1. صفحه اصلی
  2. /
  3. شرح
  4. /
  5. درس فقه(٩٨)- بررسی مقدار وقت اختصاصی (١)(احتساب اجزاء‌منسیه، مستحبه،‌نمازاحتیاط،‌سجده سهو...

درس فقه(٩٨)- بررسی مقدار وقت اختصاصی (١)(احتساب اجزاء‌منسیه، مستحبه،‌نمازاحتیاط،‌سجده سهو و …؟)

    |
  • لینک کوتاه : https://almabahes.bahjat.ir/?p=19152
  • |
  • بازدید : 20

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

توضیح عبارت بهجه الفقیه

ثمّ إنّ الظاهر، أنّ المراد من أربع ركعات في المرسلة، هو وظيفة الظهر المختلفة باختلاف المكلّفين من الحضر و السفر، و الحاجة إلىٰ تحصيل الشروط و عدمها؛ فهل ينتهي الأمر إلى تسبيحتين بدل الركعتين في شدّة الخوف، فلا يلزم الصبر في العصر و صحّة الانتظار إلى انقضاء وقت صلاة المختار، في فعل العصر عمداً بعد الظهر، و نسياناً قبلها؛ و كذا لو كان بحيث يفتقر لتحصيل الشروط و إزالة الموانع، إلى زمان طويل يقرب من الحدّ، فلا يصحّ عصره سهواً قبل ظهره، لأنّ الوقت المختصّ في حقّه، من الزوال‌ إلىٰ ما بعد وقت الظهر؛ أو أنّ المرجع، المتعارف المختار في الصورتين، فينتظر في الصورة [الأُولىٰ]، و تصحّ العصر في الثانية؟ احتمالان. يمكن ترجيح الثاني فيهما، لأنّ المفهوم، الكناية عن وظيفة المختار على الوجه المتعارف بمثل التعبير بأربع ركعات. و لو نسي بعض الأجزاء الغير الركنيّة ممّا لا يتدارك كالقراءة، أمكن ترجيح عدم الانتظار لمضيّ مقدار المنسي؛ و أمّا ما يتلافىٰ كالسجدة و التشهّد المنسيّين، فمع اعتبار الوحدة و الارتباط بينه و بين الصلاة بإبطال مبطلات الصلاة، يلزم التأخير إلىٰ مضيّ وقت القضاء و التلافي؛ و كذا الكلام في صلاة الاحتياط؛ فإنّه لا يتحقّق الاحتياط مع المعاملة عمل النافلة، بل الاحتياط من حيث العمل، عمل الركعة من الفريضة، بخلاف سجدتي السهو، لأنّ وجوب المبادرة فوراً ففوراً، ليس توقيتاً؛ و كذلك الحال في السرعة و البطؤ.

و يقدّر وقت الاختصاص، بالمتعارف المتوسّط من عمل المختار، و لا يقدّر بأقلّ الواجبات، و لا بجميع ما كان يعتاده من المستحبّات على كثرتها؛ فإنّ التقدير بالأقلّ، فيه من المشقّة ما لا يخفىٰ، و لا يفهم من الإطلاقات؛ و كذلك في ما كان يفعله من المستحبّات الكثيرة؛ فالمتوسّط المتعارف الغير الشاقّ هو المحمول عليه الإطلاق.[1]

استاد: این «إلی» را در نسخه‌ای که در عصر هست نتوانستم درست کنم که «إلی الانتظار» چطور شده است. گاهی زائد یا زیاد حاج آقا می‌نویسند، «ز إلی» گفتم این «إلی» از آن «إلی» هست؟ گفتم نه «ز» در عبارت پیدا نیست، «ز إلی» زیاد دارند. آن جایی که بعداً می‌خواهند خط بزنند می‌گویند «ز إلی» یعنی این قسمت دیگر نباشد؛ اما این «إلی» نشد از آن «إلی»‌ها چیزی پیدا بکنم؛ علی ای حال چیزی که به نظرم از عبارت صاف می‌آید، «صحته» و یک «و الانتظار» باشد. آن وقت الان این عبارت هیچ مشکلی ندارد. آن عبارت را همین طوری که هست شما فکرش کنید که اگر برای شما حل شد برای من هم بفرمایید. من فعلاً این طوری می‌خوانم که «فلا یلزم»، وقتی تسبیحتین وظیفه مصلّی است، لازم نیست برای مصلی که دو تا تسبیحه گفت به عنوان وظیفه ظهر «الصبر» صبر کند؛ برای چه؟ «فی العصر» برای نماز عصر؛ صبر در نماز عصر باشد «و صحته» یعنی برای صحت نماز عصر «فلا يلزم الصبر في العصر و صحّة العصر» چرا؟ چون وقت اختصاصی ظهر برای او تمام شد؛ اما احتمال دوم این است که تسبیحتین واین‌ها دیگر نمی‌شود، لااقل یک نمازی به حد معتاد باید باشد و لذا وقتی تسبیحتین وظیفه او بود باید صبر کند، نمی‌تواند صبر کند، هنوز وقت اختصاصی ظهر حتی برای او هم پایان نیافته است، این‌ها را بعدش می‌فرمایند، فعلاً دارند شق اول را توضیح می‌دهند. «فلا یلزم الصبر فی العصر و صحته فلا یلزم الانتظار إلى انقضاء وقت صلاة المختار» «وقت صلاة المختار» یعنی چه؟ یعنی آن کسی که وظیفه‌اش تسبیحتین نیست «الانتظار إلى انقضاء وقت صلاة المختار» لا یلزم الانتظار در چه؟ «في فعل العصر عمداً بعد الظهر، و نسياناً قبلها؛» قبل الظهر؛ برای این که وقت اختصاصی داخل بشود. چرا؟ چون وقت اختصاصی با گفتنِ تسبیحتین خارج شد.

شاگرد: تفاوت با نسخه دقیقاً چیست؟

استاد: نسخه مخطوطه این است «فلا یلزم الصبر فی العصر و صحته إلی الانتظار إلی انقضاء وقت صلاة المختار»

شاگرد: یعنی یک ضمیر و یک «إلی» اضافه‌تر دارد.

استاد: بله؛ آن وقت من به جای «إلی» واو قرار دادم، «صحته» هم که جای خودش است. «إلی» اگر واو باشد خیلی خوب است.

شاگرد: اگر ویرگول باشد چه؟

استاد: حاج آقا ویرگول نمی‌گذارند. خیلی روشن «إلی» است؛ حالا «أی» بخوانیم چون در «لـ» این طوری الف را بردند گذاشتند و «لـ» را بالای الف بردند و درست روی کله الف «لـ» را این طوری نوشتند یعنی طوری است که می‌آید به این که «أی» هم باشد؛ چون لامش خیلی کشیده نیست، یک «یاء» این طوری هست که الف بگذارند و بالای آن «ی» بگذارند.

شاگرد: با همان «إلی» هم می‌شود.

استاد: به «إلی» هم فکر کردم اما با «إلی الانتظار» صاف نمی‌شود؛ یعنی چه؟ «فلا یلزم الصبر إلی الانتظار»؟ خود صبر یعنی انتظار …

شاگرد: یعنی «فلا یلزم الصبر فی العصر فلا یلزم صحته» صحتش متوقف بر «انتظار إلی انقضاء وقت العصر» نیست.

شاگرد2: با «علی» سازگار است.

شاگرد3: همان «أی» که فرمودید قشنگ می‌شود.

استاد: «أی» چطور می‌شود؟!

شاگرد3: «فلا یلزم الصبر فی العصر و صحته أی الانتظار»

استاد: بله اگر این «أی» باشد که حالا بعداً هم خواستید ببینید خیلی دور نیست که یک الف هست و بالای آن یک «لا» نوشته شده اما «لا» هست که سر لامش خیلی کم است یعنی به این می‌آید که یک «ی» باشد؛ اگر «أی» باشد که به فرمایش شما قشنگ می‌شود یا «و الانتظار» باشد. «أی» با واو از حیث معنا تفاوتی نمی‌کند بلکه الان که شما می‌فرمایید می‌بینم یک وجه اولویت هم دارد که به جای واو، «أی» باشد یعنی توضیح مطلب «لا یلزم الصبر» است. عرض کنم که این یک طرف بحث بود. حالا باز هم می‌خواهند توضیح بدهند تا لنگه دوم را بگویند؛ هنوز شق دوم نیامده است.

 

برو به 0:05:00

حدّ ‌وقت اختصاصی

«و كذا لو كان بحيث يفتقر لتحصيل الشروط و إزالة الموانع، إلى زمان طويل يقرب من الحدّ» یعنی وقتی ظهر شد آن قدر شرایط نمازش هنوز طول دارد، نمی‌دانم جبیره را چطور بیاورد، … این‌ها ضروری هم هست که «یقرب من الحدّ» تا تمام وقت ظهر تا آن آخر کار مشغول این مقدمات است؛ خب کل وقتش اختصاصی می‌شود، چون مقدمات را باید تحصیل کند؛ آیا «ینتهی الامر» هم تا این جا؟ حاضر هستید وقت اختصاصی را این قدر توسعه بدهید که بگویید تا دم غروب وقت اختصاصی ظهر است؟ چرا؟ چون از اول زوال اگر بخواهد مقدمات نماز را فراهم کند مثل جبیره و ترتیب غسل و تشکیلات و همه این‌ها تا غروب می‌شود، تا این‌جا حاضر هستید بگویید یا نه؟ «و هل ینتهی الأمر إلی تسبیحتین؟» در جانب اقل؛ و در جانب کثرت به چه؟   «و كذا لو كان بحيث يفتقر لتحصيل الشروط و إزالة الموانع، إلى زمان طويل» در جانب اکثر «يقرب من الحدّ» یعنی حد نماز ظهر به نحوی که کل نماز ظهر را بگیرد که دیگر اصلا وقت اشتراکی کأنه برایش نماند؛ تا این‌جا حاضر هستید وقت اختصاصی بگویید؟ «فلا يصحّ عصره سهواً قبل ظهره» این طور شخصی حتی اگر سهواً هم عصر را قبل از ظهر بخواند درست نیست؛ چرا؟ چون وقت اختصاصی او تا آن آخر هست. «لأنّ الوقت المختصّ» در حق این کسی که می‌خواهد شروط را تحصیل کند و تا آن آخر باید صبر کند «من الزوال‌ إلىٰ ما بعد وقت الظهر؛» تا آن وقت طول می‌کشد؛ پس کل وقت ظهر چه می‌شود؟ برای او اختصاصی می‌شود؟ «فهل ینتهی» حالا این لنگه دوم آمد. آیا این اختصاص شناور این قدر هم می‌رود که دو تا تسبیحه اختصاص بشود؟ یا کل ظهر اختصاص بشود؟ یا این جاها دیگر نه؟ «أو أنّ المرجع، المتعارف المختار في الصورتين» در صورت اقلّ و در صورت اکثر منظور متعارف از نماز مختار است، نه مضطری که باید تسبیحه بگوید یا مضطری که باید چندین ساعت مقدمات کارش را فراهم کند. نه! حضرت که اربع فرمودند یعنی اتیان به وظیفه اما وظیفه اختیاری برای مکلف مختار در شرایط متعارف؛ مسافر حالت متعارف مختار است، فقط نمازش دو  رکعتی است، پس برای مسافر وقت اختصاصی دو رکعت است ولی برای آن مضطر وقت اختصاصی همان چهار رکعت است ولو او دو تا تسبیحه باید بگوید ولی همان 4 رکعت وقت اختصاصی اوست.

«أو أنّ المرجع، المتعارف المختار» یعنی مکلف متعارف مختار «في الصورتين» صورتین اقل و اکثر  «فينتظر في الصورة [الأُولىٰ]» آن جایی که دو تا تسبیحه گفته هنوز وقت اختصاصی ظهر او تمام نشده است چون ولو وظیفه او دو تا تسبیحه است اما وقت اختصاصی برای مختار معتاد و متعارف است، پس وقت اختصاصی تمام نشده است. «و تصحّ العصر في الثانية؟» در الثانیه هم که تا آخر وقت، وقت اختصاصی طول می‌کشید همان چهار رکعت متعارف وقتش است که اگر سهواً عصر را در وقت قبلش هم خواند صحیح است.

شاگرد: آن که حکمش تسبیحتین است باید به اندازه 4 رکعت صبر کند یا به اندازه 2 رکعت مسافر هم …

استاد: هر کجا هست؛ اگر خائفِ حاضر است 4 رکعت، اگر خائفِ مسافر است دو رکعت؛ معتاد در حد خودش؛ مسافرِ معتاد و حاضرِ معتاد. «فینتظر فی الصورة الاولی و تصحّ العصر فی الثانیة؟» ظاهراً الاولی در نسخه افتاده است. «احتمالان.»

شاگرد: در کامپیوتر «الاولی» را داخل کروشه گذاشتند.

استاد: در کتاب ما هم هست ولی در نسخه مخطوط افتاده است و ظاهراً سهو القلم شده است، چون می‌دانستند که این از قلم افتاده است اضافه کردند ولی در کروشه گذاشتند که معلوم باشد از قلم افتاده است.

عرض کنم که  «يمكن» خب این‌جا از آن جاهایی است که در ویراستاری خیلی عجیب شده است؛ این‌جا «یمکن» دنبال «احتمالان» باید باشد، سطر بعدی «ولو نسی» باید اول پاراگراف برود. «یمکن ترجيح الثاني فيهما، لأنّ المفهوم، الكناية عن وظيفة المختار على الوجه المتعارف بمثل التعبير بأربع ركعات.» پاراگراف تمام شد.

حالا اول پاراگراف «و لو نسي بعض الأجزاء» باید باشد. اصلاً فرض جدا می‌شود. این را وسط عبارت بردند. حالا پاراگراف بعدی هم باز همین طور شده است، آن هم وسط عبارت است که قطع شده است.

 

برو به 0:10:28

اربع رکعات کنایه ازمقدار متعارف

خب «احتمالان یمکن ترجيح الثاني فيهما» که بگوییم همان متعارف است. چرا؟ چون دیگر یک عجائبی لازمش هست که بگوییم این وقت اختصاصی این قدر به نحوی شناور باشد که شارع مقدس چیزی را گفته که شاقّ است. حالا بعداً هم خودشان کلمه شاقّ را باز هم دارند. این‌ها را که آدم می‌بیند آن حرف‌هایی که جلوتر قبل از تعطیلات عرض می‌کردم قوی می‌شود در این که آن حرف حاج آقا رضا یا مرحوم سید را بزنیم که فتوای مشهور مقداری تغلیظ در استفاده از نص است؛ نص وقت اختصاصی را به معنای ترتیب می‌خواهد بیان بفرماید، نه به معنای این که ولو سهواً انجام بشود باطل باشد؛ خب مسأله ترتیب یک مسأله اسهلی است و دیگر این لوازم را نداشته باشد؛ با آن بیانی که شد حالا باز هم دوباره اگر بین راه آمد، ان شاء الله دوباره تکرارش می‌کنیم.

می‌فرمایند که «یمکن ترجیح الثانی فیهما لأنّ المفهوم، الكناية» مفهوم یعنی چه؟ یعنی مفهوم از مرسله داود بن فرقد در تعبیر امام علیه‌السلام که فرمودند «مقدار ما یصلی المصلی أربع رکعات» حضرت فرمودند «المصلی»؛ «المصلی» نه یعنی همین مصلی خاصی که الان دو تا تسبیحه دارد می‌گوید، المصلی یعنی مصلی متعارف. می‌فرمایند که «لأنّ المفهوم» از مرسله داود بن فرقد «الکنایة عن وظيفة المختار» نه هر رقم مکلفی در هر شرایطی؛ «عن وظیفة المختار على الوجه المتعارف بمثل التعبير» مفهوم از آن کنایه از وظیفه مختار است «بمثل التعبیر بأربع ركعات.» پس نه خصوص أربع خصوصیتی دارد و نه کل مضطر را می‌گیرد؛ منظور از اربع یعنی وظیفه و مصلی هم یعنی مصلی متعارف، پس «یصلی المصلی أربع» یعنی «یصلی المصلی المتعارف وظیفته»؛ أربع یعنی وظیفه که مسافر دو رکعت می‌شود، مصلی هم متعارف می‌شود. مطلب تمام شد «ولو نسی» ابتدای کلام است و باید سر سطر بیاید.

لزوم تفکیک بین حکم تکلیفی و وضعی وعدم تسریع در این لازم گیری

حالا «و لو نسي بعض الأجزاء» ببینید باز چه فروضاتی پیش می‌آید؟ نکته‌ای که خیلی مهم است و من جلوترها هم زیاد عرض کرده بودم یعنی واقعاً در مباحثات فقه وقتی گسترده شد این سوال را باید مدام تکرار کنید که آیا وقتی از شارع یک کلامی به مکلفین القاء شده همان متفاهم عرف که مشهور فقهاء هم گفتند و می‌گویند و فتوا بر طبقش می‌دهند که فوری از تکلیف، وضع هم استفاده می‌کنند، آیا واقعاً این طور هست یا نه؟ این یک نحوی است که «رُبّ مشهور لا اصل له» هست. ما اگر می‌خواهیم به شارع حکم وضعی نسبت بدهیم، موونه وضعی هم می‌خواهد یعنی خود شارع فردا به من می‌گوید کجا این‌ها را به من نسبت دادید؟! من گفتم این طور بکن، شما گفتید وقتی نکردید حالا همه را اعاده کن، من کی گفتم اعاده کن؟ من گفتم این طوری بکن. خب معلوم است وقتی من نکردم باید اعاده کنم؛ کجا معلوم است؟! اگر نکردی باید پیش خودم بیایی، سهواً انجام دادم، می‌گویم اگر سهواً است طوری نیست، من گفتم بکن اما اگر سهوی بود طوری نیست؛ خب عمداً نکردم، گاهی هست می‌گوید من گفتم بکن ولی عمداً هم نکردی نمی‌گویم اعاده کنی یعنی عمدی است که تکلیف است، نه وضع. ولی معروف شده، من پیدا هم کردم، یادداشت هم دارم که می‌گویند دیگر معلوم است وقتی مولا می‌گوید این کار را بکن «لم یأت المکلف المأمور به علی وجهه»؛ «إذا لم یأتِ المأمور به علی وجهه» پس باید اعاده کند. قاعده چیست؟ «یقتضی عدم الاجزاء» این خیلی صاف نیست و باید بیشتر روی این فکر بشود. حالا حاج آقا هم که در این‌جا این‌ها را می‌فر‌مایند در همان کتاب حج بعضی مباحث بود که یک وقتی صحبتش شد می‌بینیم آن مبانی که آن جا تاسیس می‌کنند، آن مبانی را اگر همین جا برگردیم در همین مواضع بگوییم، آن سنخ مسائل خیلی لوازم فرق می‌کند و از حیث آن بحثی که خروجی بحث می‌شود تفاوت می‌کند.

علی ای حال در این‌جا که مشهور این طوری شده است؛ مشهوری گفتند امام علیه‌السلام فرمودند این وقت اختصاصی است پس وقتی برای اوست، دیگر تمام؛ وقتی سهواً هم بخوانی در غیر وقت خواندی، چطور ظهر را قبل از وقت بخوانی باطل است، این وقت هم برای ظهر است، عصر را قبلش بخوانی باطل است. وقت برای اوست؛ این طوری وضع فهمیدند، وضعِ به این معنا. حالا یکی دیگر از فروعات فهم این وضع را مطرح می‌کنند.

 

برو به 0:15:48

احکام وضعیه به جعل مستقل یا انتزاعی یا هردو

شاگرد: یعنی شما می‌فرمایید ممکن است بگوییم همان طوری که در احکام تکلیفیه احتیاج به جعل مستقل داریم، در احکام وضعیه هم از طرف شارع احتیاج به جعل مستقل داریم یعنی شارع باید بفرماید؛ آن جایی که گفتم «لا یجوز» یعنی این نماز باطل است و الا نمی‌توانید استفاده کنید.

استاد: یک بحثی بود مرحوم شیخ در رسائل فرمودند که «بلا خلاف» حکم تکلیفی است و ما جعل وضعی نداریم، خب همان جا عرض کردیم صاحب کفایه جلویشان ایستادند، این خوب شد الان صد سال رد شده، گفتم چرا نداریم؟! صاحب کفایه این را عوض کردند، در این وادی همراه شیخ نشدند، همان جا هم در مباحثه عرض کردم به طور قطع بعضی مواضع حکمت تقنین، جعل حکم وضعی را اقتضاء می‌کند؛ بعضی مواضع برعکس است؛ بعضی جاها هر دو هست، آن جا در اصول مفصل مباحثه‌اش شد حالا تفصیلش یادم نیست اما این مباحثه بود که اصلاً بعضی‌ جاها حکم تکلیفی کنی خنده‌دار می‌شود.

لذا روی حساب مبنا، جعل حکم وضعی ممکن است، حتی واقع است، بله سببیت و شرطیت را صاحب کفایه هر کدام را سه جور کردند؛ آن‌ها سر جای خودش هست. بنابراین در مانحن فیه هم آن چه که ما می‌گوییم این است که وقتی شارع یک امر تکلیفی می‌فرماید شما که می‌خواهید از این تکلیفی یک حکم وضعی استفاده کنید این حکم وضعی اگر لزوم بیّن بالمعنی الاخص باشد بسیار خوب؛ اگر نباشد به صرف یک دلالتٌ مّایی، به یک استدلالی نمی‌توانیم این وضع را به گردن شارع بگذاریم؛ وضع دلیل جدا می‌خواهد، موونه اضافه می‌خواهد، می‌خواهیم به شارع نسبت بدهیم مولا فرموده ای مکلف برگردد اعاده کن؛ به صرف این که بگوییم من که مأمور به را علی وجهه نیاوردم، دیگر خودت عاقل هستی، عقلت کجا رفته است؟! می‌‌فهمی که باید اعاده کنی. این اندازه کافی نیست، شواهد زیادی هست، شواهد متعدد در جاهای مختلف فقه هست دالّ بر این که تکلیف با وضع دو دستگاه هستند، جعل مستقل دارند و خیلی جاها هست که اگر ما دلیل بر تکلیف داریم، علاوه بر آن دلیل بر وضع هم می‌خواهیم. این بحث پرفایده‌ای است، حالا هر کس حوصله کند، مثال‌هایش را پیدا کند خدمت بزرگی برای محققین بعدی کرده، برای کسانی که بخواهند مطمئن بشوند.

آخر دیدید گاهی بحثی بین بزرگان علماء جا افتاده است، به این زودی نمی‌شود یک چیزی که جا افتاده را دستکاری کرد، من تجربیات متعدد دارم که در یک بحث آدم وارد می‌شود به راحتی دستکاری می‌کند، خبر ندارد که این دستکاریِ او، دارد در ده‌ها مورد دیگر دستکاری می‌کند که بعداً طبل افتضاحش بلند می‌شود که این نمی‌شد. ولی وقتی موارد زیاد جمع‌آوری بشود، در منظر همه قرار بگیرد و لوازمش روشن بشود، ناظرین بعدی در بعضی موارد در شک باقی می‌مانند اما من همین طوری که این طرفش را عرض می‌کنم، آن طرفش هم دیدم که در بعضی موارد به طور قطع ناظرین بعدی مطمئن می‌شوند که ولو این مطلب در دست بزرگانی از علماء غلت زده ولی باز صحیح نیست؛ اطمینان پیدا می‌کند که این‌جا اشتباه کرده است و جمع‌آوری این موارد که ناظرین بعدی، منصفینی که بی‌طرف هستند به این اطمینان برسند، خیلی خوب است؛ کسی این موارد را جمع‌آوری بکند خدمت بزرگی کرده است.

 

برو به 0:20:00

بحث در احتساب نسیان اجزاء غیر رکنیه در وقت اختصاصی

«و لو نسی بعض الاجزاء الغير الركنيّة» حالا آمدیم می‌خواهیم وقت اختصاصی تعیین کنیم، مصلی که مختار و معتاد است آمد بعضی اجزاء را فراموش کرد، قرائت را فراموش کرد، بعد یک دفعه می‌بیند رکعت دوم، قرائت رکعت اول را نخوانده است، حالا سلام داده می‌تواند برود عصر بخواند؟! می‌گوییم تو مصلی معتاد هستی، قرائت هم جزء وقتت بود، الان باید به اندازه یک قرائت صبر کنی، اگر فوری الله اکبر بگویی عصر را در وقت اختصاصی شروع کردی؛ بگوییم یا نگوییم؟! این یک سوال است؛ اجزای منسیة را ترک کرد.

خب می‌فرمایند که  «و لو نسی بعض الاجزاء الغير الركنيّة ممّا لا يتدارك» اگر رکنی باشد که اصلاً باطل است، اگر غیررکنی باشد نمازش صحیح است، نماز صحیحِ ظهر را سلام می‌دهد، عصر را بخواند یا نه؟ می‌فرمایند اگر از آن‌هایی است که تدارک نمی‌شود، سلام داده دیگر راحت است، حالا بعدش سجده سهو هم می‌گویند، فعلاً سجده سهو را کار نداریم؛ بر فرض مثلاً این می‌خواهد لج کند سجده سهو انجام ندهد؛ فعلاً به خاطر قرائت باید به اندازه قرائت صبر کنند یا نه؟ می‌فرمایند که «ممّا لا یتدارک كالقراءة، أمكن ترجيح عدم الانتظار لمضيّ مقدار المنسي» برای او که فراموش کرده همین سلام داد، وقت اختصاصی تمام شد. چرا؟ چون ظهرِ او تمام شد، وظیفه او همین بود، معتاد یعنی معتاد انجام دادن ولو ساهی باشد. خب مصلّیِ ساهی هم مصلّی معتاد است، الان  برای مصلّی معتاد سهوی پیش آمده، سهو هم اعتیاد انسان است؛ اعتیاد یعنی در بین انسان‌ها سهو کردن، امر معتادی است، نمی‌گویند مصلی ساهی، مصلی غیر متعارف است، مصلی متعارف است، خب سهو کردی نماز ظهرت صحیحاً تمام شد، عصر را بخوان.  «أمكن ترجيح عدم الانتظار لمضيّ مقدار المنسي» اما اگر باید تدارک بشود مثلا سجده را فراموش کرده، باید سجده را به جا بیاورد، تشهد را فراموش کرده باید به جا بیاورد؛ آن جا می‌فرمایند نه. «و أمّا ما يتلافىٰ كالسجدة و التشهّد المنسيّين، فمع اعتبار الوحدة و الارتباط بينه و بين الصلاة» ارتباط بین منسی و بین صلاة که باید قضاء بکند «بإبطال مبطلات الصلاة» اگر مبطلات بین این بیاید اصلاً نماز باطل می‌شود؛ مبطل نیامده باید سجده این‌ها را به جا بیاورد این طوری «مع اعتبار الوحدة يلزم التأخير إلىٰ مضيّ وقت القضاء و التلافي؛» می‌گویند خود سجده و تشهد جزء وقت اختصاصی است. «و كذا الكلام في صلاة الاحتياط؛» نماز احتیاط هم جزء وقت اختصاصی است. «فإنّه لا يتحقّق الاحتياط مع المعاملة عمل النافلة» یک کسی می‌گوید در نماز احتیاط حضرت فرمودند اگر این زیادی بود نافله است، می‌فرمایند اگر احتیاط زائد باشد نافله است اما از آن حیثی که معنون به صلاة احتیاط است، جزء نماز است ولذا نباید بینش هم منافی بیاید و از همین حیث جزء اختصاصی می‌شود. «فإنّه لا يتحقّق الاحتياط مع المعاملة عمل النافلة» که حضرت فرمودند رکعت واحدة نافله می‌شود «بل الاحتياط من حيث العمل» این نماز احتیاطی از حیثی که باید انجام بدهد «عمل الركعة من الفريضة» واقعاً یک رکعتی از فریضه است؛ از چه حیث؟ از حیث احتیاط بودن؛ چون احتیاط چسبیده به نماز است، پس باز هم وقت اختصاصی است. البته این‌جا فروضات پیش می‌آید که حالا رکعت احتیاطی را نخواند، در وقتش نماز عصر خواند بعد فهمید ظهرش درست بوده، آن‌ها دیگر فروضاتی است که لوازمش معلوم است. «بل الاحتياط من حيث العمل عمل الركعة من الفريضة» عمل یعنی اتیان؛ اتیان الرکعة من الفریضة.

سجده سهو چطور؟  «بخلاف سجدتي السهو، لأنّ وجوب المبادرة فوراً ففوراً» سجده سهو را باید فوراً ففوراً اقدام بکند اما «ليس توقيتاً» وجوب فوری است، نه موقّت پس می‌تواند عصر را هم که خواند لج کرده، حالا می‌گوید «التوبة» و بعداً به جا می‌آورد یا سهو کرده نخوانده، خلاصه وقت اختصاصی به خاطر سجده سهو باقی نمانده است. «لیس توقیتاً» که به خاطر آن، وقت اختصاصیِ ظهر باقی باشد و بگوییم تا سجده سهو به جا نیاورید نماز عصر نمی‌توانید بخوانید.

 «و كذلك» این‌جا «و کذلک» باید سر سطر برود. «و کذلک الحال في السرعة و البطؤ» تمام شده بعد سر سطر رفته است و حال آن که «و يقدّر» دنبال این است. حالا فردا از خط شریفشان توضیح می‌دهم که عبارت چطوری است.

 

والحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین

 

برو به 0:25:20

 

 

تگ: احکام وضعیه، احکام تکلیفیه،

 

شاگرد: این درست است که در مشی دنیوی ائمه معصوم علیهم‌السلام خداوند طبق خیلی از روایات به تناسب علمی که می‌داند و امتحانی که از قبل کرده مثلا «أمتحنک قبل أن یخلقک» لذا یکسری اطلاعاتی به آن‌ها داده است، این عدالت شد؟ این که خدا امتیازاتی به آن‌ها می‌دهد ناشی از علم باری‌تعالی است به این که این‌ها اگر گوهر اختیارشان در نشئه دنیوی باشد بما هو هو چیزی نباشد و مثل بقیه باشد در آن مقام از بقیه در آن گوهر اختصاصی برتر هستند …

استاد» «فعلمتَ منهم الوفاء به» در دعای ندبه است.

شاگرد: این بیان درست است؟

استاد: بله؛ یعنی خود اعطاء قابلیات در نظام احسن اول بوده است و بعداً هم اعطائاتی که این‌جا می‌شود طبق آن‌هاست، علم الهی پشتوانه‌اش هست، «شرطتَ علیهم، علمتَ منهم الوفاء».

شاگرد: پس طبق همین مبنا، این حرف، حرف غلطی است که هر کسی در ظرفیتش به کمال رسید … مثلاً بعضی‌ها این حرف را می‌زنند که حرف غلطی به نظر می‌رسد که این انسان کاملی در‌شان خودش هست، این غلط است؛ کسی به ظرفیت خودش خوب انجام داده است، چون بنابر این حرفی که زدیم که باری تعالی علم دارد، لذا می‌تواند ظرفیت بهتری به او اعطاء کند و خودش هم در نشئة دنیا می‌تواند ظرفیت‌هایش  را افزایش بدهد؛ این بیان هم درست است.

استاد: خدای متعال این طوری  قرار داده است. از چیزهایی که می‌گویند تفاوت بین انسان با مجردات هست این است که مجردات یک جایی می‌رسند می‌ایستند، انسان حد یقف ندارد، خود عین ثابت انسان این طوری است که حد یقف ندارد.

شاگرد: در مورد شخصیت‌های حقوقی یک سوال داشتم که آیا ‌می‌شود تکالیفی که متوجه یک شخصیت حقیقی می‌کنیم، آن تکالیف را متوجه شخصیت حقوقی مثل بانک بکنیم؟

استاد: حاج آقا در بعضی موارد مثلا تکلیف خمس را قبول نداشتند. می‌گفتند ما مکلفِ شخص می‌خواهیم، نه شخصیت؛ برای این که به او بگویند تخمیس کن. لذا بعضی موسسات که سود می‌برند را می‌گفتند مکلف به سود نیستند. این طوری بود یعنی اصلش بله.

شاگرد: مثلا این که اگر بانک قرض ربوی به آن طرف بدهد آیا می‌شود بگوییم که این گرفتن بانک از این طرف حرام است؟ یعنی هر کدام از این متصدیان بانک، عقاب می‌شوند؟

استاد: هرکسی که عامداً مباشر این کار بوده معاقب است. کسی که عامداً این کار را ترویج کرده است و حال آن که می‌دانست رباست. حالا یک کسی روی حساب تقلید می‌گوید این ربا نیست آن بحثش جداست ولی می‌داند رباست، عالماً عامداً در این سلسله تحققش قرار می‌گیرد.

شاگرد: یعنی می‌فرمایید که تصور تکلیف برای یک شخصیت حقوقی قابل قبول است؟!

استاد: بله حتی خمسش هم در ذهنم هست که حاج آقا آن‌طور می‌فرمودند.

شاگرد: چون مرحوم سید در عروه فرموده بودند که می‌شود به ذمه زکات چیزی را قرض کرد. پس می‌فرمایید یک چنین چیزی امکان دارد؟؟!

استاد: بله در ذهنم هست؛ می‌خواستم بگویم همه قبول ندارند. حتی برای خمسش هم در ذهنم هست؛ حالا حاج آقا آن‌طور می‌فرمودند ولی من در ذهنم هست که چرا؟! تفاوتی نمی‌کند. یک صندوق است و با مالش سود به دست می‌آورند، ربح است، درست مثل این که یک زید باشد یا این که یک موسسه باشد ولو مدیرعاملش عوض بشود؛ چرا خمس نداشته باشد؟! این قابل بحث است. البته قدر متیقنش همینی است که حاج آقا می‌فرمایند که مکلف شخص است.

شاگرد2: حکم شخصیت حقوقی چیست؟

استاد: اصلش را مطمئن هستم این نحوی که حاج آقا جواب می‌دادند ماشاء الله ذهنشان در این طور مسائل درجه اعلی بود، اصلش را حاج آقا حتماً قبول دارند یعنی امکان این که شخصیت حقوقی متعلق خطاب شارع باشد را قبول دارند اما مواردش را نه؛ مثلا در خمس قبول نداشتند؛ می‌گفتند خمس برای ربح مکلفین است.

شاگرد: در مورد مستحبات شما مثل حاج آقا قائل به تعدد مطلوب هستید یا قائل به وحدت هستید؟ مثلا فرض کنید نافله ظهر را کسی می‌داند که هنگام زوال نمی‌تواند بخواند آیا این شخص می‌تواند ساعت 10 صبح هم بخواند؟

استاد: خدایی من که اهل نظر نیستم؛ حدود نظر حاج آقا را می‌دانم و گاهی هم در همین مباحثه طلبگی آدم یک چیزی بحث می‌‌کند؛ این غیر از این است من بخواهم نظری بدهم.

شاگرد: من از کلام شما در نافله وتیره چنین چیزی را استشمام کردم.

استاد: آن طوری که من در مباحثه طلبگی به ذهنم می‌آید این است که غالب مستحبات الا آن جایی که دلیل روشنی بر وحدت باشد و الا اصلاً ریخت مستحبات تعدد مطلوب است؛ مطلوب در مطلوب است الا آن جایی که دلیل واضحی باشد در این که این‌جا وحدت مطلوب است که مستحب را اصلا انجام ندادی.

 


 

[1] بهجة الفقيه، ص: 33-34

درج پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

The maximum upload file size: 10 مگابایت. You can upload: image, audio, video, document, text, archive. Drop files here

هیچ فایلی انتخاب نشده است