مدرس : استاد یزدی زید عزه
شماره جلسه: 55
موضوع: فقه
بسم الله الرحمن الرحیم
درباره زمان شمسی واقعه کربلا و حجه الوداع و …
از بحثهای قبلی اگر چیزی در ذهنتان هست هر چه طول بدهید ما در خدمتتان هستیم که استفاده کنیم یا اگر چیزی نیاز است دوباره برویم مراجعه کنیم. اگر دیگر چیزی نیست بحث بعدی برویم.
شاگرد: این بیانی که حاج آقا به عنوان آخرین کلمه آوردند «استحباب الإتيان برجاء المطلوبيّة»[1] اصلش این طور نیست که اگر کسی قید رجاء را در کار آورد هیچ کسی مانع نمیشود انجام بدهد اما آن کسی که قائل به استحباب است که رجاء نداشته باشد مثل سایر اعمال مستحبی سند صحیحی دارد میتوانی این را هم انجام بدهی، حالا حاج آقا این قید را آوردند از نظر مبنا …
استاد: این قید را دو جا آوردند. با این که صریح هم فرمودند «یکفی فی استحبابها» دنبالش هم فرمودند «کافیا فی استحباب الاتیان» یعنی قبول دارند که دیگر در استحباب مشکلی نداریم، در عین حال میگویند «برجاء المطلوبیة» کما این که در صفحه 8 هم رجاء فرمودند؛ « و استحباب فعلها برجاء المطلوبيّة موافق للاحتياط»[2]. چیزی که من به ذهنم میآید…
حالا شما در مباحث الاصولشان ارجاع دادید باز میروم نگاه میکنم که ببینیم وجه خاصی هم علاوه بر این چیزی که من عرض میکنم فرمودند یا نه؟
شاگرد: موید فرمایش شما یک روایتی هم هست اصلا هیچ حرفی از رجاء در آن نیامده است. در محاسن برقی روایت دومی که میآورد …
استاد: اخبار «مَن بلغ» چند تاست، صحیح در آن هست، غیر صحیح هم هست.
شاگرد: دارد که «مَن بلغه ثواب علی شیء فعمله فله اجر ذلک»[3]
استاد: بله همین طور است. اینها شواهد این است که ما بگوییم فلان صحیح است و او رجاء دارد و رجائش هم این است.
شاگرد: یک مطلب دیگری که دیروز هم سوال کردم این است که در صورتی که اخبار «مَن بلغ» به هر حال یک روایت ضعیفهای که حامل یک امر مستحبی را بیان میکند، خب آن خبر ضعیف بر ما حجت میشود یعنی اخبار ناهی از عمل به ظنون به این روایت تخصیص میخورند یعنی روایتی که حامل خبر استحبابی باشد این حجت است.
استاد: اخبار ناهی از عمل به ظنون هم خودش بحث مفصلی دارد. آیا اصل حرمت عمل به ظن هست یا نیست؟ ادله را در اصول بررسی میکنند. در این که عمل به خبر فاسق حرام است گیری نیست اما این که غیر خبر فاسق، عمل به هر چه ظنی است حرام است.
شاگرد: در این شما «إن قلت» دارید؟
استاد: دیگران هم دارند.حاج اقا و اینها هم می فرمایند اصل مباحثهاش هست این که میگویند «لا تقف ما لیس لک به علم»، «إنّ الظن لا یغنی من الحق شیئا» آن ادلهای که آوردند مفادش چیست؟ آیا در این جا هم هست یا نیست؟
شاگرد: حالا علی ای حال اگر یک عامی داشتیم که یک حکم حرمتی را یا یک مطلقی را باطلاقه بیان کرده و یک خبر ضعیف یک فردی را بخواهد از عام جدا بکند مشکلش را من متوجه نشدم.
استاد: که حرام کرده باشد؟
شاگرد: یک خبری را به صورت مطلق حرام کرده باشد بعد اخبار «مَن بلغ» بیاید، اخبار ضعیفه حامل امر استحبابی را حجت بکند بعد یک خبر ضعیفی هم بیاید بگوید یک فرد از افراد این عامی که حالا مثلا تمام افراد را حرام کرده این یک فرد را من جدا میکنم.
استاد: اگر منظورتان از این که یک عامی آمده حرام کرده ما میدانیم که محرمات تابع مصالح و مفاسد است، وقتی یک چیزی حرام شد یعنی ذو مفسده است، بله یک وقتی است شما میگویید تحت غیر عنوان مفسده میفهمیم. یک چیز ولو عبادی هم هست به خاطر فلان جهت، یک خلیفهای یک کاری کرده، یک عناوین دیگری است.
شاگرد: مثلا بحث امام حسین مطرح شد. حالا بعضیها میگویند «لا ضرر و لا ضرار» مطلق ما باشد که هر ضرر به بدنی را مشکلدار میکند، بعد یکسری روایات داریم که مثلا «إلا ضرر للحسین علیهالسلام» این را باید چه کار کنیم؟ اینها ضعیفه است. میتواند این ضرر و ضرار را تخصیص بزند به این که ضرر زدن به بدن برای امام حسین علیهالسلام مشکل ندارد بلکه مستحب است؟ اگر کسی به قصد ثواب این کار را انجام بدهد ثواب هم به او میدهند؟
استاد: صحبت سر این است که گاهی خود محتوا چیزی است که ارتکاز متشرعه و متدینین با آن تخصیص معیت میکند. مورد خاص مثال نزنید. همین طوری بگویید الف و ج و باء، یک کارهایی که متعارف است، نه آن مثالهای هو کردنی که من عرض میکنم، این طرفش بزنند هو کنند، نه این طرف مثالی که ارتکازهایش موافق است که آن جلوتر …
برو به 0:05:08
همین طور به صورت عادی یک کاری محرم شده بعد همین کاری که عرف متشرعه هم میدانند حرام است بعد همین کاری که عرف متشرعه معامله حرمت با او میکنند یک روایت ضعیف میآید میگوید فلان وقت انجام بده ثواب دارد، این ارتکاز با این تخصیص موافق هست یا نیست؟ این تفاوت میکند با این که ما از خصوصیات تناسب حکم و موضوع … یکی از عجائب دستگاه فقه است که دعامة فقاهت یک فقیه درک تناسب حکم و موضوع است که بفهمد شووناتی که انشاء دارد اینها چیست؟ آن خیلی برایش اهمیت دارد. خب این جا اینها را اگر دخالت ندهیم فی حدنفسه من عرضم این است که اگر چیزی حرام شده به معنای طبق قاعده اولیه یعنی ذو مفسده است ما میخواهیم با خبر ضعیف بگوییم این جا مفسده که نیست هیچی ثواب هم دارد، عرض میکنم این نمیشود یعنی با ارتکاز متشرعه هم موافق نیست اما یک جایی است که مفاد آن مخصص، آن حرامی که هست حرامی مثل همین که دستت را زخم نکن، سیگار نکش، از اینهایی که میگوییم ضرر به بدن نزن، ریخت این حرمت معلوم است، قدرش هم معلوم است، میآید چه کار میشود؟ این طور ضرری که عرف خودشان هم خیلی به آن اعتناء نمیکنند، از اساتید بودند من یادم است بعد از درس سیگار میکشیدند ایشان خودشان میگفت من قسم میخورم این برای من بد است ولی باز هم میکشم. یعنی با این که میداند این چیز فعلی حاضر را بر آن ضرر ترجیح میدهد.
آن آقا از علمای یزد بودند، آقازاده ایشان میگفتند که ایشان را پیش دکتر بردم. قند داشتند ولی سیگار هم ول نمیکردند، سیگار هم میکشیدند. آقازادهشان میگفت که دکتر به ایشان میگفت آقا! این سیگار کشیدن بر شما حرام است. گفتند چرا؟ حاضر نبودند ول کنند. گفت که این برای شما ضرر دارد، شما قند دارید، این هم برای شما خوب نیست. گفتند این ضررش تدریجی است، خرد خرد میآید خب یک وقتی آدم باید بمیرد الان که بلایی سر من نمیآورد که شب خانه بروم بمیرم. گفت آخر چه فرقی میکند؟ ضرر تدریجی هم ضرر است. گفتند خب اگر این است شما داماد هم نشو! میگویند دکتر دیگر ماند چه بگوید! منظورم این که خود اصل ضرر را میبینید حرمتش این طوری است. مدام در آن خدشه میکنند. شما مخصص آن طرف را یک چیزی قرار میدهید که اساس دین و ایمان و قوام آخرت همه مومنین است. خب میبینید تناسبها در آن جهت مشکل ندارد. اصلا روایت ضعیف هم نیاز ندارند. واقعا این طوری است. شما بروید بگردید ببینید و برای تعظیم شعائر حسینی روایت پیدا کنید که فلان جا یک چیزی مکروه است. اصلا معلوم است که اگر این شد طوری شد که تعظیم به حمل شایع است، بالفعل است، میبینیم که هست …. بنظرم حاج آقا در جامع المسائل این ضابطه کلی را تصریح کردند، به طور کلی حکم کراهت و استحباب به وجوه و حیثیات لغزش میکند، شناور است، کراهت شدید میشود، ضعیف میشود، حرمت این طوری نیست،
البته حرمت هم باز من عرض کردم. این هم از چیزهایی است که امروز نیاز است طلبهها روی آن کار کنند. خود حرمت هم دو شعبه است، حرمتهای انشائی که صفر و یک است، منطق دو ارزشی است و حرمتهایی که در شرع بوده منطقش نبوده حرفش را بزنند، الان که زبان درآوردند، جاهای مختلف دارند حرف میزنند اگر بفهمند، برایشان واضح بشود که معامله دو ارزشی با این میشد اما عنصر دو ارزشی نیست. اگر این را بفهمند بسیاری از اشکالات کلاس حل میشود. اما به شرط این که واضح بشود. واضح شدن این برای باحثین خیلی مهم است. تواتر منطق دو ارزشی است. در منطق ما چه میخوانیم؟ تواتر هست یا نیست. آخر این طور نیست. اصلا جوهره تواتر دو ارزشی نیست. نمیشود بگویند این مرزش است. آن وقت ببینید برای تواتر هم چه اختلافاتی هست. یکی میگوید 10 تا، یکی میگویند 40 تا، یکی میگوید «یمتنع تواطئهم علی الکذب» این امتناع را کجا میخواهید پیدا کنید؟ این را امتناع عقلی میگوییم؟ امتناع عرفی میگوییم؟ این همه سوالات جوابش همانی است که مثل مرحوم آقای صدر در اصول آوردند گفتند مبنای تواتر قاعده احتمال است. تواتر میآید «یمتنع» یعنی احتمال آن طرف میل به صفر میکند. روی حساب احتمالات روشن است. این مطلب درست وقتی جا گرفت دیگر راحت هستیم. میگوییم تواتر اگر جزء بدیهیات است، ریختش ریخت صفر و یک نیست. همین طور چیزها در مباحث اصول و فقه زیاد ما داریم که با آن معامله صفر و یک میشود اما اگر یک زمانی عوض شد، معامله نفس الامر با آن شد، الان هم علماء معامله نفس الامر در کلماتشان میکنند، در کلماتشان اصلا چارهای نیست اما از نظر ضابطه فن منطق، دو ارزشی با آن برخورد میشود و یک مضیقههایی را در کلاس میآورد. منظورم این بود که حتی اگر پیدا بکنیم در احکام الزامی هم تفاوت بین اینها خوب است اما الحمدلله این را هم علماء قبول دارند، هم ارتکاز متشرعه هم در اینها موافق است که در کراهت و استحباب امر به حیثیات و خصوصیات شدت و ضعف پیدا میکند. این شدت و ضعفش خیلی خوب است. اصلا ریختش این است.
برو به 0:11:39
مراد ازضرر حرام شرعی
شاگرد: یک ضرر معتنا به شرعی که اسلام قائل به حرمتش است یقینا آن ضرری نیست که عوام از ضرر در ذهنشان هست. شما تعریف کنید آن ضرر شرعی که اسلام میگوید حرام است، چه نوع ضرری است؟ غیر از ضرری است که نقص عضو بیاورد؟ یا قطعا منجر به مرگ بشود؟ آیا همین خدشه وارد شدن ضرر شرعی است؟
استاد: اگر میزان حرمت اضرار قاعده لا ضرر باشد که استظهار آن چه بسا یک طور دیگری باشد. موردش گیری ندارد، آن درخت خرما را کندن اصلا یک مفاد روشنی دارد، گیری نداریم به پشتوانه عمل توسعه اش بدهند اما مفاد او اینها را نمیگیرد «لا ضرر و لا ضرار» آیا یعنی مثلا کسی دست خودش را زخم نکند؟
شاگرد: مثلا این فرمایشی که این آقای یزدی به شوخی فرمودند که تدریجی است، هر چند شوخی است اما پشتوانه فقهی دارد. عرف متشرعه این را ضرر شرعی …
استاد: شوخی را برای داماد شدنش گفتند و الا اصل آن که بله؛ آقا سیدمحمد حسابی متشرع بودند، اگر میدانستند حرام است که نمیکردند.
شاگرد: این را که ضرر شرعی محسوب نمیکنند؟
استاد: نه! حرام نمیدانستند.
شاگرد: مثلا فرض کنید یک کسی برود سینه بزند، سینهاش زخم بشود. این را ضرر شرعی حساب نمیکنند، ضرری که شرعاً حرام است ضرری است که منجر به نقص عضو یا قتل شود. این حرف درست است؟
استاد: حالا بحث اضرار را میخواهید بفرمایید؟
شاگرد: چون به مناسبت شما از ضرر فرمودید و صحبت عزادار سیدالشهداء است دارم از شما میپرسم. میگویم این ضرری که شرعا حرام است چه نوع ضرری است؟ آیا همین اندازه که مثلا آدم در عزای امام حسین به صورتش سیلی بزند و قرمز بشود این هم ضرر میشود؟ یا زخم بشود این ضرر شرعی میشود؟ یا این که ضرری حرام است … یک وقتی عنوان حرمت روی وهن است که من آنها را کاری ندارم، اصلا به بحث قمه زنی و وهن را کاری ندارم، خود کلمه ضرر چه نوع ضرری را ضرر شرعی میگویند؟
استاد: تا آن جایی که من الان در ذهنم است هر کاری که سبب بشود جانش گرفته بشود یا عضوش گرفته بشود یا مرضی از آن حاصل بشود ولی تسبیبش قطعی باشد، مجموع اینها ضرر شرعی میشود اما حالا هست یا نیست، آن دیگر موارد و خصوصیاتش تفاوت میکند.
شاگرد2: قسم دوم حرامی که فرمودید مثالی می زنید ؟
استاد: آن حرامی که صفر و یک نیست؟ آن خیلی متعدد گفتم. خیلی چیزهایش را من خیالم میرسد این طوری است که بعضیهایش اصلا ابتدائش با آن مفاهیم کلاس انس دارد انسان تعجب هم میکند اما وقتی برویم بگردیم خودمان آن ارتکازاتمان را زنده کنیم همین چیزهایی که در کلاس داریم میبینیم همین طور است. مثلا یکی از مواردش خود احتیاط است، میگویید احتیاط واجب است، وجوب احتیاط آیا وجوبی است که حالت بود و نبود دارد؟ یا خود وجوب احتیاط وقتی واجب احتیاط است، احتیاط کاری میکند که چون احتیاط شدت و ضعف دارد، مراتب دارد، به موارد خود احتیاط شدید و ضعیف میشود وجوبش هم به تناسب آن تغییر میکند. ما بگوییم خلاصه بگو احتیاط یا واجب است یا واجب نیست. نمیدانم در این مباحثه هم شاید بود که اوائل سال عرض کردم. راجع به تنجیز علم اجمالی همین جا بود؟ تنجیز علم اجمالی یک مطلبی است که اهمیت دارد. بعدش هم یک مراجعهای کردم، آوردم جواهر را بخوانم یا نه؟ در آن جایی که غنم بود، بهیمه موطوئه را گفتم؟
شاگرد: بله.
برو به 0:16:32
استاد: جایی میرسد که ما روی حساب ضابطه خودمان میگوییم احتیاط، احتیاط است، وجوب هم وجوب است اما میبینیم جاهایی میرسد که معصومین علیهمالسلام راهکار یاد میدهند، معلوم هم هست و عمل هم الحمدالله بر طبقش هست. این عمل چه چیزی را میرساند؟ همین را دارد میرساند شارع که فرموده در مشتبهین وقتی اطراف شبهه دو تا و سه تاست، این وجوب است، معلوم است که وجوب است اما ما اگر به شارع نسبت بدهیم که چه فرقی میکند؟! وقتی دو تا ظرف آب است علم اجمالی است و یادتان هست بعضی از علماء میگفتند مقتضی است، بعضیها علیت تامه میگفتند. یکی از بیانات صاحب کفایه میگفتند علم اجمالی علت تامه تنجیز است. در بیانش بود حالا ولو خودشان هم بیاناتشان فرق داشت، آن وقت ما بر این فرمایششان متفرع کنیم بگوییم که علم که آمد دیگر آمد، دیگر تمام شد. حالا میخواهد قطیع غنم … قطیع غنم چیست؟ خب دلیل داریم. عمل جبرانش کرده، عمل جبران کرده که شما بر خلاف علم که حکم خدا منجز شد، علم هم علت تامه تنجیز است، دلیل دارید که بر خلاف علم عمل کنید؟! شما میگویید علم میگوید موافقت قطعیه واجب است، مخالفت قطعیه حرام است و مخالفت احتمالیه هم حرام است. دیگر تمام شد. اگر علم اجمالی حرمت این مخالفت احتمالیه را میآورد دیگر تمام است و حال آن که عرض من این است که اصلا ریخت وجوب احتیاط یعنی وقتی علم اجمالی اطراف دارد این ریخت دیگر، ریخت آن صفر و یک … مثل تواتر میشود یعنی هم خود عرف عقلاء و هم شارع که رئیس العقلاء در ارشادات خودش است بیان فرموده من که میگویم احتیاط واجب است، واجب است اما به مفهوم تشکیکی. این غیر از آن است که …
حالا یک تفاوت دیگری هم بود که آن هم خیلی مهم بود، اساسا احتیاط در این موارد تنجیز علم اجمالی علمی در مقام امتثال بود، نه آن مقام خود … این هم چیز مهمی بود. آن هم باز نمیدانم کی محقق میشود. خیالم میرسد در علم اصول لازم است که تفکیک حسابی بدهیم بین آن جاهایی که ما معامله حکم شرعی میکنیم و حال آن که اگر یک ذره توضیح بدهیم میبینیم شارع انشای حکم شرعی نفرموده، خود شارع دارد امتثال احکام خودش را به ما یاد میدهد و حال آن که از نظر احکام خیلی تفاوت میکند. شارع در یک مورد دارد به ما یاد میدهد که احکام منِ شارع را این طور امتثال کن. خود امتثال را به ما یاد میدهد. شک داری این طور، ظن داری این طور، در حکم من شک داری این طوری رفتار کن. خب حالا ما میگوییم این انشاء است یا حکم جدید است؟ بگوییم مانعی ندارد، همه هم میگفتند. اما آیا نفس الامرش هم همین است؟ یعنی بین این دو موطن اگر تفاوت بود و ما در کلاس آنها را یکی کردیم خب به معضلات گرفتار شدیم، این معضلات از کجا آمده است؟ از این است که شارع وقتی در مقام انشای مستقیم نیست، دارد امتثال یاد میدهد ما میگوییم دارد انشاء میکند بعدا هم میخواهیم همان احکام را بار کنیم، خب معلوم است یک جایی گیر میافتیم و چه مباحثاتی میشود. اما اگر از اول این را جدا کنیم بگوییم دو جور است، آن جایی که دارد به مکلف امتثال یاد میدهد با آن جایی که دارد احکام برای اشیاء میگوید. کلب نجس است، بول نجس است، یک جا هم میگوید وقتی شک دارید این طور است. همان چیزی که خودمان اصول عملیه میگوییم اما اصول عملیه را اگر نگاه کنیم ما چطوری با آن معامله میکنیم؟ از حیث انشاء با انشائات دیگر فرقش نمیگذاریم یعنی جواب شبهات حکمیه را مطلقا یک نوع انشاء میگیریم. حالا اینها درست است یا نیست، نمیدانم. ما همین طور مشغول بودیم و احتمالات به ذهن من آمده است. شاید اینها جدا بشود بهرههای خوبی در آن باشد.
شاگرد: داشتید میفرمودید هر چه که در رجاء مطلوبیت به نظرتان رسید چیست که حاج آقا این قید را آوردند؟
استاد: داشتم عرض میکردم رجاء مطلوبیتی که ایشان فرمودند دو احتمال دارد یا به خاطر مراعات احتیاط است که میگویند رجاء احتیاط به جا بیاورد دیگر از همه جهات فارغ هستیم که مسلما علی طبق همه مسالک و مذاهب و مبانی درست رفتار کرده است. این یکی برای مراعات احتیاط است که این را اضافه کردند. یا این که در نظرشان هست آن رجائی که در حدیث تسامح آمده این قید را میزند.
شمول أخبار «من بلغ» لفتوى الفقيه
و أمّا فتوى الفقيه الغير المفتي بغير الرواية- كما في كتب القدماء- فلا شبهة فيها في اندراجها في عموم هذه الأخبار؛ و غيره فحيث إنّه يخبر بالالتزام عن قول النبي- صلّى اللّه عليه و آله و سلّم- و لو بتخلّل حدسه في استنباطه، فلا مانع عن حجيّتها بهذه الأخبار، و لو لمجتهد آخر غير عالم بخطئه في حدسه. [4]
دیروز عرض کردم که حالا شما الحمدلله آدرس دادید در مباحث الاصول جلد 3 صفحه 400 که صریحا فرمودند فتوای فقیه در قاعده تسامح این است که لا ریب. «و أمّا فتوى الفقيه فلا شبهة فيها في اندراجها في عموم هذه الأخبار»
شاگرد: دیروز حضرتعالی فتوای فقیه را قید زدید که فتوای فقهای از قدماء باشد و حال آن که اگر ما بخواهیم این را ذیل آن ادله ببریم «مَن بلغه» دیگر. یک کسی فتوایی فقیهی را که الان به گوشش میرسد که فلان فقیهی گفته فلان عمل ثواب دارد خب این انجام بدهد ظاهرا عمومش شاملش میشود.
استاد: این برای غیر خبیر به همه کتب مانعی ندارد. منظور من این بود همه زمان ما همه ادله در دسترس است، به این خاطر عرض کردم و الا جایی باشد که یک شرایطی شد که احتمال دادیم که او دسترسی به چیزی داشته که ما نداشتیم، باز هم هست.
شاگرد: آن که هست. میخواهم بگویم غیر از آن هم فتوای فقیه الان هم پس مانعی ندارد. حاج آقا هم که فرمودند ظاهر بیانشان این نیست که فقهای قدیم و اینها … کلا هر فقیهی …
استاد: نزاع علمیاش ظاهرا برای فقهای متأخر نباشد، در اصول مطرح کردند. حالا باید نگاه کنیم ببینیم در کتابهایی که فتوای فقیه را به عنوان مشمولیت قاعده تسامح گفتند کدامش منظور بوده ولی اگر آن بوده حاج آقا هم ناظر به همان بحث اصولی هستند، نمیتوانیم بگوییم عبارت ایشان فقیه الان را هم میگیرد ولی ملاکش هست، ملاک این است که یک جایی یک فقیهی طوری است و به کتبی دسترسی دارد که میدانیم یک کتابهایی داردکه ما نداریم. در هند بوده، نسخههای خطی دیده ما ندیدیم، نمیدانم در نجف بود که گفتم یک آقایی از روی اطلاع یا غیر اطلاع گفته بود الان بعضی در نجف هستند کتابهای حسابی حسابی دارند، کتمان میکنند چه کتمانی، برای این که میدانند اینها دشمن دارد و اگر بفهمند چنین هست میآیند میبرند، یک طوری حمله میکنند، دزدی میکنند، لذا کتمان میکنند برای این که بمانند. اگر این طور عالمی باشد که بدانیم به چنین منابعی دسترسی دارند، نسخههای خطی عجائب در کتابخانههای نجف نقل شده است، آنهایی که نسخه شناس هستند یک چیزهای عجیبی نقل میکنند.
در مباحثه اصول اقلیدوس که بود چند بار عرض کردم به خاطر این که منظومه صاحب وسائل اصلا در دستها نیست، صاحب وسائل اصول هندسه را شعر گفتند، خودشان هم بعد در شرح حال خودشان بگویند که من اصول هندسه را به شعر در آوردم، بعدا هم چند تا شعرش در این کتابهای خطی کتابخانه آقای حکیم بوده است. آقای حکیم یک کتابخانه خیلی عجیبی داشتند، نمیدانم چه شده؟!
برو به 0:24:49
شاگرد: الان هست.
شاگرد2: لیست کتابهایش را که آن آقا این جا آورده بود، آن بود؟
استاد: نه آن برای کاشف الغطاء بود. از بیت کاشف الغطاء خیلی کار خوبی کردند. همه اینها را عکس گرفتند.
شاگرد3: میگویند کتابها را مخفی میکنند، همین طور کتابخانهای داشتند کتابهایش در نجف نیست، منتقل کردند جای دیگری بردند.
استاد: این کتابی که ما دنبالش بودیم که خط صاحب وسائل است، شعرهایشان را گفتند، شعرهای خودشان را هم در اصول هندسه نقل کردند و تمامش را هم بوده حالا پیدا بشود یا نه. بنظرم در مقدمه اثبات الهداة بود یا یکی دیگر از کتابهای صاحب وسائل بود که خط خودشان را آورده بودند بعد گفته بودند چند تا شعرش را از آن کتاب از کتابخانه مرحوم آقای حکیم نقل کرده بودند. حالا اگر یک جایی باشد که یک فقیهی الان احتمالش هست که دسترسی دارد به چیزهایی که مخفی میکنند، دشمن برایش نیاید. آن انگلیسی ملعون چه کسی بود دنبال آقای مرعشی رضوانالله علیه رفته بود که با زور از دستشان بگیرد. چه پرروهایی بودند!
شاگرد: در بحث ادله تسامح یک بار هم حضرتعالی اشاره کردید که بعضیها در بحث کراهت هم قائل به تسامح شدند. وجه آن چیست؟
استاد: صاحب جواهر که متعدد وقتی در کراهت میآیند میفرمایند «و الخطأ سهو لقاعدة التسامح». صاحب جواهر دو تا را از یک باب میدانند. اینها را من از حافظه یادم است.
شاگرد: آیا یک الغای خصوصیتی از اینهامی شود یا از این باب که مثلا ترک آن مکروه ثواب دارد. از این باب است چطوری است؟
استاد: این که مثلا میگویند «و الخطأ سهو» به خاطر تسامح است یا به خاطر این است که اصل حکم الزامی نیست؟ ممکن است وقتی فقیه میبیند اصل حکم نزد مولا الزامی نیست، الزام به فعل یا الزام به ترک خیلی در دلیلش سختگیری نمیکند میگوید به رجاء این که این کار مکروه است ما ترکش میکنیم و خود ترک مکروه هم به همین رجاء میتواند ثواب داشته باشد ولی همان جا بحثش را کردند و عدهای از نظر استدلالی میگویند همین اخبار «مَن بلغ» شامل کراهت هم هست. حالا صاحب جواهر چه گفتند نمیدانم، صاحب جواهر مثل این که اصول ندارند. حاج آقا میفرمودند یک کتاب اصولی داشتند مثل این که یک وقتی گاو خورده است. معلوم میشود که خیلی دلشان نبوده … این طوری یادم است که میفرمودند یک کتاب اصولی داشتند که گاو خورده بوده. این چنین چیزی در ذهنم هست.
شاگرد: اگر ملاک این باشد که احتمال این که چیزی در دست آن فقیه بوده که دست این مفتی نیست، این احتمال خیلی آسان میآید چون دو تا جریان یادم آمد که یکی از اساتیدمان از مرحوم آیتالله شیرازی نقل میکردند.
استاد: از آقا سیدعبدالله؟
شاگرد: ظاهرا از آقا سید محمد شیرازی.
استاد: آقا سیدعبدالله که بزرگتر از آقا سیدمحمد بودند.
شاگرد: از متأخرینی که با آقای خویی هم عصر هستند. این که آقای خویی در مسالهای گفته بود بعد از گشتن ما روایتی پیدا نشد، ایشان میگوید که روایت هست، من دیدم. ایشان میگوید که نیست. میگوید اگر که بود چه میکنی؟ میگوید هر چه تو بگویی. حالا شوخی هم با هم داشتند. خلاصه ایشان 3 روز درسشان را تعطیل میکند و میگردد بالاخره در یکی از کتب روایت را پیدا میکند و برای آقای خویی میآورد و آقای خویی هم روایت را میبیند و قبول میکنند. حالا بقیه جریانش شوخی است که با هم داشتند. یکی این مورد.
یک مورد دیگر هم آقای خویی با یکی از علمای منطقه حضرت آیتالله شالی بود که آقای خویی با ضرس قاطع میگوید این مساله روایت ندارد و طبق اصل فتوا میدهد، ایشان میگوید که دارد، ایشان هم میرود و میگردد و میآورد و باز آقای خویی روایت را قبول میکند، مثل آقای خویی هم به جایی میرسد که میخواهد فتوا بدهد ولی یک فقیه دیگری میرود روایتش را پیدا میکند میآورد. این احتمالات برای حتی فقهاء هم بود، اگر به یک احتمال باشد خیلی آسان میآید ولی چطور یک نفر میتواند بگوید که احتمالی نمیدهم در این زمینه هیچ روایت به درد بخوری باشد. این طوری خیلی آسان میآید.
استاد: بله اگر طوری است که میداند این بدون استناد حرف نمیزند. خیلی چیزهاست که الان دیگر جا افتاده است. الان کجا بود دیدم صاحب جواهر فرمودند که خیلی تعجب است که ابن ادریس صاحب سرائر میگوید وقت اختصاصی اصلا در نصوص نیامده، بعد میگویند خیلی تعجب است این همه روایات داریم ایشان میگویند اصلا در نصوص نیامده؟ اصحاب تعجب میکنند بعد میگوید «لعلّ» که این را ندیده است. یک عبارتی داشتند که شاید ایشان ندیده در نصوص آمده است. حالا اگر چنین احتمالی بود، میدانیم یک فقیهی است که از قرائن معلوم است مستنِد به یک چیزی است که دیده و روی آن حساب دارد میگوید حرفی نیست، قاعده «مَن بلغ» به راحتی آن را میگیرد. لذا آن چیزی هم که من عرض کردم برای آن وقت است به این طرفش بود که معمولا اینها الان معلوم شده است. حالا شما بگویید یک جایی بیاورند که … نمیدانم چه مورد و چه مسألهای بوده. آیا آن روایت در حکم الزامی بوده یا در مستحبات بوده؟
شاگرد: وقتی به اصل میرسیم میخواهد فتوا بدهد با اصل مستحب میشود؟ این دومی را آقای نائینی تعریف میکردند. میتوانید از ایشان بپرسید. قضیه آقا سیدمحمد شیرازی و آقای خویی را ایشان سر درسشان گفتند.
شاگرد2: من فکر کنم آقاسیدعلی یثربی کاشانی آقای بروجردی یک بحثی کردند، نظر آقای بروجردی را عوض کردند.
استاد: آن هم روایت بوده که پیدا نکرده بودند؟
شاگرد2: داستانش معروف است، موردش را نشنیدم که چیزی بگویند.
استاد: حالا ممکن است استظهار از یک روایتی نکتهای را کسی استفاده کند بعد در بحث علمی از آن استفاده کند برای این که فتوای یک فقیهی را عوض کند اما در قالب عناوین جلیله و عناوین دقیقه و مستفاده و مستظهره ممکن است اما در عناوین جلیله عامه که یک مستحب و مکروه و حرامی میگوییم اینها الان دیگر جا افتاده است. من به این خاطر هم عرض کردم، الان دیگر اینها استقرار پیدا کرده، اینها در دست این همه علمای بزرگ، زحماتی که کشیدند به این خاطر بود که گفتم آنها میزان است و الا بگوییم یک روایتی الان هست این طرف ندیده اما آن چیزی که حالا شما میگویید ممکن است ربطی به بحث ما نداشته باشد مثلا یک جایی طبق یک اصل عملی عمل کردند گفتند چون اماره نداریم بعد استظهار از یک روایتی که در جای این آوردند برای این که شما این جا اصل جاری نکنید اماره دارد. این که «کَم له من نظیر» این طوری باشد خیلی موارد است که میبینید اصلا تفاوت بین نجف و قم، قوام تفاوتش را به همینها میگذارند، در آنها تمسک به اصل کار رایج بوده، سریع مطلب میرود و تاسیس اصل میشود، آن طرف نه، به تراکم ظنون و … که روی این بحثهایی هم که من داشتم به یکیشان عرض میکردم، به او گفتم من به این درایت میگویم، تراکم نگویید. تراکم ظنون همان ظنون است که متراکم شده است. این طور نیست. واقعا در مراحلی از تراکم ظنون انقلاب ماهوی پیدا میشود یعنی آن اطمینان و درایتی که برای نفس میآید غیر از این است که بگوییم ظنون را روی هم گذاشتیم. این طوری نیست. ظنون متراکمه دارد نفس را در رسیدن به آن مطلب به یک حال جدیدی وارد میکند. یک مرحلهی میرسد که دیگر تراکم ظنون نیست، دیگر برمیگردد و اطمینان میشود و لذاست که در این مراحل مانعی ندارد که اماراتی پیدا بشود. …
برو به 0:33:27
شاگرد: تصویر دارد که غیر فقیهی که اخبار را نقل میکند از باب إخبار التزامی از قول النبی و استنباطش این را حجت میداند.
استاد: بله همین بود. و لذا روی استدلال ایشان اگر در این زمان هم فقیهی باشد که این احتمال را در او بدهیم، بله. اما اگر به استظهار برگردد نه دیگر، میگوییم ما همه اینها را دیدیم، همینهایی که ما دیدیم او از آن استظهار استحباب کرده است، ممکن است شما استظهار وجوب بکنید، نمیشود بگویند چون او گفته مستحب است ما هم همراه او بشویم، استظهار همان دلیلی که در دست هر دو ما هست.
شاگرد: ولی برای عوام چیز نیست دیگر …
استاد: برای عوام مانعی ندارد.
شاگرد2: قید آخرش را زدند که علم به خطا نداشته باشد.
استاد: در همان فقیه؟ آخرین کلمهاش این بود «فلا شبهة فيها في اندراجها في عموم هذه الأخبار؛ و غيره فحيث إنّه يخبر بالالتزام عن قول النبي- صلّى اللّه عليه و آله و سلّم- و لو بتخلّل حدسه في استنباطه، فلا مانع عن حجيّتها بهذه الأخبار، و لو لمجتهد آخر غير عالم بخطئه في حدسه.» اگر علم دارد دیگر نه، برای مجتهد دیگر هم همان فتوای او برای مشمولیت ذیل اخبار «مَن بلغ» کافی است.
حالا باز هم برای آن نمازهایی که بود صاحب جواهر فرموده بودند من دیگر وارد نشدم. آن چیزی که تنها چیزی بود که من احتمالش را عرض کردم که با سیاق مباحثه فقهی دور بود و آن احتمالش بود و دیگران هم این طوری من جایی پیدا نکردم، آن بود که در دو تا روایت تخییر که حضرت فرمودند «إن شئتَ سلّمتَ» صغرای یک کبری باشد. دیروز هم داشتم یک چیزی میگفتم دیگر یادم رفت این دو کلمه را بگویم. آن چیزی که عرض من بود این بود که وقتی شارع ماهیت صلاة را برای ما بیان فرمود، ما الان میگوییم ماهیت و جزء الماهیت و تمام، آن هفته داشتم عرض میکردم بعد دیروز یادم آمد بین مطلب قطع شد که این کلمه را تکمیل کنم اما اگر در لسان خود روایات ببینیم این اجزاء صلاة فرق میکند یعنی ماهیت مخترعه صلاة نزد شارع ما میگوییم تشهد واجب است، در توضیح المسائل مینویسیم اما در روایت حضرت میفرمایند تشهد «سنة واجبة» است، آن «فریضة واجبة» است. بین اینها تفاوت است. اگر چنین تفاوتی را درک بکنیم بعد چه میشود؟ وقتی که بخواهیم بگوییم نماز مستحبی میخواهد یک ماهیتی مشروع یا خلاف مشروع داشته باشد، از این ضوابط کلیه خود اختراع شارع که به ما نحوه اختراع صلاة توسط خودش را اطلاع داده نمیتوانیم غافل بشویم. این اساس عرض من است. آخر خود شارع از ما مخفی نکرده، خود شارع دارد میفرماید، دارد توضیح میدهد بعد مدتها در کلاس فقه به آن میرسیم قبلا هم این طور مأنوس نبود که بگویند این طور تشهد سنة واجبة است. تصورش هم برای ذهن کسانی که آن طور مأنوس بودند مشکل است. خب حالا برگردیم. میگوییم خود شارع به ما میفرماید من وقتی تشریع این ماهیت مخترعه صلاة صورت میگرفته اذان دارد، اقامه دارد، تکبیر، قرائت و اینها را دارد اما هر کدام این نقشی را که در این ماهیت ایفا میکند این طوری است. سلام این طور است، تشهد این طور است، رکوع این طور است، سجود این طور است. این برای بحث ما خیلی مهم است. چرا مهم است؟ به خاطر این که وقتی میخواهیم بگوییم این بدعت شد، حرام شد، ضوابط خود ماهیت اصلیهای که خود شارع برای ما بیان کرده حاکم بر اینهاست یعنی وقتی میگوییم این خلاف ضوابط است، خب ضوابط چه بود؟ ضوابط اصلیه آن پایهای که شارع برای ما بیان فرموده چه بود؟ اگر این طوری است حالا اگر بیاییم بگوییم که آن روایتی که حضرت فرمودند اصل نماز یک رکعت بوده ماهیت این است، اصلش یک رکعت است با آن خصوصیات، بعد بگوییم که اصل این که بین نوافل فصل میشود، فصل به تشهد «سنة واجبة» و فصل به تسلیم در فریضه یک طور است، در نافله طور دیگری است. در همین روایتی بود که شک کرده بود گفت یابن رسول الله! شما فرمودید وقتی شک کردم رکوع رفتم دیگر نمازم باطل شد؟ حالا میگویید وقتی دارم نماز شب میخوانم با این هم که رکوع رفتم رهایش کنم. فرمودند حضرت رکوع رفتند یادش میآید که یک رکعت اضافه کردند، حضرت فرمودند رهایش کن بنشین سلام بده. گفت یا بن رسول الله! شما گفتید وقتی رکوع رفتند دیگر باطل شد، فریضه هم همین طور است. در فریضه اگر شما یک رکعت اضافه کنی تا وقتی رکوع نرفتید مینشینید اما وقتی رکوع رفتید یک رکعت اضافه کردید نماز باطل است. گفت یا بن رسول الله! شما فرمودید نمازتان باطل است حالا در نافله میگویید که برگردم بنشینم؟ حضرت فرمودند «لیست النافلة مثل الفریضة». ببینید چه چیزهای قشنگی! این یعنی مربوط به همین مورد؟ حرفی نداریم. اما واقعا این صغرای همین مورد است یا به قرائن میشود حدس زد که خود همین «لیست النافلة مثل الفریضة» چیست؟ صغرای یک کبری است به شرطی که کبرایش را خوب به دست بیاورید. درستش هم «لیست النافلة» شاید … ولی در کتب روایی اگر بخواهید جستوجو بکنید «لیس» هست. «لیس النافلة کالفریضة» یا «مثل الفریضة». خب وقتی این طوری است الان در مانحن فیه هم آیا روایاتی که بود اگر اینها را بگوییم خلاف ضابطه کلی حرف زدیم؟ روایات تقیید دو تا صحیحه بود که حالا الحمدلله عدهای گفته بودند که به این روایت عمل کرده بودند اما عرض من این است که یک وقتی به روایت صحیحه به عنوان کبرای هذا المورد عمل میکنیم، یک وقت هم داریم میگوییم همین مورد خودش کبری نیست. همین موردی که حضرت تقریبا فرمودند صغرای یک کبرای دیگری است، آن کبری با ضوابط کلیه اختراع شارع ماهیت صلاة را موافقت دارد روایات اختراع صلاة را ببینید که فرق دارد. و لذا شواهدی هم بر هر کدام …
این چه فایدهای دارد؟ فایدهاش این است که بعضی اینها در بین نافله و فریضه خودش را نشان میدهد. در فریضه آن طور ضابطه دارد، این در نافله تفاوت میکند. نظر حاج آقا این بود که میفرمودند مثلا در بین سجدتین نافله نمیشود ننشینیم. البته این اواخر خدشهای میکردند ولی ابتدا که نظرشان این بود. آن آقای آقا شیخ محمدحسن بود صحبت میکردند او میگفت من فلانی را دیدم در نافله یک مقدار از سر مهر برمیداشت دوباره میگذاشت. این پسند حاج آقا نبود. میگفتند «کل ما هو واجبٌ فی الفریضة وضعٌ فی النافلة» یعنی میخواهی نافله بخوانی باید بین السجدتین بنشینی. اما گاهی هم بود که خدشه در این میکردند. آیا این طوری همه جا کلیت دارد یا ندارد؟
شاگرد: این که «لیس فی النافلة کالفریضة» یا «مثل الفریضة» این سر جای خودش درست است اما دو مرتبه یادم هست که شما استشهاد فرمودید به همین فرمایش حضرت که فرمودند تشهد سنت واجبه است …
برو به 0:41:44
استاد: من مقصودم چه بوده؟ استشهاد کردم برای چه مقصودی؟
شاگرد: حالا عرض میکنم. همین تشهد سنت واجبه است، …
استاد: هر چه که در قرآن آمده مثل تکبیر و قرائت و رکوع و سجود فریضه واجبه است.
شاگرد: حالا من سوالم این است این جایی که حضرت میفرمایند تشهد سنت واجبه است اما رکوع فریضه واجبه است ما کار به واجبش داریم.
استاد: درست است هیچ تفاوت عملی ندارد.
شاگرد: این چیزی که حضرت این جا بین فریضه و سنت تفاوت گذاشتند مثل نمازهای چهار رکعتی که بین فرض النبی و فرض الله تفاوت گذاشتند.
استاد: در این میدان هیچ تفاوتی با هم ندارد اما در آثار علمی جاهای دیگرش تفاوت میکند.
شاگرد: یعنی دانستن ما از این که تشهد فرض النبی است یا فرض الله است، سنت واجبه است یا فریضه واجبه است، در این که اگر چنانچه ما این را یک وقتی به جا نیاوردیم تفاوتی ندارد.
استاد: تفاوت دارد. من اگر رکوع را سهواً فراموش کردم نمازم باطل است. چرا باطل است؟ چون فرض الله است اما اگر من سهواً تشهد را فراموش کردم …
شاگرد: چرا میفرمایید به خاطر این است که فرض الله است؟
استاد: خود ائمه فرمودند. جالب این است که خودشان فرمودند آثار علمی دارد. من عمداً نمیتوانم تشهد را ترک کنم و اگر کردم نمازم باطل است اما سنة واجبة اگر سهواً ترک شد اعاده میخواهد.
شاگرد: یعنی استظهار شما عین کلام معصوم است که اگر فرض النبی را به جا نیاوردی نمازت باطل است.
استاد: نه من این را نگفتم.
شاگرد: پس نمیتوانید بگویید رکوع به خاطر این که فرض الله است به این جهت است که اگر به جا نیاوردید نماز باطل است.
استاد: حالا من میگویم نیست برای این است که روایات را الان تازه نگاه نکردم. خود روایات واجبات رکنی را ببینید. در عروه اینها هست.
شاگرد: پس تفاوتش بین رکن و غیر رکن است.
استاد: بله ولی این رکن از کجا آمده است؟
شاگرد: ممکن است که فرض النبی باشد، رکن هم باشد. شما این را قطعا برای ما ثابت بفرمایید ما هم نوکر روایت هستیم. روایت بفرماید که هر فرض اللهی رکن است «لأنّه فرض الله». هر چه فرض النبی است عرض شود خدمت شما که غیر رکن است. این هم روایت است.
استاد: من اینها را که عرض میکنم در فکر بعضی مسائل بودم بعدا هم روایتش را برخورد میکردم. یک چیزی ذهن من غلت میخورد از نظر چیزی که برایم مطرح بوده، الان خود روایت یادم نیست، اشتباه میکنم که سریع بگویم اما مراجعه میکنم ان شاء الله یادتان باشد میدانم که من در فکر اینها بودم خلاصه یک چیزی برخورد میکردم، طلبه مشغول کار است، یک چیزی برخورد میکردم که ذهن من یک گام برمیداشت در آن چیزی که برایم مطرح بود.
شاگرد: پس در آن دو رکعتی که فرض النبی است، قیام هم از ارکان است.
استاد: در همان رکعت سوم و چهارم بنظرم روایت دارند، حضرت فرمودند رکعت اول و دوم چون فرض الله است اگر شک کنید باطل است. اما فرمودند در رکعت سوم و چهارم چون فرض الرسول است، شک میآید بنا را بر چهار و سه بگذار. قطعا این طوری است که وقتی ما نگاه میکنیم به آن نحوی که شارع تشریع را به آن ماهیت اختراع فرموده آثار علمی قطعا دارد ولو ما وقتی در رساله میخواهیم عمل کنیم برای ما خودش را نشان میدهد.
[1] بهجة الفقیه، ص: 16
[2] همان، ص7-8
[3] المحاسن (للبرقي)، ج1، ص: 25 (وَ عَنْهُ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ مَنْ بَلَغَهُ عَنِ النَّبِيِّ ص شَيْءٌ مِنَ الثَّوَابِ فَعَمِلَهُ كَانَ أَجْرُ ذَلِكَ لَهُ وَ إِنْ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص لَمْ يَقُلْهُ.)
[4] مباحث الأصول، ج3، ص: 401