1. صفحه اصلی
  2. /
  3. شرح
  4. /
  5. درس فقه(٩٢)- بررسی تقیه ای بودن اختلاف دراوقات صلاتین و...

درس فقه(٩٢)- بررسی تقیه ای بودن اختلاف دراوقات صلاتین و بحثی درتقیه

    |
  • لینک کوتاه : https://almabahes.bahjat.ir/?p=19114
  • |
  • بازدید : 77

بسم الله الرحمن الرحیم

 

تقیه‎ای بودن روایت عبدالله بن محمد و بحثی درباره تقیه و گستردگی آن

أَحْمَدُ بْنُ إِدْرِيسَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ ثَعْلَبَةَ بْنِ مَيْمُونٍ عَنْ زُرَارَةَ بْنِ أَعْيَنَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ مَسْأَلَةٍ فَأَجَابَنِي ثُمَّ جَاءَهُ رَجُلٌ فَسَأَلَهُ عَنْهَا فَأَجَابَهُ بِخِلَافِ مَا أَجَابَنِي ثُمَّ جَاءَ رَجُلٌ آخَرُ فَأَجَابَهُ بِخِلَافِ مَا أَجَابَنِي وَ أَجَابَ صَاحِبِي فَلَمَّا خَرَجَ الرَّجُلَانِ قُلْتُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ رَجُلَانِ مِنْ أَهْلِ الْعِرَاقِ مِنْ شِيعَتِكُمْ قَدِمَا يَسْأَلَانِ فَأَجَبْتَ كُلَّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا بِغَيْرِ مَا أَجَبْتَ بِهِ صَاحِبَهُ فَقَالَ يَا زُرَارَةُ إِنَّ هَذَا خَيْرٌ لَنَا وَ أَبْقَى لَنَا وَ لَكُمْ وَ لَوِ اجْتَمَعْتُمْ عَلَى أَمْرٍ وَاحِدٍ لَصَدَّقَكُمُ النَّاسُ عَلَيْنَا وَ لَكَانَ أَقَلَّ لِبَقَائِنَا وَ بَقَائِكُمْ قَالَ ثُمَّ قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع- شِيعَتُكُمْ لَوْ حَمَلْتُمُوهُمْ عَلَى الْأَسِنَّةِ أَوْ عَلَى النَّارِ لَمَضَوْا وَ هُمْ يَخْرُجُونَ مِنْ عِنْدِكُمْ مُخْتَلِفِينَ قَالَ فَأَجَابَنِي بِمِثْلِ جَوَابِ أَبِيهِ.[1]

شاگرد: یک کسی آمد سوال می‌کرد بعد حضرت جوابی به ایشان داد، نفر دوم آمد همان سوال را از ایشان کرد، حضرت جوابی غیر از نفر اول دادند، بعد زراره نسبت به این قضیه تقیه همیشه انگار برایش حل نبوده است  بعد می‌گوید من سوال می‎کردم جواب من را به خلاف آن دو نفر می‌دادند. مفروض ایشان این بود که جواب من درست است، چون من زراره هستم  و آن دو نفر جواب تقیه‌ای است. با این که این جا از جاهایی بوده که حضرت از خود زراره هم تقیه کرده است. بعد زراره می‌گوید «قُلْتُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ رَجُلَانِ مِنْ أَهْلِ الْعِرَاقِ مِنْ شِيعَتِكُمْ قَدِمَا يَسْأَلَانِ فَأَجَبْتَ كُلَّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا بِغَيْرِ مَا أَجَبْتَ بِهِ صَاحِبَهُ» آن‎ها اهل عراق هستند، حالا آن طوری نیست که سریع در مدینه پخش شود. هرکس می رود ولایت خودش، سوال پیش آمد برایش. حالا اگر در مدینه بود باز جای تقیه داشت. «فَقَالَ يَا زُرَارَةُ إِنَّ هَذَا» که من حکم را جابجا کنم «خَيْرٌ لَنَا وَ أَبْقَى لَنَا وَ لَكُمْ وَ لَوِ اجْتَمَعْتُمْ عَلَى أَمْرٍ وَاحِدٍ لَصَدَّقَكُمُ النَّاسُ عَلَيْنَا» شما نباید روی یک امر واحد اجتماع کنید. ولو موافق یا مخالف اهل سنت باشد کاری با ما نداشتند، یک حکمی غیر از آن‎ها باشد مثلا حکم سومی، نه موافق و نه مخالف باشد، بفهمند که در شیعه تشتت است که این‌ها بر یک امر واحدی اجتماع نکنند. چرا؟ «خَيْرٌ لَنَا وَ أَبْقَى لَنَا وَ لَكُمْ» پس لزوماً این طور نیست که حتما حضرت بخواهد یک فرمایشی بکند که ما مخالف اهل سنت هستیم. بله آن هم هست ولی فقط آن نیست. لذا حضرت می‌فرمایند من این را به خاطر این گفتم «وَ لَكَانَ أَقَلَّ لِبَقَائِنَا وَ بَقَائِكُمْ قَالَ ثُمَّ قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع» می‌گوید من همین سوال را از امام صادق علیه‎السلام گفتم و می‌گوید گفتم اگر شما به شیعیانتان بگویید به طرف نیزه‎ها و سر نیزه‎ها حمله کنید، این کار را می‌کنند. چطور باز شما تقیه می‎کنید؟ می‌گوید «فَأَجَابَنِي بِمِثْلِ جَوَابِ أَبِيهِ.» می‌گوید همانی که امام باقر به من فرمود را به من فرمودند.  عرضم این است که این روایت که دو تا جهت کاملاً مخالف هستند یعنی «یجزی» و «لا یجزی» است یعنی در آنِ واحد هم آره، هم نه وحضرت می‌فرمایند همه هم درست است. چه بسا حالا مشعر به این است که همه حرف‌ها درست است. کاملاً مشخص است یک تقیه‌ای در آن هست و الا ما بخواهیم … همیشه هم وقتی می‌خواهم یک حدیثی نگاه کنم، نگاه می‌کنم سائل چه کسی بوده، فقیه بوده یا عوام بوده، اگر فقیه بوده حضرت جواب فنی را به او می‎دهند و باید انتظار جواب فنی داشته باشیم که این بنده خدا خودش یک فقیه است، شیخ است حسین بن سعید است که عبدالله بن محمد خودش شیخ ایشان است. حسین بن سعید هم که دیگر با آن جلالت معلومست شیخش کی بوده است، خودش هم ثقه است. معلوم است حضرت یک جواب الکی نمی دادند یعنی سرسری هم ردش نمی‎کنند. چطور شده که یکی از فقهای اصحاب این قدر شقوق را در خدمت حضرت بیان می‎کند در نهایت حضرت در سه چهار کلمه می‌گویند که همه می‌گویند باید این جا یک چیزی افتاده باشد. خیلی‎ها، صاحب حدائق و دیگران می‌گویند که این وسط یک چیزی افتاده است. در حالی که افتادن مئونه می خواهد باید ثابت شود این جا یک چیزی افتاده است. علی ای حال قول تقیه اگر قائل بشویم همچین دور از آبادی هم نیست، حالا نمی‎خواهم بگویم صد درصدی است که حضرت این جا تقیه فرمودند. با توجه به این روایات و سیره خود حضرت نسبت به ….

استاد: تقیه‌ای که الان شما فرمودید اگر منظور شریفتان را درست فهمیده باشم، تقیه منحصر در این نیست که یک قولی در سنیها باشد که به خاطر مراعات وجود یک قول آن حرف را بزنیم. قبلا هم همین جا ظاهراً حاج آقا هم داشتند که راجع به همین هم ما صحبت کردیم که تقیه صرف موافقت با یک قولی از آن‎ها نیست، این مطلب درستی است بلکه تقیه حتی اوسع از این‎هاست، تقیه در جوانب مختلف هست که خیلی شوونات مختلف دارد. صاحب التقیة اعلم بها، آن کسی که می‎خواهد تقیه بکند در آن شرایط می‌فهمد که این جا باید چه کار بکند که اصلح برای اهل ایمان و برای دین هست. او خودش می‎فهمد. حتی یک روایاتی در ذیل آیات دارد که برای تقیه عجائب است. حضرت فرمودند «إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ»[2] روایت را ببینید که فرمودند «أی أعملکم بالتقیة» همه اتقی را به با تقواتر معنا می‎کنیم، حضرت فرمودند «أعملکم بالتقیة». تقیه این طور مقامی دارد یا آن جا که حضرت ذوالقرنین گفتند که «ءَاتُونِي زُبَرَ ٱلۡحَدِيدِۖ»«أَجۡعَلۡ بَيۡنَكُمۡ وَبَيۡنَهُمۡ رَدۡمًا»حضرت فرمودند این تقیه بود، این سدی نبود که شما خیال کنید مثلا … آن کارهای آهنی هم چیزهایی بود که تقیه بود.[3] خیلی این‌ها زیباست که روایات تفسیری …

 

برو به 0:05:44

شاگرد: این مثالی که زدید چطوری تقیه بود؟

استاد: برای حضرت ذوالقرنین؛ نمی‌دانم شاید حضرت قسم خوردند یا جای دیگری که آن جا شاید قسم نخوردند. در این تفسیر‎ها می‎بینید ذیل آیه مثل تفسیر برهان حضرت فرمودند که این چه بود. همچنین در اعتقادات در آن مباحثه‎ای که صبح داریم عبارت مرحوم مجلسی در بحار را آوردم خواندم که مرحوم مجلسی فرموده بودند که بیشتر تقیه معصومین در مقامات خودشان از شیعیانشان بوده است. این هم خیلی حرف قشنگی است. تقیه از سنی‌ها که چیزی نبود. فرمودند «و لذا كانوا عليهم السلام يتقون من شيعتهم أكثر من مخالفيهم»[4] منظور این که امر تقیه این قدر گسترده است. شُعب دارد، چیز ساده‌ای نیست. حتی باز آن روایت شبیه آن چیزی که شما از زراره می‌گویید بالاترش این است که برای یک نفر دو جور جواب دادند. شاید در کافی باشد، در بحار که هست. می‌گوید که یابن رسول‎الله پارسال این طور گفتید، امسال سوال کردم این طوری جواب دادید.

شاگرد: فرمودند اخوی همین زراره است.

استاد: حمران؟!

شاگرد: نه عبدالملک.

استاد: که می‌گوید حضرت فرمودند تقیه کردم، گفت آقا کسی نبود، من خودم تنها بودم. از چه کسی تقیه کردید؟ حضرت فرمودند از خودت. که «از خودت» چند جور معنا می‎شود؟ بیشتر از این هم چیزی نفرمودند. فرمودند از خودت تقیه کردم. حالا از خودت یعنی چه، چند وجه دارد، وجوه قشنگی دارد که علماء بحث کردند. منظور این که میفرمایید درست است اما در مانحن فیه این مکاتبه چیست که احتمال تقیه به آن می‎دهیم؟ توضیحی که دادید الان این است که امام اختلاف را بیندازند به خاطر تقیه.

شاگرد: «وَ لَوِ اجْتَمَعْتُمْ عَلَى أَمْرٍ وَاحِدٍ لَصَدَّقَكُمُ النَّاسُ عَلَيْنَا» جمع شدن شما بر یک قول واحد خلاصه رد شما را می‌زنند که شما شیعه هستید و همین طور به ما منسوب هستید و هم شما را اذیت می‌کنند هم ما را.

استاد: خب حالا مرحوم مجلسی احتمال دادند که این تقیه باشد. چون مکاتبه بوده است.

شاگرد: در مکاتبات این چیز شایعی بود.

استاد: خب در این مکاتبه اگر یکی را می‎گفتند که خلاف آن تقیه نبود، حضرت کار خودشان را در مدیریت تقیه «و أبقی لنا و لکم» انجام داده بودند، در این مکاتبه هم یکی‎اش را می گفتند. یعنی یکی از مولفه‌های اختلاف انداختن بود حضرت می‎گفتند این یکی را بگیر، به آن یکی هم می‎گفتند آن یکی را بگیر. مثلا عرض می‎کنم. یعنی چه مشکلی داشت که حضرت در نامه بگویند «صوابٌ جمیعاً». اگر صواب است که اختلافی نشد، همه شما طبق این به عنوان مختار عمل می‎کنید بعد با هم می‎شوید.

شاگرد: کأنه حضرت خواستند جواب ندهند، گفتند همه‎اش خوب است.

استاد: پس جواب ندادن تقیه نیست. پس نفس خود روایت تقیه نیست. همین را دیروز عرض کردم. وقتی حضرت می‌گویند «صوابٌ جمیعاً» این تقیه نیست و حرف‎های شما همه خوب بود اما انطباقش بر این که حضرت جواب دادند «صوابٌ جمیعاً». مرحوم مجلسی فرمودند چون مکاتبه است در معرض بود، خب معرض باشد، چه می‎شد؟ چه مخالفتی می‎شد؟ حالا «صوابٌ جمیعاً» هم الان چطور شده؟ الان خودش اختلافی را ایجاد نکرده، اتفاقاً وفاق می‎آورد. حضرت می‌گویند همه‎اش درست است، اگر هم 10 نفر شیعه با هم هستید، هر کدام می‎خواهید … با هم شدید می‎توانید با هم بشوید رفتار کنید یعنی «صوابٌ جمیعاً» اختلاف‎اندازنده نیست. این بود که من عرض کردم لحن روایت … حالا شما می‌گویید جواب ندادند غیر از این است که بگوییم پس تقیه است. برای جواب ندادن باید یک محمل دیگری بیاوریم که من یک وجهش را عرض کردم که حضرت صریحاً مقصود او را جواب ندادند به خاطر امر دیگری ولی اسم این تقیه نیست. مقصودم را خدمتتان رساندم؟

شاگرد: بله.

استاد: بنابراین آن احتمالی که مرحوم مجلسی می‎دهند وجهش را من نفهمیدم که چه لزومی داشت که بگوییم چون مکاتبه بود تقیه بود. چیزی نبود که خلاف …

 

برو به 0:10:24

شاگرد: خودشان هم وجهش را نمی‎گویند.

استاد: بله می‌گویند صرف همین که مکاتبه بود.

شاگرد: عرضم این است که چون این تعارض را ایشان نگاه کردند، و نمی شود به راحتی تعارض را حل کرد که دو جهت باشد هردو را بگویید «صوابٌ جمیعاً». از آن طرف مکاتبه هست ایشان فرمودند که احتمال دارد که این هم باشد بعید نیست.

شاگرد2: «صوابٌ جمیعاً» را بخواهیم حمل بر این بکنیم که این سه تا قولی را که راوی این جا سوال کرده بخواهد بگوید هر سه تا صحیح است، اصلا این قابل انتظار نیست، حداقل قول دوم و سومش که اصلا قابل جمع نیست که حضرت بخواهند بگویند هر دو صحیح است. آن وقت «لم یجزک» با «یجزک» چطوری حضرت بخواهند بفرمایند هر دو درست است؟!

استاد: مگر همان اجزاء فضل. یعنی چه؟ یعنی قبلش اگر نافله خواندی، نماز ظهر بخوانی، بخشی از فضیلت گیرت آمده است اما اگر می‎خواهی آن ثواب بالا بالا و به قول آن آقا آجیل اصل کاری مشتی داشته باشد، نه! پس «صوابٌ جمیعاً» یعنی اول زوال نافله بخوانید.

شاگرد: یعنی قدر متیقن مثلا در تخاطبشان بوده است.

استاد: بله که «یجزی من الافضل» و لذا شاهدش هم این است که با این که خود طرف گفت ««بعضهم یقول لا یجزی» بعد «لا یجزی» می‌گوید «فأردتُ جعلتُ فداک أن أعرف موضع الفضل» یعنی باز از «لا یجزی» بطلان نفهمیده است، از این  سه تا را که مطرح کرده، از موضع الفضل سوال می‎کند. لذا ممکن است که بگوییم «صوابٌ جمیعاً» به همه تعلق می‎گیرد.

حالا باز هم در ذهن شریفتان هر چه هست بفرمایید. در مباحثه باز هم عرض کرده بودم حتی بحثی هم که رد شدیم بنای مباحثه ماست، اگر چیز جدید دیدید، در اطرافش فکر جدیدی کردید بیایید برای همه بگویید که استفاده کنیم. بنای مباحثه ما بر این است.

حالا دنباله عبارت ایشان را بخوانیم.

 

برو به 0:12:28

بسم الله الرحمن الرحیم

تفریق پیامبر و اهل بیت در جهت درک نوافل

و لعلّ عمل النبي صلى الله عليه و آله و سلم على التفريق و من بعده، لمكان إدراك الغالب فضل التنفّل الشاق مع الجمع بين الفريضتين و نوافلهما، فلا ينافي فضل المبادرة، بل أفضليّتها لمن لا تشقّ عليه، و ينشط للجمع بين الفرائض و النوافل، بحيث لا يزاحم سائر الشواغل الدنيويّة. و ندرة ذلك في الناس غير خفيّة.

و قد وقع التعليل للذراع بالتنفّل عن أبي جعفر عليه السلام بعد نقل حكاية صلاة رسول اللّٰه صلى الله عليه و آله و سلم إذا بلغ الفي‌ء ذراعاً. [5]

«و لعلّ عمل النبي صلى الله عليه و آله و سلم على التفريق و من بعده» «من بعده» یعنی معصومین. «و لعلّ» این که عمل پیامبر خدا که بر تفریق ظهر و عصر بوده «و من بعده» یعنی معصومینی هم که بعد از حضرت بودند هم تفریق می‎کردند به چه خاطر بوده است؟ نه به خاطر این که خود تحدید موضوعیت دارد، خود تفریق بین ظهر و عصر موضوعیت دارد، بلکه «لمكان إدراك الغالب» یعنی غالب ناس. کاری می‎کردند که این تحدید وقتی بماند برای این که اگر این تحدید را برداریم آخر کار، مآلش بعد از دو سال این است که نافله خواندن از بین می‎رود. «لمکان إدراک الغالب» یعنی غالب ناس «فضل التنفّل» فضل تنفل از دستشان در می‎رود. برای این که ادراک کنند این را فرمودند. «الشاق» یعنی فضل تنفلی که شاقّ است «مع الجمع بين الفريضتين و نوافلهما» که 24 رکعت نماز را بخواهند پشت سر هم دیگر بخوانند. برای عموم سخت است. «فلا ينافي فضل المبادرة» این مراعاتی که اغلب به این برسند، منافاتی ندارد برای کسی که  شاقّ نیست افضل برای او این است که به محض این که نماز ظهر را خواند، نماز نافله عصر را بخواند، نوافل عصر تمام شد، «اول الوقت افضله»، «إذا زالت الشمس دخل وقت الصلاتین». یکی هم عصر است. خب نافله عصر را این جا خواندی هر چه زودتر بهتر که نزدیک‌تر به اول وقت است.

شاگرد: …عین همین عبارت را برای آن طرف آوردند که سیره حضرت [برعکس این بود]

استاد: برای نافله گفتند، نه برای ظهر و عصر.

شاگرد: اصلا تفریق قائل نشدند.

استاد: چرا دیگر، هیچ جا نگفتند که …

شاگرد: صفحه قبل را ببینید «و من بعده في الاشتغال بعد الزوال بالنوافل و وصلها بالفريضة، دون الانتظار»[6]

 استاد: واضح است بالفریضه نیست، ظهر! نه یعنی ظهر و عصر. نگاه کنید. «لتأيّدها» و لذا پشت سرش می‌گویند «و يظهر منه الحال في المثلين مثلًا للعصر» یک دفعه تا حالا ایشان نگفتند. متعدد عمل پیامبر را انکار کردند، انکارشان سر این بود که حضرت بعد از نافله ظهر صبر نمی‌کردند تا ذراع بشود. ایشان این را مورد خدشه قرار دادند. اما این که آیا بین ظهرو  عصر جمع می‎کردند، صریحاً گفتند که اتفاقی بوده است. صفحه 27 را ببینید  «و لذا وقع هذا التسهيل منه صلى الله عليه و آله و سلم في الرواية الحاكية لجمعه» یعنی بین فریضتین «من غير علّة بين الظهرين، الظاهر لولا العمل على التفريق في اتّفاق ذلك، لا أنّه ممّا كان يستمرّ عليه.» اصلا ایشان احتمال این معنا را نمی‌دهند که حضرت مستمراً بین ظهر و عصر جمع می‎کردند. تا نافله عصر را می‌خواندند نماز عصر را اقامه می‎کردند. در حالی که ایشان این را نگفتند، حتی گفتند روایتی که می‌گوید جمع کردند «فی اتفاق ذلک»، این طوری بود. آن چیزی که ایشان چند بار گفتند که قبول نداریم …

 

برو به 0:16:15

شاگرد: « لتأيّدها بالعمل المستمرّ من النّبي صلى الله عليه و آله و سلم» را شما چه می‎گویید؟

استاد: خب یعنی عمل مستمر حضرت این بود که زوال که می‎شد، نافله و بعد ظهر می‌خواندند.

شاگرد: نافله بعد عصر.

استاد: نه! برای مثل! یعنی وقت مثل نافله عصر که خوانده می‌شد آن جا هم برای مثلین طول می‌دادند اما وقتی وقتش می‌شد عصر را که تفریق می‎کردند ایشان نگفتند که بین  فریضتین جمع می‎کردند. مثل حاج آقا که نمی‌آیند این را بگویند که کار حضرت این بود که نماز ظهر تمام می‌شد هیچ کس هیچ جا نمی‌رفت، نافله عصر را هم فوری بخوانند. این طور چیزی را نمی‎گویند. ایشان که چند بار گفتند عمل پیامبر این طوری نبوده منظورشان این بود که حضرت این طور نبود که نافله ظهر که خواندند تا ذراع صبر کنند. نه! نافله ظهر خواندند، نماز ظهر را می‎خوانند. این را انکار می‎کردند و الا در جمع بین فریضتین حرفی نداشتند. باز هم برگردید ببینید من که خیالم می‌رسد مثل حاج آقا این را نمی‎گویند. چرا؟ چون یک چیز جا افتاده‎ای است. حتی ایشان این جا فرمودند «و مَن بعده». «و مَن بعده» یعنی چه؟ یعنی حتی معصومین بین ظهر و عصر جمع نمی‎کردند. اتفاقا «لیوسع علی امته» گاهی جمعی صورت می‎گیرد یا حتی نافله‌اش را هم بخوانند. گمان من این طوری است که ایشان نمی‎خواهند این را بگویند. حالا باز هم مراجعه می‎کنیم. لذا هم می‌گویند «و لعلّ عمل النبي صلى الله عليه و آله و سلم على التفريق» تفریق بین ظهر و عصر «و من بعده،» یعنی معصومین بعد از حضرت هم که تفریق می‎کردند «لمكان إدراك الغالب» یعنی غالب مردم «فضل التنفّل الشاق مع الجمع بين الفريضتين و نوافلهما، فلا ينافي فضل المبادرة، بل أفضليّتها لمن لا تشقّ عليه» یعنی خود معصومین نمی‎کردند. چرا؟ چون می‎خواستند که اسوه مردم باشند، یک زمانی را فاصله بیندازند که این‌ها نافله‎شان را بخوانند. اگر یک کسی که شاقّ بر او نیست و نشاط دارد تند تند بخواند، خب دیگران ندارند و نافله‎ها فوت می‎شود. فرمودند که «و ينشط» یعنی آن شخص «لمن لا تشقّ علیه و ینشط للجمع» نشاط دارد برای این که بین 24 رکعت نماز جمع بکند .«بين الفرائض و النوافل، بحيث لا يزاحم سائر الشواغل الدنيويّة.» در اول زوال بیکار هم باشد و با فاصله‌ای برای 24 رکعت بتواند بخواند. اما مغازه‎دارها و امثال این‌ها بخواهند این طوری طول بدهند شواغل دنیویه‎شان نمی‎گذارد لذا نافله‎ها را می‌اندازند و برای این که این کارها را نکنند «بحيث لا يزاحم سائر الشواغل الدنيويّة. و ندرة ذلك» یعنی کسی بتواند با نشاط این‌ها را جمع بدهد و مستمر بر آن هم باشد «ندرة ذلك في الناس غير خفيّة.»

«و قد وقع التعليل للذراع بالتنفّل عن أبي جعفر عليه السلام بعد نقل حكاية صلاة رسول اللّٰه صلى الله عليه و آله و سلم إذا بلغ الفي‌ء ذراعاً.» یعنی حضرت در روایت زراره اول کار پیامبر را نقل کردند که چند بار هم همین جا خوانده شد. روایت باب هشتم وسائل حدیث سوم و چهارم بود که حضرت اول فرمودند وقتی ذراع می‌شد حضرت می‌خواندند، دنبالش چه فرمودند؟ فرمودند «أَ تَدْرِي لِمَ جُعِلَ الذِّرَاعُ … لِمَكَانِ النَّافِلَةِ» [7] فرمودند که «و قد وقع التعلیل للذراع» یعنی تعلیلِ «لمکان النافلة» برای ذراع «عن أبی جعفر علیه‎السلام» بعد چه چیزی این تعلیل آمده است؟ بعد همین نقل خود حضرت که پیامبر خدا «إذا بلغ الفیء ذراعاً» نماز می‌خواندند.

توجیهی دیگر در اختلاف بین روایات

و هاهنا وجه آخر للمخالفة في البيان في الروايات بالتحديد بالزمان و الزماني، و قد مرّت الإشارة إليه، و هو إرادة الموافقة مع القوم في الجملة، و هو ما فيه قوله عليه السلام‌أنا أمرتُهم بهذا لو صلّوا على وقت واحد عرفوا فأخذوا برقابهم، حيث شاهد الراوي فعل بعض أصحابنا الظهر و بعضهم العصر في وقت الظهر بدون انتظار لوقت العصر، و لعلّ مصلّي الظهر كان ينتظر وقت العصر، بل مجرّد فعلهما من شخصين في وقت الظهر يدلّ علىٰ اختلافهما عملًا في فعل العصر في وقت الظهر في الجملة؛ فإنّ التوقيت لبعضهم بالتنفّل، و لبعضهم بالزمان يقتضي هذا الاختلاف.[8]

«و هاهنا وجه آخر» یک وجه دیگری هم برای این روایات هست. «للمخالفة في البيان» که در بیاناتشان حرف‎های مختلف زده باشند «في الروايات بالتحديد بالزمان» که ذراع و مثل و این‌ها باشد. یکی هم «و الزماني» که زمانیّ چیست؟ تنفل است. «و قد مرّت الإشارة إليه» قبلاً هم اشاره فرمودند. «و هو إرادة الموافقة مع القوم في الجملة» در بعضی جاها موافقت بشود، در بعضی جاها نشود که یادم است آن روزی که آن جا می‎خواندیم یکی از آقایان فرمودند موافقت بشود، من عرض کردم اهل بیت نمی‌گذاشتند که شرع فراموش بشود. کاری می‎کردند که موافقت بشود، …که قبلاً هم در صفحه 26 فرمودند « مع احتمال إرادة الموافقة مع القوم، المعلوم منهم التفريق» یعنی تفریق بین ظهر و عصر «المقرون باعتقاد عدم کذا …» این حالا چیست؟ «و قد مرّت الإشارة إليه و هو إرادة الموافقة مع القوم في الجملة و هو ما فيه قوله عليه السلام‌ أنا أمرتُهم بهذا لو صلّوا على وقت واحد عرفوا فأخذوا برقابهم»

بحث در سند روایت محمد بن یحیی

وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِي هَاشِمٍ الْبَجَلِيِّ عَنْ سَالِمٍ أَبِي خَدِيجَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: سَأَلَهُ إِنْسَانٌ وَ أَنَا حَاضِرٌ فَقَالَ رُبَّمَا دَخَلْتُ الْمَسْجِدَ- وَ بَعْضُ أَصْحَابِنَا يُصَلُّونَ الْعَصْرَ وَ بَعْضُهُمْ يُصَلِّي الظُّهْرَ- فَقَالَ أَنَا أَمَرْتُهُمْ بِهَذَا- لَوْ صَلَّوْا عَلَى وَقْتٍ وَاحِدٍ عُرِفُوا فَأُخِذُوا بِرِقَابِهِمْ.

وَ رَوَاهُ الشَّيْخُ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَعْقُوبَ مِثْلَهُ.[9]

این روایت شریفه در باب هفتم موافقیت روایت سوم هست. صاحب وسائل دارند این روایات را از کافی نقل می‎فرمایند. می‌فرمایند «و عنه» یعنی محمد بن یعقوب «و عَن محمد بن یحیی عن محمد بن الحسین» أبی الخطاب عن عبدالرحمان بن أبی هاشم البجلی» که او هم توثیق شده است.

بررسی رجالی سالم بن مکرم

«عن سالم» ظاهراً سالم بن مکرم «أبی خدیجه» در بعضی‎ نسخه‎ها دارد «مولی أبی خدیجه» ولی أبو خدیجه ظاهرا لقب خودش بوده، کشی در وصف حالش می‌گوید که امام صادق علیه‎السلام به او فرمودند کنیه خودت را أبو خدیجه قرار نده، گفت پس چه چیزی قرار بدهم؟ فرمودند أبو سلمه. کنیه‌اش را خود امام صادق تغییر دادند.

«عن سالم أبی خدیجه» سالم را هم شیخ تضعیف کردند. از جاهای عجیب و غریب این است که می‌گویند ضعیفٌ؛ ولی به نظرم آن طوری که یادم است نجاشی دو بار فرموده بود «ثقةٌ ثقةٌ» یعنی تکرار کلمه ثقة برای همین سالم بوده است. بنابراین سند این روایت خوب است. البته این را عرض بکنم که این روایت در تهذیب و استبصار هم هست. در تهذیب و استبصار دو جا مرحوم شیخ این روایت را آوردند. یکی را فرمودند «عن محمد بن یعقوب عن محمد بن یحیی» یک جایش فرمودند «ما رواه محمد بن یحیی» که گمانم این است که دو تا سند … الان ببینید صاحب وسائل می‌فرمایند «و رواه الشیخ باسناده عن محمد بن یحیی و باسناده عن محمد بن یعقوب» آیا در مشیخه شیخ، مشیخه جدایی به محمد بن یحیی دارند که بگوییم دو تا سند است؟ یکی روایت شیخ طبق مشیخه خودشان به محمد بن یحیی است، یکی هم به محمد بن یعقوب است. آدم می‌بیند در خود تهذیب و استبصار که دو جا مرحوم شیخ آوردند، یک جا فرمودند «ما رواه محمد بن یحیی» یعنی «رواه» از طریق محمد بن یعقوب، نه این که من یک طریق جدایی به محمد بن یحیی غیر از محمد بن یعقوب دارم. مقداری به ذهن بعید می‎آید. پس علی ای حال دو تا نمی‎شود. صاحب وسائل درست فرمودند که شیخ دو بار ذکر کردند، یک بار فرمودند «رواه محمد بن یحیی» یک بار هم فرمودند « عن محمد بن یعقوب» ولی این که «رواه باسناده و باسناده» دو تا اسناد باشد این ثابت نیست.

شاگرد: نجاشی می‌گوید «ثقة ثقةٌ».

استاد: بله نجاشی دو بار به سالم بن مکرم فرمودند. مُکَرَّم یا مُکرَم است. حالا نمی‌دانم ضبطش چطوری است؟! ضبط این رجال‎ها را کجا باید پیدا کرد؟

شاگرد: آقای حسن‎زاده یک کتابی دارد.

استاد: خود حاج آقای حسن‎زاده؟

شاگرد: در خود کتب به ضبطشان اشاره شده و در این معمولاً آورده شده است.

استاد: که می‌گویند این ضبط از کجا آمده است.

شاگرد: خود رجالیونِ قدماء اشاره کردند و جمع‎آوری شده است.

استاد: بسیار خوب! ولی غیرش ممکن است قرائن و حدسیات باشد.

 

برو به 0:25:30

شاگرد: در مشیخه محمد بن یعقوب را دارد.

استاد: دو تا سند دارند؟

شاگرد: بله. یک سندش مرحوم کلینی است و یک سندش ابن ابی جید قمی از احمد بن محمد بن یحیی عن ابیه است.

استاد: بسیار خوب. پس اگر در مشیخه دو تا سند دارند می‎شود. صاحب وسائل که «و بإسناده» فرمودند یعنی می‎شود که یک سندش از طریق کلینی رضوان‎الله‎علیه بوده و یکی هم از سند خود مشیخه‎شان ابن ابی جید بوده است.

شاگرد: ایشان یک جمله دارند می‌گویند «و اخبرني به أيضا الحسين بن عبيد اللّه ابو الحسين بن ابى جيد القمي جميعا»[10] یک نفر بیشتر نیست. اینجا جمیعا همان سندی مرحوم کلینی «عن محمد بن يحيى العطار  فقد رويته بهذه الاسانيد عن محمد بن يعقوب عن محمدبن »[11] خب این همینی است که مطابق این می‎شود. می‌گوید «و اخبرني به أيضا الحسين بن عبيد اللّه ابو الحسين بن ابى جيد القمي جميعا» این جمیعا را نفهمیدم، این جا یک نفر بیشتر نیست.

استاد: حسین بن عبیدالله خود همان ابن ابی جید است.

شاگرد: این طوری که این جا نوشته اسم همان است. «الحسين بن عبيد اللّه ابو الحسين بن ابى جيد القمي»

استاد: جلوتر راجع به ایشان بحث شد که حالا الان اسمش حسین بن عبیدالله بود؟ یا حسین بن عبیدالله عن ابن …یا و …

شاگرد: این جا در پاورقی گفته که «هو ابو الحسين علي بن احمد بن محمد المعروف بابن ابى جيد القمي»[12] پس احتمال دارد آن جا یک واوی افتاده باشد. شاید «حسین بن عبیدالله و ابوالحسین بن ابی جید القمی جمیعاً» باشد. باز هم سند متفاوت می‎شود.

استاد: وقتی سند متفاوت شد دیگر خوب است.

شاگرد2: شیخ ایشان را تضعیف کردند.

استاد: همین را دارم عرض می‌کنم که از جاهایی که خیلی عجیب است این است که نجاشی دو بار «ثقةٌ ثقةٌ» برایشان گفتند، حالا شیخ در رجالشان چیزی نگفتند، در فهرست گفتند «هو ضعیف».

شاگرد2: علامه حلی در خلاصه می‌فرمایند «قال الشيخ الطوسي رحمه الله إنه ضعيف و قال في موضع آخر إنه ثقة»[13]

استاد: که موضع آخر ایشان پیدا نشد که در کجاست؟ علامه در خلاصه همین را می‎گویند. عجیب است که رجال ابن داود هم ضعیف شمردند. با این که نجاشی می‌گوید «ثقة ثقة»، ابن داود هم باز ضعیف حساب کردند.

شاگرد3: در فهرست یک مقداری از این ناهماهنگی‎ها هست. در رجال مثلا یک نمونه هست که یک نفر است ظاهراً شیخ تشخیص نداده که این یک نفر همان شخص است منتها به دو اسم شناخته می‎شود. علی بن شیره قاسانی ظاهرا هست. در ترجمه ایشان می‌گویند «ضعیفٌ»، دقیقا ترجمه بعدی‌ همین شخص است می‌گویند «ثقةٌ». یعنی این ناهماهنگی‎ها فی‎الجملة دیده می‎شود.

استاد: بله این از همان چیزهایی است که جلوتر هم عرض کرده بودم که ما گاهی وقت‎ها اطمینان پیدا می‎کنیم به ثقه بودن یک شیخ حدیثی برای یک راوی به مراتب بالاتر از این که در یک کتاب رجالی بگویند «ثقةٌ». مثلا یکی که رایج است و همه هم می‎گویند کثرة الروایة است. یک فرد جلیلی موارد بسیار زیادی از یک نفر روایت می‎کند بعد بیاییم بگوییم این مجهول است، «لا نعرفه». این کسی که می‎شناسیم آدم کمی نیست، این همه روایت از او نقل می‌کنند، «لا نعرفه»؟! من به خیالم می‌رسد این طور وثوقی که به موثق بودنِ او پیدا می‎شود به مراتب از تسویه کتاب رجالی بالاتر است ولی خب سر و سامان دادن این‌ها حرف دیگری است.

شاگرد: نجاشی فرمودند که  «کان خطابیاً ثم صار صحیح المذهب»

استاد: از چیزهای عجیبی که راجع به سالم هست این است که در کوفه همه خطابیه را کشتند، یک نفرشان هم ضربه خورد و خودش را به صورت مرده انداخت، بعداً که جمعیت رفتند و به خیالشان همه مردند این بلند شد فرار کرد، همین سالم بن مکرم بود که به عنوان تک نفری بود که از اصحاب خطابیه نجات پیدا کرد و بعد می‌گویند توبه کرد و اهل روایت و علم شد و دیگر آن کارها را رها کرد. نسبت‎هایی که به خطابیه در کتاب‎ها دیدند اباحیه بود، می‎گفتند آن پیغمبر است، امام صادق خدا هستند، از این حرف‎هایی که … در کشی ظاهراً بود یکی دیگر هم در خودش کشی است که می‌گوید حضرت گفتند که از این‌ها 70 پیامبر کشته شدند. «قُتِلَ سبعون نبیاً» … از خودشان بود. طرفدار آن‎ها بود و این طور عبارتی به نظرم در بحار دیدم، نه در خود کشی. ولی در بحار مرحوم مجلسی آن طوری که در ذهنم هست از کشی نقل کرده بودند.

 

برو به 0:30:50

شاگرد: خود این تفاوتی که در سند محمد بن یحیی هست، در رجال دارد که « أخبرني عدة من أصحابنا، عن ابنه أحمد، عن أبيه بكتبه.»[14] در مشیخه دارد که «عن محمد بن یعقوب»

شاگرد2: مشیخه هر دو تا را دارد.

استاد: در خود مشیخه هم ایشان فرمودند باز هر دو تا را دارد.

شاگرد2: باز بعدی می‎آید همان پسر …

استاد: قبلی را در کجا فرمودید؟ در فهرست بود؟

شاگرد: در رجالشان بود. البته اسمی در فهرست نیاوردند.

استاد: این برای چیزهایی که در سند مطرح بود که شیخ فرمودند 2 تا سند دارد و خود کافی هم آوردند. حالا لفظ تهذیب با کافی یک کمی فرق دارد، برای مرحوم صاحب وسائل هم چون مهم نبوده اصلا اشاره‎ای نکردند.

بررسی اختلاف در اوقات صلاتین به جهت تقیه

این عبارتِ کافی در وسائل آمده است که «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: سَأَلَهُ إِنْسَانٌ وَ أَنَا حَاضِرٌ فَقَالَ رُبَّمَا دَخَلْتُ الْمَسْجِدَ وَ بَعْضُ أَصْحَابِنَا يُصَلُّونَ الْعَصْرَ وَ بَعْضُهُمْ يُصَلِّي الظُّهْرَ فَقَالَ أَنَا أَمَرْتُهُمْ بِهَذَا لَوْ صَلَّوْا عَلَى وَقْتٍ وَاحِدٍ عُرِفُوا فَأُخِذُوا بِرِقَابِهِمْ.» در تهذیب دارد که «لو صلّوا علی وقتٍ واحد لَعُرِفوا فَأُخِذَ برِقابهم» یک لام دارد «لَعُرفوا». «فأخذ» یعنی «برقابهم» نائب فاعل «أخذَ» شده است. جار و مجرور نائب فاعل شده است. ولی آن جا «أخذوا» که «برقابهم» هم بدل می‎شود. منظور این که چون این مختصر بوده این جا من دیدم … من در مباحثه یک عبارتی می‎گویم بعد می‎بینم مثل این که ذهنِ خود من عبارت را تغییر داده است. خواندم! بعد این که می‎گویم، می‎بینم هر چه هم آقایان می‌گویند پیدا نمی‎شود، می‌بیند یک تغییری  … حالا این را که دیدم می‎شود که عبارت در روایت تغییر بکند. حالا شما بخواهید «عُرفوا» را با «لعُرفوا» پیدا کنید، این‌ها نزدیک هم هست، اعتنایی هم نمی‌شود مگر آن جایی که دیگر خیلی تفاوت بکند.

خب حالا این جا حاج آقا چه می‎فرمایند؟ می‌فرمایند که «و هو ما فيه قوله عليه السلام‌ أنا أمرتُهم بهذا» من امرشان کردم که این طوری بخوانند. آیا «أمرتهم بهذا» با اشاره به علتش یا با جهلشان از این؟ هر دو تا محتمل است. «أنا أمرتُهم بهذا» «هذا یعنی اختلافهم تعمّداً لأن لا یُعرفوا» یا «أمرتُهم» جدا جدا که منِ امام می‎دانم این‌ها مختلف هستند؟ خودشان خبر ندارند، هر کدام به خیالشان که دارند طبق وظیفه منفرده عمل می‌کنند. کدامِ این  درست است؟ «أنا أمرتُهم بهذا لو صلّوا على وقت واحد عرفوا» همه می‎فهمند این‌ها یک طایفه هستند «فأخذوا برقابهم». خب شیعه در شرایط ضعف هم بودند، کمال صلاح برایشان این بود که به صورت مجتمع ارتباطاتشان با همدیگر معلوم نباشد؛ حتی حرف‎هایی بر علیه بزرگترین اصحابشان می‎زدند بعداً هم واقعاً آن حرفی که مثلا امام پشت سر او گفتند به او برسد ذوب می‎شود، بعد با واسطه دیگری آن حرف حضرت خضر را پیغام می‌دادند که «أَمَّا السَّفينَةُ فَكانَتْ لِمَساكينَ يَعْمَلُونَ فِي الْبَحْرِ فَأَرَدْتُ أَنْ أَعيبَها وَ كانَ وَراءَهُمْ مَلِكٌ يَأْخُذُ كُلَّ سَفينَةٍ غَصْباً»[15] حضرت می‌گویند من هم اگر چیزی گفتم این است، می‌خواهم کشتی سوراخ بشود که «ملکٌ» تو را نگیرند. اگر آن کشتی سوراخ نمی‎شد ملک می‎آمد آن را می‎گرفت، حضرت خضر سوراخش کردند که آن ملک نیاید غصب کند. تو هم همین طوری، یک جمله بر علیه تو می‎گویم و خیلی از حرف‌ها تمام می‎شود، بیرون می‎روی محفوظ می‎مانی. واقعاً چه زمان‎هایی که ما اصلا بعضی چیزهایش را نمی‎توانیم تصور کنیم چطور گذشته و چه لوازمی داشته است؟!

 

برو به 0:35:45

شاگرد: فضل بن شاذان دارد که دارد که …

استاد: یعنی از امام علیه‎السلام بر علیه او؟ آن چیزی که من یادم است برای زراره است. حضرت این را پیغام به زراره دادند، برای او هم ممکن است، نظیر این‌ها هست.

شاگرد: این که در وقت واحد مختلف بخوانند بالاخره آن‎هایی که موافق اهل سنت نمی‎خوانند لو می‎روند، این چه دلالتی دارد بر این که … بالاخره در وقت واحد یک عده این جا ظهر را می‌خواندند و یک عده عصر را می‎خوانند. بالاخره در آن وقت یک عده از اهل سنت هم با …

استاد: آن چیزی که این روایت می‎خواهند بگویند پیوستگی و ارتباط یک طایفه است. الان اگر یک شبکه‎ای باشند که این‌ها یک گروهی را تشکیل بدهند، وقتی یکی از این‌ها لو رفت می‌گویند این‌ها رفیق‎های هم هستند. ما دیده بودیم رفیق هستند. حضرت می‎خواهند بگویند این طور چیزی نباشد که افراد شناخته شده مرتبطی باشند که وقتی از یکی یک خلاف تقیه‌ای دیدند بگویند همه رفیق‎هایش با هم هستند. لذا طوری باشند که نفهمند این‌ها با همدیگر مرتبط هستند. منظوری که آدم می‌فهمد ظاهراً این هست.

شاگرد: بعضی روایت‌ها هست که می‎آید همین سوال را می‎پرسد حضرت می‌فرمایند «قال لا بأس الأمرُ واسعٌ بحمدلله و نعمته»[16] نشان می‎دهد که حضرت تعلیل را برای خیلی‌ها بیان نکردند که به این خاطر ما داریم اختلاف می‎اندازیم.

وسعت درحکم به عنوان ثانوی یا نفس الامری (انشائات اولیه و مدیریت امتثال)

استاد: حالا دنباله فرمایش شما «الامر واسعٌ» یعنی نفس الامر این طوری است؟ یا «الامر واسع بعنوان الثانوی» برای محافظت؟ خب احتمال این هست اما خیال می‎کنید ظاهر «الامر واسعٌ» یعنی «واسعٌ نفس الامری»، وسعت نفس الامری است. چرا؟ به خاطر سایر چیزهایی که عرض کردم مبادی انشاء حکم، مصالح نفس الامریه است، انشاء حکم مراعات اضعف مکلفین می‎شود، بعد برای این که سایر غیر اضعف مکلفین هم به مصالح برسند، مصالح از آن‎ها فوت نشود شارع بدون نیاز به انشاء جدید مدیریت امتثال می‎کند. این احتمالی است که من چند بار جلوتر عرض کردم که خلاف ظاهر کلمات است. این مدیریت امتثال چطوری است؟ این مدیریت امتثال «واسعٌ بحمدلله» در این که ما نمی‎خواهیم بگوییم یعنی چیزی در این جاست که مراعات باید … طوری است که همه می‎خواهیم آن مصالح گیرشان بیاید «و واسعٌ» یعنی بستر، بستر وسعت است اما در عین حال بُغیة‎ای در این داریم که بالاترین مصالح و آن ملاکات نفس الامریه را مکلفین تحصیل کنند.

حالا همین جا هم من عرضم هست که این اختلاف آیا ربطی به تحدیدات دارد یا ندارد؟ یعنی واقعا «أنا أمرتُهم بهذا» یعنی این اختلاف تحدید و تعلیل برای تقیه بوده یا اصلا این روایت ربطی به این جا ندارد؟ وقتی حضرت می‌فرمایند پیامبر تا ذراع صبر می‎کردند، این برای تقیه نبوده، برای این که جهات دیگرش که فرمودند این تحدیدات برای چیست؟ برای میزانی است که می‌گویند نافله بخوانید، نافله بخوانند و مراعات نافله و همت بر نافله، این تعلیل‌های بیّن برای اختلاف انداختن است؟ لسانِ این‌ها ابا دارد از این که بگوییم می‎خواهند اختلاف بیندازند، لسانش، لسان نفس الامر است  می دیدیم تا حالا ولذاست این «أنا أمرتُهم» موردی خاصی است که خصوص نماز ظهر و عصر را در مورد خاص این طوری … این احتمال در ذهن من بود که اصلاً این روایت شاهد نشود برای این که تحدید و تعلیل برای مسأله اختلاف باشد. حالا شما هم ببینید. حالا شما هم ببینید. این جا که الان این احتمالش را به عنوان وجه فرمودند. فرمودند «حيث شاهد الراوي فعل بعض أصحابنا الظهر و بعضهم العصر في وقت الظهر بدون انتظار لوقت العصر» بعضی‎ها چه کار می‌کنند؟ ظهر خواندند. خب ظهر خواندن یعنی چه؟ یعنی آن کسی که ظهر خوانده بود، دیگر عصر را نمی‎خواند، «بعضهم العصر» دارد عصر را می‎خواند «بعد وقت الظهر»، ظهر را خوانده بود، عصر هم می‎خواند بدون این که کسی که الان داشت عصر را می‌خواند «انتظار لوقت العصر» هنوز وقت عصر آن‎ها نشده است. «حيث شاهد الراوي فعل بعض أصحابنا الظهر و بعضهم العصر في وقت الظهر بدون انتظار لوقت العصر ‎و لعلّ مصلّي الظهر»  آن کسی که نماز ظهر را داشت می‎خواند او داشت انتظار وقت عصر را می‎کشید، یعنی حاضر نبود عصر را بخواند «بل مجرّد فعلهما من شخصين في وقت الظهر» که دو نفر یکی ظهر می‎خواند و یکی عصر در وقت ظهر «يدلّ علىٰ اختلافهما عملًا في فعل العصر» خلاصه جای عصر نبود. «في وقت الظهر في الجملة؛ فإنّ التوقيت لبعضهم بالتنفّل، و لبعضهم» این تصریح به همانی است که من عرض کردم احتمال آن طرفش هم هست.  «فإنّ التوقيت لبعضهم بالتنفّل» برای بعضی‎ها بگویند نافله خواندی بخوان «و لبعضهم بالزمان» بگویند تا اربعة اقدام و امثال این‌ها صبر کن «يقتضي هذا الاختلاف.» که صبر کنند. عده‌ای از آن‎ها حاضر باشند عصر را بخوانند و عده‌ای حاضر نباشند که بخوانند. 

شاگرد: ازکجا فهمیدند که این‌ها نماز ظهر و عصر می خوانند نماز ظهرو عصر که  چهار رکعتی است. نیتش را بلند می‎گفتند؟!

استاد: خب نافله دورکعت بیشتر نیست، وقتی چهار رکعت خواند …

شاگرد: این که بفهمد این یکی نماز ظهر خوانده، آن یکی نماز عصر خوانده، این را از کجا فهمید؟ این دارد نماز چهار رکعتی می‎خواند، آن هم چهار رکعتی می‎خواند.

استاد: دومی که می‎خواند به تعبیر امام علیه‎السلام رکعات متشابهات می‎شود، وقتی دید 4 رکعت را خواند، می‌بیند 4 رکعت دیگر هم خواند. حالا طلبگی باشد می‌گوید احتیاطاً اعاده کردم اما این حرف‎ها نبوده، آن‎ها اهل این طور احتیاط‎ها و اعاده‎ها، دومی را که خواند گفتند عصر را خواند. شاید هم آن جا خودش قرائن روشن‎تری داشته است که می‌گوید «رأیتُ»؛ «رأیتُ» یعنی «عَلِمتُ» با قرائنی که بود، آن جا بودم، حاضر بودم، فهمیدم دارند این کار را می‌کنند.

حالا عرض کنم که ما الان صفحه 31 هستیم، صفحه 85 را ببینید. تا حالا مباحث خوبی مطرح شده بود اما صاحب جواهر این جا مقداری مختصرتر بحث کردند که حاج آقا مقداری مفصل‌تر از جواهر این جا را بحث کرده بودند. صاحب جواهر وقتی رد می‎شوند به نهایت بحث می‎رسند وارد همین بحث‎ها به طور مفصل‌تر می‎شوند، حاج آقا در صفحه 85 فرمودند که «أمّا تفصيل ما تقدّم تبعاً «للجواهر»»[17] یعنی دوباره این بحث‎ها را با مزید بیانات و توضیحات آن جا هم فرمودند. اگر ابهامی هم هست خواستید در بیاناتشان در آن جا هم مراجعه بکنید، بعداً هم زنده بودیم و آن جا رسیدیم، ان شاء الله فرمایشاتشان را می‎خوانیم.

 

والحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین.

 

 

 

تگ: تقیه، ابن ابی جید، مشیخه شیخ، فرقه خطابیه، سالم بن مکرم، مدیریت امتثال،‌انشائات اولیه ،ذوالقرنین، تفریق صلاتین ، جمع بین صلاتین

 

 

 

استاد: این کتاب را یک مقداری از همین جاها خواندم، بعداً هم خود کتاب‎های مفصلی به اضافه آن قسمت سنگسار و رجم، فایل‎های PDF آن موجود است. هر دو را گرفتم، پس این پیش شما باشد.

شاگرد: گفتم شاید نگاه کردنش راحت‎تر باشد خدمت شما باشد.

استاد: یک بخشی از آن را نگاه کردم؛ دیدم شما می‎فرمایید گفتند مجتهد باشد، من و شمای طلبه هم … ایشان یک سبکی جلو آمده که …

شاگرد: اتفاقاً اطلاعات بیشتری گرفتیم که یک بنده خدایی رفیقش معلم تاریخ بوده، شروع کرده همین طور نگاه کردن، در پژوهش آوردند، استاد تاریخ با او مباحثه کرده که این را یک مقداری چیز کند گفت این هم خیلی روی موضع خودش مصرّ است و بدتر از همه هم این است که گفت اسرائیلی‎ها با او ارتباط برقرار کردند که ما این کتاب را می‎گیریم، پول هم خوب می‎دهیم، ترجمه‎اش می‎کنیم. و استدلالش هم معلوم است به نظرم نیاز است که یک کتابی در این زمینه …

استاد: یک بخشی از کتاب را باز کردم دیدم «فَلَمَّا ذاقَا الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما وَ طَفِقا يَخْصِفانِ عَلَيْهِما مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ» بحث‎ها کرده حالا می‎خواهد بگوید که این‌ها ربطی به این‌ها ندارد. یک ترجمه‎‎هایی کردند، خب معلوم است این تأویلاتی است، فرض هم می‎گیریم قشنگ است اما تو می‎خواهی جوّ مردم آن زمان را برای ما باز کنی، مردم آن زمان این را می‎فهمیدند؟ چون برای آن‎ها این‌ها عادی بود، «سوآتهما» پس این‎هایی که شما می‌گویید را می‎فهمیدند. این‎هایی که شما می‌گویید طلبه‌هایش هم باید با زحمت بروند لغت ببینند راست می‎گویی یا نه، آخر کار هم جفت و جور می‎شود یا نه؟ آخر کار هم می‌گویند یک تأویلی است که «لا یعوّل علیه». عرف آن زمان که این‎ را نمی‎فهمیدند. لذا من دیدم اصلا …

شاگرد: مسأله‌ای که به نظر ما رسید این است که این بحث دو تا شبهه در جامعه دارد تقویت می‎کند؛ یک شبهه در مورد اصل خود حجاب است که بالاخره باز هم این خیلی مهم نیست. آن شبهه‎ای که در فضای پیرامونی آدم می‌بیند خیلی دارد رخ می‎دهد این است که این‌ها حرف 200 – 300 سال اخیر علماء است، یک محقق رفته نشان داده که این طوری است. این که گفتم اسرائیل هم حاضر شده … من ارتباط را نمی‌دانم چیست ولی آمده … منتها عرض ما این بود که من می‎دانم ارزش پاسخ دادن ندارد منتها به نظرم می‎آید در این فضا نیاز است که این بحث درباره یک کسی که خبره است همین بحث یک جوابی داده شود.

استاد: درست است. علی ای حال این‎هایی هم که این نوشته زمینه خوبی است که آن‎هایی که اهل کار و تحقیق هستند دقیق بررسی کنند ببینند، مواضعش را هم بگویند، زمینه کار فراهم می‎شود. اما غیر از این است که شما بگویید خیلی قرار است اثرگذاری باشد که یادم است دو سه سال پیش بود آمدند مثل قرآن را آوردند و تمام شد ، یک کسی گفت در اینترنت هم گذاشتند به نام فرقان الحق. یک چیز عجیب و غریبی که من دیدم پیش خودش مرتب می‎خندد. بعدش هم تمام شد. خودش به گروه فرقان پیوست.

شاگرد: می‎خواستم ببینم ارزش این که در مقابل این‌ها کتاب نوشته بشود ظاهرا شما …

استاد: ارزش این که ما پاسخ رسمی که یک نحو ترویج این حرف‌ها باشد ندارد اما این که ما اطلاعات را سر جایش کار کنیم، حرف درست را داشته باشیم، واجب است؛ نمی‌شود بگویند اصلا مستحب است. یعنی ما باید حرف‌ها را ببینیم بدانیم و اطلاعات صحیح را مقابل این حرف‌ها قشنگ ارائه بدهیم.

شاگرد: این را در حد این می‎دانید که کسی در حدّ ما به عنوان پایان‎نامه با نظارت حضرتعالی این کار را بکنیم؟

استاد: منظور الیه هم نیستیم! لیاقتش را نداریم.حالا اصل اطلاعش و دیدنش و این‌ها خرده خرده …خیلی مفصل اورده و گستردگی بیشتر به ترجمه ها و اینها. این اول می‎خواهد یک چیزی را ثابت کند، این تصمیم را گرفته، به اندک چیزی ..

شاگرد: در ردش به راحتی می‎توانم یک مقاله بنویسم و نشان بدهم تفکر پشت سر این نیست یعنی این تعارضات را یا مثلا به حرف مخالف می‌رسد به جای این که تحلیل یکند خیلی مسخره می‎کند.

استاد: جالب‎تر این است که به یک کلمه می‎گویم خلاصه در آن محیطی که تو داری ترسیم می‎کنی علی ای حال خط جهت‎گیری شرع طوری بود که امروز مسلمان‌ها این هستند که تو از کافر هم بپرسی می‌گویند نماد اسلام حجاب است. در اروپا و جاهای دیگر چه کار دارند می‌کنند؟ هر کاری می‎خواهی بکن تو الان با این مواجه هستی، این را دیگر نمی‎توانی کاری کنی. می‌گوید آن زمان آن طور بود، خب آن زمان اگر بود یعنی شارع در آن محیط می‎دید که چه کار باید بکند خطی را ترسیم کرد تا به این جا منجر بشود. این خیلی مطلب مهمی است. خیلی این چیزها در احکام شرع هست مثل برده‎داری. اسلام با برده‎داری درنمی‎افتد، در همان مسیر خطی را می‎گذارد که می‎بینیم امروزه نیست و می‎بینیم هم که هر کس احکام شرع را می‌بیند آن ثواب‎هایی که برای آزاد کردن بوده مطلوب شارع بوده و شارع این فضا را می‎خواسته، نه این که او طرفدار این بوده است. نظیر این‌ها هم هست.

حالا اگر یک وقتی حوصله بشود ببینم که فایلش را گرفتم.

شاگرد: خودم گفتم اگر یک بار بشود بخوانم، یک جاهایی که واقعا مزخرفات است اما یک جاهایی شبه‌اش طوری است که من خواندم یک دفعه تکان خوردم این یعنی چه؟! گفتم این مواردی که یک مقداری اگر حرف حساب باشد لااقل در مقام شبهه این‌ها را در می‎آورم و اگر شد مزاحتمان می‎شوم.

استاد: برعکسش هم می‎توانید یعنی آن جایی که خیلی مزخرف است جمع کنید که برای دیگران خیلی به خیالشان نرسد که … این هم یک نحو کار است.

شاگرد: این که فرمودید ازخودت  تقیه کردم می دانید راوی کیست؟

استاد: در بحار جلد 26 بود دیدم؟ یک عبارتش که در نرم‎افزارها بگردید این است «و إنّما اتقیتُ منک» یک طور جمله‎ای که هست من هم اگر پیدا کردم شنبه عرض می‎کنم.

 


 

[1] الكافي (ط – الإسلامية)، ج‌1، ص: 65

[2] سورة حجرات، آیة  13

[3] الصّادق علیه السلام عَنِ الْمُفَضَّلِ قَالَ: سَأَلْتُ الصَّادِقَ عَنْ قَوْلِهِ أَجْعَلْ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَهُمْ رَدْماً قَالَ التَّقِیَّهْ ،بحارالأنوار، ج۱۲، ص۲۰۷- العیاشی، ج۲، ص۳۵۱-  وسایل الشیعهْ، ج۱۶، ص۲۱۳- البرهان؛ «بتفاوت»- نورالثقلین

[4] مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول، ج‌3، ص: 98

[5] بهجة الفقیه، ص: 31

[6] همان، ص 28

[7] وسائل الشيعة، ج‌4، ص: 141 (وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ وَقْتِ الظُّهْرِ فَقَالَ ذِرَاعٌ مِنْ زَوَالِ الشَّمْسِ- وَ وَقْتُ الْعَصْرِ ذِرَاعاً مِنْ وَقْتِ الظُّهْرِ- فَذَاكَ أَرْبَعَةُ أَقْدَامٍ مِنْ زَوَالِ الشَّمْسِ- ثُمَّ قَالَ إِنَّ حَائِطَ مَسْجِدِ رَسُولِ اللَّهِ ص كَانَ قَامَةً- وَ كَانَ إِذَا مَضَى مِنْهُ ذِرَاعٌ صَلَّى الظُّهْرَ- وَ إِذَا مَضَى مِنْهُ ذِرَاعَانِ صَلَّى الْعَصْرَ- ثُمَّ قَالَ أَ تَدْرِي لِمَ جُعِلَ الذِّرَاعُ وَ الذِّرَاعَانِ- قُلْتُ لِمَ جُعِلَ ذَلِكَ قَالَ لِمَكَانِ النَّافِلَةِ- لَكَ أَنْ تَتَنَفَّلَ مِنْ زَوَالِ الشَّمْسِ إِلَى أَنْ يَمْضِيَ ذِرَاعٌ- فَإِذَا بَلَغَ فَيْؤُكَ ذِرَاعاً بَدَأْتَ بِالْفَرِيضَةِ وَ تَرَكْتَ النَّافِلَةَ وَ إِذَا بَلَغَ فَيْؤُكَ ذِرَاعَيْنِ- بَدَأْتَ بِالْفَرِيضَةِ وَ تَرَكْتَ النَّافِلَةَ.)

[8] بهجة االفقیه، ص 31

[9] وسائل الشيعة، ج‌4، ص: 137

[10] تهذيب الأحكام، المشيخة، ص: 34‌

[11] همان، ص 33

[12] همان، ص 34، پاورقی

[13] رجال العلامة – خلاصة الأقوال، ص: 227

[14] رجال النجاشي – فهرست أسماء مصنفي الشيعة، ص: 353

[15] سورة کهف، آیة 79

[16] وسائل الشيعة، ج‌4، ص: 129-130 (عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ فِي قُرْبِ الْإِسْنَادِ عَنْ أَحْمَدَ وَ عَبْدِ اللَّهِ ابْنَيْ‌ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ رِئَابٍ قَالَ: سَمِعْتُ عُبَيْدَ بْنَ زُرَارَةَ يَقُولُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع- يَكُونُ أَصْحَابُنَا مُجْتَمِعِينَ فِي مَنْزِلِ الرَّجُلِ مِنَّا- فَيَقُومُ بَعْضُنَا يُصَلِّي الظُّهْرَ وَ بَعْضُنَا يُصَلِّي الْعَصْرَ- وَ ذَلِكَ كُلُّهُ فِي وَقْتِ الظُّهْرِ قَالَ لَا بَأْسَ- الْأَمْرُ وَاسِعٌ بِحَمْدِ اللَّهِ وَ نِعْمَتِهِ.)

[17] بهجة الفقیه، ص 85

درج پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

The maximum upload file size: 10 مگابایت. You can upload: image, audio, video, document, text, archive. Drop files here

هیچ فایلی انتخاب نشده است