1. صفحه اصلی
  2. /
  3. شرح
  4. /
  5. درس فقه(۶٣)- بررسی مفهوم سقوط قرص در روایات(٣)

درس فقه(۶٣)- بررسی مفهوم سقوط قرص در روایات(٣)

    |
  • لینک کوتاه : https://almabahes.bahjat.ir/?p=18389
  • |
  • بازدید : 52

بسم الله الرحمن الرحیم

 

عنوان:

و مثله رواية ابن أبي عمير؛ فإنّه إن أُريد منها سقوط القرص بما له من المعنى الظاهر عند العرف، تعيّن الحمل على الاحتياط في الموضوع المجهول حيث ليس لسقوط القرص خفاء إلاّ عند الشك فيه تحققاً؛ و إن أُريد مرتبةٌ‌ منه، ملازمة لذهاب الحمرة من قمّة الرأس فلا بدّ من بيانه. و لو فرض صحة الاكتفاء بهذا القدر، منعنا عدم قبول الحمل على الندب، بل يمكن أن يكون التعبير بوجوب الإفطار إيماءً‌ إلى أنّه قد يجوز و قد يجب.[1]

روایت ابن ابی عمیر

منظور از سقوط القرص

فرمودند در روایت ابن ابی عمیر،[2] اگر منظور از سقوط قرص که امام علیه السلام فرمودند «وقت سقوط القرص و وجوب الإفطار أن تقوم …» همان معنای عرفی است، «تقوم بحذاء القبلة» می‌شود احتیاط. می‌شود یک چیزی در سلک علامت، اماره‌ای برای تیقن.

اما «و إن أريد مرتبة منه، ملازمة لذهاب الحمرة من قمّة الرأس فلا بدّ من بيانه» صرف یک اضافه کردن، نمی‌شود. باید بیشتر توضیح داده بشود. «وقت سقوط القرص» که منِ شارع می‌گویم با مأنوس شما فرق دارد. اینها را باید فرموده باشند. اینجا جایش است که بیان کنند، مؤونه می‌برد. نمی‌شود همان تعبیر عرفی را بفرمایند، اما فقط اکتفاء بکنند به یک اشاره‌ای. می‌فرمایند «فلابد من بیانه».

«و لو فرض صحة الاكتفاء بهذا القدر» اوّلاً کافی نیست. اگر هم فرض بگیریم که اکتفاء به همین قدر که خود حضرت می‌فرمایند «وقت سقوط القرص» یعنی بفهم از این‌که من می‌گویم «تقوم بحذاء القبلة»، سقوط قرص عرفی منظور من نیست؛ بلکه سقوط به اضافه یک مرتبه خاصه‌ای از آن که خورشید بیشتر برود زیر افق، تا این مقصود ما که زوال حمره است، از قمة الرأس محقق بشود.

حمل وقت سقوط القرص بر ندب

«و لو فرض صحة الاكتفاء بهذا القدر» برای شرطیت مرتبه‌ای از سقوط قرص «منعنا عدم قبول الحمل على الندب». می‌فرمایند مانعی ندارد، این روایت می‌گوید منِ شارع می‌گویم مرتبه‌ای از سقوط میزان است برای این‌که نماز مغرب بخوانید. مرتبه‌ای از سقوط میزان است، یعنی میزان ندبی است یا میزان ابتداء وقت است؟

شاگرد: قبول ندب با چه بیانی است؟ به فرض این‌که آن فرمایش قبلی‌تان را ضمیمه بفرمایید که اینجا «وقت سقوط القرص» فرمودند، وقت هم بوی توقیت می‌دهد. حالا توقیت چطور با ندب جور در بیاید؟ و به خصوص اینکه بخواهد ناظر به تمام روایاتی باشد که تعبیر «سقوط القرص» را به کار بردند.

استاد: ایشان می‌فرمایند وقتی می‌گویید «وقت» یعنی تعیین. اما تعیین، گاهی تعیینِ عزیمتیِ وجوبی است، گاهی تعیینِ فضلیِ ندبی است. می‌گوییم وقت نماز ظهر آن وقتی است که سایه بشود ذراع. وقت یعنی تعیین، تعیینِ وقت فضیلت.

شاگرد: اگر می‌گفتند وقت نماز، بله. اما تعبیر، «وقت سقوط القرص» است. یعنی می‌خواهند یک مفهوم عرفی را از آن چیزی که در ذهن عرف است، خارج کنند. اینجا با ندب سازگار نیست. این است که مشکل ایجاد می‌کند.

استاد: ما می‌خواهیم یک موضوعی بگوییم برای ندب. یکی می‌گوید موضوع وجوب نماز مغرب چه زمانی است؟ سقوط عرفی. چیزی هم ما نمی‌خواهیم به آن اضافه کنیم. یک سقوط قرص شرعی هم داریم که وقتِ ندب نماز مغرب است، وقت فضیلتش است، کأنّه غیر از سقوط عرفیِ قرص که عرف می‌فهمند که اوّل وقت نماز مغرب هست به نحو ایجاب و لزوم، یک سقوط قرص، شارع نزد خودش اصطلاحی دارد که می‌گوید ندباً- نه وجوباً- وقتی من می‌گویم سقوط قرص، به آن سقوط عرفی یک قیدی اضافه کردم.

شاگرد: قبول می‌فرمایید که این مؤونه، بیان بیشتری می‌برد؟ این‌که بخواهیم به ندب حملش بکنیم، حتی نسبت به وجوبی‌اش.

استاد: وجوبی‌اش را گفتند که بیان می‌خواهد. شارع حکم الزامی دارد، می‌خواهد از عرف فاصله بگیرد، باید بیان کند. اما اگر شارع حکم الزامی‌اش همان عرف است، سقوط القرص، استتار. اما می‌خواهد یک حکم افضلی را بگوید که مرتبه‌ای از سقوط، افضل است، صبر کردن افضل است. اینجا این تعبیر می‌آید: «وقت سقوط القرص- یعنی ندباً- أن تقوم بحذاء القبلة».

 علی‌ای حال ایشان هم نمی‌گویند ظهور، می‌گویند «لو فرض» که اگر بگوییم این یعنی مرتبه‌ای از سقوط، نه سقوط عرفی، «منعنا عدم قبول الحمل علی الندب». با این‌که مرتبه‌ای از سقوط است، اما مرتبه‌ای از سقوط ندباً وقت نماز مغرب است، وقت فضیلت است…

شاگرد: «اذا سقط القرص» اشاره به وجوب داشت. آن که در این روایت می‌گوییم قسمت ندبی است.

استاد: بله، یعنی معنای جدیدی است، قید اضافه‌ای است بر سقوط قرص عرفی، اما معنای جدید ضمیمه‌اش، از ناحیه شارع عزیمتی نیست، بلکه فضیلتی است. یعنی از من بشنوید «اذا سقط القرص» فضیلتاً آن وقت نماز را بخوانید.

 

برو به 0:06:11

شاگرد2: واقعاً ابعد است. نه به آن جهتی که می‌فرمایید چون می‌خواهد یک حکم الزامی را بگوید مؤونه می‌برد. به آن جهت که خیلی زور می‌برد که بخواهیم از «وقت سقوط القرص» ندب بفهمیم. به نظر می‌رسد مؤونه بیانی در جهت بیان زیاد می‌برد، نه در جهت این‌که چون می‌خواهیم الزام به عرف بکنیم زور می‌برد.

استاد: «وقت سقوط القرص و وجوب الافطار». حاج آقا می‌فرمایند باید «وقت سقوط القرص و جواز الافطار» باشد. چرا «وجوب»؟ می‌گویند «وجوب» لعلّ اشاره است به این‌که جواز افطار همان سقوط عرفی است. اما وجوب افطار یعنی به نحوی که اگر بخواهی روزه باشی شرعاً مبدع هستی، بدعت‌گذار هستی. تمام شد وقت روزه. حالا دیگر واجب است، احتیاط و هیچ چیز دیگری جا ندارد. «وقت سقوط القرص فضیلةً» به معنای علامت قطعیه برای سقوط.

شاگرد2: یعنی این را دارند مؤونه زائده می‌گیرند. نسبت به وجوب، فقره اوّل مؤونه نمی‌خواهد. ما عرض کردیم نسبت به ندب، مؤونه می‌خواهد. ایشان می‌خواهند بفرمایند که تکه‌ی دومِ عبارت، عهده‌دار آن مؤونه زائده می‌شود. فقط می‌ماند آن یکی وجوب، به خاطر این‌که می‌خواهد حکم الزامی بکند، مؤنه زائده‌ای برای بیان دارد، که این یکی ندارد. و لذا این مجموعاً  شاید اولی باشد نسبت به وجوب.

استاد: که حمل بر ندب بشود.

شاگرد2: بله.

استاد: تتمیم امر بر ندب است. «ولو فرض صحة الاکتفاء بهذا القدر من البیان» در این‌که اراده کنند از سقوط قرص، نه سقوط قرص عرفی، بلکه مرتبه‌ای از سقوط که ملازم است با ذهاب حمره از مقابل قبله و قمة الرأس، «منعنا عدم قبول حمل» یعنی عدم قبول حملِ واژه سقوط قرص بدرجةٍ خاصة «علی الندب». می‌گوییم منظور سقوط قرص بدرجةٍ خاصة است ولی ندباً، فضیلةً.

شاگرد: پس در خیلی جاهای دیگر هم می‌شود اینطور حرف زد. یعنی احتمال ندب هم هست …

استاد: احتمال جمعاً. این فرمایش شما خوب است. همینطور هرچه حضرت فرمودند ما بگوییم «منعنا». ظهورات یعنی چه؟ اگر در ذهن عرف ندب و وجوب با هم می‌آید، ابتداءً کلام می‌شود مجمل. اگر لو خلّی و طبعه در ذهن عرف وجوب می‌آید، احتمال ندب هم هست، اینجا ما باید ظهور را بگیریم. اما ما نحن فیه مقام جمع بین ادله استتار است و ذهاب.

شاگرد: یعنی جای دیگر ما داریم که گفته شده …

استاد: استتار، محض عرفی‌اش است. «اذا نظرت الیه فلم تره».[3] این همه ادله استتار بود. حالا می‌خواهیم کنار آن ادله استتار این را معنا کنیم. حاج آقا می‌فرمایند با لحاظ آنها …

شاگرد: ماهیتاً استتار همان سقوط القرص است. آنها که بیان ندارد، فقط می‌گوید وقتی که قرص …

استاد: «اذا غاب کرسیها»،[4] «حیث یغیب حاجبها»،[5] همه اینها بود. اینها ادله‌ای بود که در مقام جمع، «منعنا». یعنی نه اینکه «منعنا» ظهور را. در استدلال اگر ظهور عرفی را بپذیریم، بعد بگوییم «منعنا»، معنا ندارد. بلکه «منعنا» در مقام جمعی که شما می‌خواهید از این مرسل دلالت بیاورید برای این‌که حتماً منظور امام مرتبه‌ای از سقوط است که شرعاً فرق می‌کند با سقوط قرص عرفی. در مقام جمع، «منعنا» انحصار و مدلول تصدیقی را، مراد جدی را در این‌که منظور از عبارت مرتبه‌ای از سقوط باشد وجوباً.

شاگرد: چرا بگوییم «منعنا»؟ بگوییم حتماً این دلالت بر استحباب دارد. یعنی بیان احتمال را نباید بگوییم. چون «منعنا» بیان احتمال است.

استاد: طرف دارد استدلال می‌کند و مدعی ظهور است. ایشان می‌گویند «منعنا قولک». چرا؟ «لاحتمال الحمل علی الندب».

شاگرد: چرا بگوییم «لاحتمال»؟ باید بگوییم با توجه به روایت دیگر، حتماً این بر ندب دلالت دارد.

شاگرد2: نهایتا همان حرف را می‌زنیم. فعلاً داریم استظهار از این روایت می‌کنیم. در استظهار از این روایت، کنار آن ظهور یک ظهور دیگر هم درست شد.

 

برو به 0:11:27

استاد: مآلش هم حاج آقا نمی‌خواهند بگویند دلالت دارد. از کجا بگوییم دلالت دارد؟

شاگرد: ایشان می‌فرمایند که احتمال استحباب دارد. «اذا جاء الاحتمال بطل الاستدلال».

استاد: «قابلة للحمل علی الندب». نه این‌که حالا که می‌خواهیم جمع کنیم …

شاگرد: می‌خواهم بگویم محکم‌تر از این باید حرف زد.

استاد: دلالت یک چیز اثباتی است. چه چیز اثباتی در این دارید؟

شاگرد: ما این احتمال را احتمال قوی می‌دانیم، پس باید بگوییم که قطعاً …

استاد: احتمال دیگرش علامیت است. با «لو فرض» آمدند جلو، بعد بگویند «یدل»؟ لو فرض منعنا.

شاگرد2: یکی از شقوق قطعی است. یعنی به هر حال به یکی از این شقوق ختم می‌شود.

استاد: ولو فرض هم بگیریم، امکان حمل بر ندب است. اذا جاء الاحتمال عقلایی در استدلال شما، بطل استدلال شما. نه این‌که بخواهند این احتمال را جا بیندازد به عنوان ظهور.

شاگرد: احتمال عقلایی که ما در کلام آنها آوردیم به خاطر یک سری روایاتی بود که ما پذیرفتیم، شاید آنها نپذیرند. آن روایت استتار را آنها فکر نکنم پذیرفته باشند، ما پذیرفتیم.

استاد: و لذا هم می‌گویند این روایت مرسل یعنی مرتبه‌ای از سقوط.

شاگرد: اگر  بخواهیم وجوب افطار را قرینه بگیریم برای این‌که این قسمت اوّل را حمل کنیم…  آن وقت،  قسمت اوّل ندب می‌شود، قسمت دوم علامیت می‌شود…

استاد: منظور از قسمت اوّل در عبارت حاج آقا یا در روایت؟

شاگرد:در روایت که عبارت وجوب الافطار بود. وقتی در قسمت اول، وجوب افطار را حمل بر ندب کردیم، آن موقع، وقتی دیگر استتار شدو برای طرف مسلم شد، دیگر صبر کردن تا ذهاب حمره، بدعت هست. مگر اینکه قسمت دوم را علامت بگیریم. در آن احتمالی که آقای صدر(یکی از حضار) گفتند، قسمت دوم قرینه مکمل استدلال بر قسمت اوّل است این می‌شود که به عنوان علامت می‌گیرد. یعنی برای طرف مجهول است، نمی‌داند که استتار شده یا نه، می‌گوییم صبر کن تا ذهاب حمره بشود.

استاد: این ربطی به ندب ندارد.

شاگرد: پس قسمت دوم می‌تواند مکمل ندب باشد.

استاد: «وجب الافطار» یعنی اوّلاً برای نماز مغرب مستحب است صبر کنی ولو قبلش جائز است. و الآن هم که وقت استحبابی نماز مغرب است، افطار هم دیگر برای تو واجب است ولو قبلش افطار جائز بود.

شاگرد: قبلش واجب نبود؟ یعنی می‌توانست بین ذهاب و استتار به نیت روزه، روزه بگیرد؟

استاد: به نیت روزه نه، به نیت این‌که بخواهم احتیاط کنم، جای احتیاط است، وظیفه فعلیه. اما حضرت می‌فرمایند وقتی دیگر ذهاب شد، احتیاط دیگر تمام شد، به‌طور قطع …

شاگرد: در احتمال اوّل که حمل بر ندب می‌کنیم یعنی مسلم گرفتیم که استتار معلوم شده، به استتار جاهل نیستیم. اگر کسی به استتار جاهل نباشد و یقین دارد که الآن وقت داخل شد، می‌تواند به نیت روزه،‌امساک کند.

استاد: بله. الآن در این بیان من، شما چیز بدی می‌بینید؛ بگویند روزه که گرفتید واجب است وقت استتار قصد وجوب داشته باشید. و مستحب است افطار نکنید، «ناویاً للصوم» ادامه بدهید تا استتار را ببینید؛ چیز محالی نیست. یعنی نمی‌توانید بگویید که اگر تو می‌دانی غروب شده، حالا دیگر حرام است. نه، خود شارع می‌فرماید وقت وجوب روزه‌ات تا این وقت بود، همین نیت صومت را ندباً تا وقت ذهاب حمره ادامه بده. ولی بعد از این دیگر نه. حالا دیگر «وجب الافطار».

 ایشان «یمکن» را فرمودند. ولو به ذهن می‌آید- جلوتر هم صحبت شد- که کلمه «وجب»‌ای «ثبت». «اذا وجبت جنوبها» یعنی «سقطت جنوبها». «وجبت الشمس» یعنی «سقطت الشمس». «سقوط» به معنای «ثبوت» به کار می‌رود. اینجا هم «وقت سقوط القرص» و برابر سقوط «و وجوب الافطار» یعنی «ثبوت الافطار». اینجا «وجوب» را به معنای «ثبوت» بگیریم. این هم دور نیست.

شاگرد: ثبوت ندبی چه اشکالی دارد؟ وقت سقوط القرص و ثبوت الافطار ندباً.

استاد: نه، عبارت حاج آقا را دارم عرض می‌کنم. من نگفتم وقتی به معنای ثبوت بگیریم دیگر نمی‌شود حمل کرد. ایشان ظاهراً منظورشان این معنا نیست. «بل يمكن أن يكون التعبير بوجوب الإفطار إيماءً إلى أنّه قد يجوز و قد يجب» این عبارت حرف شما را نمی‌خواهد بگوید. «افطار قد یجوز» یعنی آن وقتی که استتار شده ولی هنوز به مرتبه‌ای از سقوط نرسیده، زوال حمره نشده. «قد یجب الافطار» یعنی آن وقتی که علاوه بر سقوط عرفی، سقوط مرتبه خاصه‌ای هم شده که زوال حمره صورت گرفته. پس «یجوز الافطار» یعنی قبل از زوال حمره. «و یجب الافطار» یعنی بعد از زوال حمره. این عبارت می‌رساند که ایشان «وجوب» را به معنای «ثبوت» نگرفتند. وجوب را به معنای وجوب حکم تکلیفی گرفتند مقابل جواز. جواز و وجوب.

معنای سقط

شاگرد: در روایت «وجوب» به معنای حکم الزامی زیاد استعمال شده. این‌طور نیست؟

استاد: با «علی» اگر بیاید که واضح است؛ «وجب علیه» به معنای سقوط نمی‌آید. خود کلمه «علی»، «وجوب» را می‌برد سراغ … ولو آنجا هم «ثبت علیه» مانعی ندارد. اما در «سقط علیه» باید عنایت دیگری به کار ببریم. یعنی از بالا کأنّه یک چیزی آمده گردن او را گرفته. «علیه» از بالا آمده. اینجا که «علیه» نداریم. «وقت سقوط القرص و وجوب الافطار من الصیام». «من الصیام» متعلق افطار است.

شاگرد: «وجب» را اکثراً «سقط» گرفتند، فقط در معجم مقاییس دارد که «اصلٌ واحد یدل علی سقوط الشیء و وقوعه».

استاد: «وقع» همین است دیگر.

شاگرد: اگر «وقوعه» را به معنای «سقط» نگیریم، به معنای «ثبت» بگیریم، آن وقت با این فرمایش شما جور در می‌آید.

استاد: «سقط» به معنای «قرَّ». «و الشیء الساقط بعد سقوطه یقرّ» قرار می‌گیرد. اینها با همدیگر ملازمه دارند. و لذا سقط یعنی آرام گرفت. تا حالا در حال حرکت بود، حالا «سقط». یعنی «ثبت و قرّ و وجب». «وجب» یعنی آرام گرفتن. ساقط شدن هم آرام گرفتن و از حرکت باز ایستادن است. اینها همه‌اش با همدیگر مناسبت دارد. اینطور نیست که بگوییم که سقوط خصوص حرکت نزولی‌اش است. حرکت نزولی‌اش منظور نیست. «حتی اذا وجبت جنوبها» یعنی پهلوی شتر روی زمین آرام گرفت، نه خصوص خوردن زمین. کأنّه مبادی اصل مقصود از وجبت همان قرار گرفتن و ثابت شدن و اینهاست.

شاگرد: «فلابد من بیانه» را با نظارت بر روایات دیگر می‌فرمایند یا خود همین روایت را نگاه کنیم «فلابد من بیانه»؟

استاد: این را فی حد نفسه می‌خواهند بگویند.

شاگرد: امام چه باید بفرمایند وقتی می‌خواهند مرتبه خاصی را بگویند؟

استاد: به خاطر این‌که می‌خواهند از متفاهم عرفی فاصله بگیرند.

شاگرد: نه، حرف از استتار اصلاً نبوده.

استاد: ولی عرف که «سقط» را  به کار می‌برد. روایات استتار اصلاً نباشد، ولی عرف بین خودشان می‌گویند. می‌گویند «وجبت الشمس، سقطت الشمس». در کتب لغت هست. عرب به کار می‌برد. حاج آقا می‌فرمایند برای عرف عام که سقوط القرص را به کار می‌برد، امام هم بفرمایند سقوط القرص اما معنای دیگری را قصد کنند. بگویند مرتبه خاصه‌ای از سقوط منظور من است که با ذهاب ملازمه دارد. می‌فرمایند این بیان بیشتری می‌خواهد. چون نزد عرف یک معنایی دارد، باید قرینه صارفه بیاوریم.

شاگرد: این همه حضرت دارند اشاره می‌کنند. بایستی رو به قبله، خورشید از بالای سرت رد بشود.

استاد: این را حاج آقا فرمودند، اینها همه‌اش یعنی احتیاط. یعنی اگر می‌خواهی دلت جمع بشود که آن سقوط عرفی‌ای که تو می‌دانی، بدون این‌که از معنای سقوط عرفی فاصله بگیرم، «وقت سقوط العرف» نزد خود عرف، اگر می‌خواهی دلت جمع بشود که این سقوط شده یا نه، و اشتباه نکرده باشی، حمره را ببین. وقتی حمره رفت، آن سقوط عرفی نزد تو قطعاً شده.

 

برو به 0:21:41

پس این توضیحات برای قطعیتش است، نه برای حدوثش. «تعیّن الحمل علی الاحتیاط»، یعنی معنای سقوط القرص را امام تغییر ندادند. می‌گویند «تقوم بحذاء القبلة» تا علم پیدا کنی به این‌که آن سقوط عرفی شده. به خلاف معنای دوم، که امام می‌خواهند بفرمایند سقوطی که شما می‌گویید منظور من نیست. منظور من از سقوط این نیست که خورشید برود زیر افق. یک مقدار معتنابه برود زیر افق تا زوال حمره بشود. می‌فرمایند اگر این بود، باید بیان بیشتری بیاید.

شاگرد: «قد یجوز و قد یجب» یعنی چه؟

استاد: یعنی حضرت فرمودند «وقت سقوط القرص و وجوب الافطار». از این کلمه «وجوب» می‌فهمیم که سقوطش هم، سقوط ندبی است. چون وقت سقوط عرفی- استتار-، یجوز الافطار و یجوز الصلاة غیر ندباً. اما وقتی زوال حمره شد، یجوز الصلاة ندباً، یعنی وقت فضیلتی است و حالا هم یجب الافطار. حالا دیگر جواز افطار نیست.

شاگرد: از «قد یجوز»، «قد یجوز الصلاة» منظورشان است؟

استاد: نه، «یجوز الافطار».

شاگرد2: «أنه»، «ه» برمی‌گردد به افطار.

استاد: بله.

شاگرد3: مناسب آن «وجوب الافطار»، در بعضی روایات حل الافطار است. «اذا غابت الشمس حلّ الافطار»، حلول پیدا کردن.

استاد: حلّ‌ای وجب،‌ای ثبت.

شاگرد3: ولی هیچ جا ندارد که واجب است این وقت افطار بکنی.

استاد: با «یمکن» و «ایماء» فرمودند. و الا این فی حد نفسه «وجوب الافطار» یعنی وقتی می‌توانی افطار کنی.

شاگرد: این دو تا جوابی که دادند، می‌خواهند بگویند که به همان جواب اوّل اختصار می‌کنیم که برای موضع جهل است، یا موضع شک است.

استاد: بله، یعنی نظر خود ایشان «تعیّن» بود و معنای عرفی. چون همه را رد کردند. فرمودند اگر معنای غیر عرفی است، بیان می‌خواهد، که نیست. لو فرض که آن باشد، تازه می‌شود ندب. ندب هم که شد، باز هم سازگاری با حرف ما دارد. ولی با کلمه «لو» گفتند. یعنی لو فُرِضَ اکتفاء به این قدر. ما قبول نداریم که برای فاصله گرفتن از معنای عرفی به این اندازه اکتفا بکنند. لو فُرِضَ باز هم منافاتی ندارد. البته در ذیل عبارت هم دوباره حضرت تکرار فرمودند. فرمودند «فاذا جازت قمة الرأس الی ناحیة المغرب فقد وجب الافطار و سقط القرص». دوباره هر دو را تکرار کردند. «وجب الافطار و سقط القرص». معنای تیقّنی که صاحب ریاض فرمودند که مبنای حاج آقا هم هست از اوّل تا حالا، خیلی با این روایت جور در می‌آید.

شاگرد: با این «قد» که حضرت ذیلش آوردند، می‌خورد به این‌که بخواهند بگویند شده است.

استاد: بله، تیقن. شما می‌خواهید مطمئن باشید که این شده و دچار شبهه نیستی. فرمودند زوال حمره که شد، آن قطعاً شده.

شاگرد: علامتی است که در دسترس‌ترین علامت برای …

استاد: که می‌تواند برای تیقن از این استفاده بشود. و تیقنی که خیلی طولانی نیست، با کمترین فاصله، ۱۲ دقیقه الی یک ربع، بیست دقیقه کاملاً شما می‌توانید یقین بکنید که استتار قرص شده. این فرمایش ایشان در این روایت.

و رواية «أبان بن تغلب»؛ فإنّها قابلة للحمل على فضل التفاوت بين مغيب الشمس و صلاة المغرب مع جواز العدم، و كذا أورد أنّه صلى الله عليه و آله و سلم كان يصلّي إذا غابت الشمس و لا ينافيه ما في رواية «أبان»، لعدم ذكر عمله صلى الله عليه و آله و سلم فيها.[6]

روایت ابان بن تغلب

فاصله نماز وتر تا اذان صبح

و اما «روایة ابان». روایت ابان، روایت پنجم در همین باب بود.

« عن محمد بن يحيى عن محمد بن الحسين عن ابن أبي عمير عن إسماعيل بن أبي سارة عن أبان بن تغلب قال: قلت لأبي عبد الله ع أي‏ ساعة كان رسول الله ص يوتر فقال على مثل مغيب الشمس إلى صلاة المغرب».[7] خب این روایت کار دارد. چه زمانی حضرت وتر را می‌خواندند؟ چه فاصله‌ای تا اذان صبح وتر را می‌خواندند؟ می‌فرمایند مثل آن فاصله‌ای که شمس غایب می‌شود تا وقتی که نماز مغرب می‌خوانی. پس معلوم می‌شود بین مغیب شمس تا وقت نماز مغرب یک فاصله‌ای هست، که در همین فاصله حضرت نماز وتر را به جا می‌آوردند.

شاگرد: نماز وتر یعنی چه نمازی؟

استاد: طرف صبح. حضرت در آخر لیل، تا مانده به فجر و وقت نماز صبح، وتر را به جا می‌آوردند. افضل وقتش آن است. چه زمانی حضرت یوتر؟ فرمودند همان اندازه‌ای که از غروب تا وقت نماز مغرب فاصله می‌شود، ایشان هم به همان اندازه قبل از نماز صبح، وتر را به جا می‌آوردند.

شاگرد: سابقاً بحث شد که ظاهراً منظور از وتر، ۳ رکعت باشد.

استاد: حالا یا سه ۳ رکعت یا ۱ رکعت. چون در آن اختلاف بود. روایات هم به شدت در این اطلاقات، در هر دو طرفش کثرت داشت. ولی غالب به همین ۳ رکعت اطلاق می‌شد، شفع و وتر با هم. ممکن است این‌طور گفته شود که صلاة مغرب خودش ۳ رکعت است. چون احتمالات را می‌خواهند بگویند، احتمال حسابی دارد که از این، منظور ابتدای صلاة مغرب نباشد. انتهایش باشد. چه زمانی حضرت وتر را می‌خواندند؟ از مغیب شمس الی صلاة المغرب، یعنی تا پایان صلاة مغرب، ۳ رکعت نمی‌شود؟ همین کار را حضرت وقت طلوع فجر می‌کردند. یعنی ۳ رکعت مانده بود به طلوع فجر، وتر را می‌خواندند، آن هم ۳ رکعتش را. وتر ۳ رکعت است، مغرب هم ۳ رکعت است. این فاصله‌ای که از مغیب تا ۳ رکعت مانده چقدر می‌شود؟ به اندازه ۳ رکعت نماز است. حضرت همانطور قبل از فجر به اندازه ۳ رکعت می‌خواندند.

شاگرد: وتر که خودش خیلی زمان‌بر است. رکعت آخر شاید یک ربع حداقل قنوتش طول می‌کشد.

استاد: مستحب است. بر حضرت نماز شب واجب بود، اما نه اینکه همه مستحباتش هم واجب باشد. حتی قنوتش هم واجب نبود، اصل نماز شب بر حضرت واجب بود.

خلاصه  این یک احتمال هست. ولی حاج آقا ظاهراً این را نمی‌فرمایند.

معصوم و انجام مستحب

شاگرد2: یک بحثی دارند که معصوم مستحب را بدون مانع ترک نمی‌کند.

استاد: ظاهراً منظور از آن مستحب یعنی مستحب موردی خاص که الآن پیش آمده، نه مستحبات راتبه‌ای که خیلی هست. کتاب‌های ادعیه را بردارید، بگویید همه این دعاها را بدون عذر امام ترک نمی‌کردند. معلوم نیست اینطور باشد، آن هم تارک مرتب. بدون عذر مستحبی را که به صورت راتب نیاز است ترک نمی‌کنند، درست است.

شاگرد: مثل این‌که بگوییم اصل قنوت را ترک نمی‌کردند. اما این‌که چه در قنوت بگویند …

 

برو به 0:31:21

استاد: آن هم به معنای این‌که یعنی ترک نمی‌کردند. کأنّه اینطور نیست که امام علیه السلام با این‌که قنوت مستحب است، مواظبت کنند بر ترک، این نمی‌شود. اما اینکه بگوییم امام چون امامند، همه مستحبات برایشان واجب است در شرایط اختیاری محض. چه زمانی مستحبات را ترک می‌کنند؟ آن وقتی که ناچارند. اینطور چیزی من نمی‌دانم قائل دارد یا نه؟!

شاگرد: خود تعقیبات نماز ۴- ۵ ساعت است اگر این طوری بود که بعد نماز باید می‌نشستند و فقط نعقیبات می‌خواندند.

استاد: بله.

شاگرد: در روایت داریم که  «للقلوب اقبال و ادبار»، ظاهراً در روایات داریم که حضرت بعضی از اعمال مستحبی را ترک می‌کردند.

استاد: برای دیگران شاید گفتند. خودشان ترک می‌کردند معلوم نیست که بگوییم برای ادبار قلب خودشان بوده. آن یک وجه دیگری دارد. ما نمی‌توانیم حالات آنها را بفهمیم که چطور بوده. اگر از ناحیه خودشان اِخبار کنند که ما چندین برابر این دعاهایی که در اقبال و مصباح و بلد الامین هست را می‌خوانیم، نظیرش را گفتند. حضرت فرمودند من فاصله‌ای که پا را کردم در رکاب اسب تا آن طرف پایم برسد به رکاب بعدی، یک ختم قرآن خواندم. ما سر در نمی‌آوریم. معراج که حضرت رفتند و برگشتند.

شاگرد: این را می‌شود نسبت داد که هر کاری می‌کردند راجح بوده.

استاد: بله، مستحباتی است که خود مکلف باید برود دنبالش انجام بدهد. شما باید بروید کتاب را باز کنید، فلان دعا را بخوانید. اما یک وقتی یک کاری پیش می‌آید که شما یا این را انتخاب می‌کنید که مستحب است یا آن که مستحب نیست. اینجاست که فرمایش شما مانعی ندارد. هر کجا موردی پیش بیاید که دو کار است، یکی مستحب است، یکی غیر مستحب. مستحبِ موردی است، غیر آن که شخص خودش اقدام کند و دنبالش برود. آن حرف درست است که امام علیه السلام فقط مستحب را انجام می‌دهند.

 

ادامه بحث روایت ابان

حالا این یک احتمال بود که پایان نماز مغرب منظور باشد. یکی دیگر این‌که خود عمل پیامبر خدا چه بوده؟ حاج آقا می‌فرمایند حضرت هرگز نگفتند که پیامبر خدا نماز مغرب را عقب می‌انداختند. بلکه روایات متعدد دیگر بود که حضرت نماز مغرب را عقب نمی‌انداختند. بله، او سؤال می‌کند که وتر حضرت چه زمانی بود، حضرت فرمودند فاصله بین مغیب شمس تا صلاة مغرب. بنابراین چه مانعی دارد که بگویند از مغیب شمس که خواندن نماز جائز است، اما موافق احتیاط نیست، یا موافق فضیلت نیست، تا زوال حمره مشرقیه که می‌شود حدود بیست دقیقه. حضرت می‌فرمایند مثل این فاصله، یعنی مغیب شمس الی صلاة المغرب ندباً، فضیلةً. به مقدار همین فاصله تا وقت اذان صبح، حضرت نماز وترشان را می‌خواندند. نمی‌گویند که «الی صلاة المغرب عزیمتاً» که جائز نیست قبل از آن نماز مغرب را بخوانند. پس نه خود عمل حضرت است و نه دلالت دارد بر وجوب.

شاگرد: یک احتمال دیگر هم قبلاً مطرح شد. فرمودید که عرف مردم چه زمانی نماز می‌خواندند؟ تا اذان را می‌گفتند و جمع می‌شدند، بین استتار تا این‌که نماز شروع می‌شده فاصله می‌افتاده. ناظر به زوال نباشد، ناظر باشد به عملی که متعارف در مساجد بوده.

استاد: الآن هم همینطور هست. الآن هم اهل سنت به محض استتار نمی‌خوانند. چند بار دیگر هم صحبت شد، استفتاء رسمی هم شده. ۲ درجه هیوی و ۲ دقیقه ساعتی. یعنی می‌گفت حاجب الشمس که رفت، ۲ درجه هیوی برود زیر افق، بعد از این که به آن ۲ درجه رسید، ۲ دقیقه دیگر هم صبر کنید.

شاگرد: کمتر از زوال حمره می‌شود.

استاد: کمتر می‌شود. اما علی‌ای حال این اندازه را خودشان می‌گویند که صبر بکند.

شاگرد: در حد همان ۳ رکعت می‌شود.

استاد: اندازه‌ای که وتر خوانده بشود. یعنی تا اذان گفته بشود، و تا آماده بشوند …

شاگرد: در صفت وتر حضرت آمده «اوتر فی ربع الاخیر من اللیل».

استاد: سُدس هم دارد. ربع اخیر باشد که خیلی می‌شود. سدس همان سحر است.

شاگرد: ثلث سحر نبود؟

استاد: من سدس در ذهنم است.

شاگرد2: اختلاف است که ثلث است یا سدس. حاج آقا سدس در جامع المسائل را می‌گویند.

استاد: من هم همان عبارت ایشان در ذهنم مانده.

شاگرد2: ظاهراً صاحب جواهر می‌گویند ثلث.

استاد: جامع المسائل را بر طبق جواهر نوشتند. جواهر را ببینید، همان موضع را بیایید در جامع المسائل نظر حاج آقا را می‌بینید. جامع المسائل را هم دیدید، در همان موضع در جواهر نظر صاحب جواهر را می‌بینید. غیر از چند تا کتاب، تزاحم حقوق و املاک و صلح را بر طبق دروس نوشتند. مثلاً ارث را بر طبق  ریاض و مختصر النافع نوشتند.

می‌فرمایند: «و رواية أبان بن تغلب؛ فإنّها قابلة للحمل على فضل التفاوت بين مغيب الشمس و صلاة المغرب مع جواز العدم» تفاوت، یعنی تفاوت عملی، یعنی فاصله انداختن. روایت ابان قابل است برای این‌که حمل کنیم بر این‌که «فضل التفاوت»، یعنی فضیلت دارد فاصله بیندازید عملاً بین مغیب شمس و صلاة المغرب. «مع جواز العدم» با این‌که عدمش هم جایز است. عدمش چیست؟ همان اوّل مغیب شمس بخوانید. آن جائز است، این طرفش فضیلت دارد.

 

برو به 0:40:07

«و كذا أورد» یعنی أورد فی الروایات. «أنّه صلى الله عليه و آله و سلم كان يصلّي إذا غابت الشمس» روایت ابان، روایت پنجم باب شانزدهم بود. روایت بیست و هفتم: «إسماعيل بن الفضل الهاشمي عن أبي عبد الله ع قال: كان رسول الله ص يصلي المغرب حين تغيب الشمس حيث‏ يغيب حاجبها». توضیحش با حرف‌هایی که قبلاً زده شد در همان لحظه‌ای است که حاجب الشمس غائب می‌شود و حضرت نماز را می‌خواندند. لذا حاج آقا می‌فرمایند که وارد شده که حضرت «کان یصلی اذا غابت الشمس».

می‌گوییم روایت ابان که می‌گوید بین نماز مغرب با مغیب شمس فاصله است، حاج آقا می‌گویند که هرگز در این روایت امام نفرمودند جد ما اینطور می‌خواندند. می‌گویند وترشان را آن وقت می‌خواندند. طرف صبح به اندازه این فاصله مغیب تا نماز مغرب، وتر را آن وقت می‌خواندند. اما نماز مغرب را خود حضرت چطور می‌خواندند را که نفرمودند.

می‌فرمایند «و لا ینافیه ما فی روایة ابان، لعدم ذكر عمله صلى الله عليه و آله و سلم فيها» عمل خود حضرت در نماز مغرب که در روایت ابان نبود. فقط بیان وتر حضرت بود. «كما هو ظاهر» همینطور هم هست.

شاگرد: «کذا» را متوجه نشدم.

استاد: یعنی همینطوری که این روایت می‌گوید که بین مغیب تا صلاة فاصله هست، «کذا» در عمل حضرت دارد که فاصله نمی‌انداختند. یعنی می‌خواهند بگویند طرفینش وارد شده. این روایت دارد می‌گوید بین مغیب تا صلاة فاصله است، خب این یک طرف، و کذا آن طرف، وارد شده که خود حضرت فاصله نمی‌انداخت.

شاگرد2: کذا ظاهراً می‌خورد به «مع جواز العدم». «و کذا» یعنی عدم.

استاد: به ذهن من نبود، الآن هم معیت نمی‌کند ذهن من با فرمایش شما. اینجا نمی‌خواهند بگویند که حضرت صرفاً کار جائزی می‌کردند. این روایت محمول بر ندب است و پیامبر خدا همیشه کار جائزی را می‌کردند نه آن افضل را. این را نمی‌خواهند بگویند. می‌خواهند صرفاً طرفین نقل را بگویند. اگر این روایت آمده بین مغیب و نماز فاصله انداخته، خب مقابلش هم روایتی هست که فاصله نبوده. عمل حضرت بر عدم فاصله انداختن بود. یعنی می‌خواهند دلیل مقابل دلیل بگذارند. اگر این می‌گوید فاصله است، او می‌گوید نیست. اینجا لفظاً می‌گویند فاصله هست، آنجا عملاً فاصله نداشته. «کذا» …

شاگرد: حالت استیناف است.

استاد: بله، و مقابله‌ی دلیل با دلیل است.

شاگرد2: روایت دوم اینقدر صراحت دارد که پیامبر دقیقاً حاجب الشمس که می‌شد نماز را می‌خواندند؟ شاید تا مؤذن اذان می‌گفته …

استاد: حین تغیب الشمس حیث تغیب حاجبها. یک احتمال بود که جلوتر هم صحبتش شد، آن چیزی که هیویین می‌گفتند. عرف وقتی خورشید نشست در افق می‌گویند غروب کرد. یعنی حاضر است به صدق مسمّای رفتن در افق بگوید خورشید غروب کرد. این تأکید برای این است که هرگز حضرت اگر تکه‌ای از خورشید هم پیدا بود نمی‌خواندند. «کان یصلّی حین تغیب الشمس» اما نه اینکه «حین تغیب» یعنی نصفش هم که رفته باشد، بگویید دارد غائب می‌شود. «حیث تغیب حاجبها» یعنی آن بالاترین قسمت خورشید تا نمی‌رفت نمی‌خواندند.

شاگرد2: یعنی آن طرفش را دارد بیان می‌کند.

استاد: بله، و لذا خیلی‌ها قید زده بودند که ما که می‌گوییم حین تغیب، نه قول هیویین که مرکز شمس بیاید روی افق، بلکه کلّش باید برود زیر افق.

معنای سقط

شاگرد: تعبیری که از سقط فرمودید، همین چیزی می‌شود که هیویین می‌گویند. وقتی نشست روی خط افق، می‌شود سقط. همین که پایینش خورد روی خط افق، سقط صدق می‌کند.

استاد: مثل توپی را که بیندازند روی زمین. بگویند سقط این توپ یعنی همین‌که لایه زیرین آن، سطح انحنای زیر آن آمد مماس شد با زمین، دیگر سقط.

شاگرد2: ساقط شد از کجا؟

استاد: از فضا.

شاگرد3: سقط علی الارض یا سقط عن الارض؟

شاگرد2: از افق ساقط شد، یعنی تماما پایین رفت. سقط القرص را تنها هم به کار ببرند همین را می‌فهمد عرف. سقوط کرد یعنی رفت پایین، نه این‌که وسطش ایستاده باشد.

شاگرد: شما وقتی یک چیزی دستتان است، گفتید سقط فلان …

شاگرد2: به مبدأ آن بستگی دارد.

استاد: مبداء فضاست دیگر، نه لحظه‌ای که در افق رفته. شما می‌گویید وقتی می‌رود زیر افق می‌گوییم سقط از خط افق به زیر افق. این خلاف ظاهرش است. وقتی می‌گوییم سقوط القرص یعنی خورشید را تا حالا می‌دیدی که از بالا دارد می‌آید پایین. از ساعت ۲ بعد از ظهر می‌آید می‌آید …

شاگرد2: یعنی اگر در یک روایت سقط القرص بود و تفسیر نمی‌شد به «حاجبها» و امثال اینها‌، احساس می‌کردیم که سقط القرص، همین که بیاید پایین کافی است؟

 

برو به 0:47:06

شاگرد: اگر بگویند «غاب القرص»، بله. ولی «سقط القرص» تاب هر دو را دارد. اگر «سقط» را به‌ معنای این نگیریم که هیچ تغییری نکند، چون وقتی پایینش یا وسطش می‌خورد به افق، کماکان هنوز دارد می‌رود پایین، هنوز حرکت مشهود دارد. ولی وقتی سرش می‌رود پایین، دیگر از آن به بعد حرکتی نمی‌بینیم. اگر«سقط» را یک جور استقرار بخواهیم بگیریم.

 اما اگر لازم معنای سقط، آنطوری که در ذهن عرف هست، همانطوری که توپ اگر دستش باشد، بیفتد روی زمین می‌گوید «سقط»، اگر از این جهت بخواهد نزدیک بکند معنای ذهنی‌اش را، این تفسیر را ممکن است بکند. فلذاست که شاید در روایت آنجا که بحث سقط را مطرح فرمودند این توضیح را هم دادند.

شاگرد2: بنا نیست توپ برود درون زمین ولی خورشید بناست برود پشت زمین.

شاگرد: ولی وقتی عرف با اجسام سر و کار دارد، عملاً آن معنایی که در ذهنش نزدیک می‌شود این هست.

استاد: توپی را بیندازید در دریا، بگویید این توپ سقوط کرد. یعنی تا لب دریا که برسد، یا وقتی می‌رود زیر آب؟

شاگرد3: تاب هر دو را دارد.

شاگرد2: وقتی برود زیر آب، سقوط می‌شود.

استاد: وقتی می‌رود زیر می‌گوییم سقط؟ من تا حالا اینطوری در ذهنم نیامده بود. شاید ذهن من از عرف فاصله گرفته. من تا حالا می‌گفتم سقوط، مبداء‌اش را از بالا می‌گرفتم، می‌گفتم «سقط». یعنی از فضا آمد رسید به افق. این که شما می‌فرمایید این است که رفت زیر افق، مثل توپی که روی آب بود می‌گوییم رفت زیر آب.

شاگرد2: یعنی شما با «غابت الشمس» مترادف نمی‌بینید.

استاد: مترادفند.

شاگرد2: «غابت» وقتی است که معلوم نباشد. «سقط» بالاتر هم باشد امکان صدق دارد.

شاگرد: شما فرمودید «سقط» و «ثبت» مثل هم هستند. حرکتش را نمی‌بینیم، ثبوتش را می‌بینیم. اینجا هم زمانی ثبوت صدق می‌کند که خورشید برود پشت زمین. مثل این می‌ماند که توپ را بیندازید درون سبد بسکتبال. وقتی که می‌افتد داخل آن، می‌گویند سقط.

استاد: خورشید هم وقتی می‌خورد به افق، سقط نیست. چون هنوز دارد حرکت می‌کند. اما وقتی حاجبش رفت زیر افق، حالا می‌گوییم «ثبت». یعنی کأنّه دیگر تمام شد، ما دیگر چیزی از قرص نمی‌بینیم. اینطور در ذهن من است. نه این‌که سقط را که می‌گفتم، منظورم این بود که قبل از این که برود زیر افق، سقوط صادق است. نه این منظور من نبود. سقوط قرص حتماً می‌رود زیر افق، اما مبداءاش را از بالا می‌گرفتم در ذهنم. به خلاف این‌که بگوییم مبداءاش آن وقتی است که می‌رسد به افق، از آنجا حالا می‌گوییم سقوط القرص. یعنی حالا ببین که این قرص خورشید از بالای افق که مماس بود رفت زیر افق.

شاگرد: مثل کسی که لبه استخر نشسته، می‌افتد درون آن.

استاد: بله، مثلاً سقوط کسی که لبه استخر نشسته.

شاگرد: قبلاً فرموده بودید درباره وتر رسول الله که حضرت می‌گویند «علی مثل مغیب الشمس و صلاة المغرب» در زمان رسول خدا یا در همین زمان ما. قید نزدند. این‌که می‌گوییم ناظر به عمل رسول خدا نیست، به این معنا که طرف می‌گوید که چه زمانی حضرت وتر می‌خواندند؟ دو احتمال است. یکی می‌گویند نگاه کنید الآن در مساجد چقدر فاصله است، اصلاً ناظر به عمل رسول خدا نیست.  یکی هم این‌که می‌گویند در زمان رسول الله چقدر فاصله بود.

استاد: یعنی ممکن است غیر از آن وقتی که حضرت «حیث تغیب حاجبها» می‌خواندند، بعداً تا زمان امام، ۱۰۰ سال و ۱۵۰، در مسجدها تا مؤذن برود و اذان بگوید و امام ببندند، یک فاصله‌ای می‌شود. کما اینکه الآن اینطوری هست. حضرت اشاره می‌کنند نه به حکم شرعی، به آن واقعه‌ی خارجی، می‌گویند ببین چقدر فاصله می‌اندازند، یعنی چقدر فاصله می‌شود عملاً. اما حالا شرعاً راجح است، افضل است را ما کار نداریم. جای دیگر گفتیم که حضرت چطور می‌خواندند.

شاگرد: و شاید وجهی هم که حاج آقا می‌گویند اصلاً ناظر نیست، همین باشد.

استاد: بله. ولی کلمه فضلی که حاج آقا فرمودند، این احتمال دیگر در عبارت ایشان نمی‌آید. چون فرمودند «فضل التفاوت».

الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین

پایان

تگ:

معنای سقط، نماز وتر، سقوط قرص، معصومین و مستحباب،

 


 

[1]. بهجة الفقیه، ص66

[2]. الكافي(ط – الإسلامية)؛ج‏3؛ص279،ح4: علي بن محمد عن سهل بن زياد عن محمد بن عيسى عن ابن أبي عمير عمن ذكره عن أبي عبد الله ع قال: وقت سقوط القرص و وجوب الإفطار أن تقوم بحذاء القبلة و تتفقد الحمرة التي ترتفع من المشرق فإذا جازت قمة الرأس‏ إلى ناحية المغرب‏  فقد وجب الإفطار و سقط القرص.

[3]. وسائل الشيعة؛ج‏4؛ص181: عن علي بن الحكم عمن حدثه عن أحدهما ع‏ أنه سئل عن وقت المغرب فقال إذا غاب كرسيها قلت و ما كرسيها قال قرصها فقلت متى يغيب قرصها قال إذا نظرت إليه فلم‏ تره‏.

[4]. همان

[5]. وسائل الشيعة؛ج‏4؛ص182: عن الميثمي عن أبان عن إسماعيل بن الفضل الهاشمي عن أبي عبد الله ع قال: كان رسول الله ص يصلي المغرب حين تغيب الشمس حيث‏ يغيب حاجبها.

[6]. بهجة الفقیه، ص66

[7]. وسائل الشيعة؛ج‏4؛ص174،ح5.

درج پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

The maximum upload file size: 10 مگابایت. You can upload: image, audio, video, document, text, archive. Drop files here

هیچ فایلی انتخاب نشده است