1. صفحه اصلی
  2. /
  3. شرح
  4. /
  5. درس فقه(٣٨)- شبهه مقصودیه و مصداقیه

درس فقه(٣٨)- شبهه مقصودیه و مصداقیه

تحلیل کیفیت عدالت در خبر واحد، بیان صاحب جواهر در نقد وحید در لباس مشکوک
    |
  • لینک کوتاه : https://almabahes.bahjat.ir/?p=18568
  • |
  • بازدید : 28

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

حفظ دستگاه یقین و ظن درصورت شک، نزد عقلاء

شاگرد: جلسه قبل یک تقریری از استصحاب داشتید. در نهج البلاغه یک تعبیری از امیرالمومنین دارد  که فعل حضرت آدم را تحلیل می‌کنند. راجع به ایشان و شیطان. در تعبیرش می‎گویند که «فباع الیقینَ بشکه العزیمة بوهنه»، این روایت شاید بتواند که تحلیل جنابعالی از استصحاب را تقویت بکند. یک مساله دیگر این که اصلا این مقوله ارتباط یقین و شک، حالا فراتر از بحث‎های فروعات فقهی، گاهی در اعتقادات و این مسائل هم پیش می‎آید که اصلا یک نوع آسیب‎ شناسی در وجود انسان شاید بتوان داشت. انسان گاهی یقینش را کنار می‎گذارد و دنبال یک دست آویز دیگری است و این‌ها ‌ارتباطی دارند، ارتباط منطقی بینشان هست مثلا این «فباع الیقین بالشک» که در مورد فعل حضرت آدم انجام می‎فرمایند و حالا تنزل پیدا کرده و در استصحاب هم همان قاعده جاری می‎شود یا کلا دو تا چیز جدای از هم هستند؟

استاد: حاصل فرمایش شما این است که در جمله نهج البلاغة مرحوم رضی که از امیرالمومنین صلوات الله علیه نقل کردند، برای وصف حضرت آدم فرمودید که «فباع الیقین بشکه» که این‌جا یک روالی بود جلو می‎آمد ایشان روال را تغییر دادند نقض کردن یقین را، بدون یقین لاحق بلکه با شک لاحق؛ بنابراین دنباله‎اش هم فرمودید که ما غیر این که استصحاب را می‎آوریم بسیاری از چیزهای دیگر حتی در غیر حوزه اصول عملیه می‎توانیم به مساله یقین و شک و ضوابط و روابطی که بین این دو تا برقرار است ما چیزهایی را استخراج کنیم. این حاصل فرمایش ایشان است.

البته این بحث خیلی خوبی است. من موافق فرمایش شما هستم. فقط این که باید ضوابط بحث را مراعات کنیم و از پایین، از صغریات، از جزئیات بخواهیم بالا برویم. فرمایش شما این است که ما استصحاب را که خودش به عنوان یک کبری و قاعده در نظرمی‎گیریم، باز خودش صغرای یک چیز دیگری است که اگر ما جلو برویم تلطیف کنیم، آن کبرایی که باز محیط بر این است آن را به دست می‎آوریم. آن کار بسیار خوبی است فقط به طمأنینه و با آرامش برداشتن گام‎های عقلائی نیاز دارد که همه عقلاء تصدیق کنند.

اصطلاح ظهور؛ فهم بدوی عرف

در تصدیق کردن هم همین چیزی هم که اشاره کردند و دیروز گفتم 3 عنصر بود. این‎ها را خلاصه عرض می‎‎کنم که طولانی هم نشود. در یک کلام وقتی دلالت بر معنای خودش دارد، ما گفتیم سه طور می‎شود دسته‎ بندی کرد. ظهور، استظهار، اصالة الظهور. ظهور چیست؟ آن است که وقتی یک جمله را القاء به عرف عام می‎کنید همه عرف می‎فهمند، می‎گویند متکلم این را گفت.

اصطلاح استظهار، فهم عرف بعد از ارائه مبانی

 استظهار این است که وقتی یک جمله‎ای را به عرف القاء می‎کنید، بدواً در ذهن عرف عام نمی‎آید. ولی اگر شما یکی دو تا مقدمه را پیش زمینه برای ذهتنان قرار بدهید. اولی که روی منبر می‎نشینید آیه را بخوانید ترجمه کنید. یک معنایی اصلا در ذهنشان نمی‎آید. اول به جای این که آیه را سریع بگویید، اول می‎گویید من دو تا مقدمه بگویم، با یکی دو سه تا مقدمه ذهن‎ها را آماده می‎کنید، به صدر و ذیل آیه و قرائنی که هست … بعد حالا یک دفعه آیه را می‎خوانید، همه با حضور این مقدمات در ذهنشان  معنایی می‎آید که اگر قبل از زمینه‎سازی القای به عرف عام می‎کردید در ذهن عرف نمی‎آید.

 این یک چیز روشنی است که همه هم برخورد کردیم، در این فضا می‎توانیم اسم این را استظهار بگوییم در مقابل ظهور. پس یک ظهور عرفی داریم یعنی خود جمله معنا را در ذهن عرف می‎دواند. یک استظهار داریم خود جمله به تنهایی نمی‎دواند اما کسی که مقدمات را در ذهن عرف عام آماده کند بعدا کل عقلاء تصدیق می‎کنند که احسنت! احسنت! همه‎شان احسنت می‎گویند چون به مقدمه توجه کردند. در فرض ماهم یک نفر عاقل پیدا نمی‎شود که مخالفت کند بگوید احسنت! گوینده همین را می‎خواهد بگوید ولی اگر آن مقدمه را نگفته بودیم ذهنش رد می‎شد، توجه نمی‎کرد که این کلام او … . اسم این را استظهار می‎گذاریم.

 

برو به 0:05:12

اصالة الظهور، بناگذری برای حفظ نظام عقلاء

یکی دیگر اصالة الظهور است؛ یعنی چه؟ یعنی کلام، خودش معنا را به ذهن ما نمی‎اندازد. مقدماتی هم قرار نیست ما بتوانیم پیدا کنیم که عرف عام عقلاء تایید کنند که متکلم «اراد هذا المعنی». اما در عین حال ظاهر مدلول تصوری کلام و ضوابط محاوره یک طوری است که اگر بخواهیم از این‎ها دست برداریم تا بگوییم مرادها را ما نمی‎توانیم بفهمیم، نظامِ اجتماعی محاورات زمین می‎خورد. اختلال نظام محاورات پیش می‎آید لذا عقلاء برای این که نظام محاورات کل بشر مختل نشود یک بناگذاری‎هایی دارند. می‎گوید این گوینده مقصودش چه بود؟ مدام فکرش می‎کند صاف نمی‎شود یعنی من نمی‎توانم دل گوینده را کشف کنم، محرزی ولو ظنی از قرائن برای دل گوینده ندارم.

ولی چه کار می‎کنم؟ می‎گویم ظاهرش این است که لفظش و مفهوم تصوری‎اش این است که این لفظ اگر از دل سنگ درمی‎آمد چنین معنایی را به ذهن اهل لسان تداعی می‎کرد. خب متکلم هم این را گفته بود. ما همین را می‎گیریم جلو می‎رویم. چرا؟ چون به آن احتجاج می‎کنیم. بناگذاری است برای این که نظام مختل نشود و احتجاج صحیح باشد که می‎گوییم شما این را گفتید. خب درست است من نتوانستم دل شما را کشف کنم اما اگر بخواهم هم، هر کجا نتوانستم دل گوینده را کشف کنم، دست روی دست بگذارم همه عبارات می‎ریزد، حرف زدن‎ها، شنیدن‎ها مضیّ بر طبق عبارات ممکن نیست. در این بناگذاری‎ها می‎توانیم توافق کنیم بگوییم اصالة الظهور، هم اصل است، هم یک نحو ظهور است، ظهورش برای نظام زبان است، چرا اصل است؟ یعنی الان من دل متکلم را به عنوان احراز به دست نیاوردم. ولی اگر صبر کنم همه جا دل را برای او به دست بیاورم نظام بهم می‎ریزد پس بناگذاری می‎کنم. چرا اصل لفظی می‎گویم؟ اصل لفظی دارم به کلام او احتجاج می‎کنم. خیلی تفاوت است من به قبح عقاب بلا بیان، چیزهای دیگر، کلیات عقلی احتجاج کنم با این که من یک متمسک از ناحیه خود متکلمین دارم. مولا باشد. کلام مولا می‎گویم شما این طور فرمودید و ضوابط و بنائات عقلائیه در محاوراتشان این بود. اسم این را می‎توانیم اصالة الظهور بگذاریم. حالا بین این‎ها یک چیزهای دیگری پیدا کنیم مشکلی نداریم. ما فعلا این سه تا را با این … شما یک موردی پیدا کن هیچ کدام این‎ها نباشد خیلی واضح است یک فرض چهارمی باشد. پیشرفت علم برای همین است که ما یک مواردی را پیدا می‎کنیم می‎بینیم با دسته‎بندی‎های قبلی جور نیست، یک نوعِ جدیدی است کما این که الان برای شبهه حکمیه و موضوعیه که دیروز شبهه مصداقیه مطرح شد، این هم عرض کنم ولو مختصر نکته خوبی است خیلی جاها به درد می‎خورد.

تعریف شبهه موضوعیه و حکمیه

 چیزی که دیگر نقل محفل فقه و بحث‎ های فقه و اصول است، قضیه شبهه موضوعیه و حکمیه است. اما شبهه موضوعیه و حکمیه را دو نوع تعریف می‎کنند؛ یکی از تعریف‎ها، تعریف به رسم است. یکی تعریف به لبّ و جوهره است. آدم به ذهنش می‎آید این‎ها معادل هستند اما شاید عندالدقة معادل نباشد. یکی همانی که چند روز پیش صحبت بود. معروف هم است. همه شنیدید.

 شبهه موضوعیه چیست؟ «شبهةٌ نشأت من أمر خارجیٍّ» یک جزئی حقیقی، یک واقعه خارجی، سبب شک من شد. نمی‎دانم این  لیوان خمر است یا نیست. شبهه موضوعیه است یعنی شبهه خارجیه است. برای یک جزئی است من نمی‎دانم.

شبهه حکمیه چیست؟ «شبهةٌ نشأت من إنشاء شارع» از حکم خدای متعادل، از بیانات شارع و دستیابی به مراد خدای متعادل در تقنین شرع است. الان این تعریف، چه تعریفی است؟ تعریف به منشأ است، به جوهر، به لبّ است، این تعریف کامل برای شما نشان می‎دهد که شبهه موضوعیه و حکمیه چه چیزی هستند، این یک تعریف رایج همه هم شنیدید.

یک تعریف دیگر است که آن هم زیاد شنیدید و معمولا هم معادل گرفته می‎شود. می‎گوییم شبهه موضوعیه آن چیزی است که برای حلش باید به غیر شارع مراجعه کنیم. شبهه موضوعیه آن چیزی است که برای حلش باید به خبره مراجعه کنیم. این خمر هست یا نیست؟ خب چه کار داری در خانه امام صادق سلام الله علیه بروی، بردار آزمایشگاه ببر، یک کسی که وارد است بگو نگاه کند و امثال این چیزها؛ خودت نمی‎دانی برو به متخصص مراجعه کن. پس حل شبهه موضوعیه به دست شارع بما أنّه شارع نیست. حلش به دست خبره است اما در شبهه حکمیه تا شما گیر می‎کنید، در خانه شارع می‎روید، چون مربوط به شارع بما أنّه شارع است. آیا این دو تا تعریف معادل هستند یا نه؟ دقیقا خیال می‎کنید معادل نباشد. حالا نمی‎دانم اذهان شریف شما بزرگوارها چطوری است؟ این‎ها را معادل می‎بینید و از معادل بودنش دفاع می‎کنید یا نه؟ بعضی موارد می‎شود که خیال می‎کنید تفاوت می‎کند. حالا من بعضی مثال‎هایش را عرض بکنم که مانحن فیه هم … در شبهه مفهومیه هم یک چیز دیگری هم عرض بکنم چند تا نکته پشت سرهم در ذهن شریفتان باشد تا … الان در شبهه مفهومیه ما تقسیم ثنایی که در اصول معروف است. می‎گوییم وقتی برای یک عامی مخصصی آمده، هل اجمال المخصص یسری الی العام‌ام لا؟ این‌جا فضایی بود تقسیم چهارگانه می‎کردند و بخش اصلی‎اش چه بود؟ شبهه مفهومیه و شبهه مصداقیه، ثنائی است.

شبهه مقصودیه؛ قسم سوم شبهات

به ذهن می‎آید این‌جا هم باز ثلاثی است؛ یعنی به جای شبهه مفهومیه و مصداقیه باید بگوییم شبهه مفهومیه، شبهه مقصودیه، شبهه مصداقیه. اصلا فرق می‎کند. شاهد عرض من هم که فرق می‎کند این است که خود شما به عنوان این که دارد فقه بحث می‎کنید، درس رفتید، درس می‎دهید تا می‎خواهید یک چیزی مراجعه کنید، بی‎اختیار روی ارتکاز خودتان تا این سوال برای شما مطرح می‎شود گاهی مستقیم سراغ لسان العرب می‎روید، مقاییس، المنجد. گاهی مستقیم سراغ وسائل می‎‎روید. یعنی خود شما می‎فهمید سوالی که برای شما پیش آمد کجا بروید؟ باید سراغ قفسه وسائل بروید؟ یا سراغ قفسه لغت؟

 

برو به 0:12:31

عرض ما این است که در شبهه مصداقیه که باید سراغ خبره بروید. شبهه مفهومیه و مقصودیه خیال می‎کنید این طوری نیست. یعنی الان مثال‎هایی که علما زدند من عرض کنم تا این از روی مثال باز بشود، یک مثال شبهه مفهومیه مرحوم مظفر فرمودند، اتفاقا من همان جا این سوال را داشتم. که در خیلی از موارد، در نحوه‎ی برخورد ما با شبهه تفاوت ایجاد می‌کند و به درد می‌خورد.

ایشان برای شبهه مفهومیه مثال زدند فرمودند تغیر حسی و تقدیری، مثالشان این بود «الشبهة المفهومیة و هی فرض الشک فی نفس مفهوم الخاص[1]» در مفهوم خاص شک داریم «بل کان مجملا» مفهوم مجمل است «نحو قوله علیه السلام کل ماء طاهر إلا ما تغیر طعمه أو لونه أو ریحه» تغیر لون، تغیر طعم، تغیر ریح مفهومش مبهم است؟ یعنی شما تا این‌جا رسیدید، سراغ قفسه لغت می‎روید؟ نمی‎روید. پس چطور می‎گویید مفهومش مبهم است؟ جالبش این است که وقتی توضیح بدهند دیگر مفهوم تمام می‎شود. «فرض الشک فی نفس مفهوم الخاص» بعد می‎‎فرمایند: «نحو قوله علیه السلام کل …» بعد می‎گویند «الذی یشکّه فیه أنّ المراد من التغیر» تا گفتیم در مراد از تغیر شک داریم، سراغ وسائل می‎رویم ببینیم در روایات کدامش را فرمودند.

 آیا جایی داریم که شک در نفس مفهوم باشد؟ بله مفصل داریم. می‎گویند شارع فرموده غنا حرام است. نمی‎دانم مثلا با فلان نوع ترجیع غنا هست یا نیست. سراغ وسائل می‎روی یا لغت؟ غنا که در لسان دلیل آمده، در سعه و ضیقش شک می‎کنید. این غنا هست یا نیست، سراغ وسائل می‎روید؟! لغت است. سراغ متخصص می‎روید. شما اگر این حال خودتان را ببینید، دقیقا فطرت شما این‎ها را می‎فهمد یعنی دقیقا تا اشکال برای شما پیش می‎آید، بی‎اختیار می‎روید کتاب لغت برمی‎دارید یعنی می‎فهمید که این‌جا من نباید وسائل نگاه کنم اما یک جایی هست بی‎اختیار سراغ وسائل می‎روید. این‎ها برای تفاوت بین این دو تا خیلی رمز خوبی است.

بنابراین خیالم می‎رسد که اساسا این تقسیم ثلاثی است. شبهه مفهومیه، شبهه مقصودیه، شبهه مصداقیه؛ مصداقیه که روشن است، «مِن امر الخارجی» است. شبهه مفهومیه برای کتاب لغت است. حالا شبهه مفهومیه به این معنایی که عرض شد، شبهه موضوعیه است یا حکمیه؟

شاگرد: موضوعیه است.

استاد: یعنی از امر خارجی ناشی شده؟

شاگرد: به دست شارع نیست.

شاگرد2: هر کدام دو تا تعریف …

استاد: آن دو تا تعریف این‌جا خودش را نشان می‎دهد. آن که عرض کردم معادل نیستند. الان شما در کتاب لغت می‎روید می‎بینید این چیزی که در لسان دلیل آمده مقصود چیست؟ شبهه دارید. می‎روید به کتاب لغت مراجعه می‎کنید. شبهه موضوعیه یا حکمیه؟ اگر بگویید که شبهه موضوعیه آن چیزی است که سراغ شارع نمی‎رویم بلکه متخصص می‎رویم. خب شما سراغ متخصص لغوی رفتید. سراغ شارع نرفتید پس شبهه موضوعیه است.

اما اگر معنا کنید که «شبهة نشأت من امر موضوعیٍّ» یعنی الان یک چیزی در واقع محقق شده من در آن شک دارم. این‌جا که بر مفهوم غنا شک داشته باشیم. این شبهه موضوعیه نیست. من که در موضوع شک ندارم. یک کلی را باید در لغت صاف کنم. خیال می‎کنید این دو تا تعریف معادل نیستند. آن تعریف به رسم است. از آثار می‎فهمیم که به خوبی خودتان می‎بینید. فرق بین این دو تا را می‎فهمید. قفسه لغت می‎روید و این‌جا به قفسه وسائل می‎روید اما «نشأت من أمر خارجی» آن حساب دیگری دارد. می‎فهمید من گرفتار شدم، من الان در این زمان و این مکان گرفتار هستم. غیر شبهه موضوعیه آن چیزی است که کلی است. حالا از این‌جا شبهات موضوعیه دیگری هم هست. من دیگر یادم نمی‎آید که کجا یادداشت کردم. یک وقتی چند نوعش بود. مثلا فلان چیزی که در دریا عکسش را می‎فرستید این خرچنگ هست یا نیست؟ خرچنگ حرام است، این از آن‎ها هست یا نیست؟ این شبهه موضوعیه است یا حکمیه؟

شاگرد: موضوعیه.

استاد: خرچنگ که معلوم است. موضوعیه است یا حکمیه؟ اگر بگویید موضوعی به معنای امر شخصی خارجی. ما که در امر شخصی خارجی شک نکردیم. یک چیز کلی است که خدای متعال این را جزء خانواده خرچنگ‎ها آفریده یا نه؟ خرچنگ باشد و حکمش معلوم  است و اگر خرچنگ نباشد، حکم خرچنگ را ندارد. ولی ما شک داریم. شک ما هم در عین حال کلی است. در عین حال «نشأت من امر موضوعیه» نیست. به آن معنایی که تا حالا مأنوس ما بود. به معنای جزئی حقیقی که شخص مکلف مبتلی به شخص واقعه خاصه هست، نیست.

شاگرد: شبهه صدقیه همان مقصودیه است یا چیز دیگری است؟

استاد: مثالش را بزنید، من نمی‎دانم الان یادم نیست چه کسی فرمودند

علی‌ای حال دسته‎بندی این‎ها خیلی مهم نیست و چیزی نیست که بگوییم خیلی آثارش تفاوت می‎کند ولی از نظر علمی دقت این‎ها و اگر توجه داشته باشیم این‎ها با همدیگر فرق دارد خوب است.

علی‌ای حال خیال می‎کنید این مفهومیه با مقصودیه کاملا متفاوت است.

استصحاب؛ اماره یا اصل؟

شاگرد: یک بیانی را قبلا داشتید که استصحاب را می‎فرمودید تارة اصل است و أخری اماره است، این را با این‌جا تطبیقی می‎فرمایید؟ با همین چیزی که دیروز درباره سیره عقلاء فرمودید.

استاد: یعنی اگر یقین داشتیم. صرف زمان، آن حالت یقین ما را از بین برد. الان دیگر یقین نیست، سبب آن  صرف مضیّ زمان است «لم یحدث امرٌ خاصٌ یشکّکنا» اگر آن باشد من عرضم این بود که در این طور موارد، استصحاب اماره است.

 اما اگر یقین داشتید «حدث امرٌ شکّکنا» یک چیزی شده که ما را به شک انداخته  که آیا باقی است؟ این‌جا اگر باشد، چون فرض ما این است که این امر آمده، نمی‎توانیم بگوییم من ظان به بقاء هستم، «شکّکنا» یک امری حادث شده، این‌جا بنای عقلاء است، اصل است یعنی عقلاء بنا می‎گذارند که دستگاه را بهم نزن، شک خیلی آسان می‎آید. اگر قرار است تا شک می‎آید همه چیز را بهم بزنید سنگ روی سنگ بند نمی‎شود ادامه بدهد، بر طبق آن دستگاهی که طبق یقین به پا کرده بودید ادامه بدهید.

 

برو به 0:20:33

شاگرد: پس طبق این، بنای عقلایی که دیروز هم فرمودید، اگر ادله تعبدی استصحاب هم نبود ما به این اخذ می‎کردیم

«صم للرؤیه…» از صغریات استصحاب

استاد: ادله تعبدی استصحاب به معنای عنوان اولی یا حمل شایع؟ به عنوان اولی خب آن روایاتی است که صریح در آن می‎آید «لا تنقض الیقین بالشک[2]». اما بسیاری از روایات به حمل شایع همان مصداق استصحاب است. مرحوم شیخ هم در رسائل همین‎ها را ردیف می‎آوردند، حالا اگر ما بیایم استصحاب را کنار بگذاریم، در آن جمع مشهور تعارض دیدند، خیلی مهم است، این بحث‎‎ها ابتدا ساده به نظر می‎آید ولی چه آثاری بر آن بار می‎شود! مشهور در فضای رویت هلال چه فرمودند؟ می‎گویند مشهور به روایت تطوق، آن ارتفاع و امثال‎ این‎ها عمل نکردند. چرا؟ چون بین این با «صم للرویة و أفطر للرویة» تعارض است. اما اگر شما به طور واضح از مجموع ادله استظهار کنید که بگویید آن «صم للرویة» یکی از صغریات استصحاب است. دارند یاد می‎دهند «صم للرویة أفطر للرویة لا تنقض الیقین بالشک[3]» خب اگر این باشد وقتی در یک روایتی اماره می‎آورد، اماره حاکم بر استصحاب است یا معارض با استصحاب است؟ معارض نیست اما وقتی دقیق جایگاه  استصحاب روشن نشده، می‎بینید معارض شد، دو تا روایت با هم معارض شد، این‎ها را هم طرح می‎کنیم و به «صم للرویة» عمل می‎کنیم. اگر این برای شما واضح باشد، در رویت هلال هیچ مشکلی ندارید با مشهور مخالفت کنید. چرا؟ چون وجه این که آن‌ها ‌روایات را طرح کردند این است که معارض دیدند، خودشان دارند می‎گویند همین روایت را برای ما آوردند. این‎ها معارض است، چه کار کنیم؟ اعراض کردیم. به خاطر تعارض اعراض کردید، اگر ما دیدیم تعارض نبود، اعراض آن‎ها موضوعیت دارد؟ نه! معلوم است اعراضشان به این خاطر است، لذا …

شاگرد: عرض ما این بود که الان روایات استصحاب اگر درست نشود، یک جایی گیر پیدا بکند، با برداشتی که دیروز از سیره داشتید درستش می‎کنیم، هم اماره‎ای، هم اصلی!

دلیلیت ارتکاز متشرعه

استاد: بله. به عبارت دیگر یعنی حتی اگر فرض بگیریم ادله خاصه استصحاب نباشد، ما می‎توانیم از مجموع روایات بیانات شارع در همه ابواب، این‎ها را به دست بیاوریم. پارسال و پیارسال بود چند جلسه صحبت کردیم، بحث‎های خوبی هم بود سر این که حاج آقا مکرر می‎گفتند ارتکاز متشرعه دلیل است، این را ایشان زیاد می‎گفتند. در توضیحش چند جلسه بحث کردیم که واقعا شارع مقدس مثلا 1000 تا نص را به متشرعه القاء می‎کند، در بین 1000 تا نص یک نظم تقنین، یک نظمی که مرام شرع است را به متشرعه القاء می‎کند، یک جدول منظم به دست این‎ها می‎دهد که یک جایی به یک خانه جدول می‎رسیم در این 1000 تا نص نمی‎توانید بشخصه یک لفظی پیدا کنید که جای این خانه را پر کنید. اما چون این 1000 تا جدول را به دست شما داده، از مجموع این‎ها شما این خانه را به طور قطع پر می‎کنید.

 این مطلب بسیار مهمی است، این ارتکاز می‎شود. آن هم ارتکاز متشرعه، نه عقلا؛ عقلاء جای خودش. متشرعه از مجموع ادله شرعیه ارتکاز دارند یعنی الان یک نظم است، یک چیز منظمی از شارع پیش آن‎ها است ولو ناخودگاه خودشان هم خبر نداشته باشند. اما وقتی یک جدول خانه‎اش خالی است، یعنی نص خاص ندارند، می‎گویند مرام شارع این است، ما که متشرعه هستیم می‎دانیم مسلک شارع این‌جا در این خانه‎ای که نص خاص نداریم. این را می‎گوید و لذا عرض من این است که شما حتی نص خاص استصحاب هم بردارید کسی که هزاران نص شرعی را در جاهای مختلف دیده، می‎بیند این مرام شارع است، منافاتی ندارد که از مجموع این‎ها، این را استفاده بکند. البته این استفاده راه خاص خودش را دارد که خیلی کار بیشتری می‎برد، شما این‎ها را از دست …

نظام برخواسته از ادله شرعیه

شاگرد: با اصول متلقاة عن المعصوم که آقای بروجردی می‎فرمایند همین است؟ یکسری قرائنی هست که …

استاد: تا تلقی را چه معنا کنیم. اگر منظور از متلقاة این است که کلیات را تصریح کردند، نه! اما اگر متلقاة یعنی از مجموع ادله‎ای بدون تصریح خاص به یکی منظور باشد، بله. این‎ سوالات را در مباحثات چند بار عرض کرده بودم، در مقدمه اقتصادنا مرحوم آقای صدر دارند، اولش اصلا ذهن پس می‎زند، ایشان صریحا خودشان می‎گویند چون من می‎خواستم در این کتاب یک نظام اقتصادی ارائه بدهم، بر خلاف فتوای خودم که خودم قبول ندارم شرع این است اما مثلا طبق فتوای علامه حلی از فتوای ایشان قرض گرفتم، نظام را کامل کردم.

 شما می‎گویید شرع این نیست، خودتان مجتهد هستید بعد می‎گویید من برای این که کم آوردم این‌جا از فتوای علامه می‎آورم. من این را جلوتر هم مکرر عرض کرده بودم که این بسیار حرف درستی است یعنی اساسا اختلاف مجتهدین دالّ بر این است که … اصلا به آن نظم کلی برسند که اختلاف نمی‎کنند، اختلاف فتاوی برای نقص در تلقی کبریات اصلی است، اگر همه «کما هو حقه تلقی» بکنند اختلافی نمی‎کنند.

بنابراین هیچ مانعی ندارد که یک فقیه بزرگی که در یک جایی متشرعه شرع را خواسته استنباط کند، ما هم الان می‎خواهیم … فعلا نمی‎گوییم نظام واقعی اما فعلا می‎خواهیم یک نظامی را بر طبق تمام ادله شرعیه تدوین کنیم، می‎گویم این‌جا استنباط این مجتهد اما از ادله شرعیه که موحی نظام است، از فهم و تلقی او کمک می‎گیریم جدول برقرار بشود و جالب این است که این را ایشان نفرمودند، این را من عرض می‎کنم، در ادامه چه بسا جدول کاملا منظم شد به طوری که تمام عقلاء چه مسلمان، چه غیرمسلمان تصدیق کردند که صاحب شرع ولو قبولش نداشته باشند بگویند نظر صاحب شرع این است یعنی این نظام را منسوب به او پذیرفتند. آن مجتهدی هم که فتوایش در این خانه جدول این نبود، برمی‎گردد ولی عدول می‎کند یعنی خود او می‎فهمد که نظر من درست نبود چون آن جدول اصل بود، جدول حسابی بود. من به خاطر یک استظهاری، یک شبهه‎ای در این جدول بر خلاف آن نظام فتوا دادم، این را دیگر ایشان نفرمودند، من این را عرض می‎کنم.

 

برو به 0:28:14

شاگرد: به شرطی که نظام احسن باشد.

استاد: تاکید کردم.

شاگرد: ممکن است چندین نظام بر اساس شرع بشود چید که عقل ما فعلا به این رسیده، ممکن است از این بالاترش هم یک روز بیاید اما اگر نظام احسن باشد، بله حرف درست است.

نظام‌های طولی در فقه

استاد: نظام‎های طولی در فقه هست، حالا آن حرف دیگری است. ما نظام‎های طولی داریم که باید رده نظام را ببینیم در کجا است، در طول وقتی یک نظامی را یافتیم دیگر عرض برای او متصور نیست. شما یک مخروط را در نظر بگیرید، این مخروط اگر از قاعده به طرف مثلا رأس مخروط نصفه کنید، وقتی در نصفه قرار می‎گیرید درست است که در این دایره وسط مخروط، یک عرض و پهنایی دارید اما نسبت به ذیل او چیزی کم ندارد یعنی نمی‎توانید بگویید الان در ذیل قاعده ما یک چیزی داریم که در این مخروط وسط، دایره وسط نیست. چرا؟ چون این دایره وسط مخروط در طول قاعده است، نمی‎شود یک چیزی که «یشذّ» از این دایره وسط مخروط که بگویید در قاعده است، در این دایره وسط نیست؛ نمی‌شود‍!

و لذا اگر نظامات را طولی کشف بکنیم از این جهت راحت است. فرمایش شما درست است، اگر ما در قاعده مخروط هستیم، دست راست این قاعده با دست چپش، در راست ممکن است یک نظامی برقرار کنیم ولی خبر از دست چپ نداشته باشیم، آن ممکن است. اما در نظام‎های طولی این نمی‎شود، سنخش این طوری است که به عبارت دیگر نظام را تولید می‎کند، نظام‎های طولی ما دون خودش و پایین دستی خودش را، تولید می‎کند. این طور نیست که در عرض آن‎ها باشد و …

حرف شهید صدر، حرف خیلی خوبی است یعنی نه تنها ذهن را که پس می‎زنیم، پس زدن از بدو ذهن است. می‎گویند یعنی چه؟! شما می‎گویید شرع این نیست، فتوای من این است بعد خودتان می‎آیید فتوای کس دیگری را در این نظام دخالت می‎دهید؟ این که نمی‎شود. می‎شود و اتفاقا خود این تنظیم کردنِ …

بنابراین داشتم حرف حاج آقا را عرض می‎کردم، ارتکاز متشرعه یعنی این، ارتکاز متشرعه یعنی «ما حصل» از هزار تا نص شارع، از ده هزار تا نص شارع، همه متشرعه این‎ها را دیدند، یک چیزی از مرام شارع دستشان است، وقتی مرام شارع دستشان است یک جایی هم لفظ خاص از مولا ندارند، اما مرام او را می‎دانند.

شاگرد: تصریح هم می‎کردند؟

استاد: بله! من یک جلسه‎اش که یادم است عبارتشان این بود؛ فرمودند که بنده ارتکاز متشرعه را از ادله شرعیه می‎دانم، در کنار سایر ادله می‎دانم. می‎دانم در جلسات متعددی بحث شد.

شاگرد: در این که فاصله بین صلاتین ظهرین باشد یا نباشد، در این که باید مرتکز فی الاذهان … یکی از ادله ایشان است که می‎گفت.

استاد: بله استشهاد به ارتکاز زیاد است، سایرین هم می‎کنند اما اسم‎ هایش فرق می‎کرد. انسباق، تبادر، مذاق، منساق، ارتکاز؛ در کتب قدماء مثل علامه حلی هم بود ولی لفظش فرق داشت ولی خودش رساله خیلی خوبی می‎شود. مساله ارتکاز متشرعه در کتب فقهی از اولی که کتب فقهی بوده تا حالا و بلکه استشهاد معصومین علیهم السلام به این‎ها، این‎ها دیگر جالب‎تر است که از روایات، از لسان امام معصوم و از نحوه استدلال حضرت این‎ها را در بیاوریم.

 حالا به آن بحث دیروز برگردیم، مرحوم صاحب جواهر بدون این که اسمی از شبهه حکمیه و موضوعیه و شبهه مصداقیه و مفهومیه ببرند، تمسک به عام کردند، همان تمسک به عامی که الان در اصول بنظرم مستقر است که  تمسک به عام در شبهه مصداقیه جایز نیست. در شبهه مفهومیه آن جایی که متباینین باشند، تمسک جایز هست یا نیست؟ نترسید بگویید جایز نیست. می‌گفتند که میرداماد گفته بود نترس و بگو میر؛ شیندید که!

شاگرد:نه،

استاد: می‎گویند آخوند ملاصدرا در اتاقی نشسته بود یکی از آقایان طلبه‎ ها هم بود خیلی ملاصدرا به استادش میرداماد عقیده داشت، میرداماد پشت در رسید دید این‎ها دارند صحبت می‎کنند و صحبت خود استاد میرداماد است، دید این از ملاصدرا می‎پرسد که استاد شما میر بالاتر است یا مثلا دوانی؟ گفت استاد ما میر بالاتر است، گفت استاد شما بالاتر است یا شیخ الاشراق؟ گفت استاد ما بالاتر است، همین طور رفت ولی نمی‎دانم این طور که نقل کردند، به فارابی رسید، به ارسطو رسید، شیخ الرئیس رسید، یکی از این‎ها بود که دارند که میر هم ایستاده بود، دیدند ملاصدرا یک مقدار زبانش گیر کرده، گفت استاد شما بالاتر است یا شیخ الرئیس؟ یک مقداری ایشان درنگ کرد، میرداماد هم مجال نداد، پا را داخل اتاق گذاشت گفت نترس و بگو میر. حالا می‌خواستم برای این‌جا شوخی کنم.

شبهه مفهومیه، متابینین، یجری اجمال خاص به عام یا نه؟ و تمسک به عام جایز است یا نه؟ نترسید بگویید نه، جایز نیست، عام رفت.

وقتی مخصص قرینه متصله باشد، اگر اجمال دارد «یجوز التمسک بالعالم» یا نه؟ بترسید( خنده حضار) و بگویید نه، جایز نیست.

«لایجوز العمل بالعام»، یعنی خروج بسیار از عموم از دست فقیه

فقط یکی بود که آن هم دیروز ما برای آن خدشه آوردیم. آن کجا بود؟ اقل و اکثر بود که آن هم دیروز عرض کردم آن هم شبهه‎اش قوی بود. یعنی عام و مطلق در بیانات شارع کم داریم یا زیاد داریم؟ زیاد داریم. قاعده را قبول دارید که «ما مِن عامِّ الا و قد خصّ» یا نه؟ آن هم دارید. مخصص هم الی ما شاءالله. مخصص متصل چقدر هست؟ آیا هر کجا مخصص می‎آید، همه جا مثل خورشید است یا فقط یکی دو جا ابهام در مفهوم است؟ یانه، غلبه با این طرف است؟ که معمولا مخصص‌ها ‌را به اجمال برخورد می‎کنیم. پس معنایش این است که اصول ما کارخانه اجمال‌‌ساز شده است. عام زیاد، تخصیص هم فراوان، موارد تخصیص را هر چه دسته بندی کردیم، همه گفتید «لا یجوز العمل بالعام». یعنی موتور از کار انداختن عموم شد. آیا واقعا ارتکاز این است؟ یعنی مشهوری که حتی در شبهه مصداقیه به عموم تمسک کردند همین طوری بدون دلیل تمسک کردند؟ یا از فطرت خودشان می‎دیدند این جا، جای احتجاج است؟

 

برو به 0:36:24

 این سوال را مطرح می‎کنم برای این که هم ببینیم زیاد محل ابتلاء است، اگر فکر کنید و بحث کنید فایده دارد. این طور سبک بحث بسیاری از عمومات را از دست فقیه در فضای کلاس فقه می‎گیرد. اگر فکری در آن بشود و در مبادی آن تأمل بیشتری بشود. چرا ارتکاز عده‎ای به سمت تمسک به عموم رفته است؟ این خیلی کار خوبی است.

 حالا شما ببینید قبول دارید که این زیاد است و محل ابتلاء است و فایده دارد یا نه؟ اگر قبول دارید باید یک فکری در اطرافش بشود. مثلا حالا سوالِ واضح‎ترین فرضش را مطرح کنم.

در قرینه متصله می‎گویید تا کلام متکلم تمام نشده، اصلا ظهور منعقد نمی‎شود. خب چه می‎خواهید بگویید؟ بعدش هم که مخصص مجمل، مبهم است، اجمال دارد. «اجمال‎ه یسری الی العام»، دیگر تمام شد. چه عمومی می‎خواهیم استفاده کنیم؟ چه مثال می‎زنید؟ می‎گویید «اکرم کل عالم» و همان جا در همان مجلس می‎گویید «و لا تکرم الفساق من العلماء»، خب شما هم نمی‎دانید فساق یعنی مرتکب کبیره؟ فاسق یعنی چه؟ مفهومش مجمل است. فاسق یعنی آن کسی که گناه کبیره انجام می‎دهد یا فاسق یعنی گناه می‎کند ولو یک صغیره؟ مبهم شد. این از موارد اقل و اکثر است. بخواهید خدشه کنید. حالا این‌جا قرینه متصله است. در قرینه متصله که کاری به اقل و اکثر نداشتیم. در قرینه متصله یسری، چه اقل و اکثر بود … الان این جمله آمده است.

حالا یک مقداری برویم و برگردیم؛ «أکرم کل عالم و لاتکرم الفساق منهم» یعنی این جمله الان با این که عبارت را از ابتداء این طور بگویند «أکرم العلماء العدول» شما می‎گویید این دو جمله دقیقا معادل هم هست یا نیست؟ «أکرم العلماء العدول، أکرم کل عالم و لا تکرم الفساق منهم» معادل هم هستند یا نیستند؟ در جلیل نظر که فرقی ندارند. در دقیق نظر حتی نزد القای یک حکیم این دو تا کلام به مخاطب عرف یکی هستند؟

شاگرد: نیستند.

استاد: شما می‎گویید نیستند؛ چرا؟ من هم ذهنم موافق با شماست.

شاگرد: شرط و مانع می‎شود. باید شرط عدالت احراز بشود، در آن جا فسق مانع می‎شود.

استاد: مرحبا.

شاگرد2: آقای نائینی «سوال واضح نبود»

استاد: الان من قرینه متصله آوردم.

شاگرد: یعنی قاعده ‎سازی در آن دارد که عرف ندارد.

تفاوت بیان عام مخصص با بیان مخصص از ابتدا

استاد: بله! یعنی بسیار مهم است، ما داریم می‎گوییم متکلم حکیم عام گفته ولی قرینه متصله برای یک تخصیصی آورده است. شما می‎گویید همین که قرینه متصل بود و یک ذره هم مخصص مجمل بود. دیگر تمام! پس چرا متکلم حکیم قاعده‌‌سازی کرد؟ چرا کلمه کلّ عالم را آورد؟ شما این را تأملی بفرمایید ببینید خیلی صاف است که وقتی قرینه متصله شد، دیگر کارخانه اصول است. قرینه متصله شد یک ذره اجمال داشتید، دیگر خاطر جمع باش، عام رفت.  

در حالی که معلوم نیست برود، همین جا می‎شود برای تمسک به عموم تقریر کرد. این که سر برسد یا نه، من مدافعش نیستم؛ به عنوان این که چون خیلی این در اصول، در فقه، در همه جا کثیر الفایدة است، دوباره باید فکری بشود، به صورت ارسال مسلم جلو نروید.

شاگرد: این بحث در واقع در قوانین عقلائی خیلی خوب است. ولی آیا در فضای روایات هم واقعا همین را هم ما بزرگانی از علمایمان مثل مثلا مرحوم آقا شیخ عبدالکریم و خیلی از متاخرین هم این حرف را زدند که اصلا اگر خاص بعد از وقت حاجت باشد، معارض است و این که حالا ما بگوییم فضای صدور روایاتمان آیا این گونه بوده که واقعا مقام قانون‎گذاری بوده؟ یا همین روایتی است که می‎خوانیم؟ سوالی کردند، یک جایی امام در جواب سوال یک عمومی از آن می‎فهمیم که عین عموم‎های در مجلس و این‎ها نیست، این برای این راهکارها هست. یعنی این جاها خیلی در شریعت ما پاسخ می‎دهد که بگوییم در شریعت ما … حالا ما در نظام‎های عقلایی که قانون‎گذاری‎های به آن نحو، یک همچین حرفی را زدیم اما در جاهای خودمان هم … واقعا این عموماتی که می‎بینیم واقعا بعد از وقت حاجت، امام عموم را به یک نفر دیگر گفته، بعد از وقت حاجت به یک نفر دیگر گفته. اصلا عقلاء چه بسا می‎گویند این معارض است. این چه طرز صحبت کردن است. حالا یک جا هست قبل از وقت حاجت است، یک بحث این است، انسان …

استاد: حالا اگر حوصله کردید منزل رفتید، مفاتیح الاصول سید محمد مجاهد علامه طباطبایی را همین جا مراجعه بفرمایید. خیلی جالب است، ایشان از زمان شیخ انصاری و استقرار بعضی مباحث. ما الان می‎گوییم که عام و خاص اسم تعارض مستقر ندارند، جمع عرفی دارند. در مفاتیح الاصول عام و خاص را اصلا به عنوان متعارضین مطرح می‎کنند. این که شما فرمودید برای خودش یک فضایی است. که باید چه کار بکنیم. از زمان مرحوم شیخ آن هم به خاطر بعضی مطالبی که بود و در بیانات شیخ بود، دیگر کأنّه جمع عرفی را به این مثال‎ها مستقر کردند که اظهر و ظاهر و این‎ها … حالا حرف آن‎ها است یا این‎ها؟ ولی کلی متن بحث این است.

 

برو به 0:42:44

 ما وقتی که عرف عقلاء می‎گوییم دقیقا همین چیزی را که شما می‎گویید عقلاء در نظر می‎گیرند، یعنی سوال و جواب را با تقنین فرق می‎گذارند. وقتی توجه به این دارند، آن‌ها ‌از دل یک سوال و جواب می‎خواهند مرامِ مجیب را در کبریات هم به دست بیاورند. اگر بیانات قانونیه دارد مراجعه به آن‎ها می‎کنند که نص لفظی است. آن جایی هم که بیانات قانونیه صریح به عنوان اولی نیست، از این سوال جواب‎ها آن حیثیت کلی که منظور او در مقام تقنین بوده کشف می‎کنند. چرا؟ چون جواب دهنده روی میزان جواب می‎دهد و اگر عرف عقلاء بتوانند کشف این میزان بکنند، ما از دل هزار تا سوال و جواب، یک چیز کلی، دو چیز کلی، ده تا کبرای کلی به دست می‎آوریم. مهمش این است که این چیزی که به دست می‎آوریم مورد تصدیق عرف جمیع عقلاء باشد حتی غیر مسلمان‎ها. ارتکاز متشرعه را نمی‎گویم؛ البته ارتکاز متشرعه را هم به یک معنایی می‎شود توسعه داد یعنی کسی که قبول ندارد ولی منصفانه به این متکلم دل بدهد، دل دادن هم باز همان کار را انجام می‎دهد. علی‌ای حال مقصود ما این است که مرام یک صاحب کلام را از مجموعه‎ای که نص به آن مطلوب در آن هست، کشف کند و لذا این چیزی که شما فرمودید همه علماء اجرا کردند و اتفاقا در منابع فقه با بسیاری از چیزها می‎بینیم که همین راهکارها در آن انجام شده است و شما می‎توانید همان کاری را که علماء انجام می‎دهند، شبیه آن را در اعصار مختلف هم در کارهای علماء ببینید. هم در خود روایات. به شرط یک چیز که حالا وقت گذشت.

ارتکاز و ضوابط کلاسیک

شما نحوه چیزهایی که از خط کشی‌ها ‌و ضوابط کلاس حاصل می‎شود با آن‎هایی که در پشت پرده ضوابط کلاس ارتکاز همه هست، بین این‎ها فرق بگذارید. بعضی چیزها هست واقعا از فضای کلاس فقه، تدوین و نظم دادن حاصل می‎شود. آن‎ها یک چیز خاص خودش را دارد. شما این را با آن‎ها مخلوط نکنید. آن وقت استظهار همه این‎ها جای خودش را دارد. هم کلاس درست است و باید اجرا بشود. هم جای خودش و هم آن ارتکاز و آن مبادی درست است که آن هم جای خودش.

والحمدلله رب العالمین

کلید: ارتکاز متشرعة، ارتکاز عرفی، ضوابط کلاسیک، فضای تقنیین، عام و خاص، شبهه مفهومیة، شبهه مصداقیة، مخصص منفصل، ما مِن عامِّ الا و قد خصّ، قرینه متصلة، اجمال عام، شبهه مصداقیه، عموم تمسک، شهید صدر، اقتصادنا، نظام اقتصادی، نظام فقهی، ظهور، استظهار، اصالة الظهور، استحصاب اماره ای، بناء عقلاء

 


 

[1]. اصول المظفر، ص161؛ «الشبهة المفهوميّة»: و هي في فرض الشكّ في نفس مفهوم الخاصّ بأن كان مجملا، نحو قوله عليه السّلام: «كلّ ماء طاهر إلّا ما تغيّر طعمه أو لونه أو ريحه» (1) الذي يشكّ فيه أنّ المراد من التغيّر خصوص التغيّر الحسّيّ، أو ما يشمل التغيّر التقديريّ. و نحو قولنا: «أحسن الظنّ إلّا بخالد» الذي يشكّ فيه أنّ المراد من خالد هو خالد بن بكر أو خالد بن سعد، مثلا.

[2]. وسائل الشیعة، ج1، ص245

[3]. التهذیب، ج4، ص159

درج پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

The maximum upload file size: 10 مگابایت. You can upload: image, audio, video, document, text, archive. Drop files here

هیچ فایلی انتخاب نشده است