مدرس : استاد یزدی زید عزه
شماره جلسه: 84
موضوع: فقه
بسم الله الرحمن الرحیم
و مثله الكلام المتقدّم في صلاة رسول اللّٰه صلى الله عليه و آله و سلم في الذراع و الذراعين؛ إلّا أنّه لا يجري فيه احتمال التأخير لفعله النافلة، بل لفعل غيره لها؛ كما يمكن أن يكون التفريق، لما في الجمع من المشقّة، خصوصاً في الصيف، فناسب التأخير و المخالفة في اليومين، مع بيان أنّ ما بينهما وقت، و لو فرض فعل النافلة في الوقتين، فيكون التسهيل في التأخير. كما أنّ التسهيل علىٰ بعض في عكس ذلك بالجمع، لصعوبة التهيّؤ في وسط الاشتغال بأُمور الدنيا مرّتين؛ و لذا وقع هذا التسهيل منه صلى الله عليه و آله و سلم في الرواية الحاكية لجمعه من غير علّة بين الظهرين، الظاهر لولا العمل على التفريق في اتّفاق ذلك، لا أنّه ممّا كان يستمرّ عليه؛ و لذا ورد الأمر بالجمع بهذا الترتيب، أي بفعل النافلة بعد الزوال، ثمّ الفريضة، ثمّ فعل النافلة بعدها، ثمّ فريضة العصر في رواية «سماعة بن مهران»؛ فإنّه يجمع بينه بحسب ظهوره في عدم فوت شيء من الفضيلة بهذا النحو من الجمع، و بين ما مرّ من قوله عليه السلام أكره لك بوجه من الوجوه المتقدّمة، و كذا بين قوله لا يحبسك إلّا سبحتك، تُطيلها أو تقصّرها في رواية «ذريح»، و بين ما مرّ من صلاته في الذراع و الذراعين، بعد فهم أن نسبة الذراع إلى الظهر متحدة مع نسبة الذراعين إلى العصر، بحسب مبدء الفضل و منتهاه، و جهة الفضل للنفل أو لمجرّد التفريق.[1]
فرمودند «و مثله الكلام المتقدّم في صلاة رسول اللّٰه صلى الله عليه و آله و سلم في الذراع و الذراعين؛» در مانحن فیه. منظور حاج آقا ذراعین هست یعنی نماز عصر که میخواهیم ببینیم مستحب هست عصر را عقب بیندازیم یا نه؟! «إلّا أنّه لا يجري فيه احتمال التأخير لفعله النافلة،» چرا؟ چون میدانیم که خود حضرت نافله را در همان وقت خودش میخواندند. پس چرا عصر را تا آن وقت عقب میانداختند؟ برای این که خود حضرت نافله بخوانند نبود «بل لفعل غيره لها؛» للنافلة. صبر میکردند تا دیگران بخوانند که همه به فیض نافله برسند. «كما يمكن أن يكون التفريق» یعنی جدا انداختن حضرت بین نماز ظهر و عصر که عصر را عقبتر بخوانند «لما في الجمع من المشقّة» 8 رکعت نماز بخواهد با هم خوانده بشود سخت است «خصوصاً في الصيف،» هوای گرما آن جا 4 رکعت تمام میشود سریع میروند اما اگر بخواهند تمام 8 رکعت را با هم بخوانند سخت بوده و لذا «فناسب التأخير» با تأخیر مناسبت دارد. آن وقت «و المخالفة» خب این جا «فناسب التأخیر و المخالفةِ في اليومين» من به دنبالش عبارت را میخواندم اما یک احتمال دیگر به ذهنم آمد که «و المخالفةِ» بخوانیم. «فناسب التأخیرَ» تمام! «و المخالفةِ». حالا آیا کلمهای هم این جا در خط شریفشان یا قبل و بعدش هست؟ «و مثله الکلام المتقدم … فناسب التأخیر و المخالفة فی الیومین مع بيان أنّ ما بينهما وقت» خب الان این جا «و المخالفة» دنبال این آمده یعنی مناسبت دارد که «و المخالفة» بخوانیم، نه این که «فناسب التأخیر و المخالفة» یعنی «ناسب مخالفة فی الیومین» را؟ یعنی مدام باید توجیه کنیم و برویم و برگردیم. اما اگر برای این «فناسب التأخیر» یک ویرگول نقطه بگذاریم بعد بخوانیم «و المخالفةِ» یعنی «و مثله الکلام المتقدم فی المخالفة». مطلبی را قبلاً فرمودند بعد میگویند آن حرفی که قبلاً زدیم «و مثله الکلام المتقدم فی صلاة رسول الله صلی الله علیه و آله و سلّم فی الذراع و الذراعین و المخالفةِ» یعنی «و مثله الکلام المتقدم فی المخالفة». به نظرم این وجه ظاهرتر میآید. اول هم روی حساب این که بین عبارت هیچی گذاشته نشده، احتمالات دیگر داشتم معنا میکردم اما اگر این جا یک «ناسب التأخیر» بخوانیم و تمام بشود «و المخالفة» عطف بر صلاةِ باشد یعنی «و مثله الکلام فی المخالفة فی الیومین» یعنی آن حرفهای قبلی همچنین است در روایتی که بین نماز ظهر و عصر در دو روز مخالفت انداختند. که چه بود؟ «مع بیان أنّ ما بینهما وقتٌ»
وَ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سَمَاعَةَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ وَهْبٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: أَتَى جَبْرَئِيلُ رَسُولَ اللَّهِ ص بِمَوَاقِيتِ الصَّلَاةِ- فَأَتَاهُ حِينَ زَالَتِ الشَّمْسُ فَأَمَرَهُ فَصَلَّى الظُّهْرَ- ثُمَّ أَتَاهُ حِينَ زَادَ الظِّلُّ قَامَةً فَأَمَرَهُ فَصَلَّى الْعَصْرَ- ثُمَّ أَتَاهُ حِينَ غَرَبَتِ الشَّمْسُ فَأَمَرَهُ فَصَلَّى الْمَغْرِبَ- ثُمَّ أَتَاهُ حِينَ سَقَطَ الشَّفَقُ فَأَمَرَهُ فَصَلَّى الْعِشَاءَ- ثُمَّ أَتَاهُ حِينَ طَلَعَ الْفَجْرُ فَأَمَرَهُ فَصَلَّى الصُّبْحَ- ثُمَّ أَتَاهُ مِنَ الْغَدِ حِينَ زَادَ فِي الظِّلِّ قَامَةٌ- فَأَمَرَهُ فَصَلَّى الظُّهْرَ- ثُمَّ أَتَاهُ حِينَ زَادَ مِنَ الظِّلِّ قَامَتَانِ فَأَمَرَهُ فَصَلَّى الْعَصْرَ- ثُمَّ أَتَاهُ حِينَ غَرَبَتِ الشَّمْسُ فَأَمَرَهُ فَصَلَّى الْمَغْرِبَ- ثُمَّ أَتَاهُ حِينَ ذَهَبَ ثُلُثُ اللَّيْلِ فَأَمَرَهُ فَصَلَّى الْعِشَاءَ- ثُمَّ أَتَاهُ حِينَ نَوَّرَ الصُّبْحُ فَأَمَرَهُ فَصَلَّى الصُّبْحَ- ثُمَّ قَالَ مَا بَيْنَهُمَا وَقْتٌ.[2]
برو به 0:04:22
که روایتش در باب هفتم روایت دوم بود که « إِنَّ جَبْرَئِيلَ أَتَاهُ فِي الْيَوْمِ الْأَوَّلِ بِالْوَقْتِ الْأَوَّلِ وَ فِي الْيَوْمِ الْأَخِيرِ بِالْوَقْتِ الْأَخِيرِ ثُمَّ قَالَ جَبْرَئِيلُ ع مَا بَيْنَهُمَا وَقْتٌ»[3] این یکی بود که اشاره میفرمایند. یکی دیگر هم این جا در باب دهم حدیث پنجم بود «أَتَى جَبْرَئِيلُ رَسُولَ اللَّهِ ص بِمَوَاقِيتِ الصَّلَاةِ فَأَتَاهُ حِينَ زَالَتِ الشَّمْسُ فَأَمَرَهُ فَصَلَّى الظُّهْرَ ثُمَّ أَتَاهُ حِينَ زَادَ الظِّلُّ قَامَة فَأَمَرَهُ فَصَلَّى الْعَصْرَ ثُمَّ أَتَاهُ حِينَ غَرَبَتِ الشَّمْسُ» آن اولش این است که «ثمّ أتاه حین زاد الظل قامة فأمره فصلی العصر … ثُمَّ أَتَاهُ مِنَ الْغَدِ … ثُمَّ أَتَاهُ حِينَ زَادَ مِنَ الظِّلِّ قَامَتَانِ فَأَمَرَهُ فَصَلَّى الْعَصْرَ» بعد آخر کار دارد «ثُمَّ قَالَ مَا بَيْنَهُمَا وَقْتٌ.» که این هم روایت پنجم هست که میفرمایند. پس «مثله الکلام فی المخالفةِ فی الیومین» این مخالفت فی الیومین میرساند که باید بین ظهر و عصر فاصله باشد. «مع بيان أنّ ما بينهما وقتٌ» در این روایات کلام متقدم چیست؟ کلام متقدم این است که «لفعل النافلة، لمکان النافلة» اینها فاصله انداخته شده برای این که همه نافله بخوانند. پس خیال میکنید «و المخالفة» بهتر باشد. «و لو فرض فعل النافلة في الوقتين،» اگر بگوییم در روایتی هم که دو تا وقت را تعیین کرد نافله خوانده میشد اما روایت میگوید ولو نافله هم خوانده بشود «ثمّ أتاه» وقت، آن وقت است. وقت ظهر فاصله بود یعنی بین قامت تا زوال که جبرئیل در روز اول فاصله انداخته است نافله خوانده شده بود. «و لو فرض فعل النافلة فی الوقتین فيكون التسهيل في التأخير.» اگر این طوری شد تأخیر را به خاطر چه چیزی قرار میدهیم؟ به خاطر تسهیل قرار میدهیم نه به خاطر این که صرفاً خود فاصله انداختن بین ظهر و عصر مستحب باشد. البته همین جا هم میتوانیم بگوییم برای دیگران، برای نوع لازم نکرده که «فیکون التسهیل منحصراً فی التأخیر» منحصر نیست که تسهیل در تأخیر باشد. تسهیل که هست، میتواند برای مراعات نافله خواندن نوع هم باشد. «كما أنّ التسهيل علىٰ بعض في عكس ذلك بالجمع» تسهیل برای بعضی از مردم در عکس این است به این که جمع بخوانند، با هم بخوانند. چرا؟ «لصعوبة التهيّؤ في وسط الاشتغال بأُمور الدنيا مرّتين؛» دو بار خودشان را آماده بکنند. یک بار اول ظهر، یک بار هم دوباره وسط. خیلیها بین این دو تا جمع کردند. «و لذا وقع هذا التسهيل منه صلى الله عليه و آله و سلم في الرواية الحاكية لجمعه من غير علّة بين الظهرين» روایاتی که حضرت بین الصلاتین در باب 32 از ابواب المواقیت وسائل جمع کردند. 11 تا روایت دارد. مرحوم شهید در ذکری خیلی بحث قشنگی دارند. یک معنای جدیدی برای تفریق میگویند. سوال و جوابی هم نقل میکنند. من منظورم این روایت نهم در این باب 32 هست که شهید میفرمایند من غیر از این روایت، هیچ روایتی که اصحاب ما روایت کرده باشند پیدا نکردم که دالّ بر استحباب و افضلیت جمع باشد. هر روایتی دالّ بر جواز جمع است مفادش دارد میگوید استحباب تفریق اما تفریق با یک معنای قشنگی که حالا عرض میکنم. حالا منظورم این روایت است.
مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنِ الصَّادِقِ ع أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص جَمَعَ بَيْنَ الظُّهْرِ وَ الْعَصْرِ- بِأَذَانٍ وَ إِقَامَتَيْنِ وَ جَمَعَ بَيْنَ الْمَغْرِبِ وَ الْعِشَاءِ فِي الْحَضَرِ- مِنْ غَيْرِ عِلَّةٍ بِأَذَانٍ وَاحِدٍ وَ إِقَامَتَيْنِ.[4]
وَ عَنْهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ عَبَّاسٍ النَّاقِدِ قَالَ: تَفَرَّقَ مَا كَانَ فِي يَدِي وَ تَفَرَّقَ عَنِّي حُرَفَائِي- فَشَكَوْتُ ذَلِكَ إِلَى أَبِي مُحَمَّدٍ ع فَقَالَ لِي- اجْمَعْ بَيْنَ الصَّلَاتَيْنِ الظُّهْرِ وَ الْعَصْرِ تَرَى مَا تُحِبُّ.[5]
البته در این باب 11 تا روایت است. اولی این است «عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنِ الصَّادِقِ ع أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص جَمَعَ بَيْنَ الظُّهْرِ وَ الْعَصْرِ بِأَذَانٍ وَ إِقَامَتَيْنِ وَ جَمَعَ بَيْنَ الْمَغْرِبِ وَ الْعِشَاءِ فِي الْحَضَرِ مِنْ غَيْرِ عِلَّةٍ بِأَذَانٍ وَاحِدٍ وَ إِقَامَتَيْنِ.» همین طور روایات را تا آخر میآورند که من منظورم روایت نهم هست. البته چون سند عیاش الناقد یا عباس الناقد است مجهول است. به خاطر آن فقط سند … و الا در کافی و در تهذیب هر دو آمده است. قبلش هم سند خوب است. خب چه میگوید؟ «قَالَ: تَفَرَّقَ مَا كَانَ فِي يَدِي وَ تَفَرَّقَ عَنِّي حُرَفَائِي» یعنی اوضاعم بهم ریخت، اموالم از دستم در رفت، کسب و کاسبی من از هم پاشید. «فَشَكَوْتُ ذَلِكَ إِلَى أَبِي مُحَمَّدٍ ع» این نسخه کافی است که امام عسکری سلاماللهعلیه است. البته در نسخه تهذیب آمده «شکوت ذلک إلی أبی عبدالله» ظاهراً نسخه تهذیب خوب نیست. «إلی أبی محمد علیهالسلام فَقَالَ لِي اجْمَعْ بَيْنَ الصَّلَاتَيْنِ الظُّهْرِ وَ الْعَصْرِ تَرَى مَا تُحِبُّ.» بین نماز ظهر و عصر جمع کن همه اوضاعت خوب میشود. شهید میفرمایند تنها روایتی که من دیدم که با آن استحباب تفریق مخالف است این است. شهید این را در ذکری فرمودند.
شاگرد: از این استفاده استحباب کردند.
استاد: شهید استفاده استحباب نکردند؛ گفتند تمام ادله مطابق این است که تفریق مستحب است. فقط یک روایت هست که از آن درمیآید که با آن استحباب تفریق مخالفت دارد. چون این جا میگوید اوضاع من بهم ریخته، خب معمولاً هم یک کار خیری را ائمه دستور میدهند تا اوضاع رو به راه بشود، نه این که به یک کار مرجوح مکروه دستور بدهند که این کار مکروه را بکن تا اوضاعت خوب بشود.
برو به 0:11:33
شاگرد: ممکن است مثلا بگوید بین خوب و خوبتر، فعلاً شما خوب را انجام بده.
استاد: خب معلوم میشود قبلش جمع نمیکرد. یک وقتی هست حضرت گفتند اصلاً نماز را بخوان معلوم میشود نماز میخواند. نفرمودند نماز بخوان! تو که قبلاً تفریق میکردی یعنی کار مستحب را انجام میدادی حالا ترکش کن.
شاگرد: این مستحب را یک درجه پایینتر بیاور. مثلاً آن کار چه مشکلی دارد؟ کارش درست میشود. آن چیزی که میخواهد … حالا نمیدانیم که چه بوده است.
استاد: میدانیم چه بوده است! گفت! «عَبَّاسٍ النَّاقِدِ قَالَ: تَفَرَّقَ مَا كَانَ فِي يَدِي» هر چه داشتم از دستم رفت «وَ تَفَرَّقَ عَنِّي حُرَفَائِي» همه کسب و کارم از هم پاشید. «فَشَكَوْتُ ذَلِكَ إِلَى أَبِي مُحَمَّدٍ ع فَقَالَ لِي اجْمَعْ بَيْنَ الصَّلَاتَيْنِ الظُّهْرِ وَ الْعَصْرِ تَرَى مَا تُحِبُّ.»
شاگرد: این مثل این است که یک بنده خدایی در مشکلش به یک گیری خورده، آمده حضرت هم یک عنایتی خاصی داشتند و این را گفتند. به نظر میرسد این «قضیةٌ فی واقعةٍ» باشد. به خصوص این که این را هم در نظر بگیریم که خود مناسبت بین تفریق و «تفرَّق عنی» یا «تفرق عنّی حرفائی» یک بحث است؛ یک بحث دیگر هم این است که بالاخره این طرف یک آدم خاصی بوده که وقتی تفریق میکرده نه حواسش موقع کار جمع میشده، نه سر نماز. حالا ممکن است. نمیشود نتیجهگیری کلی کرد.
استاد: علی ای حال شهید هم روایت را توجیهی نکردند. فقط گفتند از کل روایات شیعه، فقط همین روایت را من دیدم که جمع را میرساند و در لسان جمع استحباب تفریق نیست. این نکته را میخواهم بگویم. میگویم به خلاف فقط این روایت بقیه همه در حالی که دارد جواز جمع را میرساند در دلش استحباب تأخیر افتاده است. یعنی بین هر دو لسانشان جمع کرده، لسانی که جمع میتوانید بکنید اما تفریق بهتر است.
حالا چیزی که جالب است این است که معنای تفریقی را شهید میفرمایند، تفریق یعنی این؛ تفریق در وقت منظور نیست. میگویند این همه روایاتی که میگویند تفریق مستحب است «التفریق یحصل إما بفصل زمانیّ أو بإتیان النافلة». لذا خود اتیان نافله «تفریقٌ». لذا میگوییم این همه روایاتی که از اهل بیت آمده که همه دالّ بر استحباب تفریق است و میپذیریم این درست است، بین دو تا نماز مستحب است جمع نکنید، مستحب است تفریق کنید. تفریق یعنی چه؟ تفریق یعنی نافله بخوانید یا فاصله زمانی که آن جا در روایت آمده است. البته این در اصطلاحات الان مثل عروه و اینها هم جا افتاده است. معلوم میشود آن زمان هم رایج بوده است. جناب شهید همان جا در ذکری نقل میکنند میفرمایند که شاگرد محقق اول اسم شریفشان یوسف بود، یوسف مشمری و ایشان برای سوریه و لبنان بوده است. میگوید شاگرد محقق بود و از ایشان سوال کرد که ما مگر وقتی جمع میکنیم نباید دیگر اذان را ترک کنیم؟ بله درست است وقتی بین دو تا نماز جمع کردید دیگر اذان ندارد «بأذانٍ و إقامتین» دو تا اذان ندارد، همان اذان اول کافی است. او سوال کرد که شما میگویید که از یک طرف تفریق مستحب است، از آن طرف شما شیعه با همدیگر میخوانید و این استحباب را مراعات نمیکنید و اذان را هم میگویید. خب پس اگر جمع میکنید ما میدانیم جمع اذان ندارد، شما چرا برای اذان عصر دوباره اذان میگویید و حال آن که جمع اصلا اذان ندارد؟ و سوال دیگری که عین سوال ایشان هم یادم نیست. حاصل مطلب این است که محقق اول جواب دادند که ما که نافله میخوانیم تفریق کردیم. لذا اذان میگوییم. یعنی ما اول اذان میگوییم نافله میخوانیم و اذان میگوییم ظهر را میخوانیم، بعد عصر، نافله عصر میخوانیم. همین اتیان به نافله «تفریقٌ» و وقتی تفریق بین دو تا نماز به نافله شد برای نماز عصر دوباره اذان داریم. محقق این جواب را به آن سائل دادند که خیالش میرسید وقتی ما بعد از ظهر سریع نافلههای عصر را بخوانیم و سریعاً عصر را ببندیم این دیگر اسمش جمع شد. چرا؟ چون تفریق را منحصر در تفریق زمانی میدانست.
شاگرد: روایت اول همین باب سیودوم که پیامبر صلواتاللهعلیه «جمع بین الظهر و العصر بأذانٍ و إقامتین» یعنی آن روز حضرت نافله هم نخواندند؟
استاد: بله. لذا شهید در یک روایت دیگر آوردند که راوی میگوید که امام صادق سلاماللهعلیه به ما امامت کردند، بعد میگوید «بأذان و اقامتین» بعد به ما رو کردند فرمودند «تنفَّلوا إنّی علی حاجة» من الان عجله دارم، جمع کردم، اذان هم دو تا نگفتم. شما تنفل کنید. همینی که خیلیها میپرسند که امام جماعت اجازه نداده نافله بخوانیم، ما چه کنیم؟ مانعی ندارد بعدش بخوانید. این روایت از ذکری هم یادداشتکردنی است دالّ بر این که صریح هست که حضرت فرمودند شما نافلهتان را بخوانید و لذا شهید هم از این روایت چند تا استفاده قشنگِ فقیهانه کردند. یکیاش همین است که «فضل الغدوة علی التأخیر» یعنی وقتی هم که نمیرسیم نافله بخوانیم جماعت از همه اینها افضل است. اگر دائر مدار این است که همه برویم با نافله فرادی بخوانیم یا جماعت بخوانیم و نافله را بعدش بخوانیم، جماعت افضل است که اول جماعت را بخوانیم و بعد هر کس میخواهد نافله خودش را بخواند.
شاگرد: آن مطلب قبلی که شهید میفرمایند …
استاد: آن هم در همین ذکری در همین باب است. ذکری در این جا فصل ممتع خیلی خوبی است و همه مسائل را دارند. بعدش چند تا تنبیهات دارند. تنبیهاتشان هم خوب است. در مانحن فیه خود سنیها دارند، بنظرم در صحیح مسلم و اینها من دیدم که خودشان از ابن عباس نقل کردند که شروع کرد خطبه خواندن، آفتاب غروب کرد که «حتی بدت النجوم» هوا تاریک شد، ستارهها پیدا شدند، یک نفر هم از آنهایی که معلوم بود آن نحوه مواظبتی که سنیها دارند، داشت و میخواست مرتب در گوش ابن عباس بگوید الصلاة الصلاة، مرتب میگفت تاریک شد، وقت نماز است. حرص ابن عباس را در آورد، ابن عباس گفت «لا أمّ لک، أ تعلمنی الصلاة؟!» تو میخواهی نماز یاد من بدهی؟! من بودم پیامبر را دیدم که همین طوری بین دو تا نماز جمع میکردند و فاصله میافتاده است. در همین ذکری هم شهید آوردند. بنظرم حتی «أتعلمنی الصلاة» را از ابن عباس در نقل خاصه هم شهید آورده بودند. در نقل سنیها هم که هست. الان یادم نیست در ذکری سند برای عامه بوده یا در خاصه هم بود که ابن عباس این طور به او نهیب زد که تو نماز به من یاد میدهی؟!
برو به 0:19:36
و لذا شهید فرمودند که فلانی از عامه که اسمش یادم رفته است، گفتند او هم به جواز جمع قائل شده است. این که این همه سنیها میگویند وقت نشده، او مثل شیعه اختیاراً به جواز جمع قائل شده است. شاید ابن منذر بوده است.
شاگرد: مرحوم علامه مجلسی ذیل همین روایت «تفرّق عنّی حُرفائی» فرمودند این بنده خدا که مدام میرفته و میآمده باعث میشده که این اتفاق بیفتد. حرفاء را گفتند یعنی طرف معامله؛ مثلا آنها میرفتند به خاطر این خصوصیت …
استاد: وقت نماز عصر آن مجبور بوده دنبال نماز برود، اینها میرفتند.
شاگرد2: ناقد یعنی صرّاف بوده؟
استاد: عیّاش ناقد یا عباس ناقد …
شاگرد2: یعنی سر و کارش خلاصه با پول و اینها بوده؛ کشاورزی هم نبوده که خلاصه دست خودش باشد.
استاد: ولی خب معمولاً سوقی که او بوده معمولاً همه برای نماز میروند، این طوری نیست که مثلا بگوییم که …
شاگرد3: بنظرم چون حواسش جمع نمیشده این اتفاق میافتاد.
استاد: روایت هم سندش و هم خود مضمونش ضعیف است. ولی از این روایتی که هم در کافی و هم در تهذیب آمده است، آدم یک چیزهایی میفهمد که چطور شده که رسم شیعه این طور شده است. این که حالا یک روایت در کافی بیاید قرار نیست که چون در کافی آمد کل شیعه روی عباس ناقد دست بگذارند بگویند که مجهول است. آنها گفتند مشایخ کلینی برای ایشان گفتند، ایشان برای ما آورده است. مردم هم که به هیچ وجه اصلاً دنبال این دنیا نیستند! (خنده معظمله) [6]
حالا علی ای حال آن مسأله مرجوح هم باز وجه دارد که مواردی هست که حاجت دنیایی دارد، یک کار مرجوحی هست میتواند حاجت دنیاییاش را برآورده کند، آن هم نظیر دارد.
شاگرد: حتی معلوم نیست مرجوح باشد.
استاد: بله چون خود مستحبات به تفاوت حیثیات درجه کراهت و استحباب تغییر پیدا میکند.
شاگرد: یعنی فیالجمله میتوانیم بگوییم نوعاً مرجوح است ولی برای صنف خاصی ممکن است یا برای عده خاصی ممکن است مثلا تاجر باشد.
شاگرد2: روایت دیگری هم داریم که «الجمع بین الصلاتین یزید فی الرزق»
استاد: آن روایت در کجاست؟
شاگرد2: در مستدرک از خصال نقل کردند.
استاد: مرحوم شهید هم که فرموده بودند در روایت اصحابنا فقط من این را دیدم، چه بسا این هم باید دنبال سر او ذکر بشود که «الجمع بین الصلاتین یزید فی الرزق». البته این جمع با توضیحی که خود شهید دادند میبینید یک احتمال دیگر هم باز در همین روایت میآید ولو خود شهید فرمودند این روایت خلاف آن هست. اگر شما معنا کردید که وقتی نافله را خواند، آن تفریق مستحب انجام شده، آن روایت با این روایت تاب این را دارد که چون حضرت نگفتند «بأذان و إقامتین» که تنصیص باشد در آن جمعی که نافله نخواند. حضرت فرمودند آن تفریق زمانی که مرسوم است را نینداز. «الجمع بین الصلاتین» یعنی با نافله که تفریقی است که مستحب هم هست. این جا هم حضرت فرمودند «إجمع بین الصلاتین الظهر و العصر» یعنی نافلهاش را هم بخوان. اگر این طور باشد که دیگر اصلاً منافاتی هم با آنها ندارد.
خب چرا فرمودند این کار را بکن؟ به خاطر این که انجام وظیفه کردن هم فرض و هم نقل در یک مقدار حسابی از زمان چه بسا از یک جهت دیگر جلب رحمت بکند.
شاگرد: تعارض پیش نمیآید؟ از یک طرف فرمودند که نافله خواندن موجب تفریق میشود و از این طرف هم فرمودند که اگر نافله بخواند باز هم جمع است یعنی به مفاد روایات جمع هم عمل شده است.
استاد: چرا؟ چون دو حیث است. تفریقش یعنی تفریق بین الظهر و العصر تَحَقَّق بإتیان النافلة بعد میگوییم «إجمع» مقابل وقتین است. مثل و قامت و زوال است. «إجمع» یعنی مراعات آن تفریق زمانی نکن. هر کدام دو حیث دارد. هم تفریق مستحب شده است چون نافله خواندید، هم جمع شده چون آن تفریق زمانی را مراعات نکرده است و با همدیگر خوانده است. این دو احتمال به ذهنم آمد که این دو تا روایت تاب این را هم دارد چون تصریح به «أذانٍ و إقامتین» نیست. اگر باشد «إجمع بأذانٍ و إقامتین» میدانیم در این دیگر نافله خوانده نشده است، چون وقتی تطوع بین دو تا نماز نشد دیگر اذان ساقط است.
شاگرد: در این باب بعدی 33 کأنه اهل بیت فرمودند جمع جایی بوده که تطوع نبوده است.
استاد: پس چرا تصریح میکنند؟
وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ سَلَمَةَ بْنِ الْخَطَّابِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَيْفٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حَكِيمٍ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ ع قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ إِذَا جَمَعْتَ بَيْنَ صَلَاتَيْنِ فَلَا تَطَوَّعْ بَيْنَهُمَا.
وَ رَوَاهُ الشَّيْخُ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى مِثْلَهُ.
وَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُوسَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حَكِيمٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا الْحَسَنِ ع يَقُولُ الْجَمْعُ بَيْنَ الصَّلَاتَيْنِ إِذَا لَمْ يَكُنْ بَيْنَهُمَا تَطَوُّعٌ- فَإِذَا كَانَ بَيْنَهُمَا تَطَوُّعٌ فَلَا جَمْعَ.[7]
شاگرد: در روایت 2 و 3 میفرمایند «إِذَا جَمَعْتَ بَيْنَ صَلَاتَيْنِ فَلَا تَطَوَّعْ بَيْنَهُمَا.» در روایت سوم هم میفرمایند «الْجَمْعُ بَيْنَ الصَّلَاتَيْنِ إِذَا لَمْ يَكُنْ بَيْنَهُمَا تَطَوُّعٌ فَإِذَا كَانَ بَيْنَهُمَا تَطَوُّعٌ فَلَا جَمْعَ.» کأنه مثلا یک اصطلاحی بوده …
برو به 0:26:27
استاد: در این جا قرینه مقالیه واضحه دارد که این جا جمع میگوییم یعنی … اگر میگفتیم که «إذا جمعتَ بأذانٍ و إقامتین» یا «إجمع بأذانٍ و إقامتین» قرینهای بود که نیاز به اطلاعات خارجی هم داشتیم، این جا دیگر قرینه مقالیهای است که هیچ نیازی به خارج هم نداریم. خودش صریحًا در عبارت هست که «الْجَمْعُ بَيْنَ الصَّلَاتَيْنِ إِذَا لَمْ يَكُنْ بَيْنَهُمَا تَطَوُّعٌ» اتفاقا این موید حرف شهید است که یعنی اگر تطوع بینش آمد تفریق است. آن تفریقی هم که مستحب است همین که تطوع آمد پس تفریق است، پس اذان هم بگو. مانعی ندارد. یعنی همان حرفی که شهید فرمودند تمام روایت مُطبِقاً بر این هست و دالّ براین هست که تفریق نزد شیعه مستحب است. خب ائمه هم این جا دارند توضیح میدهند. چرا؟ میفرمایند «فَإِذَا كَانَ بَيْنَهُمَا تَطَوُّعٌ فَلَا جَمْعَ.» وقتی نافله خواندی دیگر جمع نکردی تفریق است، تفریق هم مستحب است.
شاگرد2: آن روایت 2 یک مقداری جالب است. میفرماید «إِذَا جَمَعْتَ بَيْنَ صَلَاتَيْنِ فَلَا تَطَوَّعْ بَيْنَهُمَا.» یعنی یک طوری کأنه قرار شد جمع بکنند انگار أولی این است که …
استاد: نه! یعنی نافله نخوان؟!
شاگرد2: «تَطَوَّع» چطوری ضبط کردن؟
استاد: من که ابتداء دیدم مفتوح خواندم «فلا تطَوُّعَ». حالا ببینیم کدامش است.
شاگرد2: «فلا تطوُّعَ بینهما» این جا خیلی معنی نمیدهد.
استاد: اگر «إذا جمعت» نهی باشد از خارج میدانیم یعنی «إذا جمعت» در آن موارد جمعی که میدانیم مثلا ظهر جمعه «تَجمَع» همه میدانیم، مسافر هستی «تَجمع». در مواردی که میدانیم جمع میکنیم آن جا نافله نخوان اما نه این که بگویند وقتی جمع میکنی نافله نخوان. این همه روایات که بدون این که مراعات قامت و مثل و اینها بکنی نافله میخوانی و بعدش هم ظهر را میخوانی. چرا گفتند؟ ترغیب در نافله بوده است. فلذا «إذا جمعت فلا تَطوُّعَ» یعنی توضیح آن وقتی است که بینش تطوع نیست، جمع آن وقت است. فلذا هر چه ما گفتیم تفریق مستحب است وقتی تطوّع بین آن کردی به مستحب عمل کردی.
شاگرد:حالا آن روایتی که بحث جمع برای سنیها بود هر چند در حد یک احتمال، احتمال ضعیفی بود که اهل سنت تا قامت تأخیر میاندازند. بر اساس روایات ما، آن روایاتی که تشویق به تأخیر تا قامت میکند کم است. بیشتر تا ذراعین است. تازه روایتی داریم کسی که از اربعة أقدام رد کند «ضیّع صلاة العصر» که ستّة اقدام بیشتر است. چند تا روایت داریم. اگر به مثل برسد حتماً از ستة اقدام رد شده است چون سبعة اقدام، مثل میشود. پس شاید تقدیمش رجحان داشته باشد. مثل نماز عشاء نیست که هر چقدر هم تا یک سوم شب تأخیر پیدا کند ثوابش بیشتر هم بشود. چه بسا آن فردی که امام به او میفرمودند میخواسته شکل مرسوم بخواند خیلی تضییع صدق می کرده است ولو جمع شاید از آن ذراعین پایینتر باشد اما بهتر از آن تأخیر است.
استاد: یعنی به عبارت دیگر برای مرتبه این است او طوری میکرد که تضییع صادق بوده، حضرت او را به کار مستحب ترغیب کردند که جمع بکن که تضییع نماز عصر برای تو صادق [نباشد]. شاهد فرمایش شما عبارات متعددی است که راجع به تأخیر نماز عصر است.
مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سَمَاعَةَ عَنْ حُسَيْنِ بْنِ هَاشِمٍ عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع إِنَّ الْمَوْتُورَ أَهْلَهُ وَ مَالَهُ مَنْ ضَيَّعَ صَلَاةَ الْعَصْرِ- قُلْتُ وَ مَا الْمَوْتُورُ- قَالَ لَا يَكُونُ لَهُ أَهْلٌ وَ لَا مَالٌ فِي الْجَنَّةِ- قُلْتُ وَ مَا تَضْيِيعُهَا قَالَ يَدَعُهَا حَتَّى تَصْفَرَّ وَ تَغِيبَ.[8]
شاگرد: موتور الاهل و …
استاد: موتور الاهل یعنی کسی که نماز عصرش را تضییع کند بیچاره میشود. باب نهم بود. «إِنَّ الْمَوْتُورَ أَهْلَهُ وَ مَالَهُ مَنْ ضَيَّعَ صَلَاةَ الْعَصْرِ» اینها موید آن میشود که شاید طرف طوری نماز عصر را میخواند که تضییع حساب میشد، حضرت فرمودند که آن تضییع را انجام نده.
شاگرد: شکل مرسوم جامعه آن وقت تا نصف تأخیر میانداختند.
استاد: حضرت میدانستند که این تضییع از آثار این برای او هست. پس موید این عرض من هم میشود که «الجمع بین صلاة یزید فی الرزق» یا «إجمع» منافاتی با این که نافله را بخوان ندارد. اصلا حضرت نمیخواهند بگویند نافله نخوان تا کارت درست بشود. اتفاقاً میگویند «إجمع» یعنی آن جمع زمانی را انجام نده، تضییع آن طوری نباشد و نافلهات هم سریع بخوان همان طوری که الان بین شیعه هم مرسوم شده است. باز هم ادامه دارد که موتور أهله یعنی آن کسی که او در بهشت جایگاهی ندارد.
شاگرد: این جمع که فرمودند اگر تطوع باشد جمع صدق نمیکند، نگفتند اصلاً خوانده نشود.
استاد: وقتی که جمع کرد؟ یعنی «بأذان و إقامتین».
شاگرد: بله.
استاد: بله آن هم بعداً میآید که کسی نافله را نخواند، بعد از نمازها میتواند بخواند یا نه؟
شاگرد2: روایت داشتیم که خود پیامبر جمع کردند، نافله را هم خواندند. نماز مغرب و عشاء بود منتها این روایت مطلق است. هم نافله خوانده شد و هم جمع کردند.
شاگرد: خود این قید «بینهما» …
شاگرد2: «بینهما» نه این که بعد از نماز عشاء خوانده شده باشد …
استاد: در یک روایت دیگرش دارد که حضرت نافله هم نخواندند.
شاگرد2: بله ولی هر دو بوده و این که منافات ندارد. مثلا یکی هست شاید باران میآمد در عین حال یک نکته خاصی هم داشت.
برو به 0:32:45
استاد: باران که میآید اصلا رسم است و روایت دارند، عمل هم میکنند. در همین ذکری شهید ظاهراً بود که از عامه نقل کرده بودند که راوی به امام صادق سلاماللهعلیه عرض کرد که آقا الان بیرون بودم «اللیلة المطیرة» آن جا باران میآمد، خود سنیها میگویند که مردم را در جماعت نگه داشتند، آمدند نماز مغرب را خواندند، یک مهلتی به آنها دادند نافله خواندند، بعد سریع نماز عشاء را خواندند. حضرت فرمودند که پیامبر همین کار را انجام میدادند. البته گفتم علماء آنها چطوری شده روز چهارشنبه توضیحش دادم که دو تا لفظ «فی» که «جمع رسول الله صلیاللهعلیهوآلهوسلّم بین الصلاتین و بین الظهر و العصر و بین المغرب و العشاء فی غیر خوفٍ و لا سفر» این اصل کاری بود که مالک آمده بود قید زده بود. این طوری معلوم میشود که چطوری همه چیزها را بهم ریختند. خودش روی آن میگذارد که ما رسیده «جَمَع غیر خوفٍ و لا سفر» پس باران میآمد یعنی آن وقتی که جمع کردند باران بود که جمع کردند. أعمش در مقابل آمده گفته بود «فی غیر خوفٍ و لا مطر» در روایتش نقل مطر بود و مرض هم بود و روایات دیگر که تصریح به این بود که اصلاً بلاعذر … جامعش این بود که «جمع رسول الله صلیاللهعلیهوآلهوسلّم بلا عذر»، «من غیر علة و لا عذر». معلوم بود! اینها آمدند مرتب قید به آن زدند و بر آن وقتها محافظهکاری کردند فتوایشان شده که اجماع امت اسلامیه است. از نووی بود نقل کردم که نووی گفته بود ترمذی گفته من در کتاب سنن هیچ روایتی که اجماع امت اسلامیه بر خلافش است نیاوردم الا دو جا؛ یکی همین جمع بین صلاتین است، خیلی عجیب است که میگوید اجماع امت اسلام، نمیگوید هم اهل تسنن که نبوی میگوید این چه حرفی است! کجا در جمع بین صلاتین اجماع امت در آن هست؟! نووی به عنوان ایراد به ترمذی میگوید که اجماع امت بر آن نیست بعد آن وقت حرفها را میزند. آن یکی هم که راجع به قتل در مرتبه رابعه برای شرب خمر بود. همان قتل در مرتبه چهارم برای شرب خمر را نووی قبول میکند و میگوید اجماع امت است. در همان هم مرتبه سوم و چهارم حدود هم اجراء بشود. در فقه شیعه مفصلاً این هست که اگر بر کسی حد جاری بشود، مرتبه سوم یا چهارم اختلاف در مورد یا کلی دارند که حد جاری میشود.
فرمودند که «و لذا وقع هذا التسهيل منه صلى الله عليه و آله و سلم في الرواية الحاكية لجمعه من غير علّة بين الظهرين» این تعبیر خیلی خوب است. هیچ علتی، هیچ عذری، علت به معنای عذر، نه علت کلام و اینها، هیچ عذری در کار نبود، حضرت جمع کردند. «الظاهر لولا العمل على التفريق في اتّفاق ذلك» این لولا یعنی «و لو لم یکن العمل علی التفریق» ظاهراً منظور شریفشان از لولا یعنی «و لو لم یکن» میدانیم که عمل بر تفریق است …
شاگرد: مگر نمیخواهند بگویند اگر عمل بر تفریق نبود یعنی …
استاد: با عبارت که جور درنمیآید. اگر عمل نبود ظهور در اتفاق داشت؟ یعنی میخواهند بگویند حتی اگر عمل هم بر تفریق نبود و ما فقط همین روایت بودیم ظهور در اتفاق داشت. ظاهرش این است که منظور از عمل یعنی عملِ خود پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم. ممکن هم هست عمل یعنی فتوای اصحاب؛ از این دو تا احتمال این جا بیشتر نیست. «لولا العمل» یعنی روش خود حضرت یا «لولا العمل» یعنی …
شاگرد: شاید عمل یعنی آن سیرهای که از زمان پیامبر تا بعدش هم استمرار داشته است.
استاد: عمل به معنای سیره.
شاگرد: بله. میگویند اگر این سیره نبود که … ما دیدیم که سیره بر تفریق است پس حتماً زمان پیامبر هم تفریق بوده است. اما اگر این سیره نبوده …
استاد: ظهور در اتفاق داشت؟ برعکس میشود. لذا میگویم منظورشان این است که ولو یعنی حتی اگر این هم نبود. این که حالا هست و واضح است، اتفاقا این را میرساند که گیری هم ندارد. اگر این هم نبود باز هم ظهور در اتفاق داشت. چرا؟ چون روایت میگوید «من غیر عذر جمَعَ». «جَمَعَ» ظهور در استمرار ندارد، «جَمَعَ» یعنی یک مرتبه. پس از خارج میدانیم که عمل بر تفریق بوده است. حتی اگر این علم ما از خارج بر تفریق هم نبود باز خود «جمع رسول الله صلیاللهعلیهوآلهوسلم» بین این دالّ بر استمرار نبود. من این طوری عبارتشان را معنا کردم.
میفرمایند که «الحاكية لجمعه من غير علّة بين الظهرين الظاهر لولا العمل على التفريق في اتّفاق ذلك لا أنّه ممّا كان يستمرّ عليه»
شاگرد: واو اگر داشت «و لولا العمل …»
استاد: یعنی «و لو لم یکن»؛ این طوری میشود. در نسخه خطی «من غير علّة بين الظهرين الظاهر لولا العمل على التفريق» دو تا کلمه را این جا خط زدند بعد عبارتشان را … اول نوشته بودند «لولا معلومیة العمل الغالب علی التفریق» بعد معلومیة و الغالب را خط زدند. «لولا معلومیة العمل الغالب علی التفریق» این دیگر معلوم شد که منظور از عمل روش خود پیامبر است و معلومیت هم که قبلش نوشته بودند معلومیة الغالب علی التفریق، کلمه غالب و معلومیه را یک وجهی ملاحظه کردند که خط زدند. پس این هم شاهد خوبی برای عرض من شد که «لولا» یعنی حتی اگر آن هم …
شاگرد: «الظاهر اتفاق ذلک لولا» این که عمل خود همین عمل اتفاقی تفریق نباشد.
استاد: «لولا العمل علی التفریق»؟!
شاگرد: با توضیحات بعدش است که …
استاد: عمل اتفاق بر تفریق نباشد یعنی چه ؟
شاگرد: یعنی آن جمعی که حضرت کردند خودش یک تفریقی بوده، تفریق با نافله. نافله خواندند ظهر خواندند، باز نافله خواندند عصر خواندند.
شاگرد2: مثل آن «لا أنّه مما کان یستحب علیک».
شاگرد: یعنی این تفریق این طوری مستمر نبوده معمولاً ذراع و ذراعین بوده، آن چیزی که شهید در ذکری فرمودند تفریق دو جورست لولا العمل علی التفریق اشاره به آن تفریق با نافله دارد. بعدش هم در «و لذا ورد الأمر بالجمع بهذا الترتيب» در توضیحش میفرمایند «أي بفعل النافلة بعد الزوال، ثمّ الفريضة، ثمّ فعل النافلة بعدها»
استاد: یعنی الف و لام عمل را، عهد میگیرید؟ عهد به همان خاصِ عملی که حضرت انجام میدادند؟
شاگرد: همین عملی که این جا اسمش جمع شده است.
استاد: کلمه معلوم «لولا معلومیة العمل الغالب علی التفریق» این قبلش بود. یعنی بعد که خط زدند اصلاً مقصود را عوض کردند؟ «لولا العمل» یعنی این عملِ ما … حالا روی عبارت تأمل میکنیم ان شاء الله برای فردا …
والحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین.
[1] بهجة الفقيه، ص: 26-27
[2] وسائل الشيعة، ج4، ص: 157-158
[3] وسائل الشيعة، ج4، ص: 137
[4] وسائل الشيعة، ج4، ص: 220-221
[5] همان، ص 223
[6] شاگرد: باز هم برای ظهرین است. پس برای مغربین اثباتش سختتر است.
استاد: بله آن را نمیرساند.
[7] وسائل الشيعة، ج4، ص: 224
[8] وسائل الشيعة، ج4، ص: 152