1. صفحه اصلی
  2. /
  3. شرح
  4. /
  5. درس فقه(١١٣)- توضیح عبارت بهجه الفقیه درمساله وقت اختصاصی با...

درس فقه(١١٣)- توضیح عبارت بهجه الفقیه درمساله وقت اختصاصی با بیان خاصی ازاطلاق و تقیید

    |
  • لینک کوتاه : https://almabahes.bahjat.ir/?p=19199
  • |
  • بازدید : 17

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

 

دفاع از اشکال ناسازگاری مبانی در بهجةالفقیه

ایشان فرمودند که «و حينئذٍ يصلّي الظهر بعدها أداءً، لأنّ الاختصاص بالعصر لمن لم يؤدّها صحيحة، لا مطلقاً على الأظهر.»[1] که مطلقاً یعنی ولو عصر را خوانده باشد. سوالی که دیروز مطرح شد این بود که این اداءً، صریحاً فرمودند با مبنای خودشان توافق ندارد. مبنایشان بر وقت اختصاص است، بر توقیت است، حرف حاج آقا رضا را قبول نکردند. حالا چطور می‌فرمایند حالا که عصر را خواندی و فقط هم چهار رکعت وقت اختصاصی مانده، تو چطور اداءً می‌خوانی؟ شما که فرمودید وقتش تمام شد، اختصاص یعنی این، چرا اداءً فرمودند؟ حرف‌های مرحوم آقای حکیم را خواندیم، نمی‌دانم در جمعشان به تفصیل برگشتیم یا حرف‌های دیگری پیش آمد؟ علی ای حال اگر چیزی بود که مناسبت داشت عرض می‌کنم که از اصل فرمایش ایشان فاصله نگیریم، حرف‌های ایشان را عرض بکنم و به فرمایش ایشان هم برمی‌گردیم.

مرحوم آقای حکیم عام و خاص درست کردند؛ یعنی رد کردند و فرمودند عام و خاص نیست. چون عام و خاص نیست پس اداءً معنا ندارد. فرمودند وقت که گذشت، وقت ظهر تمام شد. خب شاید بخواهد قضاءً بخواند. حاج آقا صریحاً اداءً می‌فرمایند. با مبنای خودشان چطور درست می‌شود؟ آقای حکیم فرمودند چون حمل به توقیت کردیم، نه به عام و خاص، این شد. حاج آقا چطوری حمل کردند؟ مطلق و مقید حمل کردند. دیروز دو تا عبارت در تقویت اشکال خواندم اما عباراتی هست که حالا امروز می‌خواهم عرض کنم.

شاگرد: ادامه دیروز که در تقویت توقیت فرمودید ادامه‌اش باز نکاتی داشت که مقابل توقیت چیز می‌شد.

استاد: عرض کردم یا نکردم؟ گفتم؟

شاگرد: نه!

استاد: خب حالا امروز می‌خواهم عرض کنم. امروز می‌خواهم از این اداءً که حاج آقا می‌گویند دفاع بشود. گفتیم ظاهرش این است که مبانی با هم سازگار نباشد و از این طرف می‌خواهیم دفاع کنیم. حاج آقا اصل جمع بین ادله اشتراک و اختصاص را نه به عام و خاص قرار دادند، نه به توقیتی که آقای حکیم فرمودند جمع بین دو تا دلیل می‌شود؛ فرمودند که دو تا روایت را کنار هم بگذارید و اگر در یک کلام باشد به نحو تقیید حمل می‌کنیم. اظهریت دارد و لذا تقیید می‌کنیم. چند بار هم فرمودند ولی خب تقیید را چطوری می‌خواهند تقریر کنند؟ اگر بگوییم مطلقات مشترک چیست؟ مطلقات مشترک می‌گوید بین زوال و غروب وقت هر دو نماز است، مقید می‌آید می‌گوید چهار رکعت اول وقت برای عصر نیست، برای ظهر هست و مقید می‌گوید چهار رکعت آخر وقت تقیید می‌کند که برای عصر است و برای ظهر نیست؛ خب مقید هم می‌گوید نیست، پس چطور اداءً می‌فرمایید؟ آن عبارت هم هست که «فی إفادة وقت المختص» خب نیست؛ پس چطور اداءً بخواند؟

فروض مختلف مطلق و مقید

حاج آقا می‌فرمایند که مطلق و مقید را چند طور می‌توانیم فرض کنیم؛ البته این که می‌گویم می‌فرمایند برداشت ذهن قاصر من از عبارتشان هست؛ تصریحاً نفرمودند. ممکن است شما چیز بهتری از عبارت ایشان استفاده بکنید. من ذهن قاصر خودم را دارم عرض می‌کنم. می‌فرمایند که چند جور می‌توانیم مطلق و مقید فرض بگیریم؛ یکی‌اش این است. یکی‌اش اطلاق وقتی، تقیید هم تقیید توقیتی است که این وقت را می‌برد. مطلق می‌گفت از این‌جا تا این‌جا چه ظهر چه عصر وقت هست؛ آخر هر اطلاقی یک تقییدی دارد، تقیید یعنی قید زدن؛ مطلق یعنی قید را ندیدن، چه این و چه آن. خب می‌گوییم از زوال تا غروب مطلقاً برای ظهر و عصر است چه اول وقت چه آخر وقت، چه ظهر چه عصر؛ این یک طور است. که دو نوع دیگر فرض دارد. یک فرض دیگر مطلق را صحت وضعی می‌گیریم یعنی شارع فرموده توقیت، انتزاعی از یک حکم شرع است، حکم مستقیم شرعی توقیت نیست، ذهن شما توقیت را انتزاع می‌کند؛ روایت اشتراک که می‌فرماید از زوال تا غروب وقت ظهرین است «إذا زالت الشمس دخل وقت الصلاتین» یعنی «یصحّ فیه الظهر و العصر»؛ یعنی وقتی «زالت الشمس» حالا دیگر «یصح الظهر»، حالا دیگر «یصح العصر». «إذا غربت الشمس» حالا دیگر گذشت، دیگر وقت آن چیزی که برای عصر به معنای صحت بود …

شاگرد: «یصحّ اداءً».

استاد: بله به همین معنا که حالا وجه سومش را هم می‌گویم.

شاهد اول در دفاع از بهجة الفقیه

و يدلّ عليه مرسلة «داود بن فرقد» المشهورة عملًا، بل عن «الشيخ نجيب الدّين»: أنّه نقل الإجماع عليه جماعة، و لعلّهم اطّلعوا على فتوى «الصدوق»، بالوفاق في غير ما اقتصر فيه على نقل المطلق. و في قبالها الإطلاقات، و في بعضها الدلالة على الترتيب دون بعضها، لكنّ إطلاقها المقتضي لصحّة العصر في المختصّ بالظهر، و الظهر في المختصّ بالعصر ليس بتلك القوّة، خصوصاً مع بيان الترتيب في بعضها غيرَ مقيّدٍ بعدم السهو، فهي قابلة للتقييد بما في المرسلة المشهورة، المتأيّدة بروايات طُهر الحائض و نسيان الظهر إلى عند غروب الشمس، و تأخير الظهر حتى يدخل وقت العصر أنّه يبدء بالعصر، و توقيت العشاء بفعل المغرب.[2]

 

برو به 0:05:27

از کجا این را می‌گویید که حاج آقا می‌خواهند بگویند که این مطلقات، نسبت به وقت ظهر و عصر توقیتاً مطلق نیست بلکه مربوط به صحت صلاة است که از صحت صلاة انتزاع می‌شود که پس در وقتش بوده است. صفحه 32 را نگاه بکنید فرمودند «و يدلّ عليه مرسلة «داود بن فرقد» المشهورة عملًا … و لعلّهم اطّلعوا» بعد سطر سوم فرمودند که  «و في قبالها» این مرسله «الإطلاقات، و في بعضها الدلالة على الترتيب دون بعضها، لكنّ إطلاقها المقتضي لصحّة العصر» این‌جا منظورم هست؛ می‌گویند اطلاق مطلقات مقتضی صحت عصر است. این اطلاق مقتضی است؛ مقتضی است یعنی فقط صحت متفرع بر آن هست؟ یا می‌خواهند بگویند خودِ اطلاق اقتضای صحت دارد یعنی مفاد اطلاق صحت صلاة است؟ خب اگر صحت باشد، با حرف این‌جا خیلی خوب سازگار است. مطلق چه می‌گوید؟ فرمودند از زوال تا غروب، ظهر و عصر هر دو صحیح هستند؛ مقید چه می‌گوید؟ می‌گوید در چهار رکعت اول وقت، عصر صحیح نیست؛ در چهار رکعت آخر وقت ظهر صحیح نیست. بسیار خوب این مقید است. حاج آقا می‌فرمایند برد این مقید چقدر است؟ بردش این است که می‌گوید در چهار رکعت اول وقت عصر صحیح نیست، می‌گوید ظهر را نخواندی. مقید است و اطلاق هم صحت بود و مقید صحت را تقیید می‌زند؛ می‌گوید چهار رکعت به آخر وقت ظهر صحیح نیست و تقیید کرده است؛ اما تقیید به اندازه خودش! وقتی هم شک داشته باشی مطلق حاکم است؛ با شک در محدوده تقیید، اطلاق مُحَکَّم است پس وقتی اطلاق ناظر به صحت عصر و ظهر باشد، اندازه مقیّد این است که می‌گوید در چهار رکعت آخر وقت ظهر صحیح نیست؛ قدر متیقنش از تقیید کجاست؟ آن جایی که عصر را نخواندید ظهر صحیح نیست اما اگر عصر را قبلاً صحیحاً خواندید حالا دیگر تقیید نمی‌زند؛ لذا ببینید که «بخصوصه» قید زدند فرمودند «لأنّ اختصاص بالعصر» به وسیله مقید «لمَن لم یؤدّها صحیحاً» حتی «لا» هم آوردند «لا مطلقاً علی الأظهر» چرا مطلقاً نیست؟ چون مقید در محدوده قدر متیقنش مقید است، اگر مشکوک التقیید باشد «نرجع إلی الإطلاق» این یک بیان است که از خودشان فرمودند «المطلق المقتضی للصحة» یکی دیگر «المقتضی للأمر».

شاگرد:  همین بیانتون برای مورد قبلی که توقیت بود نمی‌آید، قدر متیقن بگوییم وقت است و درصورتی است که  صحیحاً نخوانده باشد.

استاد: نمی‌شود بگوییم که وقت برای این هست، برای آن هست. دیروز صحبت همین بود. آن چیزی که اشکال بود این است که می‌خواهیم بگوییم توقیت چهار رکعت به این وقت عصر است بعد می‌گوییم مشترک گفت که از زوال تا غروب وقت است؛ مقید آمد گفت چهار رکعت به غروب دیگر وقت ظهر نیست، خب وقت ظهر که نیست نمی‌شود بگویند خواندی یا نخواندی، دیگر وقتش گذشت؛ توقیت، توقیت است مثل این که آن طرف شما اول وقت می‌گویید تا نماز ظهر را نخواندی هنوز وقت عصر «لم یدخل».

شاگرد: وقت هم باید احراز بشود.

استاد: باید احراز بشود که وقت است؛ لذا در آن جهت مشکل داشتیم که دیروز صحبتش شد.  ولی وقتی اطلاق را ناظر به توقیت نداریم، اطلاق را ناظر به صحت صلاة بگیریم.

یا یک بیان دیگر؛ توقیت را از امر به صلاة منتزع بگیریم «إذا زالت الشمس دخل وقت الصلاتین» یعنی «صلّ صلاة الظهر و العصر» اطلاق یعنی این؛ یعنی امر به ظهر و عصر بالفعل است. خب این مطلق شد. مطلق یعنی بین ظهر  و عصر امر به هر دو نماز داریم و مقید می‌آید می‌گوید اول زوال در چهار رکعت امر به عصر نداریم؛ آخر وقت چهار رکعت به غروب امر به ظهر نداریم؛ مقید این طوری دارد عمل می‌کند و باز حرف حاج آقا سرمی‌رسد. می‌‌فرمایند مقید چه می‌گوید؟ می‌گوید در چهار رکعت آخرِ وقت غروب، امر به ظهر نداریم. خب قدر متیقنش یعنی وقتی عصر را نخواندید؛ وقتی عصر را نخواندی امر به ظهر نداریم و مقید همین اندازه گفت. حالا من عصر را صحیحاً خواندم، مقید باز می‌گوید این‌جا هم امر به ظهر نداریم؟ نه دیگر! به اندازه قدر متیقن تقلید کرده است. بنابراین این که حاج آقا «علی الأظهر» فرمودند من این طوری به ذهنم می‌آید که اصلاً منافاتی با مبنای خودشان ندارد؛ مبنای خودشان جمع بین دلیل اشتراک با این به نحو اختصاص بود اما نه به نحو توقیت. توقیتش انتزاعی ذهن ماست؛ اصل جمع بین دلیل به نحو اطلاق و تقیید است. مقید می‌گوید در این وقت مختص، امر به شریکه نداری، مقید می‌گوید در این وقت مختص شریکه صحیح نیست و ما انتزاع کردیم می‌گوییم یعنی وقتش نیست؛ خب بیخود این را به طور مطلق انتزاع کردیم. وقتی شریکه را نخواندید، وقت را اگر انتزاع می‌کنید بکنید و الا اصل آن چیزی که مقید گفت، گفت امر نداری، صحیح نیست؛ خب قدر متیقنش این است که وقتی شریکه را نخواندی، شریکه امر ندارد و شریکه صحیح نیست اما وقتی خواندی چه؟ مشکوک است؟ مقید در این محدوده مشکوک التقیید است، وقتی در محدوده تقیید شک بکنیم، «نرجع إلی الإطلاق» چون مطلق قطعاً این مورد را گرفته بود به خلاف فرمایش آقای حکیم؛ آقای حکیم فرمودند ما بین دو تا دلیل طوری جمع کردیم که اصلاً این محل تقیید در رفت. در رفتن چطوری؟ در رفتنِ حکمی نه که تخصیص باشد، در رفتنِ تخصصی؛ یعنی به وسیله جمع بین دو تا دلیل گفتیم چهار رکعت به غروب اصلاً از دلیل مشترک تخصصاً بیرون است؛ موضوعاً بیرون است. وقتی موضوعاً بیرون است وقتی در خودش شک کردیم یعنی وقتی در چهار رکعت آخر وقت با این که من عصر را قبلاً صحیحاً خواندم، شک کردیم مشمول ادله اختصاص هست یا نیست، به وزان آن شک می‌کنیم که مشمول ادله اشتراک هست. چرا؟ چون توقیت بود متباینین شدند. این فرمایش ایشان بود اما حاج آقا روی مبنای خودشان این را نپذیرفتند؛ این توضیح ذهن قاصر من برای فرمایش ایشان بود که اداءً هم درست شد. واقعاً وقتی من عصرم را صحیح خواندم هنوز وقت ظهر هست؛ چرا؟ چون ادله اشتراک فرمود «إذا غربت الشمس خرج وقت الصلاتین» او داشت می‌فرمود، مقید هم فقط گفت که در چهار رکعت آخر امر به ظهر نداریم؛ خب قدرمتیقنش آن وقتی است که من عصر را نخواندم امر به ظهر ندارم؛ وقتی عصر را صحیحاً خواندم امر به ظهر دارم و مقید این‌جا را نمی‌گیرد.

 

برو به 0:13:22

شاگرد: پس اظهر بودنِ این قول به فرمایش آقای حکیم فقط یک اختلاف مبناست؟ یک وقتی ما می‌گوییم وقت اختصاصی نیست …

استاد: عرضم را جمع کنم که یعنی ابتداء به ذهن می‌آید که وقتی بین ادله اشتراک با اختصاص به توقیت جمع کردیم، دیگر وقت خارج شد؛ بعد می‌فرمایند نه، وقتی دقت کنیم می‌بینیم توقیت منتزع از مطلق و مقید است پس اظهر این است که چون تقیید منتزع هست، تقیید کاری نکرده که شما بگویید نمی‌توانید تقیید را بردارید؛ آن چیزی که مقید بوده، امر به صلاة را تقیید کرده است، گفته در چهار رکعت آخر دیگر امر به ظهر نداریم و حال آن که کجا گفتند نداریم؟ قدر متیقنش کجا امر به ظهر نداریم؟ آن جایی که هنوز عصر را نخواندی و باید عصر را بخوانی اما وقتی عصر را صحیحاً خواندید، کجا ما از آن مطلق دست برداریم؟

شاگرد: ظاهر خود عبارت در وقت است یعنی توقیت است تا این که بگوییم ظاهرش این است که نماز صحیح است، امر به نماز هست، نگفته امر به نماز هست، گفته «دخل وقت الصلاتین».

استاد: درست می‌فرمایید. چون برگشتم روایت داود را نگاه کردم، این فرمایش شما درست است اما وقتی حضرت به این وقت، مقدار «ما یصلّی المصلّی» را ضمیمه می‌کنند یعنی بند به کار می‌کنند، نه به یک چیز زمان، این اظهر از این می‌شود که منظور از وقت این است که می‌خواهی بخوانی؛ می‌خواهی چهار رکعت باقی‌مانده نماز بخوانی، نماز عصر الان امر دارد و ظهر ندارد؛ چون اگر می‌خواستند یک وقتی بگویند، بند به یک کاری نمی‌کردند که شناور است، چقدر بحث شد سر این که این چهار رکعت چیست؛ پس خود همین که توقیت سراغ یک کاری رفته که نسبت به افراد فرق می‌کند و حالت شناوری دارد و تحدید دقیق ثانیه‌ای ندارد، خود همین اظهر از کلمه وقتی می‌شود که امام علیه‌السلام به کار بردند در این که منظورشان از آن وقت هم یعنی آن چیزی که مربوط به امر خدا می‌شود که این نماز را بخوان؛ «یصلّی المصلی». به قصد امر صلاتی که مصلّی می‌خواهد اتیان بکند مربوط می‌شود ولو کلمه وقت را به کار بردند.

وَ عَنْهُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى وَ مُوسَى بْنِ جَعْفَرِ بْنِ أَبِي جَعْفَرٍ جَمِيعاً عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الصَّلْتِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ دَاوُدَ بْنِ أَبِي يَزِيدَ وَ هُوَ دَاوُدُ بْنُ فَرْقَدٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِذَا زَالَتِ الشَّمْسُ فَقَدْ دَخَلَ وَقْتُ الظُّهْرِ- حَتَّى يَمْضِيَ مِقْدَارُ مَا يُصَلِّي الْمُصَلِّي أَرْبَعَ رَكَعَاتٍ- فَإِذَا مَضَى ذَلِكَ فَقَدْ دَخَلَ وَقْتُ الظُّهْرِ وَ الْعَصْرِ- حَتَّى يَبْقَى مِنَ الشَّمْسِ مِقْدَارُ مَا يُصَلِّي أَرْبَعَ رَكَعَاتٍ- فَإِذَا بَقِيَ مِقْدَارُ ذَلِكَ فَقَدْ خَرَجَ وَقْتُ الظُّهْرِ- وَ بَقِيَ وَقْتُ الْعَصْرِ حَتَّى تَغِيبَ الشَّمْسُ.[3]

عبارت این بود که فرمودند «إِذَا زَالَتِ الشَّمْسُ فَقَدْ دَخَلَ وَقْتُ الظُّهْرِ حَتَّى» می‌گویند وقتی مقدمه می‌آورند، از آن کلمه وقت بعدی، همینی که حضرت فرمودند و دارند توضیح می‌دهند، استظهار می‌شود. «حَتّی يَمْضِيَ مِقْدَارُ مَا يُصَلِّي الْمُصَلِّي أَرْبَعَ رَكَعَاتٍ فَإِذَا مَضَى ذَلِكَ» ذلک یعنی چه؟ یعنی «مقدار ما یصلی المصلی» این چه وقتی است؟ وقت نیست، کار است. «فَإِذَا مَضَى ذَلِكَ فَقَدْ دَخَلَ وَقْتُ الظُّهْرِ وَ الْعَصْرِ» این وقت یعنی چه؟ یعنی وقتی که متفرع بر «مضی ذلک» هست؛ وقتی این «ذلک» کار هست، این وقت هم یعنی یک چیزی که دارید از این «ذلک» انتزاع می‌کنید. وقتی «ذلک» عمل شد، دیگر نمی‌شود بگوییم تحدید توقیتِ دقیق ثانیه‌ای هست.

شاگرد: باز این‌جا یک مشکلی می‌ماند. این فرمایشی که الان داشتید با آن مبنایی که خود شما در وقت به آن متمایل بودید که اصلاً این وقت اختصاصی به این معنایی که … ما حالا از فرمایش ایشان این طور برداشت کردیم؛ دیدگاه خود شما این بود که وقتی اختصاصی به معنای …ما نداریم که این طور باشد که فیکس باشد و حتماً این طور باشد. حاج آقا در این فضا رفت که وقت اختصاصی داریم که اگر هم شما سهواً بخوانید باطل است. این حرف با آن حرف آقای حکیم سازگار است.

استاد: خود حاج آقا گفتند داریم اما نگفتند این طوری ثابت است. عبارت ایشان را ببینیم؛ ذیل صفحه 33 فرمودند که «ثمّ إنّ الظاهر»

شاگرد: همان «و لو کان سهواً» را من عرض می‌کنم.

ثمّ إنّ الظاهر، أنّ المراد من أربع ركعات في المرسلة، هو وظيفة الظهر المختلفة باختلاف المكلّفين من الحضر و السفر، و الحاجة إلىٰ تحصيل الشروط و عدمها.[4]

استاد: می‌دانم ولی می‌خواهم بدانم همین وقت را ایشان چطور معنا کردند. «ثمّ إنّ الظاهر، أنّ المراد من أربع ركعات في المرسلة، هو وظيفة الظهر» «وظیفة الظهر» یعنی چه؟ دارد به مسافر می‌گوید دو رکعت؛ پس یک زمان خاصی نیست، عملِ او و وظیفه خود مکلف الان میزان است. بعدش هم توضیح دادند «و الحاجة إلىٰ تحصيل الشروط و عدمها؛» آن چیزی که آقای حکیم خیلی شدیداً با آن درمی‌افتند. یعنی چه؟ بگوییم اگر وضو هم نداری، وضویت هم جزء وقت اختصاصی ظهر می‌شود؛ حاج آقا همین را قبول نکردند فرمودند «و الحاجة إلی تحصیل الشروط و عدمها» یعنی اگر وضو نداری، وضو هم جزء وقت اختصاصی می‌شود؛ مبنای ایشان این طور وقتی است.

شاگرد: می‌دانم؛ اگر این باشد، آن سهواً چطور حل می‌شود؟ ما می‌خواهیم بگوییم به نظر می‌رسد دو تا مبنا هست؛ حاج آقا مقداری وسط این دو تا مبنا رفتند.

استاد: حاج آقا که نرفتند؛ مشهور هم همین را می‌گویند. اتفاقاً این چیزی که حاج آقا انتخاب کردند، این‌جا نظر حاج آقا با مشهور موافق است یعنی از مشهور فاصله نگرفتند.

شاگرد: همان مشهور چرا این طوری حرف می‌زنند؟ می‌خواهم بگویم یک بار نظر آقای حکیم را دارد که کلاً توقیت است، یک بار این یکی مبنا را دارد و در این مبنا خیلی چیز است که اصلاً سهو هم باید … حالا که سهو شد یعنی توقیت خاص زمانی با سهو چطور قابل جمع نباشد؟

استاد: بیانش این بود که فرمودند «لأنّه لا سهو لعدم جریان السهو فی الوقت» نکته‌اش این است که می‌گویند وقتی که اول زوال شد حتی اگر وضو هم ندارد، اندازه وضو گرفتنِ متوسط با اندازه متوسط نماز ظهر خواندن اصلاً هنوز وقت عصر داخل نشده است اما به همین معناست ولذا وقتی هم سهواً می‌خواند خارج از وقت خوانده است «لا سهوَ فی الوقت» اما کی وقت است؟ کی امر ندارد؟ آن وقتی که خود اصل کاریِ ظهر را نخوانده است اما اگر ظهر را صحیحاً خواند، این‌جا دیگر باز آن مطلقات حاکم است. کجا بین این منافات است؟ یعنی می‌گویند وقتی ظهر را نخواندی، وقت است؛ امر نداری، وقت هم هست «لا سهوَ فی الوقت» نمازت باطل است اما وقتی آن اصل کاری، ظهر را خواندی همه این حرف‌ها کنار می‌رود و آن مطلقات دوباره جلو می‌آید. مطلقات می‌آید می‌گوید من وقتی تقیید کردم و گفتم «مقدار ما یصلّی المصلی» وقت عصر هنوز نیامده که ظهر را نخوانده باشی؛ اما خود حاج آقا قبول کردند فرمودند که اگر احیاناً آمدی به نحو صحیح سه رکعت نماز ظهرت را قبل از وقت خواندی، فقط یک رکعت اول وقت … فرمودند تا سلام دادی می‌توانی بخوانی. مختار خودشان این شد. یعنی نگفتند حتماً این دیگر مسلّم است؛ آن وقتی است که دیگر ظهر را نخواندی، تا ظهر را نخواندی، وقت اختصاصی و همه چیز سرجایش هست، سهواً هم در آن وقت بخوانی باطل است اما وقتی ظهر را خواندی همه این‌ها کنار می‌رود و مطلقات قبلی جلو می‌آید پس اگر عمداً هم بخوانی اشکال ندارد.

 

برو به 0:20:42

شاگرد: قدر متیقن گیری کردیم پس باید ببینیم قدر متیقن ظهر وقتی …. عمداً بخواند؛ قدر متیقن این بود حالا شک می‌کنیم که سهواً شاملش می‌شود باز اطلاقات می‌آید؟ این چه اشکالی دارد؟(بخش‌هایی ازسوال نامفهوم)

استاد: این فرمایش شما به ضمیمه چیزهای دیگر همان چیزهایی بود که در مباحثه هم شد؛ ما در واقع در دفاع از مشهور نه فقط اینها حتی غیر از این‌ها چند مورد دیگر هم بود  نتوانستیم در دفاع از قول مشهور …

شاگرد: این که ایشان می‌فرمایند تهافت بین… شما خودتان می‌فرمایید در مبانی بعضی وقت‌ها اتخاذ می‌کنند …یک جاهایی فتواهای متقدمین خلاف قواعد خودشان هست. این‌جا مثلاً حاج آقا می‌فرمایند یک تهافتی گویا ….

بررسی دوباره نظر مستمسک در مسأله

استاد: الان فرمایش آقای حکیم را که شما فرمودید خوب است برگردیم؛ نمی‌دانم بخوانیم یا نه ولی نکات مهمی است. ایشان در بحث اختصاص ابتداء دو تا روایت می‌آورند که تعبیر به صحیحه حلبی و مرسله داود می‌کنند که فرمودند این اصل است «و هذان الحديثان هما العمدة في أدلة الاختصاص.» بعد شروع می‌کنند مباحثی را می‌گویند « هذا و يعارض هذه النصوص‌مصحح» شروع می‌کنند ادله اشتراک را گفتن «و الجمع» حالا که طرفین ادله را گفتند، دو تا جمع بیان می‌کنند؛ یکی جمع اولی است که ردش می‌کنند ولی آخر کار تقویت می‌کنند؛ همان جمعی که توقیت می‌کنند و دیروز تا حالا صحبتش شد.

جمع دومی را چه می‌گویند؟ جمع دوم را خود ایشان هم ابتدا خیلی قشنگ بیان می‌کنند؛ نمی‌شود از این بیانات قشنگ دست برداریم؛ آن چیزی که دوباره برمی‌گردند قابل حرف است لذا خودشان هم می‌گویند «و فی النفس منه شیء». آن وجه دوم که به خیالم می‌رسد خیلی خوب است چیست؟ ایشان می‌فرمایند همین طوری که حمل اول هست، یک حمل دیگری هم هست؛  «بحمل رواية ابن فرقد على دخول الوقت الفعلي» یعنی الان اول زوال وقت فعلی ظهر داخل شده، وقت فعلی عصر داخل نشده است. وقت فعلی که حرف حاج آقا رضا بود که فرمودند ولی وقتش شأنی هست؛ شأنیت دارد ولی فعلیت ندارد؛ راجع به این‌ها بحث شد. می‌فرمایند این یکی؛ بعد شروع می‌کنند شواهد قشنگی می‌آورند؛ حیف است آدم این‌ها را نخواند، چون مطالب خوبی را ایشان … اگر نگاه کنید واقعاً آقای حکیم همه جوانب بحث را  فقیهانه وارد می‌شوند؛ می‌فرمایند «بملاحظة اعتبار الترتيب بين الصلاتين، نظير‌ زرارة «و إذا صليت المغرب فقد دخل وقت العشاء الآخرة إلى انتصاف الليل»‌» وقتی مغرب را خواندی «دخول وقت العشاء الآخرة» این چه دخول وقتی است؟ مغرب سه رکعت است، عشاء آخرة بعد از سه رکعت داخل شد؛ یعنی الان اگر شما عشاء را در وقت مختص مغرب بخوانید، یک رکعتش بیرون واقع نمی‌شود؟ یک رکعتش بیرون واقع می‌شود. چرا این عشاء باطل باشد؟ ولی شما می‌گویید اگر عشاء را در وقت اختصاصی مغرب بخوانید باطل است و حال آن که یک رکعتش در وقت خودش مشترک واقع می‌شود؛ تعمّدِ این اشکال دارد؟ ولی حضرت چیزی نفرمودند. فرمودند وقتی که مغرب را خواندی، وقت عشاء داخل شده است. وقت عشاء بعد از سه رکعت داخل شده است.

شاگرد: حضرت نفرمودند وقتی مغرب اول وقت خوانده شد، یک ساعت بعد از وقت بخوانید.یک ساعت از اذان گذشته بخواند …

استاد: خبر زراره است، غیر از مرسله داود است.

شاگرد: ولی دارد مبتنی بر فعل می‌شود.

استاد: حدیث چهارم باب دهم را ببینید. ببینیم قبلش چیست. «فی إسناده» تا «عبید بن زرارة» ایشان فرمودند «نظیر خبر زرارة».

شاگرد: تعبیری که این‌جا آوردند، این نیست.

استاد: آدرس را اشتباه دادند؟

شاگرد:ظاهرا.

استاد: پس آن باید جای دیگری باشد.

شاگرد: این الان هست؛ دارد که «أقم الصلاة لدلوک الشمس إلی غسق اللیل» با بحث ما مناسب هست.

شاگرد2: در صفحه قبلش «أقم اصلاة لدلوک …» هست.

استاد: آن خبر یزید بن خلیفه است. خبر زراره …

شاگرد2: خود ایشان آورده است.

قَالَ وَ قَالَ الصَّادِقُ ع إِذَا غَابَتِ الشَّمْسُ فَقَدْ حَلَّ الْإِفْطَارُ وَ وَجَبَتِ الصَّلَاةُ- وَ إِذَا صَلَّيْتَ الْمَغْرِبَ- فَقَدْ دَخَلَ وَقْتُ الْعِشَاءِ الْآخِرَةِ إِلَى انْتِصَافِ اللَّيْلِ.[5]

استاد: شما الان در نرم‌افزارها عبارت ایشان را در کجای وسائل می‌بینید؟[6] «و إذا صليت المغرب فقد دخل وقت العشاء الآخرة إلى انتصاف الليل»

روایت دوم باب هفدهم هست قَالَ وَ قَالَ الصَّادِقُ ع إِذَا غَابَتِ الشَّمْسُ فَقَدْ حَلَّ الْإِفْطَارُ وَ وَجَبَتِ الصَّلَاةُ وَ إِذَا صَلَّيْتَ الْمَغْرِبَ» شاهد خیلی خوبی است. وقتی هم من مطالعه می‌کردم، وجهش را دیدم؛ الان دوباره خواندم آن چیزی که مطالعه کرده بودم در ذهنم نیامد. چند تا شاهد خیلی قشنگ دارند؛ این هم الان می‌بینید که این‌جا حضرت فرمودند که «إذا غابت الشمس فقد حلّ الافطار و وجبت الصلاة» بعد نمی‌گویند «مقدار ما تصلّی ثلاث رکعات»؛ آقای حکیم می‌خواهند این دو تا را مفسِّر همدیگر بگیرند. فرمودند «إذا صلّیت المغرب» وقتی نماز مغرب خواندی تازه وقت عشاء داخل می‌شود. حالا یک کسی هست طولش می‌دهد؛ نگفتند چه وقتی خواندید؟ معلوم است که این ترتب وقت فعلی است و تا مغرب را نخواندی، نمی‌توانی نماز عشاء را بخوانی، وقت فعلیِ نماز عشاء نشده چون مغرب را نخواندی. این شاهد خیلی خوبی است.

 

برو به 0:29:14

شاگرد: اگر می‌خواست آن طرفی بگوید، چطوری باید می‌گفت؟ مثلاً باید می‌گفت اگر سه رکعت خواندی؟

استاد: «إذا غابت الشمس و مقدار ما یصلی المصلی ثلاث رکعات دخل وقت العشاء الآخرة». آن طوری که مثل روایت داود بود اما حضرت فرمودند وقتی تو نماز مغرب را خواندی وقت عشاء داخل می‌شود یعنی این ترتب برای وقت فعلی عشاء منظور است، نه وقت شأنی. چرا؟ چون تا تو نماز مغرب را نخواندی، الان بالفعل وقت عشاء برای تو نیست و مجوز نداری. حالا شواهد قشنگ‌تر هم می‌آورند. یکی دیگر روایت ابن‌ابی منصور است.

شاگرد: این که فرمودند خبر زراره، ظاهراً یک سهوی شده، …

استاد: آخر یک «قال» دارد. آن «قال» برای فقیه است؟

شاگرد: بله.

استاد: مرسل است؟

شاگرد: تعبیر ایشان این است «و قال الصادق علیه‌السلام». آن وقت روایت قبلی دارد که «قال أبو اسامة زیدٌ الشحام».

استاد: پس در وسائل اشتباه آمده است. در وسائل اول روایت زراره آمده است که دارد «قال و قال الصادق» ناظر به خیالش می‌رسد که «و قال الزرارة» و حال آن که در فقیه این‌ها پشت سر هم نیست و آن «قال» یعنی صاحب وسائل منظورشان زراره نبوده، «قال» یعنی «قال» شیخ صدوق رضوان‌‌الله علیه» در فقیه.

شاگرد: خود وسائل هم این روایت در باب 16 روایت 19 آورده است. آن وقت آن جا دیگر روشن‌تر است؛ چون زراره‌ای هم در روایت قبلی‌اش نیست.

استاد: روایت هجدم این است  «مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ قَالَ: قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع وَقْتُ الْمَغْرِبِ إِذَا غَابَ الْقُرْصُ. قَالَ»[7] که یعنی محمد بن علی. دیگر روشن است و اصلاً مراد صاحب وسائل همان شیخ صدوق بوده «وَ قَالَ الصَّادِقُ ع إِذَا غَابَتِ الشَّمْسُ …» پس این هم یک نکته‌ای است که مرحوم آقای حکیم خبر زراره فرمودند، یک نحو مسامحه در دید ایشان در وسائل شده است. منظور صاحب وسائل از «قال» صدوق بوده، ایشان «قال» را به زراره زدند. ولی علی ای حال دلالتش خوب است.

روایت ابن ابی منصور هم باز خیلی خوب است. «و‌رواية ابن أبي منصور «إذا زالت الشمس فصليت سبحتك فقد دخل وقت الظهر»» ببینید چه شاهدهای قشنگی پیدا کردند! واقعاً این شاهدها برای تفسیر آن‌ها قشنگ است که فهم مشهور آن طوری نبوده که «علی ما ینبغی» باشد. «إذا زالت الشمس فصليت سبحتك فقد دخل وقت الظهر» یعنی حتی زوال را هم وقت ظهر برایش قرار … این «دخل وقت الظهر» یعنی وقت فعلی؛ یعنی وقتی سبحة را خواندی حالا دیگر بالفعل بدون هیچ مرجوحیتی می‌توانی نماز ظهر را بخوانی.

«و‌خبر مسمع: «إذا صليت الظهر فقد دخل وقت العصر»» «صلّیت» می‌گویند، نمی‌گویند «مقدار ما یصلی المصلی» این‌ها همه شواهد است. «و‌رواية ذريح: «متى أصلي الظهر؟» حضرت فرمودند  «صلّ الزوال ثمانية ثمَّ صلّ الظهر». و استضعاف هذا الحمل» که من کاری به فرمایش ایشان ندارم، بعد می‌آیند چند تا شاهد می‌آورند که آن شواهد هم خیلی قشنگ است. می‌فرمایند مشهوری که از اول این روایت را دیدند و وقت اختصاصی را بر طبقش فتوا دادند، منظورشان همین حمل بوده، یعنی وقت فعلی بوده است. شواهد خیلی عالی دارند ولی فقط چیزی که می‌ماند این است که محضر آقای حکیم سوالش این است، این چیزی که شما می‌گویید لازمه‌اش این است که اگر سهواً در آن وقت بخواند باطل نباشد ولی خود همین کسانی که شما نفی می‌کنید قائل به بطلان هستند؛ حالا باید عبارتشان را جمع‌آوری کنیم ولی اصل این که فهم این بزرگوارها اول این بوده باید در لازم‌گیری آن‌ها خدشه کنیم ولی اصل فهمشان خوب بوده است.

چند تا از شواهدش را من می‌خوانم. «بل لعله مراد جماعة من القائلين بالاختصاص كما يظهر من أدلتهم عليه، مثل ما في المختلف:» علامه چه فرمودند؟ «لأن الإجماع واقع على‌أن النبي (ص) صلى الظهر أولا و قال: صلوا كما رأيتموني أصلي» اول حضرت ظهر را خواندند؛ معلوم است که وقت اختصاصی یعنی چه؟ یعنی وقت فعل، اول باید ظهر را بخوانی بعدش عصر؛ یعنی نمی‌توانی ترتیب را بهم بزنی. حالا سهواً بهم زدیم چه؟ اگر سهواً بهم زدیم حرف دیگری است. چطور در وقت مشترک در سهواً اشکال نمی‌کنید؟ اگر سهو است، در وقت مختص هم سهو است؛ نمی‌توانیم جزماً بگوییم که لازمه‌اش آن هست «‌و ما عنه أيضاً من أن القول بالاشتراك حين الزوال مستلزم» اگر بگوییم اول زوال وقت مشترک داخل شد، می‌گویند محال لازم می‌آید؛ «مستلزم إما للتكليف بما لا يطاق» بگوییم هم ظهر بخوان، هم عصر، چون وقت مشترک است. «أو خرق الإجماع.» که مفصل هم این‌ها را در کتاب‌های دیگر بررسی کردند. شهید در روض فرمودند «و ما عن الروض من أن ضرورة الترتيب تقتضي الاختصاص.» ببینید چه تعبیری! «ضرورة الترتیب بین الصلاتین تقتضی الاختصاص» این فرمایش کاملاً قبول است.

شاگرد: تکلیف به ما لایطاق …

استاد: به ما لایطاق مفصل آقای حکیم و دیگران بحث کردند که می‌شود، نمی‌شود.

شاگرد: اگر حمل بکنیم به این که وقت منتزع از امر است، آن وقت این حرف خوبی است؛ یعنی بگوییم امر هم به ظهر و هم به عصر تعلق گرفته است، هم ظهر را هم عصر را در یک زمان بخوان. اگر بگوییم منظور این است، آن وقت می‌گوییم ما لا یطاق است.

استاد: ایشان هم دارند؛ خودشان هم بیان کردند. آقای حکیم اشاره کردند برای این که مقصودشان نبوده است و الا شاید همین جا در تنقیح مرحوم آقای خویی همین را مفصل می‌آورند جواب می‌دهند.

شاگرد: ادله‌ای که ترتیب را بیان می‌کند مشخص است که هیچ وقت ظهر و عصر را همزمان از مکلف نخواستند که بخواهد تکلیف مالایطاق بشود. اگر بخواهد تکلیف ما لایطاق بشود، در همان ادله اختصاص هم باز تکلیف ما لا یطاق هست؛ چون می‌فرمایند چهار رکعت اول برای ظهر، بقیه برای ظهر و عصر؛ حالا کسی در چهار رکعت اول ظهرش را نخواند، الان ظهر و عصر را چطور با هم بخواند؟

استاد: آن را جواب دادند. همین فرمایش شما را در جواهر دارند. حالا که فرمودید یادم آمد. مدتی هست جواهر را کنار گذاشتیم. حیف است! دائم باید جواهر دم دست باشد. ان شاء الله نگاه بکنید، من هم می‌بینم، همین مطلب را در دفاع از آن فرموده بودند؛ حالا از چه کسی دفاع کرده بود یادم نیست، ان شاء الله برمی‌گردیم نگاه می‌کنیم. چون این‌ها مطالب خوبی هم هست ولو تکرار هم بشود، بیشتر أوقع می‌شود.

این چیزی که الان می‌خواهم عرض کنم این است که «و ما عن المدارك من أنه لا معنى لوقت الفريضة إلا‌ ما جاز إيقاعها فيه، و لا يجوز إيقاع العصر عند الزوال لا عمداً و لا مع النسيان» چرا؟ «لعدم الإتيان بالمأمور به على وجهه» وجهش چیست؟ ترتیب؛ چون اول باید ظهر باشد «و عدم ما يدل على الصحة.و نحو ذلك. فإن ملاحظة أمثال هذه الأدلة تقضي بأن مراد القائلين بالاختصاص ما يكون ملازماً لاعتبار الترتيب لا ما يكون بالمعنى الملازم للتوقيت.» ترتیب است. خب اگر این طوری است، چطور گفتند که قبل از وقت باطل است. باید بیشتر روی این ملازمه‌گیری تأمل بشود.

البته عبارت حاج آقا در این فرع تمام شد؛ تا آن جایی که ممکن بود اول مباحثه توضیحش را عرض کردم که مطلق و مقید را سه جور می‌توانیم معنا کنیم؛ دو جوری که معنا کردند، فقط یک طورش خلاف مبنای ایشان می‌شود، دو جورش منافاتی ندارد، با مبنای ایشان هم سازگار است و لذا فرمودند «لا مطلقاً علی الأظهر». فرمایش ایشان دیگر تمام است. حالا اگر خواستید به بحث بعدی ایشان می‌رویم؛ اگر هم خواستید یک مختصری همان جواهر را می‌بینیم و ادامه می‌دهیم ولی در ادامه هم ان شاء الله بحث‌ها تکرار می‌شود.

 

برو به 0:37:46

شاگرد: تکلیف آخر وقت چه می‌شود؟ روی این حساب به هر حال ما ترتیب را …

استاد: روی چیزی که حاج آقا فرمودند می‌گویید؟

شاگرد: روی مبنایی که مرحوم آقای حکیم الان دارند مطرح می‌کنند، به هر حال این طوری اگر جلو برویم، آن بحث در مورد حاج آقا رضا هم مطرح بود که این طوری اگر جلو بیاییم آخر وقت هم برسیم چون ترتیب مطرح است باید بگوییم آخر وقت هم چهار رکعت ظهر را باید بخواند که یک دفعه مسأله عوض می‌شود و مطرح می‌شود که این آخر کاری باید عصر را خواند. این هم یک بیانی غیر از این اصل قضیه ترتیب می‌خواهد.

استاد: اولش که ترتیب مانعی ندارد، وقتی به آخر می‌رسد می‌فرمایید … حاج آقا رضا در این درستش کردند که علی ای حال دیگر ظهر امر ندارد؛ امر که ندارد، نه این که از ترتیب دست بردارند، موضوعش منتفی است و فقط وقت برای عصر مانده است. ایشان این طوری فرمودند و لذا از این نظر مانعی ندارد.  این ترتیب را می‌رساند. آخر وقت را می‌خواهند بگویند که ترتیب هست و هست و تا جایی می‌رسیم که موضوع ترتیب کنار می‌رود؛ کأنه بیان اثبات ترتیب نیست، بیان این است که این ترتیب از اول ظهر تا آن جا مراعات می‌شود و آن جا که رسید چون وقت بیشتر نیست دیگر موضوعی برای ترتیب نمی‌ماند.

شاگرد: به هر حال یک نوع وقت اختصاصی ثابت می‌شود.

استاد: وقت اختصاصی به معنای این که بگوییم وقت آن خارج شد، نه! به معنای این که امر او از فعلیت افتاد، بله.

شاگرد: آن جا هم سهواً ظهر را بخواند …

استاد: اشکال ندارد. لذا خود حاج آقا رضا هم فرمودند، تصریح هم دارند که اگر سهواً ظهر را بخواند اشکال ندارد.

 

والحمدلله رب العالمین وصلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین

 

 

 


 

[1] بهجة الفقيه، ص: 35

[2] همان، ص 32

[3] وسائل الشيعة، ج‌4، ص: 127

[4] بهجة الفقیه، ص 33

[5] وسائل الشيعة، ج‌4، ص: 184

[6] شاگرد2: ایشان روایت عبید را قبلش در صفحه 31 آوردند.

استاد: مرحوم آقای حکیم را می‎فرمایید؟

شاگرد2: بله. در آخر صفحه 31 می‎فرمایند «نظیر روایة عبید».

استاد: خب آن آدرس را کجا دادند؟

شاگرد3: یکی باب 16 حدیث …

استاد: بله باب 17 حدیث 2 هست. ایشان درست دادند.

شاگرد2: باب 10 حدیث 4 همان روایت عبید است.

استاد: اشتباه از من بود. باب 17 حدیث 2 هست. نه! پس همان روایت اول است.

[7] وسائل الشيعة، ج‌4، ص: 179

درج پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

The maximum upload file size: 10 مگابایت. You can upload: image, audio, video, document, text, archive. Drop files here

هیچ فایلی انتخاب نشده است