1. صفحه اصلی
  2. /
  3. شرح
  4. /
  5. درس فقه(١٠١)- بررسی حکم عدول به نماز دیگر در وقت...

درس فقه(١٠١)- بررسی حکم عدول به نماز دیگر در وقت اختصاصی

    |
  • لینک کوتاه : https://almabahes.bahjat.ir/?p=19164
  • |
  • بازدید : 29

… توضیح مفصلی هست می‌بینید آن جا استفاده حرام و غرض حرام را حرام می‌دانستند؛ فی حد نفسه نه قیودی برایش ذکر شده است. تنجیم و سحر و کهانت بعضی‌هایش حرام است، بعضی‌هایش هم همین قیود را دارد که به تفصیل گفتند.

من هیچی یادم نمی‌آید که مثلا اشاره به این که یا می‌دانند یا نمی‌دانند؛ یادم نمی‌آید. این که گاهی معلومات عمومی را به کار ببرند بود، مبادی این علم یک واضحاتی دارد معلوم است، این‌ها را می‌گفتند اما این که مثلا بگویند یا خواندن یا … من چیزی یادم نمی‌آید.

 

برو به 0:02:17

بسم الله الرحمن الرحیم

نظر نهایی بهجه الفقیه درباره حکم نماز عصر در وقت اختصاصی ظهر

و على أيّ، فالصلاة عصراً في الوقت المختصّ بالظهر، فاسدة و لو كانت سهواً، لعدم جريان السهو في الوقت، بخلاف الوقت المشترك؛ فإنّها فاقدة للترتيب المعتبر في حال العمد لا مطلقاً.[1]

پایین صفحه 34 ماند که «و على أيّ، فالصلاة عصراً في الوقت المختصّ بالظهر، فاسدة و لو كانت سهواً» «و علی أیّ» یعنی بر هر تقدیری که وقت اختصاصی را معنا کنیم؛ به متوسط یا مختص حال مکلف و تفصیلاتی که قبلاً گفتیم «علی أیّ حال» از این تقادیر «فالصلاة عصراً في الوقت المختصّ بالظهر، فاسدة» سهواً هم باز واقع بشود فاسد است «و لو كانت سهواً، لعدم جريان السهو في الوقت» این نکته‌ای بود که آن روز صحبت شد که ما می‌دانیم وقت از آن‌هایی است که «تعاد فیه الصلاة»؛ «لا تعاد الصلاة إلا فی خمس» این مستثنی که اعاده می‌شود یکی‌اش وقت است؛ وقت و طهور و سجود و رکوع و استقبال.  لذا جریان سهو در وقت که می‌گویند یعنی همین. در ارکان نماز سهو نمی‌آید و غیر ارکان نماز از وقت هم باز سهو در آن نمی‌آید؛ «لا تعاد» شاملش نیست چون جزء مستثنی هست. و لذا «لعدم جريان السهو في الوقت» این «فی الوقتی» که فرمودند به آن حرف خلاف صاحب مصباح که قبلاً هم رد کردند تصریح می‌شود یعنی حاج آقا دقیقاً می‌فرمایند چطور تا زوال نشده وقت نماز ظهر نشده، تا وقت اختصاصی ظهر هم نگذشته اصلا وقت عصر نشده است و مثل این است که زوال نشده است و چون وقتش نشده، سهواً هم که جلو بیفتد وقت از آن‌هایی است که در آن سهو نمی‏آید پس مثل این است که نماز ظهر را قبل از زوال خوانده است؛ این هم نماز عصر را قبل از وقت دخول وقت خودش خوانده است. «لعدم جریان السهو فی الوقت» خب حالا در وقت مشترک چه؟ «بخلاف الوقت المشترك؛» آن جا الان وقت حاصل شده است؛ الان زمان برای عصر هست ولی عصر را که جلو انداخته است و فقط ترتیب بهم خورده است. وقت برایش هست پس سهوی که در وقت نمی‌آمد این‌جا تأمین است و شرط وقت حاصل است. فقط اختلاف وقوع می‌ماند. «فإنّها» یعنی عصری که قبلاً در وقت مشترک خوانده شده است «فاقدة للترتيب المعتبر في حال العمد لا مطلقاً.» ما فرض گرفتیم سهواً نماز را جلو انداخته پس مانعی ندارد.

 

برو به 0:05:50

این برای خواندن نماز عصر قبل از ظهر در وقت مختص به ظهر بود. این بخلافی که گفتند به عنوان معترضه بود. اگر این «بخلاف» را کنار بگذاریم دوباره  سر وقت مختص برمی‌گردیم. فروض برای آن جاست.

شاگرد: پس این «أخّر الوقتان» را ایشان چطور تفسیر می‌کنند؟ یعنی تخصیص خورده است؟

فهي قابلة للتقييد بما في المرسلة  المشهورة[2]

استاد: بله توضیح این را هم دادند؛ عبارتشان را ببینید؛ فرمودند که «فهي» یعنی آن مطلقات «دخل الوقتان»  «قابلة للتقييد بما في المرسلة  المشهورة» دنبالش در فقره بعدی باز بیشتر توضیح دادند. «و الظاهر أظهريّة المرسلة»[3] بعد فرمودند  «و تعيّنِ ارتكاب التقييد حينئذٍ»[4] بعد فرمودند در کلام واحد جمع شدند و لذا تقیید را پذیرفتند. بعد در «و مع الغمض عنه»[5] دیگر … ولی اصل مختار ایشان تقیید بود.

بررسی حکم عدول به نماز دیگر در وقت اختصاصی

العدول إلىٰ الأُخرىٰ في الوقت الاختصاصي

و لو ذكر في أثناء الفريضة، فللعدول إلى الظهر وجه، كما عن «البيان»، و «المقاصد العليّة»، لعدم لزوم الوقت لما سبق عصراً، حتّى يقال: «لا يصحّ ما سبق.»، و إنّما المقصود الصحّة ظهراً، و وقته حاصل، و إنّما المفقود نيّة الظهر في ما سبق. و المعتبر في موارد العذر، الأعمّ من النيّة في الابتداء و الأثناء، كما يظهر من موارد العدول في المشترك.[6]

«و لو ذكر في أثناء الفريضة، فللعدول إلى الظهر وجه» «ذکر فی أثناء الفریضة» یعنی چه؟ یعنی سهواً عصر را جلو انداخته حالا در حین نماز عصری که جلو انداخته متوجه می‌شود که من نماز عصر را جلو انداختم؛ حالا چه کار کند؟ این دو فرض دارد. یک وقتی کل نماز قرار است در وقت مختص باشد؛ یک وقتی هست که بین نماز فهمیده خلاصه بخشی از نماز عصرش در وقت مشترک واقع می‌شود؛ این‌جا برای تمامش که فرض بگیریم بالاترین فرضش هست «و لو ذكر في أثناء الفريضة» فریضه عصر؛ یادش آمد که من ظهر را نخواندم و عصر را سهواً مقدم داشتم و الان هم وقت اختصاصی ظهر است؛ می‌تواند به ظهر عدول کند یا نه؟ چون عصری هست که در وقت مختص خوانده شده از ریشه اصلاً باطل است. می‌فرمایند نه چه مانعی دارد؟! به ظهر عدول می‌کند و درست است.  

«فللعدول إلى الظهر وجه  كما عن «البيان»» بیان شهید؛ «و «المقاصد العليّة»» از شهید ثانی «لعدم لزوم الوقت لما سبق عصراً» این لعدم لزوم یعنی درست به ترتیب دارند از صاحب جواهر جواب می‌دهند. در جواهر همین را آوردند از بیان و مقاصد علیه نقل کردند بعد فرمودند «و فیه نظر» شروع به اشکال کردند؛ حاج آقا با اشکالات صاحب جواهر موافق نیستند لذا از اشکالات صاحب جواهر جواب می‌دهند.

اشکالات جواهر بر عدول به نماز دیگر در وقت اختصاصی

و لو ذكر في أثناء الفريضة ففي البيان و المقاصد العلية عدل إلى الظهر، و فيه نظر ظاهر، لعدم قابلية الوقت لصحة ما سبق من فعله، فلا يقاس على الواقع في الوقت المشترك، اللهم إلا أن يكونا بنياه على عذرية النسيان في تقديم الفريضة على وقتها كما هو المحكي عن أولهما فيما يأتي إن شاء الله، نعم قد يكون له العدول لو فرض شروعه في العصر في الوقت المختص بوجه شرعي كالظن و نحوه في مقام اعتباره ثم دخل عليه المشترك في الأثناء ثم بان له بعد ذلك قبل الفراغ، لحصول الصحة بدخول المشترك، و لذا لو لم يتبين له حتى فرغ صحت له عصرا كما صرح به في البيان و في المقاصد أيضا، إذ لا يزيد المختص على ما قبل الوقت بالنسبة إلى الظهر، و احتمال أنه لا يصح فيه العصر كلا و لا بعضا بوجه من الوجوه، و انه فرق بينه و بين ما قبل الظهر أولا بالدليل، و ثانيا بأن المراد من الاختصاص عند التأمل ذلك، بخلاف ما قبل الوقت، فان الفساد فيه لعدم الاذن لا للنهي عن الإيقاع فيه بالخصوص ضعيف جدا لا يلتفت اليه.[7]

صاحب جواهر می‌فرمایند «و لو ذكر في أثناء الفريضة ففي البيان و المقاصد العلية عدل إلى الظهر، و فيه نظر ظاهر، لعدم قابلية الوقت لصحة ما سبق من فعله» عدول وقتی است که نصف یک نماز درستی خوانده باشیم بعد عدول کنیم؛ بقیه این نصف درست را با نیت معدول‌الیه به او بچسبانیم اما اگر مثلا نصف نماز را بی‌وضو خوانده، نصف نماز باطل می‌شود؛ می‌شود بگوییم وسط نماز عدول کند؟ عدول به چه می‌کند؟ چه چیزی را می‌خواهد به چه چیزی بچسباند؟ صاحب جواهر می‌‌فرمایند نماز ظهری که در وقت اختصاصی شروع شده خارج وقت بوده، شروعش باطل بوده، وقتی شروعش باطل بوده نمی‌توانیم عدول بکنیم. «لعدم قابلیة الوقت لصحة ما سبق من فعله» آن چیزی که جلوتر خوانده اصلا صحیح نبوده «فلا يقاس على الواقع في الوقت المشترك،» نمی‌شود بگویند در وقت مشترک عدول می‌کنیم؛ چطور درست است؟! «اللهم إلا أن يكونا بنياه على عذرية النسيان في تقديم الفريضة على وقتها كما هو المحكي عن أولهما فيما يأتي إن شاء الله» بعداً می‌گویند اگر نسیاناً جلو انداخت، سهو با نسیان در این‌جا فرق می‌کند؛ می‌دانست که وقت عصر را نخوانده، می‌دانست وقت نشده، یک دفعه دید نماز را خوانده است و می‌گوید من عدم دخول وقت را نسیان کردم.

 

برو به 0:10:47

در صفحه 278 همین جا که در متن دارد  «و لو صلى قبل الوقت عامدا أو جاهلا أو ناسيا كانت صلاته باطل»[8] برای نسیانش این طور حرفی دارند.

أما لو صلى قبل دخول الوقت نسيانا فدخل عليه في أثنائها فالمتجه البطلان، وفاقا للمشهور، بل عن التذكرة الإجماع عليه، لعدم ثبوت عذرية النسيان في رفع شرطية الوقت المستفادة من نحو خبر أبي بصير السابق و غيره، کقوله (عليه السلام): «لا تعاد الصلاة»‌ و شبهه، فتبقى أصالة الشغل حينئذ بحالها، إذ رفع النسيان معناه رفع الإثم، و تنزيل إدراك البعض منزلة إدراك الكل مطلقا ممنوع، كمنع دخول الفرض في خبر ابن رياح، و مصادفة بعض الأجزاء للوقت لا تثمر في المركبات التي يكفي في فسادها فساد بعضها لا صحتها صحته، فما في البيان و عن الكافي و ظاهر النهاية و المهذب من الحكم بالصحة لذلك ضعيف جدا، نعم يمكن القول بها لو فرض‌ صورة النسيان تندرج في خبر ابن رياح على إشكال أيضا من الإجماع المحكي و غيره.[9]

در وسط صفحه 280 می‌فرمایند که «أما لو صلى قبل دخول الوقت نسيانا فدخل عليه في أثنائها فالمتجه البطلان، وفاقا للمشهور، بل عن التذكرة الإجماع عليه، لعدم ثبوت» دنبالش فرمودند که «فما في البيان» اولهما که گفتند یعنی شهید «و عن الكافي» ابوالصلاح «و ظاهر النهاية و المهذب من الحكم بالصحة لذلك ضعيف جدا»

در ادامه صفحه 91 صاحب جواهر می‌فرمایند «نعم قد يكون له العدول لو فرض شروعه في العصر» صاحب جواهر فرض بعدی را به عنوان یک «نعم» به عنوان استثناء قرار دادند و لذا روی همان فرضی که ایشان دارند هر دو تا را حاج آقا این‌جا مطرح کردند و روی مبنای خودشان تصحیح کردند. دومی را صاحب جواهر هم تصحیح می‌کنند. «قد یکون له العدول لو فرض شروعه فی العصر في الوقت المختص بوجه شرعي كالظن و نحوه في مقام اعتباره ثم دخل عليه المشترك في الأثناء» این فرض دوم است که تمام نماز عصرش در وقت مختص واقع نشده؛ بخشی در وقت مختص بوده که در اثناء واقع شده است. «ثم بان له بعد ذلك قبل الفراغ» قبل الفراغ معلوم شد من نماز عصرم را در وقت مختص شروع کردم اما بخشی از آن در وقت مشترک واقع شده، این‌جا می‌گویند مانعی ندارد، چون همن بخشی را که درک کرد مثل نمازظهری است که قبل از وقت بوده است ولی عصری که تماماً قرار است در وقت مختص قرار بگیرد از همان ابتداء باطل بوده چون هیچ چیزی از آن در وقت خودش واقع نمی‌شود؛ اگر یک بخشی لااقل در وقت خودش واقع بشود نماز صحیح است، وقتی صحیح است عدول می‌کنیم اما وقتی کلش در وقت مختص است این نماز از اول باطل بوده است.«ثمّ دخل علیه المشترک ثم بان له» این عدول ممکن است «لحصول الصحة بدخول المشترك» نمازی که درست بوده عدول هم مجاز باشد. «و لذا لو لم يتبين له حتى فرغ صحت له عصرا» چرا؟ بعد از سلام فهمید من عصرم را جلو انداختم اما یک رکعتش در وقت مشترک بوده؛ این نماز با توضیحاتی که می‌دهند صحیح است.

جواب آیت‌الله بهجت به جواهر

حالا ببینیم ایشان چطور جواب می‌دهند! می‌فرمایند که «لعدم لزوم الوقت لما سبق عصراً، حتّى يقال: «لا يصحّ ما سبق.»» که حالا صاحب جواهر گفتند. «و إنّما المقصود الصحّة ظهراً» شما از کجا می‌گویید از اول باطل منعقد شده، علی ای حال نمازی بوده با قصد قربت اعمال را انجام می‌داده فعلاً در این مقام تخیلش این بوده که این وظیفه عصر من است. چیزی بیشتر از این که ما نداریم؛ کاری نکرده این نماز باطل باشد، فقط نیت او این است. حالا الان می‌آید می‌خواهد عدول کند، کلی نماز هم در وقت مختص است؛ می‌خواهد در رکعت دوم به ظهر عدول کند، چون فهمید. شما می‌گویید دو رکعت که باطل بود، می‌فرمایند به عنوان عصر باطل بود، مبطل دیگری که نداشتیم، فقط همین بود که اگر عصر باشد باطل است. با عدول داریم چه کارش می‌کنیم؟ می‌گوییم آن دو رکعتی قبلی به عنوان ظهر صحیح است، خب وقتی به عنوان ظهر صحیح بود چه مشکلی دارد؟

لذا از اشکال ایشان جواب می‌دهند که ما با عدول می‌خواهیم عنوان «ما سبق» را عوض کنیم؛ نه این که همان عنوان باقی باشد. بله عِنوان، به عنوان «أنّه عصر» باطل بوده، حالا هم قبول داریم. چون کلش در وقت مختص ظهر بوده است اما با عدول می‌خواهیم آن ما وقع را منقلب کنیم؛ «منقلب عمّا وقع»؟ نه، همه اعمال را خوب انجام داده، ما نمی‌خواهیم اعمال او را تغییر بدهیم، فقط می‌خواهیم با عدول عنوانش را عوض کنیم. وقتی عدول صورت گرفت تا عنوان عصر بود به عنوان عصر فاسد بود و باطل بود، وقتی عدول صورت گرفت همان ما سبق برمی‌گرده و عنوانش ظهر می‌شود؛ عنوان ظهر هم که مانعی ندارد.

شاگرد: این ما سبق که اصلاً ایجاد نشده بود چطور صحیح است؟ با صلاة باطل ایجاد شد.

استاد: باطلاً به عنوان عصر باطل است. حمد باطل است؟ حمد را که خوانده است. تکبیر باطل است؟ همه این‌ها را گفته است.

شاگرد2: مگر نیت در نماز رکن نیست؟ خب او با نیت عصر داشته می‌خوانده، این نیت که رکن است باطل است.

استاد: نیتی که رکن است، قدر مسلمش یعنی قصد قربت برای عبادت اما نیت عصریت که رکن نیست و لذا بعداً هم مواردی می‌آید که اجماع فقهاء است بر این که عدول جایز است؛ عدول سابقه جایز است. الان هم روایت دارد و هم همه فتوا دادند. در وقت مشترک خیالتان می‌رسد ظهر را خواندید، به نیت عصر بگویید الله اکبر، این باطل است یا صحیح است؟!

شاگرد: آن جا مصحح دارد.

استاد: مصححش چیست؟

شاگرد: وقت مشترک؛ نماز عصر هم می‌شود در آن وقت بخوانند. یعنی با نیت عصر صحیحاً در خارج ایجاد شد بعد به یک صحیح دیگر عدول می‌کند.

شاگرد2: این‌جا به طریق اولی می‌شود؛ این‌جا ظاهراً وقت اختصاصی است.

استاد: وقت اختصاصی است. آن اگر اشتراکی است این اختصاصی است.

شاگرد: وقتی وقت اختصاصی است یعنی ربطی به عصر ندارد.

استاد: می‌دانم! پس عصر به عنوان عصر باطل است و الا تکبیر گفتن که قصد قربت دارد، قصد نماز هم دارد، نیت رکن است ولی نیت یعنی قاصد نماز باشد، در خواب نماز نخواند، در حالت بی‌خیالی که نمی‌داند دارد چه کار می‌کند نباشد، نیتی که می‌گویند یعنی داعی؛ داعی الهی بر اتیان این کار.

شاگرد2: به عنوان بیان فنی می‌شود این طوری گفت کسی که به نیت عصر در وقت اختصاصی شروع به نماز کرد در بطلان نمازش مشروط به یک شرط متأخر است؛ آن هم این است که با همین نیت نماز را به پایان برساند.

شاگرد3: خب این چه دلیلی دارد؟! دلیلی نیاز دارد. الان حضرت فرمودند در وقت اختصاصی نماز ظهر بر فرض خواندنِ نماز با نیت عصر باطل است.

شاگرد2: البته این طوری نفرمودند.

شاگرد3: خب چه باید بگویند؟ چه فرقی می‌کند که طرف عمداً آن وقت نماز ظهر …

استاد: حضرت فرمودند در وقت اختصاصی ظهر، نماز عصر باطل است، خب اگر فهمید، به عنوان ظهر عدول کرد آن هم باطل است؟ این را کجا فرمودند؟

شاگرد3: آن نمازی که با عصر شروع کرده مگر باطل نیست؟

استاد: به عنوان عصر باطل است و الا تکبیرش تکبیر است، قصد قربت هم داشته؛ به عنوان این که تکبیر عصر باشد باطل است اما به عنوان این که تکبیری است که قصد قربت و داعی الهی داشته این که محقق شد.

شاگرد3: خب باطل است یعنی چه؟

استاد: باطل یعنی به این عنوان باطل است.

شاگرد3: الان اگر وضوی شخص باطل بشود می‌گویند نمازش باطل شد یا نه؟!

شاگرد2: ایشان می‌فرمایند این اول کار که به نیت عصر خواند، پس نمازش روی هوا رفت.

استاد: نه! این طور نیست.

شاگرد4: یک مثال ما بزنیم که می‌شود این طور گفت که وسط همان نیت عصر که در وقت اختصاصی دارد می‌خواند یک دفعه نیت نماز قضاء می‌کند؛ این جایز است؟! همان نماز کاملاً باطل را دارم می‌گویم. موید شما می‏خواهم عرض کنم.

استاد: آن بحث بعداً می‌آید؛ یک روایت دارد که «إنّ الصلاة علی ما افتتحت»[10] آن جا نمی‌شود. اصلا به طور کلی عدول در نمازها نمی‌شود. به عنوان یک قاعده‌ای که فقهاء می‌گویند مطرح است. خود این قاعده باید بحث شود. ولی مستند این روایت «إنّ الصلاة علی ما افتتحت» همان طوری که اول مفتتح شده مثلا اگر مستحب بوده نمی‌تواند به واجب عدول کند مگر موارد استثناء که 4 – 5 جا در عروه هست که موارد جواز عدول است.

شاگرد4: اگر نمی‌شود، همین مویدی بر فرمایش ایشان هست که «علی ما افتتحت» این که شروعش این است، شروعِ این، عصریت است، وقتی شروعش با عصریت است چطوری می‌خواهید …

استاد: شروع به عنوان عصریت باطل است.

شاگرد4: پس دیگر نماز باطل است.

شاگرد5: خب اصلا نماز نیامده که بخواهد … یعنی باطلاً آمده است.

 

برو به 0:20:28

استاد: شما یک وقتی می‌گویید این اعمال شرطش را ندارد، یک وقتی می‌گویید این عنوان موجب بطلانش هست. شما می‌گویید به عنوان عصر وقتش نیامده است اما به عنوان ظهر که آمده؛ وضو ندارد! علی الفرض وضو که دارد. الان این اعمال دارد این پیکره عملِ … خب حالا با پشتوانه نیت او عمل فیزیکی یا خارجی را که نمی‌توانید تغییر بدهید؛ برای خدا دارد نماز می‌خواند، کجای این نماز اشکال دارد؟ فقط عنوان عصریت. ایشان هم می‌فرمایند با عدول ما این عصر را عوض کردیم؛ به تعبیر ایشان شرط متأخر است که قبل را عوض می‌کند. آن‌هایی که شرط متأخر را قبول دارند مثل حاج آقا به بیان خیلی راحت‌تری می‌توانند بگویند.

شاگرد: برای ما واضح نشد این که عصراً نماز را شروع کرده شما قبول می‌کنید که این نماز را ایجاد کرده است؛ این چه مشکلی دارد که ما بگوییم اصلاً نماز ایجاد نشده است؟! خب به عنوان عصر آمده یعنی اصلا نمازی نخوانده، مثل این که بدون وضو نماز خوانده است. بین این و بدون وضو چه فرقی هست؟!

استاد: برای این مواردش چند تا مثال بزنم. در وقت مشترک ذهن نزدیک می‌شود؛ کسی در وقت مشترک نماز را شروع کرده، خواند و خواند و خواند، گفت السلام علیکم و رحمة الله و برکاته فهمید ظهر را نخوانده، این چه نمازی است؟ وقتی شروع کرد باطل بود یا صحیح بود؟

شاگرد: صحیح بود.

استاد: به چه عنوانی صحیح است؟

شاگرد: به عنوان عصر.

استاد: چرا؟

شاگرد: چون که در وقت مشترک بوده، عمد هم نبوده و در سهو هم ترتیب شرط نیست.

استاد: حالا دارد تشهد می‌خواند؛ وسط تشهد یادش می‌آید من نماز ظهر را که نخواندم؛ حالا در تشهد نماز عصر است، این‌جا چه کار کند؟

شاگرد: این‌جا هم باز نماز صحیح است؛ می‌تواند عدول کند.

استاد: می‌تواند یا نه؟

شاگرد: باید عدول کند.

استاد: من دنبال همین کلمه باید بودم. باید بکند!

شاگرد: خب؟! چرا باید بکند؟ چون زمانی که داشت نماز عصر را می‌خواند نمازش درست بود الان هم که می‌خواهد نیت بکند و عدول به نماز ظهر بکند، اگر عدول بکند باید نمازش صحیح باشد.

شاگرد2: شاید بیرون وقت مثال بهتری باشد؛ یک صلاتی را سهواً بیرون وقت شروع کرده، بعد وسط نماز می‌فهمد که اذان گفتند، این دقیقاً مثال برای این جاست؛ خب آن جا شما می‌گویید نماز واقع نشده است؟

شاگرد: منظورم همین است.

استاد: باز مثال زیاد دارد. همین جا این کلمه باید، که باید عدول بکند …. این‌جا وقتی وسط نماز متوجه شد، توجه همان و بطلان نماز همان؛ چرا؟ چون شما گفتید فقط در صورتی که سلام داد از عصر فارغ شدیم و در وقت مشترک صحیح است اما وقتی وسط نماز هستم، توجه به این که من ظهر را نخواندم همان و بطلان قبلی‌ها هم همان؛ چون می‌فرمایند عصر باطل بود؛ به چه بیانی می‌گویید قبل از عدول بین نماز که متوجه شدم، نماز صحیح بود؟ به چه بیانی می‌گویید؟ باید عدول کنید! اگر عدول نکنید باطل است یعنی همین که اثناء شد دیگر این نماز فایده ندارد؛ خب حالا که متوجه شدید با این عدول شما چطور می‌خواهید منقلبش کنید؟ من می‌خواهم این عدول را توضیح بدهم که عنوان چطور عوض می‌شود که باید عدول … اگر عدول نکنید چه؟! معلوم می‌شود از اول هم باطل بوده است. یعنی از حالا باطل نمی‌شود، منکشف می‌شود که از اول باطل بوده است؛ چرا؟ چون عصر بود. یعنی از اول به عنوان عصر باطل بود، الان هم عدول نکنید از اول باطل می‌شود ولی وقتی که عدول کردید به عنوان ظهر از اول صحیح می‌شود.

شاگرد: تا قبل از این که متوجه بشود ترتیب شرط نبود چون ساهی بود.

استاد: تا سلام نداده بود شرط نبود؟

شاگرد: سهو داشت، متوجه بود.

استاد: حتی در بین نماز سهو داشت؟! از کجا؟

شاگرد: تا زمانی که متوجه بشود ساهی است.

استاد: وقتی توجه کرد حالا متوجه به این شد که این نماز به ترتیب خودش نبوده است. چرا منقلب به ظهر بشود؟ عصر بود! بزنگاه اشکال شما این است! این عصر خوانده بود، بسیار خوب! حالا متوجه شد ترتیب تا حالا معذور بود، حالا چه؟ حالا این عصر ظهر می‌شود؟ من تفاوتش را عرض کردم. سلام که داد خودتان فرمودید «صحّت»؛ خب «صحّت ظهراً أو عصراً؟» عصراً. ذهن شما هیچ مشکلی نداشت، عصر خوانده است اما وقتی بین راه می‌فهمد حالا «صَحَّت» قبلا چه چیزی؟ «صحّت عصراً؟» نه! عدول واجب است. یعنی چه؟ یعنی می‌خواهد آن را ظهر بکنید.

شاگرد: ولی در این که صحیح نماز را شروع کرده شکی نیست. چون آن موقعی که نمی‌دانست و به نیت عصر، نماز را شروع کرد یقیناً نماز را درست شروع کرده بود.

استاد: یعنی به عنوان عصر صحیح بود.

شاگرد: ثقل کلامم این جاست.

 

برو به 0:25:30

استاد: تا سلام نداده به عنوان عصر صحیح است؟!

شاگرد: بله.

استاد: پس چرا وقتی متوجه می‌شود واجب است عدول کند؟

شاگرد: این یک اشکال دیگر است؛ یعنی یک اشکال دومی می‌شود …

استاد: اشکال نیست؛ مطلب این است که این عنوان است که کار را دارد خراب می‌کند. رکن را داشت یا نداشت؟ اولی که نیت عصر کرد، رکن را داشت یا نداشت؟ منظور این که این «إنّ الصلاة علی ما افتتحت» که بعداً در عدول می‌آید، آن بحث خاص خودش را دارد ولی الان این چیزی که ایشان می‌فرمایند این است که می‌گویند اساساً اشکال صاحب جواهر به عنوان می‌خورد، می‌گویند این از اول باطل بود؛  می‌گویند به عنوان عصر باطل بود، نه به عنوان ظهر؛ با عدول ما می‌خواهیم این عنوان را عوض کنیم اما پیکره خود نماز هیچ مشکلی نداشت. تکبیر بود و امر هم داشت و قصد قربت و نیت هم داشت؛ نیت به معنای داعی به فعل و انگیزه الهی؛ بله عصر الان امر نداشت ولی به قصد وظیفه که بود یعنی می‌خواست امر بالفعل الهی را انجام بدهد که حالا خود همین قصد وظیفه هم، هم روایات دارد هم چیزهایی که بعداً یک بخشی را راجع به سید خواندم که ایشان می‌گفتند «أربعٌ مکان اربع» روایت این طرف هم دار، ما باید «أربع مکان أربع» و «الصلاة علی ما افتتحت» را ان شاء الله بعداً جمع کنیم. ولی این از مواردی است که مشهور غلبه را به جانب «الصلاة علی ما افتتحت» دادند لذا می‌گویند آن طرف خلاف اصل هست و دلیل خاص می‌خواهد.

شاگرد: بر فرض که ما قبول بکنیم  که از آن، این برداشت می‌شود که أربع مکان أربع می‌شود، عدول جایز باشد، این‌جا عدول برای ما مطلق می‌شود؟ یعنی ما با ادله بحث فقهی‌مان می‌خواهیم آن جا را تقیید بزنیم؛ غیر از این است که عدول از عصر به ظهر باید بشود و این طلاق دارد؛ اطلقش هم کلی است یعنی ما استثناء می‌زنیم الا در وقت اختصاصی؛ در استثناء هم قدر متیقنش که تا آخر …

استاد: «أربع مکان أربع» بعد از سلام است، نه اثناء.

شاگرد: آن بحث اثناء را می‌خواهم مطرح کنم.

استاد: اثناء فرق می‌کند؛ الان بین نماز متوجه می‌شود که ظهر را نخوانده، این «أربع مکان أربع» نیست. بحث عدول دو تاست، عدول به لاحقه جایز نیست، عدول به سابقه مأمور به و جایز است؛ حالا یا به نحو جواز یا وجوب بلکه چون نهی شکستن از نماز دارد، بالغیر واجب می‌شود اما عدول به لاحقه جایز نیست یعنی کسی نماز ظهر را بست بعد یادش آمد که من ظهر را خواندم و بگوید حالا عصر باشد؛ می‌گویند نه نمی‌شود. مشهور این طوری گفتند؛ حالا بحث‌هایش می‌آید که می‌شود یا نمی‌شود از نظر بحث علمی فوری نمی‌شود جازم شد که عدول به لاحقه جایز نیست ولی از نظر فتوا معروف است و هر کس مسأله بپرسد ما این طوری جواب می‌دهیم.

شاگرد: ما نحن فیه هم همین است که امر داریم که باید به سابقه عدول کرد؛ ما می‌خواهیم این‌جا این اطلاق را تقیید بزنیم و به همان قدر متیقنش باید عمل بکنیم که اگر تا آخر یادش نیامد صحیح است و الا سوای آن ما دلیلی نداریم از ظاهر الفاظ که بخواهیم تقیید بزنیم.

استاد: جواز به عدول را تقیید بزنیم یا امر به عدول را تقیید بزنیم؟

شاگرد: این عدولی که در وقت اختصاصی صورت گرفته این درست نیست.

شاگرد2: این تقیید نیست، تخصصاً این خارج است.

استاد: روی فرض پذیرش اشکال صاحب جواهر …

شاگرد: بحثم در واقع این است که این ملازم‌گیری‌های ما می‌تواند آن اطلاق را تقیید بزند یا نه؟

استاد: ایشان[11] می‌فرمایند که مطلقی داریم که عصر را شروع کرده، ظهر را نخوانده باز هم می‌گوید به ظهر عدول کن؛ این عصر می‌خواهد در وقت مختص باشد می‌خواهد نباشد. فرمایش شما این طور بود.

 

برو به 0:30:05

شاگرد: آن روایت در فضای وقت مشترک هست؛ یعنی مثلاً کسی قبل از …

استاد: از کجا؟ همین اطلاق که ایشان به اطلاق می‌گویند …

شاگرد: همان اطلاقش! مثلاً کسی قبل از ظهر یک ساعت مانده به ظهر نماز عصر را شروع کند، این‌جا می‌تواند به ظهر برگردد؟ چون خارج از زمان است، عدول به سابقه در وقت مشترکِ ممکن، معنی دارد، نه در یک وقت دیگر؛ الان دعوای صاحب جواهر این است که اصلاً وقت، وقت دیگری است، وقت مشترک نیست.

شاگرد2: در این وقت قابلیت ظهر شدن که هست.

استاد: همان مثالی که شما زدید این بود که دو رکعت را قبل از زوال به نیت عصر خواندید و حالا در رکعت سوم هم می‌فهمد که ظهر را نخوانده و سهو را خوانده و عصر را خوانده و هم این که می‌فهمد الان ظهر شد؛ در رکعت سوم هم که زوال شده و سهوی است که عصر را جلوتر خواندم. این اطلاق این‌جا را می‌گیرد یا نه؟! شما سهواً عصر را جلو انداختید الان هم فهمیدی به ظهر عدول کن؛ می‌گویند خب نصفش را قبل از وقت خواندم؛ خب خوانده باش، اطلاق این‌جا را می‌گیرد. این چه مانعی برای شمول این اطلاق برای این‌جا هست؟! خب همین طوری که برای قبل از وقت هست برای وقت مختص هم هست. چرا بگوییم که از اول «وقع فاسدا» و عدول برایش جایز نیست؟ البته عین آن اطلاق را باید بیاوریم ببینیم که تعبیر چیست اما خیال می‌کنیم تمسک به این اطلاق خوب است و الان به نظر خوب می‌آید که خودش جوابی برای صاحب جواهر باشد که ایشان فرمودند «لعدم قابلیة الوقت لصحة ما سبق»، قابلیت ندارد. به فرمایش خودشان اجتهاد فی قبال النص که نمی‌کنیم، فی قبال هم یعنی فی قبال اطلاق النص، نص مطلق است مگر این که خود نص طوری باشد که به فرمایش شما بفهمیم که در فضای وقت مشترک است؛ اگر قرینه‌ای باشد که اطلاق در آن موجود نباشد مقدمات حکمت متوفّر نیست.

شاگرد: مثالی که خواستم بگویم این بود که 4 رکعتش را قبل از ظهر بخواند، مثال من این طوری بود اما این که شما می‌فرمایید دو رکعتش را قبل از ظهر بخواند ما داریم در فضایی این مثال را تطبیق می‌کنیم که وقت اختصاصی .. یعنی وقت را از همان اول ظهر می‌دانیم یعنی اشکال صاحب جواهر همین جاست؛ اگر دو رکعت قبل از ظهر بخواند و 4 رکعتِ وقت اختصاصی ظهر باشد ما پیشاپیش علم قطعی داریم که کل نماز عصرمان هدر است. یعنی می‌دانیم دو رکعتش را نخواندیم ولی می‌دانیم که کل این نماز عصر هدر خواهد بود.

استاد: صحبت سر همین است که از کجا می‌گویید؟! شما قبل از ظهر، نماز ظهر را بستید ولی یک رکعتش قرار است در وقت باشد، شما می‌توانید الان بگویید این نماز «وقع باطلاً من أوله»؟  می‌توانید بگویید یا نه؟

شاگرد: در آن اطلاقی که می‌فرمایید نمی‌شود.

استاد: چرا باطل باشد؟! نماز است و قصد و داعی الهی دارد. حالا این‌ها فروضات بعدی‌اش هست که مثلا اگر طولش داد، نماز را قبل از زوال خوانده اگر معمولی و مثل هر روز دیگر می‌خواند 10 دقیقه قبل از ظهر نمازش تمام شده بود و کلش باطل بود اما اتفاقا حال پیدا کرد و سوره مفصلی خواند، آمد اندازه یک رکعتش، یک تشهدش داخل وقت واقع شد، طول هم داد، الان این نماز صحیح هست یا نیست؟ بگویید اگر روی حساب عادی می‌خواست بخواند، نمی‌دانستیم که در نماز ظهر یک حال خوبی پیدا می‌کند و سوره طویله‌ای می‌خواند قطعاً از اول باطل بود؛ به همین خاطر هرگز این نماز تا ظهر طول نمی‌کشید اما اول که تکبیر را گفت به فکر سوره طویله نبود، بین راه میلش کشید سوره طویله بخواند؛ خب حالا از اول نماز باطل بود یا نبود؟

شاگرد: قصد امتثال چه امری کرده است؟

استاد: قصد امتثال نماز ظهر؛ همانی که خدا می‌خواهد و نماز را بسته است.

شاگرد: یعنی تشریع نشده و هنوز وجوبش به گردنش نیامده بست؟

شاگرد2: سهواً است.

شاگرد: خب سهواً باشد مگر سهواً تشریع می‌شود؟

شاگرد2: ظاهراً فتوا این است که هست.

شاگرد: من دارم اصل عملی را مطرح می‌کنم؛ این که روایت داریم هیچی.

استاد: می‌خواهند ثبوتی‌اش را بگویند تا اثباتی‌اش بشود؛ اجتهاد فی قبال النص نمی‌خواهند بکنند، می‌خواهند اشکال ثبوتی بکنند.

شاگرد: در مانحن فیه که فعلاً روایت نداریم. باید به اصل مراجعه کنیم.

استاد: این که ظهر را قبل از وقت بخواند، داریم.

شاگرد: نه! این که در نماز ظهر طرف به نیت نماز عصر وارد شده حالا یا متوجه می‌شود که باید نماز ظهر را می‌خوانده.

استاد: مگر اشکال ثبوتی که شما مطرح کردید مشترک نیست؟

شاگرد: این طرف دلیل داریم، این طرف دلیل نداریم.

استاد: بر مطلب ثبوتی دلیل داریم؟ یعنی اگر اشکال ثبوتی شد، دلیل اثباتی را باید تأویل کنیم.

شاگرد: درست است اما من عرضم این است که آن اشکال ثبوتاً هست.

استاد: ثبوتاً نیست؛ حالا من می‌خواهم همین را توضیح بدهم؛ من می‌خواهم توضیح بدهم که چطور اشکال ثبوتی نیست؛ همه حرف‌ها برای همین است. شما ببینید که نماز ظهر را قبل از زوال طوری بست که اگر حال خوشی پیدا نکرده بود، سوره کبیره پیدا نکرده بود قبل از ظهر تمام می‌شد و به طور قطع نماز هم باطل بود چون قبل از وقت بود؛ اول هم قصد نداشت بخواند اما وقتی نماز را بست بین نماز میلش کشید یک سوره طویل بخواند؛ سوره را خواند و تشهدش در وقت واقع شد. اگر اشکال شما باشد فرقی نمی‌کند، چه قبلش و چه بعدش این نماز باطل است اما اگر طبق نص جلو برویم، شما چه می‌گویید؟ می‌گویید علی ای حال که طول داده و تشهد آخر در وقت واقع شده، خلاصه صحیح است ولو اول قصد نداشته است؛ گمان نمی‌کنم کسی در این اشکال بکند. اول که قصد نداشت یعنی نماز ظهر را اول به چه نیتی بست؟! اولی که الله اکبر گفت باطل بود یا صحیح بود؟! این اشکال ثبوتی می‌گوید باطل بود چون که قصد نداشت بخواند؛ روی حساب متعارف هم باید نماز ده دقیقه قبل از ظهر تمام شود، پس به هیچ وجه، وجه صحتی ندارد؛ این که بین نماز میلش کشید، خب این میل مصحح عمل که نمی‌شود. قرار نیست الله اکبر اول نمازی که باطل بود «ینقلب عن البطلان إلی الصحة» این اشکال ثبوتی است؛ جوابش چیست که با این همه می‌پذیریم؟! طبق روایت می‌پذیریم این روایت صحیح است. جواب این است که وقتی الله اکبر می‌گفت آن جا الان کار هیچ رقم شرط بطلانی را نداشت، تکبیر بود، نیت را داشت، این‌ها که مشکلی نداشت، آخر چرا بگوییم که این باطل است؟! ما یک بطلانی را داریم روی او می‌گذاریم که بطلان بیجایی است، تا سلام نماز را نداده هنوز احکام صحت و فساد و تعنونش به عنوان شرط متأخر هم که ایشان فرمودند هنوز مانده و مراعی است کما این که خیلی از افعالش هنوز بالفعل نشده است. رکعت سوم «قائماً» است، بعد نمی‌تواند، الان نمی‌توانیم بگوییم برای تو بالفعل 4 رکعت قائماً خواندن هست؛ 4 رکعت هنوز بالفعل نشده است، هنوز رکعت سوم که می‌تواند بایستد این رکعت سوم قائم بالفعل است، رکعت چهارم هنوز مراعی است؛ فعلیت تدریجی است، خب وقتی این طوری است الان این نماز او را چرا بگوییم «وقع باطلاً»؟! این توصیف آن به بطلان یک امر ثبوتی است که ما یک چیز اضافی داریم به نفس الامر می‌چسبانیم. چرا؟ چون فعلاً آن چیزی که محقق شده پیکره عمل است خالی، نیت داشت یا نداشت؟ داشت. در نماز تکبیر بود یا نبود؟ بود. خب حالا می‌خواهیم بگوییم به عنوان ظهر صحیح باشد. هنوز نمی‌توانیم حرف بزنیم، باید صبر کنید؛ اگر میلش کشید و یک سوره طولانی خواند و یک تشهدش در وقت واقع شد همه این‌ها صحیح می‌شود. پس مراعی است صحتش. به عبارت دیگر شما یک چیز ثبوتی منجزی ندارید بگویید از اول باطل بوده است.

شاگرد: درست است که به عنوان عصر نماز باطل است؛ بستری که نماز در آن خوانده می‌شود، بستر نماز عصر نیست؛ یعنی می‌خواهم بگویم این که عنوان عصر سبب شده این نماز باطل بشود این است که این بستری است که نماز عصر در آن خوانده بشود؛ این را چطوری …

شاگرد2: حتماً نظائر این‌ها در شریعت زیاد است؛ ما اگر این اصل‌های ثبوتی را که تاسیس می‌کنیم که شاید خیلی‌ها منشأ روایی نداشته باشد خیلی جاها با روایات متضاد می‌شود.

شاگرد3: خب این از خود روایت میخواهیم استفاده کنیم.

استاد: کدام روایت؟!

شاگرد3: آن که نماز عصر باید در وقت مشترک یا وقت خودش باشد.

استاد: کجا روایت گفته بود باطل است؟ آن همان اول الکلام است. مشهور گفتند که باطل است. اصلا اسمی از بطلان در روایت نیست.

شاگرد3: خب الان قبول کردیم که در وقت اختصاصی عمداً نباید نماز عصر را بخواند.

استاد: در وقت اختصاصی عمداً نباید بخواند؛ اگر خواند چه؟ روایت گفته بود باطل است؟ حاج آقا همین‌ها را که در بهجة الفقیه می‌گویند، بحث ترتبی را که من در توجیه کلامی که گفتم خودشان در جامع المسائل احتمالش را دادند؛ خب آن همان اول الکلام است، حالا کسی لج کرد، حضرت فرمودند وقتی لج کردی اعاده کن یا ما استفاده می‌کنیم؟ و الا تصریح به این نیست که حضرت بفرمایند باید اعاده بکنید. منظور این که اصل این بستر، بسترِ آن هست یا نیست؟ خود این که بستر آن هست یا نیست … ما فقط عنوان نماز ظهر و فی الجمله بستر را می‌خواهیم و لذا وقتی یک تشهد این در وقت واقع می‌شود مسمی خواندنِ ظهر در عصر صدق کرده است. اصلا یکی از سوالات این است کسانی که … در روایت دارد «مَن أدرک رکعة من الوقت فقد أدرک الوقت کلّه» یا همین جا وقتی که «أدرک» بعضی وقت را در پایانش که مقدر کرده این بر خلاف قاعده است یا بر وفاق قاعده است؟ یعنی میزان نص این است که این یک چیز تعبدی است و الا اگر ما خودمان بودیم … کما این که همین هست، ما خودمان در کلاس فقه می‌گوییم خودمان بودیم می‌گفتیم باطل است. ولی اگر رمزی دارد آن رمز را ولو حدساً بتوانیم درک بکنیم می‌بینیم که اگر این رمز را بیاوریم باطل نیست؛ یعنی وقت هست ادراک مسمای وقت. این ظهر است یعنی در وقت ظهر واقع شده؛ مسمی کافی است؛ کفایت مسمی تعبدی است یا خودش یک نحو چیزی است که قابل تعقل است؟ نه تبعد محض!

 

برو به 0:41:28

شاگرد: از جاهای مختلف به دست می‌آوریم که اصلا در خود این نماز این قابلیت وجود دارد که میل به تصحیح همیشه در آن هست.

استاد: روایت هست که «لا یعید صلاته فقیه».

شاگرد: در موارد زیادی دارد که از اولش به نیتی که شروع شده اگر تا آخرش رفتی باطل است ولی وسطش تصحیح می‌شود؛ حالا چه موونه‌ای دارد که این هم یکی از آن باشد. آن تساهلی که در مذاق بقیه روایات هست این‌جا هم هست. برای رد کردنش دلیل داریم.

شاگرد2: این خیلی جمله معروفی است ولی آن روایت است؟

استاد: آن قدر روایت است که به خود امام علیه‌السلام فرمودند اگر در نماز مغرب شک کردی، شک در نماز مغرب باطل است و اعاده کن؛ گفت «یا بن رسول الله لا یعید صلاته فقیه»؛ این قدر این روایت معروف بود که مقابل امام هم که حتی گفتند نماز مغرب را اعاده کن این روایت را خواند که اگر فقیه باشیم اعاده نمی‌کنیم؛ حضرت فرمودند این برای این‌جا نیست؛ «لا یعید» هم جا دارد؛ فرمودند «إنّما ذلک فی الثلاث و الاربع» برای رباعیه است، نه برای رکعت اولش. حالا در همان جا بحث‌های خاص خودش را دارد. منظور این که «لا یعید صلاته» هست، این طرف‌هایش هم هست. شما چیز دیگری فرمودید؟! بله هر چه از این شواهد به ذهنتان می‌آید بفرمایید.

شاگرد: این فرمایشی که الان تعریف کردید بر مبنای آن دیدگاهی است که شما داشتید که همان فعلیت تدریج است؛ اما اگر کسی که این دیدگاه را نداشته باشد، مثل این دیدگاه رایجی که هست که فعلیت دفعی است …

استاد: همان دیدگاه رایج هم در ارتکازشان همان چیزی است که من عرض کردم.

شاگرد: بله می‌دانم و شما شاهد زیاد آوردید؛ می‌خواهم ببینم بر مبنای همان دیدگاه ظاهرش می خواهد رفتارکند. اگر کسی که فعلیت را قطعی می‌داند می‌تواند به این قول قائل بشود یعنی من عرضم این است این فرمایشی که شما دارید می‌گویید و شرحش می‌دهید روی آن ارتکاز و روی آن مبناست؛ فکر کنم اشکالشان هم روی این فضاست.

استاد: آن‌ها هم در موارد انقلاب خیلی مثال دارد؛ خیلی زیاد است که یک امری در اثناء واقع شده و آن اعمال قبلی تماماً انقلاب عنوان پیدا می‌کند؛ تکوینی هم نیست، عنوانش عوض می‌شود. این موارد زیاد دارد، حاج آقا هم روی همان عنوان دارند می‌فرمایند؛ می‌فرمایند شما که می‌گویید باطل است، به عنوان اصل باطل است و ما هم قبول داریم اما همین را اگر با عدول انجام بدهیم، عنوان عوض شد؛ وقتی عوض شد چه دلیلی بر بطلانش داریم؛ جواب حاج آقا همین است. لذا ایشان فرمودند خود شرط متأخر یک جور است که با تعقب می‌خواهند درستش کنند اما آن جایی که می‌خواهند به عنوان خود انقلاب عنوان تصحیحش بکنند نظیر هم دارد که این مانعی ندارد.

شاگرد: در چنین مواردی که زیاد می‌بینیم که این اصولی که تاسیس می‌شود بعضی موقع‌ها با آن مذاق روایات در این زمینه اصلا این‌جا جا دارد که اصول را با تمام ملازماتش حاکم قرار بدهیم؟ یا اصلا از اول جا ندارد و باید سراغ روایات برویم و فقط اطلاقات را مبنا قرار بدهیم؟

استاد: نمی‌توانیم بگوییم تاسیس اصل جا ندارد؛ به نظر من یکی از سنگین‌ترین و شیرین‌ترین بحث‌های فقهی آن جایی است که فقهاء تاسیس اصل می‌کنند. نمی‌توانیم از این درست برداریم یعنی اصلا ریخت فقه به تاسیس اصل است اما سر این که چطوری تاسیس اصل بکنیم آن درست است، آن فرمایش شما آن جا قبول است یعنی آیا همه جا در یک فضای مجرد ابتدایی یک طور تاسیس اصل بکنیم بعد هم بگوییم این روایات بر خلاف اصل است و «نقتصر علی مورده»؟ یا اول به فرمایشات معصومین دل بدهیم، چه بسا عقل ما را در تاسیس اصل اکمل می‌کنند و در تاسیس اصل اصلاً نظر ما تفاوت می‌کند. آن حرف به آن صورت خوب است ولی اصل تاسیس اصل از مهمترین و عمیق‌ترین بحث‌های خیلی عمیق و شیرین است.

 

برو به 0:45:50

یادم است در درس حاج آقا روزهایی که می‌خواستند تاسیس اصل کنند یک لذتی داشت؛ یعنی تاسیس اصل دارد ذهن مأنوس به فقه را پیش می‌برد در این که یک سکو و کرسی در ذهنش برقرار می‌شود که هزار هزار فروعات و موارد دیگر برایش واضح می‌شود. اصل تاسیس اصل خوب است ولی آن ضابطه‌ای که کأنه ما در تاسیس هم از خود روایات و آن فقه الحدیث روایات بهره‌مند بشویم نیاز است و حرف خیلی درستی است.

 

والحمدلله رب العالمین وصلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین

 

تگ: تاسیس اصل،الفقیه لا یعید صلاته، وقت اختصاصی و مشترک،عدول درنماز،

خرید چرم با نشان کشور غیراسلامی ازبازار اسلامی

شاگرد: برای کفش چرمی که خریدند از شرکتی خریدند که مارکت‌دار است و برای یک شرکت خارجی معروف مکزیک است و نمایندگی‌های متعددی در ایران دارد؛ آن وقت این محکوم به طهارت است یا نه؟ چون معروف است که این شرکت برای مکزیک است.

استاد: اشتراکی هم با مسلمان‌ها ندارد؟ بعضی از این‌ها آمدند چیز حلال درست می‌کنند.

شاگرد: به ظاهر هیچ چیزی نگفتند ولی ایشان می‌گفت …

استاد: یعنی به عنوان یک شرکت کفر است؟!

شاگرد: همین بنده خدایی که خریده بود گفته بود من در بازار مسلمان‌ها رفتم خریدم، بعد تلقی من این بود که چون می‌داند برای یک شرکت چیز است، می‌گفت مارک این شرکت، مارک معتبری است که همه می‌دانند برای آن شرکت است یعنی اگر تقلبی در بازار بزنند صدایش درمی‌آید؛ مثل سامسونگ و این‌ها هست؛ معلوم است این هم برای آن شرکت است. بعد خودش می‌گفت من حدس زدم شاید این‌ها چون برای ایران هم زیاد مشتری دارند، شاید مثلا ذبح اسلامی می‌کنند ولی نه پرسیدند و نه آن جا چیزی گفتند؛ حالا می‌خواهم بدانم مسأله‌اش چیست؟ محکوم به طهارت است یا نه؟ آن دفعه شما طوری فرمودید که احساسم این بود که طهارت است منتها استدلال و تبیینش یادم رفت.

استاد: من عرض کردم که کار سوق مسلمین بر صحت مسلمان‌ها محمول است یعنی ما می‌دانیم که وقتی در سوق مسلمان‌ها آمد ما موظف هستیم که احکام طهارت را بار کنیم الا اذا ثبت الخلاف. خب حالا مارک‌دار است یعنی می‌دانیم که این مارک یعنی کفر است؛ مارک‌دار بودن و شرکت هم شرکت کفر است، این بر سوق غالب می‌شود و سوق کنار می‌رود. اما اگر می‌دانیم مارک‌دار است اما مارک‌دار بودن ملازمه با کفر ندارد؛ خیلی شرکت‌ها هستند که برای مسلمان‌ها یک شخصی را می‌آورند متصدی کار مسلمان‌ها می‌شود و غذای حلال تهیه می‌کنند؛ دیدند درآمد هم دارد و غذای حلال تهیه می‌کنند و ما می‌توانیم گردن آن کسانی که این‌ها را وارد می‌کنند بگذاریم و محمول بر صحت کنیم. این‌ها مسلمان هستند و وقتی به بازار مسلمان‌ها می‌آورند فکرش را آن‌ها کردند؛ اگر به وجهی بتوانیم گردن آن‌ها بگذاریم باز سوق حاکم می‌شود.

شاگرد: خب الان ما نمی‌دانیم یعنی در مقامی است که رفته در بازار خریده و خودش می‌گوید من فرضم این است که در کشور اسلامی دارند این را عرضه می‌کنند و می‌گفت چون تعدادش هم زیاد است احتمالاً آن‌ها هم فکر ذبح اسلامی را کرده باشند.

استاد: همین شاید سوق اسلامی را حاکم می‌کند. آن روز من گفتم شاید روی این حساب گفتم. یعنی به این زودی نمی‌شود چیزی را که در بازار مسلمان‌ها پخش هست و همه دارند و همه مسلمان هستند …

شاگرد: ما می‌دانیم که در این مسأله غالباً لاابالی هستند؛ یعنی این طوری نیست؟

استاد: بنای سوق بر این نیست که با لاابالی‌گیری سوق را کنار بزنیم. یعنی سوق آن قدر در لسان شرع قوی است که با صرف این عنوان که مردم لاابالی هستند کنار نمی‌رود. آن روایات هم هست که سگ‌ها در آب می‌رفتند فوری حضرت گفتند برو پنیر بگیر بیاور که یعنی دیگر این حرف را تمام کنند. ده هست، سگ‌ها می‌روند! بیرو پنیر بگیر بیا بنشین بخور یعنی لسان سوق خیلی قوی هست و اگر بخواهند سوق را از دست مسلمان‌ها بگیرند اختلال نظام می‌شود.

شاگرد: پس با این فرمایش در این مسأله با همین مقدار …

استاد: بله مادامی که علم ندارد ظاهراً مانعی نداشته باشد مگر از آن طرف علم پیدا کند که این یک شرکتی است که با مسلمان‌ها اشتراک ندارد و این از همان لاابالی‌گری‌های مسلمان‌هاست که آوردند؛ مارکش که مطمئن هست، عدم اشتراکش هم اطمینان است.  آن دیگر نه …

شاگرد: یعنی آن طرف را باید علم داشته باشیم که این‌ها برای مسلمان‌ها کار خاصی نمی‌کنند.

استاد: بله مادامی که می‌توانیم کار مسلمان‌ها را حمل بر صحت کنیم می‌کنیم، اگر اطمینانی بر خلاف آمد دیگر از آن دست برمی‌داریم.

نیت امام جماعت خاص و انکشاف خلاف آن

شاگرد: اگر کسی نیت بکند که مثلاً زید امام جماعت است اما بعد از نماز بفهمد که عمرو بوده، مگر نمی‌گویند این نماز باطل است؟ خیلی‌ها می‌گویند باید اعاده کنی؟

استاد: نه! اگر او را هم عادل می‌داند به نحوی که اول نماز هم اگر بود و می‌دانست این هست باز اقتدا می‌کرد، می‌گویند این صحیح است. اختلاف هست. حاج آقا … عروه دارند می‌گویند صحیح است. من خیالم می‌رسم که فلانی است و نماز  را بستم، بعد نماز فهمیدم برادرش است که اگر او هم بود اقتدا می‌کردم و نماز درست است.

 

شاگرد: نتیجه فرمایش ایشان این می‌شود که اگر از مسلمانی و می‌دانستی که از کافر گرفته و نمی‌دانی بررسی کرده یا نه …

استاد: محمول بر این است که او بررسی کرده است. و الا این طوری نبود که سوق مسلمان‌ها هر چه در آن می‌آید از مسلمان بیاید؟ در سوق مسلمین خیلی چیزها می‌آید.

شاگرد: ذبیحه منظورتان هست؟

استاد: بله خصوص ذبیحه! اما مسلمانی که می‌دانیم از دست کافر گرفته که چه بسا می‌داند یک مسلمان برای آن کافر کشته است، نه این که فقط از دست کافر گرفته و ما این را علم داریم؛ این طور که ما با او شریک می‌شویم. ما نمی‌دانیم او بررسی کرده یا نکرده و چطوری گرفته، همین که بتوانیم حمل بر صحت بکنیم …

 


 

[1] بهجة الفقيه، ص: 34

[2] همان، ص 32

[3] همان

[4] همان

[5] همان، ص 33

[6] بهجة الفقيه، ص: 35‌

[7] جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام، ج‌7، ص: 91

[8] جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام، ج‌7، ص: 278

[9] جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام، ج‌7، ص: 280-281

[10] وسائل الشيعة، ج‌6، ص: 6 (وَ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْعَيَّاشِيِّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَسَنِ وَ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ جَمِيعاً عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ يُونُسَ عَنْ مُعَاوِيَةَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ رَجُلٍ- قَامَ فِي الصَّلَاةِ الْمَكْتُوبَةِ فَسَهَا فَظَنَّ أَنَّهَا نَافِلَةٌ- أَوْ قَامَ فِي النَّافِلَةِ فَظَنَّ أَنَّهَا مَكْتُوبَةٌ- قَالَ هِيَ عَلَى مَا افْتَتَحَ الصَّلَاةَ عَلَيْهِ.)

[11] شاگرد مستشکل

درج پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

The maximum upload file size: 10 مگابایت. You can upload: image, audio, video, document, text, archive. Drop files here

هیچ فایلی انتخاب نشده است