1. صفحه اصلی
  2. /
  3. شرح
  4. /
  5. درس فقه(٢٩)- مستثنیات ابن ولید(٢)

درس فقه(٢٩)- مستثنیات ابن ولید(٢)

    |
  • لینک کوتاه : https://almabahes.bahjat.ir/?p=15372
  • |
  • بازدید : 37

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

بررسی نسخه ای «ما رأیه» و «ما رابه»

قال أبو العباس بن نوح: و قد أصاب شيخنا أبو جعفر محمّد بن الحسن ابن الوليد في ذلك كلّه، و تبعه أبو جعفر بن بابويه على ذلك كلّه إلّا في محمّد ابن عيسى بن عبيد، فلا ادري ما رأيه فيه؟ لانه كان على ظاهر العدالة و الثقة، انتهى.[1]

جلسه قبل من یک عبارتی را از مستدرک خواندم که به استثنائات جناب محمد بن حسن بن ولید از نوادر الحکمة مربوط بود و آن عبارت را من خواندم و رسیدم به این جا «فلا أدری ما رأیه» که شما[2] نسخه نجاشی را فرمودید و خوب هم توضیح دادید در این‌که  نسخه «فما رابه» است. من تا اندازه‌ای که نگاه کردم دیدم این ریشه‌دار است، این اندازه‌ای که من فی الجمله دنبالش رفتم این دو نسخه از قدیم بوده است، «ما رأیه» و  «ما رابه». مقصودم از این قدیم طبق آن چه که من پی‌جویی کردم این است که مثلا در نسخه‌هایی که «ما رابه» دارد … در استقصاء الاعتبار فی شرح الاستبصار برای نوه شهید ثانی و پسر صاحب معالم که شرح استبصار برای ایشان است، دو جا یا سه جا یا چهار جا «فما رأیه» دارد، در دو جا در همین جا «فما رابه» دارد.

و قد أصاب شيخنا أبو جعفر محمّد بن الحسن بن الوليد في ذلك كلّه و تبعه أبو جعفر بن بابويه رحمه الله على ذلك كلّه إلّا في محمّد بن عيسى بن عبيد، فلا أدري ما رأيا فيه، لأنّه كان على ظاهر العدالة و الثقة»، انتهى.[3]

در چیزهای دیگری از کتاب‌هایی که من دیدم فقط یک مورد هست که در شرح کافیِ ملا صالح رضوان الله علیه جلد1 صفحه 63 تنها ای نسخه دارد که «فلا أدری ما رأیا فیه» این دیگر از حیث عبارت دو تا مرجع ضمیر دارد چون ابو العباس ابن نوح چه گفت؟ گفت «شیخنا ابن الولید» استثناء کردند و ابو جعفر محمد بن علی بن بابویه متابعت او کردند «إلا فی محمد بن عیسی بن عبید فلا أدری ما رأیا فیه»

شاگرد: «إلا» را به «أصاب» زدند.

استاد: به «أصاب» زدند و این که من این دو تا را راجع به عیسی بن عبید نمی‌دانم.

شاگرد: در چند تا نسخه این آمده؟

استاد: این فقط یک نسخه شرح اصول کافی ملا صالح مازندرانی آمده است و دیگر جایی نداریم.

شاگرد: بعید نیست تصحیحش از جانب خودش باشد. احتمال این را دارد که از جانب خودش هم یک تصحیحی کرده باشد.

استاد: بله این احتمال در ذهن من آمد و درست هم در ذهن من نیامد، وقتی فکرش کردم از این حیث خوب است که به دو تا مرجع بزنیم با سایر شواهد جور در نیامد.

عرض کنم در استقصاء الاعتبار 4 مورد است که می‌گوید «لا أدری ما رأیه فیه»، اما در 2 مورد دیگر همان جا هست که «ما رابه» هست، در مستدرک هم که «ما رأیه فیه» 3 جا آمده است.

شاگرد: استقصاء الاعتبار یعنی 6 جا این را نقل کرده است؟

استاد: بله این عبارت را نقل کرده که 4 جایش «رأیه» هست و 2 جا هم «رابه» هست. که یادم نمی‌آید خود ایشان توضیحی داده باشند که تعیین کنند. در رجال علامه هم باز «رأیه» هست در خلاصه علامه صفحه 272 آن جا هم دارد که «فما أدری ما رأیه فیه».

در رجال نجاشی هم که «ما رابه» بود که حالا چون دیگران از رجال نجاشی نقل کردند فعلا نسخه‌ای که پیش ما هست خیلی نمی‌شود که میزان باشد. در موسوعة الامام الخویی که ایشان تصریح می‌کنند که «رابه» درست است، نه «رأیه». اما در معجم الرجال خودشان در دو جا می‌آورند و هر دو جا «رأیه» هست.

و نقل عن أبي العباس بن نوح قوله: و قد أصاب شيخنا أبو جعفر محمّد بن الحسن بن الوليد في ذلك كلّه، و تبعه أبو جعفر بن بابويه (رحمه اللّٰه) على ذلك إلّا في محمّد بن عيسى بن عبيد فلا أدري ما رابه فيه، لأنّه كان على ظاهر العدالة و الثقة [4]

و حكى عن شيخه أبي العباس بن نوح إنكاره على ابن الوليد في الاستثناء قائلًا: فلا أدري ما رابه فيه أي ما الّذي أوقعه في الريب، لا ما رأيه كما في نسخة جامع الرواة ج 2 ص 64 فإنّه غلط كما لا يخفى لأنّه كان على ظاهر العدالة و الثقة[5]

در موسوعه این است که می‌گویند «نقل عن ابی العباس ابن نوح قوله قد أصاب شیخنا … إلا فی محمد بن عیسی بن عبید فلا أدری ما رابه فیه لأنّه کان علی ظاهر …» این برای یک جا که جلد 17 بود. بعد در جلد 15 می‌گویند «و حکی عن شیخه ابی العباس ابن نوح إنکاره علی ابن الولید فی الاستثناء قائلا فلا أدری ما رابه فیه أی ما الذی أوقعه فی الریب لا ما رأیه کما فی نسخة جامع الرواة فإنّه غلطٌ کما لا یخفی لأنّه کان علی ظاهر العدالة و الثقة» ایشان استدلال کردند «لأنّه کان علی ظاهر العدالة» یعنی «رابه» باید باشد، نه «رأیه». ولی می‌گویند در جامع الرواة این طور بوده است، جامع الرواة نسخه‌اش «رأیه» هست. یکی دیگر را در الرسائل الاحمدیه دارند که برای بحرانی است، بحرانی آل طعّان احمد بن صالح 1315 وفاتشان بوده است در جامع فقه هست. ایشان هر دو نسخه را ذکر می‌کنند؛

 

برو به 0:05:56

و نقل رحمه الله عن أبي العباس بن نوح تصويب استثناء ابن الوليد مَنْ استثناه، ممّن يروي عنه محمّد بن أحمد بن يحيىٰ، إلّا في محمّد بن عيسىٰ بن عُبَيْد، لأنّه كان على ظاهر العدالة و الثقة، بناءً على قراءة: (رابَهُ) بالباء الموحّدة بالماضي، المسند إلىٰ ابن الوليد، من الرّيب.

و أمّا على قراءةِ (رأيُهُ) بالياء المثنّاة بالجملة الاسمية، العائد ضميرها إلى ابن بابويه، فيستفادُ منها عدم القطع بموافقة ابن بابويه لشيخه ابن الوليد، في استثناء محمّد بن عيسىٰ، فيتمّ المطلوب.[6]

ایشان می‌گویند که «و نقل رحمه الله عن أبي العباس بن نوح تصويب استثناء ابن الوليد مَنْ استثناه، ممّن يروي عنه محمّد بن أحمد بن يحيىٰ، إلّا في محمّد بن عيسىٰ بن عُبَيْد، لأنّه كان على ظاهر العدالة و الثقة، بناءً على قراءة: (رابَهُ) بالباء الموحّدة بالماضي، المسند إلىٰ ابن الوليد، من الرّيب.» که «رابه» به او برگردد، «إلا» را ابه استثناء زده است.

«و أمّا على قراءةِ (رأيُهُ) بالياء المثنّاة بالجملة الاسمية، العائد ضميرها إلى ابن بابويه، فيستفادُ منها عدم القطع بموافقة ابن بابويه لشيخه ابن الوليد، في استثناء محمّد بن عيسىٰ، فيتمّ المطلوب.» مراد مطلوب بحرانی است که دارند بحث می‌کنند. این فعلا نسخه‌های «رابه» و «رأیه» که صرفا یک ماشین‌نویسی در نرم‏افزارهای ما اشتباه نکرده یا من که از چاپ قدیم خطی مستدرک خواندم، نجاشی هم در پاورقی نسخه دیگری نداشتند؟ نجاشی تحقیقی. محقق نسخه‌ای از نجاشی نداشتند؟

شاگرد: این جا نیست. ولی در تهذیب «رأیه» دارد.

استاد: تهذیب را من دیدم، آن تهذیب برای شیخ نیست، برای محقق تهذیب است، محقق کتاب برای مشیخه تهذیب، پاورقی زدند، اول من خیال کردم برای شیخ است. بعد دیدم شیخ در مشیخه اسمی از این عبارت نیاوردند، محقق تهذیب آورده است.

علی ای حال این «رأیه» در کلمات بوده است. حالا باید ببینیم مجموع حرف‌ها چیست.

 اقوال در تحلیل استثناء ابن ولید

مقصود ما چه بود که آمدیم این جا؟ مقصود ما این بود که علی ای حال ابن الولید استاد شیخ صدوق استثناء کردند، این استثناء 3 تا موضع‌گیری برای ایشان هست.

استثنای ایشان رجالی را از نوادر محمد بن احمد بن یحیی معنایش چیست؟ یعنی غیر مستثنی‌ها ثقه هستند، یکی دیگر این که مستثنی‌ها ضعیف هستند، یکی دیگر این که مستثنی‌ها ضعیف نیستند بلکه روایات این مستثنی‌ها در خصوص کتاب نوادر مورد اعتنا نیست.

این هم سه تا مطلبی بود که تا این جا جلو آمدیم.

شاگرد: ظاهر عبارت این است که ابن ولید از نوادر استثناء نمی کنند. ایشان می‌گویند  محمد بن احمد بن یحیی، اوضاع و احوالش این است و بعد ابن ولید آمده استثناء کرده بعد کتاب‌هایش را می‌شمرند. این را از همه روایت‌های کتبش استثناء کردند.

استاد: حالا می‌خوانیم. آن چیزی که فرمایش شماست که ظاهر عبارت است، ما دنبال همین بودیم. که عبارت اصیلی که مربوط به این دو بزرگوار می‌شود یعنی شیخ صدوق و استادشان این عبارت کجاست؟ خود عبارت را ببینیم تا بعد با قرائن قبل و بعد، استظهار کنیم. ما این دو تا عبارت را از خود این دو بزرگوار اصلا نداریم. یعنی مأخذ ما در این جا فقط عبارت نجاشی است، آن هم از استادشان ابو العباس ابن نوح و دیگری عبارت شیخ در الفهرست است. ما هیچی دیگر نداریم حتی بعضی شواهد مختلف ضعیفی در فقیه و جاهای دیگر هست که آن حالا جای خودش و الا این بحث استثناء را اصلا منبعی در آن نداریم. لذا از مرحوم آقا میرزا حسین طبرسی خواندم گفتم و العجب که این صدوق می‌گویند ایشان استثناء را قبول کرده، تابع استادش بوده، آن جایی که سر بزنگاه بوده که خود صدوق این استثناء را تذکر بدهد، نداده است. کجا باید تذکر می‌داد؟ یکی در مشیخه بود، یکی هم در مقدمه فقیه بود که گفتند «علیه المعول». اما نگفتند این نوادر که علیه المعول هست، استثناء دارد. ایشان به عنوان تعجب گفته بودند، همین است که ما از خود این بزرگوارها چیزی در این باب نداریم.

حالا که این طور است ما فعلا مأخذی جز عبارت نجاشی و عبارت فهرست نداریم. این دو تا عبارت را به صورت خلاصه مرور بکنیم.

شما اول اصیل‌ترین منبعی که این‌ها را به ابن الولید و صدوق نسبت دادند ببینید عبارتشان چیست، از آن‌ها چه چیزی در می‌آوریم و خود آن‌ها چه استفاده‌ای …

بررسی متن نجاشی در بحث استثناء

939 محمد بن أحمد بن يحيى بن عمران بن عبد الله بن سعد بن مالك الأشعري القمي‌

أبو جعفر، كان ثقة في الحديث. إلا أن أصحابنا قالوا: كان يروي عن الضعفاء و يعتمد المراسيل و لا يبالي عمن أخذ و ما عليه في نفسه مطعن في شي‌ء و كان محمد بن الحسن بن الوليد يستثني من رواية محمد بن أحمد بن يحيى ما رواه عن محمد بن موسى الهمداني، أو ما رواه عن رجل، أو يقول بعض أصحابنا، أو عن محمد بن يحيى المعاذي، أو عن أبي عبد الله الرازي الجاموراني، أو عن أبي عبد الله السياري، أو عن يوسف بن السخت، أو عن وهب بن منبه، أو عن أبي علي النيشابوري (النيسابوري)، أو عن أبي يحيى الواسطي، أو عن محمد بن علي أبي سمينة، أو يقول في حديث، أو كتاب و لم أروه، أو عن سهل بن زياد الآدمي، أو عن محمد بن عيسى بن عبيد بإسناد منقطع، أو عن أحمد بن هلال، أو محمد بن علي الهمداني، أو عبد الله بن محمد الشامي، أو عبد الله بن أحمد الرازي، أو أحمد بن الحسين بن سعيد، أو أحمد بن بشير الرقي أو عن محمد بن هارون، أو عن ممويه بن معروف، أو عن محمد بن عبد الله بن مهران، أو ما ينفرد (يتفرد) به الحسن بن الحسين اللؤلؤي و ما يرويه عن جعفر بن محمد بن مالك، أو يوسف بن الحارث، أو عبد الله بن محمد الدمشقي. قال أبو العباس بن نوح: و قد أصاب شيخنا أبو جعفر محمد بن الحسن بن الوليد في ذلك كله و تبعه أبو جعفر بن بابويه رحمه الله على ذلك إلا في محمد بن عيسى بن عبيد فلا أدري ما رابه فيه، لأنه كان على ظاهر العدالة و الثقة. و لمحمد بن أحمد بن يحيى كتب، منها: كتاب نوادر الحكمة، و هو كتاب حسن‌ كبير (كبير حسن) يعرفه القميون بدبة شبيب، قال: و شبيب فامي كان بقم له دبة ذات بيوت، يعطي منها ما يطلب منه من دهن، فشبهوا هذا الكتاب بذلك. و له كتاب الملاحم، و كتاب الطب، و كتاب مقتل الحسين عليه السلام، كتاب الإمامة، كتاب المزار. أخبرنا الحسين بن موسى قال: حدثنا جعفر بن محمد قال: حدثنا محمد بن جعفر الرزاز قال: حدثنا محمد بن أحمد بنوادر الحكمة، و أخبرنا أحمد بن علي و ابن شاذان و غيرهما، عن أحمد بن محمد بن يحيى، عن أبيه، عنه بسائر كتبه.[7]

اما اول عبارت نجاشی؛ ایشان راجع به خود محمد بن احمد بن یحیی صاحب نوادر صحبت که می‌کنند، می‌گویند که «أبو جعفر، كان ثقة في الحديث. إلا أن أصحابنا قالوا: كان يروي عن الضعفاء و يعتمد المراسيل و لا يبالي عمن أخذ و ما عليه في نفسه مطعن في شي‌ء» خودشان مشکلی ندارند ولی این کارشان است.

تحلیل مفهوم وثاقت

شاگرد: این جا ثقه بودن در قدما چطور معنا می‌شود؟  «یعتمد المراسیل» «لا یبالی» چطور با ثقه بودن سازگار است؟ ثقه معنایش این است که از ثقه نقل بکند، نه این که فی نفسه خودش ثقه است. از هر کسی نقل نمی‌کند، روایت درست و حسابی نقل می‌کند.

استاد: بله یعنی لولا تصریح به خلافش؛ یعنی اگر مطلق بگوییم ثقه است، همین است اما اگر بگوییم  خودش ثقه هست و لکن به حرفش اعتنا نمی‌کنیم، داریم تصریح می‌کنیم به این که این جا خودش ثقه هست، نه آن ثقه مطلق که آن لوازم را داشته باشد.

 

برو به 0:12:14

شاگرد: ظاهرا معروف است که «ثقةٌ إلا أنّه یروی عن الضعفاء». در مورد سه چهار نفر داریم.

استاد: قضیه برقی و از قم بیرون کردند معروف است، احمد بن محمد بن عیسی اشعری ایشان را از قم بیرون کرد، علتش هم همین بود، می‌گفت چرا این طوری از ضعفا روایت می‌کنی؟

شاگرد: این جا نسبت به ایشان تعبیر ثقه داریم؟

استاد: برای برقی؟ «ثقةٌ إلا أنه یروی عن الضعفاء». چند نفر این طوری هستند، یکی خود همین صاحب نوادر هم یکی‌اش است که این را برای او دارند. لذا می‌خواهم بگویم ثقة مطلق گفتن با آن وقتی که نیاز به قید است و قید می‌زنند موید فرمایش شماست که وقتی …

شاگرد: در مورد همین ایشان دارد که «ثقة فی نفسه غیر أنّه أکثر الروایة عن الضعفاء»

استاد: برای خالد برقی. یعنی فرمایش شما درست است که وقتی می‌گویند ثقه یعنی کار تمام است، آن جایی که بخواهند بگویند ثقه هست لکن یروی عن الضعفاء این قید را با تصریح می‌گویند. پس ثقه مطلق یک چیز است، ثقه نفسی که نیاز به تصریح این دارد که اعتماد نکنید ولو خودش ثقه است منافاتی با این ندارد.

شاگرد: یعنی این طوری بگوییم ثقة یعنی «اسکن الی روایاته». درواقع «یروی عن الضعفاء» اما نقلش از ضعفاء مرتبط با عدم سکون به روایاتش نیست. یعنی روایات از ضعفاء که غیر منفرد باشد نقل می‌کند.

استاد: آن از باب فقاهت و تدربش اگر باشد، بله؛ نه از مساهله.

شاگرد: در دل مفهوم وثاقت، سکون به روایاتش هشت.

استاد: «لا یبالی عمن أخذ» با این که «أجمعت الطائفة علی فقه هولاء» که اگر مرسل آورد، اگر از ضعیف نقل کرد، فقیه است، می‌فهمد فلذا «نسکن الی روایاته».، اما این‌ها فرق می‌کند «لا یبالی عمّن أخذ» یعنی او مساهله‌کار است نه این که فقیه است.

شاگرد: از جهت محتوایی ایشان ثقه هستند.

استاد: نه از نظر محتوایی، بلکه از نظر صدق در نقل؛ خیلی فرق می‌کند. چون ثقه هست می‌دانیم خودش دروغگو نیست یک جایی داده، از او به آن ضعیف هیچ مشکلی نداریم ثقة.

شاگرد:  پس شما ثقه بودن را فقط ضابط و صادق بودن می گیرید.

استاد: با این تصریح! مگر این که بگوییم ثقه‌ای است که از فقها هست که آن وقت دیگر فرمایش شما می‌آید مثل اصحاب اجماع را همین طور تحلیل می‌کردیم. اصحاب اجماع کشی از باب الفقهاء من اصحابنا آورده بود. یعنی «أجمعت الطائفه علی تصحیح ما یصحّ عنهم» دیگر وقتی سند به این‌ها رسید خاطر جمع است. اما وقتی می‌گوییم این «یروی عن الضعفاء لا یبالی» نه یعنی فقیه است، یعنی در سند مسامحه کار است، دقت نمی‌کند، خیلی تفاوت می‌کند، این جا دیگر نمی‌توانیم بگوییم به محتوا اطمینان داریم.

شاگرد: رجال‌شناس نیست.

استاد: ممکن هم هست رجال‌شناس باشد. فتوایش این است. واقعا هم در این فضا نظرات فرق می‌کند. الان هم در جواهر صفحه بعد که رسیدیم این مطرح می‌شود که این اختلاف فتاوی بین بزرگانی بوده که اهل تحدیث بودند، گاهی من به ذهنم می‌آید اگر این‌ها نبودند شاید اصلا دو ثلث روایات از بین می‌رفت. یعنی لا اقل همین‌ها که ما می‌گوییم «یروی عن الضعفاء» تراث را حفظ کردند. روایت را دارید می‌گویید و شما به اندک چیزی به آن ضعیف می‌گویید. خود این‌ها احتمال زیاد می‌دهم از فتانتشان بوده، حالا فقاهت که اصحاب تصریح کنند یک چیز است، فتانت یک محدث بزرگ بر این که من اگر بخواهم این طوری عمل کنم اصلا تراث از بین می‌رود. این‌ها کسانی نیستند که به اندک چیزی ما از روایات ایشان دست برداریم. «ما مِن شخصٍ الا قال فیه ظهره شخصٌ آخَر شیئاً» گفتنش آسان است.  بعضی تا به یک روایت می‌رسد که هنوز محتوای روایت را ندیده و نفهمیده، می‌گوید که این ضعیفٌ، وضّاعٌ، غالٍ و امثال این‌ها که چقدر نظیر دارد. لذا بین مساهله‌کاری با فتانت در حفظ تراث خیلی فرق هست. همینی که برای مرحوم مجلسی هم زیاد می‌گویند. می‌گویند مرحوم مجلسی بحار را ننوشتند برای این که بگویند هر چه در بحار هست تمام است. من بحار را نوشتم برای این که کتب متفرقی که در معرض ضیاع و از بین رفتن بوده را حفظ کنم.

مرحوم مرعشی یک چیزی در وصیت‌نامه یا خاطراتشان هست دیدم فرمودند که من خواب دیدم و در عالم خواب محضر پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم مشرف شدم دیدم دست راستشان شیخ مفید نشستند، دست چپ حضرت علامه مجلسی نشستند که آقای مرعشی فرمودند از خواب بیدار شدم گفت یعنی چه؟ دست راست شیخ مفید، دست چپ علامه مجلسی؟ بعد توجیه خوبی برای خواب خودشان دادند فرمودند هر دو به یک نحو بسیار بزرگی شأنی از شوونات مذهب و تراث شیعه را حفظ کردند. شیخ مفید زمانشان تاسیس فقه و فتوا بود با پشتوانه روایت. در زمان مرحوم مجلسی منابعی از روایات در معرض ضیاع بود، این‌ها را ایشان حفظ کردند. حالا عین تعبیرشان یادم نیست، سال‌ها قبل دیدم، به شرح حالشان مراجعه کنید.

 

برو به 0:18:01

علی ای حال منظور این که بزرگانی از محدثین بودند که حفظ کردن کارشان بوده است.

نکاتی که مربوط به بحث ماست و می‌خواهیم روی آن تاکید کنیم این است که؛ ایشان می‌گویند «کان محمد بن حسن بن الولید یستثنی» نقلِ کار می‌کنند؛ ابن الولید استثناء می‌کردند. اگر الآن، در زمانی که نقل از نجاشی و شیخ رضوان الله علیهما برای ما هست بخواهیم کار آن‌ها را تحلیل کنیم، چیزی که آن‌ها برای ما می‌گویند یک کار است، کاری که با چند چیز نسبتی دارد که باید ببینیم، نسبتی ملغی است یا نسبتی دقیق؛ الان باید بررسی کنیم. آن چه که مهم است این است که آن ها یک کار را از ابن الولید نقل می‌کنند، آن هم چیست؟ «عملیة الاستثناء» ایشان استثنناء کرده، خب استثناء چه بوده؟ «من روایة محمد بن أحمد بن یحیی» پس استثناء برای صاحب نوادر است، ربطی به دیگران ندارد. از او استثناء کردند. از کتاب نوادر محمد بن یحیی «ما رواه» از کذا. جالبش این است که یک راوی را نجاشی می‌گویند. اگر دارند از استثناء و از عبارتی از صدوق، از شیخ نقل می‌کنند این عبارت مهم است. اصل بر این است که ایشان خودشان نقل به معنا نکرده باشند، این استثناء را با یک عبارتی از خود آن‌ها آورده باشند. اگر عبارت نجاشی از ابن ولید و صدوق باشد این ترتیب خیلی مهم است. یک راوی را می‌گویند که یستثنی از روایت او؛ «ما رواه عن محمد بن موسى الهمداني، أو ما رواه عن رجل،» یعنی فوری بعد از این که یک نفر را ذکر می‌کنند، به سراغ چه می‌روند؟ سراغ راوی خاصی نمی‌روند که بگویند فلان راوی ضعیف است بلکه سراغ شیوه نقل محمد بن احمد بن یحیی در این کتاب می‌روند. «أو ما رواه عن رجل أو يقول بعض أصحابنا» باز دوباره به اسم افراد برمی‌گردد «أو عن محمد بن يحيى المعاذي،» کذا و کذا، عده دیگری را نام می‌برند تا این جا می‌رسد که «أو يقول في حديث، أو كتاب و لم أروه،» «لم أرَه» نباید باشد؟ هم شیخ، هم نجاشی «فلم أروه» آوردند، آن را روایت نکردم.  شاید وجادة بوده که به نحو روایت نبوده است، یا مثل صاحب وسائل «کتاب لم أروه» دارند، می‌گویند خیلی از چیزها را من روایت کردم در حالی که کتابی که پیش من نبوده ولی با واسطه نقل می‌کنم.

شاگرد: بنظرم لم اُروَه هست یعنی روایت نشدم.

استاد: پس این نکته را هم در نظر بگیرید؛ این در نقل نجاشی.

بعد می‌آید تا آن جا که نجاشی می‌فرمایند «قال أبو العباس بن نوح: و قد أصاب شيخنا أبو جعفر محمد بن الحسن بن الوليد في ذلك كله و تبعه أبو جعفر بن بابويه رحمه الله على ذلك إلا في محمد بن عيسى بن عبيد فلا أدري ما رابه فيه،» چرا راجع به محمد بن عیسی به شک افتاده؟ «لأنه كان على ظاهر العدالة و الثقة.» باز راجع به محمد بن أحمد بن یحیی ادامه می‌دهند.

شاگرد: محمد بن عیسی بن عبید را ایشان منقطعا نقل می کند که محمد بن عیسی را استثناء بکند اگر منقطع باشد مثل همان حدیثٍ یا رجل می‌شود

استاد: بله. «أو عن محمد بن عیسی بن عبید باسنادٍ منقطع»  من با این عبارت هنوز کار دارم، «باسنادٍ منقطع» دو جور معنا می‌شود، مرحوم شیخ و ظاهرش غیر شیخ هم و شاید خود صدوق هم، من گشتم ببینم خود شیخ صدوق هم چنین تلقی داشتند یا نه؛ دیدم ظاهرا شیخ صدوق هم با شواهدی که نقل کردند همین طور بوده، حالا ببینیم به این اسناد منقطع معنایش چه می‌شود؟ این مال عبارت نجاشی بود. فهرست هم بخوانیم بعد برگردیم راجع به …

شاگرد: «رأیُه» هم اگر بگوییم به «أصاب» بزند بالاخره یا باید آن را جمله معترضه بگیریم یا این که بالاخره درستش کنیم.

استاد: و لذا هم ملا صالح «ما رأیا» آوردند، مثلا «ما رابهما» باشد «و لا أدری ما رابهما» یعنی هردو. این برای نجاشی بود.

بررسی متن فهرست شیخ

اما آن چیزی که در فهرست هست و بیش از نجاشی مهم‌تر است که مصدر هم فقط فهرست شیخ است، آن چیست؟ آن نقل از خود شیخ صدوق است. نجاشی خودشان چیزی از شیخ صدوق نقل نکردند. ابوالعباس فقط متابعت صدوق از ایشان را نقل کردند. اما شیخ در فهرست از خود صدوق نقل می‌‌کنند. نه از ابن نوح، نه از ابن ولید. البته عبارت صدوق را نقل می‌کنند. خیلی تفاوت است. لذا فهرست شیخ یک منبع مهمی برای بحث ماست و تنها منبع هم هست. و به آن هم تحلیل و برداشت خود مرحوم صدوق ضمیمه شده است. که حالا آن پسر صاحب معالم در استقصاء الاعتبار که نمی‌پذیرند می‌گویند صدوق در برداشت درست نبوده است. احتمالات هم در ذهن من بود قبل از این که  متن ایشان ببینم. حالا می‌خوانیم در ذهن شریف شما بیاید، شما این‌ها را خوب تصور بکنید تا حالا بعدا ببینیم.

[623] محمد [بن أحمد]

محمد بن أحمد بن يحيى بن عمران الأشعري القمي، جليل القدر، كثير الرواية.

له كتاب نوادر الحكمة، و هو يشتمل على كتب جماعة، أولها كتاب التوحيد، كتاب الوضوء، كتاب الصلاة، كتاب الزكاة، كتاب الصوم، كتاب الحج، كتاب النكاح، كتاب الطلاق، كتاب الأنبياء، كتاب مناقب الرجال، كتاب فضل العرب، كتاب فضل العربية و العجمية، (كتاب الوصايا و الصدقة) ، كتاب النحل و الهبة، كتاب السكنى، كتاب الأوقات، كتاب الفرائض، كتاب الأيمان و النذور و الكفارات، كتاب العتق و التدبير و الولاء و المكاتب و أمهات الأولاد، كتاب الحدود و الديات (كتاب الشهادات) ، كتاب القضايا و الأحكام، العدد إثنان و عشرون كتابا.

أخبرنا بجميع رواياته عدة من أصحابنا، عن أبي المفضل محمد بن عبد الله الشيباني، عن أبي جعفر محمد [بن جعفر] بن بطة القمي، عن محمد بن أحمد بن يحيى.

و أخبرنا الحسين بن عبيد الله و ابن أبي جيد، جميعا، عن (أحمد بن محمد) بن يحيى (عن أبيه عن محمد بن أحمد بن يحيى).

و أخبرنا جماعة، عن محمد بن علي بن الحسين، عن أبيه و محمد ابن الحسن، عن أحمد بن إدريس و محمد بن يحيى، عن محمد بن أحمد ابن يحيى.

و قال محمد بن علي بن الحسين (ابن بابويه): إلا ما كان‏ فيه‏ من‏ تخليط، و هو (الذي يكون) في‏ طريقه محمد بن موسى الهمداني، أو يرويه عن رجل، أو عن بعض أصحابنا، أو يقول: و روي، أو يرويه عن محمد بن يحيى المعادي‏، أو عن أبي عبد الله الرازي الجاموراني، أو عن‏ السياري، أو يرويه عن يوسف بن السخت، أو عن وهب بن منبه، أو عن أبي علي النيشابوري، أو أبي يحيى الواسطي، أو محمد بن علي الصيرفي، أو يقول: وجدت في كتاب و لم أروه، أو عن محمد بن عيسى بن عبيد بإسناد منقطع يتفرد به، أو عن الهيثم بن عدي، أو عن‏ سهل بن زياد الآدمي، أو عن أحمد بن هلال، أو عن محمد بن علي الهمداني، أو عن‏ عبد الله بن محمد الشامي، أو عن‏ عبد الله بن أحمد الرازي، أو عن أحمد بن الحسين بن سعيد، أو عن أحمد بن بشر الرقي، أو عن‏ محمد بن هارون، أو عن معاوية بن معروف، أو عن‏ محمد بن عبد الله بن مهران، أو ينفرد به‏ الحسن بن الحسين بن سعيد اللؤلؤي، أو جعفر بن محمد الكوفي، أو جعفر بن محمد بن مالك، أو يوسف بن الحارث، أو عبد الله بن محمد الدمشقي. [8]

فهرست این است «محمد بن أحمد بن یحیی بن عمران الاشعری القمی جلیل القدر کثیر الروایة له کتاب نوادر الحکمة و هو یشتمل علی کتببٍ جمّاعة اولها کتاب التوحید، کتاب الوضو، کتاب الصلاة» همین طور نام می‌برند تا آن جا که این کتاب‌ها تمام می‌شود «أخبرنا بجمیع روایاته عدة من اصحابنا» سند خودشان را به او می‏رسانند و باز «أخبرنا» از طریق غضائری، باز به او می‏‌رسانند. سوم سند «أخبرنا جماعة» از محمد بن علی بن حسین که صدوق هستند عن أبیه تا به محمد بن … سند از صدوق را هم نقل می‌کنند. پس 3 تا طریق شیخ در فهرست برای خودشان تا محمد بن احمد بن یحیی نقل می‌کنند. بعد می‌فرمایند «قال محمد بن علی بن الحسین ابن بابویه». این قال در کتبی که از صدوق در دست داریم چیزی فعلا نیست.

 

برو به 0:24:59

شاگرد: خود صدوق را فهرست داشته که از منابع فهرست نجاشی است که از دست ما رفته است.

استاد: در مقدمه فقیه، شیخ صدوق فرمودند که رفتم جایی و بر کسی وارد شدم. کتاب محمد بن زکریای رازی بود به نام «من لا یحضره الطبیب». او از من خواست که ببین برای بدن که هیچی هست نوشته «من لا یحضره الطبیب». دین که بالاتر است، مسائل شرع که بالاتر است، شما یک کتابی بنویسید، قاهر بر کتاب او باشد. به نام «من لا یحضره الفقیه». بعد با آن توضیحات می‌فرمایند، بعد آن جا ظاهرا در مقدمه می‌فرمایند کتاب‌های من که ایشان دنبالش را رفته بودند 241 است.

یعنی صدوق می‌گویند من زمانی که می‌خواستم من لا یحضره را بنویسم 241 کتاب بود که داشتند، حالا الان 50 تا نمی‌شود. علی ای حال این کتاب‌های ایشان نیست. این عبارت علی ای حال در کتاب شیخ بوده و معلوم است ما الان به عبارت شیخ صدوق دسترسی نداریم مگر همین نقل شیخ الطائفه. خب پس «قال محمد بن علی بن الحسین …» فرمودید آن هم به نام الفهرست است؟

شاگرد: بله.

استاد: بسیار خوب!

شاگرد: شاید از فهرست نبوده بلکه با واسطه ای که مطمئن بودند نقل کرده است. ممکن است از خود ابن نوح باشد؟

استاد: بله اگر همان سند قبلی باشد یک سطر قبلش فرمودند «أخبرنا جماعة عن محمد بن علی بن الحسین». جماعة را اسم نبردند.

شاگرد: ممکن است مرحوم نجاشی طریقی به فهرست صدوق داشته است. خود فهرست هم کتابٌ که کتاب را باید اجازه می‌گرفت. جماعة ظهور در طریق به فهرست صدوق دارد. در طریق که اخبرنا جماعه عن محمد بن علی یعنی کتاب فهرست صدوق.

استاد: طریق قبلی فقط طریق از صدوق به محمد بن احمد بن یحیی بود. لذا من هم الان مطمئن نیستم که این قال که ایشان می‌گویند از همان «أخبرنا جماعة» باشد. ظاهرش دو تاست. أخبرنا جماعة یعنی جماعة أخبرنا از طریق شیخ صدوق، روایات محمد بن احمد بن یحیی را. نه این قال را. این قال خود شیخ می‌گویند که در جای دیگر دیده‌اند. این احتمال نزدیک‌تر به ذهن می‌آید تا این که بگوییم این قال هم از طریق همان «أخبرنا جماعة» هست. حالا باز هم مراجعه کنید ببینید این «أخبرنا جماعة» فقط در طریق … این قال، قالی هست که شیخ از ناحیه دیگری دارند نقل می‌کنند نه از آن جا.

شاگرد:  اگر این‌طور تصویر کنیم؛ بگوییم کتاب نوادر محمد بن احمد در اختیار شیخ صدوق بوده و در کتاب فهرستش شیخ صدوق طریق خودش به کتاب نوادر را آورده است. این یک فضاست، گام دوم این که نجاشی از طریق جماعت، طریق به فهرست شیخ صدوق داشته است. این طور مضمونی تعبیر کنیم چطور می‌شود؟

استاد: آن که همین دنباله جماعت قبلی می‌شود. اولی هم می‌شود که قال یعنی قال شیخ نه در فهرست، بلکه قال در آن جایی که کتاب نوادر را از استادش نقل می‌کرد. شما این طوری فرمودید یا در خود فهرست؟

شاگرد: در خود فهرست. در کتب فهرست طریق خودشان به کتاب را می‌آوردند مثل فهرست نجاشی، شیخ الطائفه. صدوق هم فهرست داشته است، ایشان دارد از کتاب فهرست طریق شیخ صدوق به نوادر را بیان می‌کند.

استاد: که یعنی این اخبرنا جماعة می‌تواند با جماعت قبلی مصداقا فرق بکند.

شاگرد: از حیث طریق است دارد می‌گوید. چون مثلا کتاب فهرست صدوق معروف بوده این جماعت نقل کردند، بعد جماعت را دیگر نیاوردند.

استاد: نیاوردند و مصداقا هم می‌تواند با قبلی فرق داشته باشد.

شاگرد: ظاهر طریق این است که طریق روایت به خود کتاب است. یعنی خود جماعت باید روایت کرده باشند کتاب برای مرحوم شیخ طوسی است، نه این که از فهرست بیاید فقط طریق شیخ صدوق را نقل بکند. به خود کتاب باید طریق داشته باشد.

استاد: از شیخ طوسی به جماعة به شیخ صدوق.

شاگرد: جماعة باید مثل شیخ طوسی نقل کرده باشد، کتاب را روایت کرده باشد.

استاد: خب حالا قال محمد بن علی هم، دنبال همین طریق جماعت است؟ یا نه، آن ربطی به آن ندارد؟ مورد دیگری است یا طریق دیگری ولو جماعت باشند غیر از آن جماعت قبلی.

شاگرد: نقل قولی که شیخ  می‌کند در ذیل روایتش از کتاب نوادر است؟ یا نه در کتاب فهرستش …

استاد: اصلا این عبارت دلالت ندارد. من خواندم برای همین خواندم که ما دقیق عبارت شیخ در ذهنمان باشد…. هیچی دیگر نیست، ایشان گفتند محمد بن یحیی کتابی به نام نوادر الحکمه دارد که شامل کتب مفصلی است. بعد سه تا طریق ذکر کردند بعد گفتند «قال محمد بن علی»؛ «قال» مثلا در نوادر، در مقدمه نقل صدوق از نوادر است؟ یا به تعبیر شما در کتاب فهرست شیخ است؟ نمی‌دانیم. احتمال دارد که این «قال» وقتی شیخ صدوق در اجازه خودشان نوادر را بودند این را می‌گفتند، این ها محتملات است ولی هیچی دیگر شیخ نفرمودند.

شاگرد: اگر میخ این احتمال را بکوبانیم که لزوما این نبود که همه این 1200 – 1300 تا کتابی که شیخ نقل می‌کند همه اش را در اختیار داشته باشد، از فهرست‌ها نقل می‌کردند، اگر این میخش کوفته بشود. دیگر احتمال دوم شاید تقویت بشود.

استاد: چون رسم ایشان بوده که از فهرست‌ها می‌آوردند، قال یعنی قال شیخ صدوق در خصوص فهرست.

خب «قال محمد بن علی بن الحسین ابن بابویه إلا ما کان فیه من تخلیط» که تخلیط هم یک جا گفتند نوعی از غلوّ است.

شاگرد: نسخه‌ای که به ما دادید که اولا ابوجعفر نوشته است؛ «ابو جعفر بن بابویه الا ما کان فیها من غلوٍّ أو تخلیط»

استاد: شما کدام نرم‌افزار هستید؟

شاگرد: جامع فقه

استاد: من از جامع الاحادیث شاید نوشتم.

شاگرد2: از درایه.

استاد: آن نسخه شما خیلی تفاوت است.

خب «إلا ما کان فیه من تخلیط» تخلیط چیست؟ مخلوط کردن است «و هو (الذي يكون) في‏ طريقه محمد بن موسى الهمداني، أو يرويه عن رجل، أو عن بعض أصحابنا،»

در نسخه شما «الذی یکون» است؟

شاگرد: بله ولی داخل کروشه است.

استاد: در خیلی از جاها،‌همین کروشه هم  نگذاشتند.

شاگرد: ابتدای عبارت هم «اخبرنا بجمیع کتبه و روایاته»

استاد: «اخبرنا بجمیع روایاته عده من اصحابنا» برای من «کتبه» نداشت.

استاد: چاپ کجاست؟

شاگرد: المکتبه الرضویه، محقق آن هم سیدمحمدصادق آل بحر العلوم است.

حالا که تفاوت زیاد است. فعلاً بخوانیم.

«و هو (الذي يكون) في‏ طريقه محمد بن موسى الهمداني، أو يرويه عن رجل، أو عن بعض أصحابنا،»این عبارات مثل نجاشی است. اما از این جا دیگر با نجاشی فرق دارد، این از جاهایی است که عبارات فهرست از عبارت نجاشی اضافه دارد «أو يقول: و روي، أو يرويه عن محمد بن يحيى المعادي‏،» باز اسم افراد را می‌برد تا می‌رسد به آن جا که  «أو يقول: وجدت في كتاب و لم أروه، أو عن محمد بن عيسى بن عبيد بإسناد منقطع» که فقط نجاشی گفت، شیخ اضافه دارد، «بإسناد منقطع يتفرد به، أو عن …» باز اسم افراد را تا پایان عبارت می‌برد.

 

برو به 0:34:18

شاگرد: محمد بن عیسی بن عبید اگر ترجمه خودش را بخوانید. آن جا هم باز از صدوق نقل می‌کنند که می‌گوید «و قال محمد بن علی بن حسین لا أروی ما ینفرد به»

استاد: بله در کتاب فهرست، شیخ این را دارند، «محمد بن عیسی بن عبید الیقطینی ضعیفٌ استثناه ابو جعفر ابن بابویه من رجال نوادر الحکمة و قال لا أروی ما یختص بروایته» یعنی یختصّ محمد بن عیسی «و قیل إنّه کان یذهب مذهب الغلاة له کتاب کذا» صحبت سر این است که در الفهرست شیخ وقتی نقل عبارت صدوق کردند همین بود. وقتی براشت خودشان را در ذیل محمد بن عیسی گفتند «بإسناد منقطع» را به چه کسی زدند؟ مُسنِد کیست؟ محمد بن عیسی بن عبید. یعنی گفتند آن چه را که نوادر نقل می‌کند «عن محمد بن عیسی بن عبید بإسنادٍ منقطع» اسناد منقطع بعد از محمد بن عیسی الی الامام یا از محمد بن یحیی صاحب نوادر إلی محمد بن عیسی؟

شاگرد: انقطاع را انقطاع در سند می‌بینید؟

استاد: نه هر دو تا احتمالش را می‌خواهیم بررسی کنیم.

بررسی پدیده  استثناء از عبارات شیخ و نجاشی

پس تا این جایی که عبارت را خواندیم خلاصه‌ای عرض بکنم؛ منبع اصیل و اولیه در محل بحث، عبارت نجاشی و شیخ هست. این دو تا عبارت، قدر مسلمی که به ما می‌دهند یک عملیة الاستثناء است. ابن ولید استثنایی نسبت به کتاب نوادر داشته و صدوق هم متابعت کردند. سوال این است؛ این استثناء این جا دو تا چیز قطعی دارد باید بررسی کنیم. با دو چیز نسبت دارد. با این عباراتی که خواندیم شک نداریم استثناء به افراد استقلالا نخورد. یعنی در ذیل روایت محمد بن احمد بن یحیی و نوادر این استثناء صورت گرفته بود. صریح عبارت بود. پس یکی از متعلقات استثنای ابن الولید کتاب نوادر و روایات محمد بن احمد بن یحیی است. این را نمی‌توانیم از آن منسلخ کنیم الا که حالا الا را عرض می‌کنم.

شاگرد: در ترجمه ابن عبید، اصلا می‌گوید روی شخص ابن عبید است.

استاد: آن تحلیل شیخ است.

شاگرد: «کتب یونس صحیحةٌ یعتمد علیه الا ما ینفرد عن محمد بن عیسی بن عبید» این در ترجمه یونس هست، این جا دیگر اصلا روی شخصیت محمد بن عیسی بن عبید می‌خورد.

استاد: آیا تحلیل آن‌ها این بوده یا نه؟ «یتفرد ابن عبید» یا «یتفرد محمد بن احمد بن یحیی» از ابن عبید؟

شاگرد: اصلا با هم فاصله‌ای نداشتند، یعنی استاد و شاگرد بودند.

شاگرد٢: اسنادی بین این دو تا نیست، چون استاد و شاگرد بودند که بگوییم این اسناد منقطع است، از شاگرد تا معصوم فقط معنا دارد.

استاد: بله اگر بگوید که سمعتُ درست است اما گاهی هست با این که استاد و شاگرد هستند از یک واسطه دیگری می‌تواند از استادش نقل بکند. مگر بگوید «سمعتُ، أخبرنی» اگر این باشد درست است و الا به صرف این که بگوید «عن محمد بن عیسی بن عبید» معنعن بیاورد، چه کسی از او؟ خودتان در جلسه از او شنیدید؟ یا مثلا یک زمیل شما و رفیق شما از او برای شما نقل کرد، تصریح نیست.

علی ای حال آن چیزی که می‌خواهم عرض کنم این است که فعلا کاری به محمد بن عیسی نداریم، شما ذهنتان را سراغ او نبرید، کل استثناء را داریم بررسی می‌کنیم. اصل استثناء، محمد بن عیسی بن عبید بحث خاص خودش را دارد. فعلا اصل استثناء را برسیم. استثناء ابن الولید چه نقشی دارد؟ دو تا نسبت را حتما دارد. یکی به کتاب نوادر و محمد بن احمد بن یحیی، یکی هم به این افرادی که هستند که نام بردند.

استثناء و مستثنی و مستثنی منه که کتاب نوادر است. شما اگر بگویید که مقصود ابن الولید رجال بوده، در آن نوادر هم محل ابتلاء قمیین بوده از باب محل ابتلاء اسم نوادر را برده است و الا مقصود او این بوده که دنبالش نروید، این ممکن است، این را احتمال می‌دهیم اما احتمالش ضعیف است؛ چرا؟ چون هم شیخ، هم نجاشی وقتی استثناء را می‌‌گفتند، گفتند صریحا ابن ولید گفته که «إذا یروی عن رجلٍ». کسی که بخواهد عده‌ای از ضعفای رجال را بگوید با محمد بن احمد بن یحیی کار ندارد که بگوید عن رجلٍ. پس معلوم می‌شود با شخص او و نحو او و بیانات او در نوادر کار دارد. نمی‌توانید بگویید صرفا مورد بوده، بهانه بوده که نوادر را بگوید برای این که ضعفاء را بگوید.

شاگرد: این در ادامه «کان یروی عن الضعفاء» بوده یعنی همان عبارت نجاشی هم که فرمودید سیاق عبارت این است..

استاد: پس نوادر هم در استثنا دخیل است.

شاگرد: بحث این است که سیاق عبارت نجاشی خیلی روشن است. در آن عبارت «من غلوٍّ و تخلیط»  هم خیلی واضح است. یعنی این‌ها این شکلی بوده و «کان یستثنی ابن ولید» این اشخاص را.

استاد: خوب است. یعنی ما گفتیم که نجاشی در مورد  محمد بن احمد بن یحیی گفت: «یعتمد المراسیل، یروی عن الضعفاء» «لا یبالی عمّن أخذ» کلمه ضعفا را آورد «کان یروی عن الضعفاء» الان حال او این چنین بود که این کار را انجام می‌داد. خب الان گامی که ما می‌خواهیم برداریم این است، می‌خواهیم بگوییم استثنای ابن ولید، استثنایی ورای نوادر بوده، کاری با خصوص نوادر نداشته. او می‌‌خواسته بگوید عده‌ای رجال ضعیف را نام ببرد.

شاگرد: یعنی یک چیزی بینابین، چون نوادر کتاب مهمی  بوده…

استاد: اگر بینابین شد، من بینابین را قبول دارم. من همین را می‌خواهم بگویم. آیا او می‌خواسته رجال ضعفا را بگوید؟ و این کتاب هم بهانه بوده؟ خب آن جایی که «یرسل» ربطی به مقصود او ندارد که بگوید «أو ما کان یروی عن رجلٍ» اصلا آوردن این لغو است.

شاگرد: چون اعتمادش به خاطر نقل از ضعفاء از این بنده خدا سلب شده در رجل و مرسلات هم اعتماد نمی‌کند.

استاد: ولی او نمی‌خواست استثنناء را به خاطر نوادر بکند، اصلا کاری به نوادر نداشت -علی الفرض- ابن الولید دارد چه چیزی را استثناء می‌کند؟ رجال ضعفائی را.

شاگرد: از نوادر

استاد: چرا از نوادر؟

شاگرد: چون «یعول علیه القمیین» خواسته این تعویل را بزند.

استاد: پس بینابین است. یعنی نوادر هم در استثنای او دخالت داشت.

شاگرد: پس  ابن ولید می‌خواهد بگوید که می‌خواهیم روایات ضعیفش را معلوم کنیم؛ حالا گاهی وقت‌ها ضعفش به خاطر ارسالش است، گاهی وقت‌ها هم به خاطر شخصی است که بیان می‌کنند که آن شخص ضعیف است.

شاگرد2: شاهدش هم این است که در محمد بن موسی الهمدانی تصریح می‌کند که وضاّع بوده است. در مورد ابن عبید تصریح می‌کند کتب یونس که وی نقل می‌کند محل خدشه است و اصلاً ربطی به محمد بن احمد بن یحیی ندارد.

استاد: در عیون اخبار مرحوم صدوق دارند می‌گویند که اصلا شیخنا ابن ولید، محمد بن مسمع ضعیف می‌داند و اصلا به روایتش عمل نمی‌کند. بعد روایت را از او نقل می‌کنند می‌گویند همین استادی که این کار را می‌کرد خودم این روایت را از او دیدم قبول کرده، من هم چون دیدم و الا می‌گوید روایتی که ایشان از آن اعراض کند اصلا برای من حجیت ندارد. شیخ صدوق می‌گویند آن چیزی که استاد ما از آن اعراض کرده برای من هیچ حجیتی ندارد. بینی و بین ربی نمی‌توانم قبول داشته باشم. این جا هم می‌گویم ببینید استاد ما این راوی را قبول ندارد، اگر از شخص خودش ندیده بودم که این روایت را برای من روایت کرد و پذیرفت  من هم نقل نمی‌کردم و در عیون اخبار الرضا این روایت را دارند.

 

برو به 0:43:04

باز هم شما این‌ها را مراجعه بکنید، عبارات در ذهن شریفتان باشد، ما سوالی که برای فردا داریم این است که بینابین یعنی چه؟ یعنی با اشخاص سر و کار داریم و کتاب، وقتی اشخاص و کتاب با هم است صرفا کثرت ابتلاء مصحح می‌شود؟ سر می‌رسد یا نه؟ و اشخاص از باب ضعف خودشان هست یا محامل دیگر هم می‌شود؟ سر و کارش با اشخاص است. اما اشخاصی که بینابین قرار شد باشد، این بینابین معنایش چیست؟

یک از احتمالات می تواند این باشد که یک کسی مثل نوادر الحکمة ممکن است از این روات خوب نقل نکرده باشد یعنی اصلا نمی‌خواهد بگوید چون این‌ها ضعیف هستند. من می‌دانم  مثلا صاحب نوادر از این افراد، بد روایت نقل کرده است. این یکی از محمل‌های خیلی خوب است که حالا باید بعدا احتمالات را بررسی کنیم.

شاگرد: یا نسخه کتابی که دستشان بوده …

استاد: بله انواع و اقسام چیزها … نمی‌شود بگوییم ملازمه قطعیه داریم که در مقام تضعیف شخص است، شواهدی هم چه بسا از جاهای دیگر باشد.

شاگرد: آیا پدیده استثناء فقط برای کتاب نوادر است؟

استاد: بله.

شاگرد: نه، برای بقیه کتاب های محمد بن احمد بن یحیی هم است، ایشان می گوید: محمد بن احمد بن یحیی  یک خصوصیتی داشته که محمد بن حسن بن ولید، بعضی روایات وی را استثناء می کرده است. بعد در ادامه می گوید «له کتاب نوادر و فلان و فلان و فلان» و دو سه تا کتاب می‌شمارد. هم در نجاشی این‌طور است هم در فهرست. از نوادر استثناء نکرده‌اند بلکه از کل سیره ایشان استثناء کرده‌اند.

استاد:  بله. این‌که هست ولی علی ای حال باید روایات احمد بن محمد بن یحیی باشد. نه ولو از غیر او. نوادر هم کتاب اصلی او بوده است.  بقیه کتبش مختصر بوده است. ولی این حرف درست است که استثناء از روایات وی بود که معظم آن  نوادر است. اما صحبت در این است که روایات او از باب محل ابتلاءبودن محض؟ یا نه او یک دخالتی در مساهله در سند، در نقل دارد که آن افراد به این چیزها بند می‌شوند.

والحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین.

پایان

 


 

[1] خاتمة المستدرك، ج‌5، ص: 153

[2] یکی از حضار جلسه

[3] شرح فروع الكافي، ج‌1، ص: 63

[4] موسوعة الإمام الخوئي، ج‌17، ص: 322

[5] موسوعة الإمام الخوئي، ج‌15، ص: 194

[6] الرسائل الأحمدية، ج‌2، ص: 409

[7] رجال النجاشي – فهرست أسماء مصنفي الشيعة، ص: 349‌

[8] فهرست كتب الشيعة و أصولهم و أسماء المصنفين و أصحاب الأصول (للطوسي) ( ط – الحديثة) ؛ النص ؛ ص408

درج پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

The maximum upload file size: 10 مگابایت. You can upload: image, audio, video, document, text, archive. Drop files here

هیچ فایلی انتخاب نشده است