1. صفحه اصلی
  2. /
  3. شرح
  4. /
  5. درس فقه(١٠٢)- بررسی حکم عدول به نماز دیگر دروقت اختصاصی(٢)

درس فقه(١٠٢)- بررسی حکم عدول به نماز دیگر دروقت اختصاصی(٢)

    |
  • لینک کوتاه : https://almabahes.bahjat.ir/?p=19167
  • |
  • بازدید : 46

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

جواب آیت‌الله بهجت به صاحب جواهر

العدول إلىٰ الأُخرىٰ في الوقت الاختصاصي

و لو ذكر في أثناء الفريضة، فللعدول إلى الظهر وجه، كما عن «البيان»، و «المقاصد العليّة»، لعدم لزوم الوقت لما سبق عصراً، حتّى يقال: «لا يصحّ ما سبق.»، و إنّما المقصود الصحّة ظهراً، و وقته حاصل، و إنّما المفقود نيّة الظهر في ما سبق. و المعتبر في موارد العذر، الأعمّ من النيّة في الابتداء و الأثناء، كما يظهر من موارد العدول في المشترك.[1]

این فرعی که دیروز مطرح فرمودند صفحه 35 بود که فرمودند «و لو ذكر في أثناء الفريضة، فللعدول إلى الظهر وجه، كما عن «البيان»، و «المقاصد العليّة»» که در مقاصد علیه شاید دیروز عبارتشان را عرض کردم که «و لو ذکر فی الأثناء عدل إلی الظهر و صحّت علی التقدیرین»[2] تقدیرین یعنی چه؟ یعنی تمام نماز در وقت مشترک باشد یا بعضی‌اش. مختار حاج آقا هم همین بود و تعلیلی هم که می‌فرمایند اشاره به ردّ فرمایش صاحب جواهر است که فرمودند «و فیه نظرٌ ظاهر، لعدم قابلية الوقت لصحة ما سبق من فعله، فلا يقاس على الواقع في الوقت المشترك،»[3] ایشان جواب فرمودند «لعدم لزوم الوقت لما سبق عصراً، حتّى يقال: «لا يصحّ ما سبق.»» نمازها باطل بوده «و إنّما المقصود الصحّة ظهراً» ما می‌خواهیم به عنوان ظهر نماز را تصحیح کنیم «و وقته حاصل» وقت ظهر هم که وقت اختصاصی بوده «و إنّما المفقود نيّة الظهر في ما سبق. و المعتبر في موارد العذر» که نیت ظهر باید بکند «الأعمّ من النيّة في الابتداء و الأثناء» در اثناء نیت بکند کافی است «كما يظهر من موارد العدول في المشترك.» از مواردی که در وقت مشترک عدول صورت می‌گیرد این‌ها برمی‌آید.

فرق میان عدول در وقت مختص و وقت مشترک

و هل يفرّق بين الوقوع في الوقت المختصّ بالظهر، أو في الوقت المشترك؟

مقتضىٰ الإطلاق في دليل العدول عدم الفرق. و يؤيّده أنّ الاختصاص بالظهر مقتضاه عدم صحّة الصلاة فيه عصراً، لا ظهراً صحّ بنيّة العصر المعدول عنها قبل الفراغ؛ فاللّازم تحقّق نيّة العصر بنحو صحيح عند الناوي، لا واقعاً، لعدم لزوم العصريّة و لوازمها واقعاً، فلا يلزم الوقوع في وقتٍ لو لم يتذكّر في الأثناء صحّت عصراً؛ فالانصراف إلىٰ هذه الصورة بدويّ زائل بالتأمّل.[4]

دیروز مسأله تمسک به اطلاق را هم که مطرح فرمودید اول برخورد کردم دیدم همین تمسک به اطلاق را مرحوم آقای حکیم در مستمسک دارند. بعد دیدم که خود حاج آقا هم در همین کتاب در صفحه 169 که به مناسبت همین فرض دوباره آخر مبحث وقت مطرح می‌شود، باز همین استدلالی را که این‌جا آوردند، دوم می‌گویند و اطلاق را مقدم می‌دارند.

می‌فرمایند «و هل يفرّق بين الوقوع في الوقت المختصّ بالظهر، أو في الوقت المشترك؟ مقتضىٰ الإطلاق في دليل العدول عدم الفرق.» یعنی وقتی می‌گویند عدول بکنید نماز ظهرت درست می‌شود، تو که سهواً عصر را جلو انداختی وسط نماز عصر فهمیدی به ظهر عدول بکن؛ در وقت مشترک یا در وقت مختص عدول بکن؟ مقتضای اطلاق چیست؟ این است که در وقت مختص به ظهر هم می‌توانیم عدول بکنیم. بعد دنبالش می‌فرمایند که «و يؤيّده أنّ الاختصاص» یعنی این حرفی که این‌جا فرمودند آن جا به عنوان موید برای اطلاق دلیل آوردند. ولی خب این نظر ایشان است.

اختلاف مرحوم حکیم و صاحب عروه در بحث عدول

و إن كان في الأثناء عدل من غير فرق في الصورتين بين كونه في الوقت المشترك أو المختص.[5]

مرحوم آقای حکیم مسأله اطلاق را که مطرح می‌کنند، سپس از اطلاق جواب می‌دهند یعنی نظر ایشان موافق با نظر ماتن عروه است؛ ماتن هم در عروه مثل همین جا نظر حاج آقا و مقاصد العلیه می‌گویند صحیح است. سهواً نماز عصر را شروع کرد، کل این نماز سهویِ عصر هم در وقت مختص ظهر بود بعد وسط نماز فهمید من ظهرم را نخواندم، به ظهر عدول می‌کند و ظهر هم صحیح است. چرا؟ چون از اول نمی‌گوییم باطل بوده، سید هم همین طوری گفتند. مرحوم آقای حکیم این‌جا که می‌رسند قبول ندارند.

سید می‌فرمایند که «و إن كان في الأثناء عدل» عدول به ظهر می‌کند «مِن غير فرق في الصورتين بين كونه في الوقت المشترك أو المختص» آقای حکیم اصل مطلب را «لإطلاق الأدلة» ادله‌ای که قبلاً بود و در صفحه قبلش …

و يشهد له جملة من النصوص، كصحيح زرارة عن أبي جعفر (ع)- في حديث-: «و إن ذكرت أنك لم تصل الأولى و أنت في صلاة العصر و قد صليت منها ركعتين فانوها الأولى، ثمَّ صلّ الركعتين الباقيتين و قم فصل العصر‌ … و‌ حسن الحلبي قال: «سألت أبا عبد اللّه (ع) عن رجل‌ام قوماً في العصر فذكر و هو يصلي بهم أنه لم يكن صلى الأولى. قال (ع): فليجعلها الأولى التي فاتته و يستأنف العصر، و قد قضى القوم صلاتهم»، و‌ خبر الحسن بن زياد الصيقل قال: «سألت أبا عبد اللّه (ع) عن رجل نسي الأولى حتى صلى ركعتين من العصر. قال (ع): فليجعلها الأولى و ليستأنف العصر.[6]

در مستمسک جلد 5 این چیزی که من می‌خوانم در صفحه 91 است ولی در صفحه 89 فرمودند که « و إن كان في الأثناء عدل بنيته إلى السابقة»[7] عدول به سابقه را که می‌گویند، مرحوم آقای حکیم دو سه تا روایت را آن جا نقل می‌کنند. می‌فرمایند  «و يشهد له جملة من النصوص،كصحيح زرارة عن أبي جعفر (ع)- في حديث-: «و إن ذكرت أنك لم تصل الأولى» نماز ظهر را نخواندی «و أنت في صلاة العصر و قد صليت منها ركعتين فانوها الأولى» همین وسط نماز نیت کن این نماز ظهر باشد و عدول کن «ثمَّ صلّ الركعتين الباقيتين و قم فصل العصر»

 

برو به 0:06:06

«و‌ حسن الحلبي قال: «سألت أبا عبد اللّه (ع) عن رجل‌ام قوماً في العصر فذكر و هو يصلي بهم أنه لم يكن صلى الأولى. قال (ع): فليجعلها الأولى التي فاتته» بین نماز است و می‌گوید ظهر را نخوانده؛ خب این ظهر باشد و تا حالا هم به قصد … «و يستأنف العصر، و قد قضى القوم صلاتهم» و‌ خبر الحسن بن زياد الصيقل قال: «سألت أبا عبد اللّه (ع) عن رجل نسي الأولى حتى صلى ركعتين من العصر. قال (ع): فليجعلها الأولى و ليستأنف العصر.» در این سه تا روایت، یکی آن دومی هست که چون می‌گوید «أمّ قومً فی العصر» از وقت اختصاصی ظهر ذهن منصرف می‌شود و الا این اطلاق ادله آن دو تا را این‌جا می‌گیرد؛ این بود که «إن ذکرتَ أنّک لم تصلّ الاولی و أنت فی العصر» خواه «و أنت فی العصر» در وقت اختصاصی ظهر باشد، خواه نباشد؛ اطلاق اولیه هم خیلی خوب است، سومی هم خیلی خوب بود.

 «عن رجل نسي الأولى حتى صلى ركعتين من العصر.» در وقت اختصاصی ظهر بوده یا نبوده؟ مطلق است. دومی دارد که «أمّ قوماً فی العصر» ولی ظهر را نخوانده بود. این مقداری بعید است که بگوییم همه نماز ظهرشان را خوانده بودند و وقت اختصاصی ظهر شامل نیست؛ آن معلوم است.

لإطلاق الأدلة. مضافاً- في الصورة الثانية- إلى أن نية العدول في الأثناء تكشف عن كونها السابقة في وقت اختصاصها، فلا‌ فوات للوقت على تقدير القول بالاختصاص. و فيه: أن موضوع الأدلة المتقدمة هو الصلاة الصحيحة من جميع الجهات عدا حيثية الترتيب، فاذا كانت باطلة لفقد شرط الوقت- و لو بوقوعها بتمامها في الوقت المختص بصاحبتها- لا تكون مشمولة للأدلة، كما لو كانت باطلة لفقد جزء أو شرط ركني غير الترتيب، أو وجود مانع، فالتمسك بالإطلاق في غير محله، كدعوى كون نية العدول تكشف عن كونها المعدول إليها من أول الأمر، لعدم الدليل عليها، بل ظاهر الأدلة خلافها، و أنها بالنية تنقلب إلى المعدول إليها كما لا يخفى. و من ذلك يظهر ضعف ما في الشرائع من التفصيل بين الصورتين، حيث بنى على بطلان اللاحقة لو أتى بها في الوقت المختص بالسابقة، و إطلاق جواز العدول لو ذكره في الأثناء.[8]

لذا ایشان «لإطلاق الادلة» می‌فرمایند یعنی دو تا دلیلی که بود که دالّ به عدول به ظهر مطلقاً بود، خواه در وقت مختص باشد یا نباشد. بعداً هم این استدلالی که این‌جا داریم را ذکر می‌کنند، می‌فرمایند «مضافاً في الصورة الثانية» که تمامش در وقت باشد «إلى أن نية العدول في الأثناء تكشف عن كونها السابقة» وقتی نیت عدول کرد، این کشف می‌شود؛ کشف از این که مثلا فی علم الله از اول هم ظهر بوده است. حالا این کشف هم خودش چند فرض دارد. «عن کونها السابقة في وقت اختصاصها فلا فوات للوقت علی تقدیر القول بالاختصاص» ولو وقت مختص است وقتی کشف شد که از اول نماز ظهر بوده، ظهر هم که وقت خودش بوده است. این چیزی که حاج آقا می‌فرمودند که «یصح ظهراً لا عصراً» که شما بگویید باطل است. «و فيه:» این ایراد در حرف مانحن فیه هست که قبول نمی‌کنند «أن موضوع الأدلة المتقدمة» ادله‌ای که گفتند شما دارید نماز عصر می‌خوانید، وسط نماز می‌فهمید که وای من ظهرم را نخواندم و عدول به ظهر می‌کنید، عصر صحیح را شامل می‌شود یعنی تو داری نماز عصر صحیح می‌خوانی بعد می‌فهمی ظهر است و عدول به ظهر می‌کنی و الا داری بی‌وضو نماز عصر می‌خوانی، اصلاً فراموش کرده بودی وضو بگیری، این ادله این‌جا را می‌گیرد؟ کسی که وضو ندارد و سهواً نماز عصر را شروع کرده بگوییم اطلاق دلیل است؛ می‌خواهید وضو داشته باشید یا نداشته باشید، به ظهر عدول کن؛ چه کسی چنین احتمالی را می‌دهد؟ یعنی نماز عصر صحیح داشته باش بعد عدول کن؛ خب در مانحن فیه که تمام نماز عصر ما در وقت مختص قرار گرفته ما از اول نماز صحیح نداشتیم، از چه چیزی عدول بکنیم؟ این اشکال مرحوم آقای حکیم است. «و فیه: أن موضوع الأدلة المتقدمة» که عدول به سابقه بود «هو الصلاة الصحيحة من جميع الجهات عدا حيثية الترتيب» فقط سهو در ترتیب کرده و الا نمازش درست است و عدول می‌کند؛ ترتیب در سهو مغتفر است. «فاذا كانت باطلة لفقد شرط الوقت- و لو بوقوعها بتمامها في الوقت المختص بصاحبتها- لا تكون مشمولة للأدلة، كما لو كانت باطلة لفقد جزء أو شرط ركني غير الترتيب» این نماز که باطل بود قطعاً مشمول اطلاق ادله عدول نیست. «أو وجود مانع، فالتمسك بالإطلاق في غير محله، كدعوى كون نية العدول تكشف» کشف می‌شود که از اول نماز ظهر بوده است. «کدعوی کون نیة العدول تکشف عن كونها المعدول إليها من أول الأمر، لعدم الدليل عليها» چه دلیلی بر این کشف داریم که حالا که عدول می‌کند کاشف به عمل می‌آید که از اول تکبیر نماز ظهر بوده، نه تنها دلیلی بر این کشف و بر این انقلابِ امر علی ما وقع … علی ما وقع منقلب بشود، عصر بود کشف می‌شود ظهر بود؛ می‌فرمایند نه تنها دلیل بر این نیست «بل ظاهر الأدلة خلافها، و أنها بالنية تنقلب إلى المعدول إليها» الان که نیت عدول کرد و متذکر شد حالا ظهر می‌شود، قبلش واقعاً عصر بود، نه این که قبلش ظهر بود. این اشکال ایشان است. «كما لا يخفى. و من ذلك يظهر ضعف ما في الشرائع من التفصيل بين الصورتين، حيث بنى على بطلان اللاحقة لو أتى بها في الوقت المختص بالسابقة، و إطلاق جواز العدول لو ذكره في الأثناء.» اگر در وقت مختص باشد، بطلان لاحقه می‌شود «و إطلاق جواز العدول لو ذكره في الأثناء.» اگر در اثناء شد مطلقاً عدول جایز است ولو در وقت مختص باشد. ضعف آن هم روشن شد.[9]

لا يجوز العدول من السابقة إلى اللاحقة‌ و يجوز العكس.[10]

 

برو به 0:12:47

بررسی صحت تأسیس اصل، بر عدم جواز عدول

حرفی است که مبانی هم دارد؛ مثلا این مسأله‌ای که الان می‌خواندم صفحه 91 مسأله سوم بود؛ در مسأله پنجم عروه، مرحوم سید می‌فرمایند «لا يجوز العدول من السابقة إلى اللاحقةعدول جایز است اما نه از ظهر به عصر؛ فقط از عصر به ظهر «و يجوز العكس» که دلیل داشتیم.

لأن صحة العدول مطلقاً على خلاف القاعدة، لأن في انقلاب الصلاة المأتي بها لأمرها إلى صلاة أخرى غير منوية، و لا نوى أمرها، مخالفة لما دل على اعتبار نية الفعل عن أمره في العبادات، فاذا دل عليه دليل في مورد وجب الاقتصار عليه، و الرجوع في غيره إلى القاعدة المقتضية‌ للمنع. و مورد نصوص جواز العدول هو العدول من اللاحقة إلى السابقة، فلا يجوز العدول من السابقة إلى اللاحقة.[11]

مرحوم آقای حکیم این عدم جواز عدول از ظهر به عصر را می‌فرمایند «لأن صحة العدول مطلقاً على خلاف القاعدة» اساساً عدول خلاف قاعده است. چرا؟ «لأن في انقلاب الصلاة المأتي بها لأمرها إلى صلاة أخرى غير منوية، و لا نوى أمرها، مخالفة لما دل على اعتبار نية الفعل عن أمره في العبادات» این تأسیس‌های خیلی مهمی است؛ یعنی اساساً عدول خلاف اصل است؛ بعد انقلاب صلاتی که به یک نیتی به جا آورده مخالف است «لما دل على اعتبار نية الفعل عن أمره في العبادات» باید نیت داشته باشد و از همان اول هم نیت عصر داشت که تخیل محض بود. نیت ظهر نداشته؛ «فاذا دل عليه دليل في مورد وجب الاقتصار عليه» یک مورد به ما گفتند عدول جایز است، همان مورد است؛ اصل بر این است که عدول جایز نیست. «و الرجوع في غيره إلى القاعدة المقتضية للمنع. و مورد نصوص جواز العدول هو العدول من اللاحقة إلى السابقة، فلا يجوز العدول من السابقة إلى اللاحقة.» این یک مورد بود.

در یک جای دیگر باز همین فرمایششان را محکم‌تر می‌کنند؛ این‌ها را اگر یادداشت برداری بکنید و همه را ببینید خوب است؛ می‌فرمایند که مرحوم سید در مباحث نیت عروه در مسأله بیستم از مسائل نیت می‌فرمایند «لا يجوز العدول من صلاة إلى أخرى إلا في موارد» به طور کلی عدول درست نیست الا در مواردی. بعد شروع می‌کنند 10 تا می‌شمرند.

لما عرفت من أن قوام العبادية المعتبرة في العبادات كون الإتيان بالفعل بداعي أمره، فإذا فرض أن الصلاة المعدول عنها غير الصلاة المعدول إليها فالأمر المتعلق بإحداهما غير الأمر المتعلق بالأخرى، فالإتيان بإحداهما بقصد امتثال أمرها لا يكون امتثالا لأمر الأخرى و لا تعبداً به، كما أن الإتيان ببعض إحداهما امتثالا للأمر الضمني القائم به لا يكون امتثالا للأمر الضمني القائم بالبعض المماثل له من الأخرى، و مجرد بناء المكلف على ذلك غير كاف في تحققه. نعم ثبت ذلك في بعض الموارد بدليل خاص، فيستكشف منه حصول الغرض من المعدول اليه بمجرد بناء المكلف عليه، فيسقط لذلك أمره و لا يجوز التعدي إلى غيره من الموارد.

و توهم أنه يمكن أن يستكشف من الدليل كفاية مثل ذلك في حصول التعبد، و حينئذ يتعدى الى غير مورده. مندفع بأن ذلك خلاف الإجماع على اعتبار النية مقارنة لأول الفعل العبادي. و الخلاف هنا لا يقدح في الإجماع المذكور، لكونه عن شبهة.[12]

مرحوم آقای حکیم در اصل مسأله که «لا یجوز» بود می‌فرمایند «لما عرفت من أن قوام العبادية المعتبرة في العبادات كون الإتيان بالفعل بداعي أمره، فإذا فرض أن الصلاة المعدول عنها غير الصلاة المعدول إليها فالأمر المتعلق بإحداهما غير الأمر المتعلق بالأخرى، فالإتيان بإحداهما بقصد امتثال أمرها لا يكون امتثالا لأمر الأخرى و لا تعبداً به، كما أن الإتيان ببعض إحداهما …» پس قوام عبادیت به چیست؟ به این امر است. می‌گویند بعد مواردی داریم که این قوام عبادیت را بهم زنند؛ می‌گویند «نعم ثبت ذلك في بعض الموارد بدليل خاص، فيستكشف منه حصول الغرض من المعدول اليه بمجرد بناء المكلف عليه» همین جا که بنا گذاشت و عدول کرد کافی است. «و توهم» خب این توهم را ببینید؛ این توهم و این جواب‌ها خیلی مهم است، باید روی آن تأمل بشود چون یک اصل اساسی پایه‌ریزی می‌شود و چقدر لوازم دارد. «و توهم أنه يمكن أن يستكشف من الدليل كفاية مثل ذلك» که یکی از مصادیق این متوهم، ذهن قاصر من است که این طور متوهمی هستم؛ هنوز هم می‌خواهم شما کمک کنید ما را از این توهم در بیاورید. دلیلی که می‌گوید می‌توانی عدول بکنی هرگز امام نفرمودند عدول خلاف اصل است، اصلاً ما دلیلی بر آن قاعده نداریم. خودمان یک قاعده به عنوان یک استدلال درست می‌کنیم بعد می‌گوییم هر چه ائمه گفتند «نقتصر علی مورده» توهم این است که از همین ادله کشف می‌کنیم که عدول مانعی ندارد، این‌ها صغریاتش است «و توهم أنّه یمکن أن یستکشف من الدلیل کفایة مثل ذلک في حصول التعبد، و حينئذ يتعدى الى غير مورده. مندفع بأن ذلك خلاف الإجماع على اعتبار النية مقارنة لأول الفعل العبادي.» اجماع داریم که اول عبادت باید نیت بکنی؛ این اجماع را که نمی‌توانی از دست ما بگیری، این اجماع را داریم «و الخلاف هنا لا يقدح في الإجماع المذكور، لكونه عن شبهة.» این اجماع را داریم و این اجماع هم مستقر است، در بعضی موارد می‌گوییم اول نیت هم کردی اشکال داشته اما مانعی ندارد؛ این اجماع را در نظر داشته باشید. پس جواب این توهم چه شد؟ الإجماع على اعتبار النية مقارنة لأول الفعل العبادي.» خب این هم یک مطلب در محکم کردنِ این مبنا؛ حالا همین طوری که فکر می‌کردم یک چیزی یادم آمد و از خود مستمسک مراجعه کردم؛ حالا این را بخوانم و شما هم تأملی بکنید.

بیان یک مثال برای درک صحیح‌تر ازمقومات نماز

مسألة لو علم أن عليه إحدى صلوات الخمس يكفيه صبح و مغرب و أربع ركعات‌ بقصد ما في الذمة مرددة بين الظهر و العصر و العشاء مخيرا فيها بين الجهر و الإخفات و إذا كان مسافرا يكفيه مغرب و ركعتان مرددة بين الأربع و إن لم يعلم أنه كان مسافرا أو حاضرا يأتي بركعتين مرددتين بين الأربع و أربع ركعات مرددة بين الثلاثة و‌ مغرب‌.[13]

على المشهور. بل عن الخلاف و السرائر و غيرهما: الإجماع‌ لمرسل علي بن أسباط عن غير واحد من أصحابنا عن أبي عبد الله (ع): «من نسي من صلاة يومه واحدة و لم يدر أي صلاة هي، صلى ركعتين و ثلاثا و أربعاً».

و‌ مرفوع الحسين بن سعيد: «سئل أبو عبد الله (ع) عن رجل نسي صلاة من الصلوات لا يدرى أيتها هي: قال (ع): يصلي ثلاثة و أربعة و ركعتين، فان كانت الظهر أو العصر أو العشاء فقد صلى أربعا، و ان كانت المغرب أو الغداة فقد صلى».

و عن جماعة- منهم ابنا زهرة و حمزة-: وجوب فعل الخمس، و كأنه لعدم صحة الخبرين، مع بنائهم على وجوب التعيين التفصيلي. لكن لا دليل عليه، بل يكفي التعيين الإجمالي. بل التردد في العنوان مع الجزم بالوجه أولى بالصحة من الجزم بالعنوان مع التردد في الوجه. و لذا بنى المشهور على اعتبار الجزم بالنية و لم يبنوا على اعتبار الجزم بالعنوان.

نعم مقتضى إطلاق دليل وجوب الجهر و الإخفات وجوب التكرار: بفعل رباعية جهرية، و رباعية إخفاتية مرددة بين الظهرين، فيكفي في الاحتياط فعل أربع فرائض. لكن يجب الخروج عنه بالخبرين، المنجبر ضعفهما بالعمل، فيكونان مقيدين له. و يحتمل أن يكون مفادهما الاكتفاء.

بأحد محتملات المعلوم بالإجمال من باب جعل البدل. لكن الظاهر الأول، و يترتب عليه الصحة واقعا و لو انكشف الخلاف.[14]

در مبحث قضاء در عروه در مسأله 21 دارند؛ همه هم این را شنیدید؛ «لو علم أن عليه إحدى الصلوات الخمس» علم دارد یکی از نمازهای پنجگانه به عهده‌اش آمده قضا شده، نمی‌داند ظهر است؟ عصر است؟ مغرب است؟ عشاء است؟ صبح است؟ چه کار کند؟ شما می‌گویید قوام عبادت به نیت است، باید قصد آن امر را بکنی؛ عده‌ای هم گفتند. می‌فرمایند  «و عن جماعة- منهم ابنا زهرة و حمزة-: وجوب فعل الخمس» اما خوشبختانه در این‌جا نص داریم و مجبور به عمل به مشهور است؛ مشهور می‌گویند سه تا نماز بخوان کافی است، یک دو رکعتی، یک سه رکعتی، یک چهار رکعتی. سید می‌فرمایند که «لو علم أن علیه إحدی الصلوات الخمس یکفیه صبح و مغرب و أربع ركعات – بقصد ما في الذمة- مرددة بين الظهر و العصر و العشاء» خب بلند بخواند یا آهسته؟  «مخيراً فيها بين الجهر و الإخفات.» هر طور می‌خواهی بخوان. یک نماز را می‌خواهی بلند بخوان، می‌خواهی آهسته بخوان و همانی که به ذمه من هست نیت بکن. چطور قوام عبادت به این قصد هست ؟!  «و إذا كان مسافراً کذا» حالا مرحوم آقای حکیم آن جا چه می‌گویند؟ یک مقداری برای ذهن قاصر من سخت است فرمایشات ایشان را جمع کنم، شما کمک کنید با همدیگر جمع کنیم؛ می‌خواهند بگویند که مانعی نداریم بخواند. می‌فرمایند «علی المشهور» مشهور می‌گویند یک چهار رکعتی می‌خواند کافی است.  «على المشهور. بل عن الخلاف و السرائر و غيرهما: الإجماع‌ علیه» چرا؟ دو تا دلیل داریم.

 

برو به 0:20:31

«لمرسل علي بن أسباط عن غير واحد من أصحابنا عن أبي عبد الله (ع): «من نسي مِن صلاة يومه واحدة و لم يدر أي صلاة هي، صلى ركعتين و ثلاثا و أربعاً».

و‌ مرفوع الحسين بن سعيد: «سئل أبو عبد الله (ع) عن رجل نسي صلاة من الصلوات لا يدرى أيتها هي: قال (ع): يصلي ثلاثة و أربعة و ركعتين» حضرت توضیح می‌دهند که «فان كانت الظهر أو العصر أو العشاء فقد صلى أربعا، و ان كانت المغرب أو الغداة فقد صلى». پس اگر یکی از آن سه تا بود که یکی خواند … این هم توضیح خود حضرت بود.

حالا مرحوم آقای حکیم می‌خواهند به آن‌ها جواب بدهند «و عن جماعة- منهم ابنا زهرة و حمزة-: وجوب فعل الخمس، و كأنه لعدم صحة الخبرين» آن دو تا هم مرسل هست و آن هم مرفوع هست. «مع بنائهم على وجوب التعيين التفصيلي.» باید معین کند ظهر است یا عصر است؛ آقای حکیم از این بزرگوارها جواب می‌دهند که «لكن لا دليل عليه، بل يكفي التعيين الإجمالي.» همین که می‌گوید آن چیزی که به ذمه من هست در نیت کافی است. «بل التردد في العنوان مع الجزم بالوجه أولى بالصحة من الجزم بالعنوان مع التردد في الوجه.» وقتی می‌دانم نماز ظهر است اما نمی‌دانم واجب است یا نیست، احتیاطی است، قصد وجه چطوری بکنم؟ این اشکال سنگین‌تر از این است که من می‌دانم وجه قطعاً واجب است، نمی‌دانم عنوان ظهر است یا عصر است؛ این مشکلی ندارد. «بل التردد فی العنوان» که ظهر است یا عصر است «مع الجزم بالوجه» که می‌دانم از من فوت شده و بر من واجب است «أولی بالصحة من الجزم بالعنوان» که می‌دانم ظهر است ولی نمی‌دانم واجب است یا نیست «و لذا بنى المشهور على اعتبار الجزم بالنية  و لم يبنوا على اعتبار الجزم بالعنوان.» مشهور گفتند جزم به عنوان نیاز نیست ولو جزم به وجه نیاز است که الانی‌ها جزم به وجه هم قبول ندارند.

«نعم مقتضى إطلاق دليل وجوب الجهر و الإخفات وجوب التكرار» خب باید بداند که لااقل عشاء را بلند بخواند «بفعل رباعية جهرية، و رباعية إخفاتية مرددة بين الظهرين، فيكفي في الاحتياط فعل أربع فرائض. لكن يجب الخروج عنه بالخبرين، المنجبر ضعفهما بالعمل، فيكونان مقيدين له. و يحتمل أن يكون مفادهما الاكتفاء بأحد محتملات المعلوم بالإجمال من باب جعل البدل.» که حالا آن هم حرف دیگری است. «لكن الظاهر الأول، و يترتب عليه الصحة واقعا و لو انكشف الخلاف.» بعداً یادش آمد که نماز عشاء بوده و بعد نماز را اخفاةً خوانده؛ می‌فرمایند صحیح است.

الان این‌جا در این که نص داریم همه موارد با هم باید جمع بشود؛ از این‌جا ما چه می‌فهمیم؟ این عنوان ظهر و عصر مقوم عبادیت است؟ آن جا چه فرمودند؟ فرمودند «من مقومات العبادة». فرمودند «لا يجوز العدول من صلاة إلى أخرى … لما عرفت من أن قوام العبادية المعتبرة في العبادات كون الإتيان بالفعل بداعي أمره»[15] و معدول إلیه با معدول عنه دو عنوان است، دو نماز است، قوامش هم به این است؛ لذا اصل این است که جایز نیست.

لسان نداشتن اجماع براعتبار نیت

توهم را چه جواب دادند؟ توهم خلاف اجماع است «على اعتبار النية مقارنة لأول الفعل»[16] خب چرا اجماع را این طوری گسترده می‌کنید که اجماع داریم که اول باید خصوص عصر یا ظهر را نیت کنید؛ این اجماع که لسان ندارد. بله اجماع است که عبادت بدون نیت نمی‌شود و اول کار باید نیت داشته باشید. آن چه که قدر مسلم این اجماع است این است که اول عبادت نباید غافل باشی که اصلا نمی‌دانی چه کار داری می‌کنی، معلوم است که عبادت نیت می‌خواهد؛ باید از امر الهی باشد و قصد وظیفه ندبیه یا وجوبیه داشته باشی اما اجماع هم هست که باید قصد وجوب در آن باشد، قصد وجه شهرت است، اجماع نیست؛ باید قصد عنوان کنی! خودتان فرمودید «لم یمنع المشهور علی قصد العنوان» پس این جواب شما، جواب به آن توهم نشد؛ شما جواب این توهم را به اجماع دادید، اجماع بر اصل نیاز عبادت به نیت است نه این که اجماع بر این هست که همه خصوصیات نیت هم نیاز است. حالا این سوالات در ذهن من هست؛ فکرش بفرمایید ببینیم در محضر بزرگانی مثل مرحوم آقای حکیم زود نمی‌شود سوالی را به عنوان منجز سر رساند، به عنوان طرحش باید بگوییم و بعد ببینیم که چه جوابی می‌فرمایند.

شاگرد: به تلقی شما که آن روز که گفتید نیت شرط است  هم دقیقاً همین اشکال بود. تلقی ابتدایی ما این است که نیت یک فعل است؛ وقتی من نیت می‌گویم یعنی یک مصداق عینی خارجی دارد؛ این مصداق عینی یا نماز ظهر است یا نماز عصر است یعنی من وقتی می‌خواهم نماز بخوانم نیت می‌کنم که واقعاً نماز ظهر بخوانم و می‌دانم نماز ظهر هم غیر از نماز عصر است. این دو تا روایت در واقع دارد می‌گوید شما تا به حال غلط تلقی می‌کردید.

استاد: در این که نماز ظهر غیر از نماز عصر است ما گیری نداریم اما مواردی هست که کار خارجی ما مثل یک رنگی که در جسم حلول می‌کند تزریق نشده که عنوان ظهریت در فعل نماز خارجی حلول کند، یک پیکره عمل در خارج است، من هم یک نیتی داشتم این پیکره محقق شده است، حالا در فقه شواهد دارد که کارهایی که یک پیکره خارجی دارد شارع اجازه می‌دهد عناوین قصدیه و عناوین شرعیه را بر کار واحد محقق کنیم؛ یک غسل می‌کنید، غسل جنابت است یا حیض است یا استحاضه؟ همه این‌ها را نیت کن! این غسل‌ها فرق دارد! این‌ها عناوین منطقی، حقوقی و شرعی است که در فقه مطرح است اما یک کار مکلف که در خارج می‌آید این عنوان مثل رنگ نیست که در آن حلول کند که بگوییم یکی حلول می‌کند، این نقطه واحد نمی‌تواند که هم سیاه باشد هم سفید؛ این غسل هم یا غسل جنابت یا غسل حیض است؛ هر دو تا که نمی‌تواند باشد، اصلا این طور نیست، پیکره عمل مکلف در خارج یک کاری است، عنوان اولی‌اش همان‌هایی است که شما جزء مقولات عشر در آن می‌آورید؛ فعل و أن یفعل و أن ینفعل و متی و عین و وضع و امثال این‌ها؛ برای خودش خصوصیات دارد. آن مقوله خارجی‌اش این است، شما می‌خواهید به آن عنوان بدهید؛ این عنوان دادن حلول در نفس عمل نمی‌کند و لذاست که این چنین استدلالات که مقوم عبادت به نیت است یعنی نیت به این معنا که «لا عمل إلا بالنیة».

شاگرد: می‌شود گفت این حرفی که ما گفتیم یک نحوی خلط اعتباریت و واقعیت است؟! یعنی چون ما در واقعیت این را همیشه انس گرفتیم که واقعیت یک مصداق دارد و عنوانش هم فقط یکی هست؟ یا همین را در اعتبارات هم پیاده کنیم؟

استاد: می‌شود گفت که «کم له من نظیر» بسیار زیاد است مواردی که از انس ما به آن‌ها، احکام آن‌ها را در این‌جا جاری می‌کنیم.

شاگرد: می‌خواهم بگویم ریشه این مشکل همین است درست است؟! این تلقی که من گفتم ریشه‌اش این است که من ناخودگاه دارم در اعتبارات احکام واقعیات جاری می‌کنم.

استاد: بله؛ الان در همین جا نمازی که من خواندم ظهر بود یا عصر؟ در نظیر بیع فضولی در کشف و نقل بود که هنگامه‌ای بود. آخر کار شیخ چه تعبیر کردند؟ بعض الاساطین گفتند؟ منظورشان شریف العلماء بود؛ شریف العلماء کشف حکمی را در آوردند. کأنه کشف حکمی یک ابداعی در بحث بیع فضولی بود که اجازه کاشف است یا ناقل است؟ ابداعی به صورت کشف حکمی بود، شیخ هم پسندیدند. شریف العلماء خیلی قوی الذهن بودند، تدریسشان در کربلا هم اصول بوده است. اگر در فقه وارد می‌شدند خیلی چیزهای خوبی ایشان داشتند.

 

برو به 0:29:33

خلط تکوین با اعتبار دروجوه تصحیح بیع فضولی

عقلانی بودن دواعتبار با متعلق واحد در دو زمان

حالا کشف حکمی که ایشان می‌گویند آخر حرف است؟ معلوم نیست. کشف و نقل و کشف حکمی و وجوه دیگری هم هست؛ خود همین نقل و کشف برای چیست؟ برای این است که علی ای حال ما با ملکیت چه برخوردی داریم؟ یک بهره‌ای از تکوین. و حال آن که اگر برخورد اعتبار باشد، اعتبار شارع یا اعتبار عقلاء و الا بهره‌ای هم از نفس الامر داشته باشد که منافاتی هم با این ندارد طرق دیگر هم می‌شود یعنی نمی‌شود که من دو جور … می‌گویم در لحظه قبل این را برای آن اعتبار می‌کردم، در لحظه بعد این را برای آن اعتبار می‌کردم ولی از همان زمان. آخر این‌ها چیزهای محالی نیست. یعنی می‌گویند تناقض می‌کنید؟ تناقض نیست. دو تا اعتبار است که بین این دو اعتبار که تناقض نیست، معتبرش یک زمان خاص است اما در دو زمان اعتبار کردند، این دیگر کشف حکمی هم نیست؛ یک چیزی اسهل از کشف حکمی است. من نمی‌دانم دیگران گفتند یا نگفتند …

شاگرد: بحث کشف نیست، انشای جدیدی است.

استاد: من یادداشت هم دارم و این طوری در ذهنم هست که به غیر کشف حکمی این طوری درست می‌شود؛ پس دو تا اعتبار هست. دو تا اعتبار متناقض در آنِ واحد نمی‌شود اما دو تا اعتبار در دو زمان اما متعلق اعتبارها یک زمان می‌شود؛ یک آنِ واحد را در نظر بگیرید، من ده دقیقه قبل یک چیزی را اعتبار می‌کنم، ده دقیقه بعد برای همین لحظه اعتبار دیگری را لحاظ می‌کنم؛ این محال نیست.

شاگرد: دو تا اعتبار در یک زمان هم می‌شود.

استاد: نه! دو تا اعتبار متناقض در آنِ واحد نمی‌شود.

شاگرد: اصلاً اعتبارها متناقض می‌شوند؟

استاد: بله! خود اعتبار، اعتباری نیست؛ نفس اعتبار یک امر تکوینی با پشتوانه حکمت است.

شاگرد: من می‌توانم دو تا چیز متناقض را اعتبار کنم؟ اعتبار کردن که تناقض برنمی‌دارد. نمی‌شود خود اعتبار با نقیضش .

استاد: در آنِ واحد اعتبار می‌کنم این کتاب ملک شما هست و اعتبار می‌کنم ملک شما نیست؛ این می‌شود؟!

شاگرد: شدنش می‌شود ولی عقلائی نیست.

استاد: یعنی می‏خواهید بگویید محال نیست؟

شاگرد: حالا باید بحث بشود که آیا واقعا عقلائی … بعضی وقت‌ها ممکن است عقلائی باشد و به یک اعتبار خاصی هم اعتبار می‌کنم هست هم اعتبار می‌کنم نیست یعنی می‌شود آدم آن را هم فرض بکند؛ می‌خواهیم از حرف شما مقداری جلوتر ببریم؛ می‌خواهیم بگوییم در آنِ واحد هم می‌شود هم اعتبار بکنم این کتاب ملک شماست از این جهت …

استاد: منظور من استحاله آن طوری که متمشی می‌شود یا نه، نیست.

شاگرد: در حالت عادی هم می‌خواهیم بگوییم دو تا غرض عقلایی دارم، به یک غرض عقلایی همین الان اعتبار می‌کنم برای شما باشد، همین الان به یک غرض عقلایی دیگر اعتبار می‌کنم برای شما نباشد. یعنی لزوماً محالِ محال همین عقلایی است؟ امکان ندارد همچین حالتی پیش بیاید؟

استاد: خیال می‌کنیم که محال عقلایی هست یعنی عقلاء چنین کاری را نمی‌کنند که در آنِ واحد دو تا اعتبارِ ضدّ هم و مخالف هم بکنند.

شاگرد: مگر این که حیث‌هایش بهم بخورد.

استاد: آن یک اعتبار است که دو تا شاخه دارد یعنی یک اعتباری می‌کنم که در آثار بینش فرق می‌گذارند؛ می‌گوید من از آن حیث کتاب را ملک شما اعتبار می‌کنم و از حیث دیگر ملک شما نباشد و برای دیگری باشد؛ این مثل تفاوت … می‌گویم از حیث منفعت ملک مستأجر است و از حیث عین ملک مالک است؛ این یک اعتبار است ولو آثار آن متعلقِ اعتبارش دو تا باشد مختلف است اما دقیقاً یک متعلق همه چیزش یکی ولی دو تا اعتبار است، خیال می‌کنید این نمی‌شود اما حالا استحاله عقلی دارد یا ندارد باید بیشتر روی آن تأمل بکنیم که عقلاً هم ممکن است و اصل اعتبارش را گیری ندارم محال عقلی هست از حیث این که اعتبار بکند و نکند اما این که ملکیت را اعتبار کند و اعتبار کند … مخصوصا با آن‌هایی که می‌گویند در یک آن، نفس نمی‌تواند دو تا انشاء بکند، آن‌ها سرمی‌رسانند و می‌گویند در یک آن که نمی‌تواند دو تا انشاء بکند. آن‌هایی که بگویند این از ضعف نفس است و الا نفس قدرت دارد، ممکن است و محال نیست که مثل استعمال لفظ در اکثر از معنی در آنِ واحد نفس دو تا انشاء با هم  بکند؛ پس یک انشاء  می‌کند ملکیت است که «لا ملکیة»؛ این طوری خیال می‌کنید محال عقلی نیست که در آنِ واحد برای یک بیکار خوب است.

شاگرد: در واقع همان حیثیت دارد مصحح این می‌شود. همین مثال مستأجر که شما زدید این دو تا حیثیتی هست یعنی من در آنِ واحد واقعاً دو تا اعتبار کردم؛ هنوز اعتبار که ندادم، ملکیت و عدم ملکیت را اعتبار کردم؛ در این‌جا هم مثال حیثیتش خیلی مثال واضحی است یعنی تلقیِ من این است که به لحاظ تکوینی واقعا دو تا اعتبار نقیض کردن مشکل ندارد؛ اخلال کردن و نکردن را نمی‌گویم؛ یعنی دلیلی نداریم دو تا اعتبار نقیض را نتوانیم بکنیم به خلاف تکوینی. یعنی آن کسی که نمی‌تواند نفی بکند باید دلیل بیاورد. بعد به لحاظ خارجیت یعنی به لحاظ عقلائی هم همان گونه که شما گفتید من دو تا اعتبار را کردم منتها همین که دو تا اعتبار کردم خود به خود عقلائیت من اقتضاء می‌کند که حیثیتش را از هم جدا بکنم ولی واقعا دو تا اعتبار کردم؛ ملکیت و عدم ملکیت را در مورد این کتاب اعتبار کردم منتها اقتضای عقلائیت همین است که دو تا حیثیت به آن بدهم که تناقض نشود.

استاد: این که عقلانیت دو تا مخالف مانعی ندارد اما عقلائیتش[17] مبتنی بر این است که حیثیات را متفاوت کند تا بتواند دو تا اعتبار هم بکند یا یک اعتباری بکند که این اعتبارش دو تا شاخه داشته باشد.

 

برو به 0:35:53

چند چیز دیگر هم دیروز صحبت شد، می‌خواهم این‌هایی که دیدم را مروری عرض بکنم، شما هم اگر روی این‌ها تأمل بکنید، جمع‌آوری بکنید، یادداشت بکنید بعدها فواید خیلی خوبی دارد.

معنای روایت «الصلاة علی ما افتتحت»

وَ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْعَيَّاشِيِّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَسَنِ وَ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ جَمِيعاً عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ يُونُسَ عَنْ مُعَاوِيَةَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ رَجُلٍ- قَامَ فِي الصَّلَاةِ الْمَكْتُوبَةِ فَسَهَا فَظَنَّ أَنَّهَا نَافِلَةٌ- أَوْ قَامَ فِي النَّافِلَةِ فَظَنَّ أَنَّهَا مَكْتُوبَةٌ- قَالَ هِيَ عَلَى مَا افْتَتَحَ الصَّلَاةَ عَلَيْهِ.[18]

«الصلاة علی ما افتتحت» در السنه زیاد می‌آید که نماز همان طوری است که اول افتتاح شد. آیا اصلاً ما چنین روایتی داریم یا نداریم؟ که همان طوری که اول نماز شروع کردی، همان است. بله این روایت را داریم اما اصلا ربطی به این استفاده‌ای که در السنه گردیده گاهی هم به آن استشهاد می‌شود؛ کأنه یک عبارتی از امام بوده که من گشتم «افتتحت» هم نبوده، فقط در باب نیت وسائل در اول باب النیة باب دوم در کتاب الصلاة ظاهراً یک روایت هست که مربوط به بحث ما می‌شود؛ جالبش این است که اساساً این روایت را شیخ و صاحب وسائل و همه این‌ها در سهو آوردند و آن هم برای تخیل تبدل نیت است و «إنّ الصلاة علی ما افتتحت» تصحیح امام علیه‌السلام است که می‌خواهند بگویند به این سهو اعتناء نکن؛ اگر جای دیگر هست و شما پیدا کردید به من هم بگویید؛ من که همین مورد را پیدا کردم. خیلی جالب است که اصلاً امام علیه‌السلام که فرمودند  «إنّ الصلاة علی ما افتتحت» به حمل شایع ده‌ها مورد روایت داریم که عملاً می‌گویند «لیست الصلاة علی ما افتتحت» عدول کن، چه کن، چقدر موارد دارد که حالا عرض می‌کنم. به حمل شایع این‌جا دارد که «إنّ الصلاة علی ما افتتحت» برای این است که  در باب دوم در حدیث دوم دارد که « عَنْ مُعَاوِيَةَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ رَجُلٍ قَامَ فِي الصَّلَاةِ الْمَكْتُوبَةِ» می خواسته نماز ظهر بخواند «فَسَهَا فَظَنَّ أَنَّهَا نَافِلَةٌ» دیدید که یک دفعه ذهن انسان در نماز به قول ما پرت می‌شود، یک دفعه به خیالش می‌رسد که دارد یک نماز دیگر می‌خواند بعد می‌آید می‌گوید من الان حمد را می‌خواندم به خیال این که دارم نافله می‌خوانم و حال آن که من نماز ظهر را شروع کرده بودم؛ بحث در این جاست. به شک می‌افتد حالا که به خیالم رسید که نافله هست نماز من عوض شد؟ نافله شد؟ یا همانی که اول دخول در صلاة نیت کردم کافی بود؟  «قام فی الصلاة المکتوبة فسها فظنَّ أنّها نافلة أَوْ قَامَ فِي النَّافِلَةِ فَظَنَّ أَنَّهَا مَكْتُوبَةٌ قَالَ هِيَ عَلَى مَا افْتَتَحَ الصَّلَاةَ عَلَيْهِ.» همان طوری که شروع کرده همان است. یک دفعه تخیل و تبدل نیت و این اوهامی که بین راه می‌آید صدمه‌ای به نیت ابتدایی نمی‌زند؛ دلالت این روایت که خیلی واضح است. این روایت برای نفی اشکال و نفی خلل از ناحیه سهو در نیت است که یک دفعه می‌گوید دارم نافله می‌خوانم. وقتی یادم می‌آید که اول قاصد آن نماز بودی …

مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْمُغِيرَةِ قَالَ فِي كِتَابِ حَرِيزٍ أَنَّهُ قَالَ: إِنِّي نَسِيتُ أَنِّي فِي صَلَاةٍ فَرِيضَةٍ- [حَتَّى رَكَعْتُ] وَ أَنَا أَنْوِيهَا تَطَوُّعاً- قَالَ فَقَالَ ع هِيَ الَّتِي قُمْتَ فِيهَا- إِنْ كُنْتَ قُمْتَ وَ أَنْتَ تَنْوِي فَرِيضَةً ثُمَّ دَخَلَكَ الشَّكُّ- فَأَنْتَ فِي الْفَرِيضَةِ- وَ إِنْ كُنْتَ دَخَلْتَ فِي نَافِلَةٍ- فَنَوَيْتَهَا فَرِيضَةً فَأَنْتَ فِي النَّافِلَةِ- وَ إِنْ كُنْتَ دَخَلْتَ فِي فَرِيضَةٍ- ثُمَّ ذَكَرْتَ نَافِلَةً كَانَتْ عَلَيْكَ فَامْضِ فِي الْفَرِيضَةِ.[19]

وَ عَنْهُ عَنْ حَمْدَوَيْهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَبْدِ الْعَزِيزِ بْنِ الْمُهْتَدِي عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِي يَعْفُورٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ رَجُلٍ قَامَ فِي صَلَاةٍ فَرِيضَةٍ- فَصَلَّى رَكْعَةً وَ هُوَ يَنْوِي أَنَّهَا نَافِلَةٌ- فَقَالَ هِيَ الَّتِي قُمْتَ فِيهَا وَ لَهَا وَ قَالَ- إِذَا قُمْتَ وَ أَنْتَ تَنْوِي الْفَرِيضَةَ فَدَخَلَكَ الشَّكُّ بَعْدُ- فَأَنْتَ فِي الْفَرِيضَةِ عَلَى الَّذِي قُمْتَ لَهُ- وَ إِنْ كُنْتَ دَخَلْتَ فِيهَا وَ أَنْتَ تَنْوِي نَافِلَةً- ثُمَّ إِنَّكَ تَنْوِيهَا بَعْدُ فَرِيضَةً فَأَنْتَ فِي النَّافِلَةِ- وَ إِنَّمَا يُحْسَبُ لِلْعَبْدِ مِنْ صَلَاتِهِ الَّتِي ابْتَدَأَ فِي أَوَّلِ صَلَاتِهِ.[20]

دو تا روایت دیگر هم همین جا هست؛ حالا آن دو تا هم برای موید این بخوانم که صاحب وسائل در یک باب آوردند. از کافی آوردند که «إِنِّي نَسِيتُ أَنِّي فِي صَلَاةٍ فَرِيضَةٍ [حَتَّى رَكَعْتُ] وَ أَنَا أَنْوِيهَا تَطَوُّعاً» می‌دانستم دارم فریضه می‌خوانم ولی یک دفعه یادم می‌رود، بین نماز خیالم می‌رسد نافله هست «فَقَالَ ع هِيَ الَّتِي قُمْتَ فِيهَا إِنْ كُنْتَ قُمْتَ» همانی که اول نیت کردی[معتبر است]، بین راه [آنچه به خیالت رسیده] فایده ندارد و صدمه‌ای نمی‌زند. «هِيَ الَّتِي قُمْتَ فِيهَا إِنْ كُنْتَ قُمْتَ وَ أَنْتَ تَنْوِي فَرِيضَةً ثُمَّ دَخَلَكَ الشَّكُّ فَأَنْتَ فِي الْفَرِيضَةِ وَ إِنْ كُنْتَ دَخَلْتَ فِي نَافِلَةٍ فَنَوَيْتَهَا فَرِيضَةً فَأَنْتَ فِي النَّافِلَةِ» چون اول نیت نافله داشتی بعدش یک دفعه ذهنت سراغ فریضه رفت. «وَ إِنْ كُنْتَ دَخَلْتَ فِي فَرِيضَةٍ ثُمَّ ذَكَرْتَ نَافِلَةً كَانَتْ عَلَيْكَ فَامْضِ فِي الْفَرِيضَةِ.» می‌گویی یک نافله‌ای داشتم و همین فریضه را ادامه بده. خب این یکی از شواهدی است درباره این که می‌توانی یا نمی‌توانی.

سومی هم این است که «سَأَلْتُهُ عَنْ رَجُلٍ قَامَ فِي صَلَاةٍ فَرِيضَةٍ فَصَلَّى رَكْعَةً وَ هُوَ يَنْوِي أَنَّهَا نَافِلَةٌ فَقَالَ هِيَ الَّتِي قُمْتَ فِيهَا وَ لَهَا وَ قَالَ إِذَا قُمْتَ وَ أَنْتَ تَنْوِي الْفَرِيضَةَ فَدَخَلَكَ الشَّكُّ بَعْدُ فَأَنْتَ فِي الْفَرِيضَةِ عَلَى الَّذِي قُمْتَ لَهُ وَ إِنْ كُنْتَ دَخَلْتَ فِيهَا وَ أَنْتَ تَنْوِي نَافِلَةً ثُمَّ إِنَّكَ تَنْوِيهَا بَعْدُ فَرِيضَةً فَأَنْتَ فِي النَّافِلَةِ وَ إِنَّمَا يُحْسَبُ لِلْعَبْدِ مِنْ صَلَاتِهِ الَّتِي ابْتَدَأَ فِي أَوَّلِ صَلَاتِهِ.» همانی را که اول شروع کردی صحیح است. خب در این مقام، در مقام سهو می‌خواهند بگویند در این سهو تو نیت اثری ندارد؛ از نیتی که اول کردی دست برندار؛ یعنی این سهو خللی ندارد اما مواردی که من در نیت سهو این طوری نکردم، یک سهو دیگری رخ داده است که ظهر را نخواندم، عصر را شروع می‌کنم؛ این‌جا می‌گویند «علی ما افتتحت» فرمودند تو می‌خواهی نماز بخوانی به ظهر عدول کن. بین این‌ها تنافی است؟ نه تنافی نیست، اتفاقاً همه جا جمع این روایات این است نمازی که محقق می‌شود را می‌خواهند حمل بر این بکنند که سهو را جبران کنند به نحوی که اثر سهو خنثی بشود. تا ممکن است اقل قلیل مواردی باشد که از سهو مجبور به اعاده بشوید و از سهو به یک تکلّف زائده مجبور بشویم. یکی از موارد رفع سهو همین تصحیحاتی است که برایش می‌آید؛ منافاتی بین این‌ها وجود ندارد و لذا بعد جستجو بکنید ببینید مواردی پیش آمده و این هم جا گرفته بوده که «الصلاة علی ما افتتحت» بعد آمدند مدام می‌گویند «الصلاة علی افتتحت»؛ موارد متعددی در مستمسک و در جواهر هست که … مثلا در مسافرت قصد اقامت کرده است، حالا هم نیت کرده نماز چهار رکعتی بسته است، بعد بین نماز خبر می‌آورند که بلیط زودتر است، قصد اقامت بهم خورد، حالا باید چه کار کند؟ «الصلاة علی ما افتتحت» نماز چهار رکعتی قصد کرده بود و نمی‌تواند دو رکعتی سلام بدهد؛ مواردش هست که می‌گویند معلوم نیست آن دلیل این‌جا را بگیرد، معلوم است که نمی‌گیرد. اگر آن دلیلِ «ما افتتحت» دلیل خاصی است که باید ببینیم؛ اگر این چیزی است که الان من پیدا کردم که فعلاً غیرش هم پیدا نکردم، این که اصلاً برای رفع صدمه زدنِ سهو است، نه برای این که بگویند همان اول نماز نمی‌تواند تکان بخورد؛ ده‌ها مورد خلاف این است و لذا در همان موردی که سید فرمودند «لا یجوز العدول الا فی موارد» ببینید چند تا می‌گویند.

 

برو به 0:43:57

فرمودند که «مسألة لا يجوز العدول من صلاة إلى أخرى‌إلا في موارد خاصة أحدها … الثاني … الثالث» شما ادله را ببینید «الرابع … الخامس … السادس» تا «العاشر» ده تا مورد می‌شمرند که می‌گویند این مستثنی است؛ این ده مورد در هیچ کدام این‌ها نیست که اصل بر این است که نمی‌شود؛ البته در حافظه‌‌ام هست که جلوتر دیدم، چون جلوتر هم روی این‌ها فکر می‌کردم بعضی موارد هست که مشعر به این است که نمی‌شود عدول بکنیم؛ بعد می‌فرمایند همان طوری نمازت را بخوان؛ آن هیچ مانعی ندارد؛ چیزی که من فعلاً به ذهنم می‌آید این است که قانون کلی آن را عرض بکنم تا شما روی مواردش تأمل بفرمایید. یک جایی هست که ما می‌گوییم حالت تذبذب در نیت و دل بخواهی است؛ نماز نافله شروع کردی؟ خب به فریضه برگردان. فریضه شروع کردی؟ به نافله برگردان. شارع این را اجازه نمی‌دهد یعنی یک نحو دل بخواهی و تذبذب در نماز را اجازه نمی‌دهد؛ یک نیتی داری و باید ادامه بدهی؛ انسان این را می‌پذیرد و یک چیز روشنی است اما صحبت سر موارد عذر است، برای مکلفی چیزی پیش آمد نمی‌خواست همین طور دل بخواهی نماز را عوض کند؛ نماز را شروع کردی تا آخر برو اما یک مشکلی برای تو پیش آمد بگوییم نه، اگر برایت مشکلی پیش آمد مشکل برای خودت هست. اصل بر این است که نمی‌شود عدول کنید «علی ما افتتحت» الا آن مواردی که دلیل آمده است. ما می‌خواهیم بگوییم نه این طور نیست. اگر می‌خواهی دل بخواهی عدول کنی امر نماز دل بخواهی نیست که هر چه خواستی بین نماز از این نماز به آن نماز بزنی؛ این تذبذب در نیت است، تلوّن حالت روح عبادت است؛ این حضور قلبت را بهم می‌زند، این‌ها نیست اما اگر یک عذری برایت پیش آمد در موارد عذر می‌توانی عدول بکنی؛ این ضابطه کلی است.

حالا در ادله و روایات و اقوال روی این ضابطه کلی بگردید که ببینیم چیزی هست که بر علیه این باشد؟! اگر روایتی است که دارد از این تذبذب و تلوّن نیت به حالت دلخواه نهی می‌کند، این مانعی ندارد؛ این مقبول است اما روایتی باشد که پیدا کنیم با این که سهو کرده، با این که معذور است بگویند برای تو ممنوع است.

حالا این چند تا مورد را عرض کردم، ان شاء الله شما مراجعه بکنید و بیشترش را هر چه برخورد کردید برای ما هم بفرمایید.

 

والحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین

 

پایان

معنای زنده بودن شهید، توفی،‌مرگ

 

شاگرد: این حیاتی که در شهادت مطرح هست به چه معناست؟ و چه فرقی با حیاة طیبه‌ای که هست دارد؟ کلاً مومنین که شهید می‌شوند «أحیاءٌ عند ربهم یرزقون» هستند.

استاد: مباحثه فقه بود ذهنم به کتاب الشهادات رفت که شاهد باید زنده باشد.

شاگرد: سوالم این است این حیاتی که برای ایشان مطرح است اجمالاً … ماهیتش را باید بحث کرد.

استاد: بعضی‌ها گفتند کل کسانی که می‌میرند زنده هستند حتی نقل معروف هست که مشرکین هم زنده هستند؛ که حضرت گفتند آن‌ها الان بیشتر از شما می‌بینند؛ با آن‌ها صحبت کردند، جسدهایشان در چاه ریخته بود، حضرت به آن‌ها خطاب کردند و صحبت کردند، خندیدند که این‌ها مرده‌اند، بعد حضرت فرمودند این‌ها بیش از شما حرف من را می‌شنوند؛ این گیری ندارد. عده‌ای می‌گویند این کلمه «عند» مهم است؛ «أحیاءٌ عند ربهم یرزقون» بقیه هم زنده‌اند، زنده در «حفرةٍ مِن حفر النیران»، «روضة من ریاض الجنة» اما این‏ها «أحیاء عند ربّ» هستند، رزق عند رب دارند؛ عده‌ای این طوری گفتند. وجه بدی هم نیست که احیاء با این خصوصیت است.

شاگرد: وجه متعارفی که به ذهن می‌رسد این است که آن‌ها با مرگ دیگر نامه اعمال غیر از اعمال «ما تقدّم» که پیش می‌فرستد و اعمال «ما تأخر» یعنی آن‌هایی که بعداً می‌آید مثل باقیات الصالحات، غیر از این‌ها دیگر پرونده بسته است اما شهداء از این قاعده مستثنی هستند؛ این را می‌شود استفاده کرد؟ یعنی شهداء چون شهید هستند همچنان در دایره وسیعی …

استاد: اعمال اختیاری برای تکامل خودشان انجام می‌دهند؟

شاگرد: مثلاً این طوری؛ چون «یرزقون» هم می‌تواند همین را بگوید.

استاد: که دیگران قلم تکلیف و صحیفه عملشان از کار اختیاری منسدّ شد …

شاگرد: چون خواب‌هایی را شنیدم که بعضی می‌گویند حتی این دالّ بر همین است که مثلاً شهدای جنگ تحمیلی را در خواب می‌بینند که می‌گویند ما داریم بالا می‌رویم و در حال حرکت هستیم.

استاد: اصل تکامل را که همه علماء بحث کردند که برای کل اموات است؛ اگر به این معنا تکامل برزخی می‌خواهید بگویید دیگران هم دارند؛ اگر متفاوت است باید توضیح بیشتری بدهید که چطور مثلاً؟

شاگرد2: در این خصوص یک جریانی نقل می‌کنند که دیدم سپاه هم تأیید کرده است؛ یک شهیدی آمده زیر برگه نمره بچه‌اش را امضاء کرده است.

استاد: آن که برای غیر شهداء هم هست.

شاگرد2: با توجه به این مسائل عرف حیّ بودن را به این معنا می‌فهمد که این‌ها می‌توانند تجسد پیدا کنند و همچین کارهایی بکنند.

استاد: می‌گویم آن‌هایی هم که به موت طبیعی از دنیا رفتند اگر به تجسد باشد این قدرت می‌شود؛ نمی‌شود بگوییم فقط آن کسی که شهید شده فقط قدرت تجسد به این معنا داشته باشد مگر این که بگوییم اثبات شیء نفی ما عدا نمی‌کند. آیه دارد این طور قدرت تجسد را می‌گوید، برای بعضی دیگر از اولیاء هم هست ولو این شهادت این طوری نباشد منافاتی ندارد، آیه که نفرموده غیر از آن‌ها نه. همین منظورتان بود؟

 

برو به 0:50:31

شاگرد: منظورم این بود که نامه اعمالشان هنوز باز باشد. می‌شود چنین چیزی را فهمید؟

شاگرد2: نامه اعمال همه به آن اعمال ما تأخر باز هست.

شاگرد: غیر از آن‌ها را گفتم؛ منظورم عمل اختیاری جدید است.

استاد: مثلا شما می‌گویید می‌تواند بیاید الان حرم حضرت معصومه مشرف بشود و مثل این که زنده هست ثواب زیارت برایش می‌نویسند.

شاگرد: خیلی از جاها ما این طور توضیح می‌دادیم؛ حالا این ارتکاز ذهنی ما از کجاست را نمی‌دانم. این‌ها حیات دارند غیر از اعمال ما تقدم و تأخر …

استاد: من هنوز تصور واضحی پیدا نکردم؛ در تفاوتش توضیحی پیدا کنید که بیشتر واضح بشود.

شاگرد: یک بنده خدایی گفته بودند طلبه‌ای مرحوم شده بود بعد گفته بودند از برزخ چه خبر؟ گفت ما همین جا هم هنوز داریم درس می‌خوانیم ادامه می‌دهیم و درس امام صادق می‌رویم و پیشرفت می‌کنیم.

استاد: در روایت کافی هست که ملکی در قبر می‌آید که «یعلّمونهم القرآن».

شاگرد2: حاج آقای بهاءالدینی فرموده بودند که آقای فلانی درس ما می‌آمد زنده بود ذهن چیزی نداشت و حالا بعد از برزخ می‌بینم که پیشرفت کرد و نظر ما را در فلان مسأله در طهارت برگرداند.

شاگرد: همه این‌ها تکامل برزخی است. شاید تنها موردی که بشود بحث کرد بحث حضرت عیسی است که در این فضا یک سوال بود که آیات خیلی صریح است که تعابیر توفی و متوفی را دارد بعد از این طرف یک طور حالت اجماعی هست که زنده است؛ این چه معنایی پیدا می‌کند؟ آیات در توفی خیلی صراحت دارد.

استاد: دو جا دارد که «متوفیک و رافعک إلیّ»[21] و «و ما قتلوه و ما صلبوه و لکن شبّه لهم بل رفع الله الیه»[22]. توفی یک جای دیگر هم هست.

شاگرد: می‌خواهم بگویم با این دو تا تعبیر الان یک اجماعی هست که زنده است و برمی‌گردد؛ سوال ما این است که چرا نمی‌گویند از باب رجعت است که برنمی‌گردد؟ یعنی زنده نیست.

استاد: وقتی خود آیه شریفه صریحاً می‌فرماید «الله یتوفی الانفس حین موتها والتی لم تمت فی منامها» لغت قرآن توفی را فقط به مرگ اطلاق نمی‌کند و لذا «متوفیک و رافعک إلیّ» این توفی یک نحوی است که اصلا به معنای موت نیست. آیه دیگر یادم آمد که حضرت می‌گویند «وَ إِذْ قَالَ اللَّهُ يَاعِيسىَ ابْنَ مَرْيَمَ ءَ أَنتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اتخَّذُونىِ وَ أُمِّىَ إِلَاهَين مِن دُونِ اللَّهِ  … مَا قُلْتُ لهمْ إِلَّا مَا أَمَرْتَنىِ …  فَلَمَّا تَوَفَّيْتَنىِ كُنتَ أَنتَ الرَّقِيبَ عَلَيهمْ  وَ أَنتَ عَلىَ‏ كل شىءٍ شهيدٌ» [23]

شاگرد: ظاهر این خیلی دلالت دارد که منظور از توفیتنی مرگ است؛ تا وقتی که میانشان بودم این طور بودم، وقتی هم که توفّی شدم دیگر میانشان نیستم.

استاد: توّفی شدم یعنی علی ای حال بین آن‌ها به انتقال غیر عادی مثل خواب بدن این جاست اما انتقال صورت می‌گیرد؛ آن هم به انتقال غیر عادی است، در روایتش هم دارد که بدن حضرت در فلان جا رفت، بعد روحش رفت …

شاگرد: ماهیةً با موت چه فرقی دارد؟ موتی که ما می‌گوییم یعنی چه؟ ائمه هستند، تمام تصرفات را دارند ولی بدن این طوری‌شان میان ما نیست.

استاد: ولی بدن این طوریِ عنصری به عنوان جسد بوده است؛ «شُبّه علیّ» نه یعنین یک جسدی بود که «جعلنا علی کرسیّه جسداً».

شاگرد: نه این تلقی که بعد از چند روز … یعنی آن موقع آن‌ها اشتباه کردند، آن کسی که فکر کردند کشتند نکشتند اما بعد از چند روز خدا به معنی مردن توفی‌اش کرد.

استاد: نه! توفی کرد یعنی او را به آسمان چهارم برد. آن کسی که می‌میرد به آسمان هفتم می‌رود؛ توضیحش در روایات هست. ذیل این آیه، روایات اهل بیت را ببینید که توضیح می‌دهند این توفی یعنی چه؟ الان هم یک نکته قشنگی دیده بودم اصلاً یادم نمی‌آید. نکته قشنگی در همین جاست که در روایت توضیح می‌دهند که توفی با موت چه فرقی دارد؟ در تفسیر البرهان هست که به آسمان چهارم رفتند و آن جا چیزی شد که حالا من یادم نیست؛ می‌دانم که حالت توفی را توضیح می‌دهند.

 


 

[1] بهجة الفقيه، ص: 35

[2] المقاصد العلية في شرح الرسالة الألفية، ص: 178

[3] جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام، ج‌7، ص: 91

[4] بهجة الفقيه، ص: 169

[5] العروة الوثقى (للسيد اليزدي)، ج‌1، ص: 521

[6] مستمسك العروة الوثقى، ج‌5، ص: 89

[7] همان

[8] مستمسك العروة الوثقى، ج‌5، ص: 91-92

[9] شاگرد: دقیقاً دیدگاه این بنده خدایی بود که دیروز مطرح کردند که امروز تشریف ندارند.

[10] العروة الوثقى (للسيد اليزدي)، ج‌1، ص: 522

[11] مستمسك العروة الوثقى، ج‌5، ص: 95-96

[12] مستمسك العروة الوثقى، ج‌6، ص: 44

[13] العروة الوثقى (للسيد اليزدي)، ج‌1، ص: 737-738

[14] مستمسك العروة الوثقى، ج‌7، ص: 77-78

[15] همان، ج6، ص 44

[16] همان

[17] شاگرد: عقلانیت!

استاد: عقلانیت یعنی اصل امکان.

[18] وسائل الشيعة، ج‌6، ص: 6

[19] همان

[20] همان، ص7

[21] سورة آل‎عمران، آیة 55

[22] سورة نساء، آیة 157

[23] سورة مائدة، آیة 116 – 117

درج پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

The maximum upload file size: 10 مگابایت. You can upload: image, audio, video, document, text, archive. Drop files here

هیچ فایلی انتخاب نشده است