1. صفحه اصلی
  2. /
  3. شرح
  4. /
  5. درس فقه(۵۵)- تسامح درادله سنن(۴)

درس فقه(۵۵)- تسامح درادله سنن(۴)

    |
  • لینک کوتاه : https://almabahes.bahjat.ir/?p=15279
  • |
  • بازدید : 92

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

درباره زمان شمسی واقعه کربلا و حجه الوداع و …

 

پرسش و پاسخ پیرامون تسامح ادله سنن

از بحث‎های قبلی اگر چیزی در ذهنتان هست هر چه طول بدهید ما در خدمتتان هستیم که استفاده کنیم یا اگر چیزی نیاز است دوباره برویم مراجعه کنیم. اگر دیگر چیزی نیست بحث بعدی برویم.

شاگرد: این بیانی که حاج آقا به عنوان آخرین کلمه آوردند «استحباب الإتيان برجاء المطلوبيّة»[1] اصلش این طور نیست که اگر کسی قید رجاء را در کار آورد هیچ کسی مانع نمی‎شود انجام بدهد اما آن کسی که قائل به استحباب است که رجاء نداشته باشد مثل سایر اعمال مستحبی سند صحیحی دارد می‎توانی این را هم انجام بدهی، حالا حاج آقا این قید را آوردند از نظر مبنا …

استاد: این قید را دو جا آوردند. با این که صریح هم فرمودند «یکفی فی استحبابها» دنبالش هم فرمودند «کافیا فی استحباب الاتیان» یعنی قبول دارند که دیگر در استحباب مشکلی نداریم، در عین حال می‎گویند «برجاء المطلوبیة» کما این که در صفحه 8 هم رجاء فرمودند؛ « و استحباب فعلها برجاء‌ المطلوبيّة موافق للاحتياط»[2]. چیزی که من به ذهنم می‎آید…

حالا شما در مباحث الاصولشان ارجاع دادید باز می‎روم نگاه می‎کنم که ببینیم وجه خاصی هم علاوه بر این چیزی که من عرض می‎کنم فرمودند یا نه؟

شاگرد: موید فرمایش شما یک روایتی هم هست اصلا هیچ حرفی از رجاء در آن نیامده است. در محاسن برقی روایت دومی که می‎آورد …

استاد: اخبار «مَن بلغ» چند تاست، صحیح در آن هست، غیر صحیح هم هست.

شاگرد: دارد که «مَن بلغه ثواب علی شیء فعمله فله اجر ذلک»[3]

استاد: بله همین طور است. این‎ها شواهد این است که ما بگوییم فلان صحیح است و او رجاء دارد و رجائش هم این است.

شاگرد: یک مطلب دیگری که دیروز هم سوال کردم این است که در صورتی که اخبار «مَن بلغ» به هر حال یک روایت ضعیفه‎ای که حامل یک امر مستحبی را بیان می‎کند، خب آن خبر ضعیف بر ما حجت می‎شود یعنی اخبار ناهی از عمل به ظنون به این روایت تخصیص می‎خورند یعنی روایتی که حامل خبر استحبابی باشد این حجت است.

استاد: اخبار ناهی از عمل به ظنون هم خودش بحث مفصلی دارد. آیا اصل حرمت عمل به ظن هست یا نیست؟ ادله را در اصول بررسی می‎کنند. در این که عمل به خبر فاسق حرام است گیری نیست اما این که غیر خبر فاسق، عمل به هر چه ظنی است حرام است.

شاگرد: در این شما «إن قلت» دارید؟

استاد: دیگران هم دارند.حاج اقا و اینها هم می فرمایند اصل مباحثه‎اش هست این که می‎گویند «لا تقف ما لیس لک به علم»، «إنّ الظن لا یغنی من الحق شیئا» آن ادله‎ای که آوردند مفادش چیست؟ آیا در این جا هم هست یا نیست؟

شاگرد: حالا علی ای حال  اگر یک عامی داشتیم که یک حکم حرمتی را یا یک مطلقی را باطلاقه بیان کرده و یک خبر ضعیف یک فردی را بخواهد از عام جدا بکند مشکلش را من متوجه نشدم.

استاد: که حرام کرده باشد؟

شاگرد: یک خبری را به صورت مطلق حرام کرده باشد بعد  اخبار «مَن بلغ» بیاید، اخبار ضعیفه حامل امر استحبابی را حجت بکند بعد یک خبر ضعیفی هم بیاید بگوید یک فرد از افراد این عامی که حالا مثلا تمام افراد را حرام کرده این یک فرد را من جدا می‎کنم.

استاد: اگر منظورتان از این که یک عامی آمده حرام کرده ما می‎دانیم که محرمات تابع مصالح و مفاسد است، وقتی یک چیزی حرام شد یعنی ذو مفسده است، بله یک وقتی است شما می‎گویید تحت غیر عنوان مفسده می‎فهمیم. یک چیز ولو عبادی هم هست به خاطر فلان جهت، یک خلیفه‎ای یک کاری کرده، یک عناوین دیگری است.

شاگرد: مثلا بحث امام حسین مطرح شد. حالا بعضی‎ها می‎گویند «لا ضرر و لا ضرار» مطلق ما باشد که هر ضرر به بدنی را مشکل‎دار می‎کند، بعد یکسری روایات داریم که مثلا «إلا ضرر للحسین علیه‎السلام» این را باید چه کار کنیم؟ این‎ها ضعیفه است. می‎تواند این ضرر و ضرار را تخصیص بزند به این که ضرر زدن به بدن برای امام حسین علیه‎السلام مشکل ندارد بلکه مستحب است؟ اگر کسی به قصد ثواب این کار را انجام بدهد ثواب هم به او می‎دهند؟

استاد: صحبت سر این است که گاهی خود محتوا چیزی است که ارتکاز متشرعه و متدینین با آن تخصیص معیت می‎کند. مورد خاص مثال نزنید. همین طوری بگویید الف و ج و باء، یک کارهایی که متعارف است، نه آن مثال‎های هو کردنی که من عرض می‎کنم، این طرفش بزنند هو کنند، نه این طرف مثالی که ارتکازهایش موافق است که آن جلوتر …

 

برو به 0:05:08

‎همین طور به صورت عادی یک کاری محرم شده بعد همین کاری که عرف متشرعه هم می‎دانند حرام است بعد همین کاری که عرف متشرعه معامله حرمت با او می‎کنند یک روایت ضعیف می‎آید می‎گوید فلان وقت انجام بده ثواب دارد، این ارتکاز با این تخصیص موافق هست یا نیست؟ این تفاوت می‎کند با این که ما از خصوصیات تناسب حکم و موضوع … یکی از عجائب دستگاه فقه است که دعامة فقاهت یک فقیه درک تناسب حکم و موضوع است که بفهمد شووناتی که انشاء دارد اینها چیست؟ آن خیلی برایش اهمیت دارد. خب این جا این‎ها را اگر دخالت ندهیم فی حدنفسه من عرضم این است که اگر چیزی حرام شده به معنای طبق قاعده اولیه یعنی ذو مفسده است ما می‎خواهیم با خبر ضعیف بگوییم این جا مفسده که نیست هیچی ثواب هم دارد، عرض می‎کنم این نمی‎شود یعنی با ارتکاز متشرعه هم موافق نیست اما یک جایی است که مفاد آن مخصص، آن حرامی که هست حرامی مثل همین که دستت را زخم نکن، سیگار نکش، از این‎هایی که می‎گوییم ضرر به بدن نزن، ریخت این حرمت معلوم است، قدرش هم معلوم است، می‎آید چه کار می‎شود؟ این طور ضرری که عرف خودشان هم خیلی به آن اعتناء نمی‎کنند، از اساتید بودند من یادم است بعد از درس سیگار می‎کشیدند ایشان خودشان می‎گفت من قسم می‎خورم این برای من بد است ولی باز هم می‎کشم. یعنی با این که می‎داند این چیز فعلی حاضر را بر آن ضرر ترجیح می‎دهد.

آن آقا از علمای یزد بودند، آقازاده‎ ایشان می‎گفتند که ایشان را پیش دکتر بردم. قند داشتند ولی سیگار هم ول نمی‎کردند، سیگار هم می‎کشیدند. آقازاده‎شان می‎گفت که دکتر به ایشان می‎گفت آقا! این سیگار کشیدن بر شما حرام است. گفتند چرا؟ حاضر نبودند ول کنند. گفت که این برای شما ضرر دارد، شما قند دارید، این هم برای شما خوب نیست. گفتند این ضررش تدریجی است، خرد خرد می‎آید خب یک وقتی آدم باید بمیرد الان که بلایی سر من نمی‎آورد که شب خانه بروم بمیرم. گفت آخر چه فرقی می‎کند؟ ضرر تدریجی هم ضرر است. گفتند خب اگر این است شما داماد هم نشو! می‎گویند دکتر دیگر ماند چه بگوید! منظورم این که خود اصل ضرر را می‎بینید حرمتش این طوری است. مدام در آن خدشه می‎کنند. شما مخصص آن طرف را یک چیزی قرار می‎دهید که اساس دین و ایمان و قوام آخرت همه مومنین است. خب می‎بینید تناسب‎ها در آن جهت مشکل ندارد. اصلا روایت ضعیف هم نیاز ندارند. واقعا این طوری است. شما بروید بگردید ببینید و برای تعظیم شعائر حسینی روایت پیدا کنید که فلان جا یک چیزی مکروه است. اصلا معلوم است که اگر این شد طوری شد که تعظیم به حمل شایع است، بالفعل است، می‎بینیم که هست …. بنظرم حاج آقا در جامع المسائل این ضابطه کلی را تصریح کردند، به طور کلی حکم کراهت و استحباب به وجوه و حیثیات لغزش می‎کند، شناور است، کراهت شدید می‎شود، ضعیف می‎شود، حرمت این طوری نیست،

منطق دو ارزشی و چند ارزشی

البته حرمت هم باز من عرض کردم. این هم از چیزهایی است که امروز نیاز است طلبه‎ها روی آن کار کنند. خود حرمت هم دو شعبه است، حرمت‎های انشائی که صفر و یک است، منطق دو ارزشی است و حرمت‎هایی که در شرع بوده منطقش نبوده حرفش را بزنند، الان که زبان درآوردند، جاهای مختلف دارند حرف می‎زنند اگر بفهمند، برایشان واضح بشود که معامله دو ارزشی با این می‎شد اما عنصر دو ارزشی نیست. اگر این را بفهمند بسیاری از اشکالات کلاس حل می‎شود. اما به شرط این که واضح بشود. واضح شدن این برای باحثین خیلی مهم است. تواتر منطق دو ارزشی است. در منطق ما چه می‎خوانیم؟ تواتر هست یا نیست. آخر این طور نیست. اصلا جوهره تواتر دو ارزشی نیست. نمی‎شود بگویند این مرزش است. آن وقت ببینید برای تواتر هم چه اختلافاتی هست. یکی می‎گوید 10 تا، یکی می‎گویند 40 تا، یکی می‎گوید «یمتنع تواطئهم علی الکذب» این امتناع را کجا می‎خواهید پیدا کنید؟ این را امتناع عقلی می‎گوییم؟ امتناع عرفی می‎گوییم؟ این همه سوالات جوابش همانی است که مثل مرحوم آقای صدر در اصول آوردند گفتند مبنای تواتر قاعده احتمال است. تواتر می‎آید «یمتنع» یعنی احتمال آن طرف میل به صفر می‎کند. روی حساب احتمالات روشن است. این مطلب درست وقتی جا گرفت دیگر راحت هستیم. می‎گوییم تواتر اگر جزء بدیهیات است، ریختش ریخت صفر و یک نیست. همین طور چیزها در مباحث اصول و فقه زیاد ما داریم که با آن معامله صفر و یک می‎شود اما اگر یک زمانی عوض شد، معامله نفس الامر با آن شد، الان هم علماء معامله نفس الامر در کلماتشان می‎کنند، در کلماتشان اصلا چاره‎ای نیست اما از نظر ضابطه فن منطق، دو ارزشی با آن برخورد می‎شود و یک مضیقه‎هایی را در کلاس می‎آورد. منظورم این بود که حتی اگر پیدا بکنیم در احکام الزامی‎ هم تفاوت بین این‎ها خوب است اما الحمدلله این را هم علماء قبول دارند، هم ارتکاز متشرعه هم در این‎ها موافق است که در کراهت و استحباب امر به حیثیات و خصوصیات شدت و ضعف پیدا می‎کند. این شدت و ضعفش خیلی خوب است. اصلا ریختش این است.

 

برو به 0:11:39

مراد ازضرر حرام شرعی

شاگرد: یک ضرر معتنا به شرعی که اسلام قائل به حرمتش است یقینا آن ضرری نیست که عوام از ضرر در ذهنشان هست. شما تعریف کنید آن ضرر شرعی که اسلام می‎گوید حرام است، چه نوع ضرری است؟ غیر از ضرری است که نقص عضو بیاورد؟ یا قطعا منجر به مرگ بشود؟ آیا همین خدشه وارد شدن ضرر شرعی است؟

استاد: اگر میزان حرمت اضرار قاعده لا ضرر باشد که استظهار آن چه بسا یک طور دیگری باشد. موردش گیری ندارد، آن درخت خرما را کندن اصلا یک مفاد روشنی دارد، گیری نداریم به پشتوانه عمل توسعه اش بدهند اما مفاد او این‎ها را نمی‎گیرد «لا ضرر و لا ضرار» آیا یعنی مثلا کسی دست خودش را زخم نکند؟

شاگرد: مثلا این فرمایشی که این آقای یزدی به شوخی فرمودند که تدریجی است، هر چند شوخی است اما پشتوانه فقهی دارد. عرف متشرعه این‎ را ضرر شرعی …

استاد: شوخی را برای داماد شدنش گفتند و الا اصل آن که بله؛ آقا سیدمحمد حسابی متشرع بودند، اگر می‎دانستند حرام است که نمی‎کردند.

شاگرد: این را که ضرر شرعی محسوب نمی‎کنند؟

استاد: نه! حرام نمی‎دانستند.

شاگرد: مثلا فرض کنید یک کسی برود سینه بزند، سینه‎اش زخم بشود. این را ضرر شرعی حساب نمی‎کنند، ضرری که شرعاً حرام است ضرری است که منجر به نقص عضو یا قتل شود. این حرف درست است؟

استاد: حالا بحث اضرار را می‎خواهید بفرمایید؟

شاگرد: چون به مناسبت شما از ضرر فرمودید و صحبت عزادار سیدالشهداء است دارم از شما می‎پرسم. می‎گویم این ضرری که شرعا حرام است چه نوع ضرری است؟ آیا همین اندازه که مثلا آدم در عزای امام حسین به صورتش سیلی بزند و قرمز بشود این هم ضرر می‎شود؟ یا زخم بشود این ضرر شرعی می‎شود؟ یا این که ضرری حرام است … یک وقتی عنوان حرمت روی وهن است که من آن‎ها را کاری ندارم، اصلا به بحث قمه زنی و وهن را کاری ندارم، خود کلمه ضرر چه نوع ضرری را ضرر شرعی می‎گویند؟

استاد: تا آن جایی که من الان در ذهنم است هر کاری که سبب بشود جانش گرفته بشود یا عضوش گرفته بشود یا مرضی از آن حاصل بشود ولی تسبیبش قطعی باشد، مجموع این‎ها ضرر شرعی می‎شود اما حالا هست یا نیست، آن دیگر موارد و خصوصیاتش تفاوت می‎کند.

مراتب تشکیک دروجوب و حرمت

شاگرد2: قسم دوم حرامی که فرمودید مثالی می زنید ؟

استاد: آن حرامی که صفر و یک نیست؟ آن خیلی متعدد گفتم. خیلی چیزهایش را من خیالم می‎رسد این طوری است که بعضی‎هایش اصلا ابتدائش با آن مفاهیم کلاس انس دارد انسان تعجب هم می‎کند اما وقتی برویم بگردیم خودمان آن ارتکازاتمان را زنده کنیم همین چیزهایی که در کلاس داریم می‎بینیم همین طور است. مثلا یکی از مواردش خود احتیاط است، می‎گویید احتیاط واجب است، وجوب احتیاط آیا وجوبی است که حالت بود و نبود دارد؟ یا خود وجوب احتیاط وقتی واجب احتیاط است، احتیاط کاری می‎کند که چون احتیاط شدت و ضعف دارد، مراتب دارد، به موارد خود احتیاط شدید و ضعیف می‎شود وجوبش هم به تناسب آن تغییر می‎کند. ما بگوییم خلاصه بگو احتیاط یا واجب است یا واجب نیست. نمی‎دانم در این مباحثه هم شاید بود که اوائل سال عرض کردم. راجع به تنجیز علم اجمالی همین جا بود؟ تنجیز علم اجمالی یک مطلبی است که اهمیت دارد. بعدش هم یک مراجعه‎ای کردم، آوردم جواهر را بخوانم یا نه؟ در آن جایی که غنم بود، بهیمه موطوئه را گفتم؟

شاگرد: بله.

 

برو به 0:16:32

استاد: جایی می‎رسد که ما روی حساب ضابطه خودمان می‎گوییم احتیاط، احتیاط است، وجوب هم وجوب است اما می‎بینیم جاهایی می‎رسد که معصومین علیهم‎السلام راهکار یاد می‎دهند، معلوم هم هست و عمل هم الحمدالله بر طبقش هست. این عمل چه چیزی را می‎رساند؟ همین را دارد می‎رساند شارع که فرموده در مشتبهین وقتی اطراف شبهه دو تا و سه تاست، این وجوب است، معلوم است که وجوب است اما ما اگر به شارع نسبت بدهیم که چه فرقی می‌کند؟! وقتی دو تا ظرف آب است علم اجمالی است و یادتان هست بعضی از علماء می‎گفتند مقتضی است، بعضی‎ها علیت تامه می‎گفتند. یکی از بیانات صاحب کفایه می‎گفتند علم اجمالی علت تامه تنجیز است. در بیانش بود حالا ولو خودشان هم بیاناتشان فرق داشت، آن وقت ما بر این فرمایششان متفرع کنیم بگوییم که علم که آمد دیگر آمد، دیگر تمام شد. حالا می‎خواهد قطیع غنم … قطیع غنم چیست؟ خب دلیل داریم. عمل جبرانش کرده، عمل جبران کرده که شما بر خلاف علم که حکم خدا منجز شد، علم هم علت تامه تنجیز است، دلیل دارید که بر خلاف علم عمل کنید؟! شما می‎گویید علم می‎گوید موافقت قطعیه واجب است، مخالفت قطعیه حرام است و مخالفت احتمالیه هم حرام است. دیگر تمام شد. اگر علم اجمالی حرمت این مخالفت احتمالیه را می‎آورد دیگر تمام است و حال آن که عرض من این است که اصلا ریخت وجوب احتیاط یعنی وقتی علم اجمالی اطراف دارد این ریخت دیگر، ریخت آن صفر و یک … مثل تواتر می‎شود یعنی هم خود عرف عقلاء و هم شارع که رئیس العقلاء در ارشادات خودش است بیان فرموده من که می‎گویم احتیاط واجب است، واجب است اما به مفهوم تشکیکی. این غیر از آن است که …

تفکیک بین انشاءحکم و مدیریت امتثال

حالا یک تفاوت دیگری هم بود که آن هم خیلی مهم بود، اساسا احتیاط در این موارد تنجیز علم اجمالی علمی در مقام امتثال بود، نه آن مقام خود … این هم چیز مهمی بود. آن هم باز نمی‎دانم کی محقق می‎شود. خیالم میرسد در علم اصول  لازم است که تفکیک حسابی بدهیم بین آن جاهایی که ما معامله حکم شرعی میکنیم و حال آن که اگر یک ذره توضیح بدهیم میبینیم شارع انشای حکم شرعی نفرموده، خود شارع دارد امتثال احکام خودش را به ما یاد میدهد و حال آن که از نظر احکام خیلی تفاوت می‎کند. شارع در یک مورد دارد به ما یاد می‎دهد که احکام منِ شارع را این طور امتثال کن. خود امتثال را به ما یاد می‎دهد. شک داری این طور، ظن داری این طور، در حکم من شک داری این طوری رفتار کن. خب حالا ما می‎گوییم این انشاء است یا حکم جدید است؟ بگوییم مانعی ندارد، همه هم می‎گفتند. اما آیا نفس الامرش هم همین است؟ یعنی بین این دو موطن اگر تفاوت بود و ما در کلاس آن‎ها را یکی کردیم خب به معضلات گرفتار شدیم، این معضلات از کجا آمده است؟ از این است که شارع وقتی در مقام انشای مستقیم نیست، دارد امتثال یاد می‎دهد ما می‎گوییم دارد انشاء می‎کند بعدا هم می‎خواهیم همان احکام را بار کنیم، خب معلوم است یک جایی گیر می‎افتیم و چه مباحثاتی می‎شود. اما اگر از اول این را جدا کنیم بگوییم دو جور است، آن جایی که دارد به مکلف امتثال یاد می‎دهد با آن جایی که دارد  احکام برای اشیاء می‎گوید. کلب نجس است، بول نجس است، یک جا هم می‎گوید وقتی شک دارید این طور است. همان چیزی که خودمان اصول عملیه می‎گوییم اما اصول عملیه را اگر نگاه کنیم ما چطوری با آن معامله می‎کنیم؟ از حیث انشاء با انشائات دیگر فرقش نمی‎گذاریم یعنی جواب شبهات حکمیه را مطلقا یک نوع انشاء می‎‎گیریم. حالا این‎ها درست است یا نیست، نمی‎دانم. ما همین طور مشغول بودیم و احتمالات به ذهن من آمده است. شاید این‎ها جدا بشود بهره‎های خوبی در آن باشد.

شاگرد: داشتید می‎فرمودید هر چه که در رجاء مطلوبیت به نظرتان رسید چیست که حاج آقا این قید را آوردند؟

استاد: داشتم عرض می‎کردم رجاء مطلوبیتی که ایشان فرمودند دو احتمال دارد یا به خاطر مراعات احتیاط است که می‎گویند رجاء احتیاط به جا بیاورد دیگر از همه جهات فارغ هستیم که مسلما علی طبق همه  مسالک و مذاهب و مبانی درست رفتار کرده است. این یکی برای مراعات احتیاط است که این را اضافه کردند. یا این که در نظرشان هست آن رجائی که در حدیث تسامح آمده این قید را می‎زند.

شمول أخبار «من بلغ» لفتوى الفقيه‏

و أمّا فتوى‏ الفقيه‏ الغير المفتي بغير الرواية- كما في كتب القدماء- فلا شبهة فيها في اندراجها في عموم هذه الأخبار؛ و غيره فحيث إنّه يخبر بالالتزام عن قول النبي- صلّى اللّه عليه و آله و سلّم- و لو بتخلّل حدسه في استنباطه، فلا مانع عن حجيّتها بهذه الأخبار، و لو لمجتهد آخر غير عالم بخطئه في حدسه. [4]

دیروز عرض کردم که حالا شما الحمدلله آدرس دادید در مباحث الاصول جلد 3 صفحه 400 که صریحا فرمودند فتوای فقیه در قاعده تسامح این است که لا ریب. «و أمّا فتوى‏ الفقيه‏ فلا شبهة فيها في اندراجها في عموم هذه الأخبار»

شمولیت من بلغ نسبت به فتوای فقیه متاخریا متقدم؟

شاگرد: دیروز حضرتعالی فتوای فقیه را قید زدید که فتوای فقهای از قدماء باشد و حال آن که اگر ما بخواهیم این را ذیل آن ادله ببریم «مَن بلغه» دیگر. یک کسی فتوایی فقیهی را که الان به گوشش می‎رسد که فلان فقیهی گفته فلان عمل ثواب دارد خب این انجام بدهد ظاهرا عمومش شاملش می‎شود.

استاد: این برای غیر خبیر به همه کتب مانعی ندارد. منظور من این بود همه زمان ما همه ادله در دسترس است، به این خاطر عرض کردم و الا جایی باشد که یک شرایطی شد که احتمال دادیم که او دسترسی به چیزی داشته که ما نداشتیم، باز هم هست.

شاگرد: آن که هست. می‎خواهم بگویم غیر از آن هم فتوای فقیه الان هم پس مانعی ندارد. حاج آقا هم که فرمودند ظاهر بیانشان این نیست که فقهای قدیم و این‎ها … کلا هر فقیهی …

استاد: نزاع علمی‎اش ظاهرا برای فقهای متأخر نباشد، در اصول مطرح کردند. حالا باید نگاه کنیم ببینیم در کتاب‎هایی که فتوای فقیه را به عنوان مشمولیت قاعده تسامح گفتند کدامش منظور بوده ولی اگر آن بوده حاج آقا هم ناظر به همان بحث اصولی هستند، نمی‎توانیم بگوییم عبارت ایشان فقیه الان را هم می‎گیرد ولی ملاکش هست، ملاک این است که یک جایی یک فقیهی طوری است و به کتبی دسترسی دارد که می‎دانیم یک کتاب‎هایی داردکه ما نداریم. در هند بوده، نسخه‎های خطی دیده ما ندیدیم، نمی‎دانم در نجف بود که گفتم یک آقایی از روی اطلاع یا غیر اطلاع گفته بود الان بعضی در نجف هستند کتاب‎های حسابی حسابی دارند، کتمان می‎کنند چه کتمانی، برای این که می‎دانند این‎ها دشمن دارد و اگر بفهمند چنین هست می‎آیند می‎برند، یک طوری حمله می‎کنند، دزدی می‎کنند، لذا کتمان می‎کنند برای این که بمانند. اگر این طور عالمی باشد که بدانیم به چنین منابعی دسترسی دارند، نسخه‎های خطی عجائب در کتابخانه‎های نجف نقل شده است، آن‎هایی که نسخه شناس هستند یک چیزهای عجیبی نقل می‎کنند.

در مباحثه اصول اقلیدوس که بود چند بار عرض کردم به خاطر این که منظومه صاحب وسائل اصلا در دست‎ها نیست، صاحب وسائل اصول هندسه را شعر گفتند، خودشان هم بعد در شرح حال خودشان بگویند که من اصول هندسه را به شعر در آوردم، بعدا هم چند تا شعرش در این کتاب‎های خطی کتابخانه آقای حکیم بوده است. آقای حکیم یک کتابخانه خیلی عجیبی داشتند، نمی‎دانم چه شده؟!

 

برو به 0:24:49

شاگرد: الان هست.

شاگرد2: لیست کتاب‎هایش را که آن آقا این جا آورده بود، آن بود؟

استاد: نه آن برای کاشف الغطاء بود. از بیت کاشف الغطاء خیلی کار خوبی کردند. همه این‎ها را عکس گرفتند.

شاگرد3: می‎گویند کتاب‎ها را مخفی می‎کنند، همین طور کتاب‎خانه‎ای داشتند کتاب‎هایش در نجف نیست، منتقل کردند جای دیگری بردند.

استاد: این کتابی که ما دنبالش بودیم که خط صاحب وسائل است، شعرهایشان را گفتند، شعرهای خودشان را هم در اصول هندسه نقل کردند و تمامش را هم بوده حالا پیدا  بشود یا نه. بنظرم در مقدمه اثبات الهداة بود یا یکی دیگر از کتاب‎های صاحب وسائل بود که خط خودشان را آورده بودند بعد گفته بودند چند تا شعرش را از آن کتاب از کتابخانه مرحوم آقای حکیم نقل کرده بودند. حالا اگر یک جایی باشد که یک فقیهی الان احتمالش هست که دسترسی دارد به چیزهایی که مخفی می‎کنند، دشمن برایش نیاید. آن انگلیسی ملعون چه کسی بود دنبال آقای مرعشی رضوان‎الله علیه رفته بود که با زور از دستشان بگیرد. چه پرروهایی بودند!

شاگرد: در بحث ادله تسامح یک بار هم حضرتعالی اشاره کردید که بعضی‎ها در بحث کراهت هم قائل به تسامح شدند. وجه آن چیست؟

استاد: صاحب جواهر که متعدد وقتی در کراهت می‎آیند می‎فرمایند «و الخطأ سهو لقاعدة التسامح». صاحب جواهر دو تا را از یک باب می‎دانند. این‎ها را من از حافظه یادم است.

شاگرد: آیا یک الغای خصوصیتی از این‎هامی شود یا از این باب که مثلا ترک آن مکروه ثواب دارد. از این باب است چطوری است؟

استاد: این که مثلا می‎گویند «و الخطأ سهو» به خاطر تسامح است یا به خاطر این است که اصل حکم الزامی نیست؟ ممکن است وقتی فقیه می‎بیند اصل حکم نزد مولا الزامی نیست، الزام به فعل یا الزام به ترک خیلی در دلیلش سخت‎گیری نمی‎کند می‎گوید به رجاء این که این کار مکروه است ما ترکش می‎کنیم و خود ترک مکروه هم به همین رجاء می‎تواند ثواب داشته باشد ولی همان جا بحثش را کردند و عده‎ای از نظر استدلالی می‎گویند همین اخبار «مَن بلغ» شامل کراهت هم هست. حالا صاحب جواهر چه گفتند نمی‎دانم، صاحب جواهر مثل این که اصول ندارند. حاج آقا می‎فرمودند یک کتاب اصولی داشتند مثل این که یک وقتی گاو خورده است. معلوم می‎شود که خیلی دلشان نبوده … این طوری یادم است که می‎فرمودند یک کتاب اصولی داشتند که گاو خورده بوده. این چنین چیزی در ذهنم هست.

شاگرد: اگر ملاک این باشد که احتمال این که چیزی در دست آن فقیه بوده که دست این مفتی نیست، این احتمال خیلی آسان می‎آید چون دو تا جریان یادم آمد که یکی از اساتیدمان     از مرحوم آیت‎الله شیرازی نقل می‎کردند.

استاد: از آقا سیدعبدالله؟

شاگرد: ظاهرا از آقا سید محمد شیرازی.

استاد: آقا سیدعبدالله که بزرگ‎تر از آقا سیدمحمد بودند.

شاگرد: از متأخرینی که با آقای خویی هم عصر هستند. این که آقای خویی در مساله‎ای گفته بود بعد از گشتن ما روایتی پیدا نشد، ایشان می‎گوید که روایت هست، من دیدم. ایشان می‎گوید که نیست. می‎گوید اگر که بود چه می‎کنی؟ می‎گوید هر چه تو بگویی. حالا شوخی هم با هم داشتند. خلاصه ایشان 3 روز درسشان را تعطیل می‎کند و می‎گردد بالاخره در یکی از کتب روایت را پیدا می‎کند و برای آقای خویی می‎آورد و آقای خویی هم روایت را می‎بیند و قبول می‎کنند. حالا بقیه جریانش شوخی است که با هم داشتند. یکی این مورد.

یک مورد دیگر هم آقای خویی با یکی از علمای منطقه حضرت آیت‎الله شالی بود که آقای خویی با ضرس قاطع می‎گوید این مساله روایت ندارد و طبق اصل فتوا می‎دهد، ایشان می‎گوید که دارد، ایشان هم می‎رود و می‎گردد و می‎آورد و باز آقای خویی روایت را قبول می‎کند، مثل آقای خویی هم به جایی می‎رسد که می‎خواهد فتوا بدهد ولی یک فقیه دیگری می‎رود روایتش را پیدا می‎کند می‎آورد. این احتمالات برای حتی فقهاء هم بود، اگر به یک احتمال باشد خیلی آسان می‎آید ولی چطور یک نفر می‎تواند بگوید که احتمالی نمی‎دهم در این زمینه هیچ روایت به درد بخوری باشد. این طوری خیلی آسان می‎آید.

استاد: بله اگر طوری است که می‎داند این بدون استناد حرف نمی‎زند. خیلی چیزهاست که الان دیگر جا افتاده است. الان کجا بود دیدم صاحب جواهر فرمودند که خیلی تعجب است که ابن ادریس صاحب سرائر می‎گوید وقت اختصاصی اصلا در نصوص نیامده، بعد می‎گویند خیلی تعجب است این همه روایات داریم ایشان می‎گویند اصلا در نصوص نیامده؟ اصحاب تعجب می‎کنند بعد می‎گوید «لعلّ» که این را ندیده است. یک عبارتی داشتند که شاید ایشان ندیده در نصوص آمده است. حالا اگر چنین احتمالی بود، می‎دانیم یک فقیهی است که از قرائن معلوم است مستنِد به یک چیزی است که دیده و روی آن حساب دارد می‎گوید حرفی نیست، قاعده «مَن بلغ» به راحتی آن را می‎گیرد. لذا آن چیزی هم که من عرض کردم برای آن وقت است به این طرفش بود که معمولا این‎ها الان معلوم شده است. حالا شما بگویید یک جایی بیاورند که … نمی‎دانم چه مورد و چه مسأله‎ای بوده. آیا آن روایت در حکم الزامی بوده یا در مستحبات بوده؟

شاگرد: وقتی به اصل می‎رسیم می‎خواهد فتوا بدهد با اصل مستحب می‎شود؟  این دومی را آقای نائینی تعریف می‎کردند. می‎توانید از ایشان بپرسید. قضیه آقا سیدمحمد شیرازی و آقای خویی را ایشان سر درسشان گفتند.

شاگرد2: من فکر کنم آقاسیدعلی یثربی کاشانی آقای بروجردی یک بحثی کردند، نظر آقای بروجردی را عوض کردند.

استاد: آن هم روایت بوده که پیدا نکرده بودند؟

شاگرد2: داستانش معروف است، موردش را نشنیدم که چیزی بگویند.

استاد: حالا ممکن است استظهار از یک روایتی نکته‎ای را کسی استفاده کند بعد در بحث علمی از آن استفاده کند برای این که فتوای یک فقیهی را عوض کند اما در قالب عناوین جلیله و عناوین دقیقه و مستفاده و مستظهره ممکن است اما در عناوین جلیله‎ عامه که یک مستحب و مکروه و حرامی می‎گوییم این‎ها الان دیگر جا افتاده است. من به این خاطر هم عرض کردم، الان دیگر این‎ها استقرار پیدا کرده، این‎ها در دست این همه علمای بزرگ، زحماتی که کشیدند به این خاطر بود که گفتم آن‎ها میزان است و الا بگوییم یک روایتی الان هست این طرف ندیده اما آن چیزی که حالا شما می‎گویید ممکن است ربطی به بحث ما نداشته باشد مثلا یک جایی طبق یک اصل عملی عمل کردند گفتند چون اماره نداریم بعد استظهار از یک روایتی که در جای این آوردند برای این که شما این جا اصل جاری نکنید اماره دارد. این که «کَم له من نظیر» این طوری باشد خیلی موارد است که می‎بینید اصلا تفاوت بین نجف و قم، قوام تفاوتش را به همین‎ها می‎گذارند، در آن‎ها تمسک به اصل کار رایج بوده، سریع مطلب می‎رود و تاسیس اصل می‎شود، آن طرف نه، به تراکم ظنون و … که روی این بحث‎هایی هم که من داشتم به یکی‎شان عرض می‎کردم، به او گفتم من به این درایت می‎گویم، تراکم نگویید. تراکم ظنون همان ظنون است که متراکم شده است. این طور نیست. واقعا در مراحلی از تراکم ظنون انقلاب ماهوی پیدا می‎شود یعنی آن اطمینان و درایتی که برای نفس می‎آید غیر از این است که بگوییم ظنون را روی هم گذاشتیم. این طوری نیست. ظنون متراکمه دارد نفس را در رسیدن به آن مطلب به یک حال جدیدی وارد می‎کند. یک مرحله‎ی می‎رسد که دیگر تراکم ظنون نیست، دیگر برمی‎گردد و اطمینان می‎شود و لذاست که در این مراحل مانعی ندارد که اماراتی پیدا بشود. …

 

برو به 0:33:27

شاگرد: تصویر دارد که غیر فقیهی که اخبار را نقل می‎کند از باب إخبار التزامی از قول النبی و استنباطش این را حجت می‎داند.

استاد: بله همین بود. و لذا روی استدلال ایشان اگر در این زمان هم فقیهی باشد که این احتمال را در او  بدهیم، بله. اما اگر به استظهار برگردد نه دیگر، می‎گوییم ما همه این‎ها را دیدیم، همین‎هایی که ما دیدیم او از آن استظهار استحباب کرده است، ممکن است شما استظهار وجوب بکنید، نمی‎شود بگویند چون او گفته مستحب است ما هم همراه او بشویم، استظهار همان دلیلی که در دست هر دو ما هست.

شاگرد: ولی برای عوام چیز نیست دیگر …

استاد: برای عوام مانعی ندارد.

شاگرد2: قید آخرش را زدند که علم به خطا نداشته باشد.

استاد: در همان فقیه؟ آخرین کلمه‎اش این بود «فلا شبهة فيها في اندراجها في عموم هذه الأخبار؛ و غيره فحيث إنّه يخبر بالالتزام عن قول النبي- صلّى اللّه عليه و آله و سلّم- و لو بتخلّل حدسه في استنباطه، فلا مانع عن حجيّتها بهذه الأخبار، و لو لمجتهد آخر غير عالم بخطئه في حدسه.» اگر علم دارد دیگر نه، برای مجتهد دیگر هم همان فتوای او برای مشمولیت ذیل اخبار «مَن بلغ» کافی است.

بازنگری نسبت به تبیین ماهیت نماز

حالا باز هم برای آن نمازهایی که بود صاحب جواهر فرموده بودند من دیگر وارد نشدم. آن چیزی که تنها چیزی بود  که من احتمالش را عرض کردم که با سیاق مباحثه فقهی دور بود و آن احتمالش بود و دیگران هم این طوری من جایی پیدا نکردم، آن بود که در دو تا روایت تخییر که حضرت فرمودند «إن شئتَ سلّمتَ» صغرای یک کبری باشد. دیروز هم داشتم یک چیزی می‎گفتم دیگر یادم رفت این دو کلمه را بگویم. آن چیزی که عرض من بود این بود که وقتی شارع ماهیت صلاة را برای ما بیان فرمود، ما الان می‎گوییم ماهیت و جزء الماهیت و تمام، آن هفته داشتم عرض می‎کردم بعد دیروز یادم آمد بین مطلب قطع شد که این کلمه را تکمیل کنم اما اگر در لسان خود روایات ببینیم این اجزاء صلاة فرق می‎کند یعنی ماهیت مخترعه صلاة نزد شارع ما می‎گوییم تشهد واجب است، در توضیح المسائل می‎نویسیم اما در روایت حضرت می‎فرمایند تشهد «سنة واجبة» است، آن «فریضة واجبة» است. بین این‎ها تفاوت است. اگر چنین تفاوتی را درک بکنیم بعد چه می‎شود؟ وقتی که بخواهیم بگوییم نماز مستحبی می‎خواهد یک ماهیتی مشروع یا خلاف مشروع داشته باشد، از این ضوابط کلیه خود اختراع شارع که به ما نحوه اختراع صلاة توسط خودش را اطلاع داده نمی‎توانیم غافل بشویم. این اساس عرض من است. آخر خود شارع از ما مخفی نکرده، خود شارع دارد می‎فرماید، دارد توضیح می‎دهد بعد مدت‎ها در کلاس فقه به آن می‎رسیم قبلا هم این طور مأنوس نبود که بگویند این طور تشهد سنة واجبة است. تصورش هم برای ذهن کسانی که آن طور مأنوس بودند مشکل است. خب حالا برگردیم. می‎گوییم خود شارع به ما می‎فرماید من وقتی تشریع این ماهیت مخترعه صلاة صورت می‎گرفته اذان دارد، اقامه دارد، تکبیر، قرائت و این‎ها را دارد اما هر کدام این نقشی را که در این ماهیت ایفا می‎کند این طوری است. سلام این طور است، تشهد این طور است، رکوع این طور است، سجود این طور است. این برای بحث ما خیلی مهم است. چرا مهم است؟ به خاطر این که وقتی می‎خواهیم بگوییم این بدعت شد، حرام شد، ضوابط خود ماهیت اصلیه‎ای که خود شارع برای ما بیان کرده حاکم بر این‎هاست یعنی وقتی می‎گوییم این خلاف ضوابط است، خب ضوابط چه بود؟ ضوابط اصلیه آن پایه‎ای که شارع برای ما بیان فرموده چه بود؟ اگر این طوری است حالا اگر بیاییم بگوییم که آن روایتی که حضرت فرمودند اصل نماز یک رکعت بوده ماهیت این است، اصلش یک رکعت است با آن خصوصیات، بعد بگوییم که اصل این که بین نوافل فصل می‎شود، فصل به تشهد «سنة واجبة» و فصل به تسلیم در فریضه یک طور است، در نافله طور دیگری است. در همین روایتی بود که شک کرده بود گفت یابن رسول الله! شما فرمودید وقتی شک کردم رکوع رفتم دیگر نمازم باطل شد؟ حالا می‎گویید وقتی دارم نماز شب می‎خوانم با این هم که رکوع رفتم رهایش کنم. فرمودند حضرت رکوع رفتند یادش می‎آید که یک رکعت اضافه کردند، حضرت فرمودند رهایش کن بنشین سلام بده. گفت یا بن رسول الله! شما گفتید وقتی رکوع رفتند دیگر باطل شد، فریضه هم همین طور است. در فریضه اگر شما یک رکعت اضافه کنی تا وقتی رکوع نرفتید می‎نشینید اما وقتی رکوع رفتید یک رکعت اضافه کردید نماز باطل است. گفت یا بن رسول الله! شما فرمودید نمازتان باطل است حالا در نافله می‎گویید که برگردم بنشینم؟ حضرت فرمودند «لیست النافلة مثل الفریضة». ببینید چه چیزهای قشنگی! این یعنی مربوط به همین مورد؟ حرفی نداریم. اما واقعا این صغرای همین مورد است یا به قرائن می‎شود حدس زد که خود همین «لیست النافلة مثل الفریضة» چیست؟ صغرای یک کبری است به شرطی که کبرایش را خوب به دست بیاورید. درستش هم «لیست النافلة» شاید … ولی در کتب روایی اگر بخواهید جست‎وجو بکنید «لیس» هست. «لیس النافلة کالفریضة» یا «مثل الفریضة». خب وقتی این طوری است الان در مانحن فیه هم آیا روایاتی که بود اگر این‎ها را بگوییم خلاف ضابطه کلی حرف زدیم؟ روایات تقیید دو تا صحیحه بود که حالا الحمدلله عده‎ای گفته بودند که به این روایت عمل کرده بودند اما عرض من این است که یک وقتی به روایت صحیحه به عنوان کبرای هذا المورد عمل می‎کنیم، یک وقت هم داریم می‎گوییم همین مورد خودش کبری نیست. همین موردی که حضرت تقریبا فرمودند صغرای یک کبرای دیگری است، آن کبری با ضوابط کلیه اختراع شارع ماهیت صلاة را موافقت دارد روایات اختراع صلاة را ببینید که فرق دارد. و لذا شواهدی هم بر هر کدام …

این چه فایده‎ای دارد؟ فایده‎اش این است که بعضی این‎ها در بین نافله و فریضه خودش را نشان می‎دهد. در فریضه آن طور ضابطه دارد، این در نافله تفاوت می‎کند. نظر حاج آقا این بود که می‎فرمودند مثلا در بین سجدتین نافله نمی‎شود ننشینیم. البته این اواخر خدشه‎ای می‎کردند ولی ابتدا که نظرشان این بود. آن آقای آقا شیخ محمدحسن بود صحبت می‎کردند او می‎گفت من فلانی را دیدم در نافله یک مقدار از سر مهر برمی‎داشت دوباره می‎گذاشت. این پسند حاج آقا نبود. می‎گفتند «کل ما هو واجبٌ فی الفریضة وضعٌ فی النافلة» یعنی می‎خواهی نافله بخوانی باید بین السجدتین بنشینی. اما گاهی هم بود که خدشه در این می‎کردند. آیا این طوری همه جا کلیت دارد یا ندارد؟

شاگرد: این که «لیس فی النافلة کالفریضة» یا «مثل الفریضة» این سر جای خودش درست است اما دو مرتبه یادم هست که شما استشهاد فرمودید به همین فرمایش حضرت که فرمودند تشهد سنت واجبه است …

 

برو به 0:41:44

استاد: من مقصودم چه بوده؟ استشهاد کردم برای چه مقصودی؟

شاگرد: حالا عرض می‎کنم. همین تشهد سنت واجبه است، …

استاد: هر چه که در قرآن آمده مثل تکبیر و قرائت و رکوع و سجود فریضه واجبه است.

شاگرد: حالا من سوالم این است این جایی که حضرت می‎فرمایند تشهد سنت واجبه است اما رکوع فریضه واجبه است ما کار به واجبش داریم.

استاد: درست است هیچ تفاوت عملی ندارد.

شاگرد: این چیزی که حضرت این جا بین فریضه و سنت تفاوت گذاشتند مثل نمازهای چهار رکعتی که بین فرض النبی و فرض الله تفاوت گذاشتند.

استاد: در این میدان هیچ تفاوتی با هم ندارد اما در آثار علمی جاهای دیگرش تفاوت می‎کند.

شاگرد: یعنی دانستن ما از این که تشهد فرض النبی است یا فرض الله است، سنت واجبه است یا فریضه واجبه است، در این که اگر چنانچه ما این را یک وقتی به جا نیاوردیم تفاوتی ندارد.

استاد: تفاوت دارد. من اگر رکوع را سهواً فراموش کردم نمازم باطل است. چرا باطل است؟ چون فرض الله است اما اگر من سهواً تشهد را فراموش کردم …

شاگرد: چرا می‎فرمایید به خاطر این است که فرض الله است؟

استاد: خود ائمه فرمودند. جالب این است که خودشان فرمودند آثار علمی دارد. من عمداً نمی‎توانم تشهد را ترک کنم و اگر کردم نمازم باطل است اما سنة واجبة اگر سهواً ترک شد اعاده می‎خواهد.

شاگرد: یعنی استظهار شما عین کلام معصوم است که اگر فرض النبی را به جا نیاوردی نمازت باطل است.

استاد: نه من این را نگفتم.

شاگرد: پس نمی‎توانید بگویید رکوع به خاطر این که فرض الله است به این جهت است که اگر به جا نیاوردید نماز باطل است.

استاد: حالا من می‎گویم نیست برای این است که روایات را الان تازه نگاه نکردم. خود روایات واجبات رکنی را ببینید. در عروه این‎ها هست.

شاگرد: پس تفاوتش بین رکن و غیر رکن است.

استاد: بله ولی این رکن از کجا آمده است؟

شاگرد: ممکن است که فرض النبی باشد، رکن هم باشد. شما این را قطعا برای ما ثابت بفرمایید ما هم نوکر روایت هستیم. روایت بفرماید که هر فرض اللهی رکن است «لأنّه فرض الله». هر چه فرض النبی است عرض شود خدمت شما که غیر رکن است. این هم روایت است.

استاد: من این‎ها را که عرض می‎کنم در فکر بعضی مسائل بودم بعدا هم روایتش را برخورد می‎کردم. یک چیزی ذهن من غلت می‎خورد از نظر چیزی که برایم مطرح بوده، الان خود روایت یادم نیست، اشتباه می‎کنم که سریع بگویم اما مراجعه می‎کنم ان شاء الله یادتان باشد می‎دانم که من در فکر این‎ها بودم خلاصه یک چیزی برخورد می‎کردم، طلبه مشغول کار است، یک چیزی برخورد می‎کردم که ذهن من یک گام برمی‎داشت در آن چیزی که برایم مطرح بود.

شاگرد: پس در آن دو رکعتی که فرض النبی است، قیام هم از ارکان است.

استاد: در همان رکعت سوم و چهارم بنظرم روایت دارند، حضرت فرمودند رکعت اول و دوم چون فرض الله است اگر شک کنید باطل است. اما فرمودند در رکعت سوم و چهارم چون فرض الرسول است، شک می‎آید بنا را بر چهار و سه بگذار. قطعا این طوری است که وقتی ما نگاه می‎کنیم به آن نحوی که شارع تشریع را به آن ماهیت اختراع فرموده آثار علمی قطعا دارد ولو ما وقتی در رساله می‎خواهیم عمل کنیم برای ما خودش را نشان می‎دهد.

 

 

 


 

[1] بهجة الفقیه، ص: 16

[2] همان، ص7-8

[3] المحاسن (للبرقي)، ج‌1، ص: 25 (وَ عَنْهُ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ مَنْ بَلَغَهُ عَنِ النَّبِيِّ ص شَيْ‌ءٌ مِنَ الثَّوَابِ فَعَمِلَهُ كَانَ أَجْرُ ذَلِكَ لَهُ وَ إِنْ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص لَمْ يَقُلْهُ‌.)

[4] مباحث الأصول، ج‏3، ص: 401