1. صفحه اصلی
  2. /
  3. شرح
  4. /
  5. درس فقه(۵٨)- جمع بندی اولیه روایات وقت نماز

درس فقه(۵٨)- جمع بندی اولیه روایات وقت نماز

    |
  • لینک کوتاه : https://almabahes.bahjat.ir/?p=15468
  • |
  • بازدید : 49

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

پرسش و پاسخ در معیار ذراع

استاد: هر انگشتی 7 جو، هر جویی هم 7 شَعرِ بِرزون.

شاگرد2: ظاهرا در نرم افزارها بود.

شاگرد: «تحديد شده است عرض هر انگشتى به عرض شش جو كه پشت هر يك از آنها را بر شكم ديگرى چسبانيده باشند و تحديد‌ شده است عرض هر جوي به عرض هفت مو از موهاى يال يابو و بعضى گفته‌اند كه هر اصبعي هفت جو و هر جوي شش مو و بعضى گفته‌اند كه هر اصبعي شش جو و هر جوي شش مو»[1] سه تا قول نقل کردند ولی…

استاد: آن چیزی که حاج آقا گفتند را نگفتند.

شاگرد: دو تاش هفت، آن هفت این شش، دو تا شش.

استاد: حال آن که حاج آقا دو تا را هفت گفتند.

شاگرد: دو تا هفت نبود؟

استاد: در جواهر نگاه کردید؟ به احتمال 90 درصد این که حاج آقا گفتند، در جواهر باشد.

شاگرد: البته تقریبا نزدیک 10 تا اصطلاح می‌‌گویند در ذراع هست.ذراع کجایی و اموی و هاشمی و … . اصطلاحاتی برای ذراع نقل می‌‌کنند. حالا این جا تا هشت تا گفته اند یکی هم ذراع مثلی است که از متفردات انوشیروانه .

استاد: ذرع و ذراع را درکتاب های لغت یکی می‌‌گویند. ذراع که البته به معنای دست …

شاگرد2: این جا البته  ضبطش را «ذَراع» گفته بودند بفتح، آن چیزی که معروف است و ما به گوشمان خورده این است که «ذِراع» می‌‌گویند.

استاد: یعنی حتی آن ذراع به معنای صاعد دست هم «ذَراع» است؟

شاگرد: به همین جا که می‌‌رسند همین جایی که الان اندازه‌‌ها را نقل می‌‌کنند …

استاد: «و کلبهم باسطٌ ذِراعیه»[2] آن هم شاید از همین متخذ باشد. غیر از این، بنظرم در آیات نداریم. داریم؟ البته نعمتی است که باعث زحمت است که چیزی به ذهنمان می‌‌آید، آقایان باید …

شاگرد: ما که خودمان نمی‌‌رویم حداقل …

استاد: فعال شدن برنامه‌‌های نور دیدم روی این wine لینوکس می‌‌شود. خیلی خوب بود.

شاگرد: اخیرا؟

استاد: دو تا، سه تاش خیلی راحت بالا آمد.

شاگرد: قبلا ظاهرا نمی‌‌شد.

استاد: در این نسخه پارسال‌‌ها نبود؟ این را نصب کردم خیلی هم برایم جالب بود. تا حالا نمی‌‌دانستم.

شاگرد: با wine اگر بالا بیاید خیلی راحت است.

استاد: بله دیگر اصلا راحت است. اگر بنا یکی دیگر را اجرا کنید … از دیشب تا حالا جامع الاحادیث1 … جامع الاحادیث3 را eror می‌‌دهد. فعال می‌‌شود، خود برنامه‌‌اش eror می‌‌دهد. اما نسخه جدید درایةالنور را قشنگ اجرا کرد. جامع الاحادیث 2.5 را قشنگ اجرا کرد، نور السیرة را با همین wine اجرا کرد.

شاگرد: از ماده ذاء و راء و عین در آیات شریفه 5 تا آمده است.

استاد: خب بخوانید.

استعمالات قرآنی ذراع

شاگرد: «وَ لَمَّا جاءَتْ رُسُلُنا لُوطاً سي‏ءَ بِهِمْ وَ ضاقَ بِهِمْ ذَرْعاً»[3] دومی هم همان «و کلبهم باسطٌ ذِراعیه بالوصید»[4] است. بعدی «وَ لَمَّا أَنْ جاءَتْ رُسُلُنا لُوطاً سي‏ءَ بِهِمْ وَ ضاقَ بِهِمْ ذَرْعاً»[5] یکی دیگر هم «ثُمَّ في‏ سِلْسِلَةٍ ذَرْعُها سَبْعُونَ ذِراعاً فَاسْلُكُوهُ»[6] است.

استاد: این آیه به این معروفی که این قدر خواندیم الان به ذهنمان نیامد. من جلوترها این طور نبودم. تا به این ماده مراجعه می‌‌کردم به ذهنم می‌‌آمد. «ثُمَّ في‏ سِلْسِلَةٍ ذَرْعُها سَبْعُونَ ذِراعاً فَاسْلُكُوهُ» هر دو تا لغت «ذرعها» و «ذراعاً» خیلی خوب!

شاگرد: 5 تا مورد در 4 آیه بود.

استاد: یکی‌‌اش که دیگر هم ذرع به معنای اندازه‌‌گیری …

شاگرد: این را چطور گفتند ذَراع است ؟

استاد: «فی سلسلة ذرعُها سبعون ذِراعاً»

 

برو به 0:05:55

بسم الله الرحمن الرحیم

جمع بندی اولیه بین روایات وقت نماز(با اندازه های مختلف)

 

در آن روایت دیروز که صحیحه فضلاء صحبتش بود، یک جمله اضافه‌‌ای در تهذیب داشت و یکی هم اختلاف سندی بین تهذیب و استبصار بود که ظاهرا صاحب وسائل هم از استبصار تصحیح کرده بودند. در تهذیب چاپ‌‌های دو جلدی که ما داریم این روایت صحیحه فضلاء در ذیل توضیح مقنعه نیست. چون کتاب تهذیب توضیح مقنعه است، شرح آن است. اول مرحوم شیخ در ذیل مقنعه روایاتی را آوردند و بخش عمده کتاب صلاة را تقریبا به پایان بردند بعد فرمودند که «ابواب الزیادات فی هذا الجزء، باب فضل الصلاة»[7] یعنی اول اگر بروید در ذیل اوقات صلاة بگردید آن جا روایتش را پیدا نمی‌‌کنید. باید بروید همه مباحث صلاة آخر صلاة در ابواب الزیادات آن جا ببینید. آن هم کتاب چاپ دو جلدی که ما داریم دو جور صفحه‌‌گذاری شده است. یکی همان قدیم بوده صفحه 208، یکی هم الان این چاپ جدیدش صفحه 240 شماره‌‌گذاری کرده است.

شاگرد: این زیادات به خاطر این بود که بعد از تدوین ایشان این روایت‌‌ها را پیدا کرده بودند که در آن باب خاص نیاوردند؟

استاد: نمی‌‌دانم الان این زیادات یعنی … آن چیزی که ظاهرش به ذهن می‌‌آید یعنی بر روال شرح مقنعه نیست. آن ابواب الزیادات یعنی زیادات بر آن چه که شیخ در مقنعه مثلا متنش را فرمودند.

شاگرد: بالا در قسمت اول صلاة اصلا اوقات صلاة دارند، دوباره پایین هم مواقیت دارند یا مثلا آن جا فضل صلاة هست، این پایین هم هست.

استاد: بله حالا الان کسانی که راجع به تهذیب شیخ توضیحاتی نوشتند، حالا بعد از ظهر که به سند مراجعه کردم دیدم که در ذیل اول کتاب الصلاة نیست، در ابواب الزیادات تهذیب است. حالا این دو تا سوالی که شما می‌‌فرمایید علی ای حال مطرح است. سوالات خوبی است که ببینیم بعدا اصلا روایاتش را که آن یک مقداری به ذهن دور می‌‌آید که مثلا بگوییم اول تهذیب را نوشتند بعدش …

من که ابتداء دیدم این طوری به ذهنم آمد که روایاتی را به تناسب عبارت مقنعه آوردند بعد «ابواب الزیادات فی هذا الجزء» زیادات یعنی آن‌‌هایی که دیگر به عنوان توضیح و ذیل عبارت مقنعه نیاوردند. حالا باز هم باید در کلمات علماء ببینیم که خود شیخ جایی یا دیگران توضیحی برای این ابواب الزیادات تهذیب دارند یا ندارد؟ خلاصه صفحه 240 این چاپ عرض کردم که 208 هم هست آن جا نقلشان این است که «الحسین بن سعید عن حریز بن عبدالله عن الفضیل بن یسار» بعد تا فضلاء خمسه. فضیل بن یسار و زرارة بن أعین و بکیر بن أعین و محمد بن مسلم و یزید بن معاویة عجلی. این 5 تا بزرگوار. خود حسین بن سعید بلاواسطه از حریز بن عبدالله سجستانی نقل کردند. آن وقت آیا ایشان می‌‌توانند نقل کنند یا نه؟ این‌‌ها را من خیلی تفحص مفصل نکردم که هیچ کجا هست یا نیست. غیر از این جا به نظرم یک جای دیگر در تهذیب هست که حسین بن سعید اهوازی رضوان الله علیه از حریز نقل کردند. ولی آیا ممکن است یا نیست و این اسقاطی در سند تهذیب است علی ای حال در استبصار هست. استبصار چیست؟ استبصار این است که «حسین بن سعید عن حماد بن عیسی عن حریز» خب وقتی در استبصار هست ظاهرا مرحوم صاحب وسائل هم که فرمودند «رواه محمد بن الحسن» صریحا اسم تهذیب نبردند بلکه فرموده بودند «و رواه الشیخ باسناده» خب در تهذیب این حماد افتاده است اما در استبصار آمده است. حالا اصل این که حسین بن سعید می‌‌تواند از حریز نقل بکند یا نه روی حساب سنشان، تولدشان، در این‌‌ها سن تولد و وفات نبود. امکانش هست یا نیست را نمی‌‌دانم.

 

برو به 0:12:12

شاگرد: سقط زیاد است چون عین همین سند و عین همین عبارت در استبصار فقط آن تکه‌‌اش …

استاد: صاحب وسائل هم حالا نمی‌‌دانیم از استبصار تصحیح کردند و گفتند حسین عن حماد عن حریز ؟ یا مثلا از استبصار که دیدند خودشان تصحیحاً سند تهذیب را هم، همان قرار دادند؟ ایشان خیلی تصریح ندارند ولی همین اندازه‌‌اش خوب است که فرمودند «رواه الشیخ باسناده عن الحسین بن سعید عن حماد بن عیسی عن حریز بن عبدالله».

ولی چه چاپ جدید، چه قدیم این دیگر ظاهرا گیری ندارد. چاپ دو جلدی هم صفحه ٢40 شماره‌‌گذاری شده که 2٠8 قدیم هست، اسمی از حماد در آن نیست. ظاهرا همه نسخه‌‌هایی که فعلا ما داریم … آیا صاحب وسائل نسخه‌‌ دیگری داشته یا نه، نمی‌‌دانم. احتمال قوی‌‌تر هم صاحب وسائل از همان استبصار نقل کردند روی حساب این که گفتند معلوم است در نسخه تهذیب اسقاط شده است.

شاگرد: این مقداری که برای ذراع از جامع المسائل نقل کردید که هر یک انگشتی 7 جوی کنار هم گذاشته شده است و هر ذراعی 24 تا انگشت است. این متفاوت است. الان مثلا ما داشتیم همین کار را کردیم به تعداد هر انگشتی 7 تا جو گذاشتیم اما تعداد این جوها کنار هم چون جوها هم باز با همدیگر متفاوت هست، همین جوی پوست‌‌کنده با جوی غیر پوست‌‌کنده، منطقه به منطقه هم باز جوها فرق می‌‌کند. یک معیار دقیق و مشخصی دست نمی‌‌دهد.

شاگرد2: موی برزون داشتید؟

شاگرد: آن را نداشتم اما انگشت را گذاشتم و 24 تا انگشت ذراعی که به دست آمد بیش از اندازه تعداد جوهایی بود که کنار هم چیدیم به اندازه هر 7 تا انگشت …

استاد: یعنی جوها بیشتر شد؟

شاگرد: انگشت‌‌ها بیشتر بود.

استاد: یعنی جوها کوچک بوده است.

شاگرد: خلاصه این یک معیار دقیقی نیست، باید یک معیار دقیقی از ذراع به دست بیاید که معلوم بشود بین 50  سانت است؟ 43 سانت است؟ 47 سانت است؟ چطوری می‌‌شود؟

استاد: آن ذراعی که دیروز صحبتش شد من در فرهنگ عمید نگاه کردم آن 104 سانتی متر برای یک گز بود. می‌‌گویند پارچه را گز می‌‌کنند که مثلا یک گز، دو گز. در فرهنگ عمید گفته 104 سانتی متر است که نیم گزش اگر ذراع باشد، 52 سانت می‌‌شود. باز هم خیلی می‌‌شود، از نیم متر هم بیشتر است. من هم یادم هست که بزازها این را داشتند بلند بود. بعدها متر و این‌‌ها آمد. بعضی‌‌ها هم با دستشان این طوری باز می‌‌کردند و یک برنامه‌‌ای برای خودشان داشتند، سر بینی و سر ابرو هر کدام از این‌‌ها آن روزها بود. نمی‌‌دانم الان هم این گز جایی مرسوم هست یا نه؟

 

برو به 0:15:57

علی ای حال اصل این که ذرع و ذراع الان هم صحبتش بود و آقا از کتاب ملا حبیب الله گفتند هر انگشتی 7 تا جو یا 6 تا هست.

شاگرد: یک خرده صریح نیست. باز عبارت را نگاه کردم …

شاگرد2: از 7 تا کمتر است و از 6 تا بیشتر است. چون پایین انگشت حساب می‌‌شده، این بالا هم نه. این پایین انگشت که تقریبا همه انگشت‌‌ها به یک اندازه است، این از 6 تا جو بیشتر است اما از 7 تا کمتر است.

استاد: 24 تا انگشت باشد، مثلا شش تا کفی که کنار هم گذاشته بشود بدون اصبع، این را در این مرجع‌‌ها هم گفتند که ذراع یعنی 6 تا کف را به هم بچسبانید، انگشت ابهام را از آن حذف کنید. خب این طوری که شما می‌‌گویید باطن انگشت حساب می‌‌کنند 24 انگشت می‌‌شود. علی ای حال روی سانتی‌‌متر بخواهد در بیاید به قول شما چون این‌‌ها مختلف است یک طوری به اصطلاح امروزی‌‌ها استانداردسازی است، استاندارد یعنی یک چیز ثابت فیکس که دیگر نشود این را یک مقداری هم این طرف و آن طرف بشود. این در آن نیاز هست اما آیا در آن مبادی که ما داریم چه اندازه این‌‌ها به کار می‌‌آید، عرض کردم که در جواهر در صلاة مسافر نسبتاً مفصل وارد شدند. در کتاب حج در مطاف که 26 سر است نمی‌‌دانم آن جا مفصل وارد شده بودند یا ارجاع به همان صلاة مسافر داده بودند. چند جا این هست. در آیات شریفه هم که امروز صحبت بود در این آیه شریفه در هر دو تا به کار رفته «فی سلسلة ذرعها سبعون ذراعا فاسلکوه» ذراع واحد است و و ذرع هم مسّاحی کردن آن مقدار به همان واحد است. لذا این بحث تفسیری هم می‌‌تواند داشته باشد، مفسرین هم این را توضیح … هم لغت، هم کتب تفسیری، هم فقهی همه این‌‌ها زمینه دارد، حالا باز هر چه می‌‌خواهم بگویم خیلی حرف باید در این زمینه باشد. هر چه بیشتر مراجعه ممکن است نکات خوب و بهتری برای تثبیت دقیق مقدار مشخص کنیم .18:55 ///////

شاگرد: اساسا نیاز است یا به خاطر این است که خود شارع این معیارها را فرموده است؟ در زمان خود شارع هم طبیعتا این اختلافات پیش می‌‌آمده یعنی این طور نبوده که مثلا وقتی ذراع می‌‌فرمودند دیگردقیق به سانت الان مشخص می‌‌شده. این طوری که نبوده. یک چیز متعارفی بوده می‌‌گفتند این هست، قبل از این یا کمتر از این اگر باشد نهایتا محل شک بوده وحکم قبلش جاری می‌ شده است.

استاد: آیا مثلا ذراع مثل وسیله‌‌ای مثل حالا بوده مثل متر؟ یا نه با خود ذراع حدود دست گویا همه متر همراه داشتند؟ نمی‌‌دانم.

شاگرد: الان در شهرستان‌‌ خود ما تا 30 سال بیش ذراع استفاده می‌‌شده، الان در باغ‌‌ها یک جریب دارند، یک ذرع دارند.

استاد: یعنی وسیله است اسمش ذرع است؟

شاگرد: بله مثلا یک جریب بیشتر از هزار ذرع است. در عرف شهرستان ما هزار متر از هزار ذرع بیشتر است.

استاد: جریب و این‌‌ها را که به کار می‌‌برند درست است. وسیله‌‌ای هم برایش دارند؟

شاگرد: می‌‌گویم یک مقیاس دارند که مشخص است که وقتی با ذراع حساب می‌‌کنند مثلا به جای این که هزار تا می‌شود نهصد و خرده‌‌ای می‌‌شود. نهصد و خرده‌‌ای ذراع یک مقیاس دارد، آن وقت یک جریب که هزار متر است یک مقیاس دیگر دارد. اگر با ذراع بخواهند متر بکنند باید هزار و دویست ذراع بگویند تا یک جریب بشود.

استاد: آن وقت کدامش را ابتداء قرار می‌‌دهند؟ اول ذراع را قرار می‌‌دهند بعد تبدیل به متر می‌‌کنند؟

شاگرد: اصلا تبدیلش نمی‌‌کنند. یا با ذراع می‌‌گویند یا با جریب می‌‌گویند.

 

برو به 0:20:50

استاد: ممکن است روی حساب سقی، اندازه‌‌ای که آب می‌‌رود بگویند این دو قفیز آب است می‌‌بینید دو ساعت می‌‌رود پس چند جریب است. ممکن است این طوری باشد. مناسبتی بین زمان آب رفتن … حالا الان چه کار می‌‌کنند ما نمی‌‌دانیم.

شاگرد: حاج آقای زنجانی این بحث را در بحث کرّ هم آوردند، آن وقت آن جا دقت زیادی کردند و تقریبا یک صفحه … بعد چند تا قول را مطرح کردند. مثلا بنابر یک قولی  چهارصد و هفتاد و خرده‌‌ای لیتر می‌‌گویند. بنابر یکی سیصد و خرده‌‌ای … حاج آقای سیستانی هم شِبر را 22سانت به ضرس قاطع  می‌‌گویند. من با وجب خودم گرفتم دیدم دقیقا 22 سانت است. ولی خب مثلا ممکن است یک نفر دستش دو برابر من باشد.

استاد: الان در روایت ما نحن فیه داریم که حضرت فرمودند ذراع بعد فرمودند نصفش.

وَ عَنْهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ وَ حُسَيْنِ بْنِ هَاشِمٍ وَ ابْنِ رِبَاطٍ وَ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى كُلِّهِمْ عَنْ يَعْقُوبَ بْنِ شُعَيْبٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ صَلَاةِ الظُّهْرِ فَقَالَ إِذَا كَانَ الْفَيْ‌ءُ ذِرَاعاً (قُلْتُ ذِرَاعاً مِنْ أَيِّ شَيْ‌ءٍ قَالَ ذِرَاعاً مِنْ فَيْئِكَ قُلْتُ فَالْعَصْرُ قَالَ الشَّطْرُ مِنْ ذَلِكَ قُلْتُ هَذَا شِبْرٌ قَالَ أَ وَ لَيْسَ شِبْرٌ كَثِيراً).[8]

 وقتی حضرت فرمودند نصفش «الشطر من ذلک» تعبیر این است «یعقوب بن شعیب عن ابی عبدالله علیه‌‌السلام قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ صَلَاةِ الظُّهْرِ فَقَالَ إِذَا كَانَ الْفَيْ‌ءُ ذِرَاعاً» وقتی فیء ذراع شد وقت نماز ظهر است. «قُلْتُ ذِرَاعاً مِنْ أَيِّ شَيْ‌ءٍ قَالَ ذِرَاعاً مِنْ فَيْئِكَ» یک ذراع از فیء خودت. «قُلْتُ فَالْعَصْرُ قَالَ الشَّطْرُ مِنْ ذَلِكَ» برای ظهر یک ذراع گفتم، برای عصر نصفش. «قُلْتُ هَذَا شِبْرٌ» یعنی ذراع وقتی نصفش کردیم یک وجب می‌‌شود. حالا شما فرمودید یاد این روایت افتادم. یعنی ذراع 44 می‌‌شود. دیدم در فرهنگ نبود، در یک جای دیگر بود دیدم نوشته بود ذراع حدودا 45 سانت است که من دیروز عرض کردم 46 سانت است.

شاگرد: آن وقت حضرت این حرف را تایید کردند؟

استاد: حضرت گفتند «قُلْتُ هَذَا شِبْرٌ قَالَ أَ وَ لَيْسَ شِبْرٌ كَثِيراً». شبر هم خیلی است. حضرت فرمودند خب شبر خیلی است حالا توضیحش را عرض می‌‌کنم.

شاگرد: این جا قبل از «أ و لیس»، «شبرٌ» هست. در تهذیب است؟

استاد: بله از تهذیب و استبصار از هر دو هست. دو تا شبر داریم؟

شاگرد: بله. «قال شبرٌ أ و لیس شبرٌ کثیرا»

استاد: نه! «قلتٌ هذا شبرٌ»

شاگرد: بعدش دوباره شبرٌ دارد. «قال شبرٌ أ و لیس شبرٌ کثیرا»

استاد: در وسائل این شبر را ندارد. خود تهذیب را می‌‌بینید؟

شاگرد: بله.

استاد: علی ای حال این خوب است. دالّ بر این است که نزد او معلوم است که ذراع دو وجب است. کما این که الان واضح است که هر ذراعی دو قدم است و هر قدمی یک وجب است. کف پای انسان متعارف با وجب خودش برابر است. یک ذراع دو قدم از قدم‌‌های خودش می‌‌شود. حالا چند تا دیگر هم توضیح هست که به بحث نیاز است.

شاگرد: در وسائل ظاهرا آن تکه نیست ولی در تهذیب هست.

و ما في صحيح «زرارة» عن الإمام الباقر عليه السلام‌ سألته عن وقت الظهر، فقال: ذراع من زوال الشمس، و وقت العصر ذراعان من وقت الظهر، فذاك أربعة أقدام من زوال الشمس، يمكن أن يراد به أنّ وقت تعيّن الظهر بحسب الفضيلة، هو آخر الحدّ المذكور، بحيث لا يصلّى فيه النافلة، كما لا تصلّى الظهر قبله في أثناء الحدّ المذكور إلّا بعد النافلة؛ فالظهر بلا نافلة، ثابتة في آخر الحدّ، و منفيّة قبل الآخر، إلّا أن تكون بلا فضيلة. و إنّما أطلق الوقت و لم يُقيّد بالفضل، لما يستفاد من بنائهم و عمل المسلمين من شدّة الاهتمام بوقت الفضيلة، حتى جعلوه وقت الصلاة، و بالجمع بين النفل و الفرض، حتّى جعلوه أفضل من رعاية أوّل الوقت المذكور للفضل.[9]

استاد: اول عبارت بخوانیم که یک چیزهایی راجع به ذراع هست. در این روایت همین باب هشتم چند جور ذراع در روایت معنا شده، یکی همین است که می‌‌بینید الان حاج آقا فرمودند عبارت دیروز را که خواندیم «و ما في صحيح «زرارة» عن الإمام الباقر عليه السلام‌ سألته عن وقت الظهر، فقال: ذراع من زوال الشمس، و وقت العصر ذراعان من وقت الظهر، فذاك أربعة أقدام» خودش تفسیر کردند یعنی ذراعان. اربعة اقدام یعنی ذراعان به زوال شمس اما همین روایت دوم باب هشتم است. باز می‌‌روید روایت چهاردهم همین باب را می‌‌بینید  «قَالَ لِي أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع الْقَامَةُ وَ الْقَامَتَانِ الذِّرَاعُ وَ الذِّرَاعَانِ فِي كِتَابِ عَلِيٍّ علیه‌‌السلام.»[10] قامة و قامتان، همان ذراع و ذراعان است و حال آن که روی این چیزی که ما الان می‌‌دانیم ذراع دو قدم نسبت به قامت می‌‌شود. دنبالش روایت 15 و 16 که تهذیب …

 

برو به 0:25:54

«عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ الْقَامَةُ هِيَ الذِّرَاعُ.

«وَ عَنْهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قَالَ لَهُ أَبُو بَصِيرٍ كَمِ الْقَامَةُ قَالَ فَقَالَ ذِرَاعٌ إِنَّ قَامَةَ رَحْلِ رَسُولِ اللَّهِ ص كَانَتْ ذِرَاعاً.»[11] این جا کاملا می‌‌بینید قامت و ذراع یکی شده است. خب حالا آن‌‌هایی که می‌‌گویند باید ذراع باشد اگر مطلق بود کدام این‌‌هاست؟ ذراع دو هفتمی بود یا ذراع مثل؟ الان ذراع واژه‌‌ای شد که تاب هر دو را دارد. ذراع یعنی قامت به معنای دو هفتم یا دو هشتم که بعضی‌‌ها گفته بودند ذراع یک چهارم است. تصریح خود صحیحه زراره به این است که ذراع قدمان است. خب اگر این طور باشد کدامش را باید بگیریم؟ چیزی که من می‌‌خواهم عرض کنم این است که علی ای حال یک ضابطه‌‌های روشنی داریم که این‌‌ها را از اول باید در نظر بگیریم. الان در شرح لمعه و جاهای دیگر هم بود، در مکه دو بار انعدام ظل داریم، در مدینه یک بار در سال داریم. یعنی همان بلندترین روز سال که آخر خرداد و اول تیر ماه است سایه در مدینه طیبه منعدم می‌‌شود. چون خورشید در طولانی‌‌ترین روز سال از استواء حدودا 23 درجه به عرض شمالی آمده پس می‌‌فهمیم که عرض جغرافیایی مدینه هم 23 درجه است. یعنی در همان طولانی‌‌ترین سال خورشید بالای سر مدینه می‌‌آید و 23 درجه از استواء فاصله می‌‌گیرد. اما در همین ایامی که اول دی ماه هست خورشید از استواء 23 درجه عرض جنوبی پیدا کرده است. خب از بالای سر مدینه که خودش عرض جغرافیایی‌‌اش 23 هست، وقت ظهر از بالای سرشان چقدر پایین‌‌تر می‌‌رود؟ 46 درجه یعنی وقتی الان اول دی ماه ظهر مدینه هست و خورشید روی نصف النهار مدینه می‌‌آید از قمة الرأسشان، از بالای سرشان که 23 درجه عرض جغرافیایی است خورشید چقدر مایل است؟ حدودا 45 درجه. معنای 45 درجه که دیروز عرض کردم تانژانت زاویه 45 درجه یک است. معنایش چیست؟ معنایش این است که همین الان در مدینه وقت زوال ما چقدر سایه داریم؟ یک قامت. یعنی مثل. زاویه 45 درجه یک است. و لذا خورشید وقتی روی نصف النهار می‌‌آید وقتی به یک شاخصی که در مدینه نصب کردیم می‌‌تابد آن زاویه‌‌ای که شمس با رأس شاخص تشکیل می‌‌دهد زاویه 45 درجه می‌‌شود و سایه‌‌ای هم که تشکیل می‌‌دهد به اندازه خودش است. ظاهرا قانونش این است که 45 درجه از سر مقیاس این طرف رفته، یک سایه مساوی خودش انداخته است. نکته مهم این است که وقتی خورشید زاویه 45 درجه با رأس مقیاس انجام می‌‌دهد وقتی پایین‌‌تر می‌‌رود سایه به سرعت بلند می‌‌شود، زمان کمتری می‌‌برد تا بلند بشود اما وقتی که در ایام تابستان است خورشید بالای سر مدینه آمده، اصلا مقیاس سایه ندارد وقتی می‌‌خواهد خرده خرده از سر مقیاس پایین برود و سایه تشکیل بدهد، زمانی که برای 40 سانت و 50 سانت می‌‌برد بیشتر است. چرا؟ آن هم به خاطر همان نسبت‌‌های مثلثاتی خود تانژانت که از صفر تا 45 درجه یک طور است، از 45 درجه به بعد … لذا می‌‌گویید تانژانت زاویه 90 درجه … خیلی جالب است که تانژانت 45 درجه، یک است و 90 درجه بی‌‌نهایت است. یک کجا و بی‌‌نهایت کجا! این‌‌ها واضح است. من هم عرض کردم حتی قبل از این که من اصطلاحاتش را ببینم در عالم طلبگی شکلش را کشیده بودم بحث می‌‌کردیم و برایم واضح بود که این طوری است.

 

برو به 0:30:31

بنابراین این زمانی که در مدینه بوده و ائمه به این‌‌ها می‌‌فرمودند که ذراع را حساب کن، یک بار مثل می‌‌گفتند ذراع مثل است، اولا آن باقی‌‌مانده را هم حساب می‌‌کنیم یا نه؟ ظاهرش این است که باقی‌‌مانده حساب نمی‌‌شود اما برای عرف خیلی سخت است که مدام اول زوال برود ببیند چقدر سایه بود بعد بیاید اضافه کند. قانونش این است که نباید آن مقداری که مانده را اضافه کنیم. چرا؟ چون فیء آن مقدار سایه‌‌ای است که بعد از زوال، بعد از نقصان نهایی ظلّ اضافه شده است. خب وقتی قانونش این است فرق می‌‌کند دیگه. این مقدار اضافه شدن در زمستان اگر بگویید ممکن است مثل در زمستان که به اندازه یک مثل زیاد می‌‌شود چون بالاتر از 45 درجه است زمانی که می‌‌برد برابر باشد با زمان دو هفتمی که در زمان تابستان است. بنابراین اختلاف روایات احتمال دارد که محمول بر اختلاف ازمنه باشد یا نه؟ این را به عنوان سوال عرض کردم. این ضوابطی که عرض کردم ظاهرا مشکلی ندارد، ضوابط روشنی است. حالا که این طور است اگر آن مقدار زیادی بعد الظل را می‌‌خواهیم بگوییم؟ این چه می‌‌شود؟ این لازمه‌‌اش این است که در طول سال زمانی که می‌‌برد فرق بکند. اگر می‌‌خواهیم باقی‌‌مانده را به اضافه بگوییم مشکل حسابی که داریم این است که خب در خود مدینه در زمستان وقت زوال یک مثل داریم، دیگر چه کار می‌‌خواهیم بکنیم؟ زیادی به اضافه باقی مانده! این نمی‌‌شود. اصلا دو هفتم که هیچی نداریم، وقت زوال یک مثل داریم. البته در کتاب‌‌های متعدد دیدم. تصریحا متعدد دیدم که در کتاب‌‌ها تصریح می‌‌کردند که ما ذراع و فلان می‌‌گوییم این یعنی اضافه بر آن چیزی که از وقت زوال می‌‌ماند. این را مسلّم گرفتیم که آن چیزی که وقت زوال می‌‌ماند هیچی. حتی ظلّ می‌‌گویند ولی فیء را هم گفتند اما می‌‌گویند این ظلی است که … فیء همانی است که بعد از زوال حادث می‌‌شود.

شاگرد: اگر چنانچه ذراع جعل شارع باشد، این با تغییر ازمنه تغییر بکند درست درمی‌‌آید که حضرت مثلا در وقت  …

استاد: ذراع تغییر نمی‌‌کند. زمانش تغییر می‌‌کند.

شاگرد: این طوری که الان شما می‌‌فرمایید یک وقت قدمان را ذراع می‌‌گویند، به قامت هم ذراع می‌‌گویند. آن وقت قدمان کجا و قامت کجا! متفاوت است. اگر همین ذراع از قسمتی و عضوی از اعضای بدن اخذ شده که از سرانگشت تا بازو  باشد این را ذراع می‌‌گویند. اگر این باشد حدش معلوم است.دیگر زمستان و تابستان ندارد. این اندازه …

استاد: من عرض نکردم که ذراع تغییر می‌‌کند. گفتم زمانِ طی سایه برای این که یک ذراع بشود تغییر می‌‌کند. من مثالی خارجی بزنم. شما یک ساعت می‌‌بندید شروع به نگاه کردن می‌‌کنید، در زمستان می‌‌گویید که یک سایه‌‌ای هم داریم وقت زوال خط می‌‌کشیم می‌‌گوییم این سر سایه است و وقت زوال است، مثلا 40 سانت سایه بوده بعد می‌‌گویید حالا می‌‌خواهم به اندازه 45 سانت یعنی ذراع سایه بلند شود ولی ساعت را هم می‌‌بینید، در تابستان این 45 سانت مثلا 50 دقیقه می‌‌شود، در زمستان ساعت که می‌‌گیرید همین 45 سانت است، 45 سانت تغییر نمی‌‌کرد ولی در زمستان 20 دقیقه می‌‌شود. منظورم معلوم شد؟

شاگرد: بله. در این که مشکلی نداریم. اما این که ذراع یک دفعه به قدمان تفسیر بشود، یک دفعه به قامت.

وَ رَوَاهُ الشَّيْخُ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ عَنْ زُرَارَةَ مِثْلَهُ إِلَّا أَنَّهُ تَرَكَ قَوْلَهُ وَ إِذَا بَلَغَ فَيْؤُكَ ذِرَاعَيْنِ إِلَى آخِرِهِ- وَ زَادَ قَالَ ابْنُ مُسْكَانَ وَ حَدَّثَنِي بِالذِّرَاعِ وَ الذِّرَاعَيْنِ سُلَيْمَانُ بْنُ خَالِدٍ‌ وَ أَبُو بَصِيرٍ الْمُرَادِيُّ وَ حُسَيْنٌ صَاحِبُ الْقَلَانِسِ وَ ابْنُ أَبِي يَعْفُورٍ وَ مَنْ لَا أُحْصِيهِ مِنْهُمْ.[12]

استاد: این خود روایات است. آن چیزی که ما الان گیری نداریم این که مشهور بین اصحاب و ائمه بوده ببینید الان چه تعبیری بود! می‌‌گوید که «قال ابن مسكان حدثني بالذراع و الذراعين» یعنی این یک مطلب خیلی معروفی بوده، بین تمام فضلای اصحاب «حدثنی بالذراع و الذراعین» بین این 5 تا، چه کسانی؟ «سليمان بن خالد و أبو بصير المرادي و حسين صاحب الفلانس و ابن ابي يعفور و من لا أحصيه منهم.» یعنی می‌‌خواهد بگوید این قدر معروف بوده است. عرض من این است که این ذراعی که معروف بوده و می‌‌گفتند نباید شک کنیم همان دو هفتم است. فقط آن 3 تا روایتی می‌‌ماند که ذراع را به خود مثل و قامت تفسیر کرده بود. پس ما برای ذراع مشکلی نداریم، ذراع یعنی دو هفتم، خلاص. فقط می‌‌ماند آن 3 تا روایتی که نقل شده را چطوری توجیه کنیم. بحث ما سر این بود. احتمالاتی است. یک احتمالش همین است که می‌‌گوییم آن جا ذراع همان ذراع است فقط در وقت‌‌هایی که خیلی سریع بلند می‌‌شود زمانی حساب شده یعنی حدود آن ذراعی که در وقت‌‌های دیگر عرف وقت می‌‌گرفته تا ذراع بشود می‌‌گویند در زمستان چون خیلی سریع بلند می‌‌شود به اندازه یک قامت خود مقیاس بلند بشود، زماناً برابر او می‌‌شود. پس معادله زمانی است که این جا در بعضی اوقات برابر اوست. این یک احتمال است. نمی‌‌گویم هم احتمال درستی است ولی خب علی ای حال بعد به عنوان این که تصور کنیم. [13]

خب حالا وقتی آن جا ذراع می‌‌گویند اگر این ذراعی که  جاهای دیگر می‌‌گوییم ناظر به همین ذرعی که ذراع است باشد باید فیء هم ذراع باشد. معنایش چیست؟ معنایش مثل است. همین است که … ولی ادله روشنی در قبلی‌‌ها هست دالّ بر این است که ذراع همان دو هفتم است.[14]

احتمال دوم که شاید این درست‌‌تر باشد. این که حضرت فرمودند قامت ذراع است یعنی ذراع  و قامت به حساب رحل پیامبر خدا مقیاس بوده، نه این که در این روایت هم بگویند که نماز را به ذراع بخوان، در این روایت دارند می‌‌گویند قامت و ذراع مثل هم هستند اما آن جایی که گفتند نماز ظهر را به ذراع بخوان، آن جا صریح است به این که آن قدمان از قامت است. پس یعنی دو تا ذراع داریم، یک ذراعی که به حساب رحل همان خود قامت است، یک ذراعی که میزان نماز ظهر است که ذراع اولی، دو هفتم ذراع دومی می‌‌شود. این هم یک احتمال دیگر بود. چون در آن روایات نبود که آن وقت نماز را بخوان.

شاگرد: حضرت که در مقام بیان حکمی … همین طوری فرمودند ذراع است؟

وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ بُكَيْرٍ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ وَقْتِ صَلَاةِ الظُّهْرِ فِي الْقَيْظِ- فَلَمْ يُجِبْنِي فَلَمَّا أَنْ كَانَ بَعْدَ ذَلِكَ- قَالَ لِعُمَرَ بْنِ سَعِيدِ بْنِ هِلَالٍ إِنَّ زُرَارَةَ سَأَلَنِي- عَنْ وَقْتِ صَلَاةِ الظُّهْرِ فِي الْقَيْظِ فَلَمْ أُخْبِرْهُ- فَحَرِجْتُ مِنْ ذَلِكَ فَأَقْرِئْهُ مِنِّي السَّلَامَ- وَ قُلْ لَهُ إِذَا كَانَ ظِلُّكَ مِثْلَكَ فَصَلِّ الظُّهْرَ- وَ إِذَا كَانَ ظِلُّكَ مِثْلَيْكَ فَصَلِّ الْعَصْرَ.[15]

استاد: حالا این هم باز ضمیمه بکنم. دیروز هم اشاره کردم. مسأله ذراع و ذراعان که دو هفتم است این که متعدد روایات دارد که می‌‌گوید «من أحصیه منهم» اما باز خود وقت نماز ظهر مثل و مثلین هم دارد. تصریح است. روایت سیزدهم می‌‌فرماید «عن زرارة سألتُ أباعبدالله علیه‌‌السلام عن وقت صلاة الظهر فی القیظ» این خوب شد. این موید عرض من است که وقت صلاة ظهر در تابستان «فَلَمْ يُجِبْنِي فَلَمَّا أَنْ كَانَ بَعْدَ ذَلِكَ قَالَ لِعُمَرَ بْنِ سَعِيدِ بْنِ هِلَالٍ إِنَّ زُرَارَةَ سَأَلَنِي عَنْ وَقْتِ صَلَاةِ الظُّهْرِ فِي الْقَيْظِ فَلَمْ أُخْبِرْهُ فَحَرِجْتُ مِنْ ذَلِكَ فَأَقْرِئْهُ مِنِّي السَّلَامَ وَ قُلْ لَهُ إِذَا كَانَ ظِلُّكَ مِثْلَكَ فَصَلِّ الظُّهْرَ وَ إِذَا كَانَ ظِلُّكَ مِثْلَيْكَ فَصَلِّ الْعَصْرَ.» این دلالتش خیلی روشن است.

 

برو به 0:40:02

شاگرد: این که در تابستان است بدتر شد.

استاد: نه بدتر نشد. چون در تابستان ابراد داریم. حالا مسأله ابراد هم می‌‌آید. یعنی چون در تابستان هوا گرم است مانعی ندارد که عقب بیندازد برای این که شدت حرارت فروکش بکند و بعد بخواند. روایات این جا خیلی جورواجور و مفصل است.

شاگرد: آن چیزی که شما فرمودید با زمستان سازگار است.

استاد: من فقط برای سایه عرض کردم. اما این که شارع به مکلفی می‌‌گوید چطوری در تابستان نماز بخوانید ممکن است عنایات دیگری باشد، یک حیثش، حیث زمانی است که سایه برای بلند شدن حساب … ملاحظات دیگری هم شارع می‌‌فرماید.

شاگرد: اگر به خاطر تعبیر ظلّ که این جا به کار رفته یعنی خود آن کمترین سایه هم ملاحظه شده به خاطر همین تعبیر به مثل شده است یعنی این طوری نبوده که ازفیء مثل را اراده کنند.

استاد: بله آن مطلب خوبی است شاهدش هم همان کلمه قیظ است. چرا؟ چون در شتاء ظلّ مثل هست چون همان اول ظهر «ظلّک مثلک» البته زراره در کوفه بوده، در عراق در زمستان که از مثل هم بیشتر سایه داریم چون عرض جغرافیایی کوفه …

شاگرد: شبیه ایران نیست؟

استاد: شاید بالا باشد. از 30 بالاتر است، شاید 34 و این‌‌ها باشد. اگر مثلا 33 باشد وقت زوالِ زمستان بگویید برای خود استواء 23 درجه آن طرف، 33 درجه هم بالای سر خودش که 50 و خرده‌‌ای می‌‌شود که سایه از مثل هم بیشتر است. فلذا در تابستان بالای سرش می‌‌آید و فقط 10 درجه سایه دارد. چون خورشید 10 درجه از سرش مایل است سایه کمی دارد. این خیلی خوب است که حضرت دارند می‌‌فرمایند «إذا کان ظلّک مثلک» یعنی طول می‌‌کشد، واقعا برای تابستان زمان می‌‌برد. خب حالا می‌‌بینید داریم به این ظرافت‌‌کاری‌‌های روایات، عبارتی که در آن هست داریم انس می‌‌گیریم تا هر چه جلوتر برویم و دونه دونه‌‌اش ببینیم که ان شاء الله خدا لطفی بکند معلوم می‌‌شود.

شاگرد: دو احتمال گفتید. باز هم احتمالات دیگری هم هست؟

استاد: الان نه! ممکن است قبلا آمده باشد اما الان چیزی در ذهنم نیست.

شاگرد: این سوالی که آقا فرمودند آن وقتی که حضرت دارد می‌‌فرماید که ذراع  قامت است، در صورتی احتمال دوم شما سر می‌‌رسد که در بیان حکم نباشد. شما این سه تا روایتی که می‌‌فرمایید این جا سوال از نماز نشده بود همین طور فقط حضرت اخبار کردند که ذراع قامت است.

استاد: من منکر دلالتش بر همینی هم که شما می‌‌گویید منکر نیستم. دوباره می‌‌خوانم ببینید «القامة و القامتان الذراع و الذراعان فی کتاب علیّ علیه‌‌السلام» این یکی بود. سه تا روایت بود. بعد «سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه‌‌السلام يَقُولُ الْقَامَةُ هِيَ الذِّرَاعُ.» و آخری هم «قَالَ لَهُ أَبُو بَصِيرٍ كَمِ الْقَامَةُ قَالَ فَقَالَ ذِرَاعٌ إِنَّ قَامَةَ رَحْلِ رَسُولِ اللَّهِ ص كَانَتْ ذِرَاعاً.» این سه تا. حالا اگر باز هم هست … همه این‌‌ها را مرور کردم الان در ذهنم هست.

شاگرد: انگار از آن برداشت می شود که گویا قامت به عنوان یک معیاری در یک جایی قرار داده شده است …

استاد: این را من قبول دارم که معلوم می‌‌شود مثل حکومت چطور می‌‌گوییم! اشاره دارد به یک چیزی که جای دیگر حکم داشته است. در این روایت حکمی برایش نشده است.

شاگرد2: یعنی به درد غیر از نماز هم نمی‌‌خورد. یعنی ولو این که اسم نماز نیامده اما دارد سوال می‌‌کند از چیزی که معیار نماز است، وقت نماز است.

استاد: و لذاست که اگر آن دو تا احتمال را … احتمال دومش با این چیزی که الان می‌‌خواهم بگویم سازگار است که اگر این روایت حکم را هم می‌‌خواهد بگوید تازه رابطه بین ذراع و ذراعین با مثل و مثلین می‌‌شود. هر چه آن جا می‌‌گوییم این جا هم می‌‌گوییم. بیش از این دیگر نیست. یعنی این سه تا روایت جزء دسته روایاتی می‌‌شوند که می‌‌گویند وقت ظهر مثل است،  مثلین است. همان حرفی که فتوای اصلی ابوحنیفه است بر خلاف سایرین مثل مالکی و شافعی. خب این در روایات هست. مثل و مثلین این جا یک دسته روایات می‌‌شود. این سه تا هم جزء این دسته‌‌ها می‌‌شوند، بیش از این دیگر نمی‌‌شود. بعدا باید ببینیم چطور باید بین این‌‌ها جمع کنیم.

 

برو به 0:45:00

شاگرد: احتمال تقیه هم هست؟

استاد: تعبیری که حضرت آوردند خیلی تقیه را دور می‌‌برد. دیگر چه لزومی داشت بگویند «فی کتاب علیّ».

شاگرد2: آن جا که اول سوال کردند جواب ندادند چه؟ بعد فرمودند …سلام برسان.

استاد: بله آن سر وجهش هم هست. حتی می‌‌گویند حضرت جوابش را ندادند اما ناراحتم که چرا به او جواب ندادند؟

شاگرد3: این الان شرایطی است که می‌‌تواند فضای تقیه باشد. چون روایات مثل و مثلین این یکی بود، نه «کتاب علیّ» کتاب علیّ قامت بود.. الان در آن فضا احتمال تقیه نیست؟

استاد: در مثل و مثلین؟ آن ممکن است. من آن را منکر نشدم. می‌‌گویند بعدا باید جمع کنیم. من می‌‌گویم فعلا اگر این احتمالات راجع به این 3 تا روایت سر نرسید فوقش این است که این‌‌ها جزء گروه روایت مثل و مثلین می‌‌شوند.

شاگرد: روایات مثل و مثلین زیاد است؟ یا همان یک روایت است؟

استاد: حالا من شماره زدم. خود حاج آقا این جا حدود 20 تا، 22 – 23 تا روایت می‌‌آوردم. جواهر هم مفصل آوردند حالا دونه دونه هر کدام را جدا جدا بررسی کنیم.

شاگرد: منظورم این است که آن روایات مثل و مثلین این قدر زیاد است که آدم نمی‌‌تواند در آن احتمال تقیه بدهد؟

استاد: آن قدرش را من بررسی نکردم، ان شاء الله می‌‌بینیم. چون هنوز مانده تا ببینیم. شنبه خدمتتان عرض می‌‌کنم.

شاگرد: برداشتم این بود این اختلافی که بین روایات بود سه تا وجه شد. یک وجه این شد که زماناً محاسبه شده است چون زماناً می‌‌خواستند یکی بشود …

استاد: بله معادل زمانیِ حدودی آن هست.

شاگرد: یک وجه دیگر این است بگوییم که وجه دومی که فرمودید در این روایات انگار یک ذراع دیگری دارد گفته می‌‌شود. یک وجه سومی هم بیان فرمودید بگوییم یعنی آن جاهایی که مثل می‌‌گویند، ظلّ را می‌‌گویند و آن جاهایی که ذراع می‌‌گویند فیء را می‌‌گویند. این هم یک وجه می‌‌تواند باشد.

استاد: ولو در تابستان. چرا؟ به خاطر این که چون سخت بوده تشخیص مثل آسان‌‌تر است و با کل آن چیزی که وقت زوال می‌‌ماند چون بناء شریعت بر سمحه سهله است می‌‌گویند تو دیگر کار نداشته باش چقدر وقت زوال مانده بود، تو فقط نگاه کن مثلت بشود. یک بخشی که مانده بود، آن مقداری هم که به آن اضافه می‌‌شود مثل دیگر وقتی است که وقت نافله گذشت، حتما باید ظهر را بخوانی. حالا وجوه دیگری هم هست جلو برویم. من گفتم این بحث مواقیت از نظر علمی خیلی فایده دارد ولو آخر کار قرار نیست که وقت نماز برای آدم مبهم بشود. از نظر علمی و این که لسان روایات چطوری هست برای جاهای دیگر خیلی نافع است. بعضی‌‌ جاها آدم مطمئن می‌‌شود که چون خیلی محل ابتلاء بوده این جا میخش کوفته شده است. مواردی که محل ابتلاء نبوده چه بسا گاهی مطمئن می‌‌شوند اشتباه شده در آن چیزی که از یک روایتی تلقی شده و میخش مثلا در کلاس فقه کوفته شده است. این‌‌ جاها برای بحث‌‌های مانحن فیه خیلی خوب است. این انس گرفتن به نحو بیان است، به لسان است، به این که چطوری احکام را می‌‌فرمایند. این از این نظر خیلی نافع است. لذا روایات هم متعدد است، جمع‌‌بندی هم کارهای خوبی می‌‌برد.

شاگرد: کلا روایات را که نگاه می‌‌کنیم یک نحو انضباط سعی شده است  به قضیه داده شود اما خیلی سفت نیست. البته یک مساله‌‌ای که پیش می‌‌آید اگر قرار است که یک کاری جماعةً انجام بشود طبیعی است که سراغ یک جاهایی بروند مثلا بحث حائط که مطرح شده یا قامت رحل که مطرح شده چه بسا این‌‌ها برای جاهایی بوده که خواستند همه یک جا جمع بشوند و همه با هم نماز جماعت باشد اما خب وقتی خواستند برای افراد تک تک فرادی بخوانند باز هم یک ضابطه‌‌ای داده بشود، خیلی شاید دیگر آن سخت‌‌گیری نبوده، یک مقدار راحت‌‌تر به قامت خودشان به یک چیزی که دم دستشان بوده است. این احتمال ممکن است یعنی بگوییم که امر یک مقدار سهل است آن جایی که ضابطه‌‌مندتر است …

استاد: این فرمایش شما را به عنوان یک جمع تبرعی می‌‌گوییم البته قبل از مراجعه. قبل از مراجعه خودمان می‌‌گوییم که این احتمال هست، عرف ممکن است این حرف شما را سریع نفهمد، ظهور عرفی ندارد، جمع عرفی نباشد اما این احتمالی است که می‌‌شود جمع کرد. قبل از این که به آن احتمال شما برسیم باید ببینیم اشاراتی در کلام خود معصومین به این هست یا نیست؟ لذا الان که حاج آقا وارد می‌‌شوند می‌‌خواهند بگویند خود معصومین فرمودند، خودشان گفتند چرا ما این طوری گفتیم؟ وقتی خودشان گفتند آن احتمالی هم که شما می‌‌گویید ولو احتمال درستی هم باشد برای مراحل بعدی و وجوهی است که می‌‌تواند در رتبه بعد باشد.

 

برو به 0:50:21

شاگرد: اصطلاح ذراع، قدمان، قامت، مثل و مثلین در فقه فقط کاربرد برای تعیین وقت صلاة دارد یا جاهای دیگر هم به کار می‌‌رود؟ فایده دیگری هم دارد؟

استاد: ذراع که خیلی جاها به کار می‌‌رود.

شاگرد: مثلا در کجا؟

استاد: عرض کردم که مثلا در مطاف. در کتاب حج می‌‌گویند مطاف 26 ذرع است. فاصله بین مقام و بیت دقیقا باید بررسی شود. در نماز مسافر مسافتش فرسخ است، هر فسخی 3 میل است، 4 میل است، هر میلی 4 هزار است یا 3 هزار است بعد همین طور می‌‌آید تا به ذراع می‌‌رسد. عرض کنم در کرّ …

شاگرد2: تطهیر و پاک شدن کف پا.

استاد: جاهای متعددی است که آدم چقدر راه برود تا پاک برود.

شاگرد: می‌‌خواهم بگویم این جا وقتی می‌‌خواهند تعیین ذراع بکنند و آدم می‌‌بیند متفاوت تعیین کردند ممکن است که اصلا آن محلّ بیان حکم متفاوت باشد یعنی یک وقت بیان ذراع کردند نه برای تعیین وقت صلاة مثلا برای همان فاصله بین …

استاد: این فرمایش شما مبتنی بر این هست که ذراع یک حقیقت شرعیه باشد و حال آن که تقریبا شاید مقطوع‌‌به باشد که عرفیه است یعنی شارع یک وضع خاصی خود او مثل نماز و این‌‌ها برای ذرع و ذراع ندارد. همانی که عرف داشتند. چون کلام شارع ناظر به همان حقیقت عرفیه هست این فرمایش شما را نمی‌‌شود بگوییم. هر جایی برود همان  چیز عرف است. اگر بود «لبانَ» که شرع می‌‌فرمود این اختصاصی خودم است و من یک ذرعی برای خودم دارم و حال آن که این طور چیزی نبوده است.

شاگرد: ذراع‌‌ها متفاوت نبودند؟ مثلا آن رطل عراق و رطل و … در در بحث کر یک اختلافی سر اختلاف همان رطل است، این جا ذراع‌‌ها یکی بوده در عراق و …

شاگرد2: همین الانش ذراع همه ما با همدیگر متفاوت است.

استاد: محاسبه‌‌اش را در جواهر در بحث صلاة مسافر نگاه کنید. من آن جا فقط یادم است که مرحوم صاحب جواهر دارند و اقوال مختلف را راجع به ذراع می‌‌آورند و راجع به خود میل می‌‌آورند و این اختلافات علی ای حال هست. الان که این همه ارتباطات نزدیک شده تا بیایند یک چیزی را استاندارد کنند می‌‌بینید که چقدر طول می‌‌کشد. این‌‌هایی که در کارها با چه زحمتی ایزوی(iso) کذا می‌‌کنند. آخرش هم بعد از مدتی …

شاگرد: عرض می‌‌کنم شید به خاطر این که این احتمالات رخت بربندد رحل پیامبر را به عنوان ذراع تعیین کردند یعنی ذراع را به آن جا مقیاس کنید و الا اگر بنا بود که همه ذرع بفرمایند خب خیلی متفاوت از همدیگر است. همین را شما حساب کنید که بین 50 سانت تا 42 – 43 سانت تا 44 سانت که دو تا شبر یک ذراع بشود. خیلی تفاوت است.

استاد: همان کسی که برای پیامبر خدا رحل را می‌‌ساخت روی ذراع عرفی ساخت؟ یا حضرت گفتند این اندازه که من به تو می‌‌گویم بساز که اسمش ذراع است.

شاگرد: عمده این است که پیغمبر این را امضاء کرد. حالا به هر چه این را ساخت .به ذراع عرفی ساخت یا هرچه. اما این ذراع به امضای پیغمبر رسید، بعدش هم امام صادق همین را به عنوان ذراع تعیین کردند.

استاد: نظیر آن که مثل مثقال شرعی و صیرفی که می‌‌گوییم. می‌‌گوییم مثقال شرعی یعنی آن از آن چیزهایی است که در مرأی و مسمع شارع اسم مثقال روی آن گذاشته شده شما می‌‌گویید این اندازه! خب آن اندازه که ما الان نمی‌‌دانیم و دسترسی نداریم. جز همان چیزی که عرف می‌‌گویند دسترسی نداریم. نکته‌‌ای که عرض کردم این است که آیا آن کسی که رحل را می‌‌ساخت، تعیین اندازه را حضرت به او گفتند؟ گفتند تو کار به عرف نداشته باش، این اندازه بساز که ذرع است؟ یا او روی عرف خودش ساخت و عرف گفتند ذرع هست.

شاگرد: لسان روایت همین طوری است. رحل حضرت اندازه یک ذراع است. البته چیز روشنی بوده …

استاد: و گفتم آیه شریفه «فی سلسلة ذرعها سبعون ذراعا» معلوم است که ناظر به عرف بود، همان زنجیر و چیزی که «سبعون ذراعا» همین بود که عرف و حتی مشرکین هم می‌‌فهمیدند. بینشان بودند که آیه دارد با آن‌‌ها حرف می‌‌زند.

شاگرد2: این سوال از امثال زراره که افقه بود برای چه بود که ذراع را مشخص کنند؟

 

برو به 0:55:04

استاد: آن‌‌ها از وقت سوال می‌‌کردند. یا از این که مساله ذراع زمان‌‌هایش متفاوت می‌‌شد.

شاگرد: از ذراع هم پرسیدند.

استاد: کدام روایت بود؟ همین روایتی که الان دومی بود؟

شاگرد2: همانی که فرمودند رحل پیغمبر.

وَ عَنْهُ عَنِ الْمِيثَمِيِّ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ وَهْبٍ عَنْ عُبَيْدِ بْنِ زُرَارَةَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ أَفْضَلِ وَقْتِ الظُّهْرِ- قَالَ ذِرَاعٌ بَعْدَ الزَّوَالِ- قَالَ قُلْتُ: فِي الشِّتَاءِ وَ الصَّيْفِ سَوَاءٌ قَالَ نَعَمْ.[16]

استاد: مثلا روایت 25 «عَنْ عُبَيْدِ بْنِ زُرَارَةَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه‌‌السلام عَنْ أَفْضَلِ وَقْتِ الظُّهْرِ قَالَ ذِرَاعٌ بَعْدَ الزَّوَالِ قَالَ قُلْتُ: فِي الشِّتَاءِ وَ الصَّيْفِ سَوَاءٌ قَالَ نَعَمْ.» این هم یک روایت است.

شاگرد:  شما می‌‌فرمایید یک کمی مخالفت دارد.

استاد: مخالفت ندارد.

شاگرد: با احتمال اولتان که می‌‌گفتید …

استاد: اتفاقا این روایت موافق مسأله‌‌ای است که جواب می‌‌دهیم. ما الان چه می‌‌گوییم؟ ما می‌‌گوییم در زمستان و تابستان شما باید شاخص را نگاه کنید که وقت‌‌ها فرق می‌‌کند یعنی وقت نافله که می‌‌گویند می‌‌خواهید بخوانید در زمستان کمتر می‌‌شود تا تابستان. الان این روایت موافق همانی است که شما مسأله جواب مردم می‌‌دهید. یعنی می‌‌گویید وقت دو هفتم شاخص در زمستان و تابستان وقت نافله تغییر می‌‌کند.

شاگرد: آن احتمال شما که می‌‌فرمودید علت این که یک جا ذراع‌‌ها به قامت تفسیر می‌‌کنند و یک جا به قدمین …

استاد: بله آن احتمال اول این بود که بعضی مواضع برای معادل‌‌سازی زمانی این کار را کردند. ما الان معادل‌‌سازی در جواب مردم نمی‌‌دهیم، یعنی ما طبق همین روایت به اختلاف زمانی جواب می‌‌دهیم. فقط میزان را دو هفتم می‌‌گیریم اما آن محتمل است که می‌‌خواستند معادل‌‌سازی زمانی باشد چون بعض مواقع برای بعضی افراد اسهل بوده است. ان شاء الله برای شنبه یک نگاهی به همه این روایات نگاه بیندازید و در ذهن ما حاضر باشد.

شاگرد: الان ما وسائل را نگاه کنیم، کتاب حاج آقا و جواهر؟

استاد: بله. صلاة حاج آقا رضا را من تازه نگاه نکردم، ایشان هم خیلی منظم بحث می‌‌کنند. منظم بحث کردن حاج آقا رضا رضوان‌‌الله‌‌علیه هنگامه است و کتاب‌‌های دیگر.

 

والحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین

پایان

 


 

[1] توضيح البيان في تسهيل الأوزان، متن، ص: 415-416

[2] سورة کهف، آیة 18

[3] سورة هود، آیة 77

[4] سورة کهف، آیة 18

[5] سورة عنکبوت، آیة 33

[6] سورة الحاقة، آیة 32

[7] تهذيب الأحكام، ج‌2، ص: 236

[8] وسائل الشيعة، ج‌4، ص: 145

[9] بهجة الفقيه، ص: 20

[10] وسائل الشيعة، ج‌4، ص: 144

[11] همان، ص 145

[12] وسائل الشيعة، ج‌4، ص: 141-142

[13] شاگرد: قامة واضح است که قامت رجل است؟

استاد: در آن روایت که حضرت خودشان صریحا فرمودند قامت ذراع است. فرمودند که رحل رسول الله ذراع بود و این هم قامت.

شاگرد: پس قامت رجل نیست.

استاد: بله آن جا.

[14] شاگرد: احتمال اول چه شد؟

استاد: احتمال اول این است معادل زمان است.

[15] همان، ص 144

[16] همان، ص147