1. صفحه اصلی
  2. /
  3. شرح
  4. /
  5. درس فقه(١٠٢)- «الیقین لایدخل فیه الشک»، بیان استصحاب یا بررسی...

درس فقه(١٠٢)- «الیقین لایدخل فیه الشک»، بیان استصحاب یا بررسی موضوعیت یقین به دخول رمضان؟

ناظر بودن روایات «صم للرؤیة» به استصحاب – بیان صغرای استصحاب در مکاتبه قاسانی – امکان جامع‌گیری از قواعد استصحاب، یقین، مقتضی و مانع، فراغ و تجاوز – تفاوت استظهار از یک دلیل با استظهار از مجموع ادلّه
    |
  • لینک کوتاه : https://almabahes.bahjat.ir/?p=16454
  • |
  • بازدید : 132

بسم الله الرحمن الرحيم

 

 

بیان صغرای استصحاب در روایات رؤیت

در صفحه اول جزوه‌‌ای که مشغول بودیم، در سه موضع ستاره گذاشته بودیم. به صفحه شانزده رسیدیم که محل ستاره اول تمام شد. صفحه شانزده موضع ستاره دوم است. عبارت حاج آقا در ستاره دوم – در صفحه اول – این بود:

و حيث إنّ ما دلّ على أنّ الاعتبار بالرؤية من أدلة الاستصحاب** و لذا قوبلت الرؤية في الرواية بالتظنّي فقال: «فرض الله لا يكون بالتظنّي صُم للرؤية و أفطر للرؤيه»؛ يعني صُم لليقين و أفطر لليقين، فمع العلم بدخول الشهر اللاحق لا يبقى على الحالة السابقة و لو بسبب مُضيّ ثلاثين عن الشهر الثابت سابقًا فعدم الرؤية فعلًا مع عدم الغيم و الغبار لا عبرة به للعالم و إن كان الفرض بعيدًا يعني عدم الرؤية مع الفرض المذكور في طول هذه المسافة الطولية في طول البلاد بلا آلة أو معها للمستهلّ***[1]

«… و لو بسبب مُضيّ ثلاثين عن الشهر الثابت سابقًا»؛ که خودش علم است. یا غیر از آن. «فعدم الرؤية فعلًا»؛ شب سی‌‌ام باشد اما ندیده‌‌ایم. «مع عدم الغيم و الغبار لا عبرة به للعالم»؛ یعنی علم دارد که شهر داخل شده پس استصحاب به واسطه علم، منقطع است. «و إن كان الفرض بعيدًا»؛ یعنی غیم نباشد و هوا صاف باشد. درعین‌‌حال هیچ کسی ندید ولی علم داریم که هست. «يعني عدم الرؤية مع الفرض المذكور في طول هذه المسافة الطولية في طول البلاد»؛ یعنی طول مسافتی که عرض بلاد در کل کره زمین دارد و در طول بلاد شرقا و غربا، با این‌‌که این همه بلاد هست بگوییم با این‌‌که هوا صاف بود و ما علم داریم که اهلال هلال شده، ولی هیچ کسی نبیند، «بلا آلة أو معها للمستهلّ»؛ دنبالش هم رفت اما ندید. این فرض بعید است. ولی خب ولو فرض آن بعید است اما ما فرض گرفتیم که عالم است به این‌‌که شهر داخل شده و درعین‌‌حال عدم الرویه است. می‌‌فرمایند «لاعبرة بعدم الرویه للعالم». چرا؟ چون رؤیت خودش برای حصول علم بود. علم برای عالم آمد. این فرمایش ایشان بود.

از کلمه «حیث..» ایشان یک بحث خیلی مهمی را مطرح کردند. لذا ستاره دوم از فرمایش ایشان در صفحه شانزدهم آمده. صفحه شانزده را ملاحظه بفرمایید.

هذه نكتة مهمّة في تقويم الرؤية کعنصر دخيل في روايات أبواب الهلال و الاستهلال[2]

واقعاً هم همین‌‌طور است. یعنی اگر نگاه شما به روایات «صم للرؤیة و افطر للرؤیة» به این صورت باشد که دارند استصحاب را می‌‌گویند و صغرایی از استصحاب است، اصلاً سرنوشت نگاه شما به این بحث تفاوت می‌‌کند. به خلاف این‌‌که به روایت «صم للرؤیة» نگاه استصحابی نکنیم. خب اینجا است که مطرح می‌‌شود که مسأله رؤیت موضوعیت دارد یا ندارد. من گمانم این است کسی که روایات «صم للرؤیة» را صغرای استصحاب ببیند، اصلاً موضوعیت به ذهنش خطور نمی‌‌کند. لذا تمام کسانی که می‌‌گفتند موضوعیت دارد می‌‌گویند «صم للرؤیة» استصحاب نیست. لذا بحث ازاین‌‌جهت مهم می‌‌شود. اگر اساساً روایت «صم للرؤیة» صغرای استصحاب باشد پس نگاه شما به بحث عوض می‌‌شود. «في تقويم الرؤية»؛ در ارزش‌‌گذاری رؤیت، در این‌‌که رؤیت، چه کاره هست، نکته مهمی هست. «کعنصر دخيل في روايات أبواب الهلال و الاستهلال»؛ این رؤیت به چه صورت است. اگر استصحاب است، یک جور است. اگر نه، نه.

فإنّ الرؤية ليست لها موضوعية بما هي رؤية بل بما هي يقين لاحق صالح لقطع الاستصحاب و رفع حكم اليقين السابق، فالرؤية وضعت في روايات الاستهلال موضع «بيقين آخر» في قوله(عليه السلام): «و لا تنقض اليقين أبدًا بالشك و إنّما تنقضه بيقين آخر»، فقوله(عليه السلام): «…و ليس بالرأي و لا بالتظنّي و لكن بالرؤية…» يعني و لكن باليقين، أي إنّ الرؤية ممّا يوجب اليقين، و لذا لا إشكال في حلول الشهر الجديد بمضيّ ثلاثين يومًا من الشهر السابق، لأنّ مضيّ الثلاثين أيضًا ممّا يوجِب اليقين و اليقين و کلّ ما يوجبه، کواشف للموضوع الذي هو الهلال، و الطرق إلی الموضوع و الكواشف له لا تزيد عليه شيئًا، فإنّ الموضوع للأحكام الشرعية ليس إلّا الهلال، فإذا حصل اليقين بالهلال فلا معنی لبقاء الشهر السابق، أي إنّ الموضوع في عالم الثبوت لإنشاء الأحكام الشرعية المرتبطة بالصوم و نحوه ليس إلّا الهلال،[3]

«فإنّ الرؤية ليست لها موضوعية بما هي رؤية بل بما هي يقين لاحق صالح لقطع الاستصحاب و رفع حكم اليقين السابق، فالرؤية وضعت في روايات الاستهلال موضع «بيقين آخر» في قوله(عليه السلام): «و لا تنقض اليقين أبدًا بالشك و إنّما تنقضه بيقين آخر»»؛ این «بیقین آخر» در روایت استهلال «برویة» شده است. «صم للرؤیة» یعنی «صم بیقین». در صفحه اول هم تصریح فرمودند که یعنی «صم للیقین».

«فقوله(عليه السلام): «…و ليس بالرأي و لا بالتظنّي و لكن بالرؤية…» يعني و لكن باليقين، أي إنّ الرؤية ممّا يوجب اليقين، و لذا لا إشكال في حلول الشهر الجديد بمضيّ ثلاثين يومًا من الشهر السابق، لأنّ مضيّ الثلاثين أيضًا ممّا يوجِب اليقين»؛ این هم کنار همین.

«و اليقين و کلّ ما يوجبه، کواشف للموضوع الذي هو الهلال»؛ کاشف موضوع است که هلال باشد. حالا این‌‌که موضوع هلال باشد را می‌‌رسیم. ببینیم اصل این‌‌که فرمودند «حیث ان ما دل علی ان الاعتبار بالرویه من ادلة الاستصحاب». قبول دارند یا ندارد. بحث‌‌های آن چیست.

 

برو به 0:07:17

تطبیق استصحاب بر «الیقین لایدخل فیه الشک» توسط شیخ انصاری

 فرمایش شیخ انصاری را قبلاً گفته بودم. نوع الشک هم که بحث‌‌های دقیق و خوبی دارد فی الجمله مطرح شد. حالا الآن وقتش است. هر چه که مجال شود روایاتش را ببینیم خوب است. مرحوم شیخ در رسائل شش روایت در ادله استصحاب آورده‌‌اند که سه تا از آن‌‌ها برای زراره بود و یکی از آن‌‌ها برای اسحاق بن عمار بود و دیگری برای محمد بن مسلم بود، ششمی آن‌‌ها که دلیل بود مکاتبه قاسانی بود.

ومنها: مكاتبة علي بن محمد القاساني: ” قال: كتبت إليه – وأنا بالمدينة – عن اليوم الذي يشك فيه من رمضان، هل يصام أم لا؟ فكتب (عليه السلام): اليقين لا يدخله الشك، صم للرؤية وأفطر للرؤية”. فإن تفريع تحديد كل من الصوم والإفطار – برؤية هلالي رمضان وشوال – على قوله (عليه السلام):” اليقين لا يدخله الشك ” لا يستقيم إلا بإرادة عدم جعل اليقين السابق مدخولا بالشك، أي مزاحما به.

والإنصاف: أن هذه الرواية أظهر ما في هذا الباب من أخبار الاستصحاب، إلا أن سندها غير سليم[4]

«قال: كتبت إليه – وأنا بالمدينة – عن اليوم الذي يشك فيه من رمضان، هل يصام أم لا؟ فكتب (عليه السلام): اليقين لا يدخله الشك، صم للرؤية وأفطر للرؤية»؛ این عبارت رسائل است. ظاهراً قبلاً عرض کردم که از کجا «یدخله» شده و نسخه تغییر کرده، نمی‌‌دانم. باید بررسی شود. ظاهراً این در نسخه اصلی نیست. آن چه که اصل روایت است و در منابع روائی اصیل هست که مصادر این روایت است، به این صورت است: فکتب علیه‌‌السلام الیقین لایدخل فیه الشک، صم للرؤیة و افطر للرؤیة.

«فإن تفريع تحديد كل من الصوم والإفطار – برؤية هلالي رمضان وشوال – على قوله (عليه السلام):” اليقين لا يدخله الشك ” لا يستقيم إلا بإرادة عدم جعل اليقين السابق مدخولا بالشك، أي مزاحما به»؛ که همان قاعده استصحاب است. یعنی حضرت اول قاعده استصحاب را فرمودند و بعد صغری را بر آن متفرع کردند؛ فصم للیقین و افطر للیقین.

«والإنصاف: أن هذه الرواية أظهر ما في هذا الباب من أخبار الاستصحاب، إلا أن سندها غير سليم»؛ این فرمایش شیخ انصاری، شیخ مرتضی است. ببینید روایت برای مانحن فیه است. صم للرؤیة و افطر للرؤیة. چون حضرت بر قبلش تفریع فرمودند «الیقین لایدخل فیه الشک»، ایشان می‌‌فرمایند اظهر ما للباب همین است. خیلی روشن «صم للرؤیة» را مصداق استصحاب گرفتند.

مرحوم صاحب كفايه که به اینجا می‌‌رسند روایت اسحاق بن عمار –قلت هذا اصلٌ؟ قال علیه‌‌السلام نعم- را اصلاً نمی‌‌آورند. شاید در مبادی آن مشکل داشتند.

امکان جامع‌‌گیری از قواعد استصحاب، یقین، مقتضی و مانع، فراغ و تجاوز

از بحث‌‌های خیلی خوب همین‌‌جا این است که روایات استصحاب، قاعده یقین، قاعده مقتضی و مانع، جامع دارد یا ندارد؟ می‌‌شود که این‌‌ها در یک باب جمع شود یا نه؟ استظهارات خیلی خوبی است. اگر کسی بتواند این‌‌ها را استظهار کند خیلی خوب است. جدا کردن که مانعی ندارد؛ استظهار می‌‌گیریم که این دقیقاً با آن فرق دارد. اما این‌‌که یک نحو حکمی که جامع همه این‌‌ها باشد از ادله استظهار شود….؛ موضوعی را پیدا کنیم که آن موضوع، موضوع فقهی و اصولی باشد و جامع بین قاعده یقین، استصحاب، قاعده مقتضی و مانع، قاعده فراغ و تجاوز باشد؛ ببینیم که این‌‌ها  می‌‌شود که جمع شوند یا نه. این‌‌که آدم در صدد باشد تا استظهارات را طوری کند که به مقام و معنای بسیط‌‌تری نزدیک‌‌تر شود اولویت دارد. این جور نیست که جایی که می‌‌توانیم بیست کبری را بیست تا ببینیم با استظهار واقعاً بیست تا را به یک کبری برگردانیم و همه هم تأیید کنند. نه این‌‌که همین‌‌طور بافتنی باشد. خب معلوم است که این اولویت دارد. قبلاً هم عرض کردم در روایات بود «ما من شیء الا و له اصل فی کتاب الله». تمام احکام و کبریات شرعیه در دست فقها موجود است. فقط تا چه اندازه فقاهت آن‌‌ها اجازه بدهد که این‌‌ها را به دست بیاورند.

علی ای حال صاحب کفایه در اینجا روایت اسحاق بن عمار را که نیاورده‌‌اند. پنج روایت را آورده‌‌اند. پنجمین آن‌‌ها را می‌‌فرمایند:

 

برو به 0:12:47

دیدگاه آخوند در موضوعیت یقین به دخول رمضان و عدم دلالت مکاتبه قاسانی بر استصحاب

ومنها : خبر الصفار ، عن علي بن محمد القاساني ، قال : كتبت إليه ـ وأنا بالمدينة ـ عن اليوم الذي يشك فيه من رمضان ، هل يصام أم لا؟ فكتب : اليقين لا يدخل فيه الشك ، صم للرؤية وأفطر للرؤية حيث دلّ على أن اليقين بـ(شعبان) لا يكون مدخولاً بالشك في بقائه وزواله بدخول شهر رمضان، ويتفرع عليه] عدم وجوب الصوم إلّا بدخول شهر رمضان.

وربما يقال : إن مراجعة الأخبار الواردة في يوم الشك يشرف القطع بأن المراد باليقين هو اليقين بدخول شهر رمضان ، وإنّه لابد في وجوب الصوم ووجوب الافطار من اليقين بدخول شهر رمضان وخروجه ، وأين هذا من الاستصحاب؟ فراجع ما عقد في الوسائل لذلك من الباب تجده شاهداً[5]

«قال : كتبت إليه ـ وأنا بالمدينة ـ عن اليوم الذي يشك فيه من رمضان ، هل يصام أم لا؟ فكتب : اليقين لا يدخل فيه الشك»؛ ایشان هم «لا یدخله فیه الشک» دارند. این خوب است. موافق نسخه روایت است.

«صم للرؤية وأفطر للرؤية حيث دلّ على أن اليقين بـ(شعبان) لا يكون مدخولاً بالشك في بقائه وزواله بدخول شهر رمضان، ويتفرع [عليه] عدم وجوب الصوم إلّا بدخول شهر رمضان»؛ این بیان مرحوم شیخ و بیان استصحاب است.

«و ربما يقال: إن مراجعة الأخبار الواردة في يوم الشك»؛ یوم الشکی که الآن می‌‌خواهیم به تفصیل بیشتری بحث کنیم. «يشرف القطع بأن المراد باليقين»؛ الیقین در مکاتبه؛ حضرت فرمودند الیقین لایدخل فیه الشک، «هو اليقين بدخول شهر رمضان»؛ نه یقین به انعقاد شعبان و شک در خروجش، بلکه یقین به دخول شهر رمضان.

«و إنّه لابد في وجوب الصوم ووجوب الافطار من اليقين بدخول شهر رمضان وخروجه، وأين هذا من الاستصحاب؟»؛ این‌‌که استصحاب نیست تا حکم یقین سابق را بیاوریم. استصحاب این است که ابقاء شعبان کنیم. نه این‌‌که روایت بگوید رمضان بدون یقین ثابت نمی‌‌شود. باید با یقین سراغ ماه مبارک بروید. این‌‌که استصحاب نیست. بها دادن به یقین است در اعتناء دادن به ماه مبارک و انجام دادن تکلیف. ایشان در کفایه همین اندازه فرمودند. «ربما یقال» می‌‌گویند و آن را هم رد نمی‌‌کنند. بعضی از شاگردانشان فرموده‌‌اند که از عبارت استاد ما بر می‌‌آید که بیمیل نبودند.

عده‌‌ی خیلی زیادی از علماء متأخر حرف شیخ را ترجیح می‌‌دهند و اشکال صاحب کفایه و این‌‌که این روایت دال بر استصحاب نباشد را نپذیرفتند. عبارات این علماء هست. خیلی از آن‌‌ها هم در صفحه فدکیه آمده است. اما آن‌‌هایی که با شیخ مخالفت کردند و یک نحو اشکال صاحب کفایه را تقویت کردند، دو مورد از آن‌‌ها را مترتبا عرض می‌‌کنم.

بیان محقق ایروانی در نفی دلالت مکاتبه بر استصحاب

اولین آن‌‌ها برای مرحوم آقای ایروانی در نهایة النهایه است. شیخ فرمودند «والإنصاف: أن هذه الرواية أظهر ما في هذا الباب»، اما ایشان می‌‌گویند «لکن الانصاف انه اوهن ما فی الباب»! از حیث دلالت اوهن ما فی الباب همین مکاتبه است. خب چرا اوهن است؟ حالا ایشان که خوب است، می‌‌گویند در دلالت اوهن است، یعنی فی الجمله احتمالش منتفی نیست اما احتمالش از همه اوهن است. اما در منتقی می‌‌فرمایند کار تمام است؛ اصلاً هیچ دلالتی بر استصحاب ندارد! اصلاً ربطی به استصحاب ندارد. ایشان به صفر رسانده‌‌اند.

مرحوم صاحب کفایه فرموده بودند «ربما یقال»، در نهایه می‌‌گویند «اوهن» است، در منتقی می‌‌گویند اصلاً دلالت ندارد و ربطی به استصحاب ندارد. حالا من به ترتیب این دو را عرض می‌‌کنم. در نهایة النهایه ذیل فرمایش استادشان صاحب کفایه می‌‌فرمایند:

قوله: حيث دلّ على انّ اليقين بالشعبان: قال شيخنا المرتضى بعد نقل الرواية، و الإنصاف انّ هذه الرواية أظهر ما في هذا الباب من اخبار الاستصحاب، إلاّ انّ سندها غير سليم.

أقول: بل الإنصاف انّها أوهن ما في الباب، من حيث الدلالة، امّا أولا: فلاحتمال العهد فيها. و امّا ثانيا: فلأنّ اليقين و الشك فيها يحتمل أمورا: الأول: اليقين بدخول كلّ من هلال شعبان و رمضان، و الشك في خروجه، فتدلّ الرواية على الاستصحاب الثاني، اليقين بكلّ من دخول رمضان و خروجه و الشك في ذلك الدخول و الخروج، فتكون الرواية كاشفة عن إناطة حكمي الصيام و الإفطار باليقين، فيكون وجوب الصوم دائرا مدار اليقين بدخول شهر رمضان و حرمته مدار اليقين بخروجه، فيكون الواجب صوم ما بين اليقينين لا صوم الشهر الواقعي، و عليه‌‌ تكون قضية اليقين لا يدخل فيه الشك على حقيقته بلا تعبد. و تنزيل الثالث: أن يكون المراد من اليقين، اليقين بهلال شعبان و رمضان، و المراد من الشك الشك في دخول ما يقابله، فيكون كلّ من دخول الهلالين من قبيل المقتضي للحكم، و كلّ ما يقابله من قبيل المانع، فيفطر يوم الشك من شعبان و يصوم يوم الشك من رمضان، لأجل اليقين بالمقتضي و الشك في المانع[6]

«أقول: بل الإنصاف انّها أوهن ما في الباب، من حيث الدلالة»؛ حالا سند در جای خودش. اما از حیث دلالت اوهن ما فی الباب است. چهار احتمال را مطرح می‌‌کنند. در احتمال اول می‌‌گویند اساساً «ال» عهد باشد. اگر «ال» عهد باشد دیگر حضرت نمی‌‌خواهند قاعده استصحاب را بیان کنند. می‌‌گوید روزی که شک کردیم چه کار کنیم؟ حضرت فرمودند «الیقین». «ال» عهد است. ولو به فرمایش شما «الیقین» یقین به انعقاد شعبان باشد و شک در دخول ماه مبارک. ولو آن هم باشد دیگر قاعده نخواهد شد. فعلاً در خصوص ماه شعبان شما باید صبر کنید؛ صم للرؤیة. اگر «ال» عهد باشد و ناظر به مورد باشد، دیگر دال بر استصحاب نیست. من از فرمایش ایشان این‌‌طور فهمیدم.

«امّا أولا: فلاحتمال العهد فيها»؛ یعنی «ال» عهد است که از آن قاعده کلیه استفاده نمی‌‌شود.

«و امّا ثانيا فلأنّ اليقين و الشك فيها يحتمل أمورا »؛ که بحث ما است. می‌‌گویند سه احتمال مطرح است. در «الیقین لایدخل فیه الشک» باید این سه احتمال را بررسی کنیم. هر کدام از آن‌‌ها فرق می‌‌کند.

«الأول: اليقين بدخول كلّ من هلال شعبان و رمضان، و الشك في خروجه»؛ حضرت می‌‌فرمایند «الیقین لایدخل فیه الشک»، الیقین چیست؟ برای اول ماه مبارک الیقین به شعبان هست که می‌‌دانیم، لایدخل فیه الشک، که شک نسبت به خروج شعبان است. نه دخول رمضان. دخول رمضان احتمال سوم است. به شعبان یقین داریم، «لایدخل فیه الشک». یعنی شک در خروج او داریم. اگر شک در خروج داریم به این خروج اعتناء نمی‌‌کنیم. لذا ماه شعبان می‌‌شود.

«الأول: اليقين بدخول كلّ من هلال شعبان»؛ برای ماه مبارک، «و رمضان»؛ برای ماه شوال، «و الشك في خروجه»؛ خروج خودش.

 «فتدلّ الرواية على الاستصحاب»؛ اگر مقصود حضرت به این صورت است، این استصحاب است. اما احتمال دیگری هست. همانی است که صاحب کفایه مطرح کردند.

«الثانی اليقين بكلّ من دخول رمضان و خروجه و الشك في ذلك الدخول و الخروج، فتكون الرواية كاشفة عن إناطة حكمي الصيام و الإفطار باليقين»؛ الیقین، یعنی ماه مبارکی که فریضة من فرائض الله است فلاتؤدّوها بالتظنی؛ دور ماه مبارک، ظن نیاورید. «الیقین» یعنی ماه مبارکی که روزه مبتنی و منوط به حصول یقین است، لایدخل فیه الشک؛ در این محدوده ماه مبارک شک وارد نمی‌‌شود. پس یوم الشک ماه مبارک نیست؛ لیس بواجب الصیام.

 «فيكون وجوب الصوم دائرا مدار اليقين بدخول شهر رمضان و حرمته مدار اليقين بخروجه»؛ پس تأکید این روایت بر یقین است. یعنی ماه مبارکی که اناطه به یقین دارد «لایدخل فیه الشک»، در آن نمی‌‌توانید یوم الشک را داخل کنید و روزه بگیرید. این احتمال دوم است.

 

برو به 0:21:33

بعد توضیح بیشتری می‌‌دهند و مطلب را صریح‌‌تر می‌‌کنند. «فيكون الواجب صوم ما بين اليقينين»؛ دو یقین دارید که واجب صوم بین این دو یقین است؛ یقین به دخول و یقین به خروج. در ماه مبارک یقین می‌‌خواهید. دائر مدار یقین است.

«لا صوم الشهر الواقعي»؛ صوم شهر واقعی اصلاً واجب نیست. اصلاً موضوع وجوب شهر واقعی نیست. آن چه که موضوع وجوب است، صوم بین الیقینین است. «و عليه‌‌ تكون قضية اليقين لا يدخل فيه الشك على حقيقته بلا تعبد و تنزيل»؛ نباید بگویید به‌‌منزلۀ این است که بگوییم حکمش را نیاور. استصحاب این بود. اما در اینجا این‌‌طور نیست. واقعاً به این صورت است که الیقین لایدخل فیه الشک. حقیقتاً و بدون تنزیل. بدون تنزیل یعنی چه؟ در «منتقی» که رسیدیم می‌‌بینید. یعنی وقتی شک کردید دیگر نمی‌‌گویید که شک داریم که واجب است یا نیست. بلکه به محض این‌‌که شک کنید چون موضوع وجوب یقین است قاطع هستید به این‌‌که واجب نیست. بنابراین در «الیقین لایدخل فیه الشک» حقیقتاً یوم الشک جزء ماه مبارک نیست. چون موضوع وجوب صوم، یقین است. و شکی که یقین نیست قطعاً صوم ماه مبارک نیست و قطعاً واجب نیست. وقتی قطعاً واجب نیست دیگر شک، معنا ندارد و تنزیل هم نیست. واقعاً لایدخل فیه الشک است. این هم احتمال دوم.

 «الثالث: أن يكون المراد من اليقين، اليقين بهلال شعبان و رمضان، و المراد من الشك الشك في دخول ما يقابله»؛ مقابل شعبان یا رمضان. یعنی الیقین که به مربوط به ماه شعبان است، لایدخل فیه الشک؛ نه شک در خروج شعبان بلکه شک در مقابل شعبان که ماه مبارک است. الیقین که شعبان است لایدخل فیه الشک بدخول رمضان. همچنین ماه مبارک که یقینی است، لایدخل فیه الشک بدخول الشوال.

شاگرد: در اینجا خروج یعنی چه؟

استاد: تفاوتش استصحاب در مقتضی و مانع با استصحاب در مقتضی می‌‌شود. اگر بگوییم یقین داشتیم که شوال هست اما شک در خروجش داریم، دراین‌‌صورت شک در مانع نداریم بلکه شک در اقتضاء ماه داریم.

شاگرد: در احتمال دوم… .

استاد: در احتمال دوم هر دو یقین برای ماه مبارک بود.

شاگرد: یعنی یقین به شعبان دارد و در آن طرف هم شک در خروج شعبان دارد.

استاد: دومی یا سومی را می‌‌گویید؟

شاگرد: یقین در شعبان و شک در خروج شعبان.

استاد: من نمی‌‌دانم منظور شما کدام یک از آن‌‌ها است. یک بار دیگر می‌‌گویم. احتمال اول یقین به شعبان و شک در خروج شعبان است. احتمال دوم یقین به دخول رمضان و یقین به خروج رمضان است. هر دوی آن‌‌ها یقین است. احتمال سوم یقین به شعبان و شک در دخول رمضان است.

شاگرد: اولی و سومی بود.

استاد: تفاوت اولی و سومی در شک در مقتضی است. اولی استصحابی است که شک در مقتضی است؛ مثل مرحوم شیخ جریان استصحاب در شک در مقتضی را جایز نمی‌‌دانستند، اینجا را قبول ندارند و می‌‌گویند که شک در مقتضی است. چون شک در خروج است لذا نمی‌‌توانند استصحاب کنند. اما سومی را می‌‌توانند؛ شک دارم که برای آن مانعی آمده یا نیامده. خودشان هم تصریح می‌‌کنند.

 «فيكون كلّ من دخول الهلالين من قبيل المقتضي للحكم، و كلّ ما يقابله من قبيل المانع، فيفطر يوم الشك من شعبان و يصوم يوم الشك من رمضان، لأجل اليقين بالمقتضي و الشك في المانع».

در ادامه نسبت به «ربما یقال» استادشان صحاب کفایه می‌‌فرمایند:

قوله: و انّه لا بدّ في وجوب الصوم و وجوب الإفطار: يعني انّ حكمي الصوم و الإفطار غير متوجهان إلى واقع الرمضان و واقع الشوال، بل إلى المعلوم منهما، على أن يكون العلم دخيلا في الموضوع، فتكون قضية اليقين لا يدخل فيه الشك منزلا على حقيقته، من عدم الدخول الخارجي الوجداني دون التنزيلي التعبدي، فانّ ما أخذ في موضوعه القطع لا يعقل دخول الشك فيه، بل هو: امّا قطعي الثبوت أو قطعي الانتفاء، من غير أن يكون له حالة ثالثة[7]

«بل إلى المعلوم منهما، على أن يكون العلم دخيلا في الموضوع»؛ یعنی اساساً باید علم به ماه مبارک باشد. اگر نباشد نیست. دیگر تصریح می‌‌کنند. خب دراین‌‌صورت اشتراک الاحکام بین العالم و الجاهل چه می‌‌شود؟ می‌‌گویند برای آن جایی است که علم دخیل نباشد. وقتی در اینجا دلیل داریم که علم دخیل در موضوع است، دیگر آن بحث برای اینجا نیست. معقد اجماع شامل اینجا نمی‌‌شود.

«فتكون قضية اليقين لا يدخل فيه الشك منزلا على حقيقته، من عدم الدخول الخارجي الوجداني دون التنزيلي التعبدي»؛ واقعاً ماه مبارک داخل نشده. چرا؟ چون ما علم نداریم. نه این‌‌که استصحابا و تنزیلا بگوییم داخل نشده.

«فانّ ما أخذ في موضوعه القطع لا يعقل دخول الشك فيه، بل هو: امّا قطعي الثبوت أو قطعي الانتفاء، من غير أن يكون له حالة ثالثة»؛ این توضیح بیان صاحب کفایه توسط ایشان.

خب ملاحظه کردید که ایشان فرمودند «اوهن الوجوه» است. یعنی خلاصه روایت قاسانی برای استصحاب هست یا نیست؟ فرمودند خیلی ضعیف است که باشد ولی احتمالش صفر نیست. اما در منتقی آن‌‌طوری که من از عبارت می‌‌فهمم بحث را طوری جلو برده‌‌اند گویا می‌‌گویند احتمال دلالت روایت قاسانی بر استصحاب صفر است؛ یعنی حتی دیگر اوهن نیست. اصلاً دیگر مجالی برای استصحاب نیست.

اشکال منتقی الاصول به مناقشه صاحب کفایه

ومنها : مكاتبة علي بن محمد القاساني قال : « كتبت إليه وأنا بالمدينة عن اليوم الّذي يشك فيه من رمضان هل يصام أم لا؟. فكتب عليه‌‌السلام : اليقين لا يدخله الشك ، صم للرؤية وأفطر للرؤية ». وقد جعلها الشيخ أظهر روايات الباب في الدلالة على حجية الاستصحاب. ببيان : ان تفريع تحديد وجوب الصوم والإفطار على رؤية الهلال لا يستقيم إلاّ بان يراد عدم جعل اليقين السابق مزاحما بالشك ، وهو عين الاستصحاب.وقد يناقش في دلالتها بوجوه[8]

سه وجه اشکال می‌‌کنند. اول اشکال صاحب کفایه را می‌‌آورند و جواب می‌‌دهند. جوابشان هم به توضیح من این است: شیخ می‌‌گوید اظهر ما فی الباب. ایشان می‌‌گویند صبر کنید و بروید روایات وسائل را ببینید. فرمودند «إن مراجعة الأخبار الواردة في يوم الشك يشرف القطع بأن المراد باليقين هو اليقين بدخول شهر رمضان… فراجع ما عقد في الوسائل لذلك من الباب تجده شاهداً علیه». اگر خواستید به وسائل مراجعه کنید ما دو جا داریم. خود صاحب کفایه فرمودند اخبار وارده در یوم الشک. مثل مرحوم آملی که ارجاع داده‌‌اند، به بابی ارجاع داده‌‌اند که مربوط به رؤیت هلال است. چهار باب در وسائل در دو جا هست. دو باب در ابتدای کتاب الصوم وسائل هست، در باب یوم الشک. حدود بیست و سه روایت ذکر می‌‌کند. دو باب هم در کتاب رؤیت هلال ذکر می‌‌کنند. در اواخر است. در آن جا صاحب وسائل تعبیر علم کرده‌‌اند. اما خود صاحب کفایه تصریح به یوم الشک کرده‌‌اند. حالا ما می‌‌خوانیم.

 

برو به 0:30:33

علی ای حال در منتقی می‌‌گویند صاحب کفایه فرموده‌‌اند برای این‌‌که مکاتبه را بفهمی به سائر روایات نگاه کن. خب سائر روایات قرینه متصله می‌‌شود یا منفصله؟ منفصله می‌‌شود. در استظهار از یک حدیث زمانی می‌‌توان به قرینه منفصله اتکا کرد که یا عند الکل قرینه لبیه باشد –به‌‌معنای عقلائیه- یا قرینه غیرلفظیه‌‌ای باشد که به توسعه به آن‌‌ها می‌‌گوییم لبیه. مثل اجماع و شهرت که لا یغیب عن ذهن المخاطب. متکلم حکیم وقتی با مخاطب خودش صحبت می‌‌کند به قرینه غیرلفظیه‌‌ای که در ذهن مخاطب حاضر است اتکا می‌‌کند.

شاگرد: این قرینه متصله می‌‌شود.

استاد: منظور از قرینه متصله که در این مقام ها می‌‌گوییم متصله لفظیه است. متصله یعنی حاضر است. ولی معمولاً وقتی می‌‌گوییم متصله و منفصله، متصله را به قرینه لفظیه کلام اطلاق می‌‌کردیم. نه صرفاً قرینه‌‌ای که باید از لبی توضیح بدهند. علی ای حال مهم نیست که کدام باشد. مقصود من از این‌‌که گفتم متصله، قرینه متصله لبیه به این صورت است. وقتی قرینه منفصل شد انفصال به دو معنا می‌‌شود. یا انفصال لفظی است یا انفصالی است که در ذهن مخاطب حاضر نیست. بعداً باید به اجماعی مراجعه کند که نزد همه حاضر نیست. بر اجماع اطلاع پیدا بکند. در اینجا نمی‌‌تواند ظهور یک کلام را بگیرد. شما می‌‌گویید برو سائر روایات را ببین. آن جا یقین یعنی یقین به دخول ماه مبارک؛ او می‌‌گوید تظنی و ظن. خب قاسانی که از مدینه نامه نوشته بود اگر آن روایت را دیده بود که نمی نوشت. نیازی نداشت نامه بنویسد. چرا نامه نوشته؟ چون آن‌‌ها در ذهن او حاضر نبوده. الآن که امام علیه‌‌السلام جواب او را می‌‌دهند می‌‌گویند من به آن روایاتی که تو ندیدی اتکا می‌‌کنم؟! این‌‌که استظهار نشد. این جواب اول منتقی است. لذا فرمودند خیلی خب! سائر روایات هم باشد. در جایی هم یقین به‌‌معنای ماه مبارک باشد اما این به دلالت نفسی مکاتبه قاسانی ضربه‌‌ای نمی‌‌زند. بلکه این روایت فی حد نفسه دارد استصحاب را می‌‌گوید. ظهور قرینه داخلیه او در استصحاب است. ولو کسی که آن‌‌ها را ببیند یک احتمال دیگری هم به ذهنش بیاید. ولی آن قرینه منفصله‌‌ای است که با ظهور نفسی خود این ندارد. این اشکال اولی است که به صاحب کفایه می‌‌گیرند. خودتان مراجعه کنید.

الأول : ان المراد باليقين ليس هو اليقين بعدم دخول شهر رمضان ، بل يراد به اليقين بدخول رمضان ، فيكون المراد ان اليقين بدخول رمضان الّذي يعتبر في صحة الصوم لا يدخله الشك ، بمعنى لا يدخل في حكمه الشك ، ولا يترتب عليه أثر اليقين ، فلا يجوز صوم الشك من رمضان ، والقرينة على ذلك هو تواتر الاخبار على اعتبار اليقين بدخول رمضان في صحة الصوم ، فيكون موجبا لظهور الرواية في ذلك ، وبذلك تكون أجنبية بالمرة عن الاستصحاب. وهذا الوجه يستفاد من الكفاية.

ولكن يرد عليه : ان مجرد ثبوت الحكم المزبور ـ أعني اعتبار اليقين بدخول رمضان في صحة الصوم ـ في الروايات المتواترة لا يصلح قرينة على صرف هذه الرواية عن ظهورها في الاستصحاب ، إذ لا منافاة بين الحكمين. وهي في حد نفسها ظاهرة في ثبوت اليقين والشك فعلا ، وهذا يتناسب مع الاستصحاب ولا يتناسب مع البيان المزبور ، لعدم اليقين الفعلي بحسب الفرض.

الوجه الثاني : ما أفاده المحقق العراقي من : عدم إمكان تطبيق الاستصحاب فيما نحن فيه ، لأن وجوب الصوم مترتب على ثبوت كون النهار المشكوك من رمضان بنحو مفاد كان الناقصة ، ومن الواضح ان استصحاب بقاء شعبان أو بقاء رمضان لا يثبت ان هذا النهار من شعبان أو من رمضان إلاّ بالملازمة.وعليه ، فلا يمكن حمل الرواية على الاستصحاب ، لأنه لا يجدي في ترتب الأثر الشرعي .

وهذا الوجه تبتني تماميته وعدمها على ما يستفاد من الأدلة الفقهية ، ولا يحضرنا فعلا من الأدلة ما يظهر منه أخذ عنوان نهار رمضان بنحو مفاد كان الناقصة ، بل الشيء المرتكز هو أخذه بنحو الظرفية ومفاد كان التامة ، فإذا ثبت رمضان بالاستصحاب ثبت وجوب الصوم وتحقيق ذلك في محله.

شاگرد: الآن مضاف الیه رؤیت حذف شده است. در اینجا باید چیزی باشد که بین آن‌‌ها تعاهد باشد. شما این تعاهد را از کجا می‌‌آیید؟

استاد: سؤال و جواب مطابق هم هست. سؤال این بود: می‌‌گوید ماه مبارک. خب این تعاهدی است که در سؤال و جواب هست. همین کافی است. می‌‌گوید « كتبت إليه وأنا بالمدينة عن اليوم الّذي يشك فيه من رمضان هل يصام أم لا؟»؛ خب یشک فیه که می‌‌گوید یعنی مربوط به رؤیت هلال است.

شاگرد: رؤیت هلال شعبان یا رمضان؟ شما می‌‌خواهید این را به یقین خروج از شعبان بزنید. در فرمایش مرحوم روحانی این‌‌چنین است. الآن مضاف الیه این یقین حذف شده است. رؤیت هم که یقین است. یعنی باشد مضاف الیه رؤیت یقینی را پیدا کنیم. اگر بخواهیم به خود روایت مراجعه کنیم که کلمه رمضان در آن هست. اگر بخواهیم خارج از روایت را نگاه کنیم فرمایش صاحب کفایه می‌‌شود.

استاد: ایشان فرمودند «یشرف القطع». اگر هر دو عهد بین مخاطب هست باید بدانیم که مخاطب بر قرینه یشرف القطع مطلع است. اگر بود نیازی به سؤال نداشت.

شاگرد: صاحب کفایه می‌‌تواند این‌‌طور بگوید که شما وقتی روایت را می‌‌بینید اصلاً فضای سؤال و جواب رؤیت ماه رمضان است. کسی از رؤیت هلال شعبان و از خروج شعبان سؤال نکرده. من شک دارم شعبان خارج شده یا نه. اصلاً فضا، فضایی است که از رمضان می‌‌پرسد.

استاد: اگر شک داریم که «من رمضان» یعنی «من دخول رمضان»….؛ اتفاقا اصطلاح رایج از یوم الشک همان روز اول است. حالا بعداً روایاتش را هم می‌‌بینیم. این‌‌که در کتاب‌‌ها می‌‌گویند یوم الشک یعنی همان شعبان. نه سی‌‌ام ماه مبارک. البته در آن جا هم به کار می‌‌رود اما اصل این است. خب وقتی می‌‌گوید «یشک فیه من رمضان» یعنی شروع رمضان. چرا؟ یوم الشک رمضان است که هنگامه‌‌ای است. بعداً صاحب حدائق را نگاه کنید. می‌‌گویند اتفاق عامه بر این است که یوم الشک رمضان روزه حرام است. اصلاً نمی‌‌توانید روزه بگیرید. اگر بگیرید هم مجزی نیست. اتفاقهم علی عدم اجزائه. یعنی صحنه فقهی یوم الشک اول ماه مبارک به این صورت سنگین بوده. لذا او هم در مدینه بوده. می‌‌گوید آن جا بودم و این بحث‌‌ها مطرح شد. من هم برای حضرت نامه نوشتم. پس با این قرینه که در فقه عامه است؛ آن‌‌ها در یوم الشک عید فطر بحثی ندارند؛ آن هایی که حرام می‌‌دانند و روی آن اصرار دارند در یوم الشک اول ماه مبارک است.

 

برو به 0:37:38

بنابراین «عن الیوم الذی یشک فیه رمضان» شاید به ذهن نزدیک کند که اول ماه مبارک مراد است. خب وقتی حضرت می‌‌فرمایند «الیقین» یعنی مطلب ماه مبارک یقینی است؟ در روایت که توضیحی نیست. در اینجا یقینی که به ذهن سائل می‌‌آید شعبانی است که یقینی بود که بعد می‌‌گوید یشک فیه من رمضان. الآن با این بیان مرحوم صاحب کفایه چه می‌‌گویند؟ می‌‌گویند به روایات دیگر وسائل مراجعه کن. خب اگر او مراجعه می‌‌کرد که دیگر سؤال نمی کرد. شما باید ذهن او را در نظر بگیرید و جواب امام را نسبت به ذهن کسی که به آن‌‌ها مراجعه نکرده عرضه کنید. اگر به آن قرینه نیاز بود امام باید تصریح کنند. حکیم متکلمی که به قاسانی جواب می‌‌دهد اگر نزد کل واضح است، خب نیازی نیست و به آن اتکا می‌‌کند. عرض من این است که اگر واضح بود که دیگر سؤال نمی کرد.

جایگاه استظهار از عموم اخبار و استظهار از روایتی خاص

شاگرد: اشکال اول منتقی را می‌‌خواهید قبول کنید یا صرفاً آن را تقریر می‌‌کنید؟

استاد: اشکال اول را خیلی ها به صاحب کفایه گفته‌‌اند.

شاگرد: یعنی می‌‌خواهید آن را قبول کنید؟

استاد: بله، من جلوتر هم عرض کردم. من چند مسأله در ذهنم هست. اول این‌‌که قطع نظر از مسأله معروف که الیقین از باب استعمال لفظ در اکثر از یک معنا هم می‌‌تواند دال بر استصحاب باشد و هم دال بر این باشد که یقین در شهر مبارک شرط است. منافاتی با هم ندارند.

شاگرد٢: از باب استعمال لفظ در اکثر از یک معنا نیست. از باب جامع‌‌گیری است.

استاد: آن هیچی، فعلاً دارم مرحله به مرحله جلو می‌‌روم. حتی اگر بگویید باب استعال لفظ در بیش از یک معنا خلاف ظهورات و استظهارات عرفی است، می‌‌توانیم جامع گیری کنیم و بگوییم در اینجا الیقینی که حضرت می‌‌گویند یقین به شعبان با یقینی بودن ماه مبارک به هم مربوط است که توضیح آن را بعداً عرض می‌‌کنم. تحت یک واحد در می‌‌آیند. مشکلی ندارد که شما بگویید چون منظور از یقین یعنی یقینی بودن رمضان، پس استصحاب درست نیست! اتفاقا بعداً می‌‌خواهم این را عرض کنم که اساس عرض من همین است. این‌‌که در ماه مبارک می‌‌گوییم یقینی بودن خیلی در ماه مبارک پررنگ است، با پشتوانه استصحاب پررنگ است. اصلاً عرض من همین است. لذا من اشکال اول ایشان به صاحب کفایه را وارد می‌‌دانم. یعنی منافاتی ندارد حتی اگر شما می‌‌خواهید سائر روایات را ببینید، سائر روایات، صارف از دلالت مکاتبه بر استصحاب نیست. نه تنها صارف نیست بلکه همگرا و معاضد هم هستند. تعاضد آن‌‌ها را بعداً عرض می‌‌کنیم.

شاگرد: قدم های بعدی همینی است که منتقی گفته‌‌اند. همینی که می‌‌فرمایند متصل باید لفظی باشد. اگر در قرائن منفصله باشد باید در ذهن او حاضر باشد… .

استاد: این‌‌ها را من توضیح دادم. عبارت ایشان این است؛ من نخواندم چون می‌‌خواستم سومی را بخوانم.

«ولكن يرد عليه : ان مجرد ثبوت الحكم المزبور ـ أعني اعتبار اليقين بدخول رمضان في صحة الصوم ـ في الروايات المتواترة لا يصلح قرينة على صرف هذه الرواية عن ظهورها في الاستصحاب»؛ آن‌‌ها جای خودش درست است. یقین در ماه مبارک شرط است. پس یعنی این روایت دلالت بر استصحاب ندارد؟! چرا؟ این مربوط به استصحاب است و استصحاب را هم به‌‌عنوان یک قاعده ثابت می‌‌کند و مشکلی هم ندارد. آن روایات هم می‌‌گویند که یقین هم شرط است. یعنی دو مطلبی است که مانعة الجمع نیست.

شاگرد: فضای ذهنی مرحوم آخوند این نبوده که من در ابتدای امر ظاهر در استصحاب می‌‌گیرم و بعد با قرینه روایات دیگر می‌‌گویم یقین موضوعیت دارد. بلکه این مانند همانی است که می‌‌گوییم با مجموع روایات یک چیزی را می‌‌فهمیم. یعنی یک تعاضدی با هم می‌‌کنند و یک دیگر را کمک می‌‌کنند تا یک چیزی بفهمیم. منظور ایشان همین است. و الا اگر از خودش ایشان بپرسید که ایشان نمی‌‌گویند من ظاهر اولیه آن را استصحاب می‌‌بینم.

استاد: ببینید آن نکته خوبی است. ما در سراسر فقه یکی از مهم‌‌ترین چیزها را این می‌‌دانیم که باید همه روایات را با هم ببینیم. علماء و اساتید چقدر این‌‌ها را تکرار می‌‌کنند. می‌‌گویند همه کلمات شارع باید با هم دیده شود. این حرف درستی است. اما در کجا؟ در آن جایی که می‌‌خواهیم از چند دلیل با هم کشف مراد کنیم. اما اینجا می‌‌خواهیم یک ظهور را از ظاهرش صرف بدهیم.

شاگرد: اگر توضیح آقای ایروانی را به آن ضمیمه کنیم به این صورت می‌‌شود: تا جایی که می‌‌توانیم نباید «الیقین لایدخله الشک» را تنزیلی معنا کنیم. تا جایی که می‌‌توانیم باید یقینی و بودن مجاز و تنزیل آن را معنا کنیم. لذا همانی می‌‌شود که آخوند می‌‌گوید. لذا ظهور ابتدائی آن را همین می‌‌بیند. بقیه هم با هم تعاضد می‌‌کنند که همین معنا را برسانند.

استاد: خب اگر قاسانی آن نکته را می‌‌دانست محتاج به سؤال بود یا نبود؟ این نکته که قاسانی می‌‌داند که اگر شک کردید اصلاً ماه مبارک ماه مبارک نیست. می‌‌دانیم که صوم و ماه مبارک به یقین به حصول آن اناطه دارد. یقین جزء موضوع است. این تصریح عبارت آقای ایروانی بود. اگر این‌‌ها را می‌‌دانست یعنی او متوجه بود که امام می‌‌خواهند بفرمایند الیقین. یعنی ماه مبارک به آن صورت است. قوامش به یقین است. اگر این را می‌‌دانست آیا نامه می‌‌نوشت که «عن الیوم الذی یشک فیه رمضان أیصام؟

شاگرد: در این تقریر حتماً لازم نیست که او بداند.

استاد: وقتی او نمی‌‌داند احتمال دومی که آقای ایروانی فرمودند نمی‌‌آید. مگر قرائن منفصله را نگاه کنیم. به‌‌خاطر این‌‌که او می‌‌گویند من در روز ماه مبارک شک دارم، پس شک در ماه مبارک مورد سؤال او است. آن وقت حضرت می‌‌فرمایند الیقین؟!

 

برو به 0:44:36

شاگرد: حضرت می‌‌فرمایند این قضیه با یقین پیش می‌‌رود. اگر تو شک بکنی که دیگر ماه رمضان نیست. حضرت با این دارند از موضوع اخبار می‌‌دهند. الیقین لایدخل فیه الشک یعنی من دارم برای تو موضوع را تنقیح می‌‌کنم. اصلاً ماه رمضان یقینی است. چیزی نیست که بخواهد در آن شک شود.

استاد: یعنی به او بگویند اصلاً در ماه مبارک شک نمی‌‌شود؟ این‌‌طور؟ پس باید بگویند که سؤال تو بی جا است. عن الیوم الذی یشک فیه رمضان، لا معنی لهذا الشک لان شهر رمضان یساوق الیقین. ما لیس بمتیقن فلیس بمشکوک. نقطع بعدم کونه من رمضان. حضرت باید این‌‌طور جواب بدهند. نه این‌‌که بفرمایند الیقین لایدخل فیه الشک. خصوصاً بگویند یقین یعنی ماه مبارک. برای کسی که اصلاً این را نمی‌‌داند.

شاگرد٢: عهد بودن «الیقین» مئونه اضافه می‌‌خواهد. الیقین یعنی یقین به ماه مبارک رمضان و این‌‌که آن موضوعیت دارد. همه این‌‌ها مئونه زائده می‌‌خواهد.

استاد: حالا من اصل بحث را عرض می‌‌کنم. من می‌‌خواهم وجه سوم را بگویم.

بیان منتقی الاصول در موضوعیت یقین و نفی دلالت مکاتبه بر استصحاب

ببینید در منتقی ایشان تا نهایت برده‌‌اند. وجه اول را جواب دادند. وجه دوم هم که برای آقاضیاء بود. وجه سوم:

 الوجه الثالث : وهو العمدة : انه بناء على أخذ اليقين بدخول رمضان في وجوب الصوم وأخذ اليقين بشوال في وجوب الإفطار لا مجال للاستصحاب أصلا ، إذ مع الشك في دخول رمضان يعلم بعدم الموضوع للحكم الشرعي ، فيعلم بعدم الحكم ، فلا معنى للاستصحاب حينئذ ، لأنه بلحاظ الحكم الشرعي والمفروض العلم بعدمه. ولا أدري لم غفل الأعلام عن هذا الوجه الواضح مع بنائهم على موضوعية اليقين في وجوب الصوم والإفطار؟. فلاحظ[9]

«الوجه الثالث: وهو العمدة»؛ یعنی وجه سوم عمده در این است که مکاتبه علی بن محمد قاسانی اصلاً ربطی به استصحاب ندارد. دیگر اوهن هم نیست. این جور که ایشان می‌‌گویند این احتمال که این مربوط به استصحاب باشد صفر است. قبلش هم فرمودند بر این مطلب روایات متواتر هست.

«انه بناء على أخذ اليقين بدخول رمضان في وجوب الصوم وأخذ اليقين بشوال في وجوب الإفطار لا مجال للاستصحاب أصلا»؛ باید احتمال یک چیزی باشد تا بگوییم حضرت می‌‌خواهند آن را بفرمایند. وقتی اصلاً احتمال یک چیزی نیست، وقتی قطع داریم که این احتمال نیست حضرت می‌‌خواهند آن احتمال را بگویند؟! حضرت نمی‌‌خواهند چیزی را که قطع نداریم را بفرمایند.

«إذ مع الشك في دخول رمضان يعلم بعدم الموضوع للحكم الشرعي»؛ می‌‌دانیم که ماه مبارک نیست چون قیدش یقینی است. «فيعلم بعدم الحكم»؛ نه یشک. «فلا معنى للاستصحاب حينئذ»؛ چون استصحاب برای شک است. به محض این‌‌که شک کنید ماه مبارک هست یا نیست، می‌‌گوییم ماه مبارک باید یقینی باشد تا ماه مبارک باشد. پس فرض شک همانا و قطع به عدم تحقق ماه مبارک هم همان. می‌‌گوییم امام می‌‌فرمایند که استصحاب بکن! استصحاب که جا ندارد. درجایی‌‌که احتمالش صفر است، دلالت بر آن هم صفر است. چیز جالبی که در آخر می‌‌فرمایند این است:

«ولا أدري لم غفل الأعلام عن هذا الوجه الواضح مع بنائهم على موضوعية اليقين في وجوب الصوم والإفطار؟ فلاحظ»؛ یعنی می‌‌گویند با وجود این وجه به این واضحی، این همه سر آن بحث می‌‌کنند. در مقابل مرحوم شیخ انصاری فرمودند اوضح ما فی الباب!

استظهارات مختلف و به‌‌هم‌‌ریختگی فضای برداشت از روایت قاسانی

من چرا در آخر کار این را گفتم؟ چون ایشان می‌‌گویند احتمال این‌‌که مکاتبه مربوط به استصحاب باشد صفر است. چرا؟ به‌‌خاطر روایات متواتره. این مباحثه اول ما؛ به گمانم فضای بحث خیلی عجیب شده! حالا باید به تفصیل بحث کنیم. تا اینجا برسد که این روایات متواتره بیاید، یقین هم جزء موضوع شود. سؤالی که برای فردا مطرح می‌‌کنم این است: اشتراک الاحکام بین العالم و الجاهل، در ماه مبارک استثناء شده؟ پس این قضاها برای چیست؟ همه می‌‌دانیم که باید قضا بکنیم. اگر علم است پس وقتی یقین نیامده اصلاً وجوبی نیست. باز حالا مراجعه کنید. من کتاب‌‌ها را ردیف کرده‌‌ام. همین حرف را هم در نماز داریم. اتفاقا صاحب وسائل برای آن یک باب درست کرده. گفته‌‌اند وقتی می‌‌خواهی نماز ظهر بخوانی باید علم پیدا کنید که زوال شده. خوش بختانه در آن جا نگفته‌‌اند که علم جزء موضوع است. اما لسان چه فرقی می‌‌کند؟! از کجا بگوییم؟!

صاحب کفایه فرموده بودند «یشرف القطع»، مرحوم آملی فرمودند استاد ما صاحب کفایه فرمودند برو نگاه کن، من رفتم نگاه کردم اما برای من مشرف به قطع نبود. آقای آملی می‌‌گویند بله، منظور صاحب کفایه عنوانی بوده که صاحب وسائل از روایات فهمیده. درحالی‌‌که صاحب کفایه روایات یوم الشک را می‌‌گویند، اما عنوانی که صاحب وسائل دارند در باب رؤیت هلال است. دو باب جدا است. این را نگاه کنید. به گمانم این‌‌که فضای بحث به این صورت سنگین شده با بیان برخی نکات بر می‌‌گردد.

 

والحمد لله رب العالمین

 

کلید: قاسانی، مکاتبه قاسانی، ادله استصحاب، قاعده یقین، قاعده مقتضی و مانع، قاعده فراغ و تجاوز، جامع‌‌گیری از قواعد، محقق ایروانی، آخوند خراسانی، شیخ انصاری، قرائن متصله و منفصله، قرائن لبیه، صم للرؤیة و افطر للرؤیة، الیقین لایدخل فیه الشک، استصحاب، استظهار، مبادی استظهار، منتقی الاصول

 

 


 

[1] almabahes.bahjat.ir

[2] همان

[3] همان

[4] فرائد الاصول ج٣ص٧١

[5] كفاية الأصول – ط آل البيت ٣٩٧

[6] نهاية النهاية في شرح الكفاية ج2ص185

[7] همان ص١٨۵

[8] منتقی الاصول ج6ص١٢٠

[9]همان