1. صفحه اصلی
  2. /
  3. شرح
  4. /
  5. درس فقه(٩٣)- وقت مختص و مشترک(١)- طرح سوالاتی برای استظهار...

درس فقه(٩٣)- وقت مختص و مشترک(١)- طرح سوالاتی برای استظهار دقیق تر

    |
  • لینک کوتاه : https://almabahes.bahjat.ir/?p=19124
  • |
  • بازدید : 76

استاد: … این اهل گناه کبیره نیست.

شاگرد: چرا سیره شاگردانش این نبود؟ شاگردانشان هم نمی‌خواندند. من شاگردان آقا را خیلی‌‌هایشان را دیدم این طرف و آن طرف فرادی می‌خوانند، آن‌ها چرا این کار را نمی‌کردند؟ آن‌ها که خودشان شاگرد خود آقا بودند، سیره آقا را از نزدیک دیده بودند، چرا برای خودشان نماز نمی‌خواندند . یعنی فعل آن‌ها به نظرتان حجیت ندارد؟

استاد: فعل لسان ندارد. اگر بگویند «لا أقتدی لأنّی جاهلٌ و لم أحرز عدالته» اگر این را بگویند درست است اما یک جایی می‌بینیم نخواندند، این لسان ندارد که به خاطر اخلال و عدم احراز است؛ ده‌ها وجه دیگر می‌تواند باشد. خیلی چیزهایش هست که … می‌گویم چیزهایی هست که ما نمی‌دانیم. دیدید که یک اقتداء چه لوازمی دارد! مرحوم آقای صدوقیِ بزرگ در یزد، هر مسجدی می‌خواست امام جماعت جدید داشته باشد کأنه این امام پا نمی‌گرفت، مردم یک احتیاطاتی داشتند، اگر می‌خواست پا بگیرد، ایشان اولین نماز را بدهند ایشان اقتداء کنند؛ می‌گفتند خب آقای صدوقی پشت سرش آمدند اقتداء کردند حالا دیگر خوب شد. آقای علاقه‌بند که استاد ما بودند می‌فرمودند ما آمدیم این‌جا نماز بخوانیم دیدیم آقای صدوقی آمدند. گفتند من هم آن روز نماز نخواندم، هر چه گفتم شما بخوانید گفتند نه، می‌خواستند بگویند یعنی این نباشد که …می‌گفتند من نخواندم، خود حاج آقا خواندند. این طوری یادم می‌آید. این اقتداء آقای صدوقی یعنی چه؟ یعنی دارند یک حسابی به او می‌دهند، لوازمی دارد. خلاصه ممکن است مراعات‌هایی بکنند که ما نمی‌دانیم. اگر فعلی لسان‌دار بیاورید، خودشان گفته بودند که من اقتداء نکردم به خاطر این که احراز عدالت ولو ظنی نکردم، آن درست است. خلاصه این عبارتی که این‌جا هست خیلی روشن و واضح است ولو همین فرمایش شما معروف شده که حالت سختی مطلب … ولی اصل این که این حالات بماند موافق فقه شیعه هست که یک امتیاز مهمی بین فقه شیعه با فقه اهل تسنن در این که آن‌ها اقتداء به هر طور امامی را شرط بدانند، عدالت را شرط می‌دانند. این اصلش مهم است. حالا نمی‌دانم بین سنی‌ها هم کسی هست که عدالت را شرط بدانند یا نه؟  اصلا بین آن‌ها هیچ کس نیست.

شاگرد: یک بار که نگاه می‌کردیم فکر کنم بودند.

استاد: بعضی‌ها بودند از همین چهار تا مذهبشان که می‌گویند باید عادل باشد.

شاگرد: دارند که «مَنَعَکَ» از باب تقیه.

استاد: آن‌ها می‌گویند؟! به خاطر امیر و این‌ها؛ امیر‌هایی بودند که ظالم بودند الان که گفتید یادم آمد به خیالم دیده بودم. الان که گفتید در ذهنم آمد که آن‌ها این‌جا دارند که اگر می‌ترسد و امیر هست و در عین حال هم قطع دارد که عادل نیستند …

این هم بین شیعه معروف است که گفته بودند این کفش‌ها را می‌دزده، جلویش نگهش داشت که نتواند …

 

برو به 0:03:54

بسم الله الرحمن الرحیم

وقت اختصاصی ظهرین

 [مسألة] الوقت الاختصاصي للظهرين‌

مسألة: يدخل وقت الظهرين بالزوال و يخرج بالغروب. و يعتبر الترتيب بينهما في العمد مطلقاً، لا في السهو في الجملة. و يختصّ الظهر بأوّل الوقت، بمقدار أدائه مع الشروط المفقودة، و العصر بآخره كذلك؛ فلا تصحّ العصر في وقت الظهر الاختصاصي و لو سهواً، كما لا تصحّ الظهر في الوقت المختصّ بالعصر و لو سهواً.

و يدلّ عليه مرسلة «داود بن فرقد» المشهورة عملًا، بل عن «الشيخ نجيب الدّين»: أنّه نقل الإجماع عليه جماعة، و لعلّهم اطّلعوا على فتوى «الصدوق»، بالوفاق في غير ما اقتصر فيه على نقل المطلق. و في قبالها الإطلاقات، و في بعضها الدلالة على الترتيب دون بعضها، لكنّ إطلاقها المقتضي لصحّة العصر في المختصّ بالظهر، و الظهر في المختصّ بالعصر ليس بتلك القوّة، خصوصاً مع بيان الترتيب في بعضها غيرَ مقيّدٍ بعدم السهو، فهي قابلة للتقييد بما في المرسلة المشهورة، المتأيّدة بروايات طُهر الحائض و نسيان الظهر إلى عند غروب الشمس، و تأخير الظهر حتى يدخل وقت العصر أنّه يبدء بالعصر، و توقيت العشاء بفعل المغرب.[1]

«[مسألة] الوقت الاختصاصي للظهرين» این عناوین را دیگران اضافه کردند. آن چیزی که حاج آقا فرمودند این است «مسألة: يدخل وقت الظهرين بالزوال و يخرج بالغروب.» خب این ابتداء و انتهای وقت است. «و يعتبر الترتيب بينهما في العمد مطلقاً» اگر عامد است مطلقاً ترتیب شرط است. «لا في السهو في الجملة.» در سهو هم مثل وقت اختصاصی فی‌الجمله هست؛ یعنی بعضی موارد در سهو ترتیب معتبر نیست، بعضی‌اش مثل وقت اختصاصی و این‌ها معتبر هست. «و يختصّ الظهر بأوّل الوقت،» وقت اختصاصی ظهر به اول وقت اختصاص پیدا می‌کند «بمقدار أدائه مع الشروط المفقودة» اگر وضو ندارد، وضوء هم جزء وقت اختصاصی می‌شود «و العصر» یعنی «یختص العصر» «بآخره» آخر الوقت «كذلك؛» یعنی«بمقدار أدائه مع الشروط المفقودة» پس اگر مثلا شش رکعت به غروب مانده اما به اندازه دو رکعتش باید وضو بگیرد، آن هم باز وقت اختصاصی عصر است و نمی‌تواند ظهر بخواند.  «فلا تصحّ العصر في وقت الظهر الاختصاصي و لو سهواً، كما لا تصحّ الظهر في الوقت المختصّ بالعصر و لو سهواً.» خب این اصل فتوا و مسأله است، فروعاتش هم واضح است، همه هم شنیدیم، هم زیاد شنیدیم، هم زیاد گفتیم و مسائل روشن است. اما از نظر استدلالی دیگر استدلال است و جورواجور می‌شود در اطرافش حرف زد، خدشه کرد. ببینیم توسعه و تضییقاتی در ادله اصلیه داده شده یا نشده است. این‌ها چیزهایی است که برویم جلو ببینیم.

شاگرد: «مع الشروط المفقودة» یعنی چه؟

استاد: یعنی نماز شرایطی دارد، اگر شرطش موجود نیست، آن شرط هم جزء وقت اختصاصی است مثل وضو. نماز مشروط به طهارت است، اگر وضو دارد همان 4 رکعت وقت اختصاصی است اما اگر وضو ندارد، طهارت هم که شرط صلاة است و نیست، این شرط مفقود هم وقتش، جزء وقت اختصاصی می‌شود. البته لوازمش بر آن بار شده و فروعاتش هم بعداً می‌گویند. اصل خود محتوای این مسأله هم مبهم نیست، اصل خود این محتوا طوری است که آدم زود تصور می‌کند و می‌تواند هم . مهم لوازمی است که بر آن بار می‌شود، ببینیم آن لوازم تا چه اندازه بر آن بار می‌شود.

شاگرد: پایان وقت ظهرین که فرمودند غروب است، ارتباطی با آن وقت نماز مغرب دارد؟

استاد: بله.

شاگرد: یعنی به این بیان که آن‌هایی که بگویند مثل ذهاب حمرة شروع …

استاد: بله فی‌الجمله هست. یعنی مثل ایشان که بعداً خیلی محکم می‌‌فرمایند که وقت مغرب با غروب یکی است. بعداً می‌رسیم می‌بینیم. استتار قرص را کافی می‌دانند. مثل ایشان می‌گویند غروب پایان وقت است و شروع نماز مغرب است. آن‌هایی که می‌گویند غروب شرعی هم همان مغرب است؟ دیدید می‌گویند نه؛ نماز عصر تا وقت مغرب فرصت دارد. یک عده‌ای هم بینابین بین این‌ها جمع کردند. می‌گویند برای قضاء شدن نماز غروب را حساب کنید و برای خواندن نماز مغرب، مغرب را حساب کنید. یعنی این فاصله یک وقتی هست که محل احتیاط است که مغرب را نخوانید، اگر خواستید ظهر و عصر هم بخوانید به نحو مثلاً ما فی‌الذمه بخوانید. از مفتین زمان ما که مرحوم شدند چنین کسانی در ذهنم هست. نمی‌دانم شما یادتان هست یا نه می‌گفتند غروب که شد نماز عصر قضاء شده است ولو مغرب باید …

شاگرد: پس ما دلیل خارجی نداریم که این را برساند پایان عصر، شروع مغرب است؟ این را به عنوان یک ضابطه روشن قطعی نداریم که چنین تفصیلی را بعضی‌ها دادند؟

استاد: بله ولی در بعضی‌ها بود و اسم غروب برده شده بود اما بود که تا این‌جا عصر است، از آن جا به بعد مغرب است. حالا روایتش در کافی یا در خود وسائل بود.

شاگرد: روایت هست وقتی غروب می‌شود …

استاد: «خرج وقت العصر و دخل وقت المغرب» من هم این در ذهنم هست. حالا هر کدام را می‌سیم.

ادله وقت اختصاصی

خب می‌فرمایند که «و يدلّ عليه» حالا بر این مدعا سراغ دلیل برویم. دلیل چیست؟ «یدلّ علیه مرسلة «داود بن فرقد» المشهورة عملًا» شهرت عملی! شهرت فتوایی که باید مستند معلوم نباشد؛ یا مستند معلوم است فقط مرسله هست؛ سند از حیث ارسال ضعیف است، جبر ضعف سند، عمل شده است؛ یعنی عملِ به روایت؛ عمل به روایت یعنی فتوا بر طبق روایت. پس وقتی مشهور بر طبق یک روایتی فتوا دادند که سندش ضعیف است، شهرت عملی جابر ضعف سند می‌شود.مرسله داود بن فرقد که مشهور عملی هست کجاست؟ در ابواب مواقیت باب چهارم حدیث هفتم است.

 

برو به 0:10:18

دلیل اول: روایت داود بن فرقد

وَ عَنْهُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى وَ مُوسَى بْنِ جَعْفَرِ بْنِ أَبِي جَعْفَرٍ جَمِيعاً عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الصَّلْتِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ دَاوُدَ بْنِ أَبِي يَزِيدَ وَ هُوَ دَاوُدُ بْنُ فَرْقَدٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِذَا زَالَتِ الشَّمْسُ فَقَدْ دَخَلَ وَقْتُ الظُّهْرِ- حَتَّى يَمْضِيَ مِقْدَارُ مَا يُصَلِّي الْمُصَلِّي أَرْبَعَ رَكَعَاتٍ- فَإِذَا مَضَى ذَلِكَ فَقَدْ دَخَلَ وَقْتُ الظُّهْرِ وَ الْعَصْرِ- حَتَّى يَبْقَى مِنَ الشَّمْسِ مِقْدَارُ مَا يُصَلِّي أَرْبَعَ رَكَعَاتٍ- فَإِذَا بَقِيَ مِقْدَارُ ذَلِكَ فَقَدْ خَرَجَ وَقْتُ الظُّهْرِ- وَ بَقِيَ وَقْتُ الْعَصْرِ حَتَّى تَغِيبَ الشَّمْسُ.[2]

«و عنه» یعنی جناب سعد که روایت قبلی «و عن سعد» بود. این دو تا روایتی هم که برای وقت اختصاصی است فعلاً اصل کاری همه در تهذیب است و در کافی نیست. «و عنه» از جناب سعد بن عبدالله اشعری «عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى» ایشان هم اشعری است. «وَ مُوسَى بْنِ جَعْفَرِ بْنِ أَبِي جَعْفَرٍ جَمِيعاً» یعنی احمد بن محمد بن عیسی و موسی بن جعفر بن ابی جعفر هر دو روایت کردند از چه کسی؟ «عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الصَّلْتِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ دَاوُدَ بْنِ أَبِي يَزِيدَ وَ هُوَ دَاوُدُ بْنُ فَرْقَدٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا» بقیه سند خیلی خوب است، فقط همین «عن بعض اصحابنا» این ارسالش سبب شده که روایت از این باب مرسله شده و ضعیف حساب می‌شود.

دلالت روایت حلبی، بالاتر از روایت داود بن فرقد

وَ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنِ ابْنِ سِنَانٍ عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ عَنِ الْحَلَبِيِّ فِي حَدِيثٍ قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ رَجُلٍ نَسِيَ الْأُولَى وَ الْعَصْرَ جَمِيعاً- ثُمَّ ذَكَرَ ذَلِكَ عِنْدَ غُرُوبِ الشَّمْسِ- فَقَالَ إِنْ كَانَ فِي وَقْتٍ لَا يَخَافُ فَوْتَ إِحْدَاهُمَا- فَلْيُصَلِّ الظُّهْرَ ثُمَّ لْيُصَلِّ الْعَصْرَ- وَ إِنْ هُوَ خَافَ أَنْ تَفُوتَهُ فَلْيَبْدَأْ بِالْعَصْرِ- وَ لَا يُؤَخِّرْهَا فَتَفُوتَهُ فَتَكُونَ قَدْ فَاتَتَاهُ جَمِيعاً- وَ لَكِنْ يُصَلِّي الْعَصْرَ فِيمَا قَدْ بَقِيَ مِنْ وَقْتِهَا- ثُمَّ لْيُصَلِّ الْأُولَى بَعْدَ ذَلِكَ عَلَى أَثَرِهَا.[3]

یک روایتی هم در همین باب هست که نمی‌دانم بعد حاج آقا اشاره فرمودند یا نه؛ روایت هجدهم هست که دلالتِ آن از حیث آن مطلوبی که آن‌ها دارند در بار کردن لوازم خیلی خوب است. روایت هجدم این است «وَ بِإِسْنَادِهِ» جناب شیخ «عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ» که ظاهراً طریقشان به حسین بن سعید هم خوب باشد؛ این طوری یادم است. «عَنِ ابْنِ سِنَانٍ» که ظاهرش این‌جا محمد بن سنان است که «فیه البحث المعروف». «عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ عَنِ الْحَلَبِيِّ فِي حَدِيثٍ» که غیر ابن سنان اگر محمد بن سنان باشد احتمال دیگری این‌جا نداشته باشد خب «فیه البحث المعروف»، بقیه سند خوب است. «فی حَدِیثٍ قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ رَجُلٍ نَسِيَ الْأُولَى وَ الْعَصْرَ جَمِيعاً ثُمَّ ذَكَرَ ذَلِكَ عِنْدَ غُرُوبِ الشَّمْسِ فَقَالَ إِنْ كَانَ فِي وَقْتٍ لَا يَخَافُ فَوْتَ إِحْدَاهُمَا فَلْيُصَلِّ الظُّهْرَ ثُمَّ لْيُصَلِّ الْعَصْرَ وَ إِنْ هُوَ خَافَ أَنْ تَفُوتَهُ فَلْيَبْدَأْ بِالْعَصْرِ وَ لَا يُؤَخِّرْهَا فَتَفُوتَهُ فَتَكُونَ قَدْ فَاتَتَاهُ جَمِيعاً وَ لَكِنْ يُصَلِّي الْعَصْرَ فِيمَا قَدْ بَقِيَ مِنْ وَقْتِهَا ثُمَّ لْيُصَلِّ الْأُولَى بَعْدَ ذَلِكَ عَلَى أَثَرِهَا.» خب این روایت که این قدر «فاتتاه» لازم را بر آن بار کردند دلالت قوی دارد.

ادامه بررسی روایت داود بن فرقد

حالا حاج آقا می‌فرمایند که «و یدلّ علیه مرسلة «داود بن فرقد»» خود مرسله چیست؟ مفاد مرسله این بود  «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِذَا زَالَتِ الشَّمْسُ فَقَدْ دَخَلَ وَقْتُ الظُّهْرِ حَتَّى يَمْضِيَ مِقْدَارُ مَا يُصَلِّي الْمُصَلِّي أَرْبَعَ رَكَعَاتٍ فَإِذَا مَضَى ذَلِكَ فَقَدْ دَخَلَ وَقْتُ الظُّهْرِ وَ الْعَصْرِ» وقت اشتراکی شد. «حَتَّى يَبْقَى مِنَ الشَّمْسِ مِقْدَارُ مَا يُصَلِّي أَرْبَعَ رَكَعَاتٍ فَإِذَا بَقِيَ مِقْدَارُ ذَلِكَ فَقَدْ خَرَجَ وَقْتُ الظُّهْرِ وَ بَقِيَ وَقْتُ الْعَصْرِ حَتَّى تَغِيبَ الشَّمْسُ.» این مرسله‌ای است که می‌بینید مفادش روشن است و مورد عمل مشهور هم هست ولو مرسله هم هست از این حیث جبران هست و هیچ مشکلی ندارد. لذا فرمودند «و یدلّ علیه» بر این مطلبی که ما گفتیم دلالت می‌کند که وقت اختصاصی بود و دخول وقت ظهرین بود «مرسلة «داود بن فرقد» المشهورة عملاً» مشهور بر طبقش فتوا دادند. «عملاً» این‌جا یعنی «فتوًی و افتاءً».

دلیل دوم: نقل اجماع

«بل عن «الشيخ نجيب الدّين»: أنّه نقل الإجماع عليه جماعة» شیخ نجیب الدین گفتند عده‌ای بر این اجماع نقل کردند که وقت اختصاصی داریم. خب می‌گوییم معروف شده که جناب صدوق روایات اختصاص را نیاورده، ایشان روایات اطلاقات را آورده است که «إذا زالت الشمس دخل وقت الصلاتین» هم ظهر و هم عصر و صدوق را به عنوان مخالف حساب کردند. حالا آن جا وقت هست که واقعا صدوق مخالف هست یا نیست. می‌فرمایند که «و لعلّهم» یعنی آن‌هایی که نقل اجماع کردند «اطّلعوا على فتوى «الصدوق»، بالوفاق في غير ما اقتصر فيه على نقل المطلق.» در مواردی جناب صدوق فقط مطلقات را گفتند. مطلقات چیست؟ «إذا زالت الشمس دخل وقت الصلاتین» این مطلقات است. چه بسا این‌هایی که نقل اجماع کردند کلامی از صدوق مطابق این وقت اختصاصی دیدند و گفتند پس اجماع است یعنی صدوق هم داخل مفتین به وقت اختصاصی هستند.

 

برو به 0:15:30

اطلاقات دخول وقت ظهرین در زوال شمس

«و في قبالها» یعنی قبال مرسله داود بن فرقد. «الإطلاقات» اطلاقات دو مرحله‌ای؛ اطلاقاتی که مطلق «إذا زالت الشمس دخل وقت الصلاتین» و مطلقاتی که یک قید به آن اضافه فرمودند؛ فرمودند «إذا زالت الشمس دخل وقت الصلاتین إلا أنّ هذه قبل هذه» این هم یک قید به این اضافه شده است و در مقابل این مطلقات، مقید چه شده؟ مرسله داود بن فرقد که حضرت فرمودند وقت ظهر داخل نشده و تقیید به خواندن نماز ظهر کردند. «و فی قبالها الإطلاقات و في بعضها الدلالة على الترتيب دون بعضها» در بعضی دلالت هست بر این که فرمودند «إلا أنّ هذه قبل هذه دون بعضها» همه این‌ها در همین باب چهارمی که داشتیم می‌خواندیم هست.

روایت اول «إِذَا زَالَتِ الشَّمْسُ دَخَلَ الْوَقْتَانِ الظُّهْرُ وَ الْعَصْرُ فَإِذَا غَابَتِ الشَّمْسُ دَخَلَ الْوَقْتَانِ الْمَغْرِبُ وَ الْعِشَاءُ الْآخِرَةُ.».[4] حالا فعلا می‌خواهیم مضامین عبارات مطلقات را بخوانیم. روایت پنجم این ست «سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ وَقْتِ الظُّهْرِ وَ الْعَصْرِ فَقَالَ إِذَا زَالَتِ الشَّمْسُ دَخَلَ وَقْتُ الظُّهْرِ وَ الْعَصْرِ جَمِيعاً إِلَّا أَنَّ هَذِهِ قَبْلَ هَذِهِ ثُمَّ أَنْتَ فِي وَقْتٍ مِنْهُمَا جَمِيعاً حَتَّى تَغِيبَ الشَّمْسُ.»[5] باز روایت هشتم از آن مطلقاتی است که هیچ قیدی ندارد؛ «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِذَا زَالَتِ الشَّمْسُ فَقَدْ دَخَلَ وَقْتُ الصَّلَاتَيْنِ.»[6] حتی نفرمودند «إلا أنّ هذه قبل هذه» حالا این‌ها چه آثاری دارد؟! سر جایش می‌بینید همین مطلقات خیلی آثار دارد. بحث گسترده می‌شود و ملاحظه می‌فرمایید.

روایت نهم « إِذَا زَالَتِ الشَّمْسُ فَقَدْ دَخَلَ وَقْتُ الصَّلَاتَيْنِ.»[7]. روایت دهم «إِذَا زَالَتِ الشَّمْسُ فَقَدْ دَخَلَ وَقْتُ الصَّلَاتَيْنِ.»[8].

وَ عَنْهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ عَنْ مَالِكٍ الْجُهَنِيِّ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ وَقْتِ الظُّهْرِ- فَقَالَ إِذَا زَالَتِ الشَّمْسُ فَقَدْ دَخَلَ وَقْتُ الصَّلَاتَيْنِ.[9]

روایت یازدهم باز همین است. « سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ وَقْتِ الظُّهْرِ» او می‌گوید «سألتُ عن وقت الظهر» حضرت جواب فرمودند «فَقَالَ إِذَا زَالَتِ الشَّمْسُ فَقَدْ دَخَلَ وَقْتُ الصَّلَاتَيْنِ.». روایت دوازدهم «سَأَلْتُهُ عَنْ رَجُلٍ صَلَّى الظُّهْرَ حِينَ زَالَتِ الشَّمْسُ قَالَ لَا بَأْسَ بِهِ.»[10] یکی دیگر هم در روایت هفدهم هست که دالّ بر آن ترتیب است. «عَنْ أَبِي الْحَسَنِ ع أَنَّهُ قَالَ: فِي الرَّجُلِ يُؤَخِّرُ الظُّهْرَ حَتَّى يَدْخُلَ وَقْتُ الْعَصْرِ إِنَّهُ يَبْدَأُ بِالْعَصْرِ ثُمَّ يُصَلِّي الظُّهْرَ.»[11] که به وقت اختصاصی حمل کردند ولو خیلی ظهور قوی در آن نیست.

مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ جَمِيعاً عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ مِهْرَانَ قَالَ: كَتَبْتُ إِلَى الرِّضَا ع ذَكَرَ أَصْحَابُنَا أَنَّهُ- إِذَا زَالَتِ الشَّمْسُ فَقَدْ دَخَلَ وَقْتُ الظُّهْرِ وَ الْعَصْرِ- وَ إِذَا غَرَبَتْ دَخَلَ وَقْتُ الْمَغْرِبِ وَ الْعِشَاءِ الْآخِرَةِ- إِلَّا أَنَّ هَذِهِ قَبْلَ هَذِهِ فِي السَّفَرِ وَ الْحَضَرِ- وَ أَنَّ وَقْتَ الْمَغْرِبِ إِلَى رُبُعِ اللَّيْلِ- فَكَتَبَ كَذَلِكَ الْوَقْتُ غَيْرَ أَنَّ وَقْتَ الْمَغْرِبِ ضَيِّقٌ الْحَدِيثَ.[12]

همچنین در روایت بیستم دلالت دارد که حضرت جواب دادند « كَذَلِكَ الْوَقْتُ» همانی که طرف نوشته بود حضرت در جواب برایش نوشتند «کذلک الوقت» که چه بود؟ «إِذَا زَالَتِ الشَّمْسُ فَقَدْ دَخَلَ وَقْتُ الظُّهْرِ وَ الْعَصْرِ» این هم در آن روایت. مطلقات متعدد است؛ یکی دو تا نیست.

در روایت بیست‌ویکم ترتیب را ذکر کردند «إِذَا زَالَتِ الشَّمْسُ فَقَدْ دَخَلَ وَقْتُ الصَّلَاتَيْنِ إِلَّا أَنَّ هَذِهِ قَبْلَ هَذِهِ.»[13]. در روایت بیست‌ودوم «وَ فِيهِ دَخَلَ وَقْتُ الظُّهْرِ وَ الْعَصْرِ جَمِيعاً»[14] این کلمه «جمیعاً» شوخی نیست؛ امام علیه‌السلام باز می‌فرمایند «جمیعاً»! بعد ما بیاییم چه کار کنیم؟

و من العجيب انه حكى في السرائر عن بعض الأصحاب و الكتب عبارة الاشتراك السابقة ثم أنكرها و جعلها ضد الصواب، و كأنه لم يعثر على النصوص المتضمنة لها، و لذا بالغ المحقق في الإنكار عليه، و قال: كأنه ما درى أن ذلك نص من الأئمة (عليهم السلام) أو درى و أقدم.[15]

صاحب جواهر می‌گویند از فرمایش صاحب سرائر بن ادریس در این بحث تعجب کردند؛ ایشان مثل مبسوط متن مسأله‌شان را بر این قرار دادند که «إذا زالت الشمس دخل وقت الظهر» اصلا نمی‌گویند عصر؛ بعد «حتی یمضی مقدار اربعة رکعات» آن وقت «یدخل وقت الظهر و العصر». بعد از چند تا وقتی که در سرائر مطرح می‌فرمایند، بعد می‌گویند که «و بعض اصحابنا ذهبوا» به این حرف که «إذا زالت الشمس دخل وقت الصلاتین إلا أنّ هذه قبل هذه» بعد می‌گویند «هو خطأٌ من القول». بعد صاحب جواهر می‌گویند خیلی از ایشان عجیب است که نسبت به بعض اصحابنا می‌دهند و حال آن که این همه روایت دارد. می‌گویند کأنّه ایشان این‌ها را ندیدند. این هم با این تعدّدش بعید است ایشان ندیده باشند ولی صاحب جواهر این طوری فرمودند که شاید ایشان کلاً برخورد نکرده بودند؛ فرمودند که «و من العجيب انه حكى في السرائر عن بعض الأصحاب و الكتب عبارة الاشتراك السابقة » یعنی «إذا زالت الشمس دخل وقت الصلاتین» «ثم أنكرها و جعلها ضد الصواب» ایشان این طور تعبیری دارند «خطأٌ من القول» حالا اگر شما عبارت سرائر را می‌بینید بفرمایید. «و كأنه لم يعثر على النصوص المتضمنة لها، و لذا بالغ المحقق في الإنكار عليه» محقق ایراد به ابن ادریس گرفتند «و قال: كأنه ما درى أن ذلك نص من الأئمة (عليهم السلام) أو درى و أقدم» این خصوصیاتی است که محقق برای او گفتند. من وقتی عبارت ایشان را دیدم به گمانم بود که ابن ادریس نمی‌خواهند بگویند من روایت را با این کثرتش ندیدم، عبارت ایشان این است که می‌گویند این خطا هست، وقت آن طوری است، توضیح می‌دهند، آخر کار می‌گویند «فلیتأمل» یا مثلا «فلیلحظ فأنه قول المحصلین من اصحابنا الذین یلازمون الادلة و المعانی لا العبارات و الالفاظ» من که این عبارت را دیدم کأنه ایشان می‌خواهند بگویند من آن‌ها را دیدم. ما نباید ملازم الفاظ باشیم به صرف این که حضرت گفتند «دخل وقت الظهر و العصر» بگوییم این مطلقات است؛ معلوم است که منظور «دخل وقت الظهر و العصر» یعنی به این نحوی که ما گفتیم که یعنی اول چهار رکعت ظهر است، بعدش آن هست؛ «إلا أنّ هذه قبل هذه»؛ مقتضای استظهار عقلانی این است. حالا ببینید این جور درمی‌آید یا نه؛ اگر این طور باشد دیگر ایراد محقق به ایشان وارد نیست. ایشان می‌خواهند بگویند مثل شمای محقق که قائل به وقت اختصاصی هستید خب این روایت را چطور معنا کردید؟ ما هم همین طور مثل شما معنا می‌کنیم. لذا آن را می‌گوییم «خطأٌ من القول».

علی ای حال می‌فرمایند که  «و فی قبالها الاطلاقات» که روایاتش خوانده شد. «و فی بعضها الدلالة علی الترتیب دون بعضها» این هم که فرمودند.

«لكنّ» حالا می‌خواهند بفرمایند این مرسله‌ای که عمل به آن شده و حجیت دارد لیاقت تمام قد دارد برای این که این مطلق را تقیید کند. هیچ مشکلی ندارد؛ حجیت که دارد، دلالتش که خوب است، مطلقات تقیید می‌شود؛ و لذا وقتی زوال شمس شد واقعاً وقت عصر داخل نشده است. اگر حتی سهواً هم عصر را بخواند باطل است. چرا؟ چون وقت اختصاصی ظهر است. «لکنّ إطلاقها» اطلاقِ این مطلقات «المقتضي لصحّة العصر في المختصّ بالظهر، و الظهر في المختصّ بالعصر ليس بتلك القوّة» اطلاقش این اندازه قوت ندارد. وقتی اطلاق ضعیف می‌شود «خصوصاً مع بيان الترتيب في بعضها غيرَ مقيّدٍ بعدم السهو» حضرت می‌فرمایند «إلا أنّ هذه قبل هذه»، نه «هذه قبل هذه فی العمد»؛ یک وقتی بود می‌فرمودند «إلا أنّ هذه قبل هذه عند العمد» یعنی وقتی متوجه بود «عند الذُکر» اما مقید به عدم سهو نکردند که عمد باشد، فرمودند «إلا أنّ هذه قبل هذه» یعنی «هذه قبل هذه» ولو خطأً بخوانید، باید اعاده کنید. پس می‌فرمایند که  «خصوصاً مع بيان الترتيب في بعضها» در حالی که این ترتیب مقید به عدم سهو هم نیست که پس بنابراین اطلاق کل آن‌هایی که جمیعاً بود ضعیف می‌شود. «فهي قابلة للتقييد بما في المرسلة المشهورة» یعنی مشهورة عملاً؛ مشهور روایی این‌جا منظور نیست، مشهور فتوا هم که نیست، فقط مشهور عملی منظور است.  «فهي قابلة للتقييد بما في المرسلة المشهورة المتأيّدة بروايات طُهر الحائض».

 

برو به 0:26:00

طرح چند سوال برای استظهار دقیق‌تر از روایات وقت اختصاصی و مشترک

لسان روایات بیان یک امر زمانی و نه توقیت

 من یکی دو تا سوال مختصر مطرح بکنم برای این که شما هم بعد می‌خواهید ملاحظه بکنید این سوالات و لوازمی که بر آن بار شده از نظر بحث استظهاری روایات شاید خوب باشد. ما الان تقیید کردیم و حالا «یویده» حرف دیگری است. فرمودند که «فهي قابلة للتقييد» این تقییدی که الان مشهور انجام دادند، ایشان هم بعداً مرتب تقویتش می‌کنند لازمه‌اش این شده که پس اگر شما سهواً نماز عصر را در وقت ظهر بخوانید این باطل است و نماز ظهر را سهواً در وقت عصر بخوانید باطل است. برای آن آخر کارش هم روایت حلبی را دیدید که حالا اگر محمد بن سنانش به عنوان توثیق بحث‌های خودش تصحیح بشود، صحیحه می‌شود. حضرت فرمودند «فیکون قد فاتتاه» یعنی اگر در وقت اختصاصی عصر ظهر را خوانده باشد نه ظهر خوانده، نه عصر؛ ظاهرش این بود.

چند تا از فروعات لوازم را که همه هم می‌دانیم مطرح بکنیم؛ حالا یک فرعش که جلوتر هم عرض کرده بودم، از جای دیگر می‌دانیم کسی قبل از ظهر نمازش را بست؛ اشتباه کرده بود هنوز ظهر نشده بود. حالا در تشهد آخر بود، رکعت آخر بود فهمید تازه اذان شده، تازه زوال شمس شده، خب این چنین شخصی وقت اختصاصی ظهر برای او 4 رکعت می‌شود؟ یا کمتر می‌شود؟ خب از ناحیه دیگر دلیل داریم و مورد فتوا هم هست، فقها هم قبول دارند که کسی که قبل از وقت مثلا 3 رکعت نمازش را خوانده، یک رکعتش در داخل وقت قرار گرفته، این نماز ظهرش صحیح است. خب این شخص به محض این که سلام داد می‌تواند برای نماز عصر بایستد بگوید الله اکبر؟! یا می‌گویید مرسله داود بن فرقد که عمل هم بر طبقش شده دیگر نمی‌خواهیم یک تقیید جدید بکنیم، آن جا حضرت فرمودند که «إِذَا زَالَتِ الشَّمْسُ فَقَدْ دَخَلَ وَقْتُ الظُّهْرِ حَتَّى يَمْضِيَ مِقْدَارُ مَا يُصَلِّي الْمُصَلِّي أَرْبَعَ رَكَعَاتٍ» نه یک رکعت! این‌جا سهو کرد قبل از وقت خوانده است، یک رکعت بیشتر نخواند، هنوز سه رکعت وقت اختصاصی ظهر مانده است، اجازه می‌دهید در این سه رکعت بایستد نماز عصر بخواند یا می‌گویید نمازت باطل است؟! اگر بگویید می‌تواند بخواند باید این را تقیید کنید. چرا؟ چون حضرت فرمودند «حَتَّى يَمْضِيَ مِقْدَارُ مَا يُصَلِّي الْمُصَلِّي أَرْبَعَ رَكَعَاتٍ فَإِذَا مَضَى ذَلِكَ فَقَدْ دَخَلَ وَقْتُ الظُّهْرِ وَ الْعَصْرِ» این هم که اربع رکعات نیست، او یک رکعت خوانده است. حضرت هم فرمودند «إذا زالت الشمس» هنوز زوال نشده بود. خب ما که مسأله وقت اختصاصی را تا حالا می‌دانیم و فقهاء با این زحمتشان و دقت‌هایشان این‌ها را برای ما گفتند شما می‌گویید می‌تواند نماز عصر را بخواند یا نه؟! از شما مسأله بپرسند چه می‌گویید؟ می‌گویید بله می‌‌تواند، مشکلی ندارد.

شاگرد: به خاطر همان «دخل وقت الظهر و العصر»؟

استاد: ولی این که تقیید کرد، آن را از کار انداخت «دخل وقت الظهر و العصر» یک اطلاقی داشت، این‌جا را می‌گرفت اما فرض گرفتیم مقید برایش آمد گفت نه، «إذا زالت الشمس لم یدخل وقت العصر حتی یمضی مقدار ما یصلی المصلی اربع رکعات» تمام شد. این‌جا مطالب خیلی خوبی مطرح است در این که اصلاً منظور از این روایت چیست؟ جمع‌بندی تمامش که حالا بعضی چیزها در ذهنم هست خرده خرده عرض می‌کنم جلو می‌رویم. این یک فرضش است که ما می‌گوییم می‌تواند عصر را بخواند؛ یعنی ذهن ما ابایی ندارد با این که قائل به وقت اختصاصی هستیم بگوییم بخواند.

 

برو به 0:30:30

به عبارت دیگر آن چیزی هم که الان علماء می‌فرمایند و بعداً می‌بینید یعنی …

حالا یک فرع دیگر؛ نماز صبح را نخوانده، الان لحظه زوال است، می‌خواهد نماز ظهر را بخواند، یادش می‌آید نماز صبح را نخوانده، اگر نماز صبح را در وقت اختصاصی ظهر بخواند باطل است یا صحیح است؟! صحیح است، هیچ کس نمی‌گوید باطل است. این وقت مختص ظهر است. فقهاء می‌فرمایند یعنی نسبت به شریکه مختص به ظهر برای عصر است. وقتی بحث جلو می‌رود و آدم قیود را می‌بیند به شک می‌افتد که چه شد؟! یعنی یک حکم شرعی این طور، این همه قیود؟! این برای شریکه است، نه برای صبح؛ مختص ظهر است اما مختصی که فقط دارد عصر را دفع می‌کند. خب این هم معلوم است. پس این هم باطل نیست. یک سوال دیگر این که شما می‌گویید باید مصلّی شرایط مفقوده را هم تحصیل کند؛ خب یک کسی است که وضویش طول می‌کشد، وقتی زوال شد وقت نماز عصر کی داخل می‌شود؟ وقتی که وضو را بگیرد؟! روایت که این را نفرمود، مقید ما این را نگفت، مقید گفت «حتی یمضی مقدار ما یصلی المصلی أربع رکعات» که ظهورش فقط همان چهار رکعت نماز است اما اگر وضو ندارد چهار رکعت نماز را چطور بخواند؟! پس کسی که وضو ندارد می‌گویید وضو گرفتنش هم جزء وقت اختصاصی ظهر شد یعنی باز یک توسعه‌ای است که این توسعه به منزله تقیید می‌شود که شرایط هم باید باشد.

شاگرد: شاید مثلا لازم‌گیری شده باشد.

استاد: یکی دیگر از سوالاتی که باز به فرمایش شما مربوط می‌شود،  عرض من این است که خلاصه در این روایت مرسوله مأموربها آیا تعیین وقت و توقیت دارند می‌فرمایند؟ یا برای ظهر دارد وقت تعیین می‌کند؟ یا دارد یک امر زمانی را می‌فرماید ولو به زمان هم مربوط است؟ «مقدار ما یصلی المصلی اربع رکعات» یک توقیت است؟ یادتان هست می‌گفتیم واجب موقت و غیر موقت؟! می‌گفتیم موقت دو نوع است؛ مضیق و موسع؛ غیر موقت هم فوری و غیر فوری است. غیر موقت هم داریم. چون در لسان دلیل تعیین زمان نیست ولو به زمانیات مربوط است سریع بخوانید. الان این لسان روایت دارد چه کار می‌کند؟ دارد زمان معین می‌کند؟ گمان نمی‌کنم. هیچ کس هم نفهمیده که این  روایت یک وقت معین کند. حضرت وقت معین نکردند؛ یک زمانیّ را دارند می‌گویند که «مقدار ما یصلی المصلی اربع رکعات». چقدر می‌شود؟ نمی‌دانیم. تا هر کسی چطور بخواند. تا مصلی چه کسی باشد. پس لسان این دلیل یک توقیت شرعی نیست که بگوییم حضرت دارند می‌گویند این وقت و زمان برای نماز ظهر است.

شاگرد: بالاخره زمانیّ که مشخص کردند لازم دارد یک زمانی که …

استاد: تفاوتش این است که وقتی به زمانیّ مشخص می‌شود، خصوصیات مکلف، همه این‌ها، از نظری شناور … یعنی نمی‌شود بگوییم وقت اختصاصی ظهر چقدر است. چقدر ندارد! برای هر کسی یک وقت است. خود همین هم تضعیف می‌کند. چرا؟ این که شارع یک توقیت خاصی را انجام داده باشند، شارع یک وقت اختصاصی برای ظهر گذاشتند. خب پس مفاد این روایت مرسله چیست؟ این که مفادش چیست باید برسیم، فعلا این‌ها یک شواهدی است که باید در ذهنمان سان بدهیم می‌بینیم این تقیید ولو حرف حاج آقا که فرمودند «لیس بتلک القوة» صحیح است اما مقید هم «لیس بتلک القوة» این مقیدی که اولاً توقیت زمانی نفرمودند، بعد چقدر جاهای دیگر می‌بینیم خود همین مقید دستکاری شده است؛ می‌گوید اگر وضو هم نخواندید، وضو هم جزءش است. نه فقط چهار رکعت؛ باید ببینی وضو داری یا نداری؛ اگر قبله برایت تعیین نشده، باید بروی فحص از قبله بکنی. اگر باید برای وضو جبیره ببندی، جزء وقت اختصاصی است. خب این‌ها چیزهایی است که مقید هم قوتش در تقیید چه می‌شود؟ مثل این که باید بگویید اگر قبل از ظهر یک رکعت را خواندی باید سه رکعت دیگر صبر کنی، «لم یدخل وقت العصر» مخصوصا که در آن مطلقات مقابل چند تا بود؛ دو تاش که من یادم است. بیش از دو تا بود؟ تصریح امام علیه‌السلام است که «إذا زالت الشمس دخل وقت الصلاتین جمیعاً». خب ما مثل جناب ابن ادریس بگوییم نه، طبق ضوابط استظهار با این تاکید «جمیعاً» را چه کار کنیم؟ حالا یک وقتی است می‌گوییم «إلا أنّه هذه قبل هذه» دارد ضعیف می‌کند، این منظور را تأویل می‌کنیم اما کلمه «جمیعاً» را نمی‌شود کاری کرد. این چند تا سوالی که راجع به استظهارات از این مقیدات هست که حالا شما هم در اطرافش تأمل بکنید.

 

برو به 0:36:30

موونه داشتن استنتاج حکم وضعی بطلان درصورت اتیان نماز دروقت مختص غیر

آن چیزی که خیلی مهم است این است که ما می‌خواهیم بگوییم اگر سهواً ظهر را در وقت عصر خواند یا سهواً عصر را در وقت اختصاصی ظهر خواند باطل است. یک حکم وضعی ولو سهوی را می‌خواهیم از آن نتیجه بگیریم. این خیلی مهم است، این موونه می‌برد.عده ای آمدند نمی‌دانم در کلمات چه کسی دیدم، در روایت هجدهم که خود حضرت فرمودند «فیکون قد فاتته جمیعاً» گفتند ما این حرف را برای طرف عصر می‌زنیم؛ می‌گوییم اگر ظهر را در وقت اختصاصی عصر سهواً هم خواند، ظهر باطل، عصر هم باطل است. اما در ظهرش نمی‌گویید. این را کجا دیدم نمی‌دانم. شاید در حدائق بود چون حدائق را جلوی خودم گذاشته بودم.

شاگرد: می‌فرمایید به همین روایت استناد کردند که …

استاد: در دلالت این روایت هفتم خدشه کردند، لذا گفتند فقط آن یکی می‌گوید که در وقت آن باطل است اما اگر عصر را سهواً در وقت ظهر خواندید … چون ورود صاحب حدائق در بحث به صورت خیلی حالت مشکوک نشان می‌دهد، خیلی میل ندارند که فوری این تقیید را انجام بدهند. حالا اگر من عبارتشان را پیدا کنم که شروعشان در این بحث صفحه چند بود.

شاگرد: اگر ما به این نتیجه برسیم که سهو مانعی ندارد، سهواً باطل نیست عملاً دیگر ما وقت اختصاصی را نداریم.

استاد: بله وقت اختصاصی به این معنا نداریم ولی وقت اختصاصی به معنای این که تعمد ترک ترتیب موجبِ …

شاگرد: این بحث ترتیب می‌شود.

استاد: بله. ممکن است بگوییم اصلا خود وقت اختصاصی از لوازم ترتیب باشد؛ اگر مراعات ترتیب از نظر شارع مراعات ذُکری است، شارع فرموده باید ترتیب را انجام بدهی ولذا در وقت مشترک اگر سهواً عصر را جلو خواندی، منِ شارع برای تو ایراد نمی‌گیرم؛ می‌گویم سهو بود، تا مادامی که توجه داری ممنوع است ترتیب را بهم بزنی. اگر این طور باشد وقت اختصاصی از ناحیه سهوش دلیل جدا می‌خواهد، یک تصریحی در دلیل می‌خواهیم که «فاتتاه» داریم. حالا اصل «فاتتاه» را آیا صاحب حدائق بود آورده بودند؟ فرمودند ما طبق این روایت حرفی نداریم.

شاگرد: روش دیگری هم از «فاتتاه» قابل فرض هست.

استاد: آن چیست؟

شاگرد: که به معنای آن نباشد که دوباره ظهر را اعاده کنی، وقت ظهر طی شده است. ظهرها را خوانده، حالا معنای این روایت شاید این نباشد که اگر ظهر را در آن وقت خواند، بعداً دوباره هم ظهر را باید جدا بخواند هم عصر را جدا باید بخواند… عملاً نه این که اساساً باطل بوده است.

خوف فوت عصر؛ محور روایت حلبی

وَ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنِ ابْنِ سِنَانٍ عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ عَنِ الْحَلَبِيِّ فِي حَدِيثٍ قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ رَجُلٍ نَسِيَ الْأُولَى وَ الْعَصْرَ جَمِيعاً- ثُمَّ ذَكَرَ ذَلِكَ عِنْدَ غُرُوبِ الشَّمْسِ- فَقَالَ إِنْ كَانَ فِي وَقْتٍ لَا يَخَافُ فَوْتَ إِحْدَاهُمَا- فَلْيُصَلِّ الظُّهْرَ ثُمَّ لْيُصَلِّ الْعَصْرَ- وَ إِنْ هُوَ خَافَ أَنْ تَفُوتَهُ فَلْيَبْدَأْ بِالْعَصْرِ- وَ لَا يُؤَخِّرْهَا فَتَفُوتَهُ فَتَكُونَ قَدْ فَاتَتَاهُ جَمِيعاً- وَ لَكِنْ يُصَلِّي الْعَصْرَ فِيمَا قَدْ بَقِيَ مِنْ وَقْتِهَا- ثُمَّ لْيُصَلِّ الْأُولَى بَعْدَ ذَلِكَ عَلَى أَثَرِهَا.[16]

استاد: من روایت را بخوانم که مفادش در ذهنمان باشد. «سَأَلْتُهُ عَنْ رَجُلٍ نَسِيَ الْأُولَى وَ الْعَصْرَ جَمِيعاً ثُمَّ ذَكَرَ ذَلِكَ عِنْدَ غُرُوبِ الشَّمْسِ فَقَالَ إِنْ كَانَ فِي وَقْتٍ لَا يَخَافُ فَوْتَ إِحْدَاهُمَا فَلْيُصَلِّ الظُّهْرَ ثُمَّ لْيُصَلِّ الْعَصْرَ وَ إِنْ هُوَ خَافَ أَنْ تَفُوتَهُ فَلْيَبْدَأْ بِالْعَصْرِ وَ لَا يُؤَخِّرْهَا فَتَفُوتَهُ فَتَكُونَ قَدْ فَاتَتَاهُ جَمِيعاً» اگر عصر را عقب بیندازد که «تفوته إحداهما» باشد آن وقت هر دو از او فوت شده است، هم ظهر هم عصر. ظهر را که خواند، چطور حضرت می‌فرمایند «فتکون قد فاتتاه»؟

شاگرد: خوانده ولی خارج از وقت خوانده است.

شاگرد2: در زمان عصر خوانده است.

 

برو به 0:40:36

استاد: اما این که حضرت بگویند ولو سهواً خوانده باطل است، این مفاد دیگری است؛ حالا تازه در «خاف» هم حرف دارم که بعداً عرض می‌کنم. اصلا حضرت حکم را روی خوف می‌آورند، نه روی واقعیت چهار رکعت؛ این هم یک چیز دیگری است که بعداً باید روی آن صحبت کنیم. «إن خاف» خب به خاطر خوف، اول عصر را خواند و جلو انداخت. بعد چه کار می‌کند؟ بعد می‌بیند وقت هنوز بود، اجازه می‌دهید ظهر را در وقت اختصاصی عصر بخوانم یا نه؟ این از چیزهایی است که بعداً هم می‌آید و حاج آقا احتیاط می‌کنند. کسی در وقت مشترک سهواً عصر را بر ظهر مقدم داشته، ظهر نخوانده، عصر را خوانده است؛ خب عصرش صحیح است چون وقت مشترک است. حالا در وقت اختصاصی عصر رسیدیم می‌بیند من ظهر را که نخواندم، می‌گوییم حالا هم نخوان. چرا؟ وقت اختصاصی عصر است. چرا این‌جا می‌گوییم نخوان؟ هنوز غروب نشده است. «دخل وقت الظهر و العصر، إذا غرب الشمس خرج الوقتان» ظهر را بخوان! به چه نیتی؟! ببینید یکی فهم مشهور از این روایت این بوده که سهواً هم باشد باطل است، لذا این‌جا احتیاط می‌شود؛ چه کار می‌کنیم؟ ظهر باطل است یا صحیح است؟ می‌گوییم بخوان ولی چون احتمال دارد باطل باشد، بعداً هم اعاده کن. از این‌ها بگوییم یا نگوییم؟ خلاف ارتکاز از این روایات است که بگویند ظهر را احتیاطاً بخوان، چون غروب نشده است، بعداً هم چون در وقت اختصاصی بوده، دوباره هم اعاده کن. می‌گوییم منظور مزاحمت شریکه با فریضه است. این‌جا که مزاحمتی ندارد، درستش می‌کنیم، خوب هم هست من حرفی ندارم اما این‌ها بعد فرض این است که همه آن‌ها را پذیرفتیم. بعد از این که همه آن‌ها را پذیرفتیم دیگر قید می‌زنیم می‌گوییم منظور از وقت اختصاصی که سهو بود، آن وقتی بود که مزاحمت کند، در سهو که خیلی مزاحمت به قد و بالایش نمی‌چسبد، ساهی بود، مزاحمت برای عامدِ در بهم زدن ترتیب است نه سهو.

شاگرد: آن روایت شریفی که من یاد گرفتم ظاهراً تقیید به حضر هم نشده بود فرمودند چهار رکعت.

استاد: بعداً همه مفتین فتوا می‌دهند می‌گویند اگر مسافر است وقت اختصاصی ظهر دو رکعت است. در رساله‌ها هست.

شاگرد: همین مسائل این طوری نشان نمی‌دهد خود این یک طوری یک تفسیر حالت عادی ممکن است باشد؟

استاد: تفسیر ترتیبِ ذُکری است. ولذا در شرایط عادی کسی که متوجه است، بیاید قبل از این که 4 رکعت بگذرد نماز عصر را بخواند درست نیست، چون ذُکری است اما نه این که یک مطلب نفس الامری است که حتی اگر سهواً هم عصر در آن قرار بگیرد باطل باشد. اگر حدائق هست پیدا کردید چه صفحه‌ای هست؟

شاگرد: جلد 6 صفحه 104 این روایت را آوردند.

تفصیل حدائق دروقت اختصاصی

استاد: از همان صفحه 100 شروع می‌شود؛ شروعش با این لسان است «المشهور بين الأصحاب (رضوان الله عليهم) اختصاص الظهر من أول الوقت بمقدار أدائها»[17] جلو می‌روند تا به آن جا می‌رسند که «و كيف كان فالواجب هو بسط الأخبار الواردة في المسألة و نقل ما ذكروه و بيان ما فيه من صحة أو فساد و تحقيق ما هو الحق المطابق للسداد»[18] به نحوی مطرح می‌کنند که می‌خواهند … بعد «فنقول» مطلقات را می‌آورند، مقید را می‌آورند «و اما ما يدل على القول المشهور مما اشتمل عليه كلامهم في المقام[19] … فوجوه: روایة داود[20] … ما ذكره السيد السند في المدارك…ما ذكره في المختلف و ملخصه… روایة الحلبی[23]» که همین بحث ما بود. «(الخامس)- ما ذكره المحقق في المعتبر»[24] و تمام. بعد «أقول: هذا ما وقفت عليه من كلامهم … و أنت خبير بما في هذا الكلام كما قدمنا نقله  … و لا يخفى عليك ان جميع ما ذكروه في تشييد القول المشهور لا يخلو في نظري القاصر من الضعف و القصور»[25] بعد در این ادله‌ای که بود شروع به اشکال کردن می‌کنند. من این طوری یادم مانده که روایت را می‌پذیرند. آن جایی که می‌گویند طبق این ممکن است بگوییم صفحه چند بود؟ بگوییم اگر عصر در وقت اختصاصی ظهر واقع شد باطل نیست اما اگر ظهر در وقت اختصاصی عصر واقع شد طبق این روایت باطل است. مثل این که این روایت برایشان صاف بوده است.

و اما ما استدلوا به من رواية الحلبي و نحوها ففيه انه و ان اشتهر في كلامهم نسبة القول بالاشتراك من أول الوقت الى آخره الى الصدوق و فرعوا على ذلك جملة من الفروع كما مضى و سيأتي إلا ان معلومية ذلك من كلام الصدوق غير ظاهر حيث انه لم يصرح بهذا القول و انما نسبوه اليه باعتبار نقله جملة من الروايات المتقدمة، و صريح كلامه بالنسبة إلى آخر الوقت يوافق كلام الأصحاب فإنه قال في باب أحكام السهو في‌ الصلاة ما صورته: و ان نسيت الظهر و العصر ثم ذكرتهما عند غروب الشمس فصل الظهر ثم صل العصر ان كنت لا تخاف فوت إحداهما و ان خفت ان تفوتك إحداهما فابدأ بالعصر و لا تأخرها فيكون قد فاتتاك جميعا ثم صل الاولى بعد ذلك على أثرها. انتهى و حينئذ فالخلاف لو سلم انما هو في أول الوقت خاصة. بقي الكلام بالنسبة الى من نقل عنه القول بذلك غيره فهل هو على حسب ما ذكرناه عن الصدوق أو مطلقا؟ كل محتمل.[26]

ذیل صفحه 107 بود؛ «و اما ما استدلوا به من رواية الحلبي و نحوها ففيه انه و ان اشتهر في كلامهم نسبة القول بالاشتراك من أول الوقت الى آخره الى الصدوق و فرعوا على ذلك جملة من الفروع كما مضى و سيأتي إلا ان معلومية ذلك من كلام الصدوق غير ظاهر حيث انه لم يصرح بهذا القول و انما نسبوه اليه باعتبار نقله جملة من الروايات المتقدمة، و صريح كلامه بالنسبة إلى آخر الوقت يوافق كلام الأصحاب» یعنی ایشان مایل می‌شوند که بگویند آخر وقت را صدوق هم همراه هست. «فإنه قال في باب أحكام السهو فی ‌الصلاة ما صورته: و ان نسيت الظهر و العصر ثم ذكرتهما عند غروب الشمس فصل الظهر ثم صل العصر ان كنت لا تخاف فوت إحداهما» به مفاد روایت حلبی فتوا دادند. «و ان خفت ان تفوتك إحداهما فابدأ بالعصر و لا تأخرها فيكون قد فاتتاك جميعا ثم صل الاولى بعد ذلك على أثرها. انتهى و حينئذ فالخلاف لو سلم انما هو في أول الوقت خاصة. بقي الكلام بالنسبة الى …» منظور این که این طور تفسیری را خواستند بپذیرند که بگوییم خلاف در اول وقت هست و در آخر وقت مثلا اجماع … باز نقل اجماع صدوق چیزی به آن نیفزودند، فتوا ندادند که «فاتتاه» یعنی اعاده بکن یا نکن؟! به تعبیر شما خارج وقت باشد یا خوفی که حالا بعداً هم به آن برسیم. ان شاء الله حتما در اطراف این احتمالات فکر بکنید، ادله را هم ببینید، مطالبی که فرمودند این طرفش در مقابل این احتمالات به اطمینان می‌رسیم یا نه؟

 

والحمدلله رب العالمین وصلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین

 

تگ: شهرت عملی، شهرت فتوایی، حکم وضعی موونه دار- وقت اختصاصی – وقت مشترک – ترتیب ذکری

 

 

برو به 0:49:16

ناقص خواندن برخی اجزاء نافله

شاگرد: … صلاة … روایت می‌گوید این رعایت نمی‌کرده، حالا به خاطر ضعف پیری‌اش بوده یا نه، بعضی‌ها اشکال می‌کنند که مثلا ایستاده می‌خوانید درست بخوانید حالا جلسه استراحت…؟

استاد: اصل جلسه استراحت برای حاج آقا صاف نیست.

شاگرد: منظور بین سجدتین است یا بعد از سجده ثانیه؟

استاد: جلسه استراحت بین سجده ثانیه است؟ بین دو سجده را انجام می‌دادند؟

شاگرد: بله.

استاد: یعنی چه کار می‌کردند؟

شاگرد: …

استاد: بله، من بودم دیدم کسانی که همین را می‌گفتند، یک آقای دیگری بود ایشان گفت که من فلان مرجع را در نجف دیدم همین اندازه یک سانت سرش را می‌گذاشت و دوباره برمی‌داشت، این خیلی پسند حاج آقا نبود ولی خودشان بیشتر برمی‌داشتند، شاید اندازه یک وجب، دو وجب برمی‌داشتند.

شاگرد: همان کافی است؟!

 

برو به 0:50:25

استاد: نظر کلی حاج آقا این بود هر چه که در نماز فریضه واجب است، در نافله شرط است یعنی اگر می‌خواهی نافله خوانده باشی باید انجام بدهی و لذا اگر شما بگویید جلسه استراحت واجب حتمی به فتواست، کسی بخواهد نافله بخواند باید مراعات کند اما اگر در خود نماز واجب این را احوط بداند، اولی بداند و دلیل برایش صاف نباشد در نافله خیلی مشکلی ندارد. ولی در اصل خود این هم صحبت هست که آیا هر چه واجب است، شرط هست یا نیست؟ ممکن است از بعضی روایات اثبات بشود که این قاعده کلیت ندارد. یک وقتی هم فرمودند، داشتند مطرح می‌کردند … یعنی به عنوان این که خودشان قائل بودند سوالی را مطرح می‌کردند که مثلا چه باید بگوییم؟! من یک جمله گفتم هیچی نفرمودند. من عرض کردم اگر آن روایاتی که می‌گوید قبله ساقط است، با اشاره می‌شود خواند، اگر این‌ها ارشاد به یک قاعده کلی در نوافل باشد خیلی چیزهای دیگر هم می‌شود از آن استفاده کنیم اما اگر بگوییم اقتصار بر مورد است، آن حرف دیگری است، تعبد محض است. چیزی در ردش نگفتند ولی من در ذهنم هست که ببینیم استظهار از آن ادله چه می‌شود؟ ارشاد به یک ضابطه‌ای در نوافل می‌شود یا خیر؟! خیال می‌کنید همان کاری که خودشان انجام می‌دادند عملاً هم شرط نمی‌دانستند حالا یا به خاطر خود جلسه استراحت یا به خاطر این که …

نظر اقای بهجت درباره رعایت ادغام و تشدید درنماز

شاگرد: تشدید و …

استاد: تشدید و این‌ها را واجب می‌دانند اما یرملون را خیلی فتوایشان بود اواخر که در استفتائات هم آمد جور دیگری فرمودند؛ فرمودند که ممکن است در مقام دفع توهم عدم جواز بوده باشد ولذا گفتند کسی که یرملون را ادغام نکند هم صحیح است. این خیلی خوب بود. خیلی مردم مبتلا می‌شدند. آقای آقاسیدحسن می‌گفت من مدت‌ها می‌گفتم «أشهد أن لا» به خودش فرموده بودند که احتیاطا…

سوال فقهی درباره اقل طهر درحیض

شاگرد: اگر هشت روز بعد از انقطاع حیض، هشت روز خون بود؛ آیا گفتند همه هشت روز استحاضه است یا فقط دو روز اول استحاضه می‌شود و شش روز بعدی را باید حیض حساب کنیم؟

استاد: این از فروعات خیلی قابل بحث سنگین است. قاعده امکان این را می‌گوید که تجاوز از عشره آیا همین که بین حیض اقل طهر فاصله شد قاعده امکان می‌آید. هشت روز، بعدش هم هشت روز فاصله شده است؟

شاگرد: یعنی بعد از انقطاع حیض، هشت روز طاهر بوده، هشت روز خون دیده است.

استاد: دو روزش را که استحاضه گرفت، اقل طهر فاصله می‌شود، اقل طهر که شد قاعده امکان می‌آید، بعد از دو روز حیض می‌شود. این یک راه است. یک شبهه و دقتی که این‌جا هست این است که می‌گویند اگر دم از عشرة تجاوز کند، تجاوزش برمی‌گردد حیض می‌شود. حالا عادتش هم هشت روز بوده یا نه؟

شاگرد: نمی‌دانم.

استاد: حالا این خصوصیاتش آن دقت را خیلی نمی‌طلبد؛ قاعده امکان می‌آید،با این فرض دو روزش استحاضه می‌شود،بعد از دو روز بقیه‌اش اگر سه روز متصل باشد، قاعده امکان می‌آید می‌تواند حیض قرار بدهد.

شاگرد: بعد از دو روز، سه روز متصل باشد؟

استاد: بله یعنی باید اقل طهر را مراعات کند. هشت روز پاک بوده، دو روز هم استحاضه باز هم پاک است، روز سومش قاعده امکان می‌آید و اگر سه روز بعدش متصل بود آن وقت قاعده امکان می‌گیردش می‌گوید حائض است.

 

برو به 0:55:06

فرق اکراه و اجبار درافطار روزه ماه رمضان

شاگرد: زنی که در ماه رمضان یا غیر ماه رمضان روزه قضاء یا مستحبی مثلا نیت کرده و الان روز است، مثلا شوهر در حین روز با او جماع می‌کند، این‌جا دو تا فرض است، یک وقتی اگر زن خودش هم راضی است و تسلیم بشود، یک وقتی هم هست که کراهت دارد ولی به هر حالتی شوهر جماع را انجام داد، حکم روزه زن چه می‌شود؟

استاد: تنها در صورتی که هیچ اختیاری از او نباشد، مضطر باشد مثل این که «أوجر فی حلقه» غذا در حلقش بریزند، این‌جا باطل نیست و به منزله سهو است.

شاگرد: یعنی جماع که انجام شد برود غسل بکند و روزه‌اش درست است.

استاد: اگر طوری بود که اصلا هیچ کاره بود، شوهر با زور گرفتش کار خودش را انجام داد، او هیچ کاره است اما اگر حالت اکراه داشت یعنی گفت باید این کار را انجام بدهی و الا فلان می‌کنم، می‌زنمت، اگر اکراه بود روزه‌اش باطل است ولی کفاره ندارد، شوهر باید بدهد آن بحثش سر جای خودش است، روزه‌اش باطل است ولی گناهی نکرده است مثل اکراه بر أکل؛ می‌گویند اگر روزه‌ات را نخوری مثلا می‌کشیمت یا فلان مال تو را اتلاف می‌کنیم. این روزه را می‌خورد، گناه هم نکرده اما روزه‌ای است که باطل است و بعداً هم باید قضاء کند. این را در عروه دارند که «إذا أفطر بنحو اجبار که أوجر فی حلقه» که دهانش را باز می‌کنند با زور به حلقش می‌ریزند و رفت پایین، روزه این درست است. مقاربت هم نظیر همین است؛ اصلا او حتی فرار هم کرده، با زور گرفته، آن هیچی مکره است و روزه‌اش درست است اما اگر تهدیدش کرده و او خودش به خاطر تهدید راضی شده، این مکرَه شده و روزه‌اش را دوباره می‌گیرد و اگر نه، اول خودش راضی نبوده حتی دارند که مکرَه باز بین راه راضی بشود باز روزه‌اش باطل است، باید تا آخر مکرَه باشد. این‌ها را در عروه به تفصیل دارند. منظور این که  حکم هر کدام از مطاوعه و مکرهه و مجبوره فرق می‌کند.

شاگرد: چند بار بعضی‌ها می‌پرسند اول کار مکره بود بعدش حالت لذت و شهوت پیش می‌آید دیگر اختیار از طرف می‌رود و تسلیم می‌شود، این با این دو تا موردی که فرمودید فرق می‌کند؟ اول کار مکره است و اصلا نمی‌خواهد، بعداً تسلیم خواسته‌اش شده است.

استاد: تسلیم شدن همان اکراه است، اگر طوری است که بعد اکراه برداشته شد و خودش ادامه داد و راضی بود، هر چه از این قبیل است باز مطاوعه می‌شود و دیگر اکراه نیست. منزل تشریف بردید این فروع را در عروه نگاه کنید مرحوم سید چند تا فرض است که همه این‌ها را می‌گویند که چه تفاوتی می‌کند. 

 


 

[1] بهجة الفقيه، ص: 32‌

[2] وسائل الشيعة، ج‌4، ص: 127‌

[3] همان، ص 129

[4] وسائل الشيعة، ج‌4، ص: 125

[5] همان، ص 126

[6] همان، ص 127.

[7] همان.

[8] همان.

[9] همان، ص 128.

[10] همان.

[11] همان، ص 129.

[12] همان، ص 130.

[13] همان.

[14] همان.

[15] جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام، ج‌7، ص: 82

[16] وسائل الشيعة، ج‌4، ص: 129

[17] الحدائق الناضرة في أحكام العترة الطاهرة، ج‌6، ص: 100

[18] همان، ص 101

[19] همان، ص 102

[20] همان، ص 103

[23] همان، ص 104

[24] همان، ص 104

[25] همان، ص 105

[26] همان، ص 107-108

درج پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

The maximum upload file size: 10 مگابایت. You can upload: image, audio, video, document, text, archive. Drop files here

هیچ فایلی انتخاب نشده است