1. صفحه اصلی
  2. /
  3. شرح
  4. /
  5. درس فقه(٩۴)- وقت مختص و مشترک ظهرین (٢)

درس فقه(٩۴)- وقت مختص و مشترک ظهرین (٢)

    |
  • لینک کوتاه : https://almabahes.bahjat.ir/?p=19140
  • |
  • بازدید : 84

استاد: آن استاد ما آقا سید محمد برای ما شرح لمعه می‌گفت، حالا یزد هستند، خدا حفظشان کند؛ می‌گفتند ظاهراً درس کفایه آقای سبحانی می‌رفتیم، می‌گفتند مواظب بودند همه افراد چه کسی آمد، چه کسی نیامد. می‌گفتند همین کسی که دیروز نیامده بود، پا را در جلسه که می‌گذاشت می‌گفتند آقا دیروز کجا بودی؟! بعد می‌گفت که آقا من کار داشتم. جواب را آماده داشتند که تا می‌گفت کاری داشتم فوری می‌گفتند خب به کارت بگو درس دارم.

بسم الله الرحمن الرحیم

مویدات وقت اختصاصی

فهي قابلة للتقييد بما في المرسلة المشهورة، المتأيّدة بروايات طُهر الحائض و نسيان الظهر إلى عند غروب الشمس، و تأخير الظهر حتى يدخل وقت العصر أنّه يبدء بالعصر، و توقيت العشاء بفعل المغرب.[1]

رسیدیم به تأییداتی که حاج آقا برای مخصص بیان فرمودند؛ فرمودند که «فهي قابلة للتقييد بما في المرسلة المشهورة» مرسله داود بن فرقد «المتأيّدة بروايات طُهر الحائض»

شاگرد: آن بحثی که مطرح کردید درباره وقت اختصاصی یک سوالی که این‌جا مطرح می‌شود این است که ما روایات متعددی داریم که «إذا زالت الشمس فقد دخل وقت الصلاتین»، ما این‌ها را می‌بینیم که آن روایت داود بن فرقد و روایات دیگر قرار است این‌ها را به نوعی تخصیص بزند، اولاً به نظر می‌رسد که آن روایات نسبت به نماز عصر کنار گذاشته می‌شود، این طوری نیست که فقط بگوییم آن روایات تخصیصی می‌خورند. «دخل الوقتین، دخل الوقتان» وقت هر دو تا داخل شده، اگر ما آن روایات را حاکم بکنیم یعنی باید بگوییم لم یدخل الوقتان، واقعا دو تا وقت داخل نشده است بلکه فقط وقت نماز ظهر داخل شده است به نحوی که حتی سهو را هم بخواهد شامل بشود، اگر سهواً هم نماز عصر را مقدم خواند بگوییم باز نمازت باطل است پس یعنی حقیقةً وقت داخل نشده است؛ پس این همه روایاتی که دارند می‌فرمایند هر دو تا وقت داخل شده کجا مورد پیدا می‌کند؟ می‌گوییم که اول زوال هم که شد وقت نماز عصر هم داخل شده پس نسبت به نماز عصر باید بگوییم درروایات اگر این را مقدم کنیم اصلا وقت نماز عصر داخل نشده است. به خلاف آن جایی که قائل بشویم اصل نماز عصر هم داخل شده است لذا در صورت سهو مانعی ندارد در وقت اختصاصی ظهر خوانده شود ولی در صورت عمد شما باید این وقت را رعایت بکنید. آیا این هم امکان دارد به عنوان یک اشکال مطرح بشود که اگر ما به نحو مطلق همانطور که حاج آقا فرمودند «لا تصحّ العصر فی وقت الظهر الاختصاصی ولو سهواً» پس مورد این روایات کجا می‌شود؟ وقت نماز عصر داخل شده است؛ اگر این طور بگوییم یعنی عملاً وقت نماز عصر اصلاً داخل نشده است. یک دفعه بفرمایند وقت نماز ظهر داخل شده است، چرا فرمودند «إذا زالت الشمس فقد دخل الوقتان»؟

استاد: آن‌هایی که از اول وقت قائل به اشتراک وقت نیستند، آن‌ها روایات دالّ بر اطلاق را که «إذا زالت الشمس دخل الوقتان» این را چطور معنا می‌کنند؟ این یعنی مجموع؟! یعنی مجموع ظهر و عصر که در نظر بگیریم «دخل وقت الظهرین» به عبارات دیگر آن اطلاقات آن جا می‌خواهد برای مجموع نماز ظهر و عصر اول و آخرش را تعیینکند، یعنی اول زوال، آخر غروب. ناظر به آن دقتی نیست که حالا 4 رکعت اول چطور؟ 4 رکعت آخر چطور؟ ناظر به آن نیست. تعیین بین الحدین است. اطلاقی هم اگر باشد که حالا …

حاج آقا فرمودند «اطلاقها لیس بتلک القوة» بعدا هم می‌گویند فوقش هم باشد معارضه می‌شود و ترجیح می‌دهند. فعلاً می‌خواهند بگویند اصلا اطلاقی هست، آن هم اطلاق دلیل؛ ولی این حمل را دیگران هم دارند، محقق هم دارند، دیگران هم دارند، فقط حاج آقا نیست که این طوری حمل بکنند.

شاگرد: وقتی نماز ظهر و عصر اولش زوال است، آخرش مغرب است، این تاب این را دارد که یعنی مجموعا گفتند؛ به این معنا که اگر ظهر که می‌شود، اول زوال برای ظهر است؛ دوم در خیلی از روایات این طوری گفتند زوال که شد وقت نماز ظهر و عصر داخل شده است، به نظر می‌آید خیلی عرفی نباشد که بگوییم عصرش داخل نشده، فقط ظهرش داخل شده است.

استاد: مجموعش که داخل شده است، چون ظهر داخل شد من می‌خواهم برای مجموع ظهر و عصر اول و آخر تعیین کنم.

شاگرد: آخر را نگفتند در روایت هست، در این روایت فقط اول را گفتم «إذا زالت الشمس فقد دخل وقت الظهر و العصر»

استاد: فرقی نمی‌کند، می‌خواهم اول مجموع نماز ظهر و عصر را بگویم، الان در صدد این نیستم که بگویم «إذا زالت الشمس» به مقدار 4 رکعت نماز ظهر، بعد عصر. «إذا زالت … إلا أنّ هذه قبل هذه».

شاگرد2: روایتی که انتهاء را مشخص نمی‌کند، نتیجه‌اش این می‌شود که «إذا زالت الشمس فقد دخل وقت الظهر» داعی نبوده که وقت ظهر را بخواهند بگویند این که مشخص بوده، ثقل کلام روی عصرش است، وقت الظهرین داخل شده است. خصوصیت … این را می‌خواهند بگویند که «إذا زالت الشمس» وقت العصر هم داخل شده است.

استاد: وقت عصر داخل است یعنی مشعر به این است که وقت اختصاصی غلط است؟ یا مشعر به این است آن‌هایی که خیالشان می‌رسد باید صبر کنند تا آن وقت تا وقت عصر بشود آن‌ها دارند اشتباه می‌کنند؟! چقدر تفاوت می‌کند! یعنی اطلاق ناظر به چیست؟ ظاهراً ناظر به آن‌هاست.

شاگرد: ناظر به خود ظهر هم هست، چون بعضی هست حتی سوال از ظهر هم کردند و حضرت جواب به ظهر و عصر دادند چون فکر می‌کردند تا ذراع فکر می‌کردند باید صبر شود.

استاد: بعضی‌ها فکر می‌کردند حتی خود ظهر هم داخل نشده است که قبلاً همین جا بحثش شد.

شاگرد: خود همین روایتها سائل همین هم سوال کرده بعضی‌هایش از ظهر است.

 

برو به 0:06:06

بحث مقدماتی درباره ترتیب بین ظهرو عصر

شاگرد2: آن وقت یک سوال دیگر هم آن جا که فرمودند «إلا أنّ هذه قبل هذه» آیا امکان ندارد آن روایتی که می‌فرماید «إذا زالت الشمس دخل وقت الصلاتین» این را به عنوان یک اصل تلقی بکنیم که بگوییم وقتی زوال می‌شود واقعاً هردو نماز وقتش داخل می‌شود؛ آن وقت «إلا أنّ هذه قبل هذه» فقط ناظر به یک حکم تکلیفی باشد به این معنا که شما تکلیفاً موظف هستید این را قبل از این بخوانید، حالا اگر نخواندید باطل باشد این را به چه دلیل ما بگوییم؟

استاد: یعنی می‌خواهید بگویید حتی اگر عمداً عالماً نماز عصر را نیت کردم بعد ظهر را، این مانعی نداشته باشد.

شاگرد2: آیا «إلا أنّ هذه قبل هذه» ناظر به یک حکم وضعی است؟ بعد این که فقهاء فرمودند اگر اول شما عمداً بخوانید باطل می‌شود آیا استنباطی که کردند که یک حکم وضعی است بعد نتیجه گرفتند یا بعید می‌دانم روایت خاص داشته باشد که اگر اول عصر بخوانید باطل است؟!

استاد: ظاهراً نزد فقها از اصل حکم مشکلی ندارند؛ روایت حلبی هم که صاحب حدائق تعبیر کردند «خبر حلبی»، مرحوم آقای حکیم تعبیر می‌کنند «صحیحة حلبی». ایشان یا ابن سنان را موثق می‌دانند یا این که طور دیگری معنا کردند. ایشان در مستمسک صحیحه تعبیر کردند. آن که «ففاتتاه» بود، هر دو از او فوت می‌شود. آن تعبیر قوی بود که حتی مرحوم صدوق هم که در اشتراک اول وقت احتمال مخالفتشان با اجماع و با شهرت و این‌ها بود در آخر وقت از عبارتشان نقل کردند که طبق همین روایت حلبی فتوا دادند که «قد فاتتاه»، اگر 4 رکعت به آخر هم مانده حالا باید راجع به آن روایت هم بحث کنیم، هنوز مانده که خرده خرده ببینیم.

منظور اصل این که این احتمال باشد که ترتیب تکلیفی باشد خودش یکی از صغریات است، یک بحث کلی است که جلوترها هم عرض کرده بودم که ما در ماهیات اعمال، اصل بر تکلیف است و وضع به معنای اشتراط موونه زائدهای از ناحیه خود مولا میخواهد و باید ببینیم برد ادله‌ای که آن وضع را برساند آن هم تا چه اندازه است؟ آیا صرف «أعِد» می‌رساند؟ نمی‌رساند؟ فرمایش شما تحت آن خوب است که آن صغری را مطرح کنیم. شواهدی هم برخی دارد ولی فعلاً آن شواهد محل بحث ما نیست؛ بعد که خرد خرد سر جایش آمد هر کدام یادآوری عرض می‌کنم که مثلا این‌جا آن مربوط می‌شود.

شاگرد: سوالی که مطرح شد آخرین باب ابواب مواقیت در وسائل هست، عنوانش هست که «وجوب الترتیب بین الفرائض اداءً و قضاءً». از آن روایات نمی‌شود در مانحن فیه آن حکم وضعی را هم استفاده بکنیم؟

استاد: مثلا لسان هیچ کدام یادتان هست؟

شاگرد: مثلا بعضی تعبیرات هست که کسی وسط نماز یادش افتاد که نماز قبلی را نخوانده می‌فرمایند که «تعدل إلی الاولی» یا حتی بعد از نماز یادش افتاد …

استاد: خب بعد از نماز موید این طرف است. من که گفتم حالا بعداً می‌رسیم روایت صحیحه در کافی هست که بعد از نماز فهمید من نیت عصر کرده بودم و حال آن که ظهر را نخوانده بودم. حضرت فرمودند «إنّما هی أربع مکان أربع» یعنی آن چیزی که خواندی را ظهر بگذار، حالا عصرت را دوباره بخوان؛ آخر من عصر را خوانده بودم. «أربع مکان أربع» همین جاست که سید طبقش نظر دادند مرحوم آقای حکیم می‌گویند شما اگر بخواهید طبق هر روایت صحیحی عمل کنید «لزم منه فقهٌ جدید» همین جاست آقای حکیم به سید می‌گویند. سید فرمودند حرف دیگران «عندی مشکل» یا فلان. حالا ان شاء الله برایتان می‌خوانم.

منظور این که «إنّما هی أربع مکان أربع» به خیالش عصر خوانده، حضرت می‌فرمایند خب چهار رکعت خوانده، این چهار رکعت جای ظهر.

شاگرد: دوباره باید نیت عصر کند.

استاد: نیت عصر کند با این که عصر را نیت کرده و از آن فارغ شده است. این مقداری فرق می‌کند. اصلا حضرت ترتیب را یک طور دیگری قرار می‌دهند حتی تکلیفی به آن معنا یک طور دیگری است یعنی باید بحث کنیم که وقتی ما می‌گوییم «صلاة الظهر» این مضاف الیه ظهر یک منوّع است و فصل است یا مصنف است یا یک طور دیگری است؟ یعنی الان وقتی صلاة الظهر می‌گویی نماز ظهر یک نوعی از نماز است؟ الصلاة جنس است؟ یکی از انواعش صلاة ظهر است که خودش افرادی دارد که هرروز ظهر نمازی می‌خوانید یا اینکه نه، اضافه صلاة به ظهر اضافه به وقت است؟ خود امرش به مناسبت این که یک وقتی ذکر الله مطلوب بوده اضافه به آن وقت پیدا کرده است، نه این که حتی یک صنف خاصی هم از نماز نشده است؛ خود این بحث جدا نیاز دارد. «أربع مکان أربع» یعنی چه؟ حضرت در آن روایت چه می‌خواهند بفرمایند؟

خب عروه و مفصل حاشیه‌های عروه را ببینید این‌جا از آن جاهایی است که شاید عروه 50 تا حاشیه دارد، 45 تا مثلا تذکر دادند که این روایت صحیح «معرضٌ عنها»، «أعرض الاصحاب عنه». روایتی که اصحاب از آن اعراض کردند یعنی «أربع مکان أربع» مورد اعراض اصحاب است ولذا قابل عمل نیست.

 

برو به 0:12:36

شاگرد: یعنی اصحاب چه می‌گویند؟

استاد: حالا عرض می‌کنم، هر کدامش را جدا جدا می‌رسیم. اگر می‌خواهید که الان برویم وارد بشویم، می‌خواهید هم طبق عبارت حاج آقا جلو برویم و هر کدام به مناسبتش عرض می‌کنم.

دیروز روایات اطلاقات را خواندیم، یکی از مقیدات هم که حاج آقا فرمودند؛ آن چیزی که پشتوانه عمل داشت، مرسله بود ولی حجیت داشت را پشتوانه عمل به عنوان مقید قرار دادند. اما روایت حلبی را این طرف صفحه اشاره می‌کنند. این‌جا دیروز نفرمودند؛ هنوز اسمی از روایت حلبی «فاتتاه» نبردند. لذا فعلاً می‌گویند این مرسله داود بن فرقد «المتأيّدة بروايات طُهر الحائض» روایاتی که راجع به این است که حائض در وقت طاهر می‌شود، این موید اختصاص است. حضرت فرمودند اگر در وقت عصر پاک شد، ظهر بخواند چه کند؟ یعنی وقت ظهر دیگر رد شده است.

بررسی روایات طهر حائض درتایید وقت اختصاصی

وقت اختیاری و اضطراری

این روایات در کتاب الصلاة نیست، در همان ابواب الحیض باب 49 هست؛ دو تا باب پشت سر هم هست؛ مجموع روایات باب 48 و 49 را که آدم می‌بیند خیلی این تأید برایش واضح نیست شاید حتی یک روایت نیست، تصریح به این که آن وقت اختصاصی منظور باشد. بعضی‌هایش خیلی نزدیک می‌شود اما باز تصریح به این معنا نیست. بله متأید به فتاوا و این برداشتی که علماء از روایات داشتند  می‌تواند باشد.

وَ عَنْهُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَجَّالِ عَنْ ثَعْلَبَةَ عَنْ مَعْمَرِ بْنِ عُمَرَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع عَنِ الْحَائِضِ- تَطْهُرُ عِنْدَ الْعَصْرِ تُصَلِّي الْأُولَى- قَالَ لَا إِنَّمَا تُصَلِّي الصَّلَاةَ الَّتِي تَطْهُرُ عِنْدَهَا.[2]

حالا روایاتی که در پاورقی ما از آن آدرس فرمودند عرض کنم؛ حدیث سه و پنج است که حدیث سه این است روایت از کافی است «وَ عنه» یعنی محمد بن یعقوب در کافی «و عنه» یعنی از محمد بن یحیی «عن احمد بن محمد» یعنی ابن عیسی «عن الحجال» که اسمشان عبدالله بن محمد است «عن ثعلبة» ثعلبة بن میمون «عن معمر بن عمر قال سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع عَنِ الْحَائِضِ تَطْهُرُ عِنْدَ الْعَصْرِ» یعنی وقت اختصاصی را تصریح ندارد، ما معنا می‌کنیم عند العصر یعنی 4 رکعت به غروب مانده است ولی خب این «عند العصر» یک روایات دیگری در همین باب است که آن طرف را غلبه می‌دهد که «عند العصر» یعنی بعد از این که «أربع أقدام» رد شده، وقت نماز عصر داخل شده طبق آن‌ها ظهر گذشته دارد. فعلاً این است «عند العصر تُصَلِّي الْأُولَى» این طور خانمی که عند العصر پاک شده نماز ظهر را می‌خواند یا نه؟ «قَالَ لَا إِنَّمَا تُصَلِّي الصَّلَاةَ الَّتِي تَطْهُرُ عِنْدَهَا.» الان این را موید برای وقت اختصاصی عصر می‌گیرند. چون یک وقتی برای عصر است، اصلا ظهر درآن درست نیست، وقت ظهر دیگر تمام شد، رد شد رفت پس فقط هم  نماز عصر می‌خواند، سند روایات هم خوب است، همه ثقه هستند.

شاگرد: ایشان چطوری می گویند، این روایت علی القاعده وقت اختصاصی است، اگر معنای عامش باشد معلوم است نمی‌شود نماز ظهر را بخوانی یعنی از قرائن دیگری فقهاء این برداشت را کردند. چون فقها گفتند این معنای روایت برای خاص وقت اختصاصی است، قرائن دیگر هست که ما می‌دانیم اگر منظور اربعة اقدام باشد قطعاً نماز ظهر بر حائضی که طاهر شده واجب است. یعنی از پاسخ امام معلوم است که منظور وقت اختصاصی است وگرنه مثلا ساعت 4 عصر این پاک بشود …

وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ يُونُسَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ الْأَوَّلَ ع قُلْتُ الْمَرْأَةُ‌ تَرَى الطُّهْرَ- قَبْلَ غُرُوبِ الشَّمْسِ كَيْفَ تَصْنَعُ بِالصَّلَاةِ- قَالَ إِذَا رَأَتِ الطُّهْرَ بَعْدَ مَا يَمْضِي مِنْ زَوَالِ الشَّمْسِ- أَرْبَعَةُ أَقْدَامٍ فَلَا تُصَلِّي إِلَّا الْعَصْرَ- لِأَنَّ وَقْتَ الظُّهْرِ دَخَلَ عَلَيْهَا وَ هِيَ فِي الدَّمِ- وَ خَرَجَ عَنْهَا الْوَقْتُ وَ هِيَ فِي الدَّمِ- فَلَمْ يَجِبْ عَلَيْهَا أَنْ تُصَلِّيَ الظُّهْرَ- وَ مَا طَرَحَ اللَّهُ عَنْهَا مِنَ الصَّلَاةِ وَ هِيَ فِي الدَّمِ أَكْثَرُ الْحَدِيثَ.

وَ رَوَاهُ الشَّيْخُ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَعْقُوب وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّد أَقُولُ: هَذَا مَحْمُولٌ عَلَى التَّقِيَّةِ أَوْ عَلَى ضِيقِ وَقْتِ الْعَصْرِ بِأَنْ يَبْقَى مِقْدَارُ أَدَائِهَا فَإِنَّ الْبَعْدِيَّةَ صَادِقَةٌ.[3]

استاد: روایت دوم در کافی است سند هم خوب است. «محمد بن یعقوب  عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ ابن عیسی عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ يُونُسَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ الْأَوَّلَ ع قُلْتُ الْمَرْأَةُ تَرَى الطُّهْرَ قَبْلَ غُرُوبِ الشَّمْسِ» هنوز شمس هم غروب نکرده «كَيْفَ تَصْنَعُ بِالصَّلَاةِ» چطوری نمازش را بخواند؟ «قَالَ علیهالسلام إِذَا رَأَتِ الطُّهْرَ بَعْدَ مَا يَمْضِي مِنْ زَوَالِ الشَّمْسِ أَرْبَعَةُ أَقْدَامٍ فَلَا تُصَلِّي إِلَّا الْعَصْرَ» این روایت هست. اگر آن سومی بود، این دومی‌اش هست. لذا با وجود این‌ها روایت بعدی می‌گوید «عند العصر»؛ کسی که روایت قبلی را دیده اصلاً ذهنش سراغ وقت اختصاصی نمی‌رود یعنی قبلی را مفسِّر برای قبلی می‌گیرد و لذا حالا آن‌ها باید بحث جدا بشود.

شاگرد: با ذهنیت فتاوای الان …

استاد: بله با آن انسی که الان هست شما سریع آن را فرمودید. «لِأَنَّ وَقْتَ الظُّهْرِ دَخَلَ عَلَيْهَا وَ هِيَ فِي الدَّمِ وَ خَرَجَ عَنْهَا الْوَقْتُ وَ هِيَ فِي الدَّمِ فَلَمْ يَجِبْ عَلَيْهَا أَنْ تُصَلِّيَ الظُّهْرَ وَ مَا طَرَحَ اللَّهُ عَنْهَا مِنَ الصَّلَاةِ وَ هِيَ فِي الدَّمِ أَكْثَرُ» این حالا روایت سوم بود.

وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَسْبَاطٍ عَنِ الْعَلَاءِ بْنِ رَزِينٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَحَدِهِمَا ع قَالَ: قُلْتُ الْمَرْأَةُ تَرَى الطُّهْرَ عِنْدَ الظُّهْرِ فَتَشْتَغِلُ فِي شَأْنِهَا- حَتَّى يَدْخُلَ وَقْتُ الْعَصْرِ- قَالَ تُصَلِّي الْعَصْرَ وَحْدَهَا فَإِنْ ضَيَّعَتْ فَعَلَيْهَا صَلَاتَانِ.

أَقُولُ: لَا يَبْعُدُ أَنْ يُرَادَ بِوَقْتِ الْعَصْرِ الْوَقْتُ الْمُخْتَصُّ بِهَا وَ هُوَ مِقْدَارُ أَدَائِهَا قَبْلَ الْغُرُوبِ جَمْعاً بَيْنَ الْأَخْبَارِ.[4]

روایت بعد پنجم بود «وَ بِإِسْنَادِهِ» البته این «باسناده» دیگر به کافی نمی‌خورد، چون روایت فقط در تهذیب و استبصار است؛ لذا چون صاحب وسائل قبلش فرمودند که «مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ مِثْلَهُ»[5] یعنی مثل چهارم، دنبالش فرمودند «و بإسناده»، نگفتند «و عنه». اگر می‌گفتند «و عنه» به کافی می‌خورد. فرمودند «و بإسناده» یعنی به اسناد شیخ؛ دیگر تمام شد. این‌جا از کافی تمام شد. «عَنْ عَلِيِّ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَسْبَاطٍ عَنِ الْعَلَاءِ بْنِ رَزِينٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَحَدِهِمَا علیهما السلام» روایت موثقه است. علی بن فضال فطحی بود، علی بن اسباط هم فطحی بود ولی تضعیف نشدند. علاء بن رزین که خوب است، محمد بن مسلم هم خوب است. «قُلْتُ الْمَرْأَةُ تَرَى الطُّهْرَ عِنْدَ الظُّهْرِ» زن وقت ظهر، یعنی وقت زوال یا وقت نمازی که هنوز وقت نماز ظهر باقی است؟  «الْمَرْأَةُ تَرَى الطُّهْرَ عِنْدَ الظُّهْرِ فَتَشْتَغِلُ فِي شَأْنِهَا» فی شأنها یعنی کارهای دیگر خودش را انجام می‌دهد یا مشغول برای مقدمات نماز می‌شود؟ برود غسل انجام بدهد؟ پس غسل واجب هم باید انجام بدهد. «فتشتغل فی شأنها حَتَّى يَدْخُلَ وَقْتُ الْعَصْرِ» الان می‌بینید آدرسی که برای ما دادند وقت العصر را چه گرفتند؟ یعنی وقت اختصاصی عصر چهار رکعت به غروب که تایید مرسله داود بن فرقد بشود و حال آن که تصریحی ندارد. «حتی یدخل وقت العصر». می‌تواند أربعة اقدام هم باشد. لذا وقتی تمام ابواب را می‌بینیم این تأید خیلی قوی نیست که بگوییم حتماً مقصود چیست. این هم روایت پنجم هست. حضرت چه فرمودند؟ «قَالَ تُصَلِّي الْعَصْرَ وَحْدَهَا» ایشان فرمودند عصر حاضر شد، قبلش هم که مشغول‌شان خودش بود که ظاهراً «شأنها» یعنی‌شان صلاة. بعد حضرت فرمودند «فَإِنْ ضَيَّعَتْ» در خیلی نسخه‌های دیگر «ضَیّغت» دارد، ظاهراً «ضیّعت» منظور باشد. «فَإن ضَیَّعت» اما اگر اشتغالش طوری بوده که تضییع صلاة کرده یعنی می‌توانست غسل را انجام بدهد و در وقت نماز ظهر، نماز ظهر را بخواند و خودش کاری کرد که عقب افتاد. «فإن ضَیَّعت فَعَلَيْهَا صَلَاتَانِ.» آن جا دیگر هر دو تا نماز هم ظهر و هم عصر بر او لازم است. «ضیَّعت» یعنی «ضیّعت» در وقت مشترک تا چهار رکعت آخر وقت بماند، اگر این باشد این تأیّد خوب است اما اگر «ضیّعت» یعنی می‌توانست هنوز «أربعة اقدام» نشده نماز ظهر را بخواند  و انجام نداد تا این که اربعة اقدام رد شد. خب این دیگر موید آن روایت دوم می‌شود.

 

برو به 0:21:33

شاگرد: اگر این وقت داشته باشد که مثلا روی اربعة اقدام نماز ظهر را بخواند، آن ظهر همان اول وقت باشد یعنی اگر این «ضیّعت» قرار باشد به گردنش نماز ظهر نیامده باشد معنا ندارد که دوباره نماز را بخواند. «فعلیها صلاتان» معنا ندارد. اگر اداءً به گردنش نیامده باشد قضاءش به طریق اولی به گردنش نیست.

استاد: چون سائل فرض گرفت عند الظهر؛ یعنی در وقت ظهر بود، خب عند الظهر یعنی تا نزدیک چهار رکعت به آخر موید می‌شود. اما اگر بگوییم عند الظهر یعنی هنوز اربعة اقدام نشده بود علی الفرض؛ یعنی موافق با روایت دومی بگیریم که از کافی خواندیم. اگر این طور باشد می‌گوید «عند الظهر» یعنی هنوز اربعة اقدام نشده است، پاک شده است «تشتغل بأمرها» حضرت می‌فرمایند «تشتغل بأمرها» بعد وقت عصر رسید؟ ظهر را دیگر نخواند، عصر را بخواند. بعد می‌فرمایند «فإن ضیّعت» یعنی می‌توانست تا هنوز اربعة اقدام نشده، غسل را بکند ظهر را بخواند چون عند الظهر فرض گرفت.

شاگرد: «ضیّعت» را ظهر می‌گیرد؛ این نمی‌شود. با توجه به این که «فعلیها صلاتان»؛ «علیها صلاتان» با فرض ضایع کردن است، این که شما می‌فرمایید یعنی عصر را که می‌خواند پس برای چه صلاتان علیها؟

استاد: قبلش گفتند یک نماز می‌خواند …

شاگرد2: فرض دوستان این است که این «علیها صلاتان» قضاء است درحالیکه قضاء نیست، اداء هست. با این فرض دارند سوال می‌کنند که گویی دو تا نماز را باید قضاء کنند.

شاگرد: هیچ کدام قضاء نشده، هر دو تا را اداء می‌خواند چون وقت دارد. چون اربعة اقدام گذشته، بعد از اربعة اقدام عصر که بر او واجب است، ظهر هم که طبق مبنای کلی هنوز زمان دارد الان باید دو تا نماز بخواند؛ یکی ظهر و یکی عصر.

شاگرد2: به نظرم یکی قضاء می‌شود. طبق روایات اربعة اقدام که می‌شود «خرج وقت الظهر».

استاد: یک بحثی که بعداً می‌گوییم وقت اختیاری و اضطراری یک عده قائل هستند؛ وقت اجزاء، وقت اختیار، عده‌ای می‌گویند وقت ظهر را این طوری جمع کردند «أربعة اقدام» وقت اختیاری ظهر است، بعد از اربعة اقدام وقت اضطراری و اجزائی ظهر است روی این مبنا که این روایت هم موید می‌شود. یعنی در وقت اختیاری اگر تضییع کردی تا أربعة اقدام نشده می‌توانست بخواند، طولش داد و تا اربعة اقدام شد، «فعلیها صلاتان» حالا ولو اربعه اقدام هم رد شد اگر نمی‌توانست تا آمد غسل کند اربعة اقدام شد، این تضییع نکرده، در وقت اختیاری ظهر که پایانش اربعه اقدام بود نماز ظهر بر او واجب نشد و فقط عصر را می‌خواند اما اگر در وقت ظهر هنوز اربعة اقدام نشده تضییع کرد یعنی می‌توانست با غسل در وقت اختیاری نماز ظهر را بخواند، نخواند؛ حالا که نخواند در وقت اضطراری دو تا نماز باید بخواند.

شاگرد: این که «تشتغل فی شأنها» را معنی می‌فرمایید یعنی‌شان ظهر، نماز ظهر، صلاة ظهر است ؟

استاد:‌شان خودش؛ من شأنها را به مرأة می‌زنم.

شاگرد: اگر‌شان خودش است پس می‌گوید که «تشتغل فی شأنها» کار خودش را دارد می‌رسد «حتی یدخل وقت العصر» کدام وقت عصر؟

استاد: یعنی بعد از قدمان؛ دو تا فرضش را من گفتم.

شاگرد: حالا که بعد از قدمان شد حضرت می‌گویند فقط عصر را بخوان

استاد: چرا؟ چون وقت اختیاری ظهر از او بدون تفریط خارج شد، پس دیگر ظهر بر او واجب نیست.

شاگرد: همین که «تشتغل» …

استاد: «تشتغل» یعنی غسل می‌خواست بکند، رفت غسل کند.

شاگرد: پس مقدمات نماز ظهر است.

استاد: پس او شرایط وقت اختیاری ظهر را نداشت ولو در وقت ظهر پاک شد اما تا آمد غسل کند اربعة اقدام شده بود پس دیگر وظیفه ظهر ندارد.

شاگرد2: مگر غسل شرط وجوب نماز ظهر است؟ از شرایط مفقوده نیست؟

استاد: طبق این روایت، حالا جای دیگه می‌خواهیم بحث کنیم طبق این روایت بله، عرض کردم در روایت دوم روایت روشن بود، سندش هم صحیحه بود. یک بار دیگر بخوانم؟ روایت دوم که از کافی بود حضرت فرمودند «إِذَا رَأَتِ الطُّهْرَ بَعْدَ مَا يَمْضِي مِنْ زَوَالِ الشَّمْسِ أَرْبَعَةُ أَقْدَامٍ فَلَا تُصَلِّي إِلَّا الْعَصْرَ» آن وقت این هم با این موافق می‌شود. «تشتغل بشأنها» یعنی هنوز ظهر است، اربعة اقدام نشده است. اتفاقاً آن طرف که می‌خواهیم موید اختصاصی بگیریم علیها صلاتان چه می‌شود، حالا آن هم معنا دارد ولی هر دو قضاء می‌شود، آن وقت دیگر …

شاگرد: ابتداءً این به ذهن ما آمد.

شاگرد2: وقتی عصر را خوانده، چرا دو تا را قبول نمی‌کنند؟

شاگرد: عصر را نخوانده، «و إن ضیّعت».

شاگرد2: نماز ظهر را «ضیّعت»

شاگرد: ظهر که معلوم شد گذشت، حالا اگر عصر هم ضایع کرد! ظاهرش همین است. فاء که می‌فرماید تفریع است.

استاد: می‌گویند حضرت می‌فرمایند عصر باید بخواند، اگر چه چیزی را تضییع کرد؟ عصر را؟ باید دو تا نماز بخواند؟

شاگرد: بله.

استاد: چرا؟

شاگرد: «ضیّعتَ» یعنی قضاءً.

استاد: خب چرا دو تا؟

شاگرد: مشکلی که این‌جا هست، به اصطلاح در روایت قبلی حضرت فرمودند و ملاک را روی طهر بردند، چه وقتی طهر می‌شود. این فرض سائل هم این‌جا عند الظهر است یعنی زمان ظهر طاهر شد.

استاد: اگر زن تضییع نکند پس چرا می‌گویند فقط عصر بخواند؟ در یک روایت که تناقض نمی‌شود.

شاگرد: تضییع نکرده، رفته سرگرم کارهای خودش شده، به وقت اختصاصی عصر رسیده است. حالا که به وقت اختصاصی عصر رسیده حضرت می‌فرمایند …

استاد: اگر عصر را تضییع کند. چرا دو تا؟ تکلیفش که یک عصر بیشتر نیست.

شاگرد: الان عصر تکلیفش است.

استاد: شما می‌گویید اگر این عصر را تضییع کند آن وقت دو تا نماز می‌شود.

شاگرد: اگر تضییع کرد باید دو تا را بخواند.

استاد: تکلیفش که همین یکی بود.

شاگرد: تکلیفش دو تاست؛ ظهر که معلوم است و قضاءً به ذمه‌اش آمد، حالا اگر عصر هم تضییع کرد دو تا را باید با هم بخواند.

شاگرد2: ایشان روی این مبنا می‌گویند که در وقت نماز عصر نمی‌شود نماز ظهر خواند.

شاگرد3: یک جمله در تقدیر می‌گیرند که وقتی «تشتغل فی شأنها» ظهر بر او قضا شد …

شاگرد: ظهر که واجب شده …

شاگرد4: در روایت اصلا نمی‌گوید ظهر قضاء؛ اگر «إن ضیّعت» نبود اصلا راوی نمی‌فهمید …

استاد: کلمه «وحدها» را شما چطور معنا می‌کنید؟ با این که باید قضا کند، خلاف …هست. حضرت می‌فرمایند «تصلی العصر وحدها» و حال آن که مقتضای مقام این است که حضرت بفرمایند «تصل العصر ثمّ تقض الاولی» نه این که «تصلی العصر وحدها». قرینه بحث تضییع است.

شاگرد: روایت دوم می‌گفت ظهر واجب نیست، ایشان می‌فرماید ظهر واجب است.

استاد: طبق آن روایت هم داریم معنا می‌کنیم. شما روی این که می‌خواهید تأید برای وقت اختصاصی، خب این طور هم معنا می‌کنید، تازه «وحدها» را هم باید حمل کنیم؛ لذا گفتم بنابراین …

شاگرد: نمی خواهیم تایید برای وقت اختصاصی بگیریم. ما عرضمان این است که دو تا بحث است. وقت اختصاصی که نمی‌شود در آن خواند با توجه به آن روایت حلبی داریم؛ اما یک بحث دیگر هم داریم؛ یعنی دو تا بحث را باید از هم جدا کنیم. یکی این که کجا نمی‌شود اختیاراً خواند، یک بحث دیگر این است که کجا و در چه زمانی اگر مکلف بود مثلا فرض کنید یک شخصی است هنوز بالغ نشده چه موقع اگر بالغ شد امر به صلاة برایش می‌آید؟ یک بار آمدنِ امر به صلاة است که در چه وقتی است، یک بحث این است که حالا چه زمانی فرصت دارد این امر را اجابت کند. این دو تا بحث را شاید بشود از هم جدا کرد.

شاگرد2: آن روایت اول شاید شاهد خوبی برای روایت باشد. ایشان می‌فرماید طهر ملاک است و لذا وقت غسل و این‌ها جزء این نیست.

مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ رِئَابٍ عَنْ عُبَيْدِ بْنِ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قَالَ: أَيُّمَا امْرَأَةٍ رَأَتِ الطُّهْرَ- وَ هِيَ قَادِرَةٌ عَلَى أَنْ تَغْتَسِلَ فِي وَقْتِ صَلَاةٍ- فَفَرَّطَتْ فِيهَا حَتَّى يَدْخُلَ وَقْتُ صَلَاةٍ أُخْرَى- كَانَ عَلَيْهَا قَضَاءُ تِلْكَ الصَّلَاةِ الَّتِي فَرَّطَتْ فِيهَا- وَ إِنْ رَأَتِ الطُّهْرَ فِي وَقْتِ صَلَاةٍ فَقَامَتْ فِي تَهْيِئَةِ ذَلِكَ- فَجَازَ وَقْتُ صَلَاةٍ وَ دَخَلَ وَقْتُ صَلَاةٍ أُخْرَى- فَلَيْسَ عَلَيْهَا قَضَاءٌ وَ تُصَلِّي الصَّلَاةَ الَّتِي دَخَلَ وَقْتُهَا.

وَ رَوَاهُ الشَّيْخُ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ مِثْلَهُ.[6]

استاد: بله آن هم باز بر خلافش است. روایت اول این است که  «مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ» که آن جا هم سند خوب است.  «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قَالَ: أَيُّمَا امْرَأَةٍ رَأَتِ الطُّهْرَ وَ هِيَ قَادِرَةٌ عَلَى أَنْ تَغْتَسِلَ فِي وَقْتِ صَلَاةٍ» صرف طهر در وقت صلاة کافی نیست باید بتواند…. «فَفَرَّطَتْ فِيهَا حَتَّى يَدْخُلَ وَقْتُ صَلَاةٍ أُخْرَى كَانَ عَلَيْهَا قَضَاءُ تِلْكَ الصَّلَاةِ الَّتِي فَرَّطَتْ فِيهَا» این‌جا هم «ضیّعت» ظهورِ مثل همان‌هاست یعنی «ضیّعت» در اتیان ظهر، آن وقت «علیها صلاتان» و الا اگر «لم تضیّع، لم تفرّد فی صلاة الظهر وحدها، تصلی العصر وحدها» ظاهرش این طوری می‌شود ولو بخواهیم این روایت را موید وقت اختصاصی 4 رکعت آخر بگیریم آن فرمایش شما را لابدّ باید بگوییم، حرف خوبی است که باید بگوییم این «وحدها» یعنی «وحدها» فعلاً در وقت. «فإن ضیّعت» خود عصر را هم اگر نخواند دیگر آن وقت «صلاتان» چون ظهرش را می‌دانی که باید بخواند، عصرش هم باید بخواند. پس این طوری معنا می‌شود. این روی فرض این است که اختصاصی بگیریم اما اگر بخواهیم روی مبنا روایات مثل اول و دوم معنا کنیم این طور دیگر لازم نیست معنا کنیم. این‌جا می‌گوییم «ضیّعت» یعنی «ضیّعت» ظهر را. و وقت عصر هم یعنی بعد از اربعة اقدام. یعنی بین این روایت با آن روایت اول و دوم منافاتی پیش نمی‌آید.

شاگرد: اگر بخواهیم مبنا را بگوییم باید دو تا فرض را بگوییم؛ یکی این که این روایت در وقت اختصاصی است، دوم هم این که آن قید شرط نیست یعنی همین که چون … می‌خواهیم بگوییم آن اشکال شما همچنان وارد است، حتی اگر این روایت را درباره وقت اختصاصی بگیریم آن وقت فرض هم بکنیم که خود وقوع طهر کفایت می‌کند، نه قادر براین چیزها.

استاد: بله ایشان هم همین را می‌گویند، یعنی ایشان دیگر باید از روایت اول و دوم آن …

شاگرد: می‌توانیم با آن هم معنا کنیم  فقط به شرط این که «شأنها» را بگیریم که کارهای دیگرش را می‌کند.

استاد: کارهای دیگر کرده است، نرفته غسل انجام بدهد.

 

برو به 0:32:53

شاگرد2: آن روایت ششم چطور است؟

وَ عَنْهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ زُرَارَةَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ عُبَيْدِ اللَّهِ الْحَلَبِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي الْمَرْأَةِ تَقُومُ فِي وَقْتِ الصَّلَاةِ- فَلَا تَقْضِي ظُهْرَهَا حَتَّى تَفُوتَهَا الصَّلَاةُ وَ يَخْرُجَ الْوَقْتُ- أَ تَقْضِي الصَّلَاةَ الَّتِي فَاتَتْهَا- قَالَ إِنْ كَانَتْ تَوَانَتْ قَضَتْهَا- وَ إِنْ كَانَتْ دَائِبَةً فِي غُسْلِهَا فَلَا تَقْضِي.

وَ عَنْ أَبِيهِ قَالَ: كَانَتِ الْمَرْأَةُ مِنْ أَهْلِي تَطْهُرُ مِنْ حَيْضِهَا- فَتَغْتَسِلُ حَتَّى يَقُولَ الْقَائِلُ قَدْ كَادَتِ الشَّمْسُ تَصْفَرُّ- بِقَدْرِ مَا أَنَّكَ لَوْ رَأَيْتَ إِنْسَاناً يُصَلِّي- الْعَصْرَ تِلْكَ السَّاعَةَ قُلْتَ قَدْ أَفْرَطَ- فَكَانَ يَأْمُرُهَا أَنْ تُصَلِّيَ الْعَصْرَ.[7]

استاد: اما روایات دیگر بعضی‌هایش بود که نزدیک می‌شود مثلا در روایت هشتم بود  «وَ عَنْهُ» یعنی علی بن حسن بن فضّال «عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ زُرَارَةَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ عُبَيْدِ اللَّهِ الْحَلَبِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي الْمَرْأَةِ تَقُومُ فِي وَقْتِ الصَّلَاةِ فَلَا تَقْضِي ظُهْرَهَا حَتَّى تَفُوتَهَا الصَّلَاةُ وَ يَخْرُجَ الْوَقْتُ أَ تَقْضِي الصَّلَاةَ الَّتِي فَاتَتْهَا قَالَ إِنْ كَانَتْ تَوَانَتْ» سستی کرد «قَضَتْهَا وَ إِنْ كَانَتْ دَائِبَةً فِي غُسْلِهَا» اگر مشغول غسل بود و گذشت «فَلَا تَقْضِي.» چون فرصت نداشت. این هم باز دالّ بر این است که صرف وقت کافی نیست.

«وَ عَنْ أَبِيهِ قَالَ:» در وسائل این «و عن أبیه قال» را در وسائل شماره 9 زدند؛ نمی‌دانم در چاپ آل‌البیت هم شماره 9 زدند؟ یا شماره را عوض کردند؟

شاگرد: در آل البیت شماره 2374 هست. «و عن أبیه» شماره جدید است.

استاد: اصلا برای این سند ذکر نکردند، مثل این که ماندند که این چطوری می‌شود، یعنی چه یک دفعه «و عن أبیه»؟ این طوری که من در ذهنم آمد در تهذیب این بیخود شماره جدا زده شده است، این «و عن أبیه» ظاهرش این است که امام صادق سلام‌الله‌علیه از امام باقر علیه‌السلام دارند نقل می‌کنند و ادامه حدیث است. حلبی دارد نقل می‌کند که امام صادق این طوری فرمودند و ضمن فرمایششان حضرت فرمودند «و عن أبیه» یعنی «نقل الامام الصادق علیه‌السلام عن أبیه علیه‌السلام قال» یعنی امام باقر سلام‌الله‌علیه فرمودند «كَانَتِ الْمَرْأَةُ مِنْ أَهْلِي تَطْهُرُ مِنْ حَيْضِهَا فَتَغْتَسِلُ حَتَّى يَقُولَ الْقَائِلُ قَدْ كَادَتِ الشَّمْسُ تَصْفَرُّ» دیگر آن آخر وقت غسل انجام می‌دهد، خورشید زرد شده است. چطوری؟ «بِقَدْرِ مَا أَنَّكَ لَوْ رَأَيْتَ إِنْسَاناً يُصَلِّي الْعَصْرَ تِلْكَ السَّاعَةَ قُلْتَ قَدْ أَفْرَطَ» اگر یک انسان معمولی بدون این که حائض باشد، آدم مکلف متعارف حالا می‌خواهد نماز عصر بخواند می‌گویید این دیگر در نماز عصر تفریط کرده است. اگر این طوری بود «فَكَانَ يَأْمُرُهَا أَنْ تُصَلِّيَ الْعَصْرَ.» می‌گفتند که دیگر ظهر را نخواند. تفریط عصر یعنی آخر وقت زمان عصر بوده است.

شاگرد: این الان موید وقت اختصاصی بود.

استاد: این چون «تصفرّ الشمس» دارد نزدیک می‌شود.

شاگرد2: واضح‌تر از 4 رکعت است.

استاد: بله به تعبیر مرحوم آقای حکیم صحیح حلبی که ایشان خدشه کردند، آخر کارش هم گفتند یک تعبیر قشنگی دارند که ما همراه مشهور می‌شویم «أمّا و فی النفس منه شیء» یعنی وقت اختصاصی را می‌خواهند بپذیرند آخرش مشکل دارند؛ مستمسک جلد پنجم می‌فرمایند «و على هذا فالجمع العرفي بين مجموع الأدلة يساعد الاختصاص، و إن كان في النفس منه شي‌ء»[8] ایشان در آن اشکال کردند، تنها چیزی که آقای حکیم را موافق قول مشهور نگه داشته همین روایت حلبی بوده که حضرت فرمودند «فاتتاه»؛ دلالت این «فاتتاه» را قوی دانستند به طوری که نتوانستند از آن رد شوند. با این که این‌ها بوده می‌فرمایند «فی النفس منه شیء» یعنی هنوز صاف نیست. حالا سید که طور دیگری معنا کردند و راجع به  این روایت حلبی باید مفصل صحبت کنیم.

شاگرد: روایت بعدی وسائل فضائش دوباره به این یکی روایت برمی‌گردد.

وَ عَنْهُ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِي نَجْرَانَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِذَا طَهُرَتِ الْمَرْأَةُ قَبْلَ غُرُوبِ الشَّمْسِ- فَلْتُصَلِّ الظُّهْرَ وَ الْعَصْرَ- وَ إِنْ طَهُرَتْ مِنْ آخِرِ اللَّيْلِ فَلْتُصَلِّ الْمَغْرِبَ وَ الْعِشَاءَ.

وَ عَنْهُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ ثَعْلَبَةَ عَنْ مَعْمَرِ بْنِ يَحْيَى عَنْ دَاوُدَ الدِّجَاجِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: إِذَا كَانَتِ الْمَرْأَةُ حَائِضاً فَطَهُرَتْ قَبْلَ غُرُوبِ الشَّمْسِ- صَلَّتِ الظُّهْرَ وَ الْعَصْرَ- وَ إِنْ طَهُرَتْ (مِنْ آخِرِ اللَّيْلِ) صَلَّتِ الْمَغْرِبَ وَ الْعِشَاءَ الْآخِرَةَ.[9]

استاد: روایت دهم که «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِذَا طَهُرَتِ الْمَرْأَةُ قَبْلَ غُرُوبِ الشَّمْسِ فَلْتُصَلِّ الظُّهْرَ وَ الْعَصْرَ» این مضمون که چند تا هست، یکی دو تا نیست. سه چهار تا هست که همه ذهن‌ها می‌گویند کأنه هر دو را بخواند.

یازدهمی هم باز همین است «إِذَا كَانَتِ الْمَرْأَةُ حَائِضاً فَطَهُرَتْ قَبْلَ غُرُوبِ الشَّمْسِ صَلَّتِ الظُّهْرَ وَ الْعَصْرَ»

شاگرد: ظاهراً با آن روایت ناسازگار شد، تعارض شد.

استاد: با کدام؟

شاگرد: همان روایتی که می‌گفت اگر اربعه اقدام رد شد دیگر ظهر را نخوان. می‌گوییم قبل غروب شمس که قطعاً أربعة اقدام رد شده و خیلی هم بیشتر رد شده …

استاد: آن روایت منظورتان هست؟ همان روایتی که فتوا بر طبقش نیست. بله! آن‌‌ها طبق این‌ها معروف است.

شاگرد: می‌خواهم بگویم چطوری جمع می‌کردند؟

شاگرد2: لسانش تعارض ندارد، قبل را تفسیر می‌کند.

استاد: ایشان قبل غروب الشمس را قبلِ واسع می‌گیرند؛ یعنی از اربعة اقدام یک قبلِ وسیع می‌گیرند. همین احتمال در ذهنم بود که خیلی تصریح نیست که یعنی «قُبیل»؛ «قُبِیل» غروب شمس نیست. قبل آن را هم می‌گیرد.

شاگرد: آن شاهد بعدی هم که برای نماز مغرب و عشاء است. البته آخر اللیل. اگر یک مقدار وقت اولیه‌اش بود آن هم قرینه است که منظورمان از غروب شمس همان غروب خودمان است.

استاد: بله خود حالا الان آن یکی‌اش چطور؟ اگر ساعت 2 شب مرأة پاک شد، شما می‌گویید نماز مغرب و عشاء بخواند یا نخواند؟

شاگرد: روایت بعدی می‌گوید «قَبْلَ طُلُوعِ الْفَجْرِ صَلَّتِ الْمَغْرِبَ وَ الْعِشَاءَ».[10]

استاد: می‌گویم که همه‌اش این را دارد. یعنی «وَ إِنْ طَهُرَتْ (مِنْ آخِرِ اللَّيْلِ)» این یکی دارد که « قَبْلَ طُلُوعِ الْفَجْر» بخواند یا نخواند. عده‌ای به خاطر مطالب نصف اللیل حمل بر استحباب کردند گفتند مستحب است بخواند ولی وجوب نگفتند. خب اگر این نصفش استحباب است، آن نصفش هم استحباب می‌شود. جمع می‌شود که آن روایت می‌گوید واجب بر او نیست ولی خوب است، وقت اختیاری را درک نکرده، ولی وقت اضطراری را که درک کرده است مستحب است. یعنی اگر این‌ها را قرینه بر همدیگر بگیریم.  حالا بحث نصف اللیل هم دوباره مفصل خودش می‌آید. علی ای حال این روایت دنبالش لسان را می‌رساند که صدرش هم ندبی باشد.

 

برو به 0:40:41

روایات نسیان ظهر در تایید روایت داود بن فرقد

دیگر نمی‌دانم شما چیزی برخورد کردید که وقت اختصاصی ما نحن فیه را به ذهن خیلی واضح نزدیک کند، ذو وجهین نباشد. برخورد کردید یا نه؟ هم در باب 48، هم در باب 49؛ بلکه مجموع باب 48 و 49 را که آدم می‌بیند مدام فضاها و قرائنی باز می‌شود که این تأیدی که فرمودند ضعیف می‌شود. خب حالا اگر شما باز هم چیزی برخورد کردید و بعدش دیدید برای من بفرمایید. حالا من عبارت را بخوانم.  «المتأيّدة» پس مرسله داود بن فرقد متأید شد «بروايات طُهر الحائض  و نسيان الظهر إلى عند غروب الشمس» که همان بابی بود که دیروز خوانده شد. باب چهارم ابواب مواقیت روایاتی که داشت دیروز چند تا را خواندیم. «نسیان الظهر إلی غروب الشمس» همان آدرسی که این‌جا دادند بیشترش را می‌بینیم. 

وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنِ الْعَبَّاسِ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ هَمَّامٍ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ ع أَنَّهُ قَالَ: فِي الرَّجُلِ يُؤَخِّرُ الظُّهْرَ حَتَّى يَدْخُلَ وَقْتُ الْعَصْرِ- إِنَّهُ يَبْدَأُ بِالْعَصْرِ ثُمَّ يُصَلِّي الظُّهْرَ.

أَقُولُ: حَمَلَهُ الشَّيْخُ عَلَى تَضَيُّقِ وَقْتِ الْعَصْرِ لِمَا مَضَى وَ يَأْتِي.

وَ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنِ ابْنِ سِنَانٍ عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ عَنِ الْحَلَبِيِّ فِي حَدِيثٍ قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ رَجُلٍ نَسِيَ الْأُولَى وَ الْعَصْرَ جَمِيعاً- ثُمَّ ذَكَرَ ذَلِكَ عِنْدَ غُرُوبِ الشَّمْسِ- فَقَالَ إِنْ كَانَ فِي وَقْتٍ لَا يَخَافُ فَوْتَ إِحْدَاهُمَا- فَلْيُصَلِّ الظُّهْرَ ثُمَّ لْيُصَلِّ الْعَصْرَ- وَ إِنْ هُوَ خَافَ أَنْ تَفُوتَهُ فَلْيَبْدَأْ بِالْعَصْرِ- وَ لَا يُؤَخِّرْهَا فَتَفُوتَهُ فَتَكُونَ قَدْ فَاتَتَاهُ جَمِيعاً- وَ لَكِنْ يُصَلِّي الْعَصْرَ فِيمَا قَدْ بَقِيَ مِنْ وَقْتِهَا- ثُمَّ لْيُصَلِّ الْأُولَى بَعْدَ ذَلِكَ عَلَى أَثَرِهَا.[11]

«وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنِ الْعَبَّاسِ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ هَمَّامٍ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ ع أَنَّهُ قَالَ: فِي الرَّجُلِ يُؤَخِّرُ الظُّهْرَ حَتَّى يَدْخُلَ وَقْتُ الْعَصْرِ إِنَّهُ يَبْدَأُ بِالْعَصْرِ ثُمَّ يُصَلِّي الظُّهْرَ.» این روایت هم نظر داشته باشید ان شاء الله بحثمان مفصل راجع به آن «أربع مکان اربع» رسید تذکر بدهید. این روایت هم به آن جا مربوط می‌شود. ملاحظه می‌کنید که این فایده را دارد. «إِنَّهُ يَبْدَأُ بِالْعَصْرِ ثُمَّ يُصَلِّي الظُّهْرَ.»

بعد روایت هجدهم که همین صحیحه حلبی است که بحث خودمان بود «وَ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنِ ابْنِ سِنَانٍ عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ عَنِ الْحَلَبِيِّ فِي حَدِيثٍ قَالَ: سَأَلْتُهُ» که مضمره تعبیر می‌کنند، شاید آقای حکیم تعبیر می‌کنند مضمره حلبی؛ «سألتُه عَنْ رَجُلٍ نَسِيَ الْأُولَى وَ الْعَصْرَ جَمِيعاً ثُمَّ ذَكَرَ ذَلِكَ عِنْدَ غُرُوبِ الشَّمْسِ فَقَالَ إِنْ كَانَ فِي وَقْتٍ لَا يَخَافُ فَوْتَ إِحْدَاهُمَا فَلْيُصَلِّ الظُّهْرَ ثُمَّ لْيُصَلِّ الْعَصْرَ وَ إِنْ هُوَ خَافَ أَنْ تَفُوتَهُ فَلْيَبْدَأْ بِالْعَصْرِ» اول عصر را بخوان. «وَ لَا يُؤَخِّرْهَا فَتَفُوتَهُ» که ظهر را بخواند. «و لا یؤخّرها» یعنی «و لا یبدأ بالظهر فیؤخّر العصر» فرض هم بوده که یکی را … «خاف» این که «تفوته أحداهما» «وَ لَا يُؤَخِّرْهَا فَتَفُوتَهُ فَتَكُونَ قَدْ فَاتَتَاهُ جَمِيعاً» هر دو از او فوت شده است. یعنی ظهر چون در وقت اختصاصی عصر قرار گرفته باطل است، عصر را هم که نخوانده پس «فاتتاه جمیعاً»

شاگرد: «یؤخّرها» بدایت به اولی از کجا در آمد؟

استاد: صریحاً حضرت فرمودند «فلیبدأ بالعصر»

شاگرد: درست «فلیبدأ بالعصر و لا یؤخّرها» این به تأخیر انداختن عصر معلوم می‌شود که ظهر را شروع کرده است؟

استاد: ظاهرش این است «فلیبدأ بالعصر» ابتداء به عصر می‌کنیم ترتیب بهم می‌خورد یعنی «لا یبدأ بالظهر». «فلا یؤخّرها عن الظهر» نه این که بروند که آدم بدی نباشد، نرود معصیت کند همین اندازه هم نخواند. از محل بحث خارج می‌شود. می‌خواهند بگویند آدم بدی نباشد که تأنّی کند. در مقامی که مخصوصاً … چون سائل می‌گوید «نسی الاولی و العصر جمیعاً» تأکیدش روی این دو تا بوده است. خب بعد می‌فرمایند «و لا یؤخرها» یعنی «لا یؤخّرها عن الاولی» به معنای ظهر «فتفوته» پس عصر از او فوت می‌شود. چرا؟ چون «یخاف أحداه» را می‌رسد. «لا یخاف فوت احداهما» بود، این‌جا «یخاف فوت احداهما» بود. پس «و لا یؤخر العصر فتفوته العصر» یعنی «فتفوت العصر إیّاه فیکون» چون ظهر را خواند ولی فقط یکی‌اش فوت می‌شد، ظهر را در وقت اختصاصی خوانده است. «فَتَكُونَ قَدْ فَاتَتَاهُ جَمِيعاً.»

نعم يبقى الإشكال في صحيح الحلبي المتقدم، لظهوره في فوت الظهر إذا لم يبق من الوقت إلا مقدار أداء العصر و إن صليت الظهر فيه الذي لا يكون ذلك إلا لوقوعها في غير وقتها. و حمله على كون تطبيق الفوت على الظهر من جهة سقوط الأمر بها و لو من جهة مزاحمتها بالعصر التي هي أهم منها، لا من جهة خروج وقتها بعيد، لكنه لا يدل على بطلان الظهر الذي جعلوه من ثمرات الاختصاص. و أيضاً يتوقف الاستدلال به على الاختصاص على القول بعدم الفصل.[12]

همین روایت است که عرض کردم مرحوم آقای حکیم دیگر تعبیرشان این بود که به این روایت که رسیدند در همه حرف‌های دیگر خدشه می‌کنند و حرف‌های خوبی هم دارند از دیگران جواب می‌دهند، این‌جا می‌فرمایند «نعم»، یعنی همه آن حرف‌ها را اشکال کردید «یبقی الاشکال فی صحیح الحلبی» این هم به عنوان اشکال می‌گویند.

یعنی برایشان صاف بوده وقت اختصاصی جا نمی‌گیرد به عنوان اشکالی در آن گفتند صحیحه حلبی «لظهوره في فوت الظهر إذا لم يبق من الوقت إلا مقدار أداء العصر و إن صليت الظهر فيه الذي لا يكون ذلك إلا لوقوعها في غير وقتها.» بعد چیست؟ دیگر باطل شده است. بعد «حمله» را هم جواب می‌دهند.

ایشان دارند که  «لكنه لا يدل على بطلان الظهر الذي جعلوه من ثمرات الاختصاص.» بحث می‌کنند؛ بحث خوبی دارند. «و أيضاً يتوقف الاستدلال به على الاختصاص على القول بعدم الفصل» فصل اول ظهر. این‌ها را می‌گویند ولی خلاصه آخر کار قبول می‌کنند و در چند سطر بعدش می‌پذیرند.

شاگرد: بخواهند همه روایت‌ها را … بالاخره از مجموع روایات یک اطمینان برای ما حاصل می‌شود که یک چیزی به عنوان حداقل کار وجود دارد؛ این اگر وقت اختصاصی نباشد چیست؟

استاد: این نکته خوبی است؛ این را ان شاء الله مفصل بحث می‌کنیم. باید همه ادله را ببینیم این اطمینان حاصل بشود بعد ببینیم که …

شاگرد: اگر بخواهیم قبول نکنیم باید بگوییم «لیس بشیء» است.

استاد: نه هست؛ مثلا شما همان متن عروه از سید را ببینید؛ سید خودشان به این معنا وقت اختصاصی را قبول نمی‌کنند اما بعد می‌گویند که بنابر مختار ما این طوری می‌شود که  «و على ما ذكرنا يظهر فائدة الاختصاص فيما إذا مضى من أول الوقت مقدار أربع ركعات فحاضت المرأة»[13] فقط ظهر را می‌خواند. یعنی خود سید اربعة رکعاتی را می‌پذیرند اما نه این طوری که مشهور گفتند و لوازمی دارد. لذا مجموعه ادله را که ببینیم لوازم خوبی دارد اما نه هر چه که مشهور فهمیدند.

 

والحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین

 

 

 

شاگرد: در احکام یک نظامی وجود دارد؛ دنبال این هستیم و شما هم قبلاً اشاره کردید که یک نظام کلانی وجود دارد که ما غالباً دنبال آن هستیم که آن را شناسایی کنیم. در بحث‌های مربوط به بحث‌های زن شهید مطهری یک بحث‌هایی دارند و ما از آن‌ها سعی کردیم یک الگوی کلانی دربیاوریم. گفتیم امکانش هست که یک مقاله‌ای کوچکی هم هست اگر امکانش هست نگاه کنید بفرمایید که چقدر بیراه هست.

استاد: استفاده می‌کنم ان شاء الله.

شاگرد: بعد از آن الگوی کلان آمدیم گفتیم برخی از مسائل مستحدثه را چطور می‌توانیم حل کنیم؟ مثلا بحث اشتغال زنان را به عنوان یک مسأله مستحدثه، نه به معنای اصل جوازش، خواستیم ببینیم این الگو را می‌شود جایی مطرح کرد؟!

استاد: عرض کردم که استفاده می‌کنم.

تاخیر نماز صبح

شاگرد: تأخیر نماز صبح به این که هر چه هوا روشن‌تر باشد از این جهت استحبابش بیشتر است؟ چون آقای بهجت نماز می‌خواندند و در رکعت دوم آفتاب روی سجاده‌شان می‌افتاد.

وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ يَحْيَى بْنِ أَكْثَمَ الْقَاضِي أَنَّهُ سَأَلَ أَبَا الْحَسَنِ الْأَوَّلَ ع عَنْ صَلَاةِ الْفَجْرِ- لِمَ يُجْهَرُ فِيهَا بِالْقِرَاءَةِ وَ هِيَ مِنْ صَلَوَاتِ النَّهَارِ- وَ إِنَّمَا يُجْهَرُ فِي صَلَاةِ اللَّيْلِ- فَقَالَ لِأَنَّ النَّبِيَّ ص كَانَ يُغَلِّسُ بِهَا فَقَرَّبَهَا مِنَ اللَّيْلِ.[14]

استاد: آن چیزی که در روایات دارد این است که «النَّبِيَّ ص كَانَ يُغَلِّسُ» یغلس یعنی هوا تاریک بود می‌خواندند ولی خب بعداً برای بعضی جماعت‌ها که برقرار می‌شد امیرالمومنین امر کردند و در نهج البلاغه هست که به امراء می‌گفتند وقتی بخوانید طوری باشد که مردم رعب می‌شود، دید داشته باشند. آن جا امن بود و در مدینه تفاوت می‌کرد. اما در جاهای دیگر و مواردی که خیلی مطمئن نیستند، رفت‌وآمدها کنترل‌شده‌تر باشد. اما این که شما فرمودید چطور باشد؟

شاگرد: بعضی‌ها می‌گفتند در رکعت دوم آفتاب هم روی سجاده می‌افتاد یعنی این قدر تأخیر می‌انداختند هوا این قدر روشن بود.

استاد: چه کسی؟ کجا؟

شاگرد: شنیدیم بعضی‌ها این طور می‌خواندند حالا نمی‌دانیم حقیقت دارد یا نه؟

استاد: یعنی تعقیب را تا آن موقع طول می‌دادند؟ این که خیلی خوب است.

شاگرد: نه خود نماز را؛ رکعت اول را در وقت می‌خواندند … شاید حمد و سوره می‌خواندند طولانی می‌شد. حالا نمی‌دانم.

استاد: همان هم سید در عروه اشکال می‌کنند که کسی سوره را طوری طولانی بخواند که فقط یک رکعت را در وقت بخواند. یک کسی از حاج آقا خلافش را نقل می‌کرد که خودش می‌گفت رفتم گفتم حاج آقا این طوری عمل کردند.

شاگرد: خود حاج آقا هم بعضی وقت‌ها هوا خیلی روشن بود می‌آمدند.

استاد: بله در رکعت اول سوره جمعه می‌خواندند. یک آقایی می‌گفت من رفتم گفتم مثلا شما سوره جمعه می‌خوانید چه بسا هفته بعدش رکعت اول قل هو الله خواندند، رکعت دوم جمعه خواندند. آن وقت سید همین را هم می‌گویند اگر رکعت دوم هم قرار بشود که طولانی باشد که وقت خارج بشود … اگر این نقل ایشان درست باشد که این طور کاری حاج آقا کردند معلوم می‌شود به نظر ایشان اشکال ندارند. رکعت اول را که درک کردند، رکعت دوم را هر چه می‌خواهی طول بده ولی آن چیزی که شما می‌گویید را من نشنیده بودم. شما از روایت شنیدید یا از یک کاری که یک عالمی کرده است؟

شاگرد: از عالمی شنیدم.

شاگرد2: آقا میرزا جواد آقا ظاهراً همچین کاری می‌کردند.

استاد: آمیرزا جواد آقا در حرم نماز می‌خواندند؛ این قدر دیر می‌آمدند؟

شاگرد2: من یک نقلی از ایشان شنیدم که سوره بقره می‌خواندند. ایشان بودند یا کس دیگری؟! ظاهراً ایشان بودند. شاید مشکوک بوده مثلا؛ این که قطعاً این طوری می‌کردند نمی‌دانم.

استاد: آمیرزا جواد آقا شنیدم در حرم می‌خواندند اما حالا کدام نمازها را یا هر سه نماز است نمی‌دانم. علی ای حال طبق این‌هایی که سید در عروه گفتند و چیزهایی که طلبگی خواندیم این طوری نبود. حالا خلاف آن به چه دلیلی است بیشتر باید بررسی کرد.

شاگرد: این سیره خود حاج آقا هم دلیل داشته است، حاج آقا دیر می‌آمدند به خاطر این که مردم برسند حقیقت دارند.

استاد: آن چند جور وقت‌های مختلف بود که وجوه مختلفی هم نقل می‌کردند.

شاگرد: شما از خودشان دلیلش را نشنیدید؟

استاد: نه از خودشان نشنیدم. یک آقایی می‌گفت گفتم که حاج آقا! چرا با تاخیر تشریف می‌فرمایید؟ فرمودند که مسجدمان در محل است، آن‌هایی که اول وقت نماز می‌خواندند حرم می‌روند، عده‌ای هم دیر می‌شود و در محل می‌خواهند یک وقتی که برسند ما متأخر می‌خوانیم که اگر می‌خواهند جماعت برسند بیایند. این را مثلا یکی نقل می‌کرد. لذا آن وقت‌هایی که مردم در ماه مبارک همه بیدار بودند اول وقت می‌آمدند. وقت‌های دیگرش این طور بود. من یادم است 4 تا نماز صبح در حرم خوانده می‌شد؛ مرحوم آقای مرعشی، بعد مرحوم آقای گلپایگانی، بعد آقا موسی شبیری جای آقاشان می‌خواندند، من دیگر آقاشان را ندیده بودم، بعداً آقا سید مصطفی خوانساری رحمة‌الله‌علیه می‌خواندند. ایشان هم از علمای بزرگوار بودند. 4 تا جماعت می‌شد. مثلا شاید حاج آقا همراه نماز آقای خوانساری می‌آمدند آن اوائل که ما آمده بودیم هوا یک کمی روشن شده بود، این اواخر دیرتر می‌آمدند باز یک نقل قول‌هایی بود که مثلا طوری شده به ایشان گفته شده مثلا بعضی چیزها در فکر شماست، شما دیرتر بیایید. این‌ها را من شنیدم ولی از خودشان من هیچی نشنیدم.اما اصل این که می‌گویند در خانه بعضی بودند این را اشاره می‌کردند که بعضی‌ها در خانه فرادی می‌خواندند بعد برای جماعت مردم می‌آمدند. این‌ها را زیاد چند بار شنیدم.

 


 

[1] بهجة الفقیه، ص 32

[2] وسائل الشيعة، ج‌2، ص: 362

[3] وسائل الشيعة، ج‌2، ص: 361-362

[4] همان، ص 363

[5] همان

[6] وسائل الشيعة، ج‌2، ص: 361

[7] وسائل الشيعة، ج‌2، ص: 364

[8] مستمسك العروة الوثقى، ج‌5، ص: 33

[9] وسائل الشيعة، ج‌2، ص: 364

[10] همان، ص 365

[11] وسائل الشيعة، ج‌4، ص: 129

[12] مستمسك العروة الوثقى، ج‌5، ص: 33

[13] العروة الوثقى (للسيد اليزدي)، ج‌1، ص: 521

[14] وسائل الشيعة، ج‌6، ص: 84

درج پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

The maximum upload file size: 10 مگابایت. You can upload: image, audio, video, document, text, archive. Drop files here

هیچ فایلی انتخاب نشده است