مدرس : استاد یزدی زید عزه
شماره جلسه: 40
موضوع: فقه
بسم الله الرحمن الرحیم
ظاهر الآية انما اقتضى رد خبر الفاسق، و استفيد من مفهومه قبول خبر غيره، و ليس هو إلا العدل في الواقع، فمن هذه الجهة اشترط العدالة، و لم يعتبر خبر مجهول الحال لعدم العلم بكونه غير فاسق في الواقع، بخلاف المقام المفروض فيه تحقق الإطلاق أو العموم الذين فائدتهما دخول مثل ذلك… [1]
ذیل صفحه 80 در عبارت ایشان رسیدیم؛ فرمودند که «ظاهر الآية انما اقتضى رد خبر الفاسق، و استفيد من مفهومه قبول خبر غيره» البته معلوم است که علماء کتاب را نوشتند برای این که مثل منِ طلبه مجاز باشیم دست بگیریم و در کلماتشان فکر کنیم. برای همین نوشتند. لذا ما در فضای مباحثه هر چه به ذهن میآید، استدلال، صغری، کبری در توضیح فرمایششان یا «إن قلت و قلت» های طلبگی که در ذیل این عبارت میآید فضا باز است. جایی نیست که ما بخواهیم خودمان را تجاوز از حد بکنیم و پا از گلیم خودمان درازتر بکنیم و برویم در ساحت مفتین و صاحب جواهر و دیگران بخواهیم که حرف را مثلا به عنوان نظر فقهی که بزرگان اهلش هستند جا بیندازیم. این معلوم است و گفتن ندارد. اگر ما یک چیزی بحث میکنیم برای باز شدن بحث، زوایای بحث و کمک کار بودن است؛ برای این که بعدا هم اگر ناظرین آمدند و این حرفها و احتمالات مطرح شده بود که بیشتر جا گرفته است، اگر هم نشده بود بیشتر زوایا معلوم بشود. لذا من اگر بعضی چیزها را عرض میکنم، هم برای استظهار ذهن شریف شما و هم آمدن این احتمالات در فضای صرفا مباحثه است.
بنابراین اگر شما بگویید که الآن معلوم است و و از نظر مشهور و قدیم و جدید جا گرفته است که شرط عمل به خبر، احراز عدالت مخبر است، من در خروجی بحث حرفی ندارم. فعلاً میخواهیم این حرف را با ادله بسنجیم که ببینیم آیا محتملات دیگری در نفس الامرش هست یا نیست؟
شاگرد: در همین آیه نبأ دیروز فرمودید که یک قیدی شارع به سیره عقلاء دارد میزند. یعنی میخواستید بفرمایید که حتی قبلش سیره عقلاء این نبود که در خبر فاسق هم تبیّن کنند؟ یعنی سیره بر این هم نبوده؟
استاد:
نه، این طور نبود که سیره باشد که تبین نکنند؛ این نکته خوبی است. ایشان میگویند «و استفید من مفهومه» همین فرمایش شما را میگوید. واقعا وقتی آیه میفرماید «إن جاءکم فاسق بنبأ» معلوم است که منطوق ادلّ از مفهوم است. ظهور کلام در منطوق بیشتر است یا در مفهوم؟ مفهوم را با ظهور و بحث در اصول میخواهیم سر برسد. و لذا هم عرض میکردم حاج آقا مکرر میفرمودند مرحوم آقا شیخ جعفر کاشف الغطاء همین بحث آیه نبأ و دلالت آیه نبأ بر حجیت خبر واحد را اول بحثشان مطرح کردند، گفتند که بحث ما در دلالت آیه نبأ بر حجیت خبر است، بعد فرمودند که علماء ۲۵ تا اشکال کرده اند در این که این آیه دلالت بر حجیت خبر واحد بکند. بعد آقا شیخ جعفر گفتند که ما از اول میگوییم آیه که دلالت دارد، ولی برای این که حرف علماء را ببینیم میخوانیم؛ اشکال ندارد. یعنی آن قدر آیه روشن است که شما بخواهید بگویید مفهوم وصف است، شرط است،… دیدید آنهایی که در رسائل هم بود، با چه دقائقی از استظهار بحث میکردند که ببینیم آیه دلالت دارد یا ندارد. آقا شیخ جعفر فرمودند ما از اول میگوییم آیه که دلالت دارد اما حالا میخوانیم.
در اینجا همچنین است.
دلالت آیه روشن است. با این روشنی، من میخواهم این را عرض کنم که آیا این دلالت روشن، دلالتش بر حجیّت مطلق خبر طبق سیره، جزء منطوق است بلکه محور منطوق است؟ یا جزء مفهوم است؟ این استظهار چقدر تفاوت میکند! شما بگویید منطوق آیه این است که خبر فاسق، «فتبیّنوا» قبول مطلق نکنید و بروید دنبالش تفحص کنید. با این که بگویید آیه شریفه ناظر به کاری است که کردند و آن کاری که کردند، خودش یک بخشی از چیزی بود که در خارج انجام میشد ولذا منطوق آیه ناظر به قید زدن یک سیره خارجی است.
الان این سیره چه میشود؟ مفهوم میشود یا منطوق؟ یعنی امضای سیره، جزء منطوق آیه میشود یا مفهومش؟ جزء مفهومش به این بیان نیست. یعنی ما نمیخواهیم بگوییم جعل است. در خبر فاسق تردید شد، پس خودت بفهم که در مفهوم مخالف او خبر عادل را بپذیر.
نه! میفرمایند سیره که هست، من هم تا حالا مشکلی نداشتم با این سیره. در مرآی و مسمع شارع بوده است. اما چون سیره همان طور که فرمودید، لبهها دارد، حاشیهها دارد. وقتی مثل رودخانهای که دارد میرود یک مغز آب است که در جریان است، یکی کنارههای آب است. خط کشی شده نیست. در آنجا میگفتیم مرز مغشوش است. یعنی مرزها گاهی هندسی است، خط هندسی است. دقیقا این طرفش با آن طرفش معلوم است. گاهی مرز مفاهیم، جداشدنش، مرز سیره و إعمالش، یک جای قطعی اصلی مسلّم دارد و یک جاهایی دارد که حالت مسامحه و ابهام در آن است.
برو به 0:05:54آیه شریفه دارد میگوید این کاری که انجام میدهید، این چیزی که الآن امروز شد از آن مغز خود سیره که حکیمانه است و درست است و من هم مشکلی با آن نداشتم و نخواهم داشت، این برای اصل سیره نیست. یک قیدی در مانحن فیه هست که از ساحت آن سیره بیرون است. اما نه به معنای تخطئه سیره، به این معنا که یعنی سیره بر عمل به فاسق مستقر بوده، شارع دارد نهی میفرماید. اصلاً اینجا این طوری نیست. در ربا عرف بیرون، ربا میگیرند، شارع میآید میگوید نه. ولو سیره شما هم در معاملات این باشد که ربا بگیرید، من قبول ندارم. آن، مخالفت با سیره است، اینجا مخالفت نیست. چرا؟ چون ما یک سیره مستقر بر عمل به خبر فاسق نداریم.
شاگرد: فاسق یعنی چه؟ منظور عدم الثقة است؟ منظور عدم وثاقت است؟ یا همین شارب خمر؟
استاد: از علت و معلل، نتیجه و ذو النتیجة میتوانیم بفهمیم. «أن تصیبوا قوما بجهالة» وقتی میگوییم جهالت یعنی سفاهت و بیعقلی. فاسق یعنی آن کسی که شرایط مخبر طوری است که اگر اشتباه کردید «أصبتم قوما». این اصابه قوم متصف به بیعقلی است، تناسب حکم و موضوع دقیقا اینجا معنای فسق را روشن میکند.
شاگرد: بی عقلی است یا بی علمی؟
استاد: بله این بی علمی معروف است و در خیلی از کتابها آمده است.آمهآ اما در اصول الفقه بود دیگران هم غیر مرحوم مظفر فرمودند و ظاهرا هر چه تفحص کنید میبینید حق با آنها است که اینجا جهالت به معنای بیعلمی نیست، به معنای بیعقلی است. خود عقل و جهل، علم و جهل! در حدیث جنود عقل و جهل که 70 تا مقابله درست میشود، جهل هم مقابل عقل آمده بعد علم و جهل؛ آن جایی که علم و جهل میگویید علم یعنی دانایی و جهل یعنی نادانی. اما آن جایی که عقل میگویید یعنی حکمت و جهل یعنی سفاهت. سفاهت نه یعنی …
شاگرد: میشود تقریب بفرمایید این کاری که با این تناسبات حکم و موضوع، سفیهانه است و عقلاء هم بنای بر این ندارند انجام بدهند اما در مواردی انجام میدهند که شارع گفته این کار را نکن، یک طوری که قشنگ وجدان عقلائیمان … حالا ضمن مثالی تقریب بفرمایید که چطور شده که این کار را انجام دادند. این که میفرمایید مرزها جابجا میشود. مرزها خط کشی نیست مثلا چطوری قشنگ، نفهمیدند که این کارشان از نظر خودشان سفیهانه است.
استاد: آن چیزی که من در ذهنم است و این بیان را اگر توسعه هم بدهید خیلی در فضای فقه فایده دارد، آن این است که آن قدم اول، پایهریزی یک جاده، بسیار مهم است. اساسا در روابط، اجتماعیات، افعال فردی میگوییم آن پایه، الان در فضای خودمان میگوییم اصل. این اصل تحلیلِ اصولی و فقهیاش خیلی پرفایده است. نباید ما از تحلیل دقیق، جوهره اصل و آن کارهایی که انجام میدهد غافل بشویم. اگر این را خوب تحلیل کنیم این فرمایش شما را قشنگ میفهمیم که بنائات عقلائیه چطوری است و … عقلاء این طوری است که وقتی در یک صحنههایی میرسند، در حوزههای مختلف، اول بین یک امر ثنائی، بود و نبود، بکن و نکن، گیر میافتند. این امر ثنائی اگر بخواهید دنبال قیودش، شرایطش بگردید سر از هزاران و بینهایت درمیآورد. اصلا عقلاء در تجربیاتشان، ادامه مسیرشان کاری به آنها ندارند، عملا هم تجربةً خرد خرد برایشان پیش میآید ولی این که بین بکن و نکن گیر میافتند، نعم و لا، بود و نبود، این خیلی جالب است! الان یک بنای پایه میریزند که از شروع کار پایه را بر چه چیزی بگذارم؟ بر نه یا بر بله؟ این خیلی اهمیت دارد. پایه اولیه دو ارزشی. الان مثالی در مانحن فیه، تمام عرف عقلاء، مومن، مسلمان، کافر هر کسی خلاصه در روابط اجتماعی طوری است که برای همدیگر خبر میآورند، با همدیگر حرف میزنند، خبر چطوری است؟ هزار جور است، محتوایش سنگین است، محتوایش ساده است، مُخبر انواعی دارد، حالاتی دارد، خبر چقدر انواع دارد! حالا خبر میآید، نبأ سراغ ما میآید، اولین چیزِ ثنائی؛ خلاصه اصل بر این است که برویم یا اصل بر این است که بایستیم؟ عرف عقلاء در این ثنائی چه کار میکنند؟
برو به 0:11:23
شاگرد: توقف تصویر ندارد؟ لزوماً باید یا رد باشد یا قبول؟
استاد: توقف خودش یک طور رد است. من توقف را جزء لا، قرار میدهم؛ ثنایی یعنی این؛ میگویید یا این طوری است یا نه، این یا نه که میگویم همه را میگیرد، شما نگویید که رد ولذا من کلمه …
شاگرد: عدم مضیّ است.
استاد: عدم مضیّ است. عقلاء چه کار میکنند؟ آن اصل کار این است که تا خبر آمد اصل این است که «لا تتبع» بایست؟ اصل این است که بروی؟ حالا الان بیرون بروید آمارگیری بکنید خبرهایی که از خانه به هم دیگر میدهند، از محله به همدیگر میدهند، در شهر مردم به همدیگر میدهند، بعد در تاریخ و بلاد آمارگیری کنید ببینید … شما ببینید الان استقرار کار عقلاء در این ثنائی بر این است که تا خبر به گوشش میآید، خودش اصل را میداند. میایستد؟ یا این که خبر را میشنود دنبالش میرود؟ باید یک چیزی بیرون بیاید تا جلویش را بگیرد.
شاگرد: وجدانی عقلائی ما میگوید که عقلاء همین طوری که شما میفرمایید یک اصلی گذاشتند که خبر میشنوند، بروند. ولی خود همین عقلاء …
استاد: من گام بعدی همین را میخواهم عرض کنم. عقلاء بعد از این که این پایه و اصل زیربنایی را گذاشتند، قبلا هم عرض کردم اصلهایی در طول هم دارند. اصل میآید روی اصل دیگر سوار میشود. نه این که یک اصل بیاید یک اصل دیگر را بردارد. خیلی مهم است که یک اصل عقلایی روی اصل قبلی سوار بشود بدون این که آن را بردارد با این که اصلا آن اصل را کنار بزنند. تحلیل این طوریِ اصل، اصلا فضای ذهن را آرام میکند. الان من بعضی روایات و هم کتب را میخوانم. اگر شما اصول را این طوری تصور کنید که عقلاء یک سیرهای را در یک حوزهای روی اصل قبلی سوار میکنند بدون این که آن را بردارند، در جمع ادله آرام میگیرید. وجدان عقلاء بعد این که به این ثنائی ابتدایی انس میگیرند، حالا میخواهند به آن حاشیه بزنند؛ یعنی در یک ثنائی بناگذاری کردند بروم یا نروم؟ خب اگر بگوید توقف کنم. خب دیگر هیچی سر نمیرسد و همه چیز به هم میریزد. پس آن بنای ثنائیشان بر مضیّ است، کسی هم اگر انکار بکند به نظرم مقصود را تصور نکرده. شما خودتان را ببینید؛ وقتی صبح از منزل بیرون میآیید اگر کسی به شما یک چیزی میگوید که حال خبر دارد، اصلا به ذهن شما نمیآید که بایستم. بله یک جاهایی میآید که احتیاط کن، بایست. چرا؟ این برای این است که آن نحو خبر یا مخبرش یا محتوای خبر، خصوصیاتی دارد که از آن پایه ثنایی و بنای اصل اولی، اینجا میبینید میخواهید یک بنای ثانوی بر او سوار کنید. اینجا ما منکر این بنائات ثانویه نیستیم. و نکته مهمی که باز در اینجا هست، بنائات ثانویه دو جور کلی است؛ بنائات ثانویه امنیتی و تحکیمی، بنائات ثانویه عزیمتی. بنائات ثانویه فضیلتی تحسینی، بنائات ثانویه تحریمی ایجابی قطعی؛ اینها را هم ما داریم.
شاگرد: خبر که میفرمایید، خب خبر خصوصیات مختلفی دارد، خبر آمد خب همان اول که میآید، خبر چقدر درجه احتمالش هست؟ اینها در آن بنای اولی مهم نیست؟ بر خبر اطمینانآور. خبر ولو هرخبری باشد؟
استاد: این کلمه اطمینان برای بعد این است که اصول میخوانیم، بحثها پیش میآید، عرف عام ابتدا تقسیم نمیکند.
شاگرد: یعنی عملا در مقابل یک خبری آرامش دارد یا نه ذهنش همراهی نمیکند مثلا یک پیشینهای دارد و همراهی نمیکند. با هر خبری از ابتدا دو جور مواجهه ندارد؟
استاد: صحبت سر یک فرد نیست، صحبت سر بنای عقلاء است.
شاگرد: عقلاء نسبت به خبرها دو حالت دارند یا مواجه میشوند آرامش خاطر دارند یا اضطراب دارند؛ اگر اضطراب دارند یک بناء داشته باشند، اگر نداشته باشند … یعنی میخواهم بگویم هر بار با هر کسی که از او آمار بگیرید بپرسید نمیگوییم که مختلف است، بعضی موقعها آرامش دارند، بعضی موقعها ندارند. این طور نیست؟
استاد: اگر از مردم بپرسیم آرامش دارید یا نه؟ میگویند آرامش یعنی چه؟ اطمینان یعنی چه؟
شاگرد: حالت سکون.
استاد: سکون یعنی چه؟
شاگرد: اضطراب نداشته باشد.
استاد: پس هر کجا اضطراب دارند میایستند؟ دوباره اضطراب … میخوهم عرض کنم شما یک لفظی را دارید میگویید که خود تفسیر و خط کشیاش چقدر کار میبرد. شما میخواهید سیره واضحی که شک در آن نداریم و مستقر است منوط به یک چیزی بکنید که خودِ عرف در تفسیرش و توضیحش بپرسید ببینید ایشان چند جور جواب میدهند. من که میگویم به لغت نگویید، بیایید مصداقی توضیح بدهید.
شاگرد: امور ارتکازی این طوری است که از عرف هم واکاوی کنید خودش دچار ابهام میشود.
استاد:اینجا ارتکاز نیست؛ رفتار است. ما در میدانی فرض گرفتیم که آمارگیری کردیم. در میلیونها آمارگیری کردیم که میروند یا نمیروند، آنهایی که رفتند، بروید بگویید مطمئن بودید؟می گوید باید فکرش کنیم. یعنی به عبارت دیگر تصوری از اطمینان ندارد. او از روال کار خودش، از روال رفتاری خودش، نه از روال روانی خودش. عادات، پشتوانههای مختلف دارد. عاداتی که پشتوانهاش یک امر روانی است، با عاداتی که پشتوانهاش یک عادت رفتاری است که ناشی شده از حالات او نیست، عادت کرده این طور رفتار کند.
اگر رفتار عقلاء این است، اصلاً شما نمیتوانید مدام بگویید در هر رفتاری، عرف دارد آن ارتکازات را فوری اعمال میکند. من نمیگویم نمیکند. ولی واقعا این پایهریزی ابتدائی، روی مبنای ارتکازات نیست. یکیاش ارتکاز اطمینانی است.
حالا غیر از این که اطمینان شناور است ردّ دومش این است که عقلاء وقتی در ثنائی اول، بخواهند پایهریزی بکنند، اطمینانآور یکی از وجههای مثبت رفتن است. یک وجه دیگرش این است که عرض کردم میبینند اگر نکنیم، نظم نمیماند، اختلال نظام میآید. این ربطی به اطمینان دارد؟ اصلاً دو تا نگاه است. یک نگاه این است که میگوید ببین، میروی به اطمینان میرسی، در هزار تا هم ۹۰۰ تا به اطمینان میرسی میروی، یک وقتی میگوید اصلاً کار ندارد در ۹۰۰ تا به اطمینان میرسی یا نه، میگوید اینها را ببین، اگر نکنی سنگ روی سنگ بند نمیشود، جامعه نداری، محاورات نداری.
برو به 0:18:50
شاگرد: این دومی که شما میفرمایید اصل عقلایی نیست؟
استاد:
نه! کسر و انکسار مصالح و مفاسد است. یعنی میبیند که خبر داریم، دروغ درمیآید اطمینان ندارم و این مفسده دارد. راست هم درمیآید که مصالحی دارد. آیا من بیایم آنهایی که دروغ درمیاد به خاطر آن مفاسد، مصالح را فدا کنم و بایستم؟ یا نه، در کسر و انکسار و بقای نظام محاورات آن قدر چیزی در این هست که میگویم برو، اصلاً کاری به اطمینان نداشتم.
شاگرد: شاید یک نگاهی باشد که ما از مدرسه داریم نگاه میاندازیم و الا همین مطلب را که عرض میکنم شما ببینید واضح وجدان نمیکنید؟ اگر یک شخصی در یک کشوری برود زندگی بکند، این انسانها، انسانهایی هستند که به هم دروغ میگویند، زیاد هم به همدیگر دروغ میگویند، خب این شخص چه کار میکند؟ همچین بناگذاریای میکند با این که میداند غلبه اینها بر دروغ گفتن است …
استاد: آن شهری که فرمودید، دهکده امروز است. این دهکده امروز همین است، هزار هزار خبرگزاری دارند ور ور خبر پخش میکنند، دروغ هم إلی ما شاء الله. الان در اینترنت همه حرفها راست است؟ دست هر کسی است، هر طوری هم میخواهد کم میکند، زیاد میکند. الان با این که همه دارند اینها را میبینند باز بنای عقلاء بر این است که هر خبری را ببینم در اینترنت میایستند؟
شاگرد: هر خبری را میبینم نمیایستند چون خیلی موارد به صورت طبیعی میبینند داعی وجود ندارد …
استاد:به اطمینانش نگاه میکند؟ اصلاً این نیست. میبیند با این که دروغ زیاد میگویند، اما یک نحوی است که اگربخواهد بایستد اصلاً هیچ. حفظ آن نظام محاوره با همه این مفاسدی که در آن هست، برای آنها میارزد، نه این که مدام نگاه به اطمینانشان کنند یعنی میبینند اگر این را برداریم، چقدر مصالح در دل همین خبرها در میآید. لذا کسر و انکسارِ مصالح و مفاسد میکنند برای بناگذاری، نه برای این که فقط پشتوانه اطمینان دارد.
حکم عقلی، بنای عقلی با بنای عقلائی؛ بنای عقلائی یعنی خروجی ملاحظات و تجربیات عقلاء در دهها چیز. یکیاش اطمینان است. من منکر آن نیستم ولی این که شما بگویید چون اطمینان پیدا میکنند ارتکازا میروند. یکی از ارتکازات این است که میبیند اطمینان هم ندارم اما اگر قرار است بایستم در همین جایی که همه دروغ میگویند باز بخواهم بایستم در این شهر نمیتوانم زندگی کنم یعنی دیگر تمام است و باید قبرستان بروم. آن جا دیگر از این خبرها نیست.
تازه همینی که الان ما داریم میگوییم دو تا شد، یعنی اگر شما در شرایط مختلف همین سیره عقلایی را واکاوی کنید میبینید این که ما گفتیم تازه دهها وجه دیگر بدون این که خود ما خبر داشته باشیم، عقلاء ملاحظات تجربیات ناخودگاه در شرایط مختلف کردند که فعلا رفتار خارجیشان چیست؟ بر این است که با نبأ درنگ نکنند. نبأ، نبأ است. میشنوند و جلو میروند. پس یکی اطمینان است، یکی هم اختلال نظام و چیزهای جالب دیگر که اگر در کلمات علما هم ببینید چه بسا چند تا دیگر هم پیدا کنید در رمز حکیمانهای که سبب استقرار این بنای عقلاء شده است.
بنابراین بنای روی بنا، باز یک راه خیلی خوبی است. بنای روی بنا، یک بناهای شخصی که اسمش بنا نیست. یک کسی هست در تجربیات خودش یک زرنگیهایی به دست آورده است. دیگر همراه عقلاء هم معیت نمیکند، خودش میداند و بعدش هم به دیگران میخندد. میگوید دیدید من گفتم یعنی من تجربه دارم و آن فردی است. تجربیات فردی کار … اما در حوزههایی که نوعیت دارد یعنی شما فرض بگیرید یک حوزهای هست که محتوا سنگین است، 70 درصد عقلاء با این مبتلا میشوند، خبرهایی که به جایی مربوط میشود که کشته شدن کسی متفرع بر آن میشود. اینجا یک بنای ثانویه دارند. حالا قرار نیست که چون خبر را در ثنائی اول گفتیم برو، اگر میدانیم محتوای خبر منجر به کشته شدن کسی میشود، اینجا هم میگوییم برو سیره این بود. کجا سیره این است؟ در یک حوزه خاصی، سیره روی سیره اول بنا میشود. اینجا است که آن وقت آن مرزهای مغشوش هم پیش میآید.
شاگرد: یا ترتیب اثر ندادنش باعث کشته شدن یک کسی میشود؟
استاد: بله، آن هم یک طور دیگری از بیانش است. خب اینجا است که مرزهای مغشوش پیش میآید. مرز مغشوش یعنی چه؟ یعنی آن پایه اصلی را عقلاء گفتند دنبال خبر بروند یا نروند؟ این را معلوم کنم. مطلق جلو بگیریم، نرو، اتباع نکن. یا اصل بر این است که برو الا آن بنای ثانوی در یک جایی بیاید. وقتی بنای ثانوی بخواهد بیاید، حالا مرز آن بنای ثانوی با بنایی که باز هم زیر او هست باز هم، نفی نشده. مرز مغشوش پیدا میکند. یعنی یک فرد های روشن است که احتمال دروغ در آن هست. اما یک جایی هست که واقعا در این که این فرد آن بنای ثانوی هست یا نیست، خود عرف به شک میافتند.
شما میگویید عرف اینجا چه کار میکند؟ یعنی بنای عرف در آن جایی که بین یک بنای ثانوی با بنایی که زیر او است … من عرض میکنم آن جایی که باز طبیعی کار است در همین جا، به بنای زیر برمیگردند یعنی باید مطمئن بشوند که آن بنای ثانوی محقق است که دنبالش بروند و الا یک بنای اصلی، آن زیر دارند، آن را که نقض نکردند. او آن جا هست. پس وقتی در آن مرزهای بین بنای رویین با بنای زیرین شک میکنند، فوری به بنای پایینی وصل میشوند. یک جایی هست که آن موردی که آنها مبتلایش هستند مثلا از نظر اهمیت ولو ضعیف است ولی پر به آن اهمیت میدهند، اینجا مانعی ندارد باز حکمتشان به خاطر خصوصیت مورد میگوید که اینجا احتیاط، تامین تمام جهات امنیتی کار برای شما این است که به بنای روبنایی ملحقش کنید، این مانعی ندارد. خب شما ذهن شریفتان را این طوری پیش ببرید، اینجا برمیگردیم.
برو به 0:25:45
شما میبینید یک عباراتی هست که اصلا اینها با همدیگر جمع میشود. در فضای کلاس معارض دیده شده، معارض که دیده شده گفتند که ما این را …
حالا یک حدیثش که من تعلیقات این کتاب که برای مرحوم آقای شعرانی است، دیدم … مرحوم شعرانی بر وسائل چاپ اسلامیه تعلیقیه دارند. نمیدانم در چاپ آل البیت تعلیقاتشان را درنیاوردند؟
شاگرد: ربانی شیرازی؟
استاد: آقای ربانی تحقیق کتاب کردند. ببینید، « عنی تصحیحه و تحقیقه و تذییله»، نه، آن هم مرحوم شیخ محمد رازی است آشیخ محمد رازی. آقای ربانی شیرازی هم بعضی دیگر از مجلداتشان … اما این جلدی که الان برای مجلدات کتاب القضاءو الشهادات است. جلد 18 چاپ اسلامیه، آن را که الان من دارم میخوانم نوشته که «مع تلیقات تحقیقیة لسماحة حجة الحاج شیخ ابوالحسن شعرانی رضوان الله تعالی علیه»؛ در ما نحن فیه ببینید یک روایت هست، صفحه 288 ابواب الشهادات، باب چهل و یکم در چاپ آل البیت هم اگر آدرس را دیدید بفرمایید، -جلد27 صفحه 391 چاپ آل البیت- «بابُ ما یعتبر فی الشاهد من العدالة»، روایت سیزدهم این است
وَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ قُتَيْبَةَ عَنْ حَمْدَانَ بْنِ سُلَيْمَانَ عَنْ نُوحِ بْنِ شُعَيْبٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنْ صَالِحِ بْنِ عُقْبَةَ عَنْ عَلْقَمَةَ قَالَ: قَالَ الصَّادِقُ ع وَ قَدْ قُلْتُ لَهُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ أَخْبِرْنِي- عَمَّنْ تُقْبَلُ شَهَادَتُهُ وَ مَنْ لَا تُقْبَلُ- فَقَالَ يَا عَلْقَمَةُ كُلُّ مَنْ كَانَ عَلَى فِطْرَةِ الْإِسْلَامِ- جَازَتْ شَهَادَتُهُ قَالَ فَقُلْتُ لَهُ- تُقْبَلُ شَهَادَةُ مُقْتَرِفٍ بِالذُّنُوبِ فَقَالَ يَا عَلْقَمَةُ- لَوْ لَمْ تُقْبَلْ شَهَادَةُ الْمُقْتَرِفِينَ لِلذُّنُوبِ- لَمَا قُبِلَتْ إِلَّا شَهَادَةُ الْأَنْبِيَاءِ وَ الْأَوْصِيَاءِ ع- لِأَنَّهُمُ الْمَعْصُومُونَ دُونَ سَائِرِ الْخَلْقِ- فَمَنْ لَمْ تَرَهُ بِعَيْنِكَ يَرْتَكِبُ ذَنْباً- أَوْ لَمْ يَشْهَدْ عَلَيْهِ بِذَلِكَ شَاهِدَانِ- فَهُوَ مِنْ أَهْلِ الْعَدَالَةِ وَ السَّتْرِ- وَ شَهَادَتُهُ مَقْبُولَةٌ وَ إِنْ كَانَ فِي نَفْسِهِ مُذْنِباً- وَ مَنِ اغْتَابَهُ بِمَا فِيهِ فَهُوَ خَارِجٌ مِنْ وَلَايَةِ اللَّهِ- دَاخِلٌ فِي وَلَايَةِ الشَّيْطَانِ.[2]
«عَنْ عَلْقَمَةَ قَالَ: قَالَ الصَّادِقُ علیه السلام وَ قَدْ قُلْتُ لَهُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ أَخْبِرْنِي عَمَّنْ تُقْبَلُ شَهَادَتُهُ وَ مَنْ لَا تُقْبَلُ فَقَالَ يَا عَلْقَمَةُ كُلُّ مَنْ كَانَ عَلَى فِطْرَةِ الْإِسْلَامِ جَازَتْ شَهَادَتُهُ قَالَ فَقُلْتُ لَهُ تُقْبَلُ شَهَادَةُ مُقْتَرِفٍ بِالذُّنُوبِ» مسلمان اقتراف ذنوب میکند، به گناه مبتلا میشود، همین که مسلمان باشد کافی است؟ «فَقَالَ يَا عَلْقَمَةُ لَوْ لَمْ تُقْبَلْ شَهَادَةُ الْمُقْتَرِفِينَ لِلذُّنُوبِ لَمَا قُبِلَتْ إِلَّا شَهَادَةُ الْأَنْبِيَاءِ وَ الْأَوْصِيَاءِ علیهم السلام»، علی میماند و حوضش! «لِأَنَّهُمُ الْمَعْصُومُونَ دُونَ سَائِرِ الْخَلْقِ» حالا حضرت ضابطه هم میدهند «فَمَنْ لَمْ تَرَهُ بِعَيْنِكَ يَرْتَكِبُ ذَنْباً أَوْ لَمْ يَشْهَدْ عَلَيْهِ بِذَلِكَ شَاهِدَانِ فَهُوَ مِنْ أَهْلِ الْعَدَالَةِ وَ السَّتْرِ وَ شَهَادَتُهُ مَقْبُولَةٌ وَ إِنْ كَانَ فِي نَفْسِهِ مُذْنِباً وَ مَنِ اغْتَابَهُ بِمَا فِيهِ فَهُوَ خَارِجٌ مِنْ وَلَايَةِ اللَّهِ دَاخِلٌ فِي وَلَايَةِ الشَّيْطَانِ.»
شاگرد: حسن ظاهر کافی است، اگر بخواهیم عدالت را به حسن ظاهر معنا بکنیم …
استاد: اینها چند بخش است، این اصالة الاسلام شد. میگویند «تقبل شهادة المسلم»، حسن ظاهر یک ادله جدایی دارد. در حاشیه آقای شعرانی توضیح میدهم، در جواهر سه چهار تا بحث ایشان تقسیمبندی کردند.
مرحوم آقای شعرانی چه میگویند؟ آقای شعرانی به این رسیدند به وسائل تعلیقه میزنند، فرمودند که «یدلّ علی أنّ الاصل العدالة»، حسن ظاهر کاشف ملکه است. خیلی کار دارد، شما میگویید عدالت ملکه است. ما که به ملکه دسترسی نداریم.
شاگرد: صفات فعل یا ملکة؟
استاد: صفت نفسانی است. ملکه نفسانی عدالت، دسترسی به آن نداریم و لذا میگویند حسن ظاهر کاشف است. بعد میگوییم این کاشفههای خودش هست یا نیست؟ صاحب جواهر هم مفصل بررسی میکنند. -عرض میکنم- اما اصالة العدالة بیش از حسن ظاهر است. یعنی شما یک کسی که اصلا از او خبر نداشتید، به او میرسید، مجهول الحال! اصل چیست؟ یعنی همانی که عرض کردم عقلاء، میگویند اصل این است که برو یا اصل این است که بایست؟ ایشان میگویند این روایت میگوید اصل عدالت است. «و یقبل شهادة المسلم مطلقا إلا اذا تبین فسقه» بله فسقش را دیدی دیگر تمام شد تا فسقش را ندیدی اصل بر آن است. مضیّ است و «شهادة المسلم إلا اذا علم منه الفسق» این عبارت آقای شعرانی در توضیح فقه الحدیث است بعد میفرمایند «و مقتضی الاصل» اصل اینجا چیست؟ یعنی اصل حرمت عمل «و مقتضی الاصل و أکثر الاخبار» در این باب، یک روایت را نخوان! این همه روایت دیگر است «و أکثر الاخبار عدم کفایة ذلک»، صرف اصالة العدالة قبول نیست. شرط عدالت را باید احراز کنید.
«فالحق تأویل هذه الروایة» این روایت را باید تأویل کنیم. بعد شروع میکنند؛ به چه؟ به «ما لا ینافی مثل أن یکون المرکوز فی ذهن السائل من العدالة کون الرجل فی أعلی مدارج الزهد و التقوی بأن لا یحتمل فی حقّه ترک اوامر الله اصلا و هو مقام المعصومین علیهم السلام و العلم بالعدالة لا ینافیه احتمال صدور صغیرة منه کما أنّ الجود و الکرم لا ینافی احتمال المنع فی بعض اوقات الغضب» فرمودند این تاویل است، آیا این تأویل به روایت میخورد یا نه؟ در ذهن او این بود؟ اصلا این نبود، گفت «مقترفٌ بالذنوب»، نگفت که یعنی أعلی درجات عدالت است.
شاگرد: بعد ایشان از آن جواب امام استفاده کرده است.
استاد: اما جواب امام برای چه بود؟ برای این که میخواستند بگویند اگر بخواهی سخت بگیری نمیشود، نمیخواستند به عصمت و اعلی درجه … امام میخواستند بفرمایند سخت بگیرید نمیشود.
شاگرد: پس این روایت را قبول میفرمایید؟
استاد: نه! از ابتدا عرض کردم.
شاگرد: پس اصل عقلاء بر مضیّ نیست. اصل بر اطمینان است. اشکال پیدا میشود، تایید فرمایش حضرتعالی نمیشود.
استاد: من روایت را خواندم به عنوان این که فقط تعلیقه آقای شعرانی را بگویم که معلوم باشد و الا در اصل پایهریزی که کردیم شما خودتان نظرتان را بگویید. ما اصلا کاری به اسلام نداریم. ما با سیره بشرهای متعارف کار داریم. ما که عقلاء میگوییم یعنی متعارف از بشر.
شاگرد: بستگی به تربیتی است که دارد. اگر شما در جامعهای بروید که همهاش با هم دوز و کلک دارند، سیره بر مضیّ نیست. سیره بر این است که اطمینان صرف دارند پیدا میکنند؛ مثلا الان کسی در دستگاه اطلاعاتی رشد پیدا کرده، دیگر مثل ما به سادگی خبر قبول نمیکند. آدم کار سیاسی کرده باشد دیگر به این راحتی خبر واحد را قبول نمیکند. اما یک جامعهای باشد که همه صاف و ساده باشند یا سادهلوح باشند خیلی راحت خبر را قبول میکنند. این سیره هم متعدد است. در آن مرزبندیها تربیتها خیلی موثر است. ممکن است یک قاعده کلی در سیره باشد که خبر را حجت بدانند، عمل هم بکنند این درست است منتها در آن مرزبندیها در تربیت سیره موثر است.
استاد: یعنی الان یک بشری که هزارها سال زندگی کرده، در باستان، بعد باستان، قبل از میلاد، دوباره بعد از میلاد، قبل از اسلام، بعد دوباره بعد از اسلام یعنی این قدر برای ما مبهم است که بشر چه کار میکند؟
شاگرد: هویتش مشخص است، در مرزبندی مضیّ به آن بکنیم یا نه؟ میگویم تربیتها فرق میکند.
استاد: پس قبول دارید که در کلیتش قبول میکنند.
شاگرد: خبر واحد حجت است.
استاد: مقصود من همین است. پس در این با هم مشترک هستیم که در کل بشر، در طول تاریخ مشکلی نداریم که نفهمیم بشر در آمار گیریها چه کار میکند. در کل، در سیره عقلا … پس قبول میکنید. این برای اصل. حالا جلو برویم.
الان صحبت سر این است که وقتی یک شرایط خاصی پیش میآید که بخشی… یک بچهای در یک محیطی طور دیگری بزرگ میشود. نه کل بشر؛ با یک شرایطی است که الان دیگر نمیتواند به آن روایت امام هادی سلام الله علیه که حضرت فرمودند «إذا کان الغالب علی الزمان الصلاح فسوء الظن من الجفاء»
شاگرد: این درست سیره عقلاء است. یک زمانی اگر این طور شد، عقلا اصلا به خبر واحد عمل نمیکنند. باید اطمینان پیدا کنند.
استاد: نتیجه گیری بحث من این است، این که امام فرمودند «إذا کان الغالب» که شما میفرمایید سیره هست، سیرهای هست که روی سیره کل بشر سوار میشود یا آن را نقض میکند؟
برو به 0:36:13
شاگرد: نقض نمیکند. مرزبندی است؛ پس اصل سیره بر مضیّ نیست.
استاد: مرزبندی طولی است یا مرزبندی در عرض آن است؟
شاگرد2: طولی است.
استاد: این خیلی خوب است.
شاگرد: چون اصل بر مضیّ نیست. اینها در مرزبندیها است. بستگی دارد که کجا تربیت شده باشد مثلا نحوه … آن اصل کار را باید اطمینان پیدا کند. اطمینان کجا خودش را نشان میدهد؟ هر جا یک طور نشان میدهد، اگر سادهلوح باشد اطمینان یک طوری خودش را نشان بدهد که مثلا زودی قبول کند. اگر در جامعه خیلی دقیق باشند، نه اطمینان خودش را یک طوری نشان میدهد که میتوانند، به آخر کار برسند که اطمینان پیدا بکنند. آن اصل را در مرزبندیها به راحتی نمیشود پیدا کرد البته تربیت خیلی در آن موثر است.
استاد: حتی آنهایی هم که خیلی وسواس میکنند گاهی بدتر میکنند. یعنی گاهی یک جایی یک اطمینانی میکند که بعد خودش به سر خودش میزند میگوید من 100 تا خبر را این طور وسواس کردم، چطور شد اینجا همین طوری رفتم و … یک اصطلاحی عرف دارند، دیدید عرفی که خیلی ناقلا هستند میگوید چشم و گوشم بسته شد. وقتی میخواهد بگوید رفتم، نمیگوید که تو یک چیز پایه داری که گاهی ناخودگاه طبق آن دارید میروید. مثل کسی که 50 سال رانندگی کرده. الان دنده و بوق را به راحتی انجام میدهد، توجه هم ندارد، کل بشر یک چیزی دارد، نگو چشم و گوشم بسته شد.
شاگرد: بعضی وقتها هم شدت در این که مدام شخص مواظبت بکند خودش باعث بنبستهای شدید میشود که شخص مجبور است آن جا دیگر آب را باز کند دیگر …
استاد: میگویند آنهایی که وسواسی هستند گاهی بیشتر نجسکاری میکنند یعنی وقتی زیاد … میبیند دیگر نمیشود.
شاگرد: سیره اولیه هم که میفرمایید بنابر قبول خبر است ولی باز هم عقلاء بین امور خطیره و غیر خطیره فرق میگذارند.
استاد: صحبت سر این است که اگر طولیت … همه تلاش من این است که اگر ذهن شریفتان به این نحوه طولیت و سوار شدن منتقل شد، بسیاری از ادله را جمع میکنید.
شاگرد: شما از ادله قبول خبر میفرمایید. سیره اولیه بشر این است که هر خبری که میآید این را قبول دارد، سیرههای بعدی …
استاد:صرف اول و ثانی، بَعدِ زمانی مقصود من نیست، سوار شدنش مقصود من است، سوار شدن، یعنی او الان هست. یک وقتی میگویید سیره دوم و الآن دیگر در این حوزه، سیره اول نیست، این که سوار نشد. درست مثل این است که شما اول دیدید جاده را خاکی صاف میکنند؟ مهندسهای راه و ساختمان اول میآید خاک میریزد، جاده را با غلتک میزند، بعد میآید روی خاک آسفالت میریزد، آسفالت روی خاک سوار شده است. اگر یک جایی این آسفالت قرار شد که برود، زیرش به همان خاک میرسید نه این که وقتی او خراب شد دیگر هیچی؛ الان سیره ثانیه، بر او سوار شده یعنی بالفعل او را دارد. یعنی اگر طوری شد که یک جایی لغزید، آن بنای اولی برمیگردد؛ این خیلی مهم است و عرض من این است.
شاگرد: حالت عموم و خصوص دارد
استاد: عموم و خصوص، نه. اگر این طوری که عرض میکنم جلو بروید بسیاری از ادله را جمع میکنید، شما اصلا میبینید این با این معارض نیست. چرا گفتند این یا این و یکی را طرح کردند؟ از بسیاری از طرحها راحت میشویم. حالا شبیه آن را هم از جواهر …
شاگرد: آن روایت را خواندید تطبیقش چه میشود؟
استاد: وقت رفت، من چند تا چیز را بگویم ان شاء الله زنده ماندیم بعدا.
در سه تا جلد دیگر جواهر مفصل است، یادداشت بکنید، فرمایش آقا هم که فرمودند یکی جلد 13 صفحه 275 تا حدود 20 صفحه نگاه کنید در مورد فرق حسن ظاهر با ملکه با عدم الفسق با اسلام؛ صاحب جواهر در شرایط امام جماعت مفصل بحث میکنند.
یکی دیگر جلد 32 صفحه 109 و قبلش که شروع میشود در شهود طلاق نگاه کنید که شاهد طلاق باید عادل باشد. در آن هم این بحثها را مطرح میکنند. یکی هم در جلد 41 صفحه 25 کتاب شهادات، این سه تا را مراجعه بکنید چون وقت رفت، روایات هم که بابش را عرض کردم، وسائل کتاب ابواب الشهادات باب 41 روایاتش را یک مروری بکنید خوب است. این برای جواهر و وسائل. همینهایی که گفتیم در مستمسک میتواند بیاید ولی در مستمسک غیر از اینها است. در جواهر باب اجتهاد و تقلید نداریم اما در مستمسک ذیل ابواب اجتهاد و تقلید اول کار، آن جایی که مقلَّد باید عادل باشد مرحوم آقای حکیم یک بحث مفصلی دارند خیلی هم جالب است. لذا همه اینها را یک نگاهی بکنید. نمیخواهیم خیلی طول بدهیم. اما بحثی است که میخواهیم عبارت ایشان جا بگیرد که واقعا وقتی فضا، فضای إمّا و إمّا میشود ما میخواهیم بگوییم إمّا و إمّا نیست، خیلی چیزها هست که با همدیگر قابل جمع است که بعضی چیزهایش را نرسیدم توضیح بدهم. مثلا مانع عزیمتی با شرط فضیلتی؛ یادم بیاورید توضیحش را عرض کنم، نکات خیلی خوبی است، گاهی میگوییم یا شرط است یا مانع است و حال آن که شما در فضای تقنین و بنائاتی که روی هم سوار میشود، بسیاری جاها مناسب است، مانع عزیمتی و شرط فضیلتی منافاتی هم ندارد. یعنی شما میگویید فسق عزیمةً مانع است و عدالت فضیلةً شرط است یا بگو فسق مانع است و عدالت شرط است، کجا بین این دو تا منافات دارد؟ این که شما در سیره عقلائیه دو تا چیزی را روی هم سوار میکنید، یک سیره بر مانعیت فسق است، یکی دیگر بر شرطیت است، اما شرطیت کمالی و فضیلتی، نه شرطیت عزیمتی.
شاگرد: دو تفسیر از یک متن است؟
استاد: بله احسنت! یعنی ما بین دو تا دلیلی که در یک فضا است بدون این که مجبور بشویم معارضه درست کنیم، این دو تا را با هم دیگر جمع میکنیم، خیلی این دو تا با همدیگر ملتئم میشوند تا این که ما یک تعارض درست بکنیم.
والحمدلله رب العالمین
کلید: مانع عزیمتی، شرط فضیلتی، شرطیت، مانعیت، جواهر الکلام، بناء عقلاء، در عمل به خبر، اطمینان، فسق، ثقة، عدالت، بنائات طولی عقلاء، اصالة العدالة، باب شهادة، علامة شعرانی، اصل روشی، بناء عقلاء، حکم العقل، ارتکاز عرف، ادله حجیت خبر واحد، تحلیل بناء عقلاء، تحلیل عقلائی ادله خبر واحد
[1] جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام، ج8، ص: 80-81
[2] وسائل الشيعة، ج27، ص: 395-396
دیدگاهتان را بنویسید