَ الْخَيْطِ الْأَسْوَدِ مِنَ الْفَجْر» و الا در آن بعضی چیزهایی که دارد شتری را، اسبی را که ببینی آن دیگر وقتی است که نماز بخوانید و الا نخ باید خیلی نور زیاد بشود تا … شاید هم حالا که گفتید روایتش را…

شاگرد2: روایت هست که یکی ازصحابه تصورش این بود که نخ را باید تمییز دهد و کلی صبر کرده بود.

استاد:‌بله حضرت فرمودند صلاه الصبیان البته اون مربوط به صحابه نیست.

شاگرد‌: شاید یک موقع نور ماه آنقدر زیاد باشد که شما ببینید.

استاد: چه چیزی را ببینید؟

شاگرد3: آن نخ سفید و سیاه.

استاد: بله وقتی که مهتابی هست خیلی روشن است.

شاگرد:‌ولی فهم خیلی رایجی هست.

استاد‌:‌من اولین بار هست که این را [می شنوم]شما هم همین منظورتان بود؟[اشاره به یکی ازشاگردان]

شاگرد:‌من اولین بار شاید جایی دیده بودم.

شاگرد٢: من دوتا قول را دیده ام.

استاد:‌خب خیط به معنای نخ است، حرفی نیست اما این که این جا تشبیه آن خط افق به نخ است؛ نخ سفید با نخ سیاه! یعنی به افق نگاه می‎کنید دو تا نخ می‎بینید؛ قبلاً هیچی نبود و یک افق تاریک بود حالا نخ سفید از نخ سیاه در افق از ابتدای فجر برای شما متبیّن شده است.

شاگرد: «مِن الفجر»، «مِن» بیان است؟

استاد: «مِن» بیان برای خیط ابیض است. خود خیط ابیض از سنخ فجر است؛ آن از فجر است که طلوع صبح را نشان می‎دهد.  در نهج البلاغه هست که حضرت امر کردند نماز صبح را وقتی بخوان که «صلّ صلاة الصبح تری وجه صاحبک» یعنی آن غلس را مأمور نبوده؛ می‎خواستند بعضی از زن‎ها برای جماعت بیایند و امثال این‎ها، غلس سنت پیامبر بوده اما نه به آن صورتی که سنت واجبه باشد یا همه جوانب موکد را داشته باشد که بر آن محافظه‎کاری بکنند لذا بعداً خود امیرالمومنین …

 

برو به 0:24:10

شاگرد: غلس یعنی چه؟

استاد: غلس یعنی شدت تاریکی؛ «إنّ رسول الله صلی‎الله‎علیه‎و‎آله‎وسلم کان یغلس بصلاة الفجر» یعنی همان اول طلوع می‎خواندند اما حضرت فرمودند شما وقتی بخوان که کسی دارد می‎آید در تاریکی صورتش را بشناسی که چه کسی هست. یک شبه تاریکی نباشد که «تری وجه صاحبک». در نهج البلاغه یادم هست که حضرت یک امری دارند.

شاگرد: در نهج البلاغه نمی دانم.

استاد: من از نهج البلاغه یادم هست.

شاگرد: سنی‎ها روایت‎های این طور مضمونی که دیر نماز بخوانند متعدد داشتند که خودشان مانده بودند بالاخره باید چه طوری جمعش کنند.

استاد: جمعش مبهم نیست؛ خیلی چیزها هست که بعضی‎ها فضیلت نفسی است اما نسبت به مصالح و مفاسد دیگر وقتی جمع‎بندی می‎شود یک چیز دیگری می‎شود؛ اصل خودش « إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ كانَ مَشْهُوداً»[4] ملائکه لیل و نهار می‎بینند؛ این فضیلت نفسی است اما خب وقتی می‎خواهد جماعت باشد و آن فضیلتی که دارد بیایند و بروند، بچه‎ها و زن‎ها رفت‎وآمد بشود در شدت تاریکی حالت امنیت آن طوری را برای عمومشان ندارد لذا طوری است که معلوم باشد هر کسی چه کار کرد و همه رفتارها در منظر باشد و بتوانند ببینند هر کسی چه کار کرد. مجموع این شرایط را می‎بینید عقب انداختن … روایت پیدا شد؟

مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَيْنِ الرَّضِيُّ الْمُوسَوِيُّ فِي نَهْجِ الْبَلَاغَةِ عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع أَنَّهُ قَالَ فِي كِتَابٍ كَتَبَهُ إِلَى أُمَرَاءِ الْبِلَادِ- أَمَّا بَعْدُ فَصَلُّوا بِالنَّاسِ الظُّهْرَ حَتَّى تَفِي‌ءَ الشَّمْسُ- مِثْلَ مَرْبِضِ الْعَنْزِ- وَ صَلُّوا بِهِمُ الْعَصْرَ وَ الشَّمْسُ بَيْضَاءُ- حَيَّةٌ فِي عُضْوٍ مِنَ النَّهَارِ حِينَ يُسَارُ فِيهَا فَرْسَخَانِ- وَ صَلُّوا بِهِمُ الْمَغْرِبَ حِينَ يُفْطِرُ الصَّائِمُ وَ يَدْفَعُ الْحَاجُّ- وَ صَلُّوا بِهِمُ الْعِشَاءَ الْآخِرَةَ- حِينَ يَتَوَارَى الشَّفَقُ إِلَى ثُلُثِ اللَّيْلِ- وَ صَلُّوا بِهِمُ الْغَدَاةَ وَ الرَّجُلُ يَعْرِفُ وَجْهَ صَاحِبِهِ- وَ صَلُّوا بِهِمْ صَلَاةَ أَضْعَفِهِمْ وَ لَا تَكُونُوا فَتَّانِينَ.[5]

شاگرد: در وسائل از نهج البلاغه آورده که «فِي كِتَابٍ كَتَبَهُ إِلَى أُمَرَاءِ الْبِلَادِ أَمَّا بَعْدُ فَصَلُّوا بِالنَّاسِ الظُّهْرَ» تا آخرش که  «وَ صَلُّوا بِهِمُ الْغَدَاةَ وَ الرَّجُلُ يَعْرِفُ وَجْهَ صَاحِبِهِ»

استاد: بله صورت همراه خودش را می‎بیند و این قدر تاریک نیست.

شاگرد: آن قضیه خیطان را هم در مجمع نقل کرده که «و روي أن عدي بن حاتم قال للنبي إني وضعت خيطين من شعر أبيض و أسود فكنت أنظر فيهما فلا يتبينان لي فضحك رسول الله  حتى رئي نواجذه و قال يا ابن حاتم إنما ذلك بياض النهار و سواد الليل فابتدئ الصوم من هذا الوقت.»[6]

شاگرد2: ترجمه‎ها را هم نگاه کردیم اکثراً همین طور ترجمه کرده بودند.

استاد: نخ سیاه و سفید؟!

شاگرد2: نه!

استاد: بله خیط فجر منظور است. این گیری ندارد.

شاگرد2: مثلاً رشته سپیدی صبح نوشته بودند.

استاد: بله این خیط یک تشبیه خیلی زیبایی است و گیری ندارد.

شاگرد3: خود مرحوم حاج آقا که با فاصله زمانی نماز را می‎خواندند به همین علت بوده است؟

استاد: نه آن جهات دیگری داشت؛  به قول معروف اوائل هوا گرگ و میش بود و خیلی‎‎ها می‎آمدند که اول وقت بخوانیم، ایشان می‎گفتند مسجد ما در محل است و حرم هم نزدیک است، هر کس نماز اول وقت می‎خواهد به حرم مشرف می‎شود، ما در محل هستیم می‎گذاریم برای کسانی که نرسیدند، دیر شده است و نیاز به استحمامی دارند، خواب ماندند، برای نماز بیایند. آن اوائل این طور بود؛ اواخر هم جهات دیگری باز پیش آمده بود که از آن گرگ و میش هم دیرتر تشریف می‎آوردند و جهات دیگری است که همه خصوصیاتش را نمی‎دانم.

آن استاد ما در یزد هم می‎گفتند نماز لب طلایی؛ نماز لب طلایی می‎خوانیم. حالا شوخی می‎کردند می‎گفتند همین هم که می‎خوانیم مثل نماز دزدهاست یعنی خورشید دم به دم طلوع بود و برای نماز صبح می‎آمدند. خودشان شوخی می‎کردند می‎گفتند لب طلایی یعنی دم به دم طلوع خورشید بود. نمازهای دیگرشان هم می‎گفتند مثل نماز دزدهاست؛ بعد خودشان می‎خندیدند می‎گفتند چون دزدها کار زیاد دارند عجله دارند. خدا حفظشان کند. با همه این که نمازشان این طوری است، چه محبوبیتی همان جا بین مردم دارند.  در بحث خیطان بودیم که به این جا آمدیم؛ «المبان به الخیطان» که اگر یاء نبود، خطئان خوانده می‎شد. خیطان یعنی دو خیط.

فجر صادق معیار اولِ وقت نماز صبح

«دون الكاذب الصاعد.» کاذب یعنی فجر کاذب؛ الصاعد یعنی عمودی. فجر کاذب دم گرگ که حالا من روایاتش را می‎خوانم. «هذا بحسب الفتوىٰ و النصوص من المسلّمات، فلا تترتّب الأحكام المعهودة من الصلاة و الصوم قبل ذلك.» قبل از طلوع فجر صادق؛ فجر کاذب میزان نیست.

بررسی لزوم یا عدم لزوم تربص درلیالی مقمره

و ستعرف التحقيق فيه، نعم ينبغي التربص فيه حتى يتبين و يظهر.[7]

«و الظاهر»[8] که حاج آقا فرمودند، اگر صاحب جواهر به همین اکتفاء کرده بودند، حاج آقا هم در این بحث نمی‎رفتند. چون طبق جواهر تدریس می‎فرمودند وارد این بحث شدند. صاحب جواهر می‎گویند «و ستعرف التحقيق فيه، نعم» این نعم ایشان سبب شده که برای بهجةالفقیه یک فصل جدید پدید آمده است؛ همین که شما هم اشاره کردید لیالی مقمرة، حاج آقا هم به تفصیل واردش می‎شوند. «نعم ينبغي التربص فيه حتى يتبين و يظهر» صاحب جواهر می‎گویند «ینبغی» برای عده‎ای از متأخرین که شنیدید و می‎دانید فتوا شد؛ حالا یا احتیاط وجوبی است یا فتواست که یادم نیست که می‎گفتند باید صبر کنید؛ 13 و 14 و 15 شب‎های لیلة البیض باید صبر کنید تا افق کاملاً روشن بشود. چرا؟ چون تبیّن جزء موضوع حکم است «كُلُوا وَ اشْرَبُوا حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَكُمُ» افق برای شما روشن بشود؛ وقتی تبیّن، تبیّن موضوعی شد باید صبر کنید.[9]

صاحب جواهر «ینبغی» گفتند و از همین جا بحث را شروع کردند؛ البته حاج آقا موافقشان نیستند، ایشان می‎گویند هیچ فرقی نمی‎کند و استدلالات را هم می‎آورند. به نظرم مرحوم آقای آقاسید محمدحسن لنگرودی(رضوان الله علیه) حتی یک رساله‎ای هم به نظرم داشتند که عنوانش «اللیالی المقمرة» بود. خدا رحمتشان کند در مسجد سلماسی نماز می‎خواندند؛ ظاهراً نظر ایشان هم بود که نیاز نیست که صبر بکنند. فقط یک روایتی این جا هست که این روایت سبب شده، مرحوم صاحب جواهر بروند در این باب وارد بشوند و بعداً هم این که حاج آقا فرمودند «بحسب الفتاوی و النصوص من المسلمات»، یک عبارتی هم صاحب جواهر دارند که بعداً هم نگاه بکنید «و ما حكاه في المكاتبة المزبورة من صلاة بعض الشيعة الصبح في الفجر الأول، بل ظاهر السائل ان الجواز مفروغ عنه، و ان سؤاله عن الأفضلية لا يعد خلافا في المسألة»[10] حالا آن چیست؟ ان شاء الله بحثش را می‎رسیم و به تفصیل مکاتبه را می‎خوانیم. این یک نکته بود.

نظر سید در عروه

و يعرف طلوع الفجر باعتراض البياض الحادث في الأفق المتصاعد في السماء الذي تشابه ذنب السرحان و يسمى بالفجر الكاذب و انتشاره على الأفق و صيرورته كالقبطية البيضاء و كنهر سورى بحيث كلما زدته نظرا أصدقك بزيادة حسنة و بعبارة أخرى انتشار البياض على الأفق بعد كونه متصاعدا في السماء‌.[11]

مرحوم سید در عروه فرمودند که «و يعرف طلوع الفجر باعتراض البياض الحادث في الأفق المتصاعد في السماء» متصاعد این جا غیر از متصاعدی است که حاج آقا فرمودند. متصاعد یعنی اصلش معترض است و افقی است ولی بالا می‎رود و به طرف بالا اوج می‎گیرد. «باعتراض»یعنی افقی. «باعتراض البیاض الحادث فی الأفق المتصاعد فی السماء» یعنی صبح کاذب برطرف می‎شود؛ صبح کاذب در اصطلاح یعنی دم گرگی برطرف می‎شود اما طلوع فجر برطرف نمی‎شود، وقتی آمد «المتصاعد فی السماء» لحظه به لحظه روشن می‎شود. «المتصاعد فی السماء الذي تشابه ذنب السرحان» سید «باعتراض» فرمودند، متصاعدش را هم ظاهراً همان طلوع فجر کاذب گرفتند. عبارت عروه در چاپ‎های دیگر افتادگی ندارد؟

شاگرد: در مستدرک هم تعبیر همین است «یعرف طلوع الفجر بإعتراض البیاض الحادث فی الأفق المتصاعد فی السماء» یعنی ظاهراً می‎خواهد بفرماید آن حادثه حالا معترض می‎شود.  آن «الذی تشابه ذنب السرحان» …

استاد: این طور نیست؛ حالا بعداً بحثش می‎کنیم که در فجر کاذب محو می‎شود نه این که خود این فجر کاذب پخش بشود.

 

برو به 0:33:55

شاگرد: ظاهر تعبیرشان این است که ایشان گویا این طوری تفسیر کردند. سید تفسیر کردند که اول یک نور افقی می‎شود و در تشریح الافلاک کسانی که در مباحثه‎اش تشریف داشتید در فصل پنجم شیخ بهایی راجع به همین طلوع فجر توضیح دادند و ایشان هم اتفاقاً فرمودند آن دم گرگی و طلوع فجر کاذب با آن در تفاوتش که می‎گفتند فرق دارد، آن دم گرگی بعد نمی‎آید پهن بشود، دم گرگی محو می‎شود حتی صاحب جواهر می‎فرمایند … حالا عبارت عروه را که خواندیم خوب است که داشته باشیم تا بعداً روی آن بیشتر بحث کنیم.

شاگرد: و عجیب این جاست که حاشیه هم ندارد.

استاد: بله! «بإعتراض البیاض الحادث فی الأفق المتصاعد فی السماء الذی تشابه ذنب السرحان و يسمى بالفجر الكاذب» این معترض بشود. آن چیزی که متصاعد بود، متصاعد هم من معنا کردم که یعنی در افق بالا می‎رود به خیالم که می‎خواهند تصاعد آن را … بعد می‎بینید متصاعد هم افق است و می‎خواستند عمودی را بگویند. همان فجر کاذبی که عمودی بوده، المتصاعد بوده، افقی بشود «و انتشاره على الأفق» آن وقت انتشارش فجر صادق می‎شود. «و صيرورته كالقبطية البيضاء و كنهر سورى»

شاگرد: این جا مشددّ کرده؟

استاد: این جا «سوریٍّ» ضبط کرده، زیر یاء دو تا نقطه گذاشته و تشدید هم گذاشته است. «کنهرٍ» هم درست نیست، «کنهرِ سوری»؛ «سوری موضعٌ بالعراق» «بحيث كلما زدته نظرا أصدقك بزيادة حسنة و بعبارة أخرى انتشار البياض على الأفق بعد كونه متصاعدا في السماء‌.» خب حالا این را سید فرمودند. اما آن چیزی که صاحب جواهر فرمودند را ببینید؛ ایشان می‎فرمایند که «و ما بين طلوع الفجر الثاني الصادق الذي كلما زدته نظرا أصدقك بزيادة حسنه و نحوه» که بعد فجر صادق است «المستطير في الأفق» مستطیل عمودی؛ مستطیر همان حالت افقی است که این برای شرایع است. «و المعترض المنتشر فيه الذي هو كالقِبطية البيضاء» قبطی آن پارچه‎هایی بوده که از مصر می‎آوردند و رنگ خاصی داشته معروف بوده؛ حضرت فرمودند افق این طوری مثل این پارچه‎‎های سفید روشن می‎شود.

شاگرد: بعضی‎ها می‎گفتند که قُبطی است. آن جایی که منظور آدم نیست و پارچه و این‎ها هست قُبطی است.

استاد: بسیار خوب! پس اگر آدم باشد قِبطی باشد و اگر غیر آن باشد، پارچه و آن‎ها باشد می‎شود «کالقُبطیة البیضاء» در کتب لغت یا غیر لغوی؟

شاگرد: بله. از صحاح نقل کردم.

شاگرد2: سوراء هست؟

استاد: هر دو تا هست؛ هم به مدّ هم … این جا در جواهر دارد که «و كنهر سوري» در وسائل ظاهراً دارد که …

شاگرد2: در جواهر دو تا نقطه زیرش گذاشته است.

استاد: بله این جا هم گذاشته است. آن جا چون تشدید داشت اما این دو نقطه یاء چون مربوط به صفحه کلید هم می‎شود گاهی آن یاء می‎زند ولی آن دو تا نقطه زیرش می‎گذارد؛ به این دیگر توجه نکردم ولی در عروه تشدید گذاشته است. تشدید گذاشته دیگر نمی‎شود «سوری» بخوانیم ولی این جا دو نقطه زیرش گذاشته ولی تشدید دیگر نگذاشته است.

شاگرد: در این کافی طبع دارالحدیث آدرس آن لغت را داده است.

استاد: «و کنهر سوری» اما سوراء که فرمودید ظاهراً در وسائل بود که باب 27 روایت دوم بود که در کتب اربعه آمده است که فرمودند «الصُّبْحُ هُوَ الَّذِي إِذَا رَأَيْتَهُ كَانَ مُعْتَرِضاً كَأَنَّهُ بَيَاضُ نَهَرِ سُورَاءَ»[12] در وسائل این طوری است؛ حالا آیا در کافی و همه این‎ها سوراء به مد ضبط شده یا نه، نمی‎دانم.

شاگرد: طبع دارالحدیث سوری زده است.

استاد: یعنی بدون مد؟

شاگرد: بله؛ آن وقت در پاورقی از جهت لغوی گفته که «و قد یمدّ» اما از جهت نسخه‎ای فقط سوری ضبط کرده است.

استاد: مرحوم صاحب وسائل روایت اولی را از فقیه نقل کردند. بعد همان روایت اولی را فرمودند «رواه الکلینی» و در دومی فرمودند که «و بإسناده» یعنی فقیه، بعد فرمودند «و رواه الکلینی» پس معلوم می‎شود نسخه‎ای که ایشان از فقیه متن قرار دادند، سوراء بوده است.

شاگرد: در فقیه هم مقصور است.

شاگرد2: نه یک جای دیگری که من دارم می‎بینم …

شاگرد: صفحه 500 را دارید می‎فرمایید؟

شاگرد2: نه، جلد 1 صفحه 221 را عرض می‎کنم؛ اواخر صفحه شروع می‎شود که «القباطیء» این جا که نسبت به حضرت نداده ولی ظاهرش ادامه فرمایش حضرت است. «وَ قَالَ الصَّادِقُ ع مَنْ صَلَّى الْمَغْرِبَ ثُمَّ عَقَّبَ وَ لَمْ يَتَكَلَّمْ حَتَّى يُصَلِّيَ رَكْعَتَيْنِ كُتِبَتَا لَهُ فِي عِلِّيِّينَ فَإِنْ صَلَّى أَرْبَعاً كُتِبَتْ لَهُ حَجَّةٌ مَبْرُورَةٌ. وَ وَقْتُ الْفَجْرِ»[13] این که این جا ضبط کردند ظاهرش این است که …

استاد: از فقیه در وسائل داریم که «و رُوِیَ أنّ الوقت الغداة کذا» تا آن جایی که «کالقباطیّ» جلد 1 صفحه 162 از فقیه نقل کردند.

شاگرد2: این 221 است.

استاد: ظاهراً آن چاپ دیگری باشد. آن وقت در فقیه سوری بود یا سوراء بود؟

شاگرد: «كَانَ مُعْتَرِضاً كَأَنَّهُ بَيَاضُ نَهَرِ سُورَاءَ»

استاد: پس معلوم می‎شود که نسخه صاحب وسائل که از فقیه نقل کرده ممدود بوده است.

صاحب جواهر فرمودند «لا الأول الكاذب المستطيل في السماء المتصاعد فيها الذي يشبه ذنب السرحان» دم گرگی «على سواد يتراءى من خلاله و أسفله» فجر صادق نزدیک افق است؛ آن بالای افق ظهور می‎کند اما فجر کاذب بین آن نور که در تشریح الافلاک هم چرایی را توضیح دادند بین آن نور تا افق باز یک مقداری تاریک است. آن بالای افق می‎زند و عمودی هم هست؛ می‎فرمایند تاریکی وسطش هم هست؛ این چیز اضافه‎ای است که خیلی معروف نیست. صاحب جواهر می‎فرمایند کأنه هم از دم گرگی تا افق بینش فاصله تاریک است، خود آن هم دو بخش است، وسطش هم باز تاریک است. فرمودند «علی سوا یتراءی مِن خلاله و أسفله» این دم گرگی فجر اول است.

 

برو به 0:42:14

شاگرد: شاید در منطقه‎ای که ایشان بودند این طوری دیده می‎شد.

استاد: این جا رویت خود صاحب جواهر نیست، این‎هایی که صاحب جواهر می‎گویند ریشه‎دار هست و اگر بگردید در جاهای دیگر هم …

شاگرد: یعنی دو تکه هست یا کلاً یک نور سفیدی است آمیخته به …

استاد: اصلاً سفید نیست، دم گرگی است رنگش هم قرمز است.

شاگرد: می‎خواهم بگویم این سوادی که می‎گویند دو تا تکه شده یا کلاً …

استاد: یعنی بالاست؛ وقتی در افق نگاه می‎کنید …

شاگرد: آن پایینش بله «من خلاله» یعنی خودش یک دست نیست یعنی تاریک و روشن آمیخته به هم هست. شاید منظور این است.

استاد: آخر با «أسفل» کنار هم آوردند. «علی سواد یتراءی مِن خلاله و أسفله» حالا ببینیم در لغت و جاهای دیگر این «من خلاله و أسفله» صاحب جواهر چه توضیح دادند. این منظور من بود که با عروه باید جمعش کنیم. ایشان فرمودند «و لا زال يضعف» یعنی این فجر کاذب «حتى ينمحي أثره» محو می‎شود، نه این که سید فرمودند که بسط پیدا می‎کند. باید ببینیم که از نظر فنی هم چه چیزی گفته شده است و این‎هایی هم که امروز الان می‎گویند خیلی از افق‎ها عکس‎هایش هست که اگر پیدا بکنید خوب است. بعضی عکس‎ها را یک کسی مسأله می‎پرسید، یک فیلمی را فرستاده بود که از افق دانمارک و کجا گرفته بود که خیلی جالب بود که اصلاً افق تاریک نمی‎شد، در ایام تابستان غروب می‎شد و همین طور افق کم نور می‎شد ولی باز دوباره خورشید طلوع می‎کرد. حالا این فجر کاذب را هم یک کسی در تاریکی رصد کند و یک فیلمی از حدوثش و ادامه‎اش بگیرند که برای این بحث‎ها خیلی خوب می‎شود. درباره رمز پیدایشش هم قدیمی‎ها یک چیزی می‎گفتند، حالا چه می‎گویند را من نمی‎دانم. تا آن جایی که یادم می‎آید فجر کاذب به این معنا را در آن بحث‎های غیر مباحث شرعی نفهمیدم چه باید بگوییم. پی‎جویی کردم و اگر هم فهمیدم الان یادم نیست؛ دوباره باید مراجعه کنیم.

شاگرد: اصطلاح علمی باید داشته باشد؟

استاد: بله. یک اصطلاح فجر دریانوردی می‎گویند. یکی دیگر هم فجر نجومی است که خورشید هجده درجه زیر افق است.

شاگرد: اصلاً کاری به رویت ندارد.

استاد: بله برای نجومی هجده درجه خورشید زیر افق است. یکی هم فجر شهری است، دو سه تا مرحله برای خودشان از نظر مباحث جغرافیایی دارند و حالا اگر شد من دوباره مراجعه بکنم و ان شاء الله خلاصه‎اش را اشاره‎وار عرض می‎کنم. منظور این که در کتاب‎های فقهی دیگر ببینیم بیشتر حرف سید را فرمودند یا حرف صاحب جواهر را فرمودند یا یک وجه جمعی برای این‎ها هست؟

 

والحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین

 

 

 

 

تگ: ، فجر کاذب، فجر صادق، خیط الاسود و الابیض، آیت‎الله مرعشی نجفی، اللیالی المقمرة، اقسام فجر –

 

 


 

[1] بهجة الفقيه، ص: 36

[2] بهجةالفقیه، ص: 41

[3] سورة بقرة، آیة 187

[4] سورة إسراء، آیة 78

[5] وسائل الشيعة، ج‌4، ص: 162

[6] فقه القرآن (للراوندي)، ج‌1، ص: 203

[7] جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام، ج‌7، ص: 96

[8] بهجة الفقیه، ص 36

[9] شاگرد: در بعضی مقالات گفتند از دوازدهم تا بیست‎وچهارم هست.

[10] همان، 97

[11] العروة الوثقى (للسيد اليزدي)، ج‌1، ص: 519

[12] وسائل الشيعة، ج‌4، ص: 210

[13] من لا يحضره الفقيه، ج‌1، ص: 221

درج پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

The maximum upload file size: 10 مگابایت. You can upload: image, audio, video, document, text, archive. Drop files here

هیچ فایلی انتخاب نشده است