مدرس : استاد یزدی زید عزه
شماره جلسه: 44
موضوع: فقه
بسم الله الرحمن الرحیم
آقایان دیروز برای این اقسام شبهه افاده فرمودند و فرمودند که در اصول اینها را دیدند. اصول را نگاه نکرده بودم. در جامع فقه دیده بودم که فقط کلام مرحوم آقای آقا شیخ عبدالنبی عراقی را در معالم زلفی که شرح عروه هست، عرض کردم. در اصول هم فرمودند. نگاه کردم و روی حساب عنوان شبهه صدقیه درست است. اول کتابی که از نظر تاریخی آمده کتاب مرحوم آقای شیخ حسین حلی است که از اساتید نجف بودند و الان هم شاگردانشان هستند. کتابهای خوبی دارند که در جامع فقه هم آمده است. آن وقت ایشان در کتابشان مطرح کردند ولی اگر کتاب ایشان را نگاه بکنید شرح عبارات استادشان مرحوم نائینی در فوائد الاصول است ولذا اصل مطلب را قبل از ایشان مرحوم نائینی در فوائد الاصول جلد 4 صفحه 581 فرمودند.
مرحوم نائینی هم معلوم است که اتخاذش از کلمات شیخ انصاری رضوان الله علیهم بوده که توضیح میدهند و دیروز عرض کردم که ما وقتی یک تقسیم علمی انجام میدهیم که فوائد علمی داشته باشد. و در فوائد الاصول مرحوم نائینی از این کتاب برمیآید که ایشان بر این تقسیمبندی فایده متفرع فرمودند. فرمودند اگر شبهه صدقیه باشد رجوع به عرف جایز است. اگر شبهه مصداقیه باشد، رجوع به عرف جایز نیست. بسیار خوب! این یک ثمره علمی خیلی خوب است که ما این تفاوت را باید بگذاریم که در موارد شبهات صدقیه، مراجعه به عرف جایز است بلکه مثلا برای حل شبهه لازم است اما در شبهه مصداقیه نه؛ حالا اگر خواستید مراجعه میکنید و آن جا تفصیلش را میبینید.
عرض کنم که مرحوم آقا شیخ حسین حلی در ادامه اشکال میکنند یعنی ایشان نمیپذیرند که ما شبهه صدقیه داشته باشیم و این را به همان شبهه مفهومیه برمیگردانند، اصل اشکال این است که من تا اشکال ایشان را خواندم قدر آن مباحثه دیروز و مباحثه پارسال ما که در جزوه ابهام بود، معلوم میشود که چقدر نیاز است که برای حل خوب این بحثها روی آنها بحث بشود.
ایشان فرمودند که یعنی چه که میگویید مفهوم روشن است، صدقش مشکوک است، در مصداق مشکلی نداریم، در این آبی که خاک ریختید کجایش برای ما مشکوک است؟ آب روشن است، خاک هم رویش ریختید، مثل این که نمیدانم این خمر است یا نیست، ما جهل به خصوصیتی فیزیکی خارج آن داریم. خصوصیات خود مصداق برای ما مجهول است. اما آن چیزی که در خارج است ذرهای خصوصیاتش ابهام ندارد. همهاش را میتوانیم قسم بخوریم. شما چند گرم خاک در این آب ریختید، این کجایش مبهم است؟ پس شک شما در انطباق عنوان آب مطلق بر اوست. وقتی این طوری است، در چنین فضایی شما میگویید که مفهوم آب روشن است، اگر مفهوم آب روشن است، مصداق هم روشن است پس یعنی چه شک در انطباق دارید؟ ایشان فرمودند معقول نیست. خب پس چطور شبهه صدقیه را درست کنیم و حال آن که میبینیم در خارج هست؟
فرمودند آن چیزی که میگویید مفهوم است، مفهوم ارتکازی است. میگوید آب یک چیز ارتکازی دارد، آن در ذهنش بالاجمال اتفاق میافتد. وضوح اجمالی دارد اما همان وضوح اجمالی وقتی در مصداق میآید خصوصیاتش روشن است. وقتی میآیید آن ارتکاز را بر بعضی افراد منطبق کنید به شک میافتید یعنی آن مفهوم ارتکازی بالتفصیل برای او روشن نیست. چون اگر روشن باشد وقتی این مصداق را میبیند یا قاطع هست به این که صادق است، یا قاطع است که صحت سلب بر آن صادق است. اگر شک میکند پس معلوم است عیب زیر سر مفهوم است. مفهوم نزد خودش بالتفصیل مردد بین اقل و اکثر است. پس اشکال ایشان بر این است، پس صدقیه نداریم. و حال آن که ظاهرا داریم.
شاگرد: یعنی الان چطوری صدقیه نداریم؟ ایشان در واقع دو تا میکنند، حکماً یکی میشود.
استاد: اول میگویند اگر مفهوم واضح باشد معقول نیست. بعد میگویند پس آن جایی که شبهه صدقیه میبینیم و خود عرف هم متحیر میشود کاشف از این است که شبهه مفهومیه است. یعنی خود مفهوم نزد عرف مردد است یعنی به مفهومیه برمیگرداند و لذا میگویند ثبوتا دو تا شبهه بیشتر نداریم، یا مفهومیه است یا مصداقیه است.
برو به 0:05:30
تا اندازهای که دیروز بحث کردیم، الان هم عرض میکنم خیال میکنیم آن 4 نوع شبههای که دیروز گفتیم همهاش خوب است. شبهاتی هستند که واقعا از هم دیگر جدا هستند. مصبّ شک ما انطباق باشد، فرق میکند با آن جایی که مفهوم واضح باشد. و در آثار خودمان هم میفهمیم.
حالا من با آن 4 تا بحث دیروز مثال بزنم؛ شما به آیه شریفه میرسید میگویید: «فتیمموا صعیدا طیبا[1]». صعید یعنی چه؟ آیا مطلق وجه الارض است؟ شامل حجر و اینها هم میشود؟ یا خصوص تراب است؟ همین که به شک افتادید، فطرتاً چه کار میکنید؟ میروید سراغ قفسه و لسان العرب را برمیدارید. اصلا یک چیز مبهمی نیست، به آیه رسیدید ولی نمیدانید صعید چیست؟ خب بروم در لغت ببینم یعنی شبهه مفهومیه است. مفهوم موضوع له صعید معلوم نیست. شما میگویید با مراجعه به عرف و متخصص میروید حلش کنید. این خیلی روشن است.
یک وقتی شبهه مصداقیه است، من نمیدانم الان این چیست. من نمیدانم در این کاسه ترشح کرد، نجس شد یا نه؟ شبهه مصداقیه خیلی روشن است. یک خصوصیتی از چیز خارجی، مجهول است و من آن را نمیدانم. قطره آب در آن افتاد؟ مثلا در تاریکی نگاه به یک چیزی میکنم آیا این واقعا خمر است؟ یا همین طوری نگاه میکنم نمیفهمم؛ ابهام من، جهل من، مصبّش دقیقا خود شیء خارجی است. اگر همه خصوصیاتش را بدانم راحت هستم. چون نمیدانم، شبهه مصداقیه دارم. این هم یک جور دیگر.
دیروز عرض کردم در شبهه مقصودیه، متکلم علاوه بر مفاهیم واضح که در لغت و لسان العرب میبینید. مدلول تصدیقی در کلام خودش تعبیه میکند یعنی از الفاظ لسان العرب استفاده میکند و برای مقصود خودش با قرائن به کار میبرد. لذاست که وقتی شارع فرموده «الماء إذا غیّر النجس طعمه»، «غیّر» در لغت است. مبهم هم نیست اما کسی که میخواهد انشای نجاست بکند و بگوید این تغییر کرده، یک مدلول تصدیقی ورای مدلول تصوری «غیّر» در لسان دارد. این شبهه مقصودیه میشود. نباید با مفهومیه قاطی بکنیم. حالا آن خصوص خفقة و خفقتان آن روز من هم عرض کردم که شبهه دارد فقط بر مبنای مرحوم مظفر گفتم. اما تغیّر ما خیلی روشن است؛ چرا روشن است؟ اگر در این تغیر تدقیق کنید. -چرا روشن است؟- در تغیر شما هیچ چیز مجهول ندارید، نه در این که تغیر یعنی چه، مجهول ندارید. در این که الان قطعا تغیر حسی نیست. شاید این هم قسم میخورید که تغیر حسی نیست. در این که به اندازهای هست که «لو کان حسیا لغیّر» این هم قسم میخورید. پس شما شبههای ندارید. یعنی از حیث مصداق، از حیث مفهوم لغوی همه چیز روشن است. فقط نمیدانید آن مناطی که شارع نجاست را بر آن متفرع کرده چیست؟ مقصودش همان تغیر حسی در کتاب بوده؟ یا آن مناطی که منظور نظر شارع بوده در مدلول تصدیقی کلام او، شامل تغیر تقدیری هم هست؟
شاگرد: پس مدلول تصوری کلام شارع هم قطعا تغیر حسی است یا این که همان جا متعلق تغیر معلوم نیست.
استاد: تناسب حکم و موضوع در مدلول تصوری دو تا بحث داشت. تناسب حکم و موضوع فی حدنفسه در قرائن داخلیه مدلول تصوری همین است. یعنی یک کلامی از دل سنگ هم دربیاید در اندرون خودش به عنوان قرائن لفظیه داخلیه تناسب حکم و موضوع باز محفوظ میماند. اما یک قرائن تناسب حکم و موضوعی داریم بیرون از صرف قرائن داخلیه مدلول تصوری، آنها است که اینجا حرف میزند. یعنی شارع آمده میخواهد بگوید نجس است. پرهیز کنید، قذارتی برای این میآید. اینجا است که میبینید مقصود گوینده از این تغییر همان بود که رنگش برگردد؟ یا این که تقدیرا باشد، اینجا مقصود او بوده؟ مقصود او هست یعنی چه؟ یعنی مدلول تصدیقی مقید؛ «تَغَیّرَ» را با قرینه نمیشود حتی مجاز گفت، درست نیست این طور موارد را مجاز بگوییم، باید ببینیم اسمش را چه بگذاریم.
یعنی در یک معنایی که با آن مناط توسعه پیدا میکند بدون این که مجاز بشود. ما اینجا قرینه صارفه نداریم. استعمال در اعم هم به آن معنا نشده که بگوییم در اعم استعمال شده، در اعم استعمال نشده.
برو به 0:10:53
شاگرد: طبق فرمایش حضرتعالی در اصالة التطابق بین مدلول تصوری و مدلول تصدیقی شک میکنیم.
استاد: جزاکم الله خیرا؛ همین را میخواستم بگویم، وقتی رفتم توضیح بدهم یادم رفت.
ما یک مدلول تصدیقی داریم، در آن شک نداریم و لذا شبهه مفهومیه نیست. اما در این که من همین مدلول تصدیقی را بگیرم و به مراد مدلول تصدیقی متکلمم نسبت بدهم؟ یا اینجا تناسب حکم و موضوع قرائن خارج و امثال اینها به من ایحاء میکند که این را فقط نبر. بگو مدلول تصدیقی هر چه هست متکلم هم عینا همین را اراده کرده است. متکلم در مراد خودش بیشتر توسعه داد. حالا چرا؟ چون تغییر لفظی است که عرف به کار میبرد. شارع هم از آن استفاده کرده اما همین لفظ منفرد است. شارع به کار نبرده، دارد میگوید نجاست، قذارت و … همه اینها دست به دست هم میدهد، خودت باید بفهمی من میخواهم بگویم که قذر بر این ماء غلبه پیدا کرد، قذر آمد این را تغییر داد، تغییرش داد یعنی چه؟ این یعنی چشم تو هم ببیند؟ نه دیگر، آن غلبهای که همان بیشترش هم آمده ولی فعلا رنگ ندارد؟ این طوری است که میخواهیم شبهه مقصودیه باشد و لذا در اصول الفقه آن روز خواندم، اول فرمودند «فی مفهوم»، سطر بعدی وقتی خواستند توضیح بدهند گفتند نمیدانیم مراد چیست؛ خیال میکنید میشود بین مفهومیه با مقصودیه تمییز قائل شد.
شاگرد: چطور در مراد جدی شک میکنیم و چیزی به نام اصالة الاطلاق و اصالة العموم داریم. در مراد استعمالی که در واقع نه آن مرادی جدی است و نه آن مراد تصوری است. شبهه مقصودیه در این مراد استعمالی است، شبهه مفهومیه میفرمایید دلیل مدلولات تصوری است.
استاد: یعنی همان طوری هم که در کتابها فرموده بودند ما یک مدلول تصوری داریم که بر علقه وضعیه متفرع است. یک مدلول استعمالی داریم که با مراد جدی فرق میکند. کسی که مثال میزند مدلول استعمالی دارد اما مدلول جدی ندارد. الان کسی که میگوید «زیدٌ قائمٌ» و دارد مثال میزند واقعا قائمٌ را به معنای خودش استعمال کرده اما نمیخواهد اخبار کند. یا کسی که شوخی میکند، کسی که شوخی میکند اگر مراد استعمالی داشته باشد اصلا شوخی او محقق نمیشود همه نمیخندند. قوام شوخی به این است که مراد استعمال داشته باشد تا همه بخندند. مراد جدی ندارد، اگر مراد جدی بود که دعوایش میکردند. بنابراین اینها درست است و مراتبی از دلالت محفوظ است. حالا تصدیقی هم که میرسید، تصدیقی اولی، ثانیه، گاهی تا عاشره هم رساندید مانعی ندارد. واقعا این طوری است که وقتی جلو میروید میبینید این دستگاه از عجایب است! و ذهن ما اینها را اعمال میکند. حالا هنوز اسمش را نبردیم، کم کم…
خب عرض کنم که این برای این سه تا؛ اگر الان دلیلی ذهن شریف شما هست یا بعدا ردش بکنید ما حرفی نداریم. فعلا یک شبهه مقصودیه داریم، یک مفهومیه داریم و یک مصداقیه. حالا در صدقیه میآییم.
شاگرد: مقصودیه مثال زیاد دارد، آن جایی که میفرمایید خیلی سخت مطلب در میآید.
استاد: هر کجا آن مناط حکم … دیدید میگویند تنقیح مناط و الغای خصوصیت؟ آن الغای خصوصیت و تنقیح مناط یک مقداری با هم فرق داشت. الغای خصوصیت یک خصوصیتی بود که شما میخواستید آن را بردارید؛ اما این که از دل الغای خصوصیت، آن مناطی که محور انشای شارع است را اصطیاد کنیم که بگوییم مناط حکم این است. اینجا خیلی موارد در فقه پیش میآید. اصلا بین فقها حسابی … مثلا این چیزی که الان همه شنیدید حجاج همه حج میروند، میگویید چتر بگیرد یا نگیرد؟ یک نحو چیزی میگویند آن چیزی که حرام است، «الاستظلال سائراً» این کلمه «سائرا» و «استظلال سائرا» میبینید از چیزی است که از مجموعه ادله در آمده است، یعنی فقها از ادلهای که بوده در موارد خاص گفتند پس آن چیزی که شارع برایش استظلال را ممنوع کرده مقید به قید سائرا است. و الا یادم نیست که کلمه سائرا در نصی بود یا نبود. از خصوصیات نصوص این سائرا چه میشد؟ تنقیح مناط؛ به چه معنا؟ مناط یعنی آن چیزی که میزان حکم شارع است و مناط هم با حکمت فرق داشت و هم با علت. مناط یعنی آن چیزی که برای ترتب حکم میزان قرار گرفته است. در چنین مواردی که شارع یک کلامی به کار میبرد، میخواهیم آن مناط را یعنی آن چیزی که حیث انشای شارع به آن بند است. موضوعی که وقتی دستش بیاورید دیگر هر چه هم این طرف و آن طرف بروید، قیاس نیست؛ چرا؟ چون شارع یک انشاء فرموده، این انشای او هم، این محورش بوده، راحتید دیگر. اصلا قسم میخورید من قیاس نکردم، قیاس این است که من از یک انشای شارع، انشای دیگری کشف کنم، نه این که یک انشای شارع را برای خودم جلا بدهم، منقح کنم، آن موضوع اصلی را درک کنم.
شاگرد: مناط یعنی همان موضوع؟
استاد: بله. اتفاقا مناط واقعی تمام الموضوع است، بقیه چیزها همه …البته مقصود از موضوع اگر آن مجموعه شرایط را بگویید، نه. بگوییم مناط تمام الموضوع است، یعنی این آن چیزی است که آن محوریت را ایفا میکند. غیر از محور، شروط و موانع باشد مانعی ندارد. تمام الموضوع یعنی تمام الموضوع در محوریت و چیزهای دیگری که در حتی در لسان دلیل هم آمده از باب الغای خصوصیت یا سایر موارد یا از باب صغری بودن و مورد بودن نقش نماینده را دارد ایفا میکند.
شاگرد: پس در واقع این شبهه مقصودیه که فرمودید کارکرد اصلیاش این است که برخی از مواردی که فکر میکردیم شبهه مفهومیه است. دیگر شبهه مفهومیه حساب نکنیم و الا حقیقتا یک قسم خاصی نیست و الا ما در مراد جدی هم اگر شک کنیم بگوییم یک شبهه جدیه داریم. حالا در مراد استعمالی شک کنیم بگوییم مثلا شبهه مقصودیه داریم. میگوییم چون آقایان این تقسیمات را داشتند، اینها در مدلولات تصوری نظر داشتند.
برو به 0:18:19
استاد: خود آنها که در شبهه مفهومیه، اراده را در کار میآورند. مرحوم مظفر اراده متکلم را آوردند، نه صرفا مدلول تصوری. مفهومیه میفرمایند اما وقتی مثال میزنند، در مثالهایشان شبهات مفهومیه کثیره، دوران بین اقل و اکثر. یکی را عدالت میگفتند «أکرم العلماء» بعد «لا تکرم الفساق من العلماء» مخصص آمده بود، بعد میفهمیدید. حالا شبهه مفهومیه دوران بین اقل و اکثر. «هل مرتکب الصغیرة فاسق؟» شما مدام بگویید اسم این چیست؟ علما مفهومیه میگفتند. میگفتیم یا نمیگفتیم؟
شاگرد: میگویند مدلول تصوری فاسق را نمیدانند بر کدام صدق میکند، شبهه مفهومیه است. نمیدانیم فاسق در همان لغت به خصوص مرتکب کبیره میگویند یا این که به مرتکب صغیره هم گفته میشود؟
استاد: یعنی اگر فرض بگیریم عدالت و فسق عرفی باشد، حقیقت شرعیه نداشته باشد و شارع به عرف عام بفرماید «لا تکرم الفاسق» شبهه مفهومیه است؟
شاگرد: بستگی دارد که ما شبههمان را چطور تبیین کنیم. حالا تلقی ما حداقل این بوده که وقتی فاسق میگفتند یعنی الان خود عرف نمیداند. مثلا یک عبدی که یک مولایی را عصیان کند، کارهای کوچک هم انجام بدهد. به این فسق گفته میشود؟
استاد: همراه شما هستیم. اگر شما میگویید عرف نمیداند یعنی تا مولا فرموده است «لا تکرم الفساق» میروید لسان العرب برمیدارید؟ مفهومیه است.
شاگرد: ممکن است همین را طور دیگری تبیین کنید که شبهه دیگری بشود.
استاد: اگر به جای این که سراغ لسان العرب بروید، ارتکاز شما میگوید حالا که نمیدانی کدامش فاسق است باید سراغ روایات بروم، ببینم در لسان خودشان قبل از این که وضع بشود، فاسق را به چه چیزی اطلاق کردند؟ چرا؟ چون مفهوم لغوی، مفهوم تصوری آن است. اما شارع میآید همین لفظ فاسقی که در عرف است با احکام خاص، با ضوابط خاص، با چیزهایی که برای آن قرار میدهد، استعمالات خودش را دارد. یعنی مدلول تصدیقی داریم که زائد بر مدلول تصوری عرفی است. اگر قائل به حقیقت شرعیه باشیم این فرمایش شما دیگر درست میشود. یعنی ما الان یک موضوع له شرعی داریم. موضوع له شرعی آن را نمیدانیم ولی باز همان جا هم مقصودیه فرض دارد که مثلا میدانیم موضوع له فاسق شرعا کبیره است اما یک موردی است که الان مخصص ما قرائن طوری است که به شک میافتیم که مُذنب به ذنب صغیره را هم بگیرد.
خلاصه فرضش هست. چرا؟ چون اراده و مدلول تصدیقی، با مدلول تصوری دوتا است. مصبّ شک ما مهم است. ببینیم الان آن بزنگاه، نه شکهای سببی و مسببی، آن اولین موطنی که شک من برای آن جا است. به آن جا تعلق میگیرد و در آن جا شک دارم و خاستگاه شک آن جا است. این را باید ببینیم. عرض ما این است که چون مفهوم و علقه وضعیه با مدلول تصدیقی و اراده متکلم از یک لفظ دو موطن است و ممکن است ما هر کدام شکمان دقیقا در همان موطن برود و لذا دو نوع است.
اما این که فایده علمی دارد یا نه، فایده دارد. اگر شبهه مفهومیه را به معنای لغت بگیریم، به شارع مراجعه نمیکنیم. خودش شبهه موضوعیه است. نه حکمیه. به عمومات هم مراجعه نمیکنیم. اصلا کار تفاوت میکند. اما در شبهه مقصودیه علی البناء به اصالة العموم و اصالة الاطلاق و امثال اینها مراجعه میکنیم و خیلی تفاوت میکند.
شبهه مفهومیه تصوریه، خودش موضوعیه است و حل کننده ما کتب لغت است اما شبهه مقصودیه حل کننده کتب لغت نیست، اصالة العموم و اطلاق و مراجعه به شارع است.
شاگرد: لزوما این طوری نیست، فرض کنید در تلقی که عرض کردیم اگر خود مفهوم فاسق برای عرف، مثل غنا هست که خیلی معلوم نیست چیست. خود عرف مضطرب باشد و خود شارع هم این عنوان را به کار برده باشد.
استاد: خب این مفهومیه میشود وسراغ لغت میرویم و اینجا سراغ عمومات نمیتوانیم برویم. ثمره عملی آن را میخواهم عرض کنم. اگر فسق ناظر به متعارف است که عرف به کار میبرد و ما شک کنیم، اینجا اصالة الاطلاق و عموم معنا ندارد، با این که شبهه مفهومیه است، علما در شبهه مفهومیه تمسک به اطلاق را مطرح کرده بودند. ثمره این بحث ما این شد، با این که فسق و عدالت شبهه مفهومیه هست، تمسک به عموم و اطلاق جایش نیست. جایش مراجعه به خبره و کتاب لغت است.
وقتی مقصودیه شد حالا خوب شد و حالا جایش مراجعه به اصالة الاطلاق و عموم و امثال اینها است. پس این تقسیمبندی ثمره علمی هم دارد. رفتار تفاوت میکند.
شاگرد: در تغییر تطبیق میفرمایید؟ عام فوقانی مقصودتان است رجوع میکنیم؟ در تغییر شک کردیم، حسی را هم میگیرد، تقدیری هم میگیرد یا نه؟ شکمان هم زائل نشد، در رابطه با روایات مراجعه کردیم، شاهدی پیدا نکردیم.
استاد: اگر ما اصالة العموم را طبق قاعده اصل تطابق مدلول تصوری، با تصدیقی اعمال کردیم، میگوییم ظاهر لفظ تطابق مدلول تصدیقی با تصوری است. الا قطعنا به این که زائد بر مدلول تصوری، متکلم اراده زائدی هم کرده است. لذا میگوییم طبق ظاهر تطابق تصوری با تصدیقی، این آب پاک است ولو تغیر تقدیری پیدا کرده است.
شاگرد: شبهه مقصودیه در مرحله دلالت تصوری نبود، در مرحله دلالت تصدیقی بود. خراب کرده بود. یعنی دیگر قدرمتیقن میماند.
استاد: خب ما در تمسک به اصول قانون داریم. اگر ما میخواهیم از تطابق مدلول تصوری با تصدیقی فاصله بگیریم باید این فاصله گرفتن و این إسناد این معنای مع الزیادة مدلول تصوری به متکلم، واضح باشد، وقتی نداریم اصل جاری میکنیم.
شاگرد: اصول، تطابق بین مراد استعمالی و مراد جدی است، نه بین مراد تصوری و مراد استعمالی. اینهایی که شما دارید میفرمایید، شبهه مقصودیه هم صرفا این است که در تطابق بین مراد استعمالی با مراد جدی شک میکنیم یعنی در واقع در مدلول تصوری با مراد استعمالی شک میکنیم، اینجا که جای وجوب اصالة العموم و این طور چیزها نیست. یعنی در واقع مثله همانی که میگویند اگر شک کنیم که آیا حقیقت است یا مجاز است؟ ما شک کنیم یکی گفته «رأیتُ أسدا» خب مدلول تصوری «أسد» واضح است.
مراد استعمالی را نمیدانیم که این شجاع است یا همان حیوان مفترس است، در اینجا گفتند شما نمیتوانید به اصالة الحقیقة و آن اصولی که قرار دادند مراجعه کنید. چون آنها برای کشف مراد جدی است. شبهه مقصودیه که حضرتعالی تبیین فرمودید قبل از مراد جدی است. یعنی اگر هم به شارع رجوع میکنیم برای این که اصالة التطابق بین مدلول تصوری و مراد استعمالی خراب شده حالا به شارع میگوییم ما که از کتب لغت نمیتوانیم بفهمیم، شما که با عرف حرف نمیزنید، خودت بگو که منظورت از این چه بوده؟
برو به 0:26:16
استاد: به شرط این که مستقر بشود. اگر مستقر بشود و الا اگر مستقر نشود، اصول لفظیه چه مانعی دارد؟ به عبارت دیگر ما شک میکنیم اعم از تقدیری یا حسی است. وقتی این شبهه پیش آمد، خود عرف وقتی نگاه میکنند قرینه تناسب حکم و موضوع نسبت به مجموع چیزهایی که متکلم راجع به او دارد صحبت میکند، میگویند مقصودش مطلق تغیر است. آن وقت اسمش چیست؟ مراجعه به شارع و کلام شارع بود یا مراجعه به کتب لغت بود؟
شاگرد: انگار یک چیزی جایگزین اصالة التطابق بود. یعنی همان طوری که یک سیرهای دارند به اصالة تطابق به تناسبات حکم و موضوع.
استاد: یعنی اصالة الظهور. مقصودمان از ظهور در اینجا تصدیقی است؛ چه مانعی دارد؟!
شاگرد: یعنی این طوری که شد، حل شد؟
شاگرد2: به چه چیزی مراجعه شد؟ به اصالة الاطلاق مراجعه شد؟ یا به اصالة الظهور؟ شما یک تقدیری را کنار حسی گذاشتید.
استاد: در مثال خصوص متغیر، یک عامی داشتیم و یک مخصصی. میخواستیم ببینیم اجمال مخصص سرایت به عام میکند یا نه؟ عام چه بود؟ «کل شیء طاهر»، «کل ماء طاهر» مخصص آمده میگوید بله آب پاک است «إلا إذا غیّر طعمه» میگوییم آیا این مخصصی که «غیّر» فرمود، تغییر حسی است؟ یا اعم از آن است؟ و فرض هم گرفتیم که …
شاگرد: آب کر بود، هر آبی که نبود.
استاد: قلیل که جای خودش؛ فرق نمیکند! میخواهم بگویم منظور من ناظر به چه بود؟ مخصص ناظر به این بود.
شاگرد: «اذا بلغ الماء قدر کرِّ لم ینجسه شیء إلا إذا غیّر طعمه أو لونه أو ریحه».
در آن یکی، این إلا مخصص است.
استاد: الان اگر در مانحن فیه، شبهه ما مقصودیه شد. یعنی نمیدانم مقصود از این مخصص چیست؛ و مستقر شد. اگر ظهور شد که اعم است. اصالة الظهور در مخصص جاری میشود. فرض گرفتیم شبهه مستقر شد، اینجا چه کار میکنیم؟ اینجا سراغ لسان العرب نمیرویم حل کنیم. جایش نیست. تمسک میکنیم به همان عمومی که گفتیم. اجمال به او سرایت نمیکند که «کل ماء طاهر» یا «الکر لا ینجسه …» که عام آن ْآنتآ به فرمایش شما آن بود که «الماء إذا بلغ قدر کرِّ لا ینجسه شیء» به اطلاق این قبلی، آن عامی که اجمالی به آن سرایت نکرد، تمسک میکنیم.
شاگرد: حساب کنید که عامی نداشته باشیم، اصلا عام نداشته باشیم و در یک چیزی هم شارع ابتداءً گفته باشد، شبهه مقصودیه داشته باشیم، اینجا به چه چیزی رجوع میکنیم؟
استاد: اگر شبهه مفهومیه اصطلاح اصول نشد. چون شبهه اصطلاحی اینجا بود. اصلا شبهه مفهومیه را جایی میگفتند که عام فوقانی داشتیم اما اگر یک جایی ابتداء به ساکن با خود یک عامی برخورد کردیم که شبهه مقصودیه داریم، اگر به حد ظهور رسید، در مراد جدی آن توسعه یا تضییق را اخذ میکنیم. اگر نرسید، ما آن اصالة تطابق مفهومی را که در لسان العرب روشن است با مراد متکلم اجرا میکنیم. میگوییم اصل این است که این، متطابق با آن است و این اصل مراجعه به لغت نیست و یک اصل عقلایی است.
شاگرد: فرض این است که شبهه مستقر شده و الا که شبهه مقصودیه نمیشد. اگر شبهه مستقر شده باشد که دیگر این اصالة الاطلاق جاری نمیشود.
استاد: میدانم مستقر شده. اما با اجرای اصل، حجت به دست میآوریم. اصل تطابق مدلول لسان العرب با مراد گوینده.
شاگرد: این همان استصحاب عقلایی بود که فرمودید؟ این اصلی که الان میفرمایید شبیه همان که آن بنایی که دارند را با شک بهم نمیزنند؟
استاد: نه، تازه با یک کلام مواجه شدیم، بنایی نبوده، الان با یک کلام …
شاگرد: آن معانی که لسان العرب دارد را الان اینجا شک میکنیم. این اصلی هم که میفرمایید عقلائی هم هست.
استاد: آن استصحاب اینجا نیست. اینجا اصلی است که جوهرهاش با استصحاب در اینجا فرق میکند. مدلول تصوری یعنی لسان العرب به شما یک علقه وضعیهای را روشن میکند. شما نمیدانید متکلم همین علقه وضعی را بالدقة همین مثل خودش، ریخت خودش، متکلم او را به کار کرده یا متکلم از این، غیر این معنای علقه وضعیه را مراد ارادی، استعمالی و جدیاش -علی انحائه که در بحث ما بنظرم فرق نمیکند- اراده کرده است.
شما میگویید اگر برای ما روشن شد که مدلول تصوری با تصدیقی فرق دارد، بر اساس اصالة الظهور تصدیقی مشی میکنیم و اگر نشد، اصل این است که در محاورات. متکلم وقتی برای ما خلاف معنای علقه لغوی ثابت نشد، اصل این است همین معنای لغوی را اراده کرده است. به یک معنا همانی که خودمان اصالة الحقیقة گفتیم. اصالة الحقیقة یعنی چه؟ یعنی علقه وضعیه را میدانیم، شک میکنیم در غیر علقه وضعیه استعمال کرده یا نکرده، جوهره اصالة الحقیقة با استصحاب تفاوت دارد.
شاگرد: اینجا، آنجایی هست که دیگر بناگذاری است.
استاد: لذا خدمتشان عرض میکنم تحصیل الحجة است.
شاگرد: در جایی که مستقر شده میفرمایید یا در جایی که مستقر نشده؟
استاد: اتفاقا اجرای اصل برای جایی است که مستقر بشود، یعنی تحصیل الحجة میکنیم، منجز و معذر است.
شاگرد: چرا اصالة التطابق را همان ابتدا جاری نکردید حتی جایی که عام داشته باشیم. خواستید به عام تمسک بکنید، اگر یک بناگذاری عقلایی وجود دارد، شما شبههتان هم مستقر، چرا برای حل شبهه مقصودیه به «کل ماء طاهر» رفتید؟ میگفتید یک سیره عقلائی وجود دارد درست است که ما شبهه پیدا کردیم. اما اصالة التطابق این است که مثلا دارد همان تغیر حسی را میگوید؟ چرا نیاز بود به آن تمسک کنیم؟
برو به 0:32:41
استاد: ما هم همین را گفتیم. یعنی الان شما جایی بردید که عام بالا نباشد. در خود این عام اجرا کردید، همان جا هم دقیقا همان کار را با آن عام بالا دارید انجام میدهیم.
تمسک به عموم در آن جا یعنی چه؟ توضیحش بدهید. الان در مخصص، شبهه مقصودیه داریم. به عام اعلی تمسک میکنیم. عامِ دستهبالایی که «إنّ الماء إذا بلغ کراً لم ینجسه[2]» چه کار داریم میکنیم؟ یعنی شبهه که هست، فقط میگوییم که چون تغیر محدودهاش که در لغت مراجعه میکنیم این است، عموم سر جای خودش باقی است یعنی یک …
شاگرد: عملا شما بین مفهومیة …باقی میماند؟
استاد: میخواهم بگویم به عام بالا تمسک میکنیم، مبنایش چیزی نیست جز همین … مانعة الجمع نشد. چون مخصص آمده حالا دیگر آن قاعده کنار رفته است. چرا؟ چون شبهه داریم. مستقر هم شده ما مُجاز هستیم طبق تطابق قاعده مدلول تصوری به عام دستهبالایی تمسک کنیم و اینجا شبهه موضوعیه و مفهومیه نیست که سراغ لغت برویم. دقیقا به کلام خود شارع احتجاج میکنیم، مثل این که در آن موارد هم باشد.
شاگرد: بین مفهومیه و مقصودیه یک فرق گذاشتیم که اول کجا رجوع میکنیم؟ یکی کتاب لغت و یکی روایت؛ بعد هر دو تایش مستقر میشود، حل نمیشود چه کار میکنیم؟ در مفهومیه آقایان میگویند به عام فوقانی رجوع بکنید.
استاد: چرا؟
شاگرد: چرای این با آن مقصودیه فرق دارد. در اینجا میگویند سیره هست که عام فوقانی داریم در اینجا هم شک میکنیم، آن عام فوقانی هم زنده هست تا موقعی که این را بگیریم.
استاد: سیره مسبب از چرا هست یعنی یک چرایی داشته که این سیره مستقر شده، ما دنبال همان رمز تحقق سیره هستیم.
شاگرد: من اصلا نمیخواهم مخالفتی بکنم، میخواهم فقط یک مقدار منقح بشود در موقعی که شبهه میماند الان عملا یک کار کرد، در موقعی که شبهه ماند چه در مفهومیه، چه در مقصودیهاش در دو تا به عام فوقانی اخذ کردیم.
استاد: در مفهومیه اخذ نکردیم.
شاگرد: وقتی در مفهومیه شبهه ماند …
استاد: نه! اساس حرف من این بود که وقتی شبهه ما مفهومیه است اصلا تسمک به اصول، اصل اطلاق، عموم اصلا کاری نداریم.
شاگرد: چه کار میکنیم؟
استاد: ما وقتی شک داریم به کتب لغت مراجعه میکنیم.
شاگرد: واقعا فرضمان مستقر شده است.
استاد: پس شبهه مفهومیه نیست. همین عرض من است.
شاگرد: مستقر شده یعنی لغت هم رفتید نگاه کردید پیدا نکردید.
استاد: از اول معلوم بشود، شما وقتی میبینید «تیمموا صعیدا» نمیدانیم صعید مراد است. این مفهومیه میشود.
شاگرد: سراغ کتاب لغت میرویم باز هم نمیفهمیم.
استاد: حالا اینجا به عموم «صعید» تمسک میکنیم؟ معنا دارد؟ به تطابق مدلول تصوری و تصدیقی تمسک میکنیم؟
شاگرد: به عام فوقانی.
استاد: کدام عام؟ عام فوقِ «تیمموا صعیدا» چیست؟ این که مخصص نیست.
شاگرد: مثلا در فاسق؛ در جایی که شبهه مستقر شده مشهور میگویند به آن سرایت نمیکند.
استاد: ما الان در فاسق شبهه مفهومیه فرض گرفتیم. یعنی باید سراغ لغت برویم. فرض هم گرفتیم شارع برای خودش هیچ چیز شرعی ندارد. فقط ناظر به لغت است. الان در لغت مفهومیه ما مستقر شد، چه کار میکنیم؟ به عموم تمسک میکنیم؟ به عموم قبلی؟
شاگرد: نه دیگر؛ میگوییم علما را اکرام کن…
استاد: میدانم؛ از چه باب تمسک میکنیم؟ از باب این که مراد را به آن عموم قبلی نسبت میدهیم. پس ما در عام قبلی شک نداریم. در مخصص شک داریم. فرق این مانحن فیه با مثال قبلی، شما که گفتید از مخصص بیرون ببر، یک شک بدوی فرض بگیر. این خودش یک عام بود. اینجا الان فرقش این است که شما شک را در مخصص آوردید. در عموم ببرید دوباره الکلام الکلام است اما وقتی در مخصص میبرید ما چرا به عموم مراجعه میکنیم با این که مخصص ما از حیث خود مفهومی …
این از باب این است که آن عموم قبلی مستقر بود. مخصص کار خودش را با مفهوم عرفی که مشکوک است انجام نداده است. به عموم تمسک میکنیم هیچ مشکلی هم نداریم. به عبارت دیگر …
شاگرد: ولی اجمالا میدانیم یک چیزی از آن خارج شده ولی حالا نمیدانیم چیست.
استاد: از تمسک به عموم رفع شبهه مفهومیه نکرد.
شاگرد: پس یعنی با تمسک به عموم در جایی که تخصیص است در شبهه مفهومیه به خاطر آن استقرار بنای عقلاء هست مفهوم درست نمیشود ولی در شبهه مقصودیه به همین عموم برای فهم مقصود تمسک میکنیم؟
استاد: بله دیگر؛ یعنی میگوییم متکلم این را اراده کرده است.
شاگرد: منتها با بنای عقلاء، یعنی باز کاشفیت ندارد، با اصل داریم آن را جلو میبریم. یعنی لبّاً الان این دو تا یک چیز شد، در دو تایش در موقعی که شبهات مستقر شده تمسک به عام شده، دو تایش هم به خاطر بنای عقلاء بوده است.
شاگرد2: در شبهه موضوعیه اصلا ما نیازی به عام نداریم.
شاگرد: به عام فوقانی مراجعه میکنیم.
شاگرد2: وقتی در شبهه مقصودیه معنای لغوی روشن است، حاج آقا میفرمایند که بر همان معنای لغوی حمل میکنیم. میگوییم اصل این است که … وقتی اصل لفظی داریم، به عموم چه کار داریم؟! بله عموم با این اصل لفظی که اینجا اجرا کردیم هر دو با هم نتیجهای میدهد، این مشکلی ندارد.
برو به 0:38:44
شاگرد3: عرض میکنم این اصالة التطابق است و در واقع شما در شبهه مقصودیه به آن عام مراجعه نمیکنید. که حالا از باب آن اصالة التطابق داریم عمل میکنیم، نه به آن عام فوقانی.
استاد: یعنی اصالة التطابق در عام فوقانی اجرا میشود، نه در مخصص؟
شاگرد3: بله عام فوقانی را کاری نداریم، عام فوقانی میخواهد مثلا فرض کنید در فاسق شبههمان مقصودیه شده است، آن «أکرم العلماء» میخواهد مقصود از فاسق را معلوم بکند؟ این که عرفی نیست، قاعدتا میگوییم از آن اصالة التطابقی که بین فهم عرف از فاسق است با آن مراد استعمالی که شارع دارد، با آن میفهمیم که اینجا هم ضابط همان چیزی که … درست است ما در مقصود شک داشتیم ولی لابد شارع هم همان چیزی را میگوید که مفهوم عرفی آن هست، به آن عام که تمسک … آن عام داشت میگفت أکرم العلماء.
استاد: آن اندازهای که ذهن قاصر ما در همان جا میآید این است که ما قرار نیست شبهه را حل کنیم، آن روز هم عرض کردم شبهه سنگین میشود، شما ببینید الان یک عامی بوده «أکرم العلماء» مخصص آمده «لا تکرم الفاسق من العلماء» که این فاسق ناظر به عرف است و عرف هم خودش مفهوم را نمیداند. اینجا ما چه کار میکنیم؟ کتاب لغت که برای ما حل نکرد چون مردد ماندیم، پس شبهه مفهومیه مستقر شد که علیای حال مفهوم را نمیدانیم. خب سراغ عام میرویم میگوییم شارع این را اراده کرده یعنی این مذنب لذنب صغیره را اراده کرده که اکرام کن. ما با اصل این را نمیخواهیم بگوییم.
شاگرد: شبهه مفهومیهاش درست شد، مقصودیه را بفرمایید. همین مثال را مقصودیه کنید و آن را بفرمایید. در شبهه مفهومیه ما با بنای عقلاء حالا میگوییم حکم این است، مقصودیه را بفرمایید، مفهومیه روشن است.
استاد: فرض میگیریم فسق در عرف روشن است -یا مثل تغیّر- اما مراد گوینده روشن نیست و این مستقر میشود، فرض هم میگیریم ظهور ندارد در … همین اصل تطابق در مخصص اجرا میشود، نه در عام. اینجا چه کار میکنیم؟ اینجا الان خود این مخصص به عنوان چیزی که آمده او را تخصیص بزند، تخصیص او در آن مرحله موسع خودش به عنوان نسبت مراد به او، سر نرسید. اصل تطابق در آن مخصص اجرا شد. خب الان ما چه کار میکنیم؟ اینجا به آن عام تمسک میکنیم. نه از باب این که بگوییم کار ما در برود، از باب این که چون مراد معلوم نشد، پس عام را اراده کرده است. یعنی وقتی ما به اصالة العموم بالایی تمسک میکنیم، اراده را به متکلم نسبت میدهیم به خلاف قبلی که صرفا به خاطر دخول ابتدایی تحت او نظام را بهم نمیزدید.
چون اراده جدی برای ما صاف نشد، ما اصل تطابق را که در مخصص اجرا کردیم اراده «الماء اذا بلغ کراً لم ینجسه شیء» شامل متغیر تقدیری شد. اراده متکلم شامل او شد.
اما در شبهه مفهومیه که مستقر شد، اراده متکلم را نتوانستیم نسبت بدهیم چون مفهومیه مستقر شده بود. نمیتوانیم بگوییم اراده کرده. اصلا مفهوم مخصص روشن نشده تا بگوییم اراده کرده است. فقط طبق یک اصل عقلایی پیش رفتیم گفتیم میدانیم که عام شامل این هم بود. مخصص یک محدودهای را بیرون کرده و ما دست به آن روال خودمان در عام نمیزنیم.
پس تمسک به عام در اصالة العموم دو وجهه دارد؛ وجههای که احراز مراد متکلم میکند و وجههای که فقط نمیگوید مراد متکلم چه بوده. چرا؟ چون شبهه مفهومیه است، در شبهه مفهومیه مخصص مفهوم نیست، نمیتوانیم «أراد» بگوییم، اصلا اینجا «أراد» معنا ندارد، فقط میگوییم به عام تمسک میکنیم برای این که آن عام یک چیزی را به ما داده و طبق آن جلو میرویم، این تفاوت میکند.
اما برای حل شبهه چون ریخت شبهه، شبهه موضوعیه است. اگر بخواهد خودش حل بشود به دست کیست؟ به دست لغوی است. چون فرض گرفتیم مفهومیه است، نه این که اگر بخواهد حل بشود به دست شارع باشد. به عبارت دیگر اصالة العموم در شبهه مفهومیه حل شبهه نمیکند، تحیر ما را در اسناد از بین میبرد و ما میتوانیم به آن احتجاج کنیم، حالا توضیح آن بخش شبهه صدقیه ماند.
شاگرد: مثل قضیهای شده که از مرحوم آقای حکیم نقل کردید یک ماه رمضانی میرفتند هر شب نکته جدیدی میگفتند شما هم هر وقت این شبهه مقصودیه را میگویید ما یک برداشت جدیدی میکنیم.
استاد: شاید یک چیز چرت و پرتی ما گفتیم.
شاگرد: شما دقیق میگویید، فهم ما بد است.
استاد: مباحثه برای همین است. در فرمایش مرحوم مظفر ما یک چیزی در ذهنمان بود یادداشت کرده بودم، یک مناسبتی هم که پیش آمد آوردم و حالا ببینیم آن سر برسد یا نرسد. تا آن اندازهای که فعلا توضیحش ممکن بود باز هم رویش تأمل کنید من هم یادم باشد تأمل بکنم. اگر مردود است برویم زیر اصول فقه بنویسیم که دیگران وقتشان بیخود نگذرد.
الحمدلله رب العالمین
کلید : شیخ حسین حلی، شبهه صدقیه، شبهه حکمیه، شبهه مفهومیه، لغت، عام فوقانی، اصاله التطابق، مراد جدی، دلالت تصدیقیة، دلالت تصوری، دلالت استعمالی، اصالت الظهور، اصل لفظی، شبهه مقصودیة، سعة و ضیق مفهوم، تغیّر حسی، تقدیری، مرحوم مظفر، مرحوم نانئینی، فوائد الاصول، آقا شیخ عبدالنبی عراقی، معالم الزلفی، شیخ انصاری، تناسب حکم و موضوع، قرائن داخلیه، قرائن خارجیه، مصب شک در شبهات حکمیه و موضوعیه، تنفیح مناط،مناط، مناط و شبهه مقصودیه.
[1]. النساء، 43
[2]. عوائل الئالی العزیزیة فی الاحادیث الدینیة، ج1، ص76
دیدگاهتان را بنویسید