1. صفحه اصلی
  2. /
  3. شرح
  4. /
  5. درس فقه(٣٠)- مستثنیات ابن ولید(٣)

درس فقه(٣٠)- مستثنیات ابن ولید(٣)

    |
  • لینک کوتاه : https://almabahes.bahjat.ir/?p=15375
  • |
  • بازدید : 104

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

تتمه بحث «مارابه» و «مارأیه»

بحث‌‌‌هایی که دیروز شد راجع به این که «ما رأیه» و «ما رابه» چیست؟ نجاشی ما که الان این چاپ مکتب الداوری هست «ما رأیه» هست، چطور است که هیچ نسخه دیگری را آدرس ندادند نمی‌‌‌دانم.

شاگرد: نسخه مصحح آقای شبیری است.

استاد: نسخه مصحح است که نسخه‌‌‌های خطی را آدرس ندادند.

شاگرد: آن نسخه‌‌‌ای که مختارشان بوده را آوردند.

استاد: بسیار خوب! این کتاب صفحه 245 می‌‌‌فرمایند «محمد بن احمد بن یحیی بن عمران بن عبدالله بن سعد بن مالک الاشعری القمی» تا آن جا که می‌‌‌آید «قال ابوالعباس» دنباله‌‌‌اش می‌‌‌آید «إلا فی محمد بن عیسی بن عبید فلا أدری ما رأیه فیه» در کتاب ما هم دو تا حاشیه دارد. توضیحی برای «رأیه» یا مطالب دیگری درباره استثنای عیسی بن عبید توضیح دادند. راجع به این که نسخه «رابه» هست اصلا هیچی ندارد.

شاگرد: نسخه خطی است؟

استاد: بله؛ نوشتنی است ولی اُفست است. حالا کاتب هم چه کسی هست؟ من توجهی نداشتم. منظور این که این جا «ما رأیه» هست.

احتمالات در پدیده استثناء؛ بیان ضعف راوی یا ضعف محتوا؟

حاصل بحث‌‌‌ها هم این شد که فعلا ما با یک عملیة الاستثناء مواجه هستیم که استاد شیخ صدوق، عده‌‌‌ای را و یا بعضی تعبیرات را از روایات محمد بن احمد بن یحیی استثناء کردند. و شاید به احتمال قریب به یقین اختصاصی به خصوص نوادر ایشان نداشته باشد. چون نوادر اصلی‌‌‌ترین کتابشان بوده، گفته باشند. مثلا سایر روایات را بگیرد ولی باز قطعی نیست. چون در تعبیرات هست که «إستثنی من نوادر …» اگر این طور باشد و از کتاب نوادر باشد در آن تعبیراتی که دیروز خواندیم  جایی بود که استثناء مطلق باشد؟

شاگرد: در فهرست شیخ  در عبارت استثنای از نوادر دارد ولی در نجاشی مطلق آمده است.

شاگرد2: ظاهرا نجاشی هم خود کتاب ابن ولید را داشته چون شیخ فقط از جانب شیخ صدوق می‌‌‌گوید و حالا به دست شیخ نرسیده بوده ولی نجاشی این را از خود ابن ولید می‌‌‌گوید.

استاد: ظاهرش این است که نجاشی از استادش ابن نوح می‌‌‌گوید؛ این طور نیست؟

شاگرد: نه، نه. به دستش رسیده. ولی مرحوم شیخ که می‌‌‌گوید اصلا فقط برای مرحوم صدوق را بیان می‌‌‌کنند. حالا یا اثر نداشته …

استاد: نقل این طور بوده است.

تطبیق بحث در یقطینی

آن نکته‌‌‌ای که دو تا احتمال داشت که ایشان می‌‌‌خواستند مثلا محمد بن عیسی بن عبید را بگوید که از محمد بن یحیی به او اگر ارسال است، اعتنا به آن نیست؟ یا نه می‌‌‌خواسته خود محمد بن عیسی را تضعیف کند؟ این دو تا احتمالی بود که دیروز عرض شد. برداشت هر دو شاگرد ابن ولید  -با توجه به عباراتی که از آن ها نقل شده- همین بوده، با استادشان همساز بودند. از ابن نوح خواندیم که ایشان عبارت را چه گفتند؟ گفتند «إلا فی محمد بن عیسی بن عبید فلا أدری ما رأیه فیه لأنّه کان علی ظاهر العدالة و الثقة» این خیلی روشن بود که ابن نوح از عبارت ابن ولید، تضعیف شخص فهمیدند و لذا می‌‌‌گویند تعجب است. «أنّه کان علی ظاهر العدالة و الثقة» پس این فهم ایشان است، مرحوم صدوق و دیگران یک عبارتی نقل کردند که باز نجاشی از صدوق راجع به خود محمد بن عیسی بن عبید نقل می‌‌‌کنند که صفحه 235 چاپ کتاب ما هست. بعد می‌‌‌گویند که مطلب صریح می‌‌‌شود و از آن حالت ابهام در میآید. می‌‌‌گویند «قال محمد بن عیسی بن عبید بن یقطین» تا آن جا که می‌‌‌فرمایند که «ذکر ابو جعفر ابن بابویه عن ابن الولید رحمهما الله أنّه قال ما تفرّد به محمد بن عیسی من کتب یونس و حدیثه لا یعتمد علیه». این جا دیگر تصریح به این است که یقطینی و روایتِ او از یونس بن عبدالرحمان. معلوم است و رابطه حدیثی محمد بن احمد بن یحیی و یقطینی، مقصود نیست. این خیلی روشن است و لذا از ناحیه صدوق همین هست.

 

برو به 0:05:32

احتمالات «باسناد منقطع»

فقط سوال این است که آیا این عبارت صدوق که ابن الولید گفتند که آن چه را که محمد بن عیسی نسبت به یونس بن عبدالرحمان متفردا روایت کرده، قبول نیست. یک مطلب دیگری در جای دیگر از استادشان است؟  و اصلا ربطی به این استثناء ندارد. که  البته این احتمال دوری هم نیست. خب اگر این باشد، هیچی؛ باز حرف‌‌‌های ما سر جایش هست. یعنی نمی‌‌‌توانیم از این حرف صدوق تایید بیاوریم برای این که مقصود از «إلا ما عن محمد بن عیسی بن عبید فیما تفرد به و منقطع الاسناد» به بعد از محمد به عبید به طرف امام علیه السلام می‌‌‌خورد. تاییدی برای او نیست. اما اگر بگوییم ناظر به همین است، تایید خیلی خوبی است که پس هر دو شاگرد هم ابن الولید هم ابن نوح و هم صدوق رضوان الله علیهم از مکتب استادشان این را فهمیدند که مقصود استاد از استثناء، شخص بوده، خود این‌‌‌ها را کار داشتند.

شاگرد: صدوق از کجا می‌‌‌فهمد که این …

استاد: ایشان گفتند که صریحا استاد ما ابن الولید می‌‌‌گفتند که «ما تفرد به محمد بن عیسی من کتب یونس» یعنی وقتی از یونس نقل می‌‌‌کند اشکال داشتند. پس خود محمد بن عیسی ضعیف می‌‌‌شود. به خلاف احتمال این که الان در عبارت استثناء داشتیم می‌‌‌دادیم که اصلا کلام ابن ولید ناظر به خود محمد بن عیسی نمی‌‌‌شد. ناظر به محمد بن احمد بن یحیی می‌‌‌شد که از او می‌‌‌خواهد نقل کند.

شاگرد: شاهد دوم هم محمد بن موسی الهمدانی است در ترجمه خودشان هم می‌‌‌گویند ابن ولید ایشان را وضاع و کذاب می‌‌‌دانستند.

استاد: آن را اول همه گفته بودند.

شاگرد: بله یعنی این اولی و آخری ناظر به شخص راویان هستند.

شاگرد2: یعنی ما از خود مرحوم صدوق یعنی نهایتا فهم واهی از صدوق است. ولی مرحوم خویی یک شاهدی می‌‌‌آورند که هم مرحوم صدوق و هم ابن ولید  روایت محمد بن عیسی بن عبید اگر از غیر یونس باشد می‌‌‌آورند. یعنی در فقیه از محمد بن عیسی بن عبید که ازیونس است حتی یک روایت هم ندارد. اما محمد بن عیسی بن عبیدی که از غیر یونس است آقای خویی گشتند و حدود 30 و خرده‌‌‌ای روایت دارند، از ابن ولید هم می‌‌‌آورند، خود مرحومِ صدوق را نداریم که این فرمایش را احراز کنیم.

استاد: ظاهرا در فقیه هم هیچ کجا نشده که از محمد بن احمد بن یحیی از محمد بن عیسی بن عبید نقل کنند. این طور ادعایی را نقل کنند که حالا من تفحص نکردم.

شاگرد: نکته آن عدم تفرد است.شاید در این 20 – 30 مورد، منفردی نباشد.

استاد: حالا عبارت را یک دفعه دیگر نگاه کنید، ایشان گفتند «کان ثقةً فی الحدیث إلا أنّ اصحابنا قالوا کان یروی عن الضعفاء، یعتمد المراسیل، لا بیالی عمّن أخذ و ما علیه فی نفسه طعنٌ فی شیء و کان محمد بن حسن بن الولید یستثنی من روایت محمد بن احمد بن یحیی ما رواه» رواه به چه کسی می‌‌‌خورد؟ قطعا این جای عبارت معلوم است که به محمد بن احمد بن یحیی می‌‌‌خورد. حالا سیاق را جلو برویم «ما رواه عن محمد بن موسی الهمدانی أو ما رواه» چه کسی رواه؟ محمد بن احمد «عن رجل أو یقول بعض اصحابنا أو» باز اسم اشخاص را می‌‌‌آورند تا آن جا که «أو یقول فی حدیثٍ أو کتابٍ و لم أروه» بعد تا این جا «أو عن …» متعلق عن چیست؟ یعنی «رواه محمد بن احمد بن یحیی عن …» در این دیگر شک نداریم «أو عن محمد بن عیسی بن عبید باسناده» این باء هم عبارت عربی است، متعلق می‌‌‌خواهد، متعلق به اسناد چیست؟

شاگرد: «روی باسناد»

استاد: روی عیسی یا خود محمد؟

شاگرد: روی محمد از عیسی به اسناد.

استاد: به اسناد چه کسی؟ باسناده! باسنادٍ منقطع.

شاگرد: منقطع را با ترجمه تحت اللفظی و با توجه تفرد و انفرد؟

استاد: تفرد این جا نیست، تفرد در فهرست شیخ است. آن اضافه شیخ است. حالا اول این را بخوانیم. من می‌‌‌خواهم ببینم یک احتمال صفر می‌‌‌شود یا نه. «روی محمد بن احمد بن یحیی عن محمد بن عیسی بن عبید باسنادٍ منقطع» این «باسناد» به روی می‌‌‌خورد یا به روایت محمد بن عیسی؟

شاگرد: احتمال دادند که باسناد منقطع یعنی آن جاهایی که در واقع محمد بن عیسی بن عبید روایتی را می‌‌‌گوید که آن روایت مرسل است.

استاد: می دانیم ولی الان در عبارت چه داریم؟ الان هیچ متعلقی بالفعل از محمد بن عیسی نداریم.

شاگرد: به روی هم بخورد اشکال ندارد، روایت  می کند ولی انقطاعش از محمد بن یحیی به بعد است. انقطاعی روایت بکنیم منتها انقطاعش از آن طرف است.

استاد: اگر آن باشد باید تصریح کنند، به او نمی‌‌‌خورد یعنی اسناد منقطع، مُسنِد انقطاعا محمد بن عیسی هستند، نه محمد بن احمد و حال آن که اسناد به او می‌‌‌خورد. صحبت شد ممکن است مواردی باشد که این ابن الولید که استثناء کرده می‌‌‌خواسته آن‌‌‌ها را بگوید که محمد بن احمد بن یحیی با یک واسطه «عن بعض اصحابنا»، «عن رجل»  از چه کسی روایت می‌‌‌کند؟ از محمد بن عیسی بن عبید. او این مواردش را می‌‌‌خواهد بگوید.

شاگرد: اگر محمد بن عیسی استادش باشد خیلی کم پیش می آید که با واسطه نقل کند.

 

برو به 0:11:57

امکان نقل باواسطه صاحب نوادر از یقطینی

استاد: الان من که گشتم دو تا را که من پیدا کردم. یعنی خود محمد بن احمد بن یحیی عن بعض اصحابنا عن محمد بن عیسی بن عبید در غیبت شیخ طوسی هست. که این یک روایت دقیقا همینی است که می‌‌‌گوید یعنی عن بعض اصحابنا عن محمد بن عیسی بن عبید. این طور قائل دارد فقط یک تکراری با آن قبلی‌‌‌ها می‌‌‌شود. یعنی اشکال مطالب است. من سر نمی‌‌‌رسانم بلکه من وجوه را تقریر می‌‌‌کنم که می‌‌‌گوییم احتمال صفر نیست. خود احتمال ابتدا باز بشود تا ابتدا ببینیم با مجموع قرائن بر له آن یا علیه آن. اگر ببینیم به صفر میل کرد، کنار می‌‌‌‌‌‌رود؛ این یکی. یک روایت دیگر را صدوق دارند، هم در عیون الاخبار هست، هم در خصال.

عیون الاخبار که تصریح مفصل است می‌‌‌گویند «عن محمد بن احمد بن یحیی ابن عمران الاشعری…» روایت غیبت طوسی این است «و روی محمد بن احمد بن یحیی عن بعض اصحابنا عن محمد بن عیسی بن عبید عن محمد بن سنان» دقیقا می‌‌‌بینید بین محمد بن احمد بن یحیی و محمد بن عیسی بن عبید، عن بعض اصحابنا ارسال شده است. یعنی مصداق روشن ارسالی است که اگر ابن ولید منظورش بوده است. «روا محمد عن محمد بن عیسی بن عبید باسناد منقطع» حالا چقدر روایات در این نوادر بوده، خیلی کتاب عظیمی است، اصلا نیامده و در دست‌‌‌ها نیست. این کتاب چقدر روایت روایت داشته و از این ها بوده که ابن ولید گفته ما نمی‌‌‌دانیم، پس وقتی مصداق دارد خیلی مطمئن نمی‌‌‌شویم.

روایت بعدی که هم در عیون اخبار الرضا جلد 1 صفحه 277 و همین روایت در خصال جلد 1 صفحه 299 الدیک الابیض، روایت عیون این است

حدثنا أبي رضي الله عنه قال حدثنا أحمد بن‏ إدريس‏ عن‏ محمد بن أحمد بن يحيى بن عمران الأشعري عن إبراهيم بن حمويه عن محمد بن عيسى اليقطيني قال قال الرضا ع‏ في الديك الأبيض خمس خصال من خصال الأنبياء معرفته بأوقات الصلاة و الغيرة و السخاء و الشجاعة و كثرة الطروقة[1]

«حدثنا أبي رضي الله عنه قال حدثنا أحمد بن‏ إدريس‏ عن‏ محمد بن أحمد بن يحيى بن عمران الأشعري عن إبراهيم بن حمويه عن محمد بن عيسى اليقطيني» یعنی با این که استادش هم بوده اما این جا می‌‌‌بینیم با واسطه نقل می‌‌‌کند و شاید هم حدود 30 سال بعد ایشان زنده بوده. چون وفات محمد بن عیسی یقطینی تا حدود 255 است. همین اوائل امامت امام حسن عسکری بوده است. حالا دیگر تا چقدر بوده، من تصریحی ندیدم. فقط در همین موسوعة طبقة الفقهاء بنظرم 254 نوشته است یعنی سال شهادت امام هادی سلام الله علیه که وفات محمد بن عیسی هم بوده است. چقدر جلیل القدر! چه راوی که چه دم و دستگاهی به هم زده است.

علی ای حال این جا دارد که عن ابراهیم. ولی محمد بن احمد بن یحیی وفاتش حدود 280 است. 280 هم شاید از همان کتاب گفتند. 30 سال بعد از یقطینی فوت کرده‌اند. معلوم می‌‌‌شود تفاوت سنی به اندازه‌‌‌ای بوده که 30 سال باشد. محمد بن عیسی هم از معمرین بوده. زمان امام رضا بوده. حضرت او را نائب حج کردند تا 254؛ لذا محمد بن احمد بن یحیی سنش هم هر چه بوده با این تفاوت 30 سال مانعی ندارد که کسانی از شاگردان دیگر یقطینی باشند که برای او روایت نقل کرده باشند و زیاد هم باشد. ابن الولید گفته این‌‌‌ها که بگوید «عن رجلٍ» «عن بعض اصحابنا» من این ها را قبول ندارم. دارم توضیح احتمال را عرض می‌‌‌کنم. فقط این احتمال با ظاهر آن دو تا چیزی که عرض کردم به خصوص تقریبا صریح کلام ابن نوح بوده است که ایشان تلقی شان از کلام استادشان این بوده که استاد ما ابن ولید با خود محمد بن عیسی مشکل داشتند. نه با محمد بن احمد بن یحیی که به ارسال از محمد بن عیسی نقل می‌‌‌کند. چرا؟ چون گفتند که «لأنّه کان علی ظاهر العدالة و الثقة» لأنّه بلا ریب به ابن عبید یقطینی برمی‌‌‌گردد و چون به او برمی‌‌‌گردد ایشان دارد می‌‌‌گوید استاد ما با او مشکل داشته. اما علی ظاهر العدالة و الثقة. این احتمال می‌‌‌گوید اصلا شاید تلقی … شایدی که عرض می‌‌‌کنم به عنوان احتمال ثبوتی است که تلقی بوده که شاگردان از شاید یک حرف استاد داشتند. در برخوردها نبوده. مقصود ایشان تضعیف افراد نبود. چرا؟ چون وقتی ابن ولید اسم نوادر را بردند فقط با افراد کار نداشتند.

دیروز عرض کردم واقعا این استثناء دو تا نسبت دارد، یک ریسمانی است که به دو طرف بند است، استثناء از کتاب نوادر است. معروف هم به استثناء شده. خود استثناء و آن هم این کتاب یا روایت محمد … وقتی این عملیة الاستثناء معروف شده است ما بیایم بگوییم اصلا استثناء از او نبوده. می‌‌‌خواسته رجال بگوید خب باز موید همین احتمال است. یک وقتی است می‌‌‌گویید نوادر الحکمة محل ابتلاء بوده است. مگر غیرش نبوده؟ شما همین روایت، همین چیزی را که ایشان … محمد بن احمد بن یحیی از کیست؟ از یک رجال ضعیف؛ هم خود محمد بن احمد بن یحیی و هم سایرین در نقلشان از این رجال مفصل در کتب هست. در کافی و غیرش که ابن ولید بعد از کافی بوده، استاد صدوق است، همه این‌‌‌ها را دیده بودند. یک دفعه بیاید بین همه این‌‌‌هایی که بین شیعه هست و به آن مراجعه می‌‌‌کنند. از نوادر الحکمة استثناء می‌‌‌کند چون او محل ابتلاء است. خب اگر چنین چیزی بود یک کلمه تذکر می‌‌‌دادند یعنی نیاز به تصریح داشت. موونه می‌‌‌خواست که من از این کتاب استنثاء کردم به خاطر این محل ابتلای شماست. نه این که استثناء کردم و موضوعیتی دارد. همه از این موضوعیت می‌‌‌فهمند، چون این جا موونه و بیان زائد می‌‌‌خواهد که مقصود من این کتاب نیست، مقصود من این رجال هستند که من دارم رجال می‌‌‌گویم، این‌‌‌ها موردی است، اگر این است، یک جا باید تذکر می دادند، لااقل شاگردانشان می‌‌‌گفتند، شاگردان می‌‌‌‌‌‌گفتند که نوادر ربطی ندارد. نه این که خود رجالیین، نجاشی همه این‌‌‌ها را در ذیل محمد بن احمد بن یحیی بگویند. وقتی راجع به او می‌‌‌گویند، به او می‌‌‌خورد و استثناء به او بند می‏شود، وقتی بند شد، آن حرف‌‌‌هایی که وحید بهبهانی فرمودند و سایرین  گفتند که در مستدرک هم خواندیم احتمالاتی قابل تأمل است. یعنی خیلی صاف نیست که بگوییم از این استثناء ما  می‌‌‌فهمیم ابن الولید، این اشخاص بما أنّهم اشخاص را تضعیف می‌‌‌کند که می‌‌‌گوید این‌‌‌ها ضعیف هستند. نه! ممکن است مجموع مورد و استثنای کلی حاصلش این باشد که ابن ولید با خبرویتی که در مجموع این‌‌‌ها داشته، استاد بزرگی بوده هم از حیث کتب، روات، محتوای روایات و اشخاص؛ مخصوصا هم که می‌‌‌دانیم ایشان خیلی محتوایی کار می‌‌‌کرده، بسیاری از افراد را به خاطر غلو کنار می‌‌‌گذاشته؛ غلو هم کاری به قضیه صرف سند و توثیق دیگران ندارد، به محتوا نگاه می‌‌‌کند می‌‌‌گوید گذاشتم کنار، تمام! شما این‌‌‌ها را روایت کردی و پشت خطی. خب وقتی این را می‌‌‌دانیم کسی است که نظر به محتوا دارد و نظر در مانحن فیه این‌‌‌ها می‌‌‌آید که آیا این استثناء، سبب توثیق سایرین و غیر مستثناها می‌‌‌شود یا نه؟ آیا خود این استثناء دلالت بر ضعف شخصی این روات دارد یا نه؟ و سوم این که اگر ضعف محتوایی باشد به چیزی برمی‌‌‌گردد؟ پیدا کردن این که اگر مقصودی از این استثناء داشته به خاطر چه بود؟ مثلا در مورد یونس در همان جایی که صدوق از استادشان نقل کردند بحث‌‌‌هایی کردند.

 

برو به 0:21:14

اشکال صاحب استقضاء به مستثنیات ابن ولید

یک نکته که دیروز باید یادآوری می‌کردم؛ پسر صاحب معالم در آن استقصاء الاعتبار می‌‌‌گویند من در این مقام- استثنای ابن ولید- 4 تا اشکال دارم. 4 تا اشکال عجیبی دارند.که حالا مراجعه کنید ببینید. می‌‌‌گویند من 4 تا اشکال دارم و راجع به خصوص محمد بن عیسی بن عبید ایشان یک حرفی می‌‌‌زنند که من حالا نمی‌‌‌دانم! می‌‌‌گویند ایشان گفته «إلا ما تفرد به محمد بن عیسی عن یونس» این قبول نیست، می‌‌‌گویند این قید بسیار لغوی نزد رجالیین هست؛ چرا؟ چون «کلّ  راوٍ روی متفرداً روایةً عن شیخه فهو ضعیف» می‌‌‌گویند این نزد رجالیین معلوم است، این خیلی معلوم است!؟ فرمودند تعجب است که گفته «إلا فی محمد بن عیسی بن عبید» که «تفرد به عن یونس» خب همه جا همین است. «کل راوٍ تفرد بروایة فهو لا یُعمل به» این اولین اشکالشان است. خیلی هم اظهار ارسال مسلم می‌‌‌کنند. معلوم نیست متفردات یعنی «کل ما تفرد به کل راوٍ فلا یعمل به»؟ چون متفرد است؟ نمی‌‌‌دانم.

تقویت احتمال ضعف راوی در استثناء

شاگرد: بالاخره مبعد جدی است. ما حداقل فهم نجاشی و سیاق عباراتش را نگاه کنیم، این‌‌‌ها بالاخره گفتند که این «یروی عن الضعفاء» بوده «و کان یستثنی». یعنی سیاق روایت قشنگ به این جهت است که چون از ضعفاء روایت می‌‌‌کرده، این استثناء شده و آن نکته‌‌‌‌‌‌ای هم که حضرتعالی می‌‌‌فرمایید این کاملا جور درمی‌‌‌آید. یعنی این کار قطعا خصوصیتی داشته که از کتاب نوادر استثاء کرده است. لذا عن رجل دارد، بعض اصحابنا دارد، آن ها را هم بیان کرده. ولی منافاتی ندارد با این که بالاخره این «یروی عن الضعفاء» بوده، خب یعنی یک مجموعه‌‌‌ای هست به این کتاب نوادر پرداخته، خب آن چیزهای ضعیفش را در آورده، خب بعضی چیزهای ضعیفش به جهت آن شخص است، بعضی چیزهای ضعیفش به جهت آن «عن رجلٍ» هست و انگار آمدند یک کتابی را تنقیح کنند، هم جور در می‌‌‌آید که ما یک شخصی را دیدیم از او ضعف بفهمیم و هم موارد دیگر… یعنی در واقع مناشی متعددی برای ضعف در یک کتاب است.

استاد: این که حرف خوبی است، دیروز هم عرض کردم حرف خوبی است. چرا ما تمرکز روی محمد بن عیسی بن عبید کردیم؟ اگر باسنادٍ منقطع به خود محمد بن عیسی بن عبید بخورد. به بعد از خودش که به اسناد منقطع از امام نقل می‌‌‌کند. حرف شما خوب است و تا آخر می‌‌‌رود، قشنگ است یعنی واقعا این قرینه قویه است. اما روی این بحث تاکید کردیم ببینیم احتمال آن طرف صفر است یا نیست؟ اگر احتمال آن یکی صفر نشد، این حرف شما پایین می‌‌‌آید. چرا؟ به خاطر این که الان ایشان اسم محمد می‌‌‌برد -با این که استادش بوده- مشکلش سر چیست؟ با این که استادش بوده، چرا این جا را می‌‌‌گوییم اسناد منقطع بوده؟ می‌‌‌گوید استادش است، با این که استادش هست اما می‌‌‌تواند محمد بن یحیی کارش مشکل داشته باشد. پس می‌‌‌تواند اسم شخص ببرد اما نظرش به خود شخص نباشد. نظرش از نحو رسیدن از محمد بن یحیی به آن شخص باشد.

شاگرد: چون باسناد منقطع دارد می‌‌‌شود در محمد بن عیسی این حرف …

استاد: پس در کل این احتمال جاری می‌‌‌شود. این جا را تصریح می‌‌‌کند درست است اما پس فهمیدیم که با شخص کار ندارد. نظر به کیفیت روایت محمد بن احمد بن یحیی از یک شخصی دارد. خب جای دیگرش هم که نگفته اگر توضیح بپرسید می‌‌‌بینید چه بسا توضیح هم داده باشند که وقتی هم او از فلانی روایت کرده، فلان مشکل را دارد. یعنی فلان مشکل را روایت او دارد نه شخص راوی.

شاگرد:  این‌که آن راوی را بیان کرده، چون یک نکته خاصی بوده، بیان کرده. برای بقیه که بیان نکرده یعنی نکته خاصی جز خودشان نیست و الا اگر این‌طور حساب کنید مگر چقدر نکته خاص وجود دارد؟ این اسناد منقطع اگر آن فرمایشی باشد که حضرتعالی می‌‌‌فرمایید چون یک چیز خاصی بوده در محمد بن عیسی بن عبید گفته ولی مابقی افراد که به صورت مطلق گفته یعنی منشأ ضعفشان خودشان بودند.

استاد: شاگردی و معاشرت زیاد احتمال نمی‌‌‌دهید؟ خود محمد بن احمد بن یحیی شاگرد محمد بن عیسی بوده.

شاگرد: شاگرد بودنشان را جایی نوشته بودند؟ من خیلی نتوانستم احراز کنم.

شاگرد٢: حدود ٣٠٠ روایت از یقطینی دارد.

استاد: نزدیک 300 روایت برای وسائل تکراری است، حدود 150 تا می‌‌‌شود، بگردید ببینید. من تا تهذیب رفتم حدود 150 تا شد، چون استبصار هم معمولا تکرار تهذیب است، اگر در نرم افزار نگاه کنید از کافی و تهذیب شروع می‌‌‌شود، آخرین روایتی که از تهذیب آورده بود حدود 150 تاست بقیه‌‌‌اش دیگر وسائل و استبصار و تکرار همان‌‌‌هاست. خیلی است که او بلاواسطه از او نقل می‌‌‌کند، همین هم بود که من گشتم ببینیم موردی هست که یک روایت باشد که من این دو تا را پیدا کردم؛ که یکی ابراهیم بن حمویه، آن هم یکی عن بعض اصحابنا که معلوم است واسطه خورده، با این که استادش بوده با واسطه نقل کرده. و لذا تاکید ما هم همین بود که وقتی «إذا جاء الاحتمال» در یک مورد با این تصریح ما داریم جای احتمال را باز می‌‌‌کنیم، داریم می‌‌‌گوییم محمد بن عیسی روی این احتمال با خودش اصلا کار ندارد، به عبارت دیگر لبه تیز استثنای محمد بن حسن ابن الولید به خود محمد بن احمد بن یحیی برمی‌‌‌گردد یعنی به عبارت دیگر با او و روایت او کار دارد. این خیلی مهم است یعنی محوریت به سراغ او برمی‌‌‌گردد.

شاگرد٢: در مورد دوم فرموده بود «إلا عن محمد بن موسی الهمدانی أو ما رواه عن رجلٍ …»

استاد: بله این موید حرف ایشان( یکی از شاگردان) است. این که می‌‌‌گویند محمد بن موسی را گفت باز می‌‌‌گویند «عن رجلٍ» یعنی چون «یروی عن الضعفاء» این رجل هم نمی‌‌‌دانیم کیست یکی از آن ضعیف‌‌‌هاست.

شاگرد: نکته‌‌‌ای  شما که فرمودید اگر بگوییم اسناد منقطع است، نه منفرد.خب این یعنی چه؟ یعنی محمد بن احمد عن بعض اصحابه عن محمد بن عیسی بن عبید. خب این یک مورد داخل در مورد دوم می‌‌‌شود  که دارد مرسل نقل می‌کند.

استاد: عرض کردم اختصاصش به خاطر استاد بودن، که چرا ذکرش کردند، یکی دیگر هم گفتم این که این‌‌‌ها ذکر خاص بعد العام می‌‌‌شود که …

شاگرد: این فرمایشی که آقای خویی دارند، فرمایش خوبی است. انسان وقتی می‌‌‌بیند ابن ولید هر جا محمد بن عیسی از مثلا یونس است، این‌‌‌ها را اعتماد نمی‌‌‌کنند، حتی یکی نقل نمی‌‌‌کنند ولی خب مثلا به کرات از محمد بن عیسی بن عبید از غیر یونس دارند، می‌‌‌فهمد که انگار یک خصوصیتی در آن بوده، این جا هم که این را بیان کرده باز یک ربطی به محمد بن عیسی بن عبید عن یونس داشته.

استاد: این همان نکته عملی است که عرض کردم هم قولی صدوق بود، هم عملی صدوق. می‌‌‌گویند احتمال بیعار است مگر مادامی که شواهد به صفر برسد. اگر با آن احتمال یک در میلیون فرض گرفتیم که تلقی شاگرد از مکتب استادش همین بوده که ضعف خود اوست اگر تلقی این بوده مانعی هم ندارد بعدا در روش عملی شاگرد دخالت می‌‌‌کرد.

 

برو به 0:29:11

شاگرد: یعنی شما نمی‌‌‌گفتید این جا تلقی‌‌‌اش ضعف است، خود محمد بن عیسی بوده. یعنی تلقی‌‌‌اش ضعف نبوده، چون از محمد بن عیسی بن عبید از غیر یونس می‌‌‌گفته. در اینجا مساوی هستیم. شما فقط اسناد منقطع از متن فرمودید، عرض کردم …

استاد: آن وقت در سایرینش چه؟ سایرین دلالت بر ضعف دارد یا ندارد؟

شاگرد: بله. این جا فقط اسناد منقطع نکنه خاص دارد.

استاد: پس همه آن ها ضعیف می‌‌‌شوند. غیر از محمد بن عیسی بن عبید اشخاص خودشان تک تکشان به نفس این استثناء ضعیف می‌‌‌شوند. در همان معجم رجال؟

شاگرد: نه! ایشان یک اشکال دیگر دارند که می‌‌‌گویند از باب اصالة العدالة بودن است و برای ما حجت نیست، گفتند از آن جهت است.

استاد: شاید سه تا چهارتا امر را بعد این که بحث را تمام کردند ذکر کردند که حالا تفصیلش یادم نیست.

علی ای حال این که این استثناء دلالت بر ضعف این خود افراد دارد یا ندارد؟ ظاهر را از نظر «ما وقع» شک نداشته باشیم. تحلیلش بماند. ظاهرش این است که خود ابن الولید که استثناء کردند، آن کسانی که شاگرد ایشان بودند، همراه ایشان بودند تلقی ایشان از مذهب استاد چه بوده؟ این بوده که مقصود استاد ما ضعف خود این اشخاص هم بوده است ولو یک جهات دیگر هم استاد ملاحظه داشته. اصلا خود این استثناء محوریت اصلی‌‌‌اش ضعف این افراد بوده. نه صرفا کار محمد بن احمد. محمد بن احمد سبب شده که برای ظهور و بروز ضعف این افراد در فضای حدیث. این دیگر صاف است که از نظر برداشت شاگردان ایشان این است. اما خب بعدا در طول تاریخ  نظرات دیگری آمده است. شاید در همان استقصاء الاعتبار دارند که برداشت شیخ از همین را تخطئه می‌‌‌کنند. فرمودند به نظر ما این فهم شیخ از این صحیح نیست.

استثناء در غیر کتاب نوادر

شاگرد: غیر از نوادر هم استثناء می‌‌‌کردند. مثلا کل کتاب بصانر را استثناء کردند. از کتب صفار کلا بصائر را استثناء کردند. چون خیلی با غلو مشکل داشته کلا بصائر را استثناء کردند. از کتاب شرایع اگر ببینید باز استثناء کردند، هر جا که تخلیط بوده، باز استثناء کردند. شما فرمودید کأنه استثنای ابن ولید منحصر در کتاب نوادر است، نه! اصلا موارد زیادی استثناء می‌‌‌کردند و غیر از این باز اصحاب هم استثناء می‌‌‌کردند یعنی باز فرآیند استثناء، منحصر در ابن ولید و کتاب نوادر نبوده است.

استاد: از خود عدّه که نقل کردید.

شاگرد: غیر از این، در نجاشی مفصل هست مدام می گوید«إلا ما کان من تخلیطٍ»…

استاد: کلمه تخلیط را نجاشی ندارند، کلمه تخلیط را فقط شیخ دارند، آن هم فقط از صدوق دارند. الان ما مطمئن نیستیم که در لفظ ابن الولید هم کلمه تخلیط بوده یا فقط ابن الولید استثناء کرده؟ توضیح تخلیط را صدوق برای حرف استادشان دادند، این احتمال هست چون شیخ کلمه تخلیط را می‌‌‌آورند آن هم از صدوق می‌‌‌آورند نه از ابن الولید.

شاگرد: مراد بنده از بحث استثناء در نجاشی و لفظ تخلیط، غیر از مورد ابن ولید است. اگر گفتیم استثناء یک فرآیندی در میان مشایخ حدیثی بوده، از این باب که این دو تا معروف بوده استثنائش هم معروف شده.

استاد: چون کتاب محل ابتلاء بوده معروف شده.

شاگرد: خود ابن ولید هم معروف بوده، کتاب هم معروف بوده و محل ابتلاء بوده، استثنای ابن ولید بر این کتاب معروف شده است. نه این که بگوییم تک گزاره از ابن ولید داریم و فقط هم در مورد نوادر است، خب اصلا نگاه به استثناء عوض می‌‌‌شود.

استاد: ولی علی ای حال این نکته هست. این نکته مهمی است، ابن ولید وقتی به کتاب نوادر نگاه می‌‌‌کرده.نگاه او، نگاه سندی و رجال محض بوده؟ یا یک نگاه جامع بود؟ این در مانحن فیه خیلی مهم است. اگر نگاه او، نگاه جامع بوده، نه رجالی محض، انصافش این است -ولو ناظر به رجال هست- نمی‌‌‌توانیم ضعف رجال را از صرف استثناء در بیاوریم. استثناء کرده اما نگاهش، نگاه رجالی نبوده است.

شاگرد: حتی آن جایی که نگاهش هم رجالی بوده باز محتوایی بوده یعنی چرا این حرف‌‌‌ها را نقد می‌‌‌کرده؟ چون از جهت محتوایی قابل اطمینان نبوده پس ضعیف است.

استاد: عرض کردم که آن واویلاست.

شاگرد: آن که فقط بیایند روی ضبطش گیر بدهند این نگاه رجالی متأخر است، در نگاه قدما ظاهرا چون راوی، غالی بوده ضعیف بوده است.

استاد: از بعضی جهات هم موضع‌‌‌گیری ایشان خوب بوده، صدوق در فقیه دارند می‌‌‌گویند همین ابن الولید استاد ما معروف است که می‌‌‌فرمود «اول درجة الغلو» این که «نفی السهو عن النبی»[2] کسی حاضر باشد بگوید پیامبر سهو نمی‌‌‌کند این غلو است. کجا بود که نوشته که اگر این باشد دیگر غیر از شیخ و استادش بقیه همه غالی هستند.

شاگرد:  شیخ مفید دارد که اول درجه کفر این است که قبول نکنیم.

استاد: شیخ مفید در تصحیح الاعتقاد این طور ندارند، دارند که اگر این راست باشد معلوم می‌‌‌شود که این‌‌‌ها مقصر هستند، این طور تعبیری دارند، اول درجه کفر به مفید اگر باشد جالب است.

ظاهراً مرحوم مجلسی اول فرمودند اگر این حرف درست باشد معلوم می‌‌‌شود غیر از شیخ صدوق و استادشان ابن الولید دیگر همه شیعه جزء غلات هستند.

حاج آقا یک جمله خیلی قشنگی داشتند، اوائل هم بود مشرف شده بودم و سن من زیر 20 سال بود. این را ایشان فرمودند و تا حالا همین طور یک چیز جالبی در ذهن من مانده. چون خیلی با یک وضع و ترکیب قشنگی، با لحن زیبایی بیان کردند. فرمودند یکی از الطاف خدا در حق شیعه بعد از شروع غیبت کبری این بود که در طلیعه غیبت کبری، دو تا بزرگ شیعه که بچه‌‌‌های شیعه شک در جلالت قدرشان ندارند، صغیر و کبیر می‌‌‌دانند که این‌‌‌ها چه کسانی هستند. دو تا بزرگ شیعه، هر دو اشتباهی کردند که صغیر و کبیر شیعه، بچه‌‌‌های شیعه هم می‌‌‌دانند این‌‌‌ها اشتباه کردند، لطف خدا چرا این بود؟ برای این که از روز شروع غیبت کبری به شیعه بگویند معصوم با غیر معصوم فرق می‌‌‌کند. این دو تا چقدر بزرگ هستند! می‌‌‌دانید هم چقدر بزرگ هستند اما اشتباهی کردند که از بچه‌‌‌های کوچک تا بزرگ می‌‌‌دانند اشتباه کردند. خیلی جالب است که با یک آب و تابی گفتند، لطف خدا در حق شیعه بود که فرق بگذارند بین معصوم و غیرمعصوم. اول غیبت است، سر و کارشان با علماء است، بعد گفتند این دو تا چیست؟ صدوق سهو النبی قائل شد، بچه و بزرگ شیعه می‌‌‌دانند که پیامبر سهو نمی‌‌‌کنند. دو این که شیخ مفید عالم ذر را منکر شد، خود من از یزد آمده بودم آن جا در یزد یک مجلسی بود، علمایی که آن جا بودند داشتند می‌‌‌گفتند بین سید مرتضی و شیخ مفید بحث سر عالم ذر و قبول و ردش بود، یادم است وقتی مشرف شدم و این را از ایشان شنیدم دیگر یک طوری گفتم حاج آقا می‌‌‌گویند بچه‌‌‌های شیعه هم می‌‌‌دانند عالم ذر ثابت است. حالا هر کس هر چه می‌‌‌خواهد اشکال کند. خیلی جالب است اصلا ارسال مسلم است. خیلی جمله پر بار و حسابی است.

 

برو به 0:37:19

شاگرد: در خود فرمایش ایشان هم یک ارسال مسلمی هست.

استاد: بله مرحوم مجلسی هم می‌‌‌گویند. وقتی به این جا می‌‌‌رسند می‌‌‌گویند شیخ مفید تعجب است، درباره عالم ذر این همه روایات است

شاگرد: بیش از ١٠٠ روایت صحیحه است. غیر از صحیحه که خیلی بیشتر است.

استاد: خیلی عجیب است که ایشان چنین بگویند.

شاگرد: در مقام تقیه بودند.

استاد: شیخ مفید؟ نه! در رد شیخ صدوق این را گفتند. در تصحیح الاعتقاد این را دارند که در رد شیخ صدوق که در «اعتقادنا» فرمودند در رد آن هستند. به علاوه این که در زمان شیخ مفید خیلی نکته مهمی است، تقیه به آن صورت‌‌‌هایی که ما می‌‌‌بینیم  و در این حدها نبوده است. یعنی آل بویه آمده بودند و… . وقتی شیخ مفید وفات کردند با این که همه می‌‌‌دانستند رئیس شیعه است، ذهبی می‌‌‌نویسد 200 هزار نفر در بغداد در تشییع شیخ مفید شرکت کردند. ذهبی این را دارد. یک سنی 200 هزار بنویسد دیگر ببینید با چه ناراحتی، آن هم در بغداد. منظور این که خیلی این طور نبود که حال تحرز باشد، بغداد محیط بسیار مهمی بوده در این که آن تعامل دائمی بین شیعه و سنی باشد.

شاگرد: استثنای ابن ولید با توجه به این که با نقد متن استثناء می‌‌‌کردند، ارزش رجالی دارد یا نه؟ و سوال دوم این که اگر کلام مجمل بشود -با توجه به این احتمال شما و احتمال دیگران- اگر توثیق نداشته باشند، در واقع در عداد ضعفاء قرار می‌گیرند. از باب این که نتیجه تابع اخص مقدمات است. عملا فایده‌‌‌اش این است که طبق اجمال، نه توثیق دیگر راوی‌‌‌ها از این استثناء فهمیده می‌‌‌شود و نه تضعیف این‌‌‌ها ثابت می‌‌‌شود.

استاد: ولی خب یک قدر متیقنی دارد، این طور نیست که هیچی از آن استفاده نشود. یعنی در خصوص روایاتی که از محمد بن احمد بن یحیی است که خوب است. آن هم به نظر آن‌‌‌ها. بله توثیق سایرین استفاده نشود، ضعف شخص این‌‌‌ها استفاده نشود. خب این یک توسعه‌‌‌ای است که ما می‌‌‌خواستیم بدهیم اما در آن محدوده مطلوب و مدلول مطابقی قطعی استثناء؛ این‌‌‌ها که دیگر فایده دارد. یعنی هر کجا فعلا از محمد بن احمد بن یحیی است از این‌‌‌ها. این‌‌‌ها، ابن الولید، استادشان، همه می‌‌‌گویند این نه؛ حالا در روایت دیگر چه کار بکنیم، ساکت باشیم. نمی‌‌‌توانیم بگوییم بی‌‌‌فایده است.

شاگرد: در واقع است از مسلمات هم نیست که این‌‌‌ها صرفا فقط از باب متن و مذموم بوده که توثیق و تضعیف می‌‌‌کردند. اصلا اصطلاحات متفاوتی داشتند این‌‌‌ها یک بخشی‌‌‌اش ممکن است از اینها هم بوده باشد.

استاد: خود کلمه تخلیط که صدوق به کار بردند جورواجور معنا می‌‌‌شود. حالا باید یک تفحصی بکنیم که در سایر عبارات خودشان قرائنی پیدا کنیم و الا تخلیط در جایی نوشته بود نوعی از غلو است، معلوم نیست که تخلیط نوعی از غلو باشد. آن چه که مناسب معنایش است یعنی یُعرف و یُنکری که شما فرمودید.

شاگرد: خود شیخ هم تخلیط از آن نفهمیده، بعدها در جاهای دیگر در خود فهرست هست که ایشان می‌‌‌گویند محمد بن عیسی بن عبید ضعیفٌ چون استثنی؛ مثلا بحث تخلیط و غلو را در چند جا تخلیط و غلو آن جا گفته ولی در چند جای دیگر که می‌‌‌خواهد استفاده کند فقط بحث ضعف را استفاده می‌‌‌کند.

شاگرد2: «یُعرف و یُنکر» آن منشأ انکارش، غلو بوده؟

استاد: بله مقصود من همین بود؛ نه این که یُنکر یعنی صرف محتوای … یُنکرِ از حیث غلو.

شاگرد:   همه بحث‌های سابق با  این پیش فرض بود که انقطاع یعنی ارسال. آیا در کلمات قدماء انقطاع به معنای ارسال به کار می‌‌‌رفته  خودش محل بحث است. ولی اگر با احتمال دوم که موید کلمات شیخ صدوق بود در ترجمه  محمد بن عیسی بن عبید و نجاشی و خود نقل مستقیم شیخ الطائفه از شیخ دارد که ما تفرد؛ با این دیگر کلا فضا عوض می‌‌‌شود.

استاد: عوض می‌‌‌شود و چیزی هم که این جا نیاز دارد که دوباره برایش وقت بگذاریماین است که ببینیم مواردی که محمد بن عیسی بن عبید به صورت انقطاع، ارسال، متفرد نقل کرده، کجاها در کتب دیگر است؟ یعنی به حدی بوده که آن‌‌‌ها به آن عنایت کنند؟ یا اصلا مثلا رسم محمد بن عیسی بن عبید ارسال نبوده؟

شاگرد: باز شما دارید تفرد را به معنای ارسال می‌‌‌گیرید؟

استاد: نه! دو تا شد ولی شیخ هر دو را آوردند، شیخ در فهرست هم کلمه انقطاع می‌‌‌آورند هم کلمه تفرد. ولی نجاشی در عبارتشان فقط انقطاع را دارند. یعنی شیخ جمع کردند.

شاگرد: یعنی یک روایت را دو جور نقل می‌‌‌کنند.

استاد: در فهرست این طور نیست، در فهرست کنار هم می‌‌‌آورند «بإسنادٍ منقطعٍ متفردٍ به» که حالا این واو هم دارد یا این که «أو متفردٍ به» باشد …

والحمدلله رب العالمین وصلی الله علی محمد و آله الطییبین الطاهرین

 

 


 

[1] عيون أخبار الرضا عليه السلام ؛ ج‏1 ؛ ص277

[2] . من لا يحضره الفقيه، ج‏1، ص: 360.

درج پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

The maximum upload file size: 10 مگابایت. You can upload: image, audio, video, document, text, archive. Drop files here

هیچ فایلی انتخاب نشده است