مدرس : استاد یزدی زید عزه
شماره جلسه: 59
موضوع: فقه
بسم الله الرحمن الرحیم
اندازه ذرع
شاگرد: برای ذرع چند تا از کتب لغتی که مرجع است مراجعه کردم آن وقت تقریبا همه آنها در این که از سر انگشت تا صاعد و مرفق را ذرع میگویند مشترک است الا این که بعضیها یک چیزی را اضافه دارند مثلا لسان العرب میفرماید که «و ذرع کل شیء قدره من ذلک» این یعنی چه؟
استاد: یعنی ذرع هر چیز اندازه آن چیز است از همین سر انگشتان تا صاعد. دنبال این گفته بود؟
شاگرد: نه، نه! به عنوان یک جمله استینافیه خودش جمله مستقل گفته بود. «و ذَرْعُ كلّ شيء: قَدْرُه من ذلك. و التذَرُّع أَيضاً: تَقْدِير الشيء بذِراع اليد»[1] اینها را بعد بحث میکنند اما «و ذرع کل شیء …»
استاد: من که «قدرُه» را به معنای مصدری میگیرم، ذرعش هم مصدری. ذرع یک به معنای ذراع بود که اندازه بود، یکی به معنای اندازهگیری بود. «ذرع کل شیء» یعنی اندازهگیری به ذراع با هر چیزی چیست؟ «قدره» قدره یعنی اندازه گیری آن. «قدره من ذلک» اندازهگیری آن چیز از آرنج تا این جاست. میگوییم این 20 ذرع است. «سبعون ذرع» است، «سبعون ذراع» است. یعنی مثلا در آیه شریفه سلسله یک زنجیر است «قدره» یعنی اندازهگیری با ذراع شده است. میگویند «ذرعها سبعون ذراعا» با ذراع اندازهگیری شده است.
شاگرد: آن وقت برای این ذراع … آن که حالا آن روز باز عرض کردم دقیقش را این جا نوشتم که 2۴ انگشت 48 سانت است، 168 جوی پوستکنده 54 سانت است، یک ذراع دست 51 سانت است، آن وقت در فرهنگ المنجد میگوید «و من المقاییس طوله الآن» کأنّه مثلا سابقاً چیز دیگری بوده است اما الان «طوله الآن بین الخمسین و سبعین سنتی مترٍ» اگر المنجد معتبر باشد آن هم با قید الان بین خمسین و سبعین.
استاد: اگر با سبعین تا ستین بخواهیم مسافت شرعی را حساب بکنیم خیلی میشود.
شاگرد: حالا برای به دست آوردن ذرع از آن طرفش هم یک راه هست. در جامع المدارک آقای خوانساری در بحث صلاة مسافر در شروطی که 5 تا شرط دارد تا مسافر، مسافر باشد «الاول المسافة و هی اربعة عشرون میلاً و المیل أربعة آلاف ذراع تعویلا علی المشهور بین الناس»[2] کأنّه باز این اختلافی است که مشهور این است که «أربعة آلاف» باشد. آن وقت از آن طرف هم میشود حساب کرد تا این ذرع دقیق به دست بیاید.
ادامه بحث ما فعلا روایتی بود که صحبتش بود برای اصل ذراع بود که الان هم شما فرمودید باب هشتم بودیم. باب هشتم «وقت فضیلة الظهر و العصر و نافلتهما» روایت اولی بود که صحیح فضلاء …
شاگرد: در مورد حریز یک نکتهای عرض کنم که صحبت شده بود که تهذیب بدون واسطه حمّاد بود.
استاد: بله در تهذیب بدون واسطه حمّاد بود در استبصار با واسطه بود.
شاگرد: عرض کنم که در این cd نرم افزار درایة حریز رجال شیخ طوسی جزء اصحاب امام صادق علیهالسلام شمرده شده در حالی که حسین بن سعید اهوازی هم جزء اصحاب امام رضا علیهالسلام است و هم امام جواد و امام هادی علیهما السلام است. لذا در یک طبقه نیستند. روایات مختلفی هم که حسین بن سعید دارد اگر بخواهیم تکراری بگیریم از حریز دارد منتها تکراریهایش با تکراریهای ما 11 مورد است که در خود این cd هم گفتند هر جا حریز نقل کرده به واسطه حمّاد بوده، حمّاد افتاده است.
برو به 0:05:46
استاد: که نمیدانم «سهوٌ»، «تصحیفٌ» یک چیزی دارد. پس حالا ولو قطع هم نباشد به ظن قوی حسین بن سعید نمیتواند از حریز نقل بلاواسطه داشته باشد.
آن روایت صحیحه فضلاء این بود که حضرت فرمودند «وقت الظهر بعد الزوال قدمان و وقت العصر بعد ذلک قدمان»[3]
شاگرد: یک سوال دیگر هم داشتم و آن هم این که ما این جا الان میخواهیم ببینیم که واقعا وقت خود نماز ظهر کی هست؟ با این دید داریم بررسی میکنیم که اصلا وقت نماز ظهر کی شروع میشود؟ یا میخواهیم ببینیم اصلا تعبیر قامة و قامتان و ذراع و ذراعان را بینشان به توافقی برسیم ولو این که به این نتیجه برسیم که این وقت، وقت فضیلت است.
استاد: گیری ندارند که وقت فضیلت است. لذا هم این باب هشتم است. الان چون سبک کتاب …
شاگرد: خود صاحب وسائل وقت فضیلت است.
استاد: بله آن هم مشکلی نیست. حاج آقا که وارد بحث شدند از این جا وارد این روایاتی شدند که بگویند اینها دلالت بر اول وقت نمیکند و اتفاقا در این جا بعدا به تفصیل هم میگویند، یک باب مفصلتری که قبل از این باب بوده باب چهارم بوده که 23 تا روایت دارد در این که «إذا زالت الشمس دخل وقت الصلاة» این مشکلی نیست روایات متعدد دارد. مثلا در اولی «عن أبی جعفر علیهالسلام إذا زالت الشمس دخل الوقتان الظهر و العصر فإذا غابت الشمس دخل الوقتان المغرب و العشاء الآخر»[4]
مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى رَفَعَهُ عَنْ سَمَاعَةَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع جُعِلْتُ فِدَاكَ مَتَى وَقْتُ الصَّلَاةِ- فَأَقْبَلَ يَلْتَفِتُ يَمِيناً وَ شِمَالًا كَأَنَّهُ يَطْلُبُ شَيْئاً- فَلَمَّا رَأَيْتُ ذَلِكَ تَنَاوَلْتُ عُوداً- فَقُلْتُ هَذَا تَطْلُبُ قَالَ نَعَمْ- فَأَخَذَ الْعُودَ فَنَصَبَ بِحِيَالِ الشَّمْسِ- ثُمَّ قَالَ إِنَّ الشَّمْسَ إِذَا طَلَعَتْ كَانَ الْفَيْءُ طَوِيلًا- ثُمَّ لَا يَزَالُ يَنْقُصُ حَتَّى تَزُولَ فَإِذَا زَالَتْ زَادَتْ- فَإِذَا اسْتَبَنْتَ الزِّيَادَةَ فَصَلِّ الظُّهْرَ- ثُمَّ تَمَهَّلْ قَدْرَ ذِرَاعٍ وَ صَلِّ الْعَصْرَ.[5]
و بعدا هم راجع به تشخیص خود زوال هم این باب نیست بلکه در باب … که حضرت خودشان وقتی از زوال صحبت میکنند میگوید دیدم حضرت دارند دنبال چیزی میگردند گفتم یا بن رسول الله! چوبی میخواهید؟ فرمودند بله. میگوید چوبی آوردم خدمت حضرت دادم و زمین گذاشتند و به او یاد دادند که چطوری با مقیاس حساب کنید. در باب یازدهم آن جا که میگوید «کأنّه یطلب شیئا» کأنّه دیدم حضرت چیزی میخواهند بعد «فَلَمَّا رَأَيْتُ ذَلِكَ تَنَاوَلْتُ عُوداً فَقُلْتُ هَذَا تَطْلُبُ قَالَ نَعَمْ فَأَخَذَ الْعُودَ فَنَصَبَ بِحِيَالِ الشَّمْسِ» حضرت آن چوب را بحذاء شمس گذاشتند که چه بشود؟ «ثُمَّ قَالَ إِنَّ الشَّمْسَ إِذَا طَلَعَتْ كَانَ الْفَيْءُ طَوِيلًا ثُمَّ لَا يَزَالُ يَنْقُصُ حَتَّى تَزُولَ فَإِذَا زَالَتْ زَادَتْ فَإِذَا اسْتَبَنْتَ الزِّيَادَةَ فَصَلِّ الظُّهْرَ ثُمَّ تَمَهَّلْ قَدْرَ ذِرَاعٍ وَ صَلِّ الْعَصْرَ.» اصل خود این هم از مسلمات است که اصل زوال گیری ندارد. حالا آن روز نمیدانم چه بحثی مطرح شد که شما پیشنهاد دادید که این را به تفصیل … کدامش منظورتان بود که به تفصیل بیشتری عرض کنم.
شاگرد: آن نقطه جغرافیایی مکه و مدینه و این که سایه چطوری میافتد …
استاد: عرض کنم که روی این کاری که آقا زحمت کشیدند میشود خوب نشان داد که این سایهها هر کدام و این که ظلّ القامة تفاوت میکند و در روایت دیگر هم دارد رمزش چیست؟ یک کلیاتی است که نکات سادهای است اما در این بین من هر چیز یادم بیاید میگویم برای این که اگر مستحضر نبودید در نظر بگیرید و اگر هم مستحضر بودید دوباره احضارش بکنید، در ذهن خودتان در نظر بگیرید که جلو برویم.
اول این که الانیها برای این نحوهای که کره زمین میگردد و سایه تشکیل میشود یک طور حرف میزنند، خورشید را مرکز میگذارند و زمین را این طوری دور خورشید میگردانند. در قدیم همان زمین مرکز بوده و خورشید و ماه و همه اینها را فرض میگرفتند که دور زمین میگشته است. آنها میگویند مبانی زمینمرکزی و حالا میگویند مبانی خورشید مرکزی. خورشید مرکز است و اینها به دورش میگردند ولی برای بحث ما هیچ فرقی نمیکند بلکه آن چیزی که در کل این مباحث هیئت مورد نیاز است این است که الان هم همین طور است. شما ببینید وقتی میخواهید درباره یک مطلبی محاسبه کنید، فکر کنید، بحث کنید ببینید کدام اسهل است و کار فکر کمتر میبرد. گاهی هست اگر همین طوری که واقعیتش هست که میگویند زمین دور خورشید میگردد بخواهید این طوری کوتاه و بلند شدن سایهها را در نظر بگیرید ذهن شما باید هر دفعه که میخواهد محاسبه کند 3 – 4 تا مقدمه را طی کند تا برسد بگوید حالا سایه کم بود یا زیاد بود لذا در این موارد ما اسهل طریق را انتخاب میکنیم. چرا؟ چون از باب این که حرکت نسبی است برای محاسبه فرقی نمیکند. ما خورشید را ساکن بدانیم و این را دور بگردانیم یا زمین را ساکن فرض بگیریم و خورشید را دور آن بگردانیم. از حیث بحثهای محاسبهای هیچ تفاوتی رخ نمیدهد. مسأله نسبیت حرکت خودش از بحثهای خیلی جالب است که اصلا به طور کلی این حرکات در واقعش هم یک نحو از نسبیت برخوردار است. برای چه؟ برای همه چیزهایی که ما محاسبه میکنیم و خیلی ها را واقعی حساب میکنیم. مثالهای قشنگی میشد زد یا زدند که مثلا شما فرض بگیرید جمع ما در یک اتاقی در یک سفینهای داریم در فضا میرویم، فرض میگیریم بیرون ما نیست و در حال سیر هستیم. آن وقت یک سفینه دیگری هم دارد جلوتر از ما میرود، از ما جلو زده و ندیدیمش. اگر فرض بگیرید آن قدر ما آرام در این سفینه میرویم که خودمان نمیفهمیم داریم میرویم، بیخیال آرام این جا نشستیم. مثلا داریم هزار کیلومتر در ساعت میرویم، آن یکی که دارد میرود و جلوتر از ماست و سرعتاش بیشتر است هزار و ده کیلومتر دارد میرود. خب ما که آرام در این یکی نشستیم آنها را داریم میبینیم. میگوییم بیایید مثل این که آن یکی دارد حرکت میکند. محاسبه کنیم بگوییم این دارد به طرف آن نقطه مقابل چقدر در حال حرکت است؟ در هزار کیلومترش که مشترک هستیم میگوییم 10 کیلومتر دارد میرود، سرعتش 10 کیلومتر است و دارد آن طرف میرود، این یک چیز مبهمی نیست، ما چون خودمان ساکن هستیم میگوییم او دارد 10 کیلومتر از ما دور میشود.
برو به 0:14:02
جالبش این است که حالا همین کار را با اهل آن سفینه انجام بدهیم. کار آنها عجیبتر از ما میشود. چرا؟وقتی در سفینه آنها بروید، ما که از پشت سر آنها میرویم هزار کیلومتر داریم میرویم آنها هزار و 10 کیلومتر دارند میروند. آنها ما را چطوری میبینند؟ این جا باید مقداری بیشتر تأمل کنید. آنها دارند ما را نگاه میکنند خودشان 10 کیلومتر سرعتشان از ما بیشتر است به خیالشان خودشان ساکن هستند ولی ما را دارند میبینند. ما را چطور میبینند؟ میبینند داریم دور میرویم، داریم دور میشویم چون آنها سرعتشان بیشتر از ماست. چطور میبینند؟ داریم فاصله میگیریم و خودشان را ساکن میبینند.
شاگرد: ما داریم دنده عقب میرویم.
استاد: احسنت! این را میخواهم بگویم خیلی مهم است. دقیقا آنها میگویند واقعیت مطلب این است که آن یکیها دارند به طرف 180 درجه نقطه مقابل خودشان 10 کیلومتر سرعت دارند. همین طور میبینند که او دارد 10 کیلومتر میرود. خیلی جالب است که ما هزار کیلومتر داریم دنبال آنها میرویم آن چون خودش خبر ندارد که هزار و ده کیلومتر سرعتش است میگوید ما که ساکن هستیم و آن که من دارم میبینم دارد ساعتی 10 کیلومتر نقطه مقابل 180 درجه به آن طرف دارد میرود و حال آن که ما اصلا آن طرف نمیرویم یعنی بر خلاف آن واقعیتی که ما فرض گرفتیم … میگوید هم بیا ببین، کور که نیستی، این دوربین بیا ببین! ما دقیقا با این مثلث و با این فرضهایی که بلد هستیم سرعتسنجی بکنیم دارد 10 کیلومتر به آن طرف میرود و حال آن که 10 کیلومتر آن طرف نمیرود و شما 10 کیلومتر سرعتتان از او بیشتر است. خب اینها مثالهای خیلی جالبی برای نسبیت در حرکت است. آن وقت حالا بیایید و آن متحرکهای چندگانه … ما در حال حرکت هستیم او هم در حال حرکت است، حرکات هم جورواجور است. این دیگر هنگامهای میشود که خیلی تصور واقعیتش مشکل است. این طور جاها که میشود بشر با یک زحماتی خودش را رسانده که فعلا بفهمد روی حساب ظاهر خورشید به دور میگردد یا زمین به دور میگردد اما وقتی این حرکات تو بر تو هست، این حرکات تو بر تو قرین به صرفه نیستند که اینها را او برای این محاسبه برای مقصودی که دارد، ترسیم کند. لذا به جای این که مدام بیاید بگوید هزار و صد منهای هزار، مدام اینها را حساب کند میآید میگوید 10 تا این دارد به آن طرف میرود برای آنها و اینها هم میگویند 10 تا دارد به این طرف میآید. همه چیزها هم درست است یعنی همه محاسباتی را که نسبت به همدیگر میخواهند انجام بدهند خروجی محاسبه هیچ تغییری نمیکند. حالا که این طور شد الان بهترین راه برای این بحث ما این است که ما زمین را ثابت فرض بگیریم. چرا؟ چون ما میخواهیم روی این زمین یک مقیاسی و یک شاخصی قرار بدهیم که سایهای را که خورشید با سیر خودش انجام میدهد اندازهگیری کنیم. حالا ما بیاییم خورشید را ثابت فرض بگیریم، حرکت وضعی و انتقالی زمین را مدام بخواهیم محاسبه کنیم ذهن بهم میریزد. چقدر باید مولفههای مختلفی را در نظر بگیرید تا بفهمد که الان سایه چطوری است. به خلاف این که ما برعکس کنیم. میگوییم ولو خورشید ثابت است و او دارد دور میگردد اما ما فعلا او را ثابت فرض میگیریم خورشید را دور او میگردانیم، به راحتی امرِ تنظیم سایه و مقدارش و کم و زیادش روشن میشود. بنابراین با مطلب این نسبیت و این چیزهایی که میدانیم مقیاسی که برای ناظر در محاسبه حرکت در نظر میگیریم تفاوتی از حیث خروجی محاسبه نمیکند این طوری میتوانیم فرض بگیریم. واقعیتی که الان میگویند شما بهتر از من میدانید برای همین که حاضر بشود و یادتان بیاید.
منطقه و مدار؛ حرکت وضعی و انتقالی
مثلا فرض بگیرید یک چیزی این وسط باشد که خورشید باشد، یک توپ نورانی و یک لامپ این وسط است که خورشید است. میگویند الان چطوری است؟ این خورشید که مرکزی است زمین در یک سال دارد دور خورشید میگردد، هر شبانهروزی یک دور، دور خودش میگردد که اسمش را حرکت وضعی میگذارند که 24 یک دور، دور خودش میگردد. یک کره وقتی حرکت وضعی داشته باشد «مِنطقة حرکت» دارد. وقتی حرکت انتقالی در این کره داشته باشد مدار حرکت دارد. یعنی وقتی من این طوری میگویم این دور گشت، اسم این مدار میشود اما اگر همین جا دور خودش یک دور بزند آن بزرگترین دایرهای که آن نقطه روی آن ترسیم میدهد میگوییم کمربند حرکت است. در هیئت قدیم چون زمین مرکزی بوده و کل افلاک را به عنوان یک اجسامی دور زمین میگرداندند همهاش صحبت از مِنطقة بوده. مِنطقة البروج، مِنطقة الشمسیة و امثال اینها که کلمه مِنطقة برای چه بوده؟ برای فرض یک حرکت وضعیِ یک کره به دور خودش. حرکت انتقالی هم مدار بوده برای اجرام سماوی. الان هم اگر خورشید مرکز باشد زمین دور میگردد.
شاگرد: همان مدار مغناطیسی است یا فرق میکند که الان نصفش ترسیم شده است؟ همینی که میفرمایید منطقة البروج همین نیمدایرههایی که دور کرهها فرض میشود که الان نصفش هم این جا هست؟
استاد: شما این را میگویید؟
شاگرد: بله.
برو به 0:20:13
استاد: این نه، این محور کج زمین است که اصلا رمز این که سایهها مدام در طول فصول سال فرق میکند همین محور کج است. این خورشید را حالا فرض بگیرید، یک کره میخواهد دور خورشید بگردد، یک وقتی است که این طوری دور خورشید میگردد یعنی[به حالتی که محور حرکت عمود است] قطب حرکت این طوری میگردد و این طوری هم دور خورشید می گردد این میشود محور حرکت عمود! همین طوری که محور حرکت عمود است دور خورشید میگردد. گاهی این طوری است[یعنی محور حرکت افقی است] که به نظرم اورانوس این طوری است. این طوری میگردد … خورشید این جاست و به جای این که عمودی بگردد افقی میگردد. محور حرکت حالت افقی است که دارد که میگردد. خیالم میرسد اورانوس این طوری باشد. حالا یا افقی است یا نزدیک به افق است. حالا اورانوس بود یا نپتون بود. خیالم میرسد شاید اورانوس بود که محورش خیلی مایل است. این محور خیلی نقش مهمی دارد. آن وقت اگر کره زمین این طوری بگردد. کره زمین با یک محوری که 23 درجه از عمود انحراف دارد. اگر این طوری محور حرکت چه بود؟ عمود بود بر آن صفحهای که دور خورشید میگردد اما عمود نیست، این طوری است. حرکت وضعیِ او مِنطقهای دارد و این مِنطقه حرکت وضعی را اگر قطع بکند آن سطحی که در مدار دارد میگردد یک زاویه 23 درجه حدودا پدید میآید. لذا الان ببینید این جا که این را گذاشتند از این جا که محور حرکت است تا این جا که محور پایه است، این فاصله خط 23 درجه است یعنی همان اندازهای است که این صفحهای است که دور خورشید میگردد، صفحه مدار است که دارد دور خورشید میگردد. این موازی اوست و این محور چیست؟ محور حرکت وضعیاش هست که 23 درجه با آن صفحه زاویه تشکیل میدهد. اگر این 23 درجه نبود چه میشد؟! خیلی چیزها میشد! دو تا قطبها هیچ وقت شب و روز نداشتند، همیشه یک حالتی داشتند که یک کمی افق روشن بود و خورشید به دور میگشت. این مناطق تماماً داغ بودند به صورتی که اصلا قابل سکونت نبودند بلکه کل کره در دراز مدت داغ میشد که اصلا قابل سکونت نبود.
این که محور 23 درجه خمیده شده فصول اربعه را پدید میآورد اما برای کره زمین فصول ثمانیه است. یعنی چون نیم کره شمالی و جنوب است کره زمین 8 تا فصل دارد. دو تا بهار، دو تا پاییز، دو تا تابستان با آن خصوصیاتی که هست، دو تا هم زمستان. برای هر کدام هم فرق میکند. حالا این که مقدماتش را گفتم گمان نمیکنم دیگر چیزی نیاز باشد.
سرّ حرکت م
این نکته را هم عرض بکنم که این محوری که ایستاده، این تکان نمیخورد یعنی اگر این جا خورشید باشد این جا این کجی محور، سر محور قطب شمال، این قطب شمال است و این قطب جنوب است، آن میل قطب شمال به آن طرف است این جاست. وقتی میگردد برنمیگردد این جا هم آن طرف برود، همین طوری میگردد یعنی وقتی میل این طرف است وقتی این طرف خورشید میآید همین طور مانده است. قطب شمال به طرف خورشید میآید و قطب جنوب آن طرف میرود و لذا وقتی این طرف است شش ماه قطب شمال روز است، قطب جنوب شش ماه شب است، وقتی این طرف میآید آن شش ماه بعد، قطب جنوب دائم دارد خورشید را میبیند، قطب شمال آن پشت است و شش ماه شب است. این هم یک نکته مهمی است که این محور یک جوری همراه حرکت برنمیگردد که اگر این طوری بود آن طرف هم که میآید آن جوری باشد. نه! به همین صورت وضعی که دارد به همین صورت ثابت دور خورشید میگردد.
خب نقاطی بود در هیئت معروف بود، نمیدانم اعتدال ربیعی، اعتدال خریفی. اعتدال ربیعی و خریفی کجاست؟ اسمش هم برای نیم کره شمالی بوده چون مسکون بوده، اعتدال ربیعی این وسطهاست که خورشید این جاست، طوری آمده که قطبین حدودا میتوانند خورشید را ببینند ولی به صورت نزدیک به افق. یعنی همین طور افق روشن است و 24 ساعت دارد این روشنایی افق دور افق قطب میگردد. به محض این که از این جا رد بشود میبینید این جا آن پشت رفت و دیگر خورشید را نمیبیند. این جا شروع میکند خورشید را دیدن. مدام هم از افق بالا میآید. یعنی مثلا شما اعتدال ربیعی را اول فروردین فرض بگیرید! اول فروردین این طوری است که از این جا تا حالا خورشید پیدا نبوده دارد میآید که اول فروردین این جا برسد. این جا که میرسد در قطب شمال شروع میکنند خورشید را نزدیک افق روشن دیدن، از این جا که رد میشود برای قطب جنوب شب میشود. آن جا دیگر تاریک میشود و خورشید فاصله میگیرید اما برای اینها هر چه جلوتر برود خورشید از افقشان بالاتر میرود یعنی اول فروردین همان دم افق روشن است و هنوز خورشید طلوع نکرده ولی این روشنایی افق قبل از طلوعِ قطب شمال همین طوری دور افق 360 درجه میگردد. هر چه روز جلوتر میرود یک دفعه میبینیم خورشید طلوع کرد. مثلا با فاصله سیر خورشید ببینیم چقدر است! مثلا فرض بگیرید یک هفته نصف خورشید از افق بیرون آمده همین طور نصف قرص از افق بیرون آمده دارد دور میگردد و خرده خرده بالا میآید. چرا؟ چون روزش شروع شده است. این جا که میرسد دیگر الان میتوانید … چه اندازه قطب به این طرف است؟ 23 درجه. پس چه اندازه در افق اینها خورشید بالای افق است؟ 23 درجه است. یعنی در آخر خرداد ماه و اول تیر ماه خورشید 23 درجه در قطب شمال از افق بالاست و دور میگردد. همین طور 23 درجه بالای افق دور میگردد. البته حالا افق حسی و اینها … ما فعلا داریم روی افق حقیقی حساب میکنیم. افقهای حسی ممکن است جا تا جا فرق بکند. پس نحوه گشتن زمین این طوری است. حالا آیا دایره میگردد؟ بیضی میگردد؟ آنها حرفهایی است که شما بهتر از من میدانید که سیری دارد خیلی جالب است و به صورت بیضی میگردد و دقیقا کره نیست. یکی از زیباترین چیزهایی که در علم پیش آمده بود آن دو تا سه تا قانون کپلر است که او با آن ظرافتی که … او از رصدخانه میگفت، از جای دیگر نمیگفت. یک دفعه نظام فکری که بطلیموس داشت بهم ریخت وقتی این نظام با آن پیشنهادی که کوپرنیک داد میخواستند روی فرض این که خورشید را وسط گفتند معطیات رصدخانه را توجیه کنند.
برو به 0:28:00
وقتی میخواستند معطیات را توجیه کنند چارهای ندارد که این را روی محاسبه کره نگیرد. لذا چه چیزی گرفت؟ بیضی گرفت با آن قانونی که نمیدانم مجذور فاصله با مساحت آن که طی میکند برابر است. خب حالا این اصل کار شد. حالا ما الان اگر بیاییم این را برعکس کنیم، نسبیت حرکت نگفتند؟ شما الان بیایید برعکس کنید. زمینی که ما روی آن هستیم فرض بگیرید ساکن است، آن وقت چه میشود؟ ما داریم دور خورشید میگردیم، وقتی ما ساکن شدیم ما تازه دو تا حرکت هم داشتیم، یک حرکت شبانهروزی بود که میگفتیم خورشید دور سر ما 24 ساعت دارد میگردد، حرکت خورشید از کجا به کجا؟ از شرق به غرب. و حال آن که برعکس است و ما الان از غرب به شرق داریم میگردیم. کره زمین ما این طوری است و الان دارد از غرب به شرق میرود. این طوری داریم میگردیم ما میگوییم خورشید این طوری دارد میگردد، شرق طلوع میکند. خورشید طلوع نکرده، ما داریم به سوی او میرویم. میگوییم بالای سر ما آمد در حالی که ما مقابل او رفتیم. بعد میگوییم غروب کرد، او غروب نکرد، ما رفتیم. این برای حرکتِ وضعی زمین که … یکی دیگر حرکت انتقالی است. حرکت انتقالی که در سال چه میشود؟ شما میگویید خورشید در برج عقرب آمد، خورشید در برج حَمَل آمد. برجها که میگویید … چرا؟ چون خورشید این طوری دور میگردد ما که این جا هستیم از زمین به خورشید نگاه میکنیم میگوییم خورشید مقابل صورت فلکی حَمَل است. این طرفتر میرویم بعد میگوییم خورشید مقابل صورت فلکی مثل عقرب است. ما جلو رفتیم، ما که جلو رفتیم میگوییم خورشید از این برج رفته به آن برج. این هم حرکت سالیانه است. حرکت سالیانه در مِنطقة البروج، در 12 تا صورت فلکی خورشید دور میزند. خورشید دور نمیزند، ما داریم دور خورشید میگردیم وقتی نگاه به خورشید میکنیم هر باری او را مقابل یک صورت فلکی میبینیم. این هم واضح است. حالا میآییم خودمان را ساکن فرض میگیریم. این دو تا حرکت چطور برای ما جلوه میکند؟ در حرکت وضعی میبینیم که هر روز خورشید دارد دور سر ما میگردد، حرکت انتقالی میبینیم که خورشید غیر از این که دارد دور سر ما از شرق به غرب میگردد یک سال هم در صورت فلکی دارد برعکس میگردد. یعنی صورتهای فلکی را اگر از غرب به شرق ردیف کنید خورشید هر ماهی مقابل یکی از صورتهای فلکی است و لذا در ماه آبان میگویید خورشید در عقرب است یعنی صورت فلکی عقرب در ماه آبان خورشید روبرویش است و اصلا نمیبینیدش. وقت غروب، غروب میکند. وقت طلوع هم همراهش طلوع میکند، روز هم که خورشید جلوی آن هست. ماه آبان رد شد آن وقت طرف صبح میبینید اما مثلا در شهریور ماه سرطان و اسد و سنبله. در ماه شهریور خورشید در برج سنبله است بعد میزان و عقرب، هنوز مهر ماه نشده است، وقتی خورشید در شهریور در برج سنبله هست وقتی خورشید دارد غروب میکند همراه برج سنبله است، دو تا برج بالاترش از غرب به بالا وقت غروب در شهریور ماه شد بالای آسمان طرف خورشید صورت فلکی عقرب قشنگی است به راحتی میبینید. در مهر ماه آمد آن وقت میبینید وقت غروب پایینتر رفته است، الان باید پایینتر نگاه کنید. اما در آبان ماه خورشید دارد جلو میآید، برعکس حرکت شبانهروزی دارد در برج عقرب میآید، آبان ماه که شد دیگر میبینید صورت عقرب را نمیتوانید ببینید چون خورشید روبرویش آمده است. پر نور است، وقتی هم روشن است شما ستارهها را میبینید. این هم برای حرکت انتقالی است.پس وقتی ما خودمان را ثابت فرض گرفتیم دو تا نتیجه دارد. یک حرکت شبانهروزی خورشید و یکی حرکت سالیانه خورشید. حالا بحث الان ما که محور کار ماست آن حرکت سالیانه خورشید است. پس ما خودمان را فرض گرفتیم ثابت هستیم، خورشید برای ما الان دو تا حرکت دارد، یک حرکت شبانهروزی دور سرمان، یک حرکت سالیانه در بروج. حالا آن چیزی که عرض من است این است که وقتی این طوری محور ثابت بود و دور خورشید میگشت این ثابت بود اما خب علی ای حال ما الان این جا هستیم، در نیمکره شمالی در ایران هستیم. وقتی که این جا میرفتیم خورشید برای ما چه میشد؟ ما از خورشید فاصله میگرفتیم یعنی کره زمین که این طوری است و ما در ایران هستیم برای ما زمستان است، به آن طرف رفته، قطب شمال هم کلا شب است، طلوع و غروب خورشید هم برای ما کم است، قوسهای کوتاه دارد، این جا بالا میآید طلوع میکند این جا پایین میرود.
اما اگر این طرف برگردیم، ما که در ایران در نیمکره شمالی هستیم این جا الان ایران، قطب شمال مقابل خورشید رفته و تابستان ماست. خورشید کاملا یک دور بلندی میزند و بالای سرمان میآید ولو کاملا هم بالای سرمان نبود. خب این روشن است، چون زمین این طوری ثابت است پس طبیعی است که وقتی این جا برویم خورشید برای ما از استواء پایینتر میرود. این جا که میآید بالای سرمان میآید اما وقتی خودمان را ثابت فرض بگیریم آن چطور میشود؟ الان ما ثابت هستیم و خورشید دارد سالیانه دور ما میگردد. حرکت سالیانهاش را چطوری نشان میدهد؟ ما الان این جا در ایران این طوری بایستیم، اینها نکات مهمی برای دایره افقی است. ما این جا سرمان به طرف بالا ایستادیم، به خیالمان هم ثابت هستیم و اصلا تکان نمیخوریم. مقیاسمان هم این جا گذاشتیم. سر ما بالا، قطب شمال و اینها را هم رها کن، ما این جا اصل هستیم. پایمان را این جا گذاشتیم، سرمان هم بالاست، خب حالا که این طوری است الان خورشید دارد چطوری میگردد؟ اگر در نیم کره شمالی است یعنی آن وقتی که ما تابستانمان بود خب بالای سرمان میآید دور میزند. خرده خرده از اول تیر ماه شروع به برگشتن میکند. چون داشتیم برمیگشتیم. ما این طور ایستادیم و نزدیک بالای سرمان میآید هر چه که از خرداد آن طرفتر میرود دوباره دارد به طرف استواء برمیگردد، خورشیدی که نزدیکِ بالای سرمان میآمد این جا دور میزند. بعد تا اول مهر ماه میرود. اول مهر ماه که رد شد 23 درجه به میل جنوبی میرود یعنی آن وقتی که ما این جا بودیم به طرفی که قطب شما آن طرف بود، ما این جا ثابت ایستادیم میگوییم خوب شد، ما که ثابت هستیم خورشید در میل خودش مدام بالا میرود و پایین میآید، ما محورمان کج بود همین طوری به صورت حرکت آن را بالا و پایین میدیدیم، ما در حرکت خودمان میگوییم خورشید 23 درجه بالا رفت به طرف بالای سر ما آمد، 23 درجه به طرف پایین استواء رفت که دو تا 23 درجه 46 درجه میشود. پس الان آن حرکت اصلیِ انتقالی زمین را که زیر سر او بود میدانیم و هیچ مشکلی هم ندارد که این حرکت هیچی بالا پایین نمیرود. یک جسم ثابت خورشید، یک حرکت انتقالی برای زمین، بالا و پایین رفتن زیر سر 23 درجه محور کج بود که حرکت وضعی 23 درجه محورش کج بود. خب پس هیچی بالا پایین نمیرود. اما وقتی ما خودمان را ثابت فرض گرفتیم و میگوییم خورشید و اینها دارند میگردند، لازمه حرکت چیست؟ این است که در حرکت سالیانه خورشید مدام بالا برود و پایین بیاید. بالا و پایین رفتن واقعیتش نیست. ولی علی ای حال آن چیزی که مشکلی ندارد چیست؟ این است که ما در محاسبه برای کم و زیاد شدن سایه، وقت زوال، بهترین راه برای این است که خودمان ساکن فرض بگیریم. چرا؟ چون به راحتی میگوییم خورشید رفت، خورشید آمد. 23 درجه بالا رفت، 23 درجه پایین آمد. اگر بخواهیم بگوییم که کره زمین را متحرک فرض بگیر و حالا ببین نسبت به این موقعیت سایه چقدر میشود؟ چند تا کار ذهنی اضافی باید انجام بدهیم که کار لغوی است. لذا ما خودمان را ثابت فرض گرفتیم حالا میخواهیم ببینیم که زوال چطوری است!
برو به 0:37:35
با این حساب الان شما چه کار کنید؟ دیگر کامل از این به بعد کره زمین ثابت میشود. خورشید دارد دور ما میگردد حالا میخواهیم کارهای خورشید را رصد کنیم هم در شبانهروز و هم در طول سال چه کار انجام میدهد؟ ما که این جا قرار گرفتیم اول قدم حرکت اولی شمس است، میگویند حرکت اولی یعنی اول حرکتی که به چشم میآید. شما اگر در رصدخانه بروید، رصدخانه رصد حرکات سماوی است. در رصدخانه اول حرکتی که به چشم میآید حرکت شبانهروزی است، حرکت از شرق به غرب است. زیر حرکت وضعیه زمین است. ما که این جا ایستادیم الان من طوری هم قرار بدهم که درست موافق با آن طوری که هست باشد. الان ما این جا هستیم قطب شمال این طرف است، قطب جنوب آن طرف است، این جنوب است این شمال، این شرق است، این غرب. ما هم ثابت این جا ایستادیم و تکان نمیخوریم. خب حالا میخواهیم زوال و میزان در بیاوریم. یک دایره نصف النهار داریم که از قطب شمال و جنوب رد میشود، یک دایره افق داریم که تا ما کجا ایستاده باشیم! اگر بگوییم در استواء بایستیم، دایره افق زیر پای ما زده میشود، آن محور و دو قطب دایره افق هم بالای سرماست. قطبین شمال و جنوب روی دایره افق ما قرار میگیرند اما ما در ایران در استواء نیستیم. هرکدام حدود چند درجه میشود؟ 5 تا، تا 90 درجه. هر کدام خطهای 18 درجه میشود. خب دو تا 18 درجه 36 درجه میشود. ایران از نظر اصل باید بیش از اینها باشد. فعلا عرض و محاسبه هر کدام عرضها که معروف است سریع میشود پیدا کرد. ما که این جا هستیم خورشید از طرف شرق برایمان طلوع میکند، بالای سرمان میآید و رد میشود و غروب میکند. یک شاخصی را این طوری مستقیم مثل قد خودمان یا یک میلهای را در زمین فرو کرده است. خورشید که این جا طلوع میکند و دارد حرکت میکند به محض این که از افق بیرون میآید این قدّ ما که این جا ایستادیم چقدر سایه دارد؟ چند متر؟ همان لحظه طلوعش که هنوز راست سر ما نرسیده است. آن وقت خورشید که بالا میآید تا یک جایی میآید که راست سر ما میرسد. هنوز راست سر ما نرسیده است. بینهایت است. یعنی وقتی خورشید هنوز راست سر ما نرسیده محاذی بدن ما یا محاذی سر ماست، سایه بینهایت است، سایه ما سر ندارد. این خیلی روشن است. پس این جا این را میگوییم همان که عرض کردم تانژانت زاویه 90 درجه … جرم خورشید با بالای سر ما زاویه 90 درجه تشکیل داده پس سایه هم بینهایت میشود. همین که از بالای سر ما یا از بالای سر شاخص یک مقدار زاویه گرفت در آن فاصله دور به اندازه زاویهای که دارد سایه تشکیل میشود. هر چه بالا میآید این سایهاش مدام دارد کوتاه میشود، مدام خورشید دارد بالا میآید سایهای هم که این جا راست ایستادیم دارد کمتر میشود تا این که کاملا بالای سر ما میآید. اگر طوری باشد که خورشید کاملا بالای سرمان بیاید وقتی کاملا بالای سرمان آمد زاویه به نصف النهار رسید. سایه چه میشود؟ منعدم میشود. اما کی خورشید بالای سر ما میآید؟ آن وقتی که از استواء 23 درجه بالاتر نمیشود، آن وقتی که ما هم 23 درجه باشیم اما ما 30 و خردهای هستیم. وقتی آن طوری هستیم بالای سر ما کاملا نمیآید. این طوری دارد دور میگردد. این جا سر 23 درجه مثلا در اول تیرماه در نظر بگیرید سر 23 درجه خورشید طلوع میکند و میآید کاملا بالای سر ما نیست. مثلا اگر ما 33 درجه هستیم، 10 درجه از بالای سر ما منحرف است. خب ما که این جا ایستادیم، ظهر که این جا بالای سر ما آمد یک سایه داریم 10 درجه روی زمین مانده است، چرا؟ چون بالای سر ما نیامده است. این واضح است.
تا حالا سایه و ظلّ چه بود؟ به جانب غرب بود. هر چه بالا میآید سایه از طرف غرب مدام میگردد میآید کم میشود و میلش هم به طرف شمال میشود. چر؟ چون خود میل خورشید جنوبی است. آنهایی که در نیمکره جنوبی هستند برعکس این است. خب دارد میل هم به طرف شمال میشود. تا وقتی که بالای سر ما میرسد. بالای سر ما که میآید این سایه کوتاهی که باقی مانده دو تا خصوصیت دارد. اولا کوتاهترین وقت سایه است، از این کوتاهتر دیگر نمیشود. چون دیگر تا بالای سر ما آمده است. دوم این که این سایه دقیقا روی خط نصف النهار ما واقع شده است. روی خط نصف النهار و به طرف شمال افتاده است. چون نصف النهار یعنی همین. هر خطی که منطبق روی دایره نصف النهار باشد قاطع هستیم به نقطه شمال و نقطه جنوب میرود و عبور میکند. این خصوصیت این سایه است. خورشید که رد شد، کلهی این سایه کوچک از حالا که به طرف غرب بود، آمد آمد تا انتهای نقصان. آمد روی خط نصف النهار بعد به محض این که خورشید از نصف النهار رد میشود این سایه هم به طرف شرق میل میکند و شروع به بلند شدن میکند. چرا؟ چون خورشید دارد پایین میرود و قوس دارد. این برای اصل حرکت شبانهروزی است. این که تا حالا گفتم برای حرکت شبانهروزی خورشید بود که وقتی از شرق طلوع میکند تا غرب که غروب میکند این خصوصیات را برای شاخص پدید میآورد اما این که خورشید بالای سر ما میآید و روی خط نصف النهار میآید چقدر سایه میماند؟ این مربوط به حرکت سالیانه شمس است. اولا دو تا پارامتر در این دخیل است، ما کجا ایستادیم؟ چه وقتی از سال هست؟ حتما این دوتا دخالت دارد. اگر ما در نیمکره شمالی باشیم و میل خورشید هم شمالی باشد خب این دو تا دست به دست هم میدهد میگوییم در تابستان ماست، سایهای که میماند میل شمالی خورشید را با عرض جغرافیایی خودمان که در آن جا ایستادیم از همدیگر منها میکنیم و هر چه تهش ماند همان اندازه سایه …
برو به 0:45:11
همین ما که همین جا در این عرض جغرافیایی ایستادیم اگر زمستان باشد یعنی خورشید از استواء 23 درجه رفته است؛ باید چه کار کنیم؟ باید آن مقداری که از استواء پایین رفته حساب کنیم، عرض جغرافیایی خودمان را هم حساب کنیم مجموعش این قدر میشود. مثلا اگر ما در 33 درجه هستیم خورشید هم رفته اول دی ماه هست. اول دی ماه 23 درجه از استواء رفته جنوبی شده ما هم که 33 درجه از استواء بالاتر هستیم، 23 و 33، 56 درجه میشود. یعنی وقتی که خورشید این جا دارد دور میزند از شرق طلوع میکند و میآید غرب غروب میکند اگر هم دیده باشید زمستان همین طوری است، تابستان این جا درمیآید دور بلندی میزند پایین میرود، زمستان این جا در میآید یک دور کوتاهی میزند، اوج خیلی نمیگیرد و همین جا هم دوباره غروب میکند. خب از این جا درمیآید این طوری غروب میکند یعنی وقتی که خورشید از این جا درآمد، روی نصف النهار ما یعنی ایران که این جا ایستادیم آمد باید ببینیم چقدر از سر ما آن طرفتر است. ما که سرمان بالاست، ما که خودمان را کج نگرفتیم، ما این طوری ثابت فرض گرفتیم. خورشید که روی نصف النهار ما میآید 56 درجه از بالای سر ما آن طرفتر است. پس ما یک سایهای داریم برابر تانژانت زاویه 56 درجه است. سایهاش چقدر است؟ حسابش معلوم است. تا 45 درجه یک، یعنی اگر قد من مثلا 170 سانت است، 170 سانتش حتمی است، چون ۴۵ درجه که از سر من پایین میرود به اندازه یک قد مساوی من تشکیل میدهد. بعدش چه اندازه است؟ از این جا به بعد بیشتر میشود، جدول هم دارد، جدول نسبتهای مثلثاتی در کتابهای ریاضی بود. میگویید الان مثلا 56 درجه خب میروید میبینید تانژانت زاویه 56 درجه سایهاش چقدر میشود! به اندازه خود مقیاس که هست هیچی، بقیهاش هم به او اضافه میشود.
شاگرد: 1.5 میشود.
استاد: بله. یعنی هنوز مثلین نشده است. یعنی وقت ظهر ما در دی ماه دو برابر خودمان نیست ولی از قد خودمان بیشتر است. یک و نیم برابر است یعنی 170 سانت به اضافه نصف 170 سانت سایه ما وقت زوال است. چرا؟ چون این اندازه بالای سر ما منحرف است.
تا این جا آن قسمت دوم بحث هم عرض کردم که رمز تفاوت آن سایهای که وقت زوال میماند که دو تا پارامتر در آن دخیل است. یکی این که در چه زمانی از سال هستیم، یکی این که در کجای عرض و طول جغرافیایی واقع شدیم. البته در این بحث ما طول جغرافیایی مهم نیست و نقشی ندارد. مهم فعلا عرض جغرافیایی ماست.
شاگرد: مکه حدود 23 درجه است؟
استاد: نه! مکه حدود 16 درجه است. لذا دوبار هم انعدام دارد. مکه مکرمه این جاست، خورشید تا این جا بالا میآید یعنی یک بار وقتی دارد بالا میآید حدود مثلا 27 خرداد بالای سر مکه میآید لذا در اخبار اعلام میکنند هر کس میخواهد قبلهاش را درست کند امروز روزی است که خورشید در بالا آمدنش به بالای سر مکه رسیده است. این یک دفعه است. بعد خورشید از بالای سر مکه بالاتر میآید. یعنی تا حالا در مکه ظلّی که وقت زوال داشتند ظلی به طرف قطب شمال بود، حالا هم که آمد منعدم شد بعد از هفتم یعنی از هفتم خرداد تا آخر خرداد و بعد هم تا 23 تیر ماه ظلشان جنوبی است. وقتی برای مکه زوال میشود ظل باقیماندهشان به طرف جنوب است. بعد دوباره برمیگردد ز اول تیر شروع به برگشتن میکند، برمیگردد باز 22 یا 23 تیر ماه دوباره بالای سر مکه میرسد. دو انعدامی هست. دو انعدام ظلّ دارد. اما مدینه آن حدود 23 درجه است و یک انعدام بیشتر ندارد.
حالا اگر اینها واضح بود و این مقدمات کار، کافی بود لذا دیگر این بحث ها نیاز نیست. اگر میبینید که باز چیزهای مبهمی دارد که نیاز است که باشد و توضیح بدهم آن هم هر طور میل شریف خودتان است من در خدمتتان هستم.
والحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین
پایان
[1] لسان العرب، ج8، ص: 94
[2] جامع المدارك في شرح مختصر النافع، ج1، ص: 574
[3] وسائل الشيعة، ج4، ص: 141
[4] وسائل الشيعة، ج4، ص: 125
[5] همان، ص 162