مدرس : استاد یزدی زید عزه
شماره جلسه: 118
موضوع: فقه
بسم الله الرحمن الرحیم
اختصاص عدم جواز الإتيان في الوقت الاختصاصي، بالشريكة
و لو بقي من آخر الوقت مقدار خمس ركعات، جمع بينهما في الأداء بتخصيص الأربع بالظهر، لوقوع ركعة منه في المشترك، و تخصيص ركعة بالعصر يؤدّي بها عصره الواقع ثلاث ركعات منه في خارج الوقت. و لا يضرّ ذلك من جهة اختصاص ذلك الوقت بالمغرب، لأنّ لازم الاختصاص عدم صحّة الشريكة فيه، لا كلّ فريضة واجبة، و ليس ذلك، لأنّ وقت الاختصاص لمثل هذا الشخص، بعد ثلاث العصر؛ فإنّ ثلاث العصر و إن كانت واجبة عليه، لكنّها ليست من شروط المغرب و مقدّماتها، و ليس كلّ واجب داخلًا في وقت الاختصاص، يعني بحيث يكون وقت الاختصاص ما بعد ذلك الواجب، و إنّما هو في شروط الفريضة المختصّة بذلك الوقت، و لذا نلتزم بصحّة العشاء لو وقعت سهواً بعد ثلاث العصر المذكورة، لأنّ ما بعده ليس من المختصّ بالمغرب، فليتدبّر.[1]
آن قسمت اول بحث را دیروز خواندیم که فرمودند «و لو بقي من آخر الوقت مقدار خمس ركعات، جمع بينهما» ظهرو عصر «في الأداء بتخصيص الأربع بالظهر» اینجا حاج آقا انتخاب نظر کردند؛ یعنی چهار رکعت برای ظهر میشود «لوقوع ركعة منه في المشترك،» «مَن أدرک» ظهر را هم میگیرد. خب یک رکعت ظهر شد، سه رکعتی بعدی هم برای ظهر است. چرا؟ چون «مَن أدرک رکعة من الوقت فقد أدرک الوقت کلّه» پس سه رکعت بعدی هم اداء میشود و برای ظهر میشود؛ این اختلاف قدیمی بین فقهاء بوده است. ظاهر عبارت ولو تصریح نیست ولی میل کلام حاج آقا به این هست که آن سه رکعت بعدی دیگر برای خود ظهر است و برای خودش اداء میشود. یعنی در این شرایط مختص به خود ظهر میشود. میفرمایند که «بتخصیص الأربع» که سه تایش برای عصر است اما این «بتخصیص الأربع بالظهر لوقوع رکعة منه فی المشترک» که خود خود ظهر است. «و تخصيص ركعة» برای آخر وقت «بالعصر يؤدّي بها عصره الواقع ثلاث ركعات منه في خارج الوقت.» ولی به قاعده «مَن أدرک» عصرش هم اداء میشود، چون یک رکعت را درک کرده است.
«و لا يضرّ ذلك من جهة اختصاص ذلك الوقت بالمغرب» از اینجا وارد آن بحثی میشوند که دیروز پیشزمینهاش را عرض کردم که وقتی سه رکعت عصر بعد از غروب آفتاب واقع میشود، الان این سه رکعت در وقت اختصاصی مغرب است و باید باطل باشد؛ چون در وقت اختصاصی نباید نماز دیگری بخوانند. میفرمایند نه! وقت اختصاصی، اختصاصی نسبت به شریکه هست یعنی سه رکعت اولِ مغرب، وقتی اختصاصی مغرب است که عشاء در آن بخوانند صحیح نیست، نه این که عصری که برای قبل بوده اگر سه رکعتش واقع بشود اشکال داشته باشد. میفرمایند و ضرر نمیزند این واقع شدنِ سه رکعت عصر در بعد از غروب از جهت این که این سه رکعت اول غروب به مغرب اختصاص دارد. چرا؟ «لأنّ لازم الاختصاص» لازم این که وقت مختص برای مغرب داشته باشیم … این «الاختصاص» یعنی «الاختصاص للمغرب» «لأنّ لازم الاختصاص عدم صحّة الشريكة فيه» شریکه که عشاء باشد در وقت اختصاصی مغرب درست نیست «لا كلّ فريضة واجبة» نه این که هر نماز واجبی در این وقت اختصاصی باشد نتوانیم بخوانیم. «و ليس ذلك، لأنّ وقت الاختصاص لمثل هذا الشخص، بعد ثلاث العصر» این را رفتند از حرف صاحب جواهر جواب بدهند. صاحب جواهر اصلاً فرمودند وقتی سه رکعت عصر بعد از غروب واقع شد، این سه رکعت اصلاً وقت اختصاصی مغرب نیست. این سهم عصر شد. پس وقت اختصاصی مغرب کی هست؟ تازه بعد از سه رکعت شروع میشود یعنی شش رکعت بعد غروب، سه رکعتش برای عصر میشود، سه رکعتِ بعدِ سه رکعت تازه وقت اختصاصی مغرب میشود. این را صاحب جواهر میفرمایند. حاج آقا هم همین را [میفرمایند] «و لیس ذلک، لأنّ» این که سه رکعتِ عصر در وقت قرار گرفته و باطل نیست، به خاطر حرف صاحب جواهر نیست که اصلاً این سه رکعت وقت اختصاصی مغرب نباشد. میگوییم نیست پس خب باطل هم نیست. میگویند ما میگوییم با این که وقت اختصاصی مغرب هست باطل نیست؛ چون شریکه نیست اما این که بگوییم سه رکعتِ آن، بعد از آن قرار میگیرد را اصلاً قبول نداریم.
كما انه لا يعارض ما وقع من العصر في وقت المغرب ما دل على اختصاصه من أول الوقت بثلاث، على أن الظاهر صيرورة الوقت المختص بالمغرب حينئذ ما بعد ثلاث العصر، لما سمعت سابقا من أن وقت الاختصاص هو أول آنات إمكان أداء الفرض، فلا يكون ثلاث العصر حينئذ في وقت اختصاص المغرب، و أيضا المراد بزمان اختصاص كل فريضة هو عدم جواز أداء شريكتها في الوقت فيه لا مطلق الفرض، و من هنا لم يكن للصبح وقت اختصاص، لعدم الشريك لها في بعض وقتها، و انما هو في خصوص الظهرين و العشاءين، فان البحث في الأخيرين كالبحث في الأولين، و لم يفصل أحد بينهما إلا ما يظهر من المبسوط، فلم يثبته أولا و لا آخرا، و هو مع ضعفه و ابتنائه على انتهاء وقت المغرب الاختياري بسقوط الشفق، و انه هو ابتداء وقت العشاء محجوج بما عرفت.[2]
اول حرف صاحب جواهر را بخوانم تا اشارهای که ایشان به حرف صاحب جواهر دارند أوقع بشود. ایشان فرمودند «كما انه لا يعارض ما وقع من العصر في وقت المغرب ما دل على اختصاصه من أول الوقت بثلاث» این که بگوییم سه رکعت عصر بعدش قرار بگیرد معارضهای ندارد با اینکه سه رکعت اول وقت برای مغرب است. «على أن الظاهر» این را اضافه میکنند. «علی أنّ الظاهر صيرورة الوقت المختص بالمغرب حينئذ» حینئذٍ که سه رکعت عصر را بعد از غروب خواند، «صیرورة الوقت المختص ما بعد ثلاث العصر» سه رکعت عصر که تمام شد تازه سه رکعت اختصاصی مغرب شروع میشود. میفرمایند ظاهر این است. چرا؟ «لما سمعت سابقا من أن وقت الاختصاص هو أول آنات إمكان أداء الفرض» حاج آقا بعداً شروع میکنند این استدلال ایشان را بررسی میکنند. استدلال صاحب جواهر این است که میگویند ما قبلاً گفتیم وقت اختصاصی چیست؛ «أول آنات إمکان أداء الفرض» قبلاً هم گفته بودند. اگر یک کسی وضوء ندارد، زوال شمس شد، وقت اختصاصی ظهر برای او، همان چهار رکعتِ اول بود؟ فرمودند وقت اختصاصیِ او ضمیمه وضو گرفتن به اضافه چهار رکعت خواندن است؛ یعنی باید ممکن باشد که ظهر را بخوند. همین که زوال شد شروعِ چهار رکعت در وقت اختصاصی ظهر نیست که البته حاج آقا این را هم پذیرفتند. آقای حکیم نپذیرفتند ولی حاج آقا پذیرفتند که مقدمات هم جزء وقت اختصاصی باشد. صاحب جواهر میفرمایند باید امکان اداء داشته باشد. در اول لحظهای که نماز امکان اداء دارد آن وقت حالا سه رکعت [شروع میشود.] وضو نگرفته که امکان اداء ندارد، پس وضو را ضمیمه میکنیم، پس کسی که اول مغرب وضو ندارد باید وضو بگیرد. نمیشود بگویند سه رکعت اول وقت اختصاصی است؛ وضو را بگیر، بعد از وضو گرفتن حالا سه رکعت ضمیمه کن که مجموعش وقت اختصاصی مغرب میشود.
برو به 0:06:32
خب در مانحن فیه چطوری است؟ شارع به کسی که پنج رکعت را درک کرد امر فرموده ظهرت را بخوان ولو سه رکعتش در وقت اختصاصی بشود. چرا؟ چون «مَن أدرک» و تو از کسانی هستی که «أدرکتَ الوقت». بعد امرش وجوبی شارع است؛ عصرت را بخوان. چرا؟ چون «أدرکتَ رکعةً من الوقت» پس خودِ مولا امر کرده من عصر را بخوانم. خب وقتی عصر را با یک رکعت در وقت میخوانم، لا محالة سه رکعت عصرِ من بعد از غروب در وقت مغرب واقع میشود. پس امکان اداء مغرب را ندارم. امر شارع میگوید عصر را بخوان، پس من امکان اداء ندارم. وقتی امکان اداء مغرب را ندارم وقت اختصاصیِ مغرب پس از این سه رکعت میشود. این فرمایش صاحب جواهر بود. «على أن الظاهر صيرورة الوقت المختص بالمغرب حينئذ ما بعد ثلاث العصر، لما سمعت سابقا من أن وقت الاختصاص هو أول آنات إمكان أداء الفرض، فلا يكون ثلاث العصر حينئذ في وقت اختصاص المغرب، و أيضا المراد بزمان اختصاص كل فريضة هو عدم جواز أداء شريكتها» همینی که حاج آقا فرمودند «في الوقت فيه لا مطلق الفرض،» این چیزی را که دوم میگویند، حاج آقا قبول کردند و به عنوان دلیل آوردند. «و من هنا لم يكن للصبح وقت اختصاص، لعدم الشريك لها في بعض وقتها، و انما هو في خصوص الظهرين و العشاءين» حالا استدلال ایشان که عدم امکان ندارد چطور میشود؟ اول این است که خودِ صاحب جواهر هم فرمودند که اگر وضو ندارید، مقدمات جزء وقت اختصاصی حساب میشود. به نظرم صریحاً فرمودند و نسبت به فقهای دیگر هم گفته بودند.
قبل از این که نظر حاج آقا را بخوانیم سوال ما این است که شما اینجا میگویید سه رکعتی که عصر واقع شده، وقت اختصاصی مغرب بعدش هست، چون امکان اداء ندارد. خب شما قبلاً گفتید هر چیزی امکان اداء ندارد مثل وضو گرفتن اگر منظور شما هست، اینها را جزء وقت اختصاصی گرفتید، پس لااقل اینجا نباید بگویید آن سه وقت، سه رکعت وقت اختصاصی است، باید بگویید شش رکعت وقت اختصاصی است. چرا؟ چون سه رکعتش امکان اداء ندارید و سه رکعتش هم برای وقت مغرب است. حالا که ایشان این طور نگفتند، ایشان گفتند «صيرورة الوقت المختص بالمغرب حينئذ ما بعد ثلاث العصر» و حال آن که در آن مبنا باید شش رکعت باشد.
اما حالا این مهم نیست، نکته بزنگاهی که حاج آقا روی آن تأکید میکنند و نکته ظریفی است این است که میگویند عدم امکان فرض باید مربوط به خود فریضه باشد. ما گفتیم اگر وضو نداری، وضو گرفتن هم جزء وقت اختصاصی میشود، شرط نماز است، وضو گرفتن برای خودِ ظهر است. هر کاری که عدم امکان فرض دارد و این عدم امکان از ناحیه این هست که چیزی مربوط به آن هست که باید انجام بدهم، تا انجام ندهم نمیتوانم فریضه را انجام بدهم، اگر عدم امکان از ناحیه امری است که مربوط به خودِ این نماز است، این جزء وقت اختصاصی میشود اما عدم امکان به این معنا که من مشغول این هستم که یک جایی در بازار دارم یک چیزی میگیرم، نمیتوانم هم نماز بخوانم، حالا هم امکان ندارد که کالایی را در کوچه حمل کنم، هم نماز بخوانم؛ پس وقت اختصاصیِ من بیشتر میشود؟ نه! آن چیزی که عدم امکان اداء میگویند یعنی عدم امکانِ ادائی که از ناحیه خود همین فریضهای که صاحب وقت اختصاصی است به وقت تحمل کند؛ بگوید منِ فریضه مغرب وضو میخواهم، وضو نداری! خب برای منِ مغرب باید وضو بگیری و این وضو گرفتن جزء وقت است. حاج آقا این را میفرمایند. اما مغرب نمیگوید که برای منِ فریضه مغرب باید عصرت را بخوانی.نه! نماز عصر یک نماز دیگری است. مغرب نمیگوید به خاطر من عصرت را بخوان. این گونه نیست ولذا آن سه رکعتی که داریم عصر را میخوانیم اصلاً به عنوان شرطی برای مغرب نیست، وقتی شرط نبود، نمیتواند به عنوان مقدمهای برای مغرب، وقت اختصاصی را به خودش اختصاص بدهد و بگوید در این فاصله هم وقت اختصاصی مغرب داخل نشده است. این جواب از حرف صاحب جواهر بود که نکته ظریف و خوبی بود.
شاگرد: نکتهای در کلام صاحب جواهر بود که شاید نشان میداد ایشان زمانی مثل وضوء و اینها را جزء وقت نمیدانند؟ «هو أول آنات إمكان أداء الفرض» یعنی بحث را روی این بردند که کأنه وقت اختصاصی بعد از این مقدمات شروع میشود. با این بیان نه اشکال اول که فرمودید شش رکعت باید بگیریم بر ایشان وارد میشود و نه این بیان ثانی.
و قد ظهر لك من ذلك كله أنه لا مجال عن القول بالاختصاص، و أنه لا استبعاد فيه و إن لم يكن له حد معروف بالشرع، بل يختلف بحسب اختلاف المكلفين سفرا و حضرا، ضرورة ظهور التحديد في مرسلة ابن فرقد و المبسوط و الإرشاد و غيرهما بالأربع في الحاضر، و إلا فالمراد نصا و فتوى قطعا مقدار أداء الظهر مثلا، كما عبر به في موضع آخر من السرائر، و ذلك مختلف بالسفر و الحضر و الاختيار و الاضطرار و السرعة و البطء الطبيعيين للمكلفين، بل و باعتبار سبق حصول بعض الأجزاء، كما لو صلى ظانا دخول الوقت، بل و الشرائط كرفع الحدث و إزالة الخبث و تحصيل المكان و الساتر المباحين و عدمه و نحو ذلك، بناء على اعتبار زمانها مع الركعات، فإنه حينئذ ربما كان وقت الاختصاص لمكلف بسبب ثقل لسانه و بطء حركاته و تحصيل ساتره و مكانه و إزالة الحدث و الخبث أكثر من الوقت المشترك، و ربما كان لحظة، كما لو دخل عليه الوقت و هو في حال الخوف و كان متطهرا مستترا طاهر الثوب و البدن، إذ وقت الاختصاص له مقدار تسبيحتين بدلا عن الركعتين، و لا يجب عليه الانتظار حتى يمضي مقدار أداء الأولى لغيره، و كذا لو نسي بعض الأفعال مما ليس بركن و لا يتدارك كالقراءة و الأذكار لا يجب عليه تأخير الثانية بقدر الأجزاء المنسية، و ربما قيل بالوجوب في ذلك كله، لورود التحديد بالأربع، لكنه في غاية الضعف، لانسياق إرادة مقدار الأداء من ذلك في النص و الفتوى.[3]
برو به 0:12:08
استاد: صفحه 89 جواهر میفرمایند «و قد ظهر لك من ذلك كله أنه لا مجال عن القول بالاختصاص، و أنه لا استبعاد فيه» تا آن جا که شروع میکنند «بل یختلف» «و إن لم يكن له حد معروف بالشرع، بل يختلف» یعنی وقت اختصاصی مختلف میشود، فقط چهار رکعت نیست. «یختلف بحسب اختلاف المكلفين سفرا و حضرا» سه چهار سطر بعدش اضطرار را میگویند، بعد میگویند «بل و باعتبار سبق حصول بعض الأجزاء، كما لو صلى ظانا دخول الوقت، بل و الشرائط كرفع الحدث و إزالة الخبث و تحصيل المكان و الساتر المباحين و عدمه و نحو ذلك، بناء على اعتبار زمانها مع الركعات، فإنه حينئذ ربما كان وقت الاختصاص لمكلف بسبب ثقل لسانه و بطء حركاته و تحصيل ساتره و مكانه و إزالة الحدث و الخبث أكثر من الوقت المشترك، و ربما كان لحظة» به نظرم در ادامه هم همه اینها را رد نمیکنند. «و لا يجب عليه الانتظار … و كذا لو نسي … لكنه في غاية الضعف» «فی غایة الضعف» برای «و ربّما قیل بالوجوب» است. خلاصه باز هم شما نگاه بکنید؛ من این طوری در ذهنم هست مطالب ایشان را که خواندم، ایشان در آن جهت نظر خودشان بود که وضو گرفتن جزء وقت اختصاصی است؛ چطور شد اینجا عدم امکان میگویند بعد عدم امکان را از وقت جدا میکنند بعد میگویند که «فلا يكون ثلاث العصر حينئذ في وقت اختصاص المغرب» چرا «لا یکون»؟ اگر عدم امکان است، سه رکعت مغرب که هست، سه رکعت عصر هم هست، خب وقتِ اختصاصی مغرب شش رکعت میشود، نه این که بگویید آن سه رکعت عصر هیچ ربطی به مغرب ندارد؛ چون شما وقت اختصاصی را توسعه دادید، هیچ وقت ما در کلمات شما ندیدیم که وقت اختصاصی را از زوال بردارید، 20 دقیقه آن طرفتر ببرید و بگویید دیگر این 20 دقیقه وقت اختصاصی نیست، چهار رکعت بعدِ 20 دقیقه، وقت اختصاصی هست. شما فرمودید وقتی باید وضو بگیرد یا مثلاً 20 دقیقه غسل بکند، این 20 دقیقه هم جزء وقت اختصاصی است یعنی از زوال تا 20 دقیقه برای غسل و مثلاً وضو هم برای مستحاضه و دنبالهاش که نماز خواندن است، مجموع اینها وقت اختصاصی است و حال آن که اینجا فقط همان سه رکعت را میفرمایند.
شاگرد: فرمایش شما آن جا میآید ولی این که اینجا این طور از اختصاص تعبیر میکنند که اول آنات امکان اداء فرض.
استاد: این سرنمیرسد. نه با مبنای خودشان و نه با مبنایی که حاج آقا دارند. حاج آقا میفرمایند این عدم امکان باید عدم امکانی باشد که خود این فریضه صاحب وقت اختصاصی این عدم امکان را بیاورد. مغرب میگوید تا بخواهی من را بخوانی ممکن نیست مگر این که وضو بگیری اما مغرب میگوید اگر میخواهی من را بخوانی باید در بازار نباشی؛ خواندن من ربطی ندارد که امکانِ تو مشکل داشته باشد؛ الان هم خواندنِ نماز عصر، ربطی به منِ مغرب ندارد. منِ مغرب میگویم اول وقت من را بخوان؛ میگویی من میخواهم عصر را بخوانم امکان ندارد؛ امکان نداشتنش ربطی به من ندارد؛ منِ مغرب کاری را به تو تحمیل نکردم که یک کاری را انجام بدهی که بگویی امکان ندارد. این فرمایش حاج آقاست که نکته خیلی ظریف و قشنگی است. حالا عبارتشان را بخوانیم. میفرمایند که «و لیس ذلک» یعنی این که گفتیم ثلاث عصر در وقت فریضه مغرب است و اشکال ندارد، عدم اشکالش را چه گفتیم؟ گفتیم که فقط شریکه در وقت اختصاصی باطل است و خودِ صاحب جواهر هم گفتند و عصر که شریکه مغرب نیست، پس تمام شد. «و لیس» به خاطر این که اصلاً این سه رکعت اختصاصی نیست تا باطل باشد. میگویند چه طور نیست؟ وقت اختصاصی مغرب است ولی چون شریکه نیست باطل نیست. بین این دوتا خیلی تفاوت است. ایشان میگویند این سه رکعت وقت اختصاصی مغرب هست ولی چون عصر شریکه نیست، باطل نیست. صاحب جواهر میگویند اصلاً این سه رکعت وقت اختصاصی مغرب نیست تا باطل باشد. «و ليس ذلك» این عدم بطلان «لأنّ وقت الاختصاص لمثل هذا الشخص» شخصی که سه رکعتش را میخواند، وقت اختصاصی مغرب برای این طور شخصی «بعد ثلاث العصر» بعد از این که تازه سه رکعت عصر را خواند تازه وقت [اختصاصی مغرب شروع میشود.] این طوری نیست. «فإنّ ثلاث العصر و إن كانت واجبة عليه، لكنّها ليست من شروط المغرب و مقدّماتها» تا بگوییم که وقت اختصاصی مغرب به ضمیمه آنها، بعد از آن قرار میگیرد. اگر از شروط بود مثلا وضو نداشت درست است؛ میگفتیم این فاصلهای که این آقا میخواهد وضو بگیرد با سه رکعت مغرب روی هم رفته آن سه رکعت بعد ازاینها میشود تازه مجموعش وقت اختصاصی میشد. میفرمایند که «لیست» این سه رکعت عصر «من شروط المغرب و مقدّماتها و ليس كلّ واجب داخلًا في وقت الاختصاص» هر چه که بر او واجب است، لازم نکرده که شروط مغرب باشد و این داخل در وقت اختصاصی مغرب بشود.
شاگرد: صاحب جواهر هم نفرمودند این داخل در وقت اختصاصی مغرب است؛ اتفاقاً نفی کردند.
استاد: خب ایشان گفتند سه رکعت بعدش هست؛ حاج آقا میگویند دقیقاً همین سه رکعتی که دارید عصر میخوانید وقت اختصاصی مغرب تمام شد، لذا اگر سهواً بعد از این عصر عشاء را ببندد صحیح است ولی صاحب جواهر گفتند سه رکعت عصر که تمام شد، وقت اختصاصی مغرب تازه شروع شد و اگر سهواً بعد از عصر عشاء را ببندد باطل است؛ این تفاوت خیلی ثمره عملی دارد.
شاگرد: درست است. میخواهم بگویم ایشان با این «فإنّ» چه میخواهند بفرمایند؟ میخواهند فرمایش صاحب جواهر را رد بکنند؟
استاد: بله دیگر؛ چون صاحب جواهر گفتند …
شاگرد: صاحب جواهر نگفتند که اصلاً این جزء اختصاصی است، خودشان میگویند جزء اختصاصی است. میگوید «و لیس کلّ واجب داخلاً فی وقت الاختصاص» کسی که نگفته هر واجبی داخل در وقت اختصاص است.
استاد: پس چرا سه رکعت مغرب را برای بعد بردند؟
برو به 0:19:00
شاگرد: به خاطر عدم امکان.
استاد: عدم امکان چه کار کرده؟
شاگرد: بله وقت اختصاص اول آنات امکان اداء فرض است.
استاد: کأنه آن اشکالی که من عرض کردم روی فرمایش ایشان باقی بود. میفرمایند که «لما سمعت سابقا من أن وقت الاختصاص هو أول آنات إمكان أداء الفرض» سمعتَ سابقاً چه بود؟ همینی بود که ما خواندیم.
شاگرد: معلوم نیست آن باشد، آنجا را میتوانند جمع کنند به خاطر این که بفرمایند در واقع امکان اداء فرض با متعلقاتش یعنی با شروطش.
استاد: در صفحه 80 تا اینجا شما ببینید چند تا امکان در صفحه بوده است؛ ببینید ایشان کلمه امکان یا أمکن را به کار بردند! آن چیزی که من گفتم صفحه 88 بود. عبارتی که از ایشان میشود استفاده کرد این است «و إن لم يكن له حد معروف» بعد فرمودند «بل يختلف بحسب اختلاف المكلفين» دنبالش هم فرمودند «بل و الشرائط كرفع الحدث … فإنه حينئذ ربما كان وقت الاختصاص» این اندازه طولانی یا لحظه میشود.
شاگرد: میتوانند دربروند. اگر فرمایش اینجا را بخواهیم ملاک قرار بدهیم باز هم آن جا میتوانند بفرمایند که بله ما قبول داریم، آن هم جزء وقت اختصاصی است اما در واقع ما جزء اداء فرض محسوبش میکنیم؛ اول آنات امکان اداء فرض، امکانش برای مبادرت است که برود تحصیل شرایط بکند اما این جدای از این است که مشغول به امر دیگری بشود که حالا آن دیگر شرط این نماز نیست.
استاد: خب آن وقت اختصاصی عقب میرود؟
شاگرد: بله.
استاد: چرا عقب برود؟ عرض کردم یعنی اگر در راه بود ونمی تواند درحالت سیر نماز بخواند، وقت اختصاصی عقبتر میرود؟
شاگرد: بله نظر ایشان این طوری است. برای او، وقت اختصاصی از اولین زمانی است که میتواند اداء فرض کند.
استاد: این که خیلی بعید است. از خودشان هم بعید است که بگویند کسی که مسافر است وقت اختصاصی ساعت 2 بیاید. چرا؟ چون مثلا در راه بود یا کسی که در هواپیما بود و یا کسی که داخل آب مشغول شنا بود، دو ساعت اول مشغول شنا بود، چون امکان ظهر نداشت، اصلاً وقت اختصاصی همان وقت است.
شاگرد: ممکن است این مبنا را از ایشان نپذیریم منتها فرمایش این جای حاج آقا …
استاد: با مبنای خودشان هم سازگار نیست؛ یعنی حاج آقا چیزی نمیگویند که ایشان قبول نداشته باشند. حاج آقا میخواهند روی آن چیزی که ایشان قبول دارند [مطلب را بفرمایند.] میگویند وقتی خود شما میگویید این وقت اختصاصی فریضه هست، اگر میخواهید وقت اختصاصی را توسعه بدهید باید از ناحیه شروطِ خود این فریضه، عدم امکانی که این فریضه بر او تحمیل کرده، این عدم امکان منظور شماست کما این که قبلاً هم گفتید اما اینجا که رسیدید آن عدم امکان آن جا را فراموش کردید، میگویید همین که امکان ندارد ولو ربطی هم به این فریضه ندارد، میخواهم نماز عصر بخوانم؛ میفرمایند نه! لازمگیری نمیتوانید بکنید.
شاگرد: خب آن جا میفرمودند امکانی که از شروط این است داخل میشود اما آن چیزی که جزء شروط نیست، داخل در وقت نمیشود؛ ایشان هم همین را میگوید.
استاد: کجا گفتند «لما عرفتَ سابقًا»؟ کجاست؟
شاگرد: این که بگردیم پیدا بکنیم یک بحث دیگر است؛ درست است فعلاً پیدا نکردیم اما با توجه به همین چیزی که ایشان فرمودند شاید قبلاً فراموش کردند تذکر بدهند، فرض میکنیم فراموش کردند، ایشان که میفرمایند داخل در وقت اختصاصی نیست، پس ایشان چه کسی را میخواهند اینجا رد بکنند؟ «ليس كلّ واجب داخلًا في وقت الاختصاص»
استاد: ایشان میگویند وقتی که در وقت اختصاصی مغرب از ناحیه عصر، تحمیلی مغرب برای عصر به ما نکرده است نماز مغرب نمیگوید عصر را بخوان تا من را بخوانی، میگوید من مشروط به وضو هستم اما مشروط نیستم که عصر را بخوانی.
شاگرد: پس بنابراین داخل در وقت اختصاص نیست، پس اختصاص بعدش شروع میشود. این فرمایش صاحب جواهر است.
استاد: نه! وقت اختصاص در همین سه رکعت گذشت. حاج آقا این را میگویند.
شاگرد: ایشان بله اما میگوید «ليس كلّ واجب داخلًا في وقت الاختصاص» کسی نگفته که واجب داخل در وقت اختصاص است.
استاد: جواهر را دارید میگویید؟
شاگرد: نه مرحوم حاج آقای بهجت را میگویم. ایشان با این میخواهند صاحب جواهر را رد بکنند؟
استاد: بله دیگر.
شاگرد2: »«لیس کلّ واجب داخلاً» با جمله بعدیاش معنی میشود «يعني بحيث يكون وقت الاختصاص ما بعد ذلك الواجب» حاج آقا این را دارند میگویند.
استاد: بله دیگر؛ الان «و لیس کلّ واجبٍ» که برای مانحن فیه چیست؟ سه رکعت عصر؛ «داخلاً فی وقت الاختصاص» به معنای سهمگیری از اول وقت که بگوید اول وقت مغرب سه رکعت برای من است و لذا هنوز وقت اختصاصی مغرب که هست برایش باقی مانده است، چون سهم من است؛ چون من واجب هستم پس سهم اختصاصی مغرب بعداً میآید. میگویند صرف واجب بودن که لازمهاش این نیست که سهمگیری بکند بگوید که وقت اختصاصی مغرب باید پس از من بیاید. «يعني بحيث يكون وقت الاختصاص ما بعد ذلك الواجب» واجبی که سه رکعت عصر است «و إنّما هو»
شاگرد: «هو» یعنی چه؟
استاد: «هو» یعنی سهمگیری برای این که جزء وقت اختصاص بشود.
شاگرد: جزء وقت اختصاص نشود.
استاد: بشود!
شاگرد: با این حساب که ایشان میگوید «وقت الاختصاص ما بعد ذلک الواجب»
استاد: وقت اختصاصیِ سه رکعت! آخر ما یک وقت اختصاصی داریم که مرسله میگوید «ِیصلی المصلی أربع رکعات، ثلاث رکعات» یکی این ثلاث رکعات را به این تعمیم دادیم که منظور این است که شروط هم داشته باشد. الان این وقت اختصاصی را چه وقتی حساب میکنید؟
شاگرد: مرحوم صاحب جواهر بعد از آن را وقت اختصاصی حساب کردند.
استاد: چرا؟ به خاطر این که کار واجبی دارند ممکن نیست؛ حاج آقا میگویند داشته باشد و ممکن نباشد. اگر کار واجبی دارید این مغرب باید برای شما این وجوب را آورده باشد، نه این که خود …
شاگرد: پس این «إنّما هو» که حاج آقا میفرمایند یک مبنای دیگری میشود.
استاد: روی مبنای خود صاحب جواهر است.
شاگرد: «هو» یعنی تعویق … یعنی در واقع ما در مورد شروطِ خود همین مغرب مثل تحصیل وضو، اینها باعث میشود که وقت اختصاص بعد از آن شروع بشود.
استاد: وقت اختصاص یعنی آن سه رکعت مذکور در روایت مرسله …
شاگرد: بعد از تحصیل شروط شروع میشود، نه این که شروط هم جزء وقت باشد.
استاد: وقت اختصاصی به این معنا بله؛ ولو بعداً میگوییم وقت اختصاص … قبلاً هم گفتم، خود صاحب جواهر هم گفتند.
شاگرد: تصویر اولی که فرمودید این طور در ذهنمان آمد که حاج آقا قائل به این هستند که همین وقتی که برای وضو و امثالهم صرف میشود داخل در وقت است.
استاد: همین طور است؛ صاحب جواهر هم همین را گفتند.
شاگرد: با فرمایش این جای ایشان میشود نه …
استاد: خب قرینه داریم که الان میگوییم وقت اختصاص بعد از وضو هست یعنی این سه رکعتی که در مرسله بود که اساس بحث وقت اختصاصی ما بود، بعد از وضو هست. خب نتیجهاش چه میشود؟ نتیجهاش این میشود که وقت اختصاصی بالمعنی الاعم توسعه پیدا کرده است؛ همین هم بود که ایراد به صاحب جواهر بود که شما خودتان که وقت اختصاصی گفتید از اول زوال که عقب نینداختید، گفتید توسعه پیدا میکند. همان عبارتشان در صفحه 89 فرمودند که «فإنه حينئذ ربما كان وقت الاختصاص» یعنی دارند سه رکعت یا چهار رکعتی که وقت اختصاص رایج در مرسله داود بود، خودش را به یک معنای جدیدی دارند توسعه میدهند. «ربما کان وقت الاختصاص لمكلف بسبب ثقل لسانه و بطء حركاته و تحصيلِ» حدث و خبث و اینها «أكثر من الوقت المشترك، و ربما كان لحظة» خود وقت اختصاص را دارند میکشند، خودشان جزء او قرار میدهند.
برو به 0:29:06
شاگرد: حاج آقا الان چه کار میکنند؟
استاد: حاج آقا همین را قبول دارند. چرا؟ قبلاً گفتند قبول هم دارند. اما الان که میگویند وقت اختصاص بعد از آن هست یعنی میخواهند بگویند وقتِ اختصاص آن سه رکعتِ معهود بعد از وضو گرفتن است، منافاتی ندارند میگویند وقت اختصاصیِ سه رکعتِ مرسله بعد از وضو هست.
شاگرد: ملتزم میشوند به این که اگر بعد از وضو، شخص ولو سه رکعت هم بیشتر گذشته سهواً عشاء را بیاورد باطل است؟ اگر وضو نداشت، رفت تحصیل وضو کرد یادش رفت و الان حواسش نیست.
استاد: اگر سهواً سریعاً عشاء را بست باطل است. چرا؟ چون هنوز سه رکعت مغرب وقت اختصاصی هست.
شاگرد: پس ایشان ملتزم به این میشوند.
استاد: بله حتماً! قبلاً هم گفتم.
لذا روی این مبنا الان ایشان میگویند «إنّما هو» «هو» یعنی چه؟ یعنی این که این وقت اختصاص به معنای آن سه رکعت «بعد ذلک الواجب» بعد از واجب تازه ضمیمه بشود «إنّما هو في شروط الفريضة المختصّة بذلك الوقت، و لذا نلتزم بصحّة العشاء لو وقعت سهواً بعد ثلاث العصر المذكورة» چرا؟ چون آن سه رکعت عصر شرط مغرب نبود و لذا وقت اختصاصی مغرب طی شد. اما صاحب جواهر نباید به التزام صحت عشاء سهوًا قائل بشوند ولی روی مبنای خودشان چارهای نداشتند بگویند و عبارتی که الان انتخاب کردند درست نبود. «لأنّ ما بعده» ما بعد آن سه رکعتِ عصر «ليس من المختصّ بالمغرب» وقت مختص مغرب گذشت. چرا؟ چون عصر میخواندم، امکان هم نداشتم اما این عصر شرط مغرب نبود. پس چون شرطِ او نبود، سه رکعت مغرب تمام شد، الان عشاء را سهواً بستم صحیح است و در وقت مشترک است ولی صاحب جواهر گفتند اگر بعد از عصر سریعاً عشاء را ببندی باطل است، چون تازه آن وقت شروع میشود. «فليتدبّر.» که کلمات «فلیتدبّر» تمریضی نیست. خیلی از این موارد تدقیقی است و دقت دارد و اشاره به رد فرمایش صاحب جواهر در استدلالشان دارد.
والحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین.
[1] بهجة الفقيه، ص: 35-36
[2] جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام، ج7، ص: 94
[3] جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام، ج7، ص: 88-89
دیدگاهتان را بنویسید